سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

( از مرگ معاویه تا خروج از مکه )

مقدمه ؛

توجه به زنگی بزرگان عالم موضوعی است که مورد علاقه هر انسان تشنه حقیقت می باشد و آشنایی با زندگی ایشان بهانه ایست برای برداشتن گامی استوار در مسیر تعالی روح و اندیشه .
در این میان توجه به زندگی ائمه معصومین صلوات الله علیهم جزء موضوعاتی است که در منظر اندیشمندان (مسلمان و غیر مسلمان ) می باشد و در این بین ساحت مقدس ابا عبدالله الحسین علیه- السلام از جایگاه ویژه ای برخوردار است .
آنچه راجع به این شخصیت بزرگ جهان اسلام مورد توجه بیشتری قرار گرفته است ، وقایع خونبار کربلا و بالاخص روز عاشورا می باشد . ولی ماجرای حرکت حضرت علیه السلام از مدینه به مکه و از مکه به کوفه با وجود اهمیت آن ، در بررسی علل به وقوع پیوستن چنین فاجعه ای و هدف امام علیه-السلام ، مطلبی است که مورد بی توجهی و لااقل کم توجهی قرار گرفته است .
در این تحقیق برآنیم تا با توجه به منابع اولیه تصویری روشن از این فاصله تاریخی را به نمایش بگذاریم . علاوه بر اینکه غرض ورزی که در برخی کتب تاریخی از جمله کتاب «الطبقات» ابن سعد ، وجود دارد را برای خواننده نمودار نمائیم . به امید اینکه برای خوانندگان عزیز مفید واقع گردد .

مرگ معاویه و وصیت او ؛

در سال60 هجری قمری معاویه به مرضی دچار می شود که به مرگ او منجر می شود ( زمان مرگ او در شب نیمه ماه رجب بیان شده است) (1) . در این موقع فرزندش یزید در بیرون دمشق بود ، معاویه « ضحاک بن قیس فهری » ( رئیس نگهبانان ) را فرا می خواند و «مسلم بن عقبه» ( رئیس سربازان ) را فرا می خواند و به آنها می گوید وصیت مرا به یزید برسانید .

خلاصه وصیت او از این قرار است :

1- نسبت به مردم حجاز که به نزدت می آیند با احترام برخورد کن و نسبت به اشرافشان که در نزد تو نیستند تعهد بگیر.
2- نسبت به مردم عراق با مدارا برخورد کن .
3- مردم شام را چشم خود بدان و مواظب باش در شهر دیگری زیاد نمانند .
4- چهار نفر را مواظبت کن : «عبدالرحمن ابن ابی بکر» و «عبدالله بن عمر» که می توانی آنها را بخری و یا با تهدید بخورد کنی . (ان تأتیه عفوا) ، «حسین بن علی» که اگر بر او پیروز شدی با گذشت با او برخورد کن و «عبد الله بن زبیر» که اگر بر او دست یافتی تکه تکه اش کن .
وقتی یزید پیش معاویه حاضر می شود دوباره همین وصیت را برای او تکرار می کند .(2)
ابن اعثم کوفی می گوید : « ضحاک بن قیس» نامه تسلیتی به یزید می نویسد و او را از مرگ پدرش آگاه می کند . (3) یزید سه روز بعد از خاکسپاری می رسد .(4)
دینوری وصیت معاویه به یزید را چنین بیان می کند : « فاما الحسین ابن على فاحسب اهل العراق غیر تارکیه حتى یخرجوه، فان فعل، فظفرت به، فاصفح عنه‏ » .(5)
ابن سعد این وصیت را اینگونه بیان می کند : « انظر حسین بن علی بن فاطمة بنت رسول الله ص. فإنه أحب الناس إلى الناس فصل رحمه. و ارفق به یصلح لک أمره. فإن یک منه شی‏ء فإنی أرجو أن یکفیکه الله بمن قتل أباه و خذل أخاه » (6).
از این دو فقره می توان برداشت کرد که کشاندن امام حسین علیه السلام و قتل ایشان نقشه ای از پیش تععن شده بوده است . علاوه بر آن اینکه یزید بعد از بیعت کردن مردم شام با او اولین سخنی که می گوید این است که ؛ میان من و مردم عراق جنگی واقع خواهد شد و در خواب دیدم که « عبیدالله بن زیاد » به کمک من خواهد آمد . ( سیکون بینی و بین أهل العراق حرب شدید، و قد رأیت فی منامی کأن نهرا یجری بینی و بینهم دما عبیطا و جعلت أجهد فی منامی أن أجوز ذلک النهر ، فلم أقدر على ذلک حتى جاءنی عبید الله بن زیاد ، فجازه بین یدی و أنا أنظر إلیه‏ ) (7).

اتفاقات بعد از مرگ معاویه ؛

« ضحاک بن قیس » خبر مرگ معاویه را برای مردم می آورد و آنها را برای شرکت در مراسم دفن او دعوت می کند (8) . و بعد از برگزاری مراسم ، یزید مردم را به بیعت با خود فرا می خواند (9).
در اینجا باید به علاقه مردم شام به معاویه و یزید اشاره کرد . نشانه های این علاقه عبارتند از :
بنابر نقل ابن اعثم بعد از آمدن یزید ، مردم به استقبال او می روند و شروع به گریه کردن می کنند ( وافی یزید قریبا من دمشق فجعل الناس یتقلونه فیبکون و یبکی )(10) .
1- هیچ مخالفتی از طرف مردم راجع به بیعت با یزید نقل نگردیده است ( انصرف یزید فدخل الجامع ، و دعا الناس البیعه فبایعوه )(11) .
2- بر سر قبر معاویه ، مردم به همراه یزید به عزاداری می پردازند ( سار یزید و معه جماعه الی قبر معاویه فجلس و انتحب ساعه و بکی الناس معه )(12) .
3- مردم برای عرض تهنیت خلافت و تسلیت ، به نزد یزید می آیند ( الناس یدخلون علیه یهیئونه بالخلافه و یعزونه فی ابیه )(13) .
4- بعد از خبردار یزید از جنگ نزدیک او با مردم عراق ، شامیان آمادگی خود را برای جنگ اعلام می کنند ( یا أمیر المؤمنین! امض بنا حیث شئت و اقدم بنا على من‏ أحببت فنحن بین یدیک، و سیوفنا تعرفها أهل العراق فی یوم صفین‏ )(14) .
5- وقتی یزید به مدح معاویه می پردازد و شخصی او را کاذب می خواند و می گوید اینها صفت رسول الله ( صلی الله علیه و آله ) است و معاویه چنین صفاتی نداشت ، مردم مضطرب می شوند و در پی آن مرد می روند (فاضطرب الناس، و طلب الرجل فلم یقدروا علیه‏ )(15) .
از انجا مشخص می شود که تمامی شامیان نیز طرفدار معاویه و یزید نبوده اند و حتی وقتی « عطاء بن صیفی » می خواهد یزید را از حرف آن مرد دلداری دهد می گوید: « یا أمیر المؤمنین! لا تلتفت إلى مقالة الأعداء ». (16) و اشاره به دشمنان یزید می کند و نه دشمنی یک شخص .
صدور دستور بیعت گرفتن از مردم سایر شهرها برای یزید به خصوص از امام حسین علیه السلام و... ؛
یزید بعد از بیعت شامیان با او بیعت تمامی دستور بیعت تمامی شهرها را صادر می کند (17).
به خصوص یزید تمامی همت خود را صرف بیعت گرفتن از چار شخص مطرح در وصیت معاویه می کند ( فلم تکن لیزید همه الا بیع هؤلاء الاربعه نفر ) (18). لذا برای « ولید بن عتبه » ، حاکم مدینه ، دستور گرفتن بیعت از این افراد را بدون هیچ رخصتی می فرستد ( یأمره ان یأخذهم بالبیعة اخذا شدیدا لا رخصة فیه )(19) .
در نقل ابن اعثم در ادامه نامه یزید به ولید دستور قتل آن چار تن در صورت عدم تمکین بیان گردیده است ( ... اخذا عنیفا لیست فیه رخصة ، فمن ابی علیک منهم فاضرب عنقه و ابعث الیّ برأسه )(20) .
ولی در نقل ابن سعد یزید ، ولید را به مدارا با امام علیه السلام فرا می خواند (ادع الناس فبایعهم. و ابدأ بوجوه قریش. و لیکن أول من تبدأ به الحسین بن علی. فإن أمیر المؤمنین عهد إلی فی أمره الرفق به و استصلاحه‏ )(21) ، که با دو نقل پیشین متعارض است و تقدم منبع ، حکم به صحت آن دو نقل می کند .

