سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم :
یَا فَاطِمَةُ کُلُّ عَیْنٍ بَاکِیَةٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَّا عَیْنٌ بَکَتْ عَلَى مُصَابِ الْحُسَیْنِ فَإِنَّهَا ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ بِنَعِیمِ الْجَنَّة .
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏44، ص: 293 .
اى فاطمه! هر چشمى فرداى قیامت گریان است غیر از چشمى که در مصیبت حسین گریه کند ؛ صاحب آن چشم خندان است و مژده نعمت‏هاى بهشت به وى داده خواهد شد .

عزادارى وگریه از سنّتهاى آفرینش :

یکى از سنن الهى در انسان که جنبه فطرى و ذاتى هم دارد عکس العمل هاى روحى وروانى او در هنگام مواجهه وبرخورد با پیش آمدهاى شادى آور ویا اندوهگین است . که هنگام شنیدن خبر ویا روبرو شدن با پدیده اى غیر منتظره احساسات درونى تحریک و عکس العمل متناسب از او دیده مى شود.
این حالت در برابر حوادث تلخ به مصائب ورنجها تعبیر مى شود و انسان عکس العمل خود را با اشک وگریه وافسوس ابراز مى دارد .
همان گونه که در برابر حوادث و صحنه هاى خوش وخبرهاى خوشحال کننده ، حالت درونى خود را باشادى وخوشى اظهار مى کند .
مادرى که فرزند ویا یکى از عزیزانش را از دست داده وقطرات اشکش حکایت از رنج درونى وروحى او دارد ، ودر مرگ عزیزش بى تابى مى کند نمونه اى روشن از احساسات فطرى مادرانه است که نه تنها مذمّت وسرزنش نمى شود ؛ بلکه تحسین برانگیز و غرورآفرین نیز مى باشد .
بنابراین ، نوحه سرائى و عزادارى و مرثیه خوانى خواستگاه اصلى آن فطرت و نهاد انسان ها است ، ونفى آن به معناى نفى فطریّات خواهد بود .
هریک از معصومین علیهم السلام ویژگی های خاصی داشته اند که دیگران از آن بی بهره بوده اند . حضرت سید الشهداء علیه السلام نیز دارای ویژگی های است که در میان معصومان کسی به آن متصف نیست ؛ از جمله این که تمامی پیامبران و اوصیاء بر مصائب آن حضرت اشک ریخته اند ؛ هم قبل از تولد و هم بعد از آن ، و این اشک ها را مایه مباهات و فخر خود دانسته اند .
ما در این جا به چند مورد از گریه های پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم اشاره می کنیم . روایت در این باب ، بیش از آن است که بتوان همه آن ها را در این مختصر جمع کرد ، ما از باب مشت نمونه خروار چند روایت از طریق شیعه و چند روایت دیگر از کتاب های معتبر اهل سنت نقل می کنیم .

گریه پیامبر اسلام در روایات شیعه :

روایات فراوانی از طریق شیعه در این باره نقل شده است که ما فقط به چند روایت اشاره می کنیم . مرحوم شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه در کتاب شریف عیون اخبار الرضاء علیه السلام می نویسد :
... فَلَمَّا کَانَ بَعْدَ حَوْلٍ وُلِدَ الْحُسَیْنُ (علیه السلام) وَ جَاءَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالَ یَا أَسْمَاءُ هَلُمِّی ابْنِی فَدَفَعْتُهُ إِلَیْهِ فِی خِرْقَةٍ بَیْضَاءَ فَأَذَّنَ فِی أُذُنِهِ الْیُمْنَى وَ أَقَامَ فِی الْیُسْرَى وَ وَضَعَهُ فِی حَجْرِهِ فَبَکَى فَقَالَتْ أَسْمَاءُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی مِمَّ بُکَاؤُکَ قَالَ عَلَى ابْنِی هَذَا قُلْتُ إِنَّهُ وُلِدَ السَّاعَةَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ مِنْ بَعْدِی لَا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِی ثُمَّ قَالَ یَا أَسْمَاءُ لَا تُخْبِرِی فَاطِمَةَ بِهَذَا فَإِنَّهَا قَرِیبَةُ عَهْدٍ بِوِلَادَتِه‏ ...
عیون أخبار الرضا علیه السلام ، ج‏2 ، ص 26 .
اسماء گوید : در سال بعد حسین (علیه السّلام) متولّد شد ، رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) به سراغ او آمد و فرمود : اى اسماء فرزندم را بیاور ، اسماء حسین را در حالى که در پارچه‏ سفیدى پیچیده شده بود به دست آن حضرت داد ، و ایشان (صلّى اللَّه علیه و آله) در گوش راست او (علیه السّلام) اذان و در گوش چپش اقامه خواند ، آنگاه او را در آغوش گرفت و گریست ، اسماء گفت : پدر و مادرم فداى تو باد ، گریه براى چیست و از چه رو میگریى ؟ حضرت فرمود : بر حال این فرزندم مى‏گریم ، عرض کردم یا رسول اللَّه ! او هم اکنون به دنیا آمده است ! حضرت فرمود : ستمکاران او را پس از من شهید مى‏کنند ، خدا شفاعت مرا نصیب آنان نگرداند ، آنگاه فرمود : اى اسماء این خبر را (که او را مى‏کشند) به فاطمه نرسانید ، زیرا او تازه فارغ گشته است‏ .
مرحوم شیخ مفید رحمت الله علیه در کتاب الإرشاد می نویسد :
عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا ذَاتَ لَیْلَةٍ فَغَابَ عَنَّا طَوِیلًا ثُمَّ جَاءَنَا وَ هُوَ أَشْعَثُ أَغْبَرُ وَیَدُهُ مَضْمُومَةٌ فَقُلْتُ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لِی أَرَاکَ أَشْعَثَ مُغْبَرّاً فَقَالَ أُسْرِیَ بِی فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ إِلَى مَوْضِعٍ مِنَ الْعِرَاقِ یُقَالُ لَهُ کَرْبَلَاءُ فَرَأَیْتُ فِیهِ مَصْرَعَ الْحُسَیْنِ وَ جَمَاعَةٍ مِنْ وُلْدِی وَ أَهْلِ بَیْتِی فَلَمْ أَزَلْ أَلْتَقِطُ دِمَاءَهُمْ فِیهَا هِیَ فِی یَدِی وَ بَسَطَهَا فَقَالَ خُذِیهِ وَ احْتَفِظِی بِهِ فَأَخَذْتُهُ فَإِذَا هِیَ شِبْهُ تُرَابٍ أَحْمَرَ فَوَضَعْتُهُ فِی قَارُورَةٍ وَ شَدَدْتُ رَأْسَهَا وَ احْتَفَظْتُ بِهَا فَلَمَّا خَرَجَ الْحُسَیْنُ (علیه السلام) مُتَوَجِّهاً نَحْوَ أَهْلِ الْعِرَاقِ کُنْتُ أُخْرِجُ تِلْکَ الْقَارُورَةَ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ فَأَشَمُّهَا وَ أَنْظُرُ إِلَیْهَا ثُمَّ أَبْکِی لِمُصَابِهَا فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ الْعَاشِرِ مِنَ الْمُحَرَّمِ وَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ أَخْرَجْتُهَا فِی أَوَّلِ النَّهَارِ وَ هِیَ بِحَالِهَا ثُمَّ عُدْتُ إِلَیْهَا آخِرَ النَّهَارِ فَإِذَا هِیَ دَمٌ عَبِیطٌ فَضَجِجْتُ فِی بَیْتِی وَ کَظَمْتُ غَیْظِی مَخَافَةَ أَنْ یَسْمَعَ أَعْدَاؤُهُمْ بِالْمَدِینَةِ فَیُسْرِعُوا بِالشَّمَاتَةِ فَلَمْ أَزَلْ حَافِظَةً لِلْوَقْتِ وَ الْیَوْمِ حَتَّى جَاءَ النَّاعِی یَنْعَاهُ فَحُقِّقَ مَا رَأَیْتُ‏ .
الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد ، ج‏2 ، ص130 ، فصل فی فضائل الإمام الحسین و مناقبه . و إعلام الورى بأعلام الهدى ، ص 219 ، الفصل الثالث فی ذکر بعض خصائصه و مناقبه و فضائله .
از ام سلمه روایت شده که وى گوید : در یکى از شب‏ها حضرت رسول از ما دور شدند و این غیبت مقدارى بطول انجامید ، پس از مدتى‏ آمدند در حالى که غبار آلود و گرفته به نظر میرسیدند ، و دست خود را هم بهم گذاشته بودند ، عرض کردم : یا رسول اللَّه ترا غبار آلود مى‏بینم ، فرمودند : مرا در این شب به عراق بردند و در محلى بنام کربلا فرود آوردند ، و من در آن جا محل شهادت حسین را دیدم که با گروهى از فرزندان و اهل بیتم در آن جا شهید خواهند شد ، و من همواره خون آن ها را جمع می کردم و اینک مقدارى از آن خون ها در دست من موجود است .
در این هنگام پیغمبر خون‏ها را به من دادند و فرمودند : این خون را نگهدارید من خون را از آن جناب گرفتم ؛ در حالى که مانند خاک سرخى بودند ، خون را در میان شیشه‏اى نگهداشتم ، هنگامى که حسین علیه السّلام به طرف عراق حرکت کردند من هر روز آن شیشه را نگاه میکردم و او را مى‏بوئیدم ، و به مصیبت او میگریستم .
روز دهم محرم که فرا رسید اول روز به شیشه نگاه کردم او را به حال اول دیدم و در آخر روز بار دیگر در وى نگاه کردم مشاهده کردم تبدیل بخون غلیظى شده ، ناگهان فریادى کشیدم ، و لیکن از ترس دشمنان او مطلب را مخفى داشتم ، من همواره در انتظار بودم که ناگهان خبر قتل حسین بن علی علیهما السّلام را در مدینه اعلام کردند .
و نیز می‌نویسد :
وَ رَوَى السَّمَّاکُ عَنِ ابْنِ الْمُخَارِقِ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ بَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) ذَاتَ یَوْمٍ جَالِسٌ وَ الْحُسَیْنُ (علیه السلام) فِی حَجْرِهِ إِذْ هَمَلَتْ عَیْنَاهُ بِالدُّمُوعِ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَرَاکَ تَبْکِی جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ جَاءَنِی جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) فَعَزَّانِی بِابْنِیَ الْحُسَیْنِ وَ أَخْبَرَنِی أَنَّ طَائِفَةً مِنْ أُمَّتِی سَتَقْتُلُهُ لَا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِی‏ .
الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد ، ج‏2 ، ص130 ، فصل فی فضائل الإمام الحسین و مناقبه . و إعلام الورى بأعلام الهدى ، ص 219 .
ام سلمه گوید : یکى از روزها حضرت رسول نشسته بودند و حسین علیه السّلام نیز در دامن او بودند ، در این هنگام ناگهان چشمانش پر اشگ شد ، عرض کردم :
یا رسول اللَّه تو را گریان مشاهده می کنم . فرمود : جبرئیل نزد من آمد و مرا نسبت به حسین تسلیت گفت ، و به من اطلاع داد که گروهى از امت من او را خواهند کشت ، خداوند آنان را از شفاعت من محروم می گرداند .
الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد ، ج‏2 ، ص129 ، فصل فی فضائل الإمام الحسین و مناقبه .

گریه پیامبر اسلام در روایات اهل سنت :

شمس الدین ذهبی که از استوانه‌های علمی اهل سنت به حساب می‌آید در کتاب تاریخ الإسلام می‌نویسد
وقال الإمام أحمد فی مسنده ثنا محمد بن عبید ثنا شرحبیل بن مدرک عن عبد الله بن نجی عن أبیه أنه سار مع علی وکان صاحب مطهرته فلما حاذى نینوى وهو سائر إلى صفین فنادى اصبر أبا عبد الله بشط الفرات قلت وما ذاک قال دخلت على النبی صلى الله علیه وسلم وعیناه تفیضان فقال قام من عندی جبریل فحدثنی أن الحسین یقتل بشط الفرات وقال هل لک أن أشمک من تربته قلت نعم فقبض قبضة من تراب فأعطانیها فلم أملک عینی أن فاضتا وروى نحوه ابن سعد عن المدائنی عن یحیى بن زکریا عن رجل عن الشعبی أن علیاً قال وهو بشط الفرات صبراً أبا عبد الله وذکر الحدیث
وقال عمارة بن زاذان ثنا ثابت عن أنس قال استأذن ملک القطر على النبی صلى الله علیه وسلم فی یوم أم سلمة فقال یا أم سلمة احفظی علینا الباب لا یدخل علینا أحد فبینا هی على الباب إذ جاء الحسین فاقتحم الباب ودخل فجعل یتوثب على ظهر النبی صلى الله علیه وسلم فجعل النبی صلى الله علیه وسلم یلثمه فقال الملک أتحبه قال نعم قال فإن أمتک ستقتله إن شئت أریتک المکان الذی یقتل فیه قال نعم فجاءه بسهلة أو تراب أحمرقال ثابت فکنا نقول إنها کربلاء
عمارة صالح الحدیث رواه الناس عن شیبان عنه
وقال علی بن الحسین بن واقد حدثنی أبی ثنا أبو غالب عن أبی أمامة قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم لنسائه لا تبکوا هذا الصبی یعنی حسیناً فکان یوم أم سلمة فنزل جبریل فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم لأم سلمة لا تدعی أحداً یدخل فجاء حسین فبکى فخلته أم سلمة یدخل فدخل حتى جلس فی حجر رسول الله صلى الله علیه وسلم فقال جبریل إن أمتک ستقتله قال یقتلونه وهم مؤمنون قال نعم وأراه تربته رواه الطبرانی
وقال إبراهیم بن طهمان عن عباد بن إسحاق وقال خالد بن مخلد واللفظ له ثنا موسى بن یعقوب الزمعی کلاهما عن هاشم بن هاشم الزهری عن عبد الله بن زمعة قال أخبرتنی أم سلمة أن رسول الله صلى الله علیه وسلم اضطجع ذات یوم فاستیقظ وهو خاثر ثم اضطجع ثم استیقظ وهو خاثر دون المرة الأولى ثم رقد ثم استیقظ وفی یده تربة حمراء وهو یقبلها فقلت ما هذه التربة قال أخبرنی جبریل أن الحسین یقتل بأرض العراق وهذه تربتها
وقال وکیع ثنا عبد الله بن سعید عن أبیه عن عائشة أو أم سلمة شک عبد الله أن النبی صلى الله علیه وسلم قال لها دخل علی البیت ملک لم یدخل علی قبلها فقال لی إن ابنک هذا حسیناً مقتول وإن شئت أریتک من تربة الأرض التی یقتل بها
رواه عبد الرزاق عن عبد الله بن سعید بن أبی هند مثله إلا أنه قال أم سلمة ولم یشک
وإسناده صحیح رواه أحمد والناس
وروی عن شهر بن حوشب وأبی وائل کلاهما عن أم سلمة نحوه
تاریخ الإسلام ذهبی ج5/ص102
احمد بن حنبل در مسندش گفته است که ... همراه علی می رفت وظرف آب حضرت را همراه داشت . پس وقتی به نینوا رسید – در حالیکه به صفین می رفت – پس صدا زد که ای ابا عبد الله در شط فرات صبر کن . گفتم این چه معنی دارد ؟ فرمودند : به نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم رفتم وحال آنکه دو چشم ایشان (مانندچشمه) می جوشید . پس به من فرمودند که جیریل در کنار من ایستاد وگفت که حسین در کنار شط فرات کشته می شود . وگفت آیا می خواهی که بوی تربت وی را احساس کنی ؟ گفتم آری ، پس کفی از خاک وی را گرفته به من داد ، پس نتوانستم که جلوی اشک چشم خود را بگیرم ...
... از انس نقل شده است که فرشته باران در روز ام سلمه( روزی که رسول خدا در خانه وی بودند) از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم اجازه حضور گرفت . پس حضرت فرمودند که ای ام سلمه ، مراقب در باش که کسی بر ما وارد نشود . در این هنگام حسین علیه السلام آمد پس با اصرار وارد اتاق شد و بر پشت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم پرید .ورسول خدا او را بوسیدند ؛ پس فرشته باران گفت: آیا او را دوست می دارید؟ حضرت فرمودند : آری ، گفت : بدرستیکه امت تو او را بعد از تو می کشند . اگر بخواهید مکان شهادت وی را به شما نشان خواهم داد . پس حضرت قبول فرمودند . پس وی حضرت را در کنار تپه ای یا خاک سرخی آورد .
ثابت گفت : ما آن را کربلا می گفتیم. روایتهای عماره روایات خوبی است .
...رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به همسرانشان فرمودند این کودک – حسین – را به گریه نیندازید . پس نوبت ام سلمه شده بود که جبریل نازل شد پس حضرت به ام سلمه فرمودند که نگذار کسی وارد اتاق شود . پس حسین آمد و شروع به گریه کرد . پس ام سلمه اجازه داد که ایشان وارد شود . پس وارد شده بر دامان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نشست . پس جبریل گفت که ام تو او را خواهند کشت . حضرت پرسیدند او را می کشند وحال آنکه مومنند!!!(ادعای ایمان دارند؟) گفت آری وتربتش را به حضرت نشان داد .
...ام سلمه به من خبر داد که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم روزی خوابیده بودند ، پس در حالت ناراحتی بیدار شدند ، سپس دوباره استراحت فرموده ودوباره بیدار شدند و حال آنکه گرفتگی ایشان کمتر بود .دوباره خوابیدند وبیدار شدند و در دستشان خاک سرخی بود که آن را می بوسیدند . سوال کردم که این خاک چیست؟ فرمودند جبریل به من خبر داد که حسین در عراق کشته خواهد شد و این تربت وی است ...
رسول خدا به وی فرمودند که فرشته ای به نزد من آمد که تا کنون نیامده بود .پس گفت که فرزندت حسین کشته خواهد شد و اگر بخواهی خاک زمینی را که در آن کشته می شود به تو نشان دهم ..... سندش صحیح است احمد و عده ای آن را نقل کرده اند .
حاکم نیشابوری از علمای اهل سنت در کتاب المستدرک علی الصحیحین می نویسد :
( أخبرنا ) أبو عبد الله محمد بن علی الجوهری ببغداد ثنا أبو الأحوص محمد بن الهیثم القاضی ثنا محمد بن مصعب ثنا الأوزاعی عن أبی عمار شداد بن عبد الله عَنْ أُمِّ الْفَضْلِ بِنْتِ الْحَارِثِ أَنَّهَا دَخَلَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ رَأَیْتُ اللَّیْلَةَ حُلْماً مُنْکَراً قَالَ وَ مَا هُوَ قَالَتْ إِنَّهُ شَدِیدٌ قَالَ مَا هُوَ قَالَتْ رَأَیْتُ کَأَنَّ قِطْعَةً مِنْ جَسَدِکَ قُطِعَتْ وَ وُضِعَتْ فِی حَجْرِی فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) خَیْراً رَأَیْتِ تَلِدُ فَاطِمَةُ غُلَاماً فَیَکُونُ فِی حَجْرِکِ فَوَلَدَتْ فَاطِمَةُ الْحُسَیْنَ (علیه السلام) فَقَالَتْ وَ کَانَ فِی حَجْرِی کَمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) فَدَخَلْتُ بِهِ یَوْماً عَلَى النَّبِیِّ ص فَوَضَعْتُهُ فِی حَجْرِهِ ثُمَّ حَانَتْ مِنِّی الْتِفَاتَةٌ فَإِذَا عَیْنَا رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) تُهْرَاقَانِ بِالدُّمُوعِ فَقُلْتُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لَکَ قَالَ أَتَانِی جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) فَأَخْبَرَنِی أَنَّ أُمَّتِی سَتَقْتُلُ ابْنِی هَذَا وَ أَتَانِی بِتُرْبَةٍ مِنْ تُرْبَتِهِ حَمْرَاء .
المستدرک ، الحاکم النیسابوری ، ج 3 ، ص 176 – 177 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج 14 ، ص 196 – 197 و البدایة والنهایة ، ابن کثیر ، ج 6 ، ص 258 و .
ام الفضل دختر حارث روزى حضور رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شرفیاب شده عرضه داشت دیشب خواب وحشتناکى دیدم . آن حضرت فرمود : خواب خود را بگو . عرضه کرد خواب عجیبى است که از اظهار آن خوددارى مى‏کنم . فرمود : در عین حال باز هم خوابت را نقل کن . عرض کرد : در خواب دیدم مانند آن که قطعه از بدن شما جدا شد و در دامن من افتاد . رسول خدا فرمود : خواب بسیار خوبى دیدى . به زودى فاطمه (علیها السلام) فرزندى خواهد آورد و آن فرزند در دامن تو خواهد بود و چون حسین (علیه السلام) متولد شد آن حضرت در دامن من قرار گرفت .
روزى همچنان که حسین (علیه السلامم) در دامن من بود به ر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) وارد شدم . حضرت نگاهى به حسین نمود و دیدگانش اشک آلود شد . عرضه داشتم پدر و مادرم فداى شما باد چرا گریستید ؟ فرمود : هم اکنون جبرئیل بر من نازل شد و خبر داد امت من به زودى همین فرزند مرا شهید مى‏کنند و خاکى از خاک سرخ رنگ او براى من آورد .
حاکم نیشابوری بعد از نقل حدیث می گوید :
هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه .
و باز در جای دیگر ، می نویسد :
أخبرناه أبو الحسین علی بن عبد الرحمن الشیبانی بالکوفة ثنا أحمد بن حازم الغفاری ثنا خالد بن مخلد القطوانی قال حدثنی موسى بن یعقوب الزمعی أخبرنی هاشم بن هاشم بن عتبة بن أبی وقاص عن عبد الله بن وهب بن زمعة قال أخبرتنی أم سلمة رضی الله عنها ان رسول الله صلى الله علیه وآله اضطجع ذات لیلة للنوم فاستیقظ وهو حائر ثم اضطجع فرقد ثم استیقظ وهو حائر دون ما رأیت به المرة الأولى ثم اضطجع فاستیقظ وفی یده تربة حمراء یقبلها فقلت ما هذه التربة یا رسول الله قال أخبرنی جبریل (علیه الصلاة والسلام) ان هذا یقتل بأرض العراق للحسین فقلت لجبریل أرنی تربة الأرض التی یقتل بها فهذه تربتها هذ حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه .
المستدرک ، الحاکم النیسابوری ، ج 4 ، ص 398 .
عبد الله بن زمعه می گوید : امّ سلمه به من خبر داد که : در یکى از شب ها، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خوابیده بودکه ناگهان با حالت اضطراب و نگرانى از خواب بیدار گشت . دوباره دراز کشید و خواب چشمهایش را ربود . طولى نکشید که باز بیدار شد ؛ در حالی که اضطرابش کمتر از بار اوّل به نظر مى‏رسید . مجدداً دراز کشید و خوابش برد و بیدار گشت ؛ در حالی که مقدارى خاک سرخ رنگ در دستش بود و آن را مى‏بوئید و مى‏بوسید ! عرض کردم : یا رسول الله ! این تربت چیست ؟ در پاسخ فرمود : جبرئیل به من اطلاع داد که حسین (علیه السلام) را در سرزمین عراق به شهادت مى‏رسانند . از جبرئیل درخواست کردم تا از خاک سرزمینى که در آن به شهادت مى‏رسد به من ارائه دهد . این تربت ، همان تربت است .
حاکم نیشابوری می گوید : این حدیث طبق نظر بخارى و مسلم ، از احادیث صحیح است ؛ اما آن ها روایت نکرده‏اند.
و نیز طبرانی در معجم کبیر و هیثمی در مجمع الزوائد و متقی هندی در کنز العمال می نویسند :
وعن أم سلمة قالت کان رسول الله صلى الله علیه وسلم جالسا ذات یوم فی بیتی قال لا یدخل على أحد فانتظرت فدخل الحسین فسمعت نشیج رسول الله صلى الله علیه وسلم یبکى فأطلت فإذا حسین فی حجره والنبی صلى الله علیه وسلم یمسح جبینه وهو یبکی فقلت والله ما علمت حین دخل فقال إن جبریل علیه السلام کان معنا فی البیت قال أفتحبه قلت أما فی الدنیا فنعم قال إن أمتک ستقتل هذا بأرض یقال لها کربلاء فتناول جبریل من تربتها فأراها النبی صلى الله علیه وسلم فلما أحیط بحسین حین قتل قال ما اسم هذه الأرض قالوا کربلاء فقال صدق الله ورسوله کرب وبلاء ، وفى روایة صدق رسول الله صلى الله علیه وسلم أرض کرب وبلاء .
المعجم الکبیر ، الطبرانی ، ج 23 ، ص 289 – 290 و مجمع الزوائد ، الهیثمی ، ج 9 ، ص 188 – 189 و کنز العمال ، المتقی الهندی ، ج 13 ، ص 656 – 657 و ... .
از ام سلمه نقل شده است که گفت : در یکى از روزها که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در منزل من نشسته بود ، به من فرمود : مواظب باش احدى بر من وارد نشود . من همچنان مراقب بودم که ناگهان حسین علیه السلام وارد شد و صداى گریه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بگوشم رسید . دیدم حسین علیه السلام در دامان پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله ـ یا در کنار آن حضرت ـ قرار گرفته بود و حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله گریه‏کنان دست بر سر او مى‏کشید . پوزش خواستم و گفتم : به خدا سوگند ! من متوجه ورود او به اتاق نشدم . رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود : (از این که گفتم مواظب باش تا کسى بر من وارد نشود به این دلیل بود که) جبرئیل در این جا حضور داشت و همین که حسین علیه السلام را مشاهده کرد پرسید : آیا او را دوست مى‏دارى ؟ در پاسخ گفتم : آرى ! . جبرئیل گفت : امّتت او را در سرزمینى به نام‏ کربلا شهید مى‏کنند .
ام سلمه مى‏گوید : آنگاه از خاک کربلا مشتى برداشت و به حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله نشان داد . هنگامى که لشکر دشمن ، حسین علیه السلام را محاصره کردند و خواستند او را به شهادت برسانند ، پرسید : این زمین چه نام دارد ؟ گفتند :کربلا . حسین علیه السلام فرمود : رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله راست فرمود که این زمین ، «کرب» و «بلا» است .
هیثمی بعد از نقل حدیث می‌گوید :
رواه الطبرانی بأسانید ورجال أحدها ثقات .
و همچنین ، هیثمی در مجمع الزوائد ، ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق ، مزّی در تهذیب الکمال و ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب می نویسند :
عن أم سلمة قالت کان الحسن والحسین یلعبان بین یدی رسول الله صلى الله علیه وسلم فی بیتی فنزل جبریل فقال یا محمد إن أمتک تقتل ابنک هذا من بعدک وأومأ بیده إلى الحسین فبکى رسول الله صلى الله علیه وسلم وضمه إلى صدره ثم قال رسول الله صلى الله علیه وسلم یا أم سلمة ودیعة عندک هذه التربة فشمها رسول الله صلى الله علیه وسلم وقال ویح وکرب وبلاء قالت وقال رسول الله صلى الله علیه وسلم یا أم سلمة إذا تحولت هذه التربة دما فاعلمی أن ابنی قد قتل قال فجعلتها أم سلمة فی قارورة ثم جعلت تنظر إلیها کل یوم وتقول إن یوما تحولین دما لیوم عظیم .
تهذیب التهذیب ، ابن حجر ، ج 2 ، ص 300 – 301 و تهذیب الکمال ، المزی ، ج 6 ، ص 408 – 409 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج 14 ، ص 192 – 193 و ترجمة الإمام الحسین (ع) ، ابن عساکر ، ص 252 – 253 و مجمع الزوائد ، الهیثمی ، ج 9 ، ص 189 و ...
از ام سلمه روایت شده که گفت : حسن و حسین علیهما السّلام در خانه من و در برابر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به بازى مشغول بودند . در این هنگام جبرئیل نازل شد و گفت : اى محمد ! پس از رحلت تو ، امتت این فرزند را (و اشاره به حسین علیه السلام کرد) شهید مى‏کنند . رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله گریست و حسین علیه السلام را به سینه چسبانید . سپس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تربتى را که جبرئیل از مرقد شریف حسین علیه السلام آورده بود در دست گرفت و بویید و فرمود : بوى کرب و بلا از آن به مشام مى‏رسد . آنگاه آن خاک را به دست ام سلمه سپرد و فرمود : اى ام سلمه ! مواظب باش و بدان که هر گاه این تربت مبدل به خون گردید ، فرزندم ، حسین (علیه السلام) به شهادت رسیده است .
ام سلمه ، تربت را در شیشه‏اى ریخت و هر روز به آن تربت‏ نگاه مى‏کرد و مى‏گفت : اى خاک ! روزى که به خون تبدیل گردى آن روز ، روز عظیمى خواهد بود .
ابن حجر عسقلانی بعد از نقل این حدیث می گوید :
و فى الباب عن عائشة و زینب بنت جحش و أم الفضل بنت الحارث و أبى أمامة و أنس بن الحارث و غیرهم‏ .
در این باره روایاتی از عایشه ، زینب بنت جحش ، ام فضل دختر حارث ، ابو امامه ، انس بن حارث و دیگران ، نیز نقل شده است .
و همچنین هیثمی در روایت دیگری می نویسد :
عن أبی أمامة قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم لنسائه لا تبکوا هذا الصبی یعنى حسینا قال وکان یوم أم سلمة فنزل جبریل فدخل رسول الله صلى الله علیه وسلم الداخل وقال لام سلمة لا تدعی أحدا أن یدخل على فجاء الحسین فلما نظر إلى النبی صلى الله علیه وسلم فی البیت أراد أن یدخل فأخذته أم سلمة فاحتضنته وجعلت تناغیه وتسکنه فلما اشتد فی البکاء خلت عنه فدخل حتى جلس فی حجر النبی صلى الله علیه وسلم فقال جبریل للنبی صلى الله علیه وسلم إن أمتک ستقتل ابنک هذا فقال النبی صلى الله علیه وسلم یقتلونه وهم مؤمنون بی قال نعم یقتلونه فتناول جبریل تربة فقال بمکان کذا وکذا فخرج رسول الله صلى الله علیه وسلم قد احتضن حسینا کاسف البال مغموما فظنت أم سلمة أنه غضب من دخول الصبی علیه فقالت یا نبی الله جعلت لک الفداء انک قلت لنا لا تبکوا هذا الصبی وأمرتنی ان لا أدع أحدا یدخل علیک فجاء فخلیت عنه فلم یرد علیها فخرج إلى أصحابه وهم جلوس فقال إن أمتی یقتلون هذا .
مجمع الزوائد ، الهیثمی ، ج 9 ، ص 189 و المعجم الکبیر ، الطبرانی ، ج 8 ، ص 285 – 286 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج 14 ، ص 190 – 191 و ترجمة الإمام الحسین (ع) ، ابن عساکر ، ص 245 – 246 و ... .
از ابو امامه روایت شده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به همسرانش فرمود : مواظب باشید کارى نکنید که حسین مرا به گریه درآورید ! آن روز که نوبت ام سلمه بود و پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله در خانه او تشریف داشت .
جبرئیل نازل شد . حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله به اتاق رفت و به امّ سلمه سپرد که : مواظب باش کسى وارد اتاق نشود . حسین علیه السلام آمد و همین که چشمش به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله افتاد ، مى‏خواست داخل اتاقش شودکه ام سلمه او را گرفت و به سینه چسبانید . امام حسین علیه السلام گریست و وى سعى مى‏کرد تا او را از گریه باز دارد ؛ ولى گریه حسین علیه السلام شدت یافت و ام سلمه او را رها کرد و به اتاق حضرت صلّى اللّه علیه و آله داخل گشت و روى دامان پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نشست .
جبرئیل به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خبر داد که در آینده نزدیک ، امت تو همین فرزندت را به شهادت مى‏رسانند . رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از سخن «جبرئیل» به شگفت آمد و فرمود : آن ها در حالی که به من ایمان دارند ، فرزندم را شهید مى‏کنند ؟ ! جبرئیل گفت : آرى ! آن ها وى را شهید مى‏نمایند .
در حالی که جبرئیل مشتى خاک به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى‏داد ، گفت : این خاک از همان سرزمینى است که در آن به شهادت مى‏رسد .
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در حالیکه بسیار اندوهناک بود حسین علیه السلام را به بغل گرفت و از خانه بیرون رفت . ام سلمه گوید : پنداشتم از آن که حسین علیه السلام را اجازه داده‏ام تا وارد منزل شود ، ناراحت شده است ، براى همین عرض کردم : یا نبى الله ! جانم فداى شما ، خود شما به ما (همسران) توصیه کرده بودید که کارى نکنید حسین من بگرید و از سوى دیگر دستور داده بودید اجازه ندهم تا کسى بر شما وارد شود و بالاخره چاره نداشتم و به حسین علیه السلام اجازه ورود دادم . پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله چیزى نگفت تا اینکه نزد اصحاب خود رسید . آنان در مکانى نشسته بودند . حضرت فرمود : امت من ، این فرزندم را شهید مى‏کنند ... .


[ شنبه 90/9/26 ] [ 1:20 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

روایاتی که فضیلت زیارت امام حسین (ع) را بیان داشته اند، هرچند دربیان ثواب با هم متفاوت اند، اما دریک نقطه اشتراک دارند و آن، این که آن را برتر ازحج ویا عمره دانسته اند،و برخی از آنها ثواب چندین حج را برای زیارت امام حسین(ع) برشمرده اند.دراین نوشتار، پس از بیان برخی از این روایات، به چرایی این برتری پرداخته شده است.
کلید واژه ها : زیارت امام حسین (ع) فضیلت زیارت، حج وعمره، فضیلت حج.

درآمد

دربرخی از روایات، فضیلت زیارت امام حسین(ع) ،با فضیلت های حج وعمره گزاردن، مورد سنجش و ارزشیابی قرار گرفته است.برخی از این احادیث، ثواب زیارت آن امام را برابر با ثواب حج وعمره ی پس از انجام دادن حج واجب می دانند وبرخی، آن را برابر با حج می دانند، برای کسی که نتوانسته حج بگزارد؛ ولی شماری از روایات، فضیلت زیارت امام حسین(ع) را بیشتر از حج گزاردن، بلکه فضیلت آن را برابر با یک هزار حج، مطرح کرده اند؛ روایاتی مانند:
عن أبی عبدالله [الصادق] (ع)زیارة قَبر ِالحسُیَن (ع) حَجَّةٌ، و من بَعد ِالحََّجةِ حَجَّةٌوعُمرَةٌ بعَد َحَجَّةِ الإسلامِ؛ (1)
زیارت قبر حسین(ع) [برابربا] یک حج است و[بلکه برابر با] حج وعمره ای است که پس از حجة الإسلام به جا آورده می شود.
عن ابراهیم بن عقبة: کتَبتُ إلی َالعبَد ِالصّالِح ِ(ع) إن رَأیَ سیَدنُا أن یخِبرنَی بأِفَضل ِما جاءَ بِهِ فی زِیارَةِ الحُسین ِ(ع) وهَل تَعدلُ ثَوابَ الحَجِّ لِمنَ فاَتهُ؟
فَکتَبَ (ع) : تَعدِلُ الحَجَّ لِمَن فاتَهُ الحَجُّ؛ (2)
به بنده صالح (امام جواد یا هادی(ع)) نوشتم: اگر سَرور ما صلاح می داند، مرا از برترین چیزی که درباره ی زیارت حسین(ع) روایت شده ،خبر دهد، وآیا زیارت کسی که به حج نرسیده، برابر با حج،پاداش دارد؟
امام (ع) نوشت: «[زیارت حسین(ع) ] برای کسی که حج را از دست داده، برابر با حج است».
عن محمد بن سنان: سَمعِتُ الرِّضا(ع) یَقولُ: زیارةُ قبَرِ الحُسَینِ(ع) تَعدِلُ عُمرَةً مَبرورَةً مَقبوَلةً؛ (3)
شنیدم که امام رضا(ع) می فرماید: «زیارت قبر حسین(ع)، برابر با عمره ای مقبول ونیکوست».
عن أبی عبدالله [الصادق] (ع): مَن أتی قَبرَ الحُسیَن ِ(ع) کتِب َاللهُ لَهُ حَجَّةً وَعُمرَةً؛(4)
هرکس به [زیارت] قبر حسین(ع) بیاید، خداوند، برایش یک حج وعمره می نویسد.
عن علی بن الحسین [زین العابدین] (ع) : مَن زارَ قَبرَ الحُسَینِ (ع) کتِبَ لَهُ حُجَّةٌ وَعُمرَتانِ؛ (5)
هرکس قبر حسین(ع) را زیارت کند، یک حج ودوعمره، برایش نوشته می شود.
عن أبی عبدالله[الصادق (ع)] : مَن أَتی قَبرَ الحُسَینِ (ع) عارفاً بِحِّقهِ، کانَ کمَن حَجَّ ثَلاثَ حِجَجٍ مَع َرَسوُلِ اللَه (ص) ؛ (6)
هرکس با شناخت حقّ حسین (ع) به زیارت قبرش بیاید، مانند کسی است که سه بار همراه پیامبرخدا(ص) حج گزارده است.
عن أبی عبدالله [الصادق] (ع): زِیارَةُ قَبرِ الحُسَینِ (ع) تَعدِلُ عَشرینَ حُجَّةً وَأفضَلُ، وَمِن عشِرینَ عُمرَةً وَحُجَّةً ؛ (7)
زیارت قبر حسین(ع)، برابر با بیست حج وبرتر از آن است، ونیز [برتر از] بیست عمره و بیست حج است.
عن أبی سعید المدائنی: دَخَلتُ عَلی أَبی عَبدِالله (ع) فَقُلتُ لَهُ: جُعِلتُ فِداک ، أأتِ قبَرَ الحُسَینِ(ع)؟
قالَ: نَعَم یا أبا سَعیدٍ! فَائتِ قَبرَ ابنِ رَسوُلِ الله (ص) أطیبِ الطَّبینَ، وأَطهَرِ الطّاهرینَ، وأبَرَّ الأَبرارِ؛ فَإذا زُرتَهُ کتَبَ الله لَک َبهِ خَمسًا وعِشرینَ حُجَّةً ؛(8)
ابوسعید مدائنی گوید: برامام صادق(ع) درآمدم وگفتم: فدایت شوم! آیا به زیارت قبر حسین (ع) بروم؟
فرمود: «آری، ای ابوسعید، به زیارت قبر فرزند پیامبر خدا(ص) برو که او پاک ترین پاکان، پاکیزه ترین پاکیزگان، و نیکوترین نیکوکاران است، پس چون اورا زیارت کنی، خداوند دربرابر آن، بیست وپنج حج برایت می نویسد».
عن بشیر الدّهّان سَمعِتُ أبا عبَدِالله (ع) یَقولُ.... فَقالَ: یا بَشیرُ! إنَّ الرَّجُلَ منِکُم لِیغتَسِلُ عَلی شاطِیِء الفُراتِ، ثُمَّ یَأتی قَبرَ الحُسِینِ(ع) عارِفًا بِحِّقهِ، فیَعطیهِ الله بکلِّ قدَم َیَرفَعُها أو یضَعُها مِئَةَ حُجَّةٍ مَقبولَةٍ، وَ مِئَةَ عُمرةٍ مبَرُورةٍ، وَمِئَةَ غَزوةٍ مَعَ نَبی مُرسَلٍ إلی أعداءِ الله وَأعداءِ رَسولِهِ؛ (9)
شنیدم که امام صادق (ع) می فرماید: «...ای بشیر، فردی از شما برکناره فرات، غسل می کند وبا شناخت حقّ حسین (ع) به زیارت او می آید وخداوند، دربرابر هر گامی که بر می دارد و می گذارد، یک صد حج مقبول ویکصد عمره نیکو ویک صد جهاد همراه با پیامبر فرستاده شده دربرابر دشمنان خدا وپیامبرش، برایش می نویسد».
با ملاحظه این روایات، دو پرسش، پیش می آید:
پرسش اول.ملاک این همه تفاوت درارزیابی زیارت امام حسین (ع) و حج وعمره چیست؟ و چرا روایتی آن را برابر با یک حج وعمره می داند وروایت دیگر، آن را معادل سه حج ودیگری، معادل ده حج وهمچنین تا یک هزار حج ویک هزار عمره؟!
پرسش دوم. چگونه می توان پذیرفت که فضیلت زیارت سید الشهداء (ع) بیشتر از زیارت خانه خداست؟
وآیا این گونه روایات، به مفهوم کم ارزش جلوه دادن زیارت خانه خدا نیست وموجب کاستن انگیره زایران آن وکاهش شکوه وعظمت حج نمی شود؟!
علت اختلاف روایات در ارزیابی زیارت امام حسین (ع)
درتبیین اختلاف روایات ارزیابی فضیلت زیارت سیدالشهدا(ع) وسنجش آن با حج وعمره، به دو علت، می توان اشاره کرد:

1. اختلاف کیفیت زیارت ها

ممکن است بگوییم که اختلاف روایات، ناظر به اختلاف کیفیت زیارت هاست؛ بدین معنا که هر چه معرفت زایر، بیشتر باشد وآداب زیارت را بهتر رعایت کند وهدف آن را بیشتر تأمین نماید، طبعاً زیارت او از کیفیت بهتری برخوردار خواهد بود وارزش بیشتری دارد. براین اساس، ممکن است زیارت زایری، برابر با یک حج، ارزش گذاری شود وزیارت زایری دیگر، معادل ده حج، وزیارت فردی دیگر، یک صد حج وزیارت دیگری، یک هزار حج وهمین طور تا بیش از یک هزار حج گزاردن.

2. مفهوم عددی نداشتن اعداد

با تأمل درمتن احادیث یاد شده، مشخص می شود که عدد درآنها، مفهوم عددی ندارد؛ (10) بلکه مقصود از آن، کثرت است. به همین جهت، درشماری از این احادیث وقتی راوی از برتری زیارت امام حسین (ع) برحج، شگفت زده می شود، امام (ع) برتعداد آن می افزاید.
بنابراین، مقصود درهمه این روایات، آن است که فضیلت زیارت امام حسین(ع) بسی بیشتر از فضیلت حج وعمره است.دلیل این مطلب، درپاسخ به سؤال دوم، روشن خواهد شد.

تبیین روایات برتر بودن زیارت امام حسین (ع) از حج

پیش از توضیح این روایات، توجه به چند نکته، لازم است:
نکته اوّل: این گونه ارزش گذاری در روایات اهل بیت (ع) به زیارت امام حسین (ع) اختصاص ندارد، بلکه موارد متعددی یافت می شود که عملی یک هزار برابر حج، بلکه بیشتر از آن ارزیابی شده است؛ مانند: برآوردن حاجت مؤمن، که برتر از یکهزار حجّ پذیرفته ، شمرده شده (11) ویا باز گرداندن مال حرام، که معادل هفتاد هزار حج پذیرفته است. (12)
همچنین، موارد متعددی یافت می شود که پاداش عملی، معادل پاداش یک هزار شهید، ارزیابی شده است؛ مانند: اصلاح دادن میان زن و شوهر، (13) شکیبایی برمصیب وبلا، (14) ثابت قدم ماندن بردوستی اهل بیت (ع)در دوران غیبت امام زمان (ع).(15)
پیش از اظهار نظر درباره ی این گونه روایات، لازم است تا ابتدا صدور آنها از اهل بیت (ع)، بررسی شود .درصورتی که انتساب آنها به اهل بیت (ع) ثابت باشد، با درنظر گرفتن فضای صدور احادیث، می توان به حکمت ثواب های وعده داده شده، دست یافت؛ چنان که درباره ی ثواب زیارت امام حسین (ع)، حکمت افزون بودن ثواب آن از حج وعمره، بیان خواهد شد.
نکته دوم.
برپایه گزارش برخی از روایات، زیارت سایر اهل بیت پیامبر (ص) با زیارت امام حسین (ع)، درفضیلت، برابرند. شیخ صدوق، ازامام صادق (ع) روایت کرده که فرمود:

مَن زارَ واحداً مِّنا کانَ کَمَن زارَ الحُسیَنَ (ع)؛ (16)
هرکس یکی از ما را زیارت کند، مانند کسی است که حسین (ع) را زیارت کرده باشد.
این روایت، می تواند اشاره به این نکته باشد که حکمت فضیلت زیارت امام حسین (ع)، درزیارت سایر امامان (ع) نیز وجود دارد؛ هرچند با تفاوت شرایط سیاسی واجتماعی وآثار مترتب برآنها، ممکن است فضیلت زیارت آنها، متفاوت باشد.
نکته سوم: برخی از احادیث، تصریح می کنند که زیارت امام رضا(ع)، معادل گزاردن یک میلیون حج است وفضیلت آن، بیش از زیارت امام حسین(ع)است.محمد بن ابی نصر بِزَنطی می گوید که در نوشته ای از امام رضا (ع) خواندم:
أبلغ شیعتَی أنَّ زیارَتی تَعدِلُ عِندَالله - عز وجل- ألفَ حَجَّةٍ وألفَ عُمرَةٍ مُتقَبَّلةٍ کلّها؛
به شیعیان من برسان که زیارت من نزدخدا، برابر با یک هزار حج وعمره پذیرفته است.
او می گوید: این موضوع را با امام جواد (ع) درمیان گذاشتم که چگونه می شود که زیارت آن امام (ع)، برابر با یک هزار حج باشد؟ امام جواد (ع) پاسخ داد:
إی وَالله! وألفُ ألفِ حَجَّةٍ لِمَن یَزوُرهُ عارفاً بِحِّقهِ؛ (17)
آری، به خدا! وبرابر با یک میلیون حج است، برای کسی که او را از سر معرفت، زیارت کند.
گفتنی است که این حدیث نیز گواه دیگری بر مفهوم عددی نداشتنِ عدد این گونه احادیث است.
ودرحدیث دیگری، علی بن مهزیار، از امام جواد (ع)می پرسد که فضیلت زیارت امام رضا(ع) بیشتر است یا زیارت امام حسین (ع)؟ ایشان ، در پاسخ می فرماید:
زیارةُ أبی أفضَلُ، وذلک أنَّ أبا عَبدِالله (ع) یزورُهُ کُل َّالَنّاسِ، وَأبی لایزورُهُ إلا الخَواصُّ مِن الشّیَعةِ؛ (18)
زیارت پدرم برتر است؛ چون حسین (ع) را همه مردمان زیارت می کنند، ولی پدرم را جز خواص از شیعه، زیارت نمی کنند.
این، همان نکته ای است که پیش از این،بدان اشاره شد که شرایط سیاسی، اجتماعی وفرهنگی، در ارزیابی فضیلت زیارت هر یک از خاندان رسالت، نقش دارد.
اکنون با توجّه به مطالب یاد شده، برای تبیین روایاتی که فضیلت زیارت سیدالشهدا (ع) را به مراتب بیش از حج مطرح کرده اند، این نکات، قابل توجّه است:

1. موضوع سنجش

نکته اوّل، این که بی تردید، موضوع سنجش، دراحادیثی که مقایسه میان حج واجب (حَجَّة الاسلام) و زیارت مستحب نیست؛ بلکه مقایسه میان حجّ مستحب وزیارت است. بدین جهت، دربرخی احادیث، تصریح شده که زیارت امام حسین زیارت امام حسین (ع) را برتر از حج مطرح کرده اند، نمی تواند جایگزین حَجه الإسلام شود؛ بلکه برای کسی که توان گزاردن حج را ندارد، تا هنگامی که توانِ گزاردن حج را پیدا کند.
بنابراین، مقصود از روایاتی که زیارت امام (ع) زیارت وی، پاداش حج دارد، را با فضیلت تر از حج دانسته اند، این است که پس از انجام دادن حج واجب، درشرایط ویژه ای- که توضیح خواهیم داد - زیارت ایشان از فضیلت بیشتر برخوردار است.

2. توجّه دادن به امور سرنوشت ساز اجتماعی

دومین نکته در فهم احادیث یاد شده، این است که مقصود از آنها، کاستن از اهمّیت حج به مفهوم حقیقی آن نیست؛ زیرا اگر حج اهمّیت نداشته باشد، معیار قرار گرفتن آن برای ارزیابی ارزش های دیگر، بی معناست، همان طور که مقصود از احادیثی نیز که پاداش اصلاح میان زن وشوهر یا شکیبایی در برابر مصائب را یک هزار برابر پاداش شهید ارزیابی کرده اند، این نیست که مردم را از جهاد در راه خدا، دل سرد گرداند، تا به جای جهاد، به اصلاح امور خانوادگی مردم بپردازند ویا شکیبایی درمصایب را پیشه سازند؛ بلکه هدف، بیان اهمّیت پیشگیری از متلاشی شدن خانواده ها، وهمچنین تشویق به مقاومت دربرابر سختی هاست.
به بیان روشن تر، از آن جا که ارزش واهمّیت حج وشهادت در راه خدا، برای همه مسلمانان، روشن وبدیهی است ، پیشوایان اسلام، برای توجّه دادن مسلمانان به ارزش شماری از کارهایی که نقش اساسی درسازندگی جامعه دارند، حج وشهادت را معیار ارزیابی آنها قرار داده اندوبه کسانی که درکنار انجام دادن وظایف وجوبی خود به انجام دادن این گونه امور اجتماعی بپردازند، بشارت داده اند که خداوند، از فضل خود، پاداشی که قابل مقایسه با پاداش انجام دادن وظایف وجوبی نیست، به آنان عنایت می فرماید.
بنابراین، علت مضاعف بودن پاداش، دراموری که بدان اشاره گردید، این است که از یک سو، ملاک وجوب در آنها وجود ندارد تا شارع، انجام دادن آنها را واجب نماید واز سوی دیگر، انجام دادن آنها برای سازندگی جامعه مطلوب اسلامی، ضرور است واز این رو، شارع با مضاعف نمودن پاداش، مردم را به انجام دادن آنها، ترغیب وتشویق می نماید.

3. توجه دادن به حقیقت حج

مهم ترین نکته در روایاتی که زیارت امام حسین (ع) را برتر از حج معرّفی کرده اند، توجه دادن مسلمانان به روح حج وحقیقت آن است.
روح همه عبادت ها- که حج، جامع ترین آنهاست -، حاکمیت نظام مبتنی برتوحید به رهبری امام عادل درجامعه است؛ زیرا تنها درسایه این نظام است که ارزش های الهی، امکان تحقّق و بالندگی پیدا می نمایند وچنان که از امام رضا (ع) گزارش شده ، امامت امام عادل، اساس بالندگی اسلام، محسوب می گردد:
إنَّ الإمامَةَ اُسُّ الإِسلامِ النّامی؛(19)
امامت ،ریشه بالنده اسلام است.
وبراین اساس، رهبری امام عادل- که جلوه حاکمیت توحید است - روح وجوهر وحقیقت حج به حساب می آید وحجّی با حقیقت همراه است که در سایه رهبری امام عادل وبرائت از رهبری زمامداران ستمگر- که جلوه حاکمیت شرک وطاغوت اند -، انجام گردد؛ زیرا سراسر حج، لبّیک گویی به یگانگی خداوند متعال وبرائت از مطلقِ شرک ومشرک است.وبدین سان، حجّی که با نظام توحیدی وامامت - که جلوه گاه آن است-، پیوندنخورَد، حجّ حقیقی نیست؛ بلکه حجّ جاهلی است، چنان که محدّث بزرگوار ثقة الإسلام کلینی، از یکی ازیاران امام باقر(ع) به نام فضیل، روایت کرده که فرمود:
نَظرَ (أبوجَعفَر(ع)) إلَی النّاسِ یَطوفونَ حَولَ الکَعبةِ ، فَقال: هکذا کانوا یطوفونَ فی الجاهِلیِِةِ، إنَّما اُمِروا أن یَطوفوا بِها، ثُمَّ یَنفِروا إلَینا فیَعلِمونا ولا یتهَمُ ومَوَّدتَهُم ، وَ یعرِضُوا عَلَینا نُصرَتهُم؛ (20)
[امام باقر(ع)] به مردمی که گرد کعبه طواف می کردند، نگاه کرد وفرمود: «درزمان جاهلیت، این گونه طواف می کردند. همانا مردم، امر شده اند که گرد کعبه طواف کنند وسپس، به سوی ما کوچ کنند و ولایت ودوستی خود را به ما اعلام دارند ویاری خود را نسبت به ما عرضه کنند».
ودرروایتی دیگر از ایشان، آمده است:
إنَّما أمِرَ النّاسُ أن یأتوا هِذهِ الأحجارَ فیَطوُفو بِها، ثُمََّ یأتوا فیَخبِرونا بِوَلایتِهم، ویعرضِوا عَلینَا نُصرَتَهمُ.(21)
مردم، مأمور شده اند که به سراغ این سنگ ها بیایند وطوافشان کنند. سپس نزد ما بیایند و دوستی خود را به ما خبر دهند ویاری شان را برما عرضه دارند.
ودرروایت دیگری می فرماید:
تَمامُ الحَجِّ لِقاءُ الإمامِ. (22)
تمامیت حج، به ملاقات کردن امام است.
نیز از امام صادق(ع) روایت شده است:
إذا حَجَّ أحَدکُم فیَلختِم حَجَّةُ بِزیارَتِنا، لِأنَّ ذلِک مِن تَمامِ الحَجِّ .(23)
هریک از شما که حج گزارد، آن را با زیارت ما پایان دهد؛ چون این کار، لازمه کامل شدن حج است.
این گونه روایات، به روشنی نشان می دهند که ولایت اهل بیت (ع) روح وحقیقت حج است وحجِّ بدون پیوند با رهبری امام عادل و برائت جُستن از سران مشرک حاکم برجامعه، حجّ حقیقی نیست.
اکنون با درنظر گرفتن توضیحات گذشته، می توان به راز فضائل بزرگی که برای زیارت سید الشهدا (ع) از اهل بیت (ع) گزارش شده، پی برد ودریافت که چرا زیارت با معرفت او، برتر از حجّ استحبابی است؟ و چرا زیارت سایر امامان (ع)، همسان با زیارت سید الشهدا (ع) است؟ وچرا زیارت امام رضا (ع) در شرایط اجتماعی خاصّی که تنها گروه خاصّی از شیعیان به زیارت اومی روند، با فضیلت تر از زیارت امام حسین (ع) است؟
درواقع، همه این روایات، می خواهند حج را با حقیقت خود، پیوند دهند ومردم مسلمان را برای تشکیل حکومتی مبتنی برارزش های توحیدی، آماده سازند وبرای تشکیل حکومت جهانی اسلام به رهبری مهدی آل محمّد (ص)، زمینه سازی نمایند.
به سخن دیگر، پیام سیاسی همه این روایات، زمینه سازی برای حکومت اهل بیت (ع) است.این پیام را از زیارت همراه با معرفتِ قبور همه خاندان رسالت، می توان دریافت کرد، هرچند درمقاطع خاصّی از تاریخ، زیارت برخی از امامان (ع)، ممکن است به دلیل پیامی سازنده تر، از فضیلت بیشتری برخوردار باشد؛ لیکن به نظر می ررسد که زیارت هیچ یک از امامان، نمی تواند به اندازه زیارت سید الشهدا(ع) برای تشکیل حکومت دینی، مؤثر باشد. لذا زیارت ایشان، بیش از هر امام دیگری مورد تأکید وتوصیه قرار گرفته است.

4. نهادینه کردن فرهنگ زیارت امام حسین (ع)

بی تردید، زیارت امام حسین (ع)، نماد ونشانه بالندگی مکتب اهل بیت (ع) است. نهادینه کردن این فرهنگ، بویژه در فضای سیاسی بسته ی آن روز، مشکلات خاصّ خود را داشت واز باب «ثَوابُ العَمَلِ علی قَدرِ المَشَقَّةِ فیهِ؛ (24) پاداش عمل، به اندازه دشواری آن است» و«أفضَلُ الأعمالِ أحمَزُها؛ (25) برترین اعمال، سخت ترین آنهاست»، کسانی که درنهادینه کردن این فرهنگ، نقش بیشتری ایفا کرده اند، قطعاً از پاداش بیشتری برخوردارند.
بنابراین، می توان گفت: شرایط سیاسی واجتماعی، درمضاعف شدن ثواب زیارت، نقش دارد، چنان که زیارت امام رضا (ع) با توجّه به فاصله بسیار خراسان از مدینه وعراق، در دوران امامت امام جواد (ع) با تأکید بیشتری همراه گردیده است؛ زیرا زیارت امام حسین (ع) در آن ایام، به یک فرهنگ تبدیل شده بود ؛ امّا فرهنگ سازی برای زیارت امام رضا(ع) ، نیاز به حرکت جدیدی داشت .این چنین است که در شرایط دیگر، شاید نتوانیم بگوییم که زیارت امام رضا (ع) با فضیلت تر از زیارت جدش امام حسین (ع) است.

نتیجه

از آنچه گذشت، معلوم شد که برشمردن فضیلتی همچون حج وعمره ویا افزودن برآن، اختصاص به زیارت امام حسین (ع) ندارد وبرای اعمال دیگری نیز چنین فضایلی تصور شده است و دلیل آن، نه کم ارزش بودن حج، بلکه به جا آوردن اعمال مستحب در زمان مطلوب بوده است .علاوه براین، دلایلی همچون توجه دادن به امور سرنوشت ساز اجتماعی، توجه دادن به حقیقت حج ونهادینه کردن فرهنگ زیارت امام حسین (ع) از اسباب صدور این روایات دانسته شده است.

کتابنامه

- أعلام الدین فی صفات المؤمنین، حسن بن محمد دیلمی (م 711ق)، تحقیق:مؤسسة آل البیت (ع)، قم:مؤسسة آل البیت (ع)
- الأمالی، محمد بن بابویه قمی (شیخ صدوق) (م 381 ق).
- الدعوات، قطب الدین سعید بن عبدالله راوندی (م 573 ق)، تحقیق: مؤسسة الإمام المهدی (عج) قم: مؤسسة الإمام المهدی (عج)، اول ، 1407 ق.
- الکافی، محمّد بن یعقوب کلینی رازی (م 329ق)، تحقیق: علی اکبر غفّاری، بیروت: دار صعب ودار التعارف، چهارم، 1401ق.
- بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، بیروت:مؤسسة الوفاء 1403ق.
- تهذیب الأحکام فی شرح المقنعة، محمد بن حسن طوسی (م 460 ق)، بیروت: دار التعارف، اول، 1401 ق.
- ثواب الأعمال وعقاب الأعمال، محمّد بن علی بن بابویه قمّی (شیح صدوق) (م 381ق)، تحقیق: علی اکبر غفاری ، تهران: مکتبة الصدوق.
- عدة الداعی، احمد بن فهد حلی (م 841ق)، تحقیق: احمد موحدی قمی، قم: وجدانی، بی تا.
- علل الشرائع، محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق) (م 381 ق)، بیروت: دارإحیاء التراث، اوّل، 1408ق.
- عیون أخبار الرضا(ع) محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق) ( م 381 ق)، بیروت:مؤسسة الأعلمی للمطبوعات ، بی تا.
- عیون الحکم و المواعظ ، ابوالحسن لیثی واسطی (ق6)، تحقیق: حسین حسینی بیرجندی، قم: دار الحدیث، 1376ش.
- فضل زیارت الحسین، محمد بن علی بن حسن علوی شجری (م 445 ق)، تحقیق: سید احمد حسینی، قم: کتابخانه ی آیة الله مرعشی نجفی، بی تا.
- کامل الزیارات، جعفربن محمد بن قولویه، قمی (م 368 ق)، تحقیق: جواد قیومی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی ، اول، 1417ق.
-کتاب من لا یحضر الفقیه، محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق) (م 381ق)، تحقیق: علی اکبر غفّاری، قم:مؤسسة النشر الاسلامی ، دوم.
- کمال الدین وتمام النعمة،محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق) (م 381 ق)، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم: مؤسسة النشر الاسلامی ، 1405 ق.
- میزان الحکمة با ترجمه فارسی، محمد محمّدی ری شهری، ترجمه:حمید رضا شیخی، قم: دار الحدیث، 1377ش.
- نهج البلاغه، محمد بن الحسین الموسوی (شریف رضی)، ترجمه:سید جعفر شهیدی، تهران: انتشارات علمی وفرهنگی، 1378ش.

پی‌نوشت‌ها:

1- کامل الزیارات، ص 298، ح 495؛ بحار الأنوار، ج 101، ص 39، ح 59.
2- کامل الزیارات، ص296، ح 490؛ بحار الأنوار، ج101، ص 32، ح 26.
3- ثواب الأعمال، ص 112 ح 10؛ کامل الزیارات، ص291 ، ح 473 و ص 292،ح 477.
4- کامل الزیارات، ص300، ح 500 و ح 499.
5- فضل زیارة الحسین(ع)، ص 43، ح 17.
6- کامل الزیارات، ص 267، ح 413.
7- الکافی ، ج 4، ص 580.
8- همان، ج 4، ص 581، ح 4.
9- کامل الزیارات، ص 320، ح 544 وص 343، ح 580.
10- یعنی مقصود از هر یک از این اعداد، نفی عددهایی نیست که با این عدد ، اختلاف دارند.
11- امام صادق (ع) می فرماید: «قضاء حاجه المؤمن افضل من ألف حجّة متقبّلة بمناسکها، وعتق ألف رقبة لوجه الله؛ برآوردن حاجت مؤمن، برتر از هزار حجّ پذیرفته شده وآزاد کردن هزار بنده در راه خداست». ( الأمالی (صدوق)، ص 308، ح 353)
12- پیامبر خدا(ص) می فرماید: «لرد دانق من حرام یعدل عند الله سبحانه سبعین ألف حجّة مبرورة؛ هرآینه، رد کردن یک دانگ( یک ششم ) درهم حرام، نزد خدا برابر با هفتاد هزار حج پذیرفته است». (عدّة الداعی، ص 129؛ الدعوات، ص25، ح 36؛ بحار الأنوار، ج101، ص296، ح 16)
13- پیامبر خدا (ص) می فرماید: «من مشی فی إصلاح بین امرأة و زوجها أعطاه الله تعالی أجر ألف شهید قتلوا فی سبیل الله، حقاً؛ هر کس برای آشتی دادن میان زن و شوهری گام بردارد، خداوند به او پاداش هزار شهید را می دهد که در راه خدا، با حقیقت ، کشته شده باشند». (ثواب الأعمال، ص 341، ح 1؛ أعلام الدین، ص 421)
14- امام صادق (ع) می فرماید: «من ابتلی من المؤمنین ببلاء فصبر علیه، کام له مثل أجر ألف شهید؛ هر مؤمنی به گرفتاری ای دچار شود و بر آن شکیبایی ورزد، برای او پاداش هزار شهید خواهد بود». (الکافی، ج2، ص92 ح 17)
15- امام زین العابدین(ع) می فرماید، «من ثبت علی موالاتنا فی غیبة قائمنا أعطاء الله - عز و جل - أجر ألف شهید من شهداء بدر و اُحد؛ هر کس درزمان غیبت قائم ما بر ولایت ما استوار بمانَد، خداوند، پاداش هزار شهید ازشهیدان بدر واُحد به او عطا می کند». (کمال الدین ، ص 323، ح 7)
16- ثواب الأعمال، ص 123، ح 3.
17- تهذیب الأحکام، ج6، ص85، ح 168؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج2، ص582، ح 3182.
18- الکافی، ج 4 ص 584، ح 1.
19- الکافی، ج 1، ص 200، ح1.
20- همان، ج1، ص 392، ح 1.
21- علل الشرائع، ص 549، ح 4؛ عیون أخبار الرضا(ع)، ج2، ص262، ح 30.
22- الکافی، ج4، ص549، ح2.
23- علل الشرائع، ص459.
24- عیون الحکم و المواعظ، ص 218.
25- بحار الأنوار، ج 70 ص 191.

 


[ شنبه 90/9/26 ] [ 1:19 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

دراین نوشتار، بحث برسر صحت زیارت عاشورا است واز دو روش بررسی و ثاقت راویان وبررسی صحت اسناد، برای این منظور استفاده شده است. در روش اول، با بررسی روایات المصباح شیخ طوسی، حکم به صحت این روایات شده ودر روش دوم نیز همدستی رایان در ساختن متنی واحد، به دلایل مختلف، منتفی دانسته شده است.
کلید واژه ها : زیارت عاشورا، بررسی راویان ، جعل حدیث.

درآمد

به تازگی کتابی را خواندم که به وسیله ی یکی از پژوهشگران نوشته شده بود.نویسنده، درآن کتاب، در سند زیارت عاشورای معروف تشکیک کرده ومعتقد بود که بند پایانی زیارت، یعنی لعن های اختصاص یافته به پنج نفر، (1) به متنی که توسط شیخ طوسی در المصباح نقل گردیده ، اضافه شده ودر نسخه ی اصلی کتاب نبوده است. همچنین، این بند در متنی هم که ابن قولویه درکامل الزیارات نقل کرده، وجود ندارد و فقط درنسخه های چاپ شده ی مصباح المتهجد به چشم می خورد.
نویسنده در این باره به تحقیق گسترده ای دست زده وبا جست وجو در نسخه های خطی المصباح الکبیر والمصباح المنیر، (2) به شکل مستند، نشان داده است که بند پایانی به مصباح المتهجد اضافه شده وشیخ طوسی آن را در نسخه ی اصلی کتاب نیاورده است.
بخشی از کتاب را که خواندم، این پرسش به ذهنم خطور کردکه چرا نویسنده سعی دارد در سند این زیارت تردید روا دارد، درحالی که دراین زیارت ، بحثی فقهی طرح نشده است تا در آن مسأله ی فقهی نیازمند جست وجوی از حجت باشیم.
ونیز دراین زیارت، چیزی نیست که با اصول مسلم اعتقادی ما یا کتاب خدا ویا سنت قطعی مخالف باشد تا برای دستیابی به واقعیت ، نیازمند دلیل واستدلال باشیم. درباره ی مسأله ی لعن- که نتایجی مانند آشوب وفتنه گری های فرقه ای وتعمیق شکاف میان مسلمانان در پی دارد- بایدگفت که نویسنده، آن را به شکلی عملی، با جست وجو در نسخ خطی المصباح- که از سده های پیشین برجای مانده - نفی کرده است.
مردم با این زیارت شریف الفت دارند وآن را از نسلی به نسل دیگر رسانده اند. نویسنده این زیارت را نفی نکرده است ومدعی ساختگی بودن آن نیست، بلکه فقط درسند آن تشکیک کرده است. اما عموم مردم- که اهل فن نیستند- تصور می کنند که نتیجه ی این پژوهش، ساختگی دانستن زیارت عاشورا است؛ درحالی که این معنا، به یقین، مورد نظر مؤلف نبوده است.حال که چنین است، چرا نویسنده سعی در دامن زدن به سردرگمی مردم درخصوص این زیارت مشهور- که از نسلی به نسل دیگر رسیده است وعلمای بزرگ نسبت به خواندن آن مواظبت می کردند - دارد.
تمامی فرازهای این زیارت،جز درمسأله ی پیشین،به باورهای ما-که از اهل بیت(ع)دریافت کرده ایم - منطبق است.از جمله ی این فرازها دوری جستن از دشمنان آل محمد (ص) ولعن قاتلان امام حسین (ع) است که پیامبر (ص) آن دو را اعلام کرده وبیشتر مسلمانان با ما در آنها همراه اند.
در این نوشتار، اولاً، برآن هستیم که نگاهی به سند این زیارت انداخته، اعتبار این روایت را از ناحیه سند به اثبات رسانیم وثانیاً، درستی این زیارت را با قراین موجود در اسناد پنج گانه اش، نزد ابن قولویه وشیخ طوسی ، حتی با فرض عدم اعتبار سند آن، ثابت کنیم.
از این رو، بحث درخصوص این زیارت، دراین مقاله در دو فصل سامان می یابد:
اول. اثبات اعتبار راویان،
دوم. اثبات اعتبار خود روایات از راه قراین موجود در اسناد آن، با قطع نظر از اعتبار راویان ویا عدم اعتبار آنها.

فصل اول. بررسی صحت زیارت عاشورا

روایت اول

روی الشیخ فی المصباح، عن محمّد بن خالد الطیاسی ، عن سیف بن عمیرة، قال : خرجت مع صفوان بن مهران الجمّال وجماعة من أصحابنا إلی الغربی، بعد ما خرج أبو عبدالله (ع) فسر نا من الحیرة الی المدینة، فلما فرغنا من الزیارة ، صرف صفوان وجهه إبی ناحیة أبی عبدالله الحسین (ع) فقال لنا: تزورون الحسین (ع) من هذا المکان من عند رأس أمیر المؤمنین - صلوات الله علیه - ، ومن هاهنا وأومأ إلیه ابو عبدالله الصادق(ع) وأنا معه. قال: فدعا (3) صفوان بالزیارة التی رواها علقمة بن محمد الحضرمی، عن أبی جعفر (ع) فی یوم عاشوراء، ثم صلّی رکعتین عند رأس أمیر المؤمنین (ع) و ودع أمیر المؤمنین(ع) ، و أومأ إلی الحسین(ع) منصرفا بوجهه نحوهُ و ودّع ، وکان فیما دعا فی دبرها: «یا الله! یا الله ! یا الله! یا مجیب دعوة المضطرّین!» إلی آخر الدعا والزیارة؛ (4)
محمد بن خالد طیالسی از سیف بن عمیره روایت کرده است که گفت: به همراه صفوان بن مهران جمال وگروهی از دوستانمان به سوی نجف حرکت کردیم؛ پس از آن که امام صادق(ع) از نجف رفته بودند (ما نیز تصمیم گرفتیم از حیره به مدینه سفر کنیم)، وقتی که از زیارت [امیرمؤمنان (ع) ] فارغ شدیم، صفوان رو کرد به سوی امام حسین (ع) (کربلا) وبه ما گفت: «امام حسین(ع) را از همین جا، بالای سر امیر مؤمنان (ع) زیارت کنید.از همین جا امام صادق(ع)، درحالی که درخدمتشان بودم، به امام حسین (ع) اشاره کرد».
سیف بن عمیره گویند: صفوان زیارتی را درخواست کرد که علقمة بن محمد حضرمی از امام باقر(ع) درروز عاشورا نقل کرده است. سپس بالای سر امیر مؤمنان (ع) دورکعت نماز گزارد وپس از نماز، با امیرمؤمنان (ع) وداع کرد ودر حالی که رو به سوی امام حسین (ع) (کربلا) کرده بود، به آن حضرت اشاره کرد و وداع کرد. ودعایی که در پی آن خواند، این بود:
یا الله! یا الله! یا الله! یا مجیب دعوة المضطرین! تا آخر زیارت.

سند روایت

سیف بن عمیرة نخعی را نجاشی، شیخ طوسی (درالفهرست)، ابن شهر آشوب وعلامه، ثقة دانسته اند.صفوان بن مهران را نیز نجاشی توثیق کرده است. اما محمد بن خالد طیالسی و طریق شیخ طوسی به وی محل بحث است که به آن خواهیم پرداخت.

طریق شیخ طوسی به محمد بن خالد طیالسی

درطریق شیخ طوسی به محمد بن خالد طیالسی ، أحمد بن محمد بن یحیی واقع شده است. شیخ طوسی در الفهرست دربیان ترجمه ی محمد بن خالد طیالسی می گوید:
له کتاب رویناه، عن الحسین بن عبیدالله، عن احمد بن محمّد بن یحیی، عن أبیه، عن محمّد بن علی بن محبوب، عنه. (5)
آیة الله خویی(رح)، از آن رو که توثیقی درباره ی او نرسیده، او را مجهول دانسته است.(6) نظر مشهور - همچنان که آیة الله خویی بدان تصریح کرده- اعتماد براوست.
علامه درفایده ی هشتم از خاتمه ی کتاب الخلاصة او را توثیق کرده است وهمچنین، شهید ثانی در الدرایة ونیز سماهیجی وشیخ بهایی او را ثقه می دانند.
ابوالعباس سیرافی دربیان طرقش به کتب حسین بن سعید اهوازی برای نجاشی نوشت: «اما آنچه اصحاب ما پذیرفته اند ومورد اعتماد است، آن است که روایت کرده آن را از آن دو، یعنی حسین وحسن فرزندان سعید اهوازی»، وسپس دوطریق ذکر می کند که در طریق دوم، احمد بن محمد بن یحیی عطار واقع شده است.
این کلام درتوثیق احمد بن یحیی ظهور دارد؛ اگر چه آیة الله خویی(رح) دردلالت آن بر توثیق، تشکیک کرده وگفته است:
این سخن درصورتی تمام است وبرتوثیق احمد بن یحیی دلالت دارد که طریق یاد شده، به روایت احمد بن یحیی منحصر باشد؛ اما چنین نیست، بلکه آن کتاب ها به خاطر طریق صحیح دیگری مورد اعتماد واقع شده اند... شاید ذکر طریق دیگر، تنها به خاطر تأیید باشد. (7)
دیدگاه آیة الله خویی (رح) خلاف ظاهر کلام سیرافی است؛ زیرا ظاهر کلام سیرافی آن است که : کتاب های مورد اعتماد از کتب (حسین وحسن فرزندان سعید اهوازی) آنهاست که احمد بن محمد بن عیسی (طریق اول) واحمد بن محمد بن یحیی عطار قمی (طریق دوم) روایت کرده اند... به عبارت نجاشی وسخن سیرافی توجه کنید: نجاشی در ترجمه حسین بن سعید بن حماد، به هنگام نام بردن از کتاب های حسین و برادرش حسن بن سعید ... می گوید:
أخبر نا بهذه الکتب غیر واحد من أصحابنا... منها ما کتب إلیّ به أبو العبّاس أحمد بن علی بن نوح السیرافی، فی جواب کتابی إلیه یقول:«و الذی سألت تعریفه من الطرق إلی کتب الحسین بن سعید الأهوازی (رح) ، فقد روی أبو جعفر أحمد بن خالد البرقی، والحسین بن الحسن بن أبان، وأحمد بن محمد...إلی أن یقول: فأمّا ما علیه أصحابنا، و المعوّل علیه ما رواه عنهما أحمد بن محمّد بن عیسی، أخبرنا الشیخ الفاضل أبو عبدالله الحسین بن علی ابن سفین (سفیان) البزوفری فیما کتب إلیّ فی شعبان سنة (352 ق) قال: حدّثنا أبو علی الأشعری أحمد بن إدریس بن أحمد القمّی ، قال : حدّثنا أحمد بن محمّد بن عیسی عن الحسین بن سعید بکتبه الثلاثین کتابا .... وأخبرنا أبو علی أحمد بن یحیی العطّار القمّی، قال: حدّثنا أبی وعبدالله بن جعفر الحمیری وسعد بن عبدالله جمیعاً، عن أحمد بن عیسی. (8)
این کلام، درتوثیق احمد بن محمد بن یحیی عطار قمی ظهور دارد؛ زیرا سیرافی می گوید که اعتماد ایشان (یعنی اصحاب ما) واعتماد خود وی در نام بردن از این کتاب ها مبتنی براین دو طریق است که دریکی از آنها احمد بن محمد بن یحیی عطار واقع است.... واین سخن، آن گونه که نقل کردیم، سخنی است که در مطلوب ما ظهور دارد.
با این حال، آیة الله خویی (رح) در دلالت این نامه بر توثیق احمد بن یحیی مناقشه می کند ومی گوید:
اولاَ، اعتماد پیشینیان برروایت شخص، دلالت ندارد که خود شخص هم مورد توثیق ایشان واقع شده است. نظریه توثیق راوی مبتنی براصالت العدالة است که مورد پذیرش ما نیست.
ثانیاً، آن کلام درصورتی پذیرفتنی است که طریق یاد شده به روایت احمد بن محمد بن یحیی منحصر باشد؛ در صورتی که چنین نیست،بلکه آن کتاب ها به خاطر طریق صحیح دیگری مورد اعتماد واقع شده اند که طریق اول است وبه احمد بن محمد بن عیسی منتهی می شود وشاید ذکر طریق دیگر، تنها به خاطر تأیید باشد. (9)
دوایراد آیة الله خویی (رح) قابل تأمل وبررسی است.

ایراد اول

درباره ی ایراد اول باید گفت که اعتماد به روایت، از توثیق راویان خبر می دهد. پس اعتماد به روایات، بدون وثوق راوی صحیح نیست، مگر آن که خلافش ثابت شود که اعتماد براساس اصالت العدالة باشد. واین، اِخبار از سوی اصحاب ما واز سوی ابن نوح است که راویانی را که نامشان دراین دو طریق ذکر شده، توثیق کرده است.
ظاهر از تعویل واعتماد، توثیق است واحتمال این که اعتماد براصالت العدالة مبتنی باشد نه توثیق، حرفی غیر قابل اعتناست؛ مادامی که علمی نسبت به آن وجود ندارد وشکی نیست که چنین علمی، در این مورد، منتفی است.
ونیز ظاهر از توثیق، اعتماد مبتنی برحس ویا حدس نزدیک به حس است، نه اعتماد برحدس واجتهاد؛ چنان که آیة الله خویی، خود در مقدمه ی کتابش گفته است؛ آنجا که می گوید:
گفتیم که این احتمال، پس از اقامه ی سیره بر حجیت خبر ثقه، درجایی که نمی دانیم که از حدس ناشی شده باشد، غیر قابل اعتناست وتردیدی نیست که احتمال وجود حس در راویات ایشان، و لو از جهت نقل بزرگی از بزرگی دیگر وثقه ای از ثقه ی دیگر، با دریافت وجدانی، موجود است. (10)
آری، اگر فهمیدیم که اعتماد شخص بریک راوی مبتنی براصالت العدالة است، اعتماد وتعویل اورا نمی پذیریم. اما دراین مسأله کجا چنین علمی وجود دارد؟
چرا این گونه نباشد، درحالی که توثیقات زیادی از پیشینیان - رحمهم الله - درکتاب های فهرست ورجال وتراجمی که در دست ماست ، وجود دارد... تعداد کتاب های قدما درتوثیق و تجریح تا زمان شیخ طوسی به صد واندی کتاب می رسد؛ آن گونه که از کلام شیخ طوسی ونجاشی - رحمهم الله- هویداست.
اگر روش قدما (یا اکثر آنها) اعتماد براصالت العدالة در تعویل واعتماد بود، قدما به این تعداد زیاد کتاب توثیق وتجریح نمی نوشتند. چه نیازی به این تلاش گسترده برای توثیق بود؟
شیخ طوسی، درآخر فصل «فی ذکر خبر واحد» کتاب العدة،می گوید:
همچنین، از جمله چیزهایی که برصحت باور ما دلالت دارد، این که ما دریافتیم که طایفه، میان رجال نقل کننده ی این روایات ، تمییز داده اند وثقاب آنها را توثیق کرده و ضعفا را تضعیف نموده اند وبین کسی که برحدیثش اعتماد می شود وکسی که برخبرش اعتمادی نیست، فرق گذاشته اند وممدوح ایشان را مدح کرده ومذموم ایشان را ذم نموده اند وگفته اند که فلانی در حدیثش متهم است وفلانی دروغگوست وفلانی درمذهب واعتماد دچار اختلاط است وفلانی واقفی وفلانی فطحی مذهب است وطعن های دیگری که ذکر کرده اند.
ودراین موضوع کتاب هایی نوشته اند وبرخی از تصانیف را از دیگر کتاب هایی که رجال راوی حدیث نوشته اند، استثنا کرده اند [وبرخی کتاب های بعضی از این رجال را، به دلیل روایت آن کتب توسط راویان غیر ثقه، نپذیرفته اند؛ مانند این سخن ابن ولید که منفردات محمد از یونس، غیر قابل اعتماد است]. حتی اگر کسی از ایشان حدیثی را انکار می کرد، به اسناد حدیث و تضعیفش به روایت آن راوی نگاه می کردند. این عادت ایشان از قدیم بوده است.(11)
این سخنان شیخ طوسی از روش قدما درتعامل با روات، براساس توثیق است؛ اگر چه شیخ طوسی براین سیاق نبوده، اما این سخن به روشنی و صرافت، از روش قدما سخن می گوید که مبتنی بر بررسی و توثیق بوده وبنای ایشان بر اصالت العدالة نبوده است؛ به خلاف سخن آیة الله خویی (رح).
همچنین، شیخ در العده می گوید:
فامّا عقیده ای که من پذیرفته ام، این است که عمل خبر واحد، اگر از طریق اصحاب ما وارد شود...واز کسی باشد که طعنی در روایتش واردنشده باشد ودر نقلش صائب باشد...جایز است... .
تا آنجا که می گوید:
حتی اگر یکی از ایشان به چیزی فتوا دهد که از [دلیل] آن بی خبرند، از او می پرسند که این را از کجا گفتی؟ پس اگر آنها را به کتاب معروف یا اصل مشهوری احاله دهد که راوی آن ثقه است وحدیثش مورد انکار نیست، ساکت می شوند واز او می پذیرند وسخنش را قبول می کنند.این عادت وخصلت ایشان از دوره ی پیامبر (ص) وائمه (ع) پس از ایشان وامام صادق (ع)- که علم از سوی وی منتشر شد وروایات از ناحیه او فزونی یافت - است.(12)
آنچه نقل شد، صریح کلام شیخ طوسی (رح) است.او شیخ پیشینیان است وکلام او تصریح دارد دراین که تعویل واعتماد در فتاوا و روایات، برروایات وراویان مورد وثوق مبتنی است، وجز این ، فتوا دادن صحیح نیست و علما دربرابر آن ساکت نمی شوند.سپس تصریح می کند که این عادت ایشان درقبال احادیث رسول خدا (ص) وائمه (ع) پس از ایشان و امام صادق (ع) تا دوره ی شیخ طوسی است.اگر قدما - رحمهم الله - بر راوی براساس اصالت العدالة، هنگامی که ایمان وی ثابت می شد وطعنی درخصوص وی به اثبات نمی رسید، اعتماد می کردند، تمامی این سخن، دیگر صحیح نبود.
حر عاملی، درفایده ی نهم از وجه چهاردهم خاتمة الوسائل ، می گوید:
اگر براساس اصالت العدالة پاسخ گویند، جواب گویم که آن، خلاف مذهب ایشان است وکسی از ایشان، جز اندکی، به آن باور ندارند .درصورت پذیرش اصالت العدالة، باید آنها به عدالت مجهولان ومهملان معتقد باشند؛ درحالی که چنین اعتقادی ندارند. پس اشتراط عدالت بی فایده خواهد ماند. (13)
بنابراین، ما اعتماد واتکای قدما را بر روات، معتبر می دانیم ومعتقدیم که اعتماد وتعویل، درتوثیق ظهور دارد.
تردیدی نیست که ما به توثیق قدما، از کسانی که در عصر ابن نوح سیرافی می زیسته اند، عمل می کنیم؛ همچنان که به توثیقات شیخ طوسی ونجاشی عمل می کنیم. ابن نوح در دوره ی نجاشی می زیسته ، مورد وثوق نجاشی بوده وبر اواعتماد داشته وبا او مراسله داشته واز او معرفی رجال وکتاب را در خواست می کرده است. (14)

ایراد دوم

درباره ی اشکال دوم آیة الله خویی در خصوص دلالت سخن ابن نوح برتوثیق احمد بن محمد بن یحیی که:«این سخن درصورتی تمام است وبرتوثیق احمد بن یحیی دلالت دراد که طریق یاد شده، به روات احمد بن یحیی منحصر باشد؛ اما این گونه نیست...»، باید گفت که این دلالت، ظاهر کلام ابن نوح است ودلالتی جز این، خلاف ظاهر است.اگر کسی بگوید که برخبری به روایت فلانی به فلانی اعتماد می کند، ظاهر کلام او، این است که هر کدام از دو روایت و راویان درنزد او مورد وثوق اند واو در این کلام، به هر یک از دو نفر به انفراد واستقلال اعتماد می کند.
مرجع این ظهور، عرف عام مردم درمقام گفتگو با یکدیگر است. وبا وجود قیام این ظاهر، تردیدی نیست که مردم به احتمال های خلاف ظاهر اهمیتی نمی دهند وآن را با تمسک به ظاهر، مردود می شمارند. اگر ما احتمال های خلاف ظاهر را اخذ کنیم، دیگر در گفتگوی بین مردم، ظاهری پذیرفته نخواهد بود.
شارع، شیوه ای را که در گفتگوها ی روزانه مردم، درمیان آنها جریان دارد، پذیرفته است. بنابراین، نوشته ی ابن نوح خطاب به نجاشی درتوثیق احمد بن محمد بن یحیی عطار قمی ظهور دارد. این، همان دیدگاهی است که شیخ عبدالله مامقامی برگزیده است. اودرترجمه ی احمد بن یحیی عطار قمی می گوید:
و آنچه به جلالت این مرد اشاره دارد، مکتوبی است که ابن نوح خطاب به نجاشی در پاسخ از سؤال او، درباره ی طرق منتهی به ابن سعید اهوازی (حسن وحسین)، نوشته است... .(15)
واز این روست که طریق شیخ به محمد بن خالد طیالسی - که در سلسله سند زیارت عاشورا واقع شده است- برای ما قابل پذیرش است.

محمد بن خالد طیالسی

درباره ی محمد بن خالد طیالسی هیچ ذم وجرحی از سوی قدما ومتأخران مطلقاً وارد نشده است.
گروهی از بزرگان اصحاب، مانند محمد بن علی بن محبوب، وعلی بن حسن بن فضال، وسعد بن عبدالله، وحمید بن زیاد از او روایت کرده اند که همگی آنها از ثقات اصحاب اند. شیخ طوسی در الفهرست می گوید:
محمد بن خالد طیالسی کتابی دارد که ما آن را از حسین بن عبیدالله، از احمد بن محمد بن یحیی، از پدرش، از محمد بن علی بن محبوب، از او روایت کردیم.
همچنین شیخ طوسی در الرجال درباره ی او،درگروه «کسانی که از ائمه (ع) روایت نکرده اند» می نویسد:
محمد بن خالد طیالسی، حمید از وی اصول بسیاری را روایت کرده است.(16)
این حمید، همان حمید بن زیاد است که شیخ طوسی او را درالفهرست ونیز نجاشی وعلامه وابن شهر آشوب... توثیق کرده اند.
از اهتمام حمید نسبت به محمد بن خالد طیالسی و روایت اصول بسیار از او، بی تردید، مرتبه ای از مراتب حسن- که سبب اطمینان نفس می شود - نسبت به روایات او حاصل می گردد.
محقق مامقانی دربیان ترجمه ی محمد بن خالد طیالسی می گوید:
ظاهر آن، این است که او امامی است واتصاف اوبه یکی از پایین ترین درجات حسن به اعتبار روایت بزرگان از او ممکن است. (17)
اگر این دو امتیاز را بپذیریم، نسبت به اخذ روایات او اطمینان پیدا می کنیم:
امتیاز اول.عدم ورود جرح یا طعنی درباره ی او در کتاب های فهرست ورجال.
امتیاز دوم.
روایت بزرگان اصحاب، کسانی که به وثاقت شناخته می شوند ونویسندگان کتاب های رجالی به وثاقت وی شهادت داده اند. برخی از این اصحاب کسانی هستند که ممکن نیست از ضعفا روایت کنند؛ مانند علی بن حسن فضال.گفته اند که او از پدرش روایت نکرده است. ومانند محمد بن علی بن محبوب که کشی درباره ی او گفته است: «ثقه، عین، فقیه». وسعد بن عبدالله که شیخ به وثاقتش تصریح کرده است.
ونیز حمید بن زیاد از او روایت کرده است؛ همچنان که شیخ طوسی فرموده است . همچنین ، اورا ، همان گونه که گفتیم، شیخ طوسی ،نجاشی، علامه وابن شهر آشوب توثیق کرده اند.
این دو امتیاز به انسان درمقابل روایات او آرامش می دهد ومطمئن می سازد که او مردی وضاع و فاسد نیست. اگر این گونه بود، راویان بزرگ ثقه روایات او را اخذ نمی کردند.
مامقامی درترجمه ی سکونی گفته است که فراوانی روایت از او، از ناحیه ی اصحاب، نشانه وثاقت اوست. (18)
هنگامی که کثرت روایت اصحاب را دلیل وثاقت دانستیم، دست کم برحسن او و قوتش دلالت دارد.
پیشینیان اصحاب بزرگوار ما از روایت از ضعفا وفاسدان وخلط کندگان ، با واسطه وبدون واسطه، دوری می جستند... آری آنها درمقابل روایت با واسطه از ایشان تسامح می کرده اند... اما روایت از ضعفا را نقص وعیب می دانستند. (19)
وچون امر، چنین است، ما نسبت به روایات محمد بن خالد طیالسی در زیارت عاشورا ودیگر موضوعات احساس آرامش پیدا می کنیم؛ بنابر آن دوامتیاز یاد شده و برآنیم که آن دو امتیاز در حسن دانستن کافی است؛ اگر چه در صحیح دانستن کافی به نظر نمی رسد.عمل به روایات حسن، مانند روایات صحیح، امری شایع است که مورد پذیرش علمای ما قرار گرفته است؛ بنابر تقسیمی که علامه و شیخ او احمد بن طاووس (رح) از روایات به عمل آورده اند.

روایت دوم

درباره ی روایت دوم - که شیخ طوسی درالمصباح ، به سندش ازمحمد بن اسماعیل بن بزیع، از صالح بن عقبة وسیف بن عمیره ، از علقمة بن محمد حضرمی ، از امام باقر(ع) روایت کرده است- باید گفت: نجاشی درباره ی محمد بن اسماعیل بن بزیع گفته است که او از صالحان این طایفه وثقات ایشان است. شیخ طوسی نیز او را ثقه دانسته وطریق شیخ به او صحیح است.
آیة الله خویی درباره ی طریق صدوق به وی گفته است که آن طریق، همچون طریق شیخ طوسی، صحیح است؛ اگر چه ابن ابی جید دراین طریق وجود دارد.(20)
اما صالح بن عقبه مجهول است وتوثیقی درباره ی او وارد نشده است. سیف بن عمیرة نخعی ، بنابر گفتار نجاشی وشیخ درالفهرست ، ثقه است.همچنین ، علقمة بن محمد حضرمی از اصحاب امام باقر وامام صادق(ع) است. او، بنابر نقل کشی، دیداری با زید بن علی (رح) داشته که برحسن حالش دلالت می کند.ودرباره ی توثیق اومطلبی وارد نشده است.پس سند تمام است، جز از ناحیه ی صحابی (علقمة بن محمد).و وجود صالح بن عقبه به سند زیارت ضرری نمی رساند؛ زیرا سیف بن عمیره با او همراه است.
اما روایت نخعی که شیخ برای زیارت عاشورا روایت کرد، یعنی روایت صفوان بن مهران جمال به صحت روایت علقمه گواهی می دهد.سیف بن عمیره می گوید که صفوان زیارتی را که علقمة بن محمد حضرمی از امام باقر(ع) در روزعاشورا روایت کرده بود، درخواست کرد.
واین سخن برصحت روایت علقمه دراین سند دلالت دارد واشکالی در بقیه ی رجال سند ونیز در طریق شیخ طوسی به محمد بن اسماعیل بن بزیع وجود ندارد.
بلی، این روایتی را که شیخ طوسی در المصباح از محمد بن خالد طیالسی، از سیف بن عمیره، به نقل از صفوان نقل کرده، برجلالت شأن علقمة بن محمد دلالت می کند. درآخر روایت آمده است که: صفوان وقتی برای ایشان دعای پس از زیارت را خواند، سیف بن عمیره به او گفت: علقمة بن محمد حضرمی این دعا را به نقل از امام باقر (ع) به ما ارائه نکرد، او فقط زیارت را به ما داد. صفوان گفت: همراه آقایم امام صادق(ع) وارد شدم... .
مثل این است که سیف بن عمیره به صفوان می گوید اگر این دعا بعد از زیارت وارد شده بود، علقمه آن را برای ما نقل می کرد. واین مطلب بردرجه ی بالایی از وثوق سیف بن عمیره نسبت به علقمه دلالت دارد. پس از آن، صفوان بازگو می کند که این دعا را خودش از امام صادق(ع) شنیده است.
هر طور که باشد، اعتبار روایت طیالسی به اعتبار سند دوم - که شیخ طوسی در المصباح برای زیارت عاشورا ودعای زیارت ذکر کرده است- می انجامد.

پی‌نوشت‌ها:

1- نام چهار نفر از آنها در زیارت عاشورا نیامده و فقط به نام یزدی بن معاویه- لعنت الله علیه -تصریح شده است.
2- شیخ طوسی المصباح الکبیر را تلخیص کرد والمصباح الصغیر را پدید آورد.
3- یعنی صفوان زیارتی را که علقمه روایت کرده، درخواست کرد وممکن است «دعا» مجازاً به معنای «زار» باشد؛ اما معنای اول درست تر به نظر می رسد.
4-مصبح المتهجد، ص718.
5- الفهرست، ش 634.
6- معجم رجال الحدیث، ج16،ص 70.
7- همان.
8- رجال النجاشی، ص 44.
9- معجم الرجال، ج2، ص329.
10- همان، ج 16، ص70.
11- العدة، ج1، ص 366.
12- همان، ج 1، ص 337- 338.
13- وسائل الشیعة، ج 20، ص 102.
14- ر. ک : رجال النجاشی، ص 60.
15- تنقیح المقال، ج2، ص 95.
16- رجال الطوسی، ص 441، ش 54.
17- تنقیح المقال ، ج 3، ص114.
18- مقیاس الهدایة، ص 78.
19- نجاشی، در چند جای کتابش ، تصریح کرده است که او از روایت از ضعفا دوری می کند؛ از آن جمله در ترجمه ی احمد بن محمد بن عبیدالله بن عیاشی می گوید: این شیخ را دیده ام . او دوست من و پدرم بود و من از وی احادیث بسیاری شنیده ام. مشاهده کردم که شیوخ ما او را ضعیف می شمارند و از او چیزی روایت نمی کنند من نیز از روایت از او اجتناب کردم ، با این که او از عالمان و ادیبان توانمند بود. ( رجال النجاشی، ص 63) ودر ترجمه ی محمد بن عبدالله بن عبیدالله بن بهلول این چنین آورده است: او در آغاز کار، ثبات داشت و سپس به خلط دچار گردید. بسیاری زا اصحاب را دیدم که از او چشم پوشیده اند و او را تضعیف می کنند...
این شیخ را دیدم واز او روایات بسیار شنیدم. اما از پذیرش روایات او خودداری کردم، مگر آنها که با واسطه ای بین من و او نقل شده بود. (همان، ص 282)
این امتیاز، اگر چه از ویژگی های نجاشی و بخری از اصحاب ماست، ولی از روش ثقات وراویان بزرگوار پیشین خبر می دهد که از روایت از ضعفا و مخلطان دوری می کردند. و برخی به وثاقت مشایخ ثقات، به طور مطلق، اعتقاد دارند، مگر آن که برایشان خلافش ثابت شود.
این مبنا، بی تردید، ضعیف است، اما خودداری نکردن راویان مورد وثوق از روایت کردن از یک شخص ، و نیز فراوانی روایت از او، ازحسن حال راوی خبر می دهد. واین مقدار در روایت از او کفایت می کند، مگر آن که خلافش به دلیلی ثابت شود. شواهد نیز براین مطلب درمیان روات، متعدد است.
سید محسن اعراجی کاظمی درکتابش، عدة الرجال، درنشانه ها بروثاقت می گوید: از جمله دلایل وثاقت، فراوانی اخذ روایت از راوی توسط بزرگان است، بلکه فراوانی نقل یک شخص جلیل القدر از روایات اوست. (عدة الرجال، ص 134)
20- معجم رجال الحدیث، ج 15، ص100.


[ شنبه 90/9/26 ] [ 1:17 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

فصل دوم. روش دوم برای تصحیح زیارت عاشورا

درمقدمه ی این مقاله نوشتیم که برای تصحیح زیارت عاشورا از دو روش استفاده خواهد شد:
روش اول. اثبات اعتبار سند روایت به قدر امکان. برای این روایت، پنج طریق به امام باقر وامام صادق (ع) ذکر شده است که ما اعتبار روایت شیخ طوسی از محمد بن خالد طیالسی را ثابت کردیم.
روش دوم: اثبات درستی روایت به وسیله ی قرینه های موجود در اسناد آن ؛ حتی برفرض عدم ثبوت اعتبار راویان. میان نفی اعتبار راویان وصدق روایت منافاتی نیست.
تفاوت میان این دو روش این است که ما درروش اول از وثاقت واعتبار راویان سخن می گوییم ودر روش دوم، از درستی روایت.
اکنون از روش دوم برای تصحیح زیارت عاشورا سخن خواهیم گفت:

استبعاد

پیش از آن که به روش دوم بپردازیم، از آن رو، که ما دراین شیوه از کلمه «استبعاد» ، به صورت مکرر، استفاده می کنیم، ناگزیریم که ابتدا این کلمه را توضیح دهیم واز رابطه ی آن را با اطمینان سخن بگوییم.
اطمینان حالتی درونی است که با علم، همجوار است وعقلا با آن مانند علم رفتار می کنند. واز آنجا که شارع این اعتبار عقلایی را باطل نشمرده، اطمینان نیز، چون علم، حجت است وهر چه برعلم مترتب است، برآن نیز مترتب است؛ همچون حجیت. معنای اطمینان ، تمایل درونی به ثبوت یک چیز است.
استبعاد برخلاف آن است وبه معنای تمایل درونی به دور شدن احتمال خلاف تا مرز صفر است؛ به گونه ای که عقلا به آن اهمیتی ندهندوآن را در مقام عمل، به هیچ انگارند.این دو، دو روی یک قضیه اند؛ یعنی اطمینان، تمایل درونی به ثبوت یک چیز است واستبعاد، تمایل درونی به از بین رفتن احتمال خلاف است واین دوبا هم ملازم اند.
هنگامی که ما به ساختمان مستحکم وقوی بنیانی وارد می شویم، به امنیت وسلامت در بنا تا حدود همجوار با علم مطمئن می شویم وپیشامد خطر را تا حدود نزدیک به صفر دور می شماریم؛ بنابر حساب احتمالات که حسابی علمی وعقلانی است وعقلا برای آن اثری ایجابی ویا سلبی قایل اند.
اشکالی نیست دراین که تمایل به منتفی بودن احتمال خلاف با حالت علم به انتفا متفاوت است، اما عقلا با آن همچون علم به انتفای احتمال خلاف رفتار می کنندوآن به معنای هیچ انگاری احتمال خلاف درمقام عمل است وهر کدام از آن دونزد عقلا ونیز شارع حجت هستند.
درباره ی حجیت عقلایی باید گفت که عقلا با آنها همچون علم به ثبوت وعلم به منتفی بودن احتمال خلاف رفتار می کنند. ودرباره ی حجیت آن نزد شارع باید گفت که شارع این اعتبار عقلانی را درخصوص اطمینان واستبعاد، بی اثر نساخته است وعدم الغا درمانند این موارد، به معنای امضاست. پس آنها نزد شارع به مثابه ی علم اند وهر اثری که برای علم برقرار باشد، برای اطمینان واستبعاد نیز برقرار است.

تعیین موضوع بحث

ما دربرابر یک مسأله ی فقهی قرار نداریم وزیارت عاشورا حکم فقهی نیست ونیز مسأله ای اعتقادی نیز محسوب نمی شود. اگر مسأله ای اعتقادی بود، خبر واحد برای ما سودی نداشت، مگر هنگامی که با قرینه هایی که سبب قطع یا اطمینان می شوند، همراه باشد.
ما درصدد آن نیستیم که این زیارت را عیناً همان متن صادر شده از امام باقر(ع) معرفی کنیم؛ زیرا کم یا زیاد شدن یک کلمه یا جمله خللی به زیارت وارد نمی سازد وبا آن نیز زیارت ، حاصل است؛ همان گونه که در صورت اختلاف نسخه ها در سایر زیارت ها ودعاها نیز چنین است.واین زیاده یا نقصان مانع از آن نیست که ما خدای را با آن دعا بخوانیم ویا معصومان (ع) را با آن زیارت کنیم؛ تاجایی که آن زیاده ما را در بدعت ویا مخالفت با کتاب وسنت وارد نسازد واین کاستی درهدف از زیادت اخلالی وارد نسازد. درزیارت عاشورا هیچ کدام از آنها نیست ومسأله ی لعن نیز در متنی که ابن قولویه (رح) روایت کرده ، وجودندارد ومشکل لعن هایی را که در المصباح وارد شده ، نویسنده به روش دیگری - که همان تتبع در نسخه های خطی آن کتاب ونیافتن آن جمله است -چاره سازی کرده است.
بنابراین، مسأله ی مهم برای ما دراین بحث، آن است که بدانیم آیا متن زیارتی که در کامل الزیارات ومصابح المتهجد وارد شده، مجعول است یا نه؟ برای دانستن این مسأله ناگزیریم اشخاصی را که ممکن است به جعل و وضع متهم شده باشند، از شمار کسانی که نامشان در اسناد این روایت نزد ابن قولویه وشیخ طوسی (رح) وارد شده است، جدا کنیم.
از این رو، می گویم پنج طریق برای این زیارت پیش روی ماست که با بررسی اسناد این زیارت در کامل الزیارات ومصباح المتهجد به دست می آید.اسناد از این قرارند:
الف. اسناد زیارت نزد شیخ طوسی(رح)
1. محمد بن اسماعیل بن بزیع - صالح بن عقبة - پدرش - امام باقر(ع).
2. محمد بن اسماعیل بن بزیع - (صالح بن عقبة + سیف بن عمیرة - علقمة بن محمد حضرمی - امام باقر (ع)).
3. محمد بن خالد طیالسی - سیف بن عمیرة - صفوان جمّال - امام صادق(ع).
ب . اسناد زیارت نزد ابن قوله (رح)
4. حکیم بن داود ودیگران -محمد بن موسی همدانی - محمد بن خالد طیالسی سیف بن عمیرة + صالح بن عقبة) - علقمة بن محمد حضرمی - امام باقر(ع).
5. حکیم بن داود- محمد بن موسی همدانی- (محمد بن خالد طیالسی + محمد بن اسماعیل) - صالح بن عقبة - مالک جهنی - امام باقر(ع).
راویان فاقد توثیق دراین اسناد پنج گانه
1. صالح بن عقبة،
2. عقبة بن قیس بن سمعان بن ابی ذبیحة (پدر صالح)،
3. علقمة بن محمد حضرمی،
4. محمد بن خالد طیالسی،
5. محمد بن موسی همدانی،
6. مالک جهنی.
اینان کسانی اند که برای هیچ کدامشان ، جز محمد بن موسی همدانی، تهمت جعل ، وضع ویا کذب وارد نشده است.
با این حال، ما دراین مطالعه ی جدید اسناد زیارت عاشورا، بنا را براین می گذاریم که ممکن است هر یک از این شش نفر عامل ساختگی بودن این زیارت باشند تا ببینیم آیا این فرض صحیح است یا خیر. هنگامی که ممتنع بودن این فرض یا استبعادش تا حدود امتناع عادی درباره ی تمامی آنها ثابت شد، بدین وسیله صحت زیارت به اثبات می رسد.
وهرگاه به امکان این فرض برسیم، از تصحیح زیارت ، با این شیوه، باز می ایستیم وبه همان شیوه رجالی برای اثبات صحت زیارت عاشورا بسنده می کنیم.

سند اول و دوم

درسند نخستین از سه سندی که شیخ طوسی برای زیارت عاشورا ذکر کرده است، امکان ندارد که صالح بن عقبه را به وضع متهم سازیم؛ زیرا صالح زیارت را در سند دوم به همراه سیف از علقمه ، به صورت مشترک روایت می کند. ودر سند دوم دیدیم که محمد بن اسماعیل زیارت را از صالح وسیف، هر دو، از علقمه روایت می کند. اشکالی در وثاقت راوی ومروی عنه، یعنی محمد بن اسماعیل وسیف ونیز صالح، شریک سیف در روایت از علقمه وبازگو کردن آن برای محمد بن اسماعیل نیست.
چرا صالح این روایت را ساخته باشد، درحالی که او حقیقتاً آن را از علقمه شنیده است؟ شکی نیست که صالح روایتی را که علقمه از امام باقر (ع) روایت کرده ، از آن حضرت شنیده است، حتی اگر او را به وضع متهم سازیم؛ زیرا ممکن نیست که او این زیارت را ساخته باشد وآن را بی واسطه از علقمه نشنیده باشد، ولی متنی که اوساخته، پس از مدتی، با متنی که علقمه از امام باقر(ع) روایت می کند، یکسان باشد.
وقتی که چنین است، پس ساختن این متن عملی بیهوده است که هیچ انگیزه ای برای آن وجود ندارد.
چرا باید صالح دروغ بگوید واین متن را بسازد، درحالی که او طریقی حقیقی به روایت زیارت از علقمه بی واسطه یا با واسطه دارد؟
پس ناگزیریم که دراینجا روایت صالح را صحیح بدانیم و او را در روایتش تصدیق کنیم؛ چه خود او را موثق بدانیم و چه او را موثق ندانیم.
پدرش، یعنی عقبة بن قیس بن سمعان بن ابی ذبیحه نیز بسیار بعید است که با سایر راویانی که این روایت را از امام باقر وامام صادق(ع) نقل کرده اند ، در ساختن این زیارت، به شکلی واحد، همدست باشد. آنها، دست کم چهار نفرند؛ پدر صالح، علقمة بن محمد حضرمی ومالک جهنی از امام باقر(ع) و صفوان از امام صادق(ع).
بسیار بعید است که آنها با هم د رساختن متن کامل زیارت، همراهی کنند وسپس آن را به امام باقر وامام صادق(ع) نسبت دهند.
آری قضایای ساختگی فراوان است، اما ما جماعتی را نمی شناسیم که با هم در ساختن یک متن همداستان شوند وآن را به مصدری معین نسبت دهند. اگر چنین سخنی صحیح بود، کار بسیار خطرناکی بود ومعنای آن چنین خواهد بود که گروه هایی درزنجیره ی راویان وجود داشته اند که با هم در ساختن روایات وانتساب آنها به معصومان (ع) همگام بوده وبا هم در روایتشان از ایشان همداستان می شده اند.
اگر چنین بود، کارشان به افتضاح می گرایید وبه این کار شهره می شدند وپرده ازکارشان برداشته می شد. وپوشیده بودن کار ایشان برحافظان حدیث وشیوخ حدیث واصحاب جرح وتعدیل- که یادگارهای نبوت وامامت را مواظبت می کنند - غیر ممکن می نماید ونیز سکوت درقبال آنها وهشدار دادن نسبت به روایت های ایشان ممکن نیست.
احتمال همدستی بین گروهی از محدثان برای درست کردن متونی یکسان، مثلاً درموضوع ادعیه وزیارات و... ونسبت دادن آن به معصومان وحدیث کردن به آن، بسیار دو از ذهن است.
بنابراین، اگر ما می بینیم که علقمة بن محمد حضرمی، عقبة بن قیس بن سمعان بن ابی ذبیحه، مالک جهنی وصفوان بن مهران متن یکسانی را با اختلافات اندکی از امام باقر(ع) وامام صادق(ع) روایت می کنند، احتمال نمی دهیم که آنها با هم در ساختن آن همدستی کرده اند.
اگر چنین کاری نسبت به زیارت عاشورا از سوی شبکه ی منظمی که بروضع وجعل ، به صورت دسته جمعی، همداستان شده اند، سرزده باشد، فقط به زیارت عاشورا اکتفا نمی کردندودایره ی جعل و وضع را به فقه، تفسیر، عقاید، ادعیه و زیارات می کشاندند. واگر چیزی از این دست، از گروهی همدست در رجال و اسانید احادیث، سرزده بود، به یقین، پرده از کارشان می افتاد وهشدار نسبت به آنها فزونی می یافت وآنها بدین کار شهره می شدند ونزد علمای جرح وتعدیل - که مواظب امانت های وحی ونبوت اند - از وثاقت ساقط می شوند.

سند سوم

درباره ی سند سوم روایت کتاب المصباح - که درصدر آن محمد بن خالد طیالسی واقع است - باید گفت که با دیدگاه من درباره ی اعتبار روایاتش آشنایید، اما تشکیک درخصوص این روایت او، حتی بنابر دیدگاه دیگر نیز- که سلب اعتبار از روایات است -غیر ممکن است؛ یعنی امکان ندارد او را متهم سازیم که او این روایت را از زبان سیف بن عمیرة آن گونه که در سند سوم است، جعل کرده است.
سیف بن عمیره این روایت را به راستی، از علقمة بن محمد، از امام باقر(ع) روایت می کند؛ آن چنان که درسند دوم آمده است واو در روایتش ثقه است.
اگر فرض کنیم که محمد بن خالد طیالسی از روایت این زیارت توسط سیف بن عمیره ، از علقمه و او از امام باقر (ع) آگاهی نداشته باشد وخود او این زیارت را ساخته باشد وبه صورت تصادفی، این زیارت با متنی که سیف بن عمیره روایت کرده، به تمامی تطابق داشته باشد، باید قایل شویم که امر محالی صورت پذیرفته است؛ زیرا محال است که محمد بن خالد طیالسی متنی را جعل کند و آن را به سیف بن عمیره نسبت دهد واتفاقاً سیف بن عمیره همان متن را به تمامی از علقمة، از امام صادق(ع) روایت کرده باشد ومحمد بن خالد از آن آگاه نباشد. واگر خالد از روایت این زیارت توسط سیف، به نقل از علقمه اطلاع داشته باشد وبا این حال، مبادرت به جعل این زیارت ، با همان الفاظ، از زبان سیف با سند دیگری کند، امری بسیار غیر عقلایی صورت پذیرفته که هیچ انگیزه ای جز تکثیر طرق، برای آن نمی توان تصور کرد که احتمال وجود این انگیزه هم بسیار ضعیف می نماید، زیرا عقلا درمحاورات ومکالمات روزمره ی خود برای این کار هیچ ارزشی قایل نیستند.
اگر محمد بن خالد طیالسی این گونه به جعل حدیث می پرداخت وبا کمترین سببی اقدام به وضع می کرد، بین اصحاب جرح وتعدیل مشهور می شد؛ درحالی که دانستیم برای این فرد، درمصادر رجالی، جرحی وارد نشده است.
بنابراین، دلیلی نداردکه از قبول روایت محمد بن خالد طیالسی- که شیخ طوسی درسند سوم ذکر کرده وبقیه ی رجال سند ثقه اندواصحاب بر وثاقتشان تصریح کرده اند - خودداری کنیم.

سند چهارم و پنجم

درسند چهارم و پنجم کامل الزیارات ، محمد بن موسی همدانی متهم به وضع است. ما براساس روش پیشین، بعید می دانیم که اوعمداً متن این زیارت را ساخته باشد وآن را به محمد بن خالد طیالسی و محمد بن اسماعیل بن بزیع نسبت دهد. محمد بن اسماعیل بن بزیع این زیارت را از صالح بن عقبة وسیف بن عمیر، هر دو، از علقمه روایت می کند و سند آن، جز نسبت به محمد بن موسی تمام است. محمد بن موسی همدانی، به یقین از متنی که محمد بن اسماعیل، از صالح وسیف، از علقمه روایت کرده، آگاه بوده است؛ زیرا هر دو نص دربسیاری از فقرات آن، اگر چه دربرخی فقرات اختلاف دارند، مطابق است. وعادتاً ممکن نیست که محمد بن موسی از این نص آگاه نباشد ومتنی را بسازد وبه محمد بن خالد ومحمد بن اسماعیل نسبت دهد وتصادفاً با متنی که محمد بن اسماعیل روایت کرده یکی باشد. این اتفاق بسیار بعید است وممتنع عادی به نظر می رسد.
اگر بپذیریم که محمد بن موسی همدانی از روایت محمد بن اسماعیل ، بی واسطه یا با واسطه ، آگاه بوده، پس انگیزه ای برای ساختن روایت باقی نمی ماند.و وقتی ممکن است که روایت را بدون واسطه یا با واسطه از محمد بن اسماعیل نقل کند، هدفی جز تکثیر طرق زیارت برای او درروایت از محمد بن خالد طیالسی متصور نیست که این نیز بسیار بعید به نظر می رسد .جز این که استبعاد ما در اینجا خفیف تر از استبعادمان در روایت محمد بن خالد طیالسی است که پیش تر بیان شد.
اما در باره ی مالک جهنی- که متن زیارت را از امام باقر(ع) روایت کرده است - براساس همان روشی که پیش تر درتصدیق روایت علقمه بیان داشتیم، می گوییم که ما همدستی این سه نفر (عقبة بن قیس بن سمعان بن ابی ذبیحه، علقمة بن محمد ومالک جهنی) را در ساختن این روایت وانتساب آن به امام باقر (ع) بسیار بعید می دانیم. قبلاً دانستیم که روایت سیف بن عمیرة از صفوان سبب تصحیح وتأکید روایت علقمه از امام باقر (ع) است.
اینجا باید دوباره ی آن سخنان را تکرار کنیم. پس می گوییم: پیش روی ما جز دو حالت - که ثبوتاً ممکن است - وجودندارد وسایر احتمالات، فرض هایی بسیار ضعیف است. وآن دواحتمالِ ثبوتاً ممکن، آن است که دو راوی یا جمع راویان برساختن متنی درموضوع دعا یا زیارت، ویا حکم شرعی، یا رویداد تاریخی یا... با هم همداستان شوند. این احتمال، اگر چه درمقام ثبوت ممکن است، اما درمقام اثبات، بسیار بعید به نظر می رسد. اگر چنین اتفاقی درطریق های ما وروایات ما رخ می داد، ممکن نبود که پوشیده بماند ودرکتاب های جرح وتعدیل شهرت می یافت وعلمای رجال وجرح وتعدیل به تشهیر ایشان واسقاط آنها مبادرت می ورزیدند وسکوت آنها و پرده پوشی امکان نداشت.
بنابراین، عدم تصریح علمای رجال متقدم و متأخر به مانند این حالت ها، نشان از عدم وجودآن دارد؛
یعنی عدم ثبوت مساوی است با ثبوت عدم.
احتمال دیگر آن است که هر کدام از این راویان ، خود به تنهایی اقدام به ساختن این متن کرده باشند و هردومتن ویا تمامی متون، تصادفاً با هم یکی در بیاید.این احتمال، براساس حساب احتمالات، از احتمال اول، بعیدتر به نظر می رسد؛ حتی با وجود اختلافات کوچک درمیان متن ها .چنان که در زیارت عاشورا میان متنی که ابن قولویه درکامل الزیارات نقل کرده با متنی که شیخ طوسی در المصباح روایت کرده، چنین اختلافات کوچکی به چشم می خورد.
اما سایر احتمالات ، بسیار ضعیف است، یا این که سرانجام کارشان به یکی از دو احتمال - که حکمشان را بیان کردیم - منتهی می شوند وحکم آنها استبعاد بود که به معنای از بین رفتن احتمال خلاف نزد عقلا وشرع است.
ما از این روایات درصدد اثبات مسأله ی فقهی نیستیم ونمی خواهیم مسأله ای اعتقادی را به اثبات برسانیم. می دانیم که مسائل اعتقادی با خبر واحد ثابت نمی شود، مگر آن که با قرینه هایی اطمینان بخش به درستی روایت همراه باشد.
مقصود ما از اثبات این روایات این نیست که وجود زیاده یا کاستی را نفی کنیم. زیاده یا نقصان زیانی به ادعیه وزیارات نمی رساند ؛ مادامی که درمقصود از زیارت اخلالی وارد نسازد وبه بدعت یا کاری مخالف قرآن وسنت منجر نشود.
چه بسا زیاده واختلاف نسخه هایی که درمتون و ادعیه وزیارات نزد ما وجود دارد، ولی با این حال، ما با آنها به عبادت خدا می پردازیم وبه خدا نزدیک می شویم.
کاستی ها و زیاده های موجود در نسخه های زیارت عاشورا میان روایت ابن قولویه درکامل الزیارات و سه روایت شیخ طوسی درالمصباح از این قبیل نیست، جز لعن پنج نفر درمتن المصباح که آن هم در روایتی که ابن قولویه درکامل الزیارات نقل کرده، به چشم نمی خورد.
مؤلف کتاب هم که ثابت کرده که این فقره درنسخه اصلی کتاب های المصباح الکبیر والمصباح الصغیر وجود ندارد وآن هم بعدها به المصباح اضافه شده است. نویسنده دراین باره تلاش گسترده ای کرده ونسخه های خطی بسیاری از این کتاب را دیده واین فقره را در آن نیافته وبه صورت علمی به این نتیجه رسیده است.
بنابراین ، مقصود از این پژوهش های سندی، برای این نصوص، این است که ثابت شود این متون به تمامی، ساختگی نیستند؛ نه همچون زیارت مفجعه، دعای حُبّی ودعای کنز العرش که شیخ عباس قمی(رح) درمفاتیح الجنان از تلخی های این دعا وزیارت سازی ها شکایت کرده است.
وقتی که ماجرا بدین گونه است، پس برخی از دلایلی که ما ذکر کردیم، برای اطمینان از متنی که علقمه ودیگر اصحاب برای زیارت امام حسین در روز عاشورا نقل کرده اند، کافی به نظر می رسد. امام باقر(ع) وبلکه امام صادق(ع) نیز این زیارت را به اصحاب وشیعیانشان القا واملا کرده اند واین زیارت، تقلبی وساختگی وجعلی نیست.
آری، دربرخی از نوشته های محقق معاصر مرحوم شیخ محمد تقی شوشتری - که الان درخاطرم نیست که کجا بود - دیده ام که آن عالم پژوهشگر قایل به توقف درخصوص ثوابی شده که علقمة بن محمد حضرمی برای زیارت عاشورا روایت کرده است. من نیز با او دراین توقف هم عقیده ام .اما این توقف به معنای تشکیک درمتن زیارت نیست.
اگر چه نویسنده ی محترم فصلی را در کتاب به مناقشه درشهرت زیارت- که برخی اثبات صحت زیارت بدان استناد می کنند- اختصاص داده است، اما ثابت است که این زیارت به شکل گسترده ای در میان مؤمنان شایع است وآنها آن را از نسلی به نسل دیگر رسانده اند وعلمای طایفه برآن مواظبت کرده اند واز ملاحظاتی که نویسنده ی محترم ذکر کرده، آگاه بوده اند ومردم از انکار آن پرهیز کرده وبرای این ملاحظات اهمیتی قایل نشده اند؛ به دودلیل:
اول. نکاتی که نسبت به این ملاحظات دراین نوشتار بیان شد.
دوم. عدم فایده ی برانگیختن سردرگمی در خصوص این مسائل ، مادامی که آنها در برگیرنده ی بدعت در دین، یا مخالفت با قرآن وسنت نباشند.
ما دانستیم که این زیارت دربرگیرنده ی هیچ کدام از اشکالات یاد شده نیست.از دو نکته یاد شده که بگذریم، بی تردید، روایات صحیحی درخصوص استحباب زیارت امام حسین (ع) در روز عاشورا به صورت خاص وبدون مقید شدن به قیدی خاص وارد شده است؛ از جمله این روایات، روایتی است که صدوق در عیون أخبار الرضا(ع) والامالی ومجلسی دربحار الأنوار (ج 98 ، ص102 )نقل کرده اند:
ماجیلویه، عن علی، عن أبیه، عن الریان بن شبیب (خال المعتصم). قال: دخلت فی أول یوم من المحرم علی الرضا(ع)... إلی أن یقول: یا ابن شبیب! إن سَرّک أن تلقی الله - عز وجل- ولا ذنب لک فزر الحسین(ع)
امام رضا (ع) فرمود: ای پسر شبیب، اگر دوست داری پاک وبدون گناه به ملاقات خدا بروی، به زیارت حسین (ع) برو.
این روایت صحیح است.
همچنین، از آن جمله است روایتی که ابن قولویه درکامل الزیارات ، از محمد حمیری، از پدرش، از ابن یزید، از ابن ابی عمیر، از زید شحام، از امام صادق(ع)نقل کرده است که فرمود:
من زار قبر الحسین بن علی(ع) یوم عاشوراء، عارفاً بحقه، کان کمن زار الله فی عرشه؛ (1)
کسی که قبر حسین (ع) را در روز عاشورا زیارت کند، درحالی که به حق آن حضرت عارف باشد، مانند کسی است که خدا را در عرش اوزیارت نموده است.
وزیارت عاشورای معروف یکی از مصادیق زیارت امام حسین (ع) است ومشمول روایات مطلقی است که حاکی از اجر وثواب است ومستحب است و تعبد به وسیله ی آن مانند هر متن دیگری، جز آن که نص خلاف کتاب خدا وسنت صحیح نباشد، صحیح است. ودر زیارت عاشورا چیزی از این موارد مخالفت نیست.وپژوهش گسترده ی مؤلف درخصوص متنی که شیخ طوسی در مصباح نقل کرده، گواه این امر است.
پس دلیلی برتوقف نسبت به استحباب این متن و موجب اجر وثواب بودن آن که مؤمنان آرزومند آن هستند، وجود ندارد.

پی‌نوشت‌ها:

1-کامل الزیارات؛بحارالأنوار،ج98،ص103.

کتابنامه
-بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1403 ق.
-تنقیح المقال، عبدالله مامقامی؛ قم: مؤسسة آل البیت(ع) 1411ق.
- رجال الطوسی، محمد طوسی، نجف: مکتبة الحیدریة، 1381ق.
-رجال النجاشی ، احمد نجاشی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی ، 1407 ق.
-عدّة الرجال، سید محسن اعرجی کاظمی، قم: اسماعیلیان، 1411ق.
-العدّة، محمد طوسی، تحقیق: محمد مهدی نجف، قم: مؤسسة آل البیت (ع) ، 1417 ق.
- الفهرست، محمد طوسی، نجف: مکتبة الحیدریة، 1380ق.
- کامل الزیارات، جعفر بن محمد بن قولویه قمی (م 368ق)، تحقیق: جواد قیومی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، اول ، 1417 ق.
-مصباح المتهجد، محمد طوسی، تحقیق: انصاری زنجانی، (سنگی).
-معجم رجال الحدیث، سیدابوالقاسم خویی، قم: مدینة العلم ، 1413 ق.
-مقباس الهدایة فی علم الدرایة، عبدالله مامقامی، تحقیق: محمد رضا مامقامی، بیروت: مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، اول ، 1411ق.
-وسائل الشیعة، محمد حر عاملی، قم: مؤسسة آل البیت (ع) ، دوم، 1414ق.


[ شنبه 90/9/26 ] [ 1:17 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

نقش آمار در ارایه سیمای روشن?تر از هر موضوع و حادثه، غیرقابل انکار است؛ لیکن در حادثه کربلا و مسایل قبل و بعد از آن، با توجه به اختلاف نقلها و منابع،
نمی?توان در بسیاری از جهات، آمار دقیق و مورد اتفاق ذکر کرد و آن?چه نقل شده، گاهی تفاوتهای بسیاری با هم دارد. در عین حال بعضی از مطالب آماری، حادثه
کربلا را گویاتر می?سازد. به همین دلیل به ذکر نمونه?هایی از ارقام و آمار این واقعه جاویدان می?پردازیم:
- مدت قیام امام حسین(ع) از روز امتناع از بیعت با یزید تا روز عاشورا 175 روز طول کشید: 12 روز در مدینه، 4 ماه و 10 روز در مکه، 23 روز بین راه مکه تا کربلا
و 8 روز در کربلا (2 تا 10 محرم).
- منزلهایی که بین مکه تا کوفه بود و امام حسین(ع) آنها را پیمود تا به کربلا رسید 18 منزل بود (معجم?البلدان).
- فاصله منزلها با هم سه فرسخ و گاهی پنج فرسخ بود.
- منزلهای میان کوفه تا شام 14 منزل بود که اهل?بیت را در حال اسارت از آنها عبور دادند.
- نامه?هایی که از کوفه به امام حسین(ع) در مکه رسیده و او را دعوت به آمدن کرده بودند 12000 نامه بود (طبق نقل شیخ مفید).
- بیعت?کنندگان با مسلم بن عقیل در کوفه 18000 نفر یا 25000 نفر و یا 40000 نفر گفته شده است.
- شهدای کربلا از اولاد ابی?طالب که نامشان در زیارت «ناحیه مقدسه» آمده است 17 نفر، شهدای کربلا از اولاد ابی?طالب که نامشان در زیارت ناحیه نیامده
است 13 نفر، سه نفر هم کودک از بنی?هاشم شهید شدند، جمعاً 33 نفر. این افراد به شرح ذیل?اند: امام حسین(ع)، اولاد امام حسین(ع) 3 نفر، اولاد علی(ع)
9 نفر، اولاد امام حسن(ع) 4 نفر، اولاد عقیل 12 نفر، اولاد جعفر 4 نفر.
- غیر از امام حسین(ع) و بنی?هاشم، شهدایی که نامشان در زیارت ناحیه مقدسه و برخی منابع دیگر آمده 82 نفرند. غیر از آنان، نام 29 نفر دیگر در منابع
متأخر آمده است.
- جمع شهدای کوفه از یاران امام 138 نفر هستند. تعداد 14 نفر از جمع این جناح حسینی، غلام بوده?اند.
- شهدایی که سرهایشان بین قبایل تقسیم شده و از کربلا به کوفه برده شدند 78 نفر بودند. تقسیم سرها به این صورت بود: قیس بن اشعث، رئیس بنی?
کنده 13 سر، شمر رئیس هوازن 12 سر، قبیله بنی?تمیم 17 سر، قبیله بنی?اسد 16سر، قبیله مذحج 6 سر، افراد متفرقه از قبایل دیگر 13 سر.
- پس از شهادت حسین(ع) 33 زخم نیزه و 34 ضربه شمشیر، غیر از زخمهای تیر بر بدن آن حضرت بود.
- شرکت کنندگان در اسب تاختن بر بدن امام حسین 10 نفر بودند.
- سپاهیان کوفه 33 هزار نفر بودند که به جنگ امام حسین(ع) آمدند. تعداد آن سپاهیان در ابتدا 22 هزار بودند که به این صورت آمدند: عمرسعد با 6000 نفر،
سنان با 4000 نفر، عروه بن قیس با 4000 نفر، شمر با 4000 نفر، شیث بن ربعی با 4000 نفر، آن?چه بعداً اضافه شدند: یزید بن رکاب کلبی با 2000 نفر، حصین
بن نمیر با 4000 نفر، مازنی با 3000 و نصر مازنی با 2000 نفر.
- سیدالشهداء روز عاشورا برای 10 نفر مرثیه خواند و در شهادتشان سخنانی فرمود و آنان را دعا، یا دشمنان آنان را نفرین کرد. اینان عبارتند از: علی اکبر،
عباس، قاسم، عبدالله بن حسن، عبدالله طفل شیرخوار، مسلم بن عوسجه، حبیب بن مظاهر، حربن یزید ریاحی، زهیر بن قین و جون. و در شهادت دو نفر بر آنان
درود و رحمت فرستاد: مسلم و هانی.
- امام حسین(ع) بر بالین 7 نفر از شهدا پیاده رفت: مسلم بن عوسجه، حر، واضح رومی، جون، عباس، علی?اکبر، قاسم.
- سر سه شهید را روز عاشورا به جانب امام حسین(ع) انداختند: عبدالله بن عمیر کلبی، عمرو بن جناده، ابن ابی شبیب شاکری.
- سه نفر را روز عاشورا قطعه قطعه کردند: علی?اکبر، عباس، عبدالرحمن بن عمیر.
- مادر 9 نفر از شهدای کربلا در روز عاشورا حضور داشتند و شاهد شهادت پسرشان بودند: رباب مادر عبدالله بن حسین، زینب مادر عون بن عبدالله جعفر،
رمله مادر قاسم بن حسن، بنت شلیل جبلیه مادر عبدالله بن حسن، رقیه مادر عبدالله بن مسلم، مادر محمد بن ابی سعید بن عقیل، مادر عمرو بن جناده، ام
وهب مادر عبدالله بن وهب کلبی، شهید مطهری(ره) این مطلب را جز تحریفات عاشورا می?دانند.
- 5 کودک نابالغ در کربلا شهید شدند: عبدالله طفل شیرخوار امام حسین، عبدالله بن حسن، محمد بن ابی سعید بن عقیل، قاسم بن حسن، عمرو بن جناده
انصاری.
- 5 نفر از شهدای کربلا از اصحاب رسول خدا(ص) بودند: انس بن حرث کاهلی، مسلم بن عوسجه، هانی بن عروه، حبیب بن مظاهر، عبدالله بن بقطر عمیری.
- در رکاب سیدالشهداء تعداد 15 غلام شهید شدند: نصر و سعد (از غلامان علی(ع))، منحج (غلام امام مجتبی(ع))، اسلم و قارب (غلامان امام حسین(ع))
حرث غلام حمزه، جون غلام ابوذر، رافع غلام مسلم ازدی، سعد غلام عمر صیداوی، سالم غلام بنی?المدینه، سالم غلام عبدی، شوذب غلام شاکر، شیب غلام
حرث جابری، واضح غلام حرث سلمانی. این 14 نفر در کربلا شهید شدند. سلمان غلام امام حسین(ع) را نیز آن حضرت به بصره فرستاد و آنجا شهید شد.
- 2 نفر از یاران امام حسین(ع) روز عاشورا اسیر و شهید شدند: سوار بن منعم و موقع بن ثمامه صیداوی.
- 4 نفر از یاران امام در کربلا پس از شهادت آن حضرت به شهادت رسیدند: سعد بن حرث و برادرش ابوالحتوف، سوید بن ابی مطاع که مجروح بوده و محمد بن
ابی سعید بن عقیل.
- 7 نفر در حضور پدرشان شهید شدند: علی?اکبر، عبدالله بن حسین، عمرو بن جناده، عبدالله بن یزید، مجمع بن عائذ، عبدالرحمن بن مسعود.
- 5 نفر زن از خیام حسینی به طرف دشمن بیرون آمده و حمله یا اعتراض کردند: کنیز مسلم بن عوسجه، ام وهب زن عبدالله کلبی، مادر عبدالله کلبی، زینب
کبری، مادر عمرو بن جناده.
زنی که در کربلا شهید شد مادر وهب (همسر عبدالله بن عمیر کلبی) بود.
زنانی که در کربلا بودند: زینب، ام?کلثوم، فاطمه، صفیه، رقیه، ام هانی.


[ شنبه 90/9/26 ] [ 1:16 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

حسین(ع)حقیقت اشک و ناله و نوحه است

حضرت علی بن الحسین حضرت امام سجاد(ع)، در طول حیات مبارکشان، پس از شهادت پدر، روزگار را در حزن و اندوه و اشک می گذراندند. روزها روزه دار شب ها به نماز قیام می کردند، و چون افطار می نمودند، طعام شان، با اشک آن حضرت ممزوج می گشت، و به افراد خود، که او را در خوردن طعام و آب ترغیب می کردند می فرمود: فرزند رسول خدا(ص)تشنه و گرسنه به شهادت رسید و این جمله را کراراً و با اشک، تکرار می کرد، بطوریکه آب و غذای آن حضرت، به اشک مبارکشان ممزوج می گشت و این چنین بود، تا دعوت حق را لبیک گفتند.
از یاران آن حضرت می گوید:روزی امام سجاد(ع) به صحرا رفته بود، و من نیز دنبال او رفتم، او را در حالیکه بر سنگ سختی در حال سجده افتاده بود، یافتم، ایستادم و صدای ناله و گریه بلند آن حضرت را می شنیدم، و شمردم، که حضرت هزار بار می گفت: «لا اله الا اللّه حقاحقا لا اله الا اللّه تعبدا و رقا، لا اله الا اللّه ایمانا و تصدیقا و صدقا»، سپس حضرت سر خود را از سجده، برداشت، و تمام صورت حضرت از اشک خود خیس شده بود، عرضه داشتم، که الحمدللّه غم شما زائل گردید ولی اشکتان چطور؟
حضرت فرمود: وای بر تو، چه می گویی، می دانی حضرت یعقوب(ع) که فرزند حضرت اسحاق(ع) و نوه حضرت ابراهیم(ع) بود، که نبی بود و فرزند نبی، و 12 پسر داشت، خداوند فقط یک فرزند او را، از چشمش دور داشت، و این موجب سفیدی موی او از غم و اندوه شد و کمرش خمیده گردید و چشمانش نابینا شد، در حالیکه فرزندش، در واقع امر زنده بود، در حالیکه من به چشم خود دیدم، که پدرم، برادرم، و 17 نفر از جوانان بنی هاشم، به شهادت رسیدند، و چگونه اندوهم، زائل گردد، و اشکم پایان یابد؟!

گریه ملائکه آسمان، جنیان، وحوش، ماهیان، بادها و ابرها و مرغ های آسمان

اگر مایل باشی، که بدانی چه گروهی از مخلوقات خداوند، بر مصیبت حسین(ع) در کربلا، و این فاجعه ایکه در آن دیار، اتفاق افتاد گریستند، به زیارت وارده از جانب حضرت حجت(عج)خطاب به حسین(ع) رجوع کن، در این زیارت، حضرت، اشاره به اقامه ماتم در أعلی علیین، حور العین بهشت، اشک آسمان ها و آنچه در آنست، و کوه ها و معادن آن، رشته کوه ها و اطراف آن، دریاها و ماهیان آن و.... می فرماید:و اقیمت لک الماتم فی أعلا علیین، و لطمت علیک الحور العین، و بکت السماء و سکانها، و الجبال و خزانها، و الهضاب و أقطارها، و البحار و حیتانها و مکه و بنیانها، و الجنان و والدانها، و البیت و المقام، و المشعر الحرام، و الجل و الإحرام و....
مسلماً حسین(ع)حقیقت اشک و ناله و نوحه است، زیرا او بر چیزی مقاومت و صبر کرد، که هرگز قبل از او، کسی این چنین نکرده بود، و مصائبی را بر جان و دل خرید، که قبل از او سابقه ای نداشت و در آینده نیز نخواهد بود، و لذا بدین سبب دین جد خود رسول خدا، محمد مصطفی(ص) را، زنده کرد. و لذا حضرت رسول(ص)در زمان حیات خود، فرمود:«حسین منی و انا من حسین»، و این کلام را زمانی فرمود، که حسین(ع)کودکی بیش نبود.
به علت همه این مسائل است، که باید برای چنین فاجعه ای که در کربلا، پیش آمد، و این چنین مردی از آل رسول، بدست امت همان رسول (ص)، به شهادت رسید، می گفت:«و لمثل هذا فلیبک الباکون، و لیندب النادبون، فإنا للّه و انا إلیه راجعون»

ای خرگه عزای تو این طارم کبود
لبریز خون ز داغ تو، پیمانه وجود

تنها نه خاکیان به عزای تو اشگریز
ماتم سراست بهر تو از غیب تا شهود

از خون کشتگان تو صحرای ماریه
باغی و سنبلش همه گیسوی مشکبود

کی بر سنان تلاوت قرآن کند سری
بیدار ملک کهف توئی، دیگران رقود

نشکفت اگر برند تو را سجده سروران
ای داده سر بطاعت معبود در سجود

تربت حسین(ع)شفاء است

حال که، روایات منقول از انبیاء اولوالعزم و اوصیاء، و ائمه طاهرین را در باب میزان ثواب بر گریه بر حسین(ع) آوردیم، مناسب دیدم، که روایتی از امام رضا(ع) درباره شفاء تربت حسین(ع) به نقل از کتاب بحارالانوار نیز بیاورم، در کتاب أمالی طوسی جلد1 صفحه 326، از قول سعد بن سعد، به نقل از حسن ابن فضال می گوید: از امام رضا(ع) سئوال کردم، که خوردن خاک، چه حکمی دارد؟ حضرت فرمود: خوردن هر خاکی، همچون میته و خون، و هر آنچه هنگام ذبح، نام خدا، بر آن برده نشود، حرام است، مگر خاک قبر حسین(ع)، که خوردن کمی از آن، شفاء هر دردی است. و در کتاب علل الشرایع صفحه 533، به حسین(ع) آمده است، که ایشان فرمودند: خوردن خاک کوفه، همچون خوردن گوشت مردم است،
و از قول حضرت رسول(ص)آمده است، که هر که، خاک را بخورد، ملعون است.


[ شنبه 90/9/26 ] [ 1:15 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

اگر چه درباب محرم و عاشورا و آثار این پدیده ی عظیم صحبتهای زیادی و افادات ارزشمندی شده است. لکن هر چه زمان پیش میرود. چهره ی بی زوال این خورشید منوّر، که می شود به خورشید شهادت، خورشید جهاد مظلومانه و غریبانه، تعبیر کرد و به وسیله ی حسین بن علی علیه السلام و یارانش برافروخته شد. بیشترآشکار می گردد و برکات عاشورا بیشتر معلوم می شود. ازهمان روز اوّلی که این حادثه اتفاق افتاد. تأثیرات بنیانی این حادثه بتدریج معلوم شد. ازهمان روزها عده ای احساس کردند که وظایفی دارند. ماجرای توابین، قضایای مبارزات طولانی بنی هاشم و بنی الحسن (علیهم الصلوة و السّلام) پیش آمد، حتی نهضت بنی عباس که علیه بنی امیه در اواسط قرن دوم هجری به پا خواستند و دعاتی را به همه اطراف عالم اسلام آن روز، بخصوص به مناطق شرق ایران، خراسان و غیره فرستادند و زمینه را برای ازاله حکومت ظالم و مستکبر نژاد پرست اموی فراهم کردند. حتی نهضت عباسی ها هم که بالاخره موفق شد. با نام حسین بن علی علیه السلام شروع شد. تاریخ را مطالعه کنید. مشاهده خواهید کرد که دعات بنی عباس وقتی در اطراف عالم اسلام می رفتند. از خون حسین بن علی علیه السلام و شهادت آن بزرگوار و انتقام خون فرزند پیغمبر و جگر گوشه فاطمه زهرا (علیهم السّلام) مایه می گرفتند. تا بتوانند تبلیغات خود را به راه بیندازند. مردم هم قبول می کردند. حتی لباس سیاهی که شعار و لباس عزای امام حسین انتخاب شد در ابتدا این لباس سیاه به مناسبت عزای امام حسین انتخاب شد و آن چنان که در ذهنم هست. می گفتند هذا حدادُ آل محمّد (صلی الله علیه و اله ) این لباس عزای ذریه ی پیغمبر است. بنی عباس، این چنین شروع کردند و آن تحوّل را به راه انداختند. البته خود آنان نیز منحرف شدند و دنباله ی کار بنی امیه را پیش بردند. اینها تأثیرات عاشورایی است. در طول زمان هم همین گونه بوده است. آنچه در زمان ما اتفاق افتاد. از همه ی اینها بالاتر بود. یعنی در عصر تسلط ظلم و کفر و الحاد بر سرتاسر عالم، درعصری که عدالت، خلاف قانون، و ظلم در سطح بین المللی، قانون شده است. . . .

معرفت عاشورایی، اوج معارف اسلامی

منبع زخّار این ارزشها و معارف اسلامی این جاست. و در قله و اوج این معارف، معرفت عاشورایی است. اینها را باید قدر داشت. ما می خواهیم این معارف را در مقابل چشم مردم دنیا قرار بدهیم، در این جا با تشکر از همه ی کسانی که در سال گذشته درخواست ما را اجابت و یک حرکت تحریف آمیز مربوط به عاشورا را از عزاداری عاشورا حذف کردند باز می خواهم بر روی همین قضیه تأکید کنم. عزیزان من، مؤمنین به حسین بن علی علیه السلام، امروز حسین بن علی می تواند دنیا را نجات بدهد.
به شرط آن که چهره ی او را با تحریف مغشوش نکنند، نگذارید مفاهیم و کارهای تحریف آمیز و غلط، چشمها و دلها را از چهره ی مبارک و منوّر سید الشهدا علیه السلام منصرف کند. باید با تحریف مقابله کنیم، بطور خلاصه منظور من دو کلمه است: یکی این که خود عاشورا و ماجرای حسین بن علی علیه السلام منصرف کند. باید با تحریف مقابله کنیم، بطور خلاصه منظور من دو کلمه است: یکی این که خود عاشورا و ماجرای حسین بن علی علیه السلام در منبر و در خلال روضه خوانی، به همان شکل سنتی، یعنی به صورت بیان وقایع شب عاشورا، صبح و روز عاشورا دنبال شود. معمولاً حوادث، حتّی حوادث بزرگ، به مرور زمان از بین می رود. ولی حادثه عاشورا با جزئیاتش، به برکت همین خواندنها باقی است. البته باید بیان وقایع عاشورا، به صورت متقن باشد، درحدی که در کتابهای مثل لحوف ابن طاووس و ارشاد مفید آمده است. نه چیزهای من در آوردی. واقعه خوانی و روضه خوانی بشود. در خلال روضه خوانی، مداحی، خواندن شعرهای مصیبت، خواندن نوحه ی سینه زنی و در خلال سخنرانیهای آموزنده، ماجرای عاشورا و هدف امام حسین علیه السلام بیان بشود.

بیان هدفهای امام حسین علیه السلام

همان مطالبی که در کلمات خود آن بزرگوار است، که « ما خَرَجتُ عَشراً وَ لا بَطراً و لا ظالماً وَ لا مُفسداً بَل اِنّما خَرجت أریدُ الاصلاح فی اُمة جَدّی». یا این که فرمود: «یا ایُّها النّاس إنَّ رسول الله (ص) قال مَن رأی سلطاناً جائراً مستحلاً لِحُرم الله ناکثاً لِعَهد الله فَلم یُغَیِّرعلیهِ بِقَول وَ لا فعلِ کان حقاً علی الله ان یَدخله مَدخله ». این یک سرفصل و یک درس است. یا آن که می فرماید: « فمن کانَ باذلاً فینا محجته و موطناً علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا ». بحث ملاقات با خداست، هدف آفرینش بشر«انک کادح الی ربک کدحاً فملاقیه » است. همه این تلاشها و زحمتها همین است که ملاقات کند ( فملاقیه ). اگر کسی موطن در لقاء الله است، توطین نفس بر لقاء الله کرده است. «فلیرحل معنا ». باید با حسین راه بیفتد و نمی شود در خانه نشست نمی شود به دنیا و تمتعات دنیا چسبید و از راه حسین غافل شد باید راه بیفتیم. این راه افتادن از درون خود ما، از نفس ما واز تهذیب نفس شروع می شود و به سطح جامعه و جهان کشیده می شود اینها باید بیان بشود. اینها هدفهای امام حسین، خلاصه گیریها و جمع بندیهای نهضت حسین است.(1)

پی نوشت ها :

1- دیدار با علماء و روحانیون و طلاب- مبلغین و مداحان اهل بیت (علیهم السّلام) در آستانه ماه محرم 74/3/3.


[ شنبه 90/9/26 ] [ 1:13 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

این سؤال، تاریخی یا انسانی است؛ و جای طرحش همین جاست. در زندگی حسین بن علی علیه السلام، یک نقطه ی برجسته، مثل قله ای که همه ی دامنه ها را تحت الشّعاع خود قرار می دهد، وجود دارد؛ و آن، عاشوراست. درزندگی امام حسین علیه السلام، آن قدر حوادث و مطالب و تاریخ و گفته ها و احادیث وجود دارد، که اگر حادثه ی کربلا هم نمی بود، زندگی آن بزرگوار مثل زندگی هر یک از ائمّه ی دیگر، منبع حِکَم و آثار و روایات و احادیث بود. اما قضیه ی عاشورا آن قدر مهم است که شما از زندگی آن بزرگوار، کمتر چیز و نشانه دیگری را به خاطر می آورید. قضیه ی عاشورا هم آن قدر مهم است که به زبان این زیارتی که امروز -روز سوم- وارد است، یا این دعایی که امروز وارد است، درباره حسین بن علی علیه السلام، چنین آمده است که «بکته السماء و من علیها » یا «و من فیها »«و الارض و من علیها و لما یطأ لابتیها ». هنوز پا به این جهان نگذارده، آسمان و زمین بر حسین علیه السلام، گریستند. قضیه این قدر حایز اهمیت است. یعنی ماجرای عاشورا و شهادت بزرگی که در تاریخ بی نظیر است، در آن روز اتفاق افتاد. این، جریانی بود که چشمها به آن بود. به راستی این چه قضیه ای بود که از پیش تقدیر شده بود؟«المدعوّ لشهادته قبل استهلاله و ولادته. »قبل از اینکه حسین بن علی علیه السلام، چهره بنماید، با شهادت، نامیده و خوانده می شد. به نظر می رسد که در اینجا رازی وجود دارد، که برای ما آموزنده است.
البته در باب شهادت حسین بن علی علیه السلام، خیلی سخن گفته شده است- سخنان خوب و درست - و هر کس به قدر فهم خود، از این ماجرا چیزی فهمیده است. بعضی او را به طلب حکومت محدود کردند، بعضی او را در قالب مسائل دیگر کوچک کردند، و بعضی هم ابعاد بزرگتری از او را شناختند و گفتند و نوشتند؛ که آنها را نمی خواهم عرض کنم. مطبی که می خواهم عنوان کنم، این است که خطراتی که اسلام را به عنوان یک پدیده ی عزیز تهدید می کند، از قبل از پدید آمدن و یا از آغاز پدید آمدنش از طرف پروردگار، پیش بینی شده است، و وسیله ی مقابله ی با آن خطرات هم ملاحظه شده و در خود اسلام و در خود این مجموعه، کار گذاشته شده است. مثل یک بدن سالم، که خدای متعال قدرت دفاعی اش را در خود آن کار گذاشته است. یا مثل یک ماشین سالم، که مهندس و سازنده ی آن، وسیله ی تعمیرش را با خود آن همراه کرده است.

دو نوع آفت و راه مقابله با آنها

اسلام یک پدیده است؛ و مثل همه ی پدیده ها، خطراتی آن را تهدید می کند، و وسیله ای برای مقابله لازم دارد. خدای متعال این وسیله را، در خود اسلام گذاشت.
امّا آن خطر چیست؟ دو خطر عمده، اسلام را تهدید می کند؛ که یکی خطر دشمنان خارجی، و دیگری خطر اضمحلال داخلی است.
دشمن خارجی یعنی کسی که از بیرون مرزها، با انواع سلاحها، موجودیت یک نظام را با فکرش و دستگاه زیربنایی عقیدتی اش و قوانینش و همه چیزش هدف قرار می دهد. که شما در مورد جمهوری اسلامی، این را به چشم دیدید؛ و گفتند که « ما می خواهیم نظام جمهوری اسلامی را از بین ببریم». دشمنانی بودند از بیرون، و تصمیم گرفتند که این نظام را از بین ببرند. از بیرون یعنی چه؟ نه از بیرون کشور. از بیرون نظام؛ ولو در داخل کشور.
دشمنانی هستند که خودشان را از نظام، بیگانه می دانند، و با آن مخالف هستند اینها بیرون اند. اینها غریبه اند. اینها برای اینکه نظامی را نابود کنند و از بین ببرند، تلاش می کنند. با شمشیر، با سلاح آتشین، با مدرنترین سلاحهای مادی، و با تبلیغات و پول و هر چه که در اختیارشان باشد.
این، یک نوع دشمن است. دشمن و آفت دوم، آفتِ «اضمحلال درونی» است. یعنی در درون نظام. که این، مال غریبه ها نیست. این، مال خودیهاست. خودیها ممکن است در یک نظام، بر اثر خستگی، بر اثر اشتباه در فهم راه درست، بر اثر مغلوب احساسات نفسانی شدن، و بر اثر نگاه کردن به جلوه های مادی و بزرگ انگاشتن آنها، ناگهان در درون، دچار آفت زندگی شوند. این، البته خطرش بیشتر از خطر اوّلی است. این، دو نوع دشمن- آفت برونی و آفت درونی - برای هر نظامی، برای هر تشکیلاتی و برای هر پدیده ای وجود دارد. اسلام برای مقابله با هر دو آفت، علاج، معیّن کرده، و «جهاد» را گذاشته است. جهاد، مخصوص دشمنان خارجی نیست.
«جاهد الکفارو المنافقین (1) »منافق، خودش را در درون نظام قرار می دهد. لذا با همه ی اینها باید جهاد کرد. جهاد، برای دشمنی ست که می خواهد از روی بی اعتقادی و دشمنی با نظام، به آن هجوم بیاورد. همچنین، برای مقابله با آن تفکّک داخلی و از هم پاشیدگی درونی، تعالیم اخلاقی بسیار با ارزشی وجود دارد، که دنیا را به طور حقیقی به انسان می شناساند. و می فهماند که «اعلموا انما الحیوة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال و الاولاد(2) تا آخر. یعنی این زر و زیورها، این جلوه ها، این لذتهای دنیا؛ اگرچه برای شما لازم است، اگر چه شما ناچارید از آنها بهره ببرید؛ اگر چه زندگی شما وابسته به آنهاست. و در این شکی هم نیست و باید آنها را برای خودتان فراهم کنید، اما بدانید که مطلق کردن اینها و چشم بسته به دنبال این نیازها حرکت کردن و هدفها را به فراموشی سپردن، بسیار خطرناک است.
امیرالمؤمنین، شیر میدان نبرد با دشمن، که وقتی سخن می گوید آدم انتظار دارد نصف بیشتر سخنان او راجع به جهاد و جنگ و پهلوانی و قهرمانی باشد، وقتی در روایات و خطب نهج البلاغه او نگاه می کنیم، می بینیم اغلب سخنان و توصیه های آن حضرت راجع به زهد و تقوا و اخلاق و نفی و تحقیر دنیا وگرامی شمردن ارزشهای معنوی و والای بشری است. ماجرای امام حسین علیه السلام، تلفیق این دو بخش است. یعنی آنجایی که هم جهاد با دشمن و هم جهاد با نفس، دراعلا مرتبه ی آن تجلی پیدا کرد، ماجرای عاشورا بود. یعنی خدای متعال می داند که این حادثه پیش می آید و نمونه ی اعلایی باید ارائه شود و آن نمونه ی اعلاء الگو قرار گیرد. مثل قهرمانهایی که در کشورها، در یک رشته مطرح می شوند، و فرد قهرمان، مشوق دیگران در آن رشته از ورزش می شود. البته، این یک مثال کوچک برای تقریب به ذهن است. ماجرای عاشورا عبارت است از یک حرکت عظیم مجاهدت آمیز در هر دو جبهه. هم در جبهه ی مبارزه با دشمن خارجی و برونی؛ که همان دستگاه خلافت فاسد و دنیا طلبان چسبیده به این دستگاه قدرت بودند و قدرتی را که پیغمبر برای نجات انسانها استخدام کرده بود، آنها برای حرکت در عکس مسیر اسلام و نبی مکرم اسلام، صلّی الله علیه و آله و سلم، می خواستند، و هم در جبهه ی درونی؛ که آن روز جامعه به طور عموم به سمت همان فساد درونی حرکت کرده بود.

بیدار کردن وجدان مردم

نکته ی دوم، به نظر من مهم تر است. برهه ای از زمان گذشته بود. دوران سختیهای اولیه ی کار طی شده بود. فتوحاتی انجام شده بود. غنایمی به دست آمده بود. دایره ی کشور وسیع تر شده بود، دشمنان خارجی، اینجا و آنجا سرکوب شده بودند. . . . غنایم فراوانی در داخل کشور به جریان افتاده بود. عده ای پولدار شده بودند و عده ای در طبقه ی اشراف قرار گرفته بودند. . . . یعنی بعد از آنکه اسلام، اشرافیت را قلع و قمع کرده بود، یک طبقه ی اشراف جدید در دنیای اسلام به وجودآمد. عناصری با نام اسلام، با سمتها و عناوین اسلامی -پسر فلان صحابی، پسر فلان یار پیغمبر، پسر فلان خویشاوند پیغمبر - در کارهای ناشایست و نامناسب وارد شدند؛ که بعضی از اینها، اسمهایشان در تاریخ ثبت است. کسانی پیدا شدند که برای مهریه ی دخترهایشان، به جای آن مهرالسّنه ی چهارصد و هشتاد درهمی که پیغمبر اکرم، صلی الله علیه وآله و سلّم، و امیرالمؤمنین، علیه السلام و مسلمانان صدر اسلام مطرح می کردند، یک میلیون دینار، یک میلیون مثقال طلای خالص قرار دارند! چه کسانی؟ پسر صحابیهای بزرگ، مثلاً مصعب بن زبیر و از این قبیل. وقتی می گوییم فاسد شدن دستگاه از درون، یعنی این!یعنی افرادی در جامعه پیدا شوند که به تدریج بیماری اخلاقی مسری خود- دنیا زدگی و شهوت زدگی- را، که متأسفانه مهلک هم هست، همین طور به جامعه منتقل کنند. در چنین وضعیتی، مگر کسی دل و جرئت یا حوصله پیدا می کرد که به سراغ مخالفت با دستگاه یزید بن معاویه برود؟ مگر چنین چیزی اتفاق می افتاد! چه کسی به فکر این بود که با دستگاه ظلم و فساد آن روز یزیدی مبارزه کند؟ در چنین زمینه ای، قیام عظیم حسینی به وجود آمد، که هم با دشمن مبارزه کرد و هم با روحیه ی راحت طلبی فساد پذیر رو به تباهی میان مسلمانان عادی و معمولی. این مهم است! یعنی حسین بن علی علیه السلام، کاری کرد که وجدان مردم بیدار شد. لذا شما می بینید بعد از شهادت امام حسین علیه السلام، قیامهای اسلامی، یکی پس از دیگری، به وجود آمد. البته سرکوب شد. امّا مهم این نیست که حرکتی از طرف دشمن سرکوب شود. البته تلخ است. اما تلختر از آن، این است که یک جامعه به جایی برسد که در مقابل دشمن، حالِ عکس العمل نشان دادن پیدا نکند. این، خطر بزرگ است.
حسین بن علی علیه السلام، کاری کرد که در همه ی دورانهای حکومت طواغیت، کسانی پیدا شدند، و با اینکه از دوران صدر اسلام دورتر بودند، اراده ی آنها از دوران امام حسن مجتبی علیه السلام، برای مبارزه ی با دستگاه ظلم و فساد بیشتر بود. همه هم سرکوب شدند. از قضیه ی قیام مردم مدینه، که به «حرّه» معروف است، شروع کنید تا قضایای بعدی و قضایای توّابین و مختار، تا دوران بنی امیه و بنی عباس، مرتب در داخل ملتها قیام به وجود آمد. این قیامها را چه کسی به وجود آورد؟ حسین بن علی علیه السلام، اگر امام حسین علیه اسلام، قیام نمی کرد، روحیه ی تنبلی و گریز از مسئولیت تبدیل به روحیه ی ظلم ستیزی و مسئولیت پذیر نمی شد. چرا می گوییم روحیه مسئولیت پذیری مرده بود؟ به دلیل اینکه امام حسین علیه السلام، از مدینه، که مرکز بزرگزادگان اسلام بود، به مکه رفت. فرزند عباس، فرزند زبیر، فرزند عمر، فرزند خلفای صدر اسلام، همه ی اینها در مدینه جمع بودند، و هیچ کس حاضر نشد در آن قیام خونین و تاریخی، به امام حسین علیه السلام، کمک کند.
پس، تا قبل از شروع قیام امام حسین علیه السلام، خواص هم حاضر نبودند قدمی بردارند. اما بعد از قیام امام حسین علیه السلام، این روحیه زنده شد. این، آن درس بزرگی ست که در ماجرای عاشورا، در کنار درسهای دیگر باید بدانیم. عظمت این ماجرا، این است. اینکه «الموعود بشهادته قبل استهلاله و ولادته »؛ اینکه از قبل از ولادت آن بزرگوار «بکته السماء و من فیها و الارض و من علیها »؛ حسین بن علی علیه السلام، را در این عزای بزرگ مورد توجه قرار دادند و عزای او را گرامی داشتند و به تعبیراین دعا یا زیارت، بر او گریه کردند، به این خاطر است.(3)

نترسیدن ازخصم و مبارزه با او

موضوع عاشورا، یک موضوع تمام نشدنی و همیشگی ست. چرا این حادثه، این قدر در تاریخ اسلام تأثیرات بزرگی گذاشته است؟ به نظر بنده، موضوع عاشورا، از این جهت کمال اهمیت را دارد، که فداکاری واز خودگذشتگی ای که در این قضیه انجام گرفت، یک فداکاری استثنایی بود. از اول تاریخ اسلام تا امروز، جنگها و شهادتها و گذشتها، همیشه بوده است، و ما هم در زمان خودمان، مردم زیادی را دیدیم که مجاهدت کردند و از خودگذشتگی به خرج دادند، و شرایط سختی را تحمل کردند. این همه شهدا، این همه جانبازان، این همه اسرای ما، آزادگان ما، خانواده هایشان و بقیه ی کسانی که در سالهای بعد از انقلاب یا اوان انقلاب فداکاری کردند، همه، جلو چشم ما هستند. در گذشته هم حوادثی بوده است، و در تاریخ آنها را خوانده اید. اما، هیچ کدام از این حوادث، با حادثه ی عاشورا، قابل مقایسه نیست؛ حتی شهادت شهدای بدر و احد و زمان صدر اسلام. انسان تدبّر که می کند، می فهمد چرا از زبان چند نفر از ائمه ما، علیهم السّلام، نقل شده است که خطاب به سید الشهدا، علیه الصّلاة و السّلام، فرموده اند که « لا یوم کیومک یا اباعبدالله. » یعنی هیچ حادثه ای مثل حادثه ی تو و مثل روز تو، نیست. چون عاشورا یک واقعه استثنایی بود. لُبّ و جوهرحادثه ی عاشورا این است که در دنیایی که همه جای آن را ظلمت و فساد و ستم گرفته بود، حسین بن علی علیه السلام، برای نجات اسلام قیام کرد؛ و در این دنیای بزرگ، هیچ کس به او کمک نکرد! حتّی دوستان آن بزرگوار، یعنی کسانی که هر یک می توانستند جمعیتی را به این میدان و به مبارزه با یزید بکشانند، هر کدام با عذری، از میدان خارج شدند و گریختند!ابن عباس یک طور؛ عبدالله بن جعفر یک طور، عبدالله بن زبیر یک طور؛ بزرگان باقی مانده از صحابه و تابعین یک طور. . . شخصیتهای معروف و نام و نشان دار و کسانی که می توانستند تأثیری بگذارند و میدان مبارزه را گرم کنند، هر کدام، یک طور از میدان خارج شدند و گریختند!ابن عباس یک طور؛ عبدالله بن جعفر یک طور؛ عبدالله بن زبیر یک طور؛ بزرگان باقی مانده از صحابه و تابعین یک طور. . .
شخصیتهای معروف و نام و نشان دارو کسانی که می توانستند تأثیری بگذارند و میدان مبارزه را گرم کنند، هرکدام، یک طور از میدان خارج شدند. این، در حالی بود که هنگام حرف زدن، همه از دفاع از اسلام می گفتند. اما وقتی نوبت عمل رسید و دیدند که دستگاه یزید، دستگاه خشنی است؛ رحم نمی کند، و تصمیم بر شدت عمل دارد، هر کدام از یک گوشه ای فرار کردند، و امام حسین علیه السلام، را، در صحنه تنها گذاشتند. حتی برای اینکه کار خودشان را توجیه کنند، آمدند خدمت حسین بن علی علیه السلام، به آن بزرگوار اصرار کردند که «آقا، شما هم قیام نکنید! به جنگ با یزید نروید!»
این، یک عبرت عجیب درتاریخ است. آنجا که بزرگان می ترسند، آنجا که دشمن چهره ی بسیار خشنی را از خود نشان می دهد، آنجا که همه احساس می کنند که اگر وارد میدان شوند میدان غریبانه ای آنها را در خود خواهد گرفت، آنجاست که جوهرها و باطن افراد شناخته می شود. در تمام دنیای اسلامی آن روز، که دنیای بزرگی بود و کشورهای اسلامی زیادی که امروز مستقل و جدا هستند آن روز یک کشور بودند، با جمعیت بسیار زیاد، کسی که این تصمیم، عزم و جرئت را داشت که در مقابل دشمن بایستد، حسین بن علی علیه السلام، بود. و بدیهی بود که وقتی مثل امام حسینی حرکت و قیام کند، عده ای از مردم هم دور او را خواهند گرفت و گرفتند. اگر چه آنها هم، وقتی معلوم شد که کار چقدر سخت است وچقدر شدت عمل وجود دارد، یکی یکی از دور آن حضرت پراکنده شدند، و از هزار و اندی آدمی که با امام حسین علیه السلام، از مکه به راه افتاده، یا در بین راه به حضرت پیوسته بودند، در شب عاشورا عده ی خیلی کمی ماندند؛ که با مجموع آنچه که روز عاشورا خودشان را به حضرت رساندند، هفتاد و دو نفر شدند!
این، مظلومیت است. این مظلومیت، به معنای کوچکی و ذلّت نیست. امام حسین علیه السلام، عظیمترین مبارز و مجاهد تاریخ اسلام است. چون او در چنین میدانی ایستاد و نترسید و مجاهدت کرد. اما این انسان بزرگ، به قدر عظمتش، مظلومیت دارد. همان قدر که بزرگ است، همان قدر هم مظلوم است؛ و با غربت هم به شهادت رسید. فرق است بین آن سرباز فداکار و انسان پرشوری که به میدان نبرد می رود؛ مردم به نام او شعار می دهند و از او تمجید می کنند؛ میدان اطراف او را انسانهای پرشوری مثل خود او گرفته اند؛ می داند که اگر مجروح یا شهید بشود، مردم با او چگونه با شوربرخورد خواهند کرد، و آن انسانی که در چنان غربتی، در چنان ظلمتی، تنها، بدون یاور، بدون هیچ گونه امید کمکی از طرف مردم، با وسعت تبلیغات دشمن، می ایستد و مبارزه می کند و تن به قضای الهی می سپارد و آماده ی کشته شدن در راه خدا می شود. عظمت شهدای کربلا به این است! یعنی برای احساس تکلیف، که همان جهاد در راه خدا و دین بود، از عظمت دشمن نترسیدند. از تنهایی خود، احساس وحشت نکردند. کم بودن عده ی خود را مجوزّی برای گریختن از مقابل دشمن قرار ندادند. این است که یک آدم را، یک رهبر را، یک ملت را عظمت می بخشد: نترسیدن از عظمت پوشالی دشمن.

پیروزی کوتاه مدت و بلند مدت امام حسین علیه السلام

سید الشهدا، علیه الصّلاة و السّلام، می دانست که بعد از شهادت او، دشمن تمام فضای جامعه و دنیای آن روز را از تبلیغات بر ضد او پر خواهد کرد. امام حسین علیه السلام، کسی نبود که زمان و دشمن او را نشناسد. می دانست دشمن چه خباثتهایی خواهد کرد. در عین حال، این ایمان و امید را داشت، که همین حرکت مظلومانه و غریبانه ی او، بالاخره دشمن را شکست خواهد داد؛ هم در کوتاه مدت، هم در بلند مدت. و همین طور شد. خطاست اگر کسی خیال کند که امام حسین علیه السلام، شکست خورد. کشته شدن، شکست خوردن نیست. در جبهه ی جنگ آن کس کشته می شود شکست نخورده است. آن کس که به هدف خود نمی رسد، شکست خورده است. هدف دشمنان امام حسین علیه السلام، این بود که اسلام و یادگارهای نبوت را از زمین براندازند. اینها شکست خوردند. چون این جور نشد. هدف امام حسین این بود که در برنامه ی یکپارچه ی دشمنان اسلام، که همه جا را به رنگ دلخواه خودشان در آورده بودند یا داشتند در می آوردند، رخنه ایجاد شود؛ اسلام و ندای مظلومیت و حقانیّت آن در همه جا سر داده شود، و بالاخره دشمن اسلام، مغلوب شود. واین، شد. هم در کوتاه مدت امام حسین علیه السلام، پیروز شد و هم در بلند مدت. در کوتاه مدت به این ترتیب که، خودِ این قیام و شهادت مظلومانه و اسارت خاندان آن بزرگوار، نظام حکومت بنی امیه را متزلزل کرد. بعد از همین حادثه بود که در دنیای اسلام پی در پی حوادثی پیش آمد - در مدینه، در مکه - و بالاخره منجر به نابودی سلسله ی آل ابی سفیان شد. به فاصله سه - چهار سال سلسله ی آل ابی سفیان به کلی برافتادند و از بین رفتند. چه کسی خیال می کرد این دشمنی که امام حسین علیه السلام، را مظلومانه در کربلا به شهادت رسانده بود، آن طور مغلوب انعکاس فریاد آن امام شود!؟ آن هم در سه یا چهار سال!؟در دراز مدت هم امام حسین علیه السلام، پیروز شد. شما نگاه کنید به تاریخ اسلام و ببینید چقدر دین در دنیا رشد کرد! چقدر اسلام ریشه دار شد! چگونه ملتهای اسلامی پدیدار شدند و رشد کردند!علوم اسلامی پیشرفت کرد، فقه اسلامی پیشرفت کرد؛ و بالاخره بعد از گذشت قرنها، امروز، پرچم اسلام بر فراز بلندترین بامهای دنیا، دراهتزاز است. آیا یزید و خانواده ی یزید به اینکه اسلام این طور، روز به روز رشد کند راضی بودند!؟آنها می خواستند ریشه ی اسلام را بکنند. می خواستند از قرآن و پیغمبر اسلام، اسمی باقی نگذارند. اما می بینیم که درست به عکس شد. پس، آن مبارز و مجاهد فی سبیل الله که آن طور مظلومانه در مقابل دنیا ایستاد و خونش ریخته شد و خاندانش به اسارت رفتند، از همه جهت، بر دشمن خود پیروز شد. این، برای ملتها یک درس است. لذاست که از رهبران بزرگ دنیای معاصر - حتی آنهایی که مسلمان هم نیستند - نقل می کنند که آنها گفته اند: «ما راه مبارزه را، از حسین بن علی علیه السلام، یاد گرفتیم. انقلاب خود ما هم یکی از همین مثالهاست. مردم ما هم از حسین بن علی علیه السلام، یاد گرفتند. فهمیدند که کشته شدن، دلیل مغلوب شدن نیست. فهمیدند که در مقابل دشمن علی الظّاهر مسلّط، عقب نشینی کردن، موجب بدبختی و روسیاهی است. و دشمن هر چه با عظمت باشد، اگر جناح مؤمن و فئه ی مؤمنه، با توکّل به خدا، در مقابل او مجاهدت کند. بالاخره شکست با دشمن است و پیروزی با فئه ی مؤمنه است. این را ملت ما هم فهمیدند.
آنچه که من امروز می خواهم عرض کنم این است که، شما برادران و خواهران عزیز و همه ی ملت بزرگ ایران باید بدانید که کربلا، الگوی همیشگی ماست. کربلا مثالی است برای اینکه در مقابل عظمت دشمن، انسان نباید دچار تردید شود. این، یک الگوی امتحان شده است. درست است که در روزگار صدر اسلام، حسین بن علی علیه السلام، با هفتاد و دو نفر به شهادت رسید؛ اما معنایش این نیست که هر کس راه حسین علیه السلام، را می رود، همه ی کسانی که در راه مبارزه اند، باید به شهادت برسند. نه! ملت ایران، بحمدالله امروز راه حسین علیه السلام، را آزمایش کرده است و با سربلندی و عظمت، در میان ملتهای اسلام و ملتهای جهان، حضور دارد. آنچه که شما پیش از پیروزی انقلاب انجام دادیدو رفتید، راه حسین علیه السلام، بود. و آن، نترسیدن از خصم و تن دادن به مبارزه با دشمن مسلط بود. در دوران جنگ هم همین طور بود. ملت ما می فهمید که در مقابل او، دنیای شرق و غرب و همه ی استکبار ایستاده است؛ اما نترسید. البته ما شهدای گرانقدری داریم. عزیزانی را از دست دادیم. عزیزانی از ما، سلامتی شان را از دست دادند و جانباز شدند. عزیزانی، چند سال را در زندانها گذراندند. عده ای هنوز هم در آنجاها هستند. اما ملت، با این فداکاریها، به اوج عزّت و عظمت رسیده است. اسلام، عزیز شده است. پرچم اسلام بر افراشته شده است. این، به برکت آن ایستادگی است.(4)

پی نوشت ها :

1-توبه؛ 73.
2- حدید؛ 20.
3- دیدار سپاه پاسداران و نیروی انتظامی، 1371/11/6.
4- دیدار قشرهای مختلف مردم به مناسبت فرارسیدن ماه محرم، 1371/4/10.


[ شنبه 90/9/26 ] [ 1:11 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

چکیده
ازجمله مهمترین قیام هایی که بعد از رحلت پیامبراکرم (ص) رخ داد و پایه های اسلام را مستحکم و پایه های کاخ ستمکاران را برای همیشه تاریخ به لرزه درآورد، قیام امام حسین (ع) در سال 60 هـ.ق بود. امام حسین (ع) با خون مطهر خود پیام بندگی، اطاعت الهی، تسلیم هوای نفس نشدن، ظلم ستیزی، صبر، بردباری، امر به معروف و نهی از منکر، تسلیم محض در برابر حضرت حق جل و اعلی، و اینکه مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است را برصفحه تاریخ نوشت. امام حسین (ع) با شهادت خود به جهانیان فهماند که حکومت مشروع از آن آل پیغمبر (ص) است نه آل ابوسفیان. خطبه های آتشین امام سجاد (ع) در مسجد شام و حضرت زینب (ع) در بازار کوفه ماهیت کفر آلود و ننگین بنی امیه و میزان درندگی، قساوت قلب، رذالت، و چهره اهریمنی آنها را برملا کرده با ید حادثه عاشورا به پیام های عاشورا متصل شود تا عبرت واقع شدن آن ملموس تر گردد. امام حسین (ع) با آن فداکاری بی نظیر اسلام را زنده کرد و بقاء آن را تا ابد تضمین نمود، همانطور که جمله زیر بیانگر این مطلب است (الإسلامُ، محمدیُّ الحدوث و حسینیُّ البقاءُ) (1)حضرت محمد (ص) آئین اسلام را آورد و امام حسین (ع) سبب بقاء و ثبات آن شد.
کلید واژه: امام حسین (ع)، پیام، عاشورا، شهادت، اباعبدالله (ع)،کوفه
مقدمه
شهید مرتضی مطهری در تعریف پیام می گوید: « پیام یعنی فکری را، پیغامی را به دیگران رساندن » کلمه پیامبر و پیغامبر که در زبان فارسی آمده است نیز به معنای پیام آور است یعنی اینکه پیامبر (ص) حکم را از جانب خداوند می گیرد و به مردم می رساند و خود کلمه پیامبر ترجمه کلمه رسول است که از رسالت گرفته شده است ورسالت در جایی به کار می رود که پیامی در کار باشد. (2)
واژه عاشورا بروزن «فاعولا» است و این وزن یکی از وزن های عددی،در زبان عربی است که بعد از اسلام برای دوعدد نهم و دهم به کار رفته است. عاشورا، عاشوراء، عشورا ء، عاشوربه معنای دهم ماه محرم می باشند، گفته اند عاشورا عربی شده واژه عبری «عاشور» نام روز دهم ماه تشری یهودیان است. (3)
دلایلی که ضروری دانسته شده درباره موضوع پیام های عاشورا از دیدگاه روایات تحقیق شود: الف ـ اززمانیکه خداوند حضرت آدم را آفرید، حق وباطل در مقابل یکدیگر بوده اند که نمونه آن کشته شدن هابیل بدست قابیل بود. خداوند یکصد وبیست وچهار هزار پیامبر برای هدایت بشریت فرستاد که هر کدام از آنها با طاغوت یا طاغوتهایی مواجه بوده اند، تاریخ تکرار نمی شود ولی وقایع تاریخی در هر زمان ممکن است اتفاق بیفتد، مطالعه و بررسی عمیق نهضت عاشورا باعث می شود از بروز چنین حوادثی در آینده جلوگیری کنیم. در هر زمان حسینی هست و در طرف مقابل یزیدی، حادثه عاشورا این پیام را داد که مبادا حسین های زمان ندای «هَل مِن ناصرٍ یَنصُرُنی» آیا کسی هست مرا یاری دهد. سردهند ولی کسی نباشد آنها را یاری کند.
ب ـ اگر ما نسبت به نهضت عاشورا شناخت و آگاهی پیدا کنیم از جمله فوائد آن این است که اولاً: باعث پای بندی بیشتر به فرامین و دستورات اسلامی می شود. ثانیاً: عاشورا را در یک مدار که مصیبت جانگداز اباعبدالله (ع) و یاران با وفایش در آن روز واقع شد نمی بینیم، بلکه عاشورا از دیدگاه دیگر قابل بررسی است وآن شناخت پیام های عاشورا است که سبب حرکت در خط و مشی اباعبدالله (ع) و دست یابی به حقایق است.
فصل اول

عوامل و مقدمات حادثه عاشورا

الف ـ انحراف جامعه از مسیر اسلام عامل قیام سید الشهداء (ع) بود چگونه شد مردمی که امام حسین (ع) را بر روی دستان پیامبر (ص) دیده بودند و بارها مشاهده کرده بودند که هنگامیکه امام حسین (ع) وارد مجلس می شد، پیامبر (ص) از منبر پایین می آمدند و آن حضرت را در آغوش می گرفتند، اما این مردم چنین رفتاری با امام حسین (ع) انجام دادند، ریشه این انحراف را باید در زمان معاویه جستجوکرد.معاویه از سه عامل برای تقویت مقاصدشوم خود بهره برد:

1ـ تبلیغات

معاویه بعد از شهادت امیرالمؤمنین (ع) ظاهر شد و دست به جعل احادیثی زد که عدد آن را کسی جز خدا نمی داند و به خاطر همین جعل احادیث همه جوانب و ارزشهای دینی را مسخ و نابود کرد و دین اسلام را تبدیل به یک دینی کرد که حکام ستمگر خواهان آن هستند. (4) لذا معاویه از راه جعل احادیث توسط امثال ابوهریره و نسبت دادن آنها به پیامبر(ص) افراد ساده لوح را فریب می داد.
2ـ تطمیع: معاویه با اهداء جوایز، اعطای پست ومقام، سران و نخبگان را می فریفت و مقاصد خود را بوسیله آنها اعمال می کرد.
3ـ تهدید: معاویه عده ای را هم از طریق تهدید مطیع خود می کرد مثلاًاگر کسی به او ناسزا می گفت فورا دستگیر و مورد ضرب و شتم قرار می گرفت یزید نیز راه پدر را ادامه داد و با تطمیع و وعده ملک ری ابن سعد را به جنگ امام حسین (ع) فرستاد. سیاست یزیدبود که فردی مثل عمر سعدرا به جنگ سید الشهداء (ع) بفرستد زیرا او از علمای کوفه بود و هزاران نفر طرفدار داشت و عمر می توانست در صورت عزم جنگ با سید الشهداء (ع) عده زیادی را با خود به راه بیندازد.

ب ـ عدم بصیرت

عدم بصیرت دینی ازجمله عوامل انحراف جامعه از مسیر اسلام بود بصیرت به نگاهی گفته می شود که همراه تعقل و تفکر است این جمله عمر سعد، که در صبح عاشورا گفت: (یا خیلَ الله! اِرکبی و بالجنّّه ـ أبشِری) (5)
ای لشکرخدا سوار شوید، شما را به بهشت بشارت می دهم. نشان دهنده آن است که کوفیان بصیرت و شناخت نسبت به ساحت مقدس اباعبدالله (ع) نداشتند و گرنه هر صاحب عقل و اندیشه ای می فهمد که جنگ با امام(ع) چیزی جز سخط و غضب الهی در برندارد. امام حسین (ع) درفرازی در دعای عرفه این گونه از خداوند در خواست می کند:«اللّهمَّ اجعَل غِنایَ فی نَفسی و الیَقینَ فی قلبی و الإخلاصَ فی عَمَلی و النّورَ فی بَصَری و البَصیرَهٌَ فی دینی» خدایا مرا به بی نیازی در نفس، و یقین در قلب، و اخلاص در عمل و نور درچشم و بصیرت در دین عطا فرما.

ج ـ دعوت کوفیان

سران شیعه در کوفه نامه هایی به امام حسین (ع) نوشتند و از امام (ع) دعوت کردند به کوفه برود. امام حسین (ع) با این استقبال عظیم نامه ها دعوت آنها را پذیرفت و پسر عموی خود حضرت مسلم بن عقیل (ع) را به نمایندگی خود فرستاد، تا مسلم (ع) شرح حال کوفیان را بیان کرده اگر چنانچه کوفیان به آنچه که در نامه ها نوشته اند وفادارند امام (ع) نیز به طرف کوفه حرکت کند. باید دانست که فرستادن مسلم به طرف کوفه یک اتمام حجت برکوفیان بود و عامل اساسی نهضت امام (ع) دعوت کوفیان نبوده است. امام (ع) با علم امامت می دانست که این سفر، سفر شهادت است آنچه ظاهرقضا یا نقل می کند امام حسین (ع) به طرف کوفه حرکت کرد و در اثر برخورد با حر و اجازه ندادن حر که امام (ع) از حوزه عراق خارج شود و حاضر نشدن امام (ع) که تحت حفظ حر به کوفه برود راهی پیش گرفتند تا به کربلا رسیدند. اما کوفیان هجده هزار با مسلم (ع) بیعت کردند تا اینکه با حیله عبیدالله بن زیاد اطراف اورا خالی کردند و عاقبت آن حضرت دستگیر شد و به شهادت رسید. این بود برخورد کوفیان با نماینده امام (ع) که اگر خود امام حسین (ع) نیز به کوفه رفته بود سرنوشتی بهتر از حضرت مسلم (ع) نداشت. امیرالمؤمنین (ع) در نکوهش کوفیان می فرماید: « و ماأنتم بِرکنٍ یُمالُ بکُم، ولازَوافِرُعِزًّیُفتَقَرُإلیکم. ما أنتم إلاّکإبلٍ ضَلَّ رُعاتُها، فَکُلَّما جُمِعَت مِن جانبٍ اِنتَشَرَت من آخَرَ.»(6) شما را (کوفیان) پشتوانه خود نمی پندارم، شما یاران شرافتمندی نیستید که کسی به سوی شما دست دراز کند، به شتران بی ساربان می مانید که هر گاه از یک طرف جمع آوری گردید، از سوی دیگر پراکنده می شوید.
فصل دوم
تعریف پیام: فارسی آن پیغام است یعنی از زبان کسی، خبری و مطلبی به دیگری گفتن، رسالت (7)
ب ـ شرایط موفقیت یک پیام
1ـ ماهیت پیام 2ـ شخصیت پیام رسان
3ـ ابزار پیام رسانی 4ـ کیفیت و متد پیام رسانی (8)
توضیح مطالب:
1ـ از جمله شرایط تأثیر یک پیام، قدرت معنوی و حقانیت آن است که خود عامل حقانیت، عامل بقاء آن است و نیز باطل بودن و بی محتوایی یک پیام، عامل فناء آن است. ماهیت پیام امام حسین (ع) احیاء اسلام بود که در معرض نابودی قرار گرفته بود، آن دینی که قرآن به عنوان کامل ترین دین تعبیر می کند.«إنَّ الدّینَ عِند اللهِ الإسلام ِ» (9)
رمز موفقیت پیام های عاشورا قدرت معنوی آنهاست.
2 ـ شخصیت پیام رسان در کمیت و کیفیت مؤثر واقع شدن یک پیام نقش اساسی دارد، یک پیام رسان در صورتی موفق است که اولاً: ماهیت پیام برای خود پیام رسان واضح گردد.
ثانیاً: مهارت لازم در پیام رسانی داشته باشد. عظمت و شجاعت امام حسین (ع) در تأثیر گذاشتن پیام های عاشورا در طول تاریخ، از آن جهت که امام حسین (ع) یک پیام آور به تمام معنا از لحاظ شخصیتی بود نقش اساسی دارد.
3ـ یک پیام اگر بخواهد به مردم برسد، بدون شک احتیاج به ابزار مخصوص به خود دارد، مثلاً در جایی که کتاب می تواند وسیله خوبی برای رساندن پیام باشد سخنرانی این اثر را ندارد؛حضرت ابا عبدالله (ع) از هر وسیله ای که ممکن بود برای رساندن پیام خود به جهانیان بهره برد. خطبه های آن حضرت در مسیر کربلا به خصوص در روز عاشورا که در نهایت فصاحت و بلاغت است از جمله وسایل پیام رسانی آن حضرت است.
4ـ رساندن یک پیام، اسلوب و روش صحیح می خواهد اگر اسلوب و روش پیام رسانی صحیح نباشد نتیجه آن منفی است. اسلوب پیام رسانی امام حسین (ع) یک اسلوب منحصر به فرد بود، آن حضرت مبلغانی همچون حضرت سید الساجدین (ع)،حضرت زینب (س)، ام کلثوم و فاطمه صغری (علیهماالسلام)رابادست دشمنی از کربلا تا کوفه و شام فرستاد تا پیام های عاشورا را منتشر سازند.
فصل سوم
پیام های عاشورا از دیدگاه روایات

الف ـ پیام های احیاگری عاشورا از دیدگاه روایات

1ـ احیاءنماز: از جمله پیام های عاشورا احیاء نماز است سؤال: آنچه که تاریخ بیان می کند بیانگر آن است که جامعه زمان حضرت سید الشهداء (ع) اهل نماز بودند پس منظور از احیاء نماز چیست؟ جواب: خداوند در قرآن کریم می فرماید:« إنَّ الصّلاهُ تَنهی عَنِ الفَحشاءِو المُنکَرِ»(10) نماز انسان را از فحشا و منکر باز می دارد حضرت علی علیه السلام می فرمایند:« الصَّلاهُ قربانُ کُلِّ تقیًّ»(11) نماز موجب نزدیکی هر پارسایی به خداست. بنابراین اگر کسی نماز بخواند و اورا از ارتکاب به محرمات بازندارد نماز حقیقی نیست یعنی نمازی که اسلام از مسلمین خواسته نیست نماز سپاه کوفه، نماز برای خود نمائی و تسلط بر امور بود، به همین جهت اثر وضعی نماز که دوری از محرمات باشد در لشکر عمرسعددیده نمی شد. چون اگر نماز آنها را از منکرات باز می داشت، مسلماًدر صف باطل قرار نگرفته و بر رخ فرزند پیغمبر خود شمشیر نمی کشیدند. در واقعه عاشورا گوشه هایی از پیام سید الشهداء نسبت به اقامه نماز به چشم می خورد موارد زیر از آن جمله است:
الف ـ روز تاسوعا هنگامیکه شمر به کربلا رسید نسبت به معطلی لشکروعدم جنگ با امام حسین (ع)به ابن سعد پرخاشگری کرد، که در این هنگام ابن سعد دستور حمله به خیام حرم را صادر کرد. امام حسین (ع) از اباالفضل العباس (ع) درخواست کرد سر راه دشمن را بگیرد و از علت حمله جویا شود. حضرت عباس (ع) بعد از انجام فرمان امام (ع) به عرض برادر رساند که لشکر آماده جنگ است. امام حسین (ع) به حضرت عباس (ع) فرمودند: یک امشبی را از دشمن مهلت بگیر تا به نماز و دعا و استغفار مشغول شویم خدا می داند که من به نماز عشق می ورزم.(12)
ب ـ اقامه نماز جماعت توسط امام حسین (ع) در بحبوحه جنگ، که آن حضرت با این عمل به جهانیان پیغام داد که هدف من از این جنگ احیاء نماز است. در زیارت مطلقه امام حسین (ع) می خوانیم: أشهَدُأنَّک قَد أقَمتَ الصَّلاهَ (13)من شهادت می دهم که تونماز را به پا داشتی. اقامه نماز یعنی به پا داشتن روح واقعی نماز با تمام شرایط که ازجمله آن دوری از ظلم و جنایت است. نماز ظهر عاشورا دو پیام در بر داشت: 1ـ احیاء اصل نماز 2ـ اقامه نماز به جماعت. مسلمانان باید هر روز به یاد نماز ظهر عاشورا سید الشهداء (ع) بوده تا پیرو حقیقی آن حضرت باشند و نباید امر اقامه نماز را در اول وقت، اختصاص به روز عاشورا دهند مخصوصاً در ایام عزاداری آن حضرت که اگر عزاداری باعث فوت و تأخیر در نماز گردد این شخص سهل انگاردر نماز، درنقطه مقابل آرمانهای حسینی حرکت کرده است.
2ـ احیاء سنت های نبوی که در زمان بنی امیه در معرض نابودی بود. سنت پیامبر: به مجموعه گفتار ها و رهنمود های پیامبر و تقدیر و تأیید راه ورسم دیگران گفته می شود. حضرت اباعبدالله اساس اسلام رادر خطر دید شاهد این گفتار کلام آن حضرت است هنگامیکه مروان حکم بیعت با یزید را مطرح ساخت فقال الحسین (ع): «إنّا لله و إنّا إلیهِ راجِعون وعلی الأسلام ِالسَّلام إذ قَد بُلیتُ الأمّهٌ بِراعٍ مَثلُ یزیدٍو لَقَد سَمِعتُ جدّی رسول الله (ص) یقول: اَلخِلافَهٌ مُحَرَّمَهٌ علی آل ابی سفیانٍ » (14) ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم چه مصیبتی بالاتر از اینکه مسلمانان به سرپرستی همچون یزید دچار شدند، پس باید با اسلام وداع نمود که من از جدم رسول خدا (ص) شنیدم که می فرمود: خلافت بر فرزندان ابوسفیان حرام است. پس از مرگ معاویه در سال 60 هـ. ق یزید به حکومت رسید. یزید از لحاظ فردی شخصی شهوت پرست، عیاش، خودسر، خوش گذران، کوتاه فکر بود.او مثل پدر ظواهر اسلام را حفظ نکردبلکه مقدسات اسلام را زیر پا می گذاشت علناًشراب می خورد و تظاهربه کبائر داشت. یزید اندیشه ای در سر نداشت جز اینکه چند نفر که دعوت معاویه را نسبت به بیعت با یزید نپذیرفته بودند از آنان بیعت بگیرد پس نامه ای به حاکم مدینه ولید بن عتبه بن ابی سفیان نوشت و اینگونه گفت:«اما بعد حسین (ع) و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر را سخت وبی امان به بیعت وادار کن تا بیعت کنند و السلام » (15)دشمنان برای ضربه زدن به مکتبی الگوها را هدف می گیرند. همانگونه که شخصیت یزید معلوم شد مسلم است که به معتقدات اسلام پای بند نمی باشد و در صورت تسلط برحکومت، اسلامی باقی نمی گذارد. یزید تصمیم داشت با این اعمال جنایتکارانه حتی اسمی از پیامبر (ص) برسر زبانها نباشد. امام حسین (ع) با شهادت خود تمام توطئه های دشمنان را نقش بر آب نمود و سنتهای پیامبر(ص) را احیاء کرد. اگر آن جهادها و جان فشانیها نبود، امروز شاهد صدای اذان و تکبیری نبودیم. طریق سعادت دنیا و آخرت بشریت در پیروی از فرامین پیامبر(ص) و ائمه اطهار (ع) است. امیر المؤمنین (ع) می فرمایند:« وَاستَنّوا بسُنَّتِهِ فَإنَّها أهدَی السُّنَن »(16) از سنت (راه ورسم) پیامبر (ص) پیروی کنید که همانا آن هدایت کننده ترین راه و رسم هاست. در تاریخ معاصر نیز حضرت امام خمینی (ره) با الهام گرفتن ازپیام های عاشورا و تأسی از حضرت اباعبدالله (ع) سنت های نبوی را در این مملکت که به دست یزیدیان زمان در حال نابودی بود احیاء کرد و با استعانت از قدرت قاهره الهی حکومت یزیدیان را متلاشی و حکومتی متناسب با سنت رسول اکرم (ص) بر پا نمود. حضرت امام (ره) فرمودند:«ما ملتی هستیم که با همین گریه ها، یک حکومت دوهزارو پانصد ساله را ازبین بردیم.» (17)

ب ـ پیام های اخلاقی عاشورا از دیدگاه روایات

پیام های عاشورا منحصر در احکام دینی نشد بلکه سید الشهداء (ع) درس زندگی سعادتمندانه به انسانها آموخت و همه اصول و جنبه های اسلامی عملاً در این حادثه تجسم پیدا کرده است. به گفته شهید مطهری:« امام (ع) انسان مافوق است نه ما فوق انسان؛ به همین دلیل می تواند سرمشق باشد، اگر ما فوق انسان می بود، به هیچ وجه سرمشق نبود. (18)
1ـ ایثار: گذشتن از خواسته های خود و نیز چشم پوشیدن از آنچه مورد علاقه انسان است، به خاطر دیگری و در در راه دیگری ایثار است. (19)امام حسین (ع) اوج ایثار که ایثارجان و خون است از خودنشان داد. اصحاب امام حسین (ع) هم تا زنده بودند اجازه ندادند از بنی هاشم کسی به میدان برود. حضرت زینب (س) ازجمله ایثار گران کربلا بود، موارد زیر از جمله ایثار های آن حضرت در صحنه کربلا می باشد: الف ـ هنگامیکه ابن زیاد در کوفه دستور قتل امام سجاد (ع) را صادر کرد حضرت زینب (سلام الله علیها) فرمودند: «یَا ابن زیادٍ، إنَّکَ لَم تَبقِ أحَدَاً فَإن کُنتَ عَزَمتَ عَلی قَتلِه فَاقتُلنی مَعَه » (20) ای پسر زیاد تو کسی را برای ما باقی نگذاشتی، اگر تصمیم کشتن این یکی را هم گرفته ای مرا نیز با او بکش. ب ـ به میدان نبرد فرستادن حضرت زینب (س) طفلان صغیرش را، برای یاری امام حسین (ع) از جمله موارد ایثار حضرت زینب (س) در عرصه کربلاست. از دیگر ایثار گران کربلا می توان از قمر بنی هاشم (ع) نام برد که موارد زیر از جمله ایثار های آن حضرت است:
1ـ رد امان نامه شمر در روز تاسوعا
2ـ شب عاشورا در مقابل برادر، هنگامیکه امام حسین (ع) خطاب به یاران فرمود: من عهدم را از شما برداشتم هر کس می خواهد، برود از جانب من مانعی ندارد حضرت عباس (ع) گریان شد و فرمود: هرگز از شما دست نخواهم کشید، خدا نیاورد زندگی پس از شما را (21)
3ـ روز عاشورا نیز وقتی با لب تشنه وارد شریعه شد، با یادآوری کام تشنه حضرت سید الشهداء (ع) ایثار و گذشت به او اجازه آب نوشیدن نداد و با لب تشنه به شهادت رسید.
امیر المؤمنین (ع) فرمود:« اَلأیثارُ أَحسَنُ الأحسانِ و أَعلی مَراتِبِ الأیمانِ» ایثار نیکوترین احسان و بالاترین مراتب ایمان است. (22) حضرت اباالفضل (ع) به خاطر ایثاری که برای برادر از خود بروز داد به مقاماتی عالی در درگاه الهی راه یافت به گونه ای که باقی شهداء غبطه او را می خورند اگر امروزه دشمنان اسلام از این کشور واهمه دارند و ما در امنیت بسر می بریم به خاطر ایثار شهداء انقلاب در جنگ تحمیلی است که فقط برای حفظ اسلام از جان خود گذشتند. و این درسی بود که آنها از نهضت عاشورا آموختند.
2ـ غیرت: غیرت در لغت به معنای آن است که سرشت طبیعت انسان از مشارکت غیر در امر مورد علاقه اش نفرت داشته باشد و در اصطلاح: آن است که کسی به خاطر علاقه به همسر یا ناموس به دیگری اجازه تعرض ندهد. (23)امام حسین (ع) در روز عاشورا نقطه ای را مرکز قرار داده بود که بعد از حملات در آن محل استراحت می نمودند ولی ناگاه لشکر بین او و خیام فاصله انداختند و قصد تعرض به خیمه ها را کردند. امام حسین (ع) در آن حال فرمودند: قال الحسین (ع): أَنَا الَّذی اُقاتِلُکُم، و تُقاتِلونی، و النِّساءُ لَیسَ عَلَیهِنَّ جُناحٌ فَامنَعوا عُتاتَکمُ و طُغاتَکُم و جُهّالَکُم عَنِ التَّعَرُّضِ لِحَرَمی ما دُمتُ حَیّاً(24)
امام حسین (ع) فرمودند: من با شما می جنگم و شما با من، زنان را در این میان گناهی نیست، این خیره سران و نادانان و ستمگران را تا زنده ام نگذارید متعرض حریم من بشوند. امام حسین (ع) با این کلام در روز عاشورا به مردان مسلمان پیام غیرت داد که نسبت به نوامیس خود غیرتمند باشید اگر شاهد بد حجابی در جامعه هستیم به علت عدم الگو پذیری ازغیرتمندان صحنه عاشورا ست.پیامبر اکرم (ص) در باب اهمیت غیرت می فرماید: «جَدَعَ الله أنفَ مَن لایُغارُ مِنَ المؤمِنین و المسلمین ».(25)خدا، بینی مؤمن و مسلمان بی غیرت را به خاک می مالد. کسی که مخالف پیام های عاشورا عمل کند و در نقطه مقابل آرمانهای اباعبدالله (ع) حرکت کند و مرتکب منکرات و ازجمله استماع موسیقی های مبتذل شود مسلماً فردی بی غیرت نسبت به ناموس خود می باشد. پیروان عاشورا هم درس عفاف و حجاب را به عنوان «غیرت ناموسی» از کربلا می آموزند و هم دفاع از مظلوم و نصرت حق و مبارزه با باطل و بدعت را به عنوان غیرت دینی از حماسه آفرینان کربلا می آموزند.
3ـ عفاف وحجاب: نهضت عاشورا برای احیاء و بهادادن به ارزشهای اسلامی بود از آن جمله حفظ حجاب زن مسلمان است که از ضروریات دین می باشد. ارزش زن در حفظ حجاب اوست. امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) و دودمان رسالت با گفتار و عمل یادآور این گوهر ناب هستند. اهل بیت عصمت و طهارت در عین مشارکت در حماسه عظیم و ادای رسالت حساس و خطیر ابلاغ پیام های عاشورا به جهانیان، متانت و عفاف خود را هم رعایت کردند و اسوه جهانیان شدند. موارد زیر از جمله مباحث فرهنگ عفاف و حجاب در نهضت عاشورا است. الف ـ چون اهل بیت رسالت به نزدیک دمشق رسیدند، ام کلثوم به شمر فرمود: مرا با تو نیازی است گفت: چیست؟ فرمود: ما را که به این شهر می برید از دروازه ای وارد کنید که تماشاگر کمتر باشد و دیگر آنکه به نیزه داران پیشنهاد کن که این سرها را ازمیان کجاوه های ما بیرون ببرند که از بس ما را با این حال دیدند، خوار شدیم.(26)
ب ـ اعتراض حضرت زینب (س) به یزید در مورد هتک حجاب اهل بیت رسالت.(27)
ام سلمه می گوید: روزی من و میمونه نزد رسول الله (ص) بودیم که ابن مکتوب نابینا آمد. پیامبر (ص) به مادو نفر فرمود: چادر به سر کنیم و خود را بپوشانیم. ما گفتیم:«یا رسول الله ابن مکتوم که نابیناست و مارا نمی بیند» پیامبر (ص) فرمود:«آیا شما هم نابینا و اورا نمی بینید؟»(28)


[ شنبه 90/9/26 ] [ 1:9 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

4ـ وفاداری: ازجمله پیامهای اخلاقی عاشورا وفای به عهد و پیمانی است که با کسی می بندیم. امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: «أَشرَفُ الخَلائِقِ الوَفاءُ»(29) با شرافت ترین مخلوقات وفاداری است. حضرت امیرالمؤمنین در فرمایشی دیگر می فرمایند: «مِن دَلائِلِ الایمانِ الوَفاءُ باالعَهد » (30) شخص با ایمان به عهد و پیمان خود پای بند است. ازجمله موارد نقاط ضعف اهل کوفه بی وفائی آنان است که در این امر (بی وفائی) مشهورند. ازجمله موارد بی وفائی کوفیان، بی وفائی نسبت به امیرالمؤمنین (ع) و امام حسن (ع) و بی وفائی آنان نسبت به حضرت مسلم بن عقیل (ع) است که قول یاری دادند و نقض عهد کردند و هم بی وفائی آنان نسبت به خود سید الشهداء (ع) که نامه هایی به آن حضرت نوشتند و وعده یاری دادند ولی دروقت لازم نه تنها به وعده خود وفا نکردند بلکه شمشیر بر رخ امام حسین (ع) کشیدند. امام حسین (ع) در روز عاشورا در خطبه ای انتقاد آمیز از بی وفائی آنها یاد می کند. قال الحسین (ع): تَبّاًلَکُم أَیَّتُها الجَماعَهَ و تَرَحاً، إستَصرَختُمُونا والهِین َ فَأَصرَخنا کُم مُوجِفینَ، سَلَلتُم عَلَینا سَیفاً لَنا فی ایمانِکُم »(31) امام حسین (ع) فرمود: مرگ و پریشانی بر شما ای مردم که حیران و سرگردان بودید و مارا به دادرسی خویش خواندید. همین که ما شتابان برای یاری و دادرسی شما آمدیم شمشیری که باید طبق سوگندهایتان برای یاری ما بکشید، به روی ما کشیدید. امام حسین (ع)، خود مصداق بارزی از وفاداری است. سید الشهداء(ع)عهدی باخدا بسته بود وبه نحو احسن به عهد خود وفا کرد در زیارت اربعین می خوانیم:« أشهَدُ أنَّکَ وَفَیتَ بِعَهدِ اللهِ » (32) یاران آن حضرت نیز نسبت به خود امام (ع) تا پای جان وفاداری خود را نشان دادند مخصوصاً قمر بنی هاشم (ع) که در وفاداری مشهور شد؛در زیارت آن حضرت می خوانیم: « اَشهَدُ لَکَ باالتَّسلیمِ والتَّصدیقِ و الوفآءِ و النَّصیحَهِ لِخَلَفِ النَّبیِّ صَلَی اللهُ علیه و آلِهِ المُرسَل » (33) گواهی می دهم که تو مقام تسلیم و تصدیق و وفاداری و خیرخواهی را نسبت به حسین (ع) فرزند پیامبرکه درود خدا بر او وآلش باد در حد کمال داشتی. امام حسین (ع) در شب عاشورا دروصف یارانش فرمودند: قال الحسین (ع):«فأنّی لااَعلَمُ أصحاباً أَوفی ولاخیراً مِن أصحابی»(34) همانامن باوفاتر و بهتر از یاران خودم سراغ ندارم. پیام های عاشورا به وارثان عاشورا رسیده است. راهپیمائی های هر ساله مردمی در اعلان وفاداری به نظام جمهوری اسلامی در سالروز پیروزی انقلاب و شعار «مااهل کوفه نیستیم علی تنها بماند» درسی است که مردم مسلمان ایران از وفاداران صحنه عاشورا آموختند.
ج ـ پیام های سیاسی اجتماعی عاشورا از دیدگاه روایات
1ـ امر به معروف و نهی از منکر: حادثه عاشورا دارای دو بعد میباشد: الف ـ بعد منطقی: پیام های عاشورا می باشد.ب ـ بعد عاطفی: بعد احساسات افراد نسبت به حادثه عاشورا می باشد بواسطه بعد عاطفی عاشوراست که پیام های عاشورا بویژه پیامهای اخلاقی آن در افراد تأثیر گذار است. امام حسین (ع) فرمودند: « من کشته اشک چشمم و با حزن و اندوه کشته شدم و برخداست که غمگینی به زیارت من نیاید مگر آنکه اورا شادان به اهل خود برگرداند »(35)گریه های امام سجاد (ع) نیز بعد از واقعه عاشورا برای ابلاغ پیام های عاشورا بوده است (36) قبلاً به چند مورد از دلایل قیام سید الشهداء (ع) اشاره شد ولی آنچه که ارزش این قیام را بالا می برد مسئله امر به معروف و نهی از منکر بود.(37) و نهضت عاشورا نیز، ارزش امر به معروف و نهی از منکر را بالا برد.(38)
آن حضرت در وصیتنامه خود به محمد حنفیه فرمود: « اُریدُ عَن آمُرَ باالمعروف ِ و اَنهی عَنِ المُنکَرِ»(39) اراده کرده ام که امر به معروف و نهی از منکر نمایم. امام حسین (ع) درفرمایشی دیگر در پاسخ شخصی که از علت قیام پرسید فرمودند: «الاتَرَونَ إلَی الحَقَّ لایُعمَلُ بِهِ، و إلَی الباطِلِ لایُتناهی عَنه »؟(40) آیا نمی بینید به حق عمل نمی شود؟آیا نمی بینید از باطل نهی نمی شود؟ امام صادق (ع) فرمود: کسی که بتواند جلوی مفاسد را بگیرد ولی نگیرد گویا دوست دارد که خداوند متعال معصیت شود. چنین کسی اعلان دشمنی با خدا کرده است.(41) اهل بیت عصمت وطهارت نیز در طول زمان اسارت امر به معروف و نهی از منکر نمودند که نمونه آن در مسجد شام بود وقتیکه آن خطیب بدبخت دستگاه اموی شروع به سبّ حضرت علی و امام حسین(علیهما السلام) کرد که در آن هنگام امام سجاد (ع) فرمود: « وَیلُکَ أَیُّها الخاطِب اِشتَرَیتَ مَرضاهِ المَخلوقِ بِسَخَطِ الخالِقِ فَتَبَوَّأ مَقعَدَکَ مِن النّار ».(42) وای بر تو ای خطیب، برخوش آمدن یک آدم، خدا را به غضب آوردی جایگاه تو در جهنم است. امام سجاد (ع) نیز در مسأله امر به معروف و نهی از منکر مسیر پدر بزرگوار را ادامه دادند و باآن خطبه آتشین که در مسجد شام ایراد نمودند تار و پود بنی امیه را رسوا و مفتضح ساختند و آنهارا برای همیشه تاریخ به زباله دان تاریخ سپردندو عاشورا را برای همیشه تاریخ زنده نگه داشتند. در زیارت مطلقه امام حسین (ع) می خوانیم:« اَشهَدُ أَنَّکَ قَد اَقَمتَ الصّلوه، و آتَیتَ الزَّکاه و أَمَرتَ باالمعروف و نَهَیتَ عَنِ المُنکَرِ» (43)شهادت می دهم که تو نماز را بپا داشتی و زکات دادی و امت را امر به معروف و نهی از منکر کردی. حد و مرز امر به معروف و نهی از منکر در جائی است که ضرر جانی، مالی، عرضی در کار نباشد ولی اگر چنین ضررهایی در کار باشد باید امر به معروف و نهی از منکر ترک شود. اما شرایط در زمان امام حسین (ع) به گونه ای بود که اسلام برای امر به معروف و نهی از منکر اهمیتی بالاتر از جان و مال و حیثیت انسان قائل بود؛بنابراین هیچ چیز نمی توانست اسلام را از نابودی نجات دهد مگر خون مطهر اباعبدالله (ع) و آن حضرت جهاد که از سخت ترین مصادیق امر به معروف و نهی از منکر است را انتخاب کرد و ریشه ظلم امویان را از جا برکند و اسلام را زنده نمود. استقلال و عزت یک جامعه به امر به معروف و نهی از منکر آن جامعه بستگی دارد. مسلمانان درکشورهای اسلامی باید به این پیام عاشورا (امر به معروف و نهی ازمنکر) توجه ویژه ای داشته باشند. عاشورا به مسلمانان پیام داد که نباید در برابر منکرات بویژه تهاجم فرهنگی دشمنان سستی نشان داد که آنها هدفشان از این امر تسلط برآن کشورهاست. به عنوان نمونه در کشورمسلمان اندلس، یهودیت و مسیحیت شروع به ترویج آئین خود کردند و مسلمانان نسبت به این موضوع عکس العملی از خود نشان ندادند(نهی از منکر نکردند) وقتی عقاید مسلمین ضعیف شد، انسجام اسلامی خود را در دفاع از کشور ازدست دادند وقتی اتحاد و انسجام ازبین رفت، کشور اشغال شد.
2-آزادگی: دهخدا کلمه آزادگی را جوانمردی، اصالت، نجابت، شرافت و مروت تعریف می کند. (44) حادثه عاشورا، جلوه بارزی از روح آزادگی درمورد امام حسین (ع) و خاندان اوست، آن حضرت از میان دو امر؛ یعنی زندگی با ذلت و شهادت، شهادت را پذیرفت و در دست خواری برای بیعت با یزید دراز نکرد. روح آزادگی امام (ع) سبب شد که وقتی لشکر میان اوو خیمه ها حائل وفاصله انداختندوقصد تعرض به خیام کردند امام (ع) فرمودند: فَصاحَ(ع): «وَیلَکُم یا شیعَهَ آل أبی سفیانٍ إن لَم یَکن دینٌ و کُنتُم لا تَخافونَ المَعاد، فکُونُوا أَحراراً فی دُنیاکُم»(45) وای برشما پیروان خاندان ابوسفیان، اگر دینی ندارید و از روز بازپسین شما را پروایی نیست، پس لااقل در دنیای خود آزاد مرد باشید. حضرت اباعبدالله (ع) زندگی با حکومت یزید را که سرتا پا جنایت و فساد بود را ذلت محض می دانست به همین جهت به جهانیان پیغام داد که «مرگ سرخ به از زندگی ننگین است» نمونه بارز حریت در صحنه کربلا، حر بن یزید ریاحی بود. روحیه آزادگی او سبب شد که از سپاه کفر جدا شود و به لشکر حق بپیوندد و با این عمل خود را از عذاب الهی نجات دهد و چون به شهادت رسید امام حسین (ع) بر بالین اوحضور یافت و فرمود:« أنتَ حُرٌّ کَما سَمَّتکَ أٌمُّکَ، و أَنتَ حُرٌّ فی الدنیاوأنتَ حُرٌّ فی الآخرهِ» (46) تو آزاده ای همانگونه که مادرت نامت را حر نامید و تو دردنیا و آخرت آزاده می باشی. مردم ایران هم با تأسی از پیام های عاشورا مرگ باعزت رابر زندگی با ذلت حکومت طاغوت ترجیح دادند و خونها ریخته شد و شکنجه ها تحمل کردند تابه آزادگی رسیدند. امیرالمومنین (ع) در فرمایش گهر باری می فرمایند: «اگر دلت می خواهد آزاد زندگی کنی، مثل بردگان و بندگان زحمت بکش، کار کن، رنج بکش، ودست از مال فرزندان آدم عموماً هر که می خواهد باشد و لو حاتم طائی ببند.» (47)
2ـ عدالت: عدل در لغت تسویه، موازنه، نظر و مثل، همتا، مانند، پیمانه، پاداش، فریضه، فدیه، و ضد ظلم وجور معنا شده است. جمع عدل،: اعدال و عدلاء است (48)عدالت ف رسالت همه انبیاء و اولیاء است حضرت علی (ع) در اجرای عدالت پس از رسول خدا برترین نمونه در اجرای عدالت است تا آنجا که اورا شهید عدالت می دانند حضرت امیر المومنین (ع) فرمودند:«واللهِ لَهِیَ أََحَبَّ إلَیَّ مِن إمرَتِکُم، الّا أن أُقیمَ حقّاً، أوأَدفَعَ باطِلاً»به خدا سوگند، همین کفش بی ارزش نزد من از حکومت بر شما محبوبتر است مگر آنکه حقی را بپا دارم یا باطلی را دفع نمایم.(49) امام حسین (ع)، را هم باید شهید راه عدالت نامید. در زیارتنامه آن حضرت در اول ماه رجب می خوانیم:«أَشهَدُ أنَّکَ قَد أمَرتَ بِالقِسطِ وَالعَدل ِ وَ دَعَوتَ اِلیهِما».(50) گواهی می دهم که تو خلق را امر به عدل و داد کردی، و به این صفات دعوت فرمودی. امام حسین (ع) در برابر حکومتی قیام کرد که کوچکترین عدالت در آن به چشم نمی خورد، بنی امیه هر روز بر ظلم وجور و تاراج بیت المال مسلمین می افزودند و فقرا فقیرتر و اغنیاء ثروتمند تر می شدند، علاوه بر اینکه حکومت مشروع از آن آل علی (ع) بود نه از آن ابوسفیان و حکومت امویان غاصبانه بود. امام حسین (ع) از کثرت گناه و فساد و بی عدالتی در جامعه رنج می برد، شب ها نزد قبر جدش پیامبر (صلوات الله علیه وآله وسلم) می رفت و از دست امت شکایت می فرمود تا اینکه شبی پیامبر (ص) را در عالم خواب دید که به او فرمود «حبیبی یا حسین! إنَّ أباک و أمِّکَ و أخاکَ قَدقدّموا عَلیَّ و هم إلیک مُشتاقون َ، و إنَّ لَکَ فی الجَنَّهِ دَرَجاتٌ لَن تَنالُها إلّا باالِشَّهادَهِ» (51)عزیز من ای حسین! پدرت و مادرت و برادرت نزد من آمده اند و آنها آرزومند تو هستند و همانا تو را دربهشت مقاماتی است که به آن مقامات نرسی مگر با شهادت. امام حسین (ع) در وصیت نامه ای که به برادر خود محمد حنفیه نوشت علت قیام خود را اینگونه بیان فرمود: قال الحسین (ع):« إنَّما خَرَجت ُ لِطَلَبِ الإصلاحِ فی اُمَّهِ جَدِّی» (52) همانا من قیام کردم برا اصلاح امت جدم رسول الله (ص). یکی از مصادیق اصلاح جامعه اجرای عدالت اجتماعی می باشد بنابراین حضرت سید الشهداء(ع) نیز شهید راه عدالت شد. عاشورا به جهانیان پیام داد که باید در مقابل بی عدالتی واکنش نشان داد که سعادت دنیوی واخروی افراد و اجتماع در سایه عدالت اسلامی تأمین می گردد. پیام اجرای عدالت عاشورا به مردم ایران هم رسید و آنان حکومت دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهی را که از هر لحاظ نمونه آشکار بی عدالتی بود به رهبری فرزندی از سلاله حسین (ع) متلاشی کردند.

دـ پیام های عرفانی عاشورا از دیدگاه روایات 

1ـ اخلاص: در فصل قبل به مهمترین پیام های سیاسی و اجتماعی عاشورا اشاره شد و لی دردرون این پیام ها، پیام های دیگری از حادثه عاشورا به چشم می خورد که از آن جمله جهاد فی سبیل الله است که خود از مصادیق نهی از منکر است. امام حسین (ع) عملا نشان داد که انسان دریک زمان می تواند هم عارف باشد و هم مجاهد، هم روح عرفانی داشته باشد وهم روح حماسی. مهلت گرفتن شب عاشورا برای راز ونیاز به درگاه حضرت حق، چهره عرفانی سید الشهداء(ع) است و جنگ دلیرانه آن حضرت در روز عاشورا با حال خستگی، تشنگی و داغ دیدگی از نمونه بارز چهره حماسی امام حسین (ع) است.ضد ریا، اخلاص است و آن عبارت است از خالص ساختن قصد از غیر خدا و پرداختن نیت ها از سوی ما سوی الله.(53) به عبارت دیگر کار را برای رضای خدا انجام دادن وغیر خدا را نادیده گرفتن اخلاص است. اسلام به اعمال خالصانه توجه دارد و عمل امیخته باخودنمائی را بی اعتبار می داند قال الصادق (ع) «لا یَصیرُ العَبدُ عَبداً خالِصاً لله عزوجل حتّی یَصیرَالمَدح ُ و الذَّمُّ عِندَهُ سَوادٌ».(54) بنده، بنده خالص خدا نمی گردد تا ستایش و نکوهش نزد او مساوی گردد. در زمان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) افراد زیادی بودند که در جنگها در رکاب حضرت می جنگیدند اما در باره هیچکدام این حدیث واردنشد، «ضَربَهُ علیٍّ یومَ الخَندَق أفضَلُ من عبادهِ الثّقلین»(55) یک شمشیر زدن علی (ع) در جنگ خندق بالاتر از عبادت جن و انس است. این است معنای کمال اخلاص. امام حسین (ع) در وصیتنامه خود به محمد حنفیه فرمود: «وأنّی لَم أخرُجُ أشِراً، ولابَطِراً، ولا مُفسداً، ولا ظالماً، وانّما خَرَجت ُ لِطَلَبِ الأصلاح ِ فی أمَّهِ جَدّی»(56)من خروج نکردم برای راحت طلبی، و نه خوش گذرانی، ونه به منظور فساد، و نه از روی ستم، بلکه مقصودم اصلاح امت جدم می باشد.
عاشورا تجلیگاه تصفیه انسانهای مخلص است. امام حسین (ع) سردار مخلص در زمان خود بود که درس اخلاص به پروردگار را به لشگر خود آموخت و آیندگان نیز درس اخلاص را در مکتب حسین (ع) آموختند. هر چه،معرفت انسان نسبت به ذات پروردگار بیشتر شود عاطفه وی نیز عمیق تر می گردد. از این جاست که حضرت اباعبدالله (ع)، در واقعه کربلا با یک دید عقلانی الهی و با نهایت خلوص نیت بروز و ظهور کردند. امام حسین (ع)برای حمایت از دین همه هستی خویش را در برابر ذات اقدس ربوبیت درطبق اخلاص گذاشت آن حضرت به علم امامت می دانست که این قوم اورا شهید واهل بیتش را اسیر و در انظار عمومی می گردانند ولی اخلاص آن حضرت سبب شد که همه مصائب را تحمل کند. قال الأمام الحسن (ع):« لایَومَ کَیومِکَ یا اباعبدالله (ع)»(57). هیچ روزی مثل روز مصیبت تو نیست. شب عاشورا امام حسین (ع) خطبه ای در جمع اصحاب خواند و فرمود:« اکنون شب است و تاریکی شما را فرا گرفته است آن را شتر سواری خود انگارید و هریک دست یک تن از اهل بیت مرا بگیرد ودر دهها و شهرها پراکنده شوید تا خداوند فرج دهد، برای اینکه این مردم مرا می خواهند و چون به من دست یابند، با دیگران کاری ندارند.» در آن هنگام زهیر بن قین برخاست و گفت: دوست دارم کشته شوم باز زنده شوم تا هزار مرتبه تا اینکه تو و جوانانت زنده بمانی(58) مکتب حسین (ع) چنین یاران مخلصی می پروراند در تاریخ معاصر نیز باید از اخلاص حضرت امام (ره) یاد کنیم که اخلاص او شعبه ای از اخلاص عاشوراییان بود، اخلاص امام (ره) علت توفیق او در براندازی حکومت شاهنشاهی و تشکیل حکومت اسلامی شد.
2ـ شهادت طلبی: روح انسانهای بزرگ درجسم، همانند شخص زندانی است که هر لحظه آرزوی رهایی از قید و بند دارد، هر چه انسان معرفتش به ذات کبریائی خداوند بیشتر باشد تعلقاتش به مادیات کمتر است.انسانهای عاشق حقیقت، مرگ راپلی می دانند برای وصول به محبوب خویش، به همین جهت از مرگ هراسی ندارند. امیر المومنین (ع) در فرمایشی خطاب به کوفیان می فرماید:«واللهِ لَو لارجائی الشَّهادَهَ عِندَ لِقائی العَدُوِّ ولوقد حُمَّ لی لقاؤُهُ لَقرَّبتُ رکابی ثُمَّ شَخَصتُ عَنکُم».(59) به خدا سوگند! اگر امیدواری به شهادت در راه خدا را نداشتم، پای در رکاب کرده از میان شما می رفتم. درشب نوزدهم ماه مبارک رمضان که ابن ملجم ملعون در محراب عبادت به آن حضرت ضربت زد فرمود «فُزتُ و ربِّ الکَعبَهَ». به خدای کعبه راحت شدم. عاشورا نیز تجلیگاه شهادت طلبی امام حسین (ع) ویاران اوست شهادت امام حسین (ع) با آن وضع جانسوز، مظلومیت و حقانیت اهل بیت (ع) را آشکار ساخت و هنگامیکه پیشنهاد و بیعت با یزید مطرح شد استوار در برابر یزیدیان ایستاد و شهادت را برچنین ذلتی (بیعت با یزید) ترجیح داد. آن حضرت شهادت را جز سعادت و وصال به معشوق نمی دانست و به همین جهت بود که روز عاشورا هر چه به شهادت نزدیک می شد برافروخته تر می شد. در مسیر کربلاحر همراه امام (ع) بود. او به امام حسین (ع) می گفت: « از برای خدا جان خویش را پاس دار که من یقین دارم اگر قتال کنی کشته می شوی »(60) امام حسین (ع) بعد از ذکر اشعاری فرمود « شأن من شأن کسی نیست که از مرگ بترسد، چه آسان است مرگ در راه رسیدن به عزت و احیاءحق، مرگ با عزت زندگی جاودانه است، وزندگی با ذلت مرگی است که حیاتی در برندارد، آیا مرا از مرگ می ترسانی »(61) بنی هاشم نیز شهادت در راه خدا را آرزو داشتند نمونه های زیر مؤیّد این کلام است: الف ـ در شب عاشورا حضرت قاسم (ع) از امام حسین (ع) سؤال کرد که آیا من هم فردا کشته می شوم، امام حسین (ع) به او فرمود: مرگ در نظر تو چگونه است؟ قاسم (ع) فرمود: از عسل شیرین تر است.(62) ب ـ از دیگر بنی هاشم که میراث دار روح بلند شهادت است حضرت علی اکبر (ع) می باشد. در روایتی چنین نقل شده است: آنگاه که امام حسین (ع)از منزلگاه «قصر بنی مقاتل»می گذشتند، امام (ع) اندکی به خواب می روند، علی اکبر (ع) نیز پشت سر پدر در حرکت است، ناگاه سید الشهداء (ع) کلمه استرجاع(انّا لله و انّا إلیه راجعون)(63) مااز خداییم و به سوی خدا باز می گردیم بر زبان جاری می کنند علی اکبر (ع) چون سبب را از پدر جویا شد حضرت اباعبدالله (ع) فرمودند: سواری رادیدم که می گفت:«القومُ یسیرونَ و المُنا یاسَتری إلیهِم » این کاروان به سوی مرگ می رود و مرگ هم آنها را استقبال می کند. علی اکبر (ع) فرمود: مگر ما بر حق نیستیم، امام حسین (ع) فرمود: بله ما بر حقیم آن گاه علی اکبر (ع) عرضه داشت: اگر ما برحقیم پس از کشته شدن باکی نداریم. در آن هنگام امام حسین (ع) دعائی در حق مادر علی اکبر (ع) فرمودند.(64) مکتب امام حسین (ع) چنین انسانهای وارسته و دل از زندگی دنیا بریده و عاشق شهادت می پروراند. چنین مکتبی در هیچ جای دنیا که انسانهایی فانی، وغرق در وجود باری تعالی تربیت کند پیدا نخواهد شد. پیام شهادت طلبی عاشورا پس از قرن هاکه از حادثه عاشورا گذشت به گوش مردم ایران رسید و روحیه شهادت طلبی در آنان ایجادنمود که باعث شد با دست خالی در مقابل دشمنی نیرومند و تابه دندان مسلح در هشت سال جنگ تحمیلی ایستادگی و جان فشانی، و دشمن را ناکام و ذلیل کنند. در پایان، مطلب را با حدیثی از امام سجاد (ع) مزین می کنیم که فرمودند:« هیچ روزی سخت تر از روز احد برای حضرت رسول (ص) نبود که در آن روز عمویش حضرت حمزه شیر خدا و شیر رسول خدا، کشته شد و بعد از آن روز سخت تر از روز موته نبود که پسر عمویش حضرت جعفر ابن ابیطالب کشته شد. سپس فرمود: هیچ روزی مثل روز عاشورا، روز امام حسین (ع) نیست چراکه سی هزار نفر که به گمان خود امت پیغمبر (ص) بودند، جمع شدند و هر یک قربهً الی الله برای کشتن پسر پیغمبر (ص) خود را آماده کرده بود، در حالیکه آن حضرت آنها را نصیحت و موعظه کرد، اما نصیحت پذیر نشدندتا اینکه او را از راه دشمنی کشتند.(65)
نتیجه گیری:
امام حسین (ع) هنگام پیشنهاد بیعت با یزید یک جمله فرمودند که تمام پیام هایی را که ذکر شد را در بر دارد. امام حسین (ع) فرمود: «و مِثلی لایُبایِعُ مِثلَهُ »(66) همچون منی، به چنین کسی (یزید) بیعت نخواهد کرد. ولی حضرت نفرمود: «أنا لا اُبایِعُهُ» من با یزید بیعت نمی کنم. چون امام حسین (ع) می خواست این پیام را به جامعه تشیع برساند که صرفاً امام حسین (ع) نبود که نبایستی با یزید بیعت کند بلکه در هر عصر و زمانی حسینی هست و در طرف مقابل او یزیدی که حسین های زمان نباید تسلیم یزیدیان عصر خود شوند.مطالعه پیام های عاشورا از دیدگاه روایات این دستاورد را نصیب جامعه تشیع می کند که انسانها عاشورا را در ظاهر یک روز نبینند بلکه در واقع باید عاشورا از دیدگاه اینکه به بلندای تمام قرون و اعصار تاریخ است نگریسته شود. اگر ابن سعد در عصر عاشورا جسد های مطهر شهداء (ع) را لگد کوب سم اسب ها کرد، ولی پیام های عاشورا از بین نرفت و لگد کوب نشد و در هر زما ن و مکانی برای تمام تاریخ الگوی بشریت است.اینکه گفته اند « کُلُّ یومٍ عاشورا و کلُّ أرضٍ کربلا » هر روز عاشورا است و هرسرزمینی کربلاست. مراد همین بقاء پیام های سرتا سر انسان ساز عاشورا است پیام های عاشورا محدود به کشورهای مسلمان نشد بلکه محدوده جغرافیایی آن به کشورهای کفر مثل آمریکا کشیده شده است تا جایی که مهاتما گاندی بنیانگذار هند نوین می گوید: « اگر بخواهیم هند را نجات دهیم باید همان را هی را بپاییم که حسین بن علی (علیهما السلام) پیمود.»(67) از آنچه در این مقاله گفته شد نتیجه گرفته می شود که مطالعه وعمل به پیام های عاشورا سبب حرکت انسانها درخط و ومشی اباعبدالله (ع) می شود و وقتی چنین شد جامعه عاشورائی می شود و نتیجه عاشورائی شدن اجتماع شمول رحمت و مغفرت و رضوان الهی را برآن جامعه،و سعادت دنیا و آخرت را در پی دارد.

پی نوشت ها :

1. به نقل از وب سایت راسخون
2. مرتضی، مطهری، حماسه حسینی، جلد 1، ص 211
3. محسن، برزگر، عاشورا تبلور حماسه وعرفان در شور و شعور حسینی، ص 20
4. شیخ ابوصادق، سلیم بن قیس هلالی عامری کوفی، کتاب سلیم بن قیس هلالی، جلد 1، ص 53
5. محمد تقی مصباح، آذرخشی دیگر از آسمان کربلا، ص 106 به نقل از: مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، جلد 46، باب 37، روایت 2
6. نهج البلاغه، خطبه 34، ص 86
7. محمد، معین، ]دکتر [، فرهنگ معین، جلد 1، ص 724
8. مرتضی، مطهری، حماسه حسینی، جلد 1، ص 211
9. آل عمران، (2)، آیه 19
10. عنکبوت،(26)، آیه 45
11. نهج البلاغه، حکمت 136، ص 658
12. سید حسین، قریشی سبزواری، درسهایی از نهضت عاشورا، ص 36
13. حاج شیخ عباس، قمی، ]محدث[، مفاتیح الجنان، ص 815
14. مرکز تحقیقات باقر العلوم (ع)، موسوعه، کلمات امام حسین (ع)، ص 285 به نقل از ابن طاووس، علی بن موسی، لهوف، ص 10
15. طبری، محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، جلد 7، ص 2905
16. نهج البلاغه، خطبه 110، ص 210
17. روح الله، خمینی، صحیفه امام، جلد 16، ص 348
18. مرتضی، مطهری، حماسه حسینی، جلد 2، ص 196
19. به نقل از نرم افزار تبیان
20. علی بن موسی، سید بن طاووس، لهوف، مترجم: سید احمد قهری، ص 228
21. حاج شیخ عباس، قمی ]محدث قمی [ ترجمه نفس المهموم، مترجم: حاج میرزا ابوالقاسم شعرانی، ص 115
22. شرح غرر الحکم، جلد 2، ص 162، به نقل از پایگاه اینترنتی حوزه
23. مجمع البحرین، واژه غیرت به نقل از: نرم افزار تبیان
24. مرکز تحقیقات باقر العلوم (ع)، موسوعه کلمات امام حسین (ع)، ص 504
25. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، جلد 5، ص 535 به نقل از: سایت وبلاگ
26. علی بن موسی، ابن طاووس، لهوف، مترجم: سید احمد قهری، ص 244
27. به نقل از نرم افزار تبیان
28. مجلسی، محمد باقر]علامه [، بحارالانوار، جلد 104، باب 91، به نقل از نرم افزار تبیان
29. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، جلد 10، ص 602 به نقل از نرم افزار تبیان
30. همان، ص 603
31. مرکز تحقیقات باقر العلوم (ع)، موسوعه کلمات امام حسین (ع)، ص 422
32. حاج شیخ عباس، قمی ]محدث قمی [ مفاتیح الجنان، ص 917
33. همان، زیارت حضرت ابوالفضل (ع)، ص 851
34. مرکز تحقیقات باقر العلوم (ع)؛موسوعه کلمات امام حسین (ع) ص 395 به نقل از طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، جلد 3، ص 315
35. حاج شیخ عباس، محدث قمی، نفس المهموم، مترجم: حاج میرزا ابوالحسن شعرانی، ص 17
36. درزیارت اربعین خطاب به امام حسین (ع) می خوانیم:« اَلسَّلام ُ علی أَسیرِالکُرُبات و قَتیلِ العَبَرات» سلام برتو ای گرفتار اندوه و بلا و کشته اشکهای روان
37. هر عملی که شارع نسبت به انجام آن امر نماید، معروف است به عبارت دیگر تمام هدفهای مثبت اسلامی و هر عملی که شارع نسبت به آن نهی کند منکر است به عبارت دیگر تمام هدفهای منفی اسلامی.
38. مرتضی، مطهر ی، حماسه حسینی، جلد 2، ص 121
39. مرکز تحقیقات باقر العلوم (ع)، موسوعه کلمات امام حسین (ع)، ص 291
40. همان، ص 356
41. به نقل از پایگاه اینترنتی پرجو
42. محمد باقر، مجلسی، [علامه]، بحارالانوار، جلد 45، ص 137
43. حاج شیخ عباس، محدث قمی [محدث]، مفاتیح الجنان، زیارت مطلقه امام حسین (ع)، ص 835
44. دهخدا، علی اکبر؛فرهنگ دهخدا، جلد 1، ص 83، به نقل از نرم افزار پرجو (سرچ اینترنتی)
45. علی بن موسی، ابن طاووس، لهوف، مترجم:سید احمد قهری، ص 172
46. مجلسی، محمد باقر، [علامه]،بحارالانوار، جلد 44، ص 32، به نقل از نرم افزار تبیان
47. عباس، عزیزی، علی (ع) از زبان استاد شهید مطهری، ص 246
48. احمد، سیاح، فرهنگ عربی - فارسی، جلد 3،ص 85
49. نهج البلاغه، خطبه 33، ص 84
50. حاج شیخ عباس، محدث قمی [محدث]، مفاتیح الجنان، ص 674
51. مرکز تحقیقات باقر العلوم (ع)، موسوعه کلمات امام حسین (ع)، ص 291
52. همان، ص 291
53. به نقل از پایگاه اینترنتی پرس و جو
54. معاونت امور دفاتر و روحانیون، راهنمای تبلیغ، ص 48، به نقل از: مجلسی، محمدباقر، [علامه] بحارالانوار، جلد 73، ص 294
55. عباس، عزیزی، علی (ع) از زبان شهید مطهری، ص 194
56. مرکز تحقیقات باقر العلوم (ع)، موسوعه کلمات امام حسین (ع)، ص 291
57. شیخ عبدالله، بحرانی اصفهانی، عوالم امام حسن (ع)، ص 271
58. حاج شیخ عباس، محدث قمی، ترجمه نفس الهموم، مترجم: حاج میرزا ابوالقاسم شعرانی، ص 115
59. نهج البلاغه، خطبه 119،ص 228
60. حاج شیخ عباس، قمی (محدث)، ترجمه نفس الهموم،مترجم: حاج میرزا ابوالحسن شعرانی، ص 95
61. مرکز تحقیقات باقر العلوم (ع)، موسوعه کلمات امام حسین (ع)، ص 360
62. به نقل از نرم افزار تبیان
63. سوره بقره، (2)، آیه 156
64. محن، برزگر، عاشورا تبلور حماسه وعرفان در شور وشعور حسینی، ص 143، به نقل از: جفعریان، رسو ل، تأملی در نهضت عاشورا، ص 90
65. محمد باقر، مجلسی، [علامه]، بحارالانوار، جلد 44، ص 298
66. علی بن طاووس، ابن طاووس، مترجم: سید احمد قهری زنجانی، ص 50
67. حاج شیخ علی، ربانی خلخالی، چهره درخشان حسین بن علی (علیهما السلام)، ص 111


[ شنبه 90/9/26 ] [ 1:9 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
<   <<   21   22   23   24   25   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????