عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر) |
نظریه سوم : سرپیچی از بیعت یزید و ابن زیاد (4) تعداد زیادی از اندیشمندان اهل سنت با آنکه درباره ویژگی ها ، باورها و کارنامه یزید و شخصیت امام حسین و دیگر مسایل مربوط ، از انصاف نگذشته اند ، انتقال قدرت به او را نامشروع و بدعت تلقی کرده اند ، ولی در مورد فلسفه قیام کربلا دچار اشتباه شده ، آن را تنها در واکنش به بیعت خواهی یزید یا حتی رد بیعت و تسلیم نشدن به عبیدالله بن زیاد دانسته اند.گرچه همه به یک روش سخن نگفته اند ، اینها طرح چنین فلسفه ای را برای انقلاب کربلا به طور مستقیم یا غیر مستقیم با ندامت و پشیمانی یزید و به اصطلاح همدردی و خوشرفتاری او با اسیران کربلا پیوند و گره زده ، خواسته اند نشان دهند که یزید هم از رخداد کربلا راضی نبود و میزان دشمنی او با حسین تا این حد نبوده اینها مسأله امان خواهی و صلح طلبی امام حسین را با تأکید گزارش کرده اند.این دسته از اهل سنت باور کرده اند که امام حسین نخست دعوت مردم کوفه را جدی پنداشت و به آن اعتماد کرد و عازم آن شهر شد ، ولی پس از شهادت مسلم بن عقیل ، تصمیم وی تغییر یافت و به یکی از این سه اقدام راضی شد : 1 بازگشت به مدینه 2 رفتن به یکی از مرزهای جهان اسلام . 3 تسلیم شدن به یزید نه به ابن زیاد . اما بن زیاد او را وادار به جنگ کرد و تنها تسلیم شدن به خودش را راه فرار از جنگ معرفی کرد .امام حسین نیز از این ننگ سرباز زد و حاضر نشد دست بیعت به عبیدالله بدهد . علاوه بر این عده ای از اهل سنت ، با طرح گزارش های بی اساس و بی پایه برخی منابع مبنی بر حسن رفتار یزید با اسیران و اظهار حزن و اندوه برای حسین بن علی دلیل دیگر برای ادعای شان دانسته اند و فلسفه عاشورا را در رد بیعت با ابن زیاد از سوی امام حسین و انعطاف پذیری ابن زیاد در برابر امام حسین جسته اند از این رو ، ابن زیاد مورد نفرین یزید قرار گرفت .در واقع به نظر این افراد ، اگر امام حسین با ابن زیاد بیعت می کرد و یا ابن زیاد بیعت حسین با یزید را قبول می کرد هرگز فاجعه کربلا پدید نمی آمد . این نظریه چنین نقد شده است که: این نظریه بر مبنای سه عنصر شکل یافته و با اثبات آنها قابل بررسی است.1 .اعتماد به مردم کوفه ، پذیرش بیعت یزید از سوی امام حسین و نارضایتی یزید از قتل امام حسین و اظهار حزن و اندوه او در این باره و خوش رفتاری او با اسیران کربلا.با دقت و تأمل در منابع تاریخی ، بی پایه هر سه عنصر به دست می آید و پس از اثبات واهی بودن آنها ، این نظریه نیز بدون پشتوانه می شود ارزش علمی و واقعیت نمای خود را از دست می دهد . چنان چه درمنابع تاریخی ثابت شده که آگاهی و شناخت امام حسین از مردم کوفه ، بیش از هر کس بود و بی وفای آن مردم چنان آشکار بود که حتی دیگران چون عبدالله بن عمر آن را گوش زد کردند .به همین دلیل ، اعتماد به مردم کوفه و دعوت آنان نمی تواند کل فلسفه قیام کربلا باشد . 2 . پذیرش سیعت از سوی امام حسین به شدت مورد تکذیب تاریخ نگاران قرار گرفته است . طبری از عقبته بن سمعان که از مدینه تا مکه و از آنجا تا کربلا و شهادت امام حسین را همراهی کرده است نقل می کند که در تمام مدت ، امام حسین از مدینه تا عاشورا بر رد بیعت یزید پای فشرد و حتی یک بار حاضر نشد بیعت او را بپذیرد .و حتی مهمترین هوادار یزید در میان اهل سنت یعنی ابوبکر بن عربی و شارحان کتابش از جمله محمد عزت دروزه ، بر این حقیقت اعتراف ، و رد بیعت یزید را موضع ثابت و انعطاف ناپذیر حسین بن علی معرفی کند . 3 مسئله حزن و اندوه یزید نیز تظاهر و فریبی بیش نبود و تاریخ نگاران اهل سنت خود تصریح کرده اند که یزید در آغاز ، سر بریده امام حسین را به چوب زد و می خواست عیال او را به شامیان اهدا کند یا بفروشد . اما بر اثر فعالیت های اسیران ، به ویژه امام سجاد و عمه اش زینب مردم شام بیدار گردیدند خشم و نفرت عمومی بر ضد یزید و عمال او بر انگیخته شد . در نتیجه یزید مجبور گردید سرانجام تظاهر به اندوه نموده از جنایات خود اظهار ندامت کند .
نظریه چهارم : انتقام خون مسلم بن عقیل . (5) یکی از انحرافات روشنی که در برخی منابع تاریخی اهل سنت راه یافته ، طرح انتقام جوی مسلم بن عقیل از سوی بازماندگان وی و سپس تایید آن از سوی حسین بن علی است . طبری در یکی از گزارش های خود درباره حوادث و اخباری مربوط به سفر امام حسین بسوی عراق آورده است : بکیر بن المشعبده گفت : بلی من از کوفه خارج نشدم تا آنکه مسلم وهانی بن عروه به قتل رسیدند . و آن دو را در حالی دیدم که با پای شان در بازار کشیده می شدند... حسین بن علی گفت:انا لله و انا الیه راجعون رحمت الله علیهما و این کلمات را چندین بار تکرار کرد ... بنی عقیل با شنیدن قتل مسلم گفتند تا انتقام نگیریم آرام نمی گیریم یا آنکه آنچه را برادرم چشید ما بچشیم ... حسین پس از مشاهده این وضعیت ، بسوی ما نگاه کرد و گفت : هیچ خیری در زندگی بعد از آنان وجود ندارد . این راویان گفتند : پس دانستیم که عزم آن حضرت بر ادامه سفر جزم گردیده است .این نظریه چنین نقد شده است ، این نطریه بنا بر مبانی اعتقادی اهل سنت ، ضعیف تر از آن است که مورد توجه قرار گیرد و درستی اخبار آن پذیرفته شود ، زیرا این نظریه ، بر انتقام جوی بی هدف و کینه جوی شخصی تاکید دارد و آنکه امام حسین با پیروی نزدیکان مسلم بن عقیل ، ندای انتقام سر داد و با اظهار احساسات آنان به انتقام جوی وادار شد . این در حالی است که شرایط لازم برای انتقام و خون خواهی فراهم نبود .اهل سنت خود در منابع نخستینش امام حسین را جزء اهل بیت دانسته اند که خداوند خود در باره آنان فرموده است : انما یرید لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا ، همانا خداوند اراده کرده است تا پلیدی را از شما خاندان پیامبر بردارد و به شما پاکی کامل بخشیده است .در احادیث فراوان ، آن حضرت از سوی پیامبر بعنوان ( سبط من الاسباط ) ، (( سید الشباب اهل الجنه )) ، ( بضعه منیً ) معرفی شده است و رسول گرامی اسلام تأکید کرده است : خداوندا کسی که حسین را دوست بدارد ، دوست بدار بنا بر این ، آیا قیام ، شهادت و اسارت خاندان ، بر اساس خون خواهی صرف در مورد آن حضرت مفهوم دارد ؟ 2 در هیچیک از این منابع ، تردید و سستی امام حسین در مورد ادامه حرکت وی بسوی کوفه گزارش نشده است تا مسئله شهادت مسلم بن عقیل سبب عزم دوباره وی بر ادامه سفر و مقابله با حکومت یزید شده باشد . امام حسین از همان آغاز حرکت بسوی کوفه ، اهدافی روشن و عزمی جزم داشت و در ادامه نیز هرگز نه در مکه و نه در مسیر های منتهی به کربلا و حتی عاشورا ، کمترین تردیدی در عزم او وارد نشد و تردیدی در انتخاب راه و پیمودن مسیر نشان نداد .3 . نسبت دادن انتقام خواهی و احساسات گرای به حسین بن علی ، علاوه بر ایراد اعتقادی و دینی ، اشکال عقلی نیز دارد و آن نبود شرایط مناسب برای خون خواهی و انتقام طلبی است ،زیرا با شنیدن خبر شهادت مسلم بن عقیل ، بی وفای و عهد شکنی مردم کوفه آشکار شده ، افراد خیلی معمولی و حتی نا آگاهان بر شکست ظاهری قیام امام حسین اطمینان پیدا کردند . با وجود چنین اطمینانی درباره شرایط نا مساعد و پیش بینی شکست قیام از سوی همگان ، چگونه می توان اقدام به خون خواهی کرد ؟ آیا این اقدام در صورت نداشتن ایراد شرعی ، جزء خود کشی مفهومی دارد ؟ آیا چنین اقدامی ، از رهبری آگاهی چون حسین قابل تصور است و شخصیت و مقام وی ، چنین احتمالی را ممکن می سازد ؟ 4 دیدگاه مذکور ، با دیگر گفته ها و اظهار مواضع آن حضرت که در مواقع گوناگون و شرایط متفاوت بیان شده است ، سازگاری ندارد .این خطبه ها و سخنان – که ذکر می شود – اهداف و فلسفه انقلاب کربلا را بیان داشته ، برای همگان و تاریخ روشن می سازد ، در سخنان آن حضرت ، حتی یک مورد نیز خون خواهی مسلم بن عقیل ، هر چند به عنوان زمینه یا بخشی از اهداف آورده نشده است .اگر انتقام مسلم بن عقیل به عنوان عامل وجودی یا حتی یکی ا ز این عوامل در انقلاب کربلا مطرح می بود ، باید از این زمان به بعد ، به عنوان یکی از اهداف از سوی امام حسین اعلام می شد و در روز عاشورا ، از زبان آن حضرت یا یکی از یاران وی مطرح می شد و در تاریخ گزارش می شد .(6) این منبع نقل می کند که فحدثنی ذکریا بن یحیی الضریر ... قال حدثنا عمار ادهنّی قال قلت لأبی جعفر حدّثنی مقتل الحسین قال فأقبل حسین بن علی بکتاب مسلم بن عقیل کان الیه حتی اذا کان بینه و بین القادسیه ثلاثه امیال لقیه الحر بن یزید التمیمی فقال له این ترید قال أرید هذا المصر قال له ارجع فانی لم ادع لک خلفی خیراً ارجوه فهّم ان یرجع و کان معه اخوه مسلم بن عقیل فقالوا ولله لا نرجع حتی نصیب بثأرنا أو نقتل فقال لا خیر فی الحیاه بعدکم فسار فلقیته أوائل خیل عبیدالله فلما رأی ذالک عدل الی کربلا فأسند ظهره الی قصباء و خلاً کیلا یقاتل الا من وجهٍ واحدٍ فنزل ابنیه و کان اصحابه خمسه و اربعین فارساً و مأته راجل و . . . .
v نظریه پنجم : عدم فلسفه روشن و ابهام است . (7) برخی از دانشمندان اهل سنت هرچند در آغاز گفتار خود مبهم بودن فلسفه قیام عاشورا را ذکر کرده اند یا این انقلا ب بزرگ را بدون مصلحت دینی و دنیایی معرفی کرده اند ولی در ادامه حرفش مستقیم یا اشارتاً به فلسفه آن پرداخته ، مسأله اعتماد به کوفیان و پاسخ به دعوتهای مکرر آنان را مطرح کرده اند یا به اصطلاح دستیابی به حکومت یا قدرت طلبی را انگیزه ای برای آن برشمرده اند .در مجموع با آن همه کلمات ، خطبه ها و سخنانی که از امام حسین و هواداران وی در منابع اصیل اهل سنت مانند تاریخ طبری ، تاریخ یعقوبی ، آثار مسعودی ، بن اعثم کوفی ، ابوالفرج اصفهانی ، بن جوزی ، الکامل ، مقتل خوارزمی و دیگر مآخذ مربوطه هست ، باز اگر کسی اهداف قیام حسینی را مبهم بپندارد ، این مسئله نشان دهنده ناآگاهی مدعی از آنها ، و بی خبری محض او از حادثه عاشورا است .
نظریه ششم : (8) ایجاد عدالت اجتماعی است این نظریه به معاصران روشنفکر آنان تعلق دارد ، معرفی قیام عاشورا به عنوان انقلاب طبقاتی است که بر ضد به اصطلاح طبقه برخوردار و ستمگر و برای عدالت اجتماعی و به نفع طبقه محروم شکل گرفت .نوگرایان اهل سنت در قرن های اخیر، با تأثیر پذیری از تفکرات مارکسیستی و سوسیالیستی ، عاشورا را با این رویکرد تحلیل کرده اند ، آنها قیام امام حسین و عاشورا را بیش از آنکه با دید دینی و با استمداد از مبانی اسلامی تجزیه و تفسیر کنند ، تقابل دو طبقه حاکم و محکوم یا برخوردار و محروم را اصل قرارداده ، حرکت عاشورا را در مقابل حاکمان ستمگر و گروه برخوردار دانسته اند و آن را مبارزه طبقاتی و صرفاً حرکت عدالت طلبانه شمرده اند . یکی از پژوهشگران در این باره می نویسد : بین اهل تسنن ، نویسندگان نوگرایی پیداشده اند که تصویر نسبتاً قابل قبول یا در خور تأملی را از نهضت امام حسین بدست می دهند .این نویسندگان ... ماجرای حسین را نه تنها یک حادثه کوچک و بدون هدف ، که در آن بدون اطلاع خلیفه امام را به شهادت رسانده باشند نمی دانند بلکه عاشورا و شهادت امام حسین اساساً تقابل صریحی است بین دو ایدئولوژی و نگرش به سرنوشت طبقات محروم و ستم دیده جامعه ، بنابر این ، قیام حسین پیش از آنکه از ناحیه مذهبی ایضاح و تحلیل شود ، باید از جهت اصول یک مبارزه طبقاتی برای رهایی محرومان از سلطه حکومتی استشمارگر و طبقه سرمایه داری مورد بررسی قرارگیرد .پژوهشگر مذکور در ادامه بعضی نواندیشان اهل سنت را– که عمدتاً به کشور مصر تعلق دارند ، چون محمود العقاد ، ابراهیم عبدالقادر المازنی ، دکتر طه حسین ، محمد کامل النبا ، خالد محمد خالد ، سید جلال حسینی ، محمد غزالی و دیگران – نام می برد که به این رویکرد توجه داشته اند و فلسفه انقلاب کربلا را عمدتاً با رویکرد اقتصادی و عدالت اجتماعی نگریسته اند و انقلاب کربلا را حرکت محرومان در برابر ثروتمندان یا طبقه فرودست در مقابل طبقه فرادست دانسته اند. این نظریه نیز مورد نقد قرار گرفته است.(9) به این صورت که : تغییر صرفا مادی و اقتصادی ، بیش از دیگر تغییرها از نهضت حسینی و فلسفه آن فاصله دارند و نمی تواند با آرمان حسینی ، واقعیت های تاریخی و وضعیت جامعه هم خوانی داشته باشد ، زیرا : (الف) رهبری این انقلاب را امام حسین به عهده داشت و آن حضرت از نظر مسائل مادی و اقتصادی بدان اهمیت نمی داد و آن را تعیین کننده نمی دانست ، بلکه در زهد ، پاکی و ساده زیستی بی مانند بود ، هر چند عدالت اجتماعی و اقتصادی ، یکی از آرمان های اصلی او را در همه امور تشکیل می داد . پس آن را نمی توان محرک قیام و شهادت او دانست . مردم هوادار او نیز که در کوفه استقرار داشتند ، به هیچ وجه ضعیف تر و محروم تر از دیگر نقاط چون بصره ، مکه ، خراسان ، سیستان و مصر نبودند .از این نظر این نظریه فاقد پشتوانه تاریخی است. (ب) هواداران این نظریه ، کم ترین توجهی به پیام ها ، نامه ها و خطبه های امام حسین ، بازماندگان و یاران آن حضرت نکرده اند.