برخوردهاى امام با امویان
اولین برخورد امام با حاکمان اموى پس از واقعه کربلا در رویارویى با عبید الله بن زیاد بود. ابن زیاد نام او را پرسید. امام خود را على معرفى کرد. ابن زیاد گفت مگر خداوند على بن الحسین را نکشت؟امام پاسخ داد: برادرى داشتم که مردم او را کشتند. ابن زیاد گفت: خداوند او را کشت، امام سجاد گفت: الله یتوفى الانفس حین موتها. استدلال امام اشاره به این سخن بوده که آنها برادرش را کشتند و خداوند او را قبض روح کرد. ابن زیاد خواست او را بکشد که با اقدام شجاعانه حضرت زینب(س)از این کار منصرف گردید. (65) در شام نیز یزید با او سخن گفت (66) و او را مورد سرزنش قرار داد. پس از آن امام در خطبهاى غرا به معرفى خود و خانوادهاش براى اهل شام پرداخت. شامیان حاضر در مسجد که تحت تاثیر تبلیغات امویان در غفلتبسر مىبردند و خاندان پیامبر(ص)را نمىشناختند، با خطبه امام سجاد(ع)تا اندازهاى متنبه شدند، به همین دلیل در میانه خطبه، یزید از ادامه آن جلوگیرى کرد و سپس براى کسب وجهه مردمى گناه را به گردن ابن زیاد انداخت و با احترام، على بن حسین و دیگر اسراى کربلا را راهى مدینه کرد. از نکات مهم در این خطبه این بود که امام سجاد خود و پدر و خاندانش را فرزندان پیامبر(ص)نامید، در حالى که معاویه و امویان مىکوشیدند آنها را از ذریه على(ع) دانسته و اجازه ندهند آنها خود را ذریه پیامبر(ص)بنامند.
مدتى بعد از واقعه کربلا، مردم مدینه ضمن شورش علیه امویان، شورش حره را سامان دادند. این شورش به رهبرى عبد الله، فرزند حنظله، معروف به غسیل الملائکه بود که رنگ آن ضد اموى و علیه یزید و زندگى ضد اسلامى و غیر دینى او بود. امام سجاد(ع) و دیگر هشمیان موضع موافقى در این ماجرا نداشت. به همین دلیل همراه شمارى از افراد خانواده خویش از شهر خارج شد. از نظر امام، افزون بر آن که حرکت مزبور اهیتشیعى نداشتند، دقیقا در خط زبیریان بود، آن هم به رهبرى عبد الله بن زبیر که از برپاکنندگان جنگ جمل بوده است. کوچکترین موضع امام به عنوان رهبر شیعه، خطیرترین پیامد را براى شیعه داشت، به همین دلیل امام، در این حادثه که چندان خط و ربط روشن، بلکه درستى نداشت، شرکت نکرد.
اضافه بر آن، حتى هنگامى که مردم در آغاز امویان را از شهر بیرون راندند، امام از روى غیرت و مردانگى، همسر مروان بن حکم را نیز بنا به درخواست مروان پناه داد. طبرى نوشته است که این کار به خاطر دوستى قدیمى بین او و مروان بود. (67) این سخن کذب محض است. اصولا امام با آن سن و سال، آن هم در موقعیتى که پدر و جدش سختترین درگیریها را با این خاندان داشتهاند، نمىتوانسته رابطه نزدیکى با مروان که توان گفت پلیدترین چهره امویان بوده داشته باشد. مروان کسى بود که در همان آغاز بیعتبکند یا او را به قتل برساند. اقدام امام پاسخى از روى ادب به ناجوانمردانیهاى امویان بود، آن گونه که تاریخ کردار آنها را مقایسه کند.
زمانى نیز که مسلم بن عقبه، معروف به مسرف، حرکت مردم مدینه را سرکوب کرد و یکى از بزرگترین جنایات عصر اموى را مرتکب گردید، با على بن حسین(ع)به لایمتبرخورد کرد و این به دلیل آن بود که امام در این حرکتشرکت نداشت. مسلم بن عقبه از مردم چنان بیعت گرفت که خود را برده یزید بدانند، اما با على بن حسین(ع)به صورت عادى بیعتشد. (68) قبل از آمدن امام نزد مسلم، او به امام و اجدادش دشنام مىداد. اما زمانى که امام وارد شد، او به آرامى با آن حضرت برخورد کرد. وقتى امام رفت، از مسلم درباره این برخوردش پرسش کردند و او گفت: ما کان ذلک لراى منى لقد ملئ قلبى منه رعبا. (69) یعنى این برخورد دوم خواسته من نبود، اما قلب من از رعب و وحشت پر شد. صرف نظر از اینکه در موضعگیرى ائمه(ع)باید وضع سیاسى و مخالفت نظامى و ایجاد تشکیلات و مبارزه را در نظر بگیریم، شرایط خاص هر دوره، وظیفه هر امام در هر موقعیت، (70) و شرایطى، اقتضاى عمل خاصى را دارد و هر انسان سیاسى عاقل مىداند که نمىتوان در شرایط مختلف شیوه عمل واحدى را به کار گرفت. همان گونه که گذشت، تاریخ گواه است که امام سجاد(ع)با رفتار خویش موجب حفظ شیعه و بقا و گسترش آن براى فعالیتهاى بعدى گردید.
به هر روى با توجه به سوابق مناسبات علویان با امویان، امام مورد سوء ظن شدید امویان بود و کوچکترین حرکتى از ناحیه امام، عواقب وخیمى داشت که طبعا در نظر امام ارزش دست زدن به این اقدامات را نداشته است. مهمترین اصل دینى - سیاسى که امام با استفاده از آن روزگار سیاسى خود را مىگذراند، تقیه بود. سپرى که شیعیان در تاریخ، با استفاده از آن، حیات خویش را تضمین کرده و ائمه شیعه بارها و بارها توجه بدان را گوشزد کردهاند. البته کسانى که با داشتن آزادى نیازى بدان نداشتهاند، با وجود صراحتى که در قرآن نسبتبدان وجود دارد، آن را انکار کردهاند تا شیعه را تضعیف کنند. اهل سنتبه دلیل در اختیار داشتن حکومت، نیازى به تقیه نداشته و تنها براى متهم کردن شیعه، تقیه را از حوزه احکام فقهى مسلم اسلامى خارج کردند.
امام سجاد(ع)در روایتى فرمود: کسى که امر به معروف و نهى از منکر را ترک گوید، همچون کسى است که کتاب خدا را کنار نهاده و بدان پشت کرده است، مگر آنکه در تقیه باشد. از امام پرسیدند: تقیه چیست؟فرمود: یخاف جبارا عنیدا یخاف ان یفرط علیه او یطغى. (71) تکیه بر اصل تقیه گرچه قرآنى است، اما از لحاظ فقهى بیشتر از ناحیه امامانى تاکید گردید که خود گرفتار آن بودند. امام سجاد(ع)واقعا در شرایط سختى زندگى مىکرد و جز تقیه راه دیگرى نداشت. اساسا همین تقیه است که موجب حفظ شیعه در آن شرایط مىشد. چیزى که خوارج به عنوان یک گروه افراطى، از آن بىبهره بودند و به همین دلیل ضربههاى بسیارى اساسى و کارى خوردند. در روایتى آمده است که کسى بر امام وارد شد و پرسید: چگونه روزگار را مىگذرانید؟امام در پاسخ فرمودند: «روزگار را به گونهاى مىگذرانیم که در میان قوم خویش همچون بنى اسرائیل در میان آل فرعون هستیم. فرزندان ما را مىکشند و زنان را به کنیزى مىبردند. مردم با دشنام دادن به بزرگ و سید ما، به دشمنان ما تقرب مىجویند. اگر قریش با داشتن محمد(ص)بر سایر اعراب فخر مىکند و اگر عربها به دلیل داشتن محمد(ص)بر عجم فخر مىکنند و آنها نیز چنین فضیلتى را براى عربها و قریش پذیرفتهاند، ما اهل بیت مىباید بر قریش برترى داشته و فخر کنیم. زیرا محمد(ص)از میان ما اهل بیت است. اما آنان حق ما را گرفته و هیچ حقى براى ما نمىشناسند. اگر نمىدانى روزگار چگونه مىگذرد، این گونه مىگذرد که گفتیم. ناقل حدیث مىگوید: امام به گونهاى سخن مىگفت که مىخواست کسانى که نزدیک بودند بشنوند.
