سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

رهبری امام و حالت تعبد
جنبه روحی مردم عابد و زاهد را به دو گونه می‏توان تفسیر نمود: گونه اول، روی‏کرد روحی صحیح و اسلامی، که مورد توجه اسلام واولیای الهی است. کسی که در عبادت خود چنین سمت و سویی دارد،نور ایمان، روح تقوا، اخلاق اسلامی و روح جهادگری در راه خدا،در او آشکار و نمایان است و زندگی دنیایی بین خصلت‏های اوجدایی نمی‏اندازد. این انسان، هم مجاهد است، هم زاهد و عابد.هر که با او بنشیند خشنود برخیزد، حال آن‏که میل همنشینی هنوزدر آن شخص باقی است و این همه از اثر بشاشت‏یقین و ایمان وگریه بر گناهان و تقصیرات، پدید آمده است. اما روی‏کرد دوم که از آن به روی کرد روحی منحرف (صوفیانه)یاد می‏کنیم آن‏که چنین جهت‏گیری را برمی‏گزیند، در فهم اسلام ومفاهیم آن، و درک شریعت محمدی، به کژ راهه خواهد رفت. اوگرچه، بیشتر به عبادت متوجه است اما این عبادت در او کارگرنیست و چه بسیارند عابدان و زاهدان این چنین که زنگارهای‏جاهلیت و ارزش‏های آن، از قلوبشان آویخته است و از شفافیت‏ایمان و طهارت روح در آن‏ها اثری نیست. این گروه از مدعیان،اسلام را در همین حد فهمیده‏اند و آن را کافی دانسته‏اند.پس زندگی را رها کرده به عبادت سرگرم شده‏اند. و این همان‏انحراف و صوفیانه عبادت کردن است. جهت‏گیری اول -که اسلام نیزبه آن سفارش کرده- فاصل عملکرد ائمه (ع) و وجه تمایز آن‏ها ازدیگران است. روحیه امام و عبادت او، اجتماعی و عامه است.به گونه‏ای که همنشینی با امام، انس و الفت را به دنبال دارد وعلاوه بر مردم که جذب ایشان می‏شوند مخالفان نیز نوعی میل و کشش‏به آن حضرت، احساس می‏کنند. لب مطلب این که، زهد و عبادت‏امامان (ع) هیچ تاثیر سوء و ناگواری برای مردم به بارنمی‏آورد. هر انسان مسلمان و با ایمان، در برخورد با صنف اول از زاهدان‏و عابدان، و شنیدن سخنان ایشان، مهرشان را به دل می‏گیرد وبزرگشان می‏دارد. چرا که این گروه، نمونه‏ای صد درصد اسلامی، ازیقین استوار و ایمان پابرجایند. حتی کسانی که از مسلمانی والتزامات روحی و عملی آن بویی نبرده‏اند، به انسان عابد، به‏این اعتبار که او شخصیتی قدرت‏مند و میل و رغبتی دیگرگون نسبت‏به دنیای مادی دارد، احترام عمیق می‏گذارند و از او تجلیل‏می‏کنند. از آن جا که خداوند در ذات بشر تمایلات خیر و گرایش به خوبی‏هارا به ودیعت نهاده، هر انسانی، انسان زاهد و سالک الی الله رابه دیده تکریم می‏نگرد و از این احترام، به حب و تقرب و رابطه‏تعبیر می‏کند و گاه، گرچه آن ارتباط را آشکار نمی‏سازد، ولی ازرهگذر آن، با انسان متعبد، برخورد و سلوک می‏کند. این معنا را بیشتر ما، به تجربه دریافته‏ایم. اگر در باره یک‏انسان زاهد و عابد، مطالبی بشنویم که بوی بدگویی و ناسزامی‏دهد، با دیدن آن شخص و مشاهده رفتار و گفتار او، حالت روحی‏ما به سرعت تغییر می‏کند، و ما چاره‏ای جز دفاع از آبروی آن‏انسان و تکذیب شنیده‏های خود نخواهیم داشت. برای نمونه، از سرگذشت‏حضرت کاظم (ع) و زندانبان او حکایتی‏بشنویم. روزی که امام (ع) را به زندان بردند، زندان‏بانی برایشان‏گماشتند تا مراقب حضرت و اوضاع زندان باشد. این شخص نسبت‏به‏امام (ع) بسیار جسور بود و در آزار و اذیت، سعی بلیغ می‏کرد.روزها گذشت و زندان‏بان جز عبادت و نیک رفتاری امام (ع) چیزی‏مشاهده نکرد، دانست که آن چه در باره امام (ع) شنیده و نسبت‏های‏زشت و ناروایی که به ایشان داده‏اند، یکسره دروغ و بی‏اساس‏است. پس از کار خود کناره گرفت. این اندک ثمره‏ای بود که بر زهد و عبادت بی‏پرده امام کاظم (ع)مترتب گشت، تا برسد به نتیجه برتر و مقصود اصلی ایشان. پیش ازاو، امام سجاد (ع) عینا، همین روش را در باره عبادت خود، پی‏گرفته بود. عبادت روشمند امام (ع) با آن شکل خاص، مردم را برآن می‏داشت که او را بزرگ بدارند، قدرش را بدانند و با او هم‏دردی و هم فکری کنند. امام (ع) این گونه، قلب بسیاری از مردم وشیعیان را صاحب شده بود. حالت تعبد، به عنوان یک صفت‏بارز در امام، نظر مردم را جلب‏کرده بود و در نگاه آن‏ها امام شخصی بود، زاهد، روی گردان ازمتاع دنیا و لذات آن، که هم خود را به عبادت و تضرع صرف‏می‏کرد. در آن زمان، فرد دیگری را نمی‏شد سراغ گرفت که مانندامام سجاد (ع) عمل کند و سخن بگوید. مردم این را می‏دانستند واحترام و تکریمشان، رنگ تقدیس به خود می‏گرفت و با گذشت روزها،ماه‏ها و سال‏ها، افزون هم می‏شد. امام (ع) منحصر به فرد بود.مدام ذکر خدا می‏گفت و پیوسته می‏گریست. چنان از قیامت‏بیم‏داشت، گویی آن را پیش روی خود می‏بیند. سلوک عبادی حضرت، همواره با پدیده‏های دیگری چون انفاق،دستگیری از بیچارگان، انجام اعمال نیک و دوستی با مردم، توام‏بود. اهل مدینه، به فضل و برتری امام (ع) بر دیگران معترف‏بودند و او را بر بسیاری از اطرافیانش که گاه مانند او عمل‏می‏کردند و از بزرگان بنی هاشم بودند، ترجیح می‏دادند. در روایت است که شخصی به سعید بن مسیب گفت: «با تقوی‏تر ازفلانی ندیدم.» سعید گفت: «آیا، تا به حال علی بن حسین رادیده‏ای؟» گفت: «نه.» گفت: «کسی را ندیدم که از اوپرهیزگارتر و عابدتر باشد.» زهری، همصدا با بزرگان عصر خود،گفته است: «در میان بنی هاشم، کسی را برتر از علی بن حسین (ع)نیافتم.» این سخن هم از اوست که: «کسی از اهل این خاندان رانمی‏شناسم که شایسته‏تر از علی بن حسین (ع) باشد.» «حرب صحاف‏»از سعید، غلام حسن بن صالح نقل کرده است که گفت:«کسی را سراغ نداشتم که در ترس از خدا به مقام حسن بن صالح‏رسیده باشد، تا این که به مدینه رفتم و با علی بن حسین (ع) آشناشدم.او آن چنان از خوف خدا و آتش دوزخ بیمناک بود که گویی جهنم راتجربه کرده و چشیده است.» خلاصه سخن این که تعبد، آنگونه که درزندگی امام (ع) چهره نمود، به بار نشست، رهبری و زعامت‏حضرت راپایدار ساخت و امامت و قدسی بودن او را، به همگان ثابت نمود.
حکومت و تعبد امام
از جمله فوایدی که بر تعبد و انزوای امام سجاد (ع) مترتب بود،این بود که خیال حاکمان وقت را از جانب ایشان آسوده می‏گذاشت وامام را آن گونه جلوه می‏داد که گویی هیچ به فکر حکومت نیست ومشغولیتی جز عبادت و زهد ورزی ندارد. عبادت‏ها و حالت‏های روحی امام، بیشتر، پیش چشم مردم، واقع می‏شدو البته، امام را از این کار مقصود و غرضی مورد نظر بوده است.از جمله آن که دست‏حکومت را از خود کوتاه بدارد و از فعالیت‏هاو موضع‏گیری‏های خطرناک، دوری گزیند. خاصه که ایشان، شیعه،مخالف حکومت وقت، و فرزند انقلابگر عصر، حسین بن علی (ع) بود واین همه امام را در مرکز حساسیت قرار می‏داد. امام، با پیش گرفتن این روش بی‏خطر، حاکمان را مطمئن ساخت وآن‏ها را به دور از خویش نگه می‏داشت و موفق شد بسیاری از مشکلات‏و گرفتاری هایی که می‏توانست دامن گیر ایشان شود، برطرف سازد.گفته‏اند: چون عبد الملک تصمیم به قتل امام سجاد گرفت، تا هراحتمال خطری را از جانب آن حضرت، عقیم بگذارد، «زهری‏»برپاخاست و به او گفت: «علی بن حسین، آن گونه نیست که تو فکرمی‏کنی. او به خود مشغول است‏».عبد الملک شادمان گشت و دانست که امام خیال منازعه و درافتادن‏با او را ندارد، لذا به زهری گفت: «به! امام، چه کار خوبی‏می‏کند.» روزی امام به عبد الملک، که نظاره گر عبادت ایشان‏بود، گفت: «اگر نبود که خانواده‏ام بر گردن من حق دارند، و درقبال مردم مسلمان، مسئول هستم، چشم‏هایم را به آسمان می‏دوختم‏و قلبم را برای همیشه متوجه خدا می‏ساختم، تا آن لحظه که جانم‏را بستاند، که او بهترین حاکم است‏». در این هنگام امام به‏گریه افتاد و عبد الملک نیز گریست. این سخن، عبد الملک را متوجه‏می‏کرد که امام کسی نیست که به گمان او، حکومت‏خواه باشد، بلکه‏جز عبادت و تهجد، اندیشه‏ای ندارد. این تاکید امام البته ضرورت‏داشت تا بسیاری از خطرهای گرداگرد او را دفع نماید و نقشه‏های‏حکومتیان را ناکام سازد. حجاج به عبد الملک می‏نویسد که امام را بکشد و بدین وسیله‏پایه‏های حکومت‏خود را محکم نماید. زبیر، جاسوسانش را به‏مراقبت امام می‏گمارد، تا مانع گرد آمدن مردم در اطراف ایشان‏شوند و آن حضرت را از روی آوردن به جنگ برحذر دارند، و اگرانقلابیون کوفه (توابین و یاران مختار) خواستند با او تماس‏بگیرند، نگذارند. همه این امور، حکومت را پیوسته، هوشیار و ترسان می‏داشت. اماامام که سرد و گرم روزگار را چشیده بود و بصیرت کافی داشت،سخت‏گیری‏ها و خطرهای حکومتیان را خنثی می‏ساخت و ناکام می‏گذاشت.سفاح مسلم بن عقبه، سردسته لشکر اموی در واقعه «حره‏» درباره امام می‏گوید: «با این که فرزند رسول الله است، جز خیر وخوبی، هیچ از او صادر نشود». البته منظور سفاح از «خیر»این است که امام با حکومت کاری ندارد و در پی آن نیست که خطرو آشوبی برای دستگاه حکومتی دست و پا کند. این سخن که از شخصی‏چون سفاح بروز می‏کند، بهترین دلیل است‏بر این که امام، درتحقق هدف خود، که همان مطمئن ساختن حکومت اموی بود، موفق بوده‏است.