در هیچ یک از این آثار باقی مانده ، موضوع مبارزه طبقاتی و اقتصاد اصل قرار نگرفته و حتی بدان اشاره هم نشده است. هر تحلیلی باید بر اسناد آمارو ارقام مثبتی باشد و از این جهت نیز این دیدگاه فاقد ارزش علمی است.(ج) با این همه ، نمی توان مسئله عدالت طلبی را از فلسفه انقلاب کربلا به دور دانست و می توان با ارزش هایی که امام در صدد احیای آن ها بود ، عدالت اجتماعی را نیز چشید و جامعه را از نظام ظالمانه و دو قطبی رهانید ، به عدالت هر چند نسبی کشاند .منبع مذکور در ادامه فلسفه انقلاب کربلا را از دیدگاه خود امام حسین بیان می کند (طبق گزارشات که در منابع اهل سنت ذکر گردیده ) : با تأمل و بررسی سخنان امام حسین که در منابع اهل سنت گزارش شده است ، می توان اهداف متعدد و فلسفه جامع این انقلاب بزرگ تاریخی را به دست آورد که با صراحت هر چه تمام ، انواع شبهه ها و سوالات مربوط در این زمینه را پاسخ دهد .انقلاب کربلا که یکی از مهم ترین پدیده های اجتماعی بود و چون دیگر پدیده های اجتماعی ، جهات گوناگونی داشت و از فلسفه جامع و عوامل متعددی پیروی می کرد . طبعا نادیده گرفتن این جامعیت و تکیه بر یک بعد و به طور کلی هرگونه یکسونگری ، بزرگترین آفت در فهم صحیح آن به شمار می رود.علاوه بر این ، تنها جامع نگری و ملاحضه همه جانبه عواملی که فلسفه آن را تشکیل می دهند، نمی تواند تمام این حقیقت را در این باره روشن سازد ، بلکه مسئله مهم تر از آن ، سهم درخور و مناسب برای هر یک از عوامل و به حساب آوردن هریک از جهات به اندازه استحقاق آن ، روی دیگر این سکه است . روی هم رفته ، در سخنان امام حسین که برای تبیین و اعلام فلسفه قیام خویش بیان کرده ، عنصری که بیش از همه بر آن تأکید شده است ، عمل به تکلیف الهی و انجام وظیفه دینی است . حضرت ، این تکلیف الهی را در پاسخ عبدالله بن جعفر با صراحت بیان می کند : (( من مأمور به تکلیفی شده ام و بر اساس آن حرکت می کنم )).در مسیر مکه به کوفه هم ، هنگامی که با سپاه بن یزید مواجه می شود از طرف آن ها با تکلیف رفتن به کوفه بیعت با یزید یا توقف در مکانی غیر از کوفه و مدینه رویرو می گردد ، خطاب به یارانش چنین می فرماید : هرکسی سلطان ستمگری را مشاهده کند که محرّمات الهی را حلال می شمارد ، پیمان خدا را می شکند ، مخالف سنت پیامبر است و در میان مردم با گناه و خصومت رفتار می کند و او را با کردار و گفتار تغییر ندهد ، بر خداوند سزاست که آن شخص را در جایگاه سلطان مزبور وارد کند . آگاه باشید ! امویان و کار گزاران آن ها ، پیروی شیطان را ملتزم شده اند ، اطاعت خداوند را ترک گفته اند و به طور آشکار مرتکب فساد می گردند و حدود الهی را به تعطیلی کشانده اند و در بیت المال مسلمانان تبعیض و انحصار روا می دارند و محرمات الهی را حلال می دانند و حلال الهی را حرام می شمارند .امام در جایی دیگر خطاب به همرزمان خود و شاید به لشکر حر بن یزید که آنان را مراقبت می کرد فرمود : شما در جریان هستید ، شرایطی پیش آمده است که مشاهده می کنید دنیا و زمانه دگرگون شده اوضاع تیره و زشت گردیده ... آیا مشاهده نمی کنید که به حق عمل نمی شود و از باطل جلوگیری نمی شود ( در چنین اوضاعی ) باید مومن برای ملاقات خداوند ( شهادت ) آماده باشد و من مرگ در این راه را ، جز شهادت و زندگی با ظالمان را جز ننگ نمی بینم . امام حسین در این خطبه ها عوامل گوناگونی را که در قیام او نقش داشته و در کل ، فلسفه انقلاب کربلا را تشکیل می دهد ، بیان کرده ، و معضلات مختلف جامعه آن روز ، به ویژه حاکمان اموی را برشمرده است . (10) در واقع آن حضرت بر اسا وظیفه الهی و احساس تکلیف شرعی با عوامل ذیل به مبارزه برخواست ، 1- حاکم ستمگر ، 2 -حرام خواری و بدعت گذاری ، 3 -سنت شکنی ، 4 -ستم و زورگویی با مردم ، 5- به حق عمل نشدن و از منکرات نهی نشدن و . . . و این مبارزه را وظیفه هر مسلمان و مومن می داند و تصریح می کند که زندگی در چنین شرایطی جز ذلّت نیست و مرگ را در راه مبارزه با این همه انحرافات سعادت می شمارد .امام در سخنان یاد شده ، به طور صریح اهداف نهضت خود را بیان داشته و در آنها ، هیچ اشاره ای به دعوت مردم کوفه نکرده بلکه دعوت اهل کوفه را در گفت و گو با آنها مطرح کرده است .در مجموع می توان با بررسی سخنان و دیدگاه های امام حسین که رهبر این انقلاب بزرگ تاریخی بود فلسفه این انقلاب را به دو دسته تقسیم کرد :1 . عوامل اصلی و عوامل شتابزا . (11)
الف ) عوامل اصلی 1- مهم ترین هدف و فلسفه عاشورا ، اجرای فریضه امر به معروف و نهی از منکر و عامل دیگر منکرات بود ، نخستین و عمده ترین اولویت کاری و هدف نهضت به شمار می رفت .البته نابودی آن در صورت یاری مردم کوفه می توانست صورت بگیرد . با عهد شکنی آن مردم ، باز از اولویت آن چیزی کاسته نشد امام و یارانش با خونشان بزرگترین پشتوانه حکومت را که وجه دینی و شعار خلافتمندی و اسلام مداری آن باشد ، مورد تهاجم قرار داد و با شهادت خود ، توانست پیام خویش را مبنی بر ناشایستگی یزید برای خلافت مسلمانان و منشأ مفاسد مختلف بودن او را به گوش مردم رساند .امام در واقع توانست نخستین مرحله نابودی نظام یزیدی و به طور کلی خلافت اموی را انجام دهد و با قیام بیداری بخش خود ، پشتوانه ایدئولوژیکی و شرعی یزید وحشت و جهل مردم را به چالش بخواند .
ب عوامل شتابزا : 1- دعوت یزید از ملید بن عقبه برای بیعت گرفتن از امام حسین یکی از عوامل شتابزا بود که بر سرعت این انقلاب و زمان وقوع آن افزود و آن را شتاب بخشید .2 - دعوت کوفیان از امام حسین نیز یکی از عوامل فرعی و شتابزا و صحنه ساز این جریان بود ؛ زیرا همان گونه که می دانیم دعوت مردم کوفه در زمان معاویه نیز مطرح بود و به تدریج آشکار شده ، نامه نگاری های مروان بن حکم به معاویه و سپس نامه نگاری معاویه به امام حسین را در پی داشت .اگر دعوت مردم کوفه یکی از عوامل تعیین کننده می بود ، باید در همان زمان ، قیام حسینی را بر می انگیخت ولی تاریخ نشان داد که در زمان یزید که شرایط شرعی و دینی انقلاب فراهم شد و ولایت عهدی او نیز مزید بر علت گردید ، امام در پاسخ مردم کوفه ، بدان طرز حرکت کرد و کوفه را صحنه انقلاب خود قرار داد . دعوت مردم کوفه توانست هم بر شتاب انقلاب و تعیین مکان و سرزمین آن نقش ایفا کند . [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 6:9 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |