سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

کرامت و بزرگواری امام حسین(ع)

روزی امام حسین(ع) از جایی عبور می کرد، جوانی را دید که به سگی غذا داد، به او فرمود: «چرا این گونه به این سگ مهربانی می کنی؟» او عرض کرد: می خواهم با خشنود کردن این حیوان غم و اندوه من مبدل به خشنودی گردد، اندوه من از این روست که من غلام یک نفر یهودی هستم و می خواهم از او جدا شوم.
امام حسین(ع) با آن غلام به خانه ی آن مرد یهودی آمدند، امام حسین(ع) دویست دینار به یهودی داد، تا غلام را خریداری کرده و آزاد سازد. یهودی گفت: به خاطر قدم مبارک شما که به خانه ی ما آمدی این غلام را به شما بخشیدم و این باغ را نیز به غلام بخشیدم و آن پول مال خودتان باشد. امام حسین(ع) همان دم غلام را آزاد کرد و همه ی آن بوستان و پول را به او بخشید. وقتی که همسر یهودی، این بزرگواری را از امام حسین(ع) دید گفت: «من مسلمان شدم و مهریه ام را به شوهرم بخشیدم» و به دنبال او شوهرش گفت: «من نیز مسلمان شدم و این خانه ام را به همسرم بخشیدم.»
داستان های شنیدنی از چهارده معصوم(ع)، محمد محمدی اشتهاردی

فرمانروایی بر تمام موجودات

گر طبیبانه بیایی به سر بالینم
به دو عالم ندهم لذت بیماری را
در زمان حضرت امام حسین(ع) شخصی دچاربیماری و تب سختی شده بود. امام حسین(ع) برای عیادت و دیدار او راهی منزلش شد، و چون که حضرت خواست وارد منزل شود بلافاصله تب او برطرف گردید؛ و مریض گفت: راضی شدم به حقّانیّتی که از طرف خداوند متعال به شما اهل بیت ارزانی شده است تا جایی که تب با وجود شما از بین می رود.
امام حسین(ع) فرمود: قسم به خداوند! چیزی آفریده نشده است مگر آن که تحت فرمان ما خواهد بود.

بقیه در ادامه مطلب


زنده شدن زنی مرده

عدّه ای در حضور امام حسین(ع) نشسته بودند، که ناگاه جوانی گریه کنان وارد شد.
امام حسین(ع) به او فرمود: چرا گریان و ناراحتی؟
جوان اظهار داشت: هم اکنون مادرم بدون آن که وصیّتی کرده باشد، فوت نمود و از دنیا رفت؛ و او اموال بسیاری داشت، پیش از آن که بمیرد به من گفت که بدون مشورت با شما هیچ دخالت و تصرّفی در اموالش نکنم.
پس امام حسین(ع) به کسانی که آنجا حضور داشتند فرمود:
برخیزید تا به منزل این زن برویم.
لذا همگی حرکت کردند و به منزلی که جنازه ی زن در آن نهاده شده بود، وارد شدند و جلوی درب اتاق ایستادند.
در این هنگام حضرت اباعبدالله الحسین(ع) دعایی را خواند؛ و به اذن خداوند متعال آن زن مُرده، زنده شد.
همین که زنده شد نشست و پس از گفتن شهادتین، نگاهی به امام(ع) انداخت و گفت: ای سرورم! سخنی بفرما و مرا به دستورات خود راهنمایی نما.
حضرت اباعبدالله الحسین(ع) داخل اتاق شد و بر بالشی تکیه داد و فرمود: هم اینک وصیّت کن، خداوند تو را رحمت نماید.
زن اظهار داشت: ای پسر رسول خدا! من اموالی چنین و چنان در فلان مکان دارم، یک سوّم آنها را به شما می دهم تا در هر راهی که مصلحت می دانی، مصرف نمایی.
و دو سوّم دیگر آنها را به این پسرم می دهم؛ البتّه به شرط آن که او از دوستان و علاقه مندان شما اهل بیت عصمت و طهارت(ع) باشد. ولی چنانچه مخالف شما گردد، پس تمامی اموال خودم را در اختیار شما قرار می دهم؛ چون که مخالفین شما هیچ حقّی در اموال مؤمنین ندارند. سپس آن زن از حضرت خواهش نمود که بر جنازه اش نماز بخواند؛ و مسائل کفن و دفنش را نیز خود حضرت برعهده گیرد.


[ شنبه 90/9/5 ] [ 4:51 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????