پیغمبر اکرم، مجموعه احکام اسلامی را آورد
حالا اندکی قضیه را توضیح بدهم برادران وخواهران نمازگزار عزیز، پیغمبر اکرم و هر پیغمبری وقتی که می آید، یک مجموعه ی احکام را می آورد. این احکامی که می آورد، بعضی فردی است، برای این است که انسان، خودش را اصلاح کند؛ بعضی اجتماعی است، برای این است که دنیای بشر را آباد و اداره کند و اجتماعات بشر را به پا بدارد. مجموعه ی احکامی است که به آن، نظام اسلامی می گویند.
خوب، اسلام بر قلب مقدس پیغمبر اکرم نازل شد؛ نماز را آورد، روزه، زکات، انفاقات، حج، احکام خانواده، ارتباطات شخصی، جهاد فی سبیل الله، تشکیل حکومت، اقتصاد اسلامی، روابط حاکم و مردم، و وظایف مردم در مقابل حکومت را آورد. اسلام، همه ی این مجموعه را بر بشریت عرضه کرد؛ همه را هم پیغمبر اکرم بیان کرد.
«ما من شیء یقربکم من الجنة و یباعدکم من النّار الا و قدنهیتکم عنه و امرتکم به »؛(1) پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و اله )، همه ی آن چیزهایی را که می تواند انسان و یک جامعه ی انسانی را به سعادت برساند، بیان کرد؛ نه فقط بیان، بلکه آنها را عمل و پیاده کرد. خوب، در زمان پیغمبر، حکومت اسلامی و جامعه ی اسلامی تشکیل شد، اقتصاد اسلامی، پیاده شد، جهاد اسلامی برپا و زکات اسلامی گرفته شد؛ یک کشور و یک نظام اسلامی شد. مهندس این نظام و راهبر این قطار در این خط، نبیّ اکرم و آن کسی است که به جای او می نشیند.
خط هم روشن و مشخص است. باید جامعه ی اسلامی و فرد اسلامی از این خط، برروی این خط و در این جهت و از این راه حرکت کند؛ که اگر چنین حرکتی هم انجام بگیرد، آن وقت انسانها به کمال می رسند، انسانها صالح و فرشته گون می شوند، ظلم در میان مردم از بین می رود، بدی و فساد، اختلاف، فقر و جهل از بین می روند، بشر به خوشبختی کامل می رسد و بنده ی کامل خدا می شود. اسلام این نظام را به وسیله ی نبی اکرم آورد و در جامعه ی آن روز بشر پیاده کرد. در کجا؟ در گوشه یی که اسمش مدینه بود و بعد هم به مکه وچند شهر دیگر توسعه داد.
اگر نظام و جامعه اسلامی دچار انحراف اساسی شد تکلیف چیست؟
خوب، سؤالی در این جا باقی می ماند و آن این که اگر این قطاری را که پیغمبر اکرم بر روی این خط، به راه انداخته است، دستی، یا حادثه یی آمد و این قطار را از خارج کرد، تکلیف چیست؟ اگر جامعه ی اسلامی منحرف شد، اگر این انحراف به جایی رسید که خوف انحراف کل اسلام و معارف اسلام بود، تکلیف چیست؟
دو جورانحراف داریم؛ یک وقت مردم فاسد می شوند - خیلی وقتها چنین چیزی پیش می آید-اما احکام اسلامی از بین نمی رود؛ لیکن یک وقت مردم که فاسد می شوند، حکومتها هم فاسد می شوند، علما و گویندگان دین هم فاسد می شوند! از آدمهای فاسد، اصلاً دین صحیح صادر نمی شود؛ قرآن و حقایق را تحریف می کنند، خوبها را بد، بدها را خوب، منکر را معروف و معروف را منکر می کنند! خطی را که اسلام- مثلاً به این سمت کشیده است، صد و هشتاد درجه به سمت دیگر عوض می کنند! اگر جامعه و نظام اسلامی به چنین چیزی دچار شد، تکلیف چیست؟
تکلیف را گفته اند امّا شرایط عمل به آن فراهم نبود
البته پیغمبر فرموده بود که تکلیف چیست؛ قرآن هم فرموده است: « من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبهم و یحبونه »(2) تا آخر -و آیات زیاد و روایات فراوان دیگر و همین روایتی که حالا از قول امام حسین برایتان نقل می کنم
امام حسین علیه السلام، این روایت پیغمبر را برای مردم خواند. پیغمبر فرموده بود؛ اما آیا پیغمبر می توانست به این حکم الهی عمل کند؟ نه، چون این حکم الهی وقتی قابل عمل است که جامعه، منحرف شده باشد. اگر جامعه، منحرف شد، باید کاری کرد؛ خدا حکمی در این جا دارد. در جوامعی که انحراف به حدّی پیش می آید که خطر انحراف اصل اسلام است؛ خدا تکلیفی دارد؛ خدا انسان را در هیچ قضیه یی بی تکلیف نمی گذارد.
پیغمبر، این تکلیف را فرموده است - قرآن و حدیث گفته اند - اما پیغمبر که نمی تواند به این تکلیف عمل کند.
چرا نمی تواند؟-چون این تکلیف را آن وقتی می شود عمل کرد که جامعه، منحرف شده باشد. جامعه در زمان پیغمبر و زمان امیرالمؤمنین که جامعه، به آن شکل منحرف نشده است؛ در زمان امام حسن که معاویه در رأس حکومت است، اگر چه خیلی از نشانه های آن انحراف، پدید آمده است، اما هنوز به آن حدی نرسیده است که خوف تبدیل کلی اسلام وجود داشته باشد.
شاید بشود گفت در برهه یی از زمان، چنین وضعیتی هم پیش آمد؛ اما در آن وقت، فرصتی نبود که این کار انجام بگیرد - موقعیت مناسبی نبود-این حکمی را که جزو مجموعه ی احکام اسلامی است، اهمیتش از خود حکومت، کمتر نیست؛ چون حکومت، یعنی اداره ی جامعه. اگر جامعه به تدریج از خط، خارج و خراب و فاسد شد و حکم خدا تبدیل شد، اگر ما آن حکم تغییر وضع و تجدید حیات- یا به تعبیر امروز انقلاب، اگر آن حکم انقلاب- را نداشته باشیم، این حکومت به چه دردی می خورد؟
اهمیت حکم برگرداندن جامعه منحرف به خط اصلی
پس اهمیت آن حکمی که مربوط به برگرداندن جامعه ی منحرف به خط اصلی است، ازاهمیت خود حکم حکومت، کمتر نیست. شاید بشود گفت که اهمیتش از جهاد با کفار، بیشتر است. شاید بشود گفت اهمیتش از امر به معروف و نهی از منکر معمولی در یک جامعه ی اسلامی، بیشتر است. حتّی شاید بشود گفت اهمیت این حکم، از عبادات بزرگ الهی و از حج، بیشتر است.
چرا؟ برای خاطر این که در حقیقت این حکم، تضمین کننده ی زنده شدن اسلام است؛ بعد از آن که مشرف به مردن است، یا مرده و از بین رفته است.
خوب، چه کسی بایداین حکم را انجام بدهد؟ چه کسی باید این تکلیف را به جا بیاورد؟
یکی از جانشینان پیغمبر، وقتی در زمانی واقع بشود که آن انحراف، به وجود آمده است؛ البته به شرط این که موقعیت مناسب باشد. چون خدای متعال، به چیزی که فایده ندارد، تکلیف نکرده است. اگر موقعیت مناسب نباشد، هر کاری بکنند، فایده یی ندارد؛ اثر نمی بخشد. باید موقعیت مناسب باشد.
البته موقعیت مناسب بودن هم معنای دیگری دارد؛ نه این که بگوییم چون خطر دارد، پس موقعیت مناسب نیست؛ مراد این نیست. باید موقعیت مناسب باشد؛ یعنی انسان بداند این کار را که کرد، نتیجه یی بر آن مترتب می شود؛ یعنی ابلاغ پیام به مردم خواهد شد، مردم خواهند فهمید و در اشتباه نخواهند ماند. این، آن تکلیفی است که باید یک نفر انجام می داد.
زمان امام حسین علیه السلام هم آن انحراف بزرگ پیدا شد و هم موقعیت مناسب فراهم آمد
حالا در زمان امام حسین علیه السلام، هم آن انحراف به وجود آمده، هم آن فرصت پیدا شده است. پس امام حسین باید قیام کند؛ انحراف پیدا شده است. برای این که بعد از معاویه، کسی به حکومت رسیده است که حتّی ظواهر اسلام را هم رعایت نمی کند! شرب خمر و کارهای خلاف می کند! تعرضات و فسادهای جنسی را واضح انجام می دهد! علیه قرآن حرف می زند، علناً شعر بر خلاف قرآن و بر رد دین می گوید، علناً مخالف با اسلام است!
منتها چون اسمش رئیس مسلمانهاست، نمی خواهد اسم اسلام را براندازد. او عامل به اسلام، علاقه مند و دلسوز به اسلام نیست؛ بلکه با عمل خود، مثل چشمه یی که از آن مرتب آب گندیده تراوش می کند و بیرون می ریزد و همه ی دامنه را پر می کند، دارد از وجود او آب گندیده می ریزد و همه ی جامعه اسلامی را پر خواهد کرد!حاکم فاسد، این جوری است دیگر، چون حاکم، در رأس قلّه است، آنچه از او تراوش کند، در همان جا نمی ماند- بر خلاف مردم عادی - بلکه می ریزد و همه ی قلّه را فرا می گیرد.
مردم عادی، هر کدام جای خودشان را دارند. البته هر کس که بالاتر است، هرکس که موقعیت بالاتری در جامعه دارد، فساد او ضررش بیشتر است. فساد آدمهای عادی، ممکن است برای خودشان، یا برای عده یی دور و برشان باشد؛ اما آن کسی که در رأس قرار گرفته است، اگر فاسد شد، فساد او می ریزد و همه ی فضا را پر می کند؛ همچنان که اگر صالح شد، صلاح او می ریزد و همه ی دامنه را فرا می گیرد.
یک چنین کسی با آن فساد، بعد از معاویه، خلیفه ی مسلمین شده است!خلیفه ی پیغمبر!ازاین انحراف بالاتر؟!زمینه هم آماده است. زمینه آماده است، یعنی چه؟ یعنی خطر نیست. چرا، خطر که هست، مگر ممکن است آن کسی که در رأس قدرت است، در مقابل انسانهای معارض، برای آنها خطر نیافریند؟جنگ است دیگر. شما می خواهی او را از تخت قدرت پایین بکشی و او بنشیند تماشا کند!
بدیهی است که اوهم به شما ضربه می زند. پس خطر هست.
مقام امامت امامان یکسان است
این که می گوییم موقعیت مناسب است، یعنی فضای جامعه ی اسلامی، جوری است که ممکن است پیام امام حسین به گوش انسانها در همان زمان و در طول تاریخ برسد. اگر در زمان معاویه، امام حسین می خواست قیام کند، پیام او دفن می شد. این به خاطر وضع حکومت در زمان معاویه است؛ سیاستها جوری بود که مردم نمی توانستند حقانیت سخن حق را بشنوند! لذا همین بزرگوار، ده سال در زمان خلافت معاویه، امام بود، ولی چیزی نگفت، کاری، اقدامی و قیامی نکرد؛ چون موقعیت، آن جا مناسب نبود.
قبلش هم امام حسن علیه السلام بود، ایشان هم قیام نکرد؛ چون موقعیت مناسب نبود. نه این که امام حسین و امام حسن، اهل این کار نبودند؛ امام حسن وامام حسین، فرقی ندارند، امام حسین و امام سجاد، فرقی ندارند. امام حسین و امام علی النقی و امام حسن عسکری (علیهم السلام) فرقی ندارند. البته حالا که این بزرگوار، این مجاهدت را کرده است، مقامش بالاتر از کسانی است که نکردند؛ اما اینها از لحاظ مقام امامت، یکسانند. برای هر یک از آن بزرگواران هم که پیش می آمد، همین کار را می کردند و به همین مقام می رسیدند.
انجام این تکلیف همیشه با خطر همراه است
خوب، امام حسین، هم در مقابل چنین انحرافی قرار گرفته است، پس باید آن تکلیف را انجام بدهد، هم موقعیت مناسب است؛ پس دیگر عذری وجود ندارد. لذا عبدالله بن جعفر و محمد بن حنفیه و عبدالله بن عباس - اینها که عامی نبودند، همه دین شناس، آدمهای عارف، عالم و چیز فهم بودند - وقتی به حضرت می گفتند که آقا، خطر دارد، نروید؛ می خواستند بگویند وقتی خطری در سر راه تکلیف است، تکلیف، برداشته است. آنها نمی فهمند که این تکلیف، تکلیفی نیست که با خطر برداشته بشود.
این تکلیف، همیشه خطر دارد. آیا ممکن است انسان، علیه قدرتی آن چنان مقتدر- به حسب ظاهر - قیام کند و خطر نداشته باشد؟! مگر چنین چیزی می شود؟!این تکلیف، همیشه خطر دارد. همان تکلیفی که امام بزرگوار انجام داد. به امام هم می گفتند آقا، شما که با شاه در افتاده اید، خطر دارد. امام نمی دانست خطر دارد؟!امام نمی دانست که دستگاه امنیتی رژیم پهلوی، انسان را می گیرند، می کشند، شکنجه می کنند، دوستان انسان را می کشند و تبعید می کنند؟!امام اینها را نمی دانست؟
کاری که در زمان امام حسین انجام گرفت، نسخه ی کوچکش هم در زمان امام ما انجام گرفت؛ منتها آن جا به نتیجه ی شهادت رسید، این جا به نتیجه ی حکومت رسید. این همان است؛ فرقی نمی کند. هدف امام حسین، با هدف امام بزرگوار ما یکی بود. این مطلب اساس معارف حسین است. معارف حسینی، بخش عظیمی از معارف شیعه است. این پایه ی مهمی است و خود از پایه های اسلام است.
پی نوشت ها :
1- بحار الانوار، ج2، ص170.
2- مائده، 54.