آنچه میتواند اصحاب معرفت را قانع کند، نیل به اندیشهی صائب و انگیزه صالح است. بهترین راه برای چنین مقصد سالمی و برای چنان مقصود عالی که عاکف و بادی را شیدا و عزیز و حضیض را والِه، و پرده نشین و شاهد بازاری را تَیهانْ و بالأخره حکیم حصولی و عارف حضوری را حیران کرده، حرکت در مسیر اسوهی مجاهدان صحنهی نبرد اصغر و اُوسط و اکبر، و اقتدا به قدوهی مبارزان میدان طرد طاغیان عَیّاث و متمرّدان عَیّاش، و اهتدا به هدای امام هادیان علم و عمل، حضرت حسین بن علی بن أبیطالب (ع) است. زیرا این انسان کامل فرشته وش هم اعماق فطرت بشری را شناخته و شکوفا کرده است، هم آفاق سپهر فرشتگی را پیموده و تنزّل داده است.
لذا مظهر اسم اعظم و از بارگاه تشریف خدا با خبر و از کارگاه تکلیفِ خلق آگاه است. چنین کَوْنِ جامع و خلیفهی تامّ الهی میتواند اسمای حُسنای مستخلفُ عنه و صفات عُلیای او را در جامهی جزمِ علمی و در کسوت عزم عملی ارائه نماید و هماره به بشر مُلکی بفهماند که: تا بنده شدی "تابنده" شدی. و به وی تعلیم دهد که « چارهای جز ستیز با اهریمن درون و نبرد با دیو و دَدِ بیرون نیست» به ویژه در شرایط کنونی که فیلهای فضائی ابرههی غرب به عزم هدم کعبه استقلال و آزادی منطقه آمده، هر روز بیپناهان را مقتول، مصدوم و آواره میکنند. برای تبیین برخی از اصول اسلامی که از سنت و سیرت اهل بیت عصمت و طهارت(ع)، مخصوصاً سالار شهیدان استنباط می شود، به تذکّر چند مطلب بسنده میکنیم.
در سایهی بهشت
یکم؛ حکومت و سایر مسائل وابسته به آن از علوم انسانی است و تحقیقِ علوم انسانی بدون تحلیلِ حقیقتِ انسانْ میسور نیست، و بررسی هویّت انسان بدون شهود سیرت و سنّت انسان کاملْ صَعب است و تأمّل تامّ در تاریخ پر افتخار انسان، گاهی چونان امام معصوم حضرت حسین بن علی (ع) بهترین راه برای انسانشناسی از یک سو و معرفتِ عناصرِ محوری حکومت دینی از سوی دیگر است. لذا بر حامیان حکومت دینی لازم است که حیات آن سیاستمدار الهی را الگو قرار دهند.
دوّم؛ انسان کامل و امام معصوم همانند سیّدالشهداء (ع) واسطهُ العِقد و بیت الغزل سلسلهی انسانیت است که کیفیت تزکیه عقلِ بشر و نحوهی تزکیه روح انسان و روش تضحیهی نفس آدمی را بهتر از دیگران آگاه است. لذا مقدار حقّ جامعه بشری و اندازهی تکلیف او را تفکیک کرده، همهی اصول و احکام آن را از رهگذر عقل و نقل، مستحضر و در ابلاغ و اجرای آن امین است. بنابراین، تأسّی به آن حضرت مایهی جذب کمال و پایهی رفع نقص است. از این جا اهمیّتِ تولّی انسانِ کامل معصوم و تبرّی از مخالفان و محاربان وی معلوم خواهد شد.
سوّم؛ انسان کامل و معصوم همچون حضرت أبی عبدالله (ع) در حدّ خود صراط مستقیم الهی است؛ که شناخت واقعی آن امام همام از دیدن موی باریک دقیقتر و اطاعت حقیقی وی از سلوک بر لبهی تیز تیغ دشوارتر است. بهترین راهنمائی به مقصد ناب را باید از زبان صراط مستقیم شنید. زیرا تنها اوست که با مقصود نهائی پیوند زوال ناپذیر دارد و فقط اوست که ارتباط با او سفینهی نجات از تیه و مصباحِ پر فروغِ صحنهی تاریک طبیعت است.
آن حضرت تنها راه رسیدن به هدف والا را پیمودن راه اطاعت خدا معرفی کرد و اعلام داشت: "اگر کسی بخواهد از راه گناه به مقصود برسد، باید بداند که عصیان خداوند سبب میشود او بسیار سریع تکیهگاه امید خود را از دست بدهد و آن چه از او هراسناک است، زودتر گرفتار آن گردد؛ مَنْ حاوَلَ اَمراً بِمَعصِیَهِ الله کانَ أفوَتْ لِما یَرجُوا وَ أسرَعْ لِمَجِیءِ مَا یَحذَر(1). با این بیان نورانی معلوم میشود که هرگز هدف وسیله را توجیه نمیکند، بلکه برای نیل به هدف صحیح، باید از راه درست استفاده نمود، و کژ راهه توان هدایت به هدف سامی را ندارد، و فقط اطاعت خدا در اوامر و نواهی مشتاقانه راه گشای مقصود بَرین است.
چهارم؛ انسان کامل معصوم چونان حسین بن علی (ع) نه تنها از هر بندی آزاد و از هر رسم جاهلی و رسوب وَهمی رهاست، بلکه الگوی حریّت از جهل علمی و آزادگی از جهالت عملی است و چون آزادی کالایی گرانبهاست، هر چیزی نمیتواند هزینهی آن گردد. تنها سَر است که در این مسیر باید قدم شود تا با پا نهادن بر آن بتوان لایق حریّت شد. قرآن کریم در این باره چنین میفرماید: «فَلیُقاتِلْ فِی سَبیلِ اللهِ اَلَّذِینَ یَشرُونَ الحَیاهَ الدُّنیا بِالآخِرَه وَ مَنْ یُقاتِلْ فِی سَبیلِ الله فَلیُقتَلْ أو یَغلِبْ فَسُوفَ نُؤتِیهِ اَجراً عَظِیماً» (2)؛
یعنی کسی که در راه خدا نبرد میکند که دنیا را به آخرت فروخته باشد. چنین مجاهد نستوهی هنگام ورود به صحنهی پیکار، بیش از دو راه ندارد، یا شهادت یا پیروزی. هرگز راه سوّمی به نام تسلیم برای او مطرح نخواهد بود. زیرا ندای راهبردی پرچمدار آزادی این است؛ هَیهات مِنَّ الذِلَّه، یَأبَی اللهُ ذلِکَ وَ رَسُولُهُ وَ المُؤمِنُون وَ حُجُورٌ طابَتْ وَ أنوفٌ حَمِیَّهٌ وَ نُفُوسٌ اَبیّه (3)؛ یعنی فرومایگی با فرازمندی آزادمنشان نبوی و علوی و فاطمی و حسنی و حسینی (علیهم السَّلام) سازگار نیست.
پنجم؛ انسان کاملِ معصوم (ع) از آن جهت که خلیفهی تامّ خداست، نسبت به سایر مردم سمت تدبیر و ارشاد، بلکه اِنعام و اِفاضه دارد و افراد دیگر در کنار مائدهی گستردهی چنین انسان کاملی بهرهمند خواهند بود. مثلاً اگر پرهیزکاران در سایهی بهشت میآرمند و رفاه آنان با ورود به بهشت تأمین میگردد؛ اصل بهشت در سایهی مجاهدتهای انسانهای متکاملی که یا خلیفهی خدایند یا مقتدیان به وی هستند، حاصل میشود. این دو مطلب را میتوان از قرآن کریم و سنّت معصومان (ع) استنباط نمود. یکی آن که پرهیزکاران در ظلّ بهشت به سر میبرند؛ « إنَّ المُتَّقِینَ فِی ضِلالٍ وَ عُیُونٍ » (4) و دیگری آن که بهشت در ظلّ شمشیر مجاهد نستوه آرمیده است. چنان که پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمود: اَلجَنَّهُ تَحتَ ظِلالِ السُّیُوف (5).
اگر بهشت رفتن رهین فداکاری ایثارگرانی است که دنیای خسیس و رخیص را فدای آخرت نفیس کردند، و اگر چنین بهشتی در سایهی جهادِ مجاهدانِ نستوه تأمین میشود، پس متّقیانِ متوسط و پرهیزکارانِ عادی که در سایهی بهشت متنعّماند، مرهون مبارزات راد مردان الهیاند . چه این که دینداری آنان نیز در دنیا در گرو مرزداری پیکارجویان دینی و نام آوران صحنهی ستیز با بیگانه است؛ یعنی اُوساط از مؤمنان در دنیا و آخرت، مرهونِ کوشش مشتاقانه اَوحدی از اهل ایمانند.
در کار عشق، حاجت تیر و خدنگ نیست
ششم؛ انسان کامل معصوم همانند حسین بن علی (ع) چون مُوحّدِ ناب است؛ و توحید خالص از لوث هرگونه دوگانگی منزّه است، لذا در تمام شئون علمی و عملی خود متوجّه خدای سبحان بوده، جهاد او مانند نماز وی، قربان و عامل تقرّب است و مبارزهی وی همسان نماز او معراج و مایهی عروج است. زیرا آنچه دربارهی نماز وارد شده که اَلصَّلاهُ قُربانُُ کُلِّ تَقیٍّ (6)، یا چنین گفته شد: اَلصَّلاهُ مِعراجُ المُؤمِن(7) صبغهی تمثیل دارد، نه تعیین. بنابراین، تمام عبادتهای علمی و عملی انسان کامل، معراج وی خواهد بود. لذا حسین بن علی (ع) چونان امیر المؤمنین(ع) حکومت را نه برای جاه و نه به منظور رفاه شخصی نمیخواستند، بلکه فقط برای برگرداندن احکام فراموش شده و حقوق از دست رفته می طلبیدند، از این جهت آن حضرت (ع) فرمود : اَللّهُمَّ إنَّکَ تَعلَمُ أنَّهُ لَمْ یَکُنْ مَا کانَ مِنّا تَنافُساً فِی سُلطانٍ وَ لا التِماساً مِنْ فُضُولِ الحُطام َ لکِنَّ لِتَرُدَّ (لنُری) المُعالِمَ مِنْ دِینِکْ وَ نَظهَرُ الإصلاحَ فِی بِلادِکْ وَ یَأمَنُ المُظلُومُونَ مِنْ عِبادِکْ وَ یُعمَلُ بِفَرائِضِکَ وَ سُنَنِکَ وَ أحکامِکْ، فَإنْ لَمْ تَنصُرُونا وَ تَنصِفُونا قویَ الظَّلَمَه عَلیکُمْ وَ عَمِلُوا فِی إطفاءِ نُورِ نَبِیّکُمْ وَ حَسبُنَا اللهُ وَ عَلَیهِ تَوکَّلنَا وَ إلیهِ أنبِنا وَ إلیهِ المَصِیر(8).
نی طالب حجازم و نی مایل عراق
نی در هوای شامم و نی در خیال طوس
تسلیم حکم ازل را چه احتیاج
غوغای عالم و جنبش لشکر، غریو کوس
در کار عشق، حاجت تیر و خدنگ نیست
آنجا که دوست جان طلبد، جای جنگ نیست (9)
هفتم؛ انسان کامل مانند سیّد الشهداء (ع) تمام کارهای خود را برای وجه الله انجام میدهد و هیچ سپاس و ثنائی از کسی توقّع ندارد؛ « لا نُریدُ مِنکُمْ جَزآءً وَ لا شُکُوراً » (10). کسی که تمام همّت او وجه الله باشد، از مصادیق بارز وجه الله خواهد بود. زیرا وجیه نزد خداست، و هر انسان کاملی که مصداق وجه الله شد، سهمی از بقا داشته، مظهر تامّ خدای سبحان است که باقی مطلق است و همه چیز محکوم هلاکند، مگر وجه او، « کُلُّ شِیءٍ هالِک إلا وَجهَهُ » (11). از این منظر انسان کامل را « بقیّهُ الله » گویند. زیرا سند دوام او را خدای باقی امضا فرموده است و گروهی که پیوندی با وجه خدا داشته، در راستای رضای او کوشش نموده و سعی میکنند، اُولوا بقیّهاند؛ یعنی صاحبان بقا و لاثقان دوام. برای نیل به وجه اللّهی جز گذر از وجاهت خلقی، راه دیگر نیست. برای رسیدن به چشمهی بقاء، جز عبور از دالان فنا مسیر دیگری نخواهد بود.
تنها راه هستی، نیستی است و راه مستقیم وجود، معدوم شدن است، آن چه در واژهی عدم و لغت نیستی تعبیه شده، همانا ندیدن خود و نخواستن رضای خویش است؛ نه نبودن و از بین رفتن واقعی. زیرا هرگز عدم محض، کمال نبوده، نیستی صرف مسیر ارتقا نخواهد بود. اگر در ادبیات تازی و فارسی سخن از فنا برای بقا و نیستی برای هستی و عدم برای وجود مطرح میشود، مقصود همین است که اکنون به اشارت رفت.
***
روز اول محرم، وجود مبارک امام هشتم بسیار غمگین بود، ابن شبیب به خدمت حضرت مشرف شد، دید حضرت بسیار غمگین است. عرض کرد: چرا غمگین هستید؟ فرمود: امروز اول محرم است. تو اگر بخواهی گریه کنی، اگر میخواهی برای چیزی گریه کنی، بر ابی عبدالله گریه کن! ... او که رفت، نگذاشتند جامعهی ما طعم عدالت را بچشد، طعم عقل را بچشد... عرض ادب کردن به اهل بیت(ع) برای خود ما فضیلت است. چون گریه کردن ما را مسلح میکند. شما در دعای کمیل می خوانید که گریه سلاح مؤمن است، اسلحهی مؤمن است. اگر کسی اهل جهاد بود، خواست مبارزه کند، با دست خالی که نمیتواند بجنگد. اگر خواست با دشمن بجنگد، سلاح او تفنگ و گلوله است، اگر هم خواست با غرور و منیت و خودخواهی و نفس اماره بجنگد، این در دعای کمیل آمده است:و سلاحه البکاء.
این گریهی خالصانه به درگاه خدای سبحان، آدم را مسلح میکند. حالا گریهی خاضعانه در عبادت و غیرعبادت یک اثر دارد، گریه برای سالار شهیدان یک اثر دارد. این گریه ما را به ولایت نزدیک میکند، به امامت نزدیک میکند، به علاقه به آنها نزدیک میکند... دربارهی خود سیدالشهداء، حسین بن علی بن ابیطالب (سلام الله علیه) گفتند: انبیای الهی گریه کردند، وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گریه کرد. فاطمه زهرا و علی بن ابیطالب (علیهما آلاف التحیّه و الثناء) گریه کردند...
_________________________________________________________________________________پینوشت:
1. تُحف العقول/ ص248
2. نساء / 74
3. تُحف العقول/ ص241
4. مرسلات / 41
5. نهج الفصاحه/ ج 2 / ص220
6. بحار الأنوار / ج10 / ص 99
7. بحار الأنوار / ج82 / ص248
8. تُحف العقول/ ص239
9. دیوان آتشکده نیّر/ ص109
10. انسان / 9
11. قصص / 88
نویسنده :آیتالله جوادی آملی