سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

رسالت حسینى

معصومه داوود آبادى
سلام بر تو که طوفان‏ى‏ترین روز زمین را در خیمه‏هاى تب، تاب آوردى تا رسالت حسینى‏ات را به انجام برسانى!
اى آقاى رودهاى جهان! زلال چشمانت، جاده‏هاى پیش رویمان را خورشید مى‏شود.

هم‏نشین «صحیفه»ات هستم

صحیفه‏ات را ورق مى‏زنم و سطر سطر تابناکش را به ستایش مى‏ایستم. مى‏شناسمت؛ با سجده‏هاى بسیار و نیایش‏هاى طولانى.
اى سجاد سجاده‏هاى عشق! پنجره‏ها، سیاهپوش رفتنت، ثانیه‏ها را به مرثیه نشسته‏اند و زمین، کوچ کبودت را بر سینه مى‏کوبد.
از تو که مى‏گویم، پرنده بى‏قرار جانم، آرام مى‏گیرد. زلزله‏ها، تاروپود خاک را رها مى‏کنند و فرومى‏نشینند. مدینه، دقایق فراقت را در گوش بادها مویه مى‏کند و مى‏گرید.

اگر تو نبودى...

اگر تو نبودى، ما بر پلکان این همه گرداب، کدام دستاویز را به توسل مى‏جستیم؟!
تویى که نامت، دل‏هاى گره‏خورده‏مان را به گشایش مى‏خواند.
تویى که چشمان روشن و جهان‏گسترت، کابوس تاریکى را از خاطرمان مى‏زداید.
تو فرزند آن بزرگى که رد قدم‏هاى عاشورایى‏اش، همچنان در کوچه‏هاى جانمان باقى است.
ما را که سوگوار توایم، دریاب!

کاشکى شاعرى بودم

مهدى خلیلیان
حشمتِ «هشام» نیز راست نبود؛ که انبوه عاشقان خدا و ازدحامِ دست‏ها، راه را بر او بسته بود. باید نظاره‏اى رخ دهد، تا خاک، کیمیا شود. باید دل از عشق بلرزد؛ باید عشق بورزد... .
ناچار در کُنجى نشست و از ابهّت پوشالى‏اش طَرْفى نبست! در دل مى‏گریست و مردمان را مى‏نگریست. پیشواى چهره بر خاک سایندگان آمد؛ زینتِ عبادت پیشگان، با دلى زلال و صاف، به مسجد الحرام، براى طواف. و طواف کنندگان، راه دادند به زین العابدین... و هشام از شرم، فرو رفت در زمین، خشمگین، با نگاهى سنگین و دلى سنگى و غمین.

او را نمى‏شناسم!

«فرزدق» روىْ تُرُش نمود و قصیده‏اى به بلنداى تاریخ در مدحت امامش سرود، که پاره‏اش زخمى بر دل هشام بود. او غبار غربت و تحریف از حقیقت و زیبایى زدود؛ هر چند فرجامش، جز زندان نبود!
امام، پس از استلام و استعلام از احوال فرزدق، صله‏اى بهرش فرستاد؛ اما او پیام داد:
ـ اشعارم فقط و فقط از آنِ خدا و پیامبرش بود.
حضرتش نیز اخلاص وى ستود و راستى‏اش تصدیق فرمود. و دیگر بار، صله باز فرستاد و سوگندش داد...؛
ـ ما از تبار نیکى و احسانیم و پس گرفتن عطاهامان را، روا نمى‏دانیم.
فرزدق، دیگر چیزى نگفت؛ فقط چیزى شبیه عشق در دلش شکفت و «صله» را پذیرفت.
تو را مى‏شناسم من اى عشق!
کاش شعرى مى‏سرودم! کاشکى مثل فرزدق بودم! افسوس عمرى، روى به دیگران آوردم و از کسانى که خود به بخشش خدا نیازمندترند، ابراز نیاز کردم!

على جان!

راست گفتى: چه فراوان مردمان که جز از پروردگار، عزت طلبیدند، اما جز خوارى ندیدند! و قصد برترى کردند و پست گردیدند.
چه خوب تو را مى‏شناسم و خاستگاهِ خواهش‏هایم را، که همان در خواستگاه توست؛ همان که لحظه ـ لحظه رُخم بر خاک مى‏نهد، نه بر آستانِ هر که از او درخواست شود. اى داراى دارندگان؛ اى آفریدگار آفریدگان و اى بخشنده مهربان!
کاش همزادت بودم؛ اى همراه شب‏هاى بى‏نوایان مدینه! اى ناشناس‏تر از آینه! هیچ‏کس تو را ندید و فریاد سکوتت را نشنید. هماره بر تو آشفتند و هرچه مى‏خواستند، گفتند... اما تو؛
ـ همراهم بیایید... آن ناسزاگو را دیدید؟ دوست دارم حرف‏هاى من به او را نیز بشنوید.
یارانت بر تو گمان بد بردند!
ـ مى‏آییم؛ ولى کاشکى پاسخش را، همان هنگام مى‏دادیم!
مى‏دانم در دلت برآشفتى، اما چیزى نگفتى، اى زین العابدین!
«وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنْ النَّاسِ وَاللّه‏ُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ».
و همراهانت شرمگین از بدگمانى به یگانه حجت خداوند در زمین... و آسمان به زمین رسید براى او، که فراخواندى‏اش! شتابان به عزم ستیز، از خانه بیرون زد و نزدت آمد؛
ـ دقایقى پیش، نزدم آمدى و حرف‏هایى زدى... .
هنوز پر شور و شر مى‏نمود و مثل آتش زیر خاکستر بود؛ اما آرامش فرمودى:
ـ اگر آنچه گفتى، در من است از خدا آمرزش مى‏طلبم؛ وگرنه، پروردگارت بیامرزد.
نرمشت نرمش کرد و آرامشت، گرمش! عرق از سر و رویش مى‏بارید، وقتى پیشانى‏ات را بوسید؛
ـ من ـ خود ـ به آنچه گفتم، سزاوارترم!
اگر بیمار بودى، چرا مسمومت کردند؟
هرگز تو را بیمار ندیدم... در کربلا نیز دردت از خدا بود، تا بمانى؛ تا شامِ شامیان شب‏پرست و شب‏زدگان سرمست را برآشوبى! اگر بیمار بودى، کدامین کس رویاروى پنج ناپلید؛ همچون: یزید و ولید مى‏ایستاد و آنى، به ظلم‏پذیرى تن نمى‏داد؟
اگر بیمار بودى، چرا مسمومت کردند؟
اگر بیمار بودى، چرا تحملت نکردند؟
اگر بیمار بودى، چرا صحیفه‏ات را، تاب نیاوردند؟
... ستایش خدا را، طلب رحمت براى پیروان انبیا، در طلب حاجت‏ها، دعا هنگامِ سختى و مشکل شدن کارها، طلب رفع اندوه‏ها، در عذرخواهى از کوتاهى در اداى حقوق بندگان خدا و... درمان تمام دردها، هر زمان و هر مکان در پرتو دعا، با خدا.
اگر بیمار بودى، چه کسى نشان از آن بى‏نشان مى‏داد و دستان سرد ما را در دستان زیارت و شفاعت شما مى‏نهاد؟

سرشار از عطر صحیفه

عباس محمدى
صحیفه سجادیه را که مى‏گشایم، عطر تو، دنیاى کوچکم را پر مى‏کند و اشک‏هایم بوى دعا مى‏گیرند.
ستاره‏هاى بى‏فروغ اشک‏هایم، مرا گریه مى‏کنند در روزهایى که داغ ندیدنت به آتشم کشیده است.
کاش من هم از روزهاى امامت تو گذشته بودم!
کاش تنهایى‏ام را بر شانه‏هاى صبور و مردانه‏ات مى‏گریستم! کاش تو بودى و مرا از دل این شب‏هاى بى‏ستاره، به خورشید مى‏رساندى!
جهان هنوز تشنه امامت توست.
جهان هنوز به یمن دعاهاى باشکوه تو، برپاى ایستاده است.
کاش دنیا را با عطر تو شناخته بودم! کاش ستاره‏ها، رد پاى تو را برایم مى‏خواندند تا به سوى آرامش قدم بردارم!

پیامبر کربلا

فاطره ذبیح‏زاده
تقدیر بود تو بمانى تا کربلا در کربلا نماند و عاشورا در پشت دیوارهاى زمان زندانى نشود.
در تمام این بیست سال، تو سفیر لحظه‏هاى عطشناک واقعه و پیامبر آیتى مانده‏اى که بر گلوى بریده بالاى نى، وحى شد!
در تلاطم قطرات اشک تو، هنوز کاروان ماتم‏زده اسیران، جارى‏اند و در دل اندوهگینت، هفتاد و دو پیکر غرق خون، مرثیه مى‏خوانند.
وقتى داغ آن همه مصیبت از دیدگان معصوم تو سرازیر مى‏شود و ناله‏هاى دردمندت فراگیر، تمام آب‏هاى دنیا، مبلّغ پیام کربلا مى‏شوند و کودکان شیرخوار، پرچم‏دار حماسه روشنگرى.
عناصر دنیا به چشم برهم زدنى، در هیئت سفیران حسینى جلوه مى‏کنند و سایه‏سار درختان، هیکل‏هاى سیاه‏پوش عزا!
با این همه، چه باک از آن‏که خلفاى جور، پیامبران واقعه را به جرعه‏هاى زهر میهمان کنند؛ وقتى تو از تمام چشمه‏ها، چشم گریان براى عاشورا ساخته‏اى و در تمام سینه‏ها، بذر عشق حسین علیه‏السلام را پراکنده‏اى!

در حسرت نسیمى از صحیفه‏ام

امشب، بى‏اختیارتر از همیشه، شمع دیدگانم را پشت میله‏هاى سرد بقیع، روشن گذاشته‏ام، تا شاید حرارت دعاهاى شبانه سید ساجدین، در من کارگر افتد و سوز نیایش‏هاى دردمندش، چهار ستون این قلب معصیت‏زده را بلرزاند.
به راستى آیا میان این لب‏هاى ترک خورده از عصیان و دیدگان باران ندیده من، با آن سوز و گداز برخاسته از سینه و چشمان سرخ از ردپاى اشک او نسبتى هست؟
آیا انتهاى سرگردانى مکرّر روزهایم با کمان پرشکوه سجده‏هاى همواره او، تلاقى خواهد کرد؟

کاش شیعه تو باشیم!

دلواپسم؛ نکند راه و رسم زندگانى‏ام با سیر و سلوک عارفانه و والاى شما، چون دو خط موازى فاصله‏دار بمانند و من از سر جهل، خود را شیعه شما بپندارم؟!
چگونه شیعه‏ام بخوانند، وقتى ردّ انبان‏هاى شبانه طعام براى فقیران و درماندگان مدینه، بر شانه‏هاى شما، حجت بر من باشد و من از حال همسایه دو خانه آن سوترم بى‏خبر باشم؟!
آیا مرا به حریم پاک شما تقربى خواهد بود، آن‏گاه که زینت بندگان خدا از سر احترام به مادر، از دست بردن به لقمه‏اى که مادرش به آن میل نموده پرهیز دارد و من به روزگار پیرى و درماندگىِ والدین خود پشت کرده باشم؟!
مى‏دانم، شیعه شما نیست آن‏که کردارش را با شما نزدیکى و انسى نباشد! پس به مدد دعاهاى خالصانه‏تان، خواهم آویخت به دستگیره ایمانى که در سرسراى صحیفه‏ات برافراشتى.
در زبور آل محمد، گفتى «نجات مؤمن در سه چیز است؛ نگهدارى زبان از بدگویى و غیبت مردم. پرداختن به کارى که براى دنیا و آخرتش سود دارد و گریستن زیاد بر خطاها و لغزش‏هاى خود».
اینک به برکت دریچه‏اى که گشودى، آستان بندگى و سراى رستگارى نزدیک است و راه رسیدن هموار!

آخرین نماز

حسین امیرى
دلم آتش گرفته، زخم جگرم آواز مى‏خواند، سر فریاد دارم.
این منم؛ همو که جدش خاتم پیامبران است و پدر و مادرش بهترین آفریدگان. من، زاده على مرتضایم؛ زاده حسین، سرور جوانان بهشت. اى زمین، شاهد باش که پاهایم قصه غل و زنجیر راه کوفه و شام را با تو گفته‏اند!
اى زمان، شاهد باش که غریب‏ترین دوران شیعه را با تو گذرانده‏ام؛ زمانه‏اى که جز دعا و نماز، راه هر چیز را بر من بسته بود؛ لاجرم، دعایم را شمشیر کردم و با شامیان درافتادم.
جگرم مى‏سوزد؛ انگار حتى هواى این شهر، جز آتش برایم ندارد! مى‏خواهم آخرین نماز را بر پا دارم؛ مانند پدرم که او با بدنى پرخون نماز خواند و من با جگر لخته لخته از خون.
ورود کاروان اسیران آل محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به کوفه

رسواگر بیدادگران عاشورا

سمیه سادات منصوری
جاودان‌ترین صداها از گلوی تو برخاست و پژواک آن تا ابد رسوایی خون‌خواران اموی را در گوش زمان تکرار می‌کند. سفاکان اموی، در این خیال خام به‌‌سر می‌بردند که با فاجعه کربلا، پیام عاشورا را خاموش کرده‌اند، اما پیام حماسه کربلا در دفتر سترگ تاریخ پایدار خواهد ماند.
«فریاد گلبرگ‌های پرپر شده عاشورا از لبان تو بر آمده و برای همیشه در مشام تاریخ می‌چرخد و تعفن آن جور و ستم را جار می‌زند».[38]
جان باختن در راه سردار عشق برایت سهل بود و زنده ماندن سخت، اما مشیت الهی بیماری را برایت رقم زد؛ باید می‌ماندی و با یاری عمه‌ات زینب(س) وجدان خفته مردمان را بیدار می‌کردی.
مبارزه با ستمگری، ریشه در روح آسمانی‌ات داشت، با فشار و اختناق حکام جبار، دستانت را به‌سوی آسمان برداشتی و شِکوه‌ات را در ظرف مناجات و دعا ریختی و فریاد زدی: «فرمان خداوند تعطیل شده، کتاب خداوند متروک گشته و سنت‌های رسول خدا(ص) به‌دست تحریف سپرده شده.» همه مبهوت این همه شجاعت و ابهت که تو کیستی؟ «من فرزند مکه‌ام و منا، فرزند زمزمم و صفا، فرزند آن کسی هستم که به معراج رفت و فرزند فاطمه زهرا(س)».
اذان دادند تا به سکوت وادارت کنند ... اشهد أنّ محمداً رسول الله... . «ای یزید! محمد جد من است یا تو؟ اگر گمان کنی جد توست، دروغ گفتی و کافر شدی و اگر جد من است، چرا خاندان او را کشتی؟»
با فریاد «القتل لنا عادهُ و کرامتُنا الشهاده»، تشت رسوای یزیدیان را از بام قصر شیطانی‌شان فرو انداختی، گوش‌ها هنوز صدای آن را از پس قرن‌ها آشکارا می‌شنود.
قیام هره، توابین، مختار و ده‌ها خون‌خواهی دیگر، ثمره افشاگری‌هایت در کوفه و دمشق و مدینه بود؛ اما قیامی هنوز هم برپاست و آن قیامتی است که در دل شیعه شعله کشیده است و هرگز خاموش نخواهد شد.

مظهر تقوا و شجاعت

شهادت چهارمین ستاره درخشان آسمان ولایت و امامت، بزرگ مرد میدان صبر و مقاومت و مظهر تقوا و شجاعت، حضرت امام زین العابدین، سیدالساجدین علیه‏السلام ، بر شیعیان و همه کسانی که در راه اعتلای ارزش‏های انسانی و الهی، تحمل مشقت می‏کنند و رنج‏ها و دردها را برخود هموار می‏کنند تسلیت می‏گوییم و از روح بزرگ آن امام عظیم‏الشان طلب کمک می‏کنیم.

پیشوای عابدان

شهادت چهارمین برگزیده الهی، سلاله پاک پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، ذرّیه علی علیه‏السلام و زهرا علیهاالسلام و فرزند سیدالشهدا علیه‏السلام حضرت امام زین‏العابدین علیه‏السلام امام صابران و پیشوای عابدان را به شیعیان واقعی آن حضرت تسلیت می‏گوییم. و آرزو می‏کنیم همه ما در دنیا و آخرت جزو پیروان راستین آن بزرگوار به شمار آییم.

ستاره‏ای تابناک

امروزغمی بزرگ و جانکاه در خود نهفته دارد، روزی که در آن آزادگان و حق‏طلبان به سوگ مردی بزرگ از تبار رسولان و پیامبران و منادیان حق و عدالت نشستند و در رثای امامی مظلوم زانوی غم در بغل گرفتند و اشک ماتم ازدیدگان نشاندند. آری، آنان در عزای از دست دادن ستاره‏ای تابناک از منظومه ولایت و امامت، یعنی امام زین‏العابدین علی‏بن الحسین علیه‏السلام ، اندوهناک و غمناکند. ما نیز در سالروز شهادت آن امام همام به سوک می‏نشنیم و شهادت آن بزرگوار را به شما پیروان و شیعیان بزرگوار آن حضرت تسلیت می‏گوییم.

الگوی عبادت

شهادت چهارمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت، حضرت امام زین‏العابدین علیه‏السلام ، الگوی عبادت و خداپرستی، سجاده نشین نیمه شب‏ها بر درگاه حضرت دوست و خلوت گزین بارگاه کبریایی، راز و نیاز کننده عاشقِ پیشگاه الهی و دلداده آستان آن یار یگانه، را به شما دوستداران، پیروان و عاشقان و عارفان آن حضرت تسلیت می‏گوییم. امید که همگی از یاران و شیعیان مخلص آن امام همام باشیم.

تجسم تقوا

امروز تقوی و پرهیزگاری، خویشتن داری، غلبه بر تمنیات نفسانی، خشیت الهی، خضوع در پیشگاه خداوندی و دیگر صفات پسندیده عزادار از دست دادنِ دارنده و نمونه عینی این صفات، حضرت سیدالساجدین، امام زین‏العابدین علی‏بن الحسین علیه‏السلام اند بزرگ مردی که واژگان از توصیف وجود آن بزرگوار ناتوانند. شهادت این تندیس پارسایی و آزادگی را به شما دوستداران و پیروان صِدّیق آن حضرت تسلیت عرض می‏کنیم.

نوحه در رثای سید الساجدین(علیه السلام)

شهادت حق الیقین است
عزای زین العابدین است
این ناله ی روح الامین است
وا اماما واشهیدا
دُردانه ی حسین مظلوم
چهارمین امام معصوم
از زهر کین گردیده مسموم
وا اماما واشهیدا
این وارث خون و قیام است
اسیر کربلا و شام است
زخمی سنگ لب بام است
وا اماما واشهیدا
مدینه شد کرب و بلایش
زهرا شده صاحب عزایش
به یاد زخم ساق پایش
وا اماما واشهیدا
سر پدر به نیزه دیده
تلاوت قرآن شنیده
از ساق پایش خون چکیده
وا اماما واشهیدا
بر پیکرش نشانه دارد
آثار تازیانه دارد
داغ گل ویرانه دارد
وا اماما واشهیدا
مدینه می گرید ز داغش
مرغ دلم گیرد سراغش
سراغ قبر بی چراغش
وا اماما واشهیدا


[ شنبه 90/9/12 ] [ 7:41 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????