
اشاره
امام سجاد علیه السلام با آن که در بدترین شرایط زمانى مىزیست و از سوى حاکمان جور، زیر شدیدترین فشارها به سر مىبرد،طی سی و پنج سال امامت خویش،در گسترش ایمان و پایدارى و در احیاى اسلام ناب محمّدى و سیره جّد بزرگوارش منحصر به فرد بود. محققان مسلمان، عصر امام سجاد علیه السلام را به لحاظ سیاسى و فرهنگى، تاریکتریندوران مىدانند و از آن، به دوره سقوط فرهنگ اسلام یاد مىکنند.(1)
حاکمان عصر امام سجاد علیه السلام
الف) یزید بن معاویه
چهار سال نخست امامت امام سجاد علیه السلام همزمان با حکومت یزید بن معاویه است. چهره واقعى یزید بر کسى پوشیده نیست. او نخستین حاکم اسلامى است که نزد همگان شراب مىخورد و دربار خلافت را به عشرتکده تبدیل کرده بود. او آشکارا به کارهاى زشت و خلاف عفت مىپرداخت؛ در وصف شراب، شعر مىسرود و حتى براى سرودههاى در وصف شراب و هرزهگویىهاى شهوتانگیز، انعام مىداد.(2)
او در اولین سال از حکومتش «امام حسین علیه السلام» فرزند پاک رسول خدا صلى الله علیه وآله را با بىرحمى تمام کشت و عترت پیامبر صلى الله علیه و آله را به عنوان اسیر در شهرها گرداند. یزید در سال آخر سلطنت چهار ساله خود، ساکنان «مدینه» را قتل عام نمود و دست به پستترین جنایات بشرى آلود. او حتى در آخرین روزهاى حکومتش به «مکه» هجوم بُرد و خانه خدا را در آتش سوزاند.(3) مسعودى مىنویسد:
یزید با مردم به گونه «فرعون» عمل مىنمود و حتى رفتار فرعون از او بهتر بود.(4)
ب) عبدالله بن زبیر
پس از یزید، عبدالله پسر زبیر، بر حجاز دست یافت. او مردى زاهدنما، تندخو، بىرحم، بخیل و بسیار ریاست خواه بود.(5) حس ریاستطلبى او چنان بود که برادر خود «عمرو بن زبیر» را کشت.(6)
وى نسبت به بنىهاشم بسیار سختگیر بود و مىگفت: چهل سال است که کینه «بنى هاشم» را در دل پنهان داشتهام و امروز مىخواهم انتقام بگیرم.
او «عبدالله بن عباس» را به طائف تبعید نمود و «محمد حنفیه»، عبدالله بن عباس و 24 نفر از بنىهاشم را در حجره زمزم (درّهاى در مکه) زندانى کرد، هیزم فراوان در اطراف آنان چید و قسم یاد کرد که اگر بیعت نکنند، آنها را خواهد سوزاند. «محمد حنفیه» از «مختار بن ابوعبیده ثقفى» کمک خواست و مختار گروهى از سواران خود را به همراه چهار صد درهم به یاریشان فرستاد، و بدینسان نجات یافتند.(7)
«عبدالله بن زبیر» نام «آل محمد صلى الله علیه و آله» را از صلوات برداشت و چون مورد اعتراض قرار گرفت، پاسخ داد: محمد صلى الله علیه و آله فرستاده خداست، اما خاندان بدى دارد و چون در صلوات نام آنان برده مىشود، به حالت غرور گردن بر مىفرازند.(8)
«عبدالله» بسیارى از سنتهاى رسول خدا صلى الله علیه و آله را از بین برد.
ج) عبدالملک بن مروان
بیشترین دوره امامت امام سجاد علیه السلام با دوران حکومت«عبدالملک بن مروان» همزمان بود. در دشمنى مروان و خاندان او نسبت به بنىهاشم، به ویژه فرزندان پاک «امیرالمؤمنین علیهالسلام» جاى بحث و استدلال نیست. در زیارت عاشورا، که از مهمترین سرمایههاى معنوى شیعه در زمینه زیارت به شمار مىآید، «آل مروان» در کنار «آل زیاد» لعن شدهاند. در بخشى دیگر از «زیارت عاشورا» مىخوانیم:
«فَرِحَتْ بِهِ آلُ زیادٍ وَ آلُ مَروانَ بِقَتْلِهِمُ الحُسَین صَلواتُ اللهُ عَلیهِ؛ خاندان زیاد و خاندان مروان افرادى بودند که از شهادت امام حسین علیه السلام مسرور و شادمان شدند.»
«عبدالملک» پسر مروان بود؛ او مانند پدرش نسبت به خاندان پیغمبر صلى الله علیه و آله و پیروان آنان، کینه دیرینه داشت. از آنجا که بیشتر شیعیان على علیه السلام در«کوفه» مىزیستند، وقتى «عبدالملک» بر عراق دست یافت، حکومت آنجا را به حَجّاج بن یوسف ثقفى - که دشمنترین کارگزار وى نسبت به شیعیان بود - سپرد. حجّاج نیز در ریختن خون شیعیان و منسوبان به آنان حرص بسیار داشت. او شیعیان زیادى از جمله: کمیل بن زیاد نخعى، میثم تمّار، غلام حضرت على علیه السلام و رشید هجرى را به شهادت رساند. زندانهاى حجّاج پر بود از شیعیان و بىگناهان، که گاه به جاى طعام به آنان آب سرگین و آهک و نمک مىخورانیدند.(9)
حجّاج بنده سرسپرده خاندان اموى بود. او در این سرسپردگى تا بدانجا پیش رفت که مقام عبدالملک مروان را، برتر از رسول خدا صلى الله علیه و آله مىشمرد.(10) حجّاج پیش از عراق دو سال حاکم «مدینه» بود و با آن که از سنت پیغمبر صلى الله علیه و آله جز نامى نمانده بود، با بى رحمى به مبارزه با آنچه او «اثر محمد صلى الله علیه و آله» مىخواند، پرداخت. وى ضمن توهین به قبر و منبر و مسجد آن حضرت، به منظور خوار کردن گروهى از صحابه چون «جابر بن عبدالله انصارى»، «سهل ساعدى» و «انس بن مالک» ، بر گردن آنها(11) - و یا مانند اهل ذمّه بر دستشان- (12) با آهن داغ، مُهر نهاد.
او روزى هم که از مدینه بیرون مىرفت، گفت: خدا را سپاس مىگویم که از این شهر بیرون مىروم. این شهر از همه جا پلیدتر، و مردم آن از همه مردم بدبوتر و با امیرالمؤمنین دغل کارترند. در این شهر جز پاره چوبى نیست که آن را منبر پیغمبر صلى الله علیه و آله مىگویند، و استخوان پوسیدهاى که بدان پناه مىبرند.(13)
حجاج در مدت بیست سالى که بر عراق حکومت کرد، یکصد و بیست هزار نفر را کشت و نزدیک به همین رقم در زندانهاى بى سرپناه، از زن و مرد به صورت مخلوط زیر شکنجه داشت، که یک سوم آنان بدون لباس و عریان بودند.(14) بدین گونه مىبینیم عصر امامت حضرت سجاد علیه السلام به لحاظ سختى و چیرگى دشمنان، نسبت به دورههاى دیگر، منحصر به فرد بوده است. امام صادق علیه السلام مىفرماید:
«پس از شهادت حسین بن على علیه السلام، مردم از دور خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله پراکنده شدند جز سه نفر: ابو خالد کابلى، یحیى بن امالطویل و جبیر بن مطعم؛ و سپس افرادى به آنها افزوده شدند.»(15)
عصر بى تفاوتى عمومى
شیخ طوسى به نقل از روایتى گفته است که: حجّاج، دست و پاى یحیى بن امّطویل را به جرم پیروى از امام سجاد علیه السلام برید و او را به شهادت رساند.(16) به هر حال، دوران امام سجاد علیه السلام از چنان وضعیتى برخوردار است که مسعودى مىنویسد:
على بن الحسینعلیه السلام امامت را به طور پنهانى و با تقیه شدید و به دورانى بس دشوار عهده دار شد.(17)
در عصر امام سجاد علیه السلام علاوه بر شکنجه، کشتار و اختناق، ارزشهاى اسلامى نیز به نازلترین حدّ خود رسیده بود. تنها نام اسلام باقى مانده بود، که آن هم به جهت جلب قدرت و نان، نام برده مىشد و کسى را رغبت بر دانستن دستورات آن نبود.
محمد بن مسلم بن شهاب زهرى مىگوید:
«در شام نزد انس بن مالک رفتم. او را گریان دیدم. وقتى علت را پرسیدم، گفت: از همه آنچه از اسلام فرا گرفتم، تنها نماز مانده بود که به آن دل خوش بودم، و اکنون آن نیز از بین رفته است.»(18)
مسائل اسلامى آنچنان به ورطه نابودى سپرده شده بود که برخى مىگویند:
در عصر امام سجاد علیه السلام مردمحتى نماز خواندن را نمىدانستند و از اصول حج و دیگر دستورات دینى بى خبر بودند.(19)
بدیهى است که وقتى «بنى هاشم»؛ یعنى نزدیکان رسول خدا صلى الله علیه و آله، آن هم در شهر «مدینه» از انجام سادهترین دستورات دینى مثل نماز، بى اطلاع باشند، حال دیگران معلوم خواهد بود!
عصر سقوط ارزشها
درچنین زمانی که تبلیغات دستگاه قدرتمند بنىامیه بر ضدّ خاندان پیغمبر صلى الله علیه و آله ادامه داشت و از بروز فضایل آنان جلوگیرى مىشد، شخصیت امام سجاد در دانش و تقوا نزد همگان معروف بود و نیز حضرت سکینه علیهاالسلامدختر امام حسین علیه السلام نیز در ادب و علوم منقول و معقول زبانزد، (20) ودر میان همگان به «عقیله قریش» معروف بود.(21)
فضاى فرهنگى جامعه به گونهاى بود که «حسن بصرى» مىگوید:
اگر پیغمبرصلى الله علیه و آله دوباره باز گردد، از میان آنچه تعلیم داده است، جز «قبله» را نخواهد شناخت.(22)
صداى غنا و لهو و لعب در همه کوچههاى مدینه شنیده مىشد. عمر بن ابى ربیعه مخزومى، که شاعرى لهوگو و معروف بود، بر بالین زنان زیباروى عرب در مدینه حاضر مىشد، با آنان به نَرد عشق مىپرداخت. اشعارى در وصف اندام آنان مىسرود و پس از چند روز، آن سرودهها نقل مجالس بود و وى از این راه ثروت عظیمى به دست آورد.(23)
محیط مدینه به گونهاى بود که نه عالمان مفاسد را ناروا مىشمردند و نه زاهدان از آن جلوگیرى مىکردند.(24)
امام سجاد علیه السلام درباره وضع خود مىفرماید:
روزگار ما در میان قوم خود، چون روزگار بنى اسرائیل در میان فرعونیان است که پسران را مىکشتند و دختران را زنده به گور مىکردند. امروز وضع بر ما به قدرى تنگ و دشوار است که مردم به سبب ناسزاگویى به بزرگ و سالار ما، بر فراز منبرها به دشمنان ما تقرّب مىجویند.(25)
تلاش امام براى احیاى اسلام
با آگاهى از این عصر است که باید از «فعالیتهاى فرهنگى امام سجاد علیه السلام» به عنوان هنرى بزرگ و معجزهاى شگرف یاد نمود. حضرت در چنین شرایط دشوارى تلاش فرهنگى خود را بر روى دو موضوع متمرکز مىنماید:
الف) بیان مسائل اسلامى
آن حضرت با زبان دعا و مناجات، که بسیارى از آنان در قالب دعاى «ابوحمزه ثمالى» و «صحیفه سجادیه» به جاى مانده است، مسائل اسلامى را بیان مىکرد.
ب) احیاى سیره رسول خدا صلى الله علیه و آله
امام از راه یک زندگى بىپیرایه و پاک، و نیز تربیت هزاران شاگرد آگاه و خودساخته، در قالب خرید و آزاد کردن غلامان و کنیزکان فراوان، سیره عملى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را در سطح جامعه زنده مىکرد.
اسلام، منادى عدالت و برابرى دینى است. هر انسانىاز هر تیره، با هر شکل و رنگ که باشد، نزد پروردگار از مقامى یکسان برخوردار است و گرامىترین انسانها در نزد خداوند، پرهیزکارترین آنان است. رسول خدا صلى الله علیه و آله به یاران خود، با آن که از قبایل و تیرههاى گوناگون بودند، یکسان مىنگریست و سلمان فارسى را با آن که از سرزمین و نژادى دیگر بود، به خاطر زهد و دانش ویژهاش بر هم نژادان خویش ترجیح مىداد.
خلیفه دوم چون به خلافت دست یافت عرب را بر غیر عرب و برخى قبایل را بر دیگران برگزید. و این، به تدریج یک شکاف طبقاتى به وجود آورد، چنان که در زمان بنىامیه «مَوالى»؛-یعنى مسلمانان ایرانى تبارِ سرزمینهاى عربى- نمىتوانستند به هیچ کار آبرومندى مشغول شوند. آنان حق نداشتند سلاح بسازند و بر اسب سوار شوند. در جنگ، آنان را در شمار سواران راه نمىدادند و از غنایم جنگ نیز بهرهاى نداشتند و گمان مىکردند که آنها براى خدمت کردن به عرب آفریده شدهاند.(26) حتى در همان دورانِ امام سجاد علیه السلام «ابراهیم بن هشام بن ابراهیم» حاکم مدینه، یکى از موالى را به خاطر ازدواج با زنى از عرب، دویست ضربه شلاق زد و سپس سر و ریش و ابروى او را تراشید و طلاق زن را نیز گرفت.(27)
در چنین دورانى، امام سجاد علیه السلام به احیاى سنت از دست رفته پیغمبر صلى الله علیه و آله پرداخت. ایشان با پشت پا زدن بر همه رسومات بنى امیه - که در همه جا به صورت سنتهاى پایدار درآمده بود - فرهنگ اسلام را از ورطه نابودى نجات بخشید. امام سجاد علیه السلام با موالى رفتارى ویژه داشت. این رفتار با بردگان نیز در نهایت دقت و بر اساس رأفت و مهرورزى پایهریزى شده بود. این رفتار امامعلیه السلام در تربیت جامعه اسلامى نقشى چشمگیر داشته است. روش آن حضرت چنین بود که هر سال بردگان و کنیزان بسیارى مىخرید و به خانه مىبرد، اما بیش از یک سال نگه نمىداشت و به بهانههاى گوناگون، آنان را آزاد مىکرد.
از آنجا که امام علیه السلام نمىتوانست به تأسیس مکتب و تربیت علنى بپردازد، این راه را بهترین روش مىشمرد. ایشان بردگان خود را فرزند مىنامید و آنان را با تعبیر «یا بُنَى» صدا مىزد. امام علیه السلام با این برخورد مىفهماند که نزد وى، مسلمانِ آزاد و برده برابر است. وى هیچ گاه بردگان خود را تنبیه نمىکرد، بلکه خطاهاى آنها را مىنوشت و در آخر ماه مبارک رمضان همه را در یک جا گرد مىآورد و خطاهاى هر یک را برایش مىخواند و از وى بر ترک آن اقرار مىگرفت. از آنان درخواست مىکرد همان گونه که او آنها را بخشیده است، آنان نیز براى امام علیه السلام از پروردگار طلب بخشش نمایند. سپس حضرت به آنان جایزه مىداد و همه را در راه خدا آزاد مىکرد. وى با این روش به آنها «اخلاق اسلامى» مىآموخت. امام علاوه بر اینها، وسایل لازم را براى یک زندگى مستقل و آبرومندانه به ایشان مىبخشید.(28) حضرت این عمل را سنت رسول خدا صلى الله علیه و آله مىشمرد و با این روش آنان را دانش مىآموخت، رفتار و فرهنگ اسلامى تعلیم مىداد و از ارزش و شخصیت انسانى بهرهمند مىنمود.(29) سیره امام سجاد علیه السلام چنین بود که در اعیاد، به ویژه عید فطر، بیست برده و کنیزِ تربیت شده در راه خدا، آزاد مىکرد.
بدین گونه، عمل امام علیه السلام یک مکتب انسان ساز بود و پایه مهمى براى گسترش اسلام ناب به شمار مىرفت. امام سجاد علیه السلام این رفتار را در تمام ایام، در طول سال تکرار مىنمود، چنان که بردگان نیز از آن آگاه بودند و بدین جهت، هنگام خرید مشتریان، خود را در معرض دید آن حضرت قرار مىدادند و تا ایشان را نمىدیدند خویشتن را از نگاه دیگران پنهان مىداشتند.
با توجه با این که بردگان از سرزمینهاى دور آورده مىشدند، معلوم مىشود که روش امام سجاد علیه السلام و برخورد ایشان با زیردستان، به ویژه بردگان، در نواحى دیگر نیز معروف بوده است.
مکتب تربیتى امام
برخى نوشتهاند: امام زینالعابدین علیه السلام در هر سال، ماه و روز،برای هر خطا و اشتباهى بردگان را آزاد مىکرد، تا این که سپاهى از مردان و زنانِ آزاد شده فراهم شدند که همه در ولاى امام سجاد علیه السلام بودند و تعدادشان به پنجاه هزار یا بیشتر مىرسید.(30) برخى نیز رقم بردگان آزاد شده به دست مبارک امام سجاد علیه السلام را تا یکصد هزار یاد کردهاند.(31) بعضى از همین آزاد شدگان که در مکتب پرورشى امام سجاد علیه السلام تربیت شده بودند، به محدثانى برجسته و پرتلاش تبدیل شدند، که از آن جمله مىتوان از شخصیتهای بزرگى چون: حسن بن سعید اهوازى، حسین بن سعید اهوازى، احمد بن حسین بن سعید و شعیب نامى یاد نمود که همه از موالى و آزاد شدگان امام سجاد علیه السلام هستند.(32) شیخ طوسى نیز راوى معروف، على بن یحیى بن الحسن را از همین افراد شمرده است.(33)
بردگان نزد امام سجاد علیه السلام همانند آزادگان بودند. آنان رفت و آمدهاى معمولى داشتند و مانند سایر مردم مىزیستند.آنان از محضر امام علیه السلام کسب فیض مىکردند و به افرادى پاک و مهذّب تبدیل مىشدند. «سعید بن مسیّب» مىگوید:
یک سال قحطى شد، چنان که همه چشم انتظار نزول باران بودند؛ اما دعاى هیچ کس اجابت نمىشد. به ناگاه دیدیم غلام سیاهى از مردم کناره گرفت. آرام آرام رفت تا بر بالاى تپهاى رسید و دست به دعا برداشت. هنوز دعاى او تمام نشده بود که ابرى در گوشه آسمان پیدا شد. ابر آهسته پیش آمد تا تمام آسمان را فرا گرفت. به ناگاه آسمان غرّشى کرد و بارش باران آغاز شد. غلام، خدا را شکر کرد و از تپه پایین آمد. من که آن کرامت را دیدم، به همراه مردم دنبالش رفتم تا به خانه امام سجاد علیه السلام رسیدم. غلام، داخل خانه شد. من خدمت امام علیه السلام رسیدم و از ایشان خواستم تا او را به من ببخشد. حضرت چون مرا مىشناخت و مىدانست اهل اذیت و آزار نیستم، پذیرفت... چون غلام آگاه شد، از من پرسید: چه چیز تو را به این خواسته واداشت؟ پاسخ دادم: به خاطر آنچه از تو دیدم. غلام دست به دعا برداشت و گفت: «پروردگارا! این رازى بود نهفته بین من و تو؛ حال که فاش گردید، مرا بمیران و نزد خود ببر.» هنوز در حال گریه و دعا بود که مُرد.(34)
امام سجاد علیه السلام در شدیدترین لحظه خشم که هیچ کس را یاراىخودداری نبود، خشم خود را فرو مىبرد و بخششهاى شگفتانگیز مىنمود. گویند: یکى از غلامان چوبى بر دوش داشت و از پلهها بالا مىرفت که پایش لرزید و چوب بر سر یکى از فرزندان امام برخورد نمود و طفل از دنیا رفت. امام علیه السلام با اندوه فراوان بر بالین بچه حاضر شد. غلام از ایشان خواست که به خاطر جدش رسول خدا صلى الله علیه و آله از اشتباه او درگذرد. امام علیه السلام در همان هنگام به خاطر نام پیغمبر صلى الله علیه و آله از گناه او درگذشت و او را در راه خدا آزاد کرد.(35) بىشک چنین گذشتى جز از معصوم سر نمىزند و حتى تصور آن نیز براى دیگران دشوار مىنماید.
در روایت دیگرى آمده است: آن حضرت غلامى داشت که مستحق عقوبت بود؛ حضرت تصمیم به مجازات او گرفت. وقتى تازیانه به دست گرفت، فرمود:
«قل للذین آمنوا یغفروا للذین لایرجون ایّام الله» کنایه از این که اگر طلب بخشش نمایى و قول دهى که دیگر مرتکب عمل ناپسند نشوى، مجازات نخواهى شد! غلام که دست پرورده آن حضرت بود و گویا درس «توحید افعالى» را از آن بزرگوار به نیکى آموخته بود، گفت: «من فردى نیستم که از شما طلب بخشش کنم، من فقط امید به رحمت خدا دارم و از او مىترسم!» امام سجاد علیه السلام وقتى دید غلام، معارف را به درستى یاد گرفته و استعداد خدانگرى خود را به خوبى فعلیت داده، بىدرنگ او را آزاد کرد و پول زیادى نیز به او بخشید.(36)
نقل شده که حضرت غلامى را سه بار صدا زد و فقط سومین بار پاسخ شنید، در این حال به غلام فرمود:
مگر صداى مرا نشنیدى؟
غلام گفت: چرا شنیدم!
امام فرمود: پس چرا جواب ندادى؟
پاسخ داد: چون از جانب شما احساس امنیت مىنمودم.
امام فرمود: خدایا! تو را سپاس مىگویم که غلام را از من آسوده خاطر قرار دادهاى.(37)
امام با بردگان بر سر یک سفره مىنشست و با آنان غذا مىخورد. همه آنان از اخلاق و رفتار ایشان بهره مىبردند و اخلاق نیکوى امام را در خود تقویت مىکردند و رفتار خویش را با اخلاق زیباى ایشان مىآراستند. چنان که بیشترشان منظور خود را با خواندن آیات قرآن کریم مىفهماندند. یک روز کنیزى بر دستان امام علیه السلام آب مىریخت و امام نیز دستان خود را مىشست، آفتابه افتاد و پوست دست ایشان را مجروح نمود، کنیز گفت: «والکاظمین الغیظ و العافین عن النّاس» حضرت بلافاصله صله یک سال او را پرداخت و کنیز را در راه خدا آزاد کرد.(38)
بردبارى امام، معجزهاى جاوید
طبق دانش روان شناختى امروز، مشکلاتى مانند توهین، تحقیر، مصیبت و شکنجه به ویژه در کودکى و جوانى، موجب بروز عقدههاى روانى مىگردد و در نتیجه، انسان را در سالیان بعد، ناراحت و عصبى و نوعاً بزهکار و بىرحم مىنماید. این، در رابطه با غالب انسانها یک قانون کلى و جارى به شمار مىآید. حال اگر به رفتار و حالات اخلاقى امام علیه السلام به عنوان کسى که تحت شدیدترین فشارها بوده و شاهد سختى و اسارت نزدیکان و کشتار بىرحمانه تمام نزدیکان و بستگان خود نیز بوده است، به دقّت نگریسته شود، روشن است که برخورد آن بزرگوار با آن اخلاق نیکو و رفتار سنجیده، معجزهاى است آشکار که جز از ناحیه امام معصوم ساخته نیست.
مجلسى مىنویسد:
امام سجاد علیه السلام باغستانى را به یکى از غلامان سپرد که در آن ساختمانى بسازد. یک روز امام به باغ آمد، دید که غلام آن را خراب ساخته و خودسر، کارهاى بیهودهاى کرده است. ناراحت شد و تازیانهاى به او زد. بعد پشیمان شد، به خانه که رسید، غلام را خواست. چون غلام وارد گردید، تازیانه را در دست امام علیه السلام دید، ترسید. امام علیه السلام فرمود: «نترس، این تازیانه را بگیر و یکى به من بزن و آن تازیانه را قصاص کن.» غلام گفت: «اى مولاى من! جرم من بیشتر از یک شلاق بود. من گوشهاى از باغستان شما را خراب کردم، پول شما را هدر دادم و فرمایشات شما را به کار نبردم. به خدا سوگند، گمان مىکردم مىخواهى بیشتر از این تنبیهام کنید!»
حضرت چند بار سخن خود را تکرار کرد ولى هر بار غلام با شرمندگى طفره مىرفت که «حق من مجازات بزرگتر مىباشد.»
امام علیه السلام که دید غلام نمىپذیرد و اصرار هم بى فایده است، کاغذى خواست و آن باغ را به غلام بخشید و غلام را بر پذیرش باغ امر فرمود. غلام همچنان شرمنده بود. امام علیه السلام براى آن که شرمندگى غلام را از بین ببرد، فرمود: «فرقى نمىکند، باغستان مال تو باشد، اما شرط کن که اگر شیعه و یا مستمندى خواست از میوه آن بخورد، اجازه دهى.» غلام پذیرفت و باغ، مال او گردید.(39) امام سجاد علیه السلام به بردگان که خوارترین مردم شمرده مىشدند و حتى اعراب به آنان با دیده انسان بودن نگاه نمىکردند، مانند انسانهاى آزاد و داراى قبیله و بلکه بالاتر از آنان احترام مىگذاشت.
ایشان کنیز فاضلهاى داشت که او را در راه خدا آزاد کرد و سپس در نهایت احترام از او خواستگارى نمود. آن کنیز نیز در نهایت آزادگى قبول کرد و به ازدواج امام علیه السلام در آمد. جاسوسان حکومت، جریان را براى «عبدالملک بن مروان» به شام گزارش کردند، وى که اندیشه قبیلهاى و تفکر ناسیونالیستى عرب جاهلى، تمام وجودش را به خود مشغول داشته بود، برآشفت و نامه تندى به امام سجاد علیه السلام نوشت:
«به من خبر دادهاند که تو با کنیز آزاد شده خود ازدواج نمودهاى! با آن که شما به خوبى مىدانستید در خاندان قریش زنانى وزین و با شخصیت وجود دارند که ازدواج با آنها، مایه بزرگى و افتخار مىگردد و فرزندان نجیب و شایسته مىآورند. شما با این ازدواج، نه بزرگى خود را در نظر گرفتهاید و نه آبروى فرزندان خویش را مراعات کردهاید!»
امام علیه السلام در پاسخ نوشت: «نامه شما که در آن مرا به خاطر ازدواج با کنیز آزاد شدهام نکوهش کرده بودى، رسید. نوشته بودى که در زنان قریش کسانى هستند که ازدواج با آنها سبب افتخار و مایه پدید آمدن فرزندان نجیب است. بدانید فوقِ مقام بلند رسول خدا صلى الله علیه و آله مقامى نیست و هیچ کس در شرافت و فضیلت برتر از آن حضرت نمىباشد. همه باید سیره رسول خدا صلى الله علیه و آله را سرمشق خود قرار دهند، «لقد کان لکم فى رسول الله اُسوةٌ حسنةُ» پیامبر صلى الله علیه و آله با آن مقام ارجمندى که داشت، دختر عمه خود را به «زید بن حارثه» داد.(40) اى عبدالملک! ازدواج با نواده قریش، پایه بزرگى فرزند رسول خدا نخواهد شد و من نیز هرگز به چنین اعمالى افتخار نمىکنم. کنیزى داشتم و براى رضاى خدا آزاد کردم، سپس او را طبق دستورات اسلام به همسرى خود در آوردم. او زنى است شریف، با ایمان، متقى و پرهیزکار؛ او در دین خداوند به پاکى و نیکى زیسته؛ فقر و گمنامى، یا سابقه کنیزى، به شخصیت او ضرر نمىزند. اسلام اختلافات طبقاتى را نابود نموده است. اسلام پستىهاى موهوم را از میان برده است. پستىها را با تعالیم بلند خویش جبران کرده است. اسلام ریشههاى ملامت و سرزنشهاى دوران جاهلى را از بُن برانداخته است. بر یک مرد مسلمان که وظایف خود را به درستى انجام مىدهد، ملامتى نیست. ملامت و سرزنش شایسته کسانى است که اندیشههاى نادرست در مغز خویش مىپرورانند و همچنان مانند دوران جاهلیت فکر مىکنند.»(41)
در واقعه « حَرّه» که مردم مدینه به دست سپاه یزید بن معاویه قتل عام شدند، حدود چهار صد خانواده به منزل امام سجاد علیه السلام پناه بردند و آن حضرت آنان را در خانه نگه داشت تا سپاه یزید از مدینه رفت.(42)
حتى حیوانات نیز نزد آن حضرت احساس امنیت داشتند. روزى امام سجاد علیه السلام همراه چند نفر بر سر سفرهاى نشسته و غذا مىخوردند؛ ناگاه آهویى در آن نزدیکى پیدا شد، حضرت به او فرمود: «تو ایمن هستى، مىتوانى بیایى و با ما غذا بخورى.» آهو آمد. مردى که بر سر سفره بود، سنگى در پى او انداخت و آهو گریخت. امام به آن مرد فرمود: «تو ذمّه مرا شکستى و امنیت او را نادیده انگاشتى، از این پس هرگز با تو سخن نخواهم گفت.»(43)
پی نوشت :
1. حسن، ابراهیم، حسن، تاریخ الاسلام، ج1، ص135.
2. سبط ابن جوزى، تذکرة الخواص، ص 287.
3. تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 184.
4. مسعودى، مروج الذّهب، ج 3، ص 85.
5. دکتر عبدالحسین زرّینکوب، بامداداسلام، ص200.
6. ابن اثیر، الکامل فىالتاریخ، ج 5، ص 198.
7. یعقوبى، ج 2، ص 261؛ مروج الذّهب، ج3، ص86.
8. مروج الذهب، ج 3، ص 84.
9. تاریخ ابن خلّکان، ج 1، ص 347.
10. همان، ص 285.
11. تاریخ یعقوبى، ج 3، ص 17.
12. الکامل فى التاریخ، ج 5، ص 192.
13.دکترسیّدجعفر شهیدى، تاریختحلیلىاسلام، ص195.
14. تاریخ طبرى، ج 5، ص 93.
15. مجلسى، بحارالانوار، ج 46، ص 144.
16. شیخ طوسى، اختیار معرفة الرّجال، ص 123.
17. مسعودى، اثبات الوصیّة، ص 194.
18. جعفر مرتضى العاملى، دراسات و بحوث فى تاریخ الاسلام، ج 1، ص 56.
19. مهدى پیشوایى، سیره پیشوایان، ص 269.
20. ناسخ التواریخ حالات سیدالشهداء، ج 4.
21. ابوالفرج اصفهانى، الاغانى، ج 8، 384.
22. دراسات و بحوث فى تاریخ الاسلام، ج1، ص57.
23. الاغانى، ج 9، ص 54.
24. همان، ج 8، ص 384.
25. سیره پیشوایان، به نقل از ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج 5، ص 220.
26. العقد الفرید، ج3، ص 414.
27. تاریخ الاسلام، ج 1، ص149.
28. علىبن عیسىاربلى، کشف الغمّة فى معرفة الائمّة، ج 3، ص 85.
29. دراسات و بحوث فى تاریخ الاسلام، ج1، ص88.
30. محسن رنجبر، نقش امام سجاد علیه السلام در رهبرى شیعه، به نقل از سیّد الاهل، زین العابدین على بن الحسین، ترجمه حسین وجدانى، ص 49.
31. رسول جعفریان، حیات امامان شیعه، ص 387.
32. اختیار معرفة الرّجال، ج 2، ص 827.
33. رجال الطوسى، ص382.
34. اثبات الوصیّة، ص 204.
35. کشف الغمّه، ج 2، ص 292.
36. همان، ص 269.
37. شیخ مفید، الارشاد، ص 500.
38. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج3، ص154.
39. بحارالانوار، ج 46، ص 96.
40. طبقات الکبرى، ج 1، ص 26.
41. بحارالانوار، ج 11، ص 45.
42. کشف الغمّه، ج 2، ص 404.
43. همان، ص 406.