سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

امام حسین(ع) و قیام انقلابی ایشان، همواره در کانون تفکر سیاسی شیعه بوده و تبیین گر آموزه های اصیل اسلامی است. مراجعه به سیره نظری و عملی آن امام همام، و سخنان گوهر بار شان پیرامون فلسفه،اهداف، مشروعیت و شرایط حاکم اسلامی، و کارکرد و کار ویژه های دولت، به خوبی اثبات کننده عدم جدایی دین از سیاست است که نوشته حاضر در صدد توضیح آن می باشد.

آیا قیام امام حسین(ع) و فرهنگ عاشورا، مى‏تواند دلیلى بر بطلان طرفداران جدایى دین از سیاست (سکولاریسم) باشد؟
جواب: برخى در جهت اثبات جدایى دین از سیاست چنین القا مى‏کنند که قیام امام حسین(ع) صد در صد دموکراتیک و به خواست مردم انجام گرفته است و با این کار نفى حاکمیت خداوند را به امام(ع) نسبت مى‏دهند:
«خروج و حرکت سیدالشهدا از مدینه و مکه به کربلا و به قصد کوفه، بنا به اصرار و دعوت شفاهى و کتبى انبوه سران و مردم کوفه، براى نجات آنها از ظلم و فساد اموى و عهده دار شدن زمامدارى و اداره امور آنان بود. دعوتى بود صد در صد مردمى و دموکراتیک ... جنگ و شهادت یا قیام و نهضت امام حسین(ع) و اصحاب او، علاوه بر آن یک عمل دفاعى صد در صد در حفظ و حیثیت اسلام و جان و ناموسشان بود؛ نشان از این حقیقت مى‏داد که خلافت و حکومت از دیدگاه امام و اسلام، نه از آن یزید و خلفا است، نه از آن خودشان و نه از خدا؛ بلکه از آنِ امت و به انتخاب خودشان است»بازرگان، مهدى،آخرت و خدا هدف بعثت، تهران، ص‏43. واقعیات تاریخى و تحلیل سخنان امام حسین(ع) به خوبى بیانگر الهى - دینى بودن اقدامات سیاسى امام حسین(ع) و در نتیجه ردّ نظریه طرفداران سکولاریسم است. جهت تبیین این موضوع و اینکه اقدامات امام حسین(ع) در راستاى چه نوع حکومتى بود، لازم است به تفاوت‏هاى مهم حکومت دینى با حکومت سکولار توجه شود؛ زیرا این دو در امور مهمى نظیر فلسفه و اهداف حکومت، نوع مشروعیت حکومت، شرایط حاکم اسلامى و ... تفاوت‏هاى اساسى دارند. از این رو به اختصار به تبیین دیدگاه آن امام شهید درباره موضوعات یاد شده مى‏پردازیم:

یک. فلسفه و اهداف حکومت‏

امام حسین(ع) - بر خلاف نظام‏هاى سکولار و مکاتب سیاسى رایج دنیا - اهداف حکومت را بسیار فراتر از تأمین رفاه و امنیت دنیوى و معیشتى مردم مى‏داند.
آن حضرت به هنگام ترک مدینه - و قبل از اینکه مسأله دعوت و یا بیعت کوفیان مطرح باشد - یکى از اهداف قیام خویش را، اصلاح جامعه اسلامى و انجام فریضه امر به معروف و نهى از منکر اعلام مى‏نماید: «انما خرجت لطلب‏الاِْصْلاحِ فِى امةِ جِدّى، ارید انْ امر بالْمعْروفِ و انْهى عنِ الْمنْکرِ»؛ بحارالانوار .
معناى این انگیزه این است که اگر امام از عدم تشکیل حکومت و نقض عهد مردم کوفه نیز مطمئن بود - بدون توجه به علم غیب ایشان - دست از خروج و قیام خود بر نمى‏داشت؛ چرا که انگیزه اصلى و اولى قیام حضرت، همان احیاى دین بود و مسأله حکومت و زمامدارى در مراحل بعدى قرار داشت.
سیدالشهدا(ع) در سخنرانى مهمى که در اواخر عمر معاویه در موسم حج و سرزمین منا و با حضور صدها تن از رجال و شخصیت‏هاى مذهبى و سیاسى عصر خویش ایراد کرد، اهداف خود را از تلاش براى به دست گرفتن حکومت چنین ترسیم فرمود:
«اللهم انک تعلم انه لم یکن ما کان منّا تنافساً فى سلطان و لا التماساً فى فضول الحطام و لکن لنزى المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فى بلادک و یأمن المظلومون من عبادک و یعمل بفرائضک و سننک و احکامک»؛ تحف العقول، ص‏243..
آن حضرت پس از بیان این نکته که نه به دنبال سلطنت و ریاست بر مردم هستم و نه در پى رسیدن به ثروت و مال دنیا، اهداف خود را چنین تعیین مى‏کند:
1. آشکار کردن نشانه‏هاى دین الهى،
2. اصلاح در روى زمین،
3. ایجاد امنیت براى بندگان مظلوم،
4. عمل کردن به واجبات، سنت‏ها و احکام و قوانین الهى‏سید جواد ورعى، حکومت دین از دیدگاه امام حسین(ع)، (مجموعه مقالات همایش امام حسین(ع))، ص‏288..
حضرت اباعبداللَّه(ع) در گفت و گویى که با فرزدق در مسیر مکّه به کوفه، در منزل صفاح دارد، مى‏فرماید:
«یا فرزدق! ان هولاء قوم لزموا طاعة الشیطان و ترکوا اطاعة الرحمن و اظهروا الفساد فى الارض، و ابطلوا الحدود و شربوا الخمور و استأثروا فى اموال الفقرا و المساکین و انا اولى من قام بنصرة دین اللَّه و اعزاز شرعه و الجهاد فى سبیله لتکون کلمة اللَّه هى العلیاء»؛ موسوعه کلمات امام حسین(ع)، ص 336..
در این قسمت امام(ع) امویان را به عنوان نخستین سکولارهاى واقعى در درون جامعه اسلامى - که در اندیشه کنار نهادن دین الهى هستند - معرفى مى‏کند و هدف خویش را مقابله با آنان و برپایى دین الهى مى‏داند. آن حضرت به روشنى فلسفه حکومت را «برترى کلمة اللَّه» بیان مى‏نماید و روشن است که بر پایى دین اسلام به صورت کامل، سعادت دنیوى و اخروى افراد را تضمین خواهد نمود.

دو. مشروعیت الهى حکومت‏

بررسى سخنان امام حسین(ع) ثابت مى‏کند که مشروعیت حکومت، فقط الهى است و حکومتى مشروع است که فقها از طرف خداوند منصوب باشند و رأى و بیعت مردم هیچ گونه تأثیرى در مشروعیت حکومت ندارد - هر چند تأثیر آن در کارآمدى حکومت حائز اهمیت است - آن گونه که افراد ناآگاه و فریفته مکاتب سیاسى غرب و یا مغرض از سکولار بودن حکومت - حتى در زمان حضور امام معصوم(ع) - سخن مى‏گویند و در صددند تا جنبه الهى و آسمانى حکومت را به هر نحوى انکار نمایند!
امام(ع) به فرماندار مدینه - که درخواست بیعت از آن حضرت براى یزید داشت - فرمود: «ایهاالامیر! انا اهل بیت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائکة و محلّ الرحمة و بنا فتح اللَّه و بنا یختم و یزید رجل فاسق شارب الخمر و قاتل النفس المحرمة معلن بالفسق و مثلى لایبایع مثله»؛ بحارالانوار، ج‏44، ص‏325.. در این جمله امام حسین(ع) - ضمن برشمردن دلایل مشروعیت خویش براى حکومت بر جامعه اسلامى - به دلایل نامشروع بودن حکومت یزید اشاره مى‏کند که به سبب فقدان نصب الهى، نه تنها هیچ گونه مشروعیتى براى تصدى و رهبرى جامعه اسلامى ندارد؛ بلکه به دلیل ارتکاب محارم الهى و نادیده گرفتن حدود الهى، حتى هیچ مصلحتى در بیعت با او وجود ندارد.
عدم بیعت امام حسین(ع) با یزید - با اینکه اکثریت مردم او را پذیرفته بودند - و قیام علیه یزید، به خوبى دلالت بر لزوم مشروعیت الهى حاکم و همبستگى «دین و سیاست» و ردّ نظریه سکولاریسم دارد. هر چند حتى اگر آن حضرت(ع) قیام نمى‏کردند، باز هم عدم بیعت با یزید به تنهایى بر این موضوع دلالت داشت.
امام حسین(ع) در روایات متعدد، بر انتقال مشروعیت حکومت از طریق وحى و پیامبر(ص) به ائمه(ع) و خودش تأکید مى‏کند: «ان مجارى الاُْمُوروالاَْحْکام عَلى اَیْدى الْعلَماء باللَّه الأمناء عَلى حَلاله وَ حَرامه»؛ همان، ص 278..
نکته روشن در این روایت این است که نه تنها امام(ع) مردم را متولّى زمامدارى و حکومت ندانسته؛ بلکه حق حاکمیت را به عهده علما - و به طور متیقن خود ائمه - نهاده است.قدردانى قراملکى، محمد حسن، سکولاریسم در مسیحیت و اسلام، ص‏317.
وقتى ابن زبیر از بیعت امام(ع) با یزید سؤال کرد، آن حضرت ضمن پاسخ منفى، علّت آن را انتقال حق حاکمیت جامعه اسلامى به خودش، بعد از شهادت امام حسن(ع) ذکر مى‏کند: «انى لا أبایع له ابداً لان الامر انما کان لى من بعد اخى الحسن»؛ موسوعه کلمات امام حسین(ع)، ص‏278..
امام همچنین در نامه به مردم بصره نوشت: «ما خاندان و اولیا و اوصیا و وارثان او (پیامبر(ص)) و سزاوارترین مردم به جانشینى او هستیم که دیگران بر ما سبقت جستند و ما تسلیم شدیم. تفرقه نخواستیم و به وحدت پاسخ دادیم. این در حالى بود که مى‏دانستیم ما بر امر ولایت از متولیان آن شایسته‏تریم»همان، ص‏315.. و یا در نامه‏اى به اشراف کوفه مى‏نویسد: «انّى احقّ بهذالامر لقرابتى من رسول اللَّه(ص)»؛ همان، ص‏377..

