عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر) |
تحریف و عوامل آن تحریف یعنی «متمایل کردن یک چیز از آن مسیر اصلی و وضع اصلی که داشته استیا باید داشته باشد .» تحریف یا لفظی استیا معنوی . تحریف لفظی آن است که ظاهر یک چیز یا لفظ آن را عوض کنند و تحریف معنوی یعنی «منحرف کردن روح و معنی یک جمله یا یک حادثه» . پس تحریف یک حادثه یعنی علل و انگیزهها و همچنین هدف و منظورهای آن حادثه چیزی غیر از آنچه هست معرفی شود . عامل تحریف به طور کلی سه قسم است: تحریف معنوی چنانکه گفته شد حادثه کربلا هم دچار تحریف لفظی شده است و هم تحریف معنوی اما از آنجایی که تحریف معنوی محتوا را تغییر داده قضیه را مسخ و به کلی واژگون میکند خطرناک است و خطرناکتر اینکه تحریف در اهداف امامحسین (ع) صورت گیرد . ایشان معتقدند دو تحریف معنوی بسیار عجیب و ماهرانه در هدف نهضتحسینی ایجاد شده است: ج . رسالت علما مسئولیت مردم در طول زمان و به خاطر عوامل گوناگون در حادثه عاشورا، چه در ناحیه اهداف و انگیزههای آن و چه در بخش دستاوردها و حتی عزاداریها، تحریفاتی رخ داده است . طبعا باید با این تحریفها مبارزه کرد و خرافات را از ساحت این قیام مقدس زدود و معلوم است در این امر هم خواص و علما مسئولند و هم توده مردم; پی نوشت ها: 1) شهید مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، مجموعه آثار، ج17، ص668 . [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:52 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
گریه عوامل مختلفی دارد: [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:51 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
اشک پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم بارها به مناسبتهایی مصایب امام حسین علیهالسلام را بیان میکردند و میگریستند، هنگامی که حسین علیهالسلام به محضر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم میرسید، آن حضرت او را در آغوش میگرفت و به علی علیهالسلام میگفت که وی را نگاه دارد. سپس او را میبوسید و گریه میکرد. چون امام حسین علیهالسلام علت گریه آن حضرت را جویا شد، فرمود: «محل ضربههای شمشیر را میبوسم و میگریم». امام حسین علیهالسلام عرضه داشت: «آیا من کشته میشوم؟» پیامبر فرمود: «آری. به خدا سوگند! تو و پدرت و برادرت کشته میشوید». امام حسین علیهالسلام گفت: «محل کشته شدن و مدفن ما متعدّد است؟» حضرت پاسخ داد: «آری، فرزندم». پس امام حسین علیهالسلام پرسید: «چه کسی به زیارت ما میآید؟» پیامبر فرمود: «زائران من، پدر، برادرت و تو، راستگویان و حق جویان امت من هستند». نفرین پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم دو سال از ولادت حسین علیهالسلام میگذشت که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم عزم سفر کرد. پس در نقطهای از مسیرش ایستاد و همچنان که میفرمود: «اناللّه و اناالیه راجعون»، اشک از دیدگانش سرازیر شد. هنگامی که مردم از علت این حال پرسیدند؛ حضرت فرمود: «اکنون جبرئیل مرا از منطقهای خبر داد که در کنار شطّ فرات واقع شده و کربلا نام دارد و فرزند من حسین ـ پسر فاطمه ـ در آن سرزمین کشته میشود». عرض شد: «یا رسول اللّه! چه کسی او را میکشد؟» فرمود: «مردی به نام یزید که خدایش لعنت کند! گویا میبینم جایی را که حسین در آن جان میدهد و محلی که در آن دفن میشود». خبر جبرئیل پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم پس از بازگشت از سفری، بر بالای منبر رفت و مردم را پند داد. در پایان دست راستش را بر سر حسن علیهالسلام و دست چپش را بر سر حسین علیهالسلام نهاد و سر به سوی آسمان برداشت و فرمود: «پروردگارا! به یقین، محمد بنده تو و پیغمبر توست و این دو پاکترین افراد خاندان من و برگزیده فرزندان و خانواده من هستند که پس از خود، این دو را در میان امّتم به جای میگذارم. جبرئیل مرا خبر داد که این پسرم (با اشاره به امام حسین علیهالسلام ) غریبانه و مظلومانه کشته خواهد شد. بارالها! شهادت را بر او مبارک فرما و او را از سروران شهیدان قرار بده. خداوندا! آنان که او را تنها میگذارند و کسانی که به کشتن او اقدام میکنند، از برکات دنیا و آخرت محروم گردان». میوه دل پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم زمانی که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم مصایب امام حسین علیهالسلام را برای مردم نقل میکرد، آنان میگریستند. پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به آنان فرمود: «آیا بر حسینم گریه میکنید و او را یاری نمیکنید؟» سپس با رنگی برافروخته و چهرهای سرخ، در حالی که به شدت از چشمانش اشک فرو میریخت، خطبه کوتاه دیگری خواند. سپس فرمود: «ای مردم! من دو یادگار نفیس را در میان شما به جای گذاشتم و آن دو کتاب خدا و عترت و خاندان من است و آنان با آب و گل من آمیختهاند و میوه دل من و جگر گوشه من هستند. این دو هرگز از هم جدا نگردند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. هان که من در انتظار دیدار با آنان هستم و من درباره این دو، از شما چیزی نمیخواهم، جز آنچه پروردگارم به من دستور داده است. پروردگارم به من امر فرموده که من دوستیِ خویشان و نزدیکان خود را از شما بخواهم. مبادا فردای قیامت که در کنار حوض با من دیدار میکنید، خاندانم را دشمن داشته و بر آنان ستم نموده باشید!» اشک امام حسین علیهالسلام امام حسین علیهالسلام در واپسین ساعتهای عمر امام حسن علیهالسلام به حضورش شرفیاب شد و بسیار گریست. امام حسن علیهالسلام فرمود: «چرا گریه میکنی؟» حضرت پاسخ داد: «به دلیل حال شما». امام حسن علیهالسلام فرمود: «من به وسیله زهر کشته میشوم، ولی روزی مانند روز تو نیست که سی هزار نفر به ظاهر مسلمان ـ و در باطن کافر ـ گرد تو جمع میشوند تا خون تو را ریخته، به حرم و خاندانت بیاحترامی کنند. سپس آنان را به اسارت برده، لوازم خیمههای تو را غارت کنند. در این هنگام، خداوند لعنتش را بر بنیامیه فرو میفرستد و آسمان به سبب این مصیبت هولناک خون میگرید. نه تنها آسمان، بلکه همه زمین و زمان بر تو میگریند؛ حتی حیوانات وحشی و ماهیان دریا». آگاهی بخشی امام سجاد علیهالسلام به مردم روزی امام سجاد علیهالسلام از بازار عبور میکرد. قصابی را دید که قصد ذبح گوسفندی را دارد، ایستاد و گریست. قصّاب و مردم کوچه و بازار گرد او جمع شدند. قصاب که بیم آن داشت از او خطایی سر زده باشد، از حضرت پوزش طلبید. امام سجاد علیهالسلام پس از آنکه همه دیدگان مردم را به سوی خود جلب کرد، فرمود: «آیا به این حیوان که قصد سر بریدنش را داری، آب دادهای؟» وی گفت: «یابن رسول اللّه! روش مسلمانی چنین است». آنگاه حضرت فرمود: «من به چشمان خود دیدم که پدر و برادرانم و یارانش را در کنار آب گوارای فرات، با لب تشنه شهید کردند». بدین ترتیب، آن حضرت در میان بازار، مجلس عزاداری برای سالار شهیدان تشکیل داده، مصایب او را یادآور شد. سوز امام سجاد علیهالسلام امام صادق علیهالسلام میفرماید: پس از حادثه عاشورا، امام سجاد علیهالسلام بیست سال پیوسته گریست. هنگامی که غذا پیش او میآوردند، گریه میکرد؛ تا اینکه یکی از غلامان عرض کرد: «فدایت گردم! میترسم که بر اثر این رفتار، جانتان به خطر افتد». حضرت فرمود: «من غم و غصه خودم را به خدا عرضه میکنم (یعنی شما توان ادراک واقعیت را ندارید تا بازگو کنم) و چیزی میدانم که شما بدان آگاه نیستید. هنگامی که به یاد قتلگاه فرزندان فاطمه علیهاالسلام میافتم، ناخودآگاه چشمانم پر از اشک میشود». روزی پر از غم روزی امام سجاد علیهالسلام به عبیداللّه ـ فرزند عمویش عباس ـ نگریست و چشمانش اشک آلود شد. سپس فرمود: «روزی سختتر از روز جنگ احد برای پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم نبود؛ زیرا در آن روز عمویش که شیر خدا و رسولش بود، به شهادت رسید. پس از آن، روز نبرد موته بود که پسرعمویش جعفر طیار شهید شد، ولی برای ما روزی به سختی روز عاشورا نیست که سی هزار نفر گرد هم آمدند تا پدرم، سیدالشهدا علیهالسلام را به شهادت برسانند و با این عمل ننگین خویش به خدا تقرب جویند؛ در حالیکه آن حضرت ایشان را نصیحت و موعظه کرد و خدا را بر آنان یادآور شد، ولی آنان از روی ستم و عدوان پدرم را کشتند». زائر امام حسین علیهالسلام ، همنشین اهل بیت علیهمالسلام امام باقر علیهالسلام فرمود: «چنانچه کسی دوست دارد که جایگاهش بهشت برین باشد، زیارت مظلوم را ترک نکند». از آن حضرت پرسیده شد: «مظلوم چه کسی است؟» فرمود: «حسین پسر علی علیهماالسلام است که آفریننده حماسه پرشور کربلاست. هر آنکه با عشق او و محبت به خاندان رسالت به زیارتش بشتابد، پیش از دیگر مردم در بهشت وارد شده، همنشین اهل بیت نبوی خواهد شد». روز عاشورا عبداللّه بن سنان، یکی از یاران امام صادق علیهالسلام میگوید: «روز عاشورا به محضر امام صادق علیهالسلام مشرف شدم. اشکهای امام چون دانههای مروارید از چشمانش سرازیر بود. عرض کردم: «چرا گریه میکنید؟» آن حضرت فرمودند: «چگونه غافلی؟ آیا نمیدانی که در چنین روزی جنایت بینظیر کربلا اتفاق افتاد؟» عرضه داشتم: «نظر شما درباره روزه گرفتن در این روز چیست؟» در پاسخ فرمودند: «روزه کامل نگیر و از شب پیش نیّت روزه مکن و هنگام عصر با مقداری آب افطار کن؛ زیرا در چنین ساعتی بود که جنگی سخت و نابرابر که بر خاندان رسالت تحمیل شده بود، پایان یافت، در حالی که سی نفر از آنان بر زمین افتاده بودند. بر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم بسیار سخت بود که آنان را در آن حالت ببیند و اگر در آن روز، حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم زنده بود، به یقین ایشان صاحب عزا بود و باید که به ایشان تسلیت گفته میشد». تشویق شاعر امام صادق علیهالسلام به جعفر پسر عفّان طایی فرمود: «شنیدهام درباره حسین بن علی علیهماالسلام شعر و مرثیه میگویی و خوب هم میسرایی». او گفت: «آری» و سپس برخی از اشعارش را در محضر امام صادق علیهالسلام خواند. آن حضرت و حاضران به شدت گریستند و اشکهایشان بر صورتها جاری شد. امام فرمود: «ای جعفر! سوگند به خدا در این لحظه که مرثیه حسین علیهالسلام را میخواندی، فرشتگان خدا شاهد و شنوای سخن تو بودند. آنان نیز همچون ما گریستند. خداوند بهشت را بر تو لازم کرد و تو را آمرزید». تدبیر امام کاظم علیهالسلام برای یادآوری عاشورا امام کاظم علیهالسلام در شرایطی میزیست که هرگونه امکان برگزاری مراسم عزاداری امام حسین علیهالسلام از او سلب شده بود. ولی حضرت در موقعیت مناسبی دیدهها را به سوی کربلا جلب کرد. در نوروز یکی از سالها، هارون الرشید به حضرت پیشنهاد داد که سران کشوری و لشکری به دیدن امام بیایند. آن حضرت خواسته هارون را نپذیرفت، ولی مخالفت ایشان سودی نبخشید و ناگزیر به دستور هارون تن داد. همه شخصیتهای سیاسی و نظامی به دیدار امام شرفیاب شدند و هر کدام هدیهای تقدیم کردند. در این میان، پیرمردی حاضر شد و گفت: «من مالی ندارم که اهدا کنم، ولی اشعاری را که پدرم در رثای جدت سیدالشهدا علیهالسلام سروده است، به شما تقدیم میکنم». حضرت وی را بسیار گرامی داشت و در کنارش نشانید. پس از پایان مراسم، امام علیهالسلام به مأموری که هارون برای کنترل اوضاع گماشته بود، فرمود: «نزد هارون برو و درباره این هدیهها کسب تکلیف کن». وی پس از مراجعت از نزد هارون، گفت: «شما در تصرف این هدیهها مختارید». بدین ترتیب، حضرت، تمام هدایا را به شاعر مرثیه سرای حسینی هدیه کرد و در پاسداری حماسه حسینی نقش آفرینی فرمود. امام رضا علیهالسلام در رثای امام حسین علیهالسلام امام رضا علیهالسلام در موقعیتهای مناسب، مصایب امام حسین علیهالسلام را یادآور میشد و در رثای سالار شهیدان میگریست. آن حضرت خطاب به پسر شبیب میفرماید: «ای پسر شبیب! اگر بر چیزی گریه میکنی، بر حسین پسر علی گریه کن؛ زیرا او را مثل گوسفند سر بریدند و هجده نفر از مردان خاندانش را که مردان بیمانند عصر خویش بودند، شهید کردند و در سوگ شهادت او، آسمانها و زمینها گریستند». حرم حسینی امام هادی علیهالسلام در اوضاع خفقانبار زمان خویش، آشکارا نمیتوانست به عزاداری جد بزرگوارش، امام حسین علیهالسلام بپردازد، ولی از هر فرصتی برای تبلیغ و نشر فرهنگ عاشورا بهره میبرد. ایشان به شخصی که به زیارت سیدالشهداء مشرف میشد، فرمود: «برای من در آن مکان شریف دعا کن؛ زیرا من دوست دارم در مکانی برای من دعا کنی که خداوند دعا کردن در آن را دوست دارد، و حرم حسینی از آن مکانهاست». نجوای امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در رثای سالار شهیدان میفرماید: «اگر روزگاران مرا به تأخیر انداخت و تقدیر الهی مرا از یاری تو باز داشت و نتوانستم در رکاب تو با دشمنانت بجنگم، همواره در این مصیبت ناله میکنم و به جای اشک چشم، خون دل میگریم، تا از سوزش این مصیبت و غصه رنج و محنت آن جانْ به جانبخش تسلیم کنم». [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:49 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
کرامت علمی مرحوم آیت اللّه سیدعلی طباطبایی، از دانشمندان بزرگ شیعه، هنگام نوشتن کتاب ریاض المسائل برای نگارش احکام قبله با مشکل روبهرو شد؛ زیرا با علم هیئت و نجوم آشنایی نداشت. ایشان از یک استاد علم هیئت خواست برخی از مسائل آن علم را که با مبحث قبله ارتباط داشت به او بیاموزد. آن شخص نیز بدون در نظر گرفتن شأن و احترام آن عالم بزرگ، همراه با غرور و منّت درخواست ایشان را پذیرفت. آن عالم شریف از برخورد متکبّرانه وی دلگیر شد و شب را تا صبح در حرم امام حسین علیهالسلام به عبادت و راز و نیاز گذراند و از خدا خواست تا به برکت وجود حضرت سیدالشهدا مطالب ضروری علم هیئت را به او افاضه کند. چنین نیز شد و ایشان بدون آنکه علم هیئت را نزد کسی بیاموزد، مباحث قبله را بدون مشکل نوشت. الهام مرثیه محدّث بزرگ مرحوم میرزا حسین نوری رحمت الله علیه، نویسنده کتاب شریف مُستدرَک الوسائل میگوید که مرحوم شیخ جعفر شوشتری برای من نقل کرد: در اوایل تحصیل علوم دینی به کتابهای مواعظ و مصائب اهل بیت علیهمالسلام تسلط کافی نداشتم. به همین دلیل، در ماه رمضان بر روی منبر از کتاب تفسیر صافی و در ایام محرم از یک کتاب مرثیه، استفاده میکردم و از روی آن میخواندم. شبی با خود گفتم: «تا کی من باید از روی کتاب بخوانم». در همان لحظات به خواب رفتم. در عالم رؤیا به خیمه امام حسین علیهالسلام وارد شدم و به آن حضرت سلام کردم. حضرت مرا نزدیک خود نشاند و به حبیب بن مظاهر فرمود: «این مهمان ماست». ما که آب نداریم از او پذیرایی کنیم. غذایی آماده ساز ونزد میهمانمان بیاور». حبیب غذایی نزد من گذاشت. از آن چند لقمهای خوردم و از خواب بیدار شدم. در آن هنگام قدرت سخنوری و اشاره به مصیبتهای امام حسین علیهالسلام را بیش از گذشته در خود احساس میکردم و حس کردم این امور به من الهام شده است. طول عمر در سایه توسل آیت اللّه حاج شیخ عبدالکریم حائری، موسس حوزه علمیه قم میگوید: هنگامی که در کربلا بودم، شبی در خواب دیدم که شخصی به من گفت: «کارهایت را انجام بده، سه روز دیگر خواهی مرد» پس از بیدار شدن گفتم، البته خواب است. شاید تعبیر نداشته باشد. روز سهشنبه و چهارشنبه به درس مشغول بودم و خواب از خاطرم رفت. روز پنجشنبه به باغ مرحوم سیدجواد رفتیم. آنجا لرز شدیدی مرا گرفت. هر چه روانداز بود روی من انداختند، ولی من در میان آتش تب میسوختم. گفتم: «زودتر مرا به منزل برسانید». به یاد خواب سه شب پیش افتادم و نشانههای مرگ را در خود دیدم. ناگهان دو نفر بر من آشکار شدند و دو طرفم نشستند و گفتند: «اَجَل این مرد رسیده است، مشغول قبض روح او شویم». در این هنگام، با توجه عمیق قلبی به امام حسین علیهالسلام متوسل شدم و گفتم: «ای حسین عزیز! دستم خالی است. زاد و توشهای برای آخرت تهیه نکردهام». ناگهان شخصی نزد آن دو آمد و گفت: «سیدالشهدا فرمودند: شیخ عبدالکریم به ما توسل کرد و ما هم در پیشگاه خدا از او شفاعت کردیم که مرگش را به تأخیر اندازد». شفای چشم با تربت امام حسین(علیه السلام) آیت اللّه العظمی بروجردی، از مراجع بزرگ تا پایان عمر (88 سالگی)، چشمانش خوب میدید و به عینک نیاز نداشت. آن بزرگوار روزی راز این امر را چنین بیان فرمودند: «من در بروجرد چشم درد سختی داشتم که از معالجه آن نتیجهای نگرفتم. همه پزشکان بروجرد از مداوای آن مأیوس شده بودند. روز عاشورا، دستجات سینهزنی، طبق معمول به منزل ما میآمدند. من در حالی که هیئت عزادار را مینگریستم و اشک میریختم و از ناحیه درد چشم نیز ناراحت بودم، گویا به دلم الهام شد که کمی از گِلی را که عزاداران به مناسبت عاشورای حسینی به سر و صورت مالیدهاند، بردارم و به چشم بمالم. در همان لحظهای که این کار را کردم احساس آرامش نمودم و به طور کلی درد چشمم، رفع شد و دیگر به عینک محتاج نشدم. بعدها در چشم خود نور و جلایی یافتم که خطوط بسیار ریز را نیز میدیدم». اشک خالص عشق به ساحت مقدس حسینی، در میان دانشمندان دینی جلوه بیشتری دارد. آنان توانستهاند عقل را با عشق سازگار سازند. آیت اللّه العظمی گلپایگانی، از مراجع بزرگ تقلید، که ولادت وی در سایه توسل پدرش به آستان اهل بیت صورت گرفت، همواره برای امامان معصوم مجالس سوگواری برپا میکرد. حاج آقا باقر گلپایگانی میگوید: «یکی از روزهای دهه اول محرم بود که یکی از خطیبان بر روی منبر مصیبت میخواند و اشک از چشمان آیت اللّه گلپایگانی جاری بود. پس از پایان جلسه، خواستم قطره چشمی را که در ساعت مقرر باید در چشم ایشان میچکاندم، بریزم. ولی فرمودند: گرچه من به طهارت همه داروها قائل هستم، اما نمیخواهم اشک چشمانم با چیز دیگری مخلوط شود». راز آن پارچه سبز فرزند فیلسوف بزرگ معاصر، علامه محمد تقی جعفری رحمت الله علیهمیگوید: «پدرم سه ساعت پیش از رحلت، با اشاره از من چیزی درخواست میکرد، ولی من متوجه درخواست او نمیشدم. سرانجام پس از حدود 2 ساعت، منظور پدر را فهمیدم. ایشان پلاکی داشت که نام خدا و امامان روی آن حک شده بود و دور آن پارچه سبزی پیچیده شده بود. این پارچه را یکی از دوستانش از کربلا آورده بود. منظور پدر همان پارچه سبز بود. من به سرعت به محلی که آن پارچه سبز بود رفتم. زمان رفت و برگشت من یک ساعت به طول انجامید. همین که وارد بیمارستان شدم، پرستار خبر رحلت پدر را داد. پارچه سفید روی استاد را کنار زدم و در حالی که به شدت متأثر بودم و میگریستم و خود را به خاطر دیر رسیدن سرزنش میکردم، پارچه سبز را روی صورت استاد گذاشتم. دیدم ایشان چشمهایش را باز کرد و لبخند زد و سپس آنها را بست». راه کمال از منظر علامه طباطبایی(رحمت الله علیه) توسل به حضرت ابا عبداللّه الحسین علیهالسلام یکی از راههای سلوک معنوی است و حضرت به آرزومندان راه خدا عنایتی خاص دارد. فیلسوف بزرگ و مفسر قرآن، علامه طباطبایی، یکی از راههای پیشرفت در مسیر سلوک به سوی خدا را توسل به امام حسین علیهالسلام میدانند. یکی از شاگردان علامه میگوید: «شنیدم وقتی که علامه در عتبات عالیات بودند، به توسل و اشک بر امام حسین علیهالسلام و شرکت در مجالس عزاداری مراقبت داشتند و در دستورات اخلاقی خود به نقل از اساتیدشان میفرمودند: هیچ کس به هیچ مرتبهای از معنویت نرسید و گشایش و فتحبابی [از ابواب معارف] نکرد، مگر در حرم مطهر امام حسین علیهالسلام یا در توسل به آن حضرت». شفاعت کتیبه آستان مقدس امام حسین علیهالسلام و محفل سوگواری آن حضرت، تنها مکانی است که همه، بدون توجه به رتبه و شخصیت، سر خضوع فرود میآورند و اشک میریزند. عالمان و دانشمندان، چون به مقام آن حضرت آشنایی عمیقتری دارند، بیشتر فروتنی میکنند. آوردهاند، با اینکه حضور مفسر بزرگ علامه طباطبایی در هر مجلسی به آن عظمت میبخشید، ولی ایشان در سوگواری برای سالار شهیدان، امام حسین علیهالسلام همچون مردم عادی شرکت میکرد و عقیدهاش به اندازهای بود که میگفت: «این کتیبههای سیاه که بر در و دیوار حسینیه و محل عزاداری نصب کردهاند، ما را شفاعت میکنند». موفقیت، مرهون محبت و اشک توسل به امام حسین علیهالسلام و شرکت در مجالس عزاداری، مایه پیشرفت علمی و کسب موفقیتهای عالی است. یکی از شاگردان علامه طباطبایی میگوید: «علامه طباطبایی در بیشتر مجالس روضه و مرثیههای روز جمعه شرکت میکرد و گاه چنان از شنیدن مصایب کربلا و امامان منقلب میشد که زار زار میگریست و تمام بدنش میلرزید. بیگمان بسیاری از موفقیتهای او مولود همین خصلت بود. دلباختگی و شیفتگی وی به خاندان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم تا حدی بود که وقتی مجالس مصیبت برپا میشد، کتاب و تحقیق و علم را به کناری مینهاد». پیاده تا کربلا مهمترین ویژگی علامه امینی، نویسنده توانای کتاب گرانسنگ الغدیر را باید عشق و محبت کامل وی به خاندان عصمت و طهارت دانست؛ چنانکه هنوز صدای گریهها و توسل ایشان در حرم امیرالمؤمنین، طنینانداز است. او به امامان معصوم بسیار متوسل میشد و هیچگاه زیارت عتبات عالیات را ترک نمیکرد. هنگام ورود به حرم امامان علیهمالسلام با صدای بلند میگریست؛ به گونهای که گریهها و نالههایش در رثای اهل بیت، همگان را دگرگون میکرد. میگویند: «در ایام عاشورا و فاطمیه حالش متغیر میشد و با صدای بلند میگریست. زیارت کربلا را در شبهای جمعه ترک نمیکرد. گاه مسافت 78 کیلومتری نجف ـ کربلا را به همراه دوستانش در مدت سه روز یا بیشتر با پای پیاده میپیمود و در طول راه، مردم روستاهای اطراف را ارشاد میکرد». خونی با رنگ خدایی انس و الفت با تربت شهید کربلا، احیاگر حماسههای عاشوراست. علامه امینی میگوید: «آیا بهتر نیست، محل سجود از خاک و تربتی باشد که در آن، چشمههای خونی جوشیده است که رنگ خدایی داشته است؟ تربتی آمیخته با خون کسی که خداوند، او را پاک قرار داده و محبت او را اجر رسالت محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم شمرده؛ خاکی که با خون سرور جوانان بهشت و ودیعه محبوب پیامبر و خدا عجین گشته است». [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:46 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
امام باقر علیهالسلام : [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:45 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
زیارت عاشورا، پاداش بزرگ
صالح پسر عُقْبه، از یاران امام پنجم علیهالسلام به نقل از پدرش میگوید: امام باقر علیهالسلام فرمود: «کسی که در روز عاشورا، از نزدیک امام حسین علیهالسلام را با چشم گریان زیارت کند، خداوند پاداش بزرگی به او میدهد». عُقبه به حضرت عرض کرد: «جانم به قربانت! اگر کسی امکان حضور در کربلا و حرم مطهّر آن حضرت را در روز عاشورا نداشته باشد و بخواهد از راه دور او را زیارت کند، تکلیف او چیست؟» حضرت فرمود: «پیش از ظهر در جای بلندی بایست و پس از اشاره به سوی مرقد آن حضرت بر او سلام کن و بر ستمگران و قاتلان او لعن و نفرین کن. سپس دو رکعت نماز زیارت بخوان و هر چه میتوانی بر مصیبت امام گریه کن. خاندانت را نیز بر این عمل ترغیب کن». آنگاه در پایان افزودند: «من ضمانت میکنم هر کسی این کار را انجام دهد، خداوند پاداش یاد شده را به او بدهد». زیارت پیامبران فردی به نام عَلْقَمه میگوید: به امام باقر علیهالسلام عرض کردم: «اگر قصد زیارت امام حسین علیهالسلام را از دور یا نزدیک داشتم، چگونه زیارت کنم؟» حضرت فرمودند: «مانند کسی که سلام میدهد، به سوی آن حضرت روی کن و با توجه و حضور قلب به آن سوی نگاه کن و پس از گفتن اللّه اکبر اینگونه بخوان: السلام علیک یا ابا عبداللّه... (و متن زیارت عاشورا را به وی میآموزد) و پس از آن دو رکعت نماز بگزار». آنگاه فرمودند: «فرشتگان نیز آن حضرت را اینگونه زیارت میکنند و پاداش چنین زائری بسیار بزرگ است. خداوند درجات او را بالا میبرد و نام او را در زمره همراهان امام حسین علیهالسلام و شهیدان کربلا نگاشته، ثواب زیارت رسولان و پیامبران الهی را برای وی ثبت میکند». وعده خدا و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) صفوان از یاران امام ششم میگوید: امام صادق علیهالسلام با اشاره به سوی قبر امام حسین علیهالسلام ، این زیارت ـ زیارت عاشورا ـ را خواند و پس از آن دو رکعت نماز گزارد. آنگاه فرمود: «هرگاه حاجت و گرفتاریای داشتی، در هر جا که هستی، این زیارت و دعای پس از آن را بخوان و از خدا حاجتت را بخواه. بیتردید خدا و پیامبر به وعده خویش عمل میکنند و نیازمندی تو را برمیآورند». زیارت عاشورا، حدیث قدسی محدّث نوری، از استادان مرحوم شیخ عباس قمی میگوید: «در فضل و مقام زیارت عاشورا همین بس که از سِنخ دیگر زیارتها نیست که به ظاهر از انشا و املای معصومی باشد. هر چند از قلوب پاک ایشان چیزی جز آنچه از عالَم بالا به آنجا برسد، بیرون نمیآید، ولی این زیارت از سنخ احادیث قُدسیّه است که به همین ترتیب زیارت و لعن و سلام و دعا از خدای متعالی به جبرئیل امین و از او به خاتم النبیین صلیاللهعلیهوآلهوسلم رسیده است و به حسب تجربه، مداومت به آن در چهل روز یا کمتر، در برآوردن حاجات و رسیدن به مقاصد و دفع دشمنان بینظیر است». مداومت بر زیارت عاشورا آیت اللّه شبیری زنجانی، از مراجع تقلید میگوید: «یکی از چشمهای فرزند آقای حاج سید محمد بجنوردی بر اثر عارضهای نابینا شده بود و به نظر پزشکان ـ حتی پزشکان خارج از کشور ـ به علت رشد آن عارضه، چشم دیگرش نیز نابینا میشد. ولی آن شخص شفا یافت. یکی از بستگان وی، سیدالشهداء را در عالم رؤیا دید که به وی فرمود: «ما به جهت اینکه او به زیارت عاشورا مداومت داشت، سلامتی چشم دیگرش را از خدا گرفتیم». تنها زیارت عاشورا یکی از بزرگان حوزه میفرماید: امام جماعت مسجد محمدیّه قم، جناب حجةالاسلام والمسلمین سیدحسین برقعی به من گفتند: «پس از سانحهای که برای من روی داد، به فراموشی شگفتآوری دچار شدم؛ به گونهای که تمامی اعضای خانواده و فرزندان خویش را میدیدم، ولی هیچ کدام از آنها را نمیشناختم. تنها چیزی را که فراموش نکرده بودم، زیارت عاشورا بود که آن را از حفظ میخواندم». ادای دِین عالم متقی، مرحوم آیت اللّه نجفی قوچانی (نویسنده کتاب سیاحت غرب)، در زندگینامه خود مینویسد: «پدرم بسیار مقروض بود و بدهیاش پیوسته بیشتر میشد. من بنا گذاشتم که چهل روز زیارت عاشورا بخوانم. بدین ترتیب، هر روز دو ساعت پیش از ظهر خواندن دعا را آغاز میکردم و هنوز ظهر نشده بود که زیارت تمام میشد. پس از چهل روز، نامهای از پدرم دریافت کردم که خبر مسرتبخش ادای دِین خودش را برای من نگاشته بود. از آن پس، دل قوی داشتم و هر حاجت مهمی که برایم پیش میآمد، به آستان مقدس حسینی علیهالسلام روی میآوردم و با قرائت چهل بار زیارت عاشورا نیازم برآورده میشد». آخرین ذکر، زیارت عاشورا مرجع بزرگ، آیت اللّه العظمی بهجت درباره زیارت عاشورا میگوید: «مضمون زیارت عاشورا گواه و روشن کننده عظمت آن است... در سندها آمده است که زیارت عاشورا از حدیثهای قُدسی است. برای همین، با وجود فراوانی کارهای علمی موجود نزد علما و اساتیدمان، آنان همیشه مراقب خواندن زیارت عاشورا بودند. مرحوم آیت اللّه شیخ محمدحسین اصفهانی از خداوند متعالی میخواست کلمات پایانی عمرش، زیارت عاشورا باشد، و پس از آن به سوی باری تعالی بشتابد. خداوند نیز دعای وی را اجابت کرد و پس از اتمام خواندن زیارت عاشورا روحش به ملکوت اعلی شتافت و قرین رحمت گردید». همیشه با زیارت عاشورا صاحبان بصیرت، همیشه به خواندن زیارت عاشورا توجه داشتند و آن را به دیگران نیز سفارش میکردند. مرحوم شیخ رجبعلی خیاط که حالات معنوی او مشهور خاص و عام است، در توسل به اهل بیت علیهالسلام به زیارت عاشورا تأکید فراوانی داشت و میفرمود: «در عالم معنا به من توصیه کردهاند که زیارت عاشورا بخوان». وی به دیگران نیز سفارش میکرد: «تا زندهاید زیارت عاشورا را از دست ندهید». [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:44 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
اشاره
نینوا، نام دیگر کربلا؛ منطقهاى در کوفه، سرزمینى کوچک. هیچ انقلابى در تاریخ اسلام از نظرگاه جغرافیایى کوچکتر از کربلا نیست. معناى عباس ریشهدار از رشادت على، شیر بیشه دلاورى، حیدر مکرر، شگرفى معناى برادر، شکوه واژه عمو، قیامت قامت، قمر بنى بشر، علمدار عاطفه، بیرقدار معرفت، غیرت الهى، مؤلف وفا، فاتح فتوت، اَبِ ادب، روزهدار آب گوارا، مُقَسِّمِ عطش، خجالتِ همیشه فرات، سقاى تشنگى، دستهاى بریده عشق، مشک ناامید، گل هزار خار تیر و نیزه، پیکر صدپاره، سروِ سرنگون، ساقى شهادت، قبله حاجت و... . تو اکنون برادرى دست تو گلوگاه اسماعیل است. تو موسایى و علقمه، نیل. فرات بر تو گریه مىکند و اقیانوس براى عظمت تو لهله مىزند. بر آب ایستادى؛ بر آیینه آب و خیل تشنگان تاریخ را نظاره کردى، که تا همیشه روزگار به پاىبوس پاىمردىات صف کشیدهاند. شگفت برادرا که تویى، تا دمهاى آخرى که دم مبارکت بر خاک زخم خورده مىریخت، خود را برده حسین مىدانستى. اکنون که گیسوان سوگوارت به خون خضاب مىکند، اکنون که خون تو کُفو خداوند است، برده نیستى؛ برادرى. شکوه معرفت حضور آگاهانه در کارزار سخت عطش و شماتت و شقاوت، در محاصره هزاران شمشیر و تیر و نیزه و تیغ که تو را نشانه رفتهاند، و دانستن فرجامِ مرگِ سرخ، هنر روحهاى بزرگ و معرفتهاى ژرف است، و یاران حسین علیهالسلام از این انگیزههاى مصفا و بصیرتهاى پایا سرشار بودند؛ انسانهایى که بینش و معرفت به راه امام، به کربلایشان آورده بود تا در بیداد ستیز و ستم، عاشقانه، درس وفادارى مرور کنند و عارفانه جان ببازند و جاودانه شوند. آمیزه شدت و رحمت در قرآن مجید، باورمندان پیامبر و همراهان او، سرسختانِ در برابر کافران و مهرمندانِ با مؤمنانند؛ یعنى رویاروى ستم، همه خشم و بغض و شدتند و با دوستان و همراهان، همه رحمت و لطافت. به امام صادق علیهالسلام گفتند: فلان کس دوستدار شماست، ولى در بیزارى و برائت از دشمنان شما ضعیف و ناتوان است. حضرت فرمود: «هیهات! دروغ مىگوید آنکه ادعاى دوستى ما را دارد و از دشمنان ما دورى نمىگزیند». رهایى و آزادگى در شط حادثات برون آى از لباس وفا در فرهنگ کربلا، واژه «وفا» شکوه و شرم را به هم آمیخته است. عاشورا از یکسو، تجلى ایستادگى و استوارى در راه میثاقهاست و از سوى دیگر، نمایش ننگ و زشتى سستعهدان است. امام حسین علیهالسلام در مسیر کوفه پس از شنیدن خبر شهادت نمایندهاش، قِیس بن مُسَهَّر با خواندن این آیه: «در میان مؤمنان مردانى هستند که بر سر عهدى که با خدا بستند، صادقانه ایستادهاند؛ بعضى پیمان خود را به آخر بردند و بعضى دیگر در انتظارند، و هرگز تبدیل و تغییرى در عهد و پیمان خود ندادند»، مقام وفاى او را ستود. موقعیتشناسى کربلا، جغرافیاى بصیرت و تاریخِ زمانآگاهى و موقعیتشناسى است. اینکه انسان بداند کجا ایستاده است و بایستهترین کارها در این لحظه چیست، به بینشى عمیق و دانشى دقیق نیازمند است؛ چیزى که یاران حسین علیهالسلام از آن سرشار بودند. منزلتبخشى به یاران یکى از ظریفترین و تأملبرانگیزترین مسائل عاشورا، نوع ارتباط امام با یاران و همسفران خویش است. این ارتباط، آمیزهاى از ستایش و پالایش و رشدبخشى است. امام در همه صحنههاى کربلا نشان داد یاران خویش و ایمان و صلابت آنان را باور دارد و مىداند که در لحظههاى دشوار و در تنگناى حوادث، پایدار و شکیبا مىمانند. در شب عاشورا، وقتى حضرت زینب علیهاالسلام درباره یاران از امام پرسید که آیا آنان را آزمودهاى که در فرداى نبرد و خطر تو را رها نکنند و خیمههاى زنان اهلبیت را در کام حادثه وانگذارند، امام حسین علیهالسلام در توصیفى شکوهمند و شگفت فرمود: «به خدا سوگند، آنان را آزمودهام و آنان را صخرههاى ستبر و نفوذناپذیر کوهستان و شیفتگان به مرگ یافتم». شیفتگان شهادت کربلا، مقتل عاشقان و مشهد شهیدان پاکباز است. وقتى امام حسین علیهالسلام مىخواست از مکه حرکت کند، با خواندن خطبهاى که در آن از زیبایى مرگ سرخ در راه خدا براى جوانمردان سخن مىگفت، از مردمان خواست هر که آمادگى بذل جان و خون دارد، همراه او بیاید. امام در رویارویى با لشکر حر و جلوگیرى او از رفتن آن حضرت به کوفه نیز چنین فرمود: «آیا مرا از مرگ مىترسانى؟ تیرت به خطا رفته و گمانت بیهوده است. شما بیش از این نیست که مرا بکشید؛ آفرین به مرگ در راه خدا.» امام در توصیف یارانش مىفرماید: «آنان را صخرههاى ستبر و نفوذناپذیر کوهستان و شیفتگان به مرگ یافتم؛ آنسان که کودک شیرخوار، شیفته و دلبسته آغوش مادر و نوشیدن شیر اوست». وحدت و همدلى جان گرگان و سگان هر یک جداست مادر ادب زن گفت: از حسین برایم بگو. مرد سر به زیر انداخت و گفت: چهار پسر برومندت، ... پسرانت در رکاب حسین شهید شدند... و زن دوباره گفت: از حسین برایم بگو! مرد آشکارا به لرزه افتاده بود: عباس... ابوالفضل محبوب تو... دستهایش... چشمهایش... سرش... و زن بىتوجه به گفتههاى مرد دوباره پرسید: رگهاى قلبم را از انتظار پاره کردى مرد! فرزندانم و هر چه در زیر این آسمان نیلگون است، فداى حسین باد. مرا از سلامت او خبر بده. اشکواره بىدست ماند و داد خدا دست خود به او خواهرم، آرام باش امام به خیمه زینب رفت. زینب واگویههاى بسیار براى برادر داشت و هراسى از فردا و از تنهایى و غربت. امام حسین علیهالسلام خواهرش را تسلا داد. گویا مىفرمود: خواهرم، زینب! من هیچگاه تو را تنها نمىگذارم. همهجا همراهت هستم؛ در گودى قتلگاه، روى نیزهها، کنار کجاوه و حتى در مجلس یزید. قرآن بخوان و حسین علیهالسلام از آنان یک شب مهلت خواست تا قرآن و نماز بخواند. فقط یکبار امام همیشه با دیدن عباس لبخند مىزد. گویا همه غم و اندوهش از میان مىرفت، ولى یکبار وقتى برادرش را دید، چهرهاش غمگین شد. انگار اندوه همه عالم را به او دادهاند؛ همانجا که فرمود: «برادرم! الان کمرم شکست». تاسوعاى جبههها در طول تاریخ حماسه، کربلا همیشه نماد ایثار و جانبازى و شور و شوق شهادتطلبى بوده است و کربلاییان، رادمردان همیشه تاریخ عزت و شرف. در حماسه دفاع مقدس ایران نیز رزمندگان اسلام به آینهدارى مولایشان حسین و به شوق حرم مطهر او جبههها را در مىنوردیدند و رو به کعبه عشق کربلاى سیدالشهداء شهید مىشدند: تیر و ترکش لازم نیست داشتیم برمىگشتیم عقب. سر راه دیدیم ده، دوازده نفرى افتادهاند روى زمین. از بچههاى خودمان بودند. رفتیم بالاى سرشان. نه تیرى خورده بودند، نه ترکشى، نه هیچ. سرم را گذاشتم روى سینه یکىشان. قلبش مىزد؛ آرامِ آرامِ آرام. ایثار قمقمهام هنوز آب داشت؛ سر جمع چهار پنج قُلپ. یک زخمى افتاده بود زمین. رفتم تا بهش آب بدم. لبهاش بدجورى قاچ خورده بود. نگاهم کرد. گفت: «من تشنهام نیست. بده به اون. خیلى تشنهشه.» پا شدم رفتم طرف آنکه نشانم داده بود. قمقمه را گذاشتم رو لبهاش. قمقمه خونى شد. با دست بىرمقش دستم را کنار زد. یکى دیگر را نشان داد. رفتم طرف سومى. چند قطره آب ریختم توى دهنش. تمام کرده بود. آمدم سراغ دوتاى قبلى. آنها هم رفته بودند. نصف لیوان آب، جیرهبندى شده بود. آن هم از تانکرى که یک صبح تا شب زیر تیغ آفتاب مانده بود. مگر مىشد خورد. به من آب نرسید. لیوان را به من داد و گفت: «من زیاد تشنهام نیست. نصفش رو خوردم، بقیهاش را تو بخور.» گرفتم و خوردم. فردایش بچهها گفتند که اصلاً جیره هر کس نصف لیوان آب بوده. از تشنگى رفته بودند پى مجروحهاى دیشب. حالا برگشته بودند دست خالى. گریه مىکردند. پرسیدم: پس چرا دست خالى؟ مىگفتند: همه شهید شده بودند. حتى آنهایى که فقط یک ترکش کوچک خورده بودند. هر کى نتوانسته بود دیشب خودش را بکشاند عقب، شهید شده بود. گفتم: تیر خلاص بهشون زده بودند؟ گفت: نه، از تشنگى. همه ماندند همه اسلحههاشان را دادند و ساکهایشان را تحویل گرفتند که صبح راه بیفتند سمت تهران. تو چادر بودیم، پیش حاج حسین. نصف شب بود. از ستاد خواستندش. نامهاى بود از فرمانده سپاه که «جاده اُمُّ القَصر ناامن شده و ما نیرو نیاز داریم. با توجه به اینکه بچهها خستهاند، اجبارى در کار نیست.» حاجى گفت: بچهها را صدا کنید. نصف شب بود. بچهها در محوطه جمع شدند. حاجى رو به بچهها گفت: «اجبارى براى رفتن نداریم. اما الان دستخطى به من رسیده که خود من را موظف کرده بروم. هر کدام از عزیزان که مىتوانند، با من بیایند. هر کدام هم که خستگى عارضشون شده، بروند سمت تهران». 72یار بعد از سخنرانى پرسوز آقا، دیگر آرام و قرار نداشتیم. راه افتادیم جنوب؛ از چزّابه تا موسیان. قرار گذاشتیم مراسم تشییع داشته باشیم، اما عملى نبود؛ شهید کم داشتیم. توى بیابانها راه مىافتادیم و بلند بلند داد مىزدیم: «آن روز فرمان رهبرتان را لبیک گفتید و تنهایش نگذاشتید، امروز هم خودتان مىدانید». مقر حضرت ابوالفضل علیه السلام بدنهاى شهدا پیدا نمىشد. یکى از بچههاى تفحص گفت: بیایید به قمر بنى هاشم متوسل شویم. نشستیم و به دستهاى علمدار سیدالشهداء متوسل شدیم. درست است که دستهاى قمر بنى هاشم قطع شد، اما باب الحوائج است. بعد رفتیم و دوباره جستوجو را شروع کردیم. یک جنازه زیر خاک دیدیم. الله اکبر! اسم این شهید عباس بود؛ شهید عباس امیرى. گفتند شاید پیدا شدن شهیدى به نام عباس اتفاقى است. گشتند و یک جنازه دیگر پیدا شد که دست راستش در عملیاتى دیگر قطع شده و مصنوعى بود. او را بیرون آوردند. دیدند اسمش ابوالفضل است. گفتیم: اسم اینجا را بگذاریم «مقر ابوالفضل العباس». تکبیتهاى ناب در حریمت نه فقط دلشدگان حیرانند *** اى بسته بر زیارت قدّ تو قامت آب *** تا دست بسته باز کنى مشت آب را *** جوشیدن بحر وفا، معناى عباس *** دست و مشک و عَلَمى لازمه هر سقاست *** بى دست ماند و داد خدا دست خود به او *** نازم این همت که عباس آید از دریا، ولى *** دادى دو دست و دست دو عالم به سوى توست *** قمر هاشمیان بود که تیراندازان *** دل سوخت زین اَلَم که به میدان کارزار *** دستت به آب لب نزد و لب به آب دست *** یک تن کسى ندیده و چندین هزار تیر [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:43 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
نویسنده: آیت الله جوادی آملی
سرّ تکریم سالار شهیدان را در زیارت أربعین آن حضرت از زبان امام صادق (سلام الله علیه) می توان فهمید که چرا همة ما در پیشگاه سالار شهیدان اینقدر عرض ادب می کنیم ، البته باید بیش از این عرض ارادت کنیم. پی نوشت ها: (1) سورة نحل / آیة 125 [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:41 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
در مکتب کرامت
خداوند کریم مظهر کرامت است و در آیات متعددى از قرآن به این مطلب اشاره شده است. از جمله مىفرماید: «تبارک اسم ربک ذى الجلال و الاکرام.»(1) پیامبران و امامان(ع) خزانه داران دانش الهى خداوند متعال وجود مقدّس رسول اکرم(ص) را از نور خویش بیافرید و او را با اخلاقى نیک و خصالى پسندیده براى رهبرى مردم برگزید. قلب پاک آن حضرت را جایگاه وحى الهى و تجلى گاه انوار خدایى قرار داد، مقامش را چنان رفیع گرداند که جز ذات احدى و وصى بر حقش على بن ابیطالب(ع) کسى او را نشناخت. لطف و اراده پروردگار مهربان بر این تعلق گرفت که بعد از رحلت آن شخصیت یگانه، احکام جاودانى دین اسلام بدون مُبَیّن و مفسّر باقى نماند و جانشینى او را کسى بر عهده گیرد که همانند آن حضرت داراى مقام عصمت و صاحب نفسى پاک و آراسته باشد. از این رو خلافت ائمه معصومین(ع) که منصبى است الهى در وجود امیرالمؤمنین(ع) و یازده فرزندش ثابت و منحصر گشت و علم و ایمان و آثار نبوت به آنها واگذار شد. خداوند در باطن آن حضرت نیرویى قرار داد تا به وسیله آن قدرت یابند، از وجود کائنات خبر دهند و از هر اتفاق در عالم خلقت آگاه شده و با نور عظمت خویش راه را بر مشتاقان حق و حقیقت بگشایند و آنان را به سر منزل مقصود برسانند. یکى از یاران امام صادق(ع) مىگوید: روزى در کنار حجر اسماعیل خدمت آن حضرت نشسته بودیم. که فرمود: سوگند به صاحب این خانه اگر من نزد موسى و خضر بودم به آنها مىگفتم که من از شما اعلم هستم و به آنان مطالبى را مىگفتم که از آن بىاطلاع بودند. امام حسین صاحب کرامات زندگى سومین پیشواى شیعیان جهان که براى آحاد بشر مایه فخر و مباهات و تمسک به راه و هدفش موجب قرب پروردگار و رستگارى در دنیا و آخرت مىباشد آکنده از پیش بینىها و وقایع خارق العادهاى است که براى آن حضرت از هنگام ولادت تا شهادت اتفاق افتاد. جانبازى دلیرانه و خالصانه آن امام همام در عرصه کربلا و در روز عاشورا حماسىترین و بىنظیرترین واقعه تاریخى است که پس از گذشت سالیان طولانى نه تنها به بوته فراموشى سپرده نشده بلکه سرّ عمشق دلدادگان مکتب حق شده و شعاع عشق و عظمتش قلب آزادگان عالم را کاویده و آنها را به تجلیل و تکریم از آن همه شجاعت و از خود گذشتگى واداشته است و یادآورى مصائب و مظلومیت او تا ابدیت تاریخ دوستدارانش را به سوگ و ماتم نشانده است. آدم (ع) گریست در تفسیر آیه 37 سوره بقره نقل مىشود: هنگامى که آدم کلماتى نورانى را دید که بر ساق عرش نوشته شده از جبرئیل پرسید این کلمات چیست؟ جبرئیل گفت: اینها اسامى رسول خدا و خاندان بزرگوارش مىباشد، بدانها متوسل شو و خدا را بخوان. آدم چنین گفت: یا حمید بحق محمّد یا عالى بحق على... و آنگاه خدا را به این نامها قسم داد. به نام حسین که رسید قلبش از اندوه گرفت و اشک از چشمانش سرازیر شد. علت این گریه و اندوه را از جبرئیل پرسید و او گفت: "حسین" فرزند تو به مصیبتى بزرگ مبتلا مىگردد که تمامى مصائب در برابر آن کوچک است. آدم پرسید آن مصیبت کدام است؟ جبرئیل گفت: حسین تشنه و غریب و تنها کشته مىشود و یار و یاورى ندارد، اى آدم اگر او را ببینى در حالى که مىگوید: آه از تشنگى و آه از بىیاورى و از شدت تشنگى بین او و آسمان دود حائل مىشود و هیچکس جواب نمىدهد مگر با شمشیر و شربت مرگ!(5) امام حسین(ع) محبوب پیامبر و على(ع) رسول خدا(ص) بارها در حضور مردم به مقام و عظمت نوادگانش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) تأکید نمود و به احترام آنها در منبر و محراب مراسم را به اختصار برگزار کرد. پیامبر امام حسین(ع) را پاره جگر خویش خواند و در کلامى گرانقدر فرمود: «حسین منّى و انا من حسین» وى دوستداران اباعبداللّه(ع) را دعا مىکرد و از مخالفانش تبرّى مىجست. گاهى اوقات که آن حضرت در منزل یکى از همسرانش به سر مىبرد و از آمدن حسین(ع) که کودک بود به حجرهاش جلوگیرى مىکردند برافروخته مىشد و از این کار اعلام ناراحتى مىنمود. در یکى از روزها که آن حضرت در منزل ام سلمه بود فرشتهاى - جبرئیل - با کسب اجازه به محضرش شرفیاب شد. در همین اثنا حسین(ع) به آغوش پیامبر جست و مورد مهر و محبت واقع شد. جبرئیل که ناظر این صحنه بود عرض کرد: همانا امّت شما این طفل را خواهند کشت. اگر بخواهید به شما نشان خواهم داد سپس خاک سرخى که همراه داشت به پیامبر داد و پیامبر آن را به ام سلمه سپرد و فرمود: از آن نگهدارى کن. ام سلمه گوید: آن خاک را در شیشهاى نگه داشتم تا روزى که تبدیل به خون شد فهمیدم در چنین روزى حسین شهید شده است.(6) تربت مبارک واقعه شهادت سیدالشهداء یکى از اسرار خلقت است که قضایاى غمبار آن در اندیشه و کلام پیامبران و اوصیاء الهى سارى و جارى بوده به طورى که آنها با بیان گوشه هایى از این حماسه جاوید همواره مغموم و محزون بودند. آدم ابوالبشر بر غمش گریست و ابراهیم خلیل پس از آنکه به قدرت الهى صحنه کربلا را مشاهده نمود قلبش پر از اندوه شد و اشک از دیدگانش فرو ریخت. «زمانى که امیرالمؤمنین(ع) همراه یارانش عازم نبرد صفین شدند از کربلا عبور کردند. پس در آن سرزمین توقف نموده و با صداى بلند فرمودند: اینجا را مىشناسید؟ و آنگاه با دست خود به جایى اشاره کرده و فرمودند: آنجا محل نزول آنهاست و سپس جاى دیگرى را نشان داده و بیان نمودند: اینجا جایى است که خون آنها ریخته خواهد شد و باز فرمود: چه مبارک تربتى هستى که گروهى از خاک تو بر مىخیزند و به محشر مىآیند و بدون حساب به بهشت داخل مىشوند و آنگاه اشک از دیدگان مبارکش جارى شد و افرادى که در خدمتش بودند نیز گریستند.»(7) مقامات عالى خداوند متعال براى اهل بیت(ع) مقاماتى مهیا دیده که با دفاع از حق و شهادت در این راه بدان خواهند رسید. یارى فرشتگان و جنیان حمایت پروردگار و امدادهاى غیبى در اکثر نبردهاى مسلمین آنها را بر دشمن فائق گرداند، در جنگ بدر که رسول خدا(ص) و یارانش به جنگ با کفار پرداختند بیش از سه هزار فرشته آنها را یارى داده تا دشمن را شکست دهند و با پیروزى از میدان جنگ بیرون آیند. «در روزى که امام حسین(ع) از مکه حرکت نمود، گروهى از فرشتگان آن حضرت را ملاقات کرده و گفتند: اى حجت خدا ذات مقدس باریتعالى در بسیارى از جنگها به وسیله ما، جدت رسول خدا(ص) را یارى نمود. اینک براى یارى تو آمدهایم. امام حسین(ع) به آنها فرمود: وعدگاه من و شما زمین کربلاست که من در آنجا کشته مىشوم. علاوه بر فرشتگان جمعى از جنیان نزد امام آمده و گفتند: ما از شیعیان و یاران تو هستیم، اگر فرمان دهى تمام دشمنانت را نابود خواهیم کرد. امام حسین(ع) در حق آنها دعا کرد و فرمود: به خدا قسم قدرت ما بر کشتن آنها بیش از شماست. لکن مىخواهیم حجت بر همه تمام گردد تا کسانى که هلاک مىشوند و یا به سعادت مىرسند هر دو از روى دلیل و آگاهى باشد.»(9) احسان به دشمن نیکى و احسان به انسانها از خصائص بزرگان دین است. آنها حتى در رویارویى با دشمنان و معاندان رفتارى پسندیده داشتند و دیگران را به رعایت این عمل ترغیب نمودهاند. بخششهاى سخاوتمندانه رسول خدا(ص)، از خود گذشتگىهاى على(ع) در جنگها و چشم پوشى و بخشش امام حسن(ع) در برخوردهاى سخیف مخالفان، مظهر اخلاق و رفتار الهى در مکتب حیاتبخش اسلام است. امام حسین(ع) که در خاندانى پاک، سخاوتمند و با فضیلت پرورش یافت در مواجهه با لشکر دشمن، زیباترین و پسندیدهترین روش را برگزید. بطورى که نکات آموزنده و تربیتى آن تا ابدیت الگو و سرمشق انسانهاى آزاده قرار خواهد گرفت. چشمه آب عبیداللّه بن زیاد دورادور جریان جنگ و مقابله با امام حسین را از طریق ابن سعد و دیگر سرداران برگزیدهاش کنترل مىکرد: عمر سعد بنا بر خواسته او سوارانى انتخاب نمود و بر فرات گمارد تا نگذارند امام و اصحابش از آب استفاده کنند. این بزرگترین بىرحمى در حق امام و فرزندانش بود. اولین محاصره و بستن آب روز ششم محرم اتفاق افتاد. تشنگى، خاندان و اصحاب امام را آزار مىداد و آنها را سخت تحت فشار قرار داده بود. در این هنگام امام حسین(ع) به بیرون خیمه آمد، سنگى برداشت و به اندازه 19 قدم به طرف قبله حرکت نمود و آن جا چاه آبى خوشگوار هویدا گشت، همگى از آن نوشیدند و پس از آن آب چشمه خشک گردید و از بین رفت. این خبر به گوش ابن زیاد رسید، به عمر سعد نوشت، شنیدهام حسین بن على چاه حفر مىکند و خود و یارانش از آن مىنوشند. از این کار ممانعت کن و اوضاع را بر آنها تنگ گیر. پس از این فرمان، عمر سعد عمربن حجاج را با پانصد سوار فرستاد و جلو آب را گرفتند و نگذاشتند امام دیگر از آب استفاده کند.(11) محل شهادت کاروان امام حسین(ع) در کنار دهکدهاى به نام «عقر» توسط حر و لشکریانش متوقف شده بود، امام از حر خواست آنها را مقدارى جلوتر ببرد تا در کنار فرات رسیدند. اسب امام در این مکان ایستاد و دیگر از جایش حرکت نکرد امام حسین(ع) از نام این سرزمین پرسید؟ همراهان گفتند: اینجا را ماریه و به قولى کربلا گویند. چشمان امام از اشک پر شد و فرمود: خداوندا از غم و اندوه به تو پناه مىبرم، این جا محل ریختن خونهاى ماست، بارها را باز کنید و شتران را بخوابانید و خیمهها را بپا کنید.»(12) نفرین امام امام حسین(ع) در تمام منزلگاهها که توقف مىنمود هرکجا موقعیتى پیش مىآمد به موعظه سپاه دشمن مىپرداخت و آنها را از جنگ باز مىداشت، حتى در ملاقاتى با عمر سعد سعى نمود او را از این گمراهى نجات دهد و هر وعدهاى که ابن زیاد به او داده بود را به بهترین وجه برآورده کند، امّا سخنانش بر قلب قسى او اثرى نبخشید و هربار به بهانهاى واهى از نصایح امام سرباز زد. امام حیسن(ع) که سخت دلى او و سست پیمانى لشکرش را دید، احتمال هرگونه تعرضى را به خیام حرمش داد. بنابراین فرمان داد اطراف حرم خندقى کنده و از هیزم پرکنند و سپس آتش بزنند. پدر، بر تو سلام بعد از شهادت یاران و نزدیکان امام نوبت به جانبازى فرزند وى حضرت على اکبر(ع) رسید. او که ریشهاش از خاندان نبوت بود، در خلق و خوى شباهت زیادى به پیامبر اکرم(ص) داشت و این خصلت دلبستگى امام و دیگران را به وى دو چندان مىکرد. امام حسین(ع) فرمود: هرگاه دلمان براى پیامبر تنگ مىشد على اکبر را نظاره مىکردیم. بنابراین وداع او براى رفتن به میدان به امام بسیار گران آمد. در لشکر دشمن هماوردى براى على اکبر یافت نشد و او خود را به قلب دشمن زد و با نبردى سنگین تعداد زیادى از آنان را نابود ساخت. شدت حمله تاب و تحمّل را از آن حضرت گرفت و به سوى پدر روانهاش کرد، بلکه با قطره آبى عطش خود را فرونشاند و دوباره به رزم ادامه دهد. هنگامى که على اکبر نزد پدر آمد و از تشنگى سخن گفت، امام حسین(ع) زبانش را مکید و انگشترى رسول خدا(ص) را در دهانش نهاد و او را به طرف میدان بازگرداند. حضرت على اکبر(ع) پس از مبارزهاى سخت پدر را مورد خطاب قرار داد و فرمود: پدر جان سلام بر تو، این جدّم رسولخداست که با جامى پر از آب مرا سیراب کرد، به طورى که بعد از این تشنگى نخواهم دید.(15) جانبازى یاران 1- به یقین مىتوان گفت در عرصه مبارزات جبهه حق و باطل هیچ گروهى به اندازه یاران امام حسین(ع) از خود ایثار و فداکارى نشان ندادند. با اینکه امام به آنها اجازه داد که وى را تنها گذاشته و به شهرى دیگر پراکنده گردند تا از تعرض و آسیب دشمن مصون بمانند بر پیمان خویش پاى فشردند و قسم یاد کردند تا لحظه آخر از امام و آیین اسلام دفاع کنند. هنگامى که امام حسین(ع) صدق نیت و اخلاص عمل یارانش را دید آنها را از سرنوشتى که در پیش دارند با خبر ساخت. پس به اذن خدا و خواست امام پردهها کنار رفت و آنها جایگاه خویش را در بهشت دیده به نعمتهایى که خداوند برایشان فراهم نموده بود نظر افکندند و براى رسیدن به آن لحظه شمارى مىکردند. خونى که به زمین برنگشت وقتى تمام یاران و نزدیکان امام حسین(ع) شربت شهادت نوشیدند وى به تنهایى در مقابل آن لشکر عظیم به نبرد پرداخت و بسیارى را کشت. هیبت امام اجازه نمىداد کسى رویاروى او بجنگد. بنابراین دسته جمعى به طرفش هجوم برده و با هر وسیلهاى که در اختیار داشتند بر پیکر شریف و مطهرش ضربه وارد نمودند. از شدت جراحات، توانائیش کم شد و براى لحظاتى بر زمین نشست که ناگاه سنگى بر پیشانیش اصابت نمود و خون فوران کرد، وقتى لباس خود را بالا گرفت تا خون سرش را پاک کند تیرى زهرناک بر سینهاش نشست و قلبش را درید. امام در حالى که سر به آسمان گرفته بود فرمود: بسم اللّه و باللّه و على ملة رسول اللّه؛ آنگاه تیر را از پشت خود بیرون کشید و همانطور که خون از سینهاش مىریخت کفى از آن پر کرد و به آسمان پاشید که قطرهاى از آن به زمین برنگشت. در ساعات آخر کارزار ملعونى ضربهاى به سر مبارک امام زد به طورى که عمامهاش بر زمین افتاد و سرش شکافت آن حضرت او را نفرین کرد و فرمود: امیدوارم با این دست نخورى و نیاشامى و خدا تو را با ستمگران محشور کند. نفرین امام او را گرفتار کرد و زمانى که عمامه را به سرقت برد، همسرش او را طرد کرد و از خانه بیرون راند. آن ملعون خواست به صورت زنش سیلى بزند دستش به میخى گرفت و از مرفق قطع شد و همیشه فقیر و گدا باقى ماند.(18) لحظه شهادت با اینکه در وجود نازنین فرزند رسول خدا(ص) رمقى نبود تا چون ساعات اولیه بر جمیع روباهان بشورد. امّا دشمن از نفس کشیدن او نیز واهمه داشت. به این دلیل تعدادى داوطلب شدند سر آن حضرت را از پیکر جدا کنند و با آرامش خیال براى گرفتن جایزه نزد عبیداللّه بروند. آخرین نگاههاى امام تنى چند از آن گستاخان را با ترس و لرز به عقب راند، آنها در چهره پسر فاطمه(س) چشمان رسول خدا(ص) و هیبت على مرتضى(ع) را مىدیدند و توانایى خویش را براى کشتن آن حضرت از دست مىدادند شمر ملعون که رجز شهامت سرداده بود قدم به قتلگاه گذاشت و شمشیر بر گلوى آن حضرت نهاد. امام چشمانش را باز نمود و فرمود: تو کیستى؟ شمر گفت: شمر بن ذى الجوشن صبابى هستم. امام فرمود: تو مرا مىشناسى که فرزند على (ع) و فاطمه (س) هستم و جدم رسول خدا(ص) و برادرم امام حسن(ع) است. شمر گفت: آرى مىشناسم، امام پرسید: حال که شناختى چرا قصد جان من کردى؟ او گفت: قصد من گرفتن جایزه از یزید است. امام فرمود: واى بر تو که جایزه یزید محبوبتر از شفاعت جدم رسول خدا(ص) است. و سپس افزود بحق خدا شکمت را به من نشان ده، شمر بدنش را برهنه کرد. شکمش بیمارى برص داشت مانند شکم سگها و موى آن چون موى خوکها بود. امام فرمود: اللّه اکبر، جدم چه درست فرمود که چنین فردى تو را خواهد کشت.(19) دستان خشک روز عاشورا براى اهلبیت پیغمبر(ص) مالامال غم و اندوه بود. هتاکى دشمن و مظلومیت خاندان امام حسین(ع) دلها را مىآزارد و اشکها را روان مىسازد. پس از شهادت امام حسین(ع) که پیکر مقدسش بر خاک گرم کربلا قرار گرفت شخصى به نام ابحر بن کعب لباس امام را از تن بیرون آورد و بدن او را برهنه روى زمین رها کرد. به گفته تاریخ بر اثر این کار زشت دو دستش در تابستان مانند دو چوب خشک بخشکید و در زمستانتر بود و خون و چرک از آن مىآمد و به آن حال بود تا هلاک شد.(20) پی نوشت : 1. سوره الرحمن ، آیه 78. [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:40 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
روز اول محرم، وجود مبارک امام هشتم بسیار غمگین بود. ابن شبیب به خدمت حضرت مشرف شد، دید حضرت بسیار غمگین است. عرض کرد: چرا غمگین هستید؟ فرمود: امروز اول محرم است. تو اگر بخواهی گریه کنی، اگر می خواهی برای چیزی گریه کنی، بر ابی عبدالله گریه کن! برای اینکه او که رفت، نگذاشتند جامعه ما طعم عدالت را بچشد، طعم عقل را بچشد... سالار شهیدان را مظلومانه شهید کردند.. حکمت عاطفه نبوی مکرر نقل کردند که وجود مبارک رسول الله صلی الله علیه و آله در حالات گوناگون گاهی لبان مطهر ابی عبدالله را می بوسید، گاهی زیر گلوی حضرت را می بوسید. گاهی دکمه های ابی عبدالله را باز می کرد، از زیر گلو تا سینه را مکرر می بوسید. مردم نمی فهمیدند برای چه وجود مبارک پیغمبر این کارها را می کند! و با سایر بچه ها اینطور عطوفانه رفتار نمی کرد...یک وقتی خون چشمان مطهر ابی عبدالله را گرفت و دید سینه مطهرش سنگین شده؛ فرمود: کیستی؟ جای بلندی نشسته ای! این جائی که تو الان پا گذاشتی، مکرر پیغمبر بوسید... آن روز فهمیدند چرا وجود مبارک پیغمبر اینقدر لبان حسین را می بوسید، گلوی حسین را می بوسید، سینه حسین را می بوسید. آن نقاط یا جای تیر شد یا جای سنگ یا جای نشستن شمر؛ والشّ مر جال س علی صدره (5)... پی نوشت : ¤ تلفیقی از سخنرانی آیت الله جوادی آملی، حسینیه هدایت آمل 11 بهمن 4831 و سخنرانی در حسینیه ارشاد آمل روزهای اول و دوم بهمن 5831. [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:38 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |