عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر) |
چکیده
در این مقاله تلاش گردیده تا ضمن بیان مساله و اهمیت آن، ادبیات مربوط عدالت اجتماعی مورد بررسی قرار گیرد. در این بررسی، مباحثی همچون مفهوم شناسی عدالت از دیدگاه مکتب اسلام و سایر مکاتب غربی بدان اشاره و همچنین الگو و مولفه های سیستمهای هوشمند اجتماعی مبتنی بر عدالت اجتماعی مطرح شده است. در ادامه به ضرورت و استعداد شبیه سازی واقعه عاشورا و احصای رمزها، نمادها و پیامهای عاشورایی اشاره گردیده است. در بخش دیگر مقاله که کانون اصلی این پژوهش را تشکیل می دهد، بر اساس پیامهای قیام عاشور و نهضت حسینی و تبیین آنها، مدل سیستمیک هوشمند عدالت اجتماعی مبتنی بر پیامهای هوشمندانه عاشورایی ارائه گردیده و در نهایت نیز به جمع بندی موضوع پرداخته و نتیجه گیری صورت گرفته است.
واژگان کلیدی
عدالت اجتماعی(1)، عدالت رویه ای(2)، عدالت مراوده ای(3)، عدالت توزیعی(4)، عاشورا
مقدمه
بدون تردید، بنیان ادبی و مبنای تفسیر رفتار برخاسته از شأن عصمت، در کتاب و سنت نهفته است؛ در واقع سیره اهل بیت چیزی جز تفسیر کتاب و سنت برحسب مقتضیات زمان و مکان نبوده است. ضمن اینکه با تأمل بر مراتب وصفناپذیر هوشمندی معصوم «علیهمالسلام» ملاحظه میشود که هر انتخاب او در هر وضعیت مقتضی، بهترین انتخاب ممکن در بعد زمان و مکان بوده است؛ بدین ترتیب در هر اقدام معصوم، به اقتضای شرایط، شیوهای برای مبارزه و جهاد آموخته شده است که «مرز تقیه را با ترس» و« تفاوت جهاد را با جنگطلبی» معین میسازد. قیام برای شکستن بتهای بشرساخته در ساحتهای دنیایی و معنایی، استقامت فاطمی بر احقاق حق، احیای حکومت عدل، صلح روشنگرانه، شهادت آگاهانه، مناجات عارفانه، دانشگستری عالمانه، تبلیغ هوشیارانه، مقاومت صبورانه، و اهتمام مستمر به مباحثه علمی، توسعه معارف، اظهار هویت، و زمینهسازی غیبت و حتی اقدام به غیبت از انظار عامه، همگی شیوههایی را معرفی میکنند که باید به اقتضای شرایط اتخاذ شوند تا امانتی گرانقدر را به نسلهای آینده برسانند! نحوه برخورد با موضوع «عدالت»، به مثابه یکی از مهمترین عوامل پایداری و استمرار حیات هر سیستم اجتماعی، از اعماق عرصه فرهنگی آن ریشه میگیرد و فرهنگ عدالتخواه با مختصات ویژهای از فرهنگهای بیتفاوت نسبت به عدالت متمایز میگردد. ایستادگی در برابر ظلم، متضمن تلاشی شجاعانه است که درصورت عدم حمایت جامعه ممکن است هزینههایی رادر پی داشته باشد؛ بنابراین تا حد زیادی تحتالشعاع تصور و باور افراد درباره احتمال «کامیابی»، «حمایت سایر اعضای جامعه»، «حمایت ساختارهای اداری و قانونی» و «پشتیبانی نهادهای اجتماعی» قرار میگیرد. اگر تصمیمگیرندگان یک سیستم اجتماعی، به بقای بلندمدت آن سیستم علاقمند باشند، باید روحیه عدالتگستری و حقطلبی را در آن توسعه دهند. چنین اقدامی مستلزم پذیرش هزینههای این مهم در کوتاهمدت است؛ تحمل گستاخیهای حقطلبانه و تشویق تلاشهای عدالتخواهانه، لازمه توسعه برنامههای عدالتگستری است که بهطور طبیعی محدودیتهای قابل توجهی را به نخبگان و مسؤولان سیستمهای اجتماعی تحمیل میکنند؛ محدودیتهایی که باید برای تضمین سلامت بلندمدت و هوشمندی جامعه، تحمل شوند؛ زیرا بهطور منطقی میتوان پذیرفت که در بلندمدت جامعهای باقی میماند که بنای آن بر عدل و تعادل استوار باشد و این مستلزم اصرار عناصر شکلدهنده آن بر اجرای عدالت است؛ اصراری که باید در احیاء سیستمی کلنگارانه، به کلیه سازمانهای اداری و نهادهای اجتماعی کشور تسری یابد. (پورعزت،143:1383) بدین ترتیب حاصل دوازده نسل مجاهده در پرتو قرآن و سنت رسولالله، تحولی شگرف و شگفتانگیز در ادبیات حکمرانی و اداره سیستمهای اجتماعی است؛ تحولی که تا قرنها و شاید هزارهها بشریت و دانش مدیریت سیستمهای اجتماعی را وامدار خویش خواهد ساخت. حاصل بحث آنکه بدون شک اگر هر یک از معصومان در مقتضیات زمانی و مکانی امام علی «علیهالسلام» قرار میگرفت، برای تحقق عدل، به حکومت قیام میکرد، در زمان امام حسن «علیهالسلام»، مظلومنماییهای خطرناک معاویه را با برافراشتن پرچم صلح مسئولانه خنثی مینمود و در زمان امام حسین «علیهالسلام»، کربلا را به عرصه جراحی تاریخ حکومت تبدیل میساخت و در دورههای بعد تا غیبت، همچنان به ارشاد و تربیت عامه از طریق مناجات و کلاس درس و مجالس بحث میپرداخت و در عصر حاضر از مخاطبان از خود بیگانه، رخ برگرفته، عزم غیبت مینمود.
بیان مسئله
با تأمل بر نقش راهبردی نیروی انسانی در پویای جوامع بشری، ملاحظه می شودکه اصلیترین عامل تعیینکننده و هویت بخش در هر جامعه، عناصر انسانی فعال در آنند؛(5) عناصری که رفتارشان بیش از هر چیز تحت تأثیر ویژگیهای عرصه فرهنگی جامعه شکل میگیرد؛ عرصه فرهنگ، عمیقترین عرصه حیات اجتماعی است؛ عرصهای که به صورت انتزاعی قابل تصور است و آثار آن در گسترهای کلان، در سطح جامعه متجلی میگردد (Ritzer,2000,p.470). حاصل تعامل عناصر فرهنگی به صورت مصنوعات(6)فیزیکی، رفتاری، و گفتاری ظاهر میشود (Hatch,1997,p.p.219-220)؛ از این رو تأکید میشود که خصلتهایی چون «عدلپذیری»، «حقگرایی» و «ظلم ستیزی» نیز به مثابه بخشی از مصنوعات تولیدی چرخههای متعامل فرهنگ جامعه، عمیقاً از عرصه فرهنگی آن ریشه میگیرند و نمودهای خود را در سطح جامعه نمایان میسازند؛ از اینرو با توجه به نقش هویت بخش انسانها در سیستم اجتماعی، شک نیست که اگر اعضای فعال یک جامعه، حقطلب و ظلمستیز باشند و آگاهانه در برابر هرگونه تمایل به بیعدالتی و ظلمگستری، واکنش نشان دهند، رفتارهای ظالمانه و ساختارهای مروج این رفتارها را ناپایدار میسازند؛ بدین ترتیب فرهنگ عدالتپذیر توسعه مییابد؛ فرهنگی که برای حفظ پاکیزگی و قداست سیستم اجتماعی(امت) ضرورت دارد! (پورعزت،146:1383) از رسول اکرم «صلیالله علیه و آله» چنین روایت شده است(نهجالبلاغه، نامه 53): هرگز پاک و مقدس نمیگردد امتی که در میان آن امت، فرد ضعیف نتواند بدون لکنت زبان، حق خود را از افراد قوی بازستاند (نهج البلاغه،ترجمه آیتی:741)؛ یعنی جامعهای پاک و مقدس است که در آن ضعیفترین اعضا بتوانند صریح و قاطع، حق خود را از قویترین اعضا بگیرند. از اینرو ادعا میشود که تحول فرهنگی، ضروری تحقق و پایداری جامعه عدل است و البته تحول فرهنگ، مستلزم ملاحظات و تدابیر خاصی برای هدایت عناصر شکلدهندة آن است ؛(7)بنابراین، تأکید میشود که توسعه فرهنگ حقگرا و عدالتخواه برای استقرار و پایداری نظام عدل ضرورت دارد. در این راستا نهضت حسینی و قیام سراسر فرهنگی عاشورا که مالامال از پیامهای ارزشی می باشد، نه تنها در عصر خود بلکه بیشتر، در امتداد اعصار متجلی می گردد. هدف اصلی این مقاله، تبیین پیامهای نهضت فرهنگی حسینی و قیام هوشمندانه عاشوراییمی باشد تا روشن نماید رمز ها و نمادهای عاشورایی، به چه میزان می تواند زمینه ساز پیشرفت اندیشه عدالت اجتماعی در سیستمهای کنونی اجتماعی باشد.
مفهوم شناسی واژه عدالت
عدالت یکی از اصطلاحات مبنایی سیاست و اخلاق است که با اهمیتی عالمگیر، در همهنظریههای سیاسی و اجتماعی، نقشی محوری دارد. اعتبار جهانی آن، به توسعه مجموعهمتنوعی از تحلیلها و طرحهای کاربردی انجامیده که دستیابی به تعریف واضح و دقیق دربارهآن را دشوارتر ساخته است; از این رو، عدم توافق بسیاری درباره معنای عدالت و مصادیقاعمال عادلانه و ناعادلانه به وجود آمده است (Campbell,2001,p.1). در ارتباط با مفهوم عدالت، مفاهیمی چون برابری، انصاف (8)و مساوات(9) نیز مطرحمیشوند که گاهی مترادف با آن و گاهی با مفهومی متفاوت با آن به کار گرفته شدهاند; برای مثالعدهای تصور میکنند که برابری و عدالت هیچ ربطی به هم ندارند، آنها عدالت را در ذات خودارزشمند میدانند ولی برابری را فاقد ارزش ذاتی فرض میکنند; در حالی که افرادی دیگرتصور میکنند که این دو مفهوم، مترادف و یکسانند (Miller,1999,p.230). با مراجعه به کتب لغت در مفردات راغب مى خوانیم: العدالة و المعادلة لفظ یقتضى المساواة و یستعمل باعتبار المضایقة ... فالعدل هو التقسیط على سواء ...؛ عدالت و معادله داراى معناى برابرى است و به همین خاطر همواره در مقایسه بین اشیاء کاربرد دارد. عدل همان تقسیم به دو نیم مساوى و هماهنگ است. و ابن منظور مى نویسد: العدل ما قام فى النفوس انه مستقیم و هو ضد الجور ... و فى اسماء الله سبحانه: العدل، هو الذى لا یمیل به الهوى فیجور فى الحکم ... و العدل: الحکم بالحق. یقال: هو یقضى بالحق و یعدل ...؛ عدل هر آن چیزى که فطرت انسان حکم به استقامت آن نماید و ... . و در افصاح آمده است: العدل: الانصاف و هو اعطاء المرء ما له و اخذ ما علیه ... عدل فى امره ...: استقام. و فى حکمه: حکم بالعدل؛ عدل یعنى انصاف و آن به معناى این است که آنچه بایسته شخص است، به او داده شود و آنچه بر گردن اوست از او گرفته شود ... عدالت در کار به معناى استقامت در آن و عدالت در قضاوت یعنى حکم به عدل نمودن. و در کلمه انصاف مى گوید: الانصاف: العدل ... و أنصف الرجل عامله بالقسط و العدل لانه اعطاء من الحق، یستحقه لنفسه ... و در قسط مى نویسد: القسط: العدل ... یقال: اقسط فى حکمه و بینهم و الیهم: عدل فى القسمة و الحکم ... و القسط: الحصّة و النصیب. (10) و در فروق اللغه آمده است: الفرق بین النصیبُ و القسط ان النصیب یجوز ان یکون عادلاً و جائراً و ناقصاً عن الاستحقاق و زائداً. یقال: نصیب منحوس و موفور. و القسط: الحصة العادلة، مأخوذة من قولک: اقسط: اذا عدل ... (11) و در فرق بین عدل و انصاف مى گوید: ان الانصاف اعطاء النصف و العدل یکون فى ذلک و فى غیره. الاترى انّ السارق اذا قطع قیل انه عدل علیه و لا یقال انه انصف. و اصل الانصافُ ان تعطیه نصف الشى ء و تأخذ نصفه من غیر زیادة و لا نقصان؛ فرق بین عدل و انصاف آن است که انصاف تقسیم برابر ـ و بیشتر در امور حسى ـ است ولى عدالت در محسوس و غیر محسوس و به جا انجام گرفتن است لذا بریدن دست دزد را عدل مى نامند ولى انصاف نمى نامند. و باز در فرق بین عدل و قسط مى گوید: انّ القسط هو العدل البیّن الظاهر و منه سمّى المکیال قسطاً و المیزان قسطاً لانه یصوّر لک العدل فى الوزن حتى تراه ظاهراً، و قد یکون من العدل ما یخفى و لهذا قلنا ان القسط هو النصیب الذى بیّنت وجوهه.(12) ابوهلال عسگرى از واژه شناسان قرن سوم و چهارم در فرق بین ظلم و جور نیز مى نویسد: ان الجور خلاف الاستقامة فى الحکم ... جار الحاکم فى حکمه و السلطان فى سیرته اذا فارق الاستقامة فى ذلک و الظلم ضرر لا یستحق سواء کان من سلطان او حاکم او غیرهما. الاترى انّ خیانة الدانق و الدرهم تسمى ظلماً و لا تسمى جوراً فان اخذ ذلک على وجه القهر او المیل سمى جوراً و اصل الظلم نقصان الحق و الجور العدول عن الحق ... و خولف بین النقیضین فقیل فى نقیض الظلم الانصاف و هو اعطاء الحق على التمام و فى نقیض الجور العدل و هو العدول بالفعل الى الحق.(13) در معناى عسف و حیف نیز که در بعضى روایات مقابل عدل قرار داده شده آمده است: الحیف: المیل فى الحکم و الجنوح الى احد الجانبین. و در مورد عسف آمده است: السیر بغیر هدایة و الاخذ على غیر الطریق ... و العسف: رکوب الامر بلاتدبیر و لارویة ... لذا با توجه به آنچه ذکر شد مى توان گفت مفهوم اصطلاحی عدل در برگیرنده مضامین زیر می باشد: 1ـ واژه عدل به معناى اعتدال و استقامت و راستى و انطباق با شایسته ها و بایسته هاست. و بنابراین پیمودن مسیرهاى انحرافى، همان افراط یا تفریط و خروج از مسیر اعتدال و حق و انصاف و قسط است. و میزان انحراف از عدالت و حق متناسب با شدت و ضعف افراط و تفریط است. 2ـ مراعات و حفظ اعتدال در رفتار و به تعبیرى دقیق تر حرکت بر روى صراط مستقیم کارى دشوار و طاقت سوز و نیازمند آگاهى از درون و برون هستى و آشنایى با استعدادها و قابلیتهاى نفس بشرى و آموزش و تمرین مداوم، و آنگاه عزمى استوار و پولادین است تا بتواند در برابر جاذبه هاى اعتبارى افراط و تفریط تعادل خود را از دست ندهد. 3ـ برابرى و تساوى و انصاف مورد نظر در عدل، تساوى کور و چشم بسته نیست تا بدون توجه به قابلیتها و شایستگى ها و در تعارض با حقوق و بایستگى ها قرار گیرد. حضرت امیر در فرازى از نامه خود به مالک مى نویسد: «و لا یکونن المحسن و المسى ء عندک بمنزلة سواء فان فى ذلک تزهیداً لاهل الاحسان فى الاحسان و تدریباً لاهل الأساء ة فى الأساء ة ... .(نهج البلاغه،نامه 53،فراز 35) و مبادا نیکوکار و بدکردار در نظر تو برابر باشند زیرا که این کار رغبت نیکوکار را بر نیکى کم مى نماید و بدکردار را به بدى مى خواند.» نیکى عدل و حقانیت آن از این رو نیست که همه را در یک ردیف و یک صف قرار دهد و هیچ فرقى بین آنها نمى نهد، بلکه به این دلیل است که هر چیزى را در جاى خود و محل سزاوار خود مى گذارد. مقتضاى عدالت الغاى تفاوتها نیست بلکه رعایت استحقاقهاست. و این همان امرى است که از مو باریک تر و از شمشیر تیزتر است. با سخنى از مرحوم فیض و علامه طباطبایى این بخش را به پایان مى بریم. مرحوم فیض در تفسیر آیه «و السماء رفعها و وضع المیزان»(سوره رحمن،آیه 7) مى نویسد: «... و وضع المیزان، العدل، بان وفّر على کلّ مستعد مستحقه و وفى کلّ ذى حقّ حقّه حتى انتظم امر العالم و استقام کما قال صلى الله علیه و آله: بالعدل قامت السماوات و الارض؛ خداوند عدالت را برقرار نمود به این صورت که بر هر صاحب استعدادى آنچه استحقاق داشت عنایت کرد و حق هر صاحب حقى را ادا نمود تا کار عالم بسامان شد و راست آمد.» و علامه طباطبایى نیز در تحلیل مفهوم عدل مى نویسد: «انّ العدل هو لزوم الوسط و الاجتناب عن جانبى الافراط و التفریط فى الامور. و هو من قبیل التفسیر بلازم المعنى، فان حقیقة العدل هى اقامة المساواة و الموازنة بین الامور بان یعطى کل من السهم ما ینبغى ان یعطاه فیتساوى فى انّ کلاً منها واقع موضعه الذى یستحقه. فالعدل فى الاعتقاد ان یؤمن بما هو الحق، و العدل ... فى الناس و بینهم ان یوضع کل موضعه الذى یستحقه فى العقل او الشرع او فى العرف فیثاب المحسن باحسانه و یعاقب المسى ء على اساء ته و ینتصف للمظلوم من الظالم و لا یبعّض فى اقامة القانون و لا یستثنى. و من هنا یظهر انّ العدل یساوق الحسن و یلازمه اذ لا معنى بالحسن الّا ما من طبعه ان تُمیل الیه النفس و تنجذب نحوه؛(المیزان:331) عدل به معناى ملازمت با راه میانه و گریز از افراط و تفریط در کارهاست. و البته این معناى مفهومى عدل است و گرنه حقیقت عدل مساوات را برقرار نمودن و هماهنگى در کارها داشتن است. در عدالت به هر کسى سهم بایسته داده مى شود و بنابراین همگان در رسیدن به سهم خود و قرار گرفتن در جایگاه بایسته خود برابر مى شوند. عدل در اعتقادات یعنى ایمان به آنچه حق و سزاوار است و عدالت در میان مردم یعنى قرار گرفتن هر کس در جایگاه بایسته خود که در عقل یا شرع و یا عرف براى او منظور شده است ... با این توضیح همسانى مفهوم عدل با زیبایى نیز روشن مى گردد ....» (لطیفی،25:1379) بقیه در ادامه مطلب
مفهوم شناسی عدالت از دیدگاه مکاتب غرب
از هنگامی که سقراط درباره چیستی عدالت از افلاطون سؤال کرد، تاکنون این سؤال یکیاز سؤالات راهنمای تفکرات فلسفی و اجتماعی بوده است(Solomon&Murphy,2000,p.3). در این باره هنوز مباحثات و اختلاف نظرهایگستردهای جریان دارندکه به دلایل متعددی مطرح میشوند. آن گونه که میلر(14)میگوید، گاهیاین اختلافات درباره عدالت، از منافع متضاد افراد ناشی میشوند(Miller,1999,p.25); میزان اختلاف نظرها درباره عدالت، در هنگامه رویارویی نظریههای فلسفی سیاسیتشدید میشود. استربا(15)با در نظر گرفتن شش مکتب فلسفی سیاسی، مفاهیم عدالت از دیدگاهآنها را طبقهبندی کرده است. هنگام استفاده از این طبقه بندی باید در نظر داشت که ممکناست بسیاری از ظرافتهای جزیی دیدگاههای فردی دانشمندان درباره عدالت، در فراگرد آننادیده انگاشته شوند، ولی در عوض به وسیله آن، امکان آشنایی سریعتر با مفاهیم عمده و کلی عدالت در جهان معاصر فراهم میگردد.(پورعزت،86:1380) براساس این طبقهبندی، آرمان سیاسی نهایی(16) مفهوم لیبرالی عدالت، آزادی است و همهحقوق و تکالیف(17)، نهایتا بر مبنای آن توجیه میشوند; در حالی که در مفهوم سوسیالیستیعدالت، برابری به مثابه آرمان سیاسی نهایی و مبنای توجیه حقوق و تکالیف مد نظر قرارمیگیرد; و در مفهوم لیبرال دموکراتیک عدالت، آمیزهای از آزادی و برابری(18)، آرمان سیاسینهایی و مبنای توجیه حقوق و تکالیف تلقی میشود; اجتماع گرایان(19)، نفع عمومی را به مثابهآرمان سیاسی نهایی خود در نظر میگیرند و ادعا میکنند که چنین آرمانی به حمایت ازشکوفایی فضایل انسانی میانجامد; فمینیستها(20) نیز مفهومی از عدالت را تأیید میکنند کهحقوق و تکالیف را بر مبنای آرمانی دو جنسیتی(21)و مبتنی بر برابری زن و مرد توجیه نماید; در حالی که مفهوم فرانوگرایی عدالت، با تأکید بر ضرورت رد همه فراروایتها(22)و نظریههایکلان(23)، توجیه حقوق و تکالیف را محلی و محدود(24)دانسته، بر آن است که این توجیه نبایدجهان شمول باشد (Sterba,1999,p.2-3).
تسری عدالت؛ در رویهها، مراودهها، و توزیع منابع اجتماعی
واژه عدالت اجتماعی(25)دارای معانی متفاوتی بوده که هیچکدام دقیق نمی باشد، بلکه تماما انتزاعی است. (Mayer,2007,p.1) عدالت اجتماعی اشاره به این مفهوم دارد که بایستی عدالت در کل جامعه حکمفرما باشد (Krietner&Kinicki,2001,p.243). به نظر می آید مفهوم ارزشی عدالت اجتماعی همانند قانون و سیاست، از مکاتب اعتقادی و دینی سرچشمه می گیرد. این موارد به طرق مختلف درهم تنیده شده اند و در فرهنگ های مختلف نقشهای متفاوتی را بازی می کند. در مکاتب دینی مسیحیت، یهودیت و اسلام این اصل در مورد عدالت اجتماعی پذیرفته شده است که تمام افراد در مقابل خداوند برابرند و بایستی با تمام آنها با احترام رفتار شود(Mayer,2007,p.1). عدالت اجتماعی در واقع یکی از فاکتورهای اساسی و سنگ بنای اصلی اندیشه حکمرانی خوب در سطح بین الملل تلقی می گردد (مقیمی،اعلایی،123:1388). در متون نظری، مفهوم عدالت را با توجه به ملاک توزیع، روش اجرا، و نحوة مراوده در جامعه، به عدالت توزیعی(26)، رویهای(27)، و مراودهای(28)تفکیک کردهاند. عدالت را میتوان درباره توزیع هر نوع کالای اجتماعی، نظیر آزادی(29)، حقوق (30)، قدرت(31)، ثروت(32)، فرصت(33)و نظایر آن مدنظر قرار داد (Heywood,2000,p.135).
عدالت توزیعی، در سطح سازمان منعکسکنندة انعطاف قابل ادراک از تصمیماتی
است که دربارة نحوة تخصیص و توزیع منابع و پاداشها اتخاذ میشوند (Krietner&Kinicki,2001,p.243)؛ و در سطح جامعه بر میزان رعایت انصاف در توزیع منابع اجتماعی دلالت دارد. عدالت رویهای، در سطح سازمان بر انصاف قابل ادراک از فراگردها و رویههای مورد استفاده برای تخصیص منابع و پاداشها دلالت میکند (Krietner&Kinicki,2001,p.243)؛ یعنی عدالت را در فراگردهایی که از طریق آنها تصمیمات سازمانی اخذ میشوند، مدنظر قرار میدهد (Greenberg&Baron,2000,p.145)؛ و به رعایت انصاف در روشها، ساز و کارها، و فراگردهای تعیین نتایج (تخصیصهای اقتصادی) معطوف میگردد (Folger&Cropanzano,1998,p.26)؛ و در سطح جامعه بر رعایت انصاف در طراحی و به کارگیری ساختارها، فراگردها، و رویههای اجرایی دلالت مینماید. عدالت مراودهای، درسطح سازمان بر انصاف قابل ادراک از رفتار تصمیمگیرندگان تأکید میکند و جنبه بینشخصی و انسانی تصمیمگیری، به ویژه منصفانه بودن رفتار افراد را مدنظر قرارمیدهد (Krietner&Kinicki,2001,p.244)؛ یعنی بر انصاف قابل ادراک از رفتار و سلوک بینابینی اشخاص در تعیین پیامد نتایج فعالیتهای سازمانی تأکید میکند (Greenberg&Baron,2000,p.147)؛ و در سطح جامعه میزان رعایت انصاف در مراودات اجتماعی و رفتار اعضای جامعه با یکدیگر را مدنظر قرار میدهد (جدول 1). عدالت مراودهای، بر جنبههای غیررسمیتر مراودة تخصیصدهندگان پاداشها و دریافتکنندگان آنها دلالت دارد؛ البته این جنبهها به طور رسمی تعریف نمیشوند، ولی میتوانند ادراک انصاف را تحت تاثیر قراردهند (Folger&Cropanzano,1997,p.p.27-28). قابل توجه است که رعایت عدالت در هر یک از حالتهای فوق، بقیه را تحت تاثیر قرار میدهد؛ به طوری که میتوان گفت، در صورت عدم رعایت عدالت در توزیع، تأکید بر عدالت مراودهای و رویهای بیحاصل خواهد بود؛ ضمن اینکه توسعه رویههای ناعادلانه بر روند عدالت در توزیع و مراوده خدشه وارد میسازد؛ و عدم رعایت عدالت درمراوده، ضمن اینکه عزتنفس و احترام افراد جامعه را در معرض هتک قرار میدهد، احتمال موفقیت حرکتهای حقطلبانه برای توزیع عادلانهتر امکانات و تسهیلات اجتماعی، و امکان توسعه عدالت رویهای را کاهش میدهد؛ در حالیکه، برخورداری از احترام برابر در مراودات اجتماعی، بر احتمال موفقیت حرکتهای عدالتخواهانه میافزاید و اعتماد افراد به حمایت سایر افراد جامعه و برخورداری از پشتیبانی نهادهای اجتماعی را افزایش میدهد؛ ضمن اینکه محدود شدن مجال جلوهگریها و نمایشهای استکباری و خودبزرگانگاری، از احتمال موفقیت مداخلههای عناصر زیادت خواه میکاهد؛ زیرا وقتی مردم از حرمت و احترام برابر برخوردار باشند و بر ارزش آن وقوف یابند، کمتر احتمال دارد که اجازه دهند بر این حق خدشه وارد گردد.
جدول 1 جلوههای گوناگون عدالت در مناسبات اجتماعی (پورعرت،148:1383)
نمودار 1. تأثیر جنبههای گوناگون بیعدالتی بر کاهش مراتب نظم و تعادل در سیستم اجتماعی (پورعزت،149:1383)
همانطور که در نمودار (1) ملاحظه میشود، توسعه هر یک از جنبههای بیعدالتی، ضمن تهدید مراتب نظم و تعادل در سیستم اجتماعی، بر سایر جنبههای بیعدالتی در جامعه، تاثیر فزاینده دارد؛ بدین ترتیب افزایش روند بیعدالتی به افزایش آنتروپی و تسریع روند اضمحلال سیستم اجتماعی منجر میشود؛ زیرا روندی که با فراگردهای زرمدار، زورمدار، و تزویرمدار برخی از گروههای جامعه شکل میگیرد، بر عدم تعادل اجتماعی میافزاید و عرصههای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه را تحت تاثیر قرار میدهد؛ بدین ترتیب ساخت توزیع قدرت در جامعه بر له منافع گروههای ذینفغ و علیه منافع اکثریت، از وضعیت «توزیع گسترده و طبیعی قدرت» به حالت «توزیع محدود و جهتدار قدرت» تغییر شکل مییابد (پورعزت،149:1383). در چنین شرایطی، هیچ دلیلی ندارد که گروههای محروم جامعه از وضعیت موجود حمایت نمایند و به تحمل مسائل و مشکلات موجود در مسیر حفظ آن، رغبت نشان دهند (Sterba,1999,p.6-7). درصورتی که یک سیستم اجتماعی به چنین وضعیتی دچار شود، ساختار اجتماعی آن بسیار شکننده میشود و شرایطی ایجاد میشود که حتی تمدنهای بزرگ را نیز در معرض فروپاشی و دگرگونی قرار میدهد و آنها را از حمایت عامه مردم بیبهره میسازد. شاید از این جهت است که از عامه مردم « به ستون دین» تعبیر شده است و سفارش شده است که میل و توجه حاکم باید بیشتر متوجه آنان باشد (نهجالبلاغه، ترجمه آیتی:723). [ سه شنبه 90/9/8 ] [ 4:34 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |