رهبری امام و حالت تعبد
جنبه روحی مردم عابد و زاهد را به دو گونه میتوان تفسیر نمود: گونه اول، رویکرد روحی صحیح و اسلامی، که مورد توجه اسلام واولیای الهی است. کسی که در عبادت خود چنین سمت و سویی دارد،نور ایمان، روح تقوا، اخلاق اسلامی و روح جهادگری در راه خدا،در او آشکار و نمایان است و زندگی دنیایی بین خصلتهای اوجدایی نمیاندازد. این انسان، هم مجاهد است، هم زاهد و عابد.هر که با او بنشیند خشنود برخیزد، حال آنکه میل همنشینی هنوزدر آن شخص باقی است و این همه از اثر بشاشتیقین و ایمان وگریه بر گناهان و تقصیرات، پدید آمده است. اما رویکرد دوم که از آن به روی کرد روحی منحرف (صوفیانه)یاد میکنیم آنکه چنین جهتگیری را برمیگزیند، در فهم اسلام ومفاهیم آن، و درک شریعت محمدی، به کژ راهه خواهد رفت. اوگرچه، بیشتر به عبادت متوجه است اما این عبادت در او کارگرنیست و چه بسیارند عابدان و زاهدان این چنین که زنگارهایجاهلیت و ارزشهای آن، از قلوبشان آویخته است و از شفافیتایمان و طهارت روح در آنها اثری نیست. این گروه از مدعیان،اسلام را در همین حد فهمیدهاند و آن را کافی دانستهاند.پس زندگی را رها کرده به عبادت سرگرم شدهاند. و این همانانحراف و صوفیانه عبادت کردن است. جهتگیری اول -که اسلام نیزبه آن سفارش کرده- فاصل عملکرد ائمه (ع) و وجه تمایز آنها ازدیگران است. روحیه امام و عبادت او، اجتماعی و عامه است.به گونهای که همنشینی با امام، انس و الفت را به دنبال دارد وعلاوه بر مردم که جذب ایشان میشوند مخالفان نیز نوعی میل و کششبه آن حضرت، احساس میکنند. لب مطلب این که، زهد و عبادتامامان (ع) هیچ تاثیر سوء و ناگواری برای مردم به بارنمیآورد. هر انسان مسلمان و با ایمان، در برخورد با صنف اول از زاهدانو عابدان، و شنیدن سخنان ایشان، مهرشان را به دل میگیرد وبزرگشان میدارد. چرا که این گروه، نمونهای صد درصد اسلامی، ازیقین استوار و ایمان پابرجایند. حتی کسانی که از مسلمانی والتزامات روحی و عملی آن بویی نبردهاند، به انسان عابد، بهاین اعتبار که او شخصیتی قدرتمند و میل و رغبتی دیگرگون نسبتبه دنیای مادی دارد، احترام عمیق میگذارند و از او تجلیلمیکنند. از آن جا که خداوند در ذات بشر تمایلات خیر و گرایش به خوبیهارا به ودیعت نهاده، هر انسانی، انسان زاهد و سالک الی الله رابه دیده تکریم مینگرد و از این احترام، به حب و تقرب و رابطهتعبیر میکند و گاه، گرچه آن ارتباط را آشکار نمیسازد، ولی ازرهگذر آن، با انسان متعبد، برخورد و سلوک میکند. این معنا را بیشتر ما، به تجربه دریافتهایم. اگر در باره یکانسان زاهد و عابد، مطالبی بشنویم که بوی بدگویی و ناسزامیدهد، با دیدن آن شخص و مشاهده رفتار و گفتار او، حالت روحیما به سرعت تغییر میکند، و ما چارهای جز دفاع از آبروی آنانسان و تکذیب شنیدههای خود نخواهیم داشت. برای نمونه، از سرگذشتحضرت کاظم (ع) و زندانبان او حکایتیبشنویم. روزی که امام (ع) را به زندان بردند، زندانبانی برایشانگماشتند تا مراقب حضرت و اوضاع زندان باشد. این شخص نسبتبهامام (ع) بسیار جسور بود و در آزار و اذیت، سعی بلیغ میکرد.روزها گذشت و زندانبان جز عبادت و نیک رفتاری امام (ع) چیزیمشاهده نکرد، دانست که آن چه در باره امام (ع) شنیده و نسبتهایزشت و ناروایی که به ایشان دادهاند، یکسره دروغ و بیاساساست. پس از کار خود کناره گرفت. این اندک ثمرهای بود که بر زهد و عبادت بیپرده امام کاظم (ع)مترتب گشت، تا برسد به نتیجه برتر و مقصود اصلی ایشان. پیش ازاو، امام سجاد (ع) عینا، همین روش را در باره عبادت خود، پیگرفته بود. عبادت روشمند امام (ع) با آن شکل خاص، مردم را برآن میداشت که او را بزرگ بدارند، قدرش را بدانند و با او همدردی و هم فکری کنند. امام (ع) این گونه، قلب بسیاری از مردم وشیعیان را صاحب شده بود. حالت تعبد، به عنوان یک صفتبارز در امام، نظر مردم را جلبکرده بود و در نگاه آنها امام شخصی بود، زاهد، روی گردان ازمتاع دنیا و لذات آن، که هم خود را به عبادت و تضرع صرفمیکرد. در آن زمان، فرد دیگری را نمیشد سراغ گرفت که مانندامام سجاد (ع) عمل کند و سخن بگوید. مردم این را میدانستند واحترام و تکریمشان، رنگ تقدیس به خود میگرفت و با گذشت روزها،ماهها و سالها، افزون هم میشد. امام (ع) منحصر به فرد بود.مدام ذکر خدا میگفت و پیوسته میگریست. چنان از قیامتبیمداشت، گویی آن را پیش روی خود میبیند. سلوک عبادی حضرت، همواره با پدیدههای دیگری چون انفاق،دستگیری از بیچارگان، انجام اعمال نیک و دوستی با مردم، توامبود. اهل مدینه، به فضل و برتری امام (ع) بر دیگران معترفبودند و او را بر بسیاری از اطرافیانش که گاه مانند او عملمیکردند و از بزرگان بنی هاشم بودند، ترجیح میدادند. در روایت است که شخصی به سعید بن مسیب گفت: «با تقویتر ازفلانی ندیدم.» سعید گفت: «آیا، تا به حال علی بن حسین رادیدهای؟» گفت: «نه.» گفت: «کسی را ندیدم که از اوپرهیزگارتر و عابدتر باشد.» زهری، همصدا با بزرگان عصر خود،گفته است: «در میان بنی هاشم، کسی را برتر از علی بن حسین (ع)نیافتم.» این سخن هم از اوست که: «کسی از اهل این خاندان رانمیشناسم که شایستهتر از علی بن حسین (ع) باشد.» «حرب صحاف»از سعید، غلام حسن بن صالح نقل کرده است که گفت:«کسی را سراغ نداشتم که در ترس از خدا به مقام حسن بن صالحرسیده باشد، تا این که به مدینه رفتم و با علی بن حسین (ع) آشناشدم.او آن چنان از خوف خدا و آتش دوزخ بیمناک بود که گویی جهنم راتجربه کرده و چشیده است.» خلاصه سخن این که تعبد، آنگونه که درزندگی امام (ع) چهره نمود، به بار نشست، رهبری و زعامتحضرت راپایدار ساخت و امامت و قدسی بودن او را، به همگان ثابت نمود.
حکومت و تعبد امام
از جمله فوایدی که بر تعبد و انزوای امام سجاد (ع) مترتب بود،این بود که خیال حاکمان وقت را از جانب ایشان آسوده میگذاشت وامام را آن گونه جلوه میداد که گویی هیچ به فکر حکومت نیست ومشغولیتی جز عبادت و زهد ورزی ندارد. عبادتها و حالتهای روحی امام، بیشتر، پیش چشم مردم، واقع میشدو البته، امام را از این کار مقصود و غرضی مورد نظر بوده است.از جمله آن که دستحکومت را از خود کوتاه بدارد و از فعالیتهاو موضعگیریهای خطرناک، دوری گزیند. خاصه که ایشان، شیعه،مخالف حکومت وقت، و فرزند انقلابگر عصر، حسین بن علی (ع) بود واین همه امام را در مرکز حساسیت قرار میداد. امام، با پیش گرفتن این روش بیخطر، حاکمان را مطمئن ساخت وآنها را به دور از خویش نگه میداشت و موفق شد بسیاری از مشکلاتو گرفتاری هایی که میتوانست دامن گیر ایشان شود، برطرف سازد.گفتهاند: چون عبد الملک تصمیم به قتل امام سجاد گرفت، تا هراحتمال خطری را از جانب آن حضرت، عقیم بگذارد، «زهری»برپاخاست و به او گفت: «علی بن حسین، آن گونه نیست که تو فکرمیکنی. او به خود مشغول است».عبد الملک شادمان گشت و دانست که امام خیال منازعه و درافتادنبا او را ندارد، لذا به زهری گفت: «به! امام، چه کار خوبیمیکند.» روزی امام به عبد الملک، که نظاره گر عبادت ایشانبود، گفت: «اگر نبود که خانوادهام بر گردن من حق دارند، و درقبال مردم مسلمان، مسئول هستم، چشمهایم را به آسمان میدوختمو قلبم را برای همیشه متوجه خدا میساختم، تا آن لحظه که جانمرا بستاند، که او بهترین حاکم است». در این هنگام امام بهگریه افتاد و عبد الملک نیز گریست. این سخن، عبد الملک را متوجهمیکرد که امام کسی نیست که به گمان او، حکومتخواه باشد، بلکهجز عبادت و تهجد، اندیشهای ندارد. این تاکید امام البته ضرورتداشت تا بسیاری از خطرهای گرداگرد او را دفع نماید و نقشههایحکومتیان را ناکام سازد. حجاج به عبد الملک مینویسد که امام را بکشد و بدین وسیلهپایههای حکومتخود را محکم نماید. زبیر، جاسوسانش را بهمراقبت امام میگمارد، تا مانع گرد آمدن مردم در اطراف ایشانشوند و آن حضرت را از روی آوردن به جنگ برحذر دارند، و اگرانقلابیون کوفه (توابین و یاران مختار) خواستند با او تماسبگیرند، نگذارند. همه این امور، حکومت را پیوسته، هوشیار و ترسان میداشت. اماامام که سرد و گرم روزگار را چشیده بود و بصیرت کافی داشت،سختگیریها و خطرهای حکومتیان را خنثی میساخت و ناکام میگذاشت.سفاح مسلم بن عقبه، سردسته لشکر اموی در واقعه «حره» درباره امام میگوید: «با این که فرزند رسول الله است، جز خیر وخوبی، هیچ از او صادر نشود». البته منظور سفاح از «خیر»این است که امام با حکومت کاری ندارد و در پی آن نیست که خطرو آشوبی برای دستگاه حکومتی دست و پا کند. این سخن که از شخصیچون سفاح بروز میکند، بهترین دلیل استبر این که امام، درتحقق هدف خود، که همان مطمئن ساختن حکومت اموی بود، موفق بودهاست.
