سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

امام حسین

مقدمه
در نهضت کربلا شاهد هنرنمایی و حماسه آفرینی گروه های مختلف از پیر و جوان و زن و کودک که از اقوام و نزدیکان امام و دوستان آن حضرت بودند این سعادت فقط به روی افراد معدودی از عاشقان واقعی گشوده شد که انسانهایی کمال خواه، وارسته و بی بدیل وبدند. از این افراد سعادتمند، تنی چند از پسران امیرمؤمنان علیه السلام هستند. آنان بدون اینکه اکراهی برای همراهی سیدالشهداء داشته باشند؛ با آگاهی از سرنوشت خویش که آن حضرت از آن خبر داده بود، همراهی حق و حقیقت را بر زندگی ذلت بار و تحت ستم بنی امیه ترجیح دادند و در عاشورای خونین به چشمه ی حقیقت پیوستند.
این مقال بر آن است اطلاعاتی هر چند مختصر و در حد مقدور، درباره ی تعداد شهدای کربلا که از طرف پدر با امام حسین علیه السلام نسبت برادری داشتند ارائه بدهد تا این الگوها وانسانهای برتر، شناخته شده و به دیگران شناسانده شوند.
الف: پسران شهید علی علیه السلام از ام البنین علیها السلام
فرزندان علی علیه السلام که از آن بانوی مکرمه در رکاب امامشان – سیدالشهداء- به شهادت رسیدند عبارتند از:

1- عبدالله بن علی علیه السلام

از وی با نام عبدالله اکبر(1) و با کنیه ی ابومحمد(2) یاد شده است. بنابر قول مشهور، نام مادرش « ام البنین» دختر حزام ذکر شده است.(3)
بنابر گزارش هایی، عبدالله از برادرش عباس - که گفته شده در سن 34 سالگی به شهادت رسید(4) – هشت سال کوچکتر، اما از دیگر برادرانش بزرگ تر بوده است.(5) بر این اساس او شش سال با پدر بزرگوارش زندگی کرد. درباره ی حضورش در کربلا و شهادتش تردید چندانی وجود ندارد؛ چنان که ابن سعد، این قتبیه، طبری، ابوالفرج، خوارزمی، شیخ طوسی و کسان بسیاری او را از شهداء قلمداد کرده اند.(6)

2- جعفر بن علی علیه السلام

برخی ازا و به ابوجعفر الاکبر تعبیر نموده(7) و کنیه اش را ابوعبدالله ضبط کرده اند.(8) امام علی علیه السلام به واسطه ی علاقه ی زیادی که برادرش جعفر بن ابی طالب داشت، نام این فرزند را با او هم نام کرد.(9) وی از برادرش عثمان که او نیز از شهدای کربلاست دو سال کوچک تر بوده است.(10)
بسیاری از مورخان و ارباب مقاتل و تراجم، چون: یعقوبی، ابن سعد، ابوالفرج و شیخ طوسی او را از شهداء قلمداد کرده(11) و شهادتش را پس از عبدالله دانسته اند.(12)
مرحوم شیخ مفید نوشته است: غروب روز تاسوعا هنگامی که «شمر» امان نامه برای فرزندان «ام البنین» آورد، جعفر نیز همراه عباس بود و امان نامه را رد کرد.(13)

3- عثمان بن علی علیه السلام

مقریزی از وی با نام عثمان الاکبر(14) و برخی با کنیه ابوعمرو(15) یاد کرده اند. از علی علیه السلام روایت شده که درباره ی نام گذاری پسرش عثمان فرموده است: من او را به نام برادرم « عثمان بن مظعون» نام گذاری کردم.(16)
گویند تولدش بعد از جعفر روی داد.(17) برخی فاصله سنی او با عبداله را دو سال(18) و بعضی دیگر چهار سال ذکر کرده اند.(19)
هر چند مورخانی چون مسعودی از او نام نبرده اند، اما در منابع معتبر دیگر، عثمان از شهدای کربلا قلمداد شده است؛ چنان که ابن سعد، ابن اعثم و طبری و ... از شهادتش خبر داده اند.(20)

4- عباس بن علی علیه السلام

از او تعبیر به عباس الاکبر(21) و با کنیه ی ابوالفضل یاد شده است.(22) مشهور سال تولدش را چهارمین روز از شعبان سال 26 دانسته اند.(23)
وی بزگ ترین فرزند علی علیه السلام از ام البنین و آخرین شهید از میان برادران تنی اش(24) و تنها فرزند آن بانوی مکرمه است که دنباله داشته و میراث برادرانش به فرزندان او رسید.(25)
القاب مشهور آن حضرت: سقا، ابوقربه، قمر بنی هاشم(26) ، بطل العلقمی، حامل اللواء، الطیار، باب الحوائج، کبش الکتیبه گزارش شده است. مامقانی برای وی شانزده لقب برشمرده است.(27)
وی به هنگام شهادت پدر بزرگوارش چهارده سال داشت، و نیز در نبرد صفین حاضر بود. اما پدر بزرگوارش به او اجازه نبرد نداد.(28) او همه جا با حسین بود و هر سو که آن حضرت می رفت، عباس نیز روان می شد تا وقتی که به شهادت رسید.(29)
ب: پسران شهید علی علیه السلام از دیگر زنان

5- محمد بن علی علیه السلام

وی معروف به محمد اصغر است.(30) در نام مادر وی و نیز در این که مادرش کنیز بوده یا آزاد گزارش همسانی ندارند: کلبی، ابن سعد، طبری و شیخ طوسی مادرش را کنیز معرفی کرده و از وی نام نبرده اند.(31) در مقابل، بلاذری در عین حال که از کنیز بودن وی سخن گفته، نامش را «ورهاء» ضبط کرده است.(32)
در منابع دیگر از این بانو به عنوان آزاد یاد شده است. یعقوبی نامش را «امامه» دختر ابی العاص – نوه ی پیامبر صلی الله علیه و آله ازد خترش زینب ذکر کرده است.(33)
هر چند عده ای از حضور وی در کربلا سخن نگفته و در آن تردید کرده اند، منابع بسیاری وی را از شهدای کربلا بر شمرده اند، چنان که نامش هم در منابع اهل سنت و هم شیعه به عنوان «شهید» ذکر شده است.(34) ابن شهر آشوب در عین حال که از حضور محمد در کربلا خبر داده، متذکر شده است که او به دلیل بیماری به شهادت نرسید.(35)

6- ابوبکر بن علی علیه السلام

نام اصلی او مشخص نیست: برخی نامش را عبدالله(36) ، عده ای عبیدالله(37) و بعضی نیز محمد اصغر دانسته اند.(38)
قول مشهور ، نام مادرش را «لیلی» دختر مسعود نهشلی ذکر کرده اند.(39) در مقابل برخی مادرش را ام البنین دختر حزام کلبی(40) دانسته اند.
منابع بسیاری او را از شهداء بر شمرده اند(41) ، با این وجود برخی، چون: طبری ابولفرج، و این شهر آشوب در شهادت او تردید کرده اند.(42)
شیخ مفید نیز نامش را در ردیف شهدای کربلا آورده، اما در شمارش اولاد علی علیه السلام ابوبکر را کنیه ی محمد اصغر دانسته است.(43)

7- ابراهیم بن علی علیه السلام

ابن قتیبه، ابن عبد ربه و منابع بسیاری، از حضور ابراهیم در کربلا و شهادتش خبر داده اند.(44) بنا به نوشته ی ابوالفرج، در منابع انساب ذکری از وی به میان نیامده است. در عین حال او از محمد بن علی بن حمزه نقل کرده است که ابراهیم در روز «طف» به شهادت رسید. همو و برخی دیگر، مادرش را کنیز دانسته¬اند.(45)

8- عمر بن علی علیه السلام

برخی از او نام عمر اکبر(46) و کنیه ابوالقاسم یا ابوحفص(47) یاد کرده اند. نام مادرش نیز به اختلاف گزارش شده است.
ابن سعد و یعقوبی نام مادرش را صهبا « ام حبیب» دختر ربیعه تغلبی دانسته و آورده اند که این زن را خالد بن ولید در عین التمر به اسارت گرفت و به مدینه آورد، اما این که در چه سالی امیرمومنان علیه السلام با او ازدواج کرد اطلاعی در دست نیست.(48)
برخی دیگر، نام مادرش را لیلی دختر مسعود دارمی دانسته اند. بلاذری نوشته است که عمر بن خطاب او را هم نام خود کرد و به او غلامی بخشید.(49) فخررازی عمر را کوچکتر فرزند علی علیه السلام دانسته است.(50)
در خصوص حضور وی در کربلا میان ارباب مقاتل و تراجم اتفاق نظر وجود ندارد: خوارزمی، ابن شهر آشوب، مامقانی و برخی دیگر او را از شهداء قلمداد کرده اند. (51)
ج: شهدای منسوب به علی علیه السلام

9- عبیدالله بن علی علیه السلام

طبری نام مادرش را «لیلی» بنت مسعود نهشلی ذکر کرده و نوشته است که به گمان هشام بن محمد او در «طف» به شهادت رسیده است.(52) ابوالفرج نیز از ابوبکر بن عبیدالله طلحی رواست کرده که وی در کربلا به شهادت رسیده، اما خود این قول را اشتباه دانسته است. وی و برخی مورخان دیگر بر این باورند که یاران مختار، عبیدالله را در روز «مزار» کشته اند.(53)
قول مشهور، نام مادرش را «لیلی» دختر مسعود نهشلی ذکر کرده(54)، اما خلیفه مادرش را «رباب» دختر امریء القیس کلبی ضبط کرده است.(55)
کسانی چون خلیفه، شیخ مفید ، طبری و برخی دیگر از شهادت وی خبر داده اند.(56)

