شرمنده توست
ای تشنه لبی، که آب شرمنده توست
تا صبح جزا سحاب شرمنده توست
در اوج عطش گذشتی از آب فرات
و اللّه که انتخاب شرمنده توست
حسن احمدزاده
* * *
اللّه اللّه
آب و عطش آن اراده را نرم نکرد
جز یاد خدا دل تو را گرم نکرد
دستی که نشست در کمین دستت
اللّه اللّه از خدا شرم نکرد
محمدجواد محبّت
* * *
داغ هفتاد و دو گل تشنگی...
آخر ای مردم! ما هم عتباتی داریم
کربلایی داریم، آب فراتی داریم
ما پر از بوی خوش سیب، پر از چاووشیم
وز چمنهای مجاور، نفحاتی داریم
داغ هفتادودو گُل تشنگی از ماست اگر
دست و رو در تپش رشته قناتی داریم
آن سبک بالترانیم که بر محمل موج
ساحل امنی و کشتیّ نجاتی داریم
در تماشای جمال از جبروتی سُرخیم
که شگفت آینه جلوه ذاتی داریم
در همین روضه سربسته، خدا میداند
دست در شرح چه اسماء و صفاتی داریم
زیر این خیمه که از ذکر شهیدان سبز است
کس نداند که چه احساس حیاتی داریم
همه هستی ما عینِ زیارتنامه است
گو از اینگونه سلام و صلواتی داریم
زکریااخلاق
* * *
یا حسین علیهالسلام
ای حضور آسمان در جان خاک
یا حسین بن علی روحی فداک
موجها هرچه تلاطم میکنند
پیش پایت خویش را گم میکنند
ای نماز عشق را تکبیر سرخ
آیت تطهیر را تفسیر سرخ
ای شکوه آفرینش، ای یقین
آبروی مکتب، ای سالار دین
ای امام لالههای نینوا
آفتابِ غرقِ خون در کربلا
ای جلال هر چه غیرت، هرچه مرد
قوّت بازوی قرآن در نبرد
قوس محرابم، خم ابروی توست
خط «انعمت علیهم» کوی توست
آبها وقتی که توفان میکنند
یاد آن لبهای عطشان میکنند
حسین اسرافیلی
* * *
عاشورا
آن روز ز دشت کربلا خون بارید
از ابر سیاه نینوا خون بارید
آن لحظه که شد شهید فرزند رسول
از زخم دل ستارهها خون بارید
هادی وحیدی
* * *
سلطنت جاوید
گفت ای گروه هرکه ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما
ناداده تن به خواری و ناکرده ترک سر
نتوان نهاد پا به خلوتسرای ما
تا دست و رو نشست به خون، مینیافت کس
راه طواف بر حرم کبریای ما
همراز بزم ما نبود طالبان جاه
بیگانه باید از دو جهان آشنای ما
برگردد آنکه با هوسِ کشور آمده
سرناورد به افسر شاهی گدای ما
ما را هوای سلطنت مُلْکِ دیگر است
کاین عرصه نیست در خور فرِّهُمای ما
یزدانِ ذوالجلال، به خلوت سرای قدس
آراسته است بزم ضیافت برای ما
حجتالاسلام نیّر تبریزی
* * *
آیینه
آیینه شدی تا که خدا در تو درخشید
خورشیدترین حادثهها در تو درخشید
بر دوست همان روز که با حنجره خون
گفتی تو «بلی» کرب و بلا در تو درخشید
شد کرب و بلا کعبه تو، حجّ تو مقبول
گفتی تو چو لبیّک، بلا در تو درخشید
ای معجزه سرخ، به ایثار تو سوگند
تو خون خدایی، که خدا در تو درخشید
رضا اسماعیلی
* * *
پشت حصار حرم
دل، پشتِ حصار حَرَمت خستهترین است
در سایه دیوار تو بنشستهترین است
بگشا گِره از بال فرو بسته پرواز
کاین خیل کبوتر به تو دلبستهترین است
سازی است شکسته، دلِ آیینه تباران
بنواختهای آنچه که بشکستهترین است
زنجیر غلامان تو تا نوحهگری کرد
چشمان به خون تر شده سر دستهترین است
عمری است که در دیده ما شور فُرات است
تا دیده به تاریخ تو پیوستهترین است
پیشانی عُشّاق تو را مِهر تو مُهر است
این نقش جبینی است که برجستهترین است
نذرت چه کُنم؟ غیر نَفَسهای بریده
تا هست در اندوه تو بگسستهترین است
مجتبی طهمورثی
* * *
نماز
شمعی است که سوز و ساز را ترک نکرد
راه خطر حجاز را ترک نکرد
این عشق چه عشقی است که در جنگ، حسین
سرداد ولی نماز را ترک نکرد؟
سیّد محمد عباسیّه
* * *
قرآن میخواند
آن جانِ ز جسمْ رسته، قرآن میخواند
با نایِ ز هم گسسته، قرآن میخواند
در طشت طلا به بزم شباندیشان
خورشیدِ به خون نشسته قرآن میخواند
عباس براتیپور
* * *
خط خون
... خط با خون تو آغاز میشود
از آن زمان که تو ایستادی
دین راه افتاد
چون فرو افتادی
حق برخواست
تو شکستی
و راستی درست شد
و از روانه خون تو
بنیان ستم سست شد
ای قتیل
بعد از تو خوبی سرخ است
رد خونت
راهی که راست به خانه خدا میرود
ای باغ بینش
ستم، دشمنی زیباتر از تو ندارد
و مظلوم، یاوری آشناتر از تو
تو کلاس فشرده تاریخی....
علی موسوی گرمارودی
* * *
خدا جدا نکند...
خدا جدا نکند، از دلم، ولای تو را
ز سینهام نَبَرد شور نینوای تو را
به دردهای دل من امید درمان نیست
خدا نصیب کند تربت شفای تو را
هراسِ روز قیامت کجا به دل دارد
به دوش خویش کشد هرکسی لوای تو را
نشست بر لب من ذکر یا حسین، حسین
کجا برون کنم از سر، دگر هوای تو را
چه لالهها که نشاندیم در مسیر رهت
ولی نشد که ببوسیم خاک پای تو را
اگرچه خانه دلها مزار توست حسین
کرامتی! که ببینیم کربلای تو را
مگر تو باز کنی عقده زبانِ مرا
که باز هم بُسرایم ز غم، رثای تو را
وگرنه «آینه» را جز زبان حیرت نیست
که واژهواژه دهد شرح ماجرای تو را
مرتضی عصیانی
* * *
شمشیر و شهادت
ای که پیچید شبی در دلِ این کوچه صدایت
یک جهان پنجره بیدار شد از بانگ رهایت
تا قیامت همهجا محشر کبرای تو برپاست
ای شبِ تار عدم، شام غریبان عزایت
عطشِ آتش و تنهایی و شمشیر و شهادت
خبری مختصر از حادثه کرب و بلایت
همرهانت صفی از آینه بودند و خوش آن روز
که درخشیده خدا، در همه آینههایت
کاش بودیم و سر و دیده و دستی چو اباالفضل
میفشاندیم سبکتر ز کفی آب برایت
از فراسوی ازل تا ابد، ای حَلْقِ بریده
میدود دایره در دایره پژواک صدایت
محمدرضا محمّدی نیکو
* * *
کربلا بود و حسین علیهالسلام
ظهر عاشورا، زمین کربلا بود و حسین
پیش خیل دشمنان، تنها خدا بود و حسین
هر طرف پرپر گلی از شاخهای افتاده بود
و اندر آن گلشن، خزانِ لالهها بود و حسین
داشت در آغوش گرمش آخرین سرباز را
زآن همه یاران، علی اصغر به جا بود و حسین
آخرین سرباز هم غلطید در خون گلو
بعد از آن گل، خیمهها ماتمسرا بود و حسین
یک طرف جسم علمدار رشید کربلا
غرقه در خون، دستش از پیکر جدا بود و حسین
عون و جعفر، اکبر و اصغر به خون خود خضاب
کربلا چون لالهزاران با صفا بود وحسین
تیرباران شد تن سالار مظلومان «فراز»
هرطرف از ششجهت تیرِ بلا بود و حسین
سیدتقی قریشی (فراز)
* * *
کنار دریا جان داد
آن روز غریبانه و تنها جان داد
پرورده آسمان، به صحرا جان داد
اسرار شگفت عشق، معنا میشد
وقتی که عطش کنار دریا جان داد
سیّدمحمّدحسن مؤمنی
* * *
آسمان بر خاک
آیینه شدند و تابناک افتادند
مانند سپیده، سینهچاک افتادند
در پیش نگاه مهربان خورشید
هفتادودو آسمان به خاک افتادند
جعفر رسولزاده (آشفته)
* * *
غربت
باز شد ماه محرّم، کربلا را بنگرید
حجّ عاشورای خون، سعی و صفا را بنگرید
وعدهگاه وصل جانان، قبلهگاه اهل دل
کوی هفتادودو قربانی، منا را بنگرید
در عبور کاروانِ پیشگامان عروج
جنب و جوش هجرت از خود تا خدا را بنگرید
آمده خون حسینی باز در رگها به جوش
شور بیداری شعور نینوا را بنگرید
در خیابانها، گذرها، کوچهها، پسکوچهها
این حضور حاکی از «یا لیتنا» را بنگرید
میدهد خون شهیدان این ندا کای رهروان
برگبرگ لالههای زیر پا را بنگرید
ارزش خون شهیدان ارزش یک مکتب است
خونبهای ما خدا باشد بها را بنگرید
محمّد موحدیان (امید)
* * *
خواهش سرخ
ای فصل بلند بینهایت
توفان غرور و کوه غیرت
دریای به خاک و خون نشسته
در گستره کویر غربت
افسانهترین حکایت عشق
آغوش صمیمی صداقت
اسطوره آسمانی خاک
تندیس شکوه و استقامت
در خاطره غروب، جاری است
پرواز تو در طلوع هجرت
یادآور لحظههای تلخی است
ای خواهش سرخ بی اجابت
جا داشت فرات خشک میشد
با یاد لب تو از خجالت
مهدی طباطبایینژاد
* * *
محراب محبت
باز در جان جهان یکسره غوغاست حسین
این چه شوری است که از یاد تو برپاست حسین؟
این چه رازی است که صد شعله فرو مرد و هنوز
روشن از داغ تو ظلمتکده ماست حسین؟
تا قیامت نرود نقش تو از لوح ضمیر
حیرتم کُشت، بگو این چه معماست حسین؟
گرچه شد جوهر عشق از قلم عاطفه پاک
رقم مهر تو بر صفحه دلهاست حسین
دامن از شوق تمنّای تو گلزار صفا
سینه از آتش سودای تو سیناست حسین
راهیان حرم قدس تو، با شهپر عشق
همه رفتند و جهان محو تماشاست حسین
گرنه خون تو ثمر داد به میدان بلا
این همه شور شهادت به چه معناست حسین؟
تا به محراب محبّت تو امامی، پیداست
خاک هر وادی گلرنگ، مصلاّست حسین
بهمن صالی
* * *
موج اشک
ای از ازل به مهر تو دل آشنا حسین
وی تا ابد لوای عزایت به پا حسین
هر ماه در عزای تو، ماه محرّم است
هرجا بود به یاد غمت کربلا حسین
امواج اشک از سر هفت آسمان گذشت
آن دم که کرد جسم تو در خون شنا حسین
حسرت برم به مُحتضری، کاخرین نفس
روی تو دید و خنده زد و گفت: یا حسین
من کیستم که گریه کنم در عزای تو
گریند روز و شب به غمت انبیا حسین
خون آب غسل و کفن گَرد رهگذر
تشییع توست زیر سُم اسبها حسین
سنگم اگر زنند، به جایی نمیروم
آخر تو خود بگو که روم در کجا حسین؟
تن خسته، پشت خم شده، بار گنه به دوش
رحمی به حال «میثم» بی دست و پا حسین
غلامرضا سازگار (میثم)
* * *
روز حسین علیهالسلام
روز جانبازی یاران حسین است امروز
کربلا عرصه میدان حسین است امروز
آسمان محو تماشای فداکاری اوست
ما سوا واله و حیران حسین است امروز
صولت حیدری و آیت تسلیم و رضا
روشن از چهره تابان حسین است امروز
روی هفتاد و دو ملّت ز پی عرض نیاز
سوی هفتاد و دو قربان حسین است امروز
تا به عشّاق دهد درس فداکاری یاد
عشق شاگرد دبستان حسین است امروز
نه پریشان شده تنها دل ما در همهجا
صحبت از جمع پریشان حسین است امروز
نام پاک شهدای ره آزادی و حق
زنده از نام درخشان حسین است امروز
ای «رسا» دامن شهگیر که از شاه و گدا
همه را دست به دامن حسین است امروز
رسا
* * *
مقتدا
عالم همه خاک کربلا بایدمان
پیوسته به لب خداخدا بایدمان
تا پاک شود زمین ز ابنای یزید
همواره حسین مقتدا بایدمان
سیدحسن حسینی
لهجه خون
گر بر ستم قرون برآشفت حسین
بیداری ما خواست به خون خفت حسین
آنجا که زمان محرم اسرار نبود
با لهجه خون سِرّ گلو گفت حسین
سیدحسن حسینی
* * *
نگاه پیغمبر
آن سو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود
ای تیغ بلند میشکستی ای کاش
آن حنجره بوسهگاه پیغمبر بود
ساعد باقری
* * *
امام عاشقان
آن امام عاشقان، پور بتول
سرو آزادی ز بستان رسول
اللّه، اللّه، بای بسم اللّه، پدر
معنی ذبح عظیم آمد پسر
سرخرو، عشق غیور از خون او
شوخی این مصرع از مضمون او
خاست آن سر جلوه خیر الامم
چون سحاب قبلهباران، در قدم
بر زمین کربلا، بارید و رفت
لاله در ویرانهها کارید و رفت
تا قیامت قطع استبداد کرد
موج خون او چمن ایجاد کرد
تیغ بهر عزّت دین است و بس
مقصد او حفظ آیین است وبس
ای صبا ای پیک دورافتادگان
اشک ما بر خاک پاک او رسان
اقبال لاهوری
* * *
خون خدا
ای آنکه اقدم از همه ماسوی تویی
محرم به خلوت حرم کبریا تویی
ای مظهر خدا تو خدا نیستی ولی
اندر محیط علم خدا ناخدا تویی
تا وصف طلعت تو شنیدم به خویشتن
گفتم که معنی قسم «والضحی» تویی
تا نقش بست صورت تو در خیال من
معلوم شد حقیقت «بدرُ الدجی» تویی
مرآت جسم مصطفایی و هم روح مصطفی
مرآت و مظهر علی مرتضی تویی
نور دو چشم و زاده زهرایی ای حسین
یکتا برادر حسن مجتبی تویی
وصف صفات ذات تو برتر ز فهم ماست
مدح تو بس که خامسِ آل عبا تویی
روز جزا به «ذاکر» عاصی شفیع باش
از بهر آنکه شافع روز جزا تویی
ذاکر
* * *
خاک حرمت ، مهر نماز است حسین (ع)
راه تو ، همیشه چارهساز است حسین (ع)
ای خون تو دشنه بر گلوگاه ستم
از خون تو شیعه ، سرافزار است حسین(ع)
* * *
مه بارقهای است در شبستان حسین (ع)
شب ، حادثهای ز درد پنهان حسین (ع)
هر صبح ، ز دامن افق ، خون آلود
خورشید بر آید از گریبان حسین (ع)
(مشفق کاشانی )
* * *
او روز شهود خویش را میدانست
گودال فرود خویش را میدانست
چون شاعر چیرهای از آغاز سخن
پایان سرود خویش را میدانست
(محمدرضا محمدی نیکو )
* * *
ازبهر ستیز و مرگ ، آماده شوید
در محضر عشق دوست ، افتاده شوید
از خون حسین بشنوید این پیغام
در طول زمان همیشه آزاده شوید
(سید هاشم نبی زاده )
* * *
بر نیزه ، سری به نینوا مانده هنوز
خورشید ، فرا ز نیزهها مانده هنوز
در باغ سپیده ، بوته بوته گل خون
از رونق دشت کربلا مانده هنوز
(محمد پیله ور )
* * *