تفرقه و تلاش امت، و مسئله تعبد
وقتی که دین اسلام بر طهارت مظاهر حکومت و تقوای حاکمان والتزام آنها بر امور دین و دنیای مردم، تکیه میکند، نشان ازتاثیر به سزای این عوامل در بدنه جامعه اسلامی، میدهد، چرا کهانحراف و کجروی حکومت، تدریجا به از هم پاشیدگی اجتماع و شایعشدن محارم خواهد انجامید. آن جا که حکومتبه دستحاکمان بیقیدو لاابالی سپرده شود، بذر معصیت آرام آرام رشد کرده، مظاهر جرمو تباهی در اجتماع اسلامی آشکار میگردد و به دلیل ناتوانیحاکمان از ضبط و ربط امور و حفظ تقید جامعه به شئون دینی،گسترش مییابد; چه رسد به جایی که خود حاکمان قدرت تشخیص مواردحرام و قدرت جلوگیری از رشد آن را نداشته باشند. دورانی که بنیامیه حکومت را به چنگ آورد و والیان فاسق آن،امور جامعه اسلامی را بر عهده گرفتند، و تا توانستند در پستیهاو انحرافات فرو رفتند و بیحیایی و گستاخی را مباح کردند، واموال مردم را به پای لهو و لعب خویش، قربانی نمودند، حال وروز جامعه به جایی رسید که آثار تلاش و انهدام، تضعیف روابط ومناسبات دینی و تعهدات روحی، نمایان گردید و فساد و فراوانیمجالس باطل و حرام، همهگیر و همه جایی شد. آثار تخریبی به جا مانده از فتوحات مسلمین، یعنی درآمیختن باجامعه کفر و برخورد با اموال و ثروتهای انباشته، که البته بهچنگ حکام و رجال حکومتی میافتاد، باعثبه وجود آمدن طبقهایممتاز و اسراف کار شد که آثار غیرقابل انکاری در شیوع اسرافکاری و گسترش فساد داشت. این روند تخریبی تا آن جا پیش رفت که جامعه اسلامی، در زمانامام سجاد (ع)، به خصوص در مکه و مدینه، دچار فروپاشی، و ضعفو رخوت مسلمانی مردم و روحیه آنها گردید. جانهای مردم، لانهپستیها و فسادهای اخلاقی بود و ارزشهای اسلامی دستخوش تحولودگرگونی میشد. و این همه، دو علت اساسی بیش نداشت: 1. انحراف حکومت و زیاده خواهی طبقه حاکم 2. آثار تخریبی فتوحات حکومت در این وضعیت ناگوار، چارهای جز عملیات بازدارنده و درمانگر،که جامعه مریض آن وقت را رو به بهبودی ببرد، وجود نداشت.ضرورت وجود یک جریان مانع، که در برابر همهگیر شدن این«وبا» در میان فرزندان جامعه اسلامی، بایستد، به شدت احساسمیشد. پس حیات روحی امام و روش عبادی آن حضرت، و زهد نسبتبه دنیا وفریبندگیهای آن، چیزی بود که برای پایداری و مانعتراشی درمقابل همهگیر شدن زشتیها و فسادهای اخلاقی که جامعه را رو بهتلاشی و نابودی میبرد، پیشبینی شده بود. قصد امام از آن همه عبادت که با کیفیتی خاص انجام میشد، اینبود که جامعه اسلامی را به روی کردی عکس جریان مادیگری بیقیدو بند، وا دارد و سطح معنویت و مصونیت فرزندان آن جامعه رابالا ببرد و نمونهای کامل و اسوهای بینظیر را پیش روی آنهابگذارد، تا نه تنها اصحاب و شیعیان، بلکه تمام مسلمین از آنخط بگیرند و به دنبال آن حرکت کنند. جهتگیری روحی امام، به مثابه طبیبی حاذق، در میان جامعهاسلامی، نقش بسیار مهم و ارزنده خود را به اجرا میگذاشت. هرگاهکه مریضی عمق پیدا میکرد و گسترش مییافت، نصیحتهای مهربانانهطبیب بود که درد و رنج را میکاست و نجات بعضی جانهای بیمار رادر پی داشت. همان گونه که وجود یک عالم روشن فکر، سطح علمی و فرهنگی مردمرا ارتقا میدهد و هرچه بر عمر او افزوده گردد، فواید بیشتریبه دیگران خواهد رساند. همین گونه بود، آثاری که عبادت امامسجاد (ع) در جامعه اسلامی و زندگی مردم بر جای میگذارد. به خصوصکه مردم، پیوسته بروز آن حالات روحانی را که با اخلاص و ایمان واخلاق همراه بود، طی ربع قرن ، یا بیشتر مشاهده میکردند.
تربیت و مظاهر تعبد
بشریت در راه رسیدن به خدا، نمونهها و اسوههایی را میطلبد کهنشان دهنده صورت علمی حیات دینی و حالات ربانی، باشند. تربیت،نتیجه مطلوب خود را نخواهد داد، اگر نظریهها به عمل تبدیلنشوند و افکار و مفاهیم، در زندگی مربیان، صورت تحقق نپذیرد. حیات ائمه بزرگوار ما، نمونهای مثال زدنی در تربیت و تزکیهاست. نمونهای که گروههای مختلف انسانی، میتوانند دنباله روآثار آن باشند و به روش آن عمل نمایند. زندگی ائمه به خودایشان پایان نمیپذیرد، بلکه حیات مردم زمانه آنها را نیزمتاثر میسازد. بالاتر، حیات ایشان، درسی استبرای همه مردم درهمه زمانها. حیات ائمه، اسلام مجسم و نوری است که ظلمات زندگیبشر را به نور تبدیل مینماید. امامان ما، نمونهها و الگوهاییعالی به فرهنگ اسلامی، پیشکش نمودند. و مؤمنان و پیشوایان، درطی سلوک الهی خویش، بدان نیازمند و به یاری آن نمونهها، درفهم طریق و التزام به آن محتاجند. همان گونه که انقلاب امام حسین (ع)، تنها یک نهضت ضد یزیدینبود، بلکه یک درس و پیام روشن و یک رسالت ماندگار تاریخیبرای امت مسلمان، در طول مدت حیات آن بود; تعبد امام زینالعابدین (ع) نیز، در حقیقت، یک نظریه تاریخی ماندگار برایجامعه اسلامی بود.یک الگوی دینی و نمونه اسلامی بود که مؤمنان خود را در مسیرآموختن از آن قرار میدادند و آثار آن را دنبال میکردند. امام حسین (ع) نظریه انقلاب بر علیه ظلم و فساد را بنیان نهادو امام سجاد (ع) نظریه عمل عبادی، در برابر انحرافات اخلاقیرا. و این گونه بود که روح عبادت او، در دلهای مردم رسوخ پیدامیکرد و آنان را متاثر میساخت. بسیاری از اهالی تصوف، عبادت وزهد حضرت را الگوی خود قرار دادند و براساس آن به عملپرداختند. پس سکوت امام علی، صلح امام حسن، انقلاب امام حسین وعبادت امام سجاد -علیهم السلام- همه، درسهای عملی برای تربیتمردم مسلمان، در ادوار گوناگون زمان، بود.بنابراین باید گفت، قصد امام، از آن همه عبادت، این بود کهنمونه و الگویی دینی و مثالزدنی، در روی کرد روحانی و تربیتایمانی، به جامعه اسلامی تقدیم کند. پس امام ناچار بود، عبادتخود را در برابر چشم مردم و پیش روی آنها انجام دهد تااثرگذار باشد و درسآموز. شاید بتوان بدین وسیله انگیزه امامرا در جلوه دادن عبادتها و راز و نیازهای خود، درک کرد و علتیابینمود. عبادت امام، به خود او خلاصه نمیشد. عبادت امامدرسی تربیتی، روحی و اخلاقی بود. فرصتی که امام در برابر خودمیدید، بسیار قیمتی و غنیمتبود و بعید بود از او که آن فرصتطلایی را از دستبنهد و از آن بهره لازم را نبرد. در بعضی روایات، شرح عبادتهای امام آمده است و این که آن حضرتچگونه تجربههای عبادتی خود را علنی و پیش چشم مردم انجاممیداد، امام باقر(ع) در توصیف عبادت پدر بزرگوار خودمیگوید: «هرگاه نعمتی از نعمتهای الهی را به یاد میآورد، سجدهمیکرد. با شنیدن آیات سجدهدار، هر کجا که بود، به سجدهمیافتاد. اگر بلا و شری از او برداشته میشد، به شکرانه آن،فورا سجده میکرد. هرگاه از نمازهای واجب فارغ میگشتبه سجدهمیرفت، هرگاه بین دو شخص را اصلاح میکرد، سجده را فراموشنمینمود.» این اعمال به گونهای نبود که مردم از آن بیخبربمانند. بلکه میدیدند و میآموختند. مردم، صدای قرآن خواندنامام را بسیار میشنیدند. گفتهاند که:«امام، قرآن را از همه زیباتر میخواند.سقاها، وقتی به کنار خانه امام میرسیدند، با شنیدن صدای قرائتقرآن، میایستادند و گوش میسپردند.» در بسیاری از روایات اینمعنا ذکر شده که: هرگاه امام همراه با جمعیتی از مردم به سویمکه به راه میافتاد، در بعضی از منازل میان راه، میایستاد، بهسجده میافتاد و در سجده تسبیح میگفت و بسیار دعا میخواند وگریه میکرد. و مردم با مشاهده این کارها، به معارفی دستمییافتند که بصیرت و آگاهی شان را نورانی و خدایی میساخت. بسیاری از آن چه در باره عبادت امام گفته شد، در ملا انجاممییافت. مردم که کوشش امام را در عبادت و ناله و زاری، مشاهدهمیکردند، به گریه میافتادند و بر ایشان دل میسوزاندند. یک روزشخصی از امام پرسید: «ای فرزند رسول خدا! این بیتابی وگریههای پی درپی برای چیست؟ ما که گناه کار و جنایت پیشههستیم، نمیتوانیم مثل شما عمل کنیم. پدر شما حسین و مادرتانفاطمه است و جدی چون رسول خدا داری» این اعتراف صریح، ازجمله فواید تربیتی عبادت امام بود، که جز با جلوه دادن آن بهدست نمیآمد. دعاهای امام سجاد، بلند مرتبهترین معارف الهی و ارزشمندترینمفاهیم دینی را پیش روی خوانندگان قرار میدهد. امام از رهگذر این دعاها شیوه سلوک فردی و اجتماعی، طرزدعاکردن و روش اندیشیدن را آموزش میدهد; هم چنین، مسائلاعتقادی صحیح و بایدها و نبایدها را توضیح میدهد و به مامیگوید که چرا باید دعا کنیم، چگونه باید دعا کنیم و دعاهاچگونه مستجاب میشوند و در صورت اجابت نشدن دعا، چه بایدبکنیم. دعاهای حضرت اصول دین را یاد میدهد و مسائل مختلفحیاتی برای بشر را یادآور میشود و دیدگاه صحیح اسلامی را بیانمیکند. هر وقت که به زمزمه دعاهای زین العابدین مینشینیم، در آنواحد، هم دعا میخوانیم و هم چیزها میآموزیم. کافی است کهاشتیاق امام را به این درسها و تبلیغ آنها به دیگران، درککنیم. امام، صحیفه را نزد اولاد خود به امانت میگذارد و آنهانیز در حفظ صحیفه نهایت کوشش خود را به کار میبندند. بعد ازبیان همه این مطالب، دو اشکال اساسی و عمده را باید طرح کنیمو بدانها پاسخ بگوییم.
اشکال اول
سخن مااین است که عبادت امام سجاد (ع)، با آن کمیت زیاد،نمونهای بزرگ بلکه بزرگترین الگویی است که ائمه ما برایانسانهای عابد و زاهد، به ثبت رساندهاند. دیگر این که: رویکرد معنوی امام و توجه خاص ایشان به دعا، راز و نیاز و تعبدطاقت فرسا، عکس العملی است در قبال اوضاع و احوال اجتماعی آندوران، که امام را به انزوا و کنارهگیری از امور دنیایی واجتماعی مجبور میساخت. و این امر، سبب مباشر برای پدید آمدنتعبد بود، که حیات امام را از زندگی دیگر امامان، متمایزمیساخت. اگر چنین است که گفتیم، پس آن چه از خود امام به ما رسیده، کهدر باره عبادت امیرالمومنین (ع) سخن میگوید، چه توجیهی دارد.امام اعتراف کرده که عبادت او به پایه عبادت علی بن ابی طالبنمیرسد و تنها به اندکی از عبادت آن حضرت توانایی و قدرتدارد. ظاهرا این سخنان خلاف چیزی است که ما بر آن اصرار داریمو با تعبیری که از تعبد ارائه نمودیم همخوانی ندارد.
برای یافتن پاسخی دقیق و قانع کننده، ناگزیر از توضیح دو مطلبمهم هستیم: اول: اصطلاح عبادت، به دو معنا آمده است: اول معنای خاص که هماننماز و روزه و حج و.. . و اموری مانند دعا، گریه و شب زندهداری است. دوم، معنای عام که عبارت است از همه کارهای خوب ومورد پسند شارع مقدس که شرط قبول آنها قصد قربت است. مانندصدقه دادن به فقیران همراه با قصد قربت. یا آشتی دادن دو نفرو حکم کردن بین مردم به قصد قربت. حتی آب خوردن به قصد قربتنیز داخل در معنای عام عبادت است. دوم: در بررسی تاریخ شیعه، کسانی را میبینیم که به جرم شیعهبودن و پیروی از علی بن ابی طالب، مورد تعقیب بودهاند و مدامعذاب دیدهاند و شکنجه شدهاند. آن هم به دستبدترین و پستتریندشمنان اسلام، یعنی امویان. حاکمان اموی، با اجیرکردن راویاندغل و نیرنگ باز، و جعل احادیث دروغین، برای خلفا و صحابه شانو مرتبه جعل میکردند و قصدشان از این کار، کم رنگ جلوه دادنفضایل اهل بیت، به خصوص علی(ع) بود، و در صورت توانایی، محو ونابود کردن آن فضایل. دسیسهها و نیرنگبازیهای حکام اموی و روش حکومتی آنها، همهانگیزهای بود برای مسخ فضایل و مناقب امام علی(ع) و از میانبرداشتن شان و منزلت ایشان «جابر جعفی» به امام سجاد (ع)،شکایت میکند که بنیامیه و پیروان آنها، شیعیان را میکشند ومولایشان علی را دشنام میدهند و بر بالای منبرها و در بازارها ومیان راهها و حتی در مسجد رسول خدا(ص)، بر علی لعن میفرستند وکسی آنها را منع نمیکند. و اگر کسی به قصد بازداشتن مردم،چیزی بگوید، او را دستگیر میکنند و به او «رافضی» و«ترابی» خطاب میکنند، و بعد او را نزد امیر خود میبرند. در مقابله با این اعمال خشونتآمیز و اهانتبار، روش ائمه(ع)بر عکس است. آنها، قدسی بودن شخصیت علی (ع) و فضایل وبرتریهای او را، بیان میکردند و بر آن اصرار داشتند. و بدینوسیله الگویی بیمانند و عنوانی چشمگیر را پیش روی مردم قرارمیدادند تا به اهل بیت توجه کنند و به آنها گرایش یابند. حال، بعد از توضیح این دو امر، میتوان اشکال مطرحشده را اینگونه پاسخ گفت که: اگر امام سجاد، عبادت علی بن ابی طالب (ع)را آن گونه بزرگ میشمارد و عبادت خود را در برابر آن ذرهایبیش نمیبیند، معنای عام عبادت را در نظر دارد. منظور امام آناست که:امام علی به کارهایی پرداخت و اموری را سامان داد، که من هنوزبه آنها نپرداختهام. او حکومت و زمامداری مردم را بر عهدهگرفت; در میان مردم قضاوت میکرد و به کارهای اجتماعی و عمومیسرگرم بود و اینها اموری است که نزد خداوند بیشترین ثواب رانسبتبه روزه و نماز، خمس... دارد. آن چه این معنی را تاکید میکند، روایتی است از امام باقر(ع)که در گفتگو با اصحاب و یاران خود، از عظمت پدرش یاد میکند وسعی بلیغ او را در عبادت خدا یادآور میشود، و در عین حال، ازبرتری امام علی سخن میگوید و به این روش حکیمانه، درس مهمی رابه یاران خود میآموزد. شاید این عمل ائمه، که برترین فضایل را به حضرت علی(ع)، نسبتمیدادند، کاری بوده است در جهتحفظ تاریخ از دسیسههای بدکارانو بیمه کردن آن در برابر دشمنی و کینه دشمنان و معاندانخاندان اهل بیت.
اشکال دوم
پیش از این دانستیم که عبادت امام، امری هدفدار بوده است ودانستیم که آن حضرت بعضی تجربههای عبادتی خود را، در برابرمردم انجام میداده و ایشان را به انصراف خود از دنیا و مشغولبودن به امور معنوی توجه میداده است و بدین وسیله هم اسباباطمینان حکومتیان را فراهم میآورده و هم با تعلیم مردم،الگویی مناسب و بینظیر را پیش چشم آنها قرار میداده است. سؤال این جاست که: آیا عبادت امام، صفتی عارضی برای ایشان بودو آن چه انجام میداد فقط در جهت رسیدن به اهدافی بود که ذکرکردیم؟ آیا عبادت امام از جنبه اسلامی و بعد روحی خالی و تهیبود؟! و آیا سزاوار است که عبادتهای عمیق و معرفتآموز امام رااین چنین سطحی تفسیر کنیم و پدیدهای بدین شگفتی را فقطوسیلهای برای محقق کردن اهدافی چند بدانیم؟! جواب این اشکال با توضیح چند امر، آشکار میگردد: اولا: پیش از این گفته شد که سبب مباشر پدیده تعبد، که درزندگی امام سجاد مجال بروز یافت، ظرف زمانی خاصی بود که امامرا احاطه کرده بود. آری، همان گونه که روزگاری، امام حسن (ع)،بنا به مقتضای زمان، مجبور به صلح گردید و امام حسین (ع)چارهای جز انقلاب و براندازی حکومت وقت، نداشت، امام سجاد(ع)نیز ناگزیر به انزوا پناه برد و به عبادت پروردگار خویش مشغولگردید. ثانیا: در صورتی که امام میتوانستبا تمسک به انزوا و یاریجستن از پدیده تعبد، اهداف معینی را در جهت مصالح عامهمسلمین، تحقق بخشد، از دست دادن این فرصتشایسته امام نبود،چون او مقامی الهی داشت و امام و هادی مردم بود و میبایستآنها را تعلیم میداد و ارشاد مینمود. ثالثا: برای انسانی که به کاری عادت کرده، مثلا به عبادت، جمعکردن بین عبادت خالص برای پروردگار، و توجه کردن بهتاثیرگذاری این عبادت در مردم، بسیار سخت و مشکل است، زیرا دراین صورت، خلوص نیت که شرط اساسی است، به آسانی تحصیل نمیشود.اما آن کسی که ایمانی عمیق و مخلصانه دارد، قادر استبی آن کهشائبهای از شرک و ریا در عبادتش پدید آید، با عبادت خود مردمرا تعلیم دهد. از این رو است که عبادت امام سجاد، مانند ندارد و زینالعابدین، صفت مختص به اوست. پس میتوان تصور نمود که عبادتامام هم خالص برای خدا بود و هم وسیلهای برای تعلیم و ارشادمردم و توجه دادن آنها به امور معنوی خدایی.(1)
پی نوشت :
1)این مقاله، ترجمه یک فصل از این کتاب است: الامام السجاد،(محاوله لاکتشاف دور الامام الرابع فی الامة من خلال تشخیصالمرحلة و الاهداف و الوسائل التی کان یعتمد علیها فی قیادةالمسیرة الاسلامیة المظفرة)، حسین باقر، شماره 9 از سلسله«کتاب قضایا الاسلامیة معاصرة» حسین باقر از شاگردان شهید صدرمیباشد که در باره زندگانی امام سجاد (ع) فعالیتهای فکری و قلمیبسیار جالبی کرده است.