در جمع باید گفت، ملایمت امام در برخورد با امویان، سبب شد تا امام زندگى آزادى در مدینه داشته و کمتر توجه مخالفان را به خود جلب کند. به علاوه بعد علمى امام در جهتحفظ دین تجلى بیشترى بیابد. تمجیدهاى فراوان از امام که از زبان عالم اهل سنتباقى مانده شاهد این گفته است. اگر امام درگیر سیاستشده بود، آنان به خود اجازه نمىدادند تا این بعد از شخصیت امام را توصیف کنند.
بهرهگیرى امام سجاد(علیه السلام)از دعا
هنگامى که جامعه دچار انحراف شده، روحیه رفاه طلبى و دنیا زدگى بر آن غلبه و فساد سیاسى و اخلاقى و اجتماعى آن را در محاصره قرار داده و از نظر سیاسى هیچ روزنهاى براى تنفس وجود نداشت، امام سجاد(ع)توانست از دعا براى بیان بخشى از عقاید خود استفاده کند و بار دیگر تحرکى در جامعه براى توجه به معرفت و عبادت و بندگى خداوند ایجاد کند. گرچه ظاهرا مقصود اصلى در این دعاها، همان معرفت و عبادت بوده، اما با توجه به تعابیرى که وجود دارد، مىتوان گفت که مردم مىتوانستند از لابلاى این تعبیرات با مفاهیم سیاسى مورد نظر امام سجاد(ع) آشنا شوند.
صحیفه سجادیه مشهور، که اندکى بیش از پنجاه دعا را دربردارد، تنها بخشى از دعاهاى امام سجاد(ع)است که گردآورى شده است. در مجموعههاى دیگرى نیز به گردآورى دعاها پرداختهاند که تعداد این مجموعهها با صحیفه معروف، به شش عدد رسیده و برخى از آنها حاوى بیش از صد و هشتاد است. (72) دعاهاى مزبور نه تنها در میان شیعیان، بلکه در میان اهل سنت نیز وجود داشت. (73) و این حاکى از آن است که دعاهاى امام سجاد(ع)در جامعه آن روز نفوذ کرده است. در میان ائمه شیعه، امام سجاد(ع)بیشتر از همه به ارائه این گونه دعاها شهرت دارد.
در میان دعاها، تعبیرى وجود دارد که اغلب تکرار شده و کمتر دعایى است که از این تعبیر خالى باشد. این تعبیر، «صلوات بر محمد و آل محمد»است و اساسا یکى از علائم دعاهاى درست همین است. زمانى که حتى قرار دادن نام على بر فرزندان تقبیح مىشد و افراد بدین دلیل مورد تهدید قرار مىگیرند و کار امویان جز با دشنام دادن به على(ع)مستقیم نمىشود، (74) به کار گرفتن این تعبیر ارزش خود را بخوبى نشان مىدهد. تعبیرهایى شبیه«محمد و اله الطیبین الطاهرین الاخیار الانجبین»، (75) از نمونههایى است که چند بار تکرار شده است.
تکیه امام در پیوند دادن محمد و آل او، امرى است که خداوند آن را ضمن دستور بر صلوات بر رسول آورده و اهمیت زیادى براى بیان عقاید شیعى دارد. قبل از نقل برخى از مضامین دعاهاى امام، نقل روایتى در تحکیم پیوند محمد و آل محمد از امام سجاد(ع)مناسب است. آن حضرت مىفرمود: خداوند صلوات بر پیامبرش را بر عالم واجب کرده، و ما را نیز به آن مقرون ساخته است. کسى که بر رسول خدا(ص)صلوات فرستد اما بر ما صلوات نفرستد، صلواتش را بر رسول ناقص گذاشته و دستور خدا را ترک کرده است. (76) همراهى محمد و آل محمد، مىتواند تاثیر مهمى در موضع مردم سبتبه خاندان رسول خدا(ص)داشته باشد.
یکى از مضامین مهم سیاسى - دینى صحیفه، طرح مساله امامت است. مفهوم امامتبه صورت یک مفهوم شیعى، که علاوه بر جنبه داشتن احقیتبراى خلافت و رهبرى، جنبههاى الهى عصمت و بهرهگیرى از علوم انبیا و مخصوصا پیامبر اکرم(ص)را در حدى والا نشان مىدهد. در اینجا چند نمونه را نقل مىکنیم. در یک مورد مىفرماید:
رب صل على اطائب اهل بیته الذین اخترتهم لامرک و جعلتهم خزنة علمک و حفظة دینک و خلفائک فى ارضک و حججک على عبادک و طهرتهم من الرجس و الدنس تطهیرا بارادتک و جعلتهم الوسیلة الیک و المسلک الى جنتک، (77) پروردگارا!بر پاکان از اهل بیت محمد(ص)درود بفرست. کسانى را که براى حکومتبرگزیدى، و گنجینههاى علوم خود و حافظان دینت گردانیدى و خلفاى خود در روى زمین و حجتخود بر بندگانت قرار دارى، آنان را با اراده خود از هر پلیدى و آلودگى پاک و مبرا ساختى و وسیله براى رسیدن به تو به بهشت جاودانت اختیار نمودى.
در جاى دیگرى فرموده است:
اللهم ان هذا المقام لخلفائک و اصفیائک و موضع امنائک فى الدرجة الرفیعة التى اختصصتهم بها قد ابتزوها. . . حتى عاد صفوتک و خلفائک مغلوبین، مقهورین مبتزین. . . اللهم العن اعدائهم من الاولین و الاخرین و من رضى بفعالهم و اشیاعهم و اتباعهم. (78) خداوندا!مقام خلافتبراى خلفاى توست، برگزیدگان از خلقت و جایگاه امانتهاى تو در درجات عالیه که تو آن مقام را به آنها اختصاص دادى ولى دیگران از آنان گرفتند. . . تا جایى که برگزیدگان و خلفاى تو در مقابل ستم ستمکاران، مغلوب و مقهور شده و حقشان بر باد رفت. پروردگارا!بر دشمنان آنها از اولین و آخرینشان، به کسانى که بر تجاوز دشمنانشان رضا دادند و بر پیروان و تابعین آنها لعنتبفرست.
و در جاى دیگرى مىفرماید:
و صل على خیرتک اللهم من خلقک محمد و عترته الصفوة من بریتک الطاهرین و اجعلنا لهم سامعین و مطیعین کما امرت (79) اللهم اجعلنى من اهل التوحید و الایمان بک و التصدیق برسولک و الائمة الذین حتمت طاعتهم. (80) پروردگارا!درود فرستبر بهترین خلقت، محمد و عترت برگزیده او از میان بندگانت. و ما را همان گونه که دستور دادهاى مطیع آنان قرار ده. پروردگارا!مرا در شمار موحدان و مؤمنان و باورداران به پیامبر و امامان، کسانى که اطاعتشان را واجب کردهاى قرار ده.
و در جاى دیگر مىفرماید:
اللهم انک ایدت دینک فى کل اوان بامام اقمته علما دعبادک و منارا فى بلادک بعد ان وصلتحبله بحبلک و جعلته الذریعة الى رضوانک و افترضت طاعته و حذرت معصیته و امرت بامتثال اوامره و الانتهاء الى نهیه و ان لا یتقدمه متقدم و لا یتاخر عنه متاخر فهو عصمة للائذین و کهف المؤمنین و عروة المتمسکین و بهاء العالمین. (81). . . و اقم به کتابک و حدودک و شرائعک و سنن رسولک صلواتک الله علیه و اله و احى به ما اماته الظالمون من معالم دینک و اجل به صداء الجور عن طریقتک و ابن به الضراء من سبیلک و ازل به الناکبین عن صراطک و امحق به بغاة قصدک عوجا. . . و اجعلنا له سامعین مطیعین. (82) پروردگارا!تو در هر زمان امامى را پرچم براى بندگانت و چراغ راهنما در روى زمینت قرار دادى، پس از آن که رابطه مستقیم میان خودت و او برقرار فرموده و او را وسیله رسیدن به رضاى خود نمودى و فرمانبردارى از او را واجب و از نافرمانى او بر حذر داشته و بر امتثال اوامر او دستور داده و از ارتکاب به نهى او منع کردى، دینت را تایید فرمودى. امامى که به هیچ یک از بندگانتحق تقدم بر او و جدا شدن از وى را ندادى، امامى که تو محل امنى براى آنان که روى به سوى تو مىآورند و ایمان محکمى براى آنان که چنگ به ذیل عنایت و هدایت تو مىزنند و افتخار جهانیان و پناهگاه مؤمنیناش قرار دادى. . .
پروردگارا!کتاب و قوانین و شریعتخود و سنت پیامبرت را به وسیله او بر پاى دار و هر آنچه از معارف و اصول دین تو را ستمکاران به ورطه نابودى کشیدهاند به وسیله او زنده فرما و آلودگیها و انحرافاتى که به وسیله ستمکاران در راهتبوجود آمده به وسیله او از دامن دینتبزداى و خطرات راهت را به وسیله او از میان بردارد. ما را براى او مطیع گردانده و در راه جلب رضایت او کوشا ساز.
از جملات فوق بخوبى روشن است که امام در صدد گسترش اعتقاد شیعى در مفهوم امامت، به عنوان مهمترین مفهوم شیعى، بوده است. مشابه این تمجیدات را درباره اهل بیت، در نهج البلاغه پیش از این به مناسبتى در بحث از خلافت امام على(ع)آوردیم.
همان گونه که اشاره شد، محدوده دعاها به همین جا خاتمه نمىیابد، بلکه اهداف عبادى و فکرى و سیاسى دیگرى مورد نظر بوده است. اشاره به یک مورد فکرى مناسب است. به نقل اربلى، امام سجاد(ع)در مسجد رسول خدا(ص)در مدینه نشسته بود. در این لحظه متوجه شد که گروهى در بحث اعتقادى خود، خدا را به خلق او تشبیه مىکنند. امام از این سخنان برآشفت، از جا برخاست و کنار قبر رسول خدا(ص)رفت و شروع به خواندن دعایى کرد که مضمون آن نفى عقیده تشبیه بود. آن حضرت چنین به درگاه خداوند تضرع کرد: الهى بدت قدرتک و لم تبد هیئة فجهلوک و قدروک بالتقدیر على غیر ما انتبه شبهوک و انا برىء یا الهى من الذین بالتشبیه طلبوک. . . (83) یکى از اقدامات اهل بیت در دورههاى مختلف آن بود تا به مردم نشان دهند که اهل بیت رسول خدا(ص)که تا آن اندازه در قرآن و سنتبراى آنان حقوق و فضایل آمده چه کسانى هستند. بنىامیه در شام خود را اهل بیت رسول خدا(ص)معرفى مىکردند. در حجاز نیز برخى زنان پیامبر(ص) در این اندیشه بودند. به تدریج ازواج رسول خدا(ص)مردند و از آنجا که فرزندى نداشتند، اهل بیتبودنشان منتفى شد. اکنون پس از آنها جز فرزندان فاطمه اهل بیتى باقى نمانده بود. شناساندن این امر کارى بود که باید انجام مىشد بویژه که رخدادهاى بعد از پیامبر(ص)سبب خاموشى خاندان رسول خدا(ص)در صحنه سیاستبود. در زمانى که امام سجاد(ع)به شام برده شد، به معرفى اهل بیت پرداخت. این مطلب هم در خطبه امام معروف است و هم برخى اخبار تاریخى مؤید آن.
اکنون به خبرى که در این باره نقل شده توجه مىکنیم.
و اتى بحرم رسول الله صلى الله علیه و اله حتى دخلوا مدینة دمشق من باب یقال له«تؤماء»، ثم اتى بهم حتى وقفوا على درج باب المسجد حیثیقام السبىء و اذا الشیخ قد اقبل حتى دنا منهم و قال: الحمد الله الذى قتلکم و اهلککم و اراح الرجال من سطوتکم و امکن امیر المؤمنین منکم. فقال له على بن الحسین: یا شیخ!هل قرات القرآن؟ قال: نعم قد قراته، قال: فعرفت هذه الایة: قل لا اسئلکم اجرا الا المودة فى القربى؟قال الشیخ: نعم. فقال على بن الحسین: فنحن القربى یا شیخ، قال: هل قرات فى سورة بنى السرائیل«و آت ذالقربى حقه»قال الشیخ: قد قرات ذلک، فقال على: نحن القربى یا شیخ، و لکن قرات هذه الایة«و اعلموا انما غنمتم من شىء فان لله خمسه و للرسول و لذى القربى، قال الشیخ: قد قرات ذلک، فقال على: فنحن ذى القربى یا شیخ. و لکن هل قرات هذه الایه: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا، قال الشیخ: قد قرات ذلک. قال على: فنحن اهل البیت الذى خصصنا بآیة الطهارة. فبقى الشیخ ساعة ساکتا نادما على ما تکلمه، ثم رفع راسه الى السماء و قال: اللهم انى تائب الیک فى ما تکلمته و من بعض هولاء القوم، اللهم انى ابرء الیک من عدو محمد و آل محمد. (84) گریه امام سجاد(ع)در قالب این دعاها و بندگى و عبادت واقعى امام، درسى آموزنده براى جامعه فاسد آن روز بود که بنىامیه اسلام را مورد تمسخر قرار داده بودند. این گریهها براى واقعه دلخراش کربلا نیز بود و امام مىفرمود: «یعقوب براى یوسف، با اینکه نمىدانستحتما مرده است، آنقدر گریه کرد تا چشمانش سفید گردید. اما من به چشمان خود دیدم که چگونه شانزده تن از اهل بیت(ع)به شهادت رسیدند. چگونه مىتوانم گریه نکنم»؟ (85) بدین ترتیب گریه امام نیز خود به خود موجب گردید تا در موارد زیادى مردم نسبتبه واقعه کربلا هشیار شوند. این علاوه بر آن بود که امام خود وقایع کربلا را در موارد متعدد نقل مىفرمود. (86)
امام سجاد(علیه السلام)و بردگان
از تلاشهاى امام، که هم جنبه دینى داشت و هم سیاسى، توجه به قشرى بود که بخصوص از زمان خلیفه دوم به بعد و مخصوصا در عصر امویان، مورد شدیدترین فشارهاى اجتماعى بوده و از محرومترین طبقات جامعه اسلامى در قرون اولیه به شمار مىرفتند. بردگان و کنیزکان، اعم از ایرانى، رومى، مصرى و سودانى، متحمل سختترین کارها شده و از طرف اربابان مورد اهانتهاى شدیدى قرار مىگرفتند.
امام سجاد، همانند امیر المؤمنین - صلوات الله علیهما - که با برخورد اسلامى خویش بخشى از موالى عراق را به سمتخویش جذب کرد، کوشید تا حیثیت اجتماعى این قشر را بالا برد. یک بار که کنیزکى را آزاد کرد و بعقد خویش درآورد، عبد الملک بن مروان که قصد عیبجویى و استهزاى امام را داشت، او را به خاطر این ازدواج مورد سرزنش قرار داد که چگونه تن به چنین کارى داده است. امام سجاد(ع)در پاسخ با ذکر آیه«قد کان لکم فى رسول الله اسوة حسنه»اشاره به سیره پیامبر(ص)در مورد صفیه کرد. همچنین یادآورد شد که پیامبر(ص)دختر عمه خویش را به زید بن حارثه داد. (87) و بدین ترتیب سیره حسنه پیامبر(ص)را، که نزد امویان بدین روز افتاده بود مجددا احیا کرد.
سید الاهل نوشته است: امام در حالى که نیازى به بردگان نداشت، آنها را مىخرید. این خریدن تنها براى آزاد کردن آنها بود. گفتهاند امام قریب به صد هزار نفر را آزاد ساخت. بردگان که چنین نیتى از امام مىدیدند، خود را در معرض او مىنهادند تا امام آنها را بخرد. امام سجاد(ع)در هر ماه و روز و سالى به آزادى آنها مىپرداخت، به طورى که در شهر مدینه عده زیادى، همچون یک لشکر از موالى آزاد شده، از زن و مرد، به چشم مىخورد که همگى از موالى امام بودند. (88) علامه امین نیز نوشته است: امام سجاد در پایان هر ماه رمضان بیست نفر از آنها را آزاد مىکرد. او همچنین نوشته است: هیچ بردهاى را بیش از یک سال نگه نمىداشت و حتى پس از آزادى اموالى هم در اختیار آنها مىگذاشت. (89) در این مدت آنها از نزدیک با امام سجاد(ع)و شخصیت عظیم علمى و اخلاقى و تقوایى حضرت آشنا مىشدند و طبیعى بود که در قلوب بسیارى از آنها علاقهاى نسبتبه امام سجاد(ع)و جریانات شیعى به وجود آید. زمانى کنیزى، ظرف آب به دست، آب روى دستان امام مىریخت. ناگهان ظرف از دست او افتاد و بر صورت امام خورد و آن را زخمى کرد. امام نگاهى به او کردند. کنیز گفت: و الکاظمین الغیظ، امام فرمود: خشمم را فرو نشاندم. کنیز ادامه داد: و العافین عن الناس، امام فرمود: از تو گذشتم. کنیز باز ادامه داد: و الله یحب المحسنین، (90) امام فرمود: تو را بخاطر خداوند آزاد کردم. (91) زمانى که امام سجاد(ع)از مسجد خارج مىشد شخصى بدو دشنام گفت. موالى امام بر او هجوم بردند، اما امام آنها را از این کار بازداشت و فرمود: آنچه از باطن ما بر او مستور مانده بیش از این است که او مىگوید، و بدین ترتیب او را شرمنده ساخت و سرانجام مورد لطف امام قرار گرفت. (92) حال که بار دیگر در پایان بحثسخن از گذشت و عفو امام به میان آمد، جا دارد روایتشیرین دیگرى را نقل کنیم. عبد الله بن محمد بن عمر مىگوید: هشام بن اسماعیل(والى امویان در مدینه)حقوق همسایگى را فراموش کرده و ما را اذیت مىکرد، بخصوص على بن الحسین آزار بسیارى از او دید. هنگامى که عزل شد، ولید دستور داد تا او را در معرض مردم نگاه دارند تا هر کسى مىخواهد از او انتقام بگیرد. هشام گفت که از هیچ کس به اندازه على بن حسین وحشت ندارد. در حالى که هشام در پشت دیوار مروان بود، و امام سجاد(ع)از کنار او عبور مىکرد، به یاران خویش گفت تا متعرض او نشوند و حتى کلمهاى به او تندى نکنند. وقتى امام رد شد، هشام بن اسماعیل فریاد زد: «الله اعلم حیثیجعل رسالته». (93) خداوند مىداند که رسالتخویش را در کجا قرار دهد.