سه. شرایط حاکم اسلامى‏

از دیدگاه امام حسین(ع) فلسفه و هدف حکومت، حاکمیت احکام و قوانین دینى است تا در پرتو آن سعادت دنیا و آخرت مردم تأمین گردد، و مشروعیت آن فقط به نصب الهى است. در این صورت بدیهى است که باید حاکم آن از شرایط ویژه‏اى برخوردار باشد:
1. علم به احکام الهى‏
یکى از محورهاى مخالفت امام حسین(ع) با خلفا همین نکته بود. آن حضرت در یک گفت و گو خطاب به خلیفه دوم اظهار داشت: «صرت الحاکم علیهم بکتاب نزل فیهم لا تعرف معجمه و لا تدرى تأویله الاّ سماع الا ذان»؛ همان، ص‏117. ؛ «تو بر آنان حاکم شدى، آن هم حکومت با کتابى که در خاندان محمّد(ص) فرود آمد و تو از نکات سربسته و تأویل آن جز شنیدن به گوش‏ها چیزى نمى‏دانى».
آن حضرت در جمع رجال و شخصیت‏هاى مذهبى و سیاسى در سرزمین منا نیز فرمود: «امور باید به دست «عالمان باللَّه» باشد که امین حلال و حرام خدا هستند و در زمان حضور مصداق بارز آن امام معصوم(ع) است».
2. عامل به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص)
امام در نامه خود به کوفیان در این زمینه مى‏فرماید: «فلعمرى ماالامام الا العامل باالکتاب، و الآخذ بالقسط، و الدائن بالحق، و الحابس نفسه على ذات اللَّه»؛ موسوعه کلمات امام حسین(ع)، ص 313. که دلالت صریح بر «عمل به قرآن» و «وقف خود در راه خدا» به عنوان شرایط حاکم دارد.
3. بر پا کننده عدالت‏
از دیدگاه امام حسین(ع) عدالت و اقامه آن، از شرایط و وظایف بسیار مهم براى حاکم اسلامى است؛ چنان که در نامه خویش به کوفیان مى‏فرماید: «والاخذ بالقسط» و یا در موارد متعدد دیگرى یکى از دلایل عدم مشروعیت خلفا و حاکمان اموى را فقدان این موضوع مى‏داند.
بنابراین از دیدگاه امام حسین(ع) و فرهنگ عاشورا، دین با سیاست پیوندى عمیق و ناگسستنى دارد و اهداف و فلسفه حکومت‏ها، مشروعیت و شرایط حاکم و زمامدار، کارکرد و کار ویژه‏هاى دولت، همه باید بر اساس احکام و آموزه‏هاى الهى و در راستاى تحقق آن و تأمین سعادت دنیوى و اخروى بشر باشد.


[ شنبه 90/9/5 ] [ 10:24 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

سیمای امام حسین (علیه السلام) در احادیث پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)

-«الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة؛ حسن و حسین، سید جوانان اهل بهشتند».
-«حسین منی و أنا من حسین؛ حسین از من است و من از حسینم».
-«انا سلم سالمتم و حرب لمن حاربتم؛ من با هر کس که با شما (حسن و حسین(علیه السلام)) در صلح باشد، در صلح و سازشم و با هر کس با شما در جنگ باشد، در جنگم.»(1)
-حسین منی و أنا من حسین أحب الله من أحب حسیناً، حسین سبط من الأسباط.(2)
حسین از من است و من از حسینم. خدا دوست دارد کسی که حسین را دوست دارد. حسین سبطی از اسباط است.
-«من أحبنی فلیحب هذین؛ هر کس مرا دوست دارد، باید این دو را (حسن و حسین(علیه السلام))را دوست بدارد».

فضیلت دوستی امام حسین(علیه السلام) و نکوهش دشمنی با آن حضرت

-الحسن و الحسین من أحبهما ففی الجنة و من أبعضهما ففی النار.(3)
هر کس حسن و حسین را دوست بدارد، در بهشت است و هر کس آنها را دشمن بدارد، در آتش است.
-أنا و علی و فاطمة و الحسن و الحسین یوم القیامة فی قبة تحت العرش.(4)
من، علی، فاطمه، حسن و حسین روز قیامت در یک قبه زیر عرش هستیم.
-پیامبر، حسن را بر ران راست و حسین را بر ران چپ نشاند، سپس دست بر سر آنها گذارد و فرمود: «اللهم انی استودعهما ایاک و صالح المومنین؛ (خدایا، من این دو صالح المومنین (علی (علیه السلام)) را نزد تو به ودیعه سپردم.(5)

احادیث امام حسین (علیه السلام)

-ناتوان ترین مردم کسی است که از دعا کردن واماند وبخیل ترین مردم کسی است که در سلام دادن بخل ورزد.(6)
-هرگاه آشفتگی و بلا به عاقلی روی آورد، اندوه خود را با دور اندیشی می زداید و برای چاره جویی، در خانه عقل را می کوبد.(7)
-عقل جز از راه پیروی حق، به کمال نمی رسد.(8)
-هر کس این پنج چیز را نداشته باشد، (از زندگی خود)بهره چندانی نمی برد: عقل، دین، ادب، شرم و خوش خلقی.(9)
-شریف ترین مردم کسی است که پیش از اندرز دیگران پند گیرد و پیش از بیدارباش دیگران، خود بیدار شود.(10)
-امام حسین (علیه السلام) در تعریف برترین عبادت می فرماید:
جمعی، خدا را از شوق بهشت می پرستند؛ این عبادت سوداگران است. گروهی خدا را از بیم دوزخ می پرستند؛ این عبادت بردگان است و برخی خدا را از روی شکر و قدر شناسی می پرستند که این عبادت آزادگان و بهترین عبادت است. (11)
-از امام حسین(علیه السلام) پرسیدند: «ادب چیست؟» فرمود: «این است که از خانه خود بیرون آیی و با هر کس برخورد نکنی، مگر آنکه او را برتر از خود بینی».(12)
-آن کس که بخشش تو را پذیرد، تو را در جوانمردی کمک کرده است. (13)
-شکر گزاری تو بر نعمت پیشین، نعمت تازه را سبب می شود.
-هر کس از تدبیر بازماند و از چاره ها ناتوان گردد، مدارا، کلید (گره گشای مشکلات) اوست.(14)
-امام رضا (علیه السلام) از امام حسین (علیه السلام) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: «هر کس دوست دارد اجل او تأخیر افتد و روزی اش فزونی یابد، باید صله رحم انجام دهد».(15)
-سیدالشهدا(علیه السلام) می فرماید: «ای فرزند آدم! تو همانند روزها هستی؛ هر روز که بگذرد، بخشی از تو رفته است».(16)
-«بدترین اوصاف زمامداران، ترس از دشمنان و بی رحمی بر ناتوانان و خودداری هنگام بخشش است».(17)
-«هر کس خدا را آن گونه که حق پرستش اوست، بپرستد، خدا به او بالاتر از آرزوها وکفایتش ارزانی می کند».(18)

پی نوشت :

1-سنن ترمذی، ج13، ص 248.
2-کنزالعمال، ج6، ص 223، ح3953.(سبط به معنای جماعت و قبیله است و شاید معنی حدیث این است که حسین در رفعت مقام، مرتبه یک امت را دارد).
3-سنن ابن ماجه، ج1، ص 56.
4-کنزالعمال،ج6،ص217،ح3798.
5-تذکرةالخواص،ص267؛کنزالعمال،ج6،ص221.
6-بحارالانوار، ج93،ص294،ح23.
7-فرهنگ جامع سخنان امام حسین(علیه السلام)، ص 815.
8-بحارالانوار،ج78،ص 127، ح11.
9-فرهنگ جامع سخنان امام حسین(علیه السلام)، ص 816.
10-تحف العقول،ص175.
11-احقاق الحق،ج11،ح590.
12-فرهنگ جامع، ص 824.
13-بحارالانوار، ج71،ص 357،ح21.
14-بحارالانوار، ج78،ص128،ح11.
15-عیون اخبارالرضا،ج2،ص48،ح157.
16-ارشاد القلوب، ص 40.
17-بحارالانوار،ج44،ص189،ح2.
18-همان،ج71،ص184،ذیل حدیث44.


[ شنبه 90/9/5 ] [ 10:22 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

هر کس در زندگی خود، اسوه و پیشوایی دارد و می کوشد خود را به او نزدیک کند، تا پرتوی از صفات او را در درون جان خود بیند. به تعبیر دیگر، در درون دل انسان جایی برای اسوه ها و قهرمان ها است؛ و به همین دلیل، تمام ملت های جهان در تاریخ خود به قهرمانان واقعی و گاه پنداری متوسل می شوند و بخشی از فرهنگ و تاریخ خود را براساس وجود آن ها بنا می کنند؛ در مجالس خود از آن ها سخن می گویند و آ ن ها را می ستایند و سعی دارند خود را از نظر صفات و روحیات به آن ها نزدیک کنند. به همین دلیل، در اسلام دو اصل به نام «تولی» و «تبری» وجود دارد؛ که هر دو در واقع اشاره به یک حقیقت است.
طبق این دو اصل ما موظفیم دوستان خدا را دوست بداریم و دشمنان خدا را دشمن و پیشوایان بزرگ دین یعنی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امامان معصوم (علیهم السّلام) را در همه چیز الگوی خود قرار دهیم. این تولی و تبری یا «حب فی الله و بغض فی ا...» یکی از گام های مهم و موثر در تهذیب نفس و سیر و سلوک الی الله است. روی همین اصل، بسیاری از علمای اخلاق وجود استاد و مربی را برای رهروان این راه، لازم شمرده اند. قرآن مجید می فرماید:
«قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابراهیم و الذین معه اذقالوا لقومهم انا برآء منکم و مما تعبدون من دون الله» (سوره ممتحنه، آیه 4)
و یا «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذکرالله کثیرا» (سوره احزاب، آیه 21)
موضوع حائز اهمیت در این باب این است که چگونه می توانیم پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امامان معصوم (علیهم السّلام) را با این که عصر آنان گذشته و در زمان ما حضور ندارند، الگوی خویش قرار دهیم. با این که شیوه زندگی و رفتار آن روزگار با اکنون تفاوت فراوان کرده است؟ در پاسخ به این سوال به دو نکته اساسی باید توجه داشت:
اول این که ارزش های انسانی دارای دو جنبه است، یکی ثابت و دیگری متغیر.
چهره ثابت آن، همان جنبه ای است که به انسانیت مربوط می شود و صورت متغیر آن، قالبی است که آن ارزش در آن متجلی می شود. زمان و تغییر و تبدیل اوضاع، تنها قادر است در مورد دوم اثر بگذارد و آن را متحول کند ولی اصل و حقیقت آن ارزش، دستخوش تغییرات زمانی و مکانی نمی شود. برای مثال «علم آموزی» یکی از ارزش های والای انسانی و اسلامی است که در عصر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امامان (علیهم السّلام) به خاطر نبود رشته های مختلف علوم و بسیط بودن نیازمندی های بشر، تنها علم دین و برخی دانش های مفید مرسوم آن زمان، مورد تاکید بوده اند ولی این بدان معنا نیست که دانش مورد توصیه اسلام، همان ها بوده است و علوم مفید و مورد نیاز کنونی بشر، مشمول آن نباشند و یا «زهد» یکی از ارزش های انسانی است که مورد سفارش اسلام است، ولی این عمل در رفتار معصومان (علیهم السّلام) با توجه به اوضاع و مناسبات اقتصادی و اجتماعی آن روزگار، به صورتی ظهور می یافته است که آن صورت برای زمان ما مناسب نیست و اگر خود آن پیشوایان نور، در عصر ما حضور می داشتند و در همین اوضاع و احوال به سر می بردند، قطعا در عمل به این دستور دینی، راهی مطابق با اقتضائات این دوران می رفتند.
بنابراین وقتی سخن از ارزش های دینی به میان می آید و لزوم اقتدا به سیره پاک امامان (علیهم السّلام) مورد تاکید قرار می گیرد، این بدان معنا نیست که آن اوصاف و حقایق، تنها یک قالب داشته به صورتی که اگر کسی نخواهد آن را در زمان خود پیاده کند، الزاما باید از اصل آن صرف نظر کند، بلکه همان گونه که در مورد برخی مسایل فقهی، اصول ثابت و متغیر وجود دارد، در زمینه موضوعات اخلاقی نیز همین گونه است. برای معرفی الگوی دینی به جوانان، این قضیه باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد.

دو رکن اساسی در پیروی از الگو

شخصی که به عنوان «الگو» در زندگی کسی برگزیده می شود، از دو جهت در فرد اقتداکننده اثر می گذارد؛ یکی آن که قلب او را تسخیر کرده و در کمند خویش می گیرد و دیگری آن که عمل و رفتار او را در راستای عملکرد خود قرار می دهد و این دو امر می تواند تمام استعدادها و قوای انسانی او را، در راستای نزدیک شدن و تشابه به شخص اسوه، بسیج کند و کار محبت قلبی، شتاب دادن به حرکت در جهت تطابق عمل و منش با شخص الگو است. بر همین اساس، ما دو وظیفه عمده در برابر معصومان (علیهم السّلام) به عنوان مقتدایان تربیت و کمال خود داریم:
1 - مودت: قرآن کریم از قول تمامی انبیا نقل می کند که آنان به قوم خود می گفتند:
«ما در برابر کار رسالت خویش از شما اجری نمی خواهیم» (شعرا، آیات 109، 127، 145، 164، 180).
و این سخن را بی هیچ استثنایی بیان می کردند ولی در مورد پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ، همین کلام، با یک استثنا آمده و آن محبت و دوستی اهل بیت آن حضرت است. (شوری /23) در آیه دیگری به این حقیقت اشاره می کند که آن چه آ ن حضرت، به عنوان اجر رسالت خود طلب کرده است، سود آن مرجعی جز خود مردم ندارد. (ر. ک سبا، آیه 48)
2 - وظیفه مهم دیگر عمل بر طبق سخن و رفتار آن اسوه های هدایت است و تنها در این صورت است که وقتی با محبت و عشق به آن ها جمع شد، تاسی عملی و شیعه بودن محقق می شود. (ر. ک یادداشت های استاد مطهری ج 1 ص 117) امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: پدرم امام باقر(علیه السّلام) به گروهی از شیعیان فرمود: هر کس به امامی اقتدا کرده و او را به عنوان پیشوا و اسوه خود قرار داده است باید عمل خود را مطابق با شیوه و عمل او قرار دهد، (ارشاد القلوب، ص 101)

حسین بن علی (علیه السّلام) الگوی آزادگی

آزادی در مقابل بردگی، اصطلاحی حقوقی و اجتماعی است، اما «آزادگی» برتر از آزادی است و نوعی حریت انسانی و رهایی انسان از قید و بندهای ذلت آور و حقارت بار است. تعلقات و پای بندی های انسان به دنیا، ثروت، اقوام، مقام، فرزند و... در مسیر آزادی روح او، مانع ایجاد می کند. اسارت در برابر تمنیات نفسانی و علقه های مادی، نشانه ضعف اراده بشری است. (ر. ک: آزادی معنوی شهید مطهری ص38)
عظمت و بزرگی حسین بن علی (علیه السّلام) چنان افق وسیع دین و دینداری و رادمردی و استقامت و آزادگی را درخشان کرده است، که هر عاشق و جویای حقیقتی را به سوی خود کشانده است و شیفته صفا و عشق خویش می کند.
مهاتما گاندی- رهبر استقلال طلب هند- می گوید: «من زندگی امام حسین، آن شهید بزرگ اسلام، را به دقت خواندم و به صفحات کربلا بسیار توجه کرده ام و بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، باید از سرمشق حسین پیروی کند. (فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، ص 279)
و یا عبدالرحمن شرقاوی- نویسنده بزرگ مصری- می گوید: «حسین شهید راه دین و آزادی است نه تنها شیعه باید به نام حسین ببالد، بلکه تمام آزادمردان باید به این نام شریف افتخار کنند.» (همان، ص 283) و خود آن بزرگوار در نامه ای به سلیمان بن صردخزاعی نوشت: «فلکم فی أسوة» (بحارالانوار ج 44 ص 381) رفتار من برای شما الگوست.
از ویژگی های الگوپذیری انسانی آن حضرت، آزادگی و ظلم ستیزی و ستم ناپذیری بی نظیر اوست. او به راستی نه تنها قهرمان سازش ناپذیر در برابر ستم و استبداد بود، بلکه بنیان گذار این شیوه آزادمنشانه و انسانی است که تمامی آزادی خواهان و ستم ستیزان و مبارزان راه عدالت، باید به آن قهرمان حریت و رهایی، تاسی جویند. تعالیم اسلام همگی در راستای عزت بخشیدن به انسان و رهایی وی از دل بستن به اموری است که با مقام شامخ انسانیت سازگار نیست.
اسلام انسان را از عبادت، خشوع و هرگونه سرسپردگی به معبودهای دروغین که با عزت انسان سازگار نیست رهانیده است و از او می خواهد جز در مقابل خدا در برابر هیچ کس سرتسلیم فرودنیاورد و فقط خداوند درنظر او بزرگ و باعظمت باشد. هرچند همه رهبران الهی از همه صفات کامل به طور کامل برخوردارند و در همه ابعاد کامل اند؛ ولی اختلاف موقعیت ها سبب شد تا یکی از ابعاد شخصیت انسانی در هریک از آن بزرگواران به طور کامل تجلی یابد و آن امام به عنوان اسوه و مظهر آن صفت مطرح شود. برای مثال زمینه بروزشجاعت در حضرت علی(علیه السّلام) بیش از سایر امامان (علیهم السّلام) به وجود آمد. بدین سبب، آن امام (علیه السّلام) مظهر کامل این صفت به شمار می آید. زمینه بروز عزت، سربلندی و آزادگی در امام حسین(علیه السّلام) بیش از دیگر امامان(علیهم السّلام) بروز کرد، به گونه ای که آن حضرت «سرور آزادگان جهان» لقب گرفته است.
آن حضرت حتی در دشوارترین موقعیت ها حاضر نشد در مقابل دشمن سرتسلیم فرود آورد و برای حفظ جان خویش کمترین نرمشی که برخاسته از ذلت باشد نشان دهد. حماسه عاشورا سراسر آزادی، آزادگی، عزت، مردانگی و سربلندی است. اعمال و سخنان سالارشهیدان(علیه السّلام) سرمشق تمامی آزادگان جهان در همه زمان هاست. آن حضرت می فرماید: «من مرگ (در راه خدا) را جز شهادت و زندگی با ستمگران را جز ذلت و فرومایگی نمی دانم.» (بحارالانوار، ج 44، ص 381) نیز می فرماید: «مردن با عزت و شرافت از زندگی با ذلت بهتر است.» (همان، ج 1، ص 150) و یکی از رجزهای آن امام در عاشورا چنین است: «مرگ بهتر از ننگ و عار است و ننگ بهتر از داخل شدن در آتش است...» (بحارالانوار، ج 45، ص 50)
وقتی شب تاسوعا برای آخرین بار تسلیم و بیعت یا جنگ و شهادت به او پیشنهاد شد، پاسخ داد: «به خدا سوگندنه هرگز دست ذلت به شما می دهم و نه مثل بردگان فرار می کنم.» (الارشاد، ج 2، صص 98) و نیز در روز عاشورا فرمود: «زنازاده فرزند زنازاده مرا به انجام دادن یکی از 2 کار مجبور کرده، شمشیر و کشته شدن یا ذلت، ذلت از ما خانواده بسیار دور است. خداوند و پیامبرش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مومنان و دامن های پاکی که در آن ها پرورش یافته ایم، آن را برای ما نمی پسندند. (بحارالانوار ج 45، ص 9) و آن حضرت در واپسین لحظات زندگی، انسان ها را به آزادگی دعوت کرد و فرمود: اگر دین ندارید، در دنیای خود آزادمرد و جوانمرد باشید. (همان، ج 45، ص 51).

نمونه هایی از آثار و برکات آزادگی در سیره حسینی

حقیقت آزادگی این است که انسان فقط بنده خدای متعال باشد و از بندگی غیرخدا رها باشد، همین حقیقت را امام علی(علیه السّلام) خطاب به فرزندش بیان می کند: که لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا (نهج البلاغه نامه 31) بنده دیگری مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است.
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
حال این نوع آزادگی آثار و برکاتی دارد که به نمونه هایی از آن اشاره می شود:
1 - شجاعت: خداوند در توصیف ویژگی های مردان الهی و مبلغان راه حقیقت، شجاعت و شهامت را یکی از بارزترین صفات و خصلت های آنان می شمارد و می فرماید: «الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لا یخشون احدا الا الله و کفی بالله حسیبا.» (احزاب /39)
و شجاعت در گفتار و کردار حضرت اباعبدا... الحسین(علیه السّلام) متجلی بوده که آن نشان روح آزاد و عظمت نفسش می باشد. همان طور که پدربزرگوارش در نهج البلاغه فرمود: «به خدا سوگند اگر تمام عرب در نبرد با من پشت به پشت هم دهند، از صحنه جنگ روی برنگردانم و اگر فرصت باشد به پیکار همه آن ها می شتابم.» (نامه 45) حسین(علیه السّلام) در روز عاشورا آن چنان شجاعانه می رزمید که در لحظات آخر عمرسعد به لشکریان گفت: وای بر شما، آیا می دانید با چه کسی می جنگید؟ این فرزندکشنده عرب است، پس از هر طرف بر او حمله کنید. (مناقب آل ابی طالب، ج 3 ص 258) امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) با اشاره به رشادت های جدش خطاب به آن حضرت می فرماید: زمانی که لشکر کوفه تو را قویدل و نترس و پرجرات یافتند و توانایی جنگ با تو را نداشتند دام های مکرشان را بر سر راهت نهادند و با حیله و شرارتشان به مقابله با تو برخاستند. (همان ص 503) و این نشان از روحیه آزاد حسین بن علی(علیه السّلام) و روحیه ذلت بار دشمنانش است.
2 - صلابت و قاطعیت: از دیگر ویژگی های رهبران آسمانی در پرتو آزادگی آن ها اراده پولادین و صلابت در راه هدف است و امام حسین(علیه السّلام) از چنین صلابتی برخوردار بود. ایشان در پاسخ برادرش محمدحنفیه- که راه های مصلحت آمیزی برای حضرت پیشنهاد می کرد- اراده خلل ناپذیر خودرا در مبارزه با یزید چنین ابراز می کند برادرم! اگر در روی زمین هیچ گونه پناهگاه و مرکز امنی نباشد، با یزیدبن معاویه بیعت نخواهم کرد. (موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 289)
3 -زهد و دنیاگریزی: زهد عبارت است از ترک و بی اعتنایی به امور مادی دنیا در مقابل یک حقیقت دیگر که آن خدا یا آخرت یا شرافت و یا آزادی و یا چیز دیگر است. این ترک زندگی دنیوی نیست بلکه ترک یک نوع از زندگی یعنی لذت گرایی و انتخاب نوعی دیگر از زندگی است که همراه با عزت و شرافت و کرامت انسانی است و این نوع زندگی اجتماع را می سازد و زندگی غیرزاهدانه است که موجب فنا و سقوط ملت هاست. (یادداشت های استاد ج 5 ص 378) و امام حسین(علیه السّلام) هم از نظر اندیشه، و هم از نظر رفتاری در بالاترین سطح زهد قرار داشت. امام می فرماید: خداوند دنیا را وسیله آزمایش و مردم را برای فانی شدن آفرید. پس تازه هایش کهنه و نعمت هایش زایل و شادی آن مبدل به غم می شود و خانه و منزلگاهی است زودگذر و کوتاه مدت پس برای آخرت توشه ای برگیرید که بهترین توشه تقواست (فرهنگ سخنان امام حسین(علیه السّلام) ص321)
4 - سخاوت و بخشندگی: امام حسین(علیه السّلام) می فرماید: کسی که بخشش نماید، بزرگی خواهد یافت و هرکس بخل ورزد، پست خواهد شد و یقینا بخشنده ترین مرد کسی است که نیازمندی که از او امید یاری ندارد، بخشش کند. (همان، ص 82)
روزی شخصی برای حل مشکل نزد آن حضرت آمد و هنوز لب به سخن نگشود که حضرت به او فرمود: ای برادر خواسته ات را به صورت شفاهی مطرح نکن. خواسته خود را در کاغذی بنویس تا ان شاء الله من با انجام دادن آن، موجبات خوشحالی تو را فراهم آورم. او نیز نامه ای نوشت و حضرت پاسخ دادند و در ادامه حضرت به او فرمود:
ای برادر اگر روزی گرفتار شدی مشکل خود را جز برای سه کس اظهار نکن: 1- افراد دیندار 2- جوانمرد 3- انسان هایی که شرافت خانوادگی دارند. زیرا دیندار برای حفظ دین خود به تو یاری می رساند و جوانمرد به سبب مردانگی خود حیا می کندو به کارت رسیدگی می کند و فرد اصیل و شریف نیز می داند که تو با رفتن نزد او، از آبرویت مایه گذاشته ای و برای انجام خواسته ات کوشیده ای، لذا آبرو و شخصیت تو را حفظ می کند.» (تحف العقول ص 247)


[ شنبه 90/9/5 ] [ 10:21 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

-ام فضل، همسر عباس، عموی پیامبر، شبی خوابی دید که اونو نگران کرد. خدمت پیامبر اومد و از حضرت خواست خوابش رو تعبیر کنه. ام فضل گفت: «خواب دیدم عضوی از اعضای شما در خانه من است....» رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خواب اونو این طور تعبیر کرد: «دخترم، فاطمه (سلام الله علیها) پسری به دنیا می آورد که تو از او نگه داری می کنی». طولی نکشید که امام حسین (صلی الله علیه و آله و سلم) به دنیا آمد و اون حضرت رو برای نگه داری به ام فضل سپردن»(1)
شاید این خواب نشونه همون حدیث پیامبر بود که درباره فرزند عزیزش، حسین (علیه السلام) می فرمود: «حسین از من است و من از حسینم» حسین، پاره تن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و ادامه نسل روشن پیامبر خدا در سلاله پاک حسین(علیه السلام) قرار گرفته بود.
-در بحارالانوار نقل شده است که وقتی امام حسین(علیه السلام)متولد شد، اون حضرت رو در پارچه سفیدی پیچیدن و پیش رسول خدا بردن تا اسمی برای او انتخاب کنه. در این هنگام، جبرئیل نازل شد و به پیامبر فرمود: «حق تعالی به تو سلام می رساند و می فرماید: چون علی(علیه السلام)نسبت به تو، مثل هارون است نسبت به موسی، پس نام پسر کوچک هارون را بر این کودک بگذار. نام او شبیر بود؛ تو به زبان عربی او را حسین بخوان».(2)
دل من در هوای دیدن دوست
خانه بر دوش می شود امشب
عالم از پرتو جمال حسین
پرنیان پوش می شود امشب
خانه مصطفی زبال ملک
همه مفروش می شود امشب
-براساس روایت ها، در جشن میلاد امام حسین (علیه السلام)-ابوالائمه، سیدالشهداء-فرشتگان زیادی شرکت کردن و به سرور و شادمانی پرداختن.
علامه مجلسی می نویسه:
ام سلمه گفت: برای حسین(علیه السلام)لباس بهشتی آوردند و پیامبربه او پوشاند. فرمود: این حله، لباسی است که پر جبرئیل و فرشتگان تار و پود آن را تشکیل می دهد. به حسینم می پوشانم و او را زینت می دهم که امروز روز زینت اوست و او را بسیار دوست دارم.(3)
زهی امشب که عالم غرق نور است
به هر کس بنگری، غرق سرور است
سرور معنوی پیداست هر جا
تجلای خدا پیداست هر جا
شب میلاد ثار الله آمد
جهان پرداز عشق از راه آمد
-ابی عبدالله، کنیه امام حسینه. پیامبر این کنیه رو برای ایشون انتخاب کرد. اباالائمه و ابالمساکین هم از دیگر کنیه های ایشونه. رشید، طیب، وفی، زکی، سید، سعید، التابع لمرضات الله، الدلیل علی ذات الله، الشهید بکربلاء و سیدالشهداء هم از لقب های اون حضرته. ولی معروف ترین لقبی که پیامبرخدا، امام حسین(علیه السلام) رو با اون خطاب می کرد، «سید شباب اهل الجنة»بود.
-امشب به کف دل، در نایاب آمد
میلاد حسین، فخر احباب آمد
گویید به نوکران دربار حسین
خیزید و ادب کنید، ارباب آمد
امشب باید به دوستداران و عاشقان امام حسین(علیه السلام) تبریک ویژه گفت؛ اونایی که مصداق این حدیث گهربار رسول مهر و دوستی شدن: «هر کس من و این دو پسر (حسن و حسین) و پدر آنها را دوست بدارد، روز قیامت در صف من قرار خواهد گرفت.(4)
-این حدیث پیامبر رو زیاد شنید یم که «حسن و حسین، سید جوانان اهل بهشتند.» شیخ مفید از پیامبر خدا روایت می کنه که حضرت فرمود: «حسن و حسین، گوشواره های عرش الهی هستند. بهشت به خالق خود گفت: آیا ضعفا و فقرا را در من جای می دهی؟ خطاب شد: آیا خشنود نیستی که حسن و حسین، ارکان تو هستند. بهشت از این بشارت خداوند بر خود بالید و مانند عروسان فخر فروشی کرد».
-نباید فراموش کرد که این همه محبت و سفارش پیامبر نسبت به امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام)، فقط به خاطر علاقه و مهر ساده پدرانه نبود، بلکه دلیل این همه عشق و این همه سفارش، کمالات ویژه این دو بود که آنها را محبوب خداوند کرده بود. حسین، چراغ هدایت و کشتی نجات امت معرفی شده. پیامبر در منزلت امام حسین(علیه السلام) فرمود: «کسی که دوست دارد محبوب ترین فرد زمینی را نزد اهل آسمان ببیند، به حسین (علیه السلام) نگاه کند». (5)
-امام حسین(علیه السلام) تنها، محبوب پیامبر نبود، استاد علائلی می گه: «اختلافی نیست در اینکه حسین، محبوب هر کس و برگزیده و پسندیده تمام قبایل و طبقات مردم بود. جاذبه او آن چنان در مردم نفوذ داشت که او را تقدیس می کردند و با دیده ای بالاتر از آنکه به دیگران می نگرند، به او نگاه می کردند».(6)
اون حضرت با مردم بود و در نهایت سادگی و تواضع با آنها زندگی می کرد. همه ساله پیاده به حج می رفت. در نماز جماعت حاضر می شد. به عیادت بیماران می رفت. دعوت فقیران رو می پذیرفت و خودش برای نیازمندان و بیوه زنان و یتیمان غذا می برد.
-امام حسین از همون ابتدا، از شهادت خودش و آینده قیامش آگاه بود. همون طور که جدش، پیامبر خدا، خبر شهادت اون حضرت رو از جبرئیل شنیده بود؛ لذا ابن ابی الحدید درباره اون حضرت می گه: «بزرگ مرد تاریخ که حمیت و غیرت و انتخاب مرگ زیر شمشیر را در برابر پستی و ذلت به مردم جهان آموخت، ابی عبدالله حسین بن علی بن ابی طالب بود».(7)
-ابواسامه از امام صادق(علیه السلام) درباره تفسیر آیه «یاایتهاالنفس المطمئنه...» پرسید. امام فرمود: «این نفس مطمئنه راضیه مرضیه، جدم، حسین(علیه السلام) است که خداوند از او راضی و او از خداوند راضی است و این سوره مخصوص حسین و شیعیان اوست که در روز قیامت با او در بهشت خواهند بود».(8)

محبت سرشار

زهرا اکافان
ای که آمیخته مهرت با دل
کرده عشق تو مرا دریا دل
بذر عشقی که به دل کاشته ام
جز هوای تو ندارد حاصل
از می عشق تو، عاقل، مجنون
وز خم مهر تو مجنون، عاقل
گر شود کار جهان زیر و زبر
نشود عشق تو از دل زایل(9)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به امام حسین(علیه السلام) بسیار محبت می کرد و او را همیشه و همه جا گرامی می داشت. تا زنده بود، در کنار خود می نشاند، به گونه ای که این موضوع مایه شگفتی دیگران می شد. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) می کوشید این وابستگی رابه همگان اعلام کند.
پیامبر گرامی اسلام در شأن امام حسین(علیه السلام) و امام حسن(علیه السلام) سخن ها فرموده و بارها محبتش را به آنها اظهار کرده است.
ابوایوب انصاری می گوید:«بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شدم. حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) را دیدم که درحضور او و در دامنش بازی می کردند. گفتم: یا رسول خدا! آیا آنها را دوست داری؟ فرمود: چگونه آنها را دوست نداشته باشم در حالی که آنها گل های من هستند که می بویم».(10)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در شأن امام حسین(علیه السلام) فرمود: «حسین(علیه السلام)، محبوب ترین افراد نزد من است.»(11) در جایی دیگر فرمود: «حسین(علیه السلام)از من است و پاره وجود من است و من نیز از حسینم.. هر دو از نور واحدیم و دین من از حسین(علیه السلام)حیات یافته است».
پیامبر آن چنان به امام حسین(علیه السلام) محبت می کرد که به نظر عده ای عجیب می آمد. گفته اند: «آن حضرت بالای منبر مشغول سخنرانی بود که حسین (علیه السلام) وارد مسجد شد و دوان دوان به سوی ایشان رفت. در حال دویدن، پایش در پیراهن بلندش گیر کرد و بر زمین افتاد. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از بالای منبر پایین آمد. او را در آغوش گرفت و با خود به بالای منبر برد و بر دامنش نشاند و فرمود: خدا، شیطان را بکشد. هنگامی که او بر زمین افتاد، چنان شدم که گویی قلب من فرو افتاد.»(12)
در پاره ای از اسناد آمده است، مردم در حالی که از دیدن این صحنه حیرت کرده بودند، گفتند: تا این اندازه محبت از کسی ندیده ایم. پیامبر فرمود: خدا، مرا به چنین ابراز محبتی فرمان داده است».(13)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) اسلام را به مردم عرضه کرد و بقای دین آن حضرت از قیام حسین بن علی (علیه السلام) و واقعه عاشورا است. اگر قیام حسین بن علی (علیه السلام) نبود، امروز اسلام سفیانی و معاویه ای در میان مردم رواج داشت و از قرآن فقط اسمی باقی مانده بود. خدا خواست تاج چنین افتخاری را بر سر حسین(علیه السلام) بگذارد و چنین هم شد.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) افزون بر جنبه عاطفی، هم برای بیان واقعیت و هم به منظور اتمام حجت با مردم، محبت خود را به حسین(علیه السلام) اعلام می کرد، به گونه ای که این محبت حسینی نه فقط در قلب پیامبر، بلکه تا قیامت در همه قلب ها می جوشد و انسان های حق جو به آن حضرت عشق می ورزند.
پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، چنین محبتی را پیش بینی و از آن به عنوان «محبت مکتوم» یاد کرده و فرموده است: «هر آینه، برای حسین(علیه السلام) در قلب های اهل ایمان محبتی پنهانی وجود دارد».(14)
هر جا که بود غذای روحی
از سفره نعمت حسین است
دل های همه خدا پرستان
کانون محبت حسین است(15)
به راستی
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست
این چه شمعی است که جان ها همه پروانه اوست.

پی نوشت :

1-الاصابه،ج4،ص461؛بحارالانوار، ج43،صص242 و 243.
2-بحارالانوار،ج3،صص239،238، و 241.
3-همان،ج10، ص 32.
4-کشف الغمه، ص 75.
5-امالی صدوق، ص 101.
6-سموالمعنی،ص 139.
7-باقر شریف، حیاة الامام حسین(علیه السلام)، ج1،ص113.
8-ارشاد، ص 202.
9-شعر از جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، ص 148.
10-در مکتب مهتر شهیدان؛ امام حسین(علیه السلام) ، ص 53، به نقل از: مجمع الزوائد، ج9، ص 182.
11-«احب الناس الی حسین»، در مکتب مهتر شهیدان؛ امام حسین(علیه السلام)، ص 53، به نقل از: تهذیب ابن عساکر، ج4،ص327.
12-«ان الله قد امرنی به»، در مکتب مهتر شهیدان؛ امام حسین(علیه السلام)، ص 55، به نقل از: مجالس المواعظ، ص 40.
13-«الاسلام نبوی الحدیث و حسینی البقاء» در مکتب مهتر شهیدان؛ امام حسین(علیه السلام)، ص 57.
14-ابوالفضل بهشتی، فلسفله و عوامل جاودانگی نهضت عاشورا، ص 57، به نقل از: سفینةالبحار، ماده «حسن»، ج1، ص 257.
15-همان.


[ شنبه 90/9/5 ] [ 10:20 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

1-دانش

معاویه وقتی می خواست حلقه علم و تدریس امام حسین(علیه السلام) را به مردی از قریش معرفی کند، به او گفت: «اگر وارد مسجد رسول خدا شدی و حلقه ای از مردم را دیدی که چنان نشسته اند که گویی بر سرشان پرنده نشسته (یعنی تمام توجه شان به سخنران است)، پس آن مجلس ابا عبدالله است».(1)

2-عبادت

ابن اثیر از مصعب زیبری روایت کرد: «حسین با فضیلت و متمسک به دین بود و نماز و روزه و حج او بسیار بود».(2)

3-سخاوت

ابن عساکر در تاریخ خود از ابی هشام فناد روایت می کند که او از بصره برای حسین (علیه السلام) کالا می آورد و آن حضرت، پیش از آنکه از جا برخیزد، همه را به مردم می بخشید.(3)

4-ادب و بزرگواری

امام زین العابدین از پدرش امام حسین(علیه السلام) نقل می کرد که آن حضرت می فرمود: «اگر مردی به من دشنام دهد، در این گوش (وبه گوش راستش اشاره فرمود) و عذر بیاورد، در گوش دیگرم، عذر او را می پذیرم».(4)
مردی خدمت امام حسن(علیه السلام) آمد و از ایشان کمک خواست. حضرت صد دینار به او داد. سپس حسین(علیه السلام) رفت و از آن حضرت نیز کمک خواست. امام فرمود: برادرم چقدر به تو داد؟پاسخ داد: صد دینار. امام حسین (علیه السلام) نود و نه دینار به او داد؛ زیرا نخواست با برادرش برابری کرده باشد.(5)

5-عدالت خواهی و ظلم ستیزی

امام حسین(علیه السلام) می فرمود: «انی لا أری الموت الا السعادة و لاالحیاة مع الظالمین الا برماً؛ همانا من مرگ را جز سعادت، و زندگی با ظالمان را جز خفت نمی دانم».

6-زهد

ابن شهر آشوب در مورد زهد آن حضرت آورده است: به او گفته شد: «چقدر ترس تو از خداوند بزرگ است؟» فرمود: «در امان نیست کسی در روز قیامت مگر آن کسی که در دنیا از خدا بترسه».(6)

شجاعت

عماد می گوید: «شجاعت حسین صفتی بود که ظهور آن از او غریب نبود؛ زیرا ظهور شجاعت از او مثل ظهور طلا از معدن طلاست».(7)
8-صبر
امام حسین(علیه السلام) در مقام صبر، امتحانی داد که دوست و دشمن در شگفت ماندند. در زیارت ناحیه مقدسه آمده است: «ولقد عجبت من صبرک ملائکة السماء؛ فرشتگان از صبر و شکیبایی تو به شگفت آمدند.»

پی نوشت :

1-سمو المعنی، ص 98، به نقل از: تاریخ ابن عساکر، ج4، ص 322.
2-اسدالغابه، ج2،ص 20.
3-سمو المعنی، صص150 و 151.
4-نظم در السمطین، ص 209.
5-سمو المعنی، ص152.
6-مناقب،ج4،ص 69.
7-ابوالشهداء، ص 71.


[ شنبه 90/9/5 ] [ 10:18 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند:
-«حسین از من و من از حسینم. خداوند دوست دارد هر کس که حسین را دوست بدارد.»(1)
-«مقام حسین در آسمان ها بزرگ تر از مقامش در زمین است، بر سمت راست عرش خدا نوشته شده است: «حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است».(2)
-ابوذر غفاری می گوید:
خودم دیدم که پیامبر، حسن و حسین را می بوسید و می فرمود: «هر کس حسن و حسین و نسل و ذریه شان را مخلصانه دوست بدارد، آتش به صورت او نمی رسد. اگرچه گناهانش زیاد باشد، مگر گناهی که ایمان او را بگیرد».(3)
-«حسن و حسین، دو ریحانه خوش بوی منند».(4)
-حسن و حسین، دو سرور جوانان اهل بهشتند».(5)
-«هر کس حسن و حسین (علیه السلام) را دوست بدارد، همانا مرا دوست داشته و هر کس آنان را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است».(6)
-از پیامبر پرسیدند:«چه کسانی از اهل بیت نزد شما محبوب ترند؟ فرمود:حسن و حسین(علیه السلام).(7)

پی نوشت :

1-سنن ترمذی، باب مناقب حسن و حسین(علیه السلام) ؛ کامل الزیارات، ص 114.
2-عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ص 62.
3-کامل الزیارات، ص 114.
4-صحیح بخاری، کتاب مناقب حسن و حسین(علیه السلام).
5-سنن ترمذی، ابواب المناقب، باب مناقب حسن و حسین(علیه السلام).
6-سنن ابن ماجه، فضایل حسن و حسین(علیه السلام).
7-سنن ترمذی، باب مناقب حسن وحسین(علیه السلام).


[ شنبه 90/9/5 ] [ 10:17 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

ماجرای حسین علیه ‏السلام در روز عاشورا ماجرایی است شگفت‏ انگیز که انسان را به بزرگداشت آن وا می‏دارد، زیرا ماجرای پیروزی حق بر باطل و شکست باطل در برابر حق در بستر تاریخ است.
در کربلا دو گروه با یکدیگر می‏ستیزند: گروه حق و گروه باطل و بی گفتگو حق، پیروزی می‏شود و باطل در هم می‏شکند، زیرا باطل به طور حتم رفتنی است. این سنت الهی است که در میان آفریدگان جاری است و دگرگونی هرگز در سنت الهی راه ندارد. در کربلا نیز بی گمان همین سنت تحقق یافت. چه، می‏بینیم که این ستیز میان اندیشه‏ها و هدف‏ها بوده، نه میان تن‏ها و پیکره‏ها و به همین سبب، حسین علیه‏السلام پیروز و برنده گشت و یزید شکست خورده و زیان‏ کار شد. حسین برنده‏ی نبرد شد و یزید بازنده‏ی آن.
خداوند می‏فرماید:
در حقیقت، ما فرستادگان خود و کسانی را که ایمان آورده‏اند در زندگی دنیا قطعا یاری می‏کنیم.1
خدا مقرر کرده است که:
حتما من و فرستادگانم چیره خواهیم گشت. آری، خداوند نیرومند و شکست‏ناپذیر است.2
و یاری کردن مؤمنان بر ما فرض است.3
مقصود از این یاری کردن که خداوند به بندگان مؤمن خود در همین زندگی دنیوی وعده داده، چیست؟
و قطعا فرمان ما درباره‏ی بندگان فرستاده‏ی ما از پیش چنین رفته است: آنان بر دشمنانشان حتما پیروز خواهند شد و سپاه ما هر آینه غالب آیندگانند.4
برای روشن شدن این بُعدِ ماجرای کربلا باید از خود بپرسیم: درباره‏ی انسان و زندگی چگونه می‏اندیشیم؟
ممکن است برداشت ما از زندگی، همین زندگانی چند روزه باشد؛ یعنی خوردن، آشامیدن، شادمانی و لذت بردن از زرق و برق‏های زندگی، بسان سایر حیوان‏هاکه تنها هدفشان سیر کردن شکمشان است.
بسان چارپای افسار شده که جز به علف نمی‏اندیشد و یا همچون چارپای افسار گسیخته که کار او چریدن در خاکروبه‏هاست.
گفتند:جز همین زندگانی دنیوی ما هیچ نیست، به دنیا می‏آییم و می‏میریم و دیگر بار زنده نمی‏شویم.5
زندگی کوتاهی که تمامی لذت‏هایش با مرگ به پایان می‏رسد و از میان می‏رود.
این گونه اندیشیدن، درباره‏ی انسان و زندگی، بسیار کوته بینانه و تنگ نظرانه است.
اندیشه‏ی دیگری درباره‏ی انسان و زندگی وجود دارد که بسیار عالی و دورنگرانه است و آدمی را تا اوج شکوه و زیبایی بالا می‏برد و در گستره‏ی آفاق گردش می‏دهد.
«آیا می‏پنداری که جسم کوچکی هستی درحالی که جهان بس بزرگ در تو نهفته است؟»
اینک به ارائه‏ی چهره‏ی با عظمت انسان از دیدگاه قرآن می‏پردازیم:
انسان موجودی است بلند مرتبه و حاکم بر همه‏ی جهان هستی، زیرا او جانشین خدا در زمین است.6 امانت خدا به او سپرده شده است.7 همه‏ی آنچه در آسمان‏ها و زمین است، در اختیار اوست.8 خداوند تمامی نام‏های موجودات را به او آموزش داده است.9 بیان را به او یاد داده است.10 خداوند وقتی که انسان را آفرید، به خودش آفرین گفت.11 در حالی که جز انسان در آفرینش هیچ چیزی به خودش آفرین نگفته است، زیرا انسان اعجوبه‏ی خلقت است.
انسان آمده است تا نوآوری کند، بر همه‏ی جهان سلطه یابد، انرژی‏های جهان را در اختیار گیرد و آن را به گونه‏ای رام خویش سازد که هرگونه بخواهد در آن تصرف کند. از این رو، انسان نماد کاملی است که صفات جمال و کمال
خداوند متعال در وجودش تجلّی یافته و لذا نماد کامل خداوند است.
در حقیقت، هر موجودی در این جهان، نمادی است از یکی از ابعاد صفات و نام‏های نیکوی خداوند، لیک انسان نماد کامل اوست. زنبور عسل در نظم نوین و شگفت‏انگیز خود، همان راهی را فراپیش می‏گیرد که برایش ترسیم شده است و نمی‏تواند از آن تخطی کند. چه، این راه محصول اندیشه و تدبیر او نیست، بلکه فطرتش چنین است.12 امّا انسان بر طبق توان و نیروی خارق ‏العاده‏ای که دارد خود مسیرش را در زندگی مشخص می‏کند و لذا تحول و پیشرفتی را که در زندگی انسان شاهد هستیم، در دیگر انواع آفریدگان نمی‏بینیم.13
این از یک سو و از سوی دیگر انسان رسالتی را بر دوش دارد و آن همان رسالت انسانی است. بنابراین، اگر وی بیندیشد که انسان است، بالا می‏رود و اوج می‏گیرد و اگر بپندارد که همچون سایر حیوانات است، سقوط می‏کند و فرومایه می‏شود.
خداوند می‏فرماید:ای کسانی که ایمان آورده‏اید، چون خدا و پیامبر، شما را به چیزی فرا خوانند که به شما حیات می‏بخشد، آنان را اجابت کنید و بدانید که خدا میان آدمی و دلش حایل می‏گردد و هم در نزد او محشور خواهید شد.14
اجابت خدا و پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به معنای پیمودن راه حق و حرکت در جادّه‏ی شریعت است و زندگی، یعنی احساس زندگی والا و شرافتمندانه و لذت بردن از زندگی خوش در همین راه است.
هرگاه انسان از جاده‏ی شریعت منحرف شود، در این صورت است که مرگ انسانیت و نابودی او فرا می‏رسد. در حقیقت، سخت‏ترین مجازاتی که انسان منحرف از راه شریعت با آن رو به رو می‏شود، آن است که انسانیت از زندگی او رخت بر می‏بندد.
و چون کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند و او نیز آنان را دچار خود فراموشی کرد.15
بر این اساس، درباره‏ی زندگی و انسان دو نوع اندیشه وجود دارد:
1) اندیشه‏ی زندگی والا، خوش آیند و شرافتمندانه که انسان آمده است تا شرافتمند زندگی کند، با افتخار بماند و رسالت خدا در زمین را بردوش گیرد و برای به اجرا در آوردن این رسالت بکوشد، هر چند این کار دشوار باشد.
امام حسین علیه‏السلام این گونه می‏اندیشد و در راه تحقق این اندیشه می‏کوشد.
2) اندیشه‏ی دیگر درباره‏ی زندگی، بسیار کوته بینانه وضعیف است و تنها بر لذت‏های پست منحصر می‏شود و یزید درباره‏ی زندگی این چنین می‏اندیشید و هیچ گونه احساس مسؤولیت نمی‏کرد.
اندیشه و طرز فکر نخست، شخصیت امام حسین علیه‏السلام را تشکیل می‏داد و لذا او شخص خود را فدای شخصیت خود کرد و اندیشه‏ی دوم، شخصیت یزید را تشکیل می‏داد که با تمامی عناصرش در برابر شخصیت امام ابی عبداللّه‏
الحسین علیه‏السلام در هم شکست.
حسین برای زنده کردن انسانیت و باز گردانیدن کرامتِ لگدمال شده‏ی او قیام کرد و به همین سبب، در صدد ستیز با یزید و نابود ساختن اندیشه‏ی او برآمد. حسین بار مسؤولیت رسالت اسلام را بردوش گرفت تا در طی روزگارانِ دراز به داد او برسد و لذا با یزید، که می‏خواست کلمه‏ی خدا در زمین را خاموش کند، به ستیز برخاست و بدین ترتیب، ستیز و رویارویی میان دو عقیده و دو اندیشه بود، نه میان دو شخص.
حسین در بالا بردن دین اسلام، از شیوه‏ی جدّ و پدرش پیروی می‏کرد، در حالی که یزید در نابود ساختن این دین از شیوه‏ی پیشینیان خود دنباله‏روی می‏نمود و به همین سبب، نبرد بی امان در سرزمین کربلا در گرفت و اینک باید دید

پیروزی از آنِ کیست؟

اکنون که چهره‏ی والای انسانیت و رسالت بزرگ جهانی او را برایتان ترسیم کردم، باید بدانید که کاروان این انسانیت را حسین رهبری می‏کند و آن را به پیش می‏راند. امّا یزید می‏کوشد این کاروان را به عقب برگرداند و یا آن را از حرکت باز دارد و این شیوه‏ای است که از جد و پدرش آموخته است.
حسین و یزید در سرزمین کربلا رویاروی هم قرار می‏گیرند و بایکدیگر می‏جنگند و سرانجام، شخصیت حسین پیروز می‏شود، هر چند در راه این پیروزی جانش را قربانی می‏کند.
ابوسفیان که همچنان آتش جنگ‏ها بر ضد اسلام را در بدر، حنین، احد و احزاب... بر می‏افروخت، دست تقدیر ناگزیرش ساخت که برای مدّتی در برابر محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله تسلیم شود، تا پس از رحلت آن حضرت، برایش فرصتی پیش آید که بار دیگر درنده خویی خود را از سرگیرد و با تمامی قدرت بر ضد اسلام یورش برد. نخستین توطئه‏ی ابوسفیان برای خاموش ساختن نور خدا، این بود که پس از رسیدن ابوبکر به خلافت در روز سقیفه، به نزد امام علی علیه‏السلام آمد تا او را بر ضد حکومت موجود پشتیبانی کند. هدف وی از این کار، خیر خواهی نبود بلکه می‏خواست آتش فتنه را در داخل اسلام بر افروزد.
به نزد علی علیه‏السلام آمد و به عنوان پشتیبانی از او گفت: چرا این حکومت در دست کوچک‏ترین قبیله‏ی قریش باشد؟ سوگند به خدا که اگر بخواهی من مدینه را پر از سواره و پیاده خواهم کرد.
علی علیه‏السلام در پاسخ او فرمود: ای اباسفیان! تو مدت‏ها با اسلام و مسلمانان دشمنی کردی و نتوانستی بدان زیانی برسانی.
ابوجعفر طبری می‏گوید: زمانی که ابوبکر به خلافت رسید، ابوسفیان در رسید، در حالی که چنین می‏گفت: سوگند به خدا، دودی را می‏بینم که جز خون آن را فروننشاند... ای خاندان عبد مناف! ابوبکر را به کار شما چه کار؟ دو ضعیفِ زبون، یعنی علی و عباس کجایند؟
ابوسفیان گفت: ای ابوالحسن! دستت را پیش آر تا با تو بیعت کنم... و سپس به اشعار متلمّس مثل زد:
وَلَنْ یُقیمَ عَلی ضَیْحٍ یُرادُ بِه
اِلاّ الاَذَلاّنِ غیرُ الْحَیِّ وَ الْوَتَدِ
هیچ چیز بر ستمی که برایش خواسته شده شکیبایی نمی‏کند، مگر دو زبون: الاغ و میخ
هَذا عَلی الْخَسْف مَرْبُوط بُرمَّتِه
وَ ذَایُشَبّح فَلاَیرْثِیْ لَهُ اَحَدٌ
این یکی با ریسمانش بر زبونی بسته شده و آن دیگری، زخم بر می‏دارد، امّا هیچ کس برایش ماتم نمی‏گیرد.
علی بر او بانگ زد و گفت:
به خدا سوگند، تو از این سخنان جز ایجاد آشوب، هیچ هدفی نداری و تو، به خدا سوگند، مدتهاست که بدی اسلام را می‏خواهی. ما را به اندرز تو نیازی نباشد...16
ابوسفیان در دوران عثمان گستاخ‏تر می‏شود تا کینه و دشمنی خود نسبت به اسلام را آشکار سازد.
ابن ابی الحدید از کتاب «السقیفه» نگاشته‏ی احمد بن عزیز جوهری نقل می‏کند که او گفته است:
زمانی که با عثمان بیعت کردند، ابوسفیان گفت: حکومت در قبیله‏ی تیم ـ در دست ابوبکر ـ بود. تیم کجا و این حکومت کجا؟ سپس به قبیله‏ی عدی ـ یعنی عمر ـ منتقل گردید و از جایگاهش دورتر شد. آنگاه به جایگاه خود باز گشت و به قرار گاه خود استقرار یافت. بنابراین، آن را بسان توپ بقاپید...17
او روزی به خلیفه عثمان گفت: پدرم به فدایت. بخشش کن و همچون ابی حجر مباش... ای بنی امیه! حکومت را دست به دست کنید، چونان که کودکان توپ را دست به دست می‏کنند که به خدا سوگند، نه بهشتی وجود دارد و نه دوزخی..
زبیر در آن جا حضور داشت... لذا عثمان به ابوسفیان گفت: دورشو! ابوسفیان گفت: پسر کم! آیا این جا کسی هست؟ زبیر گفت: بله، سوگند به خدا که من آن را بر تو پنهان می‏دارم.
نیز ابی ابی الحدید گوید:
گذر ابوسفیان به آرامگاه حمزه افتاد و آن را بالگدش زد و گفت: ای اباعماره! حکومتی که دیروز برسر آن باشمشیر جنگیدیم، امروز در دست نوجوانان ماست و با آن بازی می‏کنند...18
آنچه گفته آمد، درباره‏ی ابوسفیان در طی زندگی آلوده‏ی او بود که آن را بر ضد اسلام سپری می‏کرد. اینک سخنی درباره‏ی معاویه که نشان می‏دهد وی کورکورانه از پدرش صخربن حرب پیروی می‏کرده است.
مسعودی روایتی را از کتاب «الموفقیات» اثر زبیربن بکار، از مطرف بن مغیرة بن شعبه ـ از پیروان خاندان بوسفیان ـ درباره‏ی گفتگوی او با پدر یزید، نقل می‏کند که او گفت: من به همراه پدرم مغیره به نزد معاویه در شام رفتیم. پدرم
نزد معاویه می‏رفت و با وی به گفتگو می‏نشست و سپس به نزد من باز می‏گشت و از معاویه و اندیشه‏ی او یاد می‏کرد و از آنچه در او دیده بود ابراز شگفتی می‏نمود. در یکی از شب‏ها که از نزد معاویه آمد، از خوردن شام خودداری کرد و من او را بسیار اندهگین دیدم و ساعتی در انتظار نشستیم و با خود فکر کردم شاید پدرم به خاطر کاری که ما انجام دادیم و یا حادثه‏ای که در میان ما اتفاق افتاده اندوهگین است و لذا به او گفتم: چه شده که امشب شما را اندوهگین می‏بینیم؟ او گفت: پسرک من! من از نزد ناپاک‏ترین مردم می‏آیم. گفتم: مگر چه شده است؟ گفت: امشب تنها با معاویه نشسته بودم، به او گفتم: ای امیرمؤمنان! اکنون که به کمال قدرت رسیده‏ای، چه می‏شود که عدالت پیشه کنی و نیکی‏های خود را به مسلمانان گسترش دهی؟ زیرا تو اکنون پیرشده‏ای و چه می‏شود که نگاه مهری به برادرانت بنی هاشم بیفکنی و صله‏ی رحم به جای آوری؟ چه، سوگند به خدا، آنان امروز قدرتی ندارند که تو از آن هراسان باشی.
معاویه در پاسخم گفت: هیهات، هیهات! برادر تمیم [= ابوبکر] به حکومت رسید و عدالت را پیشه ساخت و انجام داد آنچه انجام داد. امّا سوگند به خدا، همین که از این جهان چشم فرو بست، نامش از میان رفت و تنها همین مقدار نامی از او برجای مانده که کسی بگوید: ابوبکر.
سپس برادر عدی [= عمر] زمام حکومت را در دست گرفت و کوشید و ده سال به سختی کار کرد. لیک به خدا سوگند، فردای آن روز که مرگ دامنش را گرفت، یاد او هم فراموش گردید و تنها همین مقدار از او باقی ماند که بگویند: عمر. آنگاه برادر ما [= از قبیله‏ی بی امیه[ عثمان زمام قدرت را در اختیار گرفت، مردی که کسی از لحاظ خانوادگی و نسب مانند او نبود! پس انجام داد آنچه باید انجام می‏داد و نسبت به او هم آن گونه رفتار شد [= او را کشتند]. به خدا سوگند، فردای آن روز که وی به جمع خاموشان پیوست، یاد او نیز از میان رفت و مردم فراموشش کردند.
امّا برادر هاشم [= حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله [هر روز پنج بار به نام او فریاد می‏زنند: اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمّدا رَسولُ اللّه‏. ای مغیره! مادر برای تو نباشد. با زنده بودن نام این مرد [= حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ] کدام عمل باقی می‏ ماند؟ به خدا سوگند، هیچ چاره‏ای نیست، جز این که [نام پیامبر] دفن شود، دفن.19
امّا یزید، وضعیت او مشخص و روشن است. او کسی است که می‏گوید:
لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلا
خَبَرٌ جاءَ وَلا وَحْیٌ نَزَلَ
هاشم با فرمان روایی بازی کرد، نه خبری آمده و نه وحیی نازل شده است.
درخت نفرین شده در قرآن کوشید تا نور خدا را با دهان خود خاموش سازد، لیک خداوند نورش را به کمال می‏رساند، هر چند کافران ناخوش بدارند.
...بلکه حق را بر باطل فرو می‏افکند. پس آن را در هم می‏شکند و به ناگاه، آن نابود می‏گردد.
بنابراین، نبرد میان حق و باطل بوده است و تردیدی نیست که حسین برنده‏ی نبرد و یزید بازنده‏ی آن است، زیرا حق پیروز و باطل شکست خورده است.
امام صادق علیه‏السلام فرمود: «هیچ باطلی در برابر حق بر نمی‏خیزد، مگر این که حق بر باطل چیره می‏شود». چه، خدای تعالی می‏گوید:
بلکه حق را بر باطل فرو می‏افکنیم. پس آن را در هم می‏شکند و بناگاه آن نابود می‏گردد.20
در حقیقت، ما فرستادگان خود و کسانی را که گرویده‏اند در زندگی دنیا... قطعا یاری می‏کنیم.21
دا مقرر کرده است که: حتما من و فرستاد گانم چیره خواهیم شد. آری خداوند نیرومند شکست‏ناپذیر است.22
و یاری کردن مؤمنان بر ما فرض است.23
قطعا فرمان ما درباره‏ی بندگان فرستاده‏ی ما از پیش [چنین] رفته است: که آنان [بر دشمنان خودشان [حتما پیروز خواهند شد. و سپاه ما هر آینه غالب آیندگانند.24
مقصود از این پیروزی که خداوند به فرستادگان و بندگان مؤمنش در همین زندگی دنیوی وعده داده چیست؟
مقصود از آن، پیروزی حق بر باطل، سلطه یافتن حق بر باطل، زبون شدن باطل در برابر حق و شکست باطل در هنگام ستیز او با حق همیشه پیروز است. حق بر فراز است و چیزی بر او فراز نمی‏شود. حق پیروز است و باطل شکست خورده.
آری، نبرد در راه دعوت حق، آرمان هر مؤمون در زندگی است، یعنی در زندگی مکتبی که در دل هر شخص مؤمن به حق و غیرتمند جای دارد. بنابراین، هرکس در این میدانِ نبرد گام نهد، سود برده و رسالت ایمانی خویش را نیز ادا کرده است و هر کس از آن دوری گزیند، سوز کرده و به زندگی پست و ناچیز خشنود شده است.
نبرد در راه حق، سرانجام، سودمندی و پیروزی است و انسان مؤمن در میدان نبرد زندگی، ناگزیر برنده و پیروز است، خواه بکشد و خواه کشته شود، زیرا قلب اهداف بزرگ او با سرزندگی و نشاط می‏تپد. امام حسین علیه‏السلام به این بیت مثل زد:
فَاِنْ نَهْزِمْ فَهَزّامُوْنَ قِدْما
فَاِنْ نُغْلَبْ فَغَیْرُ مُغَلَّبِیْنا
اگر در هم شکنیم ما همان در هم شکنندگان قدیمی هستیم و اگر در ظاهر شکست بخوریم، در واقع شکست نخورده‏ایم.
چه، فداکاری در راه عقیده، پیروزی حق بر باطل و فراز شدن کلمه‏ی خدا در زمین است و این پیروزی است که شهادت در راه اسلام آن را تضمین می‏کند.
این چنین، امام حسین علیه‏السلام جان و مالش را در راه بالا بردن کلمه‏ی اسلام فدا کرد و فریاد شیطان بر ضد حق را که از دهن‏های ناپاک بنی امیه بیرون می‏آمد، خاموش ساخت.
بنی امیه همچنان در یک فعالیت دائمی در راه خاموش ساختن انقلاب اسلامی و جلوگیری از انتشار کلمه‏ی حق در زمین کار می‏کرد. از این‏رو، قیام امام علیه‏السلام تمامی ارکان کفر و گمراهی را در هم شکست و پرچم نفاق را که بنی امیه و پیروانشان مدت‏ها برافراشته بودند به زیر کشید.
سید قطب می‏گوید:
در نگاه کوتاه، ابراهیم علیه‏السلام در آتش افکنده می‏شود، نه از عقیده‏اش دست بر می‏دارد و نه از دعوت به سوی آن. آیا ابراهیم پیروز بود و یا شکست خورده؟ تردیدی نیست که در منطق عقیده، در حالی که او در آتش افکنده می‏شد، در اوج پیروزی بود. چنان که یک بار دیگر در هنگامی که از آتش رهایی یافت، پیروز شد. لیک این یک نوع پیروزی و آن نوعی دیگر بود.
این دو پیروزی، در ظاهر، بسیار دور به نظر می‏رسد در حالی که، در حقیقت، بسیار نزدیک است.
حسین علیه‏السلام به گونه‏ای به شهادت می‏رسد که از یک سو بزرگ و افتخارآمیز است و از سویی دیگر غمناک و دردآور. آیا این شهادت پیروزی بود و یا شکست؟
در ظاهر و با معیار کوچک، شکست بود. امّا در حقیقت و با معیار بزرگ، پیروزی محسوب می‏شد. چه، هیچ شهیدی در زمین همچون حسین علیه‏السلام نیست که سینه‏ها در عشق او بتپد، دل‏ها پریشان شود و از غیرت و فداکاری به جوش آید. شیعه و سنی و حتی غیر مسلمانان همگی عاشق و دلباخته‏ی او هستند
چه بسیار شهیدی که اگر هزار سال زندگی می‏کرد، نمی‏توانست عقیده و مکتب خود را به پیروزی برساند، در حالی که حسین علیه‏السلام با شهادت خویش آن را به پیروزی رسانید. نیز هیچ شهیدی نمی‏توانست، با ایراد یک سخنرانی، مفاهیم و پیام‏های سترگ را در دل‏ها جای دهد و هزاران انسان را به
کارهای بزرگ وادارد، در حالی که حسین با ایراد آخرین سخنرانی‏اش که آن را با خون خود می‏نوشت چنین کرد و این سخنرانی او بسان یک عامل برانگیزاننده و تحریک کننده برای فرزندان و نوادگان باقی ماند و ممکن است همه‏ی تاریخ و نسل‏ها را به حرکت و جنبش وادارد.25
آری، بدین ترتیب، حسین با قربانی کردن جان خود در راه عقیده و هدف نهایی‏اش، یعنی یاری کردن حق و بالا بردن کلمه خدا در زمین، پیروز گردید.
او در نامه‏ای که به بنی هاشم نوشت، می‏گوید:
«امّا بعد، هر که از شما به من پیوندد، به طور حتم شهید شود و هر که پس ماند، به پیروزی و صلح نرسد.»
این نامه می‏گوید: در پیوستن، شهادت و در پس ماندن، باختن نبرد است.

چکیده‏ی سخن

انسان با شخصیت و شرافت انسانی‏اش در فضاهای آسمان پرواز می‏کند. لیک همین انسان وقتی که انسانیت خویش را از دست بدهد، به پست‏ترین مرحله سقوط می‏نماید.
اگر خواسته بودیم به سبب آن علم که به او داده بودیم به آسمانش می‏بردیم، ولی او در زمین بماند و از پی هوای خویش رفت.26
حسین علیه‏السلام به نام انسانیت والا فریاد می‏زد تا انسان را به این مقام والای انسانی برساند. لیک یزید شیفته‏ی فرو مایگی‏هایی بود که کرامت انسان را به زیر می‏کشید.
حسین با شخص خود به خاک و خون افتاد، نه با شخصیت خود. چه، شخصیت او پیروز و چیره گشت. آری، سپاه ما غالب آیندگانند. بنابراین، رحمت خدای بر تو باد، ای سید قطب! که حسین را شناختی، پس حق را شناختی.
حسین را شناختی، پس پیروزی حق بر باطل را شناختی.
حسین را شناختی، پس جاودانگی زندگی، کرامت و بقا را شناختی.

