15. عمل به وظیفه و تکلیف
می رسد و آزادی به همراه خود، تضاد افکار و عقاید و بحث های فلسفی و کلامی را مطرح می کند. در این هنگام دیگر شمشیرکاری از پیش نمی برد. اینجا اسلحه ی مناسب، درس و کتاب و قلم است.
وقتی اوضاع زمانه آنگونه شد که شناخت حق از باطل دشوار و صعب گردد، اصلی ترین وظیفه ی رهبر دینی نشان دادن صراط مستقیم و مبارزه با انحراف ها و تحریف ها است. اگر امام حسین در زمان امام صادق و یا امام رضا می بود، بی تردید همان گونه عمل می کرد که آن دو بزرگوار عمل کردند.
برای نهضت ما نیز چنین آینده ای که در آن بازار عرصه ی افکار، داغ باشد، قابل پیش بینی است؛ از این رو لازم است روحانیت ده ها برابر گذشته، خود را تجهیز کند. روحانیت احتیاج به تقویت دارد؛ احتیاج به برنامه و کار منظم و حساب شده دارد. در برابر روحانیون مردم قرار دارند که به مراتب بیشتر از گذشته به هدایت و راهنمایی و ارشاد احتیاج دارند. روحانیت باید به سرعت به فکر چاره بیفتد و تا این سیل عظیم به راه نیفتاده است، خود را برای مقابله با آن آماده کند.
اینکه روحانیت شیعه توانسته است در طول تاریخ منشأ حرکت های بزرگ بشود، ولی روحانیت های دیگر نتوانسته اند، دو دلیل عمده دارد:
دلیل اول، ویژگی خاص فرهنگ روحانیت شیعه است. خود فرهنگ شیعی یک فرهنگ زنده و حرکت زا و انقلاب آفرین است. این فرهنگی است که از روش علی و از اندیشه های او تغذیه می کند. این فرهنگی است که در تاریخ خود عاشورا دارد. صحیفه سجادیه و دوره امامت و عصمت دویست و پنجاه ساله دارد. هیچ یک از فرهنگ های دیگر چنین عناصر حرکت زایی در خود ندارند.
دلیل دوم، اینکه روحانیت شیعه- که به دست ائمه شیعه پایه گذاری شده است- از ابتدا اساسش تضاد با قدرت های حاکم بوده است. به قول حامد آلگارد در همان کتابی که ذکرش گذشت، اساس روحانیت شیعه بر انکار حقانیت پادشاه است. روحانیت شیعه از نظر معنوی متکی به خدا و از نظر اجتماعی متکی به مردم است و هیچ گاه جزء دولت نبوده است؛ اما در مقابل، مثلاً روحانیت تسنن از همان ابتدا، وابسته به دستگاه حاکم بوده است. از همان زمان که ابویوسف به سمت قاضی القضات هارون منصوب شد و در عین حال سمت مفتی اعظم را هم به دست آورد، مشخص بود که دیگر پایگاهی در میان مردم نمی توانست داشته باشد.در زمان خود ما افرادی نظیر شیخ محمد عبده که از روشنفکران و روحانیون اهل تسنن مصر است، وقتی اعتبار پیدا می کند که آقای خدیو عباس به اسمش ابلاغ صادر می کند والا مردم مصر مفتی بودن او را بی اعتبار می شمارند و یا شیخ محمد شلتوت، مصلح بزرگ مصری را باید جمال عبدالناصر به اسمش ابلاغ صادر کند و وقتی که در اتاقش می نشیند، می باید عکس جمال عبدالناصر بالای سرش باشد. مشخص است که این افراد دیگر نمی توانند پایگاه مردمی داشته باشند و نخواهند توانست علیه قدرت حاکم قیام کنند؛ اما روحانیت شیعه از ابتدا براساس بی نیازی از قدرت های حاکم پایه گذاری شد و همیشه سلاطین و بزرگان مجبور بودند آستان آنها را ببوسند و پیشانی به درگاه آنها بسایند.
پس سر دیگر اینکه روحانیت توانست انقلاب ها را رهبری کند، استقلال است و این حقیقت که آنها هیچ گاه عضو دستگاه های دولتی و غیردولتی نبوده اند، در آینده هم باید این ارزش ها برای روحانیت محفوظ بماند.
دولت هایی که مردم هرگز طبل حمایت از ایشان را بر دوش نکشیدند، مگر از
ترس و ناآگاهی خویش؛ چرا که مردی چون خمینی که عشق آگاهانه حسین را در سینه داشت، سکوت در مقابل ستمکاری را دفاع از ستمکار می داند... و فریاد آگاهی و آگاهی دادن به مردم را سر می داد که افسوس که نمی دانیم ارمغان این دین بزرگ برای ما چیست و ما را به کجا می کشاند... .
و چه با درد فریاد می کند که، ای سران اسلام! به داد اسلام برسید! ای علمای نجف به داد اسلام برسید! ای علمای قم به داد اسلام برسید! رفت اسلام؛ اسلامی که با زحمات فراوان پیامبر و ائمه حفظ و به دست ما رسیده است، اسلامی که برنامه ی زندگی و حکومت دارد.
و چه زیبا رایحه ی خوش بیداری در قلب های عاشق مردم وزیدن می گیرد و اتحاد و یکپارچگی، ایران را، ملت و ملیت را درهم می کوبد و تنها یک پرچم و آن هم اسلام است که حلقه اتصال مردم می شود... .
درد نفاقی که از رحلت رسول اکرم زمانه بر دوش خود می کشید و غفلت چند صد ساله ای که بیداری می طلبید، زحمت و رنجی که معاویه پایه ریز آن بود و اسلام دردمندی که جز به حکومت اندک علی عدالت را در چهره استعمار شده اش نیافته بود... از جمل تا صفین و خوارج که دردهای حکومت علی بودند و حکومت ایشان که نه به خاطر علی و حق حکومت علی، بلکه به خاطر مهجوریت اسلامی که مردم با علی باید می شناختندش و بعد از علی ناشناخته ماند و مردی که ملت را به آگاهی می خواند تا علم خسته اسلام را بالا برند.
اتحاد، ریشه می دواند و نفاق جای خود را به اتحاد مذهبی می دهد و ماه محرم، این ماه نهضت سربلند حسین به نهضت 15 خرداد و محرم ملهم از نهضت حسینی ختم می شود.
16. آثار و نتایج نهضت عاشورا
شهادت مظلومانه سیدالشهدا و یارانش در کربلا، تأثیری بیدارگر و حرکت آفرین داشت و خونی تازه در رگ های جامعه ی اسلامی دواند و جو نامطلوب را شکست و امتدادهای آن حماسه، در طول تاریخ، جاودانه ماند؛ حتی در همان سفر و اسارت اهل بیت نیز تأثیرات سیاسی این حادثه در اندیشه های مردم آشکار شد. گروهی از اسرا را که به شام می بردند، چون به تکریت رسیدند، مسیحیان آنجا در کلیساها جمع شدند و به نشان اندوه بر کشته شدن حسین ناقوس نواختند و نگذاشتند آن سربازان وارد آنجا شوند. به شهر « لینا» هم که رسیدند، مردم آنجا همگی گرد آمدند و بر حسین و دودمانش سلام و درود فرستادند و امویان را لعن کردند و سربازان را از آنجا بیرون کردند؛ چون خبر یافتند مردم « جهینه» هم جمع شدند تا با سربازان بجنگند، وارد آن نشدند. به قلعه « کفرطاب» رفتند، به آنجا نیز راهشان ندادند. به حمس که وارد شدند، مردم تظاهرات کردند و شعار دادند:« اکفراً بعد ایمان و ضلالاً بعد هدی؟» و با آنان درگیر شدند و تعدادی را کشتند.(1) برخی از تأثیرات حماسه عاشورا از این قرار است:
1. قطع نفوذ دینی بنی امیه بر افکار مردم؛ 2. احساس گناه و شرمساری در جامعه به سبب یاری نکردن حق و کوتاهی در ادای تکلیف؛ 3. فرو ریختن ترس ها و رعب ها از اقدام و قیام علیه ستم؛ 4. رسوایی یزیدیان و حزب حاکم اموی؛ 5. بیداری روح مبارزه در مردم؛ 6. تقویت و رشد انگیزه های مبارزاتی انقلابیون؛ 7. پدید آمدن مکتب جدید اخلاقی و انسانی
( ارزش های نوین عاشورایی و حسینی)؛ 8. پدید آمدن انقلاب های متعدد با الهام از حماسه ی کربلا؛ 9. الهام بخشی عاشورا به همه ی نهضت های رهایی بخش و حرکت های انقلابی تاریخ؛ 10. تبدیل شدن « کربلا» به دانشگاه عشق و ایمان و جهاد و شهادت، برای نسل های انقلابی شیعه؛ 11. به وجود آمدن پایگاه نیرومند و عمیق و گسترده ی تبلیغی و سازندگی در طول تاریخ، بر محور شخصیت و شهادت سیدالشهدا.
از نهضت های شیعی پس از عاشورا، می توان « انقلاب توابین»، « انقلاب مدینه»، « قیام مختار»، « قیام زید»، و حرکت های دیگر را نام برد.
تأثیر حماسه عاشورا را در انقلاب های بزرگی که در طول تاریخ، بر ضد ستم انجام گرفته، چه در عراق و ایران و چه در کشورهای دیگر، نباید از یاد برد. « فرهنگ شهادت» و انگیزه جهاد و جانبازی که در انقلاب اسلامی ایران و هشت سال دفاع مقدس در جبهه ها جلوه گر بود، گوشه ای از این تأثیرپذیری است. شعار« نهضت ما حسینیه، رهبر ما خمینیه» که در مبارزات ملت مسلمان ایران بر ضد طاغوت طنین افکن بود و نیز شور حسینی جبهه های رزم ایران، گواه روشن تأثیرگذاری کربلا در قرن ها پس از آن حماسه ی مقدس است. خون او تفسیر این اسرار کرد، ملت خوابیده را بیدار کرد.(2)
17. کل یوم عاشورا
هر روز عاشورا و هر سرزمین، کربلاست:« کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا». این جمله و شعار، نشان دهنده ی پیوستگی و تداوم خط درگیری حق
و باطل در همه زمان ها و مکان هاست. عاشورا و کربلا، یکی از بارزترین حلقه های این زنجیره طولانی است. همیشه حق و باطل رو در روی همند و انسان های آزاده، وظیفه ی پاسداری از حق و پیکار با باطل را بر عهده دارند و بی توجه گذشتن از کنار صحنه حق و باطل، بی دینی است. امام خمینی بارها به این نکته مهم توجه دادند؛ از جمله در ایام جنگ تحمیلی(3) و در پیامی به مناسبت 17 شهریور فرمودند:« عاشورا، قیام عدالتخواهان با عددی قلیل و ایمان و عشقی بزرگ، در مقابل ستمگران کاخ نشین و مستکبران غارتگر بود و دستور آن بود که این برنامه، سرلوحه ی زندگی امت در هر روز و در هر سرزمین باشد. روزهایی که بر ما گذشت، عاشورای مکرر بود و میدان ها و خیابان ها و کوی و برزن هایی که خون فرزندان اسلام در آن ریخت، کربلای مکرر». « 17 شهریور، مکرر عاشورا و میدان شهدا مکرر کربلا و شهدای ما مکرر شهدای کربلا و مخالفان ما مکرر یزید و وابستگان او هستند».(4) نبرد عاشورا، گرچه از نظر زمان، کوتاه ترین درگیری بود( نیم روز)، ولی از نظر امتداد طولانی ترین درگیری با ستم و باطل است و تا هر زمان که هر آرزومندی آرزو کند که کاش در کربلا بود و در یاری امام شهیدان، به فیض و فوز عظیم شهادت می رسید( یا لیتنا کنا معکم فنفوز فوزاً عظیما)(5)، عرصه ی کربلا گرم و درگیری عاشورا دایر است؛ آنگونه که حسین، وارث آدم و ابراهیم و نوح و موسی و عیسی و محمد است، پیروان عاشورایی او نیز وارث خط سرخ جهاد و شهادت اند و پرچم کربلا را
بر زمین نمی نهند و این جوهر تشیع در بعد سیاسی است.
شیعه باید آب ها را گل کند/ خط سوم را به خون کامل کند/ خط سوم خط سرخ اولیاست/ کربلا بارزترین منظور ماست/ شیعه یعنی تشنه ی جام بلا/ شیعگی یعنی قیام کربلا/ شیعه یعنی بازتاب آسمان/ بر سر نی جلوه ی رنگین کمان/ از لب نی بشنوم صورت تو را/ صوت « انی لا اری الموت» تو را/ شیعه یعنی سالک پا در رکاب/ تا که خورشید افکند از رخ نقاب/ این سخن کوتاه کردم والسلام/ شیعه یعنی تیغ بیرون از نیام.(6)
یکی از نویسندگان محقق می نویسد:« ما یقین داریم که اگر حسین در زمان ما بود، از قدس، جنوب لبنان و بیشتر مناطق اسلامی کربلای دومی می ساخت و همان موضعی را می گرفت که در برابر معاویه و یزید ایستاد و از همه مدعیان اسلام و تشیع و از آنان که بر قدس و جنوب لبنان می گریند و در اعلامیه ها، سخنرانی ها و صفحه ی مطبوعات بر سر فلسطین و لبنان معامله می کنند و در خیابان ها و مجامع، سلاح با خود حمل می کنند، بیش از تعدادی که در کربلای اول کنار آن حضرت ایستادند و یاریش کردند، او را یاری نمی کردند.»(7) این دیدگاه، ردکننده ی نظریه ای است که کربلا و قیام حسینی را تکلیفی خاص امام می داند که نمی توان از آن تبعیت کرد.
وقتی اباعبدالله الحسین ضرورت قیام بر ضد سلطه ستمگری را- که حلال را حرام می کند و عهد الهی را شکسته، برخلاف سنت پیامبر عمل می کند و تجاوزکارانه عمل می نماید- در خطبه ی خویش می آورد و این صفات را در سلطه ی یزیدی محقق می داند، در پایان می افزاید:« فلکم فی
اسوة»(8): در کار من برای شما الگوی تبعیت است. این سخن می رساند که گستره ی زمین و زمان، کربلا و عاشوراست و همیشه و همه جا باید با الهام از این مکتب، بر ضد ستم قیام کرد و در راه آزادی و عزت، فداکاری نمود.
امام خمینی فرموده است:« این کلمه ی کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا، یک کلمه ی بزرگی است... همه روز باید ملت ما این معنی را داشته باشد که امروز روز عاشورا است و ما باید مقابل ظلم بایستیم و همین جا هم کربلاست و باید نقش کربلا را ما پیاده کنیم. این انحصار به یک زمین ندارد. انحصار به یک افراد نمی شود. قضیه کربلا منحصر به یک جمعیت هفتاد و چند نفری و یک سرزمین کربلا نبوده، همه ی زمین ها باید این نقش را ایفا کنند»(9).
پینوشتها:
*عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور.
1.عاشورا فی الادب العاملی المعاصر؛ ص 54. به نقل از:منتخب طریحی و مقتل ابی مخنف.
2.کلیات اقبال لاهوری؛ ص 75.
3. صحیفه نور؛ ج 20، ص 195.
4. همان؛ ج 9، ص 57.
5. زیارت عاشورا.
6. ابیاتی از مثنوی « شیعه نامه»، محمدرضا آقاسی( کیهان، 71/6/12).
7. هاشم معروف الحسنی؛ الانتفاضات الشیعیه؛ ص 387.
8. تاریخ طبری؛ ج 4، ص 304.
9. صحیفه نور؛ ج 9، ص 202.