عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر) |
چکیده
در این مقاله تلاش گردیده تا ضمن بیان مساله و اهمیت آن، ادبیات مربوط عدالت اجتماعی مورد بررسی قرار گیرد. در این بررسی، مباحثی همچون مفهوم شناسی عدالت از دیدگاه مکتب اسلام و سایر مکاتب غربی بدان اشاره و همچنین الگو و مولفه های سیستمهای هوشمند اجتماعی مبتنی بر عدالت اجتماعی مطرح شده است. در ادامه به ضرورت و استعداد شبیه سازی واقعه عاشورا و احصای رمزها، نمادها و پیامهای عاشورایی اشاره گردیده است. در بخش دیگر مقاله که کانون اصلی این پژوهش را تشکیل می دهد، بر اساس پیامهای قیام عاشور و نهضت حسینی و تبیین آنها، مدل سیستمیک هوشمند عدالت اجتماعی مبتنی بر پیامهای هوشمندانه عاشورایی ارائه گردیده و در نهایت نیز به جمع بندی موضوع پرداخته و نتیجه گیری صورت گرفته است.
واژگان کلیدی
عدالت اجتماعی(1)، عدالت رویه ای(2)، عدالت مراوده ای(3)، عدالت توزیعی(4)، عاشورا
مقدمه
بدون تردید، بنیان ادبی و مبنای تفسیر رفتار برخاسته از شأن عصمت، در کتاب و سنت نهفته است؛ در واقع سیره اهل بیت چیزی جز تفسیر کتاب و سنت برحسب مقتضیات زمان و مکان نبوده است. ضمن اینکه با تأمل بر مراتب وصفناپذیر هوشمندی معصوم «علیهمالسلام» ملاحظه میشود که هر انتخاب او در هر وضعیت مقتضی، بهترین انتخاب ممکن در بعد زمان و مکان بوده است؛ بدین ترتیب در هر اقدام معصوم، به اقتضای شرایط، شیوهای برای مبارزه و جهاد آموخته شده است که «مرز تقیه را با ترس» و« تفاوت جهاد را با جنگطلبی» معین میسازد. قیام برای شکستن بتهای بشرساخته در ساحتهای دنیایی و معنایی، استقامت فاطمی بر احقاق حق، احیای حکومت عدل، صلح روشنگرانه، شهادت آگاهانه، مناجات عارفانه، دانشگستری عالمانه، تبلیغ هوشیارانه، مقاومت صبورانه، و اهتمام مستمر به مباحثه علمی، توسعه معارف، اظهار هویت، و زمینهسازی غیبت و حتی اقدام به غیبت از انظار عامه، همگی شیوههایی را معرفی میکنند که باید به اقتضای شرایط اتخاذ شوند تا امانتی گرانقدر را به نسلهای آینده برسانند! نحوه برخورد با موضوع «عدالت»، به مثابه یکی از مهمترین عوامل پایداری و استمرار حیات هر سیستم اجتماعی، از اعماق عرصه فرهنگی آن ریشه میگیرد و فرهنگ عدالتخواه با مختصات ویژهای از فرهنگهای بیتفاوت نسبت به عدالت متمایز میگردد. ایستادگی در برابر ظلم، متضمن تلاشی شجاعانه است که درصورت عدم حمایت جامعه ممکن است هزینههایی رادر پی داشته باشد؛ بنابراین تا حد زیادی تحتالشعاع تصور و باور افراد درباره احتمال «کامیابی»، «حمایت سایر اعضای جامعه»، «حمایت ساختارهای اداری و قانونی» و «پشتیبانی نهادهای اجتماعی» قرار میگیرد. اگر تصمیمگیرندگان یک سیستم اجتماعی، به بقای بلندمدت آن سیستم علاقمند باشند، باید روحیه عدالتگستری و حقطلبی را در آن توسعه دهند. چنین اقدامی مستلزم پذیرش هزینههای این مهم در کوتاهمدت است؛ تحمل گستاخیهای حقطلبانه و تشویق تلاشهای عدالتخواهانه، لازمه توسعه برنامههای عدالتگستری است که بهطور طبیعی محدودیتهای قابل توجهی را به نخبگان و مسؤولان سیستمهای اجتماعی تحمیل میکنند؛ محدودیتهایی که باید برای تضمین سلامت بلندمدت و هوشمندی جامعه، تحمل شوند؛ زیرا بهطور منطقی میتوان پذیرفت که در بلندمدت جامعهای باقی میماند که بنای آن بر عدل و تعادل استوار باشد و این مستلزم اصرار عناصر شکلدهنده آن بر اجرای عدالت است؛ اصراری که باید در احیاء سیستمی کلنگارانه، به کلیه سازمانهای اداری و نهادهای اجتماعی کشور تسری یابد. (پورعزت،143:1383) بدین ترتیب حاصل دوازده نسل مجاهده در پرتو قرآن و سنت رسولالله، تحولی شگرف و شگفتانگیز در ادبیات حکمرانی و اداره سیستمهای اجتماعی است؛ تحولی که تا قرنها و شاید هزارهها بشریت و دانش مدیریت سیستمهای اجتماعی را وامدار خویش خواهد ساخت. حاصل بحث آنکه بدون شک اگر هر یک از معصومان در مقتضیات زمانی و مکانی امام علی «علیهالسلام» قرار میگرفت، برای تحقق عدل، به حکومت قیام میکرد، در زمان امام حسن «علیهالسلام»، مظلومنماییهای خطرناک معاویه را با برافراشتن پرچم صلح مسئولانه خنثی مینمود و در زمان امام حسین «علیهالسلام»، کربلا را به عرصه جراحی تاریخ حکومت تبدیل میساخت و در دورههای بعد تا غیبت، همچنان به ارشاد و تربیت عامه از طریق مناجات و کلاس درس و مجالس بحث میپرداخت و در عصر حاضر از مخاطبان از خود بیگانه، رخ برگرفته، عزم غیبت مینمود.
بیان مسئله
با تأمل بر نقش راهبردی نیروی انسانی در پویای جوامع بشری، ملاحظه می شودکه اصلیترین عامل تعیینکننده و هویت بخش در هر جامعه، عناصر انسانی فعال در آنند؛(5) عناصری که رفتارشان بیش از هر چیز تحت تأثیر ویژگیهای عرصه فرهنگی جامعه شکل میگیرد؛ عرصه فرهنگ، عمیقترین عرصه حیات اجتماعی است؛ عرصهای که به صورت انتزاعی قابل تصور است و آثار آن در گسترهای کلان، در سطح جامعه متجلی میگردد (Ritzer,2000,p.470). حاصل تعامل عناصر فرهنگی به صورت مصنوعات(6)فیزیکی، رفتاری، و گفتاری ظاهر میشود (Hatch,1997,p.p.219-220)؛ از این رو تأکید میشود که خصلتهایی چون «عدلپذیری»، «حقگرایی» و «ظلم ستیزی» نیز به مثابه بخشی از مصنوعات تولیدی چرخههای متعامل فرهنگ جامعه، عمیقاً از عرصه فرهنگی آن ریشه میگیرند و نمودهای خود را در سطح جامعه نمایان میسازند؛ از اینرو با توجه به نقش هویت بخش انسانها در سیستم اجتماعی، شک نیست که اگر اعضای فعال یک جامعه، حقطلب و ظلمستیز باشند و آگاهانه در برابر هرگونه تمایل به بیعدالتی و ظلمگستری، واکنش نشان دهند، رفتارهای ظالمانه و ساختارهای مروج این رفتارها را ناپایدار میسازند؛ بدین ترتیب فرهنگ عدالتپذیر توسعه مییابد؛ فرهنگی که برای حفظ پاکیزگی و قداست سیستم اجتماعی(امت) ضرورت دارد! (پورعزت،146:1383) از رسول اکرم «صلیالله علیه و آله» چنین روایت شده است(نهجالبلاغه، نامه 53): هرگز پاک و مقدس نمیگردد امتی که در میان آن امت، فرد ضعیف نتواند بدون لکنت زبان، حق خود را از افراد قوی بازستاند (نهج البلاغه،ترجمه آیتی:741)؛ یعنی جامعهای پاک و مقدس است که در آن ضعیفترین اعضا بتوانند صریح و قاطع، حق خود را از قویترین اعضا بگیرند. از اینرو ادعا میشود که تحول فرهنگی، ضروری تحقق و پایداری جامعه عدل است و البته تحول فرهنگ، مستلزم ملاحظات و تدابیر خاصی برای هدایت عناصر شکلدهندة آن است ؛(7)بنابراین، تأکید میشود که توسعه فرهنگ حقگرا و عدالتخواه برای استقرار و پایداری نظام عدل ضرورت دارد. در این راستا نهضت حسینی و قیام سراسر فرهنگی عاشورا که مالامال از پیامهای ارزشی می باشد، نه تنها در عصر خود بلکه بیشتر، در امتداد اعصار متجلی می گردد. هدف اصلی این مقاله، تبیین پیامهای نهضت فرهنگی حسینی و قیام هوشمندانه عاشوراییمی باشد تا روشن نماید رمز ها و نمادهای عاشورایی، به چه میزان می تواند زمینه ساز پیشرفت اندیشه عدالت اجتماعی در سیستمهای کنونی اجتماعی باشد.
مفهوم شناسی واژه عدالت
عدالت یکی از اصطلاحات مبنایی سیاست و اخلاق است که با اهمیتی عالمگیر، در همهنظریههای سیاسی و اجتماعی، نقشی محوری دارد. اعتبار جهانی آن، به توسعه مجموعهمتنوعی از تحلیلها و طرحهای کاربردی انجامیده که دستیابی به تعریف واضح و دقیق دربارهآن را دشوارتر ساخته است; از این رو، عدم توافق بسیاری درباره معنای عدالت و مصادیقاعمال عادلانه و ناعادلانه به وجود آمده است (Campbell,2001,p.1). در ارتباط با مفهوم عدالت، مفاهیمی چون برابری، انصاف (8)و مساوات(9) نیز مطرحمیشوند که گاهی مترادف با آن و گاهی با مفهومی متفاوت با آن به کار گرفته شدهاند; برای مثالعدهای تصور میکنند که برابری و عدالت هیچ ربطی به هم ندارند، آنها عدالت را در ذات خودارزشمند میدانند ولی برابری را فاقد ارزش ذاتی فرض میکنند; در حالی که افرادی دیگرتصور میکنند که این دو مفهوم، مترادف و یکسانند (Miller,1999,p.230). با مراجعه به کتب لغت در مفردات راغب مى خوانیم: العدالة و المعادلة لفظ یقتضى المساواة و یستعمل باعتبار المضایقة ... فالعدل هو التقسیط على سواء ...؛ عدالت و معادله داراى معناى برابرى است و به همین خاطر همواره در مقایسه بین اشیاء کاربرد دارد. عدل همان تقسیم به دو نیم مساوى و هماهنگ است. و ابن منظور مى نویسد: العدل ما قام فى النفوس انه مستقیم و هو ضد الجور ... و فى اسماء الله سبحانه: العدل، هو الذى لا یمیل به الهوى فیجور فى الحکم ... و العدل: الحکم بالحق. یقال: هو یقضى بالحق و یعدل ...؛ عدل هر آن چیزى که فطرت انسان حکم به استقامت آن نماید و ... . و در افصاح آمده است: العدل: الانصاف و هو اعطاء المرء ما له و اخذ ما علیه ... عدل فى امره ...: استقام. و فى حکمه: حکم بالعدل؛ عدل یعنى انصاف و آن به معناى این است که آنچه بایسته شخص است، به او داده شود و آنچه بر گردن اوست از او گرفته شود ... عدالت در کار به معناى استقامت در آن و عدالت در قضاوت یعنى حکم به عدل نمودن. و در کلمه انصاف مى گوید: الانصاف: العدل ... و أنصف الرجل عامله بالقسط و العدل لانه اعطاء من الحق، یستحقه لنفسه ... و در قسط مى نویسد: القسط: العدل ... یقال: اقسط فى حکمه و بینهم و الیهم: عدل فى القسمة و الحکم ... و القسط: الحصّة و النصیب. (10) و در فروق اللغه آمده است: الفرق بین النصیبُ و القسط ان النصیب یجوز ان یکون عادلاً و جائراً و ناقصاً عن الاستحقاق و زائداً. یقال: نصیب منحوس و موفور. و القسط: الحصة العادلة، مأخوذة من قولک: اقسط: اذا عدل ... (11) و در فرق بین عدل و انصاف مى گوید: ان الانصاف اعطاء النصف و العدل یکون فى ذلک و فى غیره. الاترى انّ السارق اذا قطع قیل انه عدل علیه و لا یقال انه انصف. و اصل الانصافُ ان تعطیه نصف الشى ء و تأخذ نصفه من غیر زیادة و لا نقصان؛ فرق بین عدل و انصاف آن است که انصاف تقسیم برابر ـ و بیشتر در امور حسى ـ است ولى عدالت در محسوس و غیر محسوس و به جا انجام گرفتن است لذا بریدن دست دزد را عدل مى نامند ولى انصاف نمى نامند. و باز در فرق بین عدل و قسط مى گوید: انّ القسط هو العدل البیّن الظاهر و منه سمّى المکیال قسطاً و المیزان قسطاً لانه یصوّر لک العدل فى الوزن حتى تراه ظاهراً، و قد یکون من العدل ما یخفى و لهذا قلنا ان القسط هو النصیب الذى بیّنت وجوهه.(12) ابوهلال عسگرى از واژه شناسان قرن سوم و چهارم در فرق بین ظلم و جور نیز مى نویسد: ان الجور خلاف الاستقامة فى الحکم ... جار الحاکم فى حکمه و السلطان فى سیرته اذا فارق الاستقامة فى ذلک و الظلم ضرر لا یستحق سواء کان من سلطان او حاکم او غیرهما. الاترى انّ خیانة الدانق و الدرهم تسمى ظلماً و لا تسمى جوراً فان اخذ ذلک على وجه القهر او المیل سمى جوراً و اصل الظلم نقصان الحق و الجور العدول عن الحق ... و خولف بین النقیضین فقیل فى نقیض الظلم الانصاف و هو اعطاء الحق على التمام و فى نقیض الجور العدل و هو العدول بالفعل الى الحق.(13) در معناى عسف و حیف نیز که در بعضى روایات مقابل عدل قرار داده شده آمده است: الحیف: المیل فى الحکم و الجنوح الى احد الجانبین. و در مورد عسف آمده است: السیر بغیر هدایة و الاخذ على غیر الطریق ... و العسف: رکوب الامر بلاتدبیر و لارویة ... لذا با توجه به آنچه ذکر شد مى توان گفت مفهوم اصطلاحی عدل در برگیرنده مضامین زیر می باشد: 1ـ واژه عدل به معناى اعتدال و استقامت و راستى و انطباق با شایسته ها و بایسته هاست. و بنابراین پیمودن مسیرهاى انحرافى، همان افراط یا تفریط و خروج از مسیر اعتدال و حق و انصاف و قسط است. و میزان انحراف از عدالت و حق متناسب با شدت و ضعف افراط و تفریط است. 2ـ مراعات و حفظ اعتدال در رفتار و به تعبیرى دقیق تر حرکت بر روى صراط مستقیم کارى دشوار و طاقت سوز و نیازمند آگاهى از درون و برون هستى و آشنایى با استعدادها و قابلیتهاى نفس بشرى و آموزش و تمرین مداوم، و آنگاه عزمى استوار و پولادین است تا بتواند در برابر جاذبه هاى اعتبارى افراط و تفریط تعادل خود را از دست ندهد. 3ـ برابرى و تساوى و انصاف مورد نظر در عدل، تساوى کور و چشم بسته نیست تا بدون توجه به قابلیتها و شایستگى ها و در تعارض با حقوق و بایستگى ها قرار گیرد. حضرت امیر در فرازى از نامه خود به مالک مى نویسد: «و لا یکونن المحسن و المسى ء عندک بمنزلة سواء فان فى ذلک تزهیداً لاهل الاحسان فى الاحسان و تدریباً لاهل الأساء ة فى الأساء ة ... .(نهج البلاغه،نامه 53،فراز 35) و مبادا نیکوکار و بدکردار در نظر تو برابر باشند زیرا که این کار رغبت نیکوکار را بر نیکى کم مى نماید و بدکردار را به بدى مى خواند.» نیکى عدل و حقانیت آن از این رو نیست که همه را در یک ردیف و یک صف قرار دهد و هیچ فرقى بین آنها نمى نهد، بلکه به این دلیل است که هر چیزى را در جاى خود و محل سزاوار خود مى گذارد. مقتضاى عدالت الغاى تفاوتها نیست بلکه رعایت استحقاقهاست. و این همان امرى است که از مو باریک تر و از شمشیر تیزتر است. با سخنى از مرحوم فیض و علامه طباطبایى این بخش را به پایان مى بریم. مرحوم فیض در تفسیر آیه «و السماء رفعها و وضع المیزان»(سوره رحمن،آیه 7) مى نویسد: «... و وضع المیزان، العدل، بان وفّر على کلّ مستعد مستحقه و وفى کلّ ذى حقّ حقّه حتى انتظم امر العالم و استقام کما قال صلى الله علیه و آله: بالعدل قامت السماوات و الارض؛ خداوند عدالت را برقرار نمود به این صورت که بر هر صاحب استعدادى آنچه استحقاق داشت عنایت کرد و حق هر صاحب حقى را ادا نمود تا کار عالم بسامان شد و راست آمد.» و علامه طباطبایى نیز در تحلیل مفهوم عدل مى نویسد: «انّ العدل هو لزوم الوسط و الاجتناب عن جانبى الافراط و التفریط فى الامور. و هو من قبیل التفسیر بلازم المعنى، فان حقیقة العدل هى اقامة المساواة و الموازنة بین الامور بان یعطى کل من السهم ما ینبغى ان یعطاه فیتساوى فى انّ کلاً منها واقع موضعه الذى یستحقه. فالعدل فى الاعتقاد ان یؤمن بما هو الحق، و العدل ... فى الناس و بینهم ان یوضع کل موضعه الذى یستحقه فى العقل او الشرع او فى