سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

البته نباید فراموش کرد که افول معنویت، خود معلول یک سرى علل و عواملى بود که پس از رحلت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در خواص و بزرگان جامعه اسلامى و به تبع آن، در پیروان آن‏ها به وجود آمد. امورى مانند دنیاگرایى و روى آورى به مظاهر دنیا، غفلت از یاد خدا و سخنان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و مهم‏تر از همه، تحریف مسئله خلافت از جایگاه اصلى خود، منشأ رخت بربستن معنویت و در نتیجه، پیدایش حوادث تلخى گردید که به عنوان لکه‏هاى سیاهى در تاریخ روشن اسلام، ابدى شدند که ذکر چند مورد از آن‏ها به صورت گذرا، خالى از فایده نیست.

الف) غفلت از یاد خدا و سیره و سنّت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله : یاد خدا سبب نورانیت دل و صفاى باطن است؛ آنجا که مى‏فرماید: «أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد: 28)؛ آگاه باشید تنها با یاد خداست که دل‏ها آرامش مى‏یابد. و ذکر خدا باعث دورى از معصیت و گناه مى‏شود؛ چنان که مفاد آیه شریفه «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ» (عنکبوت: 45)؛ همانا نماز، از بدى‏ها و زشتى‏ها دور مى‏کند، بر آن دلالت دارد. بیانات پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نیز به منظور هدایت بشر و حفظ نورانیت و صفاى باطن و بالاخره راه‏یابى به قرب حضرت احدیت است. پس تا زمانى که انسان در یاد و ذکر خداست و روح و جان خود را به توصیه‏ها و ارشادات نبویه، مزیّن کرده است، از گمراهى در امان است و از سویى، اعراض از یاد خدا و عدم توجه به احکام و فرامین الهى، که توسط حضرت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به بشر ارائه گردید، چیزى جز گمراهى نیست: «مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکا وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى»(طه: 124)؛ هر کس ا ذکر و یاد من اعراض کند به دو مصیبت گرفتار مى‏آید: یک مصیبت دنیوى که زندگى بر او تنگ و سخت مى‏گردد و یک مصیبت اخروى که روز قیامت کور و نابینا برانگیخته مى‏شود.
تاریخ اسلام بیانگر این مطلب است که پس از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مردم به عقب برگشتند، دل‏ها از یاد خدا غافل شد و احادیث نبوى دستخوش کتمان و تحریف قرار گرفت. طبیعى بود که در چنین وضعیتى، جامعه از نور هدایت منقطع گردد و اثرى از معنویت باقى نماند تا آنجا که جامعه از تحمل وجود وصىّ رسول خدا، باب مدینه علم، در رنج و عذاب باشد. حضرت على علیه‏السلام در این‏باره مى‏فرماید: «زمانى که خداوند رسول خود را قبض روح فرمود، گروهى به قهقرا برگشتند (به اوامر و نواهى حضرت رسول پشت کرده، دوباره به راه ضلالت و گمراهى قدم نهادند) و راه‏هاى گمراهى آنان را هلاک ساخت و بر آراء و اندیشه‏هاى نادرست خود اعتماد نمودند (احکام را از پیش خود نادرست بیان کرده و مردم را به پیروى از آن وادار مى‏نمودند) و از غیر رحم و خویش (رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ) متابعت نمودند و از سبب هدایت و رستگارى ـ یعنى اهل‏بیت حضرت رسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آله که مأمور به دوستى آن بودند ـ دورى کردند.»(35)
آیا این کلمات نورانى، چیزى غیر از اعراض خواص و به تبع آن‏ها، امت را از یاد خدا و پشت کردن به سیره و سنّت پیامبر تداعى مى‏کند؟!
آیا از بیان شریف امام حسین علیه‏السلام در وصیت‏نامه خویش به هنگام خروج از مدینه («انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدّى، ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر و اسیر بسیرة جدّى و ابى على بن ابیطالب»؛(36) همانا من از مدینه خارج شدم براى اصلاح مفاسد امت جدّم و براى امر به معروف و نهى از منکر و مى‏خواهم سیره جدم و پدرم را زنده کنم) چیزى غیر از عقب گرد خواص و عوام از ارزش‏هاى دینى برداشت مى‏شود؟ آیا خروج به منظور احیاى سیره پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و على علیه‏السلام کاشف از انقطاع خواص جامعه از ذکر خدا و سیره نبویه نیست؟ آیا تعابیر امر به معروف و نهى از منکر، که از اهداف حرکت امام علیه‏السلام است، حاکى از ترک معروف و رواج منکر در میان مسلمانان بخصوص خواص آن‏ها نیست؟! اگر چنین نیست، پس خروج امام علیه‏السلام براى امر به معروف و نهى از منکر و احیاى سیره پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله چه توجیهى را برمى‏تابد؟
آنچه به وضوح از این کلمات نورانى امام استفاده مى‏شود آن است که خواص جامعه در زمان آن امام گرفتار چنین آسیب‏هایى بودند و گرفتارى در دام چنین آسیب‏هایى بود که یا آن‏هارا از یارى‏امام‏بازداشت‏ویا در صف مقابل امام قرارشان داد.
ب) پرستش دنیا و ظواهر آن: اولین و مهم‏ترین عامل انحراف خواص در صحنه کربلا و بلکه در تاریخ بشریت، دنیاپرستى و بنده ظواهر دنیا شدن است و چنین امرى موجب اعراض از حق است. انسان بالفطره به معبود و معشوق خود ارادت دارد و این ارادت در آن حد از کمال و بلندى است که معبود و معشوق را بر هر چیز دیگر ترجیح مى‏دهد؛ زیرا کمال خویش را در او مى‏بیند. بدیهى است اگر معبود و معشوق آدمى، خداى تعالى باشد، جز به او و رضاى او نمى‏اندیشد و اگر دنیا باشد، جایى براى عشق خدا و پرستش او باقى نمى‏ماند و نقطه انحراف همین جاست.
البته آنچه مذموم است دنیاپرستى است نه خود دنیا و بر این امر روایات متعددى دلالت دارد.(37) و نیز در لسان روایات حب دنیا اصل و اساس هر نافرمانى و سرآغاز هر گناهى دانسته شده است.(38) از این‏رو، دنیاپرستى اصلى‏ترین لغزش خواص در هر عصرى است که باید مورد توجه اکید مسلمانان قرار گیرد تا در دام آن گرفتار نیایند.
در حادثه عاشورا نیز مهم‏ترین عامل انحراف خواص، دنیاپرستى و دل سپردن به ظواهر و جاه و مقام دنیا بود. نگاهى گذرا به موضع‏گیرى طلحه و زبیر به عنوان دو صحابى رسول خدا، به حقیقت تلخ دنیاگرایى خواص دلالت دارد. این دو تن، از یاران پیامبر و از خواص مثبت بودند، اما پس از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در معرکه انتخاب دین یا دنیا و حق یا باطل، حق را رها کردند و از خواص جبهه باطل شدند. مسعودى در مروج الذهب درباره دنیاگرایى این دو تن، چنین مى‏نویسد: «در دوران عثمان، گروهى از صحابه به ساختن خانه‏ها و جمع ثروت پرداختند. زبیر بن عوام یکى از آن‏ها بود. او خانه‏اى در بصره ساخت که تاکنون (سال 332 ه . ق) معروف است. خانه‏هایى نیز در مصر و کوفه و اسکندریه بنا نهاد. دارایى او بعد از وفاتش پنجاه هزار دینار، هزار اسب و هزار بنده و کنیز بود. طلحه نیز خانه‏اى در کوفه در محل کناسه ساخت که به دارالطلحتین معروف است. درآمد روزانه او از غلاّت عراق، هزار دینار بوده است. بعضى هم بیشتر گفته‏اند. او در ناحیه شراة بیش از این درآمد داشت. خانه‏اى در مدینه ساخت که آن را با آجر و گچ و شیشه بنا کرده بود.»(39)
بدیهى است این‏گونه غرق مظاهر دنیا شدن، از طلحه و زبیر، انسان‏هایى مى‏سازد که پس از سابقه طولانى در دفاع از حق و پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، در مقابل حق قرار گرفته و با پشت کردن به وصایاى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بر علیه على علیه‏السلام لشکر به راه مى‏اندازند.
نمونه این دنیاپرستى، آن‏چنان که گذشت، عمربن سعد بود که عشق به دنیا و مقامات دنیوى او را به دین‏فروشى و مبارزه با فرزند پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله کشاند. رهبر معظم انقلاب هم در این خصوص فرمودند: «وقتى که خواص طرفدار حق در یک جامعه ـ یا اکثریت قاطعشان ـ آن چنان مى‏شوند که دنیاى خودشان برایشان اهمیت پیدا مى‏کند، از ترس جان، از ترس از دست دادن مال و [از دست] دادن مقام و پست، از ترس منفور شدن و تنها ماندن، حاضر مى‏شوند حاکمیت باطل را قبول کنند و در مقابل باطل نمى‏ایستند و از حق طرفدارى نمى‏کنند و جانشان را به خطر نمى‏اندازند. وقتى این طور شد ـ اولش با شهادت حسین بن على علیه‏السلام با آن وضع، آغاز مى‏شود و آخرش هم...»(40)
2. عدم بصیرت
چنان که گذشت، یکى از ویژگى‏هاى خواص مثبت، بصیرت است. بصیرت یعنى روشن‏بینى، و به معناى قوه قلبى است که به نور قدس روشن باشد و با آن قوه، شخص حقایق و بواطن اشیاء را ببیند، همان‏طور که نفس به وسیله چشم صور و ظاهر اشیا را مى‏بیند.(41) از این روى، عدم بصیرت، همان عدم ملکه روشن‏بینى است. عدم بصیرت بدترین و خطرناک‏ترین کورى است؛ چرا که کورى چشم دل است. حضرت على علیه‏السلام فرمودند:
«ذهاب البصر خیر من عمى البصیرة»؛(42) نداشتن چشم از کوردلى و نداشتن بصیرت بهتر است.
و در روایتى از حضرت على علیه‏السلام وارد شده است که: «فقدُ البصر اهون من فقد البصیرة»؛(43) نابینایى آسان‏تر از کوردلى است.
یکى از عوامل انحراف خواص در صحنه کربلا، عدم بصیرت بود؛ یعنى آنچه باعث شد تا سیدالشهدا علیه‏السلام به شهادت برسد و اهل‏بیت او با آن وضع به اسارت بروند، و سایر ظلم‏ها و جنایاتى که به وقوع پیوست، ناشى از بى‏بصیرتى خواصى بود که در زمان امام حسین علیه‏السلام و در صحنه کربلا حاضر بودند و نتوانستند حق را از باطل تمیز دهند. بدیهى است مراد از بصیرت، روشن‏بینى و آگاهى قلبى‏اى است که انسان را به خدا نزدیک کند نه مطلق آگاهى و دوراندیشى و داشتن رأى صائب؛ چرا که بین بصیرت و راى صائب داشتن، نسبت عموم و خصوص مطلق برقرار است و مى‏توان گفت: هر بصیرى (به معناى یاد شده) از حسن رأى و نظر صائب قطعا برخوردار است، اما این‏گونه نیست که هر کسى ـ مثلاً ـ داراى حسن رأى بود، بصیر هم باشد؛ زیرا ممکن است از قدرت تصمیم‏گیرى و حسن رأى برخوردار باشد، اما نه تنها او را به خدا نزدیک نکند، بلکه در مقابل خدا قرار گیرد و آن زمانى است که در عین اینکه متصف به این صفت است، اما از آن، در جبهه مقابل حق استفاده مى‏کند، چنان که عمرو بن عاص از زیرکى و حسن رأى برخوردار بود، ولى در کنار معاویه به مقاتله با حضرت على علیه‏السلام پرداخت و این نبود مگر از عدم بصیرت او.
از جمله کسانى که مى‏توان او را جزء خواص منفى حاضر در صحنه کربلا به حساب آورد، قرة بن قیس حنظلى است. وى على‏رغم شهرتش به حسن رأى، چون از فیض بصیرت محروم بود، نتوانست خود را از عمر سعد کنار کشیده و به حق بپیوندد؛ آنجا که از طرف عمر سعد مأمور شده بود از امام علیه‏السلام بپرسد که براى چه به اینجا آمده است. حبیب بن مظاهر گفت: او مردى موسوم به حسن رأى است و من گمان نمى‏کردم که او داخل لشکر عمر سعد شود. در هر صورت، پس از ابلاغ پیام عمر سعد و اخذ جواب از امام علیه‏السلام ، حبیب بن مظاهر به او رو کرد و گفت: واى بر تو اى قرة! از این امامِ بحق روى مى‏گردانى و به سوى ظالمان مى‏روى؟ بیا و یارى کن این امام را که به برکت پدران او هدایت یافته‏اى. آن شقاوتمند گفت: پیام ابن سعد را ببرم و بعد از آن با خود فکر مى‏کنم تا ببینم چه صلاح است.(44) و آخرالامر هم برنگشت و البته از این افراد در میان کوفیان کم نبودند.
3. تعصبات قبیله‏اى
تعصب از حیث لغت، جانب‏دارى کردن است؛(45) یعنى حمایت از کسى که متعصب نسبت به او علاقه و ارادتى دارد. از این‏رو، هر تعصبى مردود نیست؛ چرا که تعصب اگر عقلایى و بر حق باشد، امرى معقول و پسندیده است، اما اگر وجهه عقلایى نداشته باشد و به واسطه آن باطل بر حق ترجیح داده شود، امرى ناپسند و مورد مذمّت عقل و شرع است. تعصبات قبیله‏اى جاهلى نیز از این قسم است. امام زین‏العابدین علیه‏السلام در زمینه این نوع تعصبات مى‏فرماید: «عصبیتى که صاحبش به واسطه آن گنه‏کار مى‏شود آن است که کسى بدان قوم خود را از نیکان قوم دیگر بهتر بداند، ولى دوست داشتن قوم خود عصبیت نیست، بلکه اگر کسى قوم خود را بر ستم کمک کند، آن از جمله عصبیت است.»(46)
«پس از پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، با احیاى ارزش‏هاى جاهلى، دوباره تعصب‏هاى نژادى و قبیله‏اى جان گرفت و ارزش‏هاى الهى قربانى ارزش‏هاى جاهلى شد. در سقیفه مسائل نژادى و ناسیونالیستى حرف اول را زد. در شوراى شش نفرى عمر، مسئله نژاد تعیین‏کننده بود. در حکومت عثمان بستگان پدرى او حرف اول را مى‏زدند و راز لغزش برخى از کارگزاران امام على علیه‏السلام نیز همین بود.»(47) در قضیه عاشورا نیز تعصبات جاهلانه قبیله‏اى در میان خواص و سران لشکر کوفه بسیار مشهود است. در کوفه کم نبودند سران و بزرگان قبایلى که طرفدار معاویه و یزید بودند و به واسطه همین تعصب جاهلانه قومى، بسیارى از این قبایل به آن‏ها اقتدا کردند. گواه روشن بر اینکه تعصب‏گرایى جاهلانه، عاملى مهم در انحراف خواص و پیروى از آن‏ها در صحنه کربلا بوده است، آن است که روز نهم محرم وقتى شمر ملعون دید که عمر سعد مهیاى قتال است،
قصد کرد که حضرت عباس علیه‏السلام و برادرانش را از راه قومى‏گرى تحریک کرده و به لشکر عمر سعد ملحق کند، از این‏رو، با صداى بلند گفت: «کجایند فرزندان خواهر من عبدالله و جعفر و عثمان و عباس»؛ چرا که مادر این چهار برادر ام‏البنین، از قبیله بنى‏کلاب بود که شمر ملعون نیز از این قبیله بود.(48) شمر مى‏خواست بگوید: شما از قبیله ما هستید، بدین روى باید به ما ملحق شوید و از همین جهت هم در امانید، که با پاسخ کوبنده حضرت عباس روبه رو شد؛ که بریده باد دست‏هاى تو و لعنت باد بر امانى که تو براى ما آوردى...(49)
بازتاب قیام امام حسین علیه‏السلام در عملکرد خواص پس از شهادت
نهضت عاشورا که در راه احیاى دین و ویران کردن اساس ظلم در نوع خود بى‏نظیر است، منشأ تأثیرات عمده‏اى در نحوه عملکرد خواص، بلکه قاطبه مسلمانان در حوزه‏هاى مختلف مادى و معنوى، فردى و اجتماعى، حکومتى و سیاسى بوده است. عمده نهضت‏هایى که پس از حادثه عاشورا به وقوع پیوستند، متأثر از قیام امام حسین علیه‏السلام بوده‏اند؛ چرا که پیش از هر کس، خواص و سران این نهضت‏ها، متأثر از حادثه عاشورا بودند. در این مجال برآنیم تا تأثیر این قیام الهى را بر فکر و عمل خواص که موجب پیدایش قیام‏هاى گوناگونى بوده است، بررسى کرده و به نمونه‏هایى از عملکرد خواص پس از حادثه عاشورا اشاره نماییم.
1. اولین مبارزه: اولین مبارزه آشکار پس از شهادت حسین بن على علیه‏السلام با والى کوفه و حکومت یزید را مى‏توان مبارزه علنى یکى از خواص و بزرگان شیعه به نام عبدالله بن عفیف ازدى دانست؛ چرا که پس از شهادت امام حسین، ابن زیاد ملعون بر منبر کوفه نشست و به نکوهش خاندان پیامبر و سیدالشهدا علیه‏السلام پرداخت. عبدالله بن عفیف با شدت و جسارت تمام پاسخ او را داد و در حالى که ابن زیاد مست پیروزى ظاهرى خود بود و بر اریکه ظلم و عداوت با پیامبر نشسته بود، او را در ملأ عام مفتضح کرد. به همین دلیل، ابن زیاد دستور داد او را دستگیر کنند. او در حالى که نابینا بود با راهنمایى دخترش مبارزه دلیرانه‏اى را آغاز کرد تا اینکه او را دستگیر کردند و به شهادت رساندند. شجاعت و بى‏باکى او در دفاع از حق و خاندان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و فریادگرى او بر علیه ظلم و بى‏دینى، نسیمى بود که از شجاعت و بى‏باکى حضرت سید الشهدا علیه‏السلام در دفاع از حق و مبارزه تمام عیار با دستگاه ظلم امویان به او رسیده بود.(50) نقش عبدالله بن عفیف به عنوان یکى از خواص شیعه و زهّاد روزگار کوفه، آن چنان بود که عوام حاضر در مسجد از او متأثر شده و اولین بذرهاى مخالفت با دستگاه اموى در دل آن‏ها کاشته شد.
2. قیام مردم مدینه: یکى از پیام‏هاى عاشورا قیام حرّه یا قیام مردم مدینه است؛ چرا که علت پیدایش آن در مرتبه اول ظلم ستیزى امام حسین علیه‏السلام بود. این قیام مشتمل بر پیامى گران‏سنگ بود و آن اینکه براى از بین بردن دستگاه ظلم و کفر حتى از جان خود و فرزندان خود باید گذشت و رنج و غم اسارت اهل‏بیت علیهم‏السلام را متحمل گردید. و در مرتبه دوم، افشاگرى‏هاى اهل‏بیت علیهم‏السلام و اقامه عزا در مدینه و انقلاب روحى بود که حضرت زینب علیهاالسلام در کوفه و شام پدید آورد. مسعودى در واقعه حرّه این‏گونه مى‏نگارد که پس از شهادت امام حسین علیه‏السلام ظلم و جور یزید فزونى یافت و آشکارتر گردید. آن‏هایى که از اوضاع مطلع بودند [خواص [مردم را از وضعیت نامیمون یزید و حکام او آگاه کردند. مردم همه با روحیه طاغوت‏ستیزى که از نهضت عاشورا دریافت کرده بودند، اقدام کرده و عثمان بن محمد بن ابى‏سفیان والى آن زمان مدینه را و مروان‏بن حکم و سایر امویان را از مدینه بیرون کردند. در حالى که امام سجاد علیه‏السلام درمدینه بودند، مردم با عبدالله بن حنظله بیعت کردند. خبر به یزید رسید و او سپاهى بزرگ را به فرماندهى مسلم بن عُقبه به مدینه فرستاد.(51) وقتى به سنگستان مدینه ـ که معروف به حرة واقم است ـ رسیدند، اهل مدینه براى دفع آنان از شهر خارج شدند و بین آن دو جنگ سختى در گرفت. جماعت بسیارى از مدینه کشته شدند تا اینکه تاب مقاومت براى آن‏ها نماند، از این‏رو، به مدینه گریختند و به روضه مطهره حضرت پیغمبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله پناه بردند. لشکر شام نیز وارد مدینه شدند و با اسب‏هاى خود داخل روضه منوره شدند و اسب‏هاى خود را در مسجد جولان دادند و چنان از مردم کشتند که روضه و مسجد پر از خون شد.(52)
از خواصّى که در آگاه کردن مردم و راه‏اندازى این قیام، تأثیر بسزایى در بین توده مردم داشتند، منذربن زبیر بن عوام، عبدالله بن ابى عمرو مخزومى و عبدالله بن حنظله غسیل‏الملائکه هستند؛ چرا که وقتى از طرف حاکم مدینه، عثمان بن محمد بن ابى‏سفیان، به نمایندگى از طرف مردم مدینه به دمشق فرستاده شدند تا از نزدیک خلیفه جوان (یزید) را ببینند و از مرحمت‏هاى او بهره‏مند شوند تا در بازگشت به مدینه مردم را به اطاعت از حکومت وى تشویق کنند، به هنگام برگشتن از شام و دیدن بى‏دینى و فساد و فحشا و سگ‏بازى و شراب‏خوارى یزید، با ذکر موارد فسق یزید، مردم را بر علیه او شوراندند. «عبدالله‏بن حنظله گفت: من از نزد شخصى برگشته‏ام که اگر هیچ کس با من یارى و همکارى نکند با همین چند پسرم به جنگ او خواهم رفت... به دنبال این جریان مردم مدینه با عبدالله پسر حنظله بیعت کردند و حاکم مدینه و بنى‏امیه را از شهر بیرون کردند.»(53)
نکته قابل توجه آنکه قیام مردم مدینه منوره هرچند متأثر از انقلاب امام حسین علیه‏السلام علیه بى‏عدالتى و ستمگرى رژیم فاسد اموى شکل گرفت و عناصر آن از انصار و شاخه‏هاى مختلف قریش تشکیل مى‏شد و اگر چه عناصر اصلى آن شیعى بودند، اما قیامى شیعى نبود؛ چرا که رهبرى شیعه على بن الحسین علیه‏السلام نسبت به آن بى‏تفاوت بود و در یَنْبُعْ ساکن بود.(54)
3. قیام توابین متأثر از قیام امام حسین علیه‏السلام : یکى از ناب‏ترین نهضت‏هاى شیعى قرن اول قیام توابین بود. توابین کسانى بودند که على‏رغم دعوت از امام حسین علیه‏السلام ، در کارزار عاشورا به یارى آن حضرت نپرداختند. از این‏رو، به شدت خود را ملامت مى‏نمودند. امام که به دعوت آن‏ها به عراق آمده بود، در کنار شهر آنان به شهادت رسید و آن‏ها از جا تکان نخوردند.(55) این گروه احساس کردند که ننگ این گناه از دامن آن‏ها شسته نخواهد شد، مگر آنکه انتقام خون امام حسین را از قاتلان او بگیرند و یا در این راه کشته شوند. به دنبال این فکر بود که شیعیان نزد پنج تن از رؤساى خود یعنى سلیمان بن صرد خزاعى، مسیب بن نجبه فزارى، عبدالله بن سعد بن نُفیل اَزدى، عبدالله بن وال تمیمى و رفاعة بن شدّاد بجلى، رفتند و در منزل سلیمان اجتماع تشکیل دادند... به دنبال این اجتماع، سلیمان بن صرد جریان را به سعدبن حذیفة بن یمان و شیعیان دیگر نوشت و از آنان یارى خواست. آنان نیز دعوت سلیمان را پذیرفتند. جنبش توابین در سال شصت و یک هجرى آغاز شد... تا آنکه شب جمعه پنجم ربیع‏الثانى 65، نخستین شعله قیام زبانه زد. در آن شب توابین به سوى تربت پاک امام حسین علیه‏السلام روانه شدند [و گریه و زارى و توبه کردند سپس [قبور شهدا را ترک گفته و به سمت شام حرکت کردند و در سرزمینى به نام عین الوَرده با سپاه شام که فرماندهى آن‏ها را عبیدالله بن زیاد به عهده داشت، روبه رو شدند و پس از سه روز نبرد سخت، سرانجام شکست خوردند و سران انقلاب به جز رفاعة به شهادت رسیدند.(56)
اندیشه سیاسى نهضت توابین
«دیدگاه آنان درباره رهبرى سیاسى امت اسلامى» واگذارى حکومت به خاندان رسول‏اللّه بود که عزت و مقام آنان سبب شده خداوند شیعیان را از نعمت و شرافت برخوردار سازد؛ زیرا هنگامى که توابین با شامیان روبه رو شدند، آنان را بر پیروى از خاندان پیامبر فراخواندند، چون که آنان براى حکومت بر بنى‏امیه شایسته‏تر بودند.»(57)
تأثیر قیام امام علیه‏السلام بر تفکّر سیاسى خواص توابین
1. احساس گناه
انقلاب حسین علیه‏السلام ، بخصوص نقطه پایان این انقلاب در سرزمین کربلا، اثر دیگرى نیز داشت و آن عبارت از ایجاد احساس گناه و بیدارى وجدان در کلیه افرادى بود که مى‏توانستند به یارى حسین بشتابند و نشتافتند... این احساس گناه دو جنبه داشت: از یک طرف، گناهکار را به جبران گناه و جرم خود وادار مى‏کرد و از طرف دیگر، کینه و عداوت مسببان ارتکاب چنین گناه را به دل مى‏گرفتند و این همان پدیده‏اى است که پس از انقلاب حسین علیه‏السلام در میان ملت مسلمان آشکارا به چشم مى‏خورد.(58)
این احساس ندامت از گناه و شوق به جبران خطا، در لابه لاى سخنان، نامه‏ها و خطبه‏هاى توابین موج مى‏زند. همین روحیه بود که آن‏ها را در شب عملیات علیه یزید به کربلا و تربت پاک حضرت سیدالشهدا علیه‏السلام و سایر شهیدان کشاند و آنجا با استغفار و ریختن اشک ندامت و عهد بستن بر خونخواهى امام علیه‏السلام و شهیدان کربلا، روحیه مبارزه‏طلبى خویش را تقویت کردند و این نبود جز تأثیر شهادت امام علیه‏السلام بر خواص و عوام توابین.
2. نفى راحت‏طلبى و پشت پا زدن به مظاهر دنیوى
یکى دیگر از درس‏ها و تأثیرهاى نهضت عاشورا بر فکر خواص در نهضت توابین و بلکه همه نهضت‏هاى شیعى و غیر شیعى، اهمیت حفظ دین است. قهرا در سایه چنین تفکرى است که آنچه با حفظ دین و آموزه‏هاى آن مغایر است باید کنار زده شود. یکى از آسیب‏هاى خواص جبهه حق که باعث شد على علیه‏السلام خانه‏نشین شده و حسین علیه‏السلام یارى نشود و سرش بر نیزه قرار گیرد، راحت‏طلبى و اسیر مظاهر دنیوى شدن خواص بوده است. هر چند خون حضرت سیدالشهدا علیه‏السلام غریبانه بر زمین ریخته شد، اما این حقیقت را براى همگان، از خواص گرفته تا عوام، باوراند که براى حفظ دین و احیاى آن باید به مظاهر دنیوى پشت پا زد و از راحت‏طلبى گریزان بود، وگرنه باید در هاله‏اى از پریشانى و پشیمانى به دلیل عدم نصرت دین خدا و امام معصوم علیه‏السلام اشک ندامت ریخت. در سایه همین رویکرد از تأثیر قیام امام علیه‏السلام بود که توابین اساس جنبش خود را بر بازگشت از گناه، خونخواهى خاندان رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، پشت پا زدن به تمامى مظاهر دنیوى و شهادت خواهى براى رضایت خداوند قرار دادند.(59)
قیام مختار پیامد دیگرى از قیام امام علیه‏السلام
یکى دیگر از قیام‏هایى که متأثر از قیام عاشورا بود، قیام مختار بن ابى عبیده ثقفى است که به منظور انتقام خون امام حسین علیه‏السلام از قاتلان آن حضرت در سال شصت و شش هجرى واقع شد.(60)
مى‏توان نطفه این قیام را از سال شصت و چهار هجرى، پنج ماه پس از مرگ یزید دانست؛ چرا که مختار چون آمادگى مردم عراق را براى قیام و انقلاب برضد بنى‏امیه و بى‏میلى آن‏ها را نسبت به حکومت عبدالله بن زبیر شنید، رهسپار کوفه گردید و فعالیت خود را آغاز کرد.(61) مختار دعوت خود را وابسته به محمد بن حنفیه فرزند امیرمؤمنان معرفى کرد و همین مطلب باعث اطمینان مردم به حرکت وى شد. او شعار خود را جمله «یا لثارات الحسین» (پیش به سوى انتقام‏گیرى خون حسین) قرار داد و این موضوع عراقیان را به تأمین اهداف خویش امیدوار مى‏کرد... مختار قاتلان امام حسین علیه‏السلام را سخت مورد تعقیب قرار داد و به هلاکت رسانید.(62)
تأثیر قیام امام علیه‏السلام بر مختار و سایر خواص
آنچه از شعار «یا لثارات الحسین» استفاده مى‏شود، آن است که هدف اصلى مختار از قیام بر علیه حکومت غاصب و ظالم امویان، انتقام‏گیرى خون حسین علیه‏السلام از قاتلان او بوده است، اما نکته‏اى که اینجا به ذهن مى‏آید آنکه چرا مختار و دیگر خواص همفکر او به دادخواهى از قاتلان امام پرداختند و چه امرى منشأ پیدایش چنین تفکرى در آن‏ها شد؟ با دقت در حوادث عاشورا و تنها گذاشتن امام پس از دعوت کردن او و نیز کشتن او به گونه‏اى که «صار قتیلاً غریبا مظلوما عطشانا» و از طرفى، اسارت اهل‏بیت و افشاگرى‏هاى امام سجاد علیه‏السلام و حضرت زینب علیهاالسلام در کوفه و شام بر علیه سیاست دستگاه اموى و برپایى مجالس عزادارى در شام، بشارت‏دهنده امرى عظیم یعنى مظلومیت امام علیه‏السلام و اهل‏بیت اوست. بدیهى است تأثیر مظلومیت امام بر همگان از سویى و تأثیر دفاع او از دین خدا و سنّت پیغمبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله که در کلمات شریفه‏اى همچون «ان کان دین محمد لا یستقیم الاّ بقتلى فیا سیوف خذینى» تجلّى مى‏یافت، از سوى دیگر، دو عامل مهم تأثیرگذار بر خواص، پس از حادثه عاشورا از جمله مختار و دیگر سران لشکر او بود و این بود که مختار با جمع کردن این دو عامل تأثیرگذار در شعار «یا لثارات الحسین» به خونخواهى آن امام شهید قیام کرد.

 

پى‏نوشت‏ها
1ـ منصور وثوقى و على نیک‏خلق، مبانى جامعه‏شناسى، انتشارات خردمند، 1370، چ سوم، ص 209.
2ـ از بیانات مقام معظّم رهبرى در تاریخ 20/3/75، در جمع فرماندهان لشگر 27 محمدرسول‏اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله .
3و4ـ از بیانات رهبر معظم انقلاب در تاریخ 20/3/75.
3ـ سید مصطفى حسینى دشتى، معارف و معاریف، ج 4، 1379، چ سوم، ص 36.
4ـ شیخ عباس قمى، سفینة‏البحار، ج 1، ص 322، چاپ حجرى.
5ـ طبرى، تاریخ الامم والملوک، ج 7، ص 168 به نقل از: حسین بن على از مدینه تا کربلا، حاشیه ص 120.
6ـ ر.ک: ابن حزم، جمهره، ص 385 به نقل از: حسین بن على علیه‏السلام از مدینه تا شام، همان، حاشیه ص 120.
7ـ تاریخ طبرى، منشورات کتابخانه ارومیه، ج 4، ص 307ـ 308.
8ـ محمدصادق نجمى، سخنان حسین بن على از مدینه تا کربلا، دفتر انتشارات اسلامى، 1378، چ هشتم، ص 122ـ 123.
9ـ سید مصطفى حسینى دشتى، پیشین، ج 7، ص 251ـ 252.
10ـ مقتل خوارزمى، تحقیق شیخ محمد سماوى، ج 1، انوارالهدى، 1418 ق، ص 279.
11ـ ابن حجر عسقلانى، فتح البارى، ج 13، بیروت، للطباعة والنشر دررالمعرفه، ص 60.
12ـ همان / بخارى، صحیح بخارى، ج 8، کتاب الفتن، بیروت، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، 1410 ق، ص 99.
34و35ـ خواص و لحظه‏هاى تاریخ ساز، ج 1، مؤسسه فرهنگى قدر ولایت، ص 80ـ81.
13ـ سید مصطفى حسینى دشتى، پیشین، ج 7، ص 238.
14ـ باقر شریف قرشى، حیاة‏الامام الحسین، ج 6، ص 27، به نقل از: جواد محدثى، فرهنگ عاشورا، قم، معروف، 1380، چ پنجم، ص 325.
15ـ طبرى، تاریخ‏الامم و الملوک، منشورات مکتبه ارومیه، ج 5، ص 33 / مسعودى، مروج‏الذهب، ج 3، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1411 ق، ص 130ـ 131.
16ـ همان، ص226 به نقل‏از:مسعودى،مروج‏الذهب، ج3، ص57.
17ـ همان، ص 226.
18ـ از بیانات رهبر معظّم انقلاب در تاریخ 20/3/75.
19ـ جواد محدثى، پیشین، ص 353.
43و44ـ منتهى‏الآمال، چ خورشید، 1374، ص 397ـ 398.
45 و46ـ جواد محدثى، پیشین، ص 162 به نقل از: مسعودى، مروج‏الذهب، ج 3، ص 71 / ص 163.
20ـ سید مصطفى حسینى دشتى، پیشین، ج 6، ص 440.
21ـ جواد محدثى، پیشین، ص 261.
22ـ از بیانات رهبر معظّم انقلاب در تاریخ 20/3/75.
23ـ غلامعلى نعیم‏آبادى، آسیب‏شناسى خواص، 1379، ص 31.
24ـ ابن اثیر، اسدالغابة، ج 4، ص 48، به نقل از: سید احمد خاتمى، رسالت خواص، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1372، چ پنجم، ص 108.
25ـ فضل بن حسن طبرسى، مجمع‏البیان، ج 9، تهران، ناصر خسرو، ص 391.
26ـ براى مطالعه بیشتر ر.ک: محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 3، دفتر نشر فرهنگ اهل‏بیت علیهم‏السلام ، ص 199، حدیث 16، باب نکوهش دنیا.
27ـ نهج‏البلاغه، پیشین، خطبه 150، ص 461.
28ـ مقتل خوارزمى، پیشین، ج 1، ص 279.
56و57ـ محمدبن یعقوب کلینى، پیشین، ص 197.
29ـ مسعودى، مروج الذهب، ج 3، تحقیق عبدالامیر مهنّا، بیروت، مؤسسة اعلمى للمطبوعات، 1411 ق، ص 81.
30ـ از بیانات رهبر معظّم انقلاب در تاریخ 20/3/75.
31ـ محمد معین، فرهنگ فارسى معین، ج 1، ص 546.
32ـ عبدالواحد آمدى، غررالحکم و دررالکلم، ج 1، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1407 ق، ص 364.
33ـ همان، ج 2، ص 57.
34ـ منتهى‏الآمال، چاپ خورشید، 1374، ص 397ـ 398.
35ـ محمد معین، پیشین، ج 1، ص 1101.
36ـ محمدبن یعقوب کلینى، پیشین، ح 7، ص 421.
37ـ سید احمد خاتمى، پیشین، ص 268.
67و68ـ منتهى‏الآمال، پیشین.
38ـ جواد محدثى، پیشین، ص 301ـ 302.
39ـ مسعودى، پیشین، ج 3، ص 81.
40ـ منتهى‏الآمال، ص 612ـ 613.
41ـ محمدمهدى شمس‏الدین، ارزیابى انقلاب امام حسین علیه‏السلام ، ترجمه مهدى پیشوایى، مؤسسه فرهنگى هنرى سینمایى الست فردا، 1381، ص 249.
42ـ اصغر منتظرالقائم، نقش قبایل یمنى در حمایت از اهل‏بیت علیهم‏السلام ، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1380، ص 307 (با اندکى تلخیص و تصرف).
43ـ مهدى پیشوایى، سیره پیشوایان، مؤسسه تحقیقاتى امام صادق علیه‏السلام ، 1374، چ دوم، ص 221، (با اندکى تصرف).
44ـ همان، ص 221ـ 226.
45ـ ابن اعثم، الفتوح، ص 245 به نقل از: اصغر منتظرالقائم، پیشین، ص 312.
46ـ محمدمهدى شمس‏الدین، پیشین، ص 212ـ 213.
47ـ اصغر منتظرالقائم، پیشین، ص 311.
48ـ طبرى، تاریخ طبرى، ج 4، ص 487.
49ـ ابوالعباس المبرد، الکامل فى اللغة و الادب، ج 12، 112ـ 116 به نقل از: مهدى پیشوایى، پیشین، ص 226ـ 228.
50ـ محمدمهدى شمس‏الدین، پیشین، ص 252ـ 254 / مهدى پیشوایى، پیشین، ص 252ـ 254.


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:27 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????