سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

1- ابن اعثم گوید:

شبى حسین از خانه اش بیرون شد و کنار قبر جدش آمد و گفت : سلام بر تو اى رسول خدا! من حسین بن ‏فاطمه ام ؛ فرزند تو و پسر فرزند تو و نواده تو و آن وزنه اى که در امت خویش بر جاى گذاشتى . اى پیامبر خدا! ‏بر آنان گواه باش که مرا یارى نکردند و تباهم ساختند و حرمت مرا نگه نداشتند. این شکایت من به محضر توست ‏تا روزى که دیدارت کنم . درود خدا بر تو باد!

آنگاه به نماز ایستاد و پیوسته در رکوع و سجود بود.1

‏2 - طبرى گوید:

ابو مخنف با سند خویش از ابو سعید مقبر نقل کرده است : به حسین نگریستم که وارد مسجد مدینه مى شد ‏و پیاده بود و به دو نفر تکیه داده بود، گاهى به این و گاهى به آن و این شعر یزید بن مفرغ را مى خواند:

سپیده دمان ، ستوران را نرمانم و مرا یزید نخوانند، آن روز که از روى ترس ، دست در دست ستم بگذارم ، در ‏حالى که مرگها در کمین منند تا تنها بمانم .

گوید: پیش خود گفتم : به خدا قسم تمثل جستن او به این دو بیت ، بى هدف نیست . دو روز نگذشت که خبر ‏رسید به مکه رفته است.2

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ دوشنبه 90/9/7 ] [ 3:48 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

انواع فرشتگان

فرشتگان با تمام تنوع و کثرت مراتبی که دارند به دو دسته کلی تقسیم می شوند:

دسته اول که مدبرات السماء یا فرشتگان آسمانی نام دارند مجرد از ماده بوده و عقل محض اند. وظیفه این گروه، تدبیر (1) و اجرای امور (2) مربوط به عرش و وحی و مانند آن است. آیاتی مانند « لا یَعْصُونَ اللهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ » (3) که شهادت به عصمت ملائکه می دهد ناظر به این گروه از ملائکه می باشد.

به طور حتم، جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل علیهم السلام، جزء برترین و والا مقام ترین فرشتگان این گروه از ملائک می باشند که سایر ملائکه این صنف، تحت امر ایشان فعالیت می کنند.

آیات 15و16 سوره عبس به ملائکه ای اشاره می کند که تحت امر جبرئیل علیه السلام، حاملان وحی الهی اند. « بِأَیْدِى سَفَرَةٍ * کِرَامِ  بَرَرَةٍ »؛ وحی الهی در دست سفیران و حامل وحی قرار می گیرد که بسیار کریمند و نیکوکار.

در آیات 97 سوره نساء و نیز 28 نحل هم سخن از ملائکه ایست که تحت امر عزرائیل علیه السلام، روح انسانها را قبض می کنند.

این  گروه عظیم از ملائکه به دلیل تجرد تامی که دارند، عقل محض اند و احتمال هیچ تمرد اشتباه و یا نافرمانی در مورد آنها نمی رود. همین ها هستند که خداوند متعال در باره آنها می فرماید: امر خدا را عصیان نمی کنند و به هر آنچه که امر می شوند عمل می کنند.

دسته دوم، مدبرات الارض یا فرشتگان زمینی نام دارند که دارای تجرد تام نیستند. این گروه مامورند تا امور عالم ماده و هر آنچه که مربوط به آن است را تدبیر کرده و اوامر الهی در این حوزه را اجرا کنند. این فرشتگان برخلاف نوع قبل، عقل محض نیستند از این رو احتمال وقوع خطا و نافرمانی در آنها وجود دارد. (4)

شهید مطهری، می نویسد: «بعضی از ملائکه را در اخبار و احادیث «ملائکه ذمی» می گویند. آنها موجوداتی هستند نامرئی؛ اما شاید خیلی به انسان شبیه اند. یعنی تکلیف می پذیرند و احیانا تمرد می کنند. حقیقت اینها بر ما روشن نیست» سپس اضافه می کند «در بعضی از اخبار آمده است که بعضی از ملائکه از عنصرهای این عالم آفریده شده اند.»

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ دوشنبه 90/9/7 ] [ 3:43 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

اشکال

روایات فطرس از نظر سندی قابل قبول نبوده و از اعتبار لازم برخوردار نیستند.

پاسخ: روایاتی که به داستان فطرس اشاره دارند دو دسته‌اند:

دسته اوّل. روایاتى هستند که به ذکر تفصیلى قضیّه می‌پردازند؛ مانند روایاتی که در این منابع آمده است: السرائر الحاوی لتحریر الفتاوى، ج‏3، ص 580 و امالی صدوق(ره) مجلس28، ح8 و دلائل الامامة، ص 79 و رجال‏الکشی، ص 58 و المناقب لآل ابی طالب، ج4، ص7

دسته دوم. روایاتی هستند که اصل قضیه را مسلّم شمرده و تنها اشاره‌ای به آن می‌کنند؛ مانند روایاتی که در این منابع آمده است: المزار الکبیر،ص397 و مختصر بصائر الدرجات، ص34 و الأعمال، ج3، ص303 و بحار الأنوار، ج101، ص347، ح1 و کامل الزیارات، ص140، ح165

به عنوان مثال مرحوم ابن مشهدی در کتاب المزاز الکبیر خود، دعایی را برای روز سوم شعبان نقل می کند که در آن دعا این فراز آمده است: « اللهم و هب لنا فی هذا الیوم خیر موهبة، وانجح لنا فیه کل طلبة، کما وهبت الحسین لمحمد جده، و عاذ فطرس بمهده، فنحن عائذون بقبره من بعده، نشهد تربته، وننتظر اوبته، امین رب العالمین»؛ یعنی همان‌گونه که فطرس به گهواره حضرت حسین علیه‌السلام، پناهنده شد ما نیز پس از شهادتش به قبر نورانیش پناه می‌بریم.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ دوشنبه 90/9/7 ] [ 3:41 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

امام حسین علیه السلام همواره به دنبال فرصتی بود تا بر ضد حکومت ظالمانه و غاصبانه بنی امیه قیام کرده و بساط ظلم و ظالم را برچیند فرصتی که در زمان امام حسن علیه السلام و حتی سالها پس از شهادت آن حضرت به شکل جدی رخ نداد؛ ولی هر چه که زمان به پایان عمر معاویه نزدیک می شد با تلاشهای نامحسوسی که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام انجام داده بودند شرایط اجتماعی برای یک قیام علنی آماده تر می شد از این رو امام حسین علیه السلام رفته رفته، جنگ تبلیغاتی با معاویه را تشدید کرد تا آن که یک سال قبل از مرگ معاویه، در مِنی و در جمع دویست نفر از اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله و بیش از پانصد تن دیگر از نخبگان جهان اسلام در خطبه ای به تفصیل، حقوق اهل بیت علیهم السلام را یادآور شد وآنان را به احیای آن و مبارزه با ظلم فرا خواند. امام علیه السلام با چنین کارهایی، برای قیام بر ضدّ حکومت بنی امیّه پس از مرگ معاویه، زمینه سازی می کرد و منتظر فرصت مناسب بود .

یک سال پیش از مرگ معاویه، امام حسین علیه السلام عازم حج شد و عبد اللّه بن عبّاس و عبد اللّه بن جعفر نیز با او بودند. امام علیه السلام حاجیان بنى هاشم چه مرد و چه زن؛ وابستگان و پیروانشان و نیز هر کس از انصار را که خود یا خانواده اش را مى شناخت، گرد آورد؛ پیک هایى را هم فرستاد تا تمام اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله را که آن سال به حج آمده و به صلاح و عبادتْ معروف بودند را در آن گردهمایی حاضر کنند.

بیش از هفتصد نفر در خیمه هاى حسین علیه السلام در سرزمین منى گرد آمدند. بیشتر این افراد از تابعیان و حدود دویست نفر نیز از اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله و غیر آنان بودند.

آنگاه سوگندشان داد که که بگویند آیا این مطلب را شنیده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسى که بپندارد مرا دوست مى دارد اگر على را دشمن بدارد؛ دروغ مى گوید . [ هیچ کس ] در حالى که على را دشمن مى دارد مرا دوست ندارد

امام حسین علیه السلام میان آنان به سخن ایستاد و پس از حمد و ثناى خداوند ، فرمود: «امّا بعد، این طاغوت با ما و پیروانمان آن کرده که دیده اید و مى دانید و پیش روى شماست. پرسشى از شما دارم. اگر راست گفتم؛ تصدیقم کنید و اگر دروغ گفتم؛ تکذیبم کنید. [اگر تصدیق کردید] به حقّ خدا بر شما و حقّ پیامبر خدا و حقّ نزدیکى ام به پیامبرتان؛ از این جا که رفتید هر آن کس از افراد قبیله تان را که به او اعتماد داشتید؛ فرا خوانید و همه آن را برای آنها نیز نقل کنید؛ چرا که من بیم دارم که این موضوع (امامت)، از یاد برود و حق مغلوب شود و از بین برود؛ « فَادعوهُم إلى ما تَعلَمونَ مِن حَقِّنا ؛ فَإِنّی أتَخَوَّفُ أن یَدرُسَ هذَا الأَمرُ و یَذهَبَ الحَقُّ و یُغلَبَ » و خداوند، تمام کننده نور خویش است؛ اگرچه کافران خوششان نیاید؛ «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَـفِرُونَ» .(1)

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ دوشنبه 90/9/7 ] [ 3:38 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

چه کسی می تواند رهبر و پیشوای جامعه اسلامی باشد؟

تاریخ طبری به نقل از محمّد بن بِشْر هَمْدانى می نویسد: [حسین علیه السلام ] به همراه هانى بن هانىِ سبیعى و سعید بن عبد اللّه حَنَفى ـ که آخرین فرستادگان کوفیان بودند ـ نامه اى فرستاد که در آن آمده بود: « بسم الله الرحمن الرحیم . از حسین بن على، به جمعیت مؤمنان و مسلمانان. امّا بعد، هانى و سعید ، نامه هاى شما را برایم آوردند و این دو، آخرین فرستادگان شما به سوى من بودند. تمام داستان و آنچه را بازگو کرده بودید، دانستم و سخن همه شما، این بود که ما پیشوایى نداریم و نزد ما بیا. شاید خداوند به واسطه تو، ما را بر محور حق و راستى، متّحد گرداند.

من برادر و پسر عمو و فرد مورد اعتمادم را به سوى شما فرستادم و به وى دستور دادم تا شرح احوال و آرا و مسائلتان را برایم بنویسد. اگر برایم نوشت که رأى اکثریت و نخبگان و خردمندانِ شما، آن گونه است که فرستادگانِ شما بازگو کردند و در نامه هایتان خواندم، به زودى به سوى شما مى آیم ، اگر خدا بخواهد.

