عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر) |
شیخ مفید ره (388) در کتاب اختصاص تنها نام پنج تن از تن از اصحاب امام سجاد - علیه السلام - را به این شرح یاد کرده است : ابو خالد الکابلى ، یحیى بن ام الطویل ، معطم (محمد بن جبیربن مطعم ) سعید بن المسیب المخزومى ، حکیم بن جبیر. (389) علت این که شیخ مفید تنها به ذکر پنج تن از شاگردان امام سجاد - علیه السلام - اکتفا کرده است ، چه بسا روایتى باشد که فضل بن شادان نقل کرده است . او مى گوید: در نخستین مراحل امامت امام على بن الحسین - علیه السلام - اولین اصحاب آن حضرت تنها پنج نفر بودند: سعید بن جبیر، سعید بن المسیب ، محمد بن جبیربن مطعم ، یحیى بن ام طویل ، ابو خالد الکابلى که نام او وردان و لقبش کنکر بوده است . (390) فرقى که عبارت مفید با عبارت روایت فضل بن شاذان مشهود مى باشد این است که در عبارت مفید به جاى سعید بن جبیر نام حکیم بن جبیر آمده است و البته هر دو از اصحاب امام سجاد - علیه السلام - بوده اند. ابن آشوب در کتاب مناقب ضمن این که نام گروهى از اصحاب امام سجاد - علیه السلام - را بر شمرده است مى گوید: آن دسته از کسانى که از شاگردان امام سجاد - علیه السلام - بوده و قبلا محضر رسول خدا - صلى الله علیه وآله - را درک کرده و از اصحاب پیامبر - صلى الله علیه وآله - به شمار مى آیند عبارتند از: جابربن عبدالله ، عامربن واثلة کنانى ، سعید بن مسیب (ابن ) حزن و سعید بن جهان الکنانى . (391) ممتازترین اصحاب امام سجاد - علیه السلام - از روایتى استفاده مى شود که امام صادق - علیه السلام - سه نفر از اصحاب امام سجاد - علیه السلام - را مبرزترین و آشناترین چهره در میان اصحاب آن حضرت دانسته است . 173- ابو خالد الکابلى 174- یحیى بن ام الطویل 175- جبیربن مطعم (392) از این روایت چنین استشمام مى شود که پس از شهادت حسین - علیه السلام - امر امامت على بن الحسین بر بسیارى از شیعیان مخفى بوده ، و بحران فکرى بر ایشان مستولى گشته است به گونه اى که در مرحله نخست سه نفر پیشگام طریق معرفت امام بوده اند و بتدریج ، دیگران به آنان پیوسته اند. در روایتى دیگر از امام موسى بن جعفر - علیه السلام - چنین نقل شده است : هنگامى که قیامت بر پا شود، منادى یکایک اصحاب ائمه را فرا مى خواند... تا آنجا که ندا مى دهد: کجایند یاران و اصحاب على بن الحسین - علیه السلام -! پس در پاسخ او جبیرین معطم ، یحیى بن ام الطویل ، ابو خالد کابلى و سعید بن مسیب مى ایستند. (393) روایت فضل بن شاذان که در چند سطر قبل آن را یاد آور شدیم نیز پیشگام ترین چهره ها را در میان اصحاب امام ، پنج نفر دانسته است . بقیه در ادامه مطلب ویژگیهایى از زندگى اصحاب امام سجاد - علیه السلام - یحیى بن ام الطویل یحیى ام الطویل از جمله شخصیتهایى است که در تمام روایاتى که نام اصحاب ممتاز امام سجاد را در بردارد از او یاد شده است و روایاتى که درباره شخصیت عملى و سیاسى او نقل گردیده به چهره معنوى و شیعى وى تبلورى ویژه بخشیده است . از برخى منابع چنین استفاده مى شود که وى فرزند دایه امام سجاد - علیه السلام - بوده است . (394) این ارتباط نزدیک مى تواند از عواملى به شمار آید که اندیشه و روح یحیى را با محبت و ولایت و معرفت امام پروریده است . یمان بن عبیدالله مى گوید:یحیى ام طویل را در میدان بزرگ کوفه کردم که ستبر ایستاده بود و فریاد مى زد: اى دوستان خدا! ما بیزاریم از آنچه شما بدان گوش مى دهید و در کنار گوش شما نجوا مى کنند! هر کس به على - علیه السلام - دشنام دهد، لعنت خدا بر او باد. ما از خاندان مروان بیزار و متنفریم ... یحیى با صدایى آهسته تر ادامه داد: - هر کس دوستان خدا را دشنام مى دهد با او ننشیند و هر کس در راه روش ما تردید دارد به او رو نیندازید و از وى مدد نجویید و بدانید که اگر یکى از برادران شما مورد بى توجهى شما قرار گیرد تا ناگزیر شود اظهار نیاز و فقر کند، به او خیانت کرده اید... (395) از متن روایت دانسته مى شود که یحیى در شرایطى فریاد به حمایت از على - علیه السلام - بلند کرده است که مروانیان بر پیکر اسلام و جامعه اسلامى مى تاخته و دشنام به خاندان رسالت را رواج مى داده اند. این چنین بوده است که امام باقر - علیه السلام - درباره شخصیت شجاع و ممتاز وى فرموده است :یحیى بن ام طویل شخصیتى هماره جوانمرد و بى باک بود. (396) ارتباط نزدیک او با على بن الحسین - علیه السلام - و حمایت علنى وى از على بن ابى طالب - علیه السلام - و توهین آشکارش به سیاستمداران اموى و همگامان آنان ، سبب شد تا در شهر واسط به دست حجاج بن یوسف به شهادت رسد. (397) حجاج پس از دستگیرى یحیى و تسلط بر وى ، نخست از او خواست تا على - علیه السلام - را لعن کند ولى او که هرگز تن به چنین کارى نمى داد مورد خشن حجاج قرار گرفت و به دستور وى دستور وى دستها و پاهایش ، قطع و به شهادت رسید. در تاریخ شهادت وى ، زمان دقیقى یاد نشده است ولى از قرینه هایى مى توان گفت که شهادت یحیى بن ام طویل در میان سالهاى 84 تا 85 بوده است ، زیرا با توجه به این شهادت وى در شهر واسط بوده و شهر واسط در سال 84 هجرى ساخته شده (398) و از سوى دیگر مرگ حجاج در سال 95 رخ داده است ، (399) به دست مى آید که به هر حال یحیى بن ام طویل در سالهاى میان 95-84 هجرى به دست حجاج شهید گشته است . سعید بن جبیر یعبد بن جبیر از جمله عاملان شیعى است به جرم پیروى از مکتب معرفتى اهل بیت و بیزارى از خلفاى جور به دست حجاج به شهادت رسید. (400) در روایتى از امام صادق - علیه السلام - شخصیت و سرگذشت سعى بن جبیر چنین یاد شده است :سعید بن جبیر از پیروان دیر پاى على بن الحسین - علیه السلام - و مورد تمجید آن حضرت بود. شهادت او به دست حجاج ، سببى جز پایبندى او به ولایت و امامت على بن الحسین - علیه السلام - نداشت . او در طریق حق ره مى پیمودند. چنین نقل شده است که وقتى حجاج با سعید بن جبیر روبرو شد، براى اهانت به شخصیت سعید نام او را با تعبیرى زشت یاد کرد و گفت : آیا تو همان شقى بن کسیر بدبخت فرزند انسان در هم شکسته هستى ؟ سعید که نا واقعتش در بردارنده معناى سعادت و نیکبختى وکامرواى بود به حجاج گفت : مادرم که مرا زاده بهتر مرا مى شناخته که نام نیکبخت سعید را بر من نهاده است . حجاج گفت : نظرت ابوبکر و عمر چیست ؟آیا بهشتیند یا جهنمى ؟ سعید که مى توانست حجاج با این پرسش مى خواهد بهانه اى براى کشتن او پیدا کند، سعى کرد تا چنین بهانه اى به دست او ندهد، از این رو پاسخ داد: اگر وارد بهشت شده و مردانش را یکایک وارسى کرده بودم و اگر وارد جهنم گشته و ساکنانش را شناسایى کرده بودم ، مى توانستم پاسخ تو را بدهم ! حجاج : پس بگو سخنت درباره خلفا چیست ؟ سعید: من وکیل ایشان و ماءمور بررسى کارهاى آنان نبوده ام ! حجاج مى خواهم بدانم کدام یک از آنان در نظر تو محبوبترند سعید: آگاهى به این مطلب در اختیار خداست ، زیرا او به نهان و آشکار خلق آگاهى دارد! حجاج : ظاهرا بنا ندارى مرا تصدیق کنى و پاسخم را به درستى بدهى ؟! حجاج : ظاهرا بناندارى مرا تصدیق کنى و پاسخم را به درستى بدهى ! سعید: نه آنچه من درصدد آنم ، این است که فعلا در مقام ضدیت با تو پاسخ ندهم ؟! (401) ابن حریر طبرى ، علت کشته شدن سعید بن جبیر را چیز دیگرى مى داند و مى نویسد: وى همراه یاران عبدالرحمان بن اشعث برضد حجاج قیام کرده بود و به این جرم کشته شد (402) این نکته تاریخى منافاتى با بیان امام صادق علیه السلام ندارم زیرا به هر حال کسانى چون سعید بن حبیر، با عداوت عمیقى که نسبت به دستگاه اموى و فردى چون سعید بن حبیر، با عداوت عمیقى که نسبت به دستگاه اموى و فردى چون براى اضمحلال حجاج و خلافت امویان استفاده کنند. مسعودى در ماجراى شهادت سعید بن جبیر مطالبى را ثبت کرده است که به روایت امام صادق - علیه السلام - نزدیکتر است . او مى نویسد: ... حجاج به سعید بن جبیر گفت : درباره خلفا چه مى گویى ؟ سعید گفت : مرا به کار آنها نگماشته اند . حجاج : مى خواهى تو را چگونه بکشم ؟ سعید: هر طور خودت مى خواهى بکش ، زیرا هر شکلى را انتخاب کنى ، من در آخرت همان گونه از تو انتقام خواهم گرفت . حجاج دستور داد تا سعید را بیرون برند و بکشند وقتى که سعید را بیرون میبردند خنده اى کرد! حجاج از سعید درباره خنده اش توضیح خواست . سعید گفت : به جراءت احمقانه تو و حلم و بردبارى خدا مى خندم . سعید را با چهره بر زمین افکندند تا سرش را جدا کنند. در این فاصله سعید به یگانگى خدا و حقانیت پیامبر و کفر حجاج شهادت داد و گفت : خدایا پس از من حجاج را بر هیچ کس مسلط مکن و به او فرصت مده تا پس از من کسى را بکشد. حجاج پس از شهادت سعید بن جبیر بیش از پانزده روز زنده نبود و به بیمارى آکله خوره مبتلا گردید و مرد. پس ازکشته شدن سعید، حجاج تحت فشارهاى روانى قرار داشت و همواره مى گفت : سعید بن جبیر با من چکار دارد که هر وقت مى خواهم بخابم گلوى مرا مى گیرد! (403) شهادت سعید به دست حجاج در سال 94 هجرى رخ داد 39 رشید هجرى رشید هجرى از جمله شخصیتهاى کم نظیر شیعه است که محضر چهار امام را درک کرد. او نخست از شیعیان مخلص على بن ابى طالب - علیه السلام - بود و پس از شهادت آن حضرت در زمره اصحاب حسن بن على - علیه السلام - و سپس در شمار یاران و شیعیان امام سجاد - علیه السلام - قرار گرفت و در این دوره بود که به دست عبیدالله بن زیاد، به جرم شیعه بودن و تبرى از خلفاى جور، مظلومانه شهید شد. رشید از جمله کسانى بود که على بن ابى طالب - علیه السلام - خبر شهادت و چگونگى کشته شدنش را به وى خبر داده و از او آگاهانه در مسیر تشیع و عشق به خاندان ولایت امامت ، دار خویش را بر دوش مى کشید و در انتظار تحقق وعده امامش بود. ابى حیان بجلى مى گوید به من قنواء دختر رشید هجرى گفتم : آنچه از پدرت مى دانى و از او شنیده اى برایم بازگو! دختر رشید گفت : از پدرم شنیدم که مى گفت : امیر المؤمنین ، على - علیه السلام - به من فرمود: اى رشید! چگونگى صبر و شکیبایى خواهى ورزید آن زمانى که عنصرى پس ازبنى امیه تو را نزد خود احضار کند و دستها و پاها و زبانت را قطع کند! على - علیه السلام - فرمود: آرى اى رشید، تو در دنیا و آخرت با من خواهى بود. آن گاه قنواء - دختر رشید - چنین ادامه داد:به خدا سوگند! روزگارى سپرى نشد مگر این که عبیدالله بن زیاد آن عنصر پست و پلید دستگاه اموى ، ماءمورانى را براى دستگیرى پدرم فرستاد. وقتى پدرم را به بیزارى کند! اما پدرم از این کار امتناع ورزید. ابن زیاد گفت : پیشگویى سرورت على بن ابى طالب درباره کشته شدن تو چه بوده است ؟ رشید: مولا و دوستم به من خبر داده است که تو مرا به برائت از على - علیه السلام - اجبار میکنى و من از مولا على - علیه السلام - تبرى نمى جویم آن گاه تو دستها، پاها و زبان مرا جدا مى کنى ! ابن زیاد: به خدا سوگند کارى خواهم کرد که سخن مولایت على - علیه السلام - تحقق نیابد و دروغ و باطل شود! ابن زیاد دستور داد تا دستها و پاهاى پدرم جدا شده بود از او پرسیدم : آیا دردى احساس مى کنى ؟ پدرم گفت : دخترم خیر ، مثل این است که در ازدحام مردم قرار گفته باشم . پدرم را از قصر ابن زیاد بیرون آوردند، مردم براى مشاهده وضع او دورش حلقه زدند. پدرم رو به مردم کرد و گفت : کاغذ و قلمى بیاورید تا مسایل آینده را برایتان بازگویم ! سخنان رشید افشاگرى علیه ابن زیاد و دستگاه اموى به شمار مى آمد، از این رو ابن زیاد دستور داد تا زبان پدرم را نیز قطع کردند و پدرم در همان شب جان سپرد. (404) ابوخالد کابلى ابوخالد کابلى که او را کنکر یا وردان نیز یاد کرده اند از کسانى که نخست در خدمت محمد بن حنفیه بود و روزگار درازى به عنوان امام به وى اعتقاد داشت تا این روزى نزد محمد بن حنفیه آمد و او را به حرمت و منزلت پیامبر - صلى الله علیه وآله - و امیر المؤمنین - علیه السلام - سوگند داد تا حقیقت را در امر امامت بر او روشن سازد. محمد بن حنفیه به ابو خالد گفت : سوگند بزرگى را دربرابرم نهادى . بدان که امام و پیشواى من و تو و همه مسلمانان على بن الحسین - علیه السلام - است . از این زمان به بعد ابو خالد به جانب على بن الحسین آمد، در نخستین ملاقات امام سجاد - علیه السلام - به او فرمود: مرحبا اى کنکر تو تاکنون نزد ما نمى آمدى ، چه اتفاقى افتاده که اینجا آمدى ؟ ابو خالد با شنیدن این سخن تواضع کرد و سجده شکر براى خداوند به جا آورد و گفت : خداى را سپاس که نمردم و امامم را شناختى ؟ ابوخالد گفت : از این که شما مرا به اسمى خواندید که مادرم بر من نهاده و کسى از آن خبر نداشته است ! من در گذشته فاقد بصیرت و معرفت بودم و به این پندار که محمد بن حنفیه امام است ! من مى کردم ولى اکنون دانستم که شما امام بحق هستید و اطاعت شما بر من و هر مسلمانى ضرورى است .(405) ابوخالد پس از این تاریخ ، روزگار درازى را در خدمت على بن الحسین - علیه السلام - باقى ماند و در زمره یاران ویژه آن حضرت در آمد تا آنجا که در روایتى او از پیشگامان اصحاب شناخته شده است . (406) گذشته از ابعاد معرفتى ابوخالد و مراتب پیوند او با امام سجاد - علیه السلام -، در زندگى این شخصیت شیعى ، نشانه هایى نیز از جو خفقانى که خلفا براى دوستان اهل بیت و معتقدان به مکتب امامت پدید آورده بودند، مشهود است . زیرا در همان دوره اى که یحیى بن ام الطویل به دست حجاج شهید گشت ، کسانى چون دوره اى که یحیى بن ام الطویل به دست حجاج شهید گشت ، کسانى چون ابو خالد نیز در معرض تعقیب و تعدید حجاج قرار داشتند ولى ابو خالد به سوى مکه گریخت و خویش را مخفى داشت و از چنگال حجاج رهایى یافت . (407) [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:34 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |