
در زندگی پرفراز و نشیب امام زین العابدین علیه السلام نکات بسیار مهمی برای بحث و بررسی وجود دارد. در اینجا گوشهای از نقش احیاگر سیدالساجدین حضرت امام زین العابدین علیه السلام را از کربلا تا شهادت در چند محور به صورت گذرا مورد بررسی قرار میدهیم
1 - بیماری امام سجاد علیه السلام
2 - نقش آن حضرت در زنده نگهداشتن قیام عاشورا
3 - حضور ایشان در جمع اسرای اهل بیت علیهم السلام
4 - خطبههای حضرت سجاد از کربلا تا مدینه
5 - شهادت آن امام همام
الف - بیماری امام سجاد علیه السلام
برخی از مورخان معتقدند که امام زینالعابدین علیه السلام در واقعه جانگداز و خونین کربلا 24 ساله بوده است و بعضی دیگر نوشتهاند که از سن مبارکش 22 سال میگذشت. محمد بن سعد در کتابش مینویسد:
«علی بن الحسین علیهما السلام در واقعه کربلا همراه پدرش بود و در آن هنگام از عمر شریفش 23 سال (1) میگذشت. فرزند ایشان، امام محمد باقر علیه السلام که امام سجادعلیه السلام از کربلا تا شهادت
همراه پدر بود، سه یا چهار ساله بود. امام زینالعابدین در آن هنگام به سبب بیماری در جهاد شرکت نکرد و خداوند او را برای هدایت مسلمانان نگه داشت و نسل رسول اللهصلی الله علیه وآله از فاطمهعلیها السلام در ذریه امام حسین علیه السلام به امام سجاد علیه السلام و اولاد او منحصر گردید.» (2)
شیخ مفید در این باره میگوید:
«همین که امام حسین علیه السلام شربتشهادت نوشید، شمر به قصد کشتن امام سجاد علیه السلام نیز حمله برد. امام زینالعابدین علیه السلام در بستر بیماری به سر میبرد و حمید بن مسلم به دفاع پرداخت و حمله شمر را مانع گردید. عمر بن سعد آن حضرت را در حالی که از بیماری رنج میبرد با اهل بیتبه کوفه انتقال داد.» (3)
امام سجاد علیه السلام در قیام خونین کربلا مدت کوتاهی - بنا به مشیت الهی - بیمار بود و پس از بهبودی، مدت 35 سال امامت و زعامت جامعه مسلمین را تداوم بخشید. این که برخی این امام همام را دائمالمریض معرفی کردهاند تا آنجا که در اذهان عوام این قضیه مانده است، در حقیقت نسبتبه امام چهارم علیه السلام و فداکاریهای ایشان بیتوجهی کردهاند.
ب: نقش امام سجاد در زنده نگهداشتن قیام عاشورا
از آن جا که شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران باوفایش از منظر عمومی، آثار ویرانگری برای حکومتبنیامیه داشت و مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود و نیز برای این که این تراژدی غمبار به دست فراموشی سپرده نشود، امام چهارم با گریه بر شهیدان نینوا و زنده نگهداشتن یاد و خاطره جانبازی آنان اهداف شهیدان کربلا را دنبال میکرد. ظمتحادثه کربلا و قیام جاودانه عاشورا به قدری دلخراش بود که شاهدان آن مصیبت عظیم تا زنده بودند آن را فراموش نکردند.
هر وقت امام میخواست آب بیاشامد، تا چشمش به آب میافتاد، اشک از چشمانش سرازیر میشد. هنگامی که سبب گریه آن حضرت را میپرسیدند میفرمود: «چگونه گریه نکنم، در حالی که یزیدیان آب را برای وحوش و درندگان بیابان آزاد گذاشتند ولی به روی پدرم بستند و او را تشنه به شهادت رساندند.»
بزرگ مبلغ قیام عاشورا، حضرت امام سجاد علیه السلام، با سخنرانی و خطبههای آتشین خود توانست نهضتحقطلبانه سالار شهیدان را از هجوم تحریف نجات بخشد. اینک بعد از گذشت پانزده قرن همچنان این قیام، پرشکوه و جاودانه است.