تفرقه و تلاش امت، و مسئله تعبد
وقتی که دین اسلام بر طهارت مظاهر حکومت و تقوای حاکمان والتزام آن‏ها بر امور دین و دنیای مردم، تکیه می‏کند، نشان ازتاثیر به سزای این عوامل در بدنه جامعه اسلامی، می‏دهد، چرا که‏انحراف و کجروی حکومت، تدریجا به از هم پاشیدگی اجتماع و شایع‏شدن محارم خواهد انجامید. آن جا که حکومت‏به دست‏حاکمان بی‏قیدو لاابالی سپرده شود، بذر معصیت آرام آرام رشد کرده، مظاهر جرم‏و تباهی در اجتماع اسلامی آشکار می‏گردد و به دلیل ناتوانی‏حاکمان از ضبط و ربط امور و حفظ تقید جامعه به شئون دینی،گسترش می‏یابد; چه رسد به جایی که خود حاکمان قدرت تشخیص مواردحرام و قدرت جلوگیری از رشد آن را نداشته باشند. دورانی که بنی‏امیه حکومت را به چنگ آورد و والیان فاسق آن،امور جامعه اسلامی را بر عهده گرفتند، و تا توانستند در پستی‏هاو انحرافات فرو رفتند و بی‏حیایی و گستاخی را مباح کردند، واموال مردم را به پای لهو و لعب خویش، قربانی نمودند، حال وروز جامعه به جایی رسید که آثار تلاش و انهدام، تضعیف روابط ومناسبات دینی و تعهدات روحی، نمایان گردید و فساد و فراوانی‏مجالس باطل و حرام، همه‏گیر و همه جایی شد. آثار تخریبی به جا مانده از فتوحات مسلمین، یعنی درآمیختن باجامعه کفر و برخورد با اموال و ثروت‏های انباشته، که البته به‏چنگ حکام و رجال حکومتی می‏افتاد، باعث‏به وجود آمدن طبقه‏ای‏ممتاز و اسراف کار شد که آثار غیرقابل انکاری در شیوع اسراف‏کاری و گسترش فساد داشت. این روند تخریبی تا آن جا پیش رفت که جامعه اسلامی، در زمان‏امام سجاد (ع)، به خصوص در مکه و مدینه، دچار فروپاشی، و ضعف‏و رخوت مسلمانی مردم و روحیه آن‏ها گردید. جان‏های مردم، لانه‏پستی‏ها و فسادهای اخلاقی بود و ارزش‏های اسلامی دست‏خوش تحول‏ودگرگونی می‏شد. و این همه، دو علت اساسی بیش نداشت: 1. انحراف حکومت و زیاده خواهی طبقه حاکم 2. آثار تخریبی فتوحات حکومت در این وضعیت ناگوار، چاره‏ای جز عملیات بازدارنده و درمان‏گر،که جامعه مریض آن وقت را رو به بهبودی ببرد، وجود نداشت.ضرورت وجود یک جریان مانع، که در برابر همه‏گیر شدن این‏«وبا» در میان فرزندان جامعه اسلامی، بایستد، به شدت احساس‏می‏شد. پس حیات روحی امام و روش عبادی آن حضرت، و زهد نسبت‏به دنیا وفریبندگی‏های آن، چیزی بود که برای پای‏داری و مانع‏تراشی درمقابل همه‏گیر شدن زشتی‏ها و فسادهای اخلاقی که جامعه را رو به‏تلاشی و نابودی می‏برد، پیش‏بینی شده بود. قصد امام از آن همه عبادت که با کیفیتی خاص انجام می‏شد، این‏بود که جامعه اسلامی را به روی کردی عکس جریان مادی‏گری بی‏قیدو بند، وا دارد و سطح معنویت و مصونیت فرزندان آن جامعه رابالا ببرد و نمونه‏ای کامل و اسوه‏ای بی‏نظیر را پیش روی آن‏هابگذارد، تا نه تنها اصحاب و شیعیان، بلکه تمام مسلمین از آن‏خط بگیرند و به دنبال آن حرکت کنند. جهت‏گیری روحی امام، به مثابه طبیبی حاذق، در میان جامعه‏اسلامی، نقش بسیار مهم و ارزنده خود را به اجرا می‏گذاشت. هرگاه‏که مریضی عمق پیدا می‏کرد و گسترش می‏یافت، نصیحت‏های مهربانانه‏طبیب بود که درد و رنج را می‏کاست و نجات بعضی جان‏های بیمار رادر پی داشت. همان گونه که وجود یک عالم روشن فکر، سطح علمی و فرهنگی مردم‏را ارتقا می‏دهد و هرچه بر عمر او افزوده گردد، فواید بیشتری‏به دیگران خواهد رساند. همین گونه بود، آثاری که عبادت امام‏سجاد (ع) در جامعه اسلامی و زندگی مردم بر جای می‏گذارد. به خصوص‏که مردم، پیوسته بروز آن حالات روحانی را که با اخلاص و ایمان واخلاق همراه بود، طی ربع قرن ، یا بیشتر مشاهده می‏کردند.
