الف- داستان ها
دخترک تشنه دنبال امام حسین علیه السلام :
هلال بن نافع می گوید در میان دو صف لشگر (دشمن) ایستاده بودم،دیدم کودکی از حرم امام حسین علیه السلام بیرون آمد، امام به سوی میدان آمد،کودک با گام های لرزان دوان دوان خود را به امام علیه السلام رسانید دامن آن حضرت را گرفت و گفت:یا أبَه!اُنظُر اِلَیَّ فَإنّی عَطشانٌ(ای پدر به من بنگر و ببین من تشنه ام).این تقاضای جگرسوز ازآن کودک شیرین زبان
مانند نمکی بود که بر زخم های امام علیه السلام پاشیده شد،به طوری که اشک از دیدگان حسین علیه السلام جاری گشت و فرمود: بُنَیَّه الله یُسقیکِ فَإنَّهُ وَکیلی(دخترم می دانم تشنه ای خداوند تو را سیرآب کند که او وکیل و پناهگاه من است).هلال گفت: پرسیدم این دختر کیست و با امام حسین علیه السلام چه نسبتی دارد؟ گفتند : او رقیه سلام الله علیها دختر سه ساله ی امام حسین علیه السلام بود.(27)
به تبع عزیزان :
عصر عاشورا که دشمنان برای غارت به خیمه ها ریختند،در درون خیمه ها مجموعا 23 کودک از اهل البیت8را یافتند.به عمر سعد(لعنه الله علیه)گزارش دادند که این 23 کودک بر اثر شدت تشنگی در خطر مرگ هستند،عمر سعد (لعنه الله علیه)اجازه داد به آنها آب بدهند وقتی که نوبت به حضرت رقیه سلام الله علیها رسید آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوی قتله گاه حرکت کرد یکی از سپاهیان دشمن پرسید،کجا میروی؟حضرت رقیه سلام الله علیها فرمود:بابایم تشنه بود می خواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم.او گفت:آب را خودت بخور.پدرت را با لب تشنه شهید کردند!حضرت رقیه سلام الله علیها در حالی که گریه می کرد فرمود:پس من هم آب نمی آشامم.(28)
یادگار پدر :
از کتاب سرور المؤمنین نقل شده است حضرت رقیه سلام الله علیها هر بار هنگام نماز،سجاده ی پدر را پهن می کرد و آن حضرت بر روی آن نماز می خواند.ظهر عاشورا طبق عادت سجاده ی پدر را پهن کرد و به انتظار نشست ولی پس از مدّتی ناگهان دید شمر(لعنه الله علیه)وارد خیمه شد.رقیه سلام الله علیها فرمود:آیا پدرم را ندیدی؟شمر(لعنه الله علیه)بعد از آنکه کودک را در کنار سجاده چشم براه پدر دید،به غلام خود گفت:این دختر را بزن!غلام به این دستور عمل نکرد.شمر(لعنه الله علیه)پیش آمد و چنان سیلی به صورت آن نازدانه زد که عرش خداوند به لرزه در آمد.(29)
صدای پدر :
در کتاب مبکی العیون آمده است،در شب شام غریبان،حضرت زینب سلام الله علیها در زیر خیمه ی نیم سوخته اندکی خوابید.در عالم خواب مادرش حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها را دید و عرض کرد مادر جان از حال ما با خبری؟حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند تاب شنیدن ندارم.حضرت زینب سلام الله علیها عرض کردند پس شکوه ام را به چه کسی بگویم؟حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمودند: من خود هنگامی که سر از بدن فرزندم حسین علیه السلام جدا می کردند حاضر بودم اکنون برخیز و رقیه سلام الله علیها را پیدا کن.حضرت زینب سلام الله علیها برخاستند هر چه صدا زد،حضرت رقیه سلام الله علیها را نیافت با خواهرش امّ کلثوم سلام الله علیها در حالی که گریه می کردند و ناله سر میدادند،از خیمه بیرون آمدند و به جستجو پرداختند؛تا این که نزدیک قتلگاه صدای او را شنیدند. آمدند کنار بدنهای پاره پاره؛دیدند رقیه سلام الله علیها خود را روی پیکر پدر افکنده و در حالی که دست هایش را به سینه ی پدر چسبانیده درد دل می کند.حضرت زینب سلام الله علیها اورا نوازش کرد.در این وقت سکینه سلام الله علیها نیز آمد و با هم به خیمه بازگشتند. در مسیر راه سکینه سلام الله علیها از رقیه سلام الله علیها پرسید:چگونه پیکر پدر را جستی؟او پاسخ داد:آن قدر پدر پدر کردم که ناگاه صدای او را شنیدم که فرمود:بیا اینجا من در اینجا هستم.(30)
سخن با معشوق :
در کتاب بحر الغرائب ج2 قریب به این مضامین می نویسد:حارث که یکی از لشگریان یزید(لعنه الله علیه) بود گفت:یزید (لعنه الله علیه) دستور داد سه روز اهل بیت علیهم السلام را پشت دروازه ی شام نگاه بدارند تا تزئین شهر کامل شود.حارث گوید شب اول من به شکل خواب بودم دیدم دختری کوچک بلند شد و نگاهی کرد دید لشکر از خستگی راه خوابیده اند و کسی بیدار نیست،امّا فوراً از ترسش باز نشست و باز بلند شد و چند قدم آمد به طرف سر امام حسین (ع) که به درختی که نزدیک خرابه دم دروازه ی شام آویزان بود.آری به طرف آن درخت و سر مقدس آمد و از ترس برگشت. تاچند مرتبه. آخر الامر زیر درخت ایستاد و به سر بابایش نگاه کرد،و کلماتی فرمود و اشک ریخت. سپس دیدم سر مقدس امام حسین علیه السلام پایین آمد و در مقابل نازدانه قرار گرفت و رقیه3گفت:السَلامُ عَلَیکَ یا أبَتاه وا مُصیبَتاهُ بَعدَ فِراقِک و اغُربَتاه بَعدَ شَهادَتِک.بعد دیدم سر مقدس با زبان فصیح فرمود:دختر من مصیبت تو و زجر و تازیانه و روی خار مغیلان دویدن تو تمام شد و اسیریت به پایان رسید ای نور دیده چند شب دیگر به نزد ما خواهی آمد برآنچه بر شما وارد شد صبر کن که جزاء و مزد او شفاعت را در بر دارد.حارث می گوید من خانه ام نزدیک خرابه ی شام بود،از این که حضرت به او فرموده بود نزد ما خواهی آمدمنتظر بودم کی از دنیا می رود،تا یک شبی شنیدم صدای ناله و فریاد از میان خرابه بلند است، پرسیدم چه خبرا ست گفتند:حضرت رقیه سلام الله علیها از دنیا رفته است.(31) نیز حضرت حجه الاسلام صدر الدین قزوینی در جلد 2 کتاب شریف ثمرات الحیاه به سند خود آورده است.حضرت رقیه سلام الله علیها لب خود را به بر لب پدرش امام حسین علیه السلام نهاد و آن حضرت فرمود:الیّ الیّ،هلمی،فإذا لک بالانتظار.(ا ی نور دیده،بیا بیا به سوی من که من چشم به راه تو می باشم)و در اینجا بود که که دیدند حضرت رقیه سلام الله علیها از دنیا رفتند.(32)ونیز آمده سر امام حسین علیه السلام را در طبقی گذاشتند و روی آن را با حوله ای پوشاندند و نزد رقیه سلام الله علیها آوردند و جلوی او گذاشتند.رقیه سلام الله علیها گفت:این چیست؟من پدرم را می خواهم،غذا نمی خواهم.گفتند:پدر تو در همین جاست.رقیه سلام الله علیها حوله را برداشت ناگهان سر بریده ای را دید، گفت این سر کیست؟ گفتند سر پدرت می باشد.سر را برداشت و به سینه اش چسبانید و می گریست و چنین می گفت:
یا اَبَتاه!مَن ذَاالَّذی خَضَبَ بِدِمائِک؟یا اَبَتاه!مَن ذَاالَّذی قَطَعَ وَریدَک؟یا اَبَتاه!مَن ذَاالَّذی أیتَمَنی عَلی صِغَرِسِنی؟یا اَبَتاه لِلیَتیمَهِ حَتّی تَکبُرَ...؟یا اَبَتاه!لَیتَنی تَوَسَّدتُ التُراب و لا اَری شَیبَکَ مُخضباً بِالدِّماءِ.(ای بابا جان!چه کسی تورا به خونت رنگین کرد؟چه کسی رگهای گردنت را برید؟چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟دختر بی بابا به که پناه ببرد تا بزرگ شود؟کاش نابینا بودم. کاش خاک را بالش زیر سر قرار می دادم،ولی محاسن تو را خضاب شده به خون نمی دیدم.(33)
غسل جانسوز :
هنگامی که زن غساله بدن حضرت سلام الله علیها را غسل می داد، ناگاه دست از غسل کشید و گفت : سرپرست این اسیران کیست؟
حضرت زینب سلام الله علیها فرمود چه می خواهی؟غساله گفت:این دختربه چه بیماری مبتلا بوده که بدنش کبود است؟ حضرت زینب سلام الله علیها در پاسخ فرمود: ای زن! او بیمار نبوده است؛این کبودیها آثار تازیانه ها و ضربه های دشمنان است. (34) و در روایت دیگر است که آن زن دست از غسل کشید و دستهایش را بر سرش زد و گریست. گفتند چرا بر سر می زنی؟ گفت: مادر این دختر کجاست تا به من بگوید چرا قسمت هایی از بدن این دخترک سیاه شده است؟ گفتند: این سیاهی ها اثر تازیانه های دشمن است.(35)
امانت :
در کتاب ریاض القدس جلد2،آمده هنگامی که مردم شام برای وداع با اهل بیت علیهم السلام آمده بودند حضرت زینب سلام الله علیها از فرصت استفاده های بسیار کرد از جمله اینکه هنگام وداع ناگاه سر از هودج بیرون آورد و خطاب به مردم شام فرمود: ای اهل شام از ما در این خرابه امانتی مانده است جان شما و جان این امانت هرگاه کنار قبرش بروید(او در این دیار غریب است)آبی بر سر مزارش بپاشید و چراغی در کنار قبرش روشن کنید.(36)
درد دل حضرت زینب سلام الله علیها با برادر :
حضرت زینب سلام الله علیها با باران اشک خاک مزار برادر را می شوید.یاد رقیه سلام الله علیها دل عمه اش را آتش می زند او می گوید: برادر جان !همه ی کودکانی که به من سپرده بودی همراه خود آوردم غیر از رقیه ات سلام الله علیها که او را در شهر شام با دلی پر خون و غمبار به خاک سپردم.(37)
ب- مؤیداتی با استناد به کرامات و معجزات
از حضرت رقیه سلام الله علیها و مرقد مطهرایشان در طول تاریخ کرامات متعددی بروز کرده است که به چند نمونه اشاره ای خواهیم کرد.
بگو چند جمله از مصیبت دخترم رقیه سلام الله علیها را بخواند :
مرحوم حاج میرزا علی محدث زاده متوفای محرم 1396 ه.ق فرزند محدث عالی مقام حاج شیخ عباس قمی رضوان الله تعالی علیه،از وعاظ و خطبای مشهور تهران بودند ایشان می فرمودند یک سال به بیماری و ناراحتی حنجره و گرفتگی صدا مبتلا شده بودم،تاجایی که منبر رفتن و سخنرانی کردن برای من ممکن نبود. مسلّم هر مریضی در چنین موقعی به فکر معالجه می افتدو من نیز به طبیبی متخصص و با تجربه مراجعه کردم.پس از معالجه معلوم شد بیماریم آنچنان شدید است که بعضی از تارهای صوتی از کار افتاده و فلج شده و اگر لا علاج نباشد صعب العلاج است.طبیب معالج در ضمن نسخه ای که نوشت دستور استراحت داد و گفت که باید تا چند ماه از منبر رفتن خودداری کنم با کسی حرف نزنم و اگر چیزی بخواهم یا مطلبی را از زن و بچّه ام انتظار داشته باشم آنها را بنویسم ، تا در نتیجه ی استراحت مداوم و استعمال دارو،شاید سلامتی از دست رفته مجدداً به من بازگردد.من هم با چنین پیش آمدی،چاره ای جز توسل به ذیل عنایات امام حسین علیه السلام نداشتم.روزی بعد از نماز ظهر و عصر حال توسل به دست آمد و خیلی اشک ریختم و سالار شهیدان حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام را که به وجود مقدس ایشان متوسل بودم مخاطب قرار دادم و گفتم:یا بن رسول الله6صبر در مقابل چنین بیماری برای من طاقت فرساست.علاوه بر این من اهل منبرم و مردم ا ز من انتظار دارند برایشان منبر بروم.من از اول عمر تا بحال علی الدوام منبر رفته ام و از نوکران شما اهل بیتم،حالا چه شده که باید یکباره از این پست حساس بر اثر بیمارى کنار باشم.ضمناً ماه مبارک رمضان نزدیک است ،دعوتها را چه کنم؟ آقا عنایتى بفرما تا خدا شفایم دهد.به دنبال این توسل، طبق معمول کم کم خوابیدم. در عالم خواب، خودم را در اطاق بزرگى دیدم که نیمى از آن منور و روشن بود و قسمت دیگر آن کمى تاریک در آن قسمت که روشن بود حضرت مولى الکونین امام حسین علیه السلام را دیدم که نشسته است. خیلى خوشحال و خوشوقت شدم و همان توسلى را که در حال بیدارى داشتم در حال رویا نیز پیدا کردم. بنا کردم عرض حاجت نمودن، و مخصوصاً اصرار داشتم که ماه مبارک رمضان نزدیک است و من در مساجد متعدد دعوت شده ام، ولى با این حنجره از کار افتاده چطور مى توانم منبر رفته و سخنرانى نمایم و حال آنکه دکتر منع کرده که حتى با بچه هاى خود نیز حرفى نزنم. چون خیلى الحاح و تضرع و زارى داشتم، حضرت اشاره به من کرد و فرمود به آن آقا سید که دم درب نشسته بگو چند جمله از مصیبت دخترم(رقیه سلام الله علیها)را بخواند و شما کمی اشک بریزید، ان شاء الله تعالى خوب مى شوید. من به درب اطاق نگاه کردم دیدم شوهر خواهرم آقاى حاج آقا مصطفى طباطبائى قمى که از علما و خطبا و از ائمه جماعت تهران مى باشد نشسته است. امر آقا را به شخص نامبرده رساندم. ایشان مى خواست از ذکر مصیبت خوددارى کند، حضرت سیدالشهدا (ع) فرمودند روضه دخترم را بخوان. ایشان مشغول به ذکر مصیبت حضرت رقیه سلام الله علیها شد و من هم گریه مى کردم و اشک مى ریختم، اما متاسفانه بچه هایم مرا از خواب بیدار کردند و من هم با ناراحتى از خواب بیدار شدم و متاسف و متاثر بودم که چرا از آن مجلس پر فیض محروم مانده ام، ولى دیدن دوباره آن منظره عالى امکان نداشت.همان روز، ویا روز بعد، به همان متخصص مراجعه نمودم. خوشبختانه پس از معاینه معلوم شد که اصلا اثرى از ناراحتى و بیمارى قبلى در کار نیست. او که سخت در تعجب بود از من پرسید شما چه خوردید که به این زودى و سریع نتیجه گرفتید؟من چگونگى توسل و خواب خودم را بیان کردم.دکتر قلم در دست داشت و سر پا ایستاده بود، ولى بعد از شنیدن داستان توسل من بى اختیار قلم از دستش بر زمین افتاد و با یک حالت معنوى که بر اثر نام مولى الکونین امام حسین علیه السلام به او دست داده بود پشت میز طبابت نشست و قطره قطره اشک بر رخسارش مى ریخت. لختى گریه کرد و سپس گفت: آقا، این ناراحتى شما جز توسل و عنایت و امداد غیبى چاره و راه علاج دیگرى نداشت.(38)
زن فرانسوی در کنار قبر مطهر :
جناب حجه الاسلام و المسلمین آقاى حاج شیخ محمد مهدى تاج لنگرودى (واعظ) صاحب تألیفات کثیره، در کتاب توسلات یا راه امیدواران صفحه 161، چاپ پنجم چنین مى نویسد:یکى از دوستانم که خود اهل منبر بوده و در فن خطابه و گویندگى از مشاهیر است و مکرر براى زیارت قبر حضرت رقیه بنت الحسین8به شام رفته است،روى منبر نقل مى کرد:در حرم حضرت رقیه3زن فرانسوى را دیدند که دو قالیچه گران قیمت به عنوان هدیه به آستانه مقدسه آورده است. مردم که مى دانستند او فرانسوى و مسیحى است از دیدن این عمل در تعجب شدند و با خود گفتند که چه چیز باعث شده که یک زن نامسلمان به این جا آمده و هدیه قیمتى آورده است؟ چنین موقعى است که حس کنجکاوى در افراد تحریک مى شود. روى همین اصل از او علت این امر را پرسیدند و او در جواب گفت همان گونه که مى دانید من مسلمان نیستم، ولى وقتى که از فرانسه به عنوان ماموریت به این جا آمده بودم در منزلى که مجاور این آستانه بود مسکن کردم. اول شبى که مى خواستم استراحت کنم صداى گریه شنیدم. چون آن صداها ادامه داشت و قطع نمى شد. پرسیدم این گریه و صدا از کجاست؟ در جواب گفتند: این گریه ها از جوار قبر یک دخترى است که در این نزدیکى مدفون است. من خیال مى کردم که آن دختر امروز مرده و امشب دفن شده است که پدر و مادر و سایر بازماندگان وى نوحه سرایى مى کنند. ولى به من گفتند الان متجاوز از هزار سال است که از مرگ و دفن او مى گذرد. برشگفتى من افزوده شد و با خود گفتم که چرا مردم بعد از صدها سال این گونه ارادت به خرج مى دهند؟ بعد معلوم شد این دختر با دختران عادى فرق دارد: او دختر امام حسین (ع) است که پدرش را مخالفین و دشمنان کشته اند و فرزندانش را به این جا که پایتخت یزید(لعنه الله علیه) بوده به اسیرى آورده اند و این دختر در همین جا از فراق پدر جان سپرده و مدفون گشته است. بعد از این ماجرا روزى به این جا آمدم. دیدم مردم از هر سو عاشقانه مى آیند و نذر مى کنند و هدیه مى آورند. متوسل مى شوند. محبت او چنان در دلم جا باز کرد که علاقه زیادى به وى پیدا کردم. پس از مدتى به عنوان زایمان مرا به بیمارستان و زایشگاه بردند. پس از معاینه به من گفتند کودک شما غیر طبیعى به دنیا مى آید و ما ناچار از عمل جراحى هستیم . همین که نام عمل جراحى را شنیدم دانستم که در دهان مرگ قرار گرفته ام. خدایا چه کنم، خدایا ناراحتم، گرفتارم چه کنم، چاره چیست؟ و اندیشیدم که ، چاره اى بجز توسل ندارم، و باید متوسل شوم ... به ناچار دستم را به سوى این دختر دراز کرده و گفتم: خدایا به حق این دخترى که در اسارت کتک و تازیانه خورده است و به حق پدرش که امام بر حق و نماینده رسولت بوده است و او را از طریق ظلم کشته اند قسم مى دهم مرا از این ورطه هلاکت نجات بده. آنگاه خود این دختر را مخاطب قرار داده و گفتم : اگر من از این ورطه هلاکت نجات یابم 2 قالیچه قیمتى به آستانه ات هدیه مى کنم. خدا شاهد است پس از نذر کردن و متوسل شدن، طولى نکشید برخلاف انتظار اطبا و متصدیان زایمان، ناگهان فرزندم به طور طبیعى متولد شد و از هلاکت نجات یافتم. اینک نیز به عهد و نذرم وفا کرده و قالیچه ها را تقدیم مى کنم.(39)
مادر مسیحى با دیدن کرامت از رقیه سلام الله علیها مسلمان شد:
جناب حجه الاسلام و المسلمین آقاى سیّد عسکر حیدرى، از طلاب علوم دینیه حوزه علمیه زینبیه سلام الله علیها شام چنین نقل کردند:روزى زنى مسیحى دختر فلجى را از لبنان به سوریه مى آورد. زیرا دکترهاى لبنان او را جواب کرده بودند.زن با دختر مریضش نزدیک حرم با عظمت حضرت رقیه سلام الله علیها منزل مى گیرد تا در آنجا براى معالجه فرزندش به دکتر سوریه مراجعه کند،تا اینکه روز عاشورا فرا مى رسد و او مى بیند مردم دسته دسته به طرف محلى که حرم مطهر حضرت رقیه سلام الله علیها آنجاست مى روند.از مردم شام مى پرسد اینجا چه خبر است؟ مى گویند اینجا حرم دختر امام حسین سلام الله علیها است. او نیز دختر مریضش را در منزل تنها گذاشته درب اطاق را مى بندد و به حرم حضرت سلام الله علیها مى رود. آنجا متوسل به حضرت رقیه سلام الله علیها مى شود و گریه مى کند، به حدى که غش مى کند و بیهوش مى افتد. در آن حال کسى به او مى گوید بلند شو برو منزل دخترت تنهاست و خدا او را شفا داده است. برخاسته به طرف منزل حرکت مى کند و مى رود درب منزل را مى زند،مى بیند دخترش دارد بازى مى کند.وقتى مادر جویاى وضع دخترش مى شود و احوال او را مى پرسد،دختر در جواب مادر مى گوید وقتى شما رفتید دخترى به نام رقیه سلام الله علیها وارد اطاق شد و به من گفت بلند شو تا با هم بازى کنیم .
آن دختر به من گفت : بگو بسم الله الرحمن الرحیم تا بتوانى بلند شوى و سپس دستم را گرفت و من بلند شدم دیدم تمام بدنم سالم است او داشت با من صحبت مى کرد که شما درب را زدید،گفت : مادرت آمد.سرانجام مادر مسیحى با دیدن این کرامت از دختر امام حسین سلام الله علیها مسلمان شد.(40)
ادامه مطلب در
شفاى دوباره :
حجه الاسلام آقاى سید شهاب الدین حسینى قمى واعظ، طى مکتوبى در تاریخ 27 ذى قعده 1414 قمرى برابر 18/2/73 مرقوم داشته اند که:آقاى احمد اکبرى،مداح تهرانى،براى ایشان جریان شفا گرفتن در زندگى دوباره خود را که از عنایات بى بى حضرت رقیه3بود، چنین تعریف کرده است:به دردى مبتلا شده بودم که اطبّا ناامیدم کردند. خلاصه کمیسیون پزشکى تشکیل و بنا شد مرا عمل کنند.قبل از عمل به من گفتند ممکن است عمل خوب باشد و ممکن است بد.عمل کردند و نتیجه اى مثبت بعد از عمل حاصل نشد معاینه می کردنند تا اینکه روزی به من گفتند مرگ تو حتمی است وصیت کن و با زن و بچه ات دیدار و خداحافظى نما. من هم دست و پایم بسته و روى تخت افتاده بودم، فرستادم همه آمدند.وصیت کرده جریان را گفتم و با بچه ها دیدار و وداع کردم. از جمله طفل کوچکى بغلى بود که او را خم کردند و من صورتش را بوسیدم. همه گریان و افسرده از اطاق بیمارستان بیرون رفتند تا براى تحویل گرفتن جسد من و جریان مرگ و دفن و ناله آماده شوند. با همان وضع دردناک متوسل شدم به حضرت رقیه سلام الله علیها و اشعارى و ذکر توسلى داشتم. چند لحظه نگذشت که دیدم خانمى مثل ماه پاره جلوى تخت من حاضر شده و مرا با اسم و شهرت صدا زد: برخیز.تعجب کردم.این کیست که مرا مى شناسد و اسمم را مى برد؟ گفتم لابد دختر یکى از هم اطاقیهاى من است که براى احوالپرسى آمده است. دوباره فرمود: پاشو.گفتم: نمى توانم،دست و پایم بسته است و حقّ حرکت ندارم فرمود:کجا دست و پاى تو بسته است؟ بلند شو. نگاه کردم دیدم دست و پایم باز است. فرمود: چرا بلند نمى شوى؟گفتم:عمل کرده ام و نباید از جا حرکت کنم.گفت :کجا را عمل کرده اى؟ ببینم.نگاه کردم، دیدم اصلا اثرى از عمل در بدن من نیست و جاى عمل جوش خورده،کانّه عملى واقع نشده است. تعجب کردم. پرسیدم شما کى هستید؟ فرمودند: مگر مرا صدا نکرده،و به من متوسل نشده بودى؟ و از نظرم غایب شد. با سلامت کامل از تخت برخاستم و لباسم را پوشیدم و بیرون آمدم و جریان کرامت و عنایت بى بى را به همه گفتم و من هم در خیلى از منابر و مجالس این معجزه تکان دهنده را نقل کرده ام.(41)
آستان مقدس
من گلابم بوى گل جویید از من زآنکه آید
بوى دلجوى حسین از خاک پاک با صفایم
اى (رسا) از آستانش هر چه خواهى آرزو کن
عاجز از اوصاف این گل مانده طبع نارسایم
چنانکه در بخش اسناد آوردیم سنگ نوشته ی موجود در درگاه حرم مطهر سندی معتبر بر صاحب بقعه و شرافت این مکان دارد و این حرم در قرون اخیر بارها مورد تعمیر و بازسازی قرار گرفته است. یک بار در سال 1280 هجرى قمرى به دست یکى از سادات محترم به نام سید مرتضى انجام شده وآخرین تعمیر آن قبل از سالهاى اخیر نیز به وسیله میرزا على اصغر خان اتابک امین السلطان صدراعظم ایران در سال 1323 هجرى قمرى انجام گرفته است،در مورد تعمیر اخیر،مرحوم علامه سید محسن امین عاملى متوفاى 1371 هجرى قمرى،اشعارى سروده که بر بالاى درب مرقد حضرت رقیه3نقش شده است و از جمله آنها این دو بیت است،که خود او در اعیان الشیعه نقل مى کند و بیت آخر،ماده تاریخ تعمیر مرقد این مظلومه است.
له ذوالرتبه العلیا على
وزیر الصدر فى ایران جدّد
و قد اَرَّختها تزهو بناء
بقبر رقیه من آل احمد (ص)
در این اواخر، به علت کثرت توجه علاقمندان خاندان اهل بیت علیهم السلام به قبر این دختر معصومه و کوچکى محل و گنجایش نداشتن آن براى زایرین،مرحوم مغفور حاج شیخ نصر الله خلخالى در صدد بر آمد که حرم مخدره راتوسعه دهد و بدین منظور با کمک عده اى از نیکوکاران و محبان این خاندان،خانه هاى اطراف حرم را خریدارى کرد.ولى به خاطر تعصبهاى جاهلانه و طمعکاریهاى مغرضانه جمعى از صاحبان خانه ها از تخلیه بیوت خوددارى کردند.از آنجا که بناى ساختمان جدید به منظور تاسیس یک محل عبادى بود،متصدیان امر نمى خواستند متوسل به زور شوند،با اینکه شرعا چنین حقى را داشتند،لذا تخلیه و تخریب کامل خانه هاى اطراف چندین سال به طول انجامید و چشم علاقمندان و مشتاقان به انتظار بود تا آنکه بحمدالله در نتیجه مساعى و بذل و بخشش بى دریغ بانیان و متصدیان،که اضعاف ومضاعف قیمت استحقاقى را به صاحبان خانه ها پرداخت کردند،در تاریخ 1364 هجرى شمسی برابر 1984 میلادى با حضور بعضى از مسؤلین و مقامات دولتى سوریه و جمعى از علما و روحانیون رسما شروع به ساختمان شد.ضمنا براى اطمینان بیشتر از استحکام بنا مسیر رودخانه اى را که در داخل بناى فعلى بود هر چند قبلا تغییر داده بودند، به طور کلى از ساختمان حرم بیرون بردند،و این تغییر پنج ماه به طول انجامید.سپس شروع به پى ریزى بناى جدید حرم گردید.مجموع مساحت ساختمان تقریبا 4500 متر مربع است که 600 متر مربع تقریبى از این مساحت فضاى باز، و باقى زیربنا است.در قسمت جنوبى ساختمان،مسجدى به وسعت 800 متر مربع (40*20) ساخته شده است که وسعت حرم و رواقهایش در بناى جدید تقریبا 2600 متر مربع گردیده است. (42)
حضرت رقیه سلام الله علیها در آئینه ی اشعار
شعرای بسیار زیادی در قالب مثنوی، قصیده غزل ترجیع بند و رباعی درباره ی حضرت رقیه سلام الله علیها اشعاری بسیار سروده اند که این خود از مؤیدات تاریخی و عرفی وجود نازنین ایشان می باشد. از این دست می توان به شعر سیف بن عمیره از صحابه ی بزرگوار امام صادق (ع) که در بخش اسناد تاریخی ذکر شد و شامل 106 بیت بوده و در بیت 105 اسم خود و در بیت های 73 و 75 عینا اسم علیا مخدره رقیه (س) را آورده است که سند آن هم ذکر گردید اشاره نمود و اشعار دیگری که در طول قرن ها مکرراً سروده شده مؤید این مطلب می باشد ، بعنوان نمونه به یکی از این سروده ها و اشعار اشاره می کنیم :
دیوان کمپانی :
صبا به پیر خرابات از خرابه شام
ببر ز کودک زار، این جگر گداز پیام
که اى پدر ز من زار هیچ آگاهى
که روز من شب تار است و صبح روشن شام
به سرپرستى ما سنگ آید از چپ و راست
به دلنوازى ماها ز پیش و پس دشنام
نه روز از ستم دشمنان تنى راحت
نه شب ز داغ دل آرامها دلى آرام
به کودکان پدر کشته ، مادر گیتى
همى ز خون جگر مى دهد شراب و طعام
چراغ مجلس ما شمع آه بیوه زنان
انیس و مونس ما ناله دل ایتام
فلک خراب شود کاین خرابه بى سقف
چه کرده باتن این کودکان گل اندام
دریغ و درد کز آغوش نار افتادم
به روى خاک مذلت ، به زیر بند لئام
به پاى خار مغیلان ، بهدست بند ستم
ز فرق تا قدم از تازیانه نیلى فام
به روى دست تو طوطى خوش نوا بودم
کنون چو قمرى شوریده ام میانه دام
به دام تو چو طوطى شکر شکن بودم
بریخت زاغ و زغن زهر تلخم اندر کام
مرا که حال ز آغاز کودکى این است
خداى داند و بس تا چه باشدم انجام
هزار مرتبه بدتر ز شام ماتم بود
براى غمزدگان صبح عید مردم شام
به ناله شررانگیز بانوان حجاز
به نغمه دف و نى شامیان خون آشام
سر تو بر سر نى شمع ، ما چو پروانه
به سوز و ساز ز نا سازگارى ایام
شدند پردگیان تو شهره هر شهر
دریغ و درد ز ناموس خاص و مجلس عام
سر برهنه به پا ایستاده سرور دین
یزید(لعنه الله علیه)و تخت زر و سفره قمار و مدام
ز گفتگوى لبت بگذرم که جان به لب است
کراست تاب شنیدن ، کرا مجال کلام؟(46)
پی نوشت ها :
1- ملحقات احقاق الحق مرعشی نجفی متوفای 1414 ق ج 33 ص 61 چاپ اول.
2- برگرفته از سخن ناشر از کتاب جستاری دقیق در زندگی کوتاه و پربار امّ الائمه فاطمه ی زهرا (س) محمد اراکی.
3- شمع سوزان خرابه ی شام.
4- بحار الانوار ج 15 ص 39.
5- الارشاد شیخ مفید;ج 2 ص20.
6- منتهی الامال ج 2 ص 401.
7- الارشاد ج 2 ص 135.
8- در کربلا چه گذشت؟ ص 722.
9- ستاره ی درخشان شام ص 197،به نقل از سرگذشت جان سوز حضرت رقیه3ص 9،به نقل از المعالی السبطین ج 2 ص 214.
10- حسین علیه السلام کیست؟ ص274.
11- شمع سوزان خرابه ی شام ص 21 به نقل از خورشید خرابه ی شام ص 28و29.
12- پایگاه اطلاع رسانی آل البیت8.
13- مجموعه ی زندگانی چهارده معصوم ج1 ص 632،به نقل از کافی مرحوم شیخ کلینی;ص 420،اخبار الطوال دینوری ص 262و ابصار العین فی مشهد الحسین(ع) ص 368.
14- در کربلا چه گذشت؟ ترجمه ی نفس المهموم ص722.
15- ستاره ی درخشان شام رقیه 3دختر امام حسین (ع) ص199.
16- منتخب التواریخ حاج میرزا هاشم خراسانی ص388 باب ششم.
17- ستاره ی درخشان شام ص13 به نقل از کرامات و معجزات خراسانی ص9.
18- جواهر الایقان و سرمایه ی ایمان ترجمه ی فارسی اسرار الشهادات آخوند ملا آقا در بندی شیروانی چاپ از روی نسخه ی اصلی خطی ص330.
19- چهره ی درخشان شام به نقل از سرگذشت جانسوز حضرت رقیه3 ص53 به نقل از معالی السبطین ص13.
20- ستاره ی درخشان شام به نقل از کامل بهایی ج2 ص179و فوائد الرضویه شیخ عباس قمی ص113 به نقل از کامل بهایی و منتهی الآمال ص554.
21- فوائد الرضویه فی احوال علماء المذهب الجعفریه ص111.
22- لهوف سید بن طاووس; ص118.
23- اعیان الشیعه قطع رحلی ج7 ص326.
24- ستاره درخشان شام ص21 به نقل از ادب الطف او شعراء الحسین (ع) جلد 1 ص196.
25- المنتخب الطریحی شیخ فخر الدین طریحی ص444 المجلس التاسع من الجزء الثانی.
26- شمع سوزان خرابه ی شام سید محمد نبوی میرزا مهدی آقا بابایی مؤسسه ی فرهنگی مذهبی قائمیه ی اصفهان.
27- سوگنامه ی آل محمّد ص340 به نقل از انوار الشهاده مطابق نقل الوقایع الحوادث ج3 ص192.
28- ستاره ی درخشان شام ص201به نقل از سرگذشت جان سوز حضرت رقیه3 ص29 به نقل از ثمرات الحیاه ج 2 ص38 .
29- ستاره ی درخشان شام ص203 ص26 به نقل از حضرت رقیه 3تألیف علی فلسفی ص7.
30- ستاره ی درخشان شام ص204 به نقل از سرگذشت جان سوز حضرت رقیه3 ص27.
31- ستاره ی درخشان شام ص215 به نقل از کتاب حضرت رقیه3 ص26.
32- ستاره ی درخشان شام ص216 به نقل از سخن گفتن سر امام حسین (ع) در0 12 محل ص59.
33- سوگنامه ی آل محمد6ص429،به نقل از منتخب طریحی، به نقل از معالی السبطین ج2 ص170.
34- 200داستان از فضائل مصائب و کرامات حضرت زینب،3ص164، ، به نقل ازالوقایع الحوادث ، ج5 ، ص81.
35- 200داستان از فضائل مصائب و کرامات حضرت زینب3 ، به نقل از مرعاه الایقان، ص52.
36- ستاره ی درخشان شام، ص221، به نقل از زینب فروغ تابان کوثر، ص370.
37- 200داستان از فضائل مصائب و کرامات حضرت زینب3،ص221، به نقل از ناسخ التواریخ ، ص507.
38- ستاره ی درخشان شام ص264 به نقل از توسلات و راه امید واران ص173.
39- ستاره ی درخشان شام ص268.
40- ستاره ی درخشان شام ص270 .
41- ستاره ی درخشان شام ص272 .
42- ستاره ی دخشان شام ص249 .
43- ستاره ی درخشان شام ص252 .
44- مدایح و مراثی چهارده معصوم8 ج1 ص256 .
45- ستاره ی درخشان شام ص243 .
46- دیوان کمپانی مرحوم حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی ص112 .