پـس از صـلح بـا امـام حـسـن ( عـلیـه السـّلام ) مـعـاویـه کـه آمـال پلید خود را برآورده مى دید، رهبرى دولت اسلامى را به عهده گرفت . هدف معاویه از مـیـان بـرداشـتـن حـکـومـت عـلوى ؛ یـعـنـى حـکومت محرومان و ستمدیدگان و نمونه زنده و گـویاى حکومت پیامبر اکرم ( صلّى اللّه علیه و آله ) بود و با به دست گرفتن خلافت ، تـمـامـى ارزشـهـاى اسـلامى و اهداف والاى این دین مبین را زیر پا گذاشت و آرمانهاى بلند اسلام ، قربانى مطامع بى شرمانه او گشت .
جهان اسلامى ، آسایش ، آرامش و امنیت را از دست داد و دچار کابوس هولناکى شد که محنتها و فـجـایـعـى در خود داشت و عبودیت و خوارى بر آن سایه افکند. معاویه از همه ارزشها و سنتها روى گرداند و بر مسلمانان به گونه بى سابقه اى حکومت کرد. ناظران سیاسى ، پیروزى او را پیروزى بت پرستى با تمام پلیدیهایش مى دانند.
((سـیـد عـلى مـیـرهـنـدى )) مـى گـویـد:((بـا رسیدن معاویه به خلافت در شام ، حکومت به نـخـبـگـان بـت پـرسـت پـیـشـیـن بـازگـشـت و جـاى حـکـومـت دمـوکـراسـى اسـلامـى را اشـغـال کـرد و بـت پـرسـتـى بـا هـمـه وقـاحـت و پـلیـدیـهـایـش جان گرفت ، گویى که رسـتـاخـیـزى تازه و آغازى دوباره براى بت پرستى بود. پرچم حکام اموى و فرماندهان سـپـاه شـام هـرجا برافراشته شد، رذالت ، انحراف اخلاقى و کجروى در فضایى وسیع گسترش یافت ...)). (44)
مـسـلمانان در آن حکومت سیاه ، دچار مصایب و مشکلات وصف ناپذیرى شدند که به اختصار، برخى از آنها را یاد مى کنیم :
نابود کردن آگاهان
پسر هند به نابود کردن نیروهاى آگاه اسلامى کمر بست و دست به تصفیه هاى خونینى زد و گروهى از آنان را رهسپار میدانهاى اعدام کرد، از جمله :
1 ـ حجر بن عدى :
((حـجـر بـن عدى کِنْدى )) از بزرگان اسلام و قهرمانان عرصه جهاد و از برجسته ترین طلایگان مجد و سربلندى امت عربى و اسلامى است . او از دست پروردگان زبده و درخشان مکتب امیرالمؤ منین و پایبندان به اهداف و ارزشهاى آن بود. این یگانه و بزرگ ، زندگى خـود را بـراى خـدا فـدا کـرد و هـنـگـامـى کـه زیـاد بـن ابیه جنایتکار و تروریست ، رسماً نـاسـزاگـویى به امیرالمؤ منین ( علیه السّلام )، سپیده اندیشه و فروغ در اسلام و دومین بنیانگذار بناى اعتقادى اسلام پس از پسر عم و رهبرش پیامبر عظیم الشاءن ( صلّى اللّه علیه و آله ) را برقرار کرد، بر او شورید.
زیـاد طـاغـى و مـجرم که مخالفت ((حجر)) را با سبّ امام دریافت ، خون این مجاهد بزرگ را مـبـاح کـرد و دستگیرش ساخته همراه گروهى دیگر از بزرگان مجاهد اسلام ، تحت الحفظ نزد برادر و همکیش جنایتکارش معاویه پسر هند فرستاد.
دسـتـور اعـدام ایـن رادمـردان صـادر شد و جلاّدان آن را اجرا کردند و پیکرهاى معطّر از خون شـهـادت آنـان بـر ((مـرج العـذراء)) به زمین افتاد و راه را براى مردم به سوى زندگى کریمانه اى که ظالمان و خودکامگان در آن سرورى نداشته باشند، روشن کرد.
2ـ عمرو بن الحمق :
یـکـى دیـگـر از شـهـیـدان جـاودانـه اسـلام ، صـحـابـى جلیل القدر ((عمرو بن الحمق خزاعى )) است که از احترام بسیارى نزد پیامبر اکرم ( صلّى اللّه علیه و آله ) برخوردار بود و حضرت در حق او دعا کردند تا خداوند از جوانى بهره مـنـدش سـازد. خـداونـد مـتـعـال دعـاى پـیـامـبـر را اجـابت کرد و عمرو در حالى که به هشتاد سـالگـى رسـیده بود در رخسار مبارکش یک تار موى سپید نیز دیده نمى شد. (45)
عمرو، به ارزشهاى اسلامى واقف و عمیقاً به آن مؤ من بود و در راه آنها با تمام وجود، جهاد مى کرد.
هـنـگـامـى کـه زیـاد بـن ابـیـه جلاد از طرف برادر نامشروعش ، معاویه ، به امارت کوفه مـنـصـوب شـد، بـه جـاسـوسان و اعوان خود دستور داد تا عمرو را تعقیب و بازداشت کنند؛ زیـرا از شـیـعـیان برجسته امام امیرالمؤ منین ( علیه السّلام ) به شمار مى رفت . عمرو با یـار خـود ((رفـاعـه بـن شـدّاد)) بـه طـرف مـوصـل گـریـخـتـنـد و قـبـل از رسـیـدن بـه آنـجـا در کـوهـى پنهان شدند تا استراحت کنند. پلیس محلى به آنان مـشکوک شد و عمرو را دستگیر کرد، لیکن رفاعه فرار نمود. پلیس ، عمرو را تحت الحفظ نزد عبدالرحمن ثقفى حاکم موصل فرستاد و او نیز از معاویه در باب عمرو دستور خواست . پسر هند دستور داد تا عمرو را با نه تیر پیکان پهن (مخصوص شکار جانوران ) از پا درآورند. مزدوران حاکم نیز دستور را اجرا کردند و با اولین تیر عمرو به شهادت رسید، سـرش را بـریـدند و معاویه دستور داد تا آن را در شهر دمشق به گردش درآورند؛ و این نـخـستین سرى بود که در اسلام به گردش درآمد. سپس پسر هند دستور داد سر عمرو را نـزد هـمـسـرش ، ((آمـنـه بـنـت شرید)) که در زندان معاویه به سر مى برد ـ ببرند. آمنه ناگهان به خود آمد و سر بریده همسر را در دامان خود یافت ، از هوش رفت و نزدیک بود جان بسپارد.
پـس از آن او را نـزد مـعـاویـه بـردنـد و گـفـتـگـوى شـدیـدى مـیـان آنـان درگـرفـت کـه دلیـل مـسـخ مـعـاویـه و تـهـى شـدن او از هـر ارزش انـسـانـى اسـت . ایـن مـطـلب را بـه تفصیل در کتابمان ((حیاه الامام الحسن ( علیه السّلام ))) آورده ایم .
3 ـ رشید هَجَرى :
((رشـید هجرى )) از بزرگان اسلام و اقطاب ایمان است . به شدت نسبت به امیرالمؤ منین و وصـى و بـاب مـدیـنـه عـلم رسـول اکـرم ( صـلّى اللّه عـلیـه و آله ) اخلاص مى ورزید. مـزدوران ((زیـاد)) او را دسـتـگـیـر کـرده و دسـت بـسـتـه نزد او آوردند.هنگامى که رشید در برابر آن جنایتکارباغى قرا گرفت ،زیاد براوبانگ زد:
((دوستت ـ امیرالمؤ منین ـ درباره رفتار ما با تو چه گفته است ؟)).
رشید بدون توجه به او و با صدق و ایمان پاسخ داد:
((گفته است که دست و پایم را قطع مى کنید و مرا دار خواهید زد)).
آن خبیث پلید براى تکذیب گفته امام ، گفت :
((هان ! به خدا قسم چنان مى کنم که گفته اش دروغ گردد، او را آزاد کنید...)).
اعوان زیاد، رشید را آزاد کردند، لیکن مدت کمى نگذشت که زیاد از گفته اش پشیمان شد و دستور داد او را احضار کنند، هنگامى که رشید حاضر شد بر او بانگ زد:
((بـهـتـر از آنـچـه کـه دوسـتـت به تو گفته است ، نمى یابیم ، تو اگر بمانى همچنان براى بدخواهى ما مى کوشى . دستها و پاهایش را قطع کنید!...)).
جـلادان بـه سرعت دستها و پاهاى او را قطع کردند، لیکن این رادمرد بزرگ بدون توجه به درد جانکاه خود، شروع به برشمردن پلیدیهاى امویان و ستمهایشان نمود و توده ها را تـشـویـق به شورش بر ضد آنان کرد. ماءموران ، شتابان نزد زیاد رفتند و ماجرا را با وى در میان گذاشتند، او نیز دستور داد زبان رشید را قطع کنند، زبانش را بریدند و در حـالى کـه ایـن مـجـاهـد بـزرگ تـا آخـریـن لحـظـه حـیـات از اعـتـقـادات و دوسـتـى بـا اهل بیت دفاع مى کرد، جان سپرد.
ایـنـهـا پـاره اى از بـزرگان اسلام بودند که به وسیله معاویه تصفیه فیزیکى شدند؛ زیرافضایل اهل بیت را که سرچشمه آگاهى واندیشه اسلامى هستند،نشر مى دادند.
ستیز با اهل بیت (ع )
هـنـگـامـى کـه کـارهـا بـراى مـعـاویـه راسـت شـد، تـمـامـى سـازمـانـهـاى دولتـى و وسایل تبلیغى خود را براى ستیز با اهل بیت که میراث و ودیعه گرانبهاى پیامبر در امت و عـصـب حـسـاس جـامـعـه اسـلامـى هـسـتـنـد، به کار گرفت . این گرگ جاهلى ، خطرناکترین وسایل را براى ستیز با آنان به کار بست از جمله :
1 ـ جعل اخبار:
مـعـاویـه شـبـکـه اى از مـزدوران خود در زمینه جعل اخبار و نسبت دادن آنها به پیامبر، براى کاستن از منزلت و اهمیت اهل بیت ، تشکیل داد. جاعلان نیز گاهى اخبارى در فضیلت صحابه ـ بـراى عـلم کـردن آنـان در بـرابـر خـانـدان وحـى ـ مـى ساختند که امام محمد باقر( علیه السـّلام ) بـیـش از صـد حـدیـث را در ایـن زمـیـنـه بـرشـمـرده اسـت .گـاهـى اخـبارى در مذمت اهل بیت ( علیهم السّلام ) جعل مى کردند.
آنـان هـمـچـنـیـن احـادیـثـى در مـدح و سـتـایش امویان ـ که همیشه با اسلام سرستیز داشتند ـ جعل کردند و فضایل دروغینى به آنان نسبت دادند. این شبکه ویرانگر به همین مقدار اکتفا نـکـرد، بـلکـه اخـبـارى در زمـیـنـه احـکـام اسلامى جعل کردند و متاءسفانه این مجعولات به کـتـابـهـاى صـحـاح و سـنن نیز راه یافت و بخشى از شریعت اسلامى گشت و مصنفان کتب ، متوجه جعلى بودن آنها نگشتند.
گـروهـى از مـحـقـقـان در ایـن زمـیـنـه دسـت بـه تـاءلیـف کـتـبى زدند، از جمله ((محقق مدقق ؛ جلال الدین سیوطى )) کتابى دارد به نام ((اللئالى المصنوعه فى الاخبار الموضوعه )) و در آن ، احادیث زیادى از این قبیل را نام برده است .
((عـلامـه امـینى )) نیز در اثر ماندگار خود، ((الغدیر)) تعداد این احادیث را تا نیم میلیون ثبت مى کند.
به هر حال ، بزرگترین فاجعه اى که جهان اسلامى را رنجانیده و مسلمانان را دچار شرى بـزرگ کـرده ، همین احادیث مجعول است که چهره تابناک اسلام را مخدوش کرده است و پرده اى میان مسلمانان و امامان و احادیث صحیح آنها که از ذخیره هاى اسلام مى باشد، آویخته است .
2 ـ ناسزاگویى به امیرالمؤ منین (ع ):
مـعـاویـه رسماً دستور داده بود که امیرالمؤ منین را سبّ کنند و از کارگزاران و والیان خود خـواسـتـه بـود آن را میان مسلمانان اشاعه دهند و این کار را عنصرى اساسى در استوارى و ماندگارى حکومت خود مى پنداشت .
وابـسـتـگـان حـکـومـت و وعـّاظ السـلاطـیـن در پـى اجـراى خـواسـتـه مـعـاویـه نـه تـنـهـا در مـحـافـل خصوصى و عمومى ، بلکه در خطبه هاى نماز جمعه و دیگر مناسبتهاى دینى ، به سـبّ امـام پـرداخـتـنـد، بـا ایـن اعـتـقـاد کـه شـخـصـیـت امـام را نـابـود و نـام او را مـحو کنند، غافل از آنکه :
چـراغـى را کـــه ایـــزد بـرفروزد
هر آن کس پف کند ریشه اش بسوزد
ایـن سـبّ و لعـنـهـا بـه خودشان و یاورانشان و آنانکه بر مسلمانان مسلطشان کرده بودند، بـازگـشـت و امـام در گـسـتـره تـاریخ به عنوان درخشانترین انسانى که بنیادهاى عدالت اجـتـمـاعـى را اسـتـوار کـرد و ارکـان حـق را در زمین برقرار ساخت ، ظاهر شد. از نظر تمام عرفهاى بین المللى و سیاسى ، امام به عنوان بزرگترین حاکم شرق و اولین بنیانگذار حقوق محرومان و ستمدیدگان و اعلام کننده حقوق بشر، شناخته شد، لیکن دشمنان حضرت ، تـفـاله هـاى بـشریت و بدترین آفریدگان بودند که جنایتشان بر انسانیت نظیر ندارد، آنـان مـانـع از آن شـدنـد کـه امـام نـقـش خـود را در زمـیـنـه بـنـاى تـمـدن انـسـانـى و تحول زندگانى عامه در تمام زمینه هاى اقتصادى ، اجتماعى و سیاسى ، ایفا کند.
3 ـ آموزشگاههاى کینه پرورى :
مـعـاویـه آمـوزشگاهها و سازمانهاى تعلیمى خاصى به کار گرفت تا نوباوگان را با بـغـض نـسـبـت بـه اهـل بـیـت ( عـلیهم السّلام ) که مرکز حساس اسلام هستند، بپرورند. این دستگاهها نیز به فرزندان نوپاى مسلمین دشمنى با عترت پیامبر( صلّى اللّه علیه و آله ) و خـانـدان وحـى را مـى آمـوختند. ولى این کارها نتایج زودگذرى داشت و خداوند بر عکس خواسته معاویه اراده کرده بود و آرزوهاى او را به باد داد.
ایـنـک ایـن امـیـرالمـؤ منین ( علیه السّلام ) است که وصف او زبانزد دنیاست و مکارمش درهمه زبـانها بازگو مى شود و سرود آزادگان در هر زمان و مکانى است . ستاره درخشانى است در آسمان شرق که به نورش مصلحان راه مى پویند و بر طریقش پرهیزگاران گام مى زنند. و این معاویه و امویان هستند که چون جرثومه فساد، بدانها نگریسته مى شود و جز با خذلان و خوارى و عاقبت به شرّى ، از آنان یاد نمى شود.
مـعـاویـه در مـیـدان سـیـاسـى و اجـتـمـاعـى شـکـسـت خـورد و بـرنـامـه هـاى اهل بیت ستیزش ، درون آلوده به گناهان و جنایات او را آشکار کرد و بر همگان روشن شد که او پلیدترین حاکمى است که در شرق عربى و اسلامى ظاهر شده است .
گسترش ظلم
مـعـاویـه ظلم و جور را در تمام نقاط عالم اسلامى گسترد، حاکمانى خونخوار بر مسلمانان مـسـلط کـرد و آنـان بـى رحـمـانـه در ارتکاب جنایت و مردم آزارى پیش رفتند. از همه آنان پـلیـدتـر، سنگدلتر و خونخوارتر، ((زیاد بن ابیه )) بود که بر مردم عراق رگبارى از عـذاب بارید. زیاد ـ همانگونه که در یکى از خطبه هایش گفته بود ـ با کمترین شک و گـمـان و اتـهامى ، حکم مى کرد و متهمان را بدون هیچ گونه تحقیق به طرف مرگ و اعدام مـى رانـد و در خونریزى به ناحق ، هراسى نداشت و از گستردن سایه هاى هراس و وحشت مـیـان مـسـلمـانـان احـساس گناه نمى کرد. در یک جمله ، او در ارتکاب همه محرّمات الهى چون برادر نامشروعش بود.
ظلم و ستم در مناطق اسلامى بیداد مى کرد، تا آنکه مى گفتند:((اگر سعد رها شد، سعید از پـا درآمـد)). (46) بـیـش از هـمـه ، شـیـعـیـان اهـل بـیـت ( عـلیـهـم السـّلام ) در تـنـگـنـا بـودنـد. حـکـومـت ، آنـان را مـخـصوصاً مورد ظلم و تـجـاوزگرى خود قرار مى داد، بسیارى از آنان را در زندانهاى تاریک و اتاقهاى شکنجه مـحـبوس کرد، چشمهاى آنان را از حدقه درآورد و به انحاى مختلف آنان را شکنجه داد. تنها جرم آنان دوستى اهل بیت ( علیهم السّلام ) و دلبستگى به آنان بود.
ابـوالفـضـل ( عـلیـه السـّلام ) شـاهد ستمها و انتقام گیریهاى وحشتناکى بود که شیعیان اهـل بـیـت متحمل مى شدند. این مشاهدات ، بر ایمان او به ضرورت جهاد و قیام مسلحانه بر ضد امویان براى نجات امت ، از محنت و بازگرداندن حیات اسلامى میان مسلمانان ، افزود.
خلافت بخشى به یزید:
مـعاویه بزرگترین جنایت را در اسلام مرتکب شد و خلافت اسلامى را به فرزندش یزید کـه بـه اجـماع مورخان از همه ارزشهاى انسانى عارى بود و سرسپرده گناه و بى بند و بـارى و بـه مـعـنـاى واقـعـى کـلمـه فـردى ((جـاهلى )) بود، سپرد. یزید همان طور که در شعرش گفته بود، نه به خدا ایمان داشت و نه به روز جزا و هنگامى که اسیران خاندان پیامبر را در دمشق بر او وارد کردند، گفت :
((کـلاغ بـانـگ زد، بـدو گـفـتم چه بانگ زنى و چه بانگ نزنى ، من تقاصم را از پیامبر گرفتم )). (47)
آرى ، طـلبـهـاى امـویـان را از فـرزنـد فـاتح مکه بازپس گرفت ؛ فرزندانش را کشت و خاندانش را اسیر کرد.
دفـعـه دیـگـر همو گفت : ((از خندف نیستم ، اگر از فرزندان پیامبر انتقام آنچه انجام داده بود، نگیرم )). (48)
آرى ، ایـن یزید است که با الحاد و بى دینى خود، معاویه او را بر گرده مسلمانان سوار مـى کـنـد و او نـیـز بـا احـیـاى زنـدگـى و فرهنگ جاهلى ، اسلام زدایى فکرى و اعتقادى از زنـدگـى اجـتـمـاعى را مد نظر قرار مى دهد و با کشتن و نابود کردن عترت پیامبر( صلّى اللّه عـلیـه و آله ) و اسـیـر کـردن خـانـدان عصمت ، حوادثى جانکاه را براى همیشه در میان مسلمانان به جا مى گذارد.
ترور شخصیتهاى مسلمان
معاویه براى هموار کردن زمینه خلافت یزید و از میان بردن کسانى که مى توانستند مورد توجه مسلمانان قرار بگیرند، دست به ترور شخصیتهاى مسلمان که داراى منزلت والایى میان مسلمین بودند، زد و افراد ذیل را بر همین اساس ازپا درآورد.
1 ـ سعد بن ابى وقاص :
((سـعد بن ابى وقاص )) فاتح عراق و یکى از اعضاى شوراى شش نفره که عمر آنان را براى خلافت اسلامى کاندید کرده بود، وجودش بر معاویه گران آمد، پس با دادن زهر او را کشت . (49)
2 ـ عبدالرحمان بن خالد:
((عـبـدالرحمان بن خالد)) از پایگاه توده اى وسیعى میان شامیان برخوردار بود و هنگامى که معاویه با آنان مشورت کرد که خلافت را پس از خود به چه کسى بسپارد، عبدالرحمان را مـعـرفـى کـردنـد. معاویه به روى خود نیاورد و در نهان براى او توطئه اى چید. چندى بـعـد عـبـدالرحمان بیمار گشت و معاویه به طبیبى یهودى اشاره کرد تا معالجه او را به عـهـده گـیـرد و به او زهر دهد. طبیب نیز دستور را به کار بست و عبدالرحمن بر اثر زهر، درگذشت . (50)
3 ـ عبدالرحمن بن ابى بکر:
((عـبـدالرحـمـان بن ابى بکر)) از برجسته ترین مخالفان معاویه در زمینه بیعت گرفتن بـراى یـزیـد بـود و مـخـالفـت خـود را آشـکـار کـرده بود. خبر مخالفت او در مدینه و دمشق پـیـچـیـده بـود. مـعـاویـه یک صد هزار درهم براى کسب رضایت عبدالرحمن به عنوان رشوه بـرایـش فـرستاد، لیکن او از پذیرفتن رشوه خوددارى کرد و گفت : ((دینم را به دنیایم نمى فروشم )). برخى از منابع برآنند که معاویه او را مسموم کرد و از پا درآورد. (51)
4 ـ امام حسن (ع ):
وجـود امـام حـسـن ( عـلیـه السـّلام ) بـر مـعـاویـه سـنـگـیـن شـده و او بـه دنبال راهى براى رهایى از آن حضرت بود؛ زیرا در بندهاى پیمان صلح ، عهد کرده بود که خلافت ، پس از مرگش ، به امام واگذار شود، لذا نزدیکان امام را از نظر گذراند تا وجدان یکى از آنان را خریده و او را به کشتن حضرت برانگیزد.
در این کاوش ، کسى جز همسر امام ، ((جعده بنت اشعث )) خائن را نیافت . این زن به خاندانى تـعلق داشت که هرگز نجیب زاده اى به عرصه ظهور نرسانده بود و هیچ یک از آنان به ارزشـهـاى انـسـانـى ، ایـمـان نـداشـتـنـد. پـس مـعـاویـه بـا عـامـل خـود در مـدیـنـه ، مروان بن حکم تماس گرفت و اجراى توطئه را از او خواستار شد. مـروان نـیـز بـا دادن امـوال و وعـده ازدواج بـا یزید، او را به انجام این جنایت برانگیخت . ((جـعـده )) در پـى اجـراى خـواسـتـه جـنـایـتـکـارانـه مـعـاویـه ، حـضـرت را بـا زهـرى قتّال ، مسموم کرد.
حـضـرت روزه بـود و هـنـگـامـى که زهر در ایشان اثر کرد، آن زن خبیث را مخاطب قرار داد و فرمود:
((مـرا کـشتى ، خداوند تو را بکشد، به خدا! کسى جاى مرا براى تو نخواهد گرفت ، او ـ معاویه ـ تو را فریفت و بازیچه قرار داد، خداوند تو و او را خوار کند...)).
نواده و ریحانه پیامبر اکرم ( صلّى اللّه علیه و آله ) زیر بار دردهاى سنگین ، فرسوده شـده بـود، زهر کارگر افتاده ، چهره حضرت پژمرده و رخسارش زردرنگ شده بود، لیکن هـمـچـنـان بـه ذکر خدا و تلاوت آیات قرآن مشغول بود تا آنکه روح عظیم حضرت در میان استقبال ملائکه رحمان و ارواح پیامبران به سوى پروردگارش عروج کرد.
امام در حالى درگذشت که مصایب و مشکلات ، جانشان را رنجور کرده بودند.
پـسـر هـنـد به حضرت ظلم کرد. خلافت او را غصب کرد، شیعیان او و پدرش را به زندان افکند یا کشت ، او و پدرش را علناً ناسزا گفت و در پایان با شرنگ ، احشاى امام را پاره پاره کرد.
غسل و کفن
سـیـدالشـهداء پیکر مقدس برادر را غسل داد و کفن کرد و تشییع کنندگان ـ و در راءس آنان عـلویـان ـ بـا چـشـمـانـى خـونبار جسد مقدس امام را برگرفتند و تا آرامگاه پیامبر تشییع کردند. در آنجا مى خواستند پیکر حضرت را در جوار جدّ بزرگوارش به خاک بسپارند.
فتنه امویان
پـیـکر مقدس را نزدیک قبر پیامبر اکرم ( صلّى اللّه علیه و آله ) آوردند، تا آنکه در کنار ایـشـان بـه خـاک سپرده شود، لیکن امویان ـ و در راءسشان قورباغه فرزند قورباغه ، مروان بن حکم ـ برشوریدند و مقابل تشییع کنندگان فریاد سر دادند: ((آیا حسن در جوار جـدش دفـن شـود، امـا عـثـمـان در آن سـوى بـقـیـع دفـن گـردد، مـحـال اسـت چـنـیـن بـاشـد...)) و چـون سـگـان بـه سـوى عـایـشـه کـه انـحـراف او را از اهل بیت مى دانستند، شتافتند و بدین گونه او را تحریک کردند:
((اگر حسن در کنار جدش دفن شود، افتخار پدرت و یاورش از بین خواهد رفت ...)).
عایشه نیز از جا جهید، به راه افتاد و در حالى که صفوف مردم را از هم مى شکافت فریاد مى زد:
((اگـر حـسـن در کـنـار جـدش دفـن شود، هر آینه این ، بریده خواهد شد و به گیسوى خود اشاره کرد...)).
سپس متوجه تشییع کنندگان شد و گفت :
((آن که را دوست ندارم ، به خانه ام وارد مکنید...)).
و بدین ترتیب ، کینه خود را نسبت به اهل بیت ( علیهم السّلام ) آشکار کرد.
حـال جـاى ایـن پـرسـش اسـت کـه ایـن خـانـه از کـجـا به ملکیت عایشه درآمد، مگر پدرش از پـیـامـبـراکـرم ( صـلّى اللّه عـلیـه و آله ) نـقـل نـکرد که مى گفت : ((ما گروه پیامبران نه طـلایـى بـه مـیـراث مـى گـذاریـم و نه نقره اى ))، پس خانه پیامبر ـ بر طبق این روایت ـ خانه اى از خانه هاى خداست ، کسى مالک آن نمى شود و متعلق به همه مسلمانان است .
بنابراین ، چگونه عایشه اجازه مى دهد پدرش و یاور او (عمر) را در آنجا دفن کنند و اگر عـایـشـه بـه این روایت عمل نمى کند و پیامبر ـ چون دیگر پیامبران ـ فرزندانش از او ارث مـى برند، در آن صورت این امام حسن است که ارث مى برد؛ زیرا نواده پیامبر است ، ولى زنـان پـیـامـبراکرم ( صلّى اللّه علیه و آله ) از خانه ارث نمى برند و از بنا هم آن مقدار که فقها ذکر کرده اند، ارث مى برند.
بـه هـر حـال ، امـویـان بـر فـتـنـه انـگـیـزى و ایجاد بلوا پافشارى کردند و باطن کینه توزانه خود را نسبت به اهل بیت نشان دادند و به مزدوران خویش دستور دادند تا پیکر امام را تـیرباران کنند، آنان نیز با کمانهاى خود شروع به تیراندازى کردند و نزدیک بود جنگى میان بنى هاشم و امویان دربگیرد. ابوالفضل العباس ( علیه السّلام ) براى پیکار بـا امـویـان و پـراکـنـدن آنان پیش تاخت ، لیکن برادرش امام حسین ( علیه السّلام ) براى حـفظ وصیت امام حسن ( علیه السّلام ) مبنى بر آنکه نباید قطره اى خون ریخته شود، او را از انـجـام هـرگـونـه حـرکـتـى بـازداشـت . پیکر مقدس را به بقیع بردند و در آنجا همراه صـفـات بـرجـسـتـه بردبارى ، شرف و فضیلت به خاک سپردند و بدین گونه صفحه درخشانى از صفحات نبوت و امامت ، ورق خورد.
ابوالفضل العباس ( علیه السّلام ) شاهد حوادث هولناکى بود که بر سر برادرش امام حـسـن ( عـلیـه السّلام ) آمد و باعث دل کندن از دنیا و سیر شدن از زندگى حضرت گشت و به قیام و جهاد در راه خدا دل بست .
مخالفت امام حسین (ع ) با معاویه
هـنـگامى که معاویه سیاست انحرافى خود و مخالف مصالح مسلمانان و مغایر اهداف آنان را هـمـچـنـان ادامـه داد، سـرور آزادگـان ، امـام حـسـیـن ( عـلیـه السـّلام ) اعـمـال مـعـاویه را تقبیح کرد و در تمام ابعاد به رسوا کردن او دست زد و مسلمانان را به قیام بر ضد حکومت او فرا خواند.
سـازمـان جـاسـوسـى مـعـاویـه ، فـعـالیـتـهاى سیاسى حضرت بر ضد حکومت را به شام گزارش دادند. معاویه به شدت هراسان شد و یادداشت شدیداللحنى براى بازداشتن امام از مـخـالفـت و تـهـدیـد بـه اتخاذ تصمیمات شدید و سخت در صورت ادامه مخالفت ، به سوى حضرت فرستاد. امام او را با لحنى شدید پاسخ گفت و سیاستهایش را یکایک باز نمود و عملکرد مخالف کتاب خدا و سنت پیامبر را بر او خرده گرفت و جنایتهایش نسبت به آزادگـان و مصلحانى چون ((حجر بن عدى ، عمرو بن حمق خزاعى و رشید هَجَرى )) را که از بزرگان اندیشه اسلامى بودند، محکوم کرد.
پاسخ امام از درخشانترین اسناد سیاسى است که در آن هرگونه ابهامى را برطرف کرد، حـوادث هـولنـاکـى را کـه در آن زمـان رخ داده بـود بـه تـفـصـیـل بـیان داشت و موضع انقلابى خود را علیه حکومت معاویه آشکار کرد. (52)
کنفرانس امام حسین (ع ) در مکه
امـــام حـسـیـن ( علیه السّلام ) در مـکّه کنفرانسى سیاسى منعقد ساخت و در آن جمعیت کثیرى از مـهـاجران ، انصار و تابعین که در موسم حج حاضر شده بودند، شرکت کردند. امام در این کـنـفـرانـس بـپـاخـاست و با بیانى رسا یکایک محنتها و مصایب خود و شیعیان خود را در عهد معاویه ، طاغوت اموى ، برشمرد.
((سـلیـم بـن قـیـس )) قـسـمـتـى از خـطـابـه امـام را پـس از حـمـد و سـتـایـش خـداونـد متعال چنین نقل مى کند:
((امـا بـعد: به درستى که این طاغوت ـ معاویه ـ با ما و شیعیان ما رفتارى داشته است که مـى دانـیـد و دیـده ایـد و شـاهـد بوده اید. من از شما چیزى مى خواهم ، اگر راست بگویم ، تـصـدیـقـم کـنـیـد و اگـر دروغ بـگـویـم ، تـکـذیـبـم کنید. گفته ام را بشنوید، سخنم را بـنـویـسـیـد، سـپـس بـه شهرها و قبایل خود بازگردید. در آنجا هر کس را مورد اعتماد خود یافتید، به سوى آنچه از حق ما مى دانید دعوت کنید. من مى ترسم این دیانت مندرس گردد و مـغـلوب شـود و خـداونـد، نور خود را تمامیت خواهد بخشید اگرچه کافران خوش نداشته باشند ...)).
سـلیـم مـى گـویـد: ((امـام در ایـن خـطـابـه تـمـام آیـاتـى را کـه خـداونـد در حـق اهـل بـیـت نـازل کرده بود، تلاوت نمود و تفسیر کرد و همه گفته هاى پیامبر اکرم ( صلّى اللّه عـلیـه و آله ) را در حـق خـود و خـانـدانـش یـکـایـک بـرخـوانـد و نقل کرد و پس از هر یک ، صحابه مى گفتند: ((آرى ، به خدا آن را شنیده ایم و گواهى مى دهیم )) و تابعین مى گفتند: ((آرى ، به خدا! آن را صحابى مورد اعتماد و وثوقم ، برایم روایت کرده است )).
سپس حضرت فرمود: ((خدا را بر شما شاهد مى گیرم که گفته هایم را براى افراد متدین و مورد وثوق خود بازگویید...)). (53)
ایـن نـخـسـتـیـن کـنـفـرانـسـى بود که در آن هنگام ، تشکیل شد. حضرت در آن مَجمع ، سیاست مـعـاویـه مـبـنـى بـر جـدا کـردن مـردم از اهـل بـیـت و پـوشـانـدن فـضـایـل خـانـدان وحـى را مـحـکـوم کـرد و حـاضـران کـنـفـرانـس را بـه نـشـر فـضـایـل و گـسـتـرش مـناقب و نقل روایاتى که از پیامبر( صلّى اللّه علیه و آله ) در حق آنـان صـادر شـده اسـت ، دعـوت کـرد تـا مـردم نـیـتـهـاى پـلیـد مـعـاویـه را بـر ضـد اهل بیت ( علیهم السّلام )؛ این قلب تپنده امت اسلامى ، بشناسند.
هلاکت معاویه
مـعـاویـه در اضـطـراب از جـنـایاتى که مرتکب شده بود و زیر بار سنگین گناهان ، به استقبال مرگ رفت ، در حالى که افسوس مى خورد و مى گفت : ((واى بر من ! از ابن ادبر ـ مقصودش حجر بن عدى بود ـ به خاطر او روز دشوارى در پیش خواهم داشت )).
آرى او، روزى دشـوار و حـسـابـى سـخـت در پـیـشگاه خداوند دارد؛ نه تنها به خاطر حُجر، بلکه به سبب به ناحق ریختن خون مسلمانان .
او دهها هزار تن از مسلمانان را به کشتن داد و سوگ و اندوه را در خانه ها برقرار کرد.
او بـود که با حکومت اسلامى جنگید و دولت امویان را که بندگان خدا را برده خود کرد و بیت المال را اموال شخصى خود ساخت ، به وجود آورد.
او بود که شریرترین بندگان خدا را چون زیاد بن ابیه بر مسلمانان مسلط کرد تا بر آنـان ظـلم روا دارد و آنـان را لگـدمـال کـنـد. او بـود کـه پـس از خود، یزید را به خلافت برگزید تا آن حوادث دهشتناک را در اسلام بیافریند و در ضدیت با اسلام و پیامبر چون نـیـاى خـود ابوسفیان رفتار کند. او بود که امام حسن ( علیه السّلام ) را مسموم کرد. و همو بـود کـه دسـتـور سـبّ اهـل بیت ( علیهم السّلام ) بر منابر را صادر کرد و آن را بخشى از زنـدگـى عـقـیـدتـى مـسـلمـانـان قـرار داد. بـه اضـافـه اعمال نارواى دیگرى که حساب او را نزد خداوند، سنگین و سخت خواهد کرد.
بـه هـر حـال ، مـعـاویـه هـلاک شـد؛ هـلاکـتـى خـوار و مـورد اسـتـقـبـال دیـگـران . دیـوار ظـلم شـکـست و پایه هاى ستم به لرزه درآمد و سردار بزرگ عـراقـى ((یـزیـد بن مسعود نهشلى )) هلاکت معاویه را به مسلمانان شادباش گفت . ولیعهد مـعـاویـه ؛ یعنى یزید هنگام مرگ پدر، در آنجا نبود، بلکه در شکارگاهها با عربده هاى مستانه و در میان نغمه هاى خنیاگران و نوازندگان از همه جا بى خبر بود.
در اینجا سخن از حکومت معاویه را که سنگین ترین کابوس در آن زمان به شمار مى رفت و عالم اسلامى را دچار مصایبى تلخ کرد، به پایان مى بریم .
ابوالفضل العباس ( علیه السّلام ) شاهد فجایع وحشتناکى بود که سایه هاى آن ، حکومت مسلمانان را فراگرفته بود.
44- روح الاسلام ، ص 296.
45- الاصابه ، ج 2، ص 526.
46- کنایه از فتنه و آشوب و ستم است ـ (م )
47- نعب الغراب فقلت صح او
لاتصح فلقد قضیت من النبی دیونى
48- لسـت مـن خـنـدف ان لم انـتـقـم
مـن بـنى احمد ماکان فعل
49- مقاتل الطالبیین ، ص 29.
50- حیاه الامام الحسین ، ج 2.
51- حیاه الامام الحسین ، ج 2، ص 210 والبدایه والنهایه ، ج 8، ص 89.
52- مـتـن نـامـه را ابـن قـتـیـبـه در ((الامامه والسیاسه )) ج 1، ص 189 و کشى در ((رجال )) خود، آورده اند.
53- حیاه الامام الحسین ، ج 2، ص 228ـ229.