مبارزات امام حسین (ع) با حکومت معاویه
گرچه در زمان معاویه قیام و انقلاب مسلحانه برای امام حسین(ع) نه مقدور بود و نه مفید و علت آنرا بطور خلاصه اینگونه می توان بیان کرد:
1- پیمان صلح امام حسن(ع) با معاویه مورد تایید امام حسین(ع) واقع شده بود.
2- ژست دینی معاویه
اما هیچ یک از دلایل فوق باعث نمی شد تا امام در برابر بدعتها و بیدادگری های بی شمار معاویه سکوت کند ، بلکه امام در آن شرایط پر خفقان که کسی جرأت اعتراض نداشت ، تا آنجا که در توان داشت در برابر مظالم معاویه به مبارزه و مخالفت برخاست. که به سه مورد از مبارزات آن حضرت با حکومت معاویه اشاره می کنیم. امام در دوران ده ساله امامت خودش در زمان معاویه به دنبال هر جنایت و اقدام ضد اسلامی از سوی معاویه او را بشدت مورد انتقاد و اعتراض قرار می داد. یکی از مهمترین این موارد موضوع ولیعهدی یزید بود.
1- مخالفت با ولیعهدی یزید
معاویه به دنبال فعالیت های دامنه دار خود به منظور تثبیت ولیعهدی یزید ، سفری به مدینه کرد تا از مردم مدینه ، بویژه شخصیت های بزرگ این شهر که در رأس آنان امام حسین (ع) قرار داشت بیعت بگیرد . او پس از ورود به شهر ، با امام و عبداله بن عباس دیدار کرد و طی سخنانی موضوع ولیعهدی یزید را مطرح کرد و کوشش نمود موافقت آنان را با این موضوع جلب کند.
امام در پاسخ معاویه پس از ذکر مقدمه ای چنین فرمودند:
... تو در برتری و فضیلتی که برای خود قائلی ، دچار لغزش و افراط شده ای و با تصاحب اموال عمومی مرتکب ظلم و اجحاف گشته ای . تو از پس دادن اموال مردم به صاحبانش خوداری و بخل ورزیدی و آنقدر آزادانه به تاخت و تاز پرداختی که از حد خود تجاوز نمودی و چون حقوق حق داران را به آنان نپرداختی شیطان به بهره کامل نصیب اعلای خود ]در اغوای تو[ رسید.
آنچه درباره کمالات یزید و لیاقت وی برای اداره امور امت اسلامی گفتی فهمیدم. تو یزید را چنان توصیف کردی که گویا شخصی را می خواهی معرفی کنی که زندگی او بر مردم پوشیده است و یا از غایبی خبر می دهی که مردم او را ندیده اند! و یا در این مورد فقط تو علم و اطلاع به دست آورده ای! نه، یزید آنچنانکه باید خود را نشان داده و باطن خود را آشکار ساخته است. یزید را آنچنان که هست معرفی کن! یزید جوان سگبااز و کبوترباز و بوالهوسی است که عمرش با ساز و آواز و خوشگذرانی سپری می شود. یزید را این گونه معرفی کن و این تلاشهای بی ثمر را کنار بگذار!
گناهانی که تا کنون درباره این امت بر دوش خود بار کرده ای بس است ، کاری نکن که هنگام ملاقات پروردگار ، بار گناهانت از این سنگین تر باشد. تو آنقدر به روش باطل و ستمگرانه خود ادامه دادی و با بی خردی مرتکب ظلم شدی که کاسه صبر مردم را لبریز نمودی، اینک دیگر ما بین تو و مرگ بیش از یک چشم بر هم زدن باقی نمانده است، بدان اعمال تو نزد پروردگار محفوظ است و باید روز رستاخیز پاسخگوی آن ها باشی... (ابن قتیبه دینوری ، الامامه و السیاسه)
2- پاسخ تاریخی امام حسین (ع) به نامه معاویه
مروان بن حکم حاکم مدینه طی نامه ای به معاویه نوشت گروهی از شخصیت های عراق و حجاز نزد حسین بن علی (ع) رفت و آمد می کنند و احتمال دارد درآینده امام حسین (ع)قصد قیام و مخالفت با حکومت را داشته باشند.
معاویه پس از دریافت این گزارش علاوه بر پاسخ نامه به مروان نامه ای به امام حسین(ع) نوشت و امام (ع)پاسخ کوبنده ای به آن نامه دادند که به قسمت هایی از آن اشاره می کنیم.
