سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

روز عاشورا
آنان با چنین روحیه‏اى شب را به صبح رسانیدند. سرانجام صبح عاشورا فرا رسید. خیرخواهیها و دلسوزیهاى امام در دل ناپاک کوفیان مؤثر واقع نشد. یزیدیان آماده جنگ گردیدند و سپاه اسلام براى دفاع مجهز شد. دستور قرآن در چنین موردى در درجه اول صلح است و دعوت به این امر شایسته. «اما اگر یکى از آن دو دسته ستمکارى را پیش گرفت‏با او بجنگید تا به حکم خدا گردن بنهد. بدین‏ترتیب امام و یاران او بیش از هر مسلمان دیگر خود را مکلف به پیروى از قرآن مى‏دانستند... از جمله کسانى که در این راه از خیرخواهى کوتاهى نکرد «زهیربن قین‏» بود که سپاه کوفه را مخاطب ساخت و گفت: مردم، خیرخواهى حق هر مسلمانى بر مسلمان دیگر است تا کار به شمشیر نکشیده است ما با یکدیگر برادریم و یک دین داریم... در غیر این صورت دیگر رشته پیوندى میان ما نخواهد بود. [حسین‏علیه‏السلام با خطبه‏هایى که ایراد فرمود براى رستگارى اسیران هوى و هوس و فریب‏خوردگان تا جایى که مى‏توانست تلاش کرد و براى آنان بجز آزادى، خیر و عزت و سعادت نمى‏خواست.] وى به آنها گفت که این آخرین فرصتى است که براى انتخاب زندگى آزاد به آنها داده مى‏شود... اگر به این عزت پشت‏پا زنند به دنبال آن زندگى پر از خوارى و مذلت در انتظار ایشان است.» (24) امام در یکى از خطبه‏ها مردم را از سویى به تحمل شنیدن سخنان طرف مقابل و تامل و دقت فرامى‏خواند و از سوى دیگر آنان را به هنگام قضاوت به پرهیز از شتابزدگى و نگهدارى جانب عدل و انصاف دعوت مى‏کند و به این وسیله بالاترین درجه دلسوزى و انسان‏دوستى خود را به نمایش مى‏گذارد.
خطبه‏هاى امام حسین ‏علیه ‏السلام
خطبه در اسلام جایگاه ویژه‏اى دارد. خطبه بهترین راه نشر احکام دیانت و اخلاقیات است. حسین‏علیه‏السلام در روز عاشورا خطبه‏هاى آتشینى ایراد فرمود. «این خطبه‏ها سندهایى گرانبهاست. سندهایى که بیش از آن که نشان‏دهنده روح آزادگى و شرف و پرهیزکارى باشد، نمایانگر نقطه اوج شفقت و دلسوزى بر مردم گمراه و تلاش انسانى براى نجات چنین مردم است. حسین‏علیه‏السلام در یکى از خطبه‏ها مى‏گوید: مردم شتاب مکنید سخن مرا بشنوید. من خیر شما را مى‏خواهم... اگر سخن مرا شنیدید و انصاف دادید و دیدید من راست مى‏گویم. این جنگ از میان برخواهد خاست... و الا زیان آن دامنگیر شما خواهد شد. مى‏دانید من کیستم؟... مگر من پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟ مگر پدر من وصى و پسرعموى پیغمبر و نخستین مسلمان نیست؟...
اگر گمان مى‏کنید من دروغ مى‏گویم هنوز از اصحاب محمدصلى الله علیه وآله چند تن زنده‏اند مى‏توانید از آنها بپرسید: جابربن عبدالله انصارى، ابوسعید خدرى... آنها به شما خواهند گفت که آنچه مى‏گویم درست است... در خطبه دیگر امام حسین‏علیه‏السلام مى‏گوید: مردم من خیرخواه شما هستم من براى تفرقه‏افکنى نیامده‏ام همه مرا مى‏شناسید، مى‏دانید که دروغگو نیستم... در اینجا بود که فتنه‏جویان و جنگ‏طلبان ترسیدند مبادا این سخن سراسر خیرخواهى در دل سنگ مردم کارگر افتد و آنان بدانچه مى‏خواهند دست نخواهند یافت... سرانجام آنچه باید روى دهد آغاز گردید.» (25) حضرت سیدالشهداعلیه‏السلام اگر به اصل و نسب خود و برشمردن تعدادى از اصحاب جد بزرگوارش مى‏پردازد و به عنوان گواهانى بر صداقت‏سخنان خود یاد مى‏کند و هدف خود را از سفر بازمى‏گوید به این دلیل است که فریبکاران براى عملى ساختن نیات پلید خود افکار عمومى را منحرف کرده حقیقت را وارونه جلوه مى‏دادند و ایراد چنین خطبه هایى علاوه بر بیدار کردن وجدانهاى خفته در القاى خصلتها و ارزشهاى والاى انسانى ضرورت داشت.
از خصلتهاى حسینى آنچه در روز عاشورا بیشتر جلوه‏گر است آرامش و پایدارى حسین‏علیه‏السلام است، از رفتار امام با مسائل و شرایط مى‏توان دریافت که وى «آینده‏روشن و آثار نورانى نهضت‏خود را به چشم مى‏بیند.» (26) با توجه به آنچه یاد شد، سخنان محبت‏آمیز حسین‏علیه‏السلام نشانگر آن است که وى علاقه‏اى به جنگ نداشت و تا آن جا که توانست کوشید به فریب‏خوردگان تفهیم کند که طریق ناصوابى برگزیده‏اند و پایان مطلوبى در انتظار آنان نیست. امرا براى جلوگیرى از شورش سپاهیان و ضعف روحیه آنان فرمان حمله مى‏دهند «از این لحظه همراهان امام‏علیه‏السلام نام «سپاهى‏» گرفتند و حملات وى عنوان «جهاد» یافت.» (27)
روحیه اصحاب حسین‏ علیه ‏السلام
شهادت براى یاران حسین‏علیه‏السلام مفهوم ویژه‏اى داشت. انگیزه آنان رسیدن به آزادى و کمال و حفظ ارزشها و باورها و نفى زندگى ذلت‏بار بود لذا آن را بدون چشمداشتى از سر اخلاص و اعتقاد و رغبت‏برگزیدند و از فرط اشتیاق «خودشان را قبل از حضرت و بنى‏هاشم به شهادت رساندند... آنان در هیچ جا در مقام عذر و توجیه برنیامدند.» (28) و با بصیرت کامل به حکم وظیفه در تعظیم حق از خود گذشتند و درس فداکارى و ظلم‏ستیزى به بشر آموختند، این ارزشهاى انسانى از جمله منشهایى است که در کربلا به نمایش گذاشته شد. اصحاب حسین در گیرودار نبرد روحیه‏اى بسیار قوى داشتند. «آنان با این که مى‏توانستند با برداشتن یک قدم یا نگفتن یک سخن برهند؛ اما مرگ را ترجیح دادند. براى سنجش اخلاق قائد آنان همین بس که امام را در میان خود نگریستند و او را آماده دریافت‏شهادت در راه خدا و براى دعوت یافتند. » (29)
از جمله این یاران «عابس بن ابى شبیب شاکرى و ابوثمامه صیداوى... و جابربن عروه غفارى بودند. ابوثمامه شیرمردى است که دخول وقت نماز ظهر را به امام یادآور شد و دعاى خیر حضرت: «خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد» بدرقه راهش شد آنان در بحبوحه جنگ نیز به برگزارى نماز اول وقت مقید بودند و جابربن عروه غفارى پیرمرد سالخورده‏اى است که در جنگ «بدر» و «صفین‏» شرکت داشت. محضر مبارک پیغمبرصلى الله علیه وآله را درک کرده بود. کمر را با عمامه و ابروهاى آویخته خود را با دستمالى بست و به دشمن حمله‏ور شد و شربت گواراى شهادت نوشید و به نگاه و کلام محبت‏آمیز «شکر الله سعیک یا شیخ‏» امام خود سرافراز گردید. دگر عمروبن جناده انصارى فرزند شهید جناده بن کعب انصارى بود که مادر، وى را با سخنان «پسرم از کنار مادر برخیز به میدان برو و در برابر چشمان پسر پیغمبر بجنگ‏» به جنگ با کفار تشویق کرد. جوان در حالى که دهانش به عبارت: «پیشواى من حسین‏علیه‏السلام است. این بهترین پیشواست... معطر شده بود جنگید تا به درجه رفیع شهادت رسید. رشادتهاى دیگر یاران امام و بنى‏هاشم فرزندان على و عقیل و امام حسن و امام حسین و مسلم و عبدالله جعفر... و دلاوریهاى عباس بن على‏علیه‏السلام نیز همین‏گونه بود.» (30) این شیرمردان با بصیرت و اطمینان کامل قدم به صحنه نبرد گذاشتند و چنان شجاعانه جنگیدند و جان خود را در راه حق نثار کردند «که ایمان به آنان آفرین گفت.» (31) در آن روز خونین از سپاه امام بجز حضرت سجادعلیه‏السلام و طفل شیرخوارش کسى زنده نماند. امام على‏اصغرعلیه‏السلام را با خود به صحنه نبرد برد و او را نیز فدا کرد. و «بدین طریق عواطف جهانیان را بیدارى بخشید و فهماند که در این قوم نه تنها دیانت نیست از انسانیت هم بویى نبرده‏اند.» (32)
ارزشهاى اخلاقى در حادثه کربلا
حادثه کربلا یک صحنه نمایش اخلاق اسلامى است که به اختصار به توضیح ارزشهایى نظیر مروت، ایثار و فداکارى که برجستگى بیشترى دارند مى‏پردازیم.
مروت
حسین‏علیه‏السلام با دشمنان به شیوه پدرش على‏علیه‏السلام رفتار مى‏کرد. سیراب کردن آنان به هنگام تشنگى و پرهیز از ترور و غافلگیرى، نمونه‏هاى روشنى از مروت است. حسین‏علیه‏السلام نیز با این که از فسق و فجور و خباثت‏شمربن ذى‏الجوشن، و اهانت وى به حریم ولایت آگاه است پیشنهاد حمله ناگهانى سپاه خود را رد مى‏کند و مى‏گوید: «ما هرگز شروع به جنگ نمى‏کنیم ولو به نفع ما باشد. (33) »
ایثار
ایثار عاطقه‏اى است اخلاقى، انسانى و اسلامى که در حادثه کربلا به اوج خود رسید. از خودگذشتگى ابوالفضل العباس‏علیه‏السلام در ننوشیدن آب تجسمى از ایثار بود. وى پس از دفع مزاحمان به شریعه فرات رسید هنگامى که مشک را از آب پر کرد با این که خود نیز تشنه بود به یاد تشنگى مولایش از نوشیدن آب منصرف شد. آن را ریخت و آنچه بر دلش گذشت، بر زبان جارى کرد (رجز خواند) و چنین گفت «عباس! حسین‏علیه‏السلام در خیمه تشنه است و تو مى‏خواهى آب گوارا بنوشى! به خدا قسم... رسم برادرى، رسم امام داشتن، رسم وفادارى چنین نیست؟ ابوالفضل مظهر وفا بود. نمونه دیگر عمربن قروى انصارى بود که خود را به هنگام نماز در برابر پیکانهاى کفار سپر اباعبدالله‏علیه‏السلام قرار داد و از پا درآمد... وى در عین حال تردید داشت که وظیفه‏اش را انجام داده و به عهدش وفا کرده است.» (34)
مساوات
اصحاب حسین‏علیه‏السلام ترکیبى از آزادگان و بردگان آزاد شده بود و شیوه رفتار امام هم نسبت‏به نقش آفرینان و ایثارگران یکسان بود رنگ، قومیت، موقعیت و نژاد آنان در نظر و قضاوت وى تاثیرى نداشت و مساوات حاکم بود چنان که دو نفر از عده معدودى که امام خود را به بالین آنان رسانید برده آزاد شده بودند. «جون‏» یکى از آنها بود که وقتى به شهادت رسید امام خود را به بالین وى رسانید و حشر او را با «ابرار» که مقامى برتر از متقین است از خدا درخواست کرد «خدایا در آن جهان او را با «ابرار» محشور کن. دیگر مردى رومى است که وقتى از اسب بر زمین افتاد اباعبدالله‏علیه‏السلام خون را از جلو چشمانش پاک کرد و صورتش را بر صورت وى گذاشت. این صورت بر صورت نهادن منحصر به همین غلام و فرزندش على‏اکبر بود «فوضع خده على خده... متبسم الى ربه...» صحنه خونین کربلا متضمن پیامهاى اخلاقى، اجتماعى، توحیدى، اعتقادى، عرفانى، اندرزى و پرخاشگرى است که با جانبازیهاى کم‏سال‏ترین (طفل شیرخوار اباعبدالله‏علیه‏السلام) تا کهنسالترین مرد (جابربن عروه غفارى) و زن (زوجه عبدالله بن عمر کلبى) تجسم پیدا کرد و هر یک عهده‏دار نقشى بودند.» (35) در آن روز هیچ کدام از اصحاب حسین‏علیه‏السلام در برابر دشمن ضعفى از خود نشان ندادند، فرار نکردند و به سپاه دشمن نپیوستند.
انتخاب انقلابى حر
برعکس نیروى جاذبه، ایمان و شیوه رفتار امام در امر به معروف عملى سبب شد که «حر» را که نامزد امارت بود وادار به توبه کرد و در زمره «التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهون عن المنکر» (توبه/112) قرار گرفت [و در بروز حال توبه و توجه تام به خدا و اولیاى او و قطع علاقه دنیوى عاقبت‏بخیر شد و سرمشق دیگران گردید وى پس از توبه با اجازه امام در مقابل مردم ایستاد و گفت: شما همان کسانى هستید که وسیله نامه به وى وعده یارى دادید، پیمان شکنى آنان را زشت و ننگین شمرد و پس از اتمام حجت‏ها جنگید تا به شهادت رسید و این چنین مورد تفقد حضرت اباعبدالله‏علیه‏السلام واقع شد] «ونعم الحر حر بنى ریاح‏» «این حر ریاحى چه حر خوبى است.» (36) قدردانى و ارج‏نهادن به عمل شایسته مؤمنى که براى حاکمیت فرمان اساسى «امر به معروف و نهى از منکر» تا پاى جان مى‏ایستد خودش امر به معروف است و موجب مى‏گردد که دیگران نیز به انجام امور شایسته راغب گردند. از جمله کسانى که حسین‏علیه‏السلام خود را به بالین آنان رسانید ابوالفضل العباس بود وى یادگار شجاعت امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام است و مورد علاقه شدید ابى‏عبدالله‏علیه‏السلام که عبارتهاى عباس جانم، بنفسى انت (اى جان من به قربان تو) نشانگر درجه محبت اوست.
عباس‏علیه‏السلام در آن هنگام که سرگرم پیکار است؛ برادر به حال انتظار ایستاده است که ناگهان فریاد مردانه ابالفضل را شنید. خود را به بالین او رسانید از دیدن پیکر قطعه‏قطعه شده عباس و کشتار بى‏رحمانه یزیدیان به قدرى منقلب گردید که «چهره حسین‏علیه‏السلام شکسته شد (بان الانکسار فى وجه الحسین) از میان کسانى که حسین خود را به بالینشان رسانید هیچ‏کدام وضعى دلخراش‏تر و جانسوزتر از ابالفضل العباس‏علیه‏السلام نداشت.» (37) هنگامى که فرزندان و اصحاب امام وظیفه خود را انجام دادند و دعوت حق را پاسخ گفتند و به درجه والاى شهادت رسیدند. امام در حالى که ارواح پاک آنان را مورد خطاب قرار داد پیروزى معنوى سپاه اسلام را به آنان نوید داد و نفرت و انزجار دایمى جهانیان را یادآور گردید: «اى ارواح پاک برخیزید، ستمگران و ناکسان را بنگرید که چگونه در عین غلبه متلاشى و مغلوب گشته‏اند و براى همیشه شکست‏خورده‏اند و براى ابد منفور گشته‏اند.» (38)
ظاهرا از اصحاب و فرزندان امام بجز حضرت سجادعلیه‏السلام که در بیمارى به سر مى‏برد، کسى باقى نماند لذا خود حسین‏علیه‏السلام آماده رفتن به قربانگاه شد «حضرت اباعبدالله‏علیه‏السلام در دقیقه‏هاى آخر زندگانى خود آنان را از چنین پایانى بیم داد: «به خدا اگر مرا کشتید به جان یکدیگر مى‏افتید و خون یکدیگر را مى‏ریزید اما خدا به این کیفر بر شما بسنده نخواهد کرد، عذابى سخت‏براى شما آماده خواهد ساخت.» (39) امام به خاطر پاسدارى از حریم مقدس اسلام و ارزشهاى گرانبهاى آن در هیچ شرایطى جزع و بى‏تابى نکرد و تسلیم قدرت‏طلبان و زورگویان جائر نشد و کشته شدن و اسارت خاندان را به جان خرید و به عهد خود وفا کرد و شهادت را عاشقانه پذیرا شد و به سوى محبوب شتافت. حسین‏علیه‏السلام با شهادت خود از یک‏سو راه مبارزه با بیدادگرى، فساد و ناجوانمردى ... را نشان داد و از سوى دیگر با خصلتهاى عالیه انسانى راه وصول به کمال و تقرب به حق را آموخت و پرچم حقانیت و عظمت تشیع را به خواهرش زینب کبرى‏علیهاالسلام سپرد.
بانوى کربلا زینب کبرى‏علیهاالسلام
زینب‏علیهاالسلام کاروان‏سالار است. وى نمونه اعلا و الگوى تمام‏عیارى از چگونگى حرکت انسان به سوى کمال است و پس از برادر مسؤولیت ادامه نهضت پرخروش حسین را برعهده دارد، پرستارى از حجت‏خدا، امام زین‏العابدین‏علیه‏السلام نیز با اوست. هنگامى که اهل‏بیت را در بدترین و نامناسب‏ترین شرایط به کوفه مى‏آورند در مدخل کوفه زینب‏علیهاالسلام دختر با فضیلت على و فاطمه مى‏درخشد. وى در حالى که شجاعت و عفت و پاکى زنانگى درهم آمیخته بود ضمن القاى خطابه‏اى براى اهل کوفه تلخکامى و غم و اندوه دایمى را مى‏طلبد (نفرین مى‏کند) و آنان را متوجه این واقعیت مى‏کند که چگونه تحت‏تاثیر نفس پرفریب قرار گرفتند و بازیچه امیال جنایتکارى شدند و ننگ کشتن فرزند پیغمبر را بر دوش کشیدند و براى همیشه به عذاب الهى گرفتار شدند. زینب‏علیهاالسلام خطابه خود را بدین‏گونه آغاز مى‏کند:
«هرگز اشکهاى شما نایستد و شیونتان آرام نگیرد... ننگ کشتن نواده خاتم پیغمبران و سالار فرستادگان را چگونه مى‏توانید بشویید؟» (40)
آرى اسراى دودمان رسول اکرم‏صلى الله علیه وآله با تبلیغات سوء عمال یزید به عنوان خارجى به کوفه وارد شدند اما «آنها هرگز به صورت یک جمعیت‏شکست‏خورده درنیامدند و دنبال همان هدف حسینى بودند.» (41) زینب‏علیهاالسلام بانوى خردمند بنى‏هاشم با تکیه به نیروى معنوى و عظمت روحى‏اش ترسى به خود راه نداد و با کمال شجاعت کوفیان عهدشکن و ابن‏زیاد پلید بى‏رحم سرکش و یزید مقتدر مستبد تبه‏کار را رسوا کرد.
رسالت امام سجادعلیه‏ السلام
امام زین‏العابدین‏علیه‏السلام در نابسامانترین دوره امامت ائمه اطهارعلیهم‏السلام مى‏زیست. پس از واقعه عاشورا و آغاز خلافتش همراه اسرا به اسیرى برده شد. در مدخل کوفه زینب‏علیهاالسلام خطبه‏اى ایراد فرمود که به بیدارى و آگاهى اهل کوفه و کارگزاران یزید انجامید و موجب تاثر، سرافکندگى و پشیمانى آنان گردید و زمینه درخشش امام چهارم‏علیه‏السلام را در مسجد شام فراهم ساخت وى در حضور یزیدبن معاویه با سخنرانى خود درباره تصحیح فرهنگ سیاسى جامعه و تبیین اسلام و رهبر اسلامى و پیشواى قرآنى موضع خود را تشریح کرد. امام در مدت سى‏وچهار سال امامت‏خود مسائل مختلف مربوط به جامعه را در قالب صحیفه سجادیه نشر داد و خاطرات عاشورا را زنده کرد. امام از موضع حق حراست نمود و در مراقبت‏بر جریانهاى داخلى جامعه اسلامى همت گماشت و به پرورش فرزندى که پس از وى به امر خدا امام خواهد بود توجه داشت و «از تربیت فرزند دیگر خویش زیدبن على بن الحسین‏علیه‏السلام که به عنوان پرچمدار انقلاب خونین دیگر زیرنظر امام خود باید بپاخیزند تا تبلور عاشورا کاستن نگیرد غافل نبود.» (42) حادثه عاشورا و نهضت امام حسین بسان خورشیدى سرچشمه فیض‏بخشى در عرصه‏ها و سطوح مختلف براى آزادگان بویژه شیعیان گردید خون «مطهر حسین‏علیه‏السلام و یارانش بر زمین ریخت، اما از آن خون درخت آزادى و آزادگى رویید... و این نهضت‏سرچشمه صدها نهضت دیگر شد که در تاریخ اسلام پدید آمد مانند نهضت توابین، مختار ثقفى، زیدبن حسن، شهداى فخ... و تا هم اکنون نیز هر نهضتى که علیه ستم و تباهى و روشهاى بیدارگرانه در دنیاى اسلام و شیعه پامى‏گیرد.» (43) و نهضتى که از سال 42 به لطف و عنایات حق و زعامت‏حضرت آیت‏العظمى امام خمینى‏قدس سره پى‏ریزى شد و در سال‏1357 به انقلاب شکوهمند اسلامى پیوند خورد و هم اکنون حلاوت ثمرات آن را به جان مى‏چشیم نیز از برکات نهضت عاشوراى حسینى است. بر ما است که از سیدالشهداعلیه‏السلام و اصحاب باوفایش الگو گیریم و در حفظ و حراست ارزشهاى معنوى و منشهاى آسمانى و حقایق بسیارى که در عاشورا درخشیدند بکوشیم و این راه را به پایان برسانیم.


[ جمعه 90/9/4 ] [ 1:57 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

امام حسین فیلتر شکن بدون سانسور +18 محرم کربلا محرم عاشورا صفر

حادثه کربلا از منظر تربیت فرزندان
حادثه کربلا، جاودانه‏ترین رویدادى است که زمانه در بستر خودمانند آنرا ندیده است. حادثه‏اى که آثارش در حصار مرزهاى اسلامى‏محدود نگشته و خورشید فروزانش همه گیتى را تا ابد درخشان‏گردانید. همه کسانى که پیرامون این حادثه به تامل نشسته‏اند،به فراخور شناخت‏خویش از آن درس گرفته، مبارزان درس مبارزه،آزادگان درس آزادگى، شهادت طلبان درس شهادت و مصلحان اجتماعى‏درس اصلاح گرفته‏اند.
این واقعه بى‏نظیر زوایاى بى‏انتهایى دارد که تنها اندکى ازآنها شناخته شده و زوایاى ناشناخته‏اش بسى بیش از شناخته شده‏است. بى‏گمان با گسترش دانش بشرى در حوزه علوم انسانى، امید کشف‏آنها دور از انتظار نیست، از جمله زوایاى این واقعه عظیم تامل‏از منظر روانشناسى و تربیت است. نگارنده معتقد است هدف سیره وسنت ائمه اطهار علیهم السلام قبل از هر چیز، هدایت و تربیت است،زیرا آنان بزرگترین مربیان بشریت‏اند و باید تفسیر تربیتى ازحوادث زندگى آنان ارائه شود.
ذکر این نکته مفید است که، گوناگونى شرایط زمانى ائمه اطهارعلیهم السلام باعث گشته تا آنان با وجود آرمان مشترک، در عرصه‏دعوت و تربیت‏شیوه‏هاى گوناگون داشته باشند. در میان امامان‏شیعه، امام حسین(ع)شرایط ویژه خود را داشت. بنابراین ضمن آنکه‏همه زندگى و سیره حضرت سرمشقى کامل، از حیات طیبه، براى‏پیروانش است‏سیره تربیتى آن حضرت در حادثه کربلا هم براى‏کسانى‏که زندگیشان به شرایط زمانى آن حضرت شباهت‏بیشترى دارد ومى‏خواهند حسینى باشند، اهمیت‏بیشترى دارد. 
توجه به نیازهاى فرزندان
موجودات عالم براى ادامه حیات نیازهایى دارند که بدون برآوردن آنها ادامه حیات نا ممکن و یا همراه با سختى است این‏احتیاج در غیر انسان به نیازهاى مادى و جسمانى محدود است؛ امادر انسان نیاز امور مادى، روانى و معنوى فراوانى را شامل مى‏شودکه تنها در سایه رفع نیاز از همه امور به رشد کامل جسمانى وروانى مى‏رسد. توجه به نیازهاى گوناگون از نکات مهم تربیتى است،نیازهایى که در قالبهاى زیستى، عاطفى، روانى و معنوى جلوه‏گرمى‏شود. در واقعه کربلا نیز با وجود همه مسایل و شیوه‏اى که امام‏حسین(ع)در پیش روى خود داشته، از توجه به نیازهاى مادى و معنوى‏فرزندان و همراهان خود غافل نماند.
 الف: نیازهاى مادى
نیازهاى مادى احتیاج اولیه هر انسان است. و بدون تامین آن،قادر به ادامه حیات نیست. نیاز به رفع تشنگى از این جمله است‏که در کربلا به خاطر وضعیت ویژه‏اى که دشمن براى کاروان کربلا به‏وجود آورد، به نیازهاى حیاتى تبدیل شد و ایشان را به تلاش، براى‏رفع آن از راههاى ممکن، واداشت؛ از اینرو، آنگاه که حضرت‏عباس(ع)از برادر اجازه مبارزه با دشمن طلبید، حضرت از او خواست‏براى کودکان آب فراهم نماید و فرمود:
«فاطلب لهولاء الاطفال قلیلا من الماء» پس کمى آب براى این‏کودکان فراهم کن...
این توجه حضرت آنگاه به اوج مى‏رسد که فرزند شیرخواره‏اش را بربالاى دست مى‏گیرد و از دشمن برایش آب مى‏خواهد. در مقتل ابى مخنف‏آمده است:
امام حسین(ع)به سوى ام کلثوم آمد و فرمود: خواهر! تو را درباره‏فرزند شیرخواره‏ام به نیکى سفارش مى‏کنم، او شیر خواره است وشش ماه بیشتر عمر ندارد. ام کلثوم‏به برادر جواب داد: سه روز است این طفل آب ننوشیده است.
برایش آبى طلب فرما، حضرت طفل را گرفت و در مقابل دشمن ایستادو آنگاه فرمود: «اى قوم شما برادر و فرزندانم را به شهادت‏رساندید و جز این طفل باقى نمانده و او از تشنگى دهان را بازمى‏کند و مى‏بندد، به او جرعه آبى‏دهید...»
  ب: نیازهاى عاطفى و روانى
گرچه در طبقه‏بندى نیازها در روانشناسى، نیازهاى زیستى جزءنخستین نیازها به حساب مى‏آید، اما نقش نیازهاى عاطفى و روانى‏نیز با اهمیت و تعیین کننده است. زیرا هر چند نیاز جسمى محسوس‏و آشکار است و فقدانش جسم را متاثر مى‏گرداند، اما نیازهاى‏روحى و روانى نا محسوس‏اند و عدم پاسخگویى به آنها روان آدمى راآزرده مى‏سازد. کودکان و نوجوانان به خاطر موقعیت‏سنى آسیب‏پذیرى در برابر مشکلات نیاز دو چندان به بر آوردن نیازهاى عاطفى‏و روانى دارند، این نیازها، بخصوص در شرایط ویژه، از دست دادن‏والدین، هنگام بیمارى و... چنان شدت مى‏یابد که بى‏توجهى به آنهاحیات روانى و عاطفى کودک را به مخاطره مى‏اندازد.
این شرایط ویژه به کامل‏ترین شکل در کربلا براى فرزندان امام‏حسین(ع)جلوه نمود. فرزندان و همراهان آن حضرت در میدان مبارزه،در سخت‏ترین حالات، امام(ع)را صدا مى‏زدند و در واپسین لحظات، اوج‏نیاز عاطفى خویش را به نمایش مى‏گذارند. در کربلا بیمارى چون‏على‏بن الحسین(ع)حضور دارد که تقدیر الهى بر بقاء وجودش تعلق‏گرفت. و از دست دادن پدر و امام خویش را تجربه نمود. این وضعیت‏خاص قطعا توجه ویژه‏اى را مى‏طلبید و اینجا است که آن حضرت به‏گونه‏هاى مناسب به نیاز فرزندان پاسخ مى‏دهد و نسبت‏به فرزندانى‏که به میدان مبارزه آمده‏اند به گونه‏اى، به یگانه فرزندش زین‏العابدین(ع)به گونه‏اى دیگر. و در مورد یتیمان و داغدیدگان پس‏از شهادت خویش به شکلى دیگر سفارش مى‏فرماید. 
رفتار حضرت با فرزندان و نو جوانان در میدان جنگ
آنچه از مقاتل بر مى‏آید این است که حضرت نسبت‏به فرزندان وبرادرزادگانش که به میدان مبارزه مى‏رفتند، رفتارهاى گوناگونى‏داشت. نخست در هنگام رفتن به میدان با در آغوش گرفتن آنان واظهار علاقه و محبت صحنه‏هاى زیبایى از عاطفه و محبت را به نمایش‏مى‏گذاشت. درمورد «قاسم بن الحسن‏» آمده است: «قاسم در حالى‏که نوجوانى غیر بالغ بود، سوى خیمه‏هاى طرف میدان خارج شد. وقتى‏امام حسین(ع)نگاهش به قاسم افتاد، او را به آغوش کشید. آن دودست‏به گردن هم آویختند و چنان گریستند که بیهوش شدند.»
در مرحله بعد، وقتى آنان در میدان مبارزه، در مقابل شرایطنابرابر، گرماى شدید و تشنگى قرار گرفتند، آن حضرت آنان را به‏صبر دعوت کرد و به آنان دلدارى داد و اظهار همدردى نمود درمورد «احمد بن حسن‏» نوشته‏اند: «بعد از آنکه در میدان جنگ‏شرایط مبارزه توان را از او گرفت، نزد عمویش حسین(ع)آمد وپرسید: عمو(جان)آیا جرعه آبى هست تا جگر خود را با آن خنک کنم‏و براى مبارزه با دشمنان خدا و رسولش توان بیشترى پیدا کنم؟
امام(ع)فرمود: «یابنى اصبر قلیلا حتى تلقى جدک رسول الله(ص)،فیسقیک شربه من الماء لاتظماء بعدها ابدا»فرزندم! کمى صبر کن تا جدت رسول خدا را ملاقات کنى، او چنان‏شربت آبى به تو بنوشاند که هرگز تشنه نشوى.
در مورد «على اکبر» نیز آمده است؛ بعد از مبارزه‏اى بى‏امان‏و کشتن تعدادى از دشمنان در حالى که جراحات زیاد بر بدن داشت،عطش بر او بسیار ناگوار آمد. پس نزد پدر آمد و عرض کرد: «یاابه العطش قد قتلنى و ثقل الحدید قد اجهدنى فهل الى شربه من‏ماء و سبیل اتقوى بها على الاعداء؟ فبکى الحسین(ع)و قال یا بنى‏یغز على محمد و على و على ابیک ان دعوهم فلا یجیبونک و تستغیث‏بهم فلا یغیثونک...»
اى پدر، عطش مرا از پاى در آورد و سنگینى اسلحه مرا ناتوان‏کرد، آیا شربت آبى هست تا با نوشیدن آن، توان بیشتر، با دشمنان‏مبارزه کنم؟
امام فرمود: فرزندم بر محمد و على‏و پدرت سخت است که آنان رابخوانى و به تو پاسخ ندهند و به یارى بخواهى و آنان فریاد رس‏تو نباشند... .