تربیت و مظاهر تعبد
بشریت در راه رسیدن به خدا، نمونه‏ها و اسوه‏هایی را می‏طلبد که‏نشان دهنده صورت علمی حیات دینی و حالات ربانی، باشند. تربیت،نتیجه مطلوب خود را نخواهد داد، اگر نظریه‏ها به عمل تبدیل‏نشوند و افکار و مفاهیم، در زندگی مربیان، صورت تحقق نپذیرد. حیات ائمه بزرگوار ما، نمونه‏ای مثال زدنی در تربیت و تزکیه‏است. نمونه‏ای که گروه‏های مختلف انسانی، می‏توانند دنباله روآثار آن باشند و به روش آن عمل نمایند. زندگی ائمه به خودایشان پایان نمی‏پذیرد، بلکه حیات مردم زمانه آن‏ها را نیزمتاثر می‏سازد. بالاتر، حیات ایشان، درسی است‏برای همه مردم درهمه زمان‏ها. حیات ائمه، اسلام مجسم و نوری است که ظلمات زندگی‏بشر را به نور تبدیل می‏نماید. امامان ما، نمونه‏ها و الگوهایی‏عالی به فرهنگ اسلامی، پیش‏کش نمودند. و مؤمنان و پیشوایان، درطی سلوک الهی خویش، بدان نیازمند و به یاری آن نمونه‏ها، درفهم طریق و التزام به آن محتاجند. همان گونه که انقلاب امام حسین (ع)، تنها یک نهضت ضد یزیدی‏نبود، بلکه یک درس و پیام روشن و یک رسالت ماندگار تاریخی‏برای امت مسلمان، در طول مدت حیات آن بود; تعبد امام زین‏العابدین (ع) نیز، در حقیقت، یک نظریه تاریخی ماندگار برای‏جامعه اسلامی بود.یک الگوی دینی و نمونه اسلامی بود که مؤمنان خود را در مسیرآموختن از آن قرار می‏دادند و آثار آن را دنبال می‏کردند. امام حسین (ع) نظریه انقلاب بر علیه ظلم و فساد را بنیان نهادو امام سجاد (ع) نظریه عمل عبادی، در برابر انحرافات اخلاقی‏را. و این گونه بود که روح عبادت او، در دل‏های مردم رسوخ پیدامی‏کرد و آنان را متاثر می‏ساخت. بسیاری از اهالی تصوف، عبادت وزهد حضرت را الگوی خود قرار دادند و براساس آن به عمل‏پرداختند. پس سکوت امام علی، صلح امام حسن، انقلاب امام حسین وعبادت امام سجاد -علیهم السلام- همه، درس‏های عملی برای تربیت‏مردم مسلمان، در ادوار گوناگون زمان، بود.بنابراین باید گفت، قصد امام، از آن همه عبادت، این بود که‏نمونه و الگویی دینی و مثال‏زدنی، در روی کرد روحانی و تربیت‏ایمانی، به جامعه اسلامی تقدیم کند. پس امام ناچار بود، عبادت‏خود را در برابر چشم مردم و پیش روی آن‏ها انجام دهد تااثرگذار باشد و درس‏آموز. شاید بتوان بدین وسیله انگیزه امام‏را در جلوه دادن عبادت‏ها و راز و نیازهای خود، درک کرد و علت‏یابی‏نمود. عبادت امام، به خود او خلاصه نمی‏شد. عبادت امام‏درسی تربیتی، روحی و اخلاقی بود. فرصتی که امام در برابر خودمی‏دید، بسیار قیمتی و غنیمت‏بود و بعید بود از او که آن فرصت‏طلایی را از دست‏بنهد و از آن بهره لازم را نبرد. در بعضی روایات، شرح عبادت‏های امام آمده است و این که آن حضرت‏چگونه تجربه‏های عبادتی خود را علنی و پیش چشم مردم انجام‏می‏داد، امام باقر(ع) در توصیف عبادت پدر بزرگوار خودمی‏گوید: «هرگاه نعمتی از نعمتهای الهی را به یاد می‏آورد، سجده‏می‏کرد. با شنیدن آیات سجده‏دار، هر کجا که بود، به سجده‏می‏افتاد. اگر بلا و شری از او برداشته می‏شد، به شکرانه آن،فورا سجده می‏کرد. هرگاه از نمازهای واجب فارغ می‏گشت‏به سجده‏می‏رفت، هرگاه بین دو شخص را اصلاح می‏کرد، سجده را فراموش‏نمی‏نمود.» این اعمال به گونه‏ای نبود که مردم از آن بی‏خبربمانند. بلکه می‏دیدند و می‏آموختند. مردم، صدای قرآن خواندن‏امام را بسیار می‏شنیدند. گفته‏اند که:«امام، قرآن را از همه زیباتر می‏خواند.سقاها، وقتی به کنار خانه امام می‏رسیدند، با شنیدن صدای قرائت‏قرآن، می‏ایستادند و گوش می‏سپردند.» در بسیاری از روایات این‏معنا ذکر شده که: هرگاه امام همراه با جمعیتی از مردم به سوی‏مکه به راه می‏افتاد، در بعضی از منازل میان راه، می‏ایستاد، به‏سجده می‏افتاد و در سجده تسبیح می‏گفت و بسیار دعا می‏خواند وگریه می‏کرد. و مردم با مشاهده این کارها، به معارفی دست‏می‏یافتند که بصیرت و آگاهی شان را نورانی و خدایی می‏ساخت. بسیاری از آن چه در باره عبادت امام گفته شد، در ملا انجام‏می‏یافت. مردم که کوشش امام را در عبادت و ناله و زاری، مشاهده‏می‏کردند، به گریه می‏افتادند و بر ایشان دل می‏سوزاندند. یک روزشخصی از امام پرسید: «ای فرزند رسول خدا! این بی‏تابی وگریه‏های پی درپی برای چیست؟ ما که گناه کار و جنایت پیشه‏هستیم، نمی‏توانیم مثل شما عمل کنیم. پدر شما حسین و مادرتان‏فاطمه است و جدی چون رسول خدا داری‏» این اعتراف صریح، ازجمله فواید تربیتی عبادت امام بود، که جز با جلوه دادن آن به‏دست نمی‏آمد. دعاهای امام سجاد، بلند مرتبه‏ترین معارف الهی و ارزش‏مندترین‏مفاهیم دینی را پیش روی خوانندگان قرار می‏دهد. امام از رهگذر این دعاها شیوه سلوک فردی و اجتماعی، طرزدعاکردن و روش اندیشیدن را آموزش می‏دهد; هم چنین، مسائل‏اعتقادی صحیح و بایدها و نبایدها را توضیح می‏دهد و به مامی‏گوید که چرا باید دعا کنیم، چگونه باید دعا کنیم و دعاهاچگونه مستجاب می‏شوند و در صورت اجابت نشدن دعا، چه بایدبکنیم. دعاهای حضرت اصول دین را یاد می‏دهد و مسائل مختلف‏حیاتی برای بشر را یادآور می‏شود و دیدگاه صحیح اسلامی را بیان‏می‏کند. هر وقت که به زمزمه دعاهای زین العابدین می‏نشینیم، در آن‏واحد، هم دعا می‏خوانیم و هم چیزها می‏آموزیم. کافی است که‏اشتیاق امام را به این درس‏ها و تبلیغ آن‏ها به دیگران، درک‏کنیم. امام، صحیفه را نزد اولاد خود به امانت می‏گذارد و آن‏هانیز در حفظ صحیفه نهایت کوشش خود را به کار می‏بندند. بعد ازبیان همه این مطالب، دو اشکال اساسی و عمده را باید طرح کنیم‏و بدان‏ها پاسخ بگوییم.
اشکال اول
سخن مااین است که عبادت امام سجاد (ع)، با آن کمیت زیاد،نمونه‏ای بزرگ بلکه بزرگ‏ترین الگویی است که ائمه ما برای‏انسان‏های عابد و زاهد، به ثبت رسانده‏اند. دیگر این که: روی‏کرد معنوی امام و توجه خاص ایشان به دعا، راز و نیاز و تعبدطاقت فرسا، عکس العملی است در قبال اوضاع و احوال اجتماعی آن‏دوران، که امام را به انزوا و کناره‏گیری از امور دنیایی واجتماعی مجبور می‏ساخت. و این امر، سبب مباشر برای پدید آمدن‏تعبد بود، که حیات امام را از زندگی دیگر امامان، متمایزمی‏ساخت. اگر چنین است که گفتیم، پس آن چه از خود امام به ما رسیده، که‏در باره عبادت امیرالمومنین (ع) سخن می‏گوید، چه توجیهی دارد.امام اعتراف کرده که عبادت او به پایه عبادت علی بن ابی طالب‏نمی‏رسد و تنها به اندکی از عبادت آن حضرت توانایی و قدرت‏دارد. ظاهرا این سخنان خلاف چیزی است که ما بر آن اصرار داریم‏و با تعبیری که از تعبد ارائه نمودیم همخوانی ندارد.
برای یافتن پاسخی دقیق و قانع کننده، ناگزیر از توضیح دو مطلب‏مهم هستیم: اول: اصطلاح عبادت، به دو معنا آمده است: اول معنای خاص که همان‏نماز و روزه و حج و.. . و اموری مانند دعا، گریه و شب زنده‏داری است. دوم، معنای عام که عبارت است از همه کارهای خوب ومورد پسند شارع مقدس که شرط قبول آن‏ها قصد قربت است. مانندصدقه دادن به فقیران همراه با قصد قربت. یا آشتی دادن دو نفرو حکم کردن بین مردم به قصد قربت. حتی آب خوردن به قصد قربت‏نیز داخل در معنای عام عبادت است. دوم: در بررسی تاریخ شیعه، کسانی را می‏بینیم که به جرم شیعه‏بودن و پیروی از علی بن ابی طالب، مورد تعقیب بوده‏اند و مدام‏عذاب دیده‏اند و شکنجه شده‏اند. آن هم به دست‏بدترین و پست‏ترین‏دشمنان اسلام، یعنی امویان. حاکمان اموی، با اجیرکردن راویان‏دغل و نیرنگ باز، و جعل احادیث دروغین، برای خلفا و صحابه شان‏و مرتبه جعل می‏کردند و قصدشان از این کار، کم رنگ جلوه دادن‏فضایل اهل بیت، به خصوص علی(ع) بود، و در صورت توانایی، محو ونابود کردن آن فضایل. دسیسه‏ها و نیرنگ‏بازی‏های حکام اموی و روش حکومتی آن‏ها، همه‏انگیزه‏ای بود برای مسخ فضایل و مناقب امام علی(ع) و از میان‏برداشتن شان و منزلت ایشان «جابر جعفی‏» به امام سجاد (ع)،شکایت می‏کند که بنی‏امیه و پیروان آن‏ها، شیعیان را می‏کشند ومولایشان علی را دشنام می‏دهند و بر بالای منبرها و در بازارها ومیان راه‏ها و حتی در مسجد رسول خدا(ص)، بر علی لعن می‏فرستند وکسی آن‏ها را منع نمی‏کند. و اگر کسی به قصد بازداشتن مردم،چیزی بگوید، او را دستگیر می‏کنند و به او «رافضی‏» و«ترابی‏» خطاب می‏کنند، و بعد او را نزد امیر خود می‏برند. در مقابله با این اعمال خشونت‏آمیز و اهانت‏بار، روش ائمه(ع)بر عکس است. آن‏ها، قدسی بودن شخصیت علی (ع) و فضایل وبرتری‏های او را، بیان می‏کردند و بر آن اصرار داشتند. و بدین‏وسیله الگویی بی‏مانند و عنوانی چشم‏گیر را پیش روی مردم قرارمی‏دادند تا به اهل بیت توجه کنند و به آن‏ها گرایش یابند. حال، بعد از توضیح این دو امر، می‏توان اشکال مطرح‏شده را این‏گونه پاسخ گفت که: اگر امام سجاد، عبادت علی بن ابی طالب (ع)را آن گونه بزرگ می‏شمارد و عبادت خود را در برابر آن ذره‏ای‏بیش نمی‏بیند، معنای عام عبادت را در نظر دارد. منظور امام آن‏است که:امام علی به کارهایی پرداخت و اموری را سامان داد، که من هنوزبه آن‏ها نپرداخته‏ام. او حکومت و زمامداری مردم را بر عهده‏گرفت; در میان مردم قضاوت می‏کرد و به کارهای اجتماعی و عمومی‏سرگرم بود و این‏ها اموری است که نزد خداوند بیشترین ثواب رانسبت‏به روزه و نماز، خمس... دارد. آن چه این معنی را تاکید می‏کند، روایتی است از امام باقر(ع)که در گفتگو با اصحاب و یاران خود، از عظمت پدرش یاد می‏کند وسعی بلیغ او را در عبادت خدا یادآور می‏شود، و در عین حال، ازبرتری امام علی سخن می‏گوید و به این روش حکیمانه، درس مهمی رابه یاران خود می‏آموزد. شاید این عمل ائمه، که برترین فضایل را به حضرت علی(ع)، نسبت‏می‏دادند، کاری بوده است در جهت‏حفظ تاریخ از دسیسه‏های بدکاران‏و بیمه کردن آن در برابر دشمنی و کینه دشمنان و معاندان‏خاندان اهل بیت.
اشکال دوم
پیش از این دانستیم که عبادت امام، امری هدف‏دار بوده است ودانستیم که آن حضرت بعضی تجربه‏های عبادتی خود را، در برابرمردم انجام می‏داده و ایشان را به انصراف خود از دنیا و مشغول‏بودن به امور معنوی توجه می‏داده است و بدین وسیله هم اسباب‏اطمینان حکومتیان را فراهم می‏آورده و هم با تعلیم مردم،الگویی مناسب و بی‏نظیر را پیش چشم آن‏ها قرار می‏داده است. سؤال این جاست که: آیا عبادت امام، صفتی عارضی برای ایشان بودو آن چه انجام می‏داد فقط در جهت رسیدن به اهدافی بود که ذکرکردیم؟ آیا عبادت امام از جنبه اسلامی و بعد روحی خالی و تهی‏بود؟! و آیا سزاوار است که عبادت‏های عمیق و معرفت‏آموز امام رااین چنین سطحی تفسیر کنیم و پدیده‏ای بدین شگفتی را فقطوسیله‏ای برای محقق کردن اهدافی چند بدانیم؟! جواب این اشکال با توضیح چند امر، آشکار می‏گردد: اولا: پیش از این گفته شد که سبب مباشر پدیده تعبد، که درزندگی امام سجاد مجال بروز یافت، ظرف زمانی خاصی بود که امام‏را احاطه کرده بود. آری، همان گونه که روزگاری، امام حسن (ع)،بنا به مقتضای زمان، مجبور به صلح گردید و امام حسین (ع)چاره‏ای جز انقلاب و براندازی حکومت وقت، نداشت، امام سجاد(ع)نیز ناگزیر به انزوا پناه برد و به عبادت پروردگار خویش مشغول‏گردید. ثانیا: در صورتی که امام می‏توانست‏با تمسک به انزوا و یاری‏جستن از پدیده تعبد، اهداف معینی را در جهت مصالح عامه‏مسلمین، تحقق بخشد، از دست دادن این فرصت‏شایسته امام نبود،چون او مقامی الهی داشت و امام و هادی مردم بود و می‏بایست‏آن‏ها را تعلیم می‏داد و ارشاد می‏نمود. ثالثا: برای انسانی که به کاری عادت کرده، مثلا به عبادت، جمع‏کردن بین عبادت خالص برای پروردگار، و توجه کردن به‏تاثیرگذاری این عبادت در مردم، بسیار سخت و مشکل است، زیرا دراین صورت، خلوص نیت که شرط اساسی است، به آسانی تحصیل نمی‏شود.اما آن کسی که ایمانی عمیق و مخلصانه دارد، قادر است‏بی آن که‏شائبه‏ای از شرک و ریا در عبادتش پدید آید، با عبادت خود مردم‏را تعلیم دهد. از این رو است که عبادت امام سجاد، مانند ندارد و زین‏العابدین، صفت مختص به اوست. پس می‏توان تصور نمود که عبادت‏امام هم خالص برای خدا بود و هم وسیله‏ای برای تعلیم و ارشادمردم و توجه دادن آن‏ها به امور معنوی خدایی.(1)

پی نوشت :

1)این مقاله، ترجمه یک فصل از این کتاب است: الامام السجاد،(محاوله لاکتشاف دور الامام الرابع فی الامة من خلال تشخیص‏المرحلة و الاهداف و الوسائل التی کان یعتمد علیها فی قیادة‏المسیرة الاسلامیة المظفرة)، حسین باقر، شماره 9 از سلسله‏«کتاب قضایا الاسلامیة معاصرة‏» حسین باقر از شاگردان شهید صدرمی‏باشد که در باره زندگانی امام سجاد (ع) فعالیت‏های فکری و قلمی‏بسیار جالبی کرده است.


[ پنج شنبه 90/9/10 ] [ 3:48 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????