سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

دیدگاههای اهل سنت پیرامون واقعه کربلا :

نظریه اول :

دیدگاه منفعت محور (1) یکی از نخستین واکنش های اهل سنت که از همان آغاز حرکت سیدالشهدا از مدینه شروع شد و در جریان حضور آن حضرت در مکه به اوج خود رسید و در طول مسیر وی به سوی کربلا تداوم یافت، توصیه بزرگان اهل سنت به آن بزرگوار مبنی بر ترک انقلاب در برابر نظام یزیدی ، به دلیل مساعد نبودن شرایط بود. آنان پس از آگاهی از مخالفت امام با بیعت یزید بن معاویه و اقدام آن به خروج از مدینه با مقدمات و برخورد با امام ، بر این نکته پای فشردند که شرایط برای قیام و برانداختن حکومت امویان و پی افکندن نظام اسلامی و مردمی آماده نیست و مردم کوفه ، پایداری و تعهد مداری لازم را برای یاری شما و انجام این فریضه مهم ندارد .یکی از نخستین افرادی که در مسیر امام حسین (ع) با آن حضرت مواجه شده ، زبان به مشورت گشود عبدالله بن مطیع بود که پس از دیدار با امام برای آگاهی از قصد او ، چنین گفت : فدایت شوم . . . هرگاه مکه رسیدی ، هرگز قصد کوفه نکن ، زیرا این شهر نامیمون است و در آنجا بود که پدرت کشته شد و برادرت خوار گردید و به نیرنگ گرفتار شد.ملازم حرم (مکه) باش شما سرور عرب هستی و هیچ فردی از اهل حجاز با شما قابل مقایسه نیست . مردم از هر طرف به سویت جذب می شوند . اگر شما را بکشند ، بعد از شما همگان در معرض خطر قرار میگیریم . این جملات دو مطلب را بیان می کند :
الف شرایط کنونی به طور عموم و اوضاع کوفه و گذشته مردم آن شهر به خصوص ، و سرنوشت امام علی و امام حسن می آموزد که زمینه برای انقلاب و قیام آماده نیست و نباید به یاری مردم کوفه و دعوت آنان دل بست و نمی توان با وعده های آنان قیام کرد.
ب شرایط حجاز بهتر از کوفه است ، دست کم حضور و التزام در مکه و حرم امن الهی ، برای محفوظ ماندن آن حضرت بهتر است . پس اگر بناست آن حضرت جای امنی برای حفظ جانش بجوید ، پناه جستن به کعبه بهتر از مناطق دیگر است از نصایح این افراد به روشنی به دست می آید که افراد یاد شده ، تنها فلسفه نهضت حسینی را در دستیابی به قدرت و بر انداختن یزید از حاکمیت دانسته اند .از این نظر ، به وعده و عُده مردم کوفه و گذشته آنان پرداخته اند و با نظر داشت سابقه کوفیان و کارنامه آن قوم در مورد امام علی و امام حسن و مقایسه پایداری و توانایی آنان با مردم شام و قدرت یزید ، امام را از این اقدام منع و انقلاب حسینی را ناموفق و شکست پذیر پیش بینی کردند . ابوبکر ابن عربی از گفته های این گونه افراد چون بن عمر و بن عباس چنین برداشت کرده است و ضمن اتخاذ موضع جانب دارانه به نفع یزید چنین می افزاید : اگر حسین بن علی بزرگ و بزرگزاده این امت و شریف ترین شخص ، فرزند شریف ترین فرد است ، به امور خانه ، زراعت و دام خود می پرداخت ، به جا می نمود.هرچند مردم حتی بن عمر و بن عباس به او مراجعه کرده ، برای قیام از او دعوت می نمودند ، توجهی بدانان نمی کرد، بلکه مردم را بدانچه پیامبر هشدار داده بود ، متوجه می ساخت و آنچه درباره برادرش فرموده بود و می دید تأمل کرده ، عبرت می گرفت که خلافت از دست برادرش با همه لشکریان زمین و بزرگان مردم که خواستار و هوادارش بودند ، خارج گردید ، چگونه برای او میسر می گردد ، در حالی که بزرگان او را از نهی کرده و باز می داشتند . او در ادامه مشروعیت قیام را زیر سوال برده ، نظرات منفی برخی از اصحاب در مورد قیام می آورد و همکاری نکردن آنان را با قیام ، به عنوان شاهد این امر بیان می کند . در مجموع ، او فلسفه انقلاب را در قدرت طلبی و حکومت خواهی می داند و بر این باور است که شرایط اجتماعی و اوضاع فرهنگی ، سیاسی و قبیله ای آن را مساعدت نمی کرد و برخی از بزرگان صحابه نیز با ظرافت و کیاست ، شرایط یاد شده را درک و به آن حضرت بازگو کردند . عبدالرحمن بن خلدون ، با آن که مشروعیت انقلاب کربلا را می پذیرد و بن عربی را به دلیل موضعه گیری منفی در برابر قیام حسینی و این که امام حسین را مقتول شمشیر جدش می شمارد ، مورد انتقاد شدید قرار میدهد ، در مورد فلسفه انقلاب کربلا موضع مشابه می گیرد. او تسریح می کند که شوکت ، از آن بنی امیه بوده و در اختیار یزید قرار داشت .حسین بن علی از آن شوکت و قدرت محروم به حساب می آمد و از توان یزید نیز آگاهی لازم را نداشت : اما درباره امام حسین و اختلافی که روی داده ، باید گفت چون فسق و تبه کاری یزید در نزد همه مردم آشکار شد پیروان و شیعیان خاندان پیامبر در کوفه ، هیئتی نزد حسین فرستادن که به سوی ایشان برود تا به فرمان وی برخیزند .حسین دید که قیام بر ضد یزید تکلیف واجبی است ، زیرا او متجاهر به فسق است و گمان می کرد خود او به سبب شایستگی و داشتن شوکت و نیرومندی خانوادگی ، بر این امر توانا است .امام درباره شایستگی خود ، همچنان که گمان کرده بود درست بود ، بلکه بیش از آن ، شایستگی داشت ولی درباره داشتن شوکت اشتباه کرد.خدا او را بیامرزد ، زیرا عصبیت صرف در قبیله قریش و عصبیت قریش در قبیله عبدمناف و عصبیت عبدناف تنها در قبیله بنی امیه بود و این خصوصیت را درباره امیه ، هم قریش و هم دیگر قبایل می دانستند و آن را انکار نداشتند .ابن خلدون با اینکه مشروعیت الهی قیام کربلا و شایستگی های امام حسین رهبر انقلاب را از سوی ، و مفاسد فراوان یزید را از سوی دیگر مورد تأکید قرار می دهد ، ولی شرایط را از نظر پشتیبانی مردمی مساعد نمی داند و این قیام را از قبل محکوم به شکست می شمارد .او هر چند با این تحلیل با بن تیمیه ، بن عربی و برخی هم فکران معاصر آنان موافقت نمی کند و قیام امام حسین را صرفا برای دستیابی به قدرت نمی داند ولی ناآگاهی مردم و جود به اصطلاح شاه کلید عصبیت در دست یزید را ، عامل اصلی شکست امام حسین (ع) می داند . بر اساس این دیدگاه ، انقلاب کربلا فقط یک فلسفه داشت ، و آن برانداختن یزید به کمک شیعیان کوفه و به خلافت رسیدن حسین بن علی بود که به دلیل نبود امکانات و نامساعد بودن شرایط و همراهی نکردن عصبیت قریش ، به شکست انجامید .جلال الدین سیوطی نیز خروج امام حسین را برای دستیابی به خلافت ، اصل و اساس فلسفه انقلاب کربلا دانسته است که با اعتماد به وفاداری و اعلام پیروی مردم کوفه همراه شد و سرانجام با فاجعه کربلا پایان یافت .او پس از مطرح کردن دوران حکومت یزید ، به بررسی مخالفت امام حسین در مورد بیعت به یزید می پردازت و می نویسد : اهل کوفه در دوران معاویه با امام حسین مکاتبه کرده خواستار خروج او بر ضد حکومت شده بودند ، ولی او خودداری کرد . اما وقتی برای یزید بیعت گرفته شد ، عزم خود را جزم کرد و به سوی کوفیان رهسپار گردید . از آن پس ، بن زبیر به خروج نظر موافق داد و بن عباس گفت این کار را نکن ابن عمر گفت خروج نکن ، خداوند رسول خدا را بین دنیا و آخرت مخیّر کرد و او آخرت را برگزید و شما پاره تن او هستید و خلافت به شما نمی رسد . بن عمر همواره می گفت : حسین بر من غالب آمد و خروج کرد . ولی اضافه می کند که ، کوفیان نامه ها و پیک های فراوان فرستادند و امام به آن امید حرکت کرد . سرانجام اهل کوفه او را خوار کرد چنان که ویژگی آنان درباره پدر و برادرش نیز چنین بود . حسین هنگامی که از هر جهت خلع سلاح شد ، تسلیم شدن و رجوع به یزید و دادن دست تسلیم به او را مطرح کرد ، ولی لشکریان کوفیان فقط قتل او را در نظر داشتند .از نوشته های حاضر و مطالبی که سیوطی در این باب آورده است ، به ویژه بزرگ نمایی نسایح و مشورت های برخی از اصحاب از جمله بن عمر و اعتماد حضرت به مردم کوفه ، به دست می آید که از نگاه او ، مسئله دستیابی به حکومت و اعتماد به دعوت مردم ، فلسفه و هدف انقلاب کربلا بوده است . شیخ محمد طنطاوی مصری (م 1277) به پیروی از بن خلدون در مورد انقلاب کربلا نوشته است : حسین بن علی از روی خوش گمانی به کسانی که به دعوت او پرداخته بودند و او را برای قیام و قبضه کردن خلافت تحریک می کردند ، اعتماد نمود . از این رو ، قیام کرد ، ولی از طرفی قدرت و شوکت بنی امیه و شدت عمل دستگاه حاکم را به حساب نیاورد و از طرفی دیگر ، فریب کاری مردم عراق را که در گذشته پدر و برادرش را فریب داده بودند ، از نظر دور داشت .عبدالوهاب نجار (م 1360) از دانشمندان معاصر مصری و استاد دانشگاه الازهر نیز با این عده هم فکری نشان داده و درباره انقلاب کربلا آورده است : ظلم است که گفته شود یزید بن معاویه حسین بن علی را اجبارا به سوی عراق فرستاد زیرا حسین به اختیار خود به عراق رفت او تحت تأثیر دو عامل فریب خورد : یکی این که خیال کرد عراقیان که دعوتش کردند ، او را یاری خواهند داد و دیگر اینکه تصور کرد خویشاوندی با رسول خدا چنان مقام اجتماعی به او داده است که می تواند در این مبارزه پیروز شود . محب الدین خطیب مصری (م 1389) که از حاشیه نویسان و شارحان هم اندیش بن عربی است ، در حاشیه العواصم من القواصم پس از گزارش خصمانه نصایح کسانی که امام را از قیام عاشورا باز می داشتند ، می نویسد : این همه کوششی که افراد خیر خواه برای ممانعت از سفر حسین بن علی به کوفه کردند ، که (زیرا این سفر وی به کربلا ) برای خود و اسلام و امت اسلامی تا امروز و تا قیامت نامیمون و زیان آور بود و تمام این زیان ها به سبب جنایتی بود که شیعیان مرتکب شدند ، زیرا آنان بودند که از روی نادانی و غرور و حس فتنه انگیزی و ایجاد اختلاف ، حسین بن علی را برای قیام و سفر به عراق بر انگیختند .شیخ محمد الخضری نیز پس از تخطة قیام حسینی آن را مایه اختلاف و تفرقه امت اسلامی دانستند ! در این باب می نویسد : نهایت امر این است که ان فرد ( حسین ) در صدد طلب امر حکومت بر آمد که شرایط دستیابی به آن برایش آماده نشده بود پس بین او و خواستنش موانیع ایجاد گردید و سرانجام در راه تحصیل آن جان باخت – مبانی این نظریه – این نظریه از نظر مبانی ابعاد مختلفی دارد که با بررسی آن ، مواضع هوی داران آن در مورد انقلاب کربلا و اقدامات امام حسین از یک سو ، و توجه آنان به مسأله خلافت یزید و امویان از سوی دیگر به دست می آید که به قرار ذیل است :
1 .یزید بن معاویه ، خلیفه برحق مسلمانان بود و هرگونه مخالفت در برابر آن ، نامشروع و یا وحدت شکن تلقی می شود ، مقام خلافت به او اجازه می داد هرگونه لازم تشخیص دهد ، در برابر خروج کنندگان ، از جمله حسین بن علی عمل کند و در کربلا نیز اقدامات یزید مشروع و قابل دفاع است . 2 قیام امام حسین بر اعتماد به مردم کوفه و فریب آنان مبتنی بود و حضرت در این باره نصیحت و مشورت بزرگان و صاحب نظرانی چون بن عمر و امام حسین تازه متوجه آن گردید .
2. امام حسین در پذیرفتن دعوت کوفیان و اعتماد بر فرستادگان و نوشته های آنان ، تجربه امیر مومنان و ناکامی برادرش امام حسن مجتبی را نادیده گرفت و از سرنوشت آنان برای شناخت کوفیان و عبرت آموزی در مورد رد دعوت آنان استفاده نکرد .
( نقد این نظریه ) الف : یزید دارای شرایط اساسی از جمله عدالت و فقاهت برای خلافت نبود و اهل سنت عمدتا این معنا را پذیرفته اند .بنابر اسناد معتبر تاریخی ،حدیثی و فقهی آنان،یزید نه تنها فاسق ، بلکه کافر بود و از دانش های اسلامی که برای مقام خلافت لازم است محروم بوده و آگاهی نداشت.از این رو ، بیشترعالمان اهل سنت به جواز لعن او فتوی داده اند،و او را کافر و دارای گناه نا بخشودنی دانسته اند و نقل روایت از وی را جایز نشمرده اند . (ب) انتقال قدرت به یزید از سوی معاویه نیز بر خلاف سنت جاه افتاده نزد اهل سنت انجام گرفت در حالی که مردم عموما به او رضایت نداشتند ، زیرا بیعت یزید با فریب و تهدید صورت گرفت و بنا بر نظر رهبران اصلی مذاهب اهل سنت ، بیعت از روی فریب و تهدید هیچ ارزش حقوقی و آثار شرعی ندارد .اضافه بر این ، پیشگویی های پیامبر در مورد امویان به طور عموم ، و یزید و دار و دسته اش به خصوص از سوی ، و لزوم حمایت حسین بن علی و مقام و منزلت آن حضرت نزد پیامبر از سوی دیگر ، شکی در مشروعیت نداشتن خلافت یزید و لزوم مقابله با او از نظر شرع باقی نمی گذارد. ( ج ) هیچ یک از سپاهیان یزید و فرماندهان آنان اهل اجتهاد نبودند .در صورت وجود چنین توان و زمینه ای نزد برخی از آنان ، به گواهی تاریخ ، آنان مواضع امام حسین را بر حق نمی دانستند و بارها ندامت خود را از مقابله با آن حضرت و به وجود آوردن فاجعه اعلام نمی کردند .در مورد ناصحان و مشاوران نیز این نکته قابل یادآوری است که هیچ یکی از آنان ، مشروعیت انقلاب کربلا را مورد تردید قرار ندادند . ( د ) انتساب جاه طلبی و صرفا حکومت خواهی به امام حسین با تصویری که خود اهل سنت از آن حضرت ارائه کرده اند ، در تضاد است . آنان خود گزارش کرده اند که آن حضرت در شبانه روز ، هزار رکعت نماز می خواند . و در هنگامی که عبیدالله بن زیاد به سر مبارک امام حسین در دار الاماره اهانت کرد و واکنش یکی از اصحاب را که حاضر بود برانگیخت و گفت : این ، سر کسی است که از نظر پدر و مادر، بهترین فرد میان مردم و بهترین بندگان خدا بر روی زمین بود .
(2) و فی هذه السنه وجه اهل الکوفه الرسل الی الحسین (ع) و هو بمکه یدعونه الی القدوم علیهم فوجه الیهم ابن عمه مسلم بن عقیل بن ابی طالب رضی الله عنه . . . قال مات معاویه و الولید بن عتبه بن ابی سفیان علی المدینه فأرسل الی الحسین بن علی لیأخذ بیعته فقال له أخرنی و ارفق فأخره فخرج الی المکه فأتاه أهل الکوفه و رسلهم أنا قد حبسنا انفسنا علیک و لسنا فنحضر الجمعه مع الوالی فاقدم علینا ... قال فبعث الحسین الی مسلم بن عقیل بن ابی طالب بن عمه فقال له سر الی الکوفه ... فخرج مسلم ... و کتب مسلم بن عقیل الی الحسین بن علی یخبره ببیعه اثنی عشر الفا من اهل الکوفه و یأمره بالقدوم ... .منبع مذکور در صفحه 303 می نویسد وقتی که امام حسین با سپاه حُر رو به رو می شود از امام می پرسد از کجا و برای چه آمده ای امام در جواب فرمود من بنا به دعوت شما کوفیان آمدم و دو تا خورجین را که مملو از نامه های کوفیان بود به حر نشان می دهد و می فرماید اگر به دعوت و عهد خود باقی نیستند و از آمدن من کراهت دارید از همان جایی که آمده ام بر می گردم ، اما حُر گفت من از این نامه ها و دعوت ها اطلاع ندارم و از جمله دعوت کنندگان نیستم و و نگذاشت که امام بر گردد و گفت یا پیش بن زیاد به کوفه می روی یا این که راه دیگری که نه برگشت باشد و نه به کوفه ، امام به طرف نینوا حرکت کرد .

نظریه دوم : مأموریت ویژه و شخصی

عده ای از علمای اهل سنت ، پس از نقل برخوردهای متفاوت عده ای از اصحاب چون عبدالله بن عمر و عبدالله بن عباس مبنی به واداشتن امام حسین از هرگونه واکنش های منفی در برابر حاکمیت یزید و تشویق آن حضرت از سوی عبدالله بن زبیر برای قیام بر ضد امویان ، شرایط قیام را نامساعد پنداشته اند . (3) با توجه به شخصیت بی مانند علمی ، اجتماعی و دینی سید الشهدا و آگاهی آن حضرت از اوضاع جامعه آن روز ، به ویژه گذشته کوفیان ، سرانجام به این نتیجه رسیده اند که آن بزرگوار مأموریت ویژه داشته ، و شاید این مأموریت را از راه رویایی که به گونه ای از سوی پیامبر بدو الهام شد و آن حضرت امام را به قیام و خروج به سوی عراق دعوت کرد ، به دست آورده است . یکی از افرادی که این نظریه را طرح کرده است ، محمد ایزد درویزه ، حاشیه نویس العواصم من القواصم است . او پس از بررسی و گزارش اجمالی هشدار برخی اصحاب در مورد قیام بر ضد یزید و توجیهات مختلف به نفع حکومت یزید ، رویای امام حسین را در مدینه به دستور پیامبر مبنی بر قیام وی مطرح کرده و افزوده است : قیام حسین بن علی ، منطق خاص خودش را داشت و او از این جهت دست به قیام زد که برای دیگران نه قابل توجیه است و نه منطقی و قابل دفاع .دکتر ابراهیم علی شعوط یکی از نویسندگان معاصرنیز به این نظر است و می نویسد:به اندازه روایات راویان که به ما رسیده است و همین طور به دلیل تمایلی که در موضع گیری صحیح در این مهم ترین قضیه تاریخی بین عاطفه و عقل داری، می گوییم همه شواهد بر این دلالت دارد که موضع یزید خلیفه در برابر حسین که بر او خروج کرد،کاملا طبیعی و مطابق موازین طبیعی بود، همان گونه که میل ارتکازی در فطرت انسان برای محافظت حکومت و سلطنت حکم می کند و چه بسا مصالح عمومی نیز چنین اقتضایی دارد ، چنان که شواهد به طوری که بر این امرتأکید می کند که موضع حسین نخست در برابر ناصحان ، دوم در مقابل یزید ، غیر طبیعی و مخالف مألوف بشری و مدلول نوامیس پنهانی است .مبنای این نظریه بر پایه گزارشی است که در برخی متون تاریخی آمده و امام حسین بر اساس آن فرموده است : من در رویایی ، پیامبر را ملاقات کردم و رسول خدا به من دستوری فرمود و الان بر اساس آن به پیش رفته ، عمل می کنم. همینطور بنا بر بعضی روایات ، پیامبر فرمود : (خداوند می خواهد تو را شهید و کشته ببیند ) . در برخی روایات هم آمده است که حضرت فرموده است : ( ان الله شاء ان یراهنّ سبایا ) خداوند خواسته است اهل بیت امام حسین را اسیر بنگرد این نظریه مورد نقد و نقادی قرار گرفته که به این صورت بیان می شود.این به جای پاسخ به سوالی در مورد انقلاب کربلا و قیام تاریخی امام پرسش های گوناگونی پدید می آورد ، بدون آنکه پاسخ آنها را ارائه کند ،که می توان به پرسش های زیر اشاره کرد که اگر فلسفه انقلاب حسین آن چیزی باشد که شما اشاره کردید و آن رویای امام باشد پس آن حضرت:الف ) چرا در مدینه باقی نماند و شهادت خود و اسارت عیالش را در آن شهر پذیرا نگردید؟ ب ) چرا در مکه بر اقامت خود نیفزود شهادت و اسارت را در آن شهر استقبال نکرد ؟ ج) چرا به کوفه رفت ؟ اصولا دعوت کوفیان و حرکت آن حضرت به سوی کوفه چگونه قابل توجیه است؟ دوماً : روایت یاد شده ، در هیچ یک از منابع متقدم و معتبر عاشورا از دیدگاه اهل سنت وارد نشده و در سراسر گزارش طبری از ابو مخنف ازیدی وجود ندارد .همین طور در منابع پسین مانند الفتوح بن اعثم کوفی ، تذکره الخواص سبط بن جوزمی ، الارشاد ، مقتل خوارزمی و دیگر منابع هم نیامده است و به همین دلیل ، نمی تواند معتبر باشد.در صورت وجود چنین گزارش هایی در منابع تاریخی یا حدیثی ، نمی تواند در برابر گفته ها ، نامه ها و خطبه های فراوان امام حسین مقاومت کند که در آنها ، به روشنی فلسفه انقلاب خود را بیان کرده است و عوامل گوناگون حرکت تاریخی خود را برشمرده است علاوه بر خطبه ها و نامه های امام حسین که در منابع اهل سنت آمده است و حضرت در آن فلسفه قیام خود را بیان کرده است، جملات دیگری نیز دارد که فلسفه صرفا شهادت طلبی و تکلیف خصوصی او در انقلاب کربلا با آنها نیز سازگار نیست و آن اصرار حسین بن علی است .آیا تن دادن به جبر و داشتن تکلیف ویژه و حکم اختصاصی ، می تواند قیام تاریخی او را اسوه قرار دهد ، او را الگوی مسلمانان و سرمشق دیگران قرار دهد دیگران به او اقتدا کرده ، راه و رسم او را پیشه سازند؟


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 6:9 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????