سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 


مقدمه
شناخت حادثه عظیم عاشورا چراغى است پر فروغ فرا روى نسلهاى بشرى، براى تشخیص رهیافت‏هاى عزت و سر فرازى در میان طوفان‏هاى وحشتناک حوادث و تحولات سیاسى، اجتماعى و تاریخى، این شناخت با توجه به ابعاد گوناگون و دامنه وسیع این حماسه خونین، نیازمند بررسى عمیق، همه جانبه و دقیق است.یکی از اعجازهای حادثه کربلا، زنده ماندن آن است و هرچند از زمان آن می‌گذرد، تازه‌تر و شفاف‌تر می‌گردد و قلوب انسان‌ها را به خود معطوف می‌سازد. با اینکه جنایات بنی امیه نتوانسته است شکوه و عظمت آن واقعه را از میان بردارد و نیز تخریب بارگاه آن‌حضرت مؤثر واقع نشده اما آنها سعی دارند با طرح تحریف وقایع کربلا، اهداف مقدس حضرت سیدالشهدا‏(علیه السلام) را از دهان مردم منحرف سازند تا به دنیا بفهمانند که حادثه کربلا حرکت انقلابی‌، اسلامی و الهی و تاریخ ساز نبوده‌، بلکه یک درگیری حکومتی سیاسی وجاه‌طلبی بوده است که مع الأسف برخی از گویندگان نیز برای گرم کردن مجلس خود و گریاندن مردم از آن بهره می‌جویند، که بر همگان تکلیف است که از اشاعه چنین سم‌های مهلکی جلوگیری کنند.کشف حقایق مربوط به زمینه‏هاى پیدایش قیام خونین عاشورا و تشریح نقاط تاریک و مبهم آن و حذف پیرایه‏هاى ناروا و تحریف‏هایى که از جانب دشمنان و معاندان آگاه و پاره‏اى از موارد دوستان جاهل و ناآگاه به این نهضت مقدس و الهى نسبت داده شده، از جمله بدیهى‏ترین و ضرورى‏ترین اقدام هایى است که ما را به شناخت صحیح علمى و واقع بینانه واقعه عاشورا رهنمون مى‏شود.

فصل اول
(کلیات تحریف) پیشینه تحریف،تعریف تحریف، عوامل تحریف، انواع تحریف

پیشینه تحریف

هرچند منافقان و ملحدان دنیاپرست گاه با کودتا، دسیسه و ظاهر سازى زمام امور مردم را به دست مى‏گیرند، ولى در دراز مدّت نمى‏توانند در برابر نیازهاى فکرى و اجتماعى جامعه دینى پاسخگو باشند و خواسته‏هاى نفسانى آنان مانع دینداریشان مى‏شود از این رو پس از مدتى به ناچار دست به تحریف در احکام و قوانین دینى مى‏زنند تا ناسازگارى آن‏ها را با اهداف پلید خود بپوشانند. چنین کارى در ادیان پیش از اسلام نیز داراى پیشینه است و قرآن مجید با نکوهش این عمل نابخردانه و شیطانى، مسلمانان را از آن آگاه ساخته و آنان را از فرجام زشت و زیانبارش برحذر داشته است نمونه آشکار تحریف آیین آسمانى، در قوم یهود است که قرآن درباره آنان مى‏فرماید:«وَقَدْ کانَ فَریقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَهُمْ یعْلَمُونَ»(1)ترجمه:گروهى از آنان گفتار خداوند را مى‏شنیدند و پس از فهمیدن، آن را تحریف مى‏کردند در حالى که مى‏دانستند.»بنابراین مسئله تحریف منحصر به عاشورا نیست، بلکه در هر عصر و زمانی این مسئله، به چشم می‏خورد که از آن جمله، می‏توان به موارد زیر اشاره کرد:

الف. تحریف در عبادات

مسلمانان به پیروى از دین خدا و سنّت پیامبر(ص) هنگام انجام فریضه حج، به جاى نمازهاى چهار رکعتى در سرزمین «منى» دو رکعت نماز مى‏گزاردند. عثمان در زمان حکومت خویش چند سالى چنین کرد، ولى یک سال، تصمیم گرفت نمازهاى چهار رکعتى را تمام بخواند و از آن پس‏بنى‏امیه، به جاى پیروى از رسول خدا (ص) از عثمان پیروى کردند(2)از زمان پیامبر(صلى الله علیه و آله) تا زمان حکومت معاویه کسى براى نماز عید اذان و اقامه نمى‏گفت، ولى معاویه بدعتى آفرید و براى نماز عید اذان گفت.(3) روزى معاویه پیش از رفتن به جنگ صفّین، نماز جمعه را در روز چهارشنبه اقامه کرد(4)

ب. تحریف در احکام:

پس از آن که ابوبکر به خلافت رسید، مزرعه فدک را، که رسول خدا(ص) به دخترش فاطمه(ع) بخشیده بود، از آن حضرت گرفت و مدّعى شد که این مزرعه جزو بیت المال است. ولى چون عثمان به خلافت رسید. فدک را به مروان حکم- پسر عموى خویش- بخشید و این مزرعه تا زمان عمر بن عبدالعزیز در اختیار بنى مروان بود(5)شراب در قرآن مجید، پلید شمرده شده و نوشیدنش حرام است و رسول‏اکرم(صلى الله علیه و آله) فرموده‏است:«لَعَنَ اللَّهُ الْخَمْرَ وَ غارِسَها وَ عاصِرَها وَ شارِبَها وَ ساقْیها وَ بائِعَهاوَمُشْتَریها وَ آکِلَ ثَمَنِها وَ حامِلَها.(6) ترجمه: خداوند لعنت کند شراب را، و کسى را که درختى را به نیّت ساختن شراب مى‏کارد، و کسى را که آب میوه‏اش را بدین نیّت مى‏گیرد، و کسى را که از آن مى‏نوشد، و کسى را که آن را مى‏فروشد، و کسى را که بهاى آن را مى‏خورد، و کسى را که آن را حمل مى‏کند.بااین همه، گویا مدّعیان جانشینى پیامبر(صلى الله علیه و آله) ، خود را تافته جدا بافته از امّت اسلامى و برتر از قانون خدا مى‏دانستند که شرابخوارى از کارهاى همیشگى آنان بود و قطار شتران براى آنان، شراب حمل مى‏کرد.نقل است که عبدالرحمن بن سهل انصارى به دستور عثمان به جهاد رفته‏بود و معاویه امیر شام بود. روزى عبدالرحمن مشک‏هایى پر از شراب دید که براى معاویه مى‏بردند. او بى‏درنگ همه را با نیزه درید و شراب‏ها را بر زمین ریخت. وقتى معاویه از داستان آگاه شد، گفت:«عبدالرحمن را رها کنید، او پیرمردى است که عقلش را از دست داده است.» عبدالرحمن گفت: «نه به خدا سوگند، من عقلم را از دست نداده‏ام، ولى پیامبر ما را ازشرابخوارى منع فرموده‏است. به خدا سوگند اگر ببینم معاویه خلاف امر پیامبر(صلى الله علیه و آله) عمل مى‏کند، شکمش را خواهم درید!»(7)

ج. تحریف در سنّت پیامبر(صلى الله علیه و آله):

طبرى از قول عمر نقل کرده‏است:سه چیز در زمان پیامبر(ص) حلال بود، ولى من آن‏ها را حرام مى‏کنم و انجام دهنده آن‏ها را کیفر مى‏دهم: متعه حج، متعه زنان، و حىّ على خیر العمل در اذان.(8) معاویه بر خلاف صریح قرآن- که ربا را تحریم کرده است- به ربا خوارى مى‏پرداخت. روزى عباده بن صامت، کسى را دید که در بازار شام معامله ربوى انجام مى‏دهد. فریاد برآورد: اى مردم! از رسول خدا (صلى الله علیه و آله) شنیدم که فرمود: «طلا باید در برابر طلا و گندم در برابر گندم، و خرما در برابر خرما و به طور مساوى معامله شود و اگر کسى بیشتر دهد، ربا و حرام است.» چون این خبر، به معاویه رسید، عباده را احضار و به‏او اعتراض کرد و گفت: «اگر تو معاصر و مصاحب پیامبر بوده‏اى، ما هم بوده‏ایم. این چه حدیثى است که نقل مى‏کنى؟! دیگر این حدیث را مخوان.» عباده گفت: «گر چه معاویه خوشش نیاید، احادیث پیامبر(ص) را براى مردم بازخواهم گفت!»(9)
د. تحریف در سیره ائمه اطهار(علیهم السلام)
ناله کردن حضرت فاطمه(س) از درون کفن و در آغوش کشیدن حسن و حسین‏(علیهما السلام).(10)اقدام به خودکشی پیامبر اسلام‏(ص).در تفسیر ابن کثیر، داستانی عجیب الخلقه و محیر العقول درباره اقدام مکرر پیامبر به خودکشی و ممانعت جبرئیل آمده است: چیزی نگذشت که ورقه بن نوفل درگذشت و نزول وحی برای مدتی منقطع شد. در پی این امر، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را چنان حزن و اندوهی فرا گرفت که بارها تصمیم گرفت خود را از بالای کوه پرت کند اما هرگاه که بالای کوه می‏رفت و قصد می‏کرد تا خواسته خود را عملی کند، جبرئیل بر وی نمایان می‏شد و می‏گفت: ای محمّد! به راستی تو رسول خدایی. او با این سخن به پیامبر آرامش می‏بخشید.اما همین که زمان انقطاع وحی به طول انجامید، دیگر بار پیامبر تصمیم گرفت دست به خودکشی بزند(11) در تفسیر فی ظلال القرآن نیز، به رمزگشایی و تبیین علل اقدام پیامبر به خودکشی، پرداخته است! از عبداللَّه بن زبیر نقل شده که رسول خدا‏(ص) فرمود:بدترین و مبغوض‏ترین مردم در نظر من شاعران و دیوانگان بودند، به طوری که از نگاه کردن به قیافه آنها نفرت داشتم. پس از نزول فرشته وحی و امر به خواندن ،خیال کردم که لابد من هم شاعر یا دیوانه شده‏ام! و برای اینکه خاندانم قریش، در آینده از مجنون و شاعر بودن من حرفی بر زبان نیاورند، گفتم چه بهتر که خودم را از بلندی کوه پرت کنم و خود را بکشم تا راحت گردم(12)در نگاهی کلی به این گونه روایاتِ ساختگی ، چنین نتیجه‏ای به ذهن مخاطبان القاء می‏شود که گویی پیامبر(ص) نسبت به رسالت و نبوت خود تردید داشته و دچار تزلزل رأی و تشویش بوده است!شکافتن و جراحی سینه پیامبر(ص) توسط فرشتگان.این داستان عجیب و بی‏پایه که به داستان «شق صدر پیامبر» شهرت دارد، در روایات و کتب اهل سنّت، به طور مستفیض و فراوان آمده است.در تفسیر الدر المنثور از قول مالک بن انس چنین می‏خوانیم که در دوران طفولیت، رسول خدا، هنگامی که با اطفال سرگرم بازی بود، جبرئیل آمد و او را گرفت و بر روی زمین خواباند. سپس پهلویش را شکافت و قلبش را درآورد و از میان آن لخته خونی بیرون کشیده، گفت: این اثر تسلط شیطان بر وجود تو بود. سپس قلب پیامبر را در میان یک تشت طلا با آب زمزم شست و جراحتش را التیام داد. آن‏گاه قلب پیامبر را بجای خودش برگرداند. هم‏بازی‏های پیامبر نزد دایه‏اش، حلیمه سعدیه، دویده، خبر کشته شدن محمّد را به وی دادند، آن‏گاه به سوی پیامبر برگشتند و او را در حالی دیدند که رنگش پریده بود.(13) علاوه بر مقوله عصمت انبیا، مهم‏ترین نقدی که بر این افسانه وارد است اینکه آیا منبع بدی و شرارت در وجود انسان، غده‏ای جسمانی یا لخته خونی است که با بیرون کشیدن آن مشکل حل می‏شودتعریف تحریف
تعریف تحریف: . تحریف که ازماده «حرف»در زبان عربی است،یعنی متمایل کردن یک چیز از آن مسیر اصلی و وضع اصلی که داشته است یا باید داشته باشد.
و بعبارت دیگر:(تحریف) شى‏ءیعنی به یک طرف بردن آنست. مثل«مِنَ الَّذِینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ.(14) » و «وَقَدْ کانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللَّهِ ثُم َّیُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ (15) »تحریف کلام آنست که آنرا درگوشه‏اى ازاحتمال قرار بدهی که بتوان به دو وجه حمل کرد.(16)

بقیه در ادامه مطلب


عوامل تحریف

الف) عوامل عمومی

به طور کلی در تواریخ دنیا این عوامل وجود دارد و تواریخ را دچار تحریف می‏کند، اختصاص به حادثه عاشورا ندارد. مثلاً تمایل بشر به اسطوره‏سازی و افسانه‏سازی و همچنین اغراض دشمنان ،عواملی است برای اینکه حادثه‏ای را دچار تحریف کند. دشمن برای اینکه به هدف و غرض خودش برسد، تغییر و تبدیل‏هایی در متن تاریخ می‏دهد و یا توجیه و تفسیرهای ناروایی از تاریخ می‏کند.

ب) عوامل خصوصی

در خصوص حادثه ی عاشورا یک عامل خاصی هم دخالت کرده است و آن اینکه به خاطر فلسفه ی خاصی از طرف پیشوایان دین توصیه شده که این جریان به عنوان یک مصیبت یاد آوری شود و مردم بر آن بگریند. فلسفه ی این تذکر و گریستن و گریاندن ، احیاء این خاطره است و فلسفه ی احیاء آن این است که هدف کلی این نهضت برای همیشه زنده بماند و امام حسین(علیه السلام) هر سال در میان مردم به این صورت ظهور کند ولی متاسفانه بدون توجه به هدف گریستنها وگریاندنها ، خود گریستن موضوع شده است.گریز زدن خود یک هنری است در میان اهل منبر و روضه خوان ها قهراً برای اینکه مردم بهتر وبیشتر گریه کنند وبه ظاهر برای اینکه اجر و ثواب بیشتری پیدا کنند روضه های دروغ جعل شد.

انواع تحریف

الف) لفظی و معنوی

تحریف لفظی این است که ظاهر یک چیز را عوض کنند. مثلاً شخصی سخنی به شماگفته است،شما یک چیزی ازگفته اوکم کنید،یایک چیزی روی گفته او بگذارید، و یا جمله‏های او را پس و پیش کنیدکه معنی‏اش فرق کند. بالاخره در ظاهر و در لفظ سخن او تصرف کنید؛این را «تحریف لفظی» می‏گویند. اما تحریف معنوی این است که شما در لفظ تصرف نمی‏کنید، لفظ همین است که هست،ولی این لفظ را طوری می‏شود معنی کردکه همان معنی صاف و راست و مستقیم آن است،مقصودگوینده هم همین بوده است،و طور دیگری می‏توان معنی کرد که خلاف مقصد و مقصود گوینده است. وقتی که می‏خواهید این کلام را برای او شرح بدهید آنرا طوری معنی کنیدکه مطابق مقصود خود شما باشد نه مطابق مقصد اصلی گوینده.

ب) ازنظرموضوع

تحریف از نظر موضوع نیز فرق می‏کند. یک وقت تحریف در یک سخن عادی صورت می گیرد؛ مانند اینکه دو نفر با همدیگر حرف عادی می‏زنند ،یک کسی نقل می‏کند، تحریف می‏کند.یک وقت تحریف در یک موضوع بزرگ اجتماعی است. مانند تحریف کردن در شخصیت‏ها. شخصیت‏هایی که قولشان و عملشان حجت است،خُلقشان برای مردم نمونه است. مثلاً تحریف کردن یا نسبت دادن سخنی به یکی از ائمه اطهار (علیهم السلام) ،که این حضرات یا چنین چیزی را نگفته اند و یا مقصودشان چیز دیگری بوده است.(17)
فصل دوم
خروج امام‏(علیه السلام) از مدینه،حج ناتمام امام‏(علیه السلام) ،امام حسین‏(ع) و مصادره اموال، مسلم بن عقیل سفیر امام حسین‏(ع)
فتوی شریح قاضی به کشتن امام حسین‏(ع)اظهار عدم اطلاع حر از نامه‏های شیعیان کوفه به امام حسین(ع)،شروط پیشنهادی امام حسین(ع) به عمرسعد،خروج امام(علیه‏السلام) از مدینه، شیخ مهدی حائری مازندرانی داستان دراز دامنی را در قالب روایت آورده است که در ذیل می‏آید:«عبدالله بن سنان کوفی توسط پدرش از جدش روایت می‏کند که گفت: من نامه‏ای را از طرف اهل کوفه برای حسین (علیه‏السلام) بردم و در مدینه به حضرت دادم. پس از آن که نامه را خواند، فرمود: سه روز به من مهلت بده تا جواب نامه را بدهم. در مدینه ماندم که جواب نامه را بگیرم. بعد باخبر شدم که حضرت تصمیم گرفته است که به سوی عراق، مدینه را ترک کند. با خودم گفتم: بروم پادشاه حجاز را ببینم که چگونه سوار اسب می‏شود و جلالت و شأنش تا کجاست. آمدم کنار در خانه‏اش، دیدم اسب را زین بسته‏اند و مردان به پا ایستاده‏اند و حسین (ع) بر تختی جلوس کرده و بنی‏هاشم دور او را گرفته‏اند و او در میان آنها چنان نشسته که گویی ماه شب چهارده و بدر تمام است. و در حدود چهل کجاوه دیدم که همه‏ی محملها با پارچه‏ها و پرده‏های ابریشمی و دیبا زینت داده شده بودند. در این هنگام حسین (علیه‏السلام) دستور داد که بنی‏هاشم محارم خود را به محملها سوار کنند. داشتم نگاه می‏کردم که دیدم جوانی بلند قامت از خانه‏ی حسین (علیه‏السلام) خارج شد که در صورتش نشانه‏ای از محاسن، و جمالش مانند ماه فروزان بود. خطاب به بنی‏هاشم می‏گفت: زود باشید! در این هنگام دو زن از خانه خارج شدند، که از خجالت و شرمی که از مردان داشتند، دامن‏های چادر خود را به زمین می‏کشیدند. آن جوان در پیش آن دو به سوی کجاوه‏ای از کجاوه‏ها به راه افتاد و در کنار کجاوه‏ای زانو زد و بازوی آن دو را گرفت تا سوار محمل شوند. از مردم پرسیدم: آن دو زن که بودند؟ گفتند: یکی زینب و آن دیگری ام‏کلثوم، دختران امیرالمؤمنین(علیه‏السلام) ، هستند. پرسیدم: این جوان کیست؟ گفتند: قمر بنی‏هاشم، پسر امیرالمؤمنین(علیه‏السلام) است. سپس دو دختر کوچک دیدم چنان که گویی خدا همانند آنها را نیافریده. یکی را پیش زینب گذاشت و دیگری را به نزد ام‏کلثوم نهاد. از آن دو پرسیدم؛ گفته شد که آنها سکینه و فاطمه، دختران حسین (علیه‏السلام) ، هستند. پس از آن نوجوانی مانند ماه تابان خارج شد و با او زنی بود که پشت سر او دیده شد و زن را همان نوجوان به کجاوه نشاند. از آن زن و نوجوان پرسیدم؛ گفته شد: آن نوجوان علی اکبر، پسر حسین (علیه‏السلام) و آن زن مادرش لیلا، همسر امام حسین (علیه‏السلام) است. سپس نوجوانی خارج شد که صورتش مثل قرص قمر و ماه پاره بود و همراهش زنی بود. از آنها پرسیدم؛ گفتند: آن نوجوان قاسم، پسر حسن مجتبی و آن زن مادرش است. سپس جوانی دیگر خارج شد که می‏گفت: ای بنی‏هاشم شتاب کنید، کنار روید! راه را برای حرم ابی‏عبدالله باز کنید. آنگاه زنی دیدم که از خانه خارج شد و آثار پادشاهان در رفتارش پیدا بود؛ با آرامش و وقار راه می‏رفت. راه را پیش پای او باز کردند. پرسیدم: اینها کیستند؟ گفتند: آن جوان، زین العابدین(علیه‏السلام) ، پسر امام است و اما آن زن، مادر وی، شاه زنان، دختر پادشاه کسرا، زن امام است که آن جوان او را در کجاوه نشاند. سپس بقیه‏ی زنان و کودکان را در کجاوه‏ها نشاندند. زمانی که همه سوار شدند، امام ندا کرد: أینَ أخِی، أینَ کبش کتیبتی، أینَ قمر بنی‏هاشم؟ عباس جواب داد: لبیک لبیک یا سیدی. امام فرمود: برادر، اسبم کجاست؟! عباس اسب امام را آورد؛ که بنی‏هاشم دور و برش را گرفته بودند و عباس لجام اسب را گرفت تا امام سوار شد. بعد بنی‏هاشم سوار شدند و پس از همه ،عباس سوار شد در حالی که پرچم امام را پیشاپیش کاروان در اهتزاز داشت.مردم مدینه حرکت کاروان را که دیدند یکباره صدایشان به گریه بلند شد. همچنین صدای گریه‏ی بنی‏هاشم برخاست و گفتند: «اَلوِدَاع اَلوِدَاع ، اَلفِرَاق اَلفِرَاق » عباس گفت: این روز به خدا که روز جدایی است و دیدار به قیامت ماند. سپس رو به سوی کربلا به راه افتادند. حسین (علیه‏السلام) در این سفر همه‏ی اهل و عیال و فرزندانش را، چه دختر و چه پسر، با خود برد و تنها دخترش فاطمه‏ی صغری در مدینه ماند که بیمار بود.»(18)این داستان را، که تنها قسمتی از آن در اینجا ترجمه شد، برای نخستین بار، فاضل دربندی در کتابش اسرار الشهاده و به نقل از یکی از شاگردان عرب زبانش، آورده است و وی نیز گفته است: این داستان را در مجموعه‏ای دیدم که به شخصی فاضل و ادیب «مقری» نسبت داده می‏شود. حال آن شاگرد عرب زبان که بود و چه نامی داشت و آن مجموعه که به شخصی منسوب بود،چه کتاب یا کشکولی بود و آن شخص فاضل و ادیب «مقری» کیست، معلوم نیست. آیا مقری نام بود، یا صفت و اگر صفت وی بود، که باید چنین باشد، آیا منظور قاری قرآن بودن است یا روضه خوان بودن؟ هیچ یک از این پرسشها پاسخی ندارد. از این همه معما هم که بگذریم در این داستان چندین تحریف آشکار دیده می‏شود که به تعدادی از آنها اشاره می‏کنیم:
1. در این داستان نخست سخن از نامه‏ای است که سخنگوی داستان، آن را از طرف اهل کوفه، دقت کنید که می‏گوید: «اهل کوفه» نه دو، سه نفر از اهل کوفه، برای امام (علیه‏السلام) در مدینه رسانده بود. در حالی که می‏دانیم نامه‏های کوفیان بویژه نامه‏هایی که اشراف و بزرگان کوفه آنها را به صورت دسته جمعی امضا کرده بودند، پس از خروج امام (علیه‏السلام) از مدینه بود و بیشتر در راه مکه به دست امام (ع) می‏رسید. و اصولاً خروج و قیام امام (ع سبب و موجب نامه نوشتن اهل کوفه بود نه اینکه نامه نوشتن اهل کوفه، موجب و باعث قیام امام باشد.
2. کسی که این داستان از زبان او ساخته شده است، می‏گوید: امام (ع) برای جواب نامه سه روز مهلت خواست و هیچ گاه جواب نامه را نداد. تا این که شنیدم تصمیم گرفته است که مدینه را به سوی عراق، ترک کند. و در آخر داستان هم می‏گوید: امام (ع) مدینه را به قصد کربلا ترک کرد. و این برخلاف همه‏ی اسناد تاریخی و احادیث و اخباری است که اتفاق دارند: امام (ع) از مدینه به قصد مکه خارج شد، و بیش از سه ماه در مکه بود و آنگاه هم که از مکه خارج شد، به قصد کوفه خارج شد نه به قصد کربلا. و حر بن یزید ریاحی امام (ع) را وادار ساخت تا در کربلا فرود آید.
3. در این داستان از همراهی زنی به نام لیلا در کاروان امام (ع) سخن رفته است که مادر علی اکبر بود. در صورتی که در منابع قدیمی و معتبر و مستند هیچ گاه دیده نشده که مادر علی اکبر همراه امام حسین (ع) از مدینه خارج شده و در کربلا بوده است(19)
4. بدتر از همه تحریف بزرگی است که در هر سطر این روایت خیالی دیده می‏شود و این یکی را جز «تحریف سیره و رفتار امام حسین (ع) » نمی‏توان نامید. این تحریف چنان تکان دهنده و زننده است که گویی داستان بافان، امام حسین (ع) و اهل بیت حضرتش را با پادشاهان اشتباه گرفته‏اند. شاید هم برای خوشایند پادشاه عصر یا حاکم متجمل و مرفه شهرشان این چنین داستانی را ساخته‏اند و شاید هم تنها از سر ساده لوحی، سرور شهیدان را با پادشاهان قیاس کرده‏اند و حال آنکه در کتاب ارشاد مفید دیده است که روایت شده چون حضرت خواست از مدینه‏ی طیبه بیرون آید، این آیه را خواند: فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنی‏ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمین‏.(20)و چون وارد مکه‏ی معظمه شدند، این آیه را تلاوت فرمود: وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسى‏ رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنی‏ سَواءَ السَّبیل‏.(21) از دنباله‏ی این داستان فهمیده می‏شود که این خبر هم مثل بسیاری از اخبار، برای تدارک و تأمین فن گریز زنی ساخته شده است. فن گریز زدن یکی از فنون مهم روضه خوانی است که معمولا مهارت هر روضه خوانی را با گریز زدنهایش می‏سنجند و می‏فهمند و به قول شهید مطهری: غالب جعلیاتی که شده است مقدمه‏ی گریز زدن بوده است.(22)

حج ناتمام امام

امام حسین(علیه‏السلام) به حج یا به عبارت دیگر به عمره‏ی تمتع احرام بسته بود، اما چون دانست که مزدوران یزید می‏خواهند حضرت را در حرم امن الهی بکشند،ناچار شد حج خود را ناقص و نیمه تمام رها کند و به تعبیرآنها،حج را به عمره‏ی مفرده تبدیل سازد.اما این سخن، بی‏گمان خطا و اشتباه است و واقعیت این است که امام حسین(علیه‏السلام) از همان اول به نیت عمره‏ی مفرده احرام بسته بود و در فقه اهلبیت(علیهم‏السلام) هم مسئله چنین است که هر مسلمانی می‏تواند در ماه های حج هم،احرام عمره‏ی مفرده ببندد و پس از اتمام عمره هم اختیار دارد که به هر جا خواست برود و یا اگر خواست می‏تواند عمره‏ی مفرده را به عمره‏ی تمتع تبدیل کند تا اعمال حج را به جاآورد. به هرحال هر دوکار را می‏تواند بکند و اختیار با خود اوست. درکتابهای فقهی،برای این مسئله باب جداگانه‏ای قرار داده شده است که برای نمونه می‏توانیم به وسائل الشیعه مراجعه بنماییم.مرحوم شیخ حر عاملی درآنجا باب جداگانه‏ای را ویژه‏ی این مسئله قرار داده که با عنوان « انه یجوز أن یعتمر فی أشهر الحج عمره مفرده و یذهب حیث شاء، و یجوز أن یجعلها عمره التمتع ان ادرک الحج» مشخص است.(23) در این باب چهارده روایت وارده شده که در متن دو روایت، از امام حسین (علیه‏السلام) نام برده شده است. روایت اول چنین است: از امام صادق (علیه‏السلام) درباره‏ی مردی پرسیدند که در ماههای حج، احرام عمره بسته و پس از عمره به شهر و دیار خودبرگشته بود. امام(علیه‏السلام) فرمود: اشکالی ندارد حسین بن علی (علیهماالسلام) هم روز ترویه(روز هشتم ذی الحجه) در حالی که محرم به احرام عمره بود از احرام خارج شد و به سوی عراق رهسپار گشت.(24)و در حدیث بعدی نیز امام صادق (علیه‏السلام) می‏فرماید: امام حسین (علیه‏السلام) در ماه ذی الحجه در حال عمره بود، بعد در روز ترویه در حالی که مردم به سوی منی می‏رفتند آن حضرت به سوی عراق روانه شد. و هیچ اشکالی ندارد؛ کسی که نمی‏خواهد حج گزارد، می‏تواند در ماه ذی الحجه، عمره به جای آورد.(25)

امام حسین(ع) و مصادره اموال

در منابع تاریخی آمده است که بنی‏امیه پس از کشتن امام حسین(علیه‏السلام) تهاجم تبلیغاتی و جنگ روانی به راه انداختند تا عاشورا را به هر نحو ممکن تحریف کنند و جلو هر گونه قیام انتقام جویانه را از طرف مسلمانان بگیرند و خود را در کشتن فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و اله) محق نشان دهند. صدها افترای بزرگ و کوچک، و تهمت موهوم به ساحت مقدس سالار شهیدان زدند که بی‏گمان خبر زیر از آنهاست. می‏گویند:پس از آنکه امام حسین(علیه‏السلام) از مکه به سوی کوفه خارج شد، راه زیادی نرفته بود که در منزل «تنعیم» به کاروانی از شتران بارکش برخورد که لباسهای قیمتی و زیورآلات زیادی را که کارگزار یزید بن معاویه در یمن به سوی دمشق روانه ساخته بود، حمل می‏کرد. امام(علیه‏السلام) به همراهانش دستور داد که اموال کاروان را مصادره کنند. سپس به صاحبان شترها و ساربانان که به این کار از طرف عامل یمن، اجیر شده بودند، فرمود: هر کس از شما اگر بخواهد می‏تواند با ما به عراق برود که در این صورت کرایه‏ی او را به صورت کامل خواهیم پرداخت و با او به نیکی رفتار خواهیم کرد و اگر کسی بخواهد از همین جا برگردد با محاسبه‏ی راهی که تا اینجا آمده است، کرایه‏ی وی را خواهیم داد. پس بعضی از آنها بعد از آنکه کرایه‏ی خود را گرفتند،امام(علیه‏السلام) را ترک گفتند و بعضی دیگر که دوست می‏داشتند،همراه امام(علیه‏السلام) بسوی عراق رفتند.به این ترتیب امام(علیه‏السلام)اموال کاروان را مصادره کرد تا هر جا که خود صلاح دید به مصرف برساند و همین اتهام به صورت دیگری، که چندان تفاوتی با خبر بالا ندارد، بار دیگر به ساحت سالار شهیدان زده شده است. تنها با این تفاوت که این بار زمان حادثه را پیش از این و در زمان زمامداری معاویه نوشته‏اند و اضافه کرده‏اند که امام (علیه‏السلام) پس از مصادره‏ی اموال، نامه‏ای به معاویه نوشت و ضمن گزارش کار خود، گفت:من به اموال کاروان نیاز داشتم، از این رو آن را مصادره کردم. و السلام(26)اما دلایل زیادی وجود دارد که هر یک بخوبی ساختگی بودن هر دو خبر را نشان می‏دهد و با وضوح کامل، پرده از روی تحریف توهین آمیز برمی‏دارد:1. از دیدگاه شیعیان، هیچ یک از این دو روایت، ارزش سندی ندارد؛ چرا که اولی را برای نخستین بار ابوجعفر محمد طبری (متوفای 310 ق) روایت کرده است و پس از وی نیز هر کس نوشته است، از تاریخ طبری گرفته است. حال برخی چون سید ابن‏طاووس(م 664 ق) به این کار تصریح کرده و از طبری نام برده‏اند و برخی دیگر چون اخطب خوارزمی (م 568 ق) و ابن‏نما حلی (متوفای 680 ق) بدون نام بردن از طبری نقل کرده‏اند؛ و این از تشابه بسیار نزدیک عبارتهای روایت، بخوبی و بوضوح پیداست. و طبری هم گویا از ابی‏مخنف نقل کرده است و از آنجا که امروزه از مقتل ابی‏مخنف اثری در دست نیست حال با این روایت، ماییم و طبری که آن را در تاریخ خودش آورده و منتشر ساخته است.در مورد مکتب تاریخ نگاران طبری به نظر می‏رسد که وی به سبب دیدگاه فقهیش غالبا از جناح حاکم و خلفای اموی و عباسی طرفداری کرده است. وی از نظر عقیدتی هم، مورخی متعصب و عامی مذهب بود؛ اعتقادی به اسلام امامتی نداشت بلکه از پیروان سرسخت اسلام خلافتی بود. رجال شناسان بزرگ شیعه در سنی بودن طبری اتفاق نظر دارند و بر این مطلب در آثار خود تصریح کرده‏اند. از نشانه‏های تعصب شدید طبری که فراتر از تعصب اهل سنت است، چیزی است که ذهبی نقل کرده: ابوالفتح بن ابی‏الفوارس به یک واسطه روایت می‏کند که او گفت: شنیدم، محمد بن جریر طبری با ابن‏صالح اعلم گفتگو می‏کردند، ذکری از علی بن ابیطالب (علیه‏السلام) به میان آمد. محمد جریر (طبری) گفت: اگر کسی ابوبکر و عمر را پیشوای هدایت نشناسد، چه طور است؟ ابن‏صالح پاسخ داد: چنان آدمی، بدعتگذار است. طبری که این پاسخ را نپسندیده بود، معترضانه گفت: بدعتگذار، بدعتگذار، او را باید کشت.
2. از همه‏ی اینها که بگذریم و فرض کنیم که این دو روایت از نظر سند اشکالی نداشته باشد باز هم نمی‏تواند قبول شود؛ چرا که شخصیت الهی، و شأن امامت و شخص امام حسین (علیه‏السلام) اجل و بالاتر از این حرفهاست و به هیچ وجه درست نیست که گفته شود امام (علیه‏السلام) با این اقدام که بیشتر شبیه به راهزنی و گردنه گیری است، می‏خواست بخشی از بیت المال را که به اعتقاد ما شیعیان بی‏گمان در تصرف آن، اولویت داشت به دست آورد و در میان فقرا و درماندگان تقسیم کند و در هر جایی که صلاح دید به مصرف رساند.
3.اگر این کار در هنگام جنگ و جهاد، مثل روزگار پدرش امیرمؤمنان (علیه‏السلام) که آتش جنگ صفین زبانه می‏کشید و یا مثل روز عاشورا و پس از شروع جنگ بود، می‏شد حمل بر صحت و قبول کرد؛ اگر چه باز هم شأن و شخصیت اجل امام حسین (علیه‏السلام) لااقل انسان را در قبول این دو روایت به شک و تردید می‏اندازد. اما هر دو روایت بصراحت می‏گوید که قضیه از این قرار نبود، بلکه یکی در زمان معاویه و پس از ترک مخاصمه و بعد از معاهده‏ی صلح بود و دیگری هنگام خروج امام (علیه‏السلام) از مکه‏ی معظمه و در دو یا چهار فرسخی مکه بود که هنوز حتی خبر شهادت مسلم بن عقیل به امام حسین (علیه‏السلام) نرسیده و در اطراف و اکناف کوفه پخش نشده بود.
4. روایات بسیاری بر این معنا داریم که انسان نباید خود را در معرض تهمت قرار دهد و نباید کاری بکند که مردم به او سوء ظن پیدا کنند. امام علی (علیه‏السلام) می‏فرماید: مَنْ وَضَعَ نَفْسَهُ مَوَاضِعَ التُّهَمَهِ فَلاَ یَلُومَنَّ مَنْ أَسَاءَ بِهِ الظَّنَّ.(27) بعضی، در توجیه این دو داستان ساختگی به امامت و ولایت امام (علیه‏السلام) تمسک می‏جویند و می‏گویند: حق حکومت و اخبار بیت المال مسلمانان با امام حسین (علیه‏السلام) بود و یزید آن را بروز و باطل، غصب کرده بود، پس امام حسین (علیه‏السلام) حق داشت اموال کاروان را تصاحب کند. آنها تصور می‏کنند که مردمان آن عصر و همه‏ی مردم عصر حاضر، مثل آنها فکر می‏کنند؟ مگر نه چنین است که بیشتر مسلمانان را، اهل سنت و پیروان اسلام خلافتی تشکیل می‏دهند؟ اگر آنها مثل ما فکر می‏کردند که امام حسین (علیه‏السلام) را تنها نمی‏گذاشتند، و هزاران نفر از مردم کوفه، شهری که مرکز آن روز شیعیان خوانده شده است، برای کشتن امام حسین (علیه‏السلام) راهی کربلا نمی‏شدند و تکبیر گویان و قربه الی الله امام حسین (علیه‏السلام) رانمی‏کشتند.جعل کنندگان این دو روایت و مزدوران بنی‏امیه، با این تحریف، دو غرض شوم را تعقیب می‏کردند؛ از طرفی می‏خواستند با این کار معاویه و یزید را ستایش کنند و آن دو بزرگوار را اهل عفو و گذشت نشان دهند؛ چرا که هیچ گاه دیده نشده و در جایی نوشته نشده است که معاویه یا یزید نسبت به این دست درازیها عکس العمل نشان دادند؛ در صورتی که اگر واقعیت داشت، حتما در بوق و کرنا می‏کردند و در کوفه و شام، آن را ابن‏زیاد و یزید به رخ اهل بیت(علیهم السلام) می‏کشیدند. آنها دنبال چنین بهانه‏هایی بودند تا امام حسین (علیه‏السلام) را شورشگر و راهزن بخوانند. معلوم می‏شود که این دو حکایت، حتی سالها پس از معاویه و یزید ساخته شده‏اند تا خاندان اموی بویژه معاویه و یزید را در چشم عوام، بزرگوار و ستوده قلمداد کنند.سازندگان این دو حکایت از طرفی هم خواسته‏اند، با این کار در ذهن مردم چنین القا کنند که حسین بن علی (علیهما ‏السلام) برخلاف برادرش حسن (علیه‏السلام) روحی ناآرام داشت؛ ماجراجو و شورشگر بود! پس خیالتان آسوده باشد که خلیفه‏ی ما یزید در کشته شدن او تقصیری نداشت! سبحان الله؛ یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ.(28)


[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 5:6 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????