ج - حضور ایشان در جمع اسرای اهلبیت علیهم السلام
پس از عاشورا حضرت سجاد را همراه دیگر اسرا به سوی کوفه حرکت دادند. آمار دقیقی از اسیران در دست نیست. برخی مورخان تعداد زنان را 64 نفر تا 84 نفر و تعداد مردان و کودکان پسر را 12 تا 14 نفر نوشتهاند (4) که با چهل شتر - که هر شتر هودجی بیسر پوش بر آنها بسته بودند - حمل میشدند. (5) همه آنها در زنجیر بوده یا با ریسمان بسته بودند. (6) تنها مرد کاروان اسیران، حضرت سجادعلیه السلام بود. دشمن نسبتبه ایشان سختگیرتر عمل میکرد. آن چنان که مورخان نوشتهاند: امام زینالعابدین علیه السلام را بر شتری برهنه سوار کرده بودند و دستهای مبارک آن حضرت را بر گردن وی بسته، بر تن او زنجیر نهاده و (7) هر دو پای او را به شکم شتر بسته بودند. (8)
بعضی از مورخان، ورود قافله اسرا به شهر کوفه را دوازدهم محرم سال 61 ه . ق ذکر کردهاند و بعضی دیگر شانزدهم و هفدهم محرم نوشتهاند. (9)
د - خطبهها و سخنرانیها
سخنان انقلابی حضرت سجاد علیه السلام با کوفیان
امام زینالعابدین علیه السلام در مدت اقامتخویش در کوفه، دو بار سخن گفت; بار نخست هنگامی بود که جارچیان حکومت، مردم را برای تماشای اسیران، فراخوانده بودند. این در حالی بود که برای اسرا در کنار شهر کوفه، خیمه زده بودند. علیبن الحسین علیه السلام از خیمه بیرون آمد و با اشاره از مردم خواست تا آرام شوند. امام علیه السلام سخنش را با ستایش پروردگار آغاز کرد و بر پیامبرصلی الله علیه وآله درود فرستاد و سپس چنین فرمود:
«ایها الناس، من عرفنی فقد عرفنی! و من لم یعرفنی فانا علی بن الحسین المذبوح بشط الفرات من غیر ذحل و لا ترات، انا ابن من انتهک حریمه و سلب نعیمه و انتهب ماله و سبی عیاله، انا ابن من قتل صبرا فکفی بذلک فخرا.
ایها الناس، ناشدتکم بالله هل تعلمون انکم کتبتم الی ابی و خدعتموه، و اعطیتموه من انفسکم العهد و المیثاق و البیعة؟ ثم قاتلتموه و خذلتموه فتبا لکم ما قدمتم لانفسکم و سوء لرایکم، بایة عین تنظرون الی رسول اللهصلی الله علیه وآله; (10)
ای مردم! آن که مرا میشناسد که میشناسد; و آن که مرا نمیشناسد، من علی فرزند حسین علیه السلام هستم. همان که در کنار نهر فرات سر مقدسش را از بدن جدا کردند بیآن که جرمی داشته باشد و حقی داشته باشند!
من فرزند آن آقایی هستم که حریم او هتک شد; آرامش او ربوده شد; و مالش به غارت رفت و خاندانش به اسارت رفت.
من فرزند اویم که [ دشمنان انبوه محاصرهاش کردند و در تنهایی و بییاوری بیآن که کسی را داشته باشد تا به یاریش برخیزد و محاصره دشمن را برای او بشکافد] به شهادتش رساندند. البته این گونه شهادت (شهادت در اوج مظلومیت و حقانیت) افتخار ماست.
هان، ای مردم! شما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید که نامههایی را برای پدرم نوشتید و او را خدعه کردید؟ و [در نامههایتان] با او عهد و پیمان بستید و با او بیعت کردید؟ سپس با او به جنگ برخاستید و دست از یاری او برداشتید. وای بر شما! از آنچه برای آخرت خویش تدارک دیدهاید! چه زشت و ناروا اندیشیدید [و توطئه چیدید!] به چه رویی به رسول اللهصلی الله علیه وآله خواهید نگریست؟»
سخنان امام چهارم که به این جا رسید، صدای کوفیان به گریه بلند شد و وجدانهای خفته برای چندمین بار بیدار شد. آنها یکدیگر را سرزنش میکردند و به همدیگر میگفتند: تباه شدید و نمیدانید.
امام سجاد علیه السلام در ادامه سخنانش فرمود:
«خدا بیامرزد کسی را که پند مرا بپذیرد و به خاطر خدا و رسول به آن چه میگویم عمل کند، چرا که روش رسول خداصلی الله علیه وآله برای ما الگویی شایسته است.» و به این آیه قرآن استناد کرد: «و لکم فی رسول الله اسوة حسنة»
قبل از این که سخنان حضرت به پایان برسد; کوفیان ابراز هم دردی کردند و یک صدا فریاد برآوردند:
ای فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله! ما گوش به فرمان شما و به تو وفاداریم; از این پس مطیع فرامین تو هستیم; با هر که فرمان دهی میجنگیم; با هر که دستور دهی صلح میکنیم و ما حق تو و حق خودمان را از ظالمان میگیریم.
امام زینالعابدین علیه السلام در پاسخ سخنان ندامتآمیز و شعارگونه کوفیان فرمود:
«هرگز! (به شما اعتماد نخواهم کرد و گول شعارها و حمایتهای سرابگونه شما را نخواهم خورد) ای خیانت کاران دغل باز! ای اسیران شهوت و آز! میخواهید همان پیمانشکنی و ظلمی را که نسبتبه پدران من روا داشتید، درباره من نیز روا دارید؟
نه به خدا سوگند! هنوز زخمی را که زدهاید، خون فشان است و سینه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان. طعم تلخ مصیبتها هنوز در کامم هست و غمها گلوگیر و اندوه من تسکینناپذیر است. از شما کوفیان میخواهم که نه با ما باشید و نه علیه ما.»
امام سجاد علیه السلام با این سخنان، مهر بیاعتباری و بیوفایی را بر پیشانی آنها زد و آتش حسرت را در جان کوفیان شعلهور ساخت و با این سخنان بر ندامت آنها افزود:
«اگر حسین علیه السلام کشته شد، چندان شگفت نیست، چرا که پدرش با همه آن ارزشها و کرامتهای برتر نیز قبل از او به شهادت رسید. ای کوفیان! با آن چه نسبتبه حسین علیه السلام روا داشتند، شادمان نباشید. آن چه گذشت واقعهای بزرگ بود! جانم فدای او باد که در کنار شط فرات، سر بر بستر شهادت نهاد. آتش دوزخ جزای کسانی است که او را به شهادت رساندند.» (11)
سخنان امام سجادعلیه السلام در مجلس عبیدالله بن زیاد
حضور امام زینالعابدین علیه السلام در جمع اسرای کربلا، چشمگیر بود. پس از ورود کاروان اسرا به مجلس عبیدالله، مهمترین فردی که نظر عبیدالله را جلب کرد، وجود مرد جوانی در میان اسرا بود.
عبیدالله که تصور میکرد در حادثه کربلا مردی باقی نمانده و همه آنان به قتل رسیدهاند، از ماموران خود در این باره پرسید. و این بازجویی درباره زنده ماندن امام سجاد، حاکی از کینه وی نسبتبه خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله به ویژه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بود که نمیتوانستشاهد حیات مردی از سلاله امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب علیهما السلام باشد.
مورخ مشهور; طبری، آورده است:
«با ورود قافله حسینی به مجلس تشریفاتی عبیدالله، عبیدالله به امام سجادعلیه السلام رو کرد و پرسید: نامت چیست؟ امام سجاد علیه السلام فرمود: علی بن الحسین. عبیدالله گفت: مگر خداوند علی ابن الحسین علیهما السلام را در کربلا نکشت؟ علی ابن الحسینعلیهما السلام لحظهای سکوت کرد. عبیدالله خطاب به امام علیه السلام گفت: چرا پاسخ نمیدهی؟
امام سجاد علیه السلام فرمود: «الله یتوفی الانفس حین موتها»; (12) «خداوند جانها را به هنگام مرگ دریافت میکند.» «و ما کان لنفس ان تموت الا باذن الله»; (13) هیچ انسانی نمیمیرد مگر به اذن الهی.»
عبیدالله بن زیاد با مشاهده آن حضور ذهن و حاضر جوابی و پاسخ کوبنده جوانی که در زنجیر اسارت است، خشمگین شد و دستور داد تا علی بن الحسینعلیهما السلام را نیز به شهادت رسانند. ولی حضرت زینب کبریعلیها السلام فریاد برآورد:
«یا بن زیاد حسبک من دمائنا اسالک بالله ان قتلته الا قتلتنی معه ...; ای ابن زیاد! آن همه از خونهای ما که ریختهای، برایت کافی نیست؟ سوگند به خدا! اگر میخواهی او را بکشی، مرا هم با او بکش.»
شرایط مجلس عبیدالله و سخنان افشاگر حضرت زینبعلیها السلام سبب شد تا ابن زیاد از کشتن امام زین العابدینعلیه السلام منصرف شود. (14)
امام سجاد علیه السلام در مسیر شام
در کاروان اسیران هفتاد و دو سر مقدس از یاران امام حسین علیه السلام بود که از کربلا به کوفه و از کوفه به شام حرکت دادند و این در حالی بود که هنوز آثار بیماری علی بن الحسینعلیهم السلام باقی بود. (15) کسانی که ماموریتیافتند تا قافله حسینی را از کوفه به شام ببرند: مخضر بن ثعلبه و شمر بن ذیالجوشن بودند. (16) و تنها چهل نفر از سپاه ابن زیاد، مسؤولیتحمل سرهای شهدا را بر عهده داشتند. (17)
قافله اسیران را از چند منزل از جمله: قادسیه، هیت، ناووسه، آلوسه، حدیثه، اثیم، رقه، حلاوه، سفاخ، علیث و دیرالزور گذراندند تا به دمشق وارد شدند. (18)
هنگامی که کاروان اهل بیتعلیهم السلام به منزل «سفاخ» رسیدند، باران شدید شتران را از رفتن باز داشت، ناگزیر چند روزی در آن جا توقف کردند و این توقف سبب شد تا شائق پسر سهل بن ساعدی - از اصحاب رسول اللهصلی الله علیه وآله - از موضوع شهادت فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله و اسارت اهلبیتعلیهم السلام او آگاه شود و فرمایشات رسول اللهصلی الله علیه وآله درباره محبت رسول اکرمصلی الله علیه وآله نسبتبه امام حسین علیه السلام را برای مردم بازگو کند و کاروان اسیران مورد حمایت و محبت مردم قرار گیرند. (19)
در برخی از منابع تاریخی آوردهاند که: قافله اسیران اهلبیت علیهم السلام از شهر بعلبک نیز گذشت. مردم بعلبک تا شش مایلی از شهر بیرون آمده، به روش خاص خود به جشن و شادی پرداختند! باید گفت: شهرها هر چه به شام، مقر حکومت امویان نزدیکتر میشد، مردمانش از اهلبیت علیهم السلام دورتر بودند و شناخت آنها از اسلام اموی بیش از اسلام ناب محمدی و علوی بود.
سلطه بنیامیه بر این مناطق، اجازه نمیداد تا راویان و سخنگویان، فضائل اهلبیتعلیهم السلام و مناقب علی بن ابیطالبعلیهما السلام را برای مردم بازگو کنند، بلکه برعکس راویانی اجازه حدیث گفتن داشتند که در راستای اهداف دستگاه خلافتبه جعل حدیثبپردازند.
از این جهت دور از انتظار نمینمود که ساکنان بعلبک با مشاهده کاروان اهل بیت و اسیران ستمدیده به شادی و سرور بپردازند، به ویژه این که قبل از ورود کاروان اسیران اهل بیتعلیهم السلام به آن شهر، تبلیغات وسیعی علیه آن قافله صورت داده بودند.
منظره تاسفآور کودکان شلاق خورده و بچههای پدر از دست داده و زنان داغدیده و دختران یتیم از یک طرف و قهقهههای مردم بیخبر از همهجا و سخنان شماتتآمیز آنها، نمکی بود بر زخم اسرای کربلا!
در این جا بود که دختر امیرالمؤمنین، ام کلثوم، با مشاهده این وضعیتبه آنها چنین نفرین کرد: «اباد الله کثرتکم، و سلط علیکم من لا یرحمکم; (20) خداوند جمعتان را پراکنده و نابود سازد و کسانی را که به شما رحم نمیکنند بر شما مسلط گرداند.»