سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

یک قافله غم ، زکربلا آوردم
صد شور و نوا ، زنینوا آوردم
بر روشنی تیره دلان کوفه
یک ماه ، به روی نیزه‌ها آوردم
(محمود تاری )

* * *

همواره تجّسم قیام است حسین (ع)
در سینة عاشقان ، پیام است حسین (ع)
در دفتر شعر ما ، ردیف است هنوز
دل چسب‌ترین شعر کلام است حسین (ع)
(معصومه جمهوری )

در باور شب ، شهاب بودن ، عشق است
هم صحبت آفتاب بودن ، عشق است
در کرب و بلا به روی لب‌های حسین (ع)
یک جرعه زلال آب بودن ، عشق است
(مژگان دستوری )

* * *

عالم ، همه خاک کربلا بایدمان
پیوسته به لب ، خدا خدا بایدمان
تا پاک شود ، زمین ز ابنای یزید
همواره حسین ، مقتدا بایدمان
(زنده یاد سید حسن حسینی )

* * *

از خون تو شمشیر ، وضو بگرفته است
مرگ از تو هزار آبرو بگرفته است
زان بادة خونین که تو بر لب زده‌ای
آتش به دل جام و سبو بگرفته است
(سید هاشم نبی زاده )

* * *

تیغ از رخ او ز ترس ، گریان گردید
مرگ از نگهش به خویش لرزان گردید
آوخ ، چه سیه کاری و ننگی ابدی
از مرگ حسین (ع) ، سهم انسان گردید
(سید هاشم نبی زاده )

* * *

گر بر ستم قرون ، بر آشفت حسین (ع)
بیداری ما خواست ، به خون خفت حسین (ع)
آنجا که زمان ، محرم اسرار نبود
با لهجة خون ، سرّ گلو گفت حسین (ع)
(زنده یاد سید حسن حسینی )

* * *

الحق که به ما درس وفا داد حسین (ع)
هر چیز که داشت بی‌ریا داد حسین (ع)
یعنی که تأملی کنید ای یاران !
آن هستی خود زکف چرا داد حسین (ع)؟
(سید هاشم نبی زاده )

* * *

آن روز که آهنگ سفر داشت حسین (ع)
از راز شهادتش خبر داشت حسین (ع)
از بهر سرودن یکی قطعة سرخ
(زنده یاد سید حسن حسینی )
هفتاد و دو واژه در نظر داشت حسین (ع)


هم «حیّ علی الفّلاح » او خونین بود
هم سجده بی سلاح او خونین بود
افسوس که چند ساعتی بعد نماز
پیشانی ذوالجناح او خونین بود
(علیرضا دهقانیان )

* * *

در دشت عطش ، لاله صفت سوخت حسین (ع)
تا مشعل آزادگی افروخت حسین (ع)
بر لوح فلق ، تا به قیامت ، نقش است
درسی که زخون ، به خلق آموخت حسین (ع)
(احمد ده بزرگی )

* * *

عشق است که سوی کربلا می‌آید
با پرچم خون و بانگ «لا » می‌آید
تا نقش کند، ستارة صبح سپید
بر قامت نیزه ، سر جدا می‌آید
(یونس رنجکش )

* * *

ما حلقه به گوش عشق روح افزاییم
سرمست زشور جام عاشوراییم
گشتیم چو قطره ، محو در عشق حسین (ع)
اکنون به طفیل عشق او دریاییم
(محمود شاهرخی )

* * *

هر چند که مضمون غریبت تنهاست
نام تو سرِود موج موج دریاست
بالی ز علی (ع) است با تو ، بالی زحسین (ع)
پرواز تو از غدیر تا عاشوراست
(مصطفی محدثی خراسانی )

* * *

هفتاد و دو سینه سرخ هجرت کردند
با سرورِ آفتاب بیعت کردند
رفتند و به دریای ابد پیوستند
چون رود ، به اصل خویش رجعت کردند
(روزبه فروتن پی )

* * *
آخرین منزل

او گفت: «اینجاست!»
در موج پررنگ صدایش
زنگ شترها بی‏صدا شد
پای شترها ماند در راه
در کاروان خسته ناگاه
موج هیاهویی به‏پا شد
از خاک صحرا
یک مشت برداشت
آن وقت، آرام
تکرار کرد او گفته‏اش را:
«اینجاست! اینجا
رنج سفر کوتاه شد
چون آخرین منزل همین‏جاست
این خاک ما را می‏شناسد
این آسمان، این خاک تبدار!»
این وسعت دشت...
در چشمهایش اشک لرزید
آرام برگشت:
«هرکس نمی‏خواهد بماند
هرکس نمی‏خواهد بمیرد
در چشم شب، آسوده راه خویش گیرد
شب یار او باد
هرکس که می‏خواهد بماند
باید بداند
فردا صدای نیزه‏ها می‏پیچد اینجا»
فردای آن روز
در چشم سرخ آسمان محشر به‏پا بود
بر سینه دشت
بر خاک گلرنگی که نامش «کربلا» بود
ملیحه مهرپرور

* * *
آب یعنی بی‏وفایی

به روی نیزه ذکر یا حبیب است
هوا آکنده «أمّن یجیب» است
نه تنها کودکان تو، خدا هم
پس از مرگ غریب تو، غریب است
تو مثل دست خود افتاده بودی
به قدر مهربانی ساده بودی
در آن هنگامه از خود گذشتن
عجب دستی به دریا داده بودی
پریشان یال و بی‏زین و سوارم
غریب کوچه‏های انتظارم
صدای «العطش آقا» بلند است
به خیمه روی برگشتن ندارم
سر خورشید برنی آشیان زد
علم بر بام قلب عاشقان زد
غروب کربلا رنگ فلق بود
مگر خورشید را سر می‏توان زد
بیا و حاجت ما را روا کن
دو دستت را ستون خیمه‏ها کن
به دریا می‏روی یادت بماند
لبی با سوز دریا آشنا کن
نمی‏دانم چرا اکبر نیامد
چراغ خانه مادر نیامد
نمی‏دانم چرا بانگ عطش از
گلوی نازک اصغر نیامد؟
نمی‏دانی چه بی‏تابم عموجان!
غمت را برنمی‏تابم عموجان!
هلاک دیدن روی توام من
که گفته تشنه آبم عموجان؟
مدد کن عشق، دریا یار من نیست
فلک در گردش پرگار من نیست
مدد کن دیده از دنیا ببندم
عموی آب بودن کار من نیست
عموی مهربان من کجایی؟
الهی بشکند دست جدایی
بیا با تشنگی‏هامان بسازیم
عموجان، آب یعنی بی‏وفایی
علم از دست و دست از من جدا شد
و مشک آب از دندان رها شد
قیامت را به چشم خویش دیدم
دمی که قامت خورشید تا شد
کریم رجب‏زاده

سبز بخت سرخ او

تا شقایق را به دست عشق بر کردیم ما
زیر دوش آفتاب خون وضو کردیم ما
همچو قوی مست دست افشان وجود خویش را
در شط سرخ شهادت شستشو کردیم ما
گر چه دست از جان و سر شستیم پاکوبان ولی
دست دشمن را برای خلق رو کردیم ما
می‏دهد از حنجر ما بوی تاولهای داغ
بسکه چون ققنوس آتش زیر و رو کردیم ما
غنچه غنچه، زخم زخم پیکر ما چون شکفت
عطرافشان خنده بی‏های و هو کردیم ما
در بلا با سوزن مژگان و رشته رشته اشک
جامه صد پاره جان را رفو کردیم ما
چون گل اشکی سر سجاده در دشت عطش
با دعای ندبه کسب آبرو کردیم ما
تا نماز عشق بندد نقش بر لوح وجود
با دهان زخم با حق گفت‏وگو کردیم ما
فخر ما این بس که همچون ماه در طی طریق
اقتدا بر قائد خورشید خو کردیم ما
احد ده‏بزرگی

* * *
کشتی نجات

ای آن که در عزای تو آدم گریسته
از داغ تو پیمبر خاتم گریسته
بر پاره های پیکرت ای کشتی نجات
ارواح انبیا همه با هم گریسته
زینب به قتلگاه و ره کوفه تابه شام
با قامت شکسته در این غم گریسته
ترشد زمین ز اشک ملائک به سوگ تو
در آسمان فرشته دمادم گریسته
لب تشنه تا شهید شدی بر لب فرات
شط فرات و کوثر و زمزم گریسته
ای شیعه خون ببار که بر جسم بی سرش
شمشیر آب دیده و مرهم گریسته
شهید اسماعیل مؤذنی

* * *
فراز عشق

سلطان کربلا شه عاشق نواز عشق
آن پادشاه کون و مکان، شاهباز عشق
شاهی که بوده طالب قرب وصال دوست
ماهی که خواند نزد خدایش نماز عشق
مشتاِ دیدن رخ آن ماه پاره ام
تا درد ما دوا بکند چاره ساز عشق
از جام دوست شهد محبّت چشیده ام
دارم امید آنکه بسوزم به ساز عشق
آتش گرفت جان و دل من به بزم دوست
جانم فدای شعله هستی گداز عشق
پرواز مرغ جان «شریفی» به سوی اوست
شاید به قرب او برسد برفراز عشق
شهید علیرضا شریفی حسینی

* * *
لب تشنگان خیمه خورشید

شوری به اشک می دهد آوای یاحسین(ع)
امشب شب دعا، شب پرواز تا حسین(ع)
امشب که میهمان گل و نور می کند
لب تشنگان خیمه خورشید را حسین(ع)
نجوای زینب است در آشوب اشک ها
با پاره های آن تن تبدار با حسین(ع)
می گفت نیزه ها مگر از یاد برده اند
جاری است در وجود تو خون خدا، حسین(ع)
این سو کبود می شود از درد، گونه ها
آن سوی دشت زیر سم اسب ها حسین(ع)
این سو کبوتران حرم، تشنه و اسیر
آن سو وداع زینب بی یار، با حسین(ع)
فردا، خراب خطبه تقدیر کوفه ها
فردا، شکوه جاری فریادها، حسین(ع)
فردا که روح تازه به پرواز می دهند
پروانه های سوخته در کربلا، حسین(ع)
محبوبه برزم آرا

* * *
کیست حسین علیه السلام؟

کیست حسین؟ آن که با شجاعت و عزت گذشت از سر و جان نداد تن به مذلت
کیست حسین؟ آن که برگزیده احرار فروغ مشعل آزادگی و علم و فضیلت
کیست حسین؟ آن که از عدالت و تقوی به دست حاکم جابر ندارد دست به بیعت
کیست حسین؟ آن که می‌شود تلألوء همی به چهره زیبای خود به صحنه خلقت
کیست حسین؟ آن که فخر آدم وخاتم(ص) چراغ چشمان محبان خاندان نبوت
کیست حسین؟ آن که محوه جلوه معشوق شهید عشق خدا پاکباز نزد محبت
کیست حسین؟ آن که پا نهاد فراتر زعقل و فهم بشر در مقام صبر مصیبت
کیست حسین؟ آن که سر نهاده چو خامه به سرنوشت غم‌ انگیز خود به غایت رغبت
کیست حسین؟ آنکه هر چه داشت به یک روز نثار کرد به راه بقای حق و حقیقت
کیست حسین؟ آن که سر به نوک سنان داد به سربلندی اسلام و اعتلای شریعت
کیست حسین؟ آن که در سجود به دشمن نموده جلوه انگشتری ز وجود و مروت
کیست حسین؟ آن که می‌نهد به اخلاص به آستانه قدسش شهنشهان سر خدمت
کیست حسین؟ آن که خاک درگه او را کنند سرمه به چشم علویان به رغبت و منت
کیست حسین؟ آن که قبله دل ناصر عزیز حضرت زهرا و مفخر بشریت
سید جلال یاسینی

* * *

بر نیزه،سری به نینوا مانده هنوز
خورشید فراز نیزه‏ها مانده هنوز
در باغ سپیده،بوته بوته گل خون
از رونق دشت کربلا مانده هنوز
محمد پیله‏ور

* * *

زان فتنه خونین که به بار آمده بود
خورشید«ولا»بر سر دار آمده بود
با پای برهنه دشتها را زینب
دنبال حسین،سایه‏وار آمده بود
حسین اسرافیلی

* * *

روزی که در جام شفق،مل کرد خورشید
بر خشک چوب نیزه‏ها گل کرد خورشید
شید و شفق را چون صدف در آب دیدم
خورشید را بر نیزه،گویی خواب دیدم
خورشید را بر نیزه؟آری این چنین است
خورشید را بر نیزه دیدن،سهمگین است
بر صخره از سیب زنخ،بر می‏توان دید
خورشید را بر نیزه کمتر می‏توان دید
علی معلم

* * *

شب بود و من به مطبخ آن خانه آمدم
مطبخ نه،سوی راز نهانخانه آمدم
دیدم که نور می‏زند از دخمه‏ای برون
دل خسته‏ام کشاند به دنبال رد خون
خون در میان نور چه می‏کرد؟یا علی
خورشید در تنور چه می‏کرد؟یا علی‏«ع‏»
نادر بختیاری(کیهان 6/5/73).

* * *

تا جهان باشد و بوده است،که داده است نشان
میزبان خفته به کاخ اندر و مهمان به تنور
سر بی تن که شنیده است‏به لب سوره کهف؟
یا که دیده است‏به مشکات تنور آیت نور
نیر تبریزی

* * *

از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و می‏مکید
حاتم ز قحط آب،سلیمان کربلا
محتشم کاشانی

* * *

بسیار گریست تا که بی تاب شد،آب
خون ریخت ز دیدگان و خوناب شد،آب
از شدت تشنه کامی‏ات،ای سقا
آن روز ز شرم روی تو آب شد،آب
سهرابی نژاد

* * *

آب،شرمنده ایثار علمدار تو شد
که چرا تشنه از او اینهمه بی‏باک گذشت
بود لب تشنه لبهای تو صد رود فرات
رود بی‏تاب،کنار تو عطشناک گذشت
بر تو بستند اگر آب،سواران سراب
دشت دریا شد و آب از سر افلاک گذشت
نصر الله مردانی

* * *

بر توسن موج خشم،آوا زده بود
مانند علی بر صف هیجا زده بود
آبی مگر آورد حرم را ز فرات
سقای حسین،دل به دریا زده بود
سقای کربلا و علمدار شاه دین
فرزند شیر حق و هژبر کنامها
با کام تشنه آب ننوشیدی از فرات
یاد لب حسین و دگر تشنه کامها
افسوس شد امید تو از آب،نا امید
با اینکه شد ز جانب تو اهتمامها
دستت جدا شد از تن و دست‏خدا شدی
حق در عوض سپرد به دستت زمامها
سیدرضا بهشتی

* * *

شیعه باید آبها را گل کند
خط سوم را به خون کامل کند
خط سوم خط سرخ اولیاست
کربلا بارزترین منظور ماست
شیعه یعنی تشنه جام بلا
شیعگی یعنی قیام کربلا
شیعه یعنی بازتاب آسمان
بر سر نی جلوه رنگین کمان
از لب نی بشنوم صوت تو را
صوت‏«انی لا اری الموت‏»تو را
شیعه یعنی امتزاج ناز و نور
شیعه یعنی راس خونین در تنور
شیعه یعنی هفت وادی اضطراب
شیعه یعنی تشنگی در شط آب
از مثنوی بلند«شیعه‏نامه‏»محمدرضا آقاسی،کیهان،تاریخ 12/6/71.

* * *

دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نگشت
آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست
نه بقا کرد ستمگر،نه به جا ماند ستم
ظالم از دست‏شد و پایه مظلوم بجاست
زنده را زنده نخوانند که مرگ از پی اوست
بلکه زنده است‏شهیدی که حیاتش ز قفاست
تو در اول،سر و جان باختی اندر ره عشق
تا بدانند خلایق که فنا شرط بقاست
فواد کرمانی

* * *

کاش می‏گشتم فدای دست تو
تا نمی‏دیدم عزای دست تو
خیمه‏های ظهر عاشورا هنوز
تکیه دارد بر عصای دست تو
از درخت‏سبز باغ مصطفی
تا فتاده شاخه‏های دست تو
اشک می‏ریزد ز چشم اهل دل
در عزای غم‏فزای دست تو
یک چمن گلهای سرخ نینوا
سبز می‏گردد به پای دست تو
درشگفتم از تو ای دست‏خدا
چیست آیا خونبهای دست تو؟
صادق رحمانی

* * *

بزرگ فلسفه قتل شاه دین این است
که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است
حسین مظهر آزادگی و آزادی است
خوشا کسی که چنینش مرام و آیین است
نه ظلم کن به کسی نی به زیر ظلم برو
که این مرام حسین است و منطق دین است
همین نه گریه بر آن شاه تشنه لب کافی است
اگر چه گریه بر آلام قلب تسکین است
ببین که مقصد عالی وی چه بود ای دوست
که درک آن سبب عزو جاه و تمکین است
ز خاک مردم آزاده بوی خون آید
نشان شیعه و آثار پیروی این است
خوشدل تهرانی


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 8:34 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????