العرف فیثاب المحسن باحسانه و یعاقب المسى ء على اساء ته و ینتصف للمظلوم من الظالم و لا یبعّض فى اقامة القانون و لا یستثنى. و من هنا یظهر انّ العدل یساوق الحسن و یلازمه اذ لا معنى بالحسن الّا ما من طبعه ان تُمیل الیه النفس و تنجذب نحوه؛(المیزان:331) عدل به معناى ملازمت با راه میانه و گریز از افراط و تفریط در کارهاست. و البته این معناى مفهومى عدل است و گرنه حقیقت عدل مساوات را برقرار نمودن و هماهنگى در کارها داشتن است. در عدالت به هر کسى سهم بایسته داده مى شود و بنابراین همگان در رسیدن به سهم خود و قرار گرفتن در جایگاه بایسته خود برابر مى شوند. عدل در اعتقادات یعنى ایمان به آنچه حق و سزاوار است و عدالت در میان مردم یعنى قرار گرفتن هر کس در جایگاه بایسته خود که در عقل یا شرع و یا عرف براى او منظور شده است ... با این توضیح همسانى مفهوم عدل با زیبایى نیز روشن مى گردد ....» (لطیفی،25:1379) بقیه در ادامه مطلب [ سه شنبه 90/9/8 ] [ 4:34 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
صراحت و پاسخگویی؛ راز پایداری و سرّ هوشمندی جوامع
تضمین سلامتی هر جامعه در گرو حساسیت عناصر اجتماعی به آن است. هر چه مردم به سرنوشت جامعه خود حساستر باشند، برای حفظ و پایداری آن بیشتر تلاش میکنند. برخورداری از حمایت مردم حقطلب و عدلگرا، یکی از ارزندهترین سرمایههای هر حکومتی است که به بقای بلندمدت خود علاقمند است؛ زیرا هرگاه مردم یک جامعه در برابر بیعدالتی حساس گردند، با ارائه بازخورهای سریع و صریح خود، امکان اصلاح سریع انحرافات سیستم حکومتی را فراهم میسازند (پورعزت،1382،311). واضح است که شکلگیری هر مرتبهای از قابلیت هوشمندی در یک سیستم، در گرو استفاده از حلقههای بازخوری است که از نتیجه فعالیت خود دریافت میکند. توسعه حلقههای بازخور کارآمد برای ارزیابی پیامدهای نهایی فعالیت حکومت، مصالح ضروری را برای شکلدهی یک دولت هوشمند فراهم میسازد. با این مقدمه، قابل تصور است که سیستم کاملاً هوشمند، سیستمی است که با فرآوری حلقههای بازخور متعدد در سطح و عمق «جامعه هدفش»، امکان دریافت بازخور از همه اجزای تشکیلدهندة خود را توسعه دهد. البته دریافت بازخورهای سریع و صریح از متن جامعه، دشواریهای زیادی را برای هیات حاکمه در بردارد؛ ولی مزایای فوقالعاده آن، امکان اصلاح و بازسازی مداوم را برای حکومت فراهم میکنند و منبعی غنی برای توسعه حلقههای یادگیری و تکامل سازمان اجتماعی مهیا میسازند؛ بدین ترتیب استمرار دریافت اطلاعات حاصل از هوشمندی متن جامعه، ظرفیت ارزشمندی برای هدایت رفتار سیستم اجتماعی ایجاد میکند(پورعزت،152:1383). این ظرفیت ارزشمند هنگامی قابل استفاده و احیاء است که مردم جامعه نگران سلامت دستگاه اداری و سیستم حکومتی باشند. واضح است که مردم هنگامی نسبت به سیستم مدیریتی جامعه و سرنوشت آن حساس میشوند که نسبت به رعایت عدالت و دریافت حقوق حقه در سیر حیات اجتماعی، امیدوار باشند. بنابراین فراگرد پاسخگویی(34)فعال هیأت حاکمه به جامعه باید به حدی صریح و شفاف باشد که مستمراً موجب حذف عناصر ناشایسته از ترکیب هیات حاکمه گردد. پاسخگویی یا محاسبهپذیری، بر وظیفه هیات حاکمه برای توضیح رفتار خود و استقبال از انتقادهای دیگران دلالت دارد. محاسبهپذیری(35)مستلزم آنست که وظایف، قدرتها، و عملکردهای هیات حاکمه بهطور دقیق تعریف شوند، و به طور مؤثر، تحت نظارت و ارزیابی قرار گیرند .(Heywood,2002,p.393) بدیهی است که در این صورت، مدیران ضعیف با تنگناهای جدی مواجه میشوند و مجبور خواهند بود که دائماً دربارة رفتارهای خود تجدیدنظر نمایند یا از سیستم اداری حکومت حذف گردند. بدین ترتیب، این سیر پاسخگویی بر قدرت عامه مردم میافزاید و از قدرت مانور مدیران مستبد میکاهد؛ به طوری که ایشان را وادار میکند تا حتی در برابر ضعیفترین آحاد جامعه، پاسخگو باشند؛ این پاسخگویی هرچند هم که دشوار باشد، هزینة ناچیزی است که هیات حاکمه برای تضمین بقای بلندمدت خود پرداخت میکند. هیات حاکمه شهر عدل، منتخب مردم است و میتواند دربارة مصالح اجتماعی تصمیمگیری نماید؛ اما همواره در برابر مردم مسؤول است (نهجالبلاغه، نامه 53 و نامه 57 ترجمة آیتی:723 الی 727 و 757 ) و البته سرّ هوشمندی جامعه و راز پایداری آن نیز همین است: تضمین برابری عامه مردم؛ و التزام هیات حاکمه به پاسخگویی در برابر آنان (Kilksberg,2001,p.14). اگر سیستم اجتماعی با یک شبکه گسترده ارتباط رایانهای مقایسه شود، تصور نسبتاً مناسبی دربارة مقوله «هوشمندسازی جامعه» حاصل میآید. در سطح شبکه، علاوه بر فضای اختصاصیافته توسط مدیر پردازشگر مرکزی، همة ظرفیتهای رایانهای متصل به شبکه میتوانند در نقش حافظه کمکی با آن همکاری نمایند؛ با فرض اینکه مدیر شبکه اجازه دهد تا کاربران برای اصلاح نرمافزارها و قواعد حاکم بر رفتار شبکه، انتقادات، پیشنهادات، و توصیههای خود را ارائه نمایند، شرایط مناسبی برای تبادل اطلاعات میان شبکه و کاربران و رشد فزایندة آنان فراهم میآید. ملاحظه میشود که ممانعت مدیر از ارائه پیشنهادات و انتقادات کاربران، شبکه را از اطلاعات آنان محروم مینماید. البته مبادرت کاربران به همکاری برای اصلاح مستمر شبکه نیز متضمن تمهید انگیزه کافی برای آنان است؛ اما بدیهی است که اگر کاربران باور کنند که در منافع حاصل از اصلاح شبکه سهیم خواهند بود، احتمال مشارکت سازندة آنان افزایش مییابد؛ بدین ترتیب، سیستم در طریق دانش افزایی و بهبود مستمر قرار میگیرد. با تأمل بر این مثال، اگر ظرفیت هوشمندی یک شبکه رایانهای بر حسب مجموعه حافظه سختافزارهای متصل به آن، قواعد نرمافزاری حاکم بر رفتار کاربران، و میزان هماهنگی و تعریفشدگی عناصر زبان ارتباطی آنان تعریف میشود، میتوان فرض کرد که ظرفیت هوشمندی جامعه نیز تحت تاثیر عوامل ذیل قراردارد: 1ـ ظرفیت حافظه و استعدادهای فرآوری اطلاعات هر یک از افراد جامعه؛ 2ـ میزان انسجام اجتماعی و پاکیزگی راههای ارتباطی مردم و حکومت؛ 3ـ وجود و تداول زبان مشترک و قواعد و شاخصهای تعریف شده در جامعه؛ 4ـ فرآوری انگیزة کافی برای مشارکت آحاد جامعه در فراگرد مستمر بهبود و بازسازی و سیر یادگیری اجتماعی. ملاحظه میشود که عامل اول با رعایت عدالت توزیعی، قابل توسعه است. توزیع عادلانه موجب کاهش دغدغههای روزمره و فرآوری فرصت پرداختن به مسائل اجتماعی میشود؛ رعایت عدالت مراودهای نیز موجب افزایش انسجام اجتماعی و بهبود ارتباطات دولت و ملت میشود؛ درحالیکه با رعایت عدالت رویهای، قواعد مشترک و صریح حاکم بر روابط و مناسبات اجتماعی توسعه مییابند. ضمن اینکه تحقق عدالت کلی درجامعه یا افزایش امید به تعّین آن در عرصه سیستم اجتماعی، انگیزه افراد را برای مشارکت در امور اجتماعی و حساسیت در برابر سلامت جامعه افزایش میدهد. ملاحظه میشود که الزامات هوشمندی جامعه به شدت تحت تاثیر رعایت وجوه گوناگون عدالت اجتماعی توسعه مییابند؛ به طوری که میتوان گفت توسعه عدالت، سرّ اصلی طراحی و ساخت دولت هوشمند و تشکیل یک ملت متحد است (نمودار2).
نمودار 2. پیوستار هوشمندی تا خردگریزی، علیرغم برخورداری از مراتب بالای نظامیافتگی (پورعزت،155:1383) بقیه در ادامه مطلب [ سه شنبه 90/9/8 ] [ 4:33 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
پیامهای عاشورای حسینی در حوزه های گوناگون الف- حوزه فرهنگی جامعه اسلامی، جامعه ای است که براساس یک سلسله افکار و اندیشه های دینی برخاسته از اعتقاد به توحید در همه ابعاد آن شکل بگیرد و در مقام رفتار، ملتزم به یک سلسله ارزشها و اصول باشد که لازمه آن سلسله عقاید و باورها می باشد. بیشترین وجه تمایز یک جامعه دینی با جامعه غیردینی در آداب، رسوم، سلوک و رفتار افراد جامعه با خود و دیگران و در یک جمله در فرهنگ آن می باشد، به طوری که اگر فرهنگ دینی از جامعه ای رخت بربندد و به جای آن در رفتار مردم فرهنگ غیردینی حاکم باشد نمی توان آن جامعه را دینی شمرد؛ گرچه همه آن افراد خود را دیندار بپندارند. پایبندی به فرهنگ دینی یا استحاله فرهنگی مسئله عصر امام حسین علیه السلام یا مسئله امروز و فردای جامعه ما نیست، بلکه درگیری اساسی میان رسول خدا صلی الله علیه و آله و مخالفان آن حضرت نیز در این گونه مسائل بود. الف/1- حمایت از دین براساس آیات و روایات هر مسلمانی موظف است در مقام اندیشه و عمل به دستورات دین و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله پایبند باشد و تمام تلاش خود را برای ترویج و گسترش این اندیشه به کار گیرد، چرا که رواج دین و پایبندی به آن یکی از شاخصه های اصلی تمایز جامعه دینی است، چنان که امام حسین علیه السلام حمایت از دین را یک وظیفه و مایه عزت مسلمانان می داند. به کلام سیدالشهدا در آخرین ساعات زندگی حضرتش در این جهان توجه کنید: «این رسول خداست - که درود خدا بر او و خاندان او باد - و این شهیدان راه خدایند که منتظر آمدن شمایند و آمدن شما را به یکدیگر بشارت می دهند. بنابر این از دین خدا و دین پیامبرش دفاع کنید.»(36) حمایت از دین، نخست پذیرش آن در مقام اندیشه و پایبندی به آن در مقام گفتار و رفتار می باشد و در مرحله بعد تبلیغ و ترویج اندیشه های دینی و در حوزه سیاسی تلاش برای استقرار حاکمیت قوانین دینی در ساختار اداری و قانونگذاری و قضایی است. الف/2- حمایت از اهل بیت علیهم السلام براساس حدیث ثقلین و روایات دیگر، رسول خدا صلی الله علیه و آله برای هدایت خلق به سوی خدا بعد از خودش به دستور خداوند، کتاب خدا و اهل بیت خود را به عنوان مفسران وحی الهی که علم آن را از رسول خدا صلی الله علیه و آله به ارث برده اند، به عنوان امانت در بین امت نهاده است و خداوند در قرآن، محبت خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله را به عنوان پاداش رسالت آن حضرت می داند و می گوید: «قل لا اسئلکم علیه اجرا الاّ المودّة فی القربی» (سوره شوری،آیه23) بگو من در ازای رسالتم پاداشی جز محبت خویشاوندان از شما طلب نمی کنم. در روایات فراوانی که از طریق شیعه و سنی نقل شده محبت به خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و دفاع از آنان و تلاش برای رفع مشکلات آنان مورد تأکید قرار گرفته است که به عنوان نمونه به یک روایت اشاره می کنیم: «پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: در قیامت برای چهار گروه شفاعت می کنم: کسی که فرزندانم را احترام کند. کسی که خواسته های آنان را برآورد. کسی که هنگام نیاز آنان برای رفع نیازشان تلاش کند و کسی که آنان را دوست داشته باشد و این دوستی را با قلب و زبان ابراز کند.»(37) امام حسین علیه السلام درباره این شاخصه عزت در روز عاشورا در آن شرایط دشوار که هیچ امیدی به شکست نظامی دشمن وجود نداشت، به یاران و اصحاب خود فرمود: «ذبوا عن حرم الرسول»(38)؛ از خاندان پیامبرتان دفاع کنید. عاشورائیان در عاشورا از حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله دفاع کردند و زینبیان امروز باید از مکتب اهل بیت علیهم السلام دفاع کنند و امیدواریم که آخرین بازمانده خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله حضرت مهدی علیه السلام و عجل الله فرجه قیام جهانی خود را آغاز کند تا عاشقان اهل بیت علیهم السلام در کنار حضرتش به دفاع از او و اندیشه های الهی اش بپردازند و به این وظیفه خود نیز جامه عمل پوشند. الف/3- زنده کردن کتاب خدا قرآن کتابی است که برای هدایت جامعه بشری به سوی خداوند نازل شده است. گرچه خواندن قرآن با تدبر وظیفه هر مسلمانی است، ولی صرف خواندن آن زنده کردن آن نیست. زنده کردن قرآن این است که حاکمیت در جامعه اسلامی از آنِ قرآن باشد، به طوری که اگر مسلمانان به وظایف فردی خود عمل کنند، ولی حاکمیت سیاسی در اختیار قرآن نباشد و قرآن در ساختار قانونگذاری و اداری و قضایی کشور نقشی نداشته باشد، از منظر امام حسین علیه السلام در چنین جامعه ای قرآن مرده است و باید برای زنده کردن آن تلاش کرد، چه اینکه عزت مسلمانان در زنده نگهداشتن قرآن است. الف/4- زنده کردن سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله یعنی مجموعه گفتار، رفتار و کردار و تاییدات آن حضرت برای مسلمانان لازم الاتباع است و مسلمانان موظفند ضمن پایبندی به سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله در همه ابعاد آن را زنده کنند. در نگاه امام حسین علیه السلام در جامعه اسلامی اگر مسلمانان در حوزه وظایف فردی به سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله عمل کنند، ولی در حوزه سیاسی حاکمیت در اختیار پیروان رسول خدا صلی الله علیه و آله نباشد و در آن عرصه به سنت نبوی عمل نشود، در این جامعه سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله مرده است و باید برای زنده کردن آن تلاش کرد. در عصر امام حسین علیه السلام شاید بیشتر مسلمانان در حوزه فردی به کتاب و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله عمل می کردند، ولی بی گمان حاکمیت سیاسی در اختیار حاکمان بنی امیه بود؛ حاکمانی که ساختار سیاسی کشور را از فرهنگ دینی و کتاب خدا و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله بیگانه کرده بودند. در چنین جامعه ای امام حسین علیه السلام برای زنده کردن کتاب خدا و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله قیام می کند و از مردم می خواهد که در این زمینه او را یاری کنند تا بتواند جامعه را به راه راست رهنمون سازد. در این زمینه به یکی از نامه هایی که حضرتش به سران بصره نوشته است توجه کنید: «این نامه ام را برایتان فرستادم. من شما را به کتاب خدا و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله دعوت می کنم. بدون تردید سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله مرده است؛ بنابر این اگر به پیامم پاسخ مثبت دهید و از دستوراتم اطاعت کنید شما را به سوی سعادت و خوشبختی هدایت می کنم.»