10- عباس اصغر

ابن حزم و عمری نام مادرش را صهبا تغلبی، خلیفه، «لبابه» دختر عبیدالله بن عباس دانتسه اند.(57)
در برخی منابع آمده است که او شب عاشورا در طلب آب روان شد و در شریعه ی فرات به قتل رسید.(58)

11- محمد اوسط بن علی علیه السلام

قول مشهور، نام مادر وی را « امامه» دختر ابی العاص (نوه ی دختری پیامبر صلی الله علیه و آله ) دانسته است که علی علیه السلام به سفارش حضرت فاطمه علیها السلام با او ازدواج کرد.(59)
بیشتر منابع وی را از شهدای کربلا به شمار نیاورده، اما برخی او را ملازم رکاب امام حسین علیه السلام دانسته اند که روز عاشورا پس از کسب اجازه از آن حضرت به نبرد با دشمنان پرداخت وپس از کشتن جمعی از آنها، لشکریان ابن زیاد او را احاطه و اسبش را پی نمودند و وی را به شهادت رساندند.(60)

12- عون بن علی علیه السلام

مادرش اسماء دختر عمیس خثعمی است که بسیاری از مورخان و صاحبان تراجم او را از پسران امام علی از «اسماء» دانسته اند.(61)
بیشتر منابع درباره ی حضورش در کربلا سکوت کرده اند. با این حال، برخی از منابع – به خصوص متأخران- عون را از شهدای کربلا قلمداد کرده اند.
این دسته از منابع آورده اند که وی همراه امام حسین علیه السلام ار مدینه به کربلا آمد.(62)

13- عتیق بن علی علیه السلام

نام مادرش معلوم نیست، برخی مادرش را کنیز دانسته اند.(63) افرادی چون ابن عماد خنبلی، دیاربکری، ذهبی و مظفر به شهادت او تصریح کرده اند.(64) این در حالی است که در منابع متقدم، نامی از وی به میان نیامده است.

14- جعفر الاصغر

هر چند نصی درباره ی شهادت او وجود ندارد؛ با این حال مظفر به گمان قوی او را از شهدای کربلا قلمداد کرده است. زیرا وی معتقد است آن تعداد از فرزندان ذکور علی علیه السلام که در کربلا نبوده اند، به عدم حضورشان اشاره شده است؛ مثلاً آمده است: محسن سقط شد و محمد بن حنفیه در مدینه ماند.(65) ضمن آن که امیرمومنان فرزندی به نام جعفر الاصغر داشته است.(66)

15- عبدالرحمن

برخی ، به همان استدلال پیش او را از شهداء به شمار آورده اند.(67) گفته شده مادر وی کنیز بوده ، اما اطلاعات دیگری از وی ارائه نشده است.(68)

16- عبدالله الاصغر

نامش به عنوان شهید در برخی منابع متقدم آمده است. در اعیان الشیعه و برخی منابع دیگر نیز از وی یاد شده و آمده است که او پس از شهادت فرزندان امام حسن علیه السلام به میدان شتافت و پس از کشتن تعدادی از سپاه دشمن به دست زجر بن قیس به شهادت رسید.(69)

17- قاسم بن علی علیه السلام

ابن شهر آشوب وی را از شهدای کربلا دانسته است.

18- یحیی بن علی علیه السلام

نام مادرش «اسماء» دختر عمیس دانسته شده است.(70) برخی منابع از شهادت او در کربلا گزارش داده و آورده اند که سر بریده اش را عمیر بن حجاج کندی حمل می کرده است.(71) در مقابل گزارش هایی دال بر وفات یحیی در زمان پدرش علی علیه السلام در برخی منابع انعکاس یافته است.(72)

پی نوشت ها :

- المجدی/ ص 15.
2 - المجدی/ ص 15.
3 - الطبقات/ ج3/ ص 14.
4- لباب الانساب/ج1/ ص 307.
5- مقاتل الطالبین/ ص 82.
6 - الطبقات الکبری/ج3/ص 14؛ المعارف/ ص 88؛ تاریخ طبری/ج5 / ص 153؛ مقاتل الطالبین/ ص 82؛ و رجال طوسی/ ص 86.
7 - الطبقات الکبری /ج3/ ص 14؛ انساب الاشراف/ج2/ ص 412.
8 - المجدی/ ص 15.
9 - ابصار العین / ص 35.
10 - همان / ص 35.
11 - الطبقات الکبری/ ج3/ ص14؛ تاریخ یعقوبی /ج2/ ص 21 و الاصیلی/ ص 58.
12 - ابن اعثم/ الفتوح / ج 5/ ص 207؛ تاریخ طبری/ج5/ ص 153.
13 - الارشاد/ج2/ ص 89.
14 - مقریزی/ اتعاظ الحنفاء، تحقیق جمال الدین سیال/ ص 6.
15 - المجدی/ ص 15.
16 - مقاتل الطالبین/ ص 84.
17 - ریاحین الشریعه/ج3/ص 292 – 293.
18 - ابصار العین/ ص 34 و انصار الحسین/ ص 68.
19 - بحرالعلوم/ مقتل الحسین/ ص 315.
20 - الطبقات الکبری/ج3/ ص 14؛ تاریخ یعقوبی/ج2/ ص 213 و اخبارالطوال/ ص 257.
21 - انساب الاشراف/ج2/ ص 413.
22 - مقاتل الطالبین/ ص 84.
23 - فرسان الهیجاء/ج1/ ص 187.
24 - مقاتل الطالبین/ ص 84.
25 - انساب الارشراف/ج2/ ص 504.
26 - مقاتل الطالبین/ ص 84.
27 - تنقیح المقال/ ج2 / ص 128.
28 - اعیان الشیعه/ ج 7 / ص 429.
29 - اخبار الطوال ص 257.
30 - الطبقات الکبری/ ج 3/ ص 14.
31 - جمهره النسب/ ج1 / ص 13.
32 - انساب الاشراف / ج2/ ص 413.
33 - تاریخ یعقوبی /ج2 / ص 213.
34 - الطبقات الکبری/ ج3 / ص 14.
35 - مناقب / ج4/ ص 122.
36 - ابن اعثم/ الفتوح/ ج 5.
37 - وسیله الدارین/ ص 255.
38 - التنبیه و الاشراف/ ص 275.
39 - الطبقات الکبری/ ج3/ ص 14.
40 - الامامه و السیاسه / ج2/ ص 6.
41 - تاریخ خلیفه/ ص 145.
42 - تاریخ طبری/ ج5/ ص 154؛ مناقب/ ج4/ ص 122؛ و مقاتل الطالبین/ ص 86.
43 - الارشاد/ ج1/ ص 355.
44 - الامامه و السیاسه/ ج2 / ص 6؛ عقد الفرید/ ج5 / ص 136؛ مناقب/ ج4/ ص 112؛ و مقتل الحسین/ ج3/ ص 47.
45 - مقاتل الطالبین/ ص 787؛ الامامه و السیاسه /ج2 / ص 7؛ و مناقب / ج 4/ ص 122.
46 - الطبقات الکبری/ ج3/ ص 14.
47 - المجدی/ ص 15.
48 - الطبقات الکبری/ ج3/ ص 114.
49 - جمل من انساب الاشراف/ ج2/ ص 413.
50 - الشجره المبارکه/ ص 189.
51 -مقتل الحسین / ج2/ ص 28.
52 -تاریخ طبری/ ج5/ ص 153 و 154.
53 - الطبقات الکبری/ ج5/ ص 88 و 89.
54 - الطبقات الکبری/ ج5/ ص 88.
55 - تاریخ خلیفه/ ص 145.
56 - تاریخ خلیفه/ ص 145؛ الارشاد/ ج1 / ص 354.
57 - اتعاظ الحنفاء/ ص 7.
58 - وسیله الدارین / ص 262.
59 - الطبقات الکبری / ج3/ ص 14.
60 - تنقیح المقال / ج3/ ص 83.
61 - الطبقات الکبری/ ج3/ ص14.
62 - ذخیره الدارین / ص 166.
63 - الامامه و السیاسه / ج2 / ص 6.
64 - بطل العلقمی / ج3 / ص 530.
65 - بطل العلقمی/ ج3 / ص 514.
66 - المجدی / ص 12.
67 - بطل العلقمی /ج3/ ص 530و 531.
68 - المجدی / ص 12.
69 - مناقب/ ج4/ ص 122.
70 - المجدی/ ص 12.
71 -اسرارالشهاده / ج3/ ص 475.
72 - لباب الانساب/ ج1/ ص 332.


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 5:31 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

از نظر تاریخی بعد از واقعه عاشورا اخبار چندانی از ماجرای سفر کاروان اسرا در دسترس نیست. مرحوم شیخ عباس قمی در «نفس المهموم» نیز بدین نکته تصریح می‌کند. در چند نقل آمده است که کاروان اسرا روز اول صفر به شام رسیده‌اند، اما اینکه دقیقاً چند روز در راه بوده‌اند و از چه مسیری خود را به شام رسانده‌اند، مشخص نیست.

بر این اساس، بین شام و کوفه حداقل سه مسیر اصلی وجود داشته است و احتمالاً کاروان اسرا از یکی از این سه مسیر خود را به شام رسانیده‌اند. کوتاه‌ترین مسیر موجود، مسیر «بادیة‌الشام» است که تقریباً 800 کیلومتر است.

مسیر دوم مسیر کناره فرات است که به آب نیز دسترسی داشته و حدود یک‌هزار و 200کیلومتر مسافت آن بوده است. اما طولانی‌ترین مسیر، یک‌هزار و 600 کیلومتر درازا دارد و از شهرهایی مثل تکریت، موصل، نصیبین و حلب عبور می‌کند. در واقع اگر نقشه امروزی این مسیر را ملاحظه کنیم از چندین کشور عبور می‌کند.

 با توجه به اینکه روایات اندکی از مواجهه مردم با کاروان اسرا نقل شده، به احتمال قوی «بادیة‌الشام» مسیر عبور کاروان بوده است. اگر بنا را بر این بگذاریم که اسرا برای اربعین به کربلا رفته باشند، مسیر برگشت بادیه نزدیک به دو برابر می‌شود. درباره اربعین بین علما اختلاف است. عده‌ای با وجود مسیر طولانی امکان حضور کاروان اسرا در کربلا در روز اربعین را منتفی می‌دانند. عده‌ای نیز این امکان را میسر دانسته و معتقدند اگر کاروان اسرا روز اول صفر در شام بوده باشد، می‌توانسته از مسیر بادیه خود را در اربعین به کربلا برساند.

توضیحى درباره مسیر کاروان اسیران کربلا از کوفه به شام و از شام تا مدینه

کاروان اسیران کربلا را پس از انتقال به کوفه، اندکى نگاه داشتند و سپس به سوى دمشق، پایتخت حکومت اُمویان، فرستادند. مسیر حرکت این کاروان، در کتب تاریخ و سیره، معیّن نشده است. از این رو، پیموده شدن هر کدام از مسیرهاى میان کوفه و دمشقِ آن روزگار، محتمل است.

برخى خواسته‌اند با ارائه شواهدى، حرکت آنان را از یکى از این چند راه، قطعى نشان دهند؛ ولى مجموع قرائن، ما را به اطمینان کافى نمى رساند. [1] ما ابتدا راه‌هاى موجود آن روزگار را بر مى شمریم و سپس، قرائن ارائه شده را بررسى مى کنیم. ذکر این نکته پیش از ورود به بحث، لازم است که میان کوفه و دمشق، فقط سه راه اصلى بوده است. البتّه هر کدام از این راه ها، در بخشى از مسیر، فرعى‌هاى متعدّد کوتاه و بلندى هم داشته اند که طبیعى است. [2]

مسیر حرکت کاروان اسیران کربلا، از کوفه به شام

راه نخست:راه بادیه

کوفه، در عرض جغرافیایىِ حدود 32 درجه و دمشق، در عرض جغرافیایىِ حدود 33 واقع است. این، بدان معناست که مسیر طبیعى میان این دو شهر، تقریبا بر روى یک مدار، قرار دارد و نیازى به بالا رفتن و پایین آمدن بر روى زمین، جز در حدّ کسرى از یک درجه نیست. بر روى این مدار، راهى واقع بوده که به «راه بادیه» مشهور بوده است. این مسیر، کوتاه ترین راه بین این دو شهر است و حدود 923 کیلومتر [3] مسافت داشته است.

مشکل اصلى این راه کوتاه، گذشتن آن از صحراى بزرگ میان عراق و شام است که از روزگاران کهن، به «بادیة الشام» مشهور بوده است. این مسیر، براى افرادى قابل استفاده بوده که امکانات کافى (بویژه آب) براى پیمودن مسافت هاى طولانى میان منزل هاى دور از همِ صحرا را داشته اند، هر چند، گاهى شتاب مسافر، او را وادار به پیمودن این مسیر مى کرده است.

گفتنى است در صحراها، شهرهاى بزرگ، وجود ندارند؛ امّا این به معناى نبودن راه یا چند آبادى کوچک نیست.

راه دوم: راه کناره فرات

فرات، یکى از دو رود بزرگ عراق است که از ترکیه سرچشمه مىگیرد و پس از گذشتن از سوریه و عراق، به خلیج فارس مى پیوندد. کوفیان، براى مسافرت به شمال عراق و شام، از کناره این رود، حرکت مى کردند تا هم به آب، دسترس داشته باشند و هم از امکانات شهرهاى ساخته شده در کناره فرات، استفاده کنند. گفتنى است لشکرهاى انبوه و کاروان هاى بزرگ که به آب فراوان نیاز داشتند، ناگزیر از پیمودن این مسیر بودند. [4]

این مسیر، ابتدا از کوفه به مقدار زیادى به سوى شمال غرب مى رود و سپس از آن جا به سوى جنوب، بر مى گردد و با گذر از بسیارى از شهرهاى شام، به دمشق مى رسد. این راه، انشعاب هاى متعدّد داشته و با طول تقریبى 1190 تا 1333 کیلومتر، جاى گزین مناسبى براى راه کوتاه، امّا سختِ بادیه بوده است. مجموع این راه و راه بادیه را مى توان به یک مثلّث، تشبیه کرد که قاعده آن، راه بادیه است.

راه سوم: راه کناره دجله

دجله، دیگر رود بزرگ عراق است و آن نیز مانند فرات، از ترکیه سرچشمه مى گیرد؛ امّا از شام نمى گذرد و درگذشته، براى رفتن به شمال شرق عراق، از مسیر کناره آن، استفاده مى کرده اند. این راه، مسیر اصلى میان کوفه و دمشق، نبوده است و باید پس از پیمودن مقدار کوتاهى از آن، کم کم به سمت غرب پیچید و پس از طىّ مسیر نه چندان کوتاهى، به راه کناره فرات پیوست و از آن طریق، وارد دمشق شد.

این مسیر را مى توان سه ضلع از یک مستطیل دانست که ضلع دیگر طولىِ آن را راه بادیه و سه ضلع یاد شده آن را: مسافت پیموده شده از کوفه به سمت شمال، راه پیموده شده به سمت غرب، و راه پیموده شده به سمت جنوب ـ که بازگشت به بخشى از مسیر پیموده شده قبلى است ـ، تشکیل مى دهند. از این رو، از همه راه هاى دیگر، طولانى تر است و طول آن، حدود 1545 کیلومتر است. این راه را «راه سلطانى» نامیده اند.

چند نکته قابل توجّه

ما دلیل روشن و گزارش تاریخى معتبر و کهنى براى اثبات عبور کاروان اسیران کربلا از یکى از این سه راه، در دست نداریم و حدیثى نیز از اهل بیت علیهم السلام در این باره به ما نرسیده است. آنچه در دسترس ماست، برخى نشانه هاى جزئى و ناکافى اند که به صورت پراکنده، در برخى کتاب ها آمده اند، و نیز قصّه‌پردازى‌ها و شرح حال هاى بى سند و نامعتبرى که در کتاب هاى غیر قابل استناد (مانند مقتل ساختگى منسوب به ابو مِخنَف)، آمده و سپس در کتاب هاى دیگر، تکرار شده اند. [5] اینک، نشانه هاى جزئىِ پیش گفته را بررسى مى‌کنیم:

1. در معجم البلدان ـ که یک کتاب کهن جغرافیایى است ـ در معرّفى بخشى از شهر حَلَب در شام، آمده است: «در غرب شهر و در دامنه کوه جوشن، قبر محسن بن حسین علیه السلام است که گمان دارند وقتى اسیران [کربلا] را از عراق به دمشق مى بردند، او از مادرش سقط شده است و یا کودکى بوده است همراه آنان که در حَلَب، در گذشته و همان جا دفن شده است.»[6]

معلوم است که این گزارش، در صورت درستى، عبور کاروان از راه بادیه را نفى مى کند (زیرا حَلَب، در آن مسیر قرار ندارد)؛ امّا به تنهایى نمى تواند یکى از دو مسیر سلطانى (کناره دجله) و یا کناره فرات را تأیید کند؛ زیرا این دو راه، در مسافتى طولانى، با هم مشترک هستند و منطقه حَلَب، در مسیر هر دو راه قرار دارد.

از سوى دیگر، به کار رفتن واژه «یزعمون (گمان دارند)» از سوى مؤلّف معجم البلدان، بر قابل استناد نبودن این پندار، دلالت دارد، بویژه آن که فرزندى به نام محسن و یا همسر باردارى از امام حسین علیه السلام در وقایع کربلا، سراغ نداریم و سخنى از آنها در کتاب هاى در دسترس، نیامده است، و وجود شهرت محلّى، بر فرض درستى گزارش، از حدّ یک عقیده عمومىِ معمولى، فراتر نمى رود. [7]

2. ممکن است برخى بر اساس یکى بودن مسیر بردن سرِ امام حسین علیه السلام و حرکت کاروان اسیران واقعه کربلا، با استناد به گزارش ابن شهرآشوب ـ که به نقل از نطنزى، به ماجراى برخورد راهب صومعه با سرِ امام حسین علیه السلام، در منزل قِنَّسرین (در شمال شام) پرداخته است ـ،[8] بخواهند عبور از راه سلطانى را اثبات کنند.

پاسخ این گروه، آن است که پیش فرض این استدلال، یعنى یکى بودن مسیر حرکت کاروان اسیران و سرِ مبارک امام حسین علیه السلام، مسلّم نیست [9] و این احتمال، وجود دارد که سر را در شهرها چرخانده باشند؛ امّا اسیران را از راهى کوتاه تر برده باشند. حتّى در برخى اخبار، آمده است که سر مطهّر امام علیه السلام را پس از ورود اسرا به شام، در شهرهاى شام نیز گردانیدند، چنان که در شرح الأخبار آمده است: «آن گاه یزید ملعون، دستور دارد که سرِ حسین علیه السلام را در شهرهاى شام و دیگر شهرها بگردانند.»[10]

مطابق این نقل، این امکان وجود دارد که سر مطهّر امام علیه السلام، پس از رسیدن به شام، به مناطقى چون موصل و نَصیبین هم ـ که در راه سلطانى قرار دارند ـ، رسیده باشد.

از این رو، احتمال دارد که این گونه حوادثِ گزارش شده، مربوط به روزگار چرخاندن سر پس از رسیدن اسیران به شام بوده و یا در مسیر حرکت آنان به سوى شام، اتّفاق افتاده باشد.

همین احتمال، در باره مکان هایى که به «رأس الحسین علیه السلام » موسوم اند، وجود دارد. ابن شهرآشوب، در ذکر مناقب امام علیه السلام آورده است: «از فضیلت هاى ایشان (امام حسین علیه السلام )، کراماتى است که از مکان هایى که به آنها «رأس الحسین علیه السلام » گفته مى شود و از کربلا تا عَسقَلان و در میان آن دو (موصل و نَصیبین و حَماه و حِمْص و دمشق و جز اینها) قرار دارند، دیده شده است.» [11]

در باره این مناطق، علاوه بر این که ابن شهرآشوب، تصریح نکرده که اسیران یا سر مطهّر، از آنها گذر داده شده اند، این احتمال وجود دارد که چون سالیان درازى در قلمرو حکومت هاى شیعى یا دوستدار اهل بیت علیهم السلام (مانند: آل حَمْدان و فاطمیان) بوده اند، در آنها به هر دلیل یا انگیزه اى (چه واقعیت، چه یادبود و چه خواب و…)، «رأس الحسین» هایى ایجاد شده باشد، چنان که رأس الحسینِ موجود در قاهره، در زمان فاطمیان، ایجاد شد. افزون بر این، ماجراى راهب و سر، براى برخى مکان هاى دیگر هم ذکر شده که به دلیل بعید بودن تکرار این ماجرا، گزارش ابن شهرآشوب، [12] دست خوشِ تعارض مى گردد؛ زیرا یکى از مکان هاى ذکر شده، دِیْرى در اوایل راه است [13] و با قِنَّسرین ـ که در اواخر راه واقع است ـ، همخوان نیست.

گفتنى است بر فرض صحّت گزارش ابن شهرآشوب نیز، گذشتن کاروان اسیران از راه سلطانى اثبات نمى شود؛ زیرا بخشى از راه سلطانى، با راه فرات، مشترک است و منطقه قِنَّسرین، در مسیر کناره فرات نیز قرار دارد. البتّه این گزارش، در صورت درستى، عبور از راه بادیه را نفى مى کند.

3. به گمان ما و بر خلاف آنچه در عصر اخیر رواج یافته، گذشتن کاروان اسیران کربلا از راه سلطانى، کمترین احتمال را دارد؛ زیرا دورترین راه است و اساسا راهى نیست که براى کاروانى کوچک ـ که به اسارت مى روند، نه براى گردشگردى ـ، انتخاب شود. افزون بر این که پیموده شدن این راه، مدرک معتبرى ندارد و مستند این قول، مقتل منسوب به ابو مِخنَف است. [14]

از سوى دیگر، پذیرش عبور از راه طولانىِ سلطانى، با ماجراى «اربعین» و این که اسیران در بازگشت از شام، در اوّلین اربعین واقعه عاشورا بر سرِ مزار حسین علیه السلام حاضر شده باشند نیز ناسازگار است. [15]

ممکن است گفته شود که قدرت نمایىِ دستگاه حاکم، اقتضا مى کرده که اسیران را از درون شهرها عبور دهند و از این رو، آنان را از راه سلطانى برده اند؛ امّا این دلیل با بردن اسیران از مسیر کناره فرات نیز سازگار است؛ زیرا در این مسیر هم شهرهاى مهمّى واقع بوده است. افزون بر این، با چرخاندن سرهاى شهدا نیز این قدرت نمایى به انجام مى رسیده و به چرخاندن گروهى اندک (در حدّ یک خاندان کوچک و متشکّل از چند زن و کودک)، نیازى نبوده است؛ زیرا این کار، اگر نشانه ضعف حکومت نباشد، نشانه قدرت آن هم شمرده نمى شود، بویژه که دستگاه حاکم، شجاعت و سخنورىِ امام زین العابدین علیه السلام و زینب کبرا علیهاالسلام و دیگر اسیران را در کوفه، شاهد بوده است. از این رو، سیاست، اقتضا داشته که اسیران را از بیراهه ببرند و در شهرها نچرخانند.

4. بر اساس آنچه گفته شد، تنها نکته اى که مى تواند حرکت کاروان اسیران از راه سلطانى و یا راه کناره فرات را بر راه بادیه ترجیح دهد، دسترس داشتن به آب رودخانه است که این نیز با توجّه به کوچک بودن کاروان و امکان حمل آب با شتر، چندان وجه استوارى نیست. مؤیّد این نکته، عدم ذکر جزئیّات سفر و نبودن گزارشى در باره رسیدن کاروان به شهرها و یا دست کم، یکى دو شهر مهمّ سرِ راه است، که خود، نشان از پیمودن مسیر بیابانى و یا حتّى بیراهه است.

5. برخى شواهد که مى توانند موجب ترجیح راه بادیه بر دو راه دیگر گردند، عبارتند از:

یک. راه کناره فرات و راه سلطانى، هر دو، داراى شهرهاى بسیارى بوده اند و اگر این راه ها، مسیر حرکت اسیران مى بود، بایستى نقل هایى از مواجهه مردم این شهرها با کاروانیان یا مشاهده شدن آنان در آن شهرها، در منابع معتبر مى آمد ـ چنان که در کربلا و کوفه و شام، چنین گزارش هایى وجود دارد ـ، در حالى که در این باره، هیچ نقلى نیامده است. بنا بر این، به نظر مى رسد که مسیر حرکت اسیران، از جایى بوده که کمترین حضور مردمى را داشته که همان مسیر بادیه است.

دو. اعتراض هایى که از لحظه شهادت امام حسین علیه السلام علیه حکومت اُمَوى، حتّى به وسیله برخى طرفداران حکومت و خانواده جنایتکاران، انجام یافت و بازتابى که واقعه عاشورا در کوفه به وجود آورد، قاعدتا حکومت را از این که اسیران و سر مطهّر امام علیه السلام را از مسیر شهرها و آبادى‌هاى پُرجمعیت عبور دهند، باز مى داشت. متن کامل بهایى نیز مؤیّد این مسئله است: «مَلاعین که سرِ حسین علیه السلام [را] از کوفه بیرون آوردند، خائف بودند از قبائل عرب که غوغا کنند و از ایشان، باز ستانند. پس راهى [را] که به عراق است، ترک کردند و بیراه مى رفتند.» [16]

سه. سرعت انجام گرفتن کار، در کارهاى حکومتى، یک اصل است. لازمه رعایت این اصل، گذر از کوتاه ترین و سریع ترین مسیر بوده است.

نتیجه نهایى

به دلیل نبودِ دلایل روشن و قابل اعتماد نمى‌توان اظهار نظر قطعى کرد؛ ولى با توجّه به نکاتى که گذشت، عبور کاروان اسیران کربلا از مسیر بادیه احتمال بیشترى را به خود اختصاص مى‌دهد.

مسیر حرکت کاروان اسیران کربلا، از شام به مدینه

بر اساس نقشه ویژه دانش‌نامه امام حسین علیه السلام فاصله میان دمشق تا مدینه، تقریبا 1229 کیلومتر است و با احتساب دمشق و مدینه، شامل 32 منزل بوده است.

کاروان اسیران، در بازگشت از شام، قطعا این مسیر را پیموده اند و چنانچه در ضمن حرکت، به کربلا هم رفته باشند، مسیرِ بسیار طولانى ترى را سپرى کرده اند. حرکت پُررنج خانواده امام علیه السلام و همراهان، از مدینه آغاز شد و به مدینه نیز ختم گردید و حدّاقل مسیرى که این بزرگواران طى کرده اند (با فرض رفتن از کوفه به دمشق از کوتاه ترین مسیر، یعنى راه بادیه، و عدم احتساب رفتنِ مجدّد به کربلا)، حدود 4100 کیلومتر است، با این محاسبه:

431 کیلومتر (از مدینه به مکّه) + 1447 کیلومتر (از مکّه به کربلا) + 70 کیلومتر (از کربلا به کوفه) + 923 کیلومتر (از کوفه به دمشق از راه بادیه) + 1229 کیلومتر (از دمشق به مدینه) = 4100 کیلومتر.

پی‌نوشت‌ها:

1. مرحوم حاج شیخ عبّاس قمّى در نَفَسُ المهموم (ص 388) مى گوید: بدان که ترتیب منزلگاه هایى که آنان در هر سفر، در آنها پیاده شدند و خوابیدند و یا [بدون خوابیدن] از آنها گذشتند، مشخّص نیست و در کتاب هاى معتبر نیز چیزى گفته نشده است؛ بلکه در بیشتر آنها، از سفر اهل بیت [ـِ امام علیه السلام] به شام، سخنى به میان نیامده است.

2. رجوع کنید به نقشه «خط سیر کاروان حسینی از مدینه به مدینه».

3. فاصله کوفه تا شام به خط کاملاً مستقیم 867 کیلومتر است.

4. لشکر امیر مؤمنان علیه السلام هم براى نبرد صفّین، همین مسیر را پیمود.

5. از جمله، ر.ک: طریق الکرام من الکوفة إلى الشام.

6. معجم البلدان: ج 2 ص 284 و 186. این مطلب، در بغیة الطلب فى تاریخ حلب (ج1 ص 411 – 414)، مفصّل تر آمده است.

7. صِرفِ مطرح بودن یک ماجرا یا انتسابْ در افواه، بدون این که پیشینه روشنى داشته باشد، نمى تواند اطمینان بخش باشد، بویژه در گذشته که ثبت وقایع، چندان متداول نبوده است و قبور، معمولاً سنگ نوشته اى نداشته اند و امکان خلط و اشتباه، بسیار بوده است.لذا گاه قبرهایى در چند جا به یک نفر منسوب شده اند، نظیر آنچه در مورد زینب کبرا علیهاالسلام اتّفاق افتاده است. این بحث، دراز دامن است و در این جا، تنها به آوردن نمونه اى که شیخ طوسى در کتاب الغیبة (ص 358) آورده، بسنده مى کنیم:

«ابو نصر هبة اللّه بن محمّد، گفته است: قبر عثمان بن سعید، در قسمت غربى شهر بغداد، در خیابان میدان و در ابتداى جایى است که به درب جبله مشهور است، در قسمت راستِ داخل مسجدِ درب، و قبر، در سمت قبله مسجد قرار دارد. رحمت خدا بر او! محمّد بن حسن [طوسى]، نویسنده این کتاب، مى گوید: من قبر او را ـ در جایى که ابو نصر، یاد کرده ـ دیدم و در جلوى آن، دیوارى ساخته شده بود و محراب مسجد، در آن قرار داشت و در کنارش درى بود که از آن به مقبره ـ که در اتاقى کوچک و تاریک قرار داشت ـ وارد مى شدند. ما وارد آن مى شدیم و علنى، آن را زیارت مى کردیم. از زمان ورود من به بغداد، به سال چهارصد و هشت تا چهارصد و سى و چند، همچنان بود تا این که رئیس ابو منصور محمّد بن فرج، آن دیوار را خراب کرد و قبر در فضایى باز، واقع شد و براى آن، ضریحى ساخته شد و سقفى بر روى آن، زده شد. هر کس مى خواست، وارد مى شد و او را زیارت مى کرد و همسایه هاى آن محلّه، به زیارت قبر عثمان، تبرّک مى جستند و مى گفتند که وى، مرد صالحى بوده است. گاهى هم مى گفتند که او، پسر دایه حسین علیه السلام بوده است(!) و از واقعیتِ حال وى، اطّلاعى نداشتند. این قبر تا امروز (یعنى سال 447) همان گونه هست».

مى بینیم که گروهى در باره قبر مشخّص عثمان بن سعید ـ که یکى از نوّاب خاصّ امام زمان علیه السلام است ـ بحث قبر فرزند دایه امام حسین علیه السلام بودن را مطرح کرده اند، در حالى که زمان طولانى اى هم از درگذشت عثمان، نگذشته بوده است.

8. المناقب، ابن شهرآشوب: ج 4 ص 60.

9. بر پایه گزارش تاریخ طبرى، تاریخ دمشق و الإرشاد مفید، پس از واقعه کربلا، ابتدا سر مقدّس سیّد الشهدا علیه السلام و سایر شهیدان را به شام فرستادند و پس از آن، اسیران را اعزام کردند؛ لیکن طبق شمارى دیگر از گزارش ها، سرهاى شهدا، همراه با اسیران به شام فرستاده شده اند. برخى گزارش ها هم حاکى از آن اند که سرهاى شهیدان، همراه اسیرانْ اعزام شدند؛ لیکن سر مقدّس سیّد الشهدا علیه السلام، پیش از کاروان به دمشق رسید.

10. شرح الأخبار: ج 3 ص 159.

11. المناقب، ابن شهرآشوب: ج 4 ص 82. در باره «رأس الحسین»هاى موجود در مناطق مورد اشاره و حتّى خارج از این مناطق و ارزیابى تاریخى آنها، ر.ک: نگاهى نو به جریان عاشورا: ص355 (مقاله «رأس الحسین و مقام هاى آن»، به قلم مصطفى صادقى).

12. المناقب، ابن شهرآشوب: هنگامى که سر حسین علیه السلام را آوردند و در منزلى به نام قِنَّسرین 1 فرود آمدند، راهبى از دِیْرش به سوى سر، حرکت کرد و نورى را دید که از دهان آن، ساطع بود و به آسمان مى رفت. راهب، 10هزار درهم به آنان (نگهبانان) داد و سر را گرفت و به درون دِیرش برد و بدون آن که شخصى را ببیند، صدایى شنید که مى گفت: «خوشا به حالت ! خوشا به حال آن که قَدر این سر را شناخت!». راهب، سرش را بلند کرد و گفت: پروردگارا! به حقّ عیسى، به این سر بگو که با من، سخن بگوید. سر به سخن آمد و گفت: «اى راهب ! چه مى خواهى؟». گفت: تو کیستى؟ گفت: «من، فرزند محمّدِ مصطفى و پسر علىِ مرتضى هستم. پسر فاطمه زهرا و مقتول کربلایم. من، مظلوم و تشنه کامم» و ساکت شد. راهب، صورت به صورتش نهاد و گفت: صورتم را از صورت تو بر نمى دارم تا بگویى: «من، شفیع تو در روز قیامت هستم». سر به سخن در آمد و گفت: «به دین جدّم محمّد، درآى». راهب گفت: گواهى مى دهم که خدایى جز خداوند نیست و گواهى مى دهم که محمّد، پیامبر خداست. آن گاه حسین علیه السلام پذیرفت که شفاعتش کند. صبحدم، آن قوم، سر و دِرهم ها را گرفتند و چون به وادى رسیدند، دیدند که درهم ها سنگ شده است.

13. مثیر الأحزان ـ به نقل از سلیمان بن مهران اَعمَش ـ: هنگامى که ایّام حج در طواف بودم، دیدم که مردى مى گوید: خدایا ! مرا بیامرز و مى دانم که نمى آمرزى. دلیلش را از او پرسیدم. گفت: من، یکى از چهل تنْ حاملانِ سر حسین به سوى یزید در راه شام بودم. پس از حرکت از کربلا، در نخستین منزل، بر دِیْر (صومعه) مسیحیان، فرود آمدیم و سر هم بر سر نیزه بود. خوراک آوردیم و سرگرم خوردن بودیم که ناگهان، کفِ دستى از دیوارِ دیر [بیرون آمد و]با قلمى آهنین و به خطّى خونین نوشت: {0 آیا امّتى که حسین را کشته اند شفاعت جدّش را در روز حساب، امید مى برند ؟! 0} ما بى تاب شدیم و شکیب از دست دادیم. یکى از ما خم شد تا آن کفِ دست را بگیرد که ناپدید شد. پس یارانم باز گشتند. همچنین از پیران بنى سُلَیم، نقل شده است که چون با رومیان جنگیدند و به برخى کلیساهایشان وارد شدند، این بیت شعر را در آن جا دیدند. از آنان پرسیدند: از کِى این شعر در این جا نوشته شده است؟ آنان گفتند: سیصد سال پیش از بعثت پیامبرتان!

14. مقتل الحسین علیه السلام المنسوب إلى أبى مخنف: ص 180.

15. بویژه آن که این مقتل، ماجراهاى مفصّل و زمانبَرى را در ضمن حرکت کاروان اسیران، آورده است.

16. کامل بهایى: ج 2 ص 291.

[ دوشنبه 90/10/5 ] [ 1:10 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

آیت الله جوادی آملی
وظیفه? شیعه، این است که عالم و عادل شود؛ یعنی خوبی ها را بشناسد و به آن ها عمل کند و دستورهای دینی را نصب العین خود قرار دهد و با دشمنان دین بستیزد. در ایام سوگواری سالار شهیدان، دستور داده شده که شیعیان در دیدار یک دیگر، دو جمله را بگویند: یکی جمله? «أعظم الله أُجورنا و أُجورکم بمصابنا بالحسین (علیه السلام)» و دیگری عبارت «و جعلنا و إیّاکم من الطالبین بثاره مع ولیّه المهدیّ من آل محمد (علیهم السلام)»
معنای جمله? اول این است که خدایا ما را در شمار عزاداران واقعی امام حسین (علیه السلام) به حساب آور که اجر این مصیبت در نامه? اعمال ما نیز ثبت و ضبط شود. معنای جمله? دوم این است که ما را جزو ادامه دهندگان راه آن حضرت (علیه السلام) قرار بده. «الطالبین بثاره»، یعنی توفیق گرفتن خون بهای آن حضرت (علیه السلام) را به ما عطا کن و این جزو شعارهای رسمی شیعه است.
در زیارت عاشورا به اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام)، به ویژه به سالار شهیدان، عرض می کنیم: با آنان که تو با آن ها اهل سازش بودی، سازش می کنیم و کسانی را که با آنان در جنگ بودی، ما نیز با آن ها در جنگیم؛ «إنى سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم» .
بنابراین، گریه برای سالار شهیدان ثواب فراوان دارد؛ ولی بخشی از برنامه? امت اسلامی است. قسمت مهم تر رسالت امت، مسلّح شدن و به جنگ دشمنان دین رفتن است که احیاناً شهادت، اسارت و جراحت را به همراه دارد.
امروزه که دشمن با تکنولوژی ماهواره و با قلم در صدد ضربه زدن به نظام اسلامی و مسلمانان است، باید دشمن و دشمنی را شناسایی کرد و با حکمت، موعظه حَسَن وجدال احسن تهاجم های فرهنگی وی را دفع نمود و از کیان اسلام دفاع کرد و اگر اجتهاد فرهنگی اثر نکرد، چاره ای جز جهاد نظامی همراه با روش سیاسی نیست و نیز باید منافقان را که خطرشان برای قرآن و عترت (علیهم السلام)، بیش از مشرکان بوده و هست، شناسایی و اعمال آنان را بی اثر کرد. منافقان بودند که ائمه (علیهم السلام) را به شهادت رساندند، نه مشرکان. آن که امیرمؤمنان (علیه السلام) را خانه نشین و شهید کردند و پهلوی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را شکستند و امام حسن (علیه السلام) را مسموم و شهید کرد و سیدالشهدا (علیه السلام) را در کربلا به شهادت رساند و برای عوام فریبی به عمربن سعد که ظاهری صالح داشت، دستور داد تا نمازهای پنج گانه? شبانه روز را به جماعت بخواند، همه از منافقان بودند؛ چنان که طایفه? عباسیان، منافقان بعدی بودند که دیگر امامان معصوم (علیهم السلام) را به شهادت رساندند.
بنابراین، وظیفه? پیروان سالار شهیدان این است که همراه گریه بر آن حضرت، دشمن خارجی و داخلی را بشناسند و با سلاح و صَلاح مناسب به جنگ آنها بروند و آنها را از پای درآورند.
در این جا یادآوری سخن «جابر بن عبدالله انصاری» به «عطیه» سودمند است که در روز اربعین در کنار قبر سیدالشهداء (علیه السلام) گفت: ما نیز در ثواب شهدای کربلا شریک هستیم؛ زیرا اگر من هم بودم، همان کار آنان را می کردم؛ «لقد شارکناکم فیما دخلتم فیه… إنّ نیّتى و نیّة أصحابى علی ما مضی علیه الحسین و أصحابه» ؛ یعنی رسالت اهل تولّی حق و تبرّی از باطل این است: اولاً میزان حق و باطل یعنی حقیقت قرآن و عترت (علیهم السلام) که یکی است به خوبی بشناسند.
ثانیاًآنگاه هر چیز و هر کس را بر این میزان صائب الهی عرضه بدارند و با آن ارزیابی نمایند.
ثالثا بعد از معرفت زشت و زیبا بر اساس تعهّد «انّى سِلمٌ لمن سالمکم و حربٌ لمن حاربکم»، رفتار نمایند تا طالب ثار و خونبهای سالار شهیدان (علیه السلام) باش
ند.


[ یکشنبه 90/9/27 ] [ 10:28 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

سال 61 هـ ق عصر روز دهم محرم لشکر یزید بعد از اینکه امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را به شهادت رساند به دستور فرماندهان خود دست به غارت و آتش زدن خیمه‌ها و آزار و اذیت خاندان نبوت زدند، آن نامردمان به سوی خیمه‌های حرم امام حسین ـ علیه‌السلام ـ روی آوردند و اثاث و البسه و شتران را به یغما بردند و گاه بانویی از آن اهل‌بیت پاک با آن بی‌شرمان بر سر جامه‌ای در کشمکش بود و عاقبت آن لئیمان جامه را از او می‌ربودند.[1]
دختران رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و حریم او از خیمه‌ها بیرون آمده و می‌گریستند و در فراق حامیان و عزیزان خود شیون و زاری می‌نمودند.
بعد از این اهل‌بیت را با سر و پای برهنه و لباس به یغما رفته به اسیری گرفتند و آن بزرگواران به سپاه دشمن می‌گفتند که ما را بر کشته حسین ـ علیه‌السلام ـ بگذرانید. چون اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ نگاهشان به کشته‌ها افتاد فریاد کشیدند و بر صورت خود زدند.[2] بعد از این قضایا عمر سعد ملعون در میان یارانش جار کشید: چه کسی است که اسب بر پشت و سینه حسین ـ علیه‌السلام ـ بتازد! ده کس داوطلب شدند و تن حسین ـ علیه‌السلام ـ را با سمّ اسبان لگدکوب کردند
.[3]
و همان عصر عاشورا بود که عمر سعد سر مبارک امام حسین را با خولی بن یزید اصبحی و حمید بن مسلم ازدی نزد عبیداله بن زیاد به کوفه فرستاد و سرهای یاران و خاندان او را جمع کرده و هفتاد دو سر بود و به همراهی شمر بن ذی‌الجوشن و قیس بن اشعث به کوفه فرستاد.[4] سپس کشته‌های خودشان را پیدا کرده دفن نمودند ولی جنازه بی سر و زیر پای اسبان لگدکوب شده امام حسین ـ علیه‌السلام ـ و یارانش تا روز دوازدهم محرم عریان در بیابان کربلا بود تا اینکه توسط قبیله بنی‌اسد و به راهنمائی امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ دفن شدند.[5]
شب یازدهم محرم را گویا اسرای اهل‌بیت در یک خیمه نیم‌سوخته سپری نمودند در این رابطه در مقاتل چیزی از احوال اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ نقل نشده ولی می‌توان تصور کرد که چه شب سختی را بعد از یک روز پر سوز و از دست دادن عزیزان و غارت اموال و اسارت و سوختن خیمه‌ها و اهانت‌ها و... داشته‌اند.
عمر سعد ملعون در روز 11 محرم دستور کوچ از کربلا به سوی کوفه را می‌دهد و زنان و حرم امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را بر شتران بی‌جهاز سوار کرده و این ودایع نبوت را چون اسیران کفّار در سخت‌ترین مصائب و هُموم کوچ می‌دهند.[6] در هنگام حرکت از کربلا عمر سعد دستور داد که اسرا را از قتلگاه عبور دهند. قیس بن قرّه گوید: هرگز فراموش نمی‌کنم لحظه‌ای را که زینب دختر فاطمه ـ سلام‌الله علیها ـ را بر کشته بر خاک افتاده برادرش حسین عبور دادند که از سوز دل می‌نالید... و امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ می فرماید: ... من به شهدا نگریستم که روی خاک افتاده و کسی آنها را دفن نکرده، سینه‌ام تنگ شد و به اندازه‌ای بر من سخت گذشت که نزدیک بود جانم بر آید و عمه‌ام زینب وقتی از حالم با خبر شد مرا دلداری داد که بی‌تابی نکنم.[7] (گویا اسرای کربلا را دوبار به قتلگاه می‌آورند، یک دفعه همان عصر روز عاشورا بعد از غارت خیام و به درخواست خود اسرا و یک بار هم در روز یازدهم محرم هنگام کوچ از کربلا و به دستور عمر سعد و این کار عمر سعد شاید به خاطر این بود که می‌خواست اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ با دیدن جنازه‌های عریان و زیر آفتاب مانده شکنجه روحی به اسرا داده باشد.)
بعد از اینکه روز یازدهم محرم اسرا را از کربلا حرکت دادند به سوی کوفه به خاطر نزدیکی این دو به هم روز 12 محرم اسرا را وارد شهر کوفه نمودند گویا شب دوازدهم را اسرا در پشت دروازه‌های کوفه و بیرون شهر سپری کرده باشند در اثر تبلیغات عبیدالله بن زیاد لعنت الله علیه امام حسین ـ علیه‌السلام ـ و خارجی معرفی کردن آن حضرت مردم کوفه از این پیروزی خوشحال می‌شوند و جهت دیدن اسرا به کوچه‌ها و محله‌ها روانه می‌شوند و با دیدن اسرا شادی می‌کنند.ولی با خطابه‌هایی که امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ و خانم زینب ـ سلام‌الله علیها ـ و سایرین از اسرا ایراد می‌کند و خودشان را به کوفیان و مردم می‌شناسانند و به حق بودن قیام امام حسین ـ علیه‌السلام ـ اذعان می‌کنند شادی کوفیان را به عزا تبدیل می‌کنند. در طول مدتی که در کوفه و در میان مردم به عنوان اسیر جنگی حرکت می‌کردند سرها بالای نیزه بود و اسرا در کجاوه‌های جا داده شده بودند و آنان که خیال می‌کردند اسرا از خارجیان هستند و بر خلیفه یزید عاصی شده‌اند، جسارت و اهانت می‌کردند، عده‌ای هم از نسب اسرا سؤال می‌کردند با این وضع وارد دارالاماره می‌شوند و در مجلس عبیدالله بن زیاد که حاکم کوفه و باعث اصلی شهادت امام حسین، این ملعون جلوی چشم اسرا و مردم با چوب‌دستی به سر مبارک می‌زد و خود را پیروز میدان قلمداد می‌کرد و کشته شدن امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را خواست خدا قلمداد می‌‌نمود.[8] ولی با جواب‌های که از جانب خانم زینب و امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ می‌شنید بیشتر رسوا می‌شد.
در خبرها آمده که ابن زیاد بعد از آنکه یک روز (یا چند روز بنا به روایتی) سرها را در کوچه‌ها و محله‌های کوفه گردانید، آنها را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد[9] و بعد از آن اسرا را به سرپرستی مخضّر بن تعلبه عائذی و شمر بن ذی‌الجوشن به شام روانه کرد. دستور داد که امام سجاد را با غل جامعه دست‌ها را بر گردن بستند و سوار بر شتر بی‌جهاز به سوی شام حرکت دادند. مدتی که اسرا از کوفه و شام در حرکت بودند را منابع ذکر نکردند چه وقایعی اتفاق افتاده و تنها به برخی بی‌ادبی‌های حاملین سرهای مبارک اشاره دارند.
نقل شده که اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ را سه روز پشت دروازه‌های دمشق نگه داشتند تا شهر را آذین‌بندی کنند و آماده برای جشن و شادی نمایند. در بیشتر منابع نقل شده که روز اول صفر سر امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را همراه کاروان اسرا وارد دشمق کردند.[10]
 واقعه دلخراشی که برای اسرا اتفاق افتاد این بود که علی‌رغم خواست آن بزرگواران مبنی بر ورود به شهر از جای خلوت و بطور جداگانه از سرهای مبارک ولی شمر ملعون دستور داد سرها جلوی کاروان اسرا و از دروازه ساعات که جمعیت انبوهی تجمع کرده بودند وارد کنند، و مردم غافل شام که از حقیقت ماجرا بی‌خبر بودند با مشاهده کاروان شادی و هلهله می‌کردند و بر سرها اهانت می‌نمودند. سفر شام برای اهل‌بیت امام حسین ـ علیه‌السلام ـ بسیار تلخ و مصیبت‌های دوران اسارت در این دیار، برایشان از سخت‌ترین مصیبت‌ها بوده است.
 وقتی از امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ پرسیدند در سفر کربلا، سخت‌ترین مصیبت‌های شما کجا بود، سه بار فرمودند: «الشام، الشام، الشام» .[11] در شام نیز اسرای آل محمّد ـ صلی الله علیه و آله ـ را در حالی که به ریسمان بسته شده بودند، به مجلس یزید وارد کردند، وقتی بدان حال در پیش روی یزید ایستادند، سر امام را در برابر یزید می‌گذارند و این صحنه از سوزناک‌ترین صحنه‌هایی است که برای امام سجاد و خانم زینب اتفاق می‌افتد. چرا که یزید ملعون بر سر امام توهین کرده و شماتت می‌کند و با قرائت اشعاری خود را پیروز میدان می‌داند و به مردم اجازه حضور می‌دهد و در آن مجلس به لب‌های مقدس امام جلوی چشم اسرا خیزران می‌زند.[12] گویا در این مجلس است که یک مرد شامی به خود اجازه می‌دهد و این جسارت بزرگ را می‌کند. دختر امام حسین به نام فاطمه را از یزید به کنیزی می‌خواهد و با پاسخ تند دختر امام و خانم زینب سلام الله علیهما روبرو می‌شود و بعد از گفتگوئی میان حضرت زینب و یزید خانم زینب خطبه‌ای در مجلس یزید ایراد می‌کنند و شجاعانه به اعمال پلید یزید اشاره می‌کند و یزید را در مجلس خود رسوا و خار می‌کند.
اسرا در مدتی که در شام بودند بنابر روایتی در یک خرابه صورت زندانی نگهداری می‌شدند[13] و در این مدت یزید ملعون چندین مرتبه خواست که امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ را شهید کند که خانم زینب مانع می‌شدند.
در مقاتل آمده که یزید خطیبی خواست که در اجتماع مردم صحبت کند و از یزید و معاویه ستاش کند و به امام علی و فرزندان آن حضرت جسارت کند و در رابطه با پیروزی ظاهری یزید به اصطلاح سخنرانی کند و خطیب ایراد سخن کرد و اوامر یزید را اجرا نمود و به ذم امام حسین ـ علیه‌السلام ـ پرداخت در این حین امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ فرمود: ای یزید! به من اجازه بده بالای این چوب‌ها روم (منظور میزی بود که خطیب شامی روی آن صحبت می‌کرد) تا چند کلمه‌ای صحبت کنم که موجب خشنودی خداوند و اجر و ثواب حضار باشد. یزید نپذیرفت. ولی مردم اصرار کردند تا امام به منبر رفت امام خطبه‌ای خواند بعد از حمد و ثنای خدا خود را معرفی کردند، که اصل و نسبشان کیست به ماجرای کربلا و اسیری خود اشاره فرمودند. در مجلس غوغائی بر پا شد و همه علیه یزید همهمه می‌کردند یزید از مؤذن خواست که اذان بگوید. ولی امام از این اذان هم علیه یزید استفاده کرده و یزید را رسوا نمود.[14]
از جمله وقایعی که برای اسرای اهل‌بیت در شام اتفاق افتاد بنا به گفته برخی منابع وفات دختر سه ساله امام حسین ـ علیه‌السلام ـ است . از کامل بهائی نقل شده اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ شهادت پدران را از کودکان خردسال پنهان می‌داشتند. و به آنها می‌گفتند که پدر شما سفر کرده، تا اینکه شبی دختری از امام حسین ـ علیه‌السلام ـ به نام رقیه از خواب بلند می‌شود و بهانه بابا را می‌گیرد و ضجه و ناله می‌کند و همه اهل خرابه با این کودک همنوا می‌شوند تا اینکه سر امام را در طشتی می‌آورند خانم رقیه سر را به بالین گرفته و با آن سر درد دل می‌کند. پدر بعد از تو محنت‌ها کشیدم بیابان‌ها و صحراها دویدم.
بعد از مدتی دیدند که سر به یک طرف افتاد و کودک هم طرف دیگر او را حرکت دادند. دیدند که جان به جان آفرین تسلیم کرده[15] بعد از اینکه مردم شام بوسیله خطابه‌های حضرت زینب و امام سجاد ـ علیهما‌السلام ـ شناخت کامل از اسرای اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ یافتند یزید تحت فشار افکار عمومی و جهت جلوگیری از رسوائی بیشتر سه پیشنهاد از امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ را خواست اینکه سر امام حسین را پس دهد، چیزهائی که غارت شده برگردانند، اسرا را در صورت کشتن امام سجاد با یک فرد امین به مدینه روانه کند ولی یزید سر امام را پس نداد و از کشتن امام منصرف شد و پیراهن کهنه امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را با مقداری پول پس داد.[16] و اجازه داد که اسرای اهل‌بیت در شام برای شهدای کربلا عزاداری کنند. بعد از اینکه مدتی اسرا در شام مقیم بودند یزید از قتنه مردم بیمناک شده و از نعمان بن بشیر، که قبلاً امیر کوفه بود، خواست فردی پارسا و امین همراه اسرا آنها را بنا به خواست خودشان روانه مدینه نماید. راوی می‌گوید: هنگامی که اهل و عیال امام حسین ـ علیه‌السلام ـ از شام برگشتند و به عراق رسیدند از راهنمای کاروان خواستند که آنها را از راه کربلا عبور دهد و ایشان قبر امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را زیارت کنند و چند روزی بعد از رسیدن به کربلا مشغول عزاداری و سوگواری برای امام و شهدای کربلا بودند.[17] گویا خروج اسرا از شام به طرف مدینه در بیستم صفر 61 بوده یعنی مدت 20 روز از ورود به شام تا خروج از آن طول کشیده، بعد از زیارت قبور شهدای کربلا راهی مدینه شدند و بالاخره زینبی که با برادران و اقوام خویش از مدینه خارج شده بود بدون برادر و خویشان و با رنج سفر و داغ شهداء و مصیبت‌هایی که در طول این مدت دیده بود وارد مدینه شد.
باید در پایان نیز خاطر نشان شد که در این مختصر نمی‌شد همه وقایع اتفاق افتاده از کربلا تا شام و مدینه را توضیح داد و همچنین در اکثر منابع تاریخی به تاریخ دقیق خیلی از وقایع اشاره نشده بود .
پی نوشت ها :
 [1] . ابی مخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه و متن کامل وقعة الطف، سیدعلی محمد موسوی جزایری، انتشارات بنی‌الزهرا، چاپ اول 1380.
[2] . سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطُّفوف، تحقیق و تقدیم شیخ فارس تبریزیان، چاپ: اسوه نوبت دوم، 1357، ص180.
[3] . شیخ عباس، قمی، ترجمه نفس المهوم (در کربلا چه گذشت)، انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ پنجم، ـ صلی الله علیه و آله ـ 485، اولین مقتل سالار شهیدان، پیشین، ص349.
[4] . شیخ عباس، پیشین، همان، ص486، و شیخ عباس پیشین، همان، ص 351.
[5] . شیخ عباس، پیشین، همان، ص492، اولین مقتل، پیشین، ص353.
[6] . شیخ عباس قمی، ترجمه نفس المهوم، ترجمه محمدباقر کسره‌ای، انتشارات جمکران، چاپ پنجم، ص 490، ابی محنف، اولین مقتل سالار شهیدان، پیشین، ص 351.
[7] . شیخ عباس، پیشین، ص 492 و حسین نفس مطمئنه، محمدعلی عالمی، انتشارات هاد، چاپ اول، 1372، ص 306.
[8] . ابن مخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه وقعة الطف، سید علی محمد موسوی جزایری، انتشارات بنی‌الزهرا، چاپ اول، ص 361، و ترجمه نفس‌المهموم، پیشین، ص 519.
[9] . محمدعلی عالمی، حسین نفس مطمئنه، انتشارات هاد، چاپ اول، ص 329، خرداد 1372.
[10] . جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، نشر معروف، ص 240، اسفند 1374.
[11] . ابو مخنف، مقتل‌الحسین، ترجمه سیدعلی محمد موسوی جزایری، انتشارات بنی‌الزهرا، چاپ اول، 1380، ص 385.
[12] . ابومخنف، پیشین، ص 387.
[13] . شیخ عباس قمی، نفس‌المهوم، ترجمه آیت‌الله شیخ محمد باقر کسره‌ای، ص 568، انتشارات صاحب‌الزمان جمکران، چاپ پنجم، 1374، ص 568.
[14] . ابومخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه سیدعلی محمد موسوی جزایری. انتشارات بنی‌الزهرا، چاپ اول 1380، ص 405.
[15] . محمدعلی، عالمی، حسین نفس مطمئنه، انتشارات هادی، چاپ اول، 1372، ص 350.
[16] . ابومخنف، پیشین، ص 408.
[17] . ابومخنف، پیشین، ص
411


[ چهارشنبه 90/9/23 ] [ 12:47 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

فرزندان امیرالمؤمنین (علیه السلام):

1ـ ابو بکر بن علی (که شهادت وی با شک و تردید ذکر شده است)
2ـ عمر بن علی
3ـ محمد الاصغر بن علی
4ـ عبد الله بن علی
5ـ عباس بن علی
6ـ محمد بن العباس بن علی
7ـ عبد الله بن العباس بن علی
8ـ عبد الله الاصغر
9ـ جعفر بن علی
10ـ عثمان بن علی
(فرزندان امام حسن):
11ـ قاسم بن حسن
12ـ ابو بکر بن حسن
13ـ عبد الله بن حسن
14ـ بشر بن حسن
(فرزندان امام حسین):
15ـ علی بن الحسین الاکبر
16ـ عبد الله الرضیع
17ـ ابراهیم بن الحسین (این نام را ابن شهر آشوب در کتاب خود آورده و تعداد دیگری نیز بدان اضافه کرده است) .

(فرزندان عبد الله بن جعفر):

18ـ محمد بن عبد الله بن جعفر
19ـ عون بن عبد الله بن جعفر
20ـ عبید الله بن عبد الله بن جعفر
(فرزندان عقیل بن ابی طالب):
21ـ مسلم بن عقیل
22ـ جعفر بن عقیل
23ـ جعفر بن محمد بن عقیل (نام وی را نیز ابن شهر آشوب ذکر کرده است) .
24ـ عبد الرحمن بن عقیل
25ـ عبد الله الاکبر بن عقیل
26ـ عبد الله بن مسلم بن عقیل
27ـ عون بن مسلم بن عقیل
28ـ محمد بن مسلم بن عقیل
29ـ محمد بن ابی سعید بن عقیل
30ـ احمد بن محمد الهاشمی (هر چند که در میان کتب تاریخی نامی از این شخص برده نشده و نه جزء فرزندان عباس و نه غیر او ذکری به میان نیامده اما وی را نیز ابن شهر آشوب آورده است).

یاران امام از غیر بنی هاشم که در واقعه کربلا به شهادت رسیده‏اند به ترتیب حروف الفبا

1ـ ابراهیم بن الحصین الاسدی
2ـ ابو الحتوف بن الحارث الانصاری
3ـ ابو عامر النهشلی
4ـ ادهم بن امیه العبدی
5ـ اسلم الترکی (آزاد شده حسین ع)
6ـ امیة بن سعد الطایی
7ـ أنس بن الحارث الکاهلی
8ـ أنیس بن معقل الاصبحی
9ـ بریر بن خضیر الهمدانی
10ـ بشر بن عبد الله الحضرمی
11ـ بکر بن حی التیمی
12ـ جابر بن الحجاج التیمی
13ـ جبلة بن علی الشیبانی
14ـ جنادة بن الحارث السلمانی
15ـ جنادة بن کعب الانصاری
16ـ جندب بن حجیر الخولانی
17ـ جون (آزاد شده ابی ذر)
18ـ جوین بن مالک التمیمی
19ـ الحارث بن امرئ القیس الکندی
20ـ الحارث بن نبهان (آزاد شده حمزه)
21ـ الحباب بن الحارث
22ـ الحباب بن عامر الشعبی
23ـ حبشی بن قاسم النهمی
24ـ حبیب بن مظهر الاسدی
25ـ الحجاج بن بدر السعدی
26ـ الحجاج بن مسروق الجعفی
27ـ الحر بن یزید الریاحی
28ـ الحلاس بن عمرو الراسبی
29ـ حنظلة بن اسعد اشبامی
30ـ حنظلة بن عمرو الشیبانی
31ـ رافع (آزاد شده مسلم الازدی)
32ـ زاهر بن عمرو الکندی (آزاد شده عمرو بن حمق)
33ـ زهیر بن لبشر الخثعمی
34ـ زهیر بن سلیم الازدی
35ـ زهیر بن القین البجلی
36ـ زیاد بن عریب الصائدی
37ـ سالم (آزاد شده بنی المدینه الکلبی)
38ـ سالم (آزاد شده عامر عبدی)
39ـ سعد بن الحارث الانصاری
40ـ سعد (آزاد شده علی بن ابی طالب ع)
41ـ سعد (آزاد شده عمرو بن خالد صیداوی)
42ـ سعید بن عبد الله الحنفی
43ـ سلمان بن مضارب البجلی
44ـ سلیمان (آزاد شده حسین ع)
45ـ سوار بن منعم النهمی
46ـ سوید بن عمرو بن ابی المطاع
47ـ سیف بن الحارث بن سریع الجابری
48ـ سیف بن مالک العبدی
49ـ شبیب (آزاد شده حارث جابری)
50ـ شوذب (آزاد شده بنی شاکر)
51ـ الضرغامة بن مالک
52ـ عائذ بن مجمع العائذی
53ـ عالبس بن ابی شبیب الشاکری
54ـ عامر بن حسان بن شریح بن سعد بن حارثه بن لام بن عمرو بن طریف بن عمرو بن بشامة بن ذهل بن جدعان بن سعد بن قطرة بن طی
55ـ عامر بن مسلم العبدی
56ـ عباد بن المهاجر الجهنی
57ـ عبد الأعلی بن یزید الکلبی
58ـ عبد الرحمن الارحبی
59ـ عبد الرحمن بن عبد ربه الانصاری
60ـ عبد الرحمن بن عروة الغفاری
61ـ عبد الرحمن بن مسعود التیمی
62ـ عبد الله بن ابی بکر (چنان که جاحظ در کتاب الحیوان آورده وی از کسانی است که در واقعه کربلا به شهادت رسیده است)
63ـ عهد الله بن بشر الخثعمی
64ـ عبد الله بن عروة الغفاری
65ـ عبد الله بن عمیر بن جناب الکلبی
66ـ عبد الله بن یزید العبدی
67ـ عبید الله بن یزید العبدی
68ـ عقبة بن سمعان
69ـ عقبة بن الصلت الجهنی
70ـ عمارة بن صلخب الازدی
71ـ عمران بن کعب بن حارثة الاشجعی
72ـ عمار بن حسان الطائی
73ـ عمار بن سلامة الدالانی
74ـ عمرو بن عبد الله الجندعی
75ـ عمرو بن خالد الازدی
76ـ عمرو بن خالد الصیداوی
77ـ عمرو بن قرظة الانصاری
78ـ عمرو بن مطاع الجعفی
79ـ عمرو بن جنادة الانصاری
80ـ عمرو بن ضبیعة الضبعی
81ـ عمرو بن کعب ابو ثمامة الصائدی
82ـ قارب (آزاد شده حسین ع)
83ـ قاسط بن زهیر التغلبی
84ـ القاسم بن حبیب الازدی
85ـ کردوس التغلبی
86ـ کنانة بن عتیق التغلبی
87ـ مالک بن ذودان
88ـ مالک بن عبد الله بن سریع الجابری
89ـ مجمع الجهنی
90ـ مجمع بن عبید الله العائذی
91ـ محمد بن بشیر الحضرمی
92ـ مسعود بن الحجاج التیمی
93ـ مسلم بن عوسجه الاسدی
94ـ مسلم بن کثیر الازدی
95ـ مقسط بن زهیر التغلبی
96ـ منجح (آزاد شده امام حسن ع)
97ـ الموقع بن ثمامة الاسدی
98ـ نافع بن هلال الجملی
99ـ نصر (آزاد شده علی ع)
100ـ النعمان بن عمرو الراسبی
101ـ نعیم بن عجلان الانصاری
102ـ واضح الرومی (آزاد شده حارث سلمانی)
103ـ وهب بن حباب الکلبی
104ـ یزید بن ثبیط العبدی
105ـ یزید بن زیاد بن مهاصر الکندی
106ـ یزید بن مغفل الجعفی
چنانچه سی تن از بنی هاشم را به این تعداد که ذکر شد اضافه کنیم.تعداد شهدای کربلا به 136 نفر می‏رسد و چون قیس بن مسهر صیداوی و عبد الله بن بقطر و هانی بن عروة را نیز جزء آنها قرار دهیم تعداد آنها به 139 نفر خواهد رسید.


[ چهارشنبه 90/9/9 ] [ 12:59 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????