سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

آنچه می‌تواند اصحاب معرفت را قانع کند، نیل به اندیشه‌ی صائب و انگیزه صالح است. بهترین راه برای چنین مقصد سالمی و برای چنان مقصود عالی که عاکف و بادی را شیدا و عزیز و حضیض را والِه، و پرده نشین و شاهد بازاری را تَیهانْ و بالأخره حکیم حصولی و عارف حضوری را حیران کرده، حرکت در مسیر اسوه‌ی مجاهدان صحنه‌ی نبرد اصغر و اُوسط و اکبر، و اقتدا به قدوه‌ی مبارزان میدان طرد طاغیان عَیّاث و متمرّدان عَیّاش، و اهتدا به هدای امام هادیان علم و عمل، حضرت حسین بن علی بن أبیطالب (ع) است. زیرا این انسان کامل فرشته وش هم اعماق فطرت بشری را شناخته و شکوفا کرده است، هم آفاق سپهر فرشتگی را پیموده و تنزّل داده است.
لذا مظهر اسم اعظم و از بارگاه تشریف خدا با خبر و از کارگاه تکلیفِ خلق آگاه است. چنین کَوْنِ جامع و خلیفه‌ی تامّ الهی می‌تواند اسمای حُسنای مستخلفُ عنه و صفات عُلیای او را در جامه‌ی جزمِ علمی و در کسوت عزم عملی ارائه نماید و هماره به بشر مُلکی بفهماند که: تا بنده شدی "تابنده" شدی. و به وی تعلیم دهد که « چاره‌ای جز ستیز با اهریمن درون و نبرد با دیو و دَدِ بیرون نیست» به ویژه در شرایط کنونی که فیل‌های فضائی ابرهه‌ی غرب به عزم هدم کعبه استقلال و آزادی منطقه آمده، هر روز بی‌پناهان را مقتول، مصدوم و آواره می‌کنند. برای تبیین برخی از اصول اسلامی که از سنت و سیرت اهل بیت عصمت و طهارت(ع)، مخصوصاً سالار شهیدان استنباط می شود، به تذکّر چند مطلب بسنده می‌کنیم.
در سایه‌ی بهشت
یکم؛ حکومت و سایر مسائل وابسته به آن از علوم انسانی است و تحقیقِ علوم انسانی بدون تحلیلِ حقیقتِ انسانْ میسور نیست، و بررسی هویّت انسان بدون شهود سیرت و سنّت انسان کاملْ صَعب است و تأمّل تامّ در تاریخ پر افتخار انسان، گاهی چونان امام معصوم حضرت حسین بن علی (ع) بهترین راه برای انسان‌شناسی از یک سو و معرفتِ عناصرِ محوری حکومت دینی از سوی دیگر است. لذا بر حامیان حکومت دینی لازم است که حیات آن سیاستمدار الهی را الگو قرار دهند.
دوّم؛ انسان کامل و امام معصوم همانند سیّدالشهداء (ع) واسطهُ العِقد و بیت الغزل سلسله‌ی انسانیت است که کیفیت تزکیه عقلِ بشر و نحوه‌ی تزکیه روح انسان و روش تضحیه‌ی نفس آدمی را بهتر از دیگران آگاه است. لذا مقدار حقّ جامعه بشری و اندازه‌ی تکلیف او را تفکیک کرده، همه‌ی اصول و احکام آن را از رهگذر عقل و نقل، مستحضر و در ابلاغ و اجرای آن امین است. بنابراین، تأسّی به آن حضرت مایه‌ی جذب کمال و پایه‌ی رفع نقص است. از این جا اهمیّتِ تولّی انسانِ کامل معصوم و تبرّی از مخالفان و محاربان وی معلوم خواهد شد.
سوّم؛ انسان کامل و معصوم همچون حضرت أبی عبدالله (ع) در حدّ خود صراط مستقیم الهی است؛ که شناخت واقعی آن امام همام از دیدن موی باریک دقیق‌تر و اطاعت حقیقی وی از سلوک بر لبه‌ی تیز تیغ دشوارتر است. بهترین راهنمائی به مقصد ناب را باید از زبان صراط مستقیم شنید. زیرا تنها اوست که با مقصود نهائی پیوند زوال ناپذیر دارد و فقط اوست که ارتباط با او سفینه‌ی نجات از تیه و مصباحِ پر فروغِ صحنه‌ی تاریک طبیعت است.
آن حضرت تنها راه رسیدن به هدف والا را پیمودن راه اطاعت خدا معرفی کرد و اعلام داشت: "اگر کسی بخواهد از راه گناه به مقصود برسد، باید بداند که عصیان خداوند سبب می‌شود او بسیار سریع تکیه‌گاه امید خود را از دست بدهد و آن چه از او هراسناک است، زودتر گرفتار آن گردد؛ مَنْ حاوَلَ اَمراً بِمَعصِیَهِ الله کانَ‌ أفوَتْ لِما یَرجُوا وَ أسرَعْ لِمَجِیءِ مَا یَحذَر(1). با این بیان نورانی معلوم می‌شود که هرگز هدف وسیله را توجیه نمی‌کند، بلکه برای نیل به هدف صحیح، باید از راه درست استفاده نمود، و کژ راهه توان هدایت به هدف سامی را ندارد، و فقط اطاعت خدا در اوامر و نواهی مشتاقانه راه گشای مقصود بَرین است.
چهارم؛ انسان کامل معصوم چونان حسین بن علی (ع) نه تنها از هر بندی آزاد و از هر رسم جاهلی و رسوب وَهمی رهاست، بلکه الگوی حریّت از جهل علمی و آزادگی از جهالت عملی است و چون آزادی کالایی گرانبهاست، هر چیزی نمی‌تواند هزینه‌ی آن گردد. تنها سَر است که در این مسیر باید قدم شود تا با پا نهادن بر آن بتوان لایق حریّت شد. قرآن کریم در این باره چنین می‌فرماید: «فَلیُقاتِلْ فِی سَبیلِ اللهِ اَلَّذِینَ یَشرُونَ الحَیاهَ الدُّنیا بِالآخِرَه وَ مَنْ یُقاتِلْ فِی سَبیلِ الله فَلیُقتَلْ أو یَغلِبْ فَسُوفَ نُؤتِیهِ اَجراً عَظِیماً» (2)؛
یعنی کسی که در راه خدا نبرد می‌کند که دنیا را به آخرت فروخته باشد. چنین مجاهد نستوهی هنگام ورود به صحنه‌ی پیکار، بیش از دو راه ندارد، یا شهادت یا پیروزی. هرگز راه سوّمی به نام تسلیم برای او مطرح نخواهد بود. زیرا ندای راهبردی پرچمدار آزادی این است؛ هَیهات مِنَّ الذِلَّه، یَأبَی اللهُ ذلِکَ وَ رَسُولُهُ وَ المُؤمِنُون وَ حُجُور‏ٌ طابَتْ وَ أنوفٌ حَمِیَّهٌ‌ وَ نُفُوسٌ اَبیّه (3)؛ یعنی فرومایگی با فرازمندی آزادمنشان نبوی و علوی و فاطمی و حسنی و حسینی (علیهم السَّلام) سازگار نیست.
پنجم؛ انسان کاملِ معصوم (ع) از آن جهت که خلیفه‌ی تامّ خداست، نسبت به سایر مردم سمت تدبیر و ارشاد، بلکه اِنعام و اِفاضه دارد و افراد دیگر در کنار مائده‌ی گسترده‌ی چنین انسان کاملی بهره‌مند خواهند بود. مثلاً اگر پرهیزکاران در سایه‌ی بهشت می‌آرمند و رفاه آنان با ورود به بهشت تأمین می‌گردد؛ اصل بهشت در سایه‌ی مجاهدت‌های انسان‌های متکاملی که یا خلیفه‌ی خدایند یا مقتدیان به وی هستند، حاصل می‌شود. این دو مطلب را می‌توان از قرآن کریم و سنّت معصومان (ع) استنباط نمود. یکی آن که پرهیزکاران در ظلّ بهشت به سر می‌برند؛ « إنَّ المُتَّقِینَ فِی ضِلالٍ وَ عُیُونٍ » (4) و دیگری آن که بهشت در ظلّ شمشیر مجاهد نستوه آرمیده است. چنان که پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمود: اَلجَنَّهُ‌ تَحتَ ظِلالِ السُّیُوف (5).
اگر بهشت رفتن رهین فداکاری ایثارگرانی است که دنیای خسیس و رخیص را فدای آخرت نفیس کردند، و اگر چنین بهشتی در سایه‌ی جهادِ مجاهدانِ نستوه تأمین می‌شود، پس متّقیانِ متوسط و پرهیزکارانِ عادی که در سایه‌ی بهشت متنعّم‌اند، مرهون مبارزات راد مردان الهی‌اند . چه این که دینداری آنان نیز در دنیا در گرو مرزداری پیکارجویان دینی و نام آوران صحنه‌ی ستیز با بیگانه است؛ یعنی اُوساط از مؤمنان در دنیا و آخرت، مرهونِ کوشش مشتاقانه اَوحدی از اهل ایمانند.
در کار عشق، حاجت تیر و خدنگ نیست
ششم؛ انسان کامل معصوم همانند حسین بن علی (ع) چون مُوحّدِ ناب است؛ و توحید خالص از لوث هرگونه دوگانگی منزّه است، لذا در تمام شئون علمی و عملی خود متوجّه خدای سبحان بوده، جهاد او مانند نماز وی، قربان و عامل تقرّب است و مبارزه‌ی وی همسان نماز او معراج و مایه‌ی عروج است. زیرا آنچه درباره‌ی نماز وارد شده که اَلصَّلاهُ قُربانُُ کُلِّ تَقیٍّ‌ (6)، یا چنین گفته شد: اَلصَّلاهُ مِعراجُ المُؤمِن(7) صبغه‌ی تمثیل دارد، نه تعیین. بنابراین، تمام عبادت‌های علمی و عملی انسان کامل، معراج وی خواهد بود. لذا حسین بن علی (ع) چونان امیر المؤمنین(ع) حکومت را نه برای جاه و نه به منظور رفاه شخصی نمی‌خواستند، بلکه فقط برای برگرداندن احکام فراموش شده و حقوق از دست رفته می طلبیدند، از این جهت آن حضرت (ع) فرمود : اَللّهُمَّ إنَّکَ تَعلَمُ أنَّهُ لَمْ یَکُنْ مَا کانَ مِنّا تَنافُساً فِی سُلطانٍ وَ لا التِماساً مِنْ فُضُولِ الحُطام َ لکِنَّ لِتَرُدَّ (لنُری) المُعالِمَ مِنْ دِینِکْ وَ نَظهَرُ الإصلاحَ فِی بِلادِکْ وَ یَأمَنُ المُظلُومُونَ مِنْ عِبادِکْ وَ یُعمَلُ بِفَرائِضِکَ وَ سُنَنِکَ وَ أحکامِکْ، فَإنْ لَمْ تَنصُرُونا وَ تَنصِفُونا قویَ الظَّلَمَه عَلیکُمْ وَ عَمِلُوا فِی إطفاءِ نُورِ نَبِیّکُمْ وَ حَسبُنَا اللهُ وَ عَلَیهِ تَوکَّلنَا وَ إلیهِ أنبِنا وَ إلیهِ المَصِیر(8).
نی طالب حجازم و نی مایل عراق
نی در هوای شامم و نی در خیال طوس
تسلیم حکم ازل را چه احتیاج
غوغای عالم و جنبش لشکر، غریو کوس
در کار عشق، حاجت تیر و خدنگ نیست
آنجا که دوست جان طلبد، جای جنگ نیست (9)
هفتم؛ انسان کامل مانند سیّد الشهداء (ع) تمام کارهای خود را برای وجه الله انجام می‌دهد و هیچ سپاس و ثنائی از کسی توقّع ندارد؛ « لا نُریدُ مِنکُمْ جَزآءً وَ لا شُکُوراً » (10). کسی که تمام همّت او وجه الله باشد، از مصادیق بارز وجه الله خواهد بود. زیرا وجیه نزد خداست، و هر انسان کاملی که مصداق وجه الله شد، سهمی از بقا داشته، مظهر تامّ خدای سبحان است که باقی مطلق است و همه چیز محکوم هلاکند، مگر وجه او، « کُلُّ شِیءٍ هالِک إلا وَجهَهُ » (11). از این منظر انسان کامل را « بقیّهُ‌ الله » گویند. زیرا سند دوام او را خدای باقی امضا فرموده است و گروهی که پیوندی با وجه خدا داشته، در راستای رضای او کوشش نموده و سعی می‌کنند، اُولوا بقیّه‌اند؛ یعنی صاحبان بقا و لاثقان دوام. برای نیل به وجه اللّهی جز گذر از وجاهت خلقی، راه دیگر نیست. برای رسیدن به چشمه‌ی بقاء،‌ جز عبور از دالان فنا مسیر دیگری نخواهد بود.
تنها راه هستی، نیستی است و راه مستقیم وجود، معدوم شدن است، آن چه در واژه‌‌ی عدم و لغت نیستی تعبیه شده، همانا ندیدن خود و نخواستن رضای خویش است؛ نه نبودن و از بین رفتن واقعی. زیرا هرگز عدم محض، کمال نبوده، نیستی صرف مسیر ارتقا نخواهد بود. اگر در ادبیات تازی و فارسی سخن از فنا برای بقا و نیستی برای هستی و عدم برای وجود مطرح می‌شود، مقصود همین است که اکنون به اشارت رفت.
***
روز اول محرم، وجود مبارک امام هشتم بسیار غمگین بود، ابن شبیب به خدمت حضرت مشرف شد، دید حضرت بسیار غمگین است. عرض کرد: چرا غمگین هستید؟ فرمود: امروز اول محرم است. تو اگر بخواهی گریه کنی، اگر می‌خواهی برای چیزی گریه کنی، بر ابی عبدالله گریه کن! ... او که رفت، نگذاشتند جامعه‌ی ما طعم عدالت را بچشد، طعم عقل را بچشد... عرض ادب کردن به اهل بیت(ع) برای خود ما فضیلت است. چون گریه کردن ما را مسلح می‌کند. شما در دعای کمیل می خوانید که گریه سلاح مؤمن است، اسلحه‌ی مؤمن است. اگر کسی اهل جهاد بود، خواست مبارزه کند، با دست خالی که نمی‌تواند بجنگد. اگر خواست با دشمن بجنگد، سلاح او تفنگ و گلوله است، اگر هم خواست با غرور و منیت و خودخواهی و نفس اماره بجنگد، این در دعای کمیل آمده است:و سلاحه البکاء.
این گریه‌ی خالصانه به درگاه خدای سبحان، آدم را مسلح می‌کند. حالا گریه‌ی خاضعانه در عبادت و غیرعبادت یک اثر دارد، گریه برای سالار شهیدان یک اثر دارد. این گریه ما را به ولایت نزدیک می‌کند، به امامت نزدیک می‌کند، به علاقه به آنها نزدیک می‌کند... درباره‌ی خود سیدالشهداء، حسین بن علی بن ابیطالب (سلام الله علیه) گفتند: انبیای الهی گریه کردند، وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گریه کرد. فاطمه زهرا و علی بن ابیطالب (علیهما آلاف التحیّه و الثناء) گریه کردند...
_________________________________________________________________________________پی‌نوشت:
1. تُحف العقول/ ص248
2. نساء / 74
3. تُحف العقول/ ص241
4. مرسلات / 41
5. نهج الفصاحه/ ج 2 / ص220
6. بحار الأنوار / ج10 / ص 99
7. بحار الأنوار / ج82 / ص248
8. تُحف العقول/ ص239
9. دیوان آتشکده نیّر/ ص109
10. انسان / 9
11. قصص / 88

نویسنده :آیت‌الله جوادی آملی


[ یکشنبه 90/9/27 ] [ 10:34 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

جنبه دیگری از ویژگی شخصیتی امام حسین علیه السلام قاطعیت در عمل می‌باشد که این جنبه از عظمت وی‌ ،  عملی‌تر از صداقت در گفتار است ‌ .   چه این یک آهنگ است و عزم قاطع و تعهد درونی برای رسیدن به هدف نهایی با وجود هر نوع اشکالی ‌ .   درکی است که افراد حساس چنان آن را احساس می‌کنند که گویی در مغزشان جوششی چون انفجار آتشفشان به وجود آمده و در آنها جریان می‌یابد . نمونه این مطلب سخنان آتشین و منطق حسین علیه السلام در برابر کسانی بود که می‌خواستند نظر او را برگردانند .  البته این کسان معذورند ،  زیرا نه جانی چون جان او در بر و نه درکی چون درک او در سر و نه در قلب خود همچون او چنین گدازه‌هایی پر شرر داشتند . یکی از این افراد عبدالله بن عمر می‌باشد که اگر چه یزیدی نبود اما آن‌جا که با مردانگی حقیقی روبه‌رو می‌شوند ،  قدرت ابراز مردانگی ندارد و چون دانه‌های ریز شن که در دامنه کوهی بلند قرار دارد ،  با وزش باد به پایین سرازیر می‌شود .  امام حسین علیه السلام در پاسخ به وی که از او خواسته بود با گمراهان از در آشتی درآید و او را از کشتار و کشته‌شدن بر حذر داشت‌ ،  گفت‌ : «ای اباعبدالرحمان‌ ،  از جمله پستی‌های این جهان در برابر خدا را ندیده و ندانسته‌ای‌ ،  که سر یحیی بن زکریا ،  به یکی از زنان هرزه و بدکاره بنی‌اسرائیل هدیه داده شد ؟ »از کلمات امام پی ببریم‌ ،  که حاضر نیست از راه حق رو برگرداند .


[ دوشنبه 90/9/7 ] [ 4:38 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

یکی «شهربانو» یا «شاه زنان» است که والده ماجده حضرت امام زَین العابدین(ع) است که بعد از این [یعنی در احوال امام سجّاد ع] اشاره بحال او خواهد شد.
و دیگر، رَباب دختر اِمرِئِ القَیس* است که مادر حضرت سُکَینه (ع) بوده، و حضرت سیّد الشهداء(ع) تعلّق و رعایت تمامی از وی داشت.
[* تذکّر: املاء لفظ اِمرُء بر سه گونه است: در حالت رفع، اِمرُؤ نویسند؛ در نصب، اِمرَأ؛ و در جَرّ، اِمرِئ؛ و جایز است که در هر سه حالت، اِمرء – به همزه بدون پایه – نویسند - ویراستار].س.
در «یَنابیعُ المَوَدَّة» [= چشمه های دوستی] (3/9) است که: اِمرُؤُ القَیس را سه دختر بوده؛ یکی را حضرت امیرالمؤمنین(ع) تزویج فرموده؛ و یکی را حضرت امام حسن(ع) و سوّمی را حضرت امام حسین(ع).
و این زن همانست که حضرت سیّد الشهداء(ع) در حقّ او فرمود اشعار معروفه را؛ و بعد از شهادت آنحضرت، اشراف قریش او را خواستگاری کردند، او اجابت نکرد و جواب گفت که: بعد از مُواصَلَت با پیغمبر(ص) با کس دیگر مواصلت نکنم و بعد از امام حسین (ع) شوهر دیگر نمیخواهیم؛ و در مجلس ابن زیاد (لَعَنََهُ اللهُ) چون نگاه این زن بر سر مقدّس شوهرش افتاد، بیتاب شده و آن سر مبارک را گرفت و بوسید و در کنار خود نهاد و نوحه سرائی کرد و گفت:

واحُسَینا! فَلا نَسِیتُ حُسَیناً
اَقْصَدَتْهُ اَسِنَّةُ الأعداءِ
[= وای ای حسین! هرگز فراموش نکنم حسین را؛
سرنیزه های دشمنان او را هدف گرفتند]
غادَرُوهُ بِکَربَلاءَ صَریعاً
لا سَقَی اللهُ جانِبَی کَربلاءَ
[= به او خیانت کردند و او را در کربلا تنها گذاشتند درحالیکه بدنش بر خاک افتاده بود؛
که خدا هرگز سیراب نسازد دو جانب دشت کربلا را (از آب شریع? فُرات)].س.

و در تواریخ مسطور است که بعد از واقعه کربلا یک سال زیاده زنده نماند و لایَزال [=همواره] در گریه و سوگواری گذرانید و از آفتاب به سایه نیامد. گویا بعد از آنکه بچشم خود دیده بود که بدن مطهَّر حضرت امام حسین(ع) را برهنه مقابل آفتاب انداخته اند، با خود قرار داد و معاهده کرد که دیگر در سایه زیست نکند. و ابن اثیر [سُنّی مذهب] در «کامل [التّاریخ]» (4/88) گفته که: گفته شده رَباب مدّت یکسال بر سر قبر حضرت امام حسین(ع) اقامت جُست؛ پس از آن به مدینه عَود [= بازگشت] کرد و از اَسَف و حُزن، وفات کرد.
فقیر گوید که: در احوال حسن مُثَنّی? دانستی که زوجه او فاطمه بِنت الحسین(ع) نیز یکسال بر سر قبر او اقامت جُست و به سوگواری و عبادت مشغول شد؛ بعد از آن مدّت، بخانه منتقل شد.
و دیگر از زوجات آنحضرت، لَیلی? بِنت اَبی مُرَّةَ بن عُروَةَ بن مسعود ثَقَفیّة است که مادرش مَیمونَة بنت ابی سُفیان بوده و او والده ماجِدَه جَناب علیّ اکبر(ع) است؛ و جناب علی اکبر(ع) هاشمی است از طرف پدر؛ و از طرف مادر به طائفه ثَقیف و اُمَیَّة قَرابَت دارد و بهمین ملاحظه معاویه (لَعَنَهُ اللهُ) گفته که: از برای خِلافت، علیّ اکبر سزاوارتر است، که جدّش رسول خدا (ص) است و جامعست شَجاعَت بنی هاشم و سَخاوَت بنی اُمَیَّة (!) و حُسن منظر و فخر و فَخامَت [= بزرگمنشی] ثقیف را. و در مَقاتِل و کتب معتبره ذکری از بودن لَیلی? در کربلا یا کوفه یا شام نیست و اگر بود البتّه شیعه آل ابی سُفیان و اهل شام رعایت او را بملاحظه نسبت او با امامشان [ابو سفیان] می نمودند؛ پس بعض عبارات اهل منبر را در حقّ لَیلی? و حال او در کربلا و غیره وَقعی [= ارزشی] نباشد.
و دیگر از زوجات حضرت سیّد الشهداء(ع) زنی بوده که نام او معلوم نیست و در کربلا همراه بوده و بعد از شهادت اسیر شده و حامله بوده و هنگامیکه اهل بیت(ع) را از کوفه به شام میبردند، در نزدیکی حَلَب، به جَبَل جَوشَن، طفل خود را سِقط کرد ...


[ دوشنبه 90/9/7 ] [ 4:38 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

شیخ مفید (ره) فرموده که آن حضرت را شش فرزند بود؛ چهار تن از ایشان پسران بودند:
1- علیّ بن الحسین الأکبر* و کُنیَتِ او ابو محمّد است و مادرش شاه زنان دختر کسری? [= خسرو] یَزدجرد [= یزدگرد سوّم؛ پادشاه مخلوع ایران ساسانی] است.
[*شیخ مفید، لقب اکبر را به حضرت امام سجّاد (ع) داده و لقب اصغر را به جَناب علیّ اکبر(ع) شهید کربلا و در مورد علیّ اصغر(ع)، نام او را عبدالله میداند و لقب اصغر هم به او نمیدهد؛ و این ثبت شیخ مفید خِلاف مشهور مورّخین و بلکه خِلاف ثبت مُتواتِر تواریخ شیعه و سُنّی است و نباید به آن اعتناء نمود؛ زیرا در کتب و رسالات شیخ مفید، اقوال نامعتبر و عاری از تحقیق، بسیار است؛ هرچند او حقّ بزرگی بر ما شیعه امامیّه دارد – رضوانُ اللهِ علَیه].
2- علیّ بن الحسین الأصغر، معروف به علیّ اکبر(!)(ع)، که در کربلا با پدرش شهید شد، بشرحی که ذکر شد و مادرش لَیلی? دختر ابی مُرَّةَ بنِ عُروَةَ بنِ مسعود ثَقَفیّة است.
3- جعفر بن الحسین(ع) است و مادر او زنی از قبیله قُضاعَة است و او در حیات پدر وفات یافت و اولادی نداشت.
4- عبد الله [بن الحسین] [الرَّضیع= شیرخواره؛ یا: علیّ بن الحسین الأصغر، بنا بر مشهور و مُتواتِر نزد اهل تاریخ]؛ و او نیز در کربلا در کنار پدر بزخم تیری [از حرمل? لعین] شهید گشت، چنانکه گذشت.
*امّا دختران: یکی سُکَینَة است که مادر او رَباب دختر اِمرِءِ القَیس است، و این رَباب نیز مادر عبدالله بن الحُسَین [= علیّ اصغر – ع] است؛ و دختر دیگر، فاطمه نام داشت و مادر او اُمّ اسحاق دختر طلحة بن عُبَید الله تَیمیَّة است. اِنتَهی? [ارشاد شیخ مفید، 2/135].
و مختار شیخ مفید را جمعی دیگر اختیار کرده اند؛ لکن سیّد سجّاد (ع) را «علیّ اَوسَط» تعبیر کرده اند، و علیّ بن الحسین الشّهید(ع) را «علیّ اکبر»؛ و ابن خَشّاب و ابن شهرآشوب، پسران آن حضرت را شش تن شمار کرده اند به زیادتی محمبد و علیّ اصغر؛ و بر دو دختر آنحضرت، زَینَب [نامی] را نیز افزوده اند که مجموع، نُه تن بشمار میرود [مَناقِب، ابن شهرآشوب، 4/85].
و شیخ علیّ بن عیسی الإربِلیّ در «کَشفُ الغُمَّة» [= بر طرف سازی ابهام] از کمال الدّین بن طلحة، اولاد آنجَناب را ده تن شمار کرده است؛ نُه تنِ او را اسم برده مثل ابن شهرآشوب، و دختر چهارم را نام نبرده؛ بهرحال، بیان شهادت دو پسران آنحضرت در طَفّ [= دشت کربلا] در سابق به شرح رفت؛ و حال حضرت سَیّد سجّاد(ع) بعد از این بیاید اِن شاءَ اللهُ تعالی?.
و امّا آنکه آنحضرت بزرگتر از علیّ اکبر بوده – چنانکه شیخ مفید فرموده – یا آنکه کوچکتر بوده – چنانکه ابن ادریس و جمعی از اهل تاریخ [مشهور ایشان]، بدان اعتقاد دارند – ما در این باب در کتاب «نَفَسُ المَهمُوم» [= آه شخص غمزده] بیان مطلب نمودیم؛ دیگر به تَکرار نپردازیم.
و در باب چهارم، در بیان شرح اولاد حضرت امام حسن(ع) ذکر شد که حضرت امام حسین(ع) دختر خود فاطمه را با برادر زاده خود حَسَن مُثَنّی? عقد بست و فاطمه از حسن مثنّی، عبدالله محض و ابراهیم غَمْر و حسن مُثلَّث* را آورد، و شرح حال ایشان مذکور شد.
[*از نسل حَسَن مثلَّث در عهد ما، میتوان به خاندان هاشمی پادشاهان اُردُن اشاره کرد؛ که اغلب باطناً شیعه اند ولی تظاهر به تَسَنُّن میکنند – ویراستار].
و فاطمه (ع) در تقوی? و کمال و فضائل و جمال، نظیر و عَدیلی نداشت و او را «حورُ العین» می نامیدند. در سال 117 هجری در مدینه وفات یافت و خواهرش جَناب سُکَینَة (ع) هم در آن سال در مدینه به رحمت ایزدی پیوست و نام حضرت سکینه، آمِنَة یا اُمَیمَة بودهف مادرش رَباب او را به سُکَینَة ملقَّب ساخت. و سکینه بی بی زنها و عقیله [= بانوی خردمند] قریش بوده، با حَصافَت [= استحکام و استواری] عقل و اِصابت رأی. گویند او افصح و اعلم مردم بوده به زبان عرب و علم و شعر و فضل و ادب؛ و از برای او قضایای کثیره است.
و نقل شده که چون آن مُخَدَّرَة [ = بانوی نجیبه و بزرگوار] وفات کرد، حرکت جنازه اش تأخیر افتاد، بجهت آنکه خالد بن عبد المَلِک (حاکم مدینه) گفته بود حرکت ندهید جنازه را تا من بیایم؛ چون دیر آمد، سی دینار بهای کافور دادند و بر بدن مبارکش نثار کردند. و ابوالفرج [اصفهانی – زیدی مذهب] گفته که حرکت جنازه از شب تا صَباح تأخیر افتاد. و محمّد بن عبدالله «نفس زکیّة» چهارصد دینار عطّاری را داد و عِطر و عود خرید و در پیرامون سریر [= تخت] سکینه در مِجمَرها [= آتشدانها، بخوردانها] بگذاشت و سوزانید. و نیز ابوالفرج از حضرت سُکَینه روایت کرده که فرمود: پدرم با عمّ من حسن(ع) در حقّ من و مادرم رَباب چنین فرمود:

لَعَمرُکَ اِنَّنی لَاُحِبُّ داراً -
تَکُونُ بِهَا السُّکَینَةُ و الرَّبابُ
اُحِبُّهُما و اَبذِلُ جُلَّ مالی
وَ لَیسَ لِعاتِبٍ عِندی عِتابٌ
[= به جان تو سوگند که هرآینه من دوست دارم منزلی را-
که در آن باشند سُکَینه و رَباب؛
من آندو را دوست دارم و می بخشم بیشتر اموالم را؛
و نزد من، برای کسی این حقّ نیست که مرا عِتاب و سرزنش کند].س.
[مَقاتِلُ الطّالبیّین، ابوالفرج اصفهانی، ص94؛ الأغانی، تألیف همو، 14/163].
سِبط [= نوه] ابن الجَوزی [حنبلی مذهب] از سُفیان ثَوری نقل کرده که وقتی علیّ بن الحسین [امام سجّاد] (ع) بقصد حجّ یا عُمرَة از مدینه به مکّه حرکت فرمود، حضرت سُکَینَة(ع) سفره زادی برای آنحضرت تهیّه کرد که هزار دِرَم خرج آن کرده بود و برای آنحضرت فرستاد؛ و چون آنحضرت از حَرَّ? مدینه - که سنگستانی [داغ و حارّ] است معروف – بیرون شد، آن سفره را به فقراء و مَساکین تقسیم نمود [تذکرة الخواصّ، سِبط ابن الجَوزی، ص294].


[ دوشنبه 90/9/7 ] [ 4:37 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

پس از ظهور اسلام در مکه و بعثت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، شنیدن پیام پیامبر برای مستکبران و مال اندوزان آن سامان گران آمد. آنان وقتی ندای لااله الا الله را می‌شنیدند بر خود لرزیدند و گسترش روزافزون این ندا چیزی جز کوتاه کردن دست خدایان دیگر در برنداشت. بت‌پرستی که جزء لاینفک فرهنگ بدوی عرب بود بهترین وسیله زورمداران و صاحبان ثروت و قدرت برای استفاده از انسان‌ها بود. درست است که آنچه آن روز پیغمبر از آنان می‌خواست اقرار به یگانگی آفریدگار بود اما به دنبال آن پیام‌ها آیه‌های دیگری هم نازل شد. آنچه مستکبران را به هراس می‌انداخت و بر آینده خود بیمناک می‌ساخت این آیه‌ها بود: «آن کس مالی را فراهم آورده و آن را شمرده است پندارد مال او وی را جاویدان می‌سازد هرگز! و در حطمه افکنده می‌شود. چه می‌دانی حطمه چیست؟ آتش افروخته خدا که در دل‌ها راه یابد. (همزه/ آیه 2 تا 7) (1)

این آیات و آیاتی نظیر آن در دل کسانی چون ابوجهل، ابوسفیان و ولید بن مغیره و سایر مال اندوزان هراس افکند و آنان را واداشت تا در مقابل پیامبر به انحاء مختلف صف آرایی کنند و به دشمنی با او برخیزند. لذا بسیاری از نو مسلمانان به مدینه که در مجاورت شهر مکه قرار داشت مهاجرت کردند و از این طریق هم به گسترش حوزه مسلمانی می‌پرداختند و هم جان و مال مومنان از اذیت و آزار دشمنان در امان می‌ماند.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ دوشنبه 90/9/7 ] [ 4:28 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

غـیـر از نـقـش یـادآورى در زنـده مـانـدن حـق و رسـوایـى بـاطـل، بـراى خـنـثـى کـردن نـقـشـه‌هـاى پـیـروان بـاطـل، بـایـد تـوطئه‌ها را افشا کرد و به تبیین جنایات پرداخت، تا آنچه اتّفاق افتاده، در پـس پـرده کـتـمـان بـاقـى نـمـانـد. افشاگرى همیشه در روشن ساختن اذهان نسبت به واقعیّات و بـسـیـج مـردم علیه باطل، کار ساز بوده است. در انقلاب اسلامى ایران، نطقى که امام خمینى (قدس سره) علیه قرارداد کاپیتولاسیون داشت و به تبعید شدنش انجامید، یکى از این نمونه‌ها بـود، یـا افـشـاگـری‌هـاى "دانـشـجـویـان مـسـلمـان پـیـرو خـط امـام" پـس از اشـغـال لانه جاسوسى آمریکا، پرده از دخالت‌هاى مستمرّ و توطئه‌گرانه آمریکا در امور داخلى ایـران بـرداشـت، یا تجمّع جانبازان شیمیایى و ارائه اسناد استفاده دشمن از سلاح‌هاى شیمیایى در جنگ علیه ایران، رسوایى بزرگى براى عاملان این جنایات داشت .

در حـادثـه کـربـلا، یـکـى از رسـالت‌هـاى بـازمـانـدگان حادثه، افشاگرى علیه دشمن بود و ضـربـه زدن به رژیم اموى، از طریق تبیین آنچه در کربلا گذشت.

شاید یکى از دلایلى هم کـه سـبب شد امام حسین (علیه السلام) در حرکت خویش از مدینه به مکّه و سپس به کربلا، زنان و کودکان را هم به همراه آورد، آن بود که اینان در دوران اسارت، به عنوان شاهدان صحنه جنایت و مظلومیّت اهل بیت، دیده‌هاى خود را براى مردم بازگو کنند تا آن وقایع در پشت پرده ابهام نماند.

نـقـش امـام سـجاد(علیه السلام) و حضرت زینب (سلام الله علیها) در این میان حائز اهمیت بود. حضرت زین العابدین (علیه السلام) پس از به خاکسپارى پیکر امام حسین (علیه السلام) و شهداى کربلا، روى قبر پدر شهیدش نوشت: اینجا قـبـر حسین بن على است، آن که او را تشنه و غریب کشتند؛ هذا قبر الحسینِ بن علىّ بن ابى طالب، الذى قـَتـَلوُه عـَطـْشانا غَریبا. (1) حضرت مى‌توانست اوصاف دیگرى براى سیدالشـهـداء بـیان کند، اما تاکید بر این که او را آنگونه به شهادت رساندند، نوعى افشاگرى است. در خطبه‌اى هم که در کوفه ایراد نمود، فرمود:

«اَنَا ابنُ مَنْ قُتِلَ صَبْرا و کفى بذلک فَخرا» (2) ؛ مـن پـسـر کـسـى هـسـتـم کـه بـه (قـتـل صـبـر) کـشـته شد و همین برایم به عنوان افتخار، بس است. (3)

در صورتى که مى‌توانست در معرفى خود و بیان افتخاراتش، اوصاف دیگرى را برشمارد.

در همان نطق که در کوفه داشت، در حضور انبوه مردم فرمود:

«اى مردم، هر کس مرا مى‌شناسد که شناخته است. هر کس مرا نمى‌شناسد، من على بن الحسین هستم، پـسـر آن کـس که حـرمـتـش را زیـر پا نهادند و نعمت را از او سلب کردند، مالش را به غارت بردند، خـانـوداه‌اش را بـه اسـارت گـرفـتـند، من پسر کسى هستم که بى گناه، او را کنار شطّ فرات سر بریدند.» (4)

امام در معرفى خود، بیش از آن که به خود و اوصاف خود بپردازد، به معرّفى پدر شهیدش و یاد جنایت‌هایى کـه در مـورد عترت پیامبر شده است اشاره کرد و این افشاگرى بر ضدّ ابن زیاد و حکومت یزید بود.

در خـطـابـه پـر شـور و افـشاگرانه و بیدارگر خویش در کاخ یزید و در حضور آن همه جمعیّت و دولتمردان سلطه یزید و مهمانانش، پرده کتمان را کنار زد و در آن سخنرانى «انا ابن مکّة و منا، انـا ابـن زمـزم والصـفـا...»(5) اوصـاف و فـضـایـل پـدرش، جـدّش ‍ عـلى بـن ابـى طـالب، جـدّش رسول خدا، و همه خدمات و فضیلت‌هاى دودمان خود را برشمرد، تا آنجا که صداى ضجّه و گریه هـمـه بـلنـد شد و یزید براى جلوگیرى از رسوایى بیشتر و بیم بروز فتنه و آشوبى که در اثـر نـطـق امـام، مـمـکـن بود پیش آید، به مؤذّن گفت اذان بگوید تا شاید فضاى جلسه عوض شـود. امـام سجّاد، از فـرازهـاى اذان هـم در معرّفى خـود و رسـوا سـاختن یـزیـد استفـاده کرد. (6)

ایـن وضـعـیّت را یزید نیز پیش‌بینى مى‌کرد. وقتى امام سجاد(علیه السلام) درخواست کرد که بر فراز منبر رود و او مخالفت کرد، اطرافیان گفتند که این جوان بیمار و اسیر در حضور امیر، نمى‌تواند سـخـن بـگـویـد، بگذار حرف بزند، ولى یزید باز هم مخالف بود و مى‌گفت: اگر او به منبر رود، جز با رسوا ساختن من و آلِ ابوسفیان پایین نخواهد آمد! (7)

حضرت زین العابدین (علیه السلام) پس از به خاکسپارى پیکر امام حسین (علیه السلام) و شهداى کربلا، روى قبر پدر شهیدش نوشت: اینجا قـبـر حسین بن على است، آن که او را تشنه و غریب کشتند؛ هذا قبر الحسینِ بن علىّ بن ابى طالب، الذى قـَتـَلوُه عـَطـْشانا غَریبا. (1) حضرت مى‌توانست اوصاف دیگرى براى سیدالشـهـداء بـیان کند، اما تاکید بر این که او را آنگونه به شهادت رساندند، نوعى افشاگرى است.
بقیه در ادامه مطلب
[ دوشنبه 90/9/7 ] [ 4:26 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

برخى از کلمات حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) چه در فاصله مدینه تا کربلا و چه در روز عاشورا، داراى پیام‌هاى مؤثر و دیدگاه‌هاى الهام‏بخش براى جهاد و کرامت است. این سخنان یا در ضمن خطبه‌‏ها آمده است، یا رجزها و اشعار آن حضرت، و حالت‏ شعارى به خود گرفته ‏است. مى‌‏توان هدف حسینى و اندیشه‌‏ها و روحیه‌‏هاى عاشورایى را از آنها دریافت و آن‏ فرازهاى فروزان را شعارهاى نهضت عاشورا دانست. برخى از این شعارها چنین است:

1- "على الاسلام السلام، اذ بلیت الامة براع مثل یزید" (1)؛ این را در پاسخ مروان در مدینه فرمود، که از آن حضرت مى‌‌خواست تا با یزید بیعت کند.

2- "و الله لو لم یکن ملجا و لا ماوى لما بایعت ‏یزید بن معاویة‏" (2)؛ در پاسخ برادرش ‏محمد حنفیّه فرمود.

3- "انى لا ارى الموت الا سعادة و الحیاة مع الظالمین الا برما" (3)؛ خطاب به یارانش در کربلا .

4- "الناس عبید الدنیا و الدین لعق على السنتهم یحوطونه مادرت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون‏" (4)؛ در مسیر رفتن به کربلا در منزلگاه ذى حسم.

5- "الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهى عنه؟ فلیرغب المؤمن فی لقاء ربه ‏محقا" (5)؛ در کربلا خطاب به اصحاب خویش فرمود.

6- "خط الموت على ولد آدم مخط القلادة على جید الفتاة‏" (6)؛ از سخنرانى امام‏ حسین (علیه‌السلام) در مکه پیش از خروج به سوى کوفه، در میان جمعى از خانواده، یاران ‏و شیعیان خویش.

7- "من راى سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله، ناکثا عهده مخالفا لسنة رسول الله یعمل‏فى عبادالله بالاثم و العدوان فلم یغیر علیه بفعل ولا قول کان حقا على الله ان یدخله ‏مدخله‏" (7)؛ در منزلگاه بیضه، در مسیر کوفه، خطاب به سپاه حرّ.

8- "ما الامام، الا العامل بالکتاب و الآخذ بالقسط و الدائن بالحق و الحابس نفسه على ذات‏ الله‏" (8)؛ امام این صفات امام راستین را در پاسخ به دعوتنامه‌‌هاى کوفیان نوشت و توسط مسلم بن عقیل به کوفه فرستاد.

9- "سامضى و ما بالموت عار على الفتى اذا ما نوى حقا و جاهد مسلما" (9)؛ شعر از دیگرى است، امّا امام حسین ‏علیه السلام آن را در پاسخ به تهدیدهاى حرّ، در مسیر کوفه خواند.

10- "رضى الله رضانا اهل البیت، نصبر على بلائه و یوفینا اجر الصابرین‏" (10)؛ در خطبه‏ایی که هنگام خروج از مکه ایراد نمود، خطاب به اصحاب و یاران فرمود.

11- در آستانه ‏خروج (11) از مکه به سوى کوفه فرمود و راه خونین و آمیخته به شهادت را ترسیم فرمود.

12- "انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى‏" (12)؛ در وصیت‌نامه سیدالشهدا(علیه السلام‏) به ‏برادرش محمد حنفیه آمده است که قبل از خروج به سوى مدینه نوشت.

13- "لا اعطیکم بیدى اعطاء الذلیل و لا اقر اقرار العبید [لا افر فرار العبید]" (13)؛ در سخنرانى صبح عاشورا، خطاب به نیروهاى دشمن فرمود، که خواستار تسلیم شدن آن حضرت بودند.

14- "هیهات منا الذلة، یابى الله ذلک لنا و رسوله والمؤمنون..." (14)؛ (در خطاب به سپاه ‏دشمن فرمود، پس از آن که خود را سر دو راهى ذلت و شهادت محیر دید.)

15- "فهل هو الا الموت؟ فمرحبا به" (15)؛ (در پاسخ عمر سعد، که نامه‌‏اى به آن حضرت ‏فرستاد و خواستار تسلیم شدن بود).

16- "صبرا بنى الکرام، فما الموت الا قنطرة تعبربکم عن البؤس و الضراء الى الجنان‏ الواسعة و النعیم الدائمة‏" (16)؛ (خطاب به یاران فداکار خویش در صبح عاشورا، پس از آن که تعدادى از اصحابش شهید شدند).

(که روز عاشورا هنگام‏ پیکار با (17) سپاه دشمن به عنوان رجز حماسى مى‌‌خواند و شهادت را بر ننگ تسلیم، ترجیح مى‌‏داد).

18- "موت فى عز خیر من حیاة فی ذل‏" (18)؛ که مرگ سرخ، به از زندگى ننگین است.

19- "ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فى دنیاکم" (19)؛ (در آخرین‏ لحظات پیش از شهادت، وقتى شنید سپاه کوفه به طرف خیمه‏‌هاى حرم او حمله‏ کرده‌‏اند،خطاب به پیروان ابوسفیان چنان فرمود).

20- "هل من ناصر ینصر ذریته الاطهار؟ " (20)، "هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله؟ " (21)؛ (وقتى سیدالشهدا(علیه السلام) این نصرت‌خواهى و استغاثه را بر زبان آورد که همه یاران و بستگانش شهید شده بودند).

از مجموعه این جملات نورانى و حماسى که شعارهاى امام حسین ‏(علیه السلام) در نهضتش ‏به شمار مى‌‏آید، تاکید آن امام، بر مفاهیم و ارزش‌هاى زیر به دست مى‌‏آید: نابودى اسلام در شرایط سلطه یزیدى، حرمت بیعت با کسى چون یزید، شرافت مرگ سرخ بر زندگى ‏ذلت بار، اندک بودن انسان‌هاى راستین در صحنه امتحان، لزوم شهادت‌طلبى در عصر حاکمیت باطل، زینت بودن شهادت براى انسان، تکلیف مبارزه با سلطه جور و طغیان، اوصاف پیشواى حق، تسلیم و رضا در برابر خواسته خداوند، همراهى شهادت‌طلبان در مبارزات حق‌جویانه، حرمت ذلت‌پذیرى براى آزادگان و فرزانگان مؤمن، پل بودن مرگ‏ براى عبور به بهشت برین، آزادگى و جوانمردى، یارى خواهى از همه و همیشه در راه ‏احقاق حق و ...

بقا و جاودانگى عاشورا، در سایه همین تعلیمات و آرمان‌هاست که در کلام آن حضرت‏ جلوه‌‏گر است و نهضت‌هاى ضد ستم و ضد استبداد، همواره از این پیام‌ها و درونمایه‌‏ها الهام ‏گرفته‌‏اند.

درس آزادى به دنیا داد رفتار حسین                            بذر همت در جهان افشاند، افکار حسین

گر ندارى دین به عالم، لااقل آزاده باش                       این کلام نغز مى‌‏باشد ز گفتار حسین

مرگ با عزت ز عیش در مذلت بهتر است                     نغمه‌‌اى مى‌باشد از لعل درّ بار حسین(22)

پی‌نوشت‌ها:

1- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 284.

2- بحارالانوار، ج 44، ص 329/ اعیان الشیعه، ج 1، ص 588.

3- بحارالانوار، ج 44، ص 381.

4- تحف العقول(چاپ جامعه مدرسین)، ص 245، بحارالانوار، ج 75، ص 117.

5- مناقب،ابن شهر آشوب، ج 4، ص 68.

6- لهوف، ص 53، بحارالانوار، ج 44، ص 366.

7- وقعة الطف،ص 172، موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 361.

8- بحارالانوار، ج 44، ص 334.

9- همان، ص 378.

10- همان، ص 366، اعیان الشیعه، ج 1، ص 539.

11- همان.

12- مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 89 .

13- مقتل الحسین، مقرم، ص 280.

14- نفس المهموم، ص 131، مقتل خوارزمى، ج 2، ص 7.

15- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 382.

16- نفس المهموم، ص 135، معانى الاخبار، ص 288.

17- مناقب، ابن شهر آشوب، ج 1، ص 68.

18- بحارالانوار، ج 44، ص 192.

19- همان، ج 45، ص 51.

20- ذریعة النجاة، ص 129.

21- بحار الانوار، ج 45، ص 46.

22- حسین پیشواى انسان‌ها، ص70(شعر از فضل الله صلواتى).


[ دوشنبه 90/9/7 ] [ 4:24 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

امام حسین(علیه السلام) فرزند امام علی بن ابیطالب(علیه السلام) و بزرگ بانوی عالم، فاطمه زهرا (علیهاالسلام) است. او در روز سوم یا پنجم ماه شعبان سال چهارم هجرت، بعد از امام حسن مجتبی در مدینه به دنیا آمد. در روایات فراوانی آمده است که آن حضرت از بطن مادر در شش ماهگی - چون یحیی بن زکریا(علیه السلام) - به دنیا آمد.(1) حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) هشت سال با جد خود و سی و هشت سال همراه با پدر و چهل و هشت سال با برادرش امام مجتبی(علیه السلام) و ده سال پس از امام مجتبی(علیه السلام) زندگی کرده است. شهادت سومین امام ما در سال 61 هجری اتفاق افتاده است. بنابراین عمر شریف ایشان 57 سال و چهار ماه و 25 روز خواهد بود.(2)

امام در زمان جدّ، پدر و بردار

امام حسین(علیه السلام) بسیار مورد علاقه جد بزرگوار، پدر و برادر خود بودند. سخنان پیامبر گرامی و شیوه برخورد آن حضرت با سالار شهیدان گویای این مدعاست؛(3) در دوران امام علی(علیه السلام) و در پیکارهای متعدد در بصره، صفین و نهروان و ... امام حسین(علیه السلام) حضور فعال داشت؛ اما امام علی(علیه السلام) هیچگاه به او و دیگر برادرش اجازه پیکار نمی‌داد، و مکرر برادران دیگر چون اباالفضل العباس، محمد حنفیه را به نبرد می‌فرستاد، تا آنجا که محمد حنفیه به معاویه گفت: «من دستان علی (علیه السلام) بودم و دو برادر من حسن و حسین(علیه السلام) چشمان مبارک پدرم بودند؛ چرا که همیشه دست از چشم حراست می‌کند.»(4)

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن دو(حسن و حسین) را امام معرفی فرمود: «ابنای هذان امامان قاما او قعدا؛ حسن و حسین هر دو امام‌اند، خواه قیام کنند یا نکنند.» پس از امام مجتبی(علیه السلام) امام حسین(علیه‌السلام) سکوت اختیار فرمود تا عهد با معاویه پایدار بماند، و شاید مصالح دیگری برای جامعه اسلامی پدید آید.

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن دو را امام معرفی فرمود: «ابنای هذان امامان قاما او قعدا(5)؛ حسن و حسین هر دو امام‌اند، خواه قیام کنند یا نکنند.» پس از امام مجتبی(علیه السلام) امام حسین(علیه‌السلام) سکوت اختیار فرمود تا عهد با معاویه پایدار بماند، و شاید مصالح دیگری برای جامعه اسلامی پدید آید.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ دوشنبه 90/9/7 ] [ 4:22 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

امام و دعای آخر

چون آن حالت امام شدت یافت، سر به آسمان بلند کرد و چنین دعا کرد: «خدایا! تو برترین جایگاه را داری، بزرگ‌ترین قدرت، آنچه می‌خواهی می‌کنی، بی نیازی از خلایق، بزرگی‌ات بس عریض است و بر هر چه بخواهی توانایی، لطف و مهربانی تو نزدیک است، در عهد و پیمان راستگویی، نعمت تو سرازیر است و بلای تو نیکو، وقتی تو را بخوانم نزدیکی، هر چه را خلق کردی بر آن احاطه داری، توبه پذیرنده‌ای، از هر کسی که به تو باز گردد، بر هر چه اراده کنی دست یافته‌ای، هر چه را طلب کنی می‌یابی، وقتی که تو را شکر گویم تو سپاسگزاری، تو فراوان یاد می‌کنی هنگامی که تو را یاد می‌کنم، تو را می‌خوانم در حالی که محتاج و نیازمندم، در حال فقر به تو رغبت نشان می‌دهم، به سوی تو جزع می‌کنم، در حالی که بیمناکم، می‌گریم در حال گرفتاری و از تو کمک می‌طلبم در حال ناتوانی، به تو تکیه می‌کنم در حالی که کفایتم می‌کنی، پروردگارا! بین ما و قوم ما تو خود حکم کن؛ چرا که آنها ما را فریب دادند و ذلیل و خوار ساختند، به ما نیرنگ زدند و ما را کشتند در حالی که ما خاندان پیامبر تو و فرزند دوست محمد(صلی الله علیه و آله) هستیم که تو او را به پیامبری برانگیختی، و او را امین وحی خود دانستی، پس ما را در کارمان گشایش عطا فرما، ای بخشنده‌ترین بخشندگان!»(40)

سپس اینگونه فرمود: "اصبر علی قضائک، یا رب، لا اله سواک یا غیاث المستغیثین(41)؛ «الهی بر قضای تو شکیبایی می‌کنم، معبودی جز تو نیست، ای پناه درخواست کنندگان!»

نیز فرمود: « جز تو خدایی ندارم، و پرستش کننده‌ای جز تو نیست، بر حکم تو صبر می‌کنم، ای پناه کسی که جز تو پناهی ندارد! ای همیشگی که پایان ندارد! و ای زنده کننده مردگان! ای که بر کسب همه، احاطه داری! بین ما و بین آنها - ای بهترین حاکمان - تو خود قضاوت کن.»(42)

امام و پیام به خیمه‌ها

اسب امام در اطراف آن حضرت می‌چرخید و خود را به خون امام آغشته می‌کرد.(43) ابن سعد گفته بود: «این اسب، از اسبان خوب پیامبر است. او را بگیرند و محاصره کنند» اما مردم شام در این امر ناکام مانده بودند. بنابراین گفت: «او را رها کنید تا ببینم چه می‌کند.» او پیشانی خود را به خون حسین آغشته کرد و شیهه ای زد.(44) به فرموده امام باقر(علیه السلام) آن حیوان پیوسته از ستم به حسین و از امتی که پسر پیامبرش را کشته، می‌نالید و آن حیوان شیهه‌کنان به خیمه‌گاه می‌دوید.(45)

«ابوالحتوف جعفی» تیری به پیشانی امام نشانه رفت. امام به سختی آن را از پیشانی بیرون آورد. همراه آن خون بر صورت امام جاری شد. امام فرمود: «پروردگارا! تو می‌بینی که من در چه وضعیتی از این بندگان سرکش و معصیت کارت قرار گرفته‌ام، خدایا! تعداد اینها را برشمار و همه را خود بکش و بر روی زمین احدی از اینها را باقی مگذار و هرگز آنها را مورد بخشش قرار مده.»

«هنگامی که چشم زنان به آن اسب با یال و کاکل پر خون و زین واژگون افتاد، از خیمه‌گاه بیرون ریخته، موی پریشان کردند و بر صورت سیلی می‌زدند. بر چهره خود می‌نواختند، و فریاد ناله سر داده بودند. بعد از عزت، به ذلت و خواری افتادند و به سوی قتلگاه حسین شتابان می‌دویدند.»(46)

ام کلثوم فریاد می‌زد: «ای محمد و ای پدرم، ای علی جان و ای جعفر طیار و ای حمزه (سیدالشهداء) این حسین است که عریان به روی خاک کربلا افتاده.»(47) اما زینب(سلام الله علیها) اینگونه می‌نالید: "وا اخاه، وا سیداه، وا اهل بیتاه، لیت السماء اطبقت علی الارض و لیت الجبال تدکدکت علی السهل(48)؛‌ «وای برادرم! وای آقایم! وای اهل بیتم! ای کاش آسمان بر زمین می‌افتاد و کوهها بر دشت‌ها به هم می‌خورد.»

حضرت زینب (سلام الله علیها) نزدیک امام رسیده بود.

در همان حال عمر بن سعد با عده‌ای از یارانش به قتلگاه نزدیک شده بود و امام در آخرین لحظات عمر شریفش به سر می‌برد. پس زینب فریاد زد: «ای عمر! اباعبدالله را می‌کشند و تو به او می‌نگری؟» وقتی عمر سعد از زینب روی گرداند، اشک چشمانش بر موهای چهره‌اش جاری شد.(49)

زینب فرمود: «ویحکم، اما فیکم مسلم، فلم یجیبها احد(50)؛ وای بر شما! آیا در بین شما مسلمانی نیست؟ احدی او را پاسخ نداد.» پس از آن ابن سعد فریادی بر سر مردم زد که: بر او فرود آیید و او را راحت کنید» شمر با سرعت بر گودال وارد شد و بر سینه امام نشست و محاسن شریف آن ولی اعظم الهی را گرفت و با دوازده ضربه(51) سر مقدس عزیز زهرا(سلام الله علیها) را از تن مقدسش جدا ساخت.

آخرین مناجات امام «الهی رضاً برضاک؛ خدایا به رضای تو راضی و خشنود هستم» و آخرین کلامش «بسم الله و بالله و فی سبیل الله؛ به نام خدا و به کمک خدا و در راه خدا» بود

پی‌نوشت‌ها:

1- بحارالانوار، ج44، ص 202 .

2- ابصارالعین، ص 23.

3- برای اثبات این مسئله ر ک: بحارالانوار، ج44، ص 269 و 250 .

4- ابصارالعین، ص 23 .

5- الارشاد، ج2، ص30 .

6- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص324.

7- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص338.

8- ابصارالعین، ص 24 .

9- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص 341- 340 .

10- کامل الزیارات، ص 75؛ بحارالانوار، ج45، ص87 .

11- بحارالانوار، ج45، ص 3.

12- الارشاد، ج2، ص96 .

13- الارشاد، ج2، ص97 .

14- مثیرالاحزان، ص72؛ خوارزمی، مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص33 .

15- مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص33؛ بحارالانوار، ج45، ص 50 .

16- مناقب آل ابی طالب، ج4، ص110.

17- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص452 .

18- اللهوف، ص52 .

19- بحارالانوار، ج 45، ص 50؛ نفس المهموم، ص 220 .

20- موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 491 .

21- مقتل الحسین مقرم، ص 227 .

22- اللهوف، ص 50 .

23- الخصائص الحسینیه، ص 188 .

24- المنتخب للطریحی، ص 439.

25- مناقب آل ابی طالب، ج4، ص 109 .

26- اللهوف، ص 53 .

27- اللهوف، ص 51 .

28- مقتل الحسین مقرم، ص 350 .

29- نفس المهموم، ص 221، مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص 34 .

30- مقتل الحسین مقرم، ص 351 .

31- نفس المهموم، ص 222/ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص 34/ اللهوف، ص 52 .

32- اللهوف، ص 52 .

33- مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص 34 .

34- الکامل فی التاریخ، ج2، ص570؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص35 .

35- الارشاد، ج2، ص 110؛ اللهوف، ص 53- 52 .

36- الاتحاف بحب الاشراف، ص 52 .

37- اللهوف، ص 54.

38- بحارالانوار، ج 45، ص 54 .

39- بحارالانوار، ج 45، ص 57؛ اللهوف، ص 55 .

40- اقبال الاعمال، ج1، ص 315 و ج 3، ص 304؛ موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 510- 509 .

41- موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 510 .

42- ریاض المصائب، ص 465؛ موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 510 .

43- امالی الصدوق، ص 98؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص 37 .

44- بحارالانوار، ج 10، ص 205 .

45- مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص 37 .

46- بحارالانوار، ج 98، ص 322.

47- بحارالانوار، ج 45، ص 60؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 37 .

48- اللهوف، ص 54 .

49- الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 572 .

50- الارشاد، ج2، ص 112 .

51- مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص 37 .


[ دوشنبه 90/9/7 ] [ 4:22 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

«اللهم‌ اجعل‌ محیای‌ محیا محمد وآل‌ محمد مماتی‌ ممات‌ محمد وآل‌ محمد»

«یا اباعبدالله انی‌ سلم‌ لمن‌ سالمکم‌ و حرب‌ لمن‌ حاربکم‌ الی‌ یوم‌ القیامة‌».

امام‌ حسین‌ (ع) در بین‌ دیگر ائمه‌ از یک‌ نوع‌ محوریت‌ خاصی‌ برخوردار است‌. اگرچه‌ تمام‌ ائمه‌ مسیر و هدف‌ واحدی‌ دارند و فرقی‌ بین‌ آنان‌ نیست‌، زیرا «ائمة‌ کلهم‌ نورواحد» اما امام‌ حسین‌ (ع) با قیامی‌ که‌ انجام‌ داد و مصایبی‌ که‌ در راه‌ خدا برای‌ اعتلای‌اسلام‌ متحمل‌ شد، جایگاه‌ ویژه‌ای‌ دارد.

از آن‌جایی‌ که‌ امام‌ حسین‌ (ع) دین‌ نبوی‌ را احیا نمود و با دادن‌ جان‌، نگذاشت‌اسلام‌ از مسیر اصلی‌ خود خارج‌ شود، معیار و مناط‌ حق‌ قرار داده‌ شد؛ به‌ نحوی‌ که‌ مرز بین‌حق‌ و باطل‌ امام‌ حسین‌ (ع) و تفکر حسینی‌ است‌، لذا دشمنان‌ حسین‌ (ع) باطل‌ ودوستان‌ او بر حقند. امام‌ حسین‌ (ع) با نثار و ایثار جان‌ و اولاد خود، ملاک‌ حقانیت‌ سیاسی‌ـ اجتماعی‌ شد، چرا که‌ صلح‌ و جنگ‌ از امور سیاسی‌ یک‌ جامعه‌ محسوب‌ می‌گردد.

«انی‌ سلم‌ لمن‌ سالمکم‌ و حرب‌ لمن‌ حاربکم‌ و ولی‌ لمن‌ والاکم‌ و عدو لمن‌عاداکم‌؛ ]یا اباعبدالله[ من‌ در صلحم‌ با هر کسی‌ که‌ با شما در صلح‌ باشد و در جنگم‌ با هرکسی‌ که‌ با شما در جنگ‌ باشد و دوستدار کسی‌ هستم‌ که‌ دوستدار شما باشد و دشمنم‌ باهر کسی‌ که‌ با شما دشمن‌ باشد».

در این‌ فراز از زیارت‌ حضرت‌، مناسبت‌ها و رابطه‌های‌ یک‌ شیعه‌ در چهار بخش‌مشخص‌ می‌شود: صلح‌، جنگ‌، دوستی‌ و دشمنی‌.

صلح‌ و جنگ‌ مربوط‌ به‌ نوع‌ تناسبات‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌ است‌ و دوستی‌ و دشمنی‌مربوط‌ به‌ عقیده‌ و باور انسان‌ است‌. با این‌ وجود پنج‌ فرع‌ از فروع‌ دین‌ اسلام‌ تکلیف‌ و نوع‌موضع‌گیری‌اش‌ مشخص‌ می‌گردد. جهاد، امر به‌ معروف‌، نهی‌ از منکر، تولی‌ و تبرا. باصلح‌ و جنگ‌، دوستی‌ و دشمنی‌ که‌ همگی‌ آنها معیار و ملاکشان‌ صلح‌ و جنگ‌، دوستی‌ ودشمنی‌ با امام‌ حسین‌ (ع) است‌؛ فروع‌ دین‌ دارای‌ میزان‌ می‌گردد. به‌ نوعی‌ مرزبندی‌عقیدتی‌ ـ سیاسی‌ در زندگی‌ شیعه‌ امام‌ حسین‌ (ع) ترسیم‌ می‌گردد.

بیعت‌ با معیار حقانیت‌

فرازی‌ که‌ از آن‌ محوریت‌ حقانیت‌ امام‌ حسین‌ (ع) برداشت‌ شد، می‌تواند نوعی‌بیعت‌ با حق‌ و حقیقت‌ باشد. چرا که‌ در انتهای‌ این‌ فراز «الی‌ یوم‌ القیامة‌» نیز آمده‌ است‌.یکسان‌ سازی‌ سیرة‌ زندگی‌ شیعه‌ با مولای‌ خود امام‌ حسین‌ (ع) نوعی‌ بیعت‌ است‌،تعهدی‌ است‌ که‌ شیعه‌ در زیارت‌ امام‌ خود به‌ زبان‌ می‌آورد که‌ از مسیر و سیره‌ زندگی‌اش‌تخطی‌ ننمایند و این‌ امر تا روز قیامت‌ ادامه‌ خواهد داشت‌.

مرز بین‌حق‌ و باطل‌ امام‌ حسین‌ (ع) و تفکر حسینی‌ است‌

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ دوشنبه 90/9/7 ] [ 4:17 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
   1   2   3   4   5   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????