نحوه برخورد « ولید بن عقبه » با دستور یزید ؛

وقتی نامه یزید به ولید می رسد ، از رسیدن این چنین دستوری ناراحت می گردد ( فلما ... قرأه قال : انا لله و انا الیه راجعون ... ما لی و للحسین ابن فاطمه ) لذا با « مروان بن حکم » مشورت می کند و او می گوید قبل از پخش شدن خبر مرگ معاویه آنها را به بیعت بخوان و اگر نپذیرفتند گردنهایشان را بزن (22).
در نقل دیگری « مروان بن حکم » می گوید : از طرف « عبداالله بن عمر » و « عبدالرحمن بن ابی بکر » ترسی وجود ندارد ، بر تو باد به « حسین بن علی » و « عبدالله بن زبیر » .( فان بایعا و الا فاضرب أعناقهما قبل ان یعلن الخبر ) (23) .
در نقل ابن اعثم ، مروان می گوید : من می دانم که حسین بن علی با یزید بیعت نمی کند ( انی اعلم ان الحسین بن علی خاصة لا یجیبک الی بیعة یزید ابدا )(24) .
ولید نوجوانی را به سراغ امام حسین علیه السلام و ابن زبیر می فرستد و آنها را دعوت می کند . زبیر از امام علیه السلام نظر ایشان را راجع به این دعوت می پرسد و ایشان می گویند : « احسب معاویه قد مات فبعث الینا البیعة » . و ابن زبیر کلام ایشان را تأئید می کند و ایشان به خانه هایشان می روند(25) .
در نقلی ، علت تعجب ابن زبیر از این دعوت نا به هنگام بودن آن می باشد ( یا ابا عبدالله ! ان هذه الساعة لم یکن الولید بن عتبه یجلس فیها للناس ) و اینکه جواب حضرت به خاطر خوابی است که در شب قبل دیده اند مبنی بر شکسته شدن منبر معاویه و آتش گرفتن خانه او (26).

دلیل عدم بیعت امام حسین علیه السلام با یزید ؛

امام علیه السلام در جواب سؤال ابن زبیر که اگر به بیعت یزید خوانده شوی چه کار خواهی کرد ؟ چند مطلب را به عنوان دلیل عدم بیعت خود با یزید مطرح می کنند :
1- بعد از برادرم حسن خلافت متعلق به من بود و معاویه قسم خورد که بعد از خودش کسی را به عنوان خلیفه نگمارد و اینکه خلافت در صورت زنده بودنم به من برگردد .
2- یزید مردی فاسق است و به صورت علنی شراب می خورد ، با سگان بازی می کند و بغض آل رسول را دارد .(اصنع انی لا ابایع له ابدا لان الامر انما کان لی من بعد اخی الحسن ... لا والله لا یکون ذلک ابدا )(27) .
همچنین حضرت در کلام خود با مروان در دارالاماره مدینه اشاره به فاسق بودن یزید می کنند : « انا اهل بیت النبوه و معدن الرساله و مختلف الملائکه و ... مثلی لا یبایع لمثله » (28).
در برخوردی که میان امام علیه السلام و مروان رخ می دهد نیز حضرت اشاره به فسق یزید می کنند: «ویحک! أ تامرنی ببیعة یزید و هو رجل فاسق ! ... » (29).
امام حسین علیه السلام در سخن خود با » محمد بن حنفیه » ، برادرشان ، حدیث پیامبر را دلیل عدم بیعت خود ذکر می کنند : « یا اخی ! و الله لو لم یکن فی الدنیا ملجأ و لا مأوى لما بایعت و الله یزید بن معاویة أبدا و قد قال (صلّى الله علیه و سلّم): اللّهم! لا تبارک فی یزید » (30).
در مکه نیز امام علیه السلام در جواب « عبدالله بن عمر » می گویند : « ابا عبد الرحمن ! انا ابایع یزید و ادخل فی صلحه و قد قال النبی صلی الله علیه و آله فیه و فی ابیه ما قال » ؟ ابن عباس که آنجا حضور دارد سخن حضرت را تأئید می کند و می گوید : « صدقت أبا عبد الله! قال النبی صلّى الله علیه و سلّم فی حیاته: «ما لی و لیزید لا بارک الله فی یزید! و إنه یقتل و لدی و ولد ابنتی الحسین رضی الله عنه، و الذی نفسی بیده! لا یقتل ولدی بین ظهرانی قوم فلا یمنعونه إلا خالف الله بین قلوبهم و ألسنتهم » (31).
نحوه برخورد امام حسین علیه السلام و عبدالله بن زبیر با دعوت ولید ؛
امام حسین علیه السلام به خانه می روند و بعد از جمع کردن تعدادی از موالیان و غلامان خود به سوی دارالاماره حرکت می کنند و به جوانان خود دستور می دهند که بیرون دارالاماره بایستند و اگر صدای ایشان را شنیدند به درون دارالاماره هجوم آورند(32) . تعداد کسانی که با حضرت همراه می شوند بنابر نقل ابن اعثم سی تن می باشند .(33)
وقتی ولید نامه یزید را برای امام علیه السلام می خواند ایشان می گویند : من به صورت پنهان بیعت نمی کنم ( انّ مثلی لا یعطی بیعة سرا ) . و ولید نیز قبول می کند که حضرت به همراه سایر مردم بیعت کنند . وقتی حضرت خارج می شوند مروان از این اقدام ولید ناراحت می شود و می گوید : حرف مرا گوش نکردی ، به خدا قسم ! دیگر به او دست نخواهی یافت (34).
ابن اعثم نیز اشاره به همین مطلب می کند ، با این تفاوت که هنگان خروج ، حضرت علیه السلام سخن مروان را می شنوند و بر سر او فریاد می کشند . بنی هاشم قصد داخل شدن دارند که حضرت خارج می شوند (35).
در مقابل « ابن زبیر » در خانه خود مخفی می شود و در تاریکی شب از راه فرعی به سوی مکه می رود . فردای آن روز خبر فرار ابن زبیر به ولید می رسد و دستور دستگیری او را صادر می کند ولی موفق به دستگیری او نمی شوند .(36)
ابن اعثم می گوید : ابن زبیر در ابتدا برادرش « جعفر بن زبیر » را به دارالاماره می فرستد و هنگام شب به همراه برادرش از راهی مجهول به سمت مکه حرکت می کند (37).

علت خروج امام حسین علیه السلام از مدینه ؛

علاوه بر مطالبی که گفته شد مبنی بر تحت فشار بودن حضرت برای بیعت کردن و دستور قتل ایشان در صورت امتناع از بیعت ، باید گفت عرصه فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی نیز برای حضر تنگ شده بد تا جایی که ولید مانع دیدار شیعیان عراق با ایشان بود . (حجب الولید بن عتبة أهل العراق عن الحسین فقال (له) الحسین: یا ظالما لنفسه عاصیا لربّه علام تحول بینی و بین قوم‏ عرفوا من حقی ما جهلته أنت و عمک »(38) ؟!
بالاخص هنگامی که ولید برای یزید نامه می نویسد و او را از امتاع حضرت از بیعت مطلع می کند ، یزید دستور می دهد برای بار دوم از مردم مدینه بیعت گرفته شود و به همراه جواب نامه سر امام علیه السلام را هم برای او بفرستند ! ( و لیکن مع جوابک الیّ رأس الحسین بن علی ) (39) .
شب امام علیه السلام به نزد قبر رسول الله صلی الله علیه و آله می آیند و شکایت دشمنان را به ایشان می کنند ( ... فاشهد علیهم یا نبی الله أنهم قد خذلونی و ضیعونی و أنهم لم یحفظونی، و هذا شکوای إلیک حتى ألقاک‏ ) ، صبح ولید به دنبال حضرت علیه السلام می فرستد و چون ایشان در خانه نبودند گمان می کند که از مدینه خارج گردیده اند و می گوید : « الحمدلله الذی لم یطالبنی الله عزوجل بدمه »(40) . در شب دوم نیز حضرت به کنار قبر پیامبر می آیند و می فرمایند : « اللّهم! إن هذا قبر نبیک محمد و أنا ابن بنت محمد و قد حضرنی من الأمر ما قد علمت، اللّهم! و إنّی أحب المعروف و أکره المنکر، و أنا أسألک یا ذا الجلال و الإکرام بحق هذا القبر و من فیه ما اخترت من أمری هذا ما هو لک رضى‏ » . حضرت شروع به گریه می کنند و در نزدیکی صبح سر مبارکشان را بر قبر می گزارند و لحظه ای خوابشان می برد و در خواب پیامبر صلی الله علیه و آله را می بینند که به ایشان بشارت شهادت با لب عطشان در زمین کرب و بلا می دهند ... حضرت همچنین به نزد قبر مادر و برادرشان می روند . هنگام صبح برادرشان « محمد بن حنفیه » به نزد ایشان می آید و حضرت از او می پرسند به کجا بروم ؟ و محمد می گوید : به سوی مکه یا یمن و یا کوه و بیابان ! و از شهری به شهر دیگر برو تا خداوند بین تو و قوم فاسق حکم کند .(41)
امام حسین علیه السلام برادر خود را مأمور رساندن اخبار مدینه به ایشان می کنند (و أما أنت یا أخی فلا علیک أن تقیم بالمدینة فتکون لی عینا علیهم و لا تخف علیّ شیئا من أمورهم‏ ) (42)
در اینجاست که حضرت علیه السلام وصیت معروف خود را به صورت مکتوب برای برادرشان می نویسند : « و إنی لم أخرج أشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، و إنما خرجت لطلب النجاح و الصلاح فی أمة جدی محمد (صلّى الله علیه و سلّم) أرید أن آمر بالمعروف و أنهى عن المنکر و أسیر بسیرة جدی محمد (صلّى الله علیه و سلّم) و سیرة أبی علی بن أبی طالب‏ ... » (43).
امام حسین علیه السلام در حالی که سه شب از ماه شعبان باقی مانده بود ، در دل شب با تمامی خانواده از مدینه خارج می شوند و این آیه را تلاوت می فرمایند : « فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنی‏ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ» (44) (45) .
« مسلم بن عقیل » ، پسر عموی ایشان ، پیشنهاد می کند که از جاده غیر اصلی حرکت کنند ( مانند حرکت عبدالله بن زبیر ) ولی حضرت مخالفت می کنند و از راه اصلی حرکت می کنند .(46)
همراهیان امام علیه السلام عبارتند از ؛ خواهرانشان : ام کلثوم ، زینب و فرزندان برادرشان و برادرانشان : ابوبکر ، جعفر ، عباس و تمامی کسانی که از اهل بیت در مدینه بودند مگر برادرشان « محمد بن حنفیه » که در مدینه باقی ماند .(47)
ابن سعد باز در اینجا هم به صورتی متفاوت نقل می کند و می گوید : حسین بن علی ( علیه السلام ) و عبد الله بن زبیر به همراه هم از مدینه شبانه خارج می شوند و با یکدیگر وارد مکه می شوند (48)

وقایع میان راه مدینه تا مکه ؛

در بین راه امام حسین علیه السلام « عبدالله بن مطیع » را می بینند که از مکه به مدینه بر می گشت و از حضرت پرسید : به کجا می روی ؟ حضرت پاسخ دادند : به مکه . او به امام می گوید : اگر قصد داشتی از مکه خارج شوی به کوفه نرو که شهر شومی است و پدرت در آنجا کشته شد و برادرت خوار گردید ( فایاک و الکوفه ، فانها بلدة مشئومه ، بها قتل ابوک و بها خذل اخوک ... )(49) .
ابن اعثم نیز این واقعه را با کمی تفاوت نقل کرده است .(50)

استقبال مردم مکه از امام حسین علیه السلام ؛

هنگام داخل شدن امام علیه السلام به مکه اهل مکه بسیار خوشحال شدند و شب و روز در حال رفت و آمد به نزد حضرت علیه السلام بودند . این مطلب بر عبدالله بن زبیر سخت آمد ؛ زیرا طمع بیعت مردم مکه با خودش را داشت که با آمدن امام علیه السلام دیگر محقق نمی گشت .
او آنچه در قلب داشت را ظاهر نمی کرد و به نزد امام علیه السلام می آمد و در نماز جماعت ایشان حاضر می شد و به صحبتهایشان گوش فرا می داد .(51)
عبداالله بن زبیر برای رسیدن به مقاصد خود مدام حضرت را تشویق به رفتن به کوفه می کرد ( یشیر علیه ان یقدم العراق و یقول : هم شیعتک و شیعة ابیک )(52) .
بزرگان حاضر در مکه از جمله « عبد الرحمن بن عباس » و « عبدالله بن عمر بن خطاب » نیز به نزد حضرت آمدند و چون این دو تن قصد بازگشت به مدینه را داشتند شروع به نصیحت حضرت کردند .
جالب اینکه « عبدالله بن عمر » برای حضرت از حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله می گوید ، ولی خود از یاری ایشان باز می ماند ؛ او می گوید : « فإنی قد سمعت رسول الله صلّى الله علیه و سلّم و هو یقول: حسین مقتول، و لئن قتلوه و خذلوه و لن ینصروه لیخذلهم الله إلى یوم القیامة! » .(53)
جالبتر اینکه ابن عباس گواهی می دهد که یاری حضرت واجبی از واجبات الهی است ولی ایشان را یاری نمی کند !!! (اللّهم نعم نعلم و نعرف أن ما فی الدنیا أحد هو ابن بنت رسول الله (صلّى الله علیه و سلّم) غیرک، و أن نصرک لفرض على هذه الأمة کفریضة الصلاة و الزکاة التی لا یقدر أن یقبل أحدهما دون الأخرى‏ ) (54) .
و در ادامه کلام خود شهادت می دهد که ؛ هر کس از مجاورت حضرت دوری کند خیری نخواهد داشت ( ... و أنا أشهد أن من رغب عن مجاورتک و طمع فی محاربتک و محاربة نبیک محمّد صلّى الله علیه و سلّم فما له من خلاق‏ ) (55) .
در ادامه گفتگو ابن عمر شهادت می دهد که امام حسین علیه السلام اشتباه نمی کنند .(56)
ابن سعد به این مطیب اشاره می کند و راجع به جواب حضرت علیه السلام و اقرار ابن عمر سخنی نمی گوید .(57)
امام حسین علیه السلام به ابن عباس مأموریت میدهند که ایشان را از اخبار مدینه با خبر کند .(58)
همچنین دینوری نقل می کند که مردم حلقه حلقه به دور امام علیه السلام جمع می شدند (59).
مکان اقامت امام حسین علیه السلام در مکه ؛
در این رابطه دو نقل وجود دارد :
1- به نقل دینوری ایشان در شعب علی مستقر می گردند . ( فنزل شعب علی ) .(60)
2- به نقل ابن سعد ایشان در خانه « عباس بن عبدالمطلب » ساکن می شوند . ( فنزل الحسین دار العباس ابن عبدالمطلب ) .(61)

نامه نگاری کوفیان به امام حسین علیه السلام ؛

اولین نامه از طرف این افراد نوشته می شود : سلیمان بن صرد ، مسیّب بن نجبه ، رفاعة بن شداد ، حبیب بن مظهر ( مطهّر ) .(62)
مضمون نامه این است که ما ، امام نداریم و امیدواریم که خداوند ما را بر حق جمع کند و بدان که « نعمان بن بشیر » در قصر امارت است و ما در نماز او حاضر نمی شویم و اگر خبر به ما برسد که به سوی ما می آیی او را اخراج می کنیم و به شام می فرستیم )(63) .
دینوری می گوید : این نامه در خانه « سلیمان بن صرد » نوشته شد و در روز دهم رمضان المبارک به دست آن حضرت رسید . فردای آن روز نیز نزدیک به پنجاه نامه دیگر و در شب نامه ای از طرف « شبث بن ربعی ، حجار بن ابجر ، یزید بن حارث ، عروة بن قیس ، عمرو بن حجاج و محمد بن عمیر » که هر کدام از رؤسای کوفه بودند رسید . و آنقدر نامه آمد که دو خورجین پر شد . (64)
هنگامی که در خانه « سلیمان بن صرد » تصمیم به دعوت امام علیه السلام گرفته می شود ، او به آنها می گوید که برای امام نامه بنویسید و ایشان را دعوت کنید . وقتی حاضران می گویند : آیا نامه نوشتن تو کفایت نمی کند می گوید : نه ! بلکه همگیتان نامه بنویسید . (65)
شاید دلیل این اصرار سلیمان ، این باشد که آنها به صورت کتبی قول بر همیاری و نصرت حضرت دا ه باشن تا نتوانند زیر قولشان بزنند .
در « الفتوح » تصریح شده است که امام حسین علیه السلام در جواب هر نامه ای که می آمد تنها سکوت می کردند و جوابی نمی دادند ، تا اینکه آخرین نامه می آید .(66) و این بر خلاف چیزی است که ابن سعد می گوید که نامه عراقیان رسید و « حسین بن علی » (علیه السلام ) خارج شد . (و بعث أهل العراق إلى الحسین الرسل و الکتب یدعونه إلیهم. فخرج متوجها إلى العراق فی أهل بیته و ستین شیخا من أهل الکوفة ) (67)


[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 5:54 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????