عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر) |
صراحت و پاسخگویی؛ راز پایداری و سرّ هوشمندی جوامع
تضمین سلامتی هر جامعه در گرو حساسیت عناصر اجتماعی به آن است. هر چه مردم به سرنوشت جامعه خود حساستر باشند، برای حفظ و پایداری آن بیشتر تلاش میکنند. برخورداری از حمایت مردم حقطلب و عدلگرا، یکی از ارزندهترین سرمایههای هر حکومتی است که به بقای بلندمدت خود علاقمند است؛ زیرا هرگاه مردم یک جامعه در برابر بیعدالتی حساس گردند، با ارائه بازخورهای سریع و صریح خود، امکان اصلاح سریع انحرافات سیستم حکومتی را فراهم میسازند (پورعزت،1382،311). واضح است که شکلگیری هر مرتبهای از قابلیت هوشمندی در یک سیستم، در گرو استفاده از حلقههای بازخوری است که از نتیجه فعالیت خود دریافت میکند. توسعه حلقههای بازخور کارآمد برای ارزیابی پیامدهای نهایی فعالیت حکومت، مصالح ضروری را برای شکلدهی یک دولت هوشمند فراهم میسازد. با این مقدمه، قابل تصور است که سیستم کاملاً هوشمند، سیستمی است که با فرآوری حلقههای بازخور متعدد در سطح و عمق «جامعه هدفش»، امکان دریافت بازخور از همه اجزای تشکیلدهندة خود را توسعه دهد. البته دریافت بازخورهای سریع و صریح از متن جامعه، دشواریهای زیادی را برای هیات حاکمه در بردارد؛ ولی مزایای فوقالعاده آن، امکان اصلاح و بازسازی مداوم را برای حکومت فراهم میکنند و منبعی غنی برای توسعه حلقههای یادگیری و تکامل سازمان اجتماعی مهیا میسازند؛ بدین ترتیب استمرار دریافت اطلاعات حاصل از هوشمندی متن جامعه، ظرفیت ارزشمندی برای هدایت رفتار سیستم اجتماعی ایجاد میکند(پورعزت،152:1383). این ظرفیت ارزشمند هنگامی قابل استفاده و احیاء است که مردم جامعه نگران سلامت دستگاه اداری و سیستم حکومتی باشند. واضح است که مردم هنگامی نسبت به سیستم مدیریتی جامعه و سرنوشت آن حساس میشوند که نسبت به رعایت عدالت و دریافت حقوق حقه در سیر حیات اجتماعی، امیدوار باشند. بنابراین فراگرد پاسخگویی(34)فعال هیأت حاکمه به جامعه باید به حدی صریح و شفاف باشد که مستمراً موجب حذف عناصر ناشایسته از ترکیب هیات حاکمه گردد. پاسخگویی یا محاسبهپذیری، بر وظیفه هیات حاکمه برای توضیح رفتار خود و استقبال از انتقادهای دیگران دلالت دارد. محاسبهپذیری(35)مستلزم آنست که وظایف، قدرتها، و عملکردهای هیات حاکمه بهطور دقیق تعریف شوند، و به طور مؤثر، تحت نظارت و ارزیابی قرار گیرند .(Heywood,2002,p.393) بدیهی است که در این صورت، مدیران ضعیف با تنگناهای جدی مواجه میشوند و مجبور خواهند بود که دائماً دربارة رفتارهای خود تجدیدنظر نمایند یا از سیستم اداری حکومت حذف گردند. بدین ترتیب، این سیر پاسخگویی بر قدرت عامه مردم میافزاید و از قدرت مانور مدیران مستبد میکاهد؛ به طوری که ایشان را وادار میکند تا حتی در برابر ضعیفترین آحاد جامعه، پاسخگو باشند؛ این پاسخگویی هرچند هم که دشوار باشد، هزینة ناچیزی است که هیات حاکمه برای تضمین بقای بلندمدت خود پرداخت میکند. هیات حاکمه شهر عدل، منتخب مردم است و میتواند دربارة مصالح اجتماعی تصمیمگیری نماید؛ اما همواره در برابر مردم مسؤول است (نهجالبلاغه، نامه 53 و نامه 57 ترجمة آیتی:723 الی 727 و 757 ) و البته سرّ هوشمندی جامعه و راز پایداری آن نیز همین است: تضمین برابری عامه مردم؛ و التزام هیات حاکمه به پاسخگویی در برابر آنان (Kilksberg,2001,p.14). اگر سیستم اجتماعی با یک شبکه گسترده ارتباط رایانهای مقایسه شود، تصور نسبتاً مناسبی دربارة مقوله «هوشمندسازی جامعه» حاصل میآید. در سطح شبکه، علاوه بر فضای اختصاصیافته توسط مدیر پردازشگر مرکزی، همة ظرفیتهای رایانهای متصل به شبکه میتوانند در نقش حافظه کمکی با آن همکاری نمایند؛ با فرض اینکه مدیر شبکه اجازه دهد تا کاربران برای اصلاح نرمافزارها و قواعد حاکم بر رفتار شبکه، انتقادات، پیشنهادات، و توصیههای خود را ارائه نمایند، شرایط مناسبی برای تبادل اطلاعات میان شبکه و کاربران و رشد فزایندة آنان فراهم میآید. ملاحظه میشود که ممانعت مدیر از ارائه پیشنهادات و انتقادات کاربران، شبکه را از اطلاعات آنان محروم مینماید. البته مبادرت کاربران به همکاری برای اصلاح مستمر شبکه نیز متضمن تمهید انگیزه کافی برای آنان است؛ اما بدیهی است که اگر کاربران باور کنند که در منافع حاصل از اصلاح شبکه سهیم خواهند بود، احتمال مشارکت سازندة آنان افزایش مییابد؛ بدین ترتیب، سیستم در طریق دانش افزایی و بهبود مستمر قرار میگیرد. با تأمل بر این مثال، اگر ظرفیت هوشمندی یک شبکه رایانهای بر حسب مجموعه حافظه سختافزارهای متصل به آن، قواعد نرمافزاری حاکم بر رفتار کاربران، و میزان هماهنگی و تعریفشدگی عناصر زبان ارتباطی آنان تعریف میشود، میتوان فرض کرد که ظرفیت هوشمندی جامعه نیز تحت تاثیر عوامل ذیل قراردارد: 1ـ ظرفیت حافظه و استعدادهای فرآوری اطلاعات هر یک از افراد جامعه؛ 2ـ میزان انسجام اجتماعی و پاکیزگی راههای ارتباطی مردم و حکومت؛ 3ـ وجود و تداول زبان مشترک و قواعد و شاخصهای تعریف شده در جامعه؛ 4ـ فرآوری انگیزة کافی برای مشارکت آحاد جامعه در فراگرد مستمر بهبود و بازسازی و سیر یادگیری اجتماعی. ملاحظه میشود که عامل اول با رعایت عدالت توزیعی، قابل توسعه است. توزیع عادلانه موجب کاهش دغدغههای روزمره و فرآوری فرصت پرداختن به مسائل اجتماعی میشود؛ رعایت عدالت مراودهای نیز موجب افزایش انسجام اجتماعی و بهبود ارتباطات دولت و ملت میشود؛ درحالیکه با رعایت عدالت رویهای، قواعد مشترک و صریح حاکم بر روابط و مناسبات اجتماعی توسعه مییابند. ضمن اینکه تحقق عدالت کلی درجامعه یا افزایش امید به تعّین آن در عرصه سیستم اجتماعی، انگیزه افراد را برای مشارکت در امور اجتماعی و حساسیت در برابر سلامت جامعه افزایش میدهد. ملاحظه میشود که الزامات هوشمندی جامعه به شدت تحت تاثیر رعایت وجوه گوناگون عدالت اجتماعی توسعه مییابند؛ به طوری که میتوان گفت توسعه عدالت، سرّ اصلی طراحی و ساخت دولت هوشمند و تشکیل یک ملت متحد است (نمودار2).
نمودار 2. پیوستار هوشمندی تا خردگریزی، علیرغم برخورداری از مراتب بالای نظامیافتگی (پورعزت،155:1383) بقیه در ادامه مطلب
عوامل پایداری سیستم های اجتماعی هوشمند
حفظ و پایداری سازههای یادگیرندگی و هوشمندی یک سیستم اجتماعی، متضمن تعبیه یک خردهسیستم قانونگرا و مستقل در آن است؛ خردهسیستمی که هوشمندانه شاخصهای شهر عدل (وضعیت مطلوب) را با شاخصهای حاصل از رفتار سیستم اجتماعی در وضع موجود، مقایسه نماید و نسبت به اصلاح آنها واکنش نشان دهد. استقلال قضایی، بر تفکیک دقیق حوزة عملکرد قوة قضائیه از سایر قوای حکومتی دلالت دارد (Heywood,2002,p.305). به طور طبیعی، انسان زمانی اقدام به فعالیت میکند که به تحقق اهداف خود امیدوار باشد؛ در واقع اگر انسان نتواند میان تلاش، مسیر حرکت، و مقصد یا هدف خود رابطه درستی ادراک کند، از فعالیت معطوف به هدف باز میماند. توسعه سازوکارهای قانونی مناسب، امید افراد جامعه را به تحقق اهداف حقطلبانه و عدالتخواهانه افزایش میدهد. بویژه تمهید استقلال قضایی در کشور، بر امید مردم به نتیجه بخشی فعالیتهای معطوف به اهداف حقطلبانه میافزاید و امکان بهرهمندی حکومت از ظرفیت حافظه و استعدادهای فردی مردم جامعه را وسعت میبخشد؛ در واقع امید به پشتیبانی و حمایت ساختار قضایی، ساز و کارهای رشد (امر به معروف- باز خور مثبت) اصلاح (نهی از منکر- بازخور منفی) را در متن جامعه فعال میسازد و روند یادگیری سیستم اجتماعی را تسریع مینماید. در امتداد این مسیر، با توجه به تنوع و پیچیدگی روبه افزایش سیستمهای اجتماعی، توسعه خردهسیستم قضایی برای قضاوت دربارة امور گوناگون ضرورت مییابد؛ بدین ترتیب، ساختار قضایی جامعه به سوی تخصصی شدن در قالب مجموعهای از دادگاهها و دادسراها، برای دادستانی در حوزههای اجتماعی گوناگون، هدایت میشود. نکته مهم این است که استقلال قوة قضائیه باید در کلیه واحدها و خردهسیستمهای فعال در قلمرو امور قضایی متجلی گردد. بدین ترتیب باور مردم به برخورداری از حمایت قاطع و عالمانه یک خردهسیستم قضایی کارآمد و مستقل، موجب نهادینه شدن رفتارهای عدالتخواهانه و حقطلبانه در کلیه سازمانهای اداری و متن سیستم اجتماعی میشود. شکی نیست که دولت مهمترین نهادی است که سیاستها و اعمالش بر روند رواج عدالت یا بیعدالتی در جامعه تاثیر میگذارد. درواقع دولتها از طریق شعب و نمایندگیهای گوناگون خود، سهم تحصیل شده یا تخصیصیافته به هر یک از افراد جامعه را تحت تاثیر قرار میدهند (Miller,1999,p.11). حد اعلای پاکیزگی و سلامت یک جامعه، حالتی است که در آن حالت، حتی ضعیفترین آحاد جامعه بتوانند بدون لکنت زبان و قاطعانه، حق خود را از قویترین افراد منتسب به هیات حاکمه، بازستانند و در جریان اقدامات حقطلبانة خود، تردیدی نداشته باشند که از حمایت قاطع خردهسیستم قضایی و سایر نهادهای اجتماعی ذیربط، برخوردار خواهند بود.
شاخصهای هوشمندی و خردگریزی در رفتار دولتها
ملاحظه میشود که بدین ترتیب در فراگرد عادیسازی و پالایش ارتباطات اجتماعی، سیری فزاینده به سوی تحقق شهر عدل و دولت هوشمند شکل میگیرد. در غیر اینصورت، اهتمام حکومتها به اتخاذ فناوریهای نوین و تقویت ساز و کارهای فنی برای تجهیز سیستم اداری، به هیچ وجه رهگشا نخواهد بود و چه بسا که به دلیل ابتلا به نوعی ناهوشمندی و خردگریزی ناشی از عدم ارتباط صریح با مردم، به شیوع نوعی روحیه خودشیفتگی ناشی ازجهل مرکب در میان دولتمردان منجر شود؛ بدین ترتیب بتدریج «سیستمهای خردگزیر» شکل میگیرند؛ سیستمهایی که نوعی دوگانگی را در رفتار خود متجلی میسازند: هماوردی « سازههای بسیار پیشرفته و کارآمد فرآوری و تحلیل اطلاعات» و «محدودیت منابع و مراجع دستیابی به اطلاعات واقعی (گروه اندیشی، و اتکا به باورها و تلقیهای نادرست برخی از اعضای سیستم)» (نمودار 3). خردگریزی نظامیافته نیز موجب خودشیفتگی و خودبزرگانگاری اعضای سیستم میشود؛ تاحدی که ممکن است چرخههای جهل مرکب را مداوماً مورد حمایت قرار دهند و هرگونه اطلاعات نقدکننده خود را نامعتبر محسوب نمایند.
نمودار 3. حالتهای متفاوت حاصل از ترکیب میزان نظامیافتگی و شاخصهای هوشمند سازی سیستمهای اجتماعی (پورعزت،158:1383)
خردگریزی نظامیافته بر رفتار سیستمهایی دلالت دارد که به صورت بسیار مجهز و پیشرفته طراحی میشوند، ولی به دلیل ناتوانی در ایجاد ارتباط با عامه مردم در لایههای عمیقتر سیستم اجتماعی، از مشروعیت و اعتبار حقیقی برای «نمایندگی جامعه» برخوردار نمیگردند و به دلیل مسدود شدن مسیر مراوده سالم با مردم، بر تحلیلهایی سطحی و ظاهری اصرارنموده، به روند گرفتاری در جهل مرکب به مثابه رهآورد حس خودشیفتگی نظام اداری، استمرار میبخشند و بدین ترتیب امکان یادگیری و اصلاح را از خود سلب مینمایند. بدین ترتیب لایههای تودرتوی خردگریزی شکل میگیرد و بر وخامت فاصله وضع موجود تا وضع مطلوب (خردمندی تصمیم) میافزاید. معمولاً در مراحل اوج خردگریزی، فروپاشیهای تمدنی حادث میشوند که برای مثال میتوان به نمونههایی تاریخی چون فروپاشی تمدن هخامنشیان، ساسانیان، بنیامیه، بنی عباس، صفویه، و قاجار اشاره کرد که در دوران برخورداری از توان نظامی و تسلیحاتی نسبتاً بالا، به دلیل شیوع بیعدالتی و اصرار بر رویههای استبدادی، با حذف مردم از صحنه سیاسی جامعه، دچار اضمحلال تدریجی شدند (پورعزت،159:1383). نکته قابل تأمل دیگر این است که گویا میتوان نوعی رابطه میان سطح اقتدار و پایداری یک کشور یا جامعه، و ساخت زبان رایج در آن مشاهده کرد؛ گویا قبل از فروپاشی کامل، زبان عامه در سیر قهقرایی و اضمحلال تدریجی قرار میگیرد.((Ostler,2006,p.xix-xxi
رمزها، نمادها و پیامها
در حالی که عمده مظاهر ادبیات عامه همواره در معرض تحول قرار دارند، گویا برخی از نمادها، از اعتباری فرازمانی برای انتقال معانی برخوردارند. البته به طور طبیعی، واژگان، علائم و نمادها در سیر تطور جوامع کارکردهای جدیدی میپذیرند و معانی جدیدی را حمل میکنند، ولی گاهی با استخدام علائم، و تصنیف داستانها، مفاهیم و معانی نسبتاً مشابهی را در طی نسلها، منتقل میسازند؛ با این حال، وجوهی اسرارآمیز دارند که گاهی اندیشه و زبان عده زیادی را به ابزار مبدل میسازند تا پیامی را به عدهای دیگر برسانند. تصور اینکه رهبر یک امت، اشکریزان سر به چاه فرو برده در آن فریاد میزند، در انظار دشمنان دنیاگرا، نوعی ضعف و استیصال و درماندگی را تداعی میکند، ولی در نگاه دوراندیش پیروان آگاه، جلوهای نمادین از قدرت خارقالعاده انتقال معنی و پیامرسانی به آیندگان را نمایان میسازد؛ پیامی بس عمیق و پرتوان که به شکلی تحریفناپذیر و واضح، بر تنهایی امام مبین در میان عامه یاران و نیز توده پیروان نابالغ و سادهلوح دلالت دارد. همچنین هنگامی که سرداری تنها، در میان انبوه دشمنان خونریز و افسارگسیخته، فریاد«هل من ناصر ینصرنی» سر میدهد، رفتار او عجیب به نظر میرسد؛ در حالی که این فریاد دشمن را به ابزار انتقال پیام به آیندگان تبدیل میسازد و این پیام را به پیروان راه خود منتقل میسازد که حسین «علیهالسلام» تنها بود، به حدی که علیاصغر را نیز به میدان آورد و دشمن مسخ شده چنان سرمست خونریزی و درندگی بود که حتی به نوزاد او رحم نکرد؛ و اینچنین شهادت این نوزاد به نماد اثبات دیوسیرتی دشمن مدعی ایمان تبدیل میشود. اما نکته ظریفتر آن است که گویا امام حتی در هنگامه این نبرد نابرابر، و در واپسین و دشوارترین صحنه نبرد و در سختترین شرایط قابل تصور، به مخاطبان آینده خویش میاندیشد و آنها را به طریق هدایت فرامیخواند؛ ضمن اینکه ملاحظه میشود که ایشان جنگ را در عاشورا پایان یافته نمیبیند و گویا در جستجوی یاورانی در گستره زمان است تا آنها را روزگار موعود، هدایتیافته بیابد! واضح است که امام جبهه حق و باطل را از عهد پدران پاکیزهاش تا دوران فرزند صالحش، امتدادیافته میبیند؛ جبههای که نه در گستره مکان، بلکه در عمق زمان امتداد یافته است! از این رو، میتوان انتظار داشت که هنگام غیبت پیشوای صالحان، با وجود عامه مشتاقان، و هنگام ترجیح امامت بر سیر زمان به جای امامت بر ناآگاهان و سپردن عهد ظهور به دوران آینده، امام با جلوهای نمادین از حکمرانی بر زمان، این معنی را به اذهان متبادر میسازد که هنوز جامعهای شکل نگرفته است که شایسته درک امامت آشکار بقیهالله باشد. با این مقدمه ملاحظه میشود که سخن گفتن در چاه و صلح با قاسطین و یاری خواستن در میان خیل دشمنان، و مبارزه از طریق مناجات و دعا و آراستن مجالس درس و بحث، و در آخر، غیبت از میان یاران، علاوه بر سایر کارکردها، در مقام نمادهایی متفاوت ظاهر میشوند که گویا برای ابلاغ پیامی واحد اتخاذ شدهاند! پیامی مبنی بر اینکه «هنوز عامه مردمی که بتوان به یاری آنها، آیندهای بهتر به جهانیان اهدا کرد، وجود ندارد!».
پیش فرضهای تحلیل
جانمایه تحلیل در این مقاله دال بر آن است که سیره معصوم، از روندی یکنواخت در رهبری امت اسلام حکایت دارد؛ روندی که به مقتضای هر عصر و دوره، جلوهای متفاوت داشته ، ولی همواره بر منطقی یکسان استوار ماندهاند؛ گویا نوعی برنامهریزی بلندمدت با جلوههایی به اقتضای هر عصر و دوره مدنظرمعصومان بوده است که از اولین تا آخرین بدان وفادار مانده، پایداری ورزیدهاند! و دیگر اینکه گویا در میان این همه کارکرد ، مهمترین کارکرد را انتقال پیام و ابلاغ رسالت دانسته و بر آن مداومت ورزیدهاند. چنین تحلیلی مستلزم تأمل بر پیشفرضهای ذیل است: 1. معصوم «علیهالسلام» هوشمندترین موجود در عالم خلقت است. 2. اقدامات معصوم «علیهالسلام» در نهایت آگاهی و پس از اندیشه کافی انجام میپذیرد. 3. بسیاری از اقدامات معصوم «علیهالسلام» به صورت برنامهریزی شده و دوراندیشانه، عصرهای متوالی آینده را (از بعثت نبوی تا ظهور مهدوی) مدنظر داشته است. بدین ترتیب میان تصمیات راهبردی و مهم معصومان، کمترین تفاوت یا تعارضی قابل تصور نیست؛ به ویژه با تأمل بر اینکه صراحت قرآن بر ضرورت تبعیت از اولیالامر، با فرض احتمال اختلاف در مبانی رفتار معصومان سازگار نیست. زیرا امر به اطاعت محض از اولیالامر فقط در صورتی منطقی است که این اطاعت در امتداد اطاعت از امر پایدار خداوند متعال باشد؛ امری که چون ذات او تغییر نمییابد و تبدیلناپذیر است. بنابراین باید همه رفتارها، و سخنان معصوم «علیهمالسلام» را در یک امتداد تحلیل کرد و حتی به مثابه سخنان، رفتار، و کردار یک فرد واحد انگاشت؛ زیرا «کلهم نور واحد». نکته مهم این است که خیزش نبوی از تمدن جاهلی با ابلاغ آشکار آغاز گشت و گویا تا تحقق شرایط قیام قائم موعود، همه رفتارها و کردارهای معصومان، در امتداد همین ابلاغ آشکار است.
ابلاغ آشکار و الزامات آن
تحلیل گفتهها و نوشتههای معصومان «علیهم السلام» درباره علت سکوت پنج ساله، علت پذیرش حکومت، صلح حسنی، قیام حسینی و حتی تحلیل شیوههای مبارزه از طریق دعا، مجالس درس، مجالس مباحثه و مذاکره، و در نهایت غیبت از انظار عامه ، چند نکته مهم را بارز میسازد: 1. معصوم «علیهالسلام» هرگز از ناآگاهی مردم سود نمیجوید؛ بنابراین هرگز یاوران ناآگاه را به همراهی نمیپذیرد. در واقع قیام در رکاب معصوم هنگامی ارزشمند است که آگاهانه باشد و مرام عصمت نمیپذیرد که افرادی ناآگاهانه و کورکورانه به خیل پیروان آنها بپیوندند. 2. رسالت اصلی معصوم ابلاغ پیام آشکار است. رفتار معصوم در برابر هر حادثه مقتضی به گونهای است که افراد را به سوی حق هدایت نماید و از باطل برحذر دارد. بنابراین از هر راه و از هر وسیلهای، حتی از دشمن، به طور مشروع و برای آگاهسازی عامه یا انتقال پیام به آنها سود میجوید. 3. ممانعت و اخلال در روند ابلاغ پیام معصومان بدترین نوع دشمنی با معصوم است؛ از این رو همواره کسانی که در مسیر پیامرسانی معصوم اخلال ایجاد میکردند، به مثابه بدترین دشمنان و اعمال آنها به منزله بدترین اعمال شناسایی شده است؛ برای مثال در فتح مکه کسانی که علیه مسلمانان شمشیر کشیده، وحشیانه جگر حمزه «ره» را به دندان کشیده، مسلمانان را شکنجه داده، و خون بسیاری از آنان را به گردن داشتند بخشیده میشوند، ولی مسخرهکننده رسالت و سیر ابلاغ پیام به مرگ محکوم میشود یا کسی که به پیامبر تهمت میزند و توهین میکند، مجال ادامه حیات پیدا نمیکند؛ زیرا چنین شخصی امکان ابلاغ پیام را تخطئه میکند.
استعداد شبیه سازی در حادثه عاشورا
دقت و مطالعه عمیق و تحلیلی در قیام امام حسین (ع) نشان می دهد که این حادثه اگر چه در مکان خاصی اتفاق افتاده و محدود به زمان معینی بوده است اما حقیقت آن، مطلق و مجرد از زمان و مکان بوده و خاصیت الگوپذیری در ذات آن نهفته است. واقعه کربلا الگویی برای رهبری انقلابها و ایجاد تحولات بنیادین در جامعه بوده، تجربه پر ارزشی در اصلاح جوامع انسانی، راست کردن کجی ها، زدودن فسادها و انحراف ها به شمار می رود. (پورحسین،75:1382) حماسه نینوا در طول تاریخ اسلام الگوی کامل برای شکل گیری تحولات سیاسی در قلمرو جهان اسلام بوده است و در یک کلام، ضامن بقای اسلام راستین به شمار می آید. پر واضح است که درک پیام عاشورا و الگوگیری از آن برای ایجاد تحول عمیق و سازنده در جامعه و رسیدن به جامعه مطلوب در گرو درک حقیقت قیام کربلا و ارائه تفسیر صحیح از آن و شناخت و مبارزه با تحریفاتی است که خواسته و ناخواسته به دست تحریف گران، در تحلیل و تفسیر این قیام و بهره جستن از آن رخ می نماید. از دیدگاه شهید مطهری «کسانی که به خاطر یک سلسله اصول و مبادی قیام می کنند و نهضت می نمایند در حقیقت به همه جهانیان بعد از خودشان پیامی دارند و به اصطلاح معروف وصیتی دارند. آیندگان باید با پیام آنها آشنا باشند و ندای آنها را بشناسند». (مطهری،668:1368) قیام امام حسین (ع) نیز از آن دست قیامهایی است که بر اساس اصول بنیادین اسلام، با روش شناخته شده اسلام و برگرفته از سیره نبوی و علوی سامان یافته و دارای پیام و وصیت شفاف برای آیندگان است . اگر چه این نهضت صرفا برای شبیه سازی و کپی گیری معماری نشده است اما به گونه ای طراحی شده است که استعداد شبیه سازی در آن وجود دارد. شهید مطهری معتقد است: «انسان وقتی تاریخ حادثه عاشورا را می خواند، استعدادی برای شبیه سازی در آن می بیند. همان طور که قرآن برای آهنگ پذیری ساخته نشده ولی این طور هست و حادثه کربلا هم برای شبیه سازی ساخته نشده ولی این طور هست. من نمی دانم و شاید شخص اباعبدالله در این مورد نظر داشته است ... متن تاریخ این حادثه، گویی اساسا برای یک نمایشنامه نوشته شده است . شبیه پذیر است، گویی دستور داده اند که آن را برای صحنه بودن بسازند.» (مطهری،368:1368) این خاصیت در حادثه کربلا نه صرفا یک نمایش توخالی و صورت سازی عاری از حقیقت باشد بلکه به خاطر رازی است که در آن نهفته است: «آن راز این است که اساسا خود این حادثه، تمام این حادثه تجسم اسلام است در همه ابعاد و جنبه ها; یعنی راز اینکه این حادثه نمایش پذیر و شبیه پذیر است، این است که تجسم فکر و ایده چندجانبه و چند وجه و چند بعد اسلامی است; همه اصول و جنبه های اسلامی عملا در این حادثه تجسم پیدا کرده است; اسلام است در جریان و در عمل و در مرحله تحقق.» (مطهری،379:1368) از این منظر امام حسین (ع) پیام آور اسلام است، عاشورا نمایشگاهی می شود که ابعاد مختلف اسلام به نمایش گذاشته شده تا انسانهای دیگر از آن الگو برداری کنند و در هر جامعه ای که شرائط زمان امام حسین را پیدا کرد قیام حسینی به راه افتد. با این تفسیر امام حسین (ع) دیگر مختص به یک زمان و مکان خاص نیست، برای همیشه تاریخ است و چون روحی در کالبد اجتماع حضور دارد. برای همین درسهای بزرگ است که استاد مطهری اصرار دارد حادثه کربلا در وجهه حماسی آن مورد تحلیل قرار گیرد و به یک سوژه بزرگ برای مسلمانان تبدیل گردد: «این که من تاکید می کنم که حماسه حسینی و حادثه کربلا و عاشورا باید بیشتر از این جنبه مورد استناد ما قرار بگیرد، به خاطر همین درسهای بزرگی است که این قیام می تواند به ما بیاموزد. من مخالف رثاء و مرثیه نیستم، ولی می گویم این رثاء و مرثیه باید به شکلی باشد که در عین حال آن حس قهرمانی حسینی را در وجود ما تحریک و احیا کند. حسین بن علی یک سوژه بزرگ اجتماعی است. حسین بن علی در آن زمان یک سوژه بزرگ بود، هر کسی که می خواست در مقابل ظلم قیام کند، شعارش «یا لثارات الحسین» بود. امروز هم حسین بن علی یک سوژه بزرگ است، سوژه ای برای امر به معروف و نهی از منکر، برای اقامه نماز، برای زنده کردن اسلام، برای این که احساسات و عواطف عالیه اسلامی در وجود ما احیا بشود.» (مطهری،59:1368) [ سه شنبه 90/9/8 ] [ 4:33 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |