از سکینه، دختر حسین (ع)، نقل شده است که گفت: یک شب مهتابی بود که در وسط خیمه نشسته بودم. از پشت خیمه صدای گریه شنیدم. با ترس از اینکه زنان چیزی بفهمند، از خیمه خارج شدم؛ در حالی که با خودم می گفتم، نباید خبر خیری باشد. آهسته آمدم تا پدرم را دیدم که در میان اصحابش نشسته بود و در حالی که گریه می کرد، شنیدم که می گوید:« ای قوم من، شما برای این به اینجا آمدید که می دانستید من به سوی قومی می روم که با من با دل و زبان بیعت کرده اند. اما اینک کار دگرگون شده است. شیطان آنها را گمراه کرده و آنها خدا را فراموش کرده اند و اکنون جز کشتن من قصدی ندارند. من نمی خواهم کسی ناخواسته همراه من کشته شود. هر کس از شما که نمی خواهد با من همراه باشد، می تواند برگردد. هنوز وقت نگذشته و راه باز است و سیاهی شب همه جا را گسترده است و شما می توانید برگردید...» هنوز حرف پدرم تمام نشده بود که اصحابش پراکنده شدند. چندنفر چندنفر شروع به رفتن کردند و از آنها جز هفتاد و یک نفر نماند. به پدرم نگاه کردم، دیدم که سرش را پایین انداخته است. گریه راه نفسم را گرفت و ترسیدم که پدرم صدای گریه ی مرا بشنود. هرطور بود جلوی گریه ام را گرفتم و دستم را به سوی آسمان بلند کردم و گفتم:« خدایا، همان طور که آنها ما را واگذاشتند، تو نیز آنها را واگذار و دعایشان را مستجاب نکن و فقر را بر آنها مسلط گردان و شفاعت جدم را روز قیامت، نصیب آنها نگردان...» [1]
یکی از این نویسندگان، برای اینکه سخن خود را معتبر نشان دهد، در ادامه ی این خبر می افزاید:
در ناسخ التواریخ از مروج الذهب نقل نموده که لشگر حسین علیه السلام هزار سوار و صد پیاده بودند و تواند شد که از این جماعت که به جای مانده بودند، در شب عاشورا یکباره متفرق شدند و افزون از هفتاد و دو تن کسی بجای نماند. بالجمله سکینه خاتون فرمود، پس برگشتم بسوی خیمه در حالتی که اشک از دیده های من می ریخت. عمه ام ام کلثوم مرا دید. فرمود تو را چه می شود؟ چون قصه را برای او نقل نمودم، صحیحه کشید و فریاد برآورد: و اجداه، و اعلیاه، و احسیناه، و اقلة ناصراه. پس فرمود: این الخلاص من الاعداء لیت هم یقنعون بالفداء. کجا و چگونه ما از دست دشمنها خلاص خواهیم شد؟ ای کاش به عوض راضی می شدند و مرا به جای برادرم می کشتند [!] و مکشوف باد که این خبر را در اسرار الشهادة و مهیج الحزان و مخزن البکاء نیز از نور العین نقل کرده اند.
برای روشن تر شدن مطلب، ناچاریم نکات چندی را در اینجا یادآور شویم:
1- در این خبر تنها کتاب قابل اعتنایی که نام برده شده، مروج الذهب، نوشته ی مورخ نامدار ابوالحسن مسعودی است ، که با مراجعه به آن ملاحظه می فرمایید در عبارت مسعودی، هرگز سخنی از شب عاشورا نیست . بلکه از زمانی گزارش می دهد که امام حسین (ع) می خواست به سوی کربلا رود. از این گذشته، تعداد همراهان حضرتش در این عبارت پانصد سواره و حدود صد پیاده گفته شده است، نه هزار سواره و صد پیاده که تحریفگران گفته اند و از پیش خود بر تخمین مسعودی افزوده اند.
2- از عبارت اشرف الواعظین، نویسنده ی جواهر الکلام فی سوانح الایام فهمیده می شود که تحریف عبارت مسعودی را ، نخست نویسنده ی ناسخ التواریخ انجام داده و سپس با آن برداشت صد درصد نادرست (پراکنده شدن انصار امام حسین علیه السلام در شب عاشورا) به کتابهای دیگری راه یافته و مشهور شده است. حال باید دید ناسخ التواریخ چگونه کتابی است و نویسنده ی آن چه کسی بوده است؟ آقای هاشمی رفسنجانی در کتاب امیر کبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار در چندین جا از ناسخ التواریخ، جلدهای قاجاریه، سخنانی نقل می کند که نشانگر این معناست که لسان الملک محمد تقی سپهر فردی نالایق بوده است . [2]
شهید مطهری در این مورد می گوید:« تنها صاحب ناسخ التواریخ این اشتباه تاریخی را کرده و نوشته است، وقتی امام حسین در شب عاشورا برای اصحاب خود صحبت کرد، عده ای از آنان از سیاهی شب استفاده کرده و رفتند؛ ولی این مطلب را هیچ تاریخی تأیید نمی کند. تنها اشتباه صاحب ناسخ است و غیر از او هیچ کس چنین اشتباهی نکرده است. و قطعا در شب عاشورا هیچ کدام از اصحاب اباعبدالله (ع) نرفتند و نشان دادند که در میان ما، غش دار و آنکه نقطه ی ضعفی داشته باشد، وجود ندارد.» [3]
3- اگر آن چنان که این خبر ساختگی می گوید: اصحاب امام حسین (ع) از دور حضرتش پراکنده می شدند و از خود بی وفایی نشان می دادند، بی گمان تبلیغاتچی های بنی امیه آن را در بوق و کرنا می کردند ؛ در حالی که می بینیم هرگز در کتب قدیمی، حتی در کتبی که هواداران بنی امیه نوشته اند، خبری از این خبر ساختگی نیست. استاد مطهری می گوید:« اگر در روز عاشورا یکی از اصحاب امام حسین، ضعف نشان می داد و به لشکر دشمن که نیرومندتر بود، ملحق می شد و خودش را به اصطلاح از خطر نجات می داد و در پناه آنها می رفت، برای امام حسین (ع) نقص بود. اما برعکس، از دشمن به سوی خود آوردند. دشمنی را که در امنیت بود، بسوی خود آورده و در معرض خطر قرار دادند ؛ یعنی خودشان آمدند . اما از کانون خطر
اینها، یک نفرهم به آن مأمن نرفت. اگر حسین (ع) قبلا آن غربالها و اعلام خطرها را نکرده بود، از این حادثه ها خیلی پیش می آمد. یک وقت می دیدی نیمی از جمعیت رفتند و بعد هم، العیاذ بالله، بر ضد حسین(ع) تبلیغ می کردند. چون آن کسی که می رود، نمی گوید من ضعیف الایمانم، من می ترسیدم؛ بلکه برای خود توجیهی درست می کند، دروغی می سازد که ما اگر تشخیص می دادیم راه حق همین است ، رضای خدا در این است، این کار را می کردیم. خیر، ما تشخیص دادیم که حق با این طرف است. قهراً برای خود منطق هم می سازند. ولی چنین چیزی نشد، و این یکی از بزرگترین افتخارات حسین (ع) است.» [4]
4- هیچ یک از کتابهای نور العین، اسرار الشهاده، مهیج الاحزان، مخزن البکاء که نقل کنندگان خبر پراکنده شدن انصار امام حسین (ع) در شب عاشورا را به آنها استناد کرده اند، اعتبار ندارد و بی اعتباری هر کدام در میان پژوهشگران تاریخ اسلامی، روشن تر از آفتاب است. [5]
پی نوشتها
1- تحریف شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین (ع) ، محمد صحتی سردری ، انتشارات امبرکبیر ، ص 170
2- امیر کبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار، بیشتر صفحات، بویژه ص 335 ، چاپ جامعه ی مدرسین، قم، 1363 ش
3- حماسه ی حسینی، شهید مطهری ، ج 2، ص 111
4- سیری در سیره ی ائمه ی اطهار (ع)، شهید مطهری، ص 104 ، چاپ اول
5- تحریف شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین (ع) ، محمد صحتی سر دری، انتشارات امیر کبیر، ص172