(39) الف/5- نابودی بدعتها همان طور که پیشتر بیان شد، ویژگی مهم جامعه اسلامی رواج نشانه های دین در همه ابعاد جامعه است. در فرهنگ دینی به افرادی که با پوشش دین، برای نابودی دین تلاش می کنند منافق گفته می شود و اندیشه های آنان را که به نام دین در جامعه منتشر می کنند، ولی این اندیشه ها مبنای دینی ندارد بدعت می نامند. امام حسین علیه السلام نابودی بدعتها را وظیفه مسلمانی و یکی از شاخصه های عزت فرهنگی می داند و از همه می خواهد که او را برای نابودی بدعتها یاری کنند. او در یکی از نامه هایی که برای سران بصره نوشت و از آنان خواست که او را در این قیام یاری کنند می فرماید: «اما بعد، فانّی ادعوکم الی احیاء معالم الحقّ و اماتة البدع، فان تجیبوا تهتدوا سبل الرشاد.»(40) بعد از سلام، همانا من شما را به زنده کردن نشانه های حق و میراندن بدعتها دعوت می کنم. بنابر این اگر به پیام من پاسخ مثبت دهید به سعادت و خوشبختی رهنمون خواهید شد. بقیه در ادامه مطلب [ سه شنبه 90/9/8 ] [ 4:28 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
ج- حوزه سیاسی تأثیر حاکمیت سیاسی جامعه بر زندگی شخصی و اجتماعی افراد انکار شدنی نیست. بنابر این حاکمیت سیاسی در اختیار هر گروهی قرار گیرد افکار و اندیشه های آن گروه در جامعه رواج پیدا می کند و به طور غیرمستقیم افراد را نیز تحت تأثیر قرار می دهد. از این رو به دست آوردن عزت سیاسی یا حفظ و نگهداری آن در اندیشه امام حسین علیه السلام شاخصه هایی دارد که اکنون به بررسی آنها می پردازیم: ج/1- وحدت و همبستگی انسان در انجام هر کاری نیازمند به انگیزه است و در کارهای جمعی هر چه انگیزه ها به هم نزدیک تر باشد وحدت بیشتری ایجاد خواهد شد و با وجود وحدت هم مشکلات کار کمتر خواهد شد و هم موانع زودتر برطرف می شود. یکی از شاخصه های عزت سیاسی وحدت نیروهاست، به ویژه که دشمن نیز تمام تلاش خود را به کار خواهد گرفت که وحدت نیروها را بشکند تا به اهداف خود برسد. امام حسین علیه السلام در یک تحلیل، حاکمیت سیاسی بنی امیه در سرکوب نیروهای وفادار به اسلام را معلول تفرقه می داند و در خطابه مشهورش به دانشمندان اسلامی و شخصیتهای سیاسی چنین می فرماید: «مجاری امور باید به دست دانشمندان به احکام الهی باشد که امین خدا بر حلال و حرام او هستند، ولی شما این جایگاه را از دست داده اید و این بدین سبب است که از حق جدا گشته اید و وحدت شما شکسته شده است.»(46) ج/2- عدم دلبستگی به دنیا محبت و دلبستگی به چیزی دو اثر منفی در روح انسان برجای می گذارد: اول آنکه مانع از آن می شود که انسان زشتیهای آن چیز را درک کند و دیگر اینکه زیباییهای آن را بیشتر از آنچه هست می بیند. وابستگی از هر نوع آن عزت انسان را از بین می برد و انسان را به ذلت می کشاند. هر چه وابستگی انسان بیشتر باشد ذلت او نیز افزون تر خواهد بود. در عرصه سیاست اولین شرط مبارزه آمادگی برای هزینه کردن جان خود می باشد و کسانی که در مبارزات سیاسی این آمادگی را ندارند به طور قطع شکست خواهند خورد و عزت خود را از دست خواهند داد. عشق به ماندن در دنیا و زیبا دیدن دنیا بیش از آنچه هست، باعث ذلت انسان در قلمرو سیاست می شود. امام حسین علیه السلام در تحلیلی در خطابه مشهورش خطاب به دانشمندان اسلامی عامل ذلت آنان را عشق به ماندن در دنیا و زیباتر دیدن دنیا می داند.(47) به این کلام توجه کنید: «علت مسلط شدن بنی امیه بر امور جهان اسلام فرار شما از مرگ و شیفته شدن شما به زندگی است که به طور قطع باید روزی آن را رها کنید.»(48) بقیه در ادامه مطلب [ سه شنبه 90/9/8 ] [ 3:42 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
امروزبه مناسبت روز عاشورا نیت کردم که درباره ی نهضت حسینی (علیه الصّلاة و السّلام ) حرف بزنم. چیز عجیبی است؛ همه ی زندگی ما از یاد حسین علیه السلام لبریز است - خدا را شکر-درباره ی نهضت این بزرگوار هم زیاد حرف زده شده است؛ اما در عین حال انسان هر چه در این باره می اندیشد، میدان فکر و بحث و تحقیق مطالعه، گسترده است. هنوز خیلی حرفها درباره ی این حادثه ی عظیم و عجیب و بی نظیر وجود دارد که ما باید درباره ی آن فکر کنیم و برای هم بگوییم. بیش از صد درس مهم در یک حرکت چند ماهه خوب، اگر این حادثه را در نظر بگیرید، حضرت ابی عبدالله صلی الله علیه و اله و سلم از آن روزی که از مدینه خارج شد و به طرف مکه آمد، تا آن روزی که در کربلا شربت گوارای شهادت را نوشید، شاید بشود گفت که انسان می تواند در این حرکت چند ماهه، بیش از صد درس مهم بشمارد -نخواستم بگویم هزارها درس؛ می شود گفت هزارها درس هست - بله، ممکن است هر اشاره ی آن بزرگوار، یک درس باشد؛ اما این که می گویم بیش از صد درس، یعنی اگر ما بخواهیم این کارها را مورد مداقّه قرار بدهیم، از آن می شود صد عنوان و سرفصل به دست آورد، که هر کدام برای یک امت، برای یک تاریخ و یک کشور، برای تربیت خود و اداره ی جامعه و قرب به خدا درس است. به خاطر این است که حسین بن علی(ارواحنا فداه و فدا اسمه و ذکره ) در دنیا مثل خورشیدی در میان مقدسین عالم، این گونه می درخشد. انبیاء و اولیاء و ائمه و شهدا و صالحین را در نظر بگیرید. اگر آنها مثل ماه و ستاره ها باشند، این بزرگوار مثل خورشید می درخشد. این به خاطر همینهاست؛ ولی این صد درس به کنار، یک درس اصلی دراین عمل هست.
درس اصلی: چرا امام حسین علیه السلام قیام کرد؟ من امروز سعی خواهم کرد آن درس اصلی را در این قضیه، به شما عرض بکنم. همه ی آنها حاشیه است و این متن است؛ چرا قیام کرد؟ این درس است.
آیا قیام حضرت برای تشکیل حکومت بود؟ دوست دارند این طور بگویند که حضرت خواست حکومت فاسد یزید را کنار بزند و خودش یک حکومت، تشکیل بدهد؛ این هدف قیام ابی عبدالله علیه السلام بود. این حرف، نیمه درست است؛ نمی گویم غلط است. اگر مقصود از این حرف، این است که این بزرگوار برای تشکیل حکومت قیام کردند، به این نحو که اگر ببینید نمی شود انسان به نتیجه برسد، بگویند نشد دیگر، برگردیم؛ این غلط است.
آیا حضرت قیام کردند که شهید بشوند؟ این حرف را هم ما در اسناد و مدارک اسلامی نداریم - که برو خودت را به کام کشته شدن بینداز- ما چنین چیزی نداریم. ما شهادت را که در شرع مقدس می شناسیم و در روایات و آیات قرآن از آن نشانی می بینیم، معنایش این است که انسان به دنبال هدف مقدسی که واجب، یا راجح است، برود و در آن راه، تن به کشتن هم بدهد. این، آن شهادت صحیح اسلامی است؛ اما این که آدم، اصلاً راه بیفتد برای این که من بروم کشته بشوم، یا یک تعبیر شاعرانه ی این جوری که خون من پای ظالم را بلغزاند و او را به زمین بزند! اینها آن چیزی نیست که مربوط به آن حادثه ی به آن عظمت است؛ دراین هم بخشی از حقیقت هست، اما هدف حضرت، این نیست
حکومت و شهادت دو نتیجه بود نه هدف بنده به نظرم این جور می رسد: آن کسانی که گفته اند «هدف، حکومت بود »؛ یا «هدف، شهادت بود »، میان هدف و نتیجه، خلط کرده اند؛ نخیر، هدف، اینها نبود. امام حسین علیه السلام هدف دیگری داشت؛ منتها رسیدن به آن هدف دیگر، حرکتی را می طلبید که این حرکت، یکی از دو نتیجه را داشت حکومت، یا شهادت. البته حضرت برای هر دو هم آمادگی داشت؛ هم مقدمات حکومت را آماده کرد و می کرد هم مقدمات شهادت را آماده کرد و می کرد. هم برای این توطین نفس می کرد، هم برای آن. هر کدام هم می شد، درست بود، ایرادی نداشت؛ اما هیچ کدام، هدف نبود، دو نتیجه بود. هدف، چیز دیگری است.
انجام واجب بزرگی که تا آن زمان به آن عمل نشده بود هدف چیست؟ اول آن هدف را به طور خلاصه، در یک جمله عرض می کنم؛ بعد یک مقداری توضیح می دهم.
زمینه ی انجام این واجب، در زمان امام حسین علیه السلام پیش آمد حالا چرا امام حسین، این کار را بکند؟ چون زمینه ی انجام این واجب، در زمان امام حسین پیش آمد. اگر این زمینه در زمان امام حسین پیش نمی آمد، مثلاً در زمان امام علی النقی علیه السلام پیش می آمد، همین کار را امام علی النقی علیه السلام می کرد؛ حادثه ی عظیم و ذبح عظیم تاریخ اسلام، امام علی النقی (علیه الصّلاة و السّلام ) می شد. اگر در زمان امام حسن مجتبی یا در زمان امام صادق (علیهما السلام) هم پیش می آمد، آن بزرگواران عمل می کردند. در زمان قبل ازامام حسین، پیش نیامد؛ بعد از امام حسین هم در تمام طول حضور ائمه تا دوران غیبت، پیش نیامد! [ سه شنبه 90/9/8 ] [ 3:38 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
پیغمبر اکرم، مجموعه احکام اسلامی را آورد حالا اندکی قضیه را توضیح بدهم برادران وخواهران نمازگزار عزیز، پیغمبر اکرم و هر پیغمبری وقتی که می آید، یک مجموعه ی احکام را می آورد. این احکامی که می آورد، بعضی فردی است، برای این است که انسان، خودش را اصلاح کند؛ بعضی اجتماعی است، برای این است که دنیای بشر را آباد و اداره کند و اجتماعات بشر را به پا بدارد. مجموعه ی احکامی است که به آن، نظام اسلامی می گویند. اگر نظام و جامعه اسلامی دچار انحراف اساسی شد تکلیف چیست؟ خوب، سؤالی در این جا باقی می ماند و آن این که اگر این قطاری را که پیغمبر اکرم بر روی این خط، به راه انداخته است، دستی، یا حادثه یی آمد و این قطار را از خارج کرد، تکلیف چیست؟ اگر جامعه ی اسلامی منحرف شد، اگر این انحراف به جایی رسید که خوف انحراف کل اسلام و معارف اسلام بود، تکلیف چیست؟ تکلیف را گفته اند امّا شرایط عمل به آن فراهم نبود البته پیغمبر فرموده بود که تکلیف چیست؛ قرآن هم فرموده است: « من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبهم و یحبونه »(2) تا آخر -و آیات زیاد و روایات فراوان دیگر و همین روایتی که حالا از قول امام حسین برایتان نقل می کنم اهمیت حکم برگرداندن جامعه منحرف به خط اصلی پس اهمیت آن حکمی که مربوط به برگرداندن جامعه ی منحرف به خط اصلی است، ازاهمیت خود حکم حکومت، کمتر نیست. شاید بشود گفت که اهمیتش از جهاد با کفار، بیشتر است. شاید بشود گفت اهمیتش از امر به معروف و نهی از منکر معمولی در یک جامعه ی اسلامی، بیشتر است. حتّی شاید بشود گفت اهمیت این حکم، از عبادات بزرگ الهی و از حج، بیشتر است. زمان امام حسین علیه السلام هم آن انحراف بزرگ پیدا شد و هم موقعیت مناسب فراهم آمد حالا در زمان امام حسین علیه السلام، هم آن انحراف به وجود آمده، هم آن فرصت پیدا شده است. پس امام حسین باید قیام کند؛ انحراف پیدا شده است. برای این که بعد از معاویه، کسی به حکومت رسیده است که حتّی ظواهر اسلام را هم رعایت نمی کند! شرب خمر و کارهای خلاف می کند! تعرضات و فسادهای جنسی را واضح انجام می دهد! علیه قرآن حرف می زند، علناً شعر بر خلاف قرآن و بر رد دین می گوید، علناً مخالف با اسلام است! مقام امامت امامان یکسان است این که می گوییم موقعیت مناسب است، یعنی فضای جامعه ی اسلامی، جوری است که ممکن است پیام امام حسین به گوش انسانها در همان زمان و در طول تاریخ برسد. اگر در زمان معاویه، امام حسین می خواست قیام کند، پیام او دفن می شد. این به خاطر وضع حکومت در زمان معاویه است؛ سیاستها جوری بود که مردم نمی توانستند حقانیت سخن حق را بشنوند! لذا همین بزرگوار، ده سال در زمان خلافت معاویه، امام بود، ولی چیزی نگفت، کاری، اقدامی و قیامی نکرد؛ چون موقعیت، آن جا مناسب نبود. انجام این تکلیف همیشه با خطر همراه است خوب، امام حسین، هم در مقابل چنین انحرافی قرار گرفته است، پس باید آن تکلیف را انجام بدهد، هم موقعیت مناسب است؛ پس دیگر عذری وجود ندارد. لذا عبدالله بن جعفر و محمد بن حنفیه و عبدالله بن عباس - اینها که عامی نبودند، همه دین شناس، آدمهای عارف، عالم و چیز فهم بودند - وقتی به حضرت می گفتند که آقا، خطر دارد، نروید؛ می خواستند بگویند وقتی خطری در سر راه تکلیف است، تکلیف، برداشته است. آنها نمی فهمند که این تکلیف، تکلیفی نیست که با خطر برداشته بشود. پی نوشت ها : 1- بحار الانوار، ج2، ص170. [ سه شنبه 90/9/8 ] [ 3:37 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
هدف، بازگرداندن جامعه ی اسلامی به خط صحیح پس هدف، عبارت شد از بازگرداندن جامعه ی اسلامی به خط صحیح. چه زمانی؟ آن وقتی که راه، عوضی شده است و جهالت و ظلم و استبداد و خیانتِ کسانی، مسلمین را منحرف کرده و زمینه و شرایط هم آماده است.
امام حسین علیه السلام برای اولین بار این حرکت را انجام داد ؛ منتها امام حسین علیه السلام، آن کسی بود که برای اولین بار این حرکت را انجام داد. قبل از او انجام نشده بود؛ چون قبل از او - در زمان پیغمبر و امیرالمؤمنین - چنین زمینه و انحرافی به وجود نیامده بود، یا اگر هم در مواردی انحرافی بود، زمینه ی مناسب و مقتضی نبود. زمان امام حسین، هر دو وجود داشت. در باب نهضت امام حسین، این اصل قضیه است.
در حکومت یزید، اسلام در خطر جدی است ما به چه دلیل این مطلب را عرض می کنیم؟ این را از کلمات خود امام حسین به دست می آوریم. من در میان کلمات حضرت ابی عبدالله علیه السلام، چند عبارت را انتخاب کرده ام -البته بیش از اینهاست که همه، همین معنا را بیان می کند -اول در مدینه؛ آن شبی که ولید حاکم مدینه، حضرت را احضار کرد و گفت: معاویه از دنیا رفته است و شما باید بیعت کنید، حضرت به او فرمود: باشد تا صبح، «ننظر و تنظرون اینا احق بالبیعة و الخلافه »(1) برویم فکر کنیم، ببینیم ما باید خلیفه بشویم، یا یزید باید خلیفه بشود! مروان فردای آن روز، حضرت را در کوچه های مدینه دید، گفت: یا اباعبدالله، تو داری خودت را به کشتن می دهی! چرا با خلیفه بیعت نمی کنی؟ بیا بیعت کن، خودت را به کشتن نده، خودت را به زحمت نینداز.
قیام من برای اصلاح مسیر امت پیامبر است آن جا بعد از شهادت به وحدانیت خدا و چه و چه، به این جا می رسند: « و انی لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً »؛ یعنی کسانی اشتباه نکنند و تبلیغاتچیها تبلیغ کنند که امام حسین هم مثل کسانی که این گوشه و آن گوشه، خروج می کنند برای این که قدرت را به چنگ بگیرند برای خودنمایی، برای عیش و ظلم و فساد -وارد میدان مبارزه و جنگ می شود! کار ما ازاین قبیل نیست؛ «و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی » (3) عنوان این کار، همین اصلاح است؛ می خواهم اصلاح کنم. این همان واجبی است که قبل از امام حسین، انجام نگرفته بوده است.
حاکم باید به کتاب خدا در جامعه عمل بکند بعد در نامه به اهل کوفه فرمود: « فلعمری ما الامام الا الحاکم بالکتاب و القائم بالقسط الدّائن بدین الحقّ الحابس نفسه علی ذالک الله و السلام »؛(5)
پیامبر، تکلیف را روشن کرده است از مکه خارج شدند؛ در بین راه، همین طور امام حسین در هر کدام از منازل، صحبتی با لحنهای مختلف دارند. در منزلی به نام «بیضه »، در حالی که حرّبن یزید هم در کنار حضرت است -حضرت می روند. او هم در کنار حضرت می رود - به این منزل رسیدند و فرود آمدند. شاید قبل از این که استراحت بکنند - یا بعد از اندکی استراحت - حضرت ایستاد و خطاب به لشکر دشمن، این گونه فرمود:
پی نوشت ها : 1-بحار الانوار، ج44، ص325. [ سه شنبه 90/9/8 ] [ 3:35 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
من، شایسته تر از دیگران به این قیام هستم پس تکلیف، چی شد؟ تکلیف «یغیّر بقول و لا فعل » شد. اگرانسان در چنین شرایطی قرار گرفت - البته در زمانی که موقعیت مناسب باشد - واجب است در مقابل این عمل، قیام و اقدام کند. به هر کجا می خواهد برسد؛ کشته بشود، زنده بماند، به حسب ظاهر موفق بشود، یا نشود. هر مسلمانی در مقابل این وضعیت، باید قیام و اقدام کند. این تکلیفی است که پیغمبر فرموده اند.
آنچه خدای متعال برای ما خواسته است، خیر است در منزل «ازید» که چهار نفر به حضرت ملحق شدند، بیان دیگری از امام حسین علیه السلام هست؛ حضرت فرمود: «اما و الله انّی لأرجو ان یکون خیراً ما اراد الله بنا؛ قتلنا او ظفرنا». این هم نشانه ی این که گفتیم فرقی نمی کند؛ چه به پیروزی برسند، چه کشته بشوند، تفاوتی نمی کند. تکلیف، تکلیف است؛ باید انجام بگیرد. فرمود: من امیدم این است که خدای متعال، آن چیزی که برای ما در نظر گرفته است، خیر ماست؛ چه کشته بشویم، چه به پیروزی برسیم. فرقی نمی کند؛ ما داریم تکلیفمان را انجام می دهیم.
امام حسین علیه السلام اسلام را بیمه کرد پس امام حسین علیه السلام برای انجام یک واجب، قیام کرد. این واجب در طول تاریخ، متوجه به یکایک مسلمانهاست. این واجب، عبارت است از این که هر وقت دیدند که نظام جامعه ی اسلامی دچار یک فساد بنیانی شده و بیم آن است که بکلی احکام اسلامی تغییر پیدا بکند، هر مسلمانی باید قیام کند.
چرا باید یاد امام حسین علیه السلام و کربلا زنده باشد؟ هر جا فسادی از آن قبیل باشد، امام حسین در آن جا زنده است؛ با شیوه و با عمل خود دارد می گوید که شما باید چه کار کنید. تکلیف این است؛ لذا باید یاد امام حسین یاد کربلا زنده باشد، چون یاد کربلا این درس عملی را جلوی چشم می گذارد.
درسی که طوطی ها به طوطی اسیر دادند بنده یک وقت در سالها پیش، همین مطلب را در جلسه یی برای جمعیتی عرض کردم - البته قبل از انقلاب- مثالی به ذهنم آمد، آن را در آن جلسه گفتم؛ آن مثال عبارت است از داستان همان طوطی که مولوی در مثنوی ذکر می کند.
امام حسین علیه السلام، با عملی چنین بزرگ، تکلیف را روشن ساخت شرایط، همان شرایط است، زندگی، همان جور زندگی است، اسلام هم همان اسلام است؛ خوب، امام حسین به همه ی نسلها عملاً نشان داد. اگر یک کلمه ی حرف هم از امام حسین نقل نمی شد، ما باید می فهمیدیم که تکلیفمان چیست.
پی نوشت ها : 1-بحار الانوار، ج44، ص381. [ سه شنبه 90/9/8 ] [ 3:34 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
یک جمله در زیارت اربعین امام حسین علیه السلام ذکر شده است که مانند بسیاری از جملات این زیارتها و دعاها، بسیار پرمغز و در خور تأمل و تدبراست. امروز به مناسبت روز تاسوعا و روز عزا، در خطبه ی اول قدری پیرامون همین جمله - که ناظر به جهت قیام حسینی است - عرایضی عرض می کنیم؛ آن جمله این است: « و بذل مهجته فیک». این زیارت اربعین است؛ منتها فقره های اول آن، دعاست؛ که گوینده ی این جملات خطاب به خداوند متعال عرض می کند: « و بذل مهجته فیک »؛ یعنی حسین بن علی، جان و خون خود را در راه تو داد؛ «لیستنفذ عبادک من الجهالة»؛ تا بندگان تو را از جهل نجات بدهد؛ «و حیرة الضّلالة»؛ از سرگردانی ناشی از ضلالت و گمراهی آنها را برهاند. این یک طرف قضیه است، که طرف قیام کننده است- که حسین بن علی علیه السلام - طرف دیگر قضیه، در این فقره ی بعدی معرفی می شود: « و قد توازر علیه من غرّته الدنیا و باع حظّه بالا رذل الادنی »نقطه ی مقابل، آن کسانی بودند که فریب زندگی، آنها را به خود مشغول کرده بود؛ دنیای مادی، زخارف دنیایی، شهوات و هواهای نفس، آنها را از خود بیخود کرده بود؛ «و باع حظه بالا رذل الادنی»؛ سهمی را که خدای متعال برای هر انسانی در آفرینش عظیم خود قرار داده است - که این سهم عبارت است از سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت - به بهای پست و ناچیز و غیر قابل اعتنایی فروخته بودند. این، خلاصه ی نهضت حسینی است. تبدیل امامت به سلطنت! یک حکومت آرمانی به وسیله ی اسلام به وجود آمد. اگر بخواهیم ماجرای امام حسین را در سطوری خلاصه کنیم، این طور می شود بشریت، دچار ظلم و جهل وتبعیض بود؛ حکومتهای بزرگ دنیا، که حکومت قیصر و کسرای آن زمان است - چه در ایران آن روز، چه در امپراتوری روم آن روز - حکومت اشرافیگیری و حکومت غیر مردمی و حکومت شمشیر بی منطق و حکومت جهالت و فساد بود؛ حکومتهای کوچکتر هم - مثل آنچه که در جزیرة العرب بود - از آنها هم بدتر بود؛ مجموعاً جاهلیتی دنیا را فرا گرفته بود. در این میان، نور اسلام به وسیله ی پیامبر خدا و با مدد الهی و مبارزات عظیم وتوانفرسای مردمی توانست اول یک منطقه از جزیرة العرب را روشن کند و بعد بتدریج گسترش پیدا کند و شعاع آن همه جا را فرابگیرد. وقتی پیامبر از دنیا می رفت، این حکومت، حکومت مستقری بود که می توانست الگوی همه ی بشریت در طول تاریخ باشد؛ و اگرآن حکومت با همان جهت ادامه پیدا می کرد، بدون تردید تاریخ عوض می شد؛ یعنی آنچه که بنا بود در قرنها بعد از آن - در زمان ظهور امام زمان در وضعیت فعلی -پدید بیاید، در همان زمان پدیده آمده بود. دنیای سرشار از عدالت و پاکی و راستی و معرفت و محبت، دنیای دوران امام زمان است؛ که زندگی بشر هم از آن جا به بعد است. زندگی حقیقی انسان در این عالم، مربوط به دوران بعد از ظهور امام زمان است؛ که خدا می داند بشر در آن جا به چه عظمتهایی نایل خواهد شد. بنابراین، اگر ادامه ی حکومت پیامبر میسر می شد و در همان دوره های اول پدید می آمد و تاریخ بشریت عوض می شد، فرجام کار بشری مدتها جلو می افتاد؛ اما این کار به دلایلی نشد.
دو وجه در مبارزه ی امام حسین علیه السلام مبارزه ی امام حسین دو وجه دارد و ممکن است دو نتیجه به بار بیاورد؛ اما هر دو نتیجه خوب است: یک نتیجه این بود که امام حسین علیه السلام بتواند بر حکومت یزید پیروز بشود و قدرت را از چنگ آن کسانی که با زور بر سر مردم می کوبیدند و سرنوشت مردم را تباه می کردند، خارج کند و کار را در مسیر صحیح خود بیندازد؛ اگراین کار صورت می گرفت، البته باز مسیر تاریخ عوض می شد. یک وجه دیگر این بود که امام حسین نتواند به هر دلیلی این پیروزی سیاسی و نظامی را به دست بیاورد؛ آن وقت امام حسین در این جا دیگر نه با زبان، بلکه با خون، با مظلومیت، با زبانی که تاریخ تا ابد آن را فراموش نخواهد کرد، حرف خود را مثل یک جریان مداوم و غیر قابل انقطاع در تاریخ به جریان می اندازد؛ و این کار را امام حسین کرد.
جهل و زبونی، دو دشمن بزرگ انسان امروز هم هرجایی که بشر در دنیا ضربه خورده است-چه ضربه ی سیاسی، چه ضربه ی نظامی، چه ضربه ی اقتصادی - اگر ریشه اش را کاوش کنید، یا در جهل است، یا در زبونی، یعنی یا نمی دانند و معرفت لازم را به آنچه که باید معرفت داشته باشند، ندارند؛ یا این که معرفت دارند، اما خود را ارزان فروخته اند؛ زبونی را خریده اند و حاضر به پستی و دنائت شده اند! امام سجاد و امیرالمؤمنین - بنابرآنچه که ازآنها نقل شده - فرموده اند: «لیس لانفسکم ثمن الّا الجنّة فلا تبیعوها بغیرها »؛ ای انسان!اگر بناست هستی و هویت و موجودیت تو فروخته بشود، فقط یک بها دارد و بس؛ و آن بهشت الهی است؛ به هر چه کمتر از بهشت بفروشی، سرت کلاه رفته است. اگر همه ی دنیا را هم به قیمت قبول پستی و ذلت و زبونی روح به شما بدهند، جایز نیست. همه ی آن کسانی که در اطراف دنیا تسلیم زر و زور صاحبان زر و زور شده اند و این زبونی را قبول کرده اند -چه عالم، چه سیاستمدار، چه فعال سیاسی و اجتماعی، چه روشنفکر - به خاطر این است که ارزش خود را نشناختند و خود را فروختند. خیلی از سیاستمداران دنیا خودشان را فروخته اند. عزت فقط این نیست که انسان روی تخت سلطنت یا ریاست بنشیند؛ گاهی یک نفر بر تخت سلطنت نشسته است، به هزاران نفر هم با تکبر فخر فروشی می کند و زور می گوید؛ اما در عین حال زبون و اسیر یک قدرت و یک مرکز دیگر است؛ اسیر تمایلات نفسانی خود است، که البته اسرای سیاسی امروز دنیا به این آخری نمی رسند؛ اسیر قدرتها و اسیر مراکزند!
عزّت و سرافرازی در عین عبودیّت در رفتارامام حسین، از اولی که از مدینه حرکت کرد، تا مثل فردایی که در کربلا به شهادت رسید، همان معنویت و عزت و سرافرازی و در عین حال عبودیت و تسلیم مطلق در مقابل خدا محسوس است؛ در همه ی مراحل هم این طور است. آن روزی که صدها نامه و شاید هزارها نامه برای او آوردند که ما شیعیان و مخلصان توییم و در کوفه و در عراق منتظر تو هستیم، او دچار غرور نشد. آن جا که سخنرانی کرد و فرمود: «خط الموت علی ولد ادم مخط القلاده فی جید الضّاة»، صحبت از مرگ کرد؛ نگفت که چنان می کنیم، چنین می کنیم؛ یا دشمنانش را تهدید و دوستانش را تطمیع بکند؛ از حالا مناصب را در کوفه تقسیم بکند. حرکت مسلمانانه همراه با معرفت، همراه با عبودیت، همراه با تواضع، آن وقتی است که حالا همه دستها را به طرف او دراز کرده اند و نسبت به او اظهار ارادت می کنند. آن روزی هم که در کربلا همراه یک جمع کمتر از صد نفر توسط سی هزار جمعیت از اراذل و اوباش محاصره شد و جانش را تهدید کردند، عزیزانش را تهدید کردند، زنها و حرم او را تهدید به اسارت کردند، آن روز هم ذره یی اضطراب دراین مرد خدا و این بنده ی خدا و این عزیز اسلام مشاهده نشد.
پی نوشت ها : 1- خطبه های نماز جمعه، 1379/1/26. [ سه شنبه 90/9/8 ] [ 3:33 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
ازسه بعد و با سه دیدگاه، این نهضت عظیم حسینی را که در تاریخ این طور ماندگار شده است، می شود نگاه کرد؛ در هر سه بعد، آنچه که بیش از همه چشم را خیره می کند، احساس عزت و سربلندی و افتخار است. عزّت و افتخار در حرکت انقلابی در آن بعد اول که امام حسین یک حرکت انقلابی به راه انداخت، مظهر عزت و افتخار بود. نقطه ی مقابل حسین بن علی چه کسی بود؟ آن حکومت ظالم فاسد بدکاره یی بود که «یعمل فی عبادالله بالاثم و العدوان »(1) نمودار اصلی این بود که در جامعه یی که زیر قدرت او بود، با بندگان خدا و انسانها با ستم، عدوان، غرور، تکبر، خودخواهی و خودپرستی رفتار می کرد؛ این خصوصیت عمده ی آن حکومت بود. چیزی که برایشان مطرح نبود، معنویت و رعایت حقوق انسانها بود. حکومت اسلامی را به همان حکومت طاغوتی که قبل از اسلام و در دورانهای مختلف در دنیا وجود داشته است، تبدیل کرده بودند. در صورتی که بارزترین خصیصه ی نظام اسلامی، حکومت است؛ برجسته ترین بخشهای آن جامعه ی ایده آلی که اسلام می خواهد ترتیب بدهد، شکل و نوع حکومت و رفتار حاکم است.
تبلور معنویت و فضیلت در بعد تبلور معنویت هم همین طور است؛ بارها این را گفته ام، خیلیها به امام حسین مراجعه و او را بر این ایستادگی ملامت می کردند. آنها مردمان بد و یا کوچکی هم نبودند؛ بعضی جزو بزرگان اسلام بودند؛ اما بد می فهمیدند و ضعفهای بشری بر آنها غالب شده بود؛ لذا می خواستند حسین بن علی را هم مغلوب همان ضعفها کنند؛ اما امام حسین صبر کرد و مغلوب نشد و یکایک کسانی که با امام حسین بودند، در این مبارزه ی معنوی و درونی پیروز شدند. آن مادری که جوان خود را با افتخار و خشنودی به طرف این میدان فرستاد، آن جوانی که از لذات ظاهری زندگی گذشت و خود را تسلیم میدان جهاد و مبارزه کرد، پیرمردانی مثل حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه که از راحتی دوران پیرمردی و بستر گرم و نرم خانه ی خودشان گذشتند و سختی را تحمل کردند، آن سردار شجاعی که در میان دشمنان جایگاهی داشت - حر بن یزید ریاحی - و از آن جایگاه صرف نظر کرد و به حسین بن علی پیوست، همه ی آنها در این مبارزه ی باطنی و معنوی پیروز شدند.
جوهره عزّت در مصیبت های عاشورا در آن صحنه ی سوم هم که صحنه ی فاجعه آفرینی های عاشوراست، آن جا هم باز نشانه های عزت مشاهده می شود؛ آن جا هم سربلندی و افتخار است؛ اگر چه مصیبت و شهادت است، اگر چه شهادت هر یک از جوانان بنی هاشم، کودکان، طفلان کوچک و اصحاب کهنسال در اطراف حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام یک مصیبت و داغ بزرگ است، اما هر کدام حامل یک جوهره ی عزت و افتخار هم هست (3)
پی نوشت ها : 1- بحار الانوار، ج44، ص382. [ سه شنبه 90/9/8 ] [ 3:32 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |