
على بن الحسین بن على بن ابى طالب، مشهور به سجاد(ع)، چهارمین امام شیعه است که بنا به قول مشهور در سال 38 هجرى متولد گردید و در سال 94 با سمى که از طرف ولید بن عبد الملک به او داده شد، به شهادت رسید. (1) اگر تولد امام در سال 38 هجرى باشد، آشکار است که امام، بخشى از حیات امام على(ع)و نیز دوران امامت امام مجتبى و امام حسین(ع)را درک کرده و ناظر تلاش معاویه براى تحت فشار گذاشتن شیعیان در عراق و دیگر نقاط بوده است. اما برخى از نویسندگان با توجه به اخبارى که در جریان واقعه طف نقل شده، سن امام را کمتر از آنچه مشهور است، دانسته و تولد امام را در حدود سال 48 گفتهاند. این اخبار حاکى از آن است که پس از شهادت امام حسین(ع)و یارانش، افرادى قصد به شهادت رساندن امام سجاد(ع) را داشتهاند، اما عدهاى به سبب نابالغ بودن آن حضرت از قتل وى جلوگیرى کردند. حمید بن مسلم، که خود در کربلا حضور داشته، مىگوید: شمر براى کشتن امام سجاد آمد، اما من با استناد به اینکه او کودک است، از کشته شدن او جلوگیرى کردم. (2) همچنین نقل شده که وقتى عبید الله تصمیم به قتل امام سجاد(ع)گرفت، از برخى خواست تا علایم بلوغ را در او جستجو کنند. وقتى آنها شهادت به بلوغ او دادند، حکم قتل او را صادر کرد. اما امام با گفتن این سخن که اگر تو مدعى«قرابت»با خاندان پیامبر(ص)هستى(به عنوان نوه ابو سفیان!)مىباید مردى را به همراهى این زنان تا مدینه بفرستى، ابن زیاد را در شرایطى قرار داد تا از تصمیم کشتن وى منصرف شود. (3) در خبر دیگرى آمده است که حضرت زینب - سلام الله علیها - از کشته شدن امام سجاد(ع)جلوگیرى کرد و فرمود: اگر قصد کشتن او را دارند، اول باید او را بکشتند. (4) جاحظ نیز در بر شمردن خطاهاى امویان اشاره به بىحرمتى به امام سجاد در جستجوى علایم بلوغ پس از واقعه کربلا کرده است. (5) اگر این اخبار درستباشد، (6) مىباید سن امام کمتر از آن چیزى باشد که مشهور است. زیرا نهایتسن بلوغ پانزده سال است و بناچار طبق این اخبار شرایط به گونهاى بوده که سنى در همین حدود را اقتضا مىکرده است.
گرچه این اخبار در منابع متعددى نقل گردیده، اما شواهدى وجود دارد که مانع از قبول آنهاست، اولا اینکه مشهور مورخان و سیره نویسان تولد آن حضرت را در سال 38 یاد کردهاند که بر مبناى آن، سن امام در جریان واقعه کربلا، 23 سال دانسته شده است. ثانیا اخبار پیشگفته از چشم مورخان صاحب نظر به دور نبوده و در همان قرون نخست تعارض آنها با نقل مشهور، که صحت آن براى آنها محرز بوده، روشن بوده و مورد نقد قرار گرفته است.
محمد بن عمر واقدى، از مبرزترین راویان اخبار تاریخى اهل سنت، بعد از نقل این کلام از امام صادق(ع)که فرمود«على بن الحسین(ع)در 58 سالگى رحلت کرد، مىنویسد: این گفتار بر آن دلالت دارد که امام سجاد(ع)در حالى که 23 یا 24 سال داشته در کنار پدرش در کربلا بوده است. از این رو قول کسانى که او را«صغیر»دانسته و نابالغ معرفى کردهاند، درست نیست. حضرت در کربلا مریض بود و به همین علت در جنگ شرکت نکرده است. در این صورت چگونه مىتوان پذیرفت که او نابالغ بوده است، این در حالى است که فرزندش، ابو جعفر محمد بن على باقر، جابر بن عبد الله انصارى را زیارت و از او حدیث نقل کرده است، در حالى که جابر در سال 78 هجرى رحلت کرده است. (7) ثالثا از برخوردهایى که امام سجاد(ع)با عبید الله بن زیاد و حتى یزید بن ابى سفیان داشته، چنین بر مىآید که سن آن حضرت بیش از مقدارى است که در نظر اول بیان شده و آمده است که در کربلا سخن از بلوغ یا عدم بلوغ او به میان آمده باشد. موقعیت و زمینهاى که براى منبر رفتن آن حضرت فراهم شد، به نوبه خود مىتواند حاکى از سن و سالى باشد که چنین شرایطى را ایجاب کرده است. براى کسى که هنوز در بلوغ او تردید است، نمىتوان چنین موقعیتى را، که از سوى یزید در اختیار او نهاده شد، پذیرفت.
رابعا روایات متعددى که در منابع تاریخى درباره تولد امام باقر(ع)آمده، حاکى از آن است که امام در چهار سالگى در کربلا حضور داشته و کسى در این روایات تردیدى نکرده است. در صورت پذیرش این اخبار، چارهاى جز قبول قول مشهور، با تفاوت یکى دو سال کمتر یا بیشتر نداریم.
آخرین سخن آن که کسانى چون بیهقى در لباب الانساب سه قول(سالهاى 33، 36، 38) براى سال تولد امام ذکر کردهاند که هر سه آنها بىارتباط با قول پیشگفته است. سال 33 را ابن عساکر یاد کرده است. (8) و زهرى نیز گفته است که على بن الحسین در حالى که 23 داشت، در کربلا کنار پدرش بود. (9) از مسائل اختلافى دیگر که تحقیق درباره آن چندان بىثمر نیست، یافتن نام و نسب دقیق مادر امام سجاد(ع)است. متاسفانه با تحقیقات دامنه دارى که بعضى از نویسندگان درباره این موضوع کردهاند، هنوز نمىتوان نظر دقیقى داد. تولد امام سجاد از مادرى از شاهزادگان ساسانى، در این اواخر، بیشتر از آن رو مورد تکذیب قرار گرفته است. به این دلیل که مبادا دشمنان تشیع، با استناد به آن، نشر تشیع در ایران را بسته به وابستگى خاندان ائمه با ساسانیان، از طریق دختر یزدگرد سوم، که ادعا شده مادر امام سجاد(ع)است، عنوان کنند. استاد شهیدى در اثر پیشگفته، بخش عمده نقلهایى را که در این باره وجود داشته، آورده و مورد نقادى قرار داده است. اضافه بر آن، اخبار محدودى نیز که حاکى از«ام ولد»بودن مادر حضرت سجاد(ع)است، در دست است. على رغم همه اختلافاتى که در این نقلها وجود داشته و یا ناسازگارى برخى از آنها با اخبار فتوحات و غیره، این امر مسلم است که اصل خبر، شهرت بسزایى داشته و در کهنترین متون شیعه، همچون وقعة صفین، تاریخ یعقوبى و بصائر الدرجات، که همگى در قرن سوم تالیف شده، آمده است. در کافى نیز روایتى از امام صادق(ع)نقل شده است. (10) همین طور، قاضى نعمان نیز در قرن چهارم این خبر را گزارش کرده است. (11) ما در جاى دیگر رابطه این قضیه را با نشر تشیع بررسى کرده و با پذیرش اینکه تردید در اصل ماجرا وجود دارد، توهم ارتباط بین آنها را، به گونه مناسب بررسى کردهایم. (12) بر طبق نصوصى که محدثین شیعه در کتب روایى نقل کردهاند، امام سجاد(ع)جانشین و وصى پدرش حسین بن على(ع)است. این نصوص را مرحوم شیخ کلینى در کافى و شیخ حر عاملى در اثبات الهداة و دیگران روایت کردهاند. احادیثى نیز که از پیامبر(ص)در مورد اسامى ائمه شیعه روایت گردیده، مؤید این مطلب است. صرف نظر از آن، پذیرش امام سجاد(ع)در جامعه شیعیان و مقبول بودن امامت آن حضرت در طى تاریخ، خود شاهدى اصیل بر صدق این وصایت است. تنها شبههاى که در آن برهه براى شمارى از هواداران اهل بیت(ع)به وجود آمد، مساله امامت محمد بن حنیفه بود که پس از این، به صورت مختصر بدان خواهیم پرداخت. همچنین بر طبق نصوص شیعه، وجود وسائلى چون شمشیر و یا زره رسول الله(ص)مىبایست نزد ائمه باشد که وجود اینها در نزد امام سجاد(ع)، حتى در منابع اهل سنتبصراحت ذکر شده است. (13) دورهاى که امام سجاد(ع)در آن زندگى مىکرد، دورانى بود که همه ارزشهاى دینى دستخوش تحریف و تغییر امویان قرار گرفته و مردم یکى از مهمترین شهرهاى مذهبى(مدینه)، مىبایستبه عنوان برده یزید با او بیعت کنند. احکام اسلامى بازیچه دست افرادى چون ابن زیاد، حجاج و عبد الملک بن مروان بود. حجاج، عبد الملک را مهمتر و برتر از رسول الله(ص)مىشمرد!و برخلاف نصوص دینى از مسلمانان جزیه مىگرفت و با اندک تهمت و افترایى مردم را به دست جلادان مىسپرد.
در سایه چنین حکومتى آشکار است که تربیت دینى مردم تا چه اندازه تنزل کرده و ارزشهاى جاهلى چگونه احیا خواهد شده است. امام سجاد(ع)در این شرایط، انسانى اهل عبادت بود که مهمترین تاثیر اجتماعیش در ایجاد پیوند مردم با خدا به وسیله دعا بود. شخصیتى که همه مردم تحت تاثیر روحیات و شیفته مرام و روش او بودند. بسیارى از طالبان علم راوى احادیث او بودند و از سرچشمه پرفیض او، که برگرفته از علوم پیامبر(ص)و على(ع)بود، بهره مىجستند. محمد بن سعد مورخ و عالم اهل سنت، امام(ع)را این گونه توصیف کرده است: «کان على بن الحسین ثقة مامونا کثیر الحدیث عالیا رفیعا ورعا». (14) شافعى در رسالهاى که درباره حجیتخبر واحد نوشته، آورده است: «وجدت على بن الحسین - و هو افقه اهل المدینة - یعول على خبر الواحد» (15) ، على بن حسین(ع)که فقیهترین مردم مدینه است، بر خبر واحد تکیه مىکرد. ابن شهاب زهرى، على رغم وابستگیش به امویان و حتى با وجود کینهاى که بین امویان و شیعیان وجود داشت، از عالمان زمان امام سجاد(ع)است که با ولع تمام از امام بهره گرفته و حضرت را با عبارات زیادى ستوده است. زهرى در نامهاى که از سوى امام بدو نوشته شد، مورد نصیحت قرار گرفته تا موقعیتخود را به عنوان وسیلهاى در دستحاکمیت امویان مورد تجدید نظر قرار دهد. (16) وى یک بار نیز از سوى امام سجاد(ع)به خاطر اهانتبه على بن ابیطالب(ع)مورد سرزنش قرار گرفت. (17) در عین حال، او همچنان راوى علوم امام سجاد(ع)بود، چنانکه در کتابهاى مختلف منقولات او را آوردهاند. (18) اضافه بر این، او شیفته عبادت امام سجاد(ع)و خلوص حضرت بود. نقل شده: «کان الزهرى اذا ذکر على بن الحسین یبکى و یقول: زین العابدین». (19) همچنین از او نقل کردهاند: «على بن الحسین اعظم الناس منة على» (20). و نیز مىگفت: «ما رایت احدا افقه من على بن الحسین». (21) ستایش زهرى از امام سجاد(ع)تا اندازهاى بود که برخى از مروانیان به او مىگفتند: یا زهرى!ما فعل نبیک، یعنى على بن الحسین. (22) از میان دیگر محدثین، ابو حازم مىگفت: «ما رایت هاشمیا افضل من على بن الحسین و لا افقه منه». (23) از جاحظ نیز نقل شده است که مىگفت: «درباره شخصیت على بن حسین، شیعى، معتزلى، خارجى عامى و خاصى همه یکسان مىاندیشند و هیچ کدام تردیدى در برترى و تقدم او(بر سایرین) ندارند». (24) چنانکه بعدا اشاره خواهد شد، از دلایل مهم شهرت امام و محبت او در میان مردم، انتشار جملات زیباى امام سجاد(ع)در قالب دعا بود که همه را به خود جذب مىکرد. سعید بن مسیب، از محدثین مشهور، درباره امام سجاد(ع)مىگفت: «ما رایت اورع من على بن الحسین». (25) هیچکس را با تقواتر از على بن حسین ندیدم. امام در زمان خویش به نامهاى«على الخیر»، «على الاغر»و«على العابد»شهرت داشت. (26) مالک بن انس نیز بر این باور بود که(در آن زمان)در میان اهل بیت رسول الله(ص) کسى همانند امام سجاد(ع)نبوده است. (27) ابن ابى الحدید دربارهاش مىگوید: «کان على بن الحسین غایة فى العبادة». (28) آن حضرت را که اهل سجده بود و آثار آن بر پیشانیش ظاهر بود، «ذى الثفنات»مىگفتند. (29)
ابن حبان درباره امام سجاد(ع)مىگوید: و کان من افاضل بنى هاشم من فقهاء المدینة و عبادهم. . . یقال على بن الحسین سید العابدین فى ذلک الزمان. (30) ابو زهره نیز مىنویسد: «فعلى زین العابدین کان امام المدینة نبلا و علما». (31) آوردهاند که وقتى آن حضرت وضو مىگرفت، رنگ چهرهاش دگرگون مىشد. وقتى علت را مىپرسیدند، فرمود: «اتدرون بین یدى من اریدا ان اقوم»، (32) آیا مىدانید که در برابر چه کسى مىخواهم بایستم؟و گفته شده است که در وقت نماز چهره امام دگرگون شده و رعشه بر اندامش بود. وقتى علت را پرسیدند فرمود: انى ارید الوقوف بین یدى ملک عظیم. (33) در وقت نماز به هیچ چیز توجه نداشت. یکبار در وقت نماز، دست فرزند امام شکست، او از درد فریاد مىزد، شکستهبند آوردند و استخوان دست را جا انداخت و فرزند امام از درد فریاد مىکشید. بعد از آن امام دستبچه را دید که به گردنش آویزان است، در آن وقتبود که تازه متوجه شد که دستبچه شکسته است. (34) زمخشرى مىگوید: زمانى على بن الحسین(ع)به قصد وضو گرفتن دستش را در آب برد، در آن حال: ثم رفع راسه الى السماء و القمر و الکواکب، ثم جعل یفکر فى خلقها حتى اصبح و اذن المؤذن و یده فى الماء، امام سرش را به آسمان و ماه ستارگان بلند کرده و در آنها به تفکر پرداخت، تا آن که صبح شده و در حالى که مؤذن اذان مىگفت، هنوز دست امام در آب بود. (35) زمانى که از خدمتکار او خواستند تا او را توصیف کند، گفت: «من هیچگاه در روز براى او طعامى نیاوردم و در شب بسترى براى او نگستردم». (36) و آوردهاند که روزى به هنگام نماز، مارى به سمت آن حضرت حرکت کرد، اما او تحرکى به خود نداد. مار از میان دو پاى امام عبور کرد و او از جایش تکان نخورد و رنگش عوض نشد. (37)
در دادن صدقه و رسیدگى به محرومین نیز زبانزد بوده و پس از شهادت او معلوم گردید که صد خانواده از انفاق و صدقات او زندگى مىکردهاند. (38) به نقل امام باقر(ع)، امام سجاد(ع)شبانه، نان بر پشت مبارکش گذاشته و در تاریکى شب براى فقرا مىبرد، و مىفرمود: صدقه در تاریکى شب، آتش غضب خداوند را خاموش مىکند. (39) مردم نیز علاقه بدو داشتند و لذا در روایات آمده که قراء به سوى مکه راه نمىافتادند تا آن که امام سجاد(ع)خارج شود و آنگاه به دنبال او هزار سواره به راه مىافتاد. (40) زمانى امام، با لباس نیکویى از خانه خارج شد. پس از آن فورا به خانه برگشت و صدا زد: همان لباس قبلى مرا بیاورید، گویى على بن حسین نیستم. (41) وقتى که سواره از کوچههاى مدینه مىگذشت، هیچ گاه نمىفرمود: راه راه، تا کسى کنار رود. عقیده ایشان بر این بود که راه مشترک است و من حق ندارم دیگران را کنار بزنم و خود بروم. (42) از فرزندش امام باقر(ع)نقل شده است که پدرم دو بار اموال خویش را در راه خدا تقسیم کرد. (43) آن حضرت در وقت مرگ محمد بن اسامة بن زید، بر بالین او بود. در آن لحظه محمد سخت مىگریست. امام علت گریه او را پرسید. محمد گفت: پانزده هزار درهم بدهى دارم. امام فرمود: بر عهده من نگران مباش. (44) اینها گوشهاى از فضایل امام سجاد(ع)بود.
امام سجاد(علیه السلام)و شیعیان
در واپسین روز واقعه کربلا، شیعیان در بدترین شرایط، از لحاظ کمى و کیفى و نیز موقعیتسیاسى و اعتقادى، قرار گرفتند. کوفه، که مرکز گرایشهاى شیعى بود، تبدیل به مرکزى جهتسرکوبى شیعه گردید. شیعیان واقعى امام حسین(ع)، که در مدینه و مکه بوده و یا موفق شده بودند که از کوفه به او ملحق شوند، در کربلا به شهادت رسیدند. گرچه بسیارى هنوز در کوفه بودند، اما تحتشرایط سختى که ابن زیاد در کوفه به وجود آورده بود، جرات ابراز وجود نداشتند. کربلا از نظر روحى شکستبزرگى براى شیعه بود و بظاهر این گونه مطرح شد که دیگر شیعیان نمىتوانند سر برآورند. تعدادى از اهل بیت و در راس آنها امام حسین(ع)به شهادت رسیدند و تنها یک نفر از فرزندان ذکور امام حسین(ع)، از نسل فاطمه(س)، باقى مانده بود که البته در آن شرایط شهرتى نداشت، بخصوص که فرزند بزرگ امام حسین(ع)، یعنى على اکبر، نیز به شهادت رسیده بود. زندگى امام سجاد(ع)در مدینه و دور بودن از عراق فرصت هدایت جریانات شیعى کوفه را از امام گرفته بود.
در چنین شرایطى که تصور نابودى اساس تشیع وجود داشت، امام سجاد(ع)مىبایست کار را از صفر شروع کند، مردم را به سمت اهل بیتبکشاند. امام در این راه موفقیت زیادى کسب کرد. (45) این موفقیت در تاریخ تایید شده است. زیرا امام سجاد(ع) توانستشیعه را حیاتى نو بخشد و زمینه را براى فعالیتهاى آینده امام باقر و صادق - علیهما السلام - فراهم کند. تاریخ گواه است که امام سجاد(ع)در طول سى و چهار سال فعالیت، شیعه را از یکى از سختترین دورانهاى حیات خویش عبور داد. دورانى که جز سرکوبى شیعه به وسیله زبیریان و امویان نشان روشنى ندارد. بیستسال حاکمیتحجاج بر عراق و سلطه عبد الملک بن مروان بر کل قلمرو اسلامى، تنها جهتگیرى روشنش کوبیدن شیعیان، و در بخشهایى دیگر کوبیدن سایر مخالفان امویان، اعم از خوارج یا شورشیانى چون عبد الرحمان بن محمد بن اشعثبود. حجاج کسى بود که شنیدن لفظ کافر براى او بسیار آرام بخشتر از شنیدن لفظ شیعه بود. (46) در این سالها دو نهضتشیعى در عراق رخ داد که هر دو - على رغم موفقیت موقتیکى از آنها - با شکست مواجه گردید. پس از آن نیز شیعیان با شدت هر چه تمامتر مورد تهدید امویها، از قتل و شکنجه و زندان، قرار گرفتند. یکى از این دو نهضت، نهضت توابین بود که رهبرى آن را سلیمان بن صرد خزاعى، به همراهى تنى چند از دیگر سرشناسان شیعه در کوفه بر عهده داشتند و ما پیش از این درباره آنها سخن گفتیم. ادعا شده که توابین امامت على بن حسین(ع)را پذیرفته بودند. (47) ما در مآخذ اولیه شاهدى بر این مدعا نیافتیم. آنچه مهم است اینکه توابین در مجموع بر آن بودند تا در صورت پیروزى، امامت جامعه را به اهل بیت(ع)بسپارند و طبعا از نسل فاطمه(ع)، کسى جز على بن حسین(ع)براى این کار وجود نداشت. اما آیا در ذهن آنها دقیقا همین مطلب وجود داشته استیا نه، تاریخ چیزى گزارش نکرده است. به نظر مىرسد رابطه سیاسى خاصى بین امام سجاد(ع)و توابین وجود نداشته و آنچه بیشتر رنگ نهضت را شیعه نشان داد، شرکت فعال معروفترین شیعه کوفه در این نهضت و مایههاى عاطفى آن است. یعنى توبه به سبب عدم حمایت از حسین بن على(ع)و شهید شدن به عنوان تنها راه پذیرش این توبه. در این حرکت نامى از محمد بن حنفیه نیز وجود ندارد.
اشتباه عمده سیاسى آنها عدم سنجش موقعیت، خارج شدن از کوفه، و سپردن خود به ستحوادث بود. مختار نیز به دلیل این اعتقاد خود که رهبرى این حرکت توانایى درک مسائل نظامى و سیاسى را ندارد، حاضر به همکارى نشد و حتى موجب شد تا تعدادى از شیعیان از حمایت نهضت توابین خوددارى کنند.
همین ابهام درباره ارتباط امام سجاد(ع)با دومین جنبش شیعى یعنى جنبش مختار وجود دارد. این ارتباط نه تنها از زاویه نگرش سیاسى، بلکه از بعد اعتقادى نیز مشکلاتى را در بردارد. گفتهاند که مختار پس از آنکه موفق شد در کوفه شیعیانى را به سوى خود جذب کند، از على بن حسین(ع)استمداد جست، اما امام روى خوش نشان نداد. (48) چنین موضعى از سوى امام با توجه به سیاستى که امام تا به آخر دنبال کرد، منطقى به نظر مىرسد. امام از پس از حادثه کربلا دریافته بود که امکان احیاى این جامعه مرده با در دست گرفتن رهبرى آن وجود ندارد. به علاوه درگیر شدن در یک حرکتسیاسى دیگر، با وجود قدرت دیگر احزاب، خطراتى را در پى داشت که به ریسک کردن آن نمىارزید. به همین دلیل، ماهیتحرکت امام در دوران امامت آن حضرت، بخوبى نشان مىدهد که حرکت امام تنها یک حرکتسیاسى نبوده و در بسیارى از موارد به وضوح برکنار از سیاستبه معناى مشخص فعالیتسیاسى بوده است.
جنبه اعتقادى قضیه نیز از زمانى شروع گردید که مختار از محمد بن حنفیه خواست تا او را تایید کند و مورد حمایت قرار دهد. محمد بن حنفیه چنین کرد، اما نه به صورت رسمى. از آن پس این گونه شایع گردید که در میان شیعه عراق، امامت محمد بن حنفیه پذیرفته شده است. گرچه این مساله محرز نیست، اما بعدها که فرقهاى به نام کیسانیه شهرت یافت، داستان را از زمان مختار آغاز کردند.
با رسوخ بعضى از مبانى عقاید غلات در میان برخى از شیعیان کوفه، بعدها مختار نیز در معرض اتهام گرفت و این گونه شایع گردید که مختار در پیدایش غلات سهم بسزایى داشته است. بنا به دلایل زیادى که در این مختصر جاى طرح آنها نیست و ما در جاى دیگر بدان پرداختهایم، در تمام این مسائل، و حتى اینکه فرقهاى به نام کیسانیه به امامتیا مهدویت محمد بن حنفیه اعتقاد داشته باشند، تردید وجود دارد. اما در اینکه امام سجاد(ع)علیه غلات موضعگیرى کرده است، شواهدى وجود دارد. این به معناى وجود انحراف در میان شیعیان عراق بود که امام را وادار مىکرد تا از موضعگیرى و برقرارى رابطه مستقیم و حمایت کامل از آنها خوددارى کند.
امام سجاد(ع)خطاب به گروهى از اهل عراق فرمودند: «احبونا حب الاسلام و لا ترفعونا فوق حدنا» (49) ، و در نقل دیگرى آمده است که امام فرمود: «احبونا حب الاسلام و لا تحبونا حب الاصنام» (50). ابو خالد کابلى نیز مىگوید: از امام سجاد(ع)شنیدم که مىفرمود: یهود و نصارا، عزیر و عیسى را آنقدر دوست داشتند تا مطالب آن چنانى درباره آنان گفتند، چنان که: «ان قوما من شیعتنا سیحبونا حتى یقولوا فینا ما قالت الیهود فى عزیر و ما قالت النصارى فى عیسى بن مریم، فلا هم منا و لا نحن منهم». (51) کسانى از شیعیان ما، تا آن اندازه در دوستى ما افراط مىکنند که نظیر سخنان یهود و نصارا درباره عزیر و عیسى(ع)درباره ما مىگویند. نه آنها از ما هستند و نه ما از آنها هستیم.
بر پایه منابع شیعه، محمد بن حنفیه فرد منحرفى نبوده و امامت امام سجاد(ع)را پذیرفته بود. بنابر این در اثبات اینکه واقعا محمد بن حنفیه خود را به عنوان امام براى شیعیان کوفه مطرح کرده، اشکالاتى وجود دارد و راه حلهایى مىتواند فرض شود که ابن حنفیه به دست امام سجاد(ع)و براى دور نگاه داشته شدن امام دستبه این اقدام زده است، گرچه شاهد تاریخى ویژهاى این مطلب را تایید نمىکند.
آنچه در اینجا لازم به یادآورى است، این است که به دلایل مختلفى نمىتوان باور کرد که امام سجاد(ع)درباره مختار فرموده باشد: «یکذب على الله و على رسوله». (52) بویژه اینکه وقتى مختار سر عبید الله را براى آن حضرت فرستاد، فرمود: «جزى الله المختار خیرا». (53) و نیز آمده است که در آن هنگام«لم یبق من بنىهاشم احد الا قام بخطبة فى الثناء على المختار و جمیل القول فیه». (54) از امام باقر(ع)نیز روایت گردیده است: «لا تسبوا المختار فانه قتل قتلتنا و طلب ثارنا و زوج ارامنا و قسم فینا المال على العسرة». (55) و در برابر سؤال فرزند مختار، موضع خود را نسبتبه مختار به صورتى مثبت ابراز کرد. (56) به هر روى، همانطور که پیش از این توضیح داده شد، جنبش مختار نیز به صورت سیاسى مدت چندانى به طول نینجامید و در سال 67 هجرى توسط زبیریان سرکوب گردید، با این حال تاثیر خاص خود را بر کوفه از جهت تحریک و زنده نگاه داشتن احساسات شیعى و نیز ایجاد انگیزه در میان موالى براى شرکت در جریانات سیاسى به همراه داشت.
به دلیل انحرافى که در فوق ذکر شد، و حتى مىتوان فرض کرد که على رغم خواست ابن حنفیه، تردیدى در میان برخى براى انتخاب امام وجود داشته است. کسانى بودند که در انتخاب امام مردد بودند. قاسم بن عوف، یکى از یاران امام سجاد(ع)، بنا به اعتراف خویش، در آغاز مردد بین على بن الحسین و محمد بن حنفیه بود (57) و بعد از آن به امام سجاد(ع)پیوست. از دیگر یاران، بنا به اظهار کشى، ابو حمزه ثمالى و فرات بن احنف هستند. (58) درباره سعید بن مسیب اختلاف وجود دارد. برخى او را از یاران امام سجاد(ع)شمردهاند، اما ظاهرا او بر طبق فتواى عامه حکم مىکرد. در رجال کشى چنین موضعى از سعید به دلیل نجات یافتن از دستحجاج گفته شده است. (59) در هر صورت احترام او نسبتبه امام قابل تردید نبوده و استفاده علمى و اخلاقى او از امام محرز است. اما او در تشییع جنازه امام شرکت نکرد و مورد اعتراض قرار گرفت. (60) غیر از این چند نفر، کسان دیگرى هستند که طبق منابع شیعه از استوارترین افراد شیعه به حساب مىآیند. در روایتى آمده است که در اوان کار امام، تنها چند نفر در کنارش بودند. سعید بن جبیر، سعید بن مسیب، محمد بن جبیر بن معظم، یحیى بن ام الطویل، ابو خالد الکابلى. (61) شیخ الطائفه، تعداد اصحاب امام سجاد(ع)را یکصد و هفتاد و سه نفر دانسته است. (62) به هر حال، امام موفق به بقاى شیعه و حتى گسترش آن گردید. روش فقهى آن حضرت، نقل احادیث پیامبر(ص)از طریق على(ع)بود که شیعیان تنها آن احادیث را درست تلقى مىکردند. بدین صورت شیعه اولین قدمهاى فقهى خود را در مخالفتبا انحرافات موجود برداشت، گرچه بخش اعظم این کار به زمانى پس از آن موکول گردید. امام سجاد(ع)در وقت گفتن اذان، جمله«حى على خیر العمل»را در آن مىآورد. وقتى مورد اعتراض قرار گرفت فرمود: اذان نخستین به این صورت بود. (63) اضافه بر آن، برکنارى از انحرافات عراق موجب حفظ مبانى اعتقادى اصیل شیعه در برابر انحرافات گردید. على رغم تلاشهاى مهم امام، که البته موجب بقاى شیعه گردید، مدینه به خاطر کجرویهایى که از صدر اسلام در آنها نهاده شده و علیه شیعه تحریک شده بود، جاى مناسبى براى رشد شیعه نبود و امام سجاد(ع)خود مىفرمود که دوستداران واقعى آنها در مکه و مدینه به بیست نفر نمىرسد. (64) در حالى که در عراق افراد بیشترى وجود داشتند که به آنها علاقمند بودند.