جنبشى بر ضد یزیدیان
عبیداللَّه در زیر ضربات و حملات کوبنده کلام آتشین عقیله بنىهاشم چنان درمانده شد که اقامت آنان را حتى براى یک روز در کوفه، خطرى بزرگ براى حکومت خود دانست، بنابراین نامهاى به یزید نوشت و چگونگى ماجراى شهادت امام حسین(ع) و یارانش و نیز اسارت زنان را گزارش داد و از او خواست که در مورد اسرا تصمیم بگیرد. یزید در پاسخ فرمان داد کاروان اسرا با سرهاى شهدا به شام روانه شوند.
روز اوّل ماه صفر سال 61 دمشق غرق در شادمانى، خود را پذیراى ورود خارجیان و کافران (بنا به تبلیغ رسانههاى حکومتى بنىامیه) کرد! کاروان اسراى اهل بیت عصمت و طهارت پس از گرداندن در شهرِ آذین بسته شده دمشق - به مناسبت پیروزى یزید - به زندانى برده شد. پس از چندى یزید به شکرانه پیروزى بر حسین بنعلى(ع) مجلسى باشکوه آراست و از بزرگان شام و دیگر مناطق دعوت کرد و زینتبخش محفل خود را سرهاى بریده شهداى کربلا قرار داد! در چنین حالى پذیراى اسراى خاندان نبى گرامى اسلام شد. به محض ورود حضرت زینب(س) به مجلس و دیدن سر برادر بزرگوارشان(ع) با صداى حزین دادِ سخن داد:
«اى حسین! اى حبیب خدا، اى فرزند مکه و منا، اى پسر فاطمه زهرا، اى دخترزاده مصطفى... »(12) ناله سفیر کربلا چنان دلها را دگرگون کرد که مجلس طرب و شادى را مبدل به مجلس غم و سوگوارى نمود!
یزید شروع به سخن کرد و با سخنان کفرآلود و خوفانگیز خود مقدسات اسلام را بىشرمانه انکار کرد و کشتن حسین(ع) و یارانش را به انتقام کشتههاى کفار قریش در جنگ بدر قلمداد کرد. در آن جوّ رعبآور، یزید به یاوهسرایىهاى خود ادامه داد و قصد آن را داشت که به کلى پرونده خاندان پیامبر(ص) و اسلام ناب و خالص را پایان یافته اعلام کند و ارزشهاى دوران جاهلى را گستاخانه زنده نماید!
در آن فضاى مرگبار و بهتانگیز حاکم بر مجلس، شیرزنى اسیر در بند از گوشه مجلس دادِ سخن داد و اجازه نداد یزید مقصود خود را عملى سازد و ارزشهاى دوران جاهلى را بار دیگر زنده سازد. او بیان کرد:
«ستایش پروردگار جهانیان و درود بر جدم سرور پیامبران، قول خدا راست در آمد که فرمود: ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤوا السُّوءَ أَن کَذَّبوُا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانوُا بِها یَسْتَهْزِئونَ(13)... ». (14)
سپس با تمسخر سلطنت و قدرت دروغین طاغوت، سرش را به سنگ کوفت و با بیان قدرت پایانناپذیر الهى، قدرت مادى یزید را کوچک شمرد و فرمود:
«یزید! راستى تو بر این باورى اکنون که عرصه آسمان و زمین را بر ما تنگ کردهاى و ما را به عنوان اسیر این سو و آن سو مىگردانى و بر ما چیره شدهاى، ما نزد خدا هم این گونه خوار و بىمقدار هستیم؟ خیال مىکنى چون پیروز شدى، نظر کرده خدایى و ما که مغلوب، خوار درگاه او؟ به همین خاطر باد در دماغ انداختهاى و با غرور به اطراف خود مىنگرى و شادمان مشت بر سینه مىکوبى و خرسندى که چرخ دنیا بر مراد تو مىگردد و کارها مطابق خواست تو نظام مىگیرد و حکومتى که سزاوار ما بوده، بر تو هموار گشته است؟ اما لختى آهستهتر! چنین از روى نادانى سرود پیروزى مخوان. آیا فراموش کردهاى که خداوند مىفرماید: «و لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَروا أنَّما نُمْلى لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنفُسِهِمْ، إِنَّما نُمْلى لَهُمْ لِیَزْدادوا إِثْماً(15)... »(16)
آغاز خطبه، هجومهایى پى در پى است و هیچ ملاحظهاى در آن با طاغوت دیده نمىشود. هر چه هست زبونى سلطنت و ریشخند کردن شکوه ظاهرى آن و یادآورى عظمت خداى بلندمرتبه است و اینکه ملاک نزدیکى به خدا، رسیدن به حطام دنیا و چیزى از متاع فرسوده آن نیست.
آنگاه بزرگبانوى اسلام، یکى از گناهان بزرگ یزید را به خاطرش آورد و آن گناه عظیم، گرداندن دخترکان نبى گرامى اسلام(ص) در کوچه و خیابانها بود و به او سرکوفت زد: تو فرزند «طلقاء» - آزادشدگان - هستى و پیامبر پدران تو را پس از فتح مکه، زمانى که بر آنان چیرگى آورده بود، مورد بخشش قرار داد، آیا این عدالت است که دختران پیامبر از دهها کوى و برزن عبور داده شوند، در حالى که هیچ حامى و پشتیبان نداشتند؟!(17)
مفسر آگاه قرآن
به این ترتیب حضرت زینب(س) پس از آنکه پرده قدرتِ گذرایى را که جلو چشم یزید را گرفته بود و بدان مىنازید از مقابل چشمش کنار زد، او را سخت کوفت و در برابر دیدگان فرماندهان و عُمّالش رسوا کرد؛ همچنین نشان داد یزید با اسلامى که به نامش بر تخت حکومت تکیه زده، هیچ همگونى ندارد، چرا که هنوز کینه پیروزى اسلام بر کفر در روز بدر را در دل دارد.
در ادامه با آنچه در کلام آتشین دختر حیدر کرار در دربار یزدى شاهد هستیم آن است که: سفیر کربلا براى اینکه به یزید پاسخ عقلانى کوبنده دهد، با تمسک به آیات شریف قرآن جوابى مناسب داد. انتخاب آیات، نشانگر حضور ذهن و آرامش خاطر و تسلط کامل ایشان بر قرآن کریم است.
رویکردها و آموزههاى مبارزه زینبى
قیام امام حسین(ع) آغاز مبارزه و شکلگیرى آن است اما ادامه مبارزه و هدایت آن در مسیر واقعىاش حاصل اسارت حضرت زینب(س) است. بدیهى است ادامه مبارزه با حفظ ماهیت آن، کارى بس دشوار بود از اینرو سفیر کربلا سعى داشت مبارزهاش را بر اصولى تغییرناپذیر (که از مبانى قرآن و سنت نبوى مایه مىگرفت) پایهریزى کند. مهمترین اصولى که از کلام آتشین زاده حیدر کرار در کاخ یزید برداشت مىشود، عبارت است از:
1- شکست دشمن: زینب کبرا(س) بر اساس منطق قرآن(18) ددمنشىهاى یزید را در باب به شهادت رساندن امام حسین(ع) و اسارت اهل بیتش را پیروزى یزید ندانست بلکه آن را مهلتى دانست تا یزید بر گناهانش بیفزاید.
2- افشاى ماهیت دشمن: عقیله بنىهاشم پیشینه خانوادگى یزید را در جمع سران و بزرگان محفلش آشکار ساخت و یادآور شد خاندان یزید یا آلسفیان هیچ گاه با اسلام و پیامبر رابطه خوبى نداشتهاند، در ادامه ثابت کرد جنگ یزید با برادرش، جنگ قومى و یا ملى و یا حتى رقابت براى رسیدن به قدرت نبود بلکه جنگ کفر و ایمان و جنگ غرور جاهلیت با تمامى ارزشهاى اسلامى است.
3- مرگ در راه مبارزه، نابودى نیست: بزرگبانوى خردمند بنىهاشم ضمن زبون کردن یزید، با بیان شجره ناپاک خانوادگىاش، به ارزیابى قیام خونین کربلا پرداخت و روح شهادتطلبى را خاستگاه حرکت و قیام اسلامى قرار داد و آن را به عنوان رمز پیروزى و بقا و ثبات حکومت اسلامى در طول تاریخ قلمداد کرد.
4- قدرت دشمن را پوشالى دانستن: زینب(س) در ادامه نطق آتشین خود، یکى دیگر از اصول مبارزه را ترسیم کرد و آن توخالى و پوچ دانستن قدرت بود. زور و قدرت، آب حیات هر ستمگرى است و هر ستمکارى، زمانى که احساس قدرتمندى مىکند، شادمان است و دوست دارد همه او را ستایش کنند. یزید نیز خود را در اوج پیروزى مىدید و مست باده قدرت بود اما زینب کبرا(س) با مطرح کردن پوشالى بودن قدرت او تمامى شیرینى پیروزى را در کامش مبدل به تلخى زهر کرد.
5- ترس و اضطراب به خود راه ندادن: دختر حیدر کرار(ع) در حالى که ریسمان بر گردن داشت و در کاخ مجلل و باشکوه یزید، حکمران شام قرار گرفته بود، بدون هیچ ترس و اضطرابى دادِ سخن داد، چون با ایمان قلبى که داشت، دشمن به همان اندازه در نظرش کوچک و بىارزش بود که خداوند در دیده و جانش بزرگ و عظیم. بنابراین بدون هیچ ترس و واهمهاى نطق آتشین خود را در برابر تمامى انسانهاى به ظاهر بزرگ و قدرتمند شام بر زبان جارى کرد.
6- جاودانگى آثار مبارزه: با اطمینان کامل به آینده درخشان قیام برادرش و آگاهى به آثار جاویدان و فراگیر آن در تاریخ، خطاب به یزید فرمود:
«اى یزید! هر چه مىتوانى در راه دشمنى ما مکر و حیله و نقشه طرح کن و کوشش به خرج بده! به خدا سوگند! نمىتوانى نام ما را از خاطرهها و صفحه تاریخ محو نمایى!... »(19)
زینب کبرا(س) براساس اعتقاد عمیق خود به قرآن به خوبى مىدانست تمامى نقشهها و توطئههاى یزید بر باد است و آنچه در آینده تاریخ مىدرخشد، آثار قیام خونین برادرش است.
7- هدفدارى: در پایان خطبه آتشین، زینب کبرا فرمود:
«اکنون حمد مىکنم خداى را که آغاز کار ما را به سعادت و مغفرت قرار داد و پایان آن را به شهادت و رحمت ختم نمود. از خداوند متعال مىخواهیم که ثواب و رحمت خویش را بر شهیدان ما تکمیل فرماید و اجر و مزد آنان را افزون سازد و جانشینى ما را از آنها نیکو مقرر فرماید، زیرا او خداوند بخشنده و مهربان است و او پناهگاه ما است و ما را کافى است و او نیکو وکیلى است. »(20)
حضرت هدف از آفرینش بشر را به معرفت حق رسیدن و در جوار رحمت او آرمیدن مىداند و معتقد است وقتى بندهاى به خدا پیوست و در هیچ وضعى خود را از او جدا ندید، آنگاه تلخى و شیرینى، مرگ و حیات همه و همه در نظرش یکسان است.
پاسدارى از حریم خاندان نبوت
در این سفر، دختر فاطمه زهرا(س) به رسالتهاى متفاوتى که بر عهده داشت، توجه داشت و آنها را به انجام رساند. یکى از رسالتهایى که علاوه بر دفاع از خون شهدا، بر عهده داشت، دفاع از حریم عصمت خاندان رسول اکرم(ص) بود. در مجلس آراسته یزید سیماى رنجور و غمین اما زیباى دختر امام حسین(ع) - فاطمه - توجه مردى از اطرافیان یزید را به خود جلب کرد. مرد خواسته خود را به یزید بازگو ساخت. حضرت زینب(س) با شنیدن این سخن چنان برآشفت و پاسخ دندانشکنى به خلیفه داد که آن مرد و یزید از خواسته نا به حق خود پشیمان شدند. با این رفتار بانوى خردمند بنىهاشم نه تنها به زن مسلمان بلکه به هر انسان آزادهاى آموخت چگونه از حیثیت انسانى خود در برابر حتى قوىترین قدرتمندان روزگار دفاع کند تا کوچکترین آلودگى دامن عفاف او را لکهدار نسازد؛ نیز نشان داد که حجاب زن، حرم حفظ پاکى و عصمت اوست.
رسوایى طاغوت
خطبه کوبنده سفیر کربلا چنان اوضاع مجلس آراسته یزید و او را آشفته کرد که یزید دچار سردرگمى شد و ترسید با افشاگرىهاى دختر على بنابىطالب(ع) پایههاى حکومتش دچار تزلزل شود. ترس زمانى بیشتر شد که حضرت زینب(س) در مسجد شام هنگامى که امام سجاد(ع) مشغول ایراد خطبه افشاگرانه خود بود، با فریادهاى رسا آن امام را یارى کرد. یزید که بیم داشت مبادا قشر عمومى جامعه که از حقایق کارهاى او و خاندانش بىاطلاع بودند، متوجه شوند و سر به شورش و قیام بردارند، براى اینکه خود را از چنین خطر بزرگى وا رهاند، راهى جز دلجویى و عذرخواهى از اسیران ندید تا بدین وسیله جوّ شام را آرام کند و پرده بر اعمال نادرست خود بکشد.
از روى تملق و چاپلوسى به عذرخواهى و پوزش متوسل شد تا شاید بدین وسیله راه نجاتى یابد و خود را از وضع خطرناکى که در آن قرار گرفته بود رها سازد. بنابراین پس از آنکه گناه قتل امام حسین(ع) را به گردن پسر مرجانه انداخت، اهل بیت را مورد نوازش قرار داد و از آنها خواست اگر تمایل دارند در شام نزد او بمانند و اگر نمىخواهند به مدینه بازگردند.
از آنجا که بانوى شجاع اسلام قصد داشت بیشتر با مردم سخن بگوید و آنها را در جریان فاجعه دردناک صحراى کربلا قرار دهد و از این ره نهضت خونین برادر را به بهترین شیوه معرفى کند، فرمود: «پیش از هر چیز باید براى کشتگان خود سوگوارى کنیم»(21)
یزید به خوبى از منظور سفیر کربلا آگاه بود، ولى در وضعى قرار داشت که نمىتوانست پاسخ منفى دهد. از اینرو دستور داد سه روز براى کشتگان کربلا عزادارى کنند. زینب کبرا(س) به رغم خستگى زیاد مصمم بود در هر فرصتى جنایتهاى یزید را بدون ملاحظه شماره کند و بر رسوایى او بیفزاید.
روانه کردن کاروان به مدینه
پس از برپایى مراسم سوگوارى شهداى کربلا در شام، چنان از اعتبار و نفوذ یزید میان مردم کاسته شد که مصلحت ندید کاروان اسراى کربلا در شام بماند، بنابراین اسباب سفرشان را فراهم کرد و آنان را راهى مدینه کرد.
مردم مدینه بر خلاف مردم شام و کوفه، در کسوت عزا به استقبال کاروان اهل بیت(ع) آمدند. با دیدن آنها صداى گریه و شیون فضاى شهر را پر کرد. سفیر کربلا در آغاز ورود به مدینه و با دیدن مرقد جدش رسول اکرم(ص) بار دیگر دادِ سخن داد و فرمود:
«اى مدینه پیامبر! چه شد آن روزى که ما به صورت دستهجمعى با شادى و خوشحالى خارج مىشدیم اما امروز در اثر حوادث روزگار، مردان و فرزندان و جوانان خود را از دست دادهایم و با غم و اندوه وارد مىشویم... »(22)
هدف از عزادارى
پس از ورود به مدینه، حضرت زینب آرام ننشست و براى مردم (که به قصد دیدارشان مىآمدند) در لواى عزادارى، تبلیغات گستردهاى علیه دستگاه ستمگرى یزید را آغاز کرد. حضرت دو هدف عمده را از برگزارى مراسم سوگوارى براى امام حسین دنبال مىکرد:
1- ماهیت اهریمنى یزید را افشا مىکرد؛
2- مردم را به خاطر عدم یارى امامشان سرزنش مىنمود!
سرانجام اهداف سفیر کربلا به بار نشست و نفرت و انزجار عمومى چنان بالا گرفت که عموماً به طور علنى و آشکار یزید و کارگزارانش را لعنت مىکردند. جوانان که آتش انتقام، درونشان شعلهور شده بود، همگان و خود را به دلیل عدم یارى امام سرزنش مىکردند و تنها راه جبران را انتقامجویى مىدانستند.
تبعید
فرماندار مدینه (عمرو بنسعید) شهر را در آستانه شورش دید و عامل اصلى جنبش را دختر على بنابىطالب(ع) دانست، از اینرو هیئتى نزد او فرستاد تا از تحریک مردم دست بکشد. اما حضرت زینب(س) کجا و سکوت و بىاعتنایى کجا؟! با خاموشى و سکوت وداع کرده بود و یک دنیا فریاد شده بود؛ فریادى به بلندى تاریخ در همه اعصار؛ نه فریادى که از گلوى یک زن زندانى در خانه بیرون آید. عمرو بنسعید زمانى که دید هشدارهایش در مورد سکوت کارگر نیست، به یزید نامهاى نوشت و از او کسب تکلیف کرد. یزید فرمان داد که زینب از مدینه خارج شود.
حضرت زینب عزم خود را بر خروج از مدینه جزم کرده و با آن دیار وداع گفت. براى اداى رسالت و معرفى نهضت خونین برادر از شهرى به شهرى مىرفت. هر جا که پا مىگذاشت، آتش انقلاب و شورش را علیه دستگاه بنىامیه شعلهور مىکرد، بدین سبب هیچ کجا براى او جاى ماندن نبود، چرا که به دستور خلیفه باید شهرها را یکى پس از دیگرى ترک مىکرد. تا اینکه سرانجام در دیار غربت جان به جان آفرین تسلیم کرد.
راز اسارت اهل بیت(ع)
اینجاست که رازى نهفته آشکار مىشود که چرا سیدالشهدا بانوى بانوان و زنان و کودکان را همراه خویش به صحراى کربلا برد، با آنکه خود به سرانجام سفر آگاه بود و اهل کوفه را خوب مىشناخت.
اسارت بانوان، فاجعه کربلا و جنایات بنىامیه و فداکارى امام حسین(ع) را از پس پرده بیرون آورد. اگر اسارت آنها نبود، دشمنان آل محمد(ص) پردهاى بر جنایات کربلا مىکشیدند و نمىگذاشتند کسى از آن آگاه شود، یا کسانى را که اطلاع داشتند، زبانشان را به وسیله پول یا زور مىبستند و جنایات هولناک خود و فداکارى و شجاعت عظیم اهل بیت را از صفحات تاریخ پاک مىکردند اما حضرت زینب(س) باید در کربلا باشد، فداکارى برادر و جنایتکارى بنىامیه را ببیند، سپس اسیر شود تا این حقیقت بزرگ محو نشود.
رمز قهرمانى
غالباً ما حضرت زینب(س) را به لفظ «قهرمان» مىخوانیم اما به علت قهرمانى او کمتر مىاندیشیم. جهات برجسته و تحسینبرانگیز دختر على بنابىطالب، فکر انسان را به واقعیتى معطوف مىدارد که شاید رمز عظمت و سربلندى حضرت زینب در همان نهفته باشد و آن اینکه: روح زینب(س) در برابر هیچ حادثهاى نشکست. علت مقاومت و ایستادگى زینب را در کجا باید جستجو کرد؟! او از قرب حضور و مکاشفت اسما و صفات پروردگار بىواسطه برخوردار است، در نتیجه اراده او را هیچ کس و هیچ چیز نمىتواند بشکند. این لیاقت را به بهاى زهد و پارسایى و ریاضت به دست آورده است. این گونه نیست که بدون هیچ تلاشى این دَهِش و موهبت الهى در اختیارش قرار گیرد. سفیر کربلا از آن جهت قهرمان است که راحتطلبى را براى خود ننگ و عار مىدانست. او با زندگى در بلا و سختىها خو گرفته بود و پایدارى و استقامت را در حوادث و بحرانهاى زندگى بهترین زینت و آرایش انسان مىدانست. وقتى آگاه شد برادر آهنگ سفر دارد، با وجود آگاه بودن از پیامد خطرناک آن، مشتاقانه به خیل بلاجویان پیوست و در کوران مصایب و سختىها، صبر و شکیبایى و صلابت خود را به ظهور گذاشت.
آموزه زندگى
قهرمانى حضرت زینب(س) در اوراق دفتر تاریخ محبوس مانده، و چنان که شایسته است به صحنههاى زندگى ما کمتر پا نهاده است. اغلب بر سبیل دلسوزى و اظهار وفادارى، مجلسى مىآرایند و بر مصایب او تأسف مىخورند. برخى افراد متمول براى حفظ منافع و سرمایههاى باد آورده خود، ماسک اسلام به صورت مىکشند و ادّعاى دوستى اهل بیت(ع) مىکند.
اگر با دید واقعبینانه به مسائل بنگریم، در مىیابیم شیوه زندگى پیشوایان دین ما با سلوک بسیارى از مدّعیان همگونى ندارد. باید بدانیم تا زمانى که جامه زهد و پارسایى را به عنوان زینتبخش خود برنگزینیم، نه تنها به معرفت واقعى اهل بیت(ع) نمىرسیم بلکه دنیادوستى ما را از محضر آنان دور مىسازد.
حضرت زینب(س) به تنهایى یک دانشگاه است. درسهایى که این بزرگآموزگار به نوع بشر مىدهد، در واژههاى علمى امروز نمىگنجد. دختر على بنابىطالب(ع) در هر میدانى قهرمان است. در میدان زهد، عبادت، عشق و معرفت، سیاست و در تمامى ابعاد زندگىاش اسطورهاى بىنظیر است. اوست که به صبر و استقامت معنا مىبخشد؛ به شهامت و شجاعت آبرو مىدهد؛ بر قامت غیرت و مردانگى لباس عزت مىپوشد؛ بلا و مصیبت را خجل و شرمنده مىسازد و در بند اسارت؛ امید به زندگى و شور و مبارزه و توان ستیز را شرمسار خود مىکند.
آرى زینب کبرا(س) این همه عظمت دارد، چه شده است که هنوز آن طور که باید و شایسته است شناخته نشده است؟! قهرمانى که با آن همه صراحت و قاطعیت خود را معرفى کرد، چه شده است که با همه تلاشهایى که براى شناختن او شده، باز میان ما غریب است؟ چرا چهره دلآراى او هنوز در پرده پندارهاى ما زندانى است؟ چرا هنوز با هدف قیام امام حسین(ع) و ماهیت اسارت خواهرش، فاصله داریم؟! اگر مرام و شیوه دختر فاطمه زهرا(س) در متن زندگى قرار مىگرفت، همه انسانها به صفات شجاعت، رشادت، شهامت و ستیز در مقابل کفر و بیداد آراسته مىگردیدند، و زنِ دنیاى امروز به جاى خزیدن در لاک تجمل و زیور و خودآرایى، پا به میدان مبارزه مىنهاد و عرصه را بر خودکامگانِ سودجو تنگ مىکرد و به جاى آنکه بازیچه دست قدرتهاى شیطانى شود و موجبات فساد و تباهى خود و جامعه را فراهم آورد، عاملى براى ثبات و رشد جامعه به حساب مىآمد.
زن معاصر براى رهایى از اسارت فرهنگ غرب، راهى ندارد جز آنکه زینب(س) را به عنوان الگو و سرمشق زندگى خود برگزیند. بانویى که در خانه دشمنِ قدرتمند و مغرور، چنان با کلامش بر او زخم مىزند که به مرگ خود راضى مىشود. بانویى که راه دفن ظلم و ستم را به بشر آموخت؛ بانویى که اسارتش، درخشش حضور فعال زن در صحنههاى مختلف سیاسى و اجتماعى و بر هم زننده معادلات سیاسى چیره بر جامعه است.
به امید آنکه با پیروى از آن حضرت و انتخاب شیوه زندگى ایشان در راه رستگارى گام نهیم.
پی نوشتها:
1) حاج سیدحسن دبیر حاج سیدجوادى، زینب حماسه ابدى بر فراز تاریخ، انتشارات نوید، چاپ اوّل، ص29.
2) علامه مجلسى، بحارالانوار، ج45، چاپ دوم، ص179 و 180 (به نقل از سیدمحمدتقى مدرسى، حضرت زینب، مترجم محمدصادق شریعت، انتشارات محبان الحسین، چاپ دوم، ص32).
3) همان، ص48.
4) منصورى لاریجانى، زینب کبرا(ع) فریادى بر اعصار، ص144.
5) همان، ص134.
6) همان، ص135.
7) همان، ص137.
8) همان، ص138.
9) اکبر اسدى و مهدى رضایى، زیباترین شکیب، انتشارات بنیاد جانبازان انقلاب اسلامى، چاپ دوم، ص145.
10) همان، ص145.
11) حافظ شیرازى، دیوان غزلیات، به کوشش خلیل خطیب رهبر، انتشارات صفى علیشاه، چاپ شانزدهم، ص535.
12) زیباترین شکیب، ص149.
13) روم، آیه 10.
14) حضرت زینب، ص53.
15) آلعمران، آیه 178.
16) حضرت زینب، ص54.
17) همان، ص55.
18) آلعمران، آیه 172.
19) زینب کبرا(ع) فریادى به اعصار، ص175.
20) همان، ص177.
21) همان، ص185.
22) همان، ص191.