اما از آنجا که محور این درخواستها داشتن رهبر و پیشوای به حق اسلامی بود اما در پایان این نامه به ذکر اوصاف و ویژگی های یک رهبر دینی می پردازد و یک رهبر دینی را در با چند صفت برتر به مسلمانان معرفی می کند. به همین منظور ایشان در پایان نامه چنین می نویسد :

« فَلَعَمری مَا الإِمامُ إلَا العامِلُ بِالکِتابِ ، وَالآخِذُ بِالقِسطِ ، وَالدّائِنُ بِالحَقِّ ، وَالحابِسُ نَفسَهُ عَلى ذاتِ اللّه ِ ، وَالسَّلامُ» (1)

«به جانم سوگند! تنها، کسى می تواند رهبر و پیشوای جامعه باشد که به کتاب خدا عمل کند، پایبند به انصاف و عدالت، ملتزم به حقیقت و سرسپرده به ذات خداوند باشد. والسلام» .

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ دوشنبه 90/9/7 ] [ 3:34 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
بزرگداشتها باشکوه ترین سرآغاز پیدایی تاریخ در زمان زیستن می باشند. زمان زیستن در گستره پر از رویش اندیشمندان، تاریخ را  حسی و عبرتهای آن را واگویه می کند. این بزرگداشتها آزمونی است برای بازشناسی حرکتها و ایستایی ها؛ تا بدان مرحله که آدمی دریابد تا چه اندازه از آرمانها و نورانیتها فاصله گرفته و تا کجا باید بپیماید؟ چنین سنجشی همان حسابرسی به نفس است که پروردگار بر آن اصرار ورزیده است.(1)
با این حال، به جا آوردن آداب و بزرگداشتهای ویژه، به لحاظ دارا بودن از پشتوانه ای سرشار از هدایت، معرفت و رهایی، سهم ویژه ای در ضرب آهنگ هوشمندی و به یادآوری آدمی برای حسابرسی به نفسش دارد. در هر ایده و آیینی، پشتوانه ها جایگاه ویژه ای دارند. مذاهب در یک تقسیم بندی به دو قسم «آیین اساطیری» و «مذاهب تاریخی» تقسیم می شوند. برخی از آیین ها در دوره قبل از تاریخ شکل گرفته و بعد به دوره تاریخی وارد شده اند، برخلاف مذاهب تاریخی که در دوره تاریخی شکل یافته اند. بر این اساس، حضرت محمد(ص) حضرت عیسی(ع) و حضرت موسی(ع) شخصیتهایی هستند که ظهورشان در دوره تاریخی اتفاق افتاده است.(2)
سخن از پشتوانه ها، در واقع بیان روح حاکم بر خود فردی و جمعی پیروان هر مذهب و آیین است و بزرگداشتها چیزی جز بازیابی پشتوانه های اساطیری و تاریخی مذاهب نیست. اسلام گرچه مذهبی تاریخی است و همچون بسیاری از آیین های اساطیری آداب تقلیدی ایستا نگردیده است، اما در یادآوری پشتوانه هایش، استوارترین آداب و مرامها را در قالب بزرگداشتهای ویژه به پیروان، یادآور گشته است. چنانچه در بیان اجمالی این پشتوانه ها بکوشیم، سرآغاز آن در تولد، کودکی، نوجوانی و بزرگسالی رسول خدا(ص) و مجاهدتهای بی بدیل آن اسوه و رحمت جهانیان نمود می یابد؛ سپس در غدیر خم، دین اسلام به برکت جانشینی، امامت و ولایت علی بن ابیطالب(ع) کامل می شود و دوره امامت امامان دوازده گانه و وارثان علم و حکمت نبوی آغاز می شود؛ دوره ای که هیچ گاه تا قیامت انتهاپذیر نیست و هر مسلمان در گستره تاریخ اسلام به گونه ای در این گلستان روح انگیز ولایت و امامت سیر نموده است. بی گمان، در تقویم بزرگداشتهای اسلام، برخی از روزها چنان عظمتی دارند که یادآوری آنها چیزی به جز همان اسلام اصیل نیست، مثلاً آن گاه که از روز غدیر خم یاد می شود، عیدی به پهنه و گستردگی تمام دین اسلام در آسمانها و زمین، برایش تدارک دیده می شود؛ همچنین زمانی که نام کربلا و عاشورا بر زبانها رانده می شود، این یادآوری از چنان پشتوانه ای برخوردار است که حسین(ع) را جان پیامبر(ص) و اسلام می بینیم.(3)
این شخصیت، همان کسی است که به هنگام ولادتش ملائکه به ریاست حضرت جبرئیل گروه گروه بر رسول اکرم(ص) نازل می شدند و به آن حضرت تبریک می گفتند. (4)
اولین مولودی است که هنگام ولادت او جد و پدر و مادرش گریستند. کسی است که هر یک از معصومین(ع) به هنگام بردن نامش می گریستند و مؤمنین نیز چون او را یاد می کنند، می گریند. شخصیتی است که تولدش در ماه شعبان واقع شد که شهادت هیچ کدام از معصومین در آن، نقل نشده است و شهادت آن بزرگوار در ماه محرم است که تولد هیچ یک از معصومین(ع) در آن ماه اتفاق نیفتاده است.(5)
آنچه نگارنده در این نوشتار به آن می پردازد، به روایت کشیدن زوایایی از شخصیت امام حسین(ع) در امتداد قطعاتی از کلمات الهی اش می باشد که بی گمان در بزرگداشت ویژه سوم شعبان ما را بیش از پیش با معارف حسینی آشنا می سازد، زیرا پیامبر(ص) فرمود: آگاه باشید، حسین دری از درهای بهشت است، هر کس با او دشمنی ورزد، خداوند بوی بهشت را بر او حرام می سازد(6)
و اینک پس از چهارده قرن در مسیر ثانیه های ظهور، دوستی حسین(ع) را زینت جانمان می گردانیم تا در سحاب رحمت مهدوی، حسینی بیندیشیم و زندگی کنیم.
بقیه در ادامه مطلب
[ یکشنبه 90/9/6 ] [ 10:9 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

محرم صفر امام حسین ابوالفضل عباس عاشورا کربلا بدون سانسور +18 فیلتر شکن هات

مهمترین چالش حاکمیت

چالش اساسی و مهمی که معمولا سد راه ولایت مداران الهی بوده است و همواره تلاش و کوشش آنان را برای برپایی حکومت دینی با مشکل روبرو ساخته بود، فتنه گری دنیاپرستان و سکولارمآبان در مقابله با جامعه اسلامی و مشروع بوده است که انبیا و اولیای الهی را با ترفندها و شیطنت های فراوانی، مورد هجمه قرار می دادند. این افراد در حقیقت با ولایت الهی در جدال بودند و حاکمیت دین و معنویت را به کلی انکار می کردند و حوزه دین را در مسائل شخصی و فردی خلاصه می نمودند. این درحالی بود که فقط کسانی که از طرف خدا مأذون به حکومت و فرمان روایی باشند، حق حاکمیت بر مردم را خواهند داشت و هر کسی به غیر از این اولیاء الهی، بخواهد حکمرانی نماید، ماهیتی جز طاغوت نخواهد داشت. قرآن کریم تمامی خلافت ها را مخصوص انبیا و اوصیای آنان معرفی می کند و حق حاکمیت و قانون گذاری را از آن ایشان می داند، چنانکه در مورد حضرت داوود(ع) می فرماید: «یا داوود انا جعلناک خلیفه فی الارض فاحکم بین الناس بالحق و لاتتبع الهوی فیضلک عن سبیل الله»(ص/26) ای داوود ما تو را خلیفه و حاکم در روی زمین قرار دادیم پس بین مردم به حق و حقیقت حکم و قانون گذاری کن و از هوی و هوس تبعیت مکن که تو را از راه خدا بازدارد.»
امام حسین(ع)، با عملکرد مثبت و عظیم خود ثابت کرد که اسلام، دینی است که بعد سیاسی آن بسیار نیرومند است، احکامی که جنبه اجتماعی و سیاسی دارد و نقشی که یک مسلمان در قبال موضوع حق و باطل بر دوش دارد و نیز اهمیت مسئله حکومت و رهبری و دخالت مردم در سرنوشت اجتماعی خویش و نظارت بر روند کار حاکمان و مسئولان امور، از ابعاد وسیع این بعد سیاسی اسلام می باشد. در حقیقت قیام عاشورا، حرکتی انقلابی بر ضد انحراف سیاسی و دینی حکام مستبد به شمار می رود و پاسخی به اینگونه سؤال ها است که حاکم شایسته کیست؟ صفات رهبر مسلمانان کدام است؟ وظیفه حکومت در قبال مردم چیست؟ معیارها و بناهای ساختار سیاسی جامعه چیست؟ حضرت سیدالشهدا(ع) با قیام خونین خویش پاسخ تمامی آنها را به خوبی ارائه نمودند. آن حضرت در موقعی که حقایق و معارف اسلامی و قرآنی، دستخوش تحریفات و تغییرات فراوان شده بود، احکام نورانی اسلام به ویژه بعد سیاسی- اجتماعی آن را زنده نمودند که به جلوه های درخشان عملکرد امام حسین(ع) در بعد سیاست و حکومت اشاره می نماییم:

1- ترسیم ولایت و رهبری جامعه اسلامی

یکی از کلیدی ترین اصول دینی، ولایت جامعه دینی و الهی می باشد. در اسلام، ولایت به معنای پذیرفتن رهبری پیشوای الهی و نیز اعتقاد به این که امامان معصوم(ع)، پس از پیامبر اسلام، از سوی خداوند بر مردم ولایت دارند. درواقع نظام سیاسی اسلام و شیوه حکومتی دین بر پایه ولایت می باشد. اولیای خدا، حاکم الهی بر مردم هستند و اطاعت از آنان به عنوان «اولی الامر» که در قرآن کریم به آن تصریح شده است، واجب می باشد. امام حسین(ع)، ولایت بر مسلمین را، حق امامان(ع) می دانستند و دیگران را به عنوان غاصبان این حق معرفی می کردند، چرا که این یک منصب الهی از سوی خدا برای ائمه(ع) بود و کسانی که ناروا بر مسند زعامت مسلمین جانشینی پیامبر تکیه زده اند، درواقع با قوانین مسلم الهی مخالفت نموده اند، چنان که آن حضرت از این حق الهی، چنین یاد می کنند: «و نحن اهل البیت اولی بولایه هذاالامر علیکم من هذالمدعین مالیس لهم»(1)؛ یعنی ما خاندان پیامبر بر تصدی امر خلافت از این مدعیان ناحق سزاوارتریم. آن حضرت در نامه ای به مردم بصره چنین می نویسد: «پس از آن، خداوند، پیامبرش را به سوی خویش برد، ولی مردم، حکومت و خلافت را از ما گرفتند و ما برای جلوگیری از تفرقه در امت، سکوت کردیم، درحالی که می دانیم ما برای این حق مسلم، سزاوارتریم... اگر شنوای سخنم باشید و فرمان مرا اطاعت کنید، شما را به راه رشد و کمال رهبری می کنم.»(2) امام حسین(ع) پس از مرگ معاویه، وقتی والی مدینه به دستور یزید می خواست از آن حضرت بیعت گیرد، آن حضرت نمی پذیرد و خطاب به فرزند زبیر می گوید: «هرگز بیعت نمی کنم، چرا که امر خلافت پس از برادرم حسن(ع)، از آن من بود که معاویه چنان کرد.»(3) در واقع حضرت سیدالشهداء(ع) این مژده را به امت اسلام داد که باید در مقابل رهبری خدایی و کسانی که برای آنان حق ولایت از طرف خدا تعیین شده است، تسلیم بود و همه تلاش ها و جهت گیری ها و موضع گیری های جامعه دینی در مسیر ولایت قرار گیرد. این خط سیاسی امام حسین(ع) در مسئله رهبری را می توان از نقاط قوت و امتیاز شیعه دانست که برای رهبری امت، ویژگی های خاصی را معتقد می باشد و در هر عصر و زمانی جز معصوم و وابستگان و منتسبین به آن بزرگواران مانند فقهای اسلامی، حق حاکمیت و ولایت بر جامعه اسلامی را ندارند.

2- عدالت محوری در امور سیاسی- اجتماعی

عدالت، دستور خداوند و رسولان او می باشد و دامنه آن همه امور زندگی را در برمی گیرد، حتی رفتار عادلانه میان فرزندان را نیز شامل می گردد، ولی جهت بارز و عمده آن، عدالت اجتماعی و مراعات حقوق افراد از سوی حکومت ها می باشد و حکومت جائر و سلطه ستم، از زشت ترین منکراتی است که باید با آن مبارزه کرد. از بارزترین مفاسد حکومت اموی، ظلم به مردم و نادیده گرفتن حقوق آنان و از بارزترین محورهای قیام امام حسین(ع)، عدالت خواهی و ظلم ستیزی بود. تکلیف هر مسلمان ایجاب می کند که در مقابل طاغوت و ظلم آنان بایستد، به ویژه کسی مانند اباعبدالله(ع) که در موضع «امام حق» وظیفه سنگینی برعهده داشت. آن حضرت در یکی از سخنرانی های خود، با استناد به فرمایش رسول اکرم(ص) که ایستادن در برابر سلطنت جباران را لازم و واجب می شمارد، خود را شایسته ترین فرد برای قیام جهت تغییر ساختار سیاسی حکومت جامعه معرفی می کند و بنی امیه را مردمانی ستمگر نسبت به اهل بیت پیامبر(ص) معرفی می نماید: «و تعدت بنو امیه علینا»(4)؛ یعنی بنی امیه حقیقتاً بر ما ظلم نمودند. امام حسین(ع) در نامه ای که خطاب به بزرگان کوفه می نویسند، تکلیف و ویژگی اصلی امام راستین را، حکومت بر طبق قرآن و قیام به قسط و عدل معرفی می کنند: «فلعمری ماالامام الا الحاکم بالکتاب، القائم بالقسط»(5) به جان خود سوگند، امام، کسی جز حکم کننده بوسیله قرآن و قیام کننده به عدل نمی باشد.
پیام عاشورا، دعوت انسان ها برای تلاش در راه اقامه عدل و قسط است که بدون آن، حیات بشری تباه می گردد و زمینه مرگ دستورات الهی و دینی فراهم می آید. از سوی دیگر، حضرت زینب(ع) به یزید اعتراض کرد که آیا این عادلانه است که خانواده خودت را در حجاب و حرم، مستور داشته ای، ولی خاندان پیامبر را با این وضع، به دشت و بیابان کشانده ای که همه به چهره های آنان بنگرند...»(6) و بدین شیوه حکومت وقت را از بعد تبعیض و بی عدالتی، زیر سؤال می برد. امام خمینی«ره» دراین باره چنین می فرماید: «سیدالشهداء از همان روز اول که قیام کردند برای اجرا عدالت بود. سیدالشهداء که همه عمرش را و همه زندگی خود را برای رفع منکر و جلوگیری از حکومت ظلم و جلوگیری از مفاسدی که حکومت ها در دنیا ایجاد کردند، صرف نمود، برای این بود که حکومت جور از بین برود...»(7)

3- حفظ روحیه باطل ستیزی در حکومت دینی

در همه دوران زندگی بشری، حق و باطل در ستیزه بوده اند و باطل، چه در زمینه افکار و عقاید، چه در بعد رفتاری و اخلاقی و چه در محور حکومتی و اجتماعی، پدیده ای بوده است که همه انبیاء و اوصیاء الهی با آن مبارزه کرده اند. امام حسین(ع) در زمان خویش، با باطلی آشکار همچون «حکومت یزید» روبرو بود و تکلیف او مبارزه با این حکومت فاسد و عملکردهای متکی به باطل در جامعه بود. آن حضرت یکی از زمینه های قیام خویش را اینگونه معرفی می کند: «آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل پرهیز نمی کنند پس باید به استقبال شهادت رفت...»(8) در آن زمان، بدعت و تحریف به حد اعلای خود رسیده بود و حکومت امویان در خط مقدم زدودن سنت های الهی و احیای بدعت های شیطانی قرار داشت و امام حسین(ع)، برای مبارزه با این باطل، قدم در راه جهاد و شهادت گذاشت، چرا که می دید سنت مرده است وبدعت ها زنده شده اند. آن حضرت در سفر خود به کربلا، در نطق مهمی کلام رسول خدا(ص) را که دستور به مقابله با حکومت باطلان و بدعت ستیزی می دهد، بازگو می کنند و سپس آن را بر حکومت یزید تطبیق می کنند، چرا که پیرو شیطان و مخالف خدا شده اند و دست به فساد و ظلم آلوده اند و آن حضرت، تکلیف باطل ستیزی را به صورت کلی و همیشگی در میان امت اسلامی روشن می سازند و تصریح می کنند که در برابر قدرت های باطل، نباید سکوت و سازش کرد.(9)

4- داشتن تدبیر و برنامه ریزی دقیق در حکومت داری

ویژگی هر حرکت موفق، به برنامه ریزی آن برمی گردد و هرچه به صورت حساب شده و و منظم اجرا شود، نتایج بیشتری بدست می آید. قیام عاشورا را می توان یک نهضت با برنامه و دقیق سیاسی به شمار آورد، نه اینکه تنها آن را یک شورش ضربتی و هیجانی بدانیم. امام حسین(ع) برای لحظه به لحظه و روز به رزو آن، دوراندیشی و تدبیر نموده بود و برای همه احتمالات و صورت های حادثه، چاره اندیشی های دقیقی کرده بود، چه آنچه که به جبهه امام حسین(ع) مربوط می شد و چه آنچه که برای خنثی کردن توطئه های دشمن، همه دارای تدبیر و برنامه ریزی بود. حرکت عاشورا می تواند برای تمامی حرکت های اصلاح طلبانه و حق گرایانه، به عنوان یک الگوی ایده آل مطرح باشد. با مروری بر حوادث عاشورا از آغاز حرکت امام حسین(ع) از مدینه تا پایان ماجرا و شهادت آن بزرگوار و حتی داستان اسارت اهل بیت(ع) به یک برنامه ریزی دقیقی پی می بریم که اینها همه دست به دست هم داد تا این نهضت الهی به نتایج عظیم خود همچون رسوا کردن هیئت حاکمه، اعتلای کلمه اسلام و ولایت و غیره دست یابد. حفاظت شخصی از امام حسین(ع) توسط جوانان هاشمی، تعیین نیروهای گزارشگر، خنثی کردن توطئه ترور امام در مکه، جمع آوری اطلاعات از وضع هیئت حاکمه، جذب نیروهای ویژه، آرایش نیرو در جبهه کربلا توسط امام(ع)، نامشروع دانستن خلافت یزید و اعلام مشروعیت حرکت خویش، اتمام حجت و معرفی امام، تقویت بعد معنوی اصحاب در شام عاشورا، جذب عاطفی حر و یاران و... همه از مواردی است که از تدبیرات ویژه و ایده آل امام حسین(ع) حکایت داردو به تمامی جنبش های دینی این پیام را می دهد که غیر از ایمان و توکل، باید برنامه ریزی دقیق نیز داشت تا بتوان از آن حرکت نتایج بی شماری به دست آورد. پرواضح است که در دنیایی که القاء فکر یا مبارزه با یک اندیشه یا ترویج یک فرهنگ، توسط استعمارگران و سرمایه داران جهان خوار با آن امکانات وسیع و گسترده خویش، با برنامه ریزی و تدبیر انجام می شود و کارهای بدون برنامه ریزی و آینده نگری چندان ثمربخش و مؤثر نیست، الهام از حادثه عاشورا، در امر حکومت داری و سوق دادن جامعه اسلامی به سوی کمال و سعادت، بسیار ضروری می باشد.

پی نوشت ها:

1- تاریخ طبری، ج4، ص303
2- همان، ص266
3- خوارزمی، مقتل الحسین،ج1، ص182
4-بحارالانوار، ج44، ص383
5- شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص39
6-بحارالانوار، ج45، ص158
7- امام خمینی(ره)، صحیفه نور، ج20، ص190
8- بحارالانوار، ج44، ص381
9- موسوعه کلمات امام حسین(ع)، ص360


[ یکشنبه 90/9/6 ] [ 10:7 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

معاویه در مدینه جاسوسی داشت و حوادث مدینه را با فرستادن نامه برای معاویه ، به او گزارش می داد، در یکی از گزارشها برای معاویه نوشت : حسین بن علی (ع) کنیز خود را آزاد نموده و سپس با او ازدواج کرده است . وقتی که این خبر به معاویه رسید نامه ای به این مضمون برای امام حسین (ع) نوشت : به من خبر رسیده که تو با کنیز خود ازدواج کرده ای ، و بجای اینکه با همتاهای خود در طائفه (بزرگ) قریش ازدواج کنی که اگر با آنها ازدواج می کردی ، فرزند نجیب از آنها به دنیا می آمد و تو شخصیت خود را حفظ می کردی ولی نه درباره فرزندت و نه درباره خودت اندیشیدی و با کنیزی ازدواج کردی ، که از شاءن تو دور است . امام حسین (ع) پس از دریافت نامه معاویه ، در پاسخ او چنین نوشت : نامه و انتقاد تو در مورد ازدواج من با کنیز آزاد شده ام به من رسید، این را بدان هیچکس در شرافت و در نسب به مقام رسول خدا (ص) نمی رسد، من کنیزی داشتم برای وصول به ثواب خدا او را آزاد ساختم سپس بر اساس سنت پیامبر (ص) با او ازدواج نمودم و این را نیز بدان که اسلام خرافات جاهلیت را از بین برد و هیچگونه سرزنشی بر مسلمانان روا نیست ، مگر گناه کنند (و من ثواب کردم نه گناه) بلکه سرزنش سزاوار آن کسی است که پیرو برنامه های جاهلیت باشد. وقتی که جواب نامه امام حسین (ع) به معاویه رسید، آن را خواند و سپس ‍ به یزید داد یزید آن را خواند و به پدرش گفت : افتخار حسین بر تو بسیار کوبنده است . معاویه گفت : چنین نیست ولی زبان بنی هاشم تند و تیز است که سنگ کوه را متلاشی می کند و دریا را می شکافد.


[ یکشنبه 90/9/6 ] [ 10:5 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

روزی امام حسین (ع) از جائی عبور میکرد دید جوانی به سگی غذا می دهد،به او فرمود: به چه انگیزه این گونه به سگ مهربانی می کنی ؟ او عرض کرد: من غمگین هستم ، می خواهم با خشنود کردن این حیوان غم و اندوه من مبدل به خشنودی گردد، اندوه من از این رواست که من غلام یک نفر یهودی هستم و می خواهم از او جدا شوم . امام حسین (ع) با آن غلام نزد صاحب او که یهودی بود آمدند، امام حسین (ع) دویست دینار به یهودی داد، تا غلام را خریداری کرده و آزاد سازد. یهودی گفت : این غلام را به خاطر قدم مبارک شما که به در خانه ما آمدی به شما بخشیدم و این بوستان را نیز به غلام بخشیدم و آن پول مال خودتان باشد. امام حسین (ع) هماندم غلام را آزاد کرد و همه آن بوستان و پول را به او بخشید وقتی که همسر یهودی ، این بزرگواری را از امام حسین (ع) دید گفت :من مسلمان شدم و مهریه ام را به شوهرم بخشیدم و به دنبال او شوهرش گفت : من نیز مسلمان شدم و این خانه ام را به همسرم بخشیدم.


[ یکشنبه 90/9/6 ] [ 10:4 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

محرم صفر امام حسین ابوالفضل عباس عاشورا کربلا بدون سانسور +18 فیلتر شکن هات

بعد از اینکه معاویه در نیمه ماه رجت سال شصتم می میرد یزید به حاکم مدینه که از بنی امیه بو نامه ای می نویسد و طی آن موت معاویه را اعلام می کند و می گوید: از مردم برای من بیعت بگیر. او می دانست که مدینه مرکز است و چشم همه به آن دوخته شده در نامه خصوصی دستور شدید خودش را صادر می کند، می گوید: حسین بن علی زا بخواه و از او بیعت بگیر و اگر بیعت نکرد سرش را برای من بفرست . حاکم مدینه امام را خواست ، در آن هنگام امام در مسجد مدینه (مسجد پیغمبر) بودند، عبداللّه بن زبیر هم نزد ایشان بود. مامور حاکم از هر دو دعوت کرد پیش حاکم بروند و گفت : حاکم صحبتی با شما دارد. پاسخ دادند: تو برو بعد ما می آییم . عبداللّه بی زبیر به امام (ع) عرض کرد: در این موقع که حاکم ما را خواسته و شما چه حدس می زنید؟ امام (ع) فرمود: اظن ان طاغیتهم قد هلک ، فکر می کنم که فرعون اینها تلف شده و ما را برای بیعت میخواهد. عبداللّه گفت : خوب حدس زدید، من هم همینطور فکر می کنم ، حالا چه می کنید؟ امام (ع) فرمود: من میروم تو چه می کنی ؟
عبداللّه جواب داد: بعدا تصمیم خواهم گرفت . عبداللّه بن زبیر از بیراهه به مکّه فرار کرد و در انجا متحصن شد. امام علیه السلام آماده شد تا به نزد حاکم برود عده ای از جوانان بنی هاشم را هم با خودش برد و گفت : شما بیرون بایستید، اگر فریاد من بلند شد بریزید داخل ولی تا صدای من بلند نشده در همینجا بمانید و از داخل شدن خودداری کنید. مروان حکم این اموی پلید معروف که زمانی حاکم مدینه بود انجا حضور داشت . حاکم نامه علنی را به امام رساند.
امام فرمود: چه می خواهید؟ حاکم شروع کرد به چرب زبانی صحبت کردن ، گفت : مردم با یزید بیعت کرده اند معاویه نظرش چنین بوده است ، مصلحت اسلام در این است بد هر طور که شما امر کنید اطاعت خواهد شد، تمام نقایصی که وجود دارد مرتفع می شود. امام (ع) فرمود: شما برای چه از من بیعت می خواهید؟ برای مردم می خواهید یعنی برای خدا که نمی خواهید؟ از این جهت که با بیعت من این خلافت شرعی شود که از من بیعت نمی خواهید بلکه می خواهید تا مردم دیگر بیعت کنند؟ حاکم گفت : بله . فرمود: پس این بیعت من در این اطاق خلوت که ما سه نفر بیشتر نیستیم برای شما چه فایده ای دارد؟ حاکم گفت : درست است پس باشد برای بعد.
امام (ع) فرمود: من باید بروم . حاکم گفت : بسیار خوب تشریف ببرید. مروان حکم ، رو به حاکم کرد و گفت چه می گویی ؟ اگر حسین از اینجا برود معنایش این است که بیعت نمی کنم ، ایا اگر از اینجا برود بیعت خواهد کرد؟! فرمان خلیفه را اجرا کن !
امام (ع) گریبان مروان را گرفت و او را بالا برد و محکم به زمین کوبید و فرمود: تو کوچکتر از این حرفها هستی . امام بیرون رفت ، بعد از آن سه شب دیگر هم در مدینه ماند. سبها سر قبر پیغمبر(ص) می رفت و دعا می کرد، می گفت : خدایا راهی جلوی من بگذار که رضای تو در اوست . در شب سوّم امام سر قبر پیغمبر اکرم (ص) می رود دعا می کند و بسیار می گرید و همانجا خوابش می برد، در عالم رویا پیغمبر اکرم (ص) را می بیند خوابی که برای او حکم الاهی و وحی داشت . حضرت فردای آن روز از مدینه بیرون آمد و از همان شاهراه نه از بیراهه به طرف مکّه رفت . بعضی از همراهان عرض کردند: یا بن رسول اللّه ! لو تنکبت الطریق الاعظم .... بهتر است شما از شاهراه نروید ممکن است مامورین حکومت شما را برگردانند مزاحمت ایجاد کنند، زد و خوردی صورت گیرد. فرمود: من دوست ندارم شکل یک آرم یاغی و فراری را به خود بگیرم از همین شاهراه می روم هر جه خدا بخواهد همان خواهد شد. با مطالعه این فراز تاریخ این سوال پیش می اید که چرا امام حسین (ع) در مدینه نماند و حتی بیعت ظاهری را نپذیرفت تا از حوادث و خطرات آینده در امان بماند؟ جواب این است : که امام (ع) دو مفسده در بیعت با یزید می دید که حتی در مورد معاویه وجود نداشت . یکی اینکه بیعت با یزید تثبیت خلافت موروثی از طرف امام حسین (ع) بود، یعنی مسئله خلافت یک فرد نبود مسئله خلافت موروثی بود. موضوع دوم ، که وضع آن زمان را از هر زمان دیگر متمایز می کرد، شخصیت خاص یزید بود. او نه تنها مرد فاق و فاجری بود بلکه متظاهر و متجاهر به فسق بود و شایستگی سیاسی هم نداشت . معاویه و بسیاری از خلفای آل عباس هم مردان فاسق و فاجری بودند ولی یک مطلب را کاملا درک می کردند و آن اینکه می فهمیدند که اگر بخواهند ملک و قدرتشان باقی بماند باید تا حدود زیادی مصالح اسلامی را رعایت کنند، شئون اسلامی را تا حدودی حفظ کنند این را درک می کردند که اگر اسلام نباشد آنها هم نخواهند بود. می دانستند که صدها میلیون جمعیت از نژادهای مختلف چه در آسیا، چه در آفریقا و چه در اروپا که در زیر حکومت واحد در امده اند و از حکومت شام یا بغداد پیروی می کنند فقط به این دلیل است که اینها مسلمانند به قران اعتقاد دارند و به هر حال خلیفه را یک خلیفه اسلامی می دانند. والا اولین روزی که احساس کنند که خلیفه خود بر ضد اسلام است ، چه اعلام استقلال می کنند. و برای این خلفایی که عاقل ، فهمیده و سیاستمدار بودند این را می فهمیدند که مجبورند تا حدود زیادی مصالح اسلام را رعایت کنند، ولی یزید بن معاویه این شعور را هم نداشت . آدم متهتکی بود، خوشش می آمد به مردم و اسلام بی اعتنایی کند حدود اسلامی را بشکند! معاویه هم شاند شراب می خورد ولی هرگز تاریخ نشان نمی دهد که معاویه در یک مجلس علنی شراب خورده باشد یا در حالتی که مست است وارد مجلس شده باشد. در حالی که این مرد علنا در مجلس رسمی شراب می خورد، مست لایعقل می شد بعد شروع می کرد به یاوه سرایی . تمام مورخین معتبر نوشته اند: که این مرد، میمون باز و یوزباز بود میمونی داشت که به آن کنیه اباقیس داده بود، این میمون را خیلی دوست داشت . چون مادرش زن بادیه نشین بود و خودش ‍ هم در بادیه بزرگ شده بود اخلاق بادیه نشینی هم داشت با سگ و یوز و میمون انس و علاقه بخصوصی داشت . میمون را لباسهای حریر و زیبا می پوشانید و در پهلو دست خود بالاتر از رجال کشوری و لشکری می نشاند! این است که امام حسین (ع) فرمود: و علی الاسلام السلام اذ بلی الامه براع مثل یزید. اصلا وجود این شخص (یزید) تبلیغ علیه اسلام بود. برای چنین شخصی از امام حسین (ع) بیعت می خواهند امام از بیعت امتناع می کرد و می فرمود: من به هیچ و جه بیعت نمی کنم . انها هم بیعت نکردن را خطری برای رژیم حکومت خودشان می دانستند، خوب هم تشخیص داده بودند و همین جور هم بود. بیعت نکردن امام ، یعنی معترض بودن ، قبول نداشتن اطاعت یزید را لازم نشمردن بلکه مخالفت با او را واجب دانستن . از این رو آنها می گفتند: که باید بیعت کنید و امام می فرمود: به این ذلت تن نمی دهم . می گفتند: اگر بیعت نکنید کشته می شوید. جواب این بود که : من حاضرم کشته شوم ولی بیعت نکنم . در اینجا جواب حسین (ع) یک(( نه)) است .


[ یکشنبه 90/9/6 ] [ 10:3 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
<      1   2   3   4   5   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????