... اما آنچه در باب من به گوش تو رسیده یک مشت سخنان بی اساس است که چاپلوسان و سخن چینان تفرقه انداز و دورغ پرداز ، از پیش خود ساخته اند. این گمراهان بی دین دروغ گفته اند . من نه تدارک جنگی بر ضد تو دیده ام و نه قصد خروج بر ضد تو داشته ام ولی از اینکه بر ضد تو و دوستان ستمگر و بی دین تو که حزب ستمگران و برادران شیطانند ، قیام نکرده ام از خدا می ترسم.
آیا تو قاتل «حجربن عدی» و یارانش نبوی؟ قاتل کسانی که همه ، از نمازگزاران و پرستندگان خداوند بودند؛ کسانی که بدعت ها را ناروا شمرده و با آن سخت مبارزه کردند و کارشان امر به معروف و نهی از منکر بود. تو پس از آنکه به آنان امان دادی و سوگندهای اکید یاد کردی که به خاطر حوادث گذشته آزارشان نکنی ، بر خلاف امان و سوگند خود، آنان را ظالمانه کشتی و با این کار بر خدا گستاخی نموده، عهد و پیمان او را سبک شمردی.
آیا تو قاتل «عمروبن حمق» آن مسلمان پارسا که از کثرت عبادت چهره و بدنش تکیده و فرسوده شده بود، نیستی که پس از دادن امان و بستن پیمان او را کشتی؟!
آیا تو نبودی که «زیاد» (پسر سمیه) را برادر خود خواندی و او را پسر ابوسفیان قلمداد کردی ، در حالی که پیامبر فرمودند: «نوزاد به پدر ملحق می گردد و زنا کار باید سنگسار گردد»؟!
ای کاش جریان به همین جا خاتمه می یافت ، اما چنین نبود بلکه پسر سمیه را پس از برادر خواندگی بر ملت مسلمان مسلط ساختی و او نیز با اتکا به قدرت تو مسلمان ها را کشت ، دستها و پاهایشان را قطع کرد و بر شاخه های نخل به دار آویخت!
ای معاویه تو عرصه را چنان بر مسلمانان تنگ ساختی که گویی تو از این امت و این امت از تو نبوده اند!. آیا تو قاتل «حضرمی» نیستی که جرم او این بود که همین زیاد به تو اطلاع داد که «وی پیرو دین علی (ع) است»در حالی که دین علی همان دین پسر عمویش پیامبر (ص) است و بنام همان دین است که اکنون تو بر اریکه حکومت و قدرت تکیه زده ای ! و اگر این دین نبود ، تو و پدرانت هنوز در جاهلیت به سر می بردید و بزرگترین شرف و فضیلت شما ، رنج و مشقت دو سفر زمستانی و تابستانی به یمن و شام بود، ولی خداوند در پرتو رهبری ما خاندان شما را از این زندگی نکبتبار نجات داد.
ای معاویه یکی از سخنان تو در نامه ات این بود که در میان این امت ایجاد اختلاف و فتنه نکنم. من هیچ فتنه ای بزرگتر و مهمتر از حکومت تو برای این امت سراغ ندارم! دیگر از سنخنانتو این بود که مواظب رفتار و دین خود و امت محمد(ص) باشم. من وظیفه ای بزرگتر از این نمی دانم که با تو بجنگم و این جنگ جهاد در راه خدا خواهد بود و اگر (به خاطر یک رشته عذرها) از این قیام بر ضد تو خوداری کنم از خدا طلب آمرزش می کنم (چون ممکن است این عذرها در پیشگاه خدا پذیرفته نباشد) و از خدا می خواهم مرا به آنچه موجب رضا و خشنودی اوست ، ارشاد و هدایت کند.
ای معاویه! دیگر از سخنان تو این بود که : اگر من به تو بدی کنم ، با من بدی خواهی کرد و اگر با تو دشمنی کنم دشمنی خواهی کرد . باید بگویم : در این جهان نیکان و صالحان همواره با دشمنی بدکاران روبرو بوده اند و من امیدوارم دشمنی تو زیانی به من نرساند و زیان بد اندیشیهای تو پیش از همه متوجه خودت گردد و اعمال تو را نابود گرداند، پس هر قدر می توانی دشمنی کن!
ای معاویه از خدا بترس و بدان که گناهان کوچک و بزرگ همه در پرونده خدایی ثبت شده است ، این را نیز بدان که خداوند جنایات تو را که به صرف ظن و گمان مردم را می کشی و به محض اتهام ، آنان را بازداشت و گرفتار می سازی و کودکی شرابخوار و سگباز را به حکومت رسانده ای ، هرگز به دست فراموشی نخواهد سپرد.تو با این کارها خود را به هلاکت افکندی دین خود را تباه ساختی و حقوق ملت را پایمال کردی، والسلام.
( ابن قتیبه دینوری – الامامه و السیاسه ج 1 ص 180)
3- ضبط اموال دولتی
کاروانی از یمن که حامل مقداری از بیت المال بود ، از طریق مدینه رهسپار دمشق بود. اما حسین (ع) با اطلاع از این موضوع ، آن کاروان را ضبط کرد و در میان مستمندان بنی هاشم و دیگران تقسیم کرد و نامه ای بدین شرح به معاویه نوشت : کاروانی از یمن از اینجا عبور می کرد که حامل اموال و پارچه ها و عطریاتی برای تو بود تا آن ها را به خزانه دمشق سرازیر کنی و به خویشانت که تا کنون شکم ها و جیب های خود را از بیت المال پرکرده اند ببخشی ، من نیاز به آن اموال داشتم و آن ها را ضبط کردم ، والسلام!
شهادت در قرآن و روایت
نگاهی به حقیقت شهادت
شهادت فنا شدن انسان برای نیل به سرچشمه نور و نزدیک شدن به هستی مطلق است. شهادت عشق به وصال محبوب و معشوق در زیباترین شکل است. شهادت مرگی از راه کشته شدن است ، که شهید آگاهانه و به خاطر هدف مقدس و به تعبیر قرآن «فی سبیل الله»انتخاب می کند و چنین مرگی است که به تعبیر پیامبر (ص) شریفترین و بالاترین نوع مردن است. (اشرف الموت قتل الشهاده) و امیرمومنان (ع) آنرا گرامی ترین نوع مردن می داند (اکرم الموت القتل)
شهید در لغت به معنی (گواه) است و در اصطلاح به کسی گویند که در مجرای شهادت قرار گرفته و در راه خدا کشته می شود.
شهادت نوعی از مرگ نیست بلکه صفتی از (حیات معقول) است . لذا شهید همواره زنده است.
وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ(17)
و گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شده اند ، مردگانند ، بلکه آنان زنده و در بارگاه پروردگارشان بهره مندند.
شهید همواره زنده است و مرگ او در واقع انتقال از حیات جاری در سطح طبیعت به حیات پست پرده آن می باشد.
و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء و لکن لا تشعرون(18)
در قرآن مجید ، حدود ده آیه به صورت صریح درباره کسانی که در راه خدا کشته شده باشند وجود دارد، از جمله مسائلی که در این آیات به آن اشاره شده است عبارت است از زنده بودن شهید ، رزق شهید، آمرزش گناهان شهید، ضایع نشدن عمل شهید ، مسرت و خوشحالی شهید ، وارد شدن در رحمت الهی و رستگاری شهید. در بیان مقام و درجات عالی شهدا و فضیلت شهادت و اجر عمل آن ها احادیث فراوانی از ائمه معصومین نقل شده است که این مبحث را با ذکر ترجمه یک حدیث از پیامبر (ص) به پایان می رسانیم.
رسول گرامی اسلام فرمودند:
نیروهای رزمنده هنگامی که تصمیم به شرکت در جنگ می گیرند ، خداوند مصونیت آن ها را از آتش تضمین میکند و چون آماده جنگ شوند فرشتگان به وجود آن ها افتخار می کنند ، هنگامی که با خانواده خود وداع می کند ماهی ها و خانه ها گریه می کنند و از گناهان خود خارج می شوند همان گونه که مار از پوست خود خارج می شود ، خداوند سبحان چهار هزار فرشته را بر آن ها می گمارد تا از جلو و پشت سر آنان را محافظت نمایند.
.....کار نیکی انجام نمی دهند مگر اینکه مضاعف شود. در مقابل هر روز در جبهه ثوابی برابر عبادت هزار مرد عابد برای ایشان می نویسند . چون با دشمن رو به رو می شوند قلم همه اهل دنیا از درک ثواب آن ها عاجز است. و چون به مبارزه با دشمن می ایستند و تیرها را آماده نشانه رفتن به دشمن می کنند و با یکدیگر درآویزند فرشتگان بال های خود را بر سر آن ها می گسترانند و برای پیروزی و ثابت قدمی آن ها دعا می کنند . هنگام ضرب و زخم ، همسر بهشتی و نعمت های الهی به او فرود می آید. مرحبا به روح پاکی که از بدنی پاک و مطهر خارج شد. بشارت باد بر تو کرامت ها و نعمت هایی که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده است و بر قلب هیچ کسی خطور نکرده است. ( کشف الاسرار و عده الابرار جلد 2 صفحه 248 و 249)
باید توجه داشت که امام(ع) انگیزه اصلی خودش از قیام را امر به معروف و نهی از منکر اعلام داشتند (ان ارید ان آمر بالمعروف و النهی عن المنکر...)(19) در حقیقت قیام امام(ع) بر ضد انحراف از سنت رسول خدا(ص) انحراف به سبب اجتهاد و دیدگاه های شخصی، که خلفای غاصب و معاویه هر چه را از دید خود مصلحت عمومی یا خصوصی تشخیص می دادند در اسلام وارد می کردند و مسلمانان را آنگونه که خود می خواستند تربیت کرده بودند و بگونه ای ویژه و استثنایی در مسیر تقدیس مقام خلیفه اول و دوم توجیه کرده بودند تا آنجا که شرط بیعت با هر خلیفه ای پس از عمر را «عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر و سیره شیخین» تعیین کردند و مسلمانان نیز بودن سیره ابوبکر و عمر در ردیف کتاب خدا و سنت پیامبر را پذیرفته و تایید کردند. یعنی سیره شیخین مدرک شرعی اسلامی گردید!
شایان ذکر است که حضرت علی (ع) در زمان خلافت ظاهری خود نتوانست احکام اسلامی را که خلفا در آن ها اجتهاد کرده و از مسیر اسلام منحرف کرده بودند به حال اول باز گرداند و یکبار که افراد سپاه خود را از اقامه نماز مستحبی به جماعت در ماه رمضان نهی فرمودند فریاد: «وا سنه عمراه» از لشگریانش به هوا برخاست ، آنان حاضر نشدند سنت عمر را با سنت پیامبر (ص)در این مسئله مبادله کنند! این بدان سبب بود که توده های مسلمان که با امام (ع) بیعت کرده بودند نمی دانستند که امام در جهت گیری حکومت اش با روش و سیره شیخین مخالف است ، همین موضوع وسیله ای شد تا معاویه با تلاش همه جانبه ، مردم را از این مخالفت آگاه و آنان را بر علیه امام بشوراند.
البته امام (ع) اگرچه نتوانست احکام اسلامی را که پیامبر (ص) آورده بود جایگزین اجتهادات خلفا کند، ولی امام (ع) و گروهی از یارانش موفق شدند حدیث پیامبر (ص) را که انتشار آن در گذشته ممنوع شده بود را در میان مسلمانان منتشر کنند . یعنی با یک حرکت فکری گسترده با آنچه که مسلمانان در طول بیست و پنج سال حکومت خلفا با آن انس و الفت گرفته بودند به مخالفت برخاستند.
معاویه با همه توان در اطفاء نور خاندان هاشمی بطور عام و اطفای نام و یاد پیامبر(ص) و علی (ع) به نحو خاصی اقدام کرد و این گونه برنامه ریزی و تدبیر نمود:
الف- نام و یاد دو خلیفه اول را بلند آوازه ساخت و بعد پسر عمویش عثمان را به آن ها افزود
ب- در نهان به شکستن مقام و شخصیت رسول خدا (ص) در جان های مسلمانان پرداخت و آشکارا به تخریب شخصیت امام علی (ع) برخاست.
او برای رسیدن به این دو هدف ، گروهی از صحابه را مامور کرد تا به جعل حدیث در رفعت شان و مقام خلفا بپردازند و از کرامت رسول خدا(ص) و حضرت علی(ع) بکاهند و همه قدرت و توان خود را برای انجام این اندیشه به کار برد و یاران و هواداران علی (ع) و اهل بیت او را منکوب کرد و به بدترین وجه ممکن به قتل رسانید: گروهی را به صلیب کشید و آن ها را مثله نمود و زنده به گور کرد! و در این تدبیر خود به پیروزی بی مانندی رسید ، چون بر اثر این تدبیر بود که در بین امت اسلامی احادیثی از قول پیامبر (ص) روایت و منتشر شد که مثلا آن حضرت در مناجات خود با خدا گفته است: خدایا! من بشرم و خشمگین می شوم ، همان گونه که افراد بشر خشم می کنند پس ، هر مومنی را که لعنت کردم یا دشنام دادم آن را برای او درود و زکات و قربت بگردان تا به وسیله آن در قیامت به خود نزدیکش گردانی. (20)
اثر اینگونه احادیث و ده ها نومنه دیگر بر مکتب خلفا تا به امروز ادامه دارد و همین ساخته هاست که بخشی از مسلمانان را بدانجا کشانید که می گویند: رسول خدا(ص) نه می تواند معجزه بیاورد و نه شفاعت کند! نه قبر او را حرمتی است و نه پس از مرگ بر دیگران امتیازی دارد.
اما درباره امام علی (ع) قبلا گذشت که معاویه در شکستن شخصیت آن حضرت در جامعه اسلامی آن روز به حدی از پیروزی رسید که مسلمانان ، در شرق و غرب عالم اسلام ، لعن آن حضرت را از آداب حتمی منابر خود قرار دادند بویژه در خطبه نماز جمعه که آن را چون واجبی از واجبات نماز می دانستند.
معاویه با این تلاش ها موفق شد «اسلام» را دگرگون سازد و آن گونه که می پسندید معرفی اش نماید تا آنجا که در پایان حکومتش چیزی از اسلام جز نام آن و چیزی از قرآن جز خط آن باقی نماند.
آری مسلمانان در این حال بودند که معاویه در سال 60 هجری مرد و پسرش یزید به حکومت رسید و اکنون امام حسین(ع) که وارث پیامبر (ص) است دو راه در پیش دارد: یا بیعت یا جنگ! و امام (ع) بیعت نمی کند زیرا بیعت حسین(ع) با یزید یعنی اقرار و تصدیق رفتار و گفتار او و لذا قیام علیه یزید را انتخاب میکند و در این راه به شهادت می رسد.
شهادت امام حسین(ع) امت اسلامی را از خواب عمیق و طولانی بیدار کرد.
ازجمله افرادی که دارای شخصیت و موقعیتی هم بودند قبل از شهادت امام حسین(ع) بخود آمدند و از خواب عمیق بیدار شدند می توان از حربن یزید ریاحی که از سران و فرماندهان لشگر یزید است نام برد همچنین زهیر بن غین یکی دیگر از شخصیت های است که عثمانی مسلک می باشد اما تحت هدایت های امام حسین(ع) واقع می شود .
و از خواب طولانی بیدار می شود و در ردیف سربازان و شهدای کربلا قرار می گیرد. همچنین بودند افرادی که در لشگر عمربن سعد در کربلا حضور داشتند و به بهانه هایی خود را کنار کشیدند و با امام (ع) وارد جنگ نشدند.
اما آنچه حائز اهمیت است بیداری عمومی مسلمانان پس از شهادت امام حسین(ع) می باشد و اینکه قدرت و جسارت پیدا کردند در مقابل حکومت غاصب و ظالم قیام کنند که در این بیدارسازی نباید از نقش سازنده و رسالت پیام آور کربلا غافل شویم چرا که :
خطبه زینب اگر در سفر شام نبود
از فداکاری شاه شهدا نام نبود
نه همین نام نبود از شه خونین کفنان
اثر از مکتب ارزنده اسلام نبود (21)
در همین خصوص شاعر دیگری گفته است:
کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود
سر نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود
در حقیقت این مدیریت و برنامه ریزی آگاهانه سیدالشهدا(ع) بود که خانواده و فرزندان خود را به همراه بردند و توجه کافی به نقش امام سجاد(ع) و حضرت زینب (س) داشتند و این خطبه های آتشین حضرت سجاد (ع)و حضرت زینب(س) بود که دودمان بنی امیه را بر باد داد و اکنون نمی توانیم در دنیا کسی را پیدا کنیم که خود را منتسب به خاندان بنی امیه کند.
از جمله اتفاقاتی که پس از قیام امام حسین(ع) در جامعه اسلامی آن روز بوقوع پیوست و بیانگر بیداری مردم و آگاهی آن ها ار انحراف حکومت وقت می باشد می توان به تغییر موضع یزید اشاره کرد که پس از خطبه امام سجاد(ع) در شام اتفاق افتاد.