سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 
هرشب یک سوال و پاسخ در مورد ماه محرم و اتفاقات مربوط به آن
سوال اول :
آیا امام حسین(ع) پس از شهادت حضرت مسلم از وضع کوفه آگاه نشدند؟ اگر مطّلع شدند، چرابرنگشتند؟

حضرت امام حسین (ع)بعد از شهادت مسلم بن عقیل از وضع کوفه آگاه شدند، ولی برنگشتند. هدف اساسی آن بزرگوار امر به معروف ونهی از منکر و قیام علیه دستگاه جبار بود، که فسق و فجور آن آشکار بود و در عین حال مدّعی جانشینی رسول خدا بود.حضرت حرکت کرده بود تا به دنیا بفهماند که یزید و امثال او لیاقت و شایستگی خلافت را ندارند. او، برای اصلاح امور جامعه اسلامی و از بین بردن بدعت‌ها و زنده کردن سنت‌ها قیام کرد.
امام بر خود واجب می دانست علیه دستگاه قیام کند، هر چند منتهی به شهادت او شود. امام (ع)می دانست تاخود و یاران و خاندانش حتی بچة شیرخوارة او شربت شهادت ننوشند، اسلام پا برجا نخواهد ماند و خدا ورسول و دین و آثار آن از بین خواهند رفت .
امام برای شهادت حرکت کرده بود. با این حساب هیچ چیز نمی توانست مانع حرکت حضرت به سمت کربلا گردد، حتی شهادت مسلم و بی وفایی و عهد شکنی مردم کوفه .
هرگاه دین دستخوش تصرف و تغییر و تبدیل شده و آداب آن توسط دشمنان از بین برود، واجب است مسلمانان به یاری دین برپاخاسته و خطرات را از آن دفع نمایند، حتی اگر منتهی به مرگشان شود.
واضح است حکومت مردی شریر و مشهور به فساد و میگساری و سگ بازی مانندیزید برای اسلام بزرگ ترین خطر بوده، اگر بدون اعتراضی ، زمان جلو می‌رفت و توسط کسی حکومت وی مورد اعتراض قرار نمی‌گرفت ، مفاسد آن جبران ناپذیر بود و سبب محو آثار اسلام می شد.
تکیه زدن چنین رجّاله ای بر مسند خلافت پیامبر(ص) ، افکار عمومی را متزلزل کرده و عقاید را منحرف می ساخت. چه بسا کسانی روی این اصل و با دیدن اعمال و حرکات یزید به ساحت قدس پیامبر(ص) و برنامه های اسلام بدبین می شدند. اگر شخصیتی مانندامام حسین (ع)بر او اعتراض نمی‌نمود و خلافت او را باطل اعلام نمی‌کرد، این اشتباه در دل‌ها قوّت می گرفت . وانگهی سبب می شد اکثر افراد جامعه به سمت و سوی افکار و عقاید و اعمال یزید سوق داده شوند.
چون که رب البیت دف گیرد به دست بیت و ما فی البیت رقاصی کنند
با این وجود امام بر خود فرض دانست ادای وظیفه نماید و علیه دستگاه قیام کند، هر چند می دانست قیام اومنجر به شهادت وی و یاران و خاندانش خواهد شد.
کشته شدن او در راه خدا و اسارت خاندانش مطلوب ومحبوب خداوند بود. البته امر به شهادت در حقیقت امر به ایستادگی و استقامت بود.
بنابراین قیام و نهضت امام حسین(ع) یک وظیفه و تکلیف الهی بود که باید آن را محقق می‌ساخت گرچه به شهادت خود و جوانان و یارانش بیانجامد تا جلوی نابودی اسلام رابگیرد.

[ سه شنبه 92/8/7 ] [ 12:46 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

صفحه ویژه حضرت رقیه(س) با مقالات متنوع، دانلود مولودی، کارت پستال، عکسهایی از حرم و مطالب دیگر در خدمت شماست:

http://atashh.parsiblog.com/Archive/%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA+%D8%B1%D9%82%D9%8A%D9%87%28%D8%B3%29/

این صفحه از قسمت آرشیو مطالب هم قابل دسترسی می باشد .


[ پنج شنبه 91/4/22 ] [ 12:26 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

جناب حجه الاسلام و المسلمین آقای سید عسکر حیدری،‌ از طلاب علوم دینیه حوزه علمیه زینبیه شام چنین نقل کردند:
روزی زنی مسیحی دختر فلجی را از لبنان به سوریه می‌آورد.
زیرا دکترهای لبنان او را جواب کرده بودند .
زن با دختر مریضش نزدیک حرم با عظمت حضرت رقیه سلام الله علیها منزل می‌گیرد، تا درآنجا برای معالجه فرزندش به دکتر سوریه مراجعه کند،‌ تا اینکه روز عاشورا فرا می‌رسد و او می‌بیند
مردم دسته دسته به طرف محلی که حرم مطهر حضرت رقیه سلام الله علیها آنجاست می‌روند.
از مردم شام می‌پرسد اینجا چه خبر است ؟
می‌گویند اینجا حرم دختر امام حسین سلام الله علیها است .
او نیز دختر مریضش را در منزل تنها گذاشته درب اطاق را می‌بندد،
و به حرم حضرت رقیه سلام الله علیها روانه می‌شود و گریه می‌‌کند،‌به حدی که غش می‌کند و بیهوش می‌افتد ...
درآن حال کسی به او می‌گوید بلند شو برو منزل ...
حرکت می‌کند و می‌رود درب منزل را می‌زند، می‌بیند دخترش دارد بازی می کند!‌
وقتی مادر جویای وضع دخترش می‌شود و احوال او را می‌پرسد،‌
دختر درجواب مادر می‌گوید وقتی شما رفتید دختری به نام رقیه وارد اطاق شد
و به من گفت : بلند شو تا با هم بازی کنیم .
آن دختر به من گفت، بگو :
(( بسم الله الرحمن الرحیم ))
تا بتوانی بلند شوی و سپس دستم را گرفت و من بلند شدم دیدم تمام بدنم سالم است...
او داشت بامن صحبت می‌کرد که شما درب را زدید،‌
گفت : مادرت آمد .
سرانجام مادر مسیحی با دیدن این کرامت از دختر امام حسین سلام الله علیها مسلمان شد ...


[ پنج شنبه 91/4/22 ] [ 12:14 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

حضرت رقیه

جناب حجه الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ محمد مهدی تاج لنگرودی ( واعظ ) صاحب تالیفات کثیره، درکتاب توسلات یا راه امیدواران صفحه 161، چاپ پنجم چنین می نویسد:
یکی از دوستانم که خود اهل منبر بوده و در فن وخطابه وگویندگی از مشاهیر است،و مکرر برای زیارت قبر حضرت رقیه بنت الحسین سلام الله علیها به شام رفته است، روی منبر نقل می‌کرد:
درحرم حضرت رقیه سلام الله علیها زن فرانسوی را دیدند که دو قالیچه گران قیمت به عنوان هدیه به آستانه مقدسه آورده است
مردم که می‌دانستند او فرانسوی و مسیحی است از دیدن این عمل درتعجب شدند و با خود گفتند که چه چیز باعث شده که یک زن نامسلمان به این جا آمده وهدیه قیمتی آورده است
چنین موقعی است که حس کنجکاوی در افراد تحریک می‌شود.
روی همین اصل از او علت این امر را پرسیدند و او در جواب گفت :
همان گونه که می‌دانید من مسلمان نیستم، ولی وقتی که از فرانسه به عنوان ماموریت به این جا آمده بودم در منزلی که مجاور این آستانه بود مسکن کردم.
اول شبی که می‌خواستم استراحت کنم صدای گریه شنیدم .
چون آن صداها ادامه داشت وقطع نمی‌شد، پرسیدم این گریه وصدااز کجاست ؟ در جواب گفتند :
این گریه‌ها از جوار قبر یک دختری است که در این نزدیکی مدفون شده است .
من خیال می‌کردم که آن دختر امروز مرده و امشب دفن شده است
که پدرومادروسایر بازماندگان وی نوحه سرایی می ‌کنند .
ولی به من گفتند الان متجاوز از هزار سال است که از مرگ ودفن او می‌گذرد.
برشگفتی من افزوده شد و با خود گفتم که چرا مردم بعد از صدها سال این گونه ارادت به خرج می‌دهند ؟
بعد معلوم شد این دختر با دختران عادی فرق دارد، او دختر امام حسین سلام الله علیها است ...
که پدرش رامخالفین ودشمنان کشته‌اند وفرزندانش را به این جا که پایتخت یزید بوده به اسیری آورده‌اند و این دختر درهمین جا از فراق پدر جان سپرده ومدفون گشته است .
بعد از این ماجرا روزی به این جا آمدم
مردم زهر سو عاشقانه می‌آیند ونذر می‌کنند وهدیه می‌آورند ومتوسل میشوند.
محبت او چنان دردلم جا کرد که علاقه زیادی به وی پیدا کردم.
پس از مدتی به عنوان زایمان مرا به بیمارستان و زایشگاه بردند.
پس از معاینه به من گفتند کودک شماغیر طبیعی به دنیا می‌آید و ما ناچاراز عمل جراحی هستیم.
همین که نام عمل جراحی راشنیدم دانستم که دردهان مرگ قرارگرفته‌ام . خدایا چه کنم،‌ خدایا ناراحتم ، گرفتارم چه کنم،‌ چاره چیست ؟
واندیشیدم که، چاره‌ای بجز توسل ندارم،‌و باید متوسل شوم .....
به ناچار دستم را به سوی این دختر دراز کرده و گفتم، خدایا،‌ به حق این دختری که دراسارت کتک و تازیانه خورده است وبه حق پدرش،
که امام برحق ونماینده رسولت بوده است و او را ازطریق ظلم کشته‌اند قسم می‌دهم
مرا از این ورطه هلاکت نجات بده ...
آنگاه خود این دختر رامخاطب قرارداده و گفتم، اگر من از این ورطه هلاکت نجات یابم 2 قالیچه قیمتی به آستانه‌ات هدیه می‌کنم.
خدا شاهد است پس از نذر کردن ومتوسل شدن،‌طولی نکشید برخلاف انتظار اطبا ومتصدیان زایمان،‌ ناگهان فرزند به طور طبیعی متولد شد واز هلاکت نجات یافتم .
اینکه نیز به عهد ونذرم وفا کرده وقالیچه‌ها راتقدیم می‌کنم.


[ پنج شنبه 91/4/22 ] [ 12:10 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]


[ سه شنبه 91/3/16 ] [ 4:21 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

السلام علیک یا زینب الکبری(س)

آدرس صفحه ویژه حضرت زینب کبری(س) :

http://atashh.parsiblog.com/Archive/%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA+%D8%B2%D9%8A%D9%86%D8%A8+%DA%A9%D8%A8%D8%B1%D9%8A%28%D8%B3%29/

این صفحه از قسمت آرشیو مطالب هم قابل دسترسی می باشد.


[ سه شنبه 91/3/16 ] [ 4:18 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

چکیده :
  خیلی چیزها باید جمع شوند تا مجلسی که ما برای عزاداری سید و سالاز شهیدان برگزار کردیم، مناسب حال و در شأن این بزرگان باشد. از نیت و هدف خالص گرفته تا مکان و زمان مناسب. از سخنران و منبری عالم گرفته تا مداح و روضه?خوان اهل دل. از شعر زیبا و پرمحتوا گرفته تا شور سینه?زنی و عزاداری.
که جمع کردن همه?ی این?ها هنر می?خواهد و برگزاری چنین مجلسی قطعاً هنرمندی. که پرداختن به فرصتی بیش? از صفحات یک مقاله می?طلبد.
اما هر مجلس عزایی سه ظلعی دارد که به?هم پیوسته و در هم بافته?اند؛ مداح و مداحی و مستمع. و اگر بخواهیم این مجلس که مطمئناً از اصیل?ترین هنر?های اسلامی?ست، تاثیر خود را بگذارد باید به شرایط هر کدام از این اضلاع توجه کنیم.
این مقاله می?کوشد که در حد خود به اصلی?ترین ویژگی?های این سه ظلع بپردازد و آن?ها را تبیین کند.
کلید واژه :
مداح ، مداحی ، عزاداری ، هنر ، هنر اسلامی ، هنر مداحی ، هنر عزاداری ، عاشورا ، محرم ، امام حسین(ع) ، سید?الشهداء ، روضه ، دیدگاه مقام معظم رهبری آیت?الله خامنه ای به مداحی ، ویژگی?های یک مداح خوب ،? ویژگی?های یک مجلس عزاداری خوب

مقدمه :

a : هنر راهی?ست برای رسیدنِ مخاطب به درکی از مفهوم مدِ نظر ما. راهی برای درک هر چه به?تر او و برداشتی هر چه زیباتر او از غایت مد نظر هنرمند.
b : و مداح هنرمند است و غایتِ هنرش حضور. حضور در محضر اهل?بیت، علیهم?السلام.
c : اهل مداحی هم سهیم است که هنر مداحی، هنری?ست دو جانبه. هم صدای خوش می?خواهد و هم گوش شنوا. هم دل می?خواهد و هم اهل دل. هم روضه می?خواهد و هم گریه. یک کلام هم هنرمند می?خواهد و هم هنردوست.
a2+b2=c2 : هنر و هنرمند و مخاطب?ش برای خود باید?هایی دارند و لابد نباید?هایی. این سه ضلع باید دست به دست هم بدهند و دل در گرو اهلش، که اثری هنری - دینی خلق شود.
و این آخری ، اول حرف ماست.
بعضی?ها می?گویند هنر دو نوع است؛ دینی و غیر دینی. عده?ای هم می?گویند؛ نه، فقط هنری که در چهارچوب دین می?گنجد، هنر است و هر به اصطلاح هنری که در چهار چوب دین نگنجد، از ریشه و اساس هنر نیست و فقط یک نام?گذاری اشتباه است.
مداحی شاید بارزترین و شایع?ترین نمودِ هنر دینی باشد. می?گوییم هنر دینی و فارغ از آنییم که حرف دسته?ی اول درست است یا اعتقاد دسته?ی دوم.
و هنر دینی غیر از تمام قواعد و اصولِ مخصوص هنرها، بایسته?های مخصوص خود را در حیطه?ی دین و ظوابطش دارد. گوشه کنار احادیث?مان و لابه?لای حرف?های بزرگان و ریش سفید?های?مان پر است از این قواعدِ ریز و درشت. بیایید و بنشینیم پای حرف?های?شان.

ضلع اول : هنر

* شرط اول ، شعر خوب :

مایه?ی اصلی مداحی شعر آن است. همین است که رهبرمان در جایی می?گویند: « شرط اولش این است که شعر خوب باشد. در مورد شعر سخت?گیری کنید.»1 توی شعر خیلی چیزها را می?توان گنجاند. اما بایدی?هایش، زندگی اهل بیت و حرف?های?شان و رویدادهای زندگی?شان است و از همه مهم?تر مرام?شان است که باید در شعر گنجانده شود. جای?گاه شعری که در عظمت اهل بیت باشد، محفوظ، ولی چیزی که خودشان از ما خواسته?اند شعری است که ظلم ستیزی و مظلومیت و غربت اهل بیت را در بگیرد. زندگی اهل بیت پر است از ظلم ستیزی و رهبری بر ضد ظلم و رهنمود بر این که با دوستان چگونه باشید و با دشمنان چه?طور. توی جامعه?ی امروزی باید دنبال هم?چنین شعری بود حتی اگر متاسفانه خریدار کم داشته باشد.

* آهنگ? خاص ، شیوه?ی خاص :

« هر آهنگ و آوازی به درد شما نمی?خورد. آهنگ و آواز خاصی به درد شما می?خورد آن هم به شیوه?ی بیان خاص مداحی. اگر این کار مهم نبود من در بیان این جزییات معطل نمی?شدم.»2
شاید خیلی قدمت نداشته باشد. حتی سن من و تو هم قد می?دهد. قدیم?ترها آهنگ?ها و سبک?ها محدود بود. اما این روزها هر مدلش را که بخواهی موجود داریم. نمومه?هایش را شاید زیاد دیده باشی و شاید زیاد شنیده باشی. هم راه با هزار جور نقد و نظر و توجیه و استدلال. اما حقیقت همین است که رهبر مان می?گوید. هر آهنگ و آوازی به درد نمی?خورد.
حرف این نیست که سبک جدید نشود و آهنگ به روز. نه! که اصلاً اگر هنری، هنرِ انطباق خودش را با زمانه?اش نداشته باشد محکوم به فناست. حرف این است که هر کاری اصولی دارد و هر هنری حدود و اضافه کن به این?ها شأن مداحی را که نباید با هر از راه رسیده?ای بیالاید.

* دیگر روضه?ی دروغ نخوانید !

باید یکی از این دو را انتخاب کرد؛ یا این?که با حتی یک کلمه دروغ، مجلسی را سرتا پا اشک و فریاد کرد یا این?که مقتل را راست و مستند خواند و حتی به قیمت این?که یک قطره اشک هم از چشم کسی سرازیر نشود. و هر دو راهی?ای، یک امتحان است.
از مردی می?گویند که در خواب حضرت اباعبدالله علیه ‌السلام را دید. مرد دیده بود که نسبت به حضرت بی‌ادبی و درشتی کرده. سراسیمه شد و صبح نشده رفت پیش یکی از بزرگان شهر و سیر تا پیاز جریان را گفت. جوابش چند کلمه بیش?تر نبود. شما روضه‌خوان هستید ؟ مرد گفت : بله ، دیگر روضه?ی دروغ نخوانید.
روضه?ای که با تاریخ و مقاتل معتبر و مشهور، هم?راه نباشد، هم?نشین وقایع مجعول و بی‌پایه می?شود. خیلی وقت?ها به بهانه?ی «زبان حال» گفتن، چیزهایی گفته می?شود که وسیله?ی وهن و کسر شأن حضرات ائمه، ‌علیهم‌السلام، می?شود.
« ما که دل?مان برای این بزرگ?وارها می?تپد، مبادا وسیله?ی بشویم برای انتقال معارف غلط. نگاه کنید به کتاب?های روایات. ببینید ائمه، علیهم?اسلام، چه?قدر مذمت کرده?اند از کسانی که به نام دوستی آن?ها، مطالب غلط را از قول آن?ها نقل می?کنند. روایات زیادی دارد. تن آدم می?لرزد.»3?
کلام آنان و نحوه?ی برخورد و سلوک?شان در هنگام مصیبت، اضطرار، غم، خشم، شادی و هر حال دیگری بسیار بسیار ظریف‌تر و دقیق‌تر از آن است که ما و امثال ما بتوانیم در چهارچوب زبان حال به جای آن بزرگواران حرفی بزنیم. چون در هر صورت زبان حال نیز اثر خود را در ذهن شنونده می‌گذارد و حتی اگر بداند این?ها واقعیات و مسل‍ّمات تاریخی نیست و ساخته?ی ذهن ماست.
و همین است که ابعاد حماسیِ شخصیتیِ مانند حضرت زینب، سلام‌الله علیها، کم‌کم از روضه‌ها و مراثی حذف می‌شود؛ زیرا زبان حال، هرگز نمی?فهمد و درک نمی?کند که چه?گونه می‌توان در عین زن بودن و سر تا پا عاطفه بودن، چه?طور می‌توان در عین مصیبت کشیدن و در زنجیر دشمن اسیر شدن، باز این همه بزرگ و حماسی و عزیزالنفس بود.

ضلع دوم : هنرمند

* به?ترین نماینده

رطب خورده?ای که منع رطب می?کند، شده است حکایت بعضی از ما. از اخلاق و منش و اسم و رسم ائمه، علیهم‌السلام، می?گوییم ولی تلاش نمی?کنیم برای شبیه شدن. تاثیرات منفی یک رفتار اشتباه در یک مداح به مراتب بیش?تر از دیگران است چرا که مردم، مداح را نماینده و تابلو دست?گاه سید?الشهدا می?دانند. توقع مردم از این قشر توقع دیگری است. یک برخورد نامناسب ممکن است پای جوانی را لااقل تا مدت?ها از مجالس وعظ و روضه?مان کوتاه کند، که این به خودی خود چیز کوچکی نیست و یک برخورد مناسب جوانی را پای ثابت این مجالس کند که این هم به خودی خود کار بزرگی?ست. یادمان باشد عزیزترین نوکران در آستان حضرت اباعبدالله، علیه‌‌السلام، متواضع‌ترین، مهربان‌ترین، باتقواترین و بااخلاص‌ترین نوکران هستند نه خوش‌صداترین و پرجوش و خروش‌ترین و معروف‌ترین.

* توجه به مسایل روز

قرار بود عملیات بزرگی انجام شود. کارها جور نمی?شد. فردا، فردا، فردا. شب عملیات همیشه فردا بود و هیچ وقت نمی?رسید. برای خیلی?ها دل و دماغی نمانده بود. بعضی?ها می?خواستند جبهه را ترک کنند. همه چیز داشت به هم می?ریخت تا یکی از مداحان شعری خواند. از بلندگوها پخش شد. و دوباره عزم نبرد و شور شهادت بر همه?ی جبهه?ها حاکم شد.
یک مداح با هنرش کاری کرد که خیلی?ها نمی?توانستند انجام دهند. « شعرایی که شما اسم?های?شان را شنیده?اید؛ مثل فرزدق، کمیت و دیگران، این?ها سلمان زمان خودشان نبوده?اند. نه معرفت?شان به قدر معرفت زراره و محمد بن مسلم و امثال این?ها بود، نه فعالیت?شان در محیط اهل بیت زیاد بود. اما شما می?بینید امام از این?ها تجلیلی می?کند که از خیلی? از اصحاب بزرگ?وار خودشان نمی?کند. چرا؟ به خاطر تبیین. چون این?ها در یک جا حرفی زدند و نکته?ای را روشن کردند که مثل خورشیدی بر ذهن?ها و دل?ها تابیده و حقیقتی را برای کردن روشن کرده است.»4
ترویج و اشاعه دین فردگرایانه هم یکی از آفات بعضی از محافل دینی ماست. بی‌توجهی نسبت به مسایلی مانند فقر، فساد، فقدان عدالت اجتماعی، تبعیض و در بعضی مجالس مذهبی، آفتی است که در صورت بی‌توجهی، نوع دین‌ورزی جوانان را کاملاً دچار تحریف خواهد کرد و جوانان هیأتی را به سوی صوفی‌گری و عزلت‌گزینی کشیده خواهند شد. در زمان جنگ مملکت ما نیاز به رزمنده پرشور و عاشق داشت. هیأت?های آن روز نیاز آن روز را به درستی درک کردند و از همین مساجد و هیأت?ها و روضه‌ها بود که بسیجیان عازم جبهه می‌شدند. امروز هم ما جبهه?های خودمان را داریم و به رزمنده?های امروزی نیاز داریم.

* ارتباط با عالمان دینی

مهم ارتباط با علماء است. ارتباط با متخصصان دین، کسی که راه را از چاه بشناسد. هر چه ارتباط بیش?تر، خطر سقوط کم?تر. فرقی ندارد مداح باشی یا مستمع. بی‌سواد باشی و یا روشن?فکر. همه در معرض سقوط?اند و فرقی بین?شان نیست. اگر چه مداح که باشی چون تاثیرت بیش?تر است خطرت هم بیش?تر است.
عالم و روشن?گر که نباشد پای انواع و اقسام بدعت?ها و تحریف?ها در مجالس? دینی?مان باز می?شود. امام حسین منهای تقوا، امام حسین منهای انجام وظایف اجتماعی و در یک کلام امام حسین منهای دین، نتیجه?ی همین جدایی?ست.
گاهی هم این که علاقه?ی ما جوانان به مداحان است که باعث شده تا مداحان خود را در جایگاه وعظ و افتاء و دست?گیری از خلق ببینند. بعضی از مداحان امروز، هم منبری‌اند هم خطیب، هم استاد اخلاق و سیر و سلوک، هم مرجع تقلید، هم کارشناس و تحلیل‌گر مسایل سیاسی و اقتصادی و علمی و نظامی و هم سر آخر، روضه‌خوان! و البته اگر صلاحیتش را داشتند چه خوب می?شد اما چه کنیم که هر کسی را بهر کاری ساختند.

ضلع سوم : هنر دوست

من و تو ضلع سوم این معادله?ایم. شاید بگویی به من و تو چه؟ من کجای کارم تو کجای معادله?ای. اما این را بدان که تاثیر ضلع ما اگر بیش?تر از دو ظلع اول نباشد مطمئن باش کم?تر نیست. زمان انقلاب، تظاهرات و شعارها و مرگ بر آمریکا گفتن?ها موثر بود بر شاعری که شعر می?گفت، بر خطیبی که خطبه ?ایراد می?کرد و بر مداحی که روضه می?خواند. این مردم بودند که ذائقه?ها را می?ساختند و مسیرها را تعیین می?کردند. و مردم یعنی من و تو.
من باید هر چیزی را که می?گویند و می?خوانند با مبانی دین و با گفته?های اهالی دین بسنجم و خوب و بدش را از هم جدا کنم. درهم شاید ارزان?تر باشد اما چند تا پوسیده? هم لابد می?رود توی ظرفت.
تو باید هر جایی نروی و هم?راه هر گروه و کار و شعری نشوی. انتخاب مجلسی خوب و مناسب، شاید کمی سخت باشد اما خوبی?اش این است که شریک هر بدعت و اشتباهی نمی?شوی.
ما باید به احسن لطایف امر به معروف کنیم و نهی از منکر، حتی اگر سخت باشد اما.

پی نوشت ها :

1- در وادی محبت، مجموعه بیانات مقام معظم رهبری به مناسبت میلاد حضرت زهرا(س) درباره?ی مداحی، از سال 68 تا سال 81، شرکت چاپ و نشر بین?الملل، ص 120
2- همان، ص 127
3- همان، ص 44
4- همان، ص
73


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 6:57 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

حضرت رقیه سوریه

جناب حجه الاسلام و المسلمین آقاى حاج شیخ محمد مهدى تاج لنگرودى (واعظ) صاحب تألیفات کثیره، در کتاب توسلات یا راه امیدواران صفحه 161، چاپ پنجم چنین مى نویسد:یکى از دوستانم که خود اهل منبر بوده و در فن خطابه و گویندگى از مشاهیر است و مکرر براى زیارت قبر حضرت رقیه بنت الحسین8به شام رفته است،روى منبر نقل مى کرد:در حرم حضرت رقیه3زن فرانسوى را دیدند که دو قالیچه گران قیمت به عنوان هدیه به آستانه مقدسه آورده است. مردم که مى دانستند او فرانسوى و مسیحى است از دیدن این عمل در تعجب شدند و با خود گفتند که چه چیز باعث شده که یک زن نامسلمان به این جا آمده و هدیه قیمتى آورده است؟ چنین موقعى است که حس کنجکاوى در افراد تحریک مى شود. روى همین اصل از او علت این امر را پرسیدند و او در جواب گفت همان گونه که مى دانید من مسلمان نیستم، ولى وقتى که از فرانسه به عنوان ماموریت به این جا آمده بودم در منزلى که مجاور این آستانه بود مسکن کردم. اول شبى که مى خواستم استراحت کنم صداى گریه شنیدم. چون آن صداها ادامه داشت و قطع نمى شد. پرسیدم این گریه و صدا از کجاست؟ در جواب گفتند: این گریه ها از جوار قبر یک دخترى است که در این نزدیکى مدفون است. من خیال مى کردم که آن دختر امروز مرده و امشب دفن شده است که پدر و مادر و سایر بازماندگان وى نوحه سرایى مى کنند. ولى به من گفتند الان متجاوز از هزار سال است که از مرگ و دفن او مى گذرد. برشگفتى من افزوده شد و با خود گفتم که چرا مردم بعد از صدها سال این گونه ارادت به خرج مى دهند؟ بعد معلوم شد این دختر با دختران عادى فرق دارد: او دختر امام حسین (ع) است که پدرش را مخالفین و دشمنان کشته اند و فرزندانش را به این جا که پایتخت یزید(لعنه الله علیه) بوده به اسیرى آورده اند و این دختر در همین جا از فراق پدر جان سپرده و مدفون گشته است. بعد از این ماجرا روزى به این جا آمدم. دیدم مردم از هر سو عاشقانه مى آیند و نذر مى کنند و هدیه مى آورند. متوسل مى شوند. محبت او چنان در دلم جا باز کرد که علاقه زیادى به وى پیدا کردم. پس از مدتى به عنوان زایمان مرا به بیمارستان و زایشگاه بردند. پس از معاینه به من گفتند کودک شما غیر طبیعى به دنیا مى آید و ما ناچار از عمل جراحى هستیم . همین که نام عمل جراحى را شنیدم دانستم که در دهان مرگ قرار گرفته ام. خدایا چه کنم، خدایا ناراحتم، گرفتارم چه کنم، چاره چیست؟ و اندیشیدم که ، چاره اى بجز توسل ندارم، و باید متوسل شوم ... به ناچار دستم را به سوى این دختر دراز کرده و گفتم: خدایا به حق این دخترى که در اسارت کتک و تازیانه خورده است و به حق پدرش که امام بر حق و نماینده رسولت بوده است و او را از طریق ظلم کشته اند قسم مى دهم مرا از این ورطه هلاکت نجات بده. آنگاه خود این دختر را مخاطب قرار داده و گفتم : اگر من از این ورطه هلاکت نجات یابم 2 قالیچه قیمتى به آستانه ات هدیه مى کنم. خدا شاهد است پس از نذر کردن و متوسل شدن، طولى نکشید برخلاف انتظار اطبا و متصدیان زایمان، ناگهان فرزندم به طور طبیعى متولد شد و از هلاکت نجات یافتم. اینک نیز به عهد و نذرم وفا کرده و قالیچه ها را تقدیم مى کنم.


[ پنج شنبه 90/10/8 ] [ 3:34 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

بررسی شهید مطهری درباره واژه غلطی که ایرانی ها به کار می برند:
به طور قطع و یقین در این حادثه بسیار بزرگ تاریخی تدریجا تحریفاتی در طول زمان پیدا شده است . و بدون شک در اینجا وظیفه ای هست که باید با این تحریفات مبارزه کرد .
مطلبی که مخصوص ما ایرانی هاست این است که به امام چهارم علیه السلام می گوییم امام زین العابدین بیمار ! غیر از زبان فارسی در هیچ زبان دیگری کلمه بیمار را دنبال اسم امام زین العابدین نمی بینیم . در زبان عربی چنین کلمه ای نیست . ایشان القاب زیادی دارند ، السجاد یکی از القابشان است ، ذوالثفنات یکی القابشان است . آیا شما کتابی در دنیا پیدا می کنید که لقبی به زبان عربی به امام داده باشند که مفهوم بیماری را برساند ؟!
امام زین العابدین تنها در ایام حادثه عاشورا بیمار بودند ( شاید تقدیر الهی بود برای اینکه باید این امام زنده می ماند و نسل امام حسین از این طریق - ادامه پیدا می کرد- و همان بیماری سبب نجات ایشان شد . چند بار تصمیم گرفتند امام را بکشند اما چون بیماری ایشان شدید بود ، گفتند چرا او را بکشیم ؟ او دارد می میرد . در دنیا چه کسی هست که در عمرش بیمار نشده باشد ؟ در غیر از این چند روز ببینید آیا یک جا نوشته اند که امام زین العابدین بیمار بود ؟! ولی ما امام زین العابدین را به صورت یک بیمار مریض زرد رنگ تب داری که همیشه عصا به دستش است و کمر خم کرده و راه می رود و آه می کشد ، ترسیم کرده ایم !!!
فلسفه وجود امام این است که یک انسان ما فوق انسان ها باشد ، همانطور که پیغمبران ، "بشر مثلکم یوحی الی" بودند ، تا مردم از این مثل های اعلی پیروی و تبعیت کنند . اما وقتی که چهره این شخصیت ها این قدر مشوه شد ، خراب شد ، سیمایشان تغییر کرد ، دیگر قابل پیروی و لایق پیروی نیستند . یعنی پیروی از این شخصیت های خیالی به جای این که به نفع باشد ، نتیجه معکوس می بخشد
همین دورغ! همین تحریف سبب شده است که بسیاری از اشخاص آه بکشند ، ناله بکنند ، خودشان را به موش مردگی بزنند تا مردم آن ها را احترام کنند و بگویند آقا را ببینید درست مانند امام زین العابدین بیمار است ، این تحریف است . امام زین العابدین ( علیه السلام ) با امام حسین ( علیه السلام ) و با امام باقر ( علیه السلام ) از نظر مزاج و بنیه هیچ فرقی نداشته است . امام بعد از حادثه کربلا چهل سال زنده بود . مانند همه سالم بود ،با امام صادق ( علیه السلام )فرقی نداشته ،چرا بگوئیم امام زین العابدین بیمار است ؟!
امامت به معنی نمونه بودن و سرمشق بودن است . فلسفه وجود امام این است که یک انسان ما فوق انسان ها باشد ، همانطور که پیغمبران ، "بشر مثلکم یوحی الی" بودند ، تا مردم از این مثل های اعلی پیروی و تبعیت کنند . اما وقتی که چهره این شخصیت ها این قدر مشوه شد ، خراب شد ، سیمایشان تغییر کرد ، دیگر قابل پیروی و لایق پیروی نیستند . یعنی پیروی از این شخصیت های خیالی به جای این که به نفع باشد ، نتیجه معکوس می بخشد . پس اجمالا دانستیم که خطر تحریف چقدر زیاد است . واقعا تحریف ضربت غیر مستقیم است ، از پشت خنجر زدن است .
نسل یهودیان در جهان قهرمان تحریف اند . هیچکس به اندازه این ها در تاریخ جهان تحریف نکرده است ، و به همین دلیل هیچکس به اندازه این ها به بشریت ضربه نزده است ، حقایق را قلب و بدعتها ایجاد نکرده است .
حماسه حسینی،شهید مطهری،صدرا،77-93

 


[ چهارشنبه 90/9/30 ] [ 2:16 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

نگاهی به زندگی و مدارج علمی

آن ماری شیمل در 18 فروردین سال 1301 شمسی در شهر ارفورت آلمان دیده به جهان گشود . در مدرسه، آموختن زبان فرانسه و لاتین را آغاز کرد و در پانزده سالگی تصمیم گرفت زبان عربی را فرابگیرد; در ضمن آموختن زبان قرآن، با فرهنگ اسلامی و برخی متون مسلمانان آشنا گردید. در شانزده سالگی موفق به اخذ دیپلم شد. در دوران دانشجویی همزمان با فراگیری دروس دانشگاهی در کلاس‏های «تاریخ هنر اسلامی‏» که ارنست کوهن تدریس می‏نمود، شرکت می‏کرد; همچنین تحصیل زبان عربی را پیش والتر بیورکمن پی گرفت. دوران تحصیل این دانشجوی باهوش به سرعت‏سپری گشت.

استاد وی وقتی مشاهده کرد شیمل مشتاق آشنایی با فرهنگ اسلامی است، به وی توصیه نمود به جای پیگیری علوم طبیعی، مطالعات خویش را بر متون اسلامی متمرکز سازد. سپس تاکید کرد بهترین کار برای رسیدن به چنین مقصدی، شروع به تدوین پایان نامه دکتراست. شیمل در نوزده سالگی در رشته مطالعات اسلامی موفق به اخذ درجه دکترا، از دانشگاه برلین آلمان گردید و پنج‏سال بعد استادیار دانشگاه ماربورگ گشت و تلاش‏های دانشگاهی خود را با تدریس در مباحث اسلامی آغاز کرد.

این بانوی آلمانی موفق گردید مدت 60 سال در دانشگاه‏های چندین کشور به تدریس اسلام‏شناسی و فرهنگ مسلمانان بپردازد. تعداد آثارش به حدود صد و ده جلد بالغ می‏گردد اما مقاله‏ها، ترجمه‏ها و مقدمه‏هایی که وی بر کتاب‏های دیگران نوشته به قدری زیاد است که تاکنون کسی نتوانسته فهرست کاملی از آنها تهیه کند. شیمل از معدود مشاهیر جهان است که به پاس فعالیت‏های علمی، 20 مدال و نشان افتخار از مراکز علمی و پژوهشی کشورهای جهان دریافت نموده است. وی در اسفندماه سال 1381 دارفانی را وداع گفت و در آلمان به خاک سپرده شد.

مدتی بعد با من تماس گرفت و خاطر نشان ساخت: بسیار صمیمانه از این هدیه جالب متشکرم، زیرا هر روز به جای دعاهای انجیل آن را می‏خوانم!
«دعا» ; مناجاتی صمیمی با خداوند

خانم آن ماری شیمل در یکی از آثار خود، پس از مطرح کردن بحث‏هایی درباره اهمیت نماز در اسلام و تاثیر آن بر رشد افراد، می‏نویسد: در پایان نماز، پس از سلام و صلوات بر پیامبران، فرشتگان و انسان‏های مؤمن، آدمی می‏تواند دعاهای مورد نظر خویش را بر زبان آورد . درخواست‏هایی شخصی یا مناجات که صحبتی صمیمی و از روی انس و الفت‏با خداست . البته این دعاها را همواره می‏توان بر زبان آورد اما پس از نماز اثر بیشتری دارد چرا که انسان هنوز در وضعیت پاکی بدنی و روحی است .

این بانوی محقق اضافه می‏کند:

یکی از دعاهایی که همیشه اجابت می‏شود، دعایی است که انسان در حق دیگران می‏کند و نه تنها اعضای خانواده و دوستان را شامل می‏گردد، بلکه تمامی مخلوقات را در بر می‏گیرد .

سپس مناجات‏های امام سجاد علیه‌السلام را به عنوان دعاهایی با عبارات بسیار عالی اما روان و با نثری مسجع مطرح می‏کند و خاطر نشان می‏نماید ترجمه‏ای بسیار جالب به زبان انگلیسی از این دعاها در دسترس می‏باشد. (1)

وی در مصاحبه‏ای می‏گوید:

«من همواره دعاها را از اصل عربی می‏خوانم و به هیچ ترجمه‏ای مراجعه نمی‏کنم. البته بخش‌هایی از صحیفه سجادیه را به زبان آلمانی ترجمه کرده‏ام. وقتی مشغول برگردانیدن این دعاها به زبان مذکور بودم، مادرم به دلیل کسالت در بیمارستانی بستری بود و من مدام به او سر می‏زدم و کاملا در جریان احوالش بودم. پس از اینکه او به خواب می‏رفت، در گوشه‏ای از اتاق مشغول پاکنویس نمودن ترجمه‏ها می‏شدم. اضافه کنم که اتاق مادرم دو تختی بود و در تخت دیگر خانمی که عقاید کاتولیکی محکم و راسخ و در عین حال متعصبانه داشت، بستری بود . او از روی ایمانی که به مذهب خویش داشت، وقتی متوجه شد من مشغول ترجمه دعاهایی از یک متن شیعی هستم، آزرده خاطر گردید و با ناگواری و نگرانی گفت: مگر در مسیحیت و در کتب مقدس خودمان از نظر ادعیه کمبودی داریم که تو اکنون به دعاهای مسلمانان روی آورده‏ای؟! جوابی به وی ندادم اما وقتی کتابم چاپ شد، نسخه‏ای از آن را برایش فرستادم. مدتی بعد با من از طریق تلفن تماس گرفت و خاطر نشان ساخت: بسیار صمیمانه از این هدیه جالب متشکرم، زیرا هر روز به جای دعاهای انجیل آن را می‏خوانم!

آری واقعا ترجمه «ادعیه معصومین علیهم‌السلام‏» مخصوصا صحیفه سجادیه می‏تواند تا این حد در میان غربی‏ها تحول آفرین و کارساز باشد .

پی‏نوشت‏ها:

1 . تبیین آیات خداوند، ص 342 و 343 .


[ پنج شنبه 90/9/17 ] [ 1:28 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
<      1   2   3   4   5   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????