پی نوشت :

1. غافر/50.
2. مجادله/21.
3. روم/47.
4. صافات/171-173.
5. مؤمنون/37.
6. «و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در
زمین جانشینی خواهم گماشت»، بقره/30.
7. «ما امانت الهی را بر آسمان‏ها و زمین و کوه‏ها عرضه کردیم. پس از برداشتن آن سرباز زدند و از آن هراسناک شدند، ولی انسان آن را برداشت. راستی او ستمکاری نادان بود»، احزاب/73.
8. «آنچه را در آسمان‏ها و آنچه را در زمین است به سود شما رام گردانید.»، جاثیه/12.
9. «و خداوند همه‏ی نام‏ها را به آدم آموخت»، بقره/31.
10. «خدای رحمن، انسان را آفرید. به او بیان آموخت»، رحمن/1-3-4.
11. «آفرین باد برخدا که بهترین آفرینندگان است»، مؤمنون/14.
12. پروردگار تو به زنبور عسل وحی کرد که از پاره‏ای کوه‏ها و برخی درختان و از آنچه داربست [و چفته سازی می‏کنند] خانه‏هایی برای خود درست کن. سپس از همه‏ی میوه‏ها بخور و راه‏های پروردگارت را فرمان بردارانه بپوی،
نحل/68-69.
13. ای آدمی زاده! همه‏ی اشیا را به خاطر تو؛ و تو را به خاطر خودم آفریدم. بنابراین، انسان هدف آفرینش و خدا هدف انسان است.
من گنجی نهفته بودم و دوست داشتم که شناخته شوم و لذا آفریدگان را آفریدم تا شناخته گردم.
14. انفال/24.
15. حشر/19.
16. تاریخ طبری، حوادث سال 11، ج 2، ص 449. ابن ابی الحدید، شرح نهج‏البلاغه، ج 2، ص 44-45.
17. ابن ابی الحدید، شرح نهج‏البلاغه، ج 2، ص 44-45.
18. قاموس الرجال، ج 5، ص 116. ج 10، ص 89.
19. مروج الذهب، ج 4، ص 40، شرح حال مأمون عباسی.
20. ابوجعفر برقی، المحاسف، ج 1، ص 432، چاپ مجمع جهانی اهل بیت. مصابیح الظلم، شماره 999/401.
21. صف/8.
22. غافر/50.
23. روم/47.
24. صافات/171-173.
25. فی ظلال القرآن، تفسیر سوره‏ی غافر، ج 7، ص 189-190.
26. اعراف/176.


[ شنبه 90/9/5 ] [ 5:8 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

یکی ازمراسمی که تمام شیعیان خود را ملزم می دانند در آن سهیم باشند و به حضور در برنامه هایش مباهات می کنند، مراسم سوگواری سالار شهیدان حسین بن علی (ع) فرزند دخترپیامبر خدا یعنی فاطمه زهرا (س) است. از بزرگ و کوچک،پیرو جوان و مرد و زن، همه شرکت در این عزاداری را حضور دراین سوگواری ها را جزو وظایف خود می داند. جزو سیره حتمیه علمای بزرگ اسلام نیز تعظیم شعایر بزرگ اسلامی است. مرحوم میرزای شیرازی،صاحب فتوای تحریم تنباکو،از جمله ارادتمندان خاص سیدالشهدا (ع) بود که روز عاشورا با پاهای برهنه و بدون عمامه بر سر و سینه زنان، خود را در میان عزاداران حسینی قرار می داد و با آنها مسافتی طولانی عزاداری می کرد و در جواب آنها که معترض بودند که مرجعیت باید شأن خود را داشته باشد، می فرمودند: «وقتی حادثه عاشورا چشمان علی بن موسی الرضا(ع) را مجروح کرد (از شدت گریه)، پس آیا جا ندارد که ما نیز خود را در این روز متأثر کنیم؟» لذا روح عزاداری سیدالشهدا(ع) نه تنها صرف ماتم زده شدن و دلمردگی نیست؛ بلکه موجب رشد و تعالی نیزهست. طبیعی است اسلام که یک مکتب پویا و زنده است،فلسفه ظهورش در دوران جاهلیت، مبارزه با خرافات و بت پرستی و بدعت ها و جهل و ظلم بوده و اگر در هریک از اجزای دین خرافات یا بدعت یا جهلی دیده شود،نه تنها باید با آن مخالفت کرد بلکه باید با آن مبارزه و آن را ریشه کن کرد. اما عزاداری برای سیدالشهدا(ع) تنها عاملی است که دنیای پیشرفته امروز هنوز نتوانسته است با مقیاس های مادی خود آن را بسنجد. در ایران اسلامی،در این ایام، همه ساله داربست های حسینیه ها و تکایا را برپا کرده و پرچم های سبز و قرمز و مشکی را برافراشته می کنند تا خود را در این مراسم بیمه کنند و سلامت واقعی به دست آورند. البته اشتباه نشود!عزاداری سیدالشهدا(ع) از حیث ماهیت با سایر سوگواری ها متفاوت است و در آن هر کاری که انجام می شود هدفش عشق و قرب است. عزاداران جاروکردن، چای ریختن، نذری دادن، سینه زدن و گریه کردن را موجب تقرب به خالق هستی و عشق به اهل بیت پیامبر(ص) و خروش و جوشش و هیجان واقعی می دانند. کمتر عیدی هست که در آن تأکید به خواندن زیارت امام حسین(ع) نشده باشد،در حالی که روز عید روز شادی است و این با خواندن زیارت امام حسین(ع) ظاهراً منافات دارد؛ اما حقیقت، چیز دیگری است. خواندن زیارت امام حسین (ع) حقیقتاً قلب هارا صفا و آرامش می دهد و شادی ظاهری و باطنی را به انسان هدیه می کند. امام صادق (ع) فرمودند: «ان لقتل الحسین علیه السلام حراره فی قلوب المؤمنین لایبرو ابدا: همانا در کشته شدن حسین(ع) حرارت و عشقی در قلوب مؤمنین ایجاد می شود که هرگز سرد و خاموش نمی شود.» برای این فرصتی که برای جوانان ما،چه دانشگاهی و چه دانش آموز و چه کاسب و چه ورزشکار و چه هنرمند، دست داده؛نه تنها باید ارزش قایل شد، بلکه باید آنها را پشتیبانی کرد و اگر احیاناً اشتباهاتی در عزاداری های آنان نیز به چشم خورد، با سعه صدر و حلم ورزی، آن اشتباهات را به مرور زمان کم کرد و به مسیر صحیحی بازگرداند .


[ شنبه 90/9/5 ] [ 5:6 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

مدخل

با فرا رسیدن مرگ معاویه و آغاز حکومت غاصبانه یزید، وی از استانداران و فرمانداران شهرها و نواحی خواست تا برای مشروعیت حکومتش از مردم، به ویژه از ابی عبد الله الحسین علیه السلام ، بیعت بگیرند.
امام از همان اول نه تنها زیر بار چنین ذلتی نرفت، بلکه مخالفت خود را با این حکومت اعلام داشت و در یک پیام بسیار روشن و سرنوشت ساز، فرمود:
«یزید، مردی است شرابخوار که دستش به خون افراد بی گناه آلوده گردیده و آشکارا مرتکب فسق و فجور می گردد و همانند من با چنین فردی بیعت نمی کند.» (1)
پس از اعلام این نظر از سوی امام حسین علیه السلام، به ویژه بعد از هجرت حضرت به مکه و از آن به عراق، افراد و گروه های زیادی با امام تماس گرفته تا وی را از این حرکت باز دارند. اما امام حسین علیه السلام با شیندن سخنان آن ها، به هر یک به فراخور حالش، پاسخ مناسب را می داد.
نوشته حاضر، بررسی کوتاه و گذرایی بر این گفت و گوهاست، که در چند بخش تنظیم و تقدیم خوانندگان گردیده است.

ناصحان کیانند و چند نفر بودند؟

این پیشنهاد کنندگان، که شاید تعدادشان به بیست نفر نرسد. به ترتیب عبارت بودند از:
ام سلمه (همسر پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم)، عبد الله بن عباس (عموزاده ی امیر مؤمنان) ، محمد بن حنیفه (برادر امام) ، عبد الله بن جعفر (عموزاده امام حسین علیه السلام)، عبد الله بن عمر، عبد الله بن زبیر، عمرو بن سعید، یحیی بن سعید، مروان بن حکم، عبد الله بن مطیع، سعید بن مسیب، مسور بن مخرمه، ابوبکر مخزومی، عبد الله بن جعده، جابربن عبد الله، ابوواقد لیثی، ابوسلمه و ... بودند.
این پیشنهاد کنندگان از گروه ها، شخصیت ها و گرایش های گوناگونی بودند: برخی، از خویشان امام همانند محمد بن حنیفه و عبد الله بن جعفر و عبد الله بن عباس؛ عده ای، از صحابه و یاران با سابقه و با اخلاص پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم همانند جابر بن عبد الله انصاری؛ بعضی، از چهره های عافیت طلب همانند عبد الله بن عمر؛ تعدادی، از ناصحان نا آگاه به زمان، همانند محمد بن حنیفه و یا عبد الله بن جعفر؛ گروهی، از دشمنان همانند مروان بن حکم و عمروبن سعید و یحیی بن سعید و عبد الله بن زبیر و دسته ای نیز از هواداران یزید بودند مثل ابوواقد لیثی.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ شنبه 90/9/5 ] [ 5:5 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

پیرمرد و قضاوت

پیرمردی وضو می گرفت ، ولی درست وضو نمی گرفت ، امام حسن و امام حسین (ع) که کوچک بودند ، می دیدند. فکر کردند که اگر نزد او بروند و بگویند غلط وضو می گیری ، ناراحت می شود و خجالت می کشد . با هم قراری گذاشتند و نزد پیرمرد رفتند و گفتند : «ای شیخ ، نگاه کن وضوی کدام یک از ما درست است ».
پیرمرد پس از آنکه وضو گرفتن آن دو را دید ، گفت : «وضوی هر دو شما درست است ، وضوی من اشتباه بوده است ».(1)

لباس عید

امام رضا (ع) نقل می کند که نزدیک عید بود و حسن و حسین (ع) لباسی نداشتند . به مادر خود فاطمه (س) گفتند : «مادر ! کودکان مدینه برای عید خود را زینت کرده اند ، پس تو چرا ما را با لباس آرایش نمی کنی ؟».
فاطمه (س) ، می خواست آنها را خوشحال کند فرمود : «ای نور دیدگان! جامه های شما نزد خیاط است ، هرگاه آن را دوخت ، به شما می دهم».
شب عید شد و حسن و حسین (ع) دوباره پرسیدند : «مادر لباسهای ما چه شد؟» حضرت فاطمه (س) گریه کرد و فرمود : «هرگاه خیاط آورد ، به شما می پوشانم ».
چون مقداری از شب گذشت ، در خانه را زدند . فرمود : «کیست؟». صدایی پاسخ داد : «ای دختر پیامبر خدا! در را بگشا! من خیاط هستم و جامه های حسن و حسین (ع) را آورده ام ». حضرت زهرا (س)می گوید : مرد با هیبت و خوشبویی را دیدم که بسته ای به من داد و رفت ». وقتی حضرت فاطمه (س) آن بسته را باز کرد و دید ، دید دو پیراهن و دو زیر جامه و دو عمامه و دو کفش در آن است . شاد شد و بچه ها را بیدار کرد و آن جامه ها را به آنها پوشانید.
وقتی عید شد ، رسول اکرم (ص) به خانه ی فاطمه (س) آمد و حسن و حسین (ع) را با لباسهای زیبا دید. آنها را بوسید و به آنها تبریک گفت و بر دوش خویش نشانید و به سوی مادرشان برد و فرمود : «فاطمه جان ! آن خیاطی که جامه ها را آورد ، شناختی ؟» فرمود : «نه ، خدا و رسولش داناترند». فرمود : «ای فاطمه ! او خیاط نبود ، بلکه رضوان ، خازن بهشت بود و این جامه های بهشتی است و جبرئیل به من از نزد خداوند جهانیان خبر داده است ». (2)

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ شنبه 90/9/5 ] [ 5:2 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????