سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

بعد از اسارت تا وفات حضرت زینب

تشکیل مجلس عزادارى

یزید تغییر مسلک داد. به روایت ابى مخنف و دیگران ، وى امام سجاد(علیه السلام) را بین ماندن شام و حرکت به سوى مدینه مخیر نمود. آن حضرت به پاس تکریم علیا مخدره زینب (سلام الله علیها) فرمود: بایستى در این باب با عمه ام زینب (سلام الله علیها) صحبت کنم ، چون پرستار یتیمان و غمگسار اسیران اوست .
یزید از این سخن بر خود لرزید.
چون آن حضرت با زینب کبرى (سلام الله علیها) سخن در میان نهاد، فرمود: هیچ چیز را بر اقامت در جوار جدم رسول خدا (صلی الله علیه واله) اختیار نخواهم کرد، ولى اى یزید بایستى براى ما خانه اى خالى بنمایى که مى خواهیم به مراسم عزادارى بپردازیم ، زیرا از وقتى که ما را از جسد کشتگان خود جدا نمودند، نگذاشته اند که بر کشتگان خود گریه کنیم ، و بایستى هر کس از زنان که مى خواهد بر ما وارد بشود کسى او را منع ننماید.
یزید از این سخنان بر خود لرزید، و بسى بیمناک شد، چون مى دانست آن مخدره در آن مجلس ، یزید و سایر بنى امیه را با خاک سیاه برابر نموده و بغض و عداوت او در قلوب مردم مستقر خواهد کرد و آثار آل محمد (صلی الله علیه واله) را تازه خواهد نمود، و زحمات او و پدرش را که مى خواسته اند آثاز آل محمد (صلی الله علیه واله) را نابود کنند به باد فنا خواهد داد. ولى از اجابت چاره ندید، فرمان داد تا خانه وسیعى براى آنها تخلیه کردند و منادى ندا کرد: هر زنى بخواهد به سر سلامتى زینب (سلام الله علیها) بیاید، مانعى ندارد. چون این خبر منتشر شد، زنى از هاشمیه در شام نماند، مگر آنکه در مجلس حضرت زینب (سلام الله علیها) حاضر گردید.
زنان امویه و بنات مروانیه نیز با زینت و زیور وارد مجلس شدند. اما چون آن منظره رقت آور را مشاهده کردند، یکباره زیورهاى خود را ریخته و همگى لباس سیاه مصیبت در بر کردند و از زنان شام جمع کثیرى به آنها پیوستند و همى ناله و عویل از جگر بر کشیدند و جامه ها بر تن دریدند و خاک مصیبت بر سر ریختند و موى پریشان کرده صورتها بخراشیدند، چندان که آشوب محشر برخاست و بانگ و زارى به عرش رسید، در آن وقت زینب کبرى (سلام الله علیها) به روایت بحار انشاد این اشعار نمود و قلب عالم را کباب نمود.
از مرثیه آن مخدره گفتى قیامتى بر پا شد. فرمود: اى زنان شام بنگرید که این مردم جانى شقى ، با آل على (علیه السلام) چگونه معامله کردند و چه به روز اهل بیت مصطفى (صلی الله علیه واله) در آوردند؟! اى زنان شام ، شما این حالت و کیفیت را ملاحظه مى نمایید، اما از هنگامه کربلا و رستخیز روز عاشورا و حالت عطش اطفال و شهادت شهدا و برادرم و حالات قتلگاه بى خبر هستید و نمى دانید که از ستم کوفیان بى وفا و پسر زیاد بى حیا و صدمات طى راه ، بر این زنان داغدار و یتیمان دل افگار و حجت خدا سید سجاد (علیه السلام) چه گذشت !
زنان شام و هاشمیان از مشاهده این حال و استماع این مقال ، جملگى به و لوله در آمدند. آنان تا مدت هفت روز مشغول ناله و سوگوارى بودند و افغان به چرخ کبود رسانیدند.
در بحرالمصائب گوید:
آن مخدره در آن وقت روى به بقیع آورده و این اشعار را خطاب به مادر قرائت نمود، چنان که گفتى آسمان و زمین را متزلزل ساخت . به نظر حقیر، این اشعار هم زبان حال است که به آن مخدره نسبت داده اند:
ایام ام قد قتل الحسین بکربلاء
ایا ام رکنى قد هوى و تزلزلا
ایام ام قد القى حبیبک بالعرا
طریحا ذبیحا بالدماء مغسلا
ایا ام نوحى فالکریم على القنا
یلوح کالبدر المنیر اذ انجلا
و نوحى على النحر الخضیب و اسکبى
دموعا الخد التریب مرملا

زینب (سلام الله علیها) کنار قبر برادر در اربعین

روایت شده است :
هنگامى که حضرت زینب (سلام الله علیها) و همراهان در روز اربعین به کربلا آمدند، زینب (سلام الله علیها) در کنار قبر برادر، درد دلها کرد و گفتار جانسوزى گفت ؛ از جمله به یاد رقیه (سلام الله علیها) افتاد و زبان حالش این بود:
((برادر جان ! همه کودکانى را که به من سپرده بودى ، به همراه خود آوردم ، مگر رقیه ات را که او را در شهر شام با دل غمبار به خاک سپرده ام !))(21)

زنان مدینه

چون به نزدیکى مدینه رسیدند محمل ها را فرود آورده ، شتران را یک سو خوابانیده و خود مشغول نوحه سرایى بشدند و اسباب شهدا را پیش روى خود پهن نمودند. ناگاه غلغله اهل مدینه بر پا شد و زنان مهاجر و انصار نمایان شدند. حضرت سجاد (علیه السلام) بفرمود تا آنها را استقبال نمودند.
چون چشم زنان مدینه به آن سیاه پوشان افتاد. هنگامه محشر نمودار شد.
شتابان روى به خیمه ها نمودند. چون اهل حرم را بدان حال نگریستند،
که جز حضرت سجاد (علیه السلام) از رجال مراجعت ننموده ، سخت بگریستند. گروهى با حضرت زینب (سلام الله علیها)، جماعتى دور ام کلثوم ؛ هر چند نفر مشغول به یکى از اهل حزم شدند و از حضرت زینب (سلام الله علیها) چگونگى حالات را جویا شدند.
زینب (سلام الله علیها) فرمود: ((به چه زبان شرح دهم که قدرت بیان ندارم ، بلکه از زندگانى خود بیزارم . اى زنان قریش و اى دختران بنى هاشم ! چیزى مى شنوید و حکایتى به گوش مى سپارید. اگر شرح حال شهدا و اسرا را باز گویم ، در مورد ملامتم چگونه زنده باشم ؟))(22)

خبر شهادت حسین به پیامبر (صلی الله علیه واله)

راوى مى گوید: هنگامى که حضرت زینب (علیه السلام) به در مسجد پیامبر(ص ) رسید، چارچوب در را گرفت و فریاد زد: ((یا جداه ! انى ناعیة الیک اخى الحسین و هى مع ذلک لا تجف لها عبرة و لا تفتر من البکاء و النحیب . و کلما نظرت الى على بن الحسین (علیه السلام) تجدد حزنها و زاد و جدها)). اى جد من ! خبر شهادت برادرم حسین (علیه السلام) را براى تو آورده ام . راوى گوید: هرگز اشک از چشمان حضرت زینب (سلام الله علیها) نمى ایستاد و گریه و ناله اش کم نمى شد و هرگاه حضرت على بن الحسین (علیه السلام) را مى دید داغش تازه و غم او افزون مى گشت .(23)

شیون هنگام ورود به مدینه

در روایت دیگر آمده : حضرت زینب (سلام الله علیها) در میان کاروان ، به خواهران و کودکان سفر کرده ، رو کرد و فرمود: ((از هودجها پیاده شوید که اینک روضه منوره جدم رسول خدا (صلی الله علیه واله) نمایان است .))
آن گاه آهى کشید که نزدیک بود روح از بدنش خارج گردد. جمعیت بسیار از هر سو هجوم آوردند، زینب (سلام الله علیها) با ذکر وقایع جانسوز کربلا، مى گریست و همه حاضران صدا به گریه بلند کردند به طورى که گویا قیامت بر پا شده است .
زینب (سلام الله علیها) خطاب به براردش حسین (علیه السلام) مى گفت : ((برادرم حسین جان ! (اشاره به قبرها) جدت و مادرت و برادرت و بستگانت هستند که در انتظار قدوم تو به سر مى برند، اى نور چشمم ، تو شهید شدى و اندوه طولانى براى ما به ارث گذاشتى ، اى کاش مرده و فراموش شده بودم و ذکرى از من نبود.))
سپس زینب (سلام الله علیها) خطاب به شهر مدینه کرد و فرمود: ((اى مدینه ! جدم کجا رفت آن روزى که همراه مردان و جوانان ، با شادى از تو بیرون رفتیم ؟ ولى امروز با اندوه و حزن و با بار سنگین حوادث تلخ و پر از رنج ، بر تو وارد شدیم ، مردان و پسران ما از ما جدا شدند پراکنده شدیم ،))
سپس کنار قبر رسول خدا (صلی الله علیه واله) آمد و گفت : ((اى جد بزرگوار اى رسول خدا! من خبر در گذشت برادرم حسین را براى تو آورده ام .))(24)

ملاقات ام البنین با زینب (سلام الله علیها)

روایت شده : وقتى که اهل بیت (علیه السلام) وارد مدینه شدند، ام البنین مادر حضرت عباس (علیه السلام) در کنار قبر رسول خدا (صلی الله علیه واله) با زینب (سلام الله علیها) ملاقات کرد.
ام البنین گفت : ((اى دختر امیرمؤ منان ! از پسرانم چه خبر؟))
زینب : همه کشته شدند.
ام البنین : جان همه به فداى حسین ! بگو از حسین چه خبر؟
زینب : حسین را با لب تشنه کشتند.
ام البنین تا این سخن را شنید، دستهاى خود را بر سرش زد و با صداى بلند و گریان مى گفت : اى واى حسین جان .
زینب : اى ام البنین ! از پسرت عباس یادگارى آورده ام .
ام البنین گفت : آن چیست ؟ زینب (سلام الله علیها) سپر خون آلود عباس (علیه السلام) را از زیر چادر بیرون آورد. ام البنین تا آن را دید، چنان دلش ‍ سوخت که نتوانست تحمل کند، از شدت ناراحتى بى هوش شده و به زمین افتاد.(25)

یاد جانسوز زینب (سلام الله علیها) در مدینه از رقیه

روایت شده است که وقتى حضرت زینب (سلام الله علیها) با همراهان به مدینه بازگشتند زنهاى مدینه براى عرض تسلیت ، به حضور زینب (سلام الله علیها) آمدند آن حضرت حوادث جانسوز کربلا و کوفه و شام را براى آنها بیان مى کرد و آنها گریه مى کردند، تا اینکه به یاد حضرت رقیه (سلام الله علیها) افتاد و فرمود: ((اما مصیبت وفات رقیه در خرابه شام ، کمرم را خم کرد و مویم را سفید نمود.))
زنها وقتى این سخن را شنیدند، صدایشان با شور و ناله به گریه بلند شد و آن روز به یاد رنجهاى جانگداز رقیه (سلام الله علیها) بسیار گریستند.(26)

سوگوارى کنار قبر مادرش زهرا(سلام الله علیها)

روایت شده است که حضرت زینب (سلام الله علیها) و همراهان ، کنار قبر مادرشان زهرا(سلام الله علیها) (یعنى حدود و سمت قبر آن حضرت ) رفتند. در آن جا نیز شیون به پا شد، زنان و مردان مدینه ، آن چنان مى گریستند که گویى محشر شده است .
زینب (سلام الله علیها) که قافله سالار عزاداران بود، آن قدر ((مادر، مادر)) کرد تا بى هوش به زمین افتاد. وقتى به هوش آمد صدا زد: ((مادرم ! آن قدر تازیانه به بدنم زدند که بدنم مجروح شد)). سپس عرض کرد: ((پیراهن حسین را براى تو سوغاتى آورده ام )). (طبق نقل سید بن طاووس در لهوف ، در آن پیراهن صد و چند سوراخ و بریدگى از آثار تیرها و نیزه ها و شمشیرها بود).
زینب (سلام الله علیها) به مردم مدینه رو کرد و فرمود: ((در کربلا نبودید تا بنگرید که برادرم را چگونه کشتند، این سوراخها که در این پیراهن مى بینید، جاى تیرها و شمشیرها و نیزه هاى دشمن است .))(27)

دستور به سیاه پوش کردن محمل ها

براى رفتن اهل بیت (علیه السلام) به مدینه ، همه نوع امکانات تهیه شد: محملهاى زرین ؛ لباسهاى تجملاتى و رنگین ؛ اسبها و وسایل سوارى ؛ توشه راه براى اهل بیت (علیه السلام) و ماموران محافظ، که سیصد و به روایتى پانصد نفر بودند؛ و هر نوع امکانات دیگرى که لازم بود تام آنها به دستور یزید آماده شد و مسئولیت تمام آنها را به عهده ((عمرو بن خالد قریشى )) و بنابر روایتى ، به عهده ((نعمان بن بشیر)) که از صحابه رسول خدا (ص ) و معروف به صلاح و خوبى بود گذاشت ، و دستور داد با کمال احترام و به هر نحو که خود آنان مى پسندند با ایشان رفتار کنند، تا به مدینه برسند.
همه چیز آماده بود. فقط منتظر بودند که اهل بیت (علیه السلام) بر محملها سوار شوند تا کاروان حرکت نماید.
نخست امام زین العابدین (علیه السلام) از منزل بیرون آمد، آن گاه اجازه فرمود اهل بیت بیرون آیند و سوار شوند. زینب (سلام الله علیها) بلند شد، سایر زنان نیز به پیروى از او بلند شده ، از خانه بیرون آمدند. زنان آل ابى سفیان ، دختران یزید و سایر زنان و دختران مربوطه با گریه و اشک تا در کاخ دارالاماره از ایشان بدرقه کردند.
پس از وداع و خداحافظى با آنان ، زینب (سلام الله علیها) نزدیک کاروان آمد. همین که چشمش به آن محملهاى تجملاتى افتاد که با پارچه هاى زربافت و رنگین پوشیده شده بودند، به یکى از کنیزان همراه خود فرمود: ((به نعمان بن بشیر بگو این محملها را سیاه پوش کن تا مردم بدانند ما عزادار اولاد زهرا هستیم )).
منظور زینب (سلام الله علیها) از این دستور این بود که نشان عزا و سوگوارى همه جا و براى همه کس معلوم باشد. آن روز که حسین (علیه السلام) را کشتند به تمام شهرها و روستاها تبریک گفتند و جشن گرفتند، امروز هم که پیام آور خون شهیدان مسئولیت دفاع از خون آنها را به عهده گرفته است ، باید در هر جا که مى رسد آن تبلیغات شوم و مسموم کننده را خنثى نماید.
نعمان بن بشیر امر زینب بزرگ را اطاعت کرد، تمام محملها با پارچه هاى سیاه که نشان سوگ و عزا بود، پوشانده شد.
همین که خواستند سوار شدند زینب (سلام الله علیها) روزى را که از مدینه بیرون آمدند و رجال و مردانى را که همراهشان بودند و هم اکنون جایشان خالى بود، به یاد آورد تمام زنان و کودکان با ناله و شیون و با چشم گریان هر کدام به زبانى سوگوارى مى کردند از میان مردم که براى بدرقه و خداحافظى آمده بودند، عبور کرده و از دروازه شام بیرون رفتند...
شام غرق عیش و عشرت بود در وقت ورود
وقت رفتن شام را شام غریبان کرد و رفت
در بین راه به هر منزلى که مى رسید به حسب مناسبتها مجلس ‍ سوگوارى تشکیل مى داد و ظلم و ستم هیاءت حاکمه ، و مظلومیت اهل بیت (علیه السلام) را براى مردم توضیح مى داد، تا به مدینه رسیدند(28)

پى نوشت:

1- زینب کبرى ، ص 240.
2-سوره شعرا، آیه 227
3- تذکرة الشهداء، ملاحبیب کاشانى ، ص ‍ 417.
4-کتاب الارشاد ص 479.
5- پیام آور کربلا ص 149.
6-یعنى اى بچه زاده ابوسفیان ، که نیایم پیغمبر، شما را آزاد کرد.
7- پیام آور کربلاص 186.
8-عقیله بنى هاشم ، 49.
9- لهوف ، ص 197.
10- ناسخ التواریخ ص 531.
11- داستان غم انگیز حضرت رقیه ص 37 - 39.
12-زینب عقیله بنى هاشم ، ص 89و90
13-ستاره درخشان شام ، ص 166 و 167.
14-ریاحین الشریعة ج 3 ص 188.
15-ریاحین الشریعة ، ج 3 ص 191.
16-ریاحین الشریعة ج 3 ص 191
17-داستان غم انگیز حضرت رقیه ص 40
18-مرقات الایقان ص 51.
19-ریاض القدس ، ج 2 ص 237.
20- پیام آور کربلا ص 189.
21- حضرت رقیه ، على فلسى ، ص 47.
22-فروغ تابان کوثر، ص 211 و 212.
23-سرشک خن ، ص 139.
24-ریاحین الشریعه ج 3 ص 204.
25- فروغ تابان کوثر، ص 277 و 278.
26-ناسخ التواریخ ص 507
27- اقتباس از مقتل ابومخنف ص 206.
28-پیام آور کربلا، ص 190 تا 192.


[ پنج شنبه 90/9/17 ] [ 12:50 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????