سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

دیباچه

در طول تاریخ، حکومت‌های ستمگر برای تثبیت قدرت خود، برنامه‌هایی را به مرحله اجرا می‌گذارند؛ در این میان، «حذف رقیبان و مخالفان» در سرلوحه اقدامات آنان بوده است. حال اگر شخصیت رقیب و مخالف، از جایگاه بالا و والایی در عرصه‌های سیاست، دیانت، دانش و اقتصاد برخوردار باشد؛ در مرحله نخست به «ترور شخصیتی» او می‌پردازند تا «افکار عمومی» را برای ترور فیزیکی‌‌اش راضی و قانع کنند.
بی‌گمان «رسانه‌ها» ابزار مناسبی برای ترور معنوی و شخصیتی بوده و حاکمان ستم‌پیشه از طریق «تطمیع و تهدید» نفوذ و قدرت رسانه‌ها را به استخدام می‌گیرند تا افکار عمومی به ترور و حذف فیزیکی افراد حقیقی و حقوقى، واکنشی و اعتراضی نشان ندهند.
در این مقاله ، سعی شده است به شیوه‌های تبلیغاتی و روانی بنی‌امیه در خصوص «حادثه خونین کربلا» پرداخته شود.

شورای برنامه‌ریزی یزید

از جمله عوامل تثبیت و تحکیم حکومت‌ها، پیوند اندیشمندان با حاکمان است؛ معاویه نیز در دستگاه حکومتی خود با «عالمان دنیاپرست و ساده لوح» ارتباط صمیمی برقرار کرده بود و در مواقع لزوم، از وجهه دینی و اجتماعی آنان کمال استفاده را می‌برد که در این میان، برخی از اصحاب پیامبر و بستگان آنها، جایگاه ویژه‌ای داشتند. معاویه به خوبی می‌دانست که عالمان درباری را می‌توان در پست‌های گوناگون شکار کرد و یا در آن مشاغل گماشت؛ مانند: قضاوت، تدریس، امامت جمعه و جماعت، خطابه و سخنرانى، شعر،[1] تألیف و ترجمه، تلاوت قرآن، ادّعای زهد و عرفان،[2] بیوت شخصیت‌های مشهور و محبوب.
نیروهای رسانه‌ای فوق اعم از حقوق بگیر و رایگان آگاهانه یا جاهلانه، توان و موقعیت دینی و اجتماعی خود را در اختیار بنی‌امیّه گذاشته بودند، که به نمونه‌هایی از کارکرد و کارنامه آنان اشاره می‌کنیم:
نخستین اصحاب و تابعانی که در حلقه حکومت بنی‌امیه به فعالیت تبلیغی و مشاوره‌ای پرداختند، عبارت بودند از:
ابوهریره، عمرو بن عاص، مغیرة بن شعبه و عروة بن زبیر.[3]
حضور این قبیل افراد، ضمن مشروعیت و مقبولیت بخشیدن به دستگاه حاکمه، پیامدهای ناگوار دیگری به همراه داشت؛ از جمله تغییر ارزش‌های اسلامی و وارونه ساختن حقایق.
معاویه یکی از غلامان مسیحی‌اش به نام «سِرْجون بن منصور» را به عنوان مشاور و نیز معلّم خصوصی پسرش برگزیده بود؛ لذا سرجون رومی در طول زندگی‌اش با ارائه نظرات خود، یزید را از آموزه‌های اسلامی دور کرده و برای انجام مفاسد یاری می‌نمود. از جمله اقدامات سرجون مسیحى، پیشنهاد انتصاب «عبیدالله بن زیاد» به حکمرانی کوفه و عراق بود.[4]
معاویه در زیر چتر حمایتی و دفاعی «دانشمندان وابسته» توانست فرقه انحرافی «مُرجِئه» را تأسیس و تقویت کند و اندیشه «جبرگرایی» را به افکار مسلمانان به ویژه اهل شام تزریق نماید تا رفتار ناپسند بنی‌امیّه با این دیدگاه، توجیه‌پذیر باشد.[5]
معاویه جهت فراخوانی مردم شام برای شرکت در جنگ «صفّین» با عمرو بن عاص رایزنی کرد؛ وی پیشنهاد داد که: چهره‌ای مانند «شرحبیل بن سمط» را که مورد احترام تمام قبایل شام است، جذب کن و اعلام کن عثمان (خلیفه سوم) توسط علی(ع) و یارانش کشته شده است؛ در آن صورت، مردم شام پشت‌سر تو قرار گرفته و در جنگ صفّین شرکت می‌کنند...
شرحبیل در یک صحنه‌سازی و نمایش ساختگی ، فریب خورد و سپس به انگیزه «خون خواهی» سفرهای تبلیغی‌اش را آغاز کرد و در شهرها و روستاها خطاب به مردم می‌گفت:
«علی بن ابی‌طالب، عثمان را کشته است؛ پس خون‌خواهی او بر مسلمانان واجب است...»[6].
یکی از طرفداران معاویه به نام «عمر بن ثابت» کارش این بود که به روستاهای شام می‌رفت و در هر روستایى، اهالی را اطراف خود جمع می کرد و می‌گفت:
«ای مردم! علی بن ابی‌طالب نعوذبالله مردی منافق بود که شب «عَقَبه» می‌خواست مرکب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را رم‌کرده و ایشان را بکشد؛ پس او را لعن کنید».[7]

سازمان اطلاعاتی بنی‌امیه

معاویه برای آگاهی از رخدادها، توطئه‌ها و غیره، سازمانی به نام «العین» تأسیس کرد و ریاست آن را به عهده «ثابت بن ارطاة»[8] نهاد. این سازمان کسب خبر و اطلاعات در تمام شهرهای مهم، شعبه داشت و مأموران آن مراقب رفتار و گفتار مردم بودند. یزید در دوره حکومتش «سلیم بن اعشا» را به سرپرستی العَیون گماشت.
سلیم به جهت اهمیت سیاسی بین‌النهرین، مأموران خود را در شهرهای کوفه و بصره به جاسوسی و خبرچینی فرستاده بود تا آنان در میان مردم دیده‌ها و شنیده‌های خود را به سلیم گزارش دهند.[9]

آنتن‌های برون مرزى

هنگامی که امام حسین(علیه السلام) به مکه رسید، مورد استقبال مردم و زائران قرار گرفت؛ آن حضرت هم ضمن برگزاری نماز جماعت، در دیدارهای عمومی و خصوصی به ناهنجاری‌ها و مشکلات حکومت و مردم اشاره می‌کرد. یزید که به تازگی بر تخت خلافت نشسته بود، بعد از آگاهی از حضور و سکونت امام حسین(علیه السلام) در شهر مقدس مکه، نامه‌ای به عبدالله بن عباس نوشت. یزید در این نامه، ضمن بیان عدم بیعت امام حسین(علیه السلام) و عبدالله بن زبیر با وی و نامه نگاری‌های کوفیان به حضرت، از ابن عباس خواست که به عنوان «شخصیت ممتاز و قابل احترام» در میان بنی‌هاشم و مسلمانان، برای پیش‌گیری از بحران و فتنه اجتماعى، نزد امام حسین(علیه السلام) برود و حضرت را به «سازش» و «صلحی مطمئن» دعوت کند...
آری دشمنان برای رسیدن به اهداف پنهان و آشکار خود، از ظرفیت و توانایی‌های «برجستگان و نخبگان» نیز می‌خواهند استفاده کنند. البته فردی چون ابن عباس، در راستای «انتقال پیام» مواظب است که «ادبیات گفتمانی» دشمن، او را فریب ندهد و مجذوب و مرعوب نسازد.[10]

استخدام شخصیت‌ها

در ماجرای قیام امام حسین(علیه السلام) برخی از اصحاب و علمای خائن نیز شریک جرم می‌باشند؛ زیرا درباری بودن آنان، باعث هموار شدن جنگ روانی و نظامی یزید، شد.
به عبارت دیگر: گفتار، نوشتار، رفتار و حتّی سکوت این چهره‌های ظاهر الصّلاح، دلایل و مستنداتی برای کارگزاران بنی‌امیه فراهم کرد تا جنایات سنگین خود را «توجیه» کرده و افکار عمومی را به سکوت و رضایت وادارند.
نقش «شُرَیح بن حارث کِندی» در موضوع عاشورا، چشمگیرتر است؛ چرا که وی از دوره خلافت عمر بن خطّاب ، بر کرسی «قضاوت» تکیه کرده[11] و زبان و قلم او «حکم شرعی» را در اذهان جامعه القا می‌کند. حال، به دو اشتباه مهم شریح می‌پردازیم:
الف) هنگامی که هانی بن عروه دستگیر شد و تحت شکنجه قرار گرفت، هواداران هانی کاخ فرمانداری را محاصره کردند و با دادن شعار، خواستار آزادی هانی شدند.... ابن زیاد که از افشا شدن خبر شکنجه و قصد شهادت هانی بیمناک شده بود و می دانست که با نیروی نظامی اندک نمی‌توان جلوی خشم خروشان هزاران نفر را گرفت، دست به دامن شریح برد و از او خواست با گفتار نافذ خود، گفتگو و حادثه قصر را به نفع ابن زیاد تغییر بدهد.
شریح قاضی هم در جمع هواداران خشمگین هانى، چنین گزارش داد:
«ای مردم! ابن زیاد و هانی در حال مذاکره و گفتگو هستند و هانی زنده است...»
متأسفانه مردم در اثر شنیدن این خبر، آن هم از سوی رسانه‌ای که مدّعی صداقت، عدالت و امانت است (دستگاه قضاوت)، آرام آرام از محاصره کاخ دست برداشته و مسیر آینده تاریخ را به تلخی و جنایت کشاندند.[12]
ب) بر اساس قول مشهور، ابن زیاد برای جمع کردن نیرو و فرستادن آن به کربلا از قدرت «فتوای قاضی» کوفه، بهره‌گیری کرد.
حال، صدور این فتوا چه از ناحیه شریح باشد[13] و چه به وی انتساب شده باشد اثر روانی‌اش ولو به عنوان بهانه و توجیه جنایت، در افکار عمومی و سیاست بنی‌امیه کارساز است. حکم شرعی که در شهر کوفه خوانده شد و حکومت روی آن مانور داد، چنین بود:

«چون حسین بن علی بر خلیفه وقت (یزید) خروج و شورش کرده است، دفع او بر مسلمانان واجب است».[14]
از این رو، در کربلا و دوره اسارت بازماندگان عاشورا، یکی از مهم‌ترین شعارها و تیترهای گفتاری و نوشتاری یزیدیان، این مطالب بود:
اینها (امام حسین(علیه السلام) و یارانش)، خارجی هستند.
اینها (اسیران)، خارجی هستند.
هذه زینب اُخت الخارجى؛ نام این زن، زینب است خواهر همان شورشگر.
این، سر خارجی است.[15]
آری یزیدیان به واسطه زبان و قلم خائنان عناوینی چون: خلیفه پیامبر، خلیفه مسلمانان، اولوالأمر و امیرمؤمنان را برای خود تثبیت کردند و مخالفان را نیز با مارک «خارجی»[16] مورد سنگین‌ترین هجمه‌های تبلیغی قرار دادند.
امواج شایعه

روزی ابن زیاد همراه نیروهای نظامی‌اش وارد مسجد جامع کوفه شد و بالای منبر رفت و مردم را از نافرمانی یزید ترساند... ناگهان همهمه‌ای شد؛ پرسید: چه خبر است؟ گفتند: ای امیر! هم اکنون مسلم بن عقیل با گروه کثیری از یارانش به جانب کاخ فرمانداری می‌آیند. ابن زیاد سراسیمه از منبر پایین آمده و داخل قصر شد و دستور داد که درب را ببندند. مسلم بن عقیل با بیش از هجده هزار نیرو، کاخ را محاصره کرده بود و تعداد اندک سربازان ابن زیاد هیچ گونه توانایی مقابله نظامی با انقلابیون نداشتند. ابن زیاد که از روحیه کوفیان آگاهی کامل داشت، «عملیات روانی و جنگ رسانه‌ای» را بهترین راهکار نجات خود دانست؛ لذا عوامل تبلیغی‌اش را سازماندهی کرد تا با ارسال «اخبار و آمار دروغین» دل‌های انقلابیون را دچار ترس و شک کنند. یکی از کارگزاران (کُثَیر بن شهاب) از بام و دیوار قصر با آوازی بلند گفت:
ای مردم، ای پیروان حسین! بر جان و خانواده خود بترسید و بر آنها رحم کنید؛ چرا که لشکریان یزید در حال رسیدن به کوفه هستند. در ضمن، ابن زیاد با خداوند پیمان بسته که اگر شما امروز تا شب قصد پیکار داشته باشید و به خانه‌هایتان برنگردید، حقوق‌تان از بیت‌المال را قطع کند، مردان شما را از شهر بیرون کرده و به دمشق بفرستد و حتی بی‌گناهان را به جرم گناهکاران دستگیر نموده و مجازات می‌کند...[17]
برخی از هم‌پیمانان عبیدالله بن زیاد هم در میان صفوف مردم رخنه کرده و با انواع وعده و وعیدها، شعله‌های قیام را به سردی و خاموشی تبدیل کردند؛ به گونه‌ای که در کوتاه مدّت، آمار یاران مسلم(علیه السلام) سیر نزولی را آغاز نمود و ورق برگشت. ...[18] <>

شهید پیام رسانی

بعد از رسیدن نامه مسلم بن عقیل به دست امام حسین(علیه السلام) و نیز آگاهی حضرت از توطئه ترور وی در ایّام برگزاری مناسک حج، امام(علیه السلام) یاران خود را برای حرکت به سوی کوفه فراخواند. آن حضرت پیشاپیش خطاب به بزرگان و اهالی کوفه، نامه‌ای نوشت و ضمن یادآوری دعوت‌های کتبی و شفاهی آنان، بشارت داد که به خواست الهی عازم عراق است و می‌طلبد که به بیعت و پیمان خود وفادار بمانند.
امام(علیه السلام) پیک مؤمن، دلاور و زیرکی به نام «قیس بن مُسَهّر» را برگزید تا شتابان مسیر را بپیماید و نامه را به بزرگان کوفه تحویل دهد.
ابن زیاد برای آگاهی از نوع ارتباط و مکاتبات شیعیان با امام حسین(علیه السلام) افرادی را در مسیر‌های منتهی به شهر کوفه گماشته بود و آنان، مسافران و رهگذران را تحت کنترل و بازرسی قرار می‌دادند. زمانی که قیس به نزدیکی کوفه رسید با مشاهده مأموران حکومتى، نامه محرمانه حضرت را پاره پاره کرد (جویده و خورد). بعد از دستگیری قیس و فرستادن او به دارالأماره، قیس با وجود تهدید‌ها و تطمیع‌ها حاضر نشد محتوای نامه و اسامی رهبران شیعه در کوفه را برای ابن زیاد بازگو و افشا کند. حکمران عراق تنها راه نجات و آزادی قیس را چنین تعیین کرد: «در حضور مردم، دروغگو پسر دروغگو (حسین بن علی) را لعن کن...».
قیس بن مسهّر که خود را پیام‌رسان امام(علیه السلام) می‌دانست، در حالی که سربازان در کنارش و شیعیان کوفه هم در مقابلش جمع شده بودند، پس از درود فرستادن بر پیامبر و اهل بیتش و لعن و نفرین بر ابن زیاد و بنی‌امیه، با صدای بلند گفت:
«ای مردم! هم اکنون امام حسین(علیه السلام) به سوی کوفه در حرکت است...».
ابن زیاد از این که نتوانسته بود کلام دیکته شده خود را از حنجره «پیک حسینی» به افکار عمومی تلقین کند، خشمگین شده و دستور داد با کشتن قیس، برای همیشه «پیام حق» را به خاموشی کشاند.[19]

فراخوان نیرو و جارچیان یزید

یکی از سربازان حر بدون اطلاع او به کوفه آمد و موضوع محاصره کاروان حسینی در دشت کربلا را برای یزید بازگو کرد. به دستور ابن زیاد، در شهرهای کوفه و بصره «جارچیان» این پیام حکومتی را به آگاهی عموم رساندند:
«هر کس که سر حسین بن علی را بیاورد، حکومت ری را به مدّت ده سال به او واگذار می‌کنیم».
... طولی نکشید که عمر بن سعد بر خلاف هشدارهای بستگان و دوستانش این مأموریت را پذیرفت و ابن زیاد هم ضمن نگارش «حکم قتل امام حسین(علیه السلام) و حکومت ری برای ابن سعد» فرماندهی کلّ نیروهای اعزامی به کربلا را به عهده وی نهاد.[20]

تیتر مشترک در رسانه‌های یزیدى

بعد از ماجرای قتل خلیفه سوم (عثمان بن عفّان) توسط اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان، معاویه که از عشیره و کارگزاران عثمان بود، از اوامر حکومتی خلیفه جدید (امام علی(علیه السلام) سرپیچی کرد و برای رسیدن به آرزو‌هایش به بهانه «خون‌خواهی عثمان» در زیر پرچم خون‌خواهی و کنار «پیراهن خونین عثمان» به سوگواری و تحریک عواطف مردم شام و غیره پرداخت.[21]
یزیدیان نیز با همین شعار وارد صحنه شدند و قبل و بعد از حادثه عاشورا، با محوریت «خون عثمان» به زندگی ننگین خود ادامه دادند که در اینجا به نمونه‌هایی بسنده می‌کنیم:
1. بر اساس نقل «تذکرة الشهداء» یزید به والی مدینه نوشت:
«معاویه، مرا وصیت کرده که از اولاد ابوتراب برحذر باش و خون آن شهید مظلوم (عثمان) را از آنها طلب کن؛ چه خدا انتقام خواهد کشید از اینها به واسطه اولاد ابوسفیان که انصار حق و طالبان عدل‌اند».[22]
2. ابن زیاد در نامه‌ای که برای ابن سعد فرستاده بود، ضمن تأکید به محاصره شریعه فرات، گفته بود در مقابل امام حسین(علیه السلام) و یارانش این گونه بهانه آورند:
«بنی هاشم، آب را از عثمان بازداشته بودند».[23]
3. امام حسین(علیه السلام) برای رفع بحران و قطع آب اقداماتی انجام داده، از جمله حفر چاهی در پشت خیمه‌ها، وقتی این قضیه توسط خبرچینان به ابن زیاد رسید، او به عمر بن سعد نامه‌ای نوشت و برای محرومیت امام و یارانش از آب، به این مسئله سفارش کرد:
«... وافعل بهم کما فعلوا بالزکی عثمان؛ ... با یاران حسین چنان کن که آنها بر عثمان پاکیزه رفتار کردند».[24]
4. شایان توجه است که شخصیتی چون «زُهَیر بن قین بجلی» بر اثر همین تبلیغات دروغین و در حمایت از خلیفه سوم، سالیان سال نسبت به امام علی(علیه السلام) دیدگاه منفی داشت؛ اما سرانجام امام حسین(علیه السلام) او را در مسیر کوفه، به نزد خود دعوت کرد و در آن جلسه و نشست رو در رو، حقایق تاریخی را به آگاهی زهیر رساند؛ به گونه‌ای که یکباره محبّت اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را پذیرفت و نامش در قاموس «شهیدان عاشورایی» ثبت و ماندگار گردید.[25]

وجدان رسانه‌اى

عمر بن سعد در راستای جلوگیری از جنگ، دست به اقداماتی زد. وی برای گشودن باب «مذاکره»، جویای «نامه رسان» و «سخنگویی» شد، اما هیچ یک از نیروهایش این مسئولیت را نپذیرفتند؛ چرا که همه آنان پیشتر برای آمدن امام حسین(علیه السلام) دعوت‌نامه نوشته بودند و از روبروشدن با نوه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شرمنده می‌شدند. سرانجام شرورترین آنها (کُثَیر بن عبدالله شعبی) حاضر شد به عنوان «پیک» این مأموریت را انجام دهد.
از آنجا که کثیر، همزمان در فکر ترور حضرت بود و اصرار داشت مسلحانه خدمت امام(ع) برسد و پیغام را برساند، یاران حضرت از ورود کثیر جلوگیری کردند...
دومین پیک (خُزَیمه)[26] عهده‌دار این مسئولیت شد و با کمال ادب و احترام، اجازه ملاقات خواست؛ امام(ع) نیز صمیمانه او را به حضور پذیرفت. در این جلسه، این سخنان بین او و امام مطرح شد:
برای چه به اینجا (عراق) آمده‌اید؟
مردم نامه‌هایی برایم نوشته‌اند و مرا به کوفه دعوت کرده‌اند.
(حضرت، انبوهی از دعوت‌نامه‌های کوفیان را به وی نشان داد).
خدا لعنت کند این جماعت را که به سوی تو این نامه‌ها را نوشتند و تو را به اینجا آوردند و اکنون از خواصّ لشکر ابن زیاد شده‌اند!
اکنون که نامه‌ها را دیدی و حقیقت را دانستى به سوی عمر بن سعد برو و پاسخ پیغامش را بگو.
ای مولای من! کیست که بهشت را واگذارد و به سوی جهنّم رود؟
عمر بن سعد بعد از ناامیدی از برگشت خزیمه، قاصد دیگری (قرّة بن قیس حنظلی) را نزد امام(ع) فرستاد... زمانی که قرّه می‌خواست به جانب ابن سعد برگردد، حبیب بن مظاهر به وی گفت:
«أنصر هذا الرّجل الّذی بآبائه ایّدک الله بالکرامة و إیّانا معک؛ یاری کن این مردی (امام حسین(علیه السلام)) را که به واسطه پدرانش، خداوند به تو و ما کرامت عطا می‌کند».
پیک گفت: نخست باید بروم و جواب پیغام را برسانم آنگاه در این رابطه، فکر کرده و آنچه صواب باشد، برخواهم گزید...[27]
همان‌گونه که می‌بینیم، پیام رسانان و مصاحبه کنندگان جبهه باطل، دارای عقاید و رفتار مختلفی بودند:
الف) پیکی به بهانه «پرسش و پاسخ» و «اطلاع‌رسانی» انگیزه شومی (ترور) را می‌خواهد اجرا کند.
ب) قاصدی که با رعایت آداب مذاکره، وقتی «حقیقت» برایش آشکار می‌شود، قانع شده و آشکارا طرفدار حق می‌گردد.
ج) نامه‌رسانی که هدف اصلی‌اش «انتقال پیام» است و برای نتیجه‌گیری و تصمیم نهایى، شرایط و جوانب مسئله را فعلاً نمی‌تواند یا نمی‌خواهد بسنجد.
آری زیبنده است گزارشگر در مقابل حقیقت، پندپذیر باشد و فقط به جنبه «پوشش خبری» و مخابره آن، بسنده نکند.


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 5:43 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????