در مرحله سوم، آنگاه که بعد از مبارزه بى‏امان فرزندان توسطدشمن مجروح گشته و بر زمین افتادند، حضرت به رعت‏خود را بربالینشان رسانید و آنها را در آغوش گرفت. در آن لحظات حساس که‏فرزندان نیاز بیشترى به تسلى خاطر داشتند، با آنان ابرازهمدردى نمود... . آنگاه که «قاسم بن الحسن‏» بر زمین افتاد وعموى خود را صدا زد، امام حسین(ع) چون باز شکارى خود را بربالین فرزند برادر رساند و مانند شیر خشمگین بر دشمن حمله‏نمود. وقتى گردو غبار فرو نشست، دیدند امام(ع) بر بالین قاسم‏نشسه و به قاسم(ع)که در حال جان دادن بود، فرمود: عز والله على‏عمک ان تدعوه فلا یجیبک او یجیبک فلا یعنک او یعنک فلا یغنى عنک‏بعدا لقوم قتلوک‏»
به خدا سوگند، بر عموى تو سخت است که او را بخوانى پاسخ‏ندهد، یا اجابت نماید ولى نتواند کمک کند یا کمک کند اما به توسودى نبخشد.(از رحمت)خداوند دور باد قومى که تو را کشت. 
رفتار حضرت نسبت‏به فرزند بیمارش زین العابدین(ع)
خواست الهى بر این تعلق گرفت که على بن الحسین حجت او بعد ازامام حسین(ع)، بیمار باشد تا جهاد بر او واجب نشود و همچنان‏زمین از حجت اللهى خالى نگردد و این وضعیت جلوه دیگرى از تربیت‏حسینى را مى‏طلبید. در حالى‏که شدت مبارزه و مصبیتهاى پیاپى کربلاانسان معمولى را چنان به خود مشغول مى‏کند که همه چیز را فراموش‏مى‏کند، مربى بزرگ کربلا از مسئولیت‏بزرگ تربیت غافل نماند و چون‏فرزند خود را نیازمند توجه و مراقبت دید، بر بالینش آمد وگفتگویى صمیمانه به پرسشهاى او در در مورد حوادث کربلا پاسخ‏داد. در منابع تاریخى مى‏خوانیم:
«... حضرت به سوى خیمه فرزندش زین العابدین آمد و در حالى‏که فرزندش بر فرشى از پوستین استراحت مى‏نمود و زینب(س)از اوپرستارى مى‏کرد، فرزندش را عیادت نمود، وقتى زین‏العابدین(ع)نگاهش به پدر افتاد، خواست از بستر بر خیزد. اما ازشدت بیمارى قادر به برخاستن نبود. از عمه‏اش زینب(س)خواست که اورا کمک کند، زینب خود را تکیه گاه او قرار داد.
امام حسین(ع)از وضعیت‏بیمارى فرزندش سئوال کرد و زین‏العابدین(ع)حمد و سپاس خداوند رابه جا آورد و از پدر پرسید دراین روز با این قوم منافق چگونه رفتارى کردى؟
پدر فرمود: «فرزندم شیطان بر آنان مستولى گشت و آنان را ازیاد خدا غافل کرد...» 
رفتار حضرت نسبت‏به خانواده و فرزندان در لحظه وداع
امام(ع)در واپسین لحظه‏هاى زندگى خویش شرایط ناگوارى خانواده‏و فرزندان غصه یتیمى و از دست دادن نزدیکترین عزیزان از یک‏طرف، طى مسیر کربلا تا شام و از شام به مدینه، همراهى دشمنان‏سنگدل، از طرف دیگر را مجسم کرد. در چنین شرایطى امام(ع)شیوه‏دعوت به صبر و برد بارى و توجه دادن به نصرت الهى را برگزید تابا دم حسینى خود روح خسته آنان را توان دوباره ببخشد و عزمشان‏براى دست‏یابى به همه اهداف، تقویت نمایند. در مقاتل آمده است:
«هنگامى که امام(ع)همه یارانش را دید که شهید شده‏اند، براى‏وداع به خیمه‏ها آمد و ندا داد: «اى سکینه، اى فاطمه، اى زینب،اى ام‏کلثوم، درود و سلام من بر شما باد» سکینه صدا زد: اى پدرآیا تن به مرگ داده‏اى؟
فرمود: کسى که یاور ندارد، چگونه تن به مرگ ندهد.
طبق نقل دیگر فرمود: «اى نور چشم من کسى که یاورى ندارد،چگونه تسلیم مرگ نشود،(فرزندم)رحمت و نصرت خداوند در دنیا وآخرت به همراه شما است، پس بر قضاء الهى، صبر پیشه کن و زبان‏به شکوه مگشاى، زیرا دنیا از بین رفتنى و آخرت ماندگار است.»
طبق نقل سوم آن حضرت به فرزندان و خواهران چنین توصیه نمود: «خودتان را براى گرفتارى آماده کنید و بدانید خداوند نگهدار ویاور شما است و شما را از شر دشمنان نجات مى‏بخشد و عاقبت‏امرتان را به خیر خواهد کرد، دشمنانتان را با انواع بلاها عذاب‏خواهد نمود و به شما، در برابر این گرفتارى، انواع نعمت وکرامت عطاء خواهد کرد. پس زبان به شکوه مگشایید و سخنى مگوییدکه از منزلت و ارزش شما بکاهد.»
 سفارش به فرزندان یتیم و بازماندگان
بى شک از تلخترین لحظات براى فرزندان خرد سال، لحظه‏ى از دست‏دادن والدین است. چنین وضعیتى بر فرزندان بسیار ناگوار و طاقت‏فرسا مى‏نماید. در چنین شریطى آنان نیازمند توجه و عاطفه‏اند،نیازمند محبت و تسلى خاطراند.
فرزندان و بازماندگان کاروان کربلا هم نظاره گر دل خراشترین‏صحنه‏ها بوده‏اند. لذا به توجهى عمیق نیاز داشتند. از این روامام حسین(ع)با همه گرفتاریهایى که داشت، وضعیت روحى و روانى‏فرزندان را پس از شهادت خود پیش بینى کرد و در واپسین لحظات،تنها فرزند بازمانده از خود زین العابدین(ع)را به توجه ومراقبت و درک وضعیت روحى آنها سفارش کرد و آنچنان شرایط روانى‏و روحى آنها را ترسیم کرد و مشاوره‏هاى لازم تربیتى را به ایشان‏ارائه نمود که شخصى آشنا به مسائل روانشناسى و تربیتى را به‏شگفتى وا مى‏دارد. امام(ع)فرمود: «... یا ولدى انت اطیب ذریتى‏و افضل عترتى و نت‏خلیفتى على هولاء العیال و الاطفال فانهم‏غرباء مخذولون قد شملتهم الذله و الیتم و شماته الاعداء و نوائب‏الزمان، سکتهم اذا صرخوا و آنسهم اذا استوحشوا و سل خواطرهم‏بلین السلام فانهم مابقى من رجالهم من یستاءنسون به غیرک و لااحد عندهم یشکون الیه حزنهم سواک دعهم یشموک و تشمهم، و یبکواعلیک و تبکى علیهم.»
فرزندم تو پاکیزه ترین ذریه و با فضیلت‏ترین خاندان من هستى،بعد از من تو سر پرست کودکان و اهل بیت هستى، آنان غریب هستند.
خوارى و یتیمى و شماتت دشمنان و مصیبتهاى زمان آنها را در برگرفته است. هرگاه ناله و گریه شان بلند شد، آرامشان گردان، درهنگام ترس همراهشان باش، با سخنان نرم تسلى خاطرشان بده. ازمردان آنها، جز تو کسى که مایه انس و آرامششان باشد، زنده‏نمانده است و جز تو کسى را که شنواى شکوه‏ها و درد دلهایشان‏باشد، ندارند....»
 پاسخگویى به پرسشهاى فرزندان
فرزندان وقتى دوران نوزادى و کودکى را پشت‏سر مى‏گذارند، براثر ارتباط بیشتر با اشیاء پیرامون و برخورد با موقعیتهاى‏جدید، سئوالاتى در ذهنشان به وجود مى‏آید در مقطعى از سن، چنان‏والدین را «سئوال باران‏» مى‏کنند که آنها را به ستوه مى‏آورند.
کودکان هرچه رشد عقلانى بیشترى مى‏یابند، سئوالات جدى‏ترى خواهندداشت، بویژه در دوره نوجوانى و آغاز جوانى، شرایط جدید، تغییرو تحولات، تصمیمات بزرگ در زندگى والدین سئوالات بیشترى را درذهن آنان ایجاد مى‏کند، در چنین وضعیتى بر والدین بصیر و آگاه‏است که زمینه پرسشگرى را براى فرزندانشان فراهم کنند و پاى‏صحبتهاى آنان بنشینند و با صبر و حوصله به پرسشهاى آنان پاسخ‏مناسب دهند و ابهامات را مرتفع سازند. حادثه کربلا، که موقعیت‏جدیدى در زندگى امام حسین(ع) محسوب مى‏شد، پرسشهایى را در ذهن‏فرزندان و دیگر همراهان حضرت ایجاد کرد و ذهن کنجکاو آنان رابه پرسشگرى وا داشت. حسین بن على(ع)با درک موقعیت آنها، به‏سئوالاتشان پاسخهاى مناسب و در خور شاءنشان مى‏داد. به دو نمونه‏از پاسخگویى حضرت اشاره مى‏کنیم:
1 هنگامى که حضرت به همراه اصحابش، هنگام ظهر در ثعلبیه‏فرود آمد، خواب کوتاهى بر آن حضرت مستولى شد. پس از اندکى حضرت‏با چشم گریان از خواب بیدار شد. فرزندش «على‏» که متوجه این‏صحنه بود، پرسید: اى پدر! چرا گریه مى‏کنى؟ خداوند چشم تو رانگریاند.
حضرت فرمود: «فرزندم این لحظه، وقتى است که رویا در آن دروغ‏نمى‏باشد. من در خواب سواره‏اى را دیدم که کنارم ایستاد و گفت:
«اى حسین شما به سرعت‏حرکت مى‏کنید و مرگ به سرعت‏شما را به‏بهشت مى‏رساند و آگاهى یافتم که مرگ ما فرا رسیده است.»
على‏پرسید: اى پدر! آیا ما بر حق نیستیم؟
فرمود: «فرزندم به خداوندى که همه بندگان به سوى او برمى‏گردند، ما بر حق هستیم‏»على عرض کرد: در این صورت ترسى از مرگ نداریم.
امام فرمود: خداوند بهترین پاداش پدر به فرزند را به تو عطافرماید.»
2- بعد از آنکه حضرت، در شب عاشورا، حوادث روز عاشورا وشهادت یاران را ترسیم کرد، قاسم بن حسن(ع)در باره شهادت خودپرسید. امام(ع)به او مهربانى کرد و پرسید:
فرزندم مرگ نزد تو چگونه است؟
پاسخ داد: عمو(جان)مرگ نزد من از عسل شیرین‏تر است.
حضرت بعد از آنکه ظرفیت و توان درک قاسم را نمایان ساخت وپاسخ زیباى او را شنید، فرمود: عمویت‏به فدایت گردد! به خداقسم! تو از کسانى هستى که بعد از آزمایش بزرگ به همراه من شهیدمى‏شوند.
 نقش آزادى و انتخاب در تربیت فرزندان
خداوند انسان را آزاد آفرید و قدرت اراده و انتخاب به اوبخشید تا پرتو آن از میان راههاى مختلف مسیر صحیح را برگزیند.
آنچه انسان در پرتو شناخت و بدون اکراه و اجبار برگزید، در راه‏تحقق و دستیابى به آن تا پاى جان مى‏ایستد، عنصر آزادى به جا وانتخاب درست در تربیت، عنصرى گرانبها و کار آمد است، در تربیت‏فرزندان اجبار ثمرى نمى‏بخشد، والدین و مربیان باید چنان زمینه‏را آماده کنند که فرزندان خود راه صحیح را بر گزینند تا برآنچه به حق برگزیده‏اند، پایبند و استوار باشند، از جلوه‏هاى‏تربیتى حادثه عاشورا، صحنه آزادى و انتخاب راه بود. امام‏حسین(ع)با اینکه در کربلا به شدت نیازمند داشتن یاور بودند، باکمال صداقت و راستى فرزندان و دیگر یاوران خود را در ادامه‏مسیر آزاد مى‏گذارد و با اینکه بر فرزندان خود حق بزرگ دارد اماهیچگاه راه مبارزه و همراهى خود را بر آنان تحمیل نمى‏کند و ازاینروست که مى‏بینیم آنان نیز که آگاهانه همراهى پدر و امام‏خویش را برگزیدند در راهش تا آخرین نفس ایستاده و جان خویش رافداى راهش نموده‏اند. ابى حمزه‏ثمالى از على‏بن الحسین(ع) نقل‏مى‏کند که در شب عاشورا پدرم اهل و فرزندان خود و اصحاب را جمع‏نمودند و خطاب به آنان فرمود: «اى اهل و فرزندان و اى شیعیان‏من، از فرصت‏شب استفاده کنید و جانهاى خود را نجات دهید... شمادر بیعتى که با من بسته‏اید آزاد هستید. ...»
نیز آن حضرت هنگامى که عبدالله فرزند مسلم نزد ایشان آمد واجازه میدان طلبید فرمود: «شما در بیعت‏با من آزاد هستى،شهادت پدرت کافى است. تو دست مادرت را بگیر و از این معرکه‏خارج شو» عبد الله عرض کرد: «بخدا سوگند من از کسانى نیستم‏که دنیا را بر آخرت مقدم دارم.»


[ جمعه 90/9/4 ] [ 1:54 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

امام حسین فیلتر شکن بدون سانسور +18 محرم کربلا محرم عاشورا صفر

الحمد لله و الصلوه على سیدنا و نبینا ابى‏القاسم محمد صلى‏الله علیه و على اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین.   امام و اهتمام به عاشورا
قال الله العظیم فى کتابه «لله العزه و لرسوله و للمؤمنین‏» (2)
یکى از افتخارات بزرگ ملت ایران این است که داراى عواطف روحانى و معنوى نسبت به اهل بیت رسول اکرمند و قرن‏ها است که عزادارى عاشورا را احترام کرده‏اند. پدران و مادران و اجداد و گذشتگان شما، همگى یک چنین روزى را بسیار احترام مى‏کردند. پس از انقلاب اسلامى، بر این احترام افزوده شد؛ براى اینکه رهبر کبیر انقلاب، امام راحل سفارش کردند که مردم به عزادارى بیشتر اهمیت بدهند.
نفوذ کلام رهبر کبیر انقلاب اثرش این بود که تمام مملکت بیش از گذشته تکان خورد و مردم در مقام عزادارى، حد اعلاى تکریم و احترام را نسبت به امام حسین علیه السلام ابراز نمودند.
 شناخت‏حق امام علیه السلام
در قضایاى امامت مطلبى وجود دارد که نکته اى معرفتى است. شما شنیده‏اید که در همه‏جا در روایات، وقتى در باب زیارت - مثلا - صحبت مى‏شود مى‏گویند «عارفا بحقه‏» (3) این عارفا بحقه یک معناى وسیعى دارد که من دو سه جمله از آن را مى‏گویم: - عارفا بحقه یعنى آدمى بداند که امام معصوم علیه السلام به وسیله پیامبر ، برگزیده خداست. - عارفا بحقه یعنى تمام مسائل اسلام که وحى الهى است در نزد امام علیه السلام است. ولى امام حسین علیه السلام علاوه بر همه اینها چون قضیه کربلا و حادثه عاشورایش بسیار مهم است، این عارفا بحقه باید در قضیه عاشورا شناخته شود. اغلب شما مردم مسلمان بیش و کم در منابر و مجالس و مطالعاتتان به سر قیام حسین بن على علیهما السلام واقفید و عارف.
 انگیزه قیام امام حسین علیه السلام
امروز به مناسبت عاشورا و به مناسبت‏شرایط سیاسى و براى اینکه معرفت بیشترى براى حضار محترم پیدا بشود باید این نکته را عرض کنم که شما، شناخت بیشترى به حق امام حسین علیه السلام در قضیه عاشورا پیدا کنید و این را به صورت سؤال عرض مى‏کنم از طرف همه شما. چرا امام حسین علیه السلام کربلا آمد؟ انگیزه امام حسین علیه السلام چه بود؟ و هدفى که ابى‏عبدالله علیه السلام داشت بر چه اساس بود؟ این سؤال اگر درست پاسخ داده شود، مطلب براى همه از نظر معرفت امام روشن مى‏شود.
مساله این بود که ابى‏عبدالله علیه السلام یک قسمت ایام امامتش در زمان معاویه بود و یک قسمت ایام امامتش در زمان یزید. معاویه به عالم اسلام خیلى صدمه زد و دوستان بزرگوار على علیه السلام را بسیار کشت، اما مانند پسرش سخنان جنون‏آمیز نمى‏گفت. یزید علنا در مجلس عمومى کفر خود را ظاهر کرد، [ در حال مستى ] گفت:
«لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحى نزل‏» . (4)
گفت: بنى‏هاشم با مملکت بازى کردند و به نام وحى و قرآن و به نام دین مردم را سرگرم کردند، [ در حالى که ] نه وحیى نازل شده، و نه دینى هست و نه قرآنى هست و نه خدایى و نه ایمانى.
 صلح امام حسن و قیام امام حسین علیه السلام
این طرز تفکر یزید بود. این تفکر را امام حسین علیه السلام نمى‏تواند تحمل کند و اصلا قابل تحمل نیست و لذا من دیده‏ام گاهى بعضى از افراد، خیلى که بخواهند مؤدب صحبت کنند، مى‏گویند: چرا امام حسن علیه السلام در انقلاب کوتاه آمد و قیام نکرد و امام حسین علیه السلام قیام کرد؟ اولا امام حسن علیه السلام قیام کرد، ولى افراد و سربازانش آن قدر بى‏وفایى کردند که یک [ روز عده‏اى ] نامه نوشتند به معاویه که اگر به ما دستور بدهى امام حسن علیه السلام را کتف بسته به شما تسلیم مى‏کنیم(!) لذا امام حسن ناچار شد قراردادى با معاویه ببندد. آن وقت‏یک سؤال: چرا امام حسین علیه السلام با یزید قرارداد نبست؟ نمى‏شد با یزید قرارداد ببندد؟ براى اینکه بدانید امام حسن و امام حسین علیه السلام یک جور فکر مى‏کردند، امام حسین علیه السلام در حدود 10 سال پس از مرگ امام حسن علیه السلام امام بود و با این حال علیه معاویه لشکرکشى نکرد. معلوم مى‏شود که مصلحت همان بوده که امام مجتبى علیه السلام عمل کرده است. وقتى معاویه مرد و یزید روى کار آمد به امام حسین علیه السلام گفتند: بیعت کنید، گفت: هرگز! تمام تکیه گاه سخن این است. یکى از جمله‏هایى را که باید دقت بفرمایید در این سخنرانى، این جمله است که به محمد حنفیه فرمود: «یا اخى والله لو لم‏یکن فى الدنیا ملجا و لا ماوى لما بایعت‏یزیدبن معاویه‏» (5) گفت برادر! بخدا اگر در تمام کره زمین یک متر جا که رویش بنشینم نداشته باشم من هرگز با یزید بیعت نمى‏کنم.
 این سر قضیه است. چرا؟ چون یزید سمبل کوبیدن اسلام بود و مى‏خواست دین خدا را نابود کند. حالا امام حسین علیه السلام قیام کرد اول سخنرانى امام حسین علیه السلام که هنوز به کربلا نرسیده، در مقابل لشکریان حر بود. مقابل لشکر حر یعنى همان لشکر عبیدالله ایستاد و بنا کرد صحبت کردن. فرمود: «الا ان هؤلاء قد لزموا طاعه الشیطان و ترکوا طاعه الرحمن و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استاثروا بالفى‏ء و احلوا حرام الله و حرموا حلاله و انا احق ممن غیر» (6) گفت: مردم! سربازان عبیدالله! بفهمید. که یزید و اعوانش کمر بسته‏اند به اطاعت‏شیطان؛ طاعت‏خداء؛3چ را ترک کرده‏اند. فساد آورده‏اند. حدود خدا را معطل گذارده‏اند. بیت المال را به هوى و هوس قسمت کردند. حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال کرده‏اند و من در مملکت اسلام از همه شایسته‏ترم که بر ضد یزید خائن قیام کنم و ریشه فساد را از بیخ و بن برکنم. 
نتیجه پیروى از امام علیه السلام
آن وقت، یک جمله خیلى عمیق است و آن جمله این است که مى‏فرماید: «و قد اتتنى کتبکم و قدمت على رسلکم ببیعتکم... فان اتممتم على بیعتکم تصیبوا رشدکم‏». (7) گفت نامه‏ها به من نوشتید و مرا وعده گرفتید. آمدم، اگر با وفا باشید به سعادت خواهید رسید. آن وقت‏سعادت [ چیست ] ؟ سعادت همان است که الان شما در انقلاب اسلامى دارید (و انشاءالله بیش از این به آن ست‏خواهید یافت). آن جمله این است که به سعادت مى‏رسید. حضرت مى‏فرماید: «فانا الحسین بن على ابن فاطمه بنت رسول الله نفسى مع انفسکم و اهلى مع اهلیکم‏». (8) تمام همین است، مى‏گوید: من پسر فاطمه‏ام. پسر پیغمبر، اگر کمک کنید حکومت به دستم بیاید من حاکم مردمى هستم مثل حکومت پیغمبر. پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم صبح، ظهر و عصر، مغرب و عشاء مى‏آمد داخل مسجد و میان مردم نماز مى‏خواند، رئیس مملکت هم بود امیرالمؤمنین علیه‏السلام رئیس مملکت بود زانو به زانو با فقرا، ضعفاء و مستضعفین مى‏نشست. على دربار نداشت، وزیر دربار نداشت. خانم امیرالمؤمنین را ملکه نمى‏گفتند.
دختر على زینب را شاهدخت نمى‏گفتند. على در بین مردم، به گفته یک سرباز: «على فینا کاحد منا» على مثل یکى از ما بود، برادروار مى‏آمد و زانو به زانو مى‏نشست، امام حسین علیه السلام مى‏گوید: اگر کمک کردید «نفسى مع انفسکم‏» من با شما هستم و اهل بیت من با اهل بیت‏شما ،زن و بچه من هم مثل زن و بچه شما. این حکومت اسلامى است؛ زینب با زنها در مسجد، امام حسین علیه السلام با مردها در مسجد و در جامعه؛ ملاقات این قدر آسان است؛ بعد به مردم یعنى به همان لشگر حر گفت اگر موافقت کردید به سعادت مى‏رسید اما اگر موافقت نکردید ؛ «و ان لم تفعلوا و نقضتم عهدکم و خلفتم بیعتى من اعناقکم فلعمرى ما هى منکم بنکر» . گفت اگر بیعت را شکستید و از من تخلف کردید و این کار هم از شما [ مردم کوفه ] بعید نیست، چرا؟ براى اینکه گفت: «فلعمرى ما هى منکم بنکر لقد فعلتموها بابى و اخى و ابن عمى مسلم‏» (9) شما عهد على را شکستید. عهد برادرم حسن را شکستید. عهد مسلم را هم شکستید. عجیب نیست اگر عهد من را هم بشکنید. اما اگر شکستید من باز دنبال هدف خود مى‏روم یزید نباید بر مسلمین حکومت کند ولو به قیمت قطعه قطعه شدن من و یارانم و شیرخواره‏ام باشد! این هدف حسین علیه السلام است.
 نتیجه اعراض از امام علیه السلام
حال، اگر آن مردم امام حسین علیه السلام را یارى نکردند. چه شد؟ امام حسین علیه السلام کشته شد، مصائب دید. بلایا دید. زن و بچه هم مصائب بسیار دیدند، اینها به قدرى قوى و توانا بودند که با تمام این مصائب تکان نخوردند یکى از مواقع و مواردى که امام حسین علیه السلام آتیه مردم را گفت فرمود: «والله لا یدعونى حتى یستخرجوا هذه العلقه من جوفى‏» . گفت اى بى وفاها، اى بى صفاها من مى‏دانم که از من دست بر نمى‏دارید
تا لخته خون قلب مرا بیرون بکشید، یعنى مرا بکشید، من مى‏دانم شما این کار را مى‏کنید: اما «فاذا فعلوا سلط الله علیهم من
یذلهم حتى یکونوا اذل فرق‏الامم‏» . (10) گفت مرا مى‏کشید ولى کشتن من براى شما ارزان تمام نخواهد شد. به هوش باشید کهحکومت ظالمى خواهد آمد پدرى از شما در آورد و دمارى از روزگار شما بر آورد که بیچاره شوید! همین طور هم شد. آنان که حسین علیه السلام را یارى نکردند خودشان را کوبیدند. «حجاج بن یوسف‏» استاندار عبدالملک مروان ده هزار زندانى دارد. زندانش عمارت دارد؟ نه. سقف دارد؟ نه. یک زمین بیاض. مثلا 20 هزار 25هزار مترى را برداشته دیوار کشیده که یک در دارد جلوزندان هم اتاق نگهبان است. به این ده هزار زندانى خبر رسید که حجاج بن یوسف مى‏خواهد از آنجا عبور کند. این زندانیان گفتند.آقا ما که اینجا پوسیدیم. آفتاب داغ، شب‏هاى سرد، اینکه زندگى نیست، یک فریادى کنیم اینها (این نتیجه قتل حسین علیه السلام است) آمدند پشت در و به زندانبان گفتند مى‏خواهیم فریاد کنیم. گفت: نخیر، ولى اینها اعتنا نکردند. حجاج رسید ده هزار جمعیت پیاپى فریاد زدند. حجاج عنان کشید: چه خبر است؟ گفتند: ده هزار زندانى زیر آفتاب دارند التماس مى‏کنند. حجاج جلوى در زندان رفت و گفت: در را باز کنید. در را باز کردند خوب توجه کنید، اگر انقلاب بشکند، خداى ناخواسته امریکا گروهى رابر شما مسلط مى‏کند که شاید از حجاج بن یوسف هم بدتر باشد، این را بهوش باشید! حجاج گفت در را باز کنید. در را باز کردند. مى‏دانید چه گفت؟ یک آیه‏اى است در قرآن که وقتى جهنمى‏ها آه و ناله مى‏کنند فرشتگان مى‏گویند: «اخسئوا فیها و لاتکلمون‏» . اخسا یعنى چخ. ما به سگ مى‏گوییم چخ(دور شو) آقا در را که باز کردند حجاج همین طور که سوار بود و این زندانیان دست‏ها را تکان مى‏دادند گفت: «اخسئوا فیها ولاتکلمون‏» چخ، ساکت‏شوید و حرف نزنید. چرا؟ اگر آن روز نداى حسین علیه السلام را گوش کرده بودند به اینجا نمى‏رسیدند وقتى گفت «هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله‏» و اینها گوش نکردند بازى در آوردند، حالا جوابش چخ است جوابش خفه شوید توى زندان بمانید است.
 پشیمانى پس از پیروزى
آیا تا به حال در تاریخ خوانده‏اید که یک گروه سرباز بروند جنگ بکنند. 100هزار یا 70هزار نفر بروند جنگ بکنند و فاتح بشوند و برگردند، اما بعد از 24 ساعت پشیمان شوند؟! آقا ممکن است‏یک جنگى واقع شود و ملت بعد از 50 سال پشیمان شوند، بعد از 30 سال بعد از 20 سال بعد از 10 سال. بعد از 24 ساعت (در عصر عاشورا حسین علیه السلام کشته شد و پیش از ظهر روز دوازدهم اهل بیت آمدند کوفه) اگر بدانید کوفیان چقدر جیغ و فریاد زدند! اگر بدانید چقدر آه و ناله کردند! روایت مى‏گوید و در مقاتل هم نوشته که امام سجاد علیه السلام خطبه خواند. گفت: اگر کسى مرا نمى‏شناسد، بداند که من پسر حسینم. حسین علیه السلام پسر فاطمه علیها السلام است. پسر على علیه السلام است و پسر پیغمبر صلى الله علیه و آله است. آنوقت‏خطبه خواند بعد از اینکه خطبه‏اش تمام شد، «فارتفعت اصوات الناس بالبکاء» یک مرتبه مرد و زن کوفه فریاد، گریه، شیون، اى واى بر بدبختى ما اى واى بر تیره روزى ما چرا ما نداى حسین علیه السلام را اجابت نکردیم؟ در بدبختى بروى ما باز شد. خود عبارت مى‏گوید: «یدعو بعضهم بعضا هلکتم و لاتعلمون‏» به هم نگاه مى‏کردند مى‏گفتند: بیچاره شدید و نمى‏دانید هلاک شدید و خبر ندارید. این مال کوفه.
یکى دیگر به شما بگویم. «زیدبن ارقم‏» یکى از محترمین بود. وقتى آمد در مجلس عبیدالله و دید که عبیدالله به سر مقدس ابى عبدالله با چوب جسارت مى‏کند، گفت: عبیدالله من دیدم که پیغمبر این لبها را مى‏بوسید. چقدر بى ادبى! عبیدالله گفت: اگر پیر نبودى و خرفت نشده بودى و دیوانه نبودى مى‏گفتم تو را بکشند. زیدبن ارقم محترم از جا حرکت کرد وقتى آمد داخل راهرو و سرسراى استاندارى، عده‏اى از مامورین و افراد لشگرى و کشورى ایستاده بودند. به اینها یک نگاهى کرد و گفت: «انتم یا معشر العرب العبید بعد الیوم‏» گفت: عرب‏ها! بعد از امروز دیگر برده‏اید، نوکرید، توسرى خورید، ذلیلید، بیچاره‏اید. این را در سرسراى استاندارى عبیدالله مى‏گفت که تازه سر را آورده بودند. بعد گفت که عبارتش هم خیلى جالب و جاذب است. «قتلتم ابن فاطمه و امرتم ابن مرجانه‏» خاک بر سرتان ملت کوفه! پسر فاطمه را کشتید و پسر زن زانیه را آوردید، استاندار کردید. این کار بود که کردید؟ شما دیگر حق حیات دارید؟ و ادامه داد: «قتلتم ابن فاطمه و امرتم ابن مرجانه! فهو یقتل اخیارکم و یستعبد شرارکم فرضیتم بالذل فبعدا لمن رضى بالذل‏» گفت مى‏دانید چه کار کردید؟ این عبیدالله بى دین را بر خودتان مسلط کردید. این خوبانتان را مى‏کشد. هر چه آزادیخواه با شرف و شجاع و با ایمان است مى‏کشد. چه کسانى را باقى مى‏گذارد.؟ مى‏گوید: «هو یقتل اخیارکم و یستعبد شرارکم‏» نمى‏گوید «یستخدم شرارکم‏» ، نمى‏گوید دولتى روى کار مى‏آید که اشرار را استخدام مى‏کند. نه، مى‏گوید اشرار را برده مى‏گیرد. یعنى یک مشت مستخدم دولت مى‏شوند که در دستگاه عبیدالله کور، کر، لال، نفهم، برده و بنده هر چه بگوید اطاعت کنند. 
ذلت‏ستیزى امام و ذلت پذیرى دشمنان امام
«زید بن ارقم‏» مى‏گوید: خیال مى‏کنید کشتن حسین ارزان است؟! بیچاره شدید، ذلیل شدید. خوار شدید. گفت: «فرضیتم بالذل‏» برده یزید شدید. دیگر قدرت نفس کشیدن از شما سلب شد. آن وقت گفت: «فبعدا لمن رضى بالذل‏» خاک بر سر کسى که بخواهد با ذلت زندگى کند. دور باد از رحمت‏خدا کسى که بخواهد با ذلت زندگى کند! این روح قصه کربلاست امام حسین علیه السلام روز عاشورا گفت‏یا یزید باید برود یا من باید کشته شوم. زندگى با ذلت ارزشى ندارد. گفت: «والله لااعطیکم بیدى اعطاء الذلیل ولاافر فرار العبید» گفت: به خدا قسم من هرگز نه تن به ذلت مى‏دهم و نه فرار مى‏کنم. این فرزند امیر المؤمنین. على بن ابیطالب هم مى‏گفت: «المنیه ولاالدنیه‏» منیت‏یعنى مرگ. مرگ [ آرى اما ] ذلت نه، پستى نه، دنیت‏یعنى پستى «المنیه ولاالدنیه:» حسین هم روز عاشورا گفت: «هیهات منا الذله‏» . 
کربلا رمز انقلاب
امام راحل مى‏فرمود روضه بخوانید. روضه امام حسین علیه السلام بخوانید. خیلى هم بخوانید، اما رمز انقلاب را هم بگوئید. رمز انقلاب در واقعه کربلاست؛ همان طور که گفتیم الان شما در مقابل امریکا، مثل حسین و یارانش هستید در مقابل یزید. امام حسین علیه السلام سوگند یاد کرد و به برادر خود فرمود: اگر جایى در زمین نداشته باشیم به قدر یک وجب، من بیعت نمى‏کنم. اما در پایان ذکر مصیبت بخوانم، دلتان متوجه باشد. اساس کربلا بر قضیه زنده کردن حق است.
امام حسین به کربلا نرسیده بود، سوار اسب بود، پسرش على اکبر هم سوار. آقا همین‏طور که مى‏رفت‏یک چرت مختصر به قدر چند دقیقه امام حسین را گرفت. پسر نگاه مى‏کرد چشم آقا بصورت خواب روى هم آمد. اما خیلى کوتاه دو دقیقه سه دقیقه. آقا چشمشان را باز کردند. اماء؛ على اکبر آثار تاثر دید گفت: آقاجان چه شد چرا حالتان تغییر کرد؟ گفت پسرم، - جوان‏ها مکتب دین این است - گفت: پسرم، خواب دیدم که یک سوار آمد گفت: این کاروان مى‏رود و مرگ هم دنبال این کاروان است.
یعنى چه؟ یعنى ما به سوى مرگ مى‏رویم؟ خوب على اکبر جوان باید بگوید آقاجان، اگر مرگ است پس نرویم. چرا برویم؟ مى‏دانید چه گفت؟ گفت: «اولسنا على الحق؟» باباجان مگر ما بر حق نیستیم و راه حق نمى‏رویم؟ گفت: چرا پسرجان، راه ما راه خداست. راه پیغمبر است. راه قرآن است. گفت: «فاذا لانبالى بالقتل‏» دیگر چه باک داریم از مرگ.
خون شد دل من خوب شد این خون شدنى بود در عشق تو شد بهتر این خود شدنى بود
على اکبر آمد به آرزوى دل رسید. مى‏دانید کى؟ آن وقتى که گفت: «ابتا علیک منى السلام‏» گفت: پدر خدا حافظت. آقا ابى‏عبدالله با عجله آمد کنار بدن جوان؛ مادرهایى که شهید داده‏اید و اینجا هستید. پدرانى که پسر جوان شهید داده‏اید و در اینجا هستید، آن پدر آمد نشست بالین على‏اکبر «جلس على التراب‏» آقا روى خاک نشست «و جعل یمسح‏الدم عن ثنایاه‏» یعنى ابى‏عبدالله بنا کرد خون از دندان‏هاى على پاک کردن. خون را از دندان‏ها پاک کرد. چرا خون را از دندان‏ها پاک کرد. به نظر من این خون را که از دندان‏ها پاک کرد دید على زنده است. این جوان شاید بخواهد وصیتى بکند. اما یک ضربتى بر سرش خورده که تمام دهان غرق خون است و خودش هم نمى‏تواند خون‏ها را دفع کند. آقا خواست‏خون‏ها را از جلوى زبان على رد کند تا زبان على آزاد شود و وصیت کند. اما داشت‏خون‏ها را رد مى‏کرد «فشهق شهقه فمات‏» یک وقت على یک ناله زد و جان به جان‏آفرین تسلیم کرد. آقا تمام کشته‏ها را خودش به خیمه مى‏آورد. اما بدن على را نیاورد. صدا زد جوانان بیائید بدن على را به خیمه‏ها ببرید. مى‏دانید چرا نیاورد براى اینکه بدن آن‏قدر قطعه‏قطعه و چاک چاک بود که یک نفر نمى‏توانست آن را از جاى بردارد. باسمک العظیم الاعظم


[ جمعه 90/9/4 ] [ 1:51 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

مقدمه‌
ابا عبدالله الحسین‌(ع) سومین‌ امام‌ معصوم‌ شیعیان‌ است‌ که‌ در سوم‌ ماه‌ شعبان‌،سال‌ چهارم‌ هجری‌ قمری‌ در مدینه‌ منوّره‌ دیده‌ به‌ جهان‌ گشود.
مادر آن‌ حضرت‌ فاطمه‌ زهرا، دختر رسول‌ الله(ص)، سیده‌ بانوان‌ جهان‌ است‌، و پدربزرگوارش‌ حضرت‌ علی‌(ع) فرزند ابو طالب‌، پسر عم‌ّ رسول‌ خدا(ص) است‌. حضرت‌ محمّدمصطفی‌(ص) ـ آخرین‌ پیامبر و فرستاده‌ خداوند ـ جدّ بزرگوار آن‌ حضرت‌ است‌.
ابا عبدالله الحسین‌(ع) دارای‌ 11 فرزند بود، هفت‌ پسر و چهار دختر. عمر شریف‌آن‌ حضرت‌ پنجاه‌ و هفت‌ سال‌ و چهار ماه‌ و هفت‌ روز است‌. دوران‌ امامتش‌ هم‌ یازده‌ سال‌و ده‌ ماه‌ و سه‌ روز بود.
حسین‌(ع) وقتی‌ به‌ دنیا آمد پیامبر او را در آغوش‌ گرفت‌، در گوش‌ راست‌ او اذان‌ ودر گوش‌ چپش‌ اقامه‌ گفت‌ و بدین‌سان‌ در گوش‌ او نخستین‌ بار بانگ‌ توحید طنین‌ اندازگردید.
رسول‌ خدا(ص) به‌ امر خدای‌ یکتا، او را حسین‌ نامید. زبان‌ در دهان‌ نوزادش‌گذاشت‌ و کودک‌ زبان‌ جدّش‌ را بمکید.
حضرت‌ فرمود: فرزندم‌! خداوند لعنت‌ کند کسانی‌ را که‌ تو را به‌ شهادت‌ می‌رسانند.
پیامبر خدا(ص) در هفتمین‌ روز تولّد او دو گوسفند عقیقه‌ کرد، یک‌ رانش‌ را به‌ قابله‌داد. سر نوزاد را تراشید و هم‌ وزن‌ موی‌ سر او نقره‌ به‌ فقرا صدقه‌ داد. شکم‌های‌ بینوایان‌ راسیر کرد.
رسول‌ خدا(ص) نوزاد را بر دامن‌ نهاد و فرمود: کشته‌ شدنت‌ بر من‌ بسی‌ گران‌ است‌.و حضرت‌ بسیار گریست‌ و فرمود: برای‌ فرزندم‌ می‌گریم‌. او را گروهی‌ کافر و ستمکارخواهند کشت‌.
حسین‌ بن‌ علی‌(ع) شش‌ سال‌ از دوران‌ کودکی‌ خود را همراه‌ جدّش‌ محمدمصطفی‌(ص) سپری‌ کرد. مدّت‌ سی‌ سال‌ با پدر بزرگوار علی‌ بن‌ ابی‌ طالب‌(ع) زندگی‌ نمود،پس‌ از شهادت‌ پدر بزرگوارش‌، ده‌ سال‌ با برادرش‌ امام‌ حسن‌ مجتبی‌(ع) بود، پس‌ از آن‌که‌ برادرش‌ در سال‌ 50 هجری‌ قمری‌ مسموم‌ شد و به‌ شهادت‌ رسید، ده‌ سال‌ تمام‌ دردوران‌ حکومت‌ ظالمانه‌ و ستمگرانه‌ معاویه‌ زیست‌ و همیشه‌ با او در ستیز بود.
پس‌ از درهم‌ پیچیده‌ شدن‌ طومار عمر معاویه‌، فرزندش‌ یزید که‌ ولی‌ عهد معاویه‌بود، به‌ حاکمیت‌ رسید، و در نیمه‌ ماه‌ رجب‌ 60 هجری‌ به‌ ولید پسر عُتبه‌ که‌ حاکم‌ مدینه‌بود، نامه‌ نوشت‌ تا از امام‌ حسین‌(ع) برای‌ یزید بیعت‌ بگیرد.
حاکم‌ مدینه‌ امام‌ را برای‌ بیعت‌ با یزید فراخواند، و امام‌(ع) در جواب‌ حاکم‌ مدینه‌فرمود: «ای‌ حاکم‌ مدینه‌! تو می‌دانی‌ که‌ ما اهل‌ بیت‌ پیامبر و معدن‌ رسالتیم‌، خانه‌ ما محل‌نزول‌ و رفت‌ و آمد ملائکه‌ و جایگاه‌ نزول‌ رحمت‌ الهی‌ است‌. خداوند اسلام‌ را از خاندان‌ ماآغاز و افتتاح‌ نموده‌ و تا پایان‌ نیز با ما پیش‌ خواهد برد. ولی‌ یزید مرد شراب‌خوار و قاتل‌ انسان‌های‌ بی‌جرم‌ و بی‌گناه‌ است‌. یزید فردی‌ است‌ که‌ آشکارا از حدود الهی‌ تجاوز کرده‌ وبه‌ طور علنی‌ دست‌ به‌ فسق‌ و فساد می‌زند، هیچ‌گاه‌ مردی‌ همانند من‌، به‌ فردی‌ مثل‌ یزیددست‌ بیعت‌ نمی‌دهد.
امام‌ از بیعت‌ با یزید سرباز زد، و از این‌ که‌ تحت‌ فشار شدید بود در 2(ع) رجب‌ همان‌سال‌، مدینه‌ رسول‌ الله را به‌ قصد مکّه‌ مکرّمه‌ ترک‌ گفت‌ و در سوم‌ شعبان‌ در مکّه‌ رحل‌اقامت‌ افکند، و به‌ افشاگری‌ از حکومت‌ یزید پرداخت‌.
امام‌ بنا به‌ دعوت‌ و رسیدن‌ نامه‌های‌ بی‌شمار از طرف‌ مردم‌ کوفه‌ که‌ افزون‌ از12000 نامه‌ ذکر شده‌، پسر عمویش‌ حضرت‌ مسلم‌ فرزند عقیل‌ را به‌ نمایندگی‌ خود به‌کوفه‌ فرستاد. خود اعمال‌ حج‌ را به‌ دلیل‌ نا امن‌ شدن‌ فضای‌ مکّه‌ نیمه‌ تمام‌ گذاشته‌ و درروز هشتم‌ ذیحجه‌ با اهل‌ و عیال‌ و به‌ همراهی‌ جمعی‌ از یاران‌ خود، به‌ سوی‌ کوفه‌ حرکت‌کردند، و در روز دوم‌ محرّم‌ سال‌ 61 هجری‌ در کربلا رسیدند. و در روز دهم‌ محرّم‌ همراه‌یاران‌ با وفای‌ خویش‌ به‌ مقام‌ والای‌ شهادت‌ رسیدند، که‌ تا امروز و تا دامنه‌ قیامت‌،حقّانیت‌ راه‌ و مکتب‌ او هم‌چنان‌ فروزان‌تر از خورشید می‌درخشد، و قاتل‌ او مورد لعن‌ خدا،و رسولش‌، و ملائکه‌ و بندگان‌ صالح‌ خدا است‌ چنان‌ که‌ رسول‌ الله به‌ صراحت‌ این‌ مطلب‌را بارها بیان‌ فرموده‌ است‌.
احادیث‌ گردآوری‌ شده‌ در این‌ مقاله‌ برخی‌ از احادیث‌ و روایاتی‌ است‌ که‌ از زبان‌رسول‌ الله در منابع‌ و کتاب‌های‌ اهل‌ سنّت‌ بیان‌ شده‌ است‌. و امید است‌ با مطالعه‌ و دقّت‌ درکلام‌ و بیان‌ رسول‌ خدا که‌ در باره‌ فرزند و پاره‌ تنش‌ امام‌ حسین‌(ع) بیان‌ فرموده‌، هر چه‌بیشتر و بهتر حسینش‌ را از زبان‌ جدّش‌ رسول‌ الله بشناسیم‌.
اذان‌ گفتن‌ پیامبر(ص) در گوش‌های‌ حسین‌(ع)
عن‌ عبیدالله بن‌ أبی‌ رافع‌ عن‌ أبیه‌، قال‌: «رأیت‌ رسول‌ الله(ص) أذّن‌ فی‌ اُذن‌الحسین‌(ع) حین‌ ولدته‌ فاطمه‌(س)».
حاکم‌ نیشابوری‌ در المستدرک‌ علی‌ الصحیحین‌ و هم‌چنین‌ محب‌ الدین‌ شافعی‌در ذخائر العقبی‌ گفته‌ است‌: عبیدالله پسر أبی‌ رافع‌ و او از پدرش‌ روایت‌ کرده‌ است‌:«هنگامی‌ که‌ امام‌ حسین‌(ع) از حضرت‌ فاطمه‌(س) متولّد شد، رسول‌ خدا(ع) را دیدم‌ که‌ درگوش‌های‌ حسین‌(ع) اذان‌ گفت‌.»
عقیقه‌ پیامبر(ص) برای‌ حسنین‌(ع)
عن‌ عبدالله بن‌ بریده‌، عن‌ أبیه‌: «اءن‌ رسول‌ الله(ص) عق‌ّ عن‌ الحسن‌ والحسین‌(ع)بکبشین‌ کبشین‌»
نسائی‌ در سننش‌ گفته‌ است‌: از عبدالله پسر بریده‌ و او از پدرش‌ روایت‌ کرده‌ است‌:«رسول‌ خدا(ص) برای‌ امام‌ حسن‌ و امام‌ حسین‌(ع) (در هنگام‌ تولّدشان‌) دو گوسفند، دوگوسفند عقیقه‌ کرد.»
ابو داود این‌ حدیث‌ را در سُننش‌ از ابن‌ عباس‌ روایت‌ کرده‌ است‌، و هم‌چنین‌ این‌حدیث‌ در تاریخ‌ بغداد، حلیه‌ الاولیا و غیره‌ نیز وارد شده‌ است‌».
تعویذ پیامبر(ص) برای‌ حسنین‌(ع)
عن‌ ابن‌ عبّاس‌ قال‌: «کان‌ النبی‌(ص) یعوّذ الحسن‌ والحسین‌(ع) ویقول‌: اءن‌ أباکماکان‌ یعوذ بها اءسماعیل‌ واءسحاق‌: أعوذ بکلمات‌ الله التامّه‌، من‌ کّل‌ شیطان‌ وهامّه‌، ومن‌ کل‌عین‌ لامّه‌.»
بخاری‌، ترمذی‌ وابن‌ ماجه‌ در کتاب‌های‌شان‌ گفته‌اند: از ابن‌ عباس‌ روایت‌ شده‌ که ‌او گفت‌: «پیامبر(ص) حسن‌ و حسین‌(ع) را تعویذ می‌کرد و می‌گفت‌: پدر شما اسماعیل‌ و اسحاق‌ را به‌ این‌ کلمات‌ تعویذ می‌کرد: به‌ وسیله‌ کلمات‌ تامّه‌ خداوند از هر شیطان‌آسیب‌ رسان‌، و از هر چشم‌ بد پناه‌ می‌برم‌.»
ناراحت‌ شدن‌ پیامبر(ص) به‌ جهت‌ گریه‌ حسین‌(ع)
عن‌ یزید بن‌ أبی‌ زیاد قال‌: خرج‌ النبی‌(ص) من‌ بیت‌ عائشه‌ فمرّ علی‌ بیت‌فاطمه‌(س) فسمع‌ حسیناً یبکی‌ فقال‌: «ألم‌ تعلمی‌ أن‌ بکائه‌ یؤذینی‌؟»
در تاریخ‌ دمشق‌، مجمع‌ الزوائد و غیره‌ از یزید پسر زیاد نقل‌ شده‌ که‌ او گفته‌ است‌:«حضرت‌ پیامبر(ص) از منزل‌ عائشه‌ بیرون‌ شد، گذرش‌ به‌ خانه‌ حضرت‌ فاطمه‌(س) افتاد،گریه‌ حسین‌ را شنید، آن‌ حضرت‌ (به‌ دخترش‌ فاطمه‌) فرمود: «مگر نمی‌دانی‌ که‌ گریه‌حسین‌ مرا ناراحت‌ می‌کند؟»
زبان‌ پیامبر در کام‌ حسنین‌(ع) برای‌ رفع‌ عطش‌ آنان‌
عن‌ ابی‌ هریره‌ قال‌: «اشهد لخرجنا مع‌ رسول‌ الله(ص) حتی‌ اذا کنّا ببعض‌ الطریق‌سمع‌ رسول‌ الله(ص) صوت‌ الحسن‌ والحسین‌(ع) وهما یبکیان‌ مع‌ اُمّهما، فأسرع‌ السیرحتی‌ أتاهما فسمعته‌ یقول‌: ما شأن‌ ابنی‌؟ فقالت‌: العطش‌، قال‌: فأخلف‌ رسول‌ الله(ص) الی‌شنه‌ یتوضأ بها فیها ماء وکان‌ الماء یومئذٍ أغداراً والناس‌ یریدون‌ الماء، فنادی‌ هل‌ أحدمنکم‌ معه‌ ماء؟ فلم‌ یجد أحد منهم‌ قطره‌. فقال‌: ناولینی‌ أحدهما، فناولته‌ اءیاه‌ من‌ تحت‌الخدر. فأخذه‌ فضمّه‌ الی‌ صدره‌ وهو یضغو ما یسکت‌ فأدلع‌ له‌ لساه‌، فجعل‌ یمصه‌ حتی‌هدأ وسکن‌ وفعل‌ بالا´خر کذلک‌»
در تهذیب‌ التهذیب‌، ومجمع‌ الزوائد و نیز در غیر این‌ دوتا، از ابو هریره‌ روایت‌ شده‌که‌ او گفت‌: «گواهی‌ می‌دهم‌ که‌ ما به‌ همراه‌ رسول‌ خدا(ص) در بعضی‌ از کوچه‌ها راه‌می‌رفتیم‌، و آن‌ حضرت‌ صدای‌ گریه‌ حسن‌ و حسین‌(ع) را - که‌ همراه‌ مادرشان‌ بودند -شنید. من‌ از رسول‌ خدا(ص) شنیدم‌ که‌ می‌فرمود: «پسرانم‌ را چه‌ شده‌ که‌ گریه‌ می‌کنند؟فاطمه‌ فرمود: بر اثر تشنگی‌ می‌گریند! حضرت‌ برای‌ حسنینش‌ در طلب‌ آب‌ برآمد و دراین‌ حال‌ و احوال‌ آب‌ نایاب‌ بود و همه‌ مردم‌ در پی‌ آن‌ بودند؛ حضرت‌ با آواز بلند فرمود: آیاکسی‌ از شما با خودش‌ آب‌ دارد؟ ولی‌ هیچ‌ کس‌، حتی‌ یک‌ قطره‌ آب‌ نداشت‌! حضرت‌ (به‌فاطمه‌(س)) فرمود: یکی‌ از آنان‌ را به‌ من‌ بده‌، حضرت‌ فاطمه‌(س) یکی‌ از بچه‌ها را از زیرپوشش‌ و ستر بیرون‌ آورده‌ و به‌ پیامبر(ص) داد، حضرت‌ او را گرفت‌ و بر سینه‌اش‌ چسباند،طفل‌ صیحه‌ می‌کشید، حضرت‌ زبان‌ مبارکش‌ را در کام‌ او نهاد، طفل‌ زبان‌ حضرت‌ رامی‌مکید تا آرام‌ و ساکت‌ شد. حضرت‌ همین‌ رفتار را با دیگری‌ انجام‌ داد او نیزآرام‌گشت‌.»
بوسیدن‌ لب‌های‌ حسین‌(ع)
عن‌ أبی‌ هریره‌ قال‌: کان‌ النبی‌(ص) یدلع‌ لسانه‌ للحسین‌(ع): فیری‌ الصبی‌ حمره‌لسانه‌ فیهش‌ّ فقال‌: عینیه‌ بن‌ بدر: ألا أراه‌ یصنع‌ هذا بهذا؟ فو الله اءنّه‌ لیکون‌ لی‌ الولد قدخرج‌ وجهه‌ وما قبّلته‌ قط‌، فقال‌: «من‌ لا یرحم‌ لا یرحم‌.»
احمد حنبل‌ در مسندش‌ از ابو هریره‌ نقل‌ کرده‌ که‌ او گفته‌ است‌: «پیامبر(ص) زبانش‌را برای‌ حسین‌(ع) (در حال‌ کودکی‌ او) بیرون‌ می‌آورد، کودک‌ سرخی‌ زبان‌ او را می‌دید، بااشتیاق‌ و سرور به‌ او متمایل‌ می‌شد. عینیه‌ پسر بدر که‌ این‌ حالت‌ را مشاهده‌ کرد، با تعجب‌گفت‌: پیامبر را می‌بینم‌ که‌ با این‌ بچه‌ چه‌ کار می‌کند؟! به‌ خدا سوگند من‌ اولاد و فرزند دارم‌و صورت‌ آنان‌ را هرگز نبوسیده‌ام‌. رسول‌ خدا(ص) (در جواب‌ کلام‌ عینیه‌) فرمود: «کسی‌ که‌رحم‌ نداشته‌ باشد مورد ترحم‌ قرار نمی‌گیرد.»
این‌ حدیث‌ به‌ صراحت‌ و روشنی‌ این‌ مطلب‌ را می‌رساند که‌ حضرت‌ رسول‌(ص)برای‌ خوشحالی‌ امام‌ حسین‌ در هنگام‌ کودکی‌ او زبان‌ مبارکش‌ را برای‌ بیرون‌ می‌آورد، تافرزندش‌ را خوشحال‌ سازد، و هنگامی‌ که‌ این‌ عمل‌ مورد تعجّب‌ مردان‌ بی‌رحم‌ واقع‌می‌شد، پاسخ‌ حضرت‌ این‌ بوده‌ است‌ که‌ «کسی‌ که‌ بی‌رحم‌ باشد، مورد ترحم‌ قرارنخواهدگرفت‌.» بالا رفتن‌ حسین‌(ع) بر سینه‌ پیامبر(ص)
عن‌ معاویه‌ بن‌ أبی‌ مزرد، عن‌ أبیه‌، قال‌: سمعت‌ أبا هریره‌ یقول‌: أبصرت‌ عینای‌هاتان‌ وسمعت‌ اُذنای‌ رسول‌ الله(ص) وهو آخذ بکفّی‌ حسین‌ وقدماه‌ علی‌ قدمی‌ رسول‌الله(ص) وهو یقول‌: «حزقّه‌ حُزقّه‌ ترق‌ّ عین‌ بقّه‌» فرقی‌ الغلام‌ حتی‌ وضع‌ قدمیه‌ علی‌ صدررسول‌ الله(ص) ثم‌ قال‌ رسول‌ الله(ص): «افتح‌ فاک‌» ثم‌ّ قبّله‌، ثم‌ قال‌: «اللهم‌ أحبه‌ فاءنّی‌اُحبّه‌.»
معاویه‌ پسر أبی‌ مرزد از پدرش‌ نقل‌ کرده‌ است‌: از ابو هریره‌ شنیدم‌ که‌ می‌گفت‌: بادو چشمم‌ دیدم‌ و با دو گوشم‌ از رسول‌ خدا(ص) شنیدم‌ - در حالی‌ که‌ آن‌ حضرت‌ دو دست‌حسینش‌ را گرفته‌ بود و قدم‌های‌ کوچکش‌ روی‌ قدم‌های‌ رسول‌ الله(ص) بود - می‌فرمود:«کوچولو کوچولو، بالا بیا!» سپس‌ کودک‌ بالا بالا آمد تا قدم‌هایش‌ را روی‌ سینه‌رسول‌خدا(ص) نهاد. پس‌ از آن‌ رسول‌ خدا فرمود: «لبهایت‌ را باز کن‌» سپس‌ لب‌های‌ او رابوسید و فرمود: «خداوندا او را دوست‌ بدار! چون‌ من‌ او را دوست‌ دارم‌.»
این‌ حدیث‌ به‌ همین‌ مضمون‌ و با اندک‌ تفاوتی‌ در الاصابه‌ ابن‌ حجر عسقلانی‌، ومعجم‌ کبیر طبرانی‌ و نیز در غیر آن‌ها ذکر شده‌ است‌.
حسین‌(ع) از من‌ است‌ و من‌ از حسین‌(ع)
عن‌ یعلی‌ بن‌ مرّه‌ قال‌: اءنّهم‌ خرجوا مع‌ النبی‌(ص) الی‌ طعام‌ دعوا له‌: فاءذا حین‌ یلعب‌فی‌ السکّه‌، قال‌: فتقدم‌ النبی‌(ص) أمام‌ القوم‌ وبسط‌ یدیه‌ فجعل‌ الغلام‌ یفرّها هنا و هاهناویضاحکه‌ النبی‌(ص) حتی‌ أخذه‌، فجعل‌ احدی‌ یدیه‌ تحت‌ ذقنه‌ والاخری‌ فی‌ فأس‌ رأسه‌فقبّله‌ وقال‌: «حسین‌ منّی‌ وأنا من‌ حسین‌ أحب‌ّ الله من‌ أحب‌ّ حسیناً، حسین‌ سبط‌ من‌الاسباط‌.»
ابن‌ ماجه‌ از یعلی‌ پسر مرّه‌ روایت‌ کرده‌ که‌ او گفت‌: «عده‌ای‌ به‌ همراه‌ حضرت‌پیامبر(ص) به‌ سمتی‌ که‌ جهت‌ صرف‌ طعام‌ دعوت‌ شده‌ بودند، می‌رفتند، در این‌ هنگام‌حسین‌(ع) در کوچه‌ بازی‌ می‌کرد، حضرت‌ پیامبر(ص) جلو آمده‌، آغوش‌ مبارک‌ را به‌ سوی‌حسین‌ خردسالش‌ باز کرد، کودک‌ این‌ سو و آن‌ سو فرار می‌کرد، پیامبر(ص) می‌خندید تا اورا گرفت‌، سپس‌ آن‌ حضرت‌ یک‌ دست‌ مبارک‌ را زیر چانه‌ کودکش‌ و دست‌ دیگر را بالای‌سر او نهاد، و سپس‌ او را بوسید و فرمود: حسین‌ از من‌ است‌ و من‌ از حسین‌! خداوند دوست‌می‌دارد کسی‌ را که‌ حسین‌ را دوست‌ بدارد، حسین‌ فرزندی‌ از فرزندانم‌ است‌».
این‌ حدیث‌ به‌ همین‌ مضمون‌ و با اندک‌ تفاوتی‌ در سنن‌ ترمذی‌، مسند أحمدحنبل‌، اسد الغابه‌ و سنن‌ کبرای‌ بیهقی‌ و غیره‌ ذکر شده‌ است‌.
نظر به‌ سیمای‌ حسین‌(ع) نظر به‌ سیمای‌ پیامبر(ص)
فی‌ ذیل‌ تفسیر قوله‌: (وعلّم‌ آدم‌ الاسماء کلّها) قال‌ أعرابی‌ قصد الحسین‌ بن‌علی‌(ع) فسلّم‌ علیه‌ وسأله‌ حاجته‌، وقال‌: سمعت‌ جدّک‌ یقول‌: «اءذا سألتم‌ حاجه‌ فاسألوهامن‌ أربعه‌، اءمّا عربی‌ شریف‌، أو مولی‌ کریم‌، أو حامل‌ القرآن‌، أوصاحب‌ وجه‌ صبیح‌، فأمّاالعرب‌ فشرفت‌ بجدّک‌، وأما الکرم‌ فدأبکم‌ وسیرتکم‌، وأما القرآن‌ ففی‌ بیوتکم‌ نزل‌، وأماالوجه‌ الصبیح‌ فاءنّی‌ سمعت‌ رسول‌ الله(ص) یقول‌: «اءذا أردتم‌ أن‌ تنظروا اءلی‌ّ فانظروا الی‌الحسن‌ والحسین‌.»
فخر رازی‌ در تفسیر کبیرش‌ در ذیل‌ آیه‌ شریفه‌ (وعلّم‌ آدم‌ الاسماء کلّها) گفته‌است‌: اعرابی‌ نزد امام‌ حسین‌(ع) آمد، بر آن‌ حضرت‌ سلام‌ کرد، و حاجتش‌ را طلب‌ نمود، وبه‌ آن‌ حضرت‌ گفت‌: از جدّت‌ رسول‌ خدا(ص) شنیدم‌ که‌ می‌فرمود: «اگر حاجتی‌ خواستید ازچهار نفر بخواهید: یا از عرب‌ شریف‌، یا از مولای‌ کریم‌، یا از حامل‌ قرآن‌، یا از کسی‌ که‌دارای‌ سیمای‌ روشن‌ و چهره‌ نورانی‌ است‌. (همه‌ این‌ اوصاف‌ در شما است‌،) از لحاظ‌ عرب‌بودن‌ به‌ سبب‌ جدّت‌ رسول‌ الله شریف‌ هستی‌، و از جهت‌ کرم‌؛ کرامت‌ و بزرگواری‌ ادب‌ وسیره‌ شماست‌. و اما از جهت‌ قرآن‌؛ کلام‌ خدا در خانه‌های‌ شما نازل‌ شده‌ است‌. و اما چهره‌نورانی‌؛ من‌ از رسول‌ خدا(ص) شنیدم‌ که‌ می‌فرمود: «هرگاه‌ خواستید به‌ طرف‌ من‌ نظر کنید،به‌ حسن‌ و حسین‌ نگاه‌ کنید.»
این‌ حدیث‌ به‌ خوبی‌ نشان‌ می‌دهد که‌ حضرت‌ امام‌ حسین‌(ع) و هم‌چنان‌ برادرش‌امام‌ حسن‌(ع) در نزد رسول‌ خدا از چنان‌ موقعیت‌ و مقامی‌ برخوردار بوده‌ که‌ نظر به‌ چهره‌آنان‌، نظر به‌ سیمای‌ مبارک‌ رسول‌ الله(ص) است‌، و بدون‌ تردید هرگونه‌ هتک‌ و بی‌حرمتی‌به‌ آنان‌ هتک‌ و بی‌حرمتی‌ به‌ رسول‌ الله(ص) است‌. و در این‌ مورد احادیث‌ فراوانی‌ وارد شده‌که‌ در جایش‌ ذکر خواهد شد.
شباهت‌ حسین‌(ع) به‌ رسول‌ الله(ص)
عن‌ أنس‌ بن‌ مالک‌ قال‌: «أتی‌ عبیدالله بن‌ زیاد برأس‌ الحسین‌ بن‌ علی‌(ع) فجعل‌فی‌ طست‌، فجعل‌ ینکث‌ وقال‌: فی‌ حسنه‌ شیئاً، فقال‌ أنس‌: کان‌ أشبههم‌ برسول‌ الله(ص)وکان‌ مخضوباً بالوسمه‌.»
از انس‌ بن‌ مالک‌ روایت‌ شده‌ که‌ او گفت‌: «سر حسین‌ بن‌ علی‌(ع) را برای‌ عبیداللهپسر زیاد آوردند، پسر زیاد سر مبارک‌ حسین‌(ع) را در طشت‌ گذاشت‌، و با نی‌ شروع‌ به‌زدن‌ سر مبارک‌ آن‌ حضرت‌ نمود! و در زیبایی‌ او با خودش‌ چیزی‌ گفت‌! و انس‌ گفته‌ است‌که‌ چهره‌ امام‌ حسین‌(ع) بیشتر از همه‌ شباهت‌ به‌ رسول‌ خدا(ص) داشت‌. و محاسن‌شریفش‌ با وسمه‌ خضاب‌ بود.»
این‌ مطلب‌ در صحیح‌ بخاری‌ و سنن‌ ترمذی‌ و مسند احمد بن‌ حنبل‌ و غیره‌ به‌تفصیل‌ روایت‌ شده‌ است‌.
عن‌ محمد بن‌ الضحاک‌ بن‌ عثمان‌ قال‌: «کان‌ جسد الحسین‌(ع) شبه‌ جسدرسول‌الله(ص)»
ابو بکر هیثمی‌ در مجمع‌ الزوائد و همچنین‌ طبرانی‌ در معجم‌ کبیرش‌ و نیز غیراین‌ دو تا روایت‌ کرده‌اند که‌ محمد پسر ضحاک‌، پسر عثمان‌ گفته‌ است‌: «اندام‌ حسین‌(ع)شبیه‌ اندام‌ رسول‌ خدا(ص) بود.»
حسنین‌(ع) ریحانه‌ پیامبر(ص)
عن‌ انس‌ بن‌ مالک‌ قال‌: «دخلت‌ أو ربما دخلت‌ علی‌ رسول‌ الله(ص) والحسن‌والحسین‌(ع) ینقلبان‌ علی‌ بطنه‌ ویقول‌: ریحانتی‌ من‌ هذه‌ الامّه‌.»
نسائی‌ در سننش‌ و هم‌چنین‌ هیثمی‌ در مجمع‌ الزوائد روایت‌ کرده‌اند که‌ انس‌ بن‌مالک‌ گفت‌: «چه‌ بسا اوقاتی‌ که‌ خدمت‌ رسول‌ خدا(ص) می‌رسیدم‌، حسن‌ و حسین‌(ع) رامی‌دیدم‌ که‌ روی‌ شکم‌ آن‌ حضرت‌ می‌پریدند و رسول‌ خدا(ص) می‌فرمود: «دو ریحانه‌ من‌از میان‌ این‌ امّت‌ هستید.»
عن‌ ابن‌ أبی‌ نعیم‌، قال‌: کنت‌ شاهداً لابن‌ عمرو وسأله‌ رجل‌ عن‌ دم‌ البعوض‌، فقال‌:ممن‌ أنت‌؟ فقال‌: من‌ أهل‌ العراق‌. قال‌: انظروا الی‌ هذا! یسألنی‌ عن‌ دم‌ البعوض‌ وقد قتلواابن‌ النبی‌(ص)، وسمعت‌ النبی‌(ص) یقول‌: «هما ریحانتای‌ من‌ الدنیا.»
این‌ حدیث‌ به‌ همین‌ از طرق‌ متعدد و مختلف‌ در کتاب‌های‌ مختلف‌ اهل‌ سنّت‌ ازجمله‌ سنن‌ ترمذی‌، خصائص‌ نسائی‌، مسند احمد حنبل‌ و غیره‌ ذکر شده‌ است‌.
حسنین‌(ع) بر کتف‌ پیامبر(ص)
عن‌ عمر، قال‌: رأیت‌ الحسن‌ والحسین‌(ع) علی‌ عاتقی‌ النبی‌(ص)، فقلت‌: نعم‌الفرس‌ تحتکما، فقال‌ النبی‌(ص) ونعم‌ الفارسان‌ هما»
از عمر روایت‌ شده‌ که‌ او گفته‌ است‌: «حسن‌ و حسین‌(ع) را دیدم‌ که‌ بر کتف‌پیامبر(ص) سوار بودند، و من‌ به‌ آنان‌ گفتم‌: اسب‌ سواری‌ خوبی‌ دارید! رسول‌ خدا(ص) فرمود:این‌ دو تا نیز سواران‌ خوبی‌ هستند.»
این‌ حدیث‌ در کنز العمال‌ و غیره‌ نیز ذکر شده‌ است‌ و هم‌چنین‌ مضمون‌ این‌حدیث‌ در سنن‌ ترمذی‌ و مستدرک‌ الصحیحین‌ و غیره‌ نیز آمده‌ است‌.
دوست‌ داشتن‌ حسنین‌ دوست‌ داشتن‌ رسول‌ الله، دشمنی‌ با حسنین‌دشمنی‌ با رسول‌ الله
عن‌ زر بن‌ حبیش‌ قال‌: کان‌ رسول‌ الله(ص) ذات‌ یوم‌ یصلّی‌ بالناس‌ فأقبل‌ الحسن‌والحسین‌(ع) وهما غلامان‌ فجعلا یتوثّبان‌ علی‌ ظهره‌ اءذ سجد، فأقبل‌ الناس‌ علیهماینحّونهما عن‌ ذلک‌، قال‌: «دعوهما بأبی‌ وأمّی‌، من‌ أحبّنی‌ فلیحب‌ّ هذین‌.»
بیهقی‌ در سنن‌ کبرایش‌ ذکر نموده‌ است‌: زر پسر حبیش‌ گفته‌ است‌: «روزی‌ رسول‌خدا(ص) با مردم‌ نماز می‌خواند، حسن‌ و حسین‌(ع) که‌ کودک‌ بودند به‌ سمت‌ آن‌ حضرت‌آمدند، و هنگامی‌ که‌ رسول‌ خدا(ص) به‌ سجده‌ می‌رفت‌، حسنین‌(ع) بر پشت‌ جدّبزرگوارشان‌ بالا می‌شدند. مردم‌ خواستند که‌ آن‌ دو کودک‌ را از حضرت‌ دور کنند و مانع‌بشوند، پیامبر خدا(ص) فرمود: «آنان‌ را به‌ حالشان‌ بگذارید، پدر و مادرم‌ فدایشان‌ باد! هرکسی‌ که‌ مرا دوست‌ دارد، باید این‌ دو را دوست‌ بدارند.»
عن‌ اسامه‌ بن‌ زید قال‌: قال‌ النبی‌(ص): «هذان‌ ابنای‌ وابنا ابنتی‌، اللهم‌ّ انّی‌ اُحبّهمافأحبّهما وأحب‌ّ من‌ یحبّهما»
ترمذی‌ در سننش‌ روایت‌ کرده‌ که‌ اسامه‌ بن‌ زید گفته‌ است‌: پیامبر خدا(ص) فرمود:«این‌ دو تا (اشاره‌ به‌ حسن‌ و حسین‌(ع))، دو فرزند من‌اند و پسران‌ دخترم‌، خداوندا، این‌دو را دوست‌ می‌دارم‌، پس‌ تو آن‌ دو را دوست‌ بدار، و دوست‌ بدار کسی‌ را که‌ آن‌ دو را دوست‌می‌دارد!»
این‌ حدیث‌ در خصائص‌ نسائی‌ و کنز العمال‌ و نیز در کتب‌ دیگر اهل‌ سنّت‌ واردشده‌ است‌.
عن‌ أبی‌ هریره‌ قال‌: قال‌ رسول‌ الله(ص): «من‌ أحب‌ّ الحسن‌ والحسین‌ فقد أحبّنی‌ومن‌ أبغضهما فقد أبغضنی‌»
از ابو هریره‌ روایت‌ شده‌ که‌ او گفته‌ است‌: رسول‌ الله(ص) فرمود: «هر کسی‌ که‌ حسن‌و حسین‌(ع) را دوست‌ بدارد، مرا دوست‌ داشته‌ است‌، و کسی‌ که‌ با آن‌ دو بغض‌ و عداوت‌پیشه‌ کند، با من‌ بغض‌ و دشمنی‌ نموده‌ است‌.»
این‌ حدیث‌ در سنن‌ ابن‌ ماجه‌، مسند احمد حنبل‌ و نیز در تاریخ‌ بغداد و غیره‌روایت‌ شده‌ است‌.»
عن‌ سلمان‌ قال‌: سمعت‌ رسول‌ الله(ص) یقول‌: «الحسن‌ والحسین‌ ابنای‌ من‌أحبّهما أحبّنی‌ ومن‌ أحبّنی‌ أحبّه‌ الله ومن‌ أحبّه‌ الله أدخله‌ الجنه‌، ومن‌ أبغضهما أبغضنی‌ومن‌ أبغضنی‌ أبغضه‌ الله أدخله‌ النار.»
در مستدرک‌ صحیحین‌، معجم‌ طبرانی‌، و معجم‌ الزوائد از سلمان‌ روایت‌ شده‌ که‌ اوگفته‌ است‌: از رسول‌ خدا(ص) شنیدم‌ که‌ می‌فرمود: «حسن‌ و حسین‌ دو فرزندانم‌ هستند،هر کسی‌ آن‌ دو را دوست‌ بدارد، مرا دوست‌ داشته‌ است‌، و هر کسی‌ مرا دوست‌ دارد، خدا اورا دوست‌ دارد، و کسی‌ را که‌ خداوند سبحان‌ دوست‌ بدارد، وارد بهشت‌ می‌شود ولی‌ اگرکسی‌ با حسن‌ و حسین‌ غضب‌ و عناد داشته‌ باشد، با من‌ غضب‌ و دشمنی‌ نموده‌ است‌، وهر کسی‌ با من‌ غضب‌ و دشمنی‌ کند، خداوند با او غضب‌ می‌کند، و سرانجام‌ او را درآتش‌می‌افکند.»
مضامین‌ این‌ احادیث‌ در ذخائر العقبی‌، کنز العمال‌، معجم‌ کبیر طبرانی‌ و غیره‌ به‌تفصیل‌ ذکر شده‌ است‌.
حسنین‌(ع) سرور جوانان‌ بهشت‌
عن‌ أبی‌ سعید الخدری‌ قال‌: قال‌ رسول‌ الله(ص): «الحسن‌ والحسین‌ سیدا شباب‌أهل‌ الجنّه‌»
محمد بن‌ عیسی‌ ترمذی‌ در کتابش‌ نقل‌ نموده‌ که‌ ابی‌ سعید خدری‌ از رسول‌ خداروایت‌ نموده‌ که‌ آن‌ حضرت‌ فرموده‌ است‌: «حسن‌ و حسین‌ سروران‌ جوانان‌ بهشتند.»
این‌ حدیث‌ در کتب‌ مختلف‌ اهل‌ سنّت‌ و از طرق‌ متعدد وارد شده‌ است‌. چنانچه‌احمد بن‌ حنبل‌ در مسندش‌، و نسائی‌ در خصائصش‌، و خطیب‌ بغدادی‌ در تاریخش‌، و نیزدیگران‌ مثل‌ ابن‌ حجر عسقلانی‌، و ابو نعیم‌ اصفهانی‌ و غیره‌، ذکر نموده‌اند.
عن‌ ابن‌ عمر قال‌: قال‌ رسول‌ الله(ص): «الحسن‌ والحسین‌ سیدا شباب‌ أهل‌ الجنّه‌وأبوهما خیرا منهما.»
فرزند عمر از رسول‌ خدا(ص) روایت‌ نموده‌ که‌ آن‌ حضرت‌ فرمود: «حسن‌ و حسین‌سروران‌ جوانان‌ اهل‌ بهشتند، و حضرت‌ علی‌(ع)، بهتر از دو فرزندشان‌ است‌.


[ جمعه 90/9/4 ] [ 1:49 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

1. لؤلؤ و مرجان
«یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ» ( الرحمن 22)
و خارج کرد از آن دو دریا ، لؤ لؤ و مرجان را .
از امام صادق (علیه السلام) روایت است که منظور از” لؤلؤ و مرجان “ امام حسن و امام حسین علیهماالسلام است . ( تفسیر البرهان ، ج 4 ، ص 265، حدیث 3)
2. عروه الوثقی
«... فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها...» ( بقره 256)
به رشته محکم و استواری چنگ زده و هرگز گسسته نخواهد شد .
امام باقر (علیه السلام) از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می کند که آن حضرت فرمود: هر گاه می خواهید به رشته محکمی چنگ بزنید ، پس علی و حسن و حسین را به ولایت بگیرید . ( کامل الزیارات ، ابن قولیه ، ص 51، حدیث 6)
3. پیروزی بزرگ
«یا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً» (نساء73)
می گویند: ای کاش ما هم با آنها بودیم و به رستگاری بزرگی می رسیدیم .
امام رضا (علیه السلام) به “ ریان بن شبیب“ فرمود: ای پسر شبیب! اگر دوست داری که در مکان های بنا شده در بهشت با پیامبر و خاندانش باشی ، پس قاتلان حسین (علیه السلام) را لعنت نما ، ای پسر شبیب ! اگر دوست داری به ثواب کشته شدگان در راه حسین برسی پس چون او را یاد کنی بگو: “ ای کاش با آنان بودم و به پیروزی و کامیابی بزرگی می رسیدم “ . ( امالی ، صدوق ص130)
4. خویشاوندان پیامبر
«وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبى...» (نساء 36)
و خدای یکتا را بپرستید و هیچ چیزی را شریک او نگیرید و احسان کنید به پدر و مادر و خویشاوندان .
در روایتی از امام صادق (علیه السلام) آمده است که منظور از” والدین “ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) است و منظور از “ ذی القربی “ حسن و حسین علیهما السلام است . (بحارالانوار،ج23،ص269، ص19 )
5. نفس مطمئنه
«یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً» (فجر،27 و28)
تو ای روح آرام یافته به سوی پروردگارت باز گرد ، در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است .
امام صادق (علیه السلام) فرمود: سوره فجر را در نمازهای واجب و مستحب خود بخوانید ، که آن سوره امام حسین (علیه السلام) است .
“ ابو اسامه که در مجلس حاضربود پرسید: چگونه این سوره به حسین بن علی اختصاص دارد ؟ فرمود : آیا آن سخن را نشنیده ای که خدا فرمود «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ» منظور خداوند از نفس مطمئنّه، حسین بن علی است که دارای روح آرام یافته‌ای است و هم خدا از او راضی است و هم او از خدا راضی است. (بحارالانوار، علامه مجلسی ،ج44،ص218)
6. بشارت حسینی
«قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِیمَ» (انبیاء ، 69)
ما خطاب کردیم: ای آتش ! برای ابراهیم سرد و سالم باش .
امام صادق (علیه السلام) از امام حسین (علیه السلام) روایت می کند که آن حضرت در کربلا ، قبل از کشته شدن فرمود :
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت : پسرم ! تو روزی به عراق می روی و به شهادت می رسی و جماعتی با تو به شهادت می رسند و سپس آن حضرت آیه مبارکه فوق را تلاوت کرد ، و فرمود: جنگ برای تو و اصحابت سرد و سالم می شود . پس بشارت داد بر آنان که به خدا قسم ! اگر ما را به قتل برسانند ، ما وارد بر پیامبرمان می شویم ... (بحارالانوار ، ج45 ، ص80 ، حدیث 6)
7. بشارت
«وَ یُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً» . (کهف 2)
و اهل ایمان را که عمل آنها نیکوست ، به اجر بسیار نکو بشارت دهد.
روایت شده است از ابن عباس که گفت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بشارت داد علی و جعفر و عقیل و حمزه و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را به بهشت ؛ چون آنها مصداق الذین یعلمون الصالحات بودند . (بحارالانوار ، ج41 ، ص17، حدیث 10)
8 . ماه و خورشید
«وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها» (شمس 2و3)
قسم به ماه که پیرو آفتاب تابان است و قسم به روز ، هنگامی که جهانی را روشن می کند .
امام صادق (علیه السلام) فرمود :
منظور از آیه شریفه فوق امام حسن و امام حسین علیهما السلام است و منظور از والنهار اذا جلاها قیام امام زمان (عج) ... ( بحار الانوار ، ج24 ، ص73 ، حدیث6)
9. تخت های عزت
«إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ عَلَى الْأَرائِکِ یَنْظُرُونَ» (مطففین ، 22و23)
به درستی که نیکو کاران در بهشت متنعم هستند ، بر تخت های عزت تکیه زنند و نعمت های خدا را می نگرند .
از ابن عباس روایت شده است که این آیه در حق علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام نازل شده است . (مناقب ، ج4 ، ص2)
10. به چه گناهی کشتید ؟
«وَ إِذَا الْمَوْؤُدَهُ سُئِلَتْ بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ» . (تکویر 8 و 9 )
و هنگامی که از دختر زنده به گور شده باز پرسند به کدامین گناه کشته شده است ؟
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که ، منظور از دو آیه فوق حضرت امام حسین (علیه السلام) است و این دو آیه در حق او نازل شده است . ( بحار الانوار ، ج23 ، ص 255، حدیث 6 و ج44 )
11. صور الهی
«یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَهُ تَتْبَعُهَا الرَّادِفَهُ» (نازعات،6و7)
روزی که لرزنده بلرزد و پی آن لرزه دیگری افتد .
از امام صادق (علیه السلام) روایت است که منظور از الراجفه حسین بن علی (علیه السلام) است . (تدویل الایات ، ج2، ص762، حدیث 1)
12. مثل اصحاب کهف
«أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً». (الکهف ، 9)
آیا گمان کردی ، اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما بودند ؟
منهال می گوید : به خدا در دمشق بودم که دیدم ، سر بریده حسین بالای نیزه آیه فوق را تلاوت نمود و فرمود : شگفت تر از مثل اصحاب کهف ، حکایت کشته شدن و حمل (و بر نیزه شدن ) سر من است . (تأویل الایات)
13. مغربین
«رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ» (الرحمن ، 17)
آن خدایی که آفریننده دو مشرق و مغرب است .
در روایتی که از امام صادق (علیه السلام) در مورد آیه فوق پرسیدند ، ایشان فرمود : منظور از مشرقین رسول خدا و امیر المومنین علیهماالسلام است و منظور از مغربین امام حسن و امام حسین علیهماالسلام است . ( بحارالانوار ، ج24، ص69، حدیث 2)
14. آیه طهارت
«إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» (احزاب ، 33)
خداوند چنین می خواهد که رجس و هر آلایش را از شما خانواده نبوت ببرد و شما را از هر عیب پاک و منزه می داند .
روایات بی شماری در تفسیر این آیه شریفه از معصومین علیهم السلام وارد شده است که فرموده اند ، منظور از اهل بیت خمسه طیبه هستند . (امالی، شیخ صدوق ، ص473)
15. پشتوانه امامت
«وَ جَعَلَها کَلِمَهً باقِیَهً فِی عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» (زخرف 28)
و این خدا پرستی را در همه ذریه خود (محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ) تا قیامت باقی قرار داد تا فرزندانش به خدای یکتا رجوع کنند .
از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که فرمود : خداوند امامت را در پشت حسین (علیه السلام) قرار داد و نه امام دیگر از صلب اویند . ( تفسیر نوالثقلین ، ج4 ، ص 297 ، حدیث 26 )
16. مزدی نمی خواهم
«قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى...» ( شوری، 23 )
بگو مزدی برای رسالت نمی خواهم مگر دوستی و محبت با خویشاوندانم .
از رسول خدا سؤال کردند منظور از قربی در آیه فوق چه کسانی هستند ؟ حضرت فرمود : علی و فاطمه ، حسن و حسین علیهم السلام . ( شواهد التنزیل ، ج 2 ، ص 194 )
17. در راه حج
«فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ...» ( قصص ، 21 )
پس (موسی ) هراسان از شهر خارج شد در حالی که چشم به راه بود .
وقتی امام حسین (علیه السلام) از مدینه به طرف مکه راهی شد ، آیه فوق را قرائت می کرد . ( ارشاد ، ج 2 ، ص 35 )
18. قاری قرآن
«وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ» . ( شعرا، 227 )
و آنانکه ظلم و ستم کردند ، به زودی خواهند دانست که به چه کیفر و دوزخ انتقامی بازگشت می کنند .
در مقاتل معتبری آمده است هنگامی که سر امام حسین (علیه السلام) را جدا نمودند و بر نیزه زدند ، آیه فوق را تلاوت می نمود . ( تفسیر برهان ، ج 3 ، ص 194 ، حدیث 5 )
19. اهل سجود
«وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ...» ( شعرا ، 219 )
از ابی الجارود نقل شده است که امام باقر (علیه السلام) فرمود : منظور از آیه فوق ، علی ، فاطمه ، حسن ، حسین و اهل بیت آنهاست . ( تأویل الایات ، ج 1 ، ص 396 ، حدیث 23 )
20. دور از شهر و دیار
«الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ...» ( الحج ، 40 )
همان ها که از خانه و شهر خود ، به ناحق رانده شدند ، جز این که می گفتند : پروردگار ما خدای یکتاست .
امام صادق (علیه السلام) درباره آیه فوق فرمود : این آیه درباره علی و جعفر و حمزه نازل شد و در حسین (علیه السلام) تحقق یافت . بر همه آنان درود و سلام باد . ( بحارالانوار ، ج 44 ، ص 219 ، حدیث 9 )
21. پیروی از حسین – اطاعت از خدا
«وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَخْشَ اللَّهَ وَ یَتَّقْهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ» . ( النور ، 52 )
و هر کس خدا و پیامبرش را اطاعت کند و از خدا بترسد و از مخالفت فرمانش بپرهیزد ، چنین کسانی همان پیروزمندان واقعی هستند .
رسول خدا ضمن حدیثی می فرماید : سعادتمند ، آنانند که از دوستان و پیروان حسین (علیه السلام) هستند ، به خدا سوگند ایشان در روز قیامت پیروز و نیکبخت هستند . ( همان ، ص 225 )
22. من بیمار حسینم
«فَنَظَرَ نَظْرَهً فِی النُّجُومِ فَقالَ إِنِّی سَقِیمٌ» ( الصافات ، 88 و 89 )
پس نگاهی به ستارگان افکند و گفت من بیمارم و با شما به مراسم جشن نمی آیم .
امام صادق (علیه السلام) درباره این آیه فرمود : ابراهیم (علیه السلام) بر مصایبی که بر حسین (علیه السلام) فرود می آید اندیشه نمود و گفت : من از آنچه بر حسین (علیه السلام) می آید ، بیمار گشته ام . ( عوالم ، ج 17 ، ص 98 )
23. حسین (علیه السلام) و زکریا
«لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا» . ( مریم ، 7 )
و پیش از این هم نامی برای او قرار ندادیم . امام صادق (علیه السلام) فرمود : منظور از آیه فوق حسین بن علی و یحیی بن زکریا است که از قبل ، هم نامی نداشت و آسمان فقط بر آن دو ، چهل روز گریه کرد .
گفته شد : گریستن آسمان چگونه بود ؟ فرمود : به سرخی طلوع و به سرخی ، غروب می کرد . ( کامل الزیارات ، ص 89 )
24. کلمه طیبه
«أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ» . ( ابراهیم ، 24 )
آیا ندیدی چگونه خداوند کلمه طیبه را به درخت پاکیزه ای تشبیه کرد که ریشه آن ( در زمین ) ثابت و شاخه آن در آسمان است ؟
امام صادق (علیه السلام) در مورد آیه فوق فرمود : ریشه این درخت ، رسول خدا و شاخه آن امیر المومنین (علیه السلام) است و امام حسن و حسین علیهما السلام میوه آن به شمار می آیند که نه تن از فرزندان او نیز شاخه های کوچک تر آنند و شیعیان نیز به منزله برگ آن هستند . ( کمال الدین ، ص 345 )
25. قربانی بزرگ
«وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» . (صافات ، 107 )
و او را در ازای قربانی بزرگی باز رهانیدیم . از امام رضا (علیه السلام) روایت شده است که فرمود : منظور از ذبح عظیم در آیه فوق امام حسین (علیه السلام) است . ( عیون اخبار الرضا ( ع ) ، ج 1 ، ص 209 )
26. سؤال بی جا
«لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ» . ( انبیاء ، 23 )
و او بر هر چه که می کند سؤال نشود ، ولی خلق از کردارشان باز خواست می شود .
مردی از امام هشتم (علیه السلام) پرسید : به چه خاطر امامت در صلب امام حسن قرار نگرفت ؟ حضرت فرمود : چون خداوند امامت را در صلب امام حسین (علیه السلام) قرارداد ودرصلب امام حسن (علیه السلام) قرار نداد و سپس ایه فوق را قرائت نمود . ( عیون اخبار الرضا ( ع ) ، جلد 2 ، ص 82 )
27. تفسیری از امام زمان (عج)
«کهیعص» ( مریم ، 1 )
سعد بن عبدالله قمی از امام عصر (عج) در مورد آیه فوق سؤال نمود ،امام (علیه السلام) فرمود : این حروف از خبرهای غیبی خداوند است که به بنده اش زکریا داد .
زکریا هنگامی که به اسماء خمسه طیبه اطلاع یافت ، هر گاه به نام مبارک امام حسین (علیه السلام) می رسید ، اشک در چشمانش حلقه می زد . روزی از خداوند علت این حال را پرسید ، خداوند داستان کربلا را در قالب این حروف برایش بیان فرمود .
پس "کاف" یعنی کربلا و "ها" یعنی هلاکت عترت و "یا" یعنی یزید که قاتل آن حضرت بود و "عین" یعنی عطش و تشنگی که بر آن حضرت مستولی می شود و صاد یعنی " صبر" آن حضرت بر کربلا .
زکریا وقتی جریان را شنید ، سه روز از مسجدش خارج نشد و مردم را راه نداد و بر حسین (علیه السلام) گریست . ( قصص الانبیاء ، ص 398 )
28. رجعت
«ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّهَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْناکُمْ...» ( اسراء ، 6 )
بار دیگرشما را برآنها غلبه دادیم ...
امام صادق (علیه السلام) فرمود : اولین کسی که در رجعت برگردانده می شود ، امام حسین (علیه السلام) است ... ( الحسین فی القرآن ، ص 96 ، به نقل از بحارالانوار )
29. ذی القربی
«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى...» ( النحل ، 90 )
همانا خدا خلق را فرمان به عدل و احسان می دهد و به بذل و عطاء خویشاوندان امر می کند ...
از امام باقر (علیه السلام) روایت شده است که منظور از ذی القربی در آیه فوق امام حسن و امام حسین و ائمه دیگرند . ( کنز الدقائق ، ج 7 ، ص 257 )
30. اهل ذکر
فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ . ( النحل ، 43 )
پس سؤال کنید ازاهل ذکر (علماء و دانشمندان ) اگرنمی دانید . از ابن عباس روایت شده است که : منظور از اهل ذکر در آیه فوق محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام هستند . ( نهج الحق ، ص 210 )
31. به خاطر طایفه ات
وَلَوْلاَ رَهْطُکَ لَرَجَمْنَاکَ وَمَا أَنتَ عَلَیْنَا بِعَزِیزٍ . ( هود ، 91 )
و اگر ملاحظه طایفه تو نبود سنگسارت می کردیم که تو را نزد ما عزت و احترامی نیست . در روایتی آمده است که منظور از " رهطک " علی بن ابی طالب و حمزه و جعفر و امام حسن و امام حسین علیهم السلام هستند . ( تفسیر القمی ، ج 2 ، ص 126 )
32. دو میوه بهشتی
وَالتِّینِ وَالزَّیْتُونِ وَطُورِ سِینِینَ ( تین ، 1 و 2 )
قسم به تین و زیتون و قسم به طور سینا .
امام صادق (علیه السلام) فرمود : منظور از تین امام حسن است و منظور از زیتون امام حسین (علیه السلام) است . ( تأویل الایات ، ج 2 ، ص 813 ، حدیث 1 )
33.جوانمردان
إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى . ( کهف ، 13 )
آنها جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند و بر هدایتشان افزودیم .
ابو مخنف روایت کرده است که سر مبارک امام حسین (علیه السلام) در کوفه ناگهان سرفه ای کرد وآیه فوق را قرائت نمود . ( بحارالانوار ، ج 45 ، ص 304 ، حدیث ، 3 )
34.سستی در پیمان
وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا . ( طه ، 115 )
و به یقین پیش از این با آدم پیمان بستیم ، پس فراموش کرد و او را استوار نیافتیم .
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که فرمود : منظور از پیمان خداوند با حضرت آدم (علیه السلام) کلماتی بود در مورد محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام . ( کافی ، ج 1 ، ص 416 )
35.تعلیم به حضرت آدم (علیه السلام)
وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَهِ . ( بقره ، 31 )
و خداوند همه نام ها را به آدم آموخت ، سپس آنها را بر فرشتگان عرض نمود .
در تفسیری که منسوب به امام عسگری (علیه السلام) است ، آمده که منظور از اسماء در آیه فوق نام مبارک انبیا و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام است . ( تفسیر الامام ، ص 217 ، حدیث 100 )
36.آخرین راه
وَمَاظَلَمُونَا وَلَـکِن کَانُواْ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ . ( بقره ، 57 )
به ما ظلم نمی کنند ، بلکه به نفس خود ستم می کردند .
از سکینه دختر امام حسین (علیه السلام) نقل شده است که زینب (س) به امام حسین (علیه السلام) فرمود : برادر ! ما را به حرم جدمان رسول خدا برگردان ، حضرت فرمود : خواهرم ! برای ما راه دیگری نیست . آنگاه امام گریست و آیه فوق را قرائت نمود . ( موسوعه کلمات الحسین ، ص 400 ، حدیث 187 )
37.خدا را شاهد می گیرم
قَالَ إِنِّی أُشْهِدُ اللّهِ وَاشْهَدُواْ أَنِّی بَرِیءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ . ( هود ، 54 )
گفت : من خدا را گواه می گیرم ، و شاهد باشید که من از آنچه جز او شریک وی می گیرید بیزارم .
در مقاتل معتبر آمده است که ، امام حسین (علیه السلام) روز عاشورا میان میدان ایستاد و آیه فوق را قرائت نمود . ( خصائص الحسینیه ، ص 357 )
38.مقابل اهل حرم
وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالحَقِّ ... ( اسراء ، 33 )
و کسی را که خداوند خونش را حرام شمرده نکشید ، جز به حق .
امام صادق (علیه السلام) فرمود : با وجودی که خدا کشتن به غیر حق را حرام نموده بود ، امام حسین (علیه السلام) را در میان خانواده اش به قتل رساندند . ( بحارالانوار ، ج 44 ، ص 218 )
39.دو لب مبارک
أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَیْنَیْنِ وَلِسَانًا وَشَفَتَیْنِ . ( بلد ، 8 و9 )
آیا ما به او دو چشم عطا نکردیم و زبان و دو لب به او ندادیم .
از امام باقر (علیه السلام) روایت شده است که فرمود : منظور ازعینین رسول خدا است و منظور از لساناً امیر المومنین (علیه السلام) است و منظور از شفتین امام حسن و امام حسین علیهماالسلام است . ( الحسین فی القرآن ، سید محمد الواحدی ، چاپ اول ، ص 215 )


[ جمعه 90/9/4 ] [ 1:43 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

امام حسین فیلتر شکن بدون سانسور +18 محرم کربلا محرم عاشورا صفر

در قلوب و تاریخ اندیشه‌ها
مقدمه :
مکتب حسینی عنوانی است برای رویکردی تربیتی به بزرگترین حماسه انسانی، حماسه‌ای فراتاریخی و فراجغرافیایی، برای دمیدن روح حقیقت انسانی در همگان، و راه‌نمودن مردمان به سوی تعالی. راهی که حسین(ع) در تعریف زندگی نشان داد، حریّت و عزت است؛ و پرچمی که برافراشت فرا راه همه آزادیخواهان و عزت‌جویان تا قیام قیامت است. فرامندی این مکتب هر عقل منصف و آزادیخواه را متحیر و متأثر از خود ساخته و فراراه نجات هر نهضت از یوغ‌بردگی و بندگی قرار داده است. گاندی، رهبر بزرگ هند، به تأسی از این مکتب است که گفته است:«من مبارزه را از شهیدان عاشورا آموختم»[1]
حسین(ع) با برافراشتن پرچم حماسه کربلا و عاشورا، مکتبی را بنیان گذاشت که مردمان در آن نیکوترین و والاترین تربیت (تربیت نبوی و تربیت علوی) دست یابند. چنانکه خود هنگام حرکت ازمدینه به سوی مکه در آغاز نهضت خویش در وصیت‌نامه‌اش نوشت:
«ارید ان آمر بالمعروف وأنهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی محمد، و سیره أبی علی بن ابی‌طالب».[2]
من می‌خواهم به خوبیها سفارش و از زشتیها جلوگیری کنم، و به سیره جدّم محمد(ص) و سیره‌ پدرم علی(ع) رفتار کنم.
مکتب حسینی. مکتب احیای اسلام نبوی و اسلام علوی است، مکتبی که اسلام حقیقی در آن جلوه‌دارد و تربیت‌شدگانش بینا و دانا،‌کریم و عزیز، آزاد از دنیا و مطیع خدا، و اهل شجاعت و استقامتند. چنانکه بزرگ مربی این مکتب، حسن(ع) جلوه تام این ویژگیهاست. آن هنگام که حربن یزید ریاحی راه را برای او وکاروانش بست و آن حضرت را از مرگ بیم داد، حسین(ع) خطاب به او سخنی فرمود که بیانگر فرهنگ مکتب حسینی است:
«لیس شذنی من یخاف الموت ما أهون الموت علی سبیل نیل العز و احیاء الحق. لیس الموت فی سبیل العز الا حیاه خالده، ولیست الحیاه مع الذل الاالموت الذی لاحیاه معه. افبالموت تخوفنی؟
هیات، طال سهمک و خاب ظنک! لَستُه أخاف الموت…»[3]
شأن من کسی نیست که از مرگ بهراسد. چقدر مرگ در راه رسیدن به عزت و احیای حق سبک و راحت است. مرگ در راه عزت، جز زندگی جاوید نیست و زندگی با لذت جز مرگی فاقد حیات نیست. آیا مرا از مرگ می‌ترسانی؟ تیرت به خطا رفته است و گمانت تباه است. من کسی نیستم که از مرگ بهراسم…
امام حسین(ع) با بنیان گذاشتن چنین مکتبی اسلام را زنده کرد، این مکتب برخاسته از مکتب تربیتی پیامبر اکرