سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

* بعد سیاسى زندگى امام سجاد ()ع
برخى از مطالب امام سجاد علیه السلام در روش موعظه، خطاب به عموم مردم است و برخى دیگر خطاب به شیعه . در آنجا که مخاطب همه مردم هستند اولا غالبا به آیات قرآن استناد مى‏شود و ثانیا صریحا دستگاه حکومتى مورد عتاب و انتقاد قرار نمى‏گیرد و صرفا بیان اندیشه و ایدئولوژى اسلامى به صورت پند و نصیحت است . استناد به قرآن کریم از آن نظر ضرورى بود که عموم مردم، معرفت کافى نسبت‏به امام سجاد علیه السلام نداشتند و استدلال مى‏طلبیدند . پرهیز از انتقاد صریح نیز براى رعایت تقیه بود .
حضرت زین‏العابدین علیه السلام سخن را با لحن موعظه به این صورت آغاز مى‏کند که «ایها الناس اتقوا الله واعلموا انکم الیه راجعون; ... تقواى خدا را پیشه کنید و بدانید که به سوى خدا برمى‏گردید . الا و ان اول ما یسالانک عن ربک الذى کنت تعبده; بدان که وقتى نکیر و منکر به سراغ تو مى‏آیند اولین چیزى که آن دو مى‏پرسند، از خداى توست که او را عبادت مى‏کردى و عن نبیک الذى ارسل الیک; از پیامبرى که به سوى تو فرستاده شده، مى‏پرسند و عن دینک الذى کنت تدین به; و از دینت مى‏پرسند که به آن معتقد بودى و عن کتابک الذى کنت تتلوه; و از کتابت که آن را تلاوت مى‏کردى، مى‏پرسند .» و آنگاه امام سجاد علیه السلام مى‏رسد به نکته اصلى و محورى: «و عن امامک الذى کنت تتولا; (3) و از امامى که تو ولایت آن را دارى، مى‏پرسند .»
در زبان و بیان ائمه علیهم السلام مساله امامت‏یعنى مساله حکومت و فرقى بین مساله امامت و مساله ولایت نیست . امامى که در اینجا ذکر مى‏شود، یعنى جانشین پیامبر که هم متکفل ارشاد و هدایت دینى توست و هم متکفل هدایت و ارشاد امور زندگى در دنیا; امام یعنى رهبر جامعه . پس اطاعت از امام که واجب است، هم در امور دنیوى و هم در امور دینى واجب است .
امام سجاد علیه السلام وقتى مى‏فرماید: «از امامت از تو مى‏پرسند» ، یعنى به تو مى‏گویند که آیا امام درستى انتخاب کردى؟ و آن کسى که بر تو حکومت مى‏کند و رهبر جامعه است، آیا به راستى انتخاب کردى؟ آیا خدا به امامتش راضى است؟
با این روش آرام و موعظه‏آمیز، مردم را بیدار و حساس مى‏کند درباره مساله امامت، در حالى که بنى‏امیه اساسا میل نداشت که بحثى درباره امامت و حکومت‏شود .
دو نکته در موعظه‏هاى عمومى امام سجاد علیه السلام باید مورد توجه قرار گیرد:
یک: این بحثها صرف آموزش نیست‏بلکه بیشتر از آنکه تعلیم باشد، تذکر و یادآورى است زیرا در آن زمان انحراف و تحریف در اصول دین واقع نشده بود ولى مردم فراموش کرده بودند . زندگى مادى، توحید و نبوت و معاد را از یادشان برده بود .
دو: امام سجاد علیه السلام بر مساله امامت تاکید خاص دارد . بر اساس همان خط مشى کلى و هدف نهایى که قبلا ذکر شد (تشکیل حکومت اسلامى به روش اهل بیت علیهم السلام) امام سجاد علیه السلام در موعظه‏هاى عمومى خود نیز مساله ولایت و امامت و حکومت را یادآورى مى‏کرد البته به صورتى که حساسیت دشمن برانگیخته نشود و در عین حال، مردم متنبه شوند .
«موعظه‏هاى اختصاصى‏» امام سجاد علیه السلام آن مواعظى است که خطاب به شیعه صورت گرفته است و کاملا مشخص است که مخاطبان، از مخالفان دستگاه حاکم هستند . این موعظه‏هاى اختصاصى براى کادر سازى است تا در صورت ایجاد حکومت اسلامى، مسئولیت‏هاى مهم را برعهده بگیرند .
یک نمونه از این موعظه‏هاى اختصاصى در «تحف العقول‏» ذکر شده است; این موعظه چنین آغاز مى‏شود: کفانا الله و ایاکم کید الظالمین و بغى الحاسدین و بطش الظالمین ایها المؤمنون . خود این خطاب نشان مى‏دهد که امام و مخاطبان، در این جهت‏با هم شریکند که مورد خطر و تهدید دستگاه حاکم هستند . «لایفتننکم الطواغیت و اتباعهم من اهل الرغبة فى الدنیا المائلون الیها المفتونون بها المقبلون علیها ... و ان الامور الواردة علیکم فى کل یوم و لیلة من مظلمات الفتن و حوادث البدع و سنن الجور و بوائق الزمان و هیبة السلطان و وسوسة الشیطان لتشبط القلوب عن نیتها ...» (4) طاغوت‏ها و پیروان دنیاپرست آنها، شما را فریب ندهند . این حوادثى که در زندگى شب و روز براى شما - در دوران خفقان و مبارزه - پیش مى‏آید، دلها را از نیت و جهتى که دارند باز مى‏دارد و از آن انگیزه و نشاط لازم براى مبارزه مى‏کاهد . «و تذهبها عن موجودالهدى و معرفة اهل الحق و ایاکم و صحبة‏العاصین و معونة‏الظالمین‏» و هدایت موجود را از یاد مى‏برد و شناخت اهل حق را به فراموشى مى‏سپارد . سپس امام سجاد علیه السلام موعظه مى‏کند و هشدار مى‏دهد که از همنشینى با گنه‏کاران بپرهیزید و ظالمان را یارى مکنید . روشن است که امام علیه السلام عده‏اى از مؤمنین و هواداران را جمع کرده و دارد با روش موعظه، آنها را دلگرم و امیدوار مى‏کند و از نزدیک شدن به دستگاه ستمگر زمان (عبدالملک بن مروان) منع و نهى مى‏کند و آنها را شاداب و با طراوت و سرزنده نگه مى‏دارد براى روزى که وجودشان بتواند در راه حکومت اسلامى مؤثر واقع شود .
15 . امام سجاد علیه السلام با یادآورى تجربه‏هاى گذشته پیروان اهل بیت علیهم السلام (در قیام عاشورا، واقعه حره، شهادت حجربن عدى و رشید حجرى و . .). مى‏خواست‏شیعه را در مبارزه ثابت قدم‏تر گرداند: «فقد لعمرى استدبرتم من الامورالماضیة فى الایام الخالیة من الفتن المتراکمة والانهماک فیها ما تستدلون به على تجنب الغواة و ...» ; به جان خودم قسم! شما از جریان‏هاى گذشته در دوران‏هاى پیشین که پشت‏سر گذاشته‏اید، از فتنه‏هاى انباشته و متراکم و غرق شدن در این فتنه‏ها تجربه‏هایى را مى‏توانید از آن آزمایش‏ها استفاده کنید و بر اجتناب از گمراهان و اهل بدعت‏ها و مفسدین در زمین راه یابید .
امام سجاد علیه السلام در اینجا به صراحت، مساله امامت و ولایت را مطرح مى‏کند:
«فقدموا امرالله وطاعته و طاعة من اوجب الله طاعته و لا تقدموا الامور الواردة علیکم من طاعة الطواغیت و فتنة زهرة الدنیا بین یدى امرالله و طاعته و طاعة اولى الامر منکم‏» ; فرمان خدا و اطاعت او را مقدم بدارید و همچنین اطاعت کسى را که خدا، اطاعت او را واجب کرده است . اطاعت طاغوت‏ها - عبدالملک بن مروان‏ها - را بر اطاعت‏خدا و اطاعت رسول خدا و اطاعت اولوا الامر واقعى مقدم نکنید .
امام زین العابدین علیه السلام با این بیان، در حقیقت‏براى نظام حکومتى مورد نظر خود که حکومت علوى و الهى و اسلامى بود، تبلیغ و فرهنگ سازى مى‏کرد .
16 . رساله حقوق امام سجاد علیه السلام، نامه بسیار مفصلى است‏به اندازه یک کتاب که به یکى از دوستانشان نوشته‏اند و در آن حقوق افراد و اشخاص بر یکدیگر بیان شده است . در این رساله، علاوه بر حقوق الهى و اعضاء و جوارح و همسایه و خانواده، حقوق متقابل مردم و حاکم اسلامى نیز بدون ایجاد تنش و به صورت آرام و بدون ذکر مبارزه براى ایجاد حکومت اسلامى در آینده، بیان شده است .
در واقع این رساله براى آن تالیف شده است که اگر در آینده حکومت اسلامى مورد نظر امام سجاد علیه السلام تشکیل گردید، مناسبات و روابط و حقوق متقابل مردم و حاکم اسلامى، قبلا در ذهن مسلمانان شکل گرفته و معلوم شده باشد .
17 . عبدالملک بن مروان آنقدر تلاوت قرآن مى‏کرد که یکى از قاریان قرآن شناخته شده بود اما وقتى به او خبر دادند که به خلافت و حکومت رسیده، قرآن را بوسید و کنار گذاشت و گفت: «هذا فراق بینى و بینک‏» ! یعنى «دیدار به قیامت!» حقیقت هم همین بود، او دیگر به قرآن مراجعه نمى‏کرد و البته حفظ ظاهر را مى‏کرد و هرگز آشکارا با اندیشه‏هاى اسلامى مخالفت نمى‏کرد .
عبدالملک بن مروان براى حفظ ظاهر و توجیه ستمگرى‏ها و جنایت‏هایش نیاز به عالمان دربارى داشت . یکى از این عالمان دربارى، محمدبن شهاب زهرى است .
محمدبن شهاب زهرى در دستگاه حکومت قرب و منزلت‏بسیارى داشت‏به طورى که نوشته‏اند یک بار محمدبن شهاب وارد مسجدالحرام شد، هیات حاکمه آنقدر براى او تشریفات چیده بودند که عالمان و محدثان حاضر در مسجد همگى دچار شگفتى شدند . معمر مى‏گوید: ما خیال مى‏کردیم که از زهرى حدیث‏بسیارى نقل کرده‏ایم تا اینکه ولید (فرزند عبدالملک بن مروان) کشته شد پس دفترهاى زیادى را دیدیم که بر چارپایان حمل و از خزانه ولید خارج مى‏شد و مى‏گفتند که اینها دانش زهرى است . یعنى زهرى آنقدر کتاب و دفتر بنا به خواسته دستگاه دولت اموى، از حدیث پرکرده که براى حمل آن نیاز به چارپایان است . یکى از احادیث مجعول زهرى این است .
«ان الزهرى نسب الى رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم انه قال: لاتشدوا الرحال الا الى ثلاثة مساجد المسجدالحرام و مسجدالمدینة و المسجدالاقصى و ان الصخرة التى وضع رسول الله قدمه علیه تقوم مقام الکعبة‏» (5)
این حدیث مربوط به آن زمانى است که عبدالله بن زبیر، مسلط بر مکه بود و هروقت مردم مى‏خواستند به حج‏بروند، مجبور بودند در مکه چند روزى بمانند و این فرصت‏بسیار خوب براى عبدالله بن زبیر بود که علیه دشمنانش - از جمله عبدالملک‏بن مروان - تبلیغات کند . و چون عبدالملک مى‏خواست مردم تحت تاثیر این تبلیغات قرار نگیرند و به مکه نروند، بهترین راه را آن دید که حدیثى جعل شود که براساس آن، شرف و منزلت مسجدالاقصى به اندازه مکه و مدینه دانسته شود و حتى آن سنگى که در مسجدالاقصى است، به قدر کعبه شرف داشته باشد! در حالى که مى‏دانیم در فرهنگ اسلامى، هیچ نقطه‏اى از دنیا به اندازه «کعبه‏» شرافت ندارد و هیچ سنگى به منزلت و عظمت «حجرالاسود» نیست .
پس از آنکه محمد بن شهاب زهرى وابسته به دستگاه خلافت‏شد، حتى برضد امام سجاد علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام هم حدیث جعل مى‏کرد . از جمله در کتاب «اجوبة مسائل جار الله‏» ، اثر آیت الله سید عبدالحسین شرف‏الدین، دو حدیث مجعول از زهرى نقل و نقد شده که در یکى از آن دو، ادعا شده که نعوذ بالله، امیرالمؤمنین على علیه السلام جبرى بود! و در دیگرى حمزه سیدالشهداء شراب خوار معرفى شده است! روشن است که زهرى با این احادیث دروغین در صدد بود خاندان عصمت را تضعیف کرده و مسلمانى معمولى و بلکه پایین‏تر بشمارد . و به اصطلاح باید گفت این گونه احادیث مجعول براى ترور شخصیت فکرى، فرهنگى و معنوى اهل‏بیت علیهم السلام بود .
امام سجاد علیه السلام نامه‏اى کوبنده و آتشین دارد که در «تحف العقول‏» ذکر شده و در آن محمدبن شهاب زهرى و بدعت هایش مورد انتقاد شدید قرار گرفته است .
امام علیه السلام از جمله مى‏فرماید: «... احببت من حارب الله; کسى را به دوستى برگزیدى که محارب با خداست . انک اخذت ما لیس لک ممن اعطاک; چیزهایى را که به تو دادند و متعلق به تو نبود، از آنان گرفتى .»
«... اخف ما احتملت ان انست وحشة الظالم و سهلت له طریق الغى بدنوک منه حین دنوت و اجابتک له حین دعیت ... جعلوک قطبا اداروا بک رحى مظالمهم و جسرا یعبرون علیه الى بلایاهم و سلما الى ضلالتهم داعیا الى غیهم سالکا سبیلهم یدخلون بک الشک على العلماء و یقتادون بک قلوب الجهال الیهم ... ; بدان کمترین چیزى که برعهده گرفتى این است که وحشت‏ستمگران را تبدیل به راحتى و انس کردى و راه گمراهى را براى آنها هموار ساختى ... آیا چنین نبود که وقتى آنها ترا به خودشان نزدیک کردند، از تو محور و قطبى به وجود آوردند که آسیاى مظلمه‏هاى آنان بر آن قطب مى‏گردد و پلى را ایجاد کردند که از روى آن به سوى کارهاى خلافشان عبور مى‏کنند . آنها به واسطه تو در علما شک ایجاد مى‏کردند و دلهاى جاهلان را به سوى خودشان جذب نمودند .»
سپس امام سجاد علیه السلام مى‏فرماید: «نزدیک‏ترین وزراى آنها و نیرومندترین یارانشان به قدرى که تو «فساد» آنها را در چشم مردم «اصلاحات‏» جلوه دادى، نتوانستند به آنها کمک کنند!»
نکته پایانى:
على رغم آنکه امام سجاد علیه السلام در دوران امامت پربرکت‏خود - که 34 سال طول کشید - تعرض آشکارى به دستگاه خلافت نداشت ولى فعالیت‏هاى فرهنگى آن بزرگوار و تعلیم و تربیت عناصر مؤمن و مخلص، بنى‏امیه را نسبت‏به آن حضرت بدبین کرد به طورى که به آن امام علیه السلام تعرض هم کردند و دست کم یک بار آن حضرت را با غل و زنجیر از مدینه به شام بردند .
این غل و زنجیرى که نسبت‏به امام سجاد علیه السلام معروف است، به طور یقین معلوم نیست که در واقعه کربلا باشد اما در دوران امامت و از مدینه به شام، یقینى است . امام سجاد علیه السلام در موارد متعدد دیگرى مورد شکنجه و آزار مخالفان قرار گرفت و سرانجام در سال 96 هجرى در زمان خلافت ولید بن عبدالملک، به وسیله عمال خلافت، مسموم شد و به سعادت «شهادت‏» رسید .

پی‌نوشت‌ها:

1 . بحارالانوار، ج 46، ص 143 و شرح نهج‏البلاغه، ابن ابى‏الحدید، ج 4، ص 104 .
2 . ابن زیاد وارد مسجد شد، سپس بر بالاى منبر رفت و گفت: سپاس خداوندى را که حق و اهل حق را آشکار ساخت و امیرمؤمنان یزید و پیروانش را یارى کرد، و دروغگو پسر دروغگو و پیروانش را کشت .
عبدالله بن عفیف ازدى - که از شیعیان امیرمؤمنان على علیه السلام بود - برخاست و به او گفت: اى دشمن خدا! دروغگو، تو و پدرت هستى و آن کس که تو را فرمانروا کرده و پدرش . اى پسر مرجانه! فرزندان پیامبران را مى‏کشى و بالاى منبر به جاى راستگویان مى‏نشینى؟! ابن زیاد گفت: او را پیش من آورید، پاسبانان او را گرفتند . عبدالله بن عفیف، قبیله ازد را به یارى طلبید; هفت صد نفر از ایشان گرد آمدند و او را از دست پاسبانان گرفتند . ابن زیاد وقتى شب فرا رسید، مامورى فرستاد، وى عبدالله بن عفیف را از خانه‏اش بیرون کشید و گردنش را زد و در جایى به نام «سبخه‏» او را به دار آویخت . (ر . ک: الارشاد، شیخ المفید، ترجمه سید هاشم رسولى محلاتى، علمیه اسلامیه، تهران، ج 2، ص 121 و 122).
3 . این روایت در تحف العقول ذکر شده است . (ترجمه آیت‏الله احمد جنتى، ص 284) .
4 . همان، ص 288 - 290 .
5 . تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 8 .


[ چهارشنبه 90/9/9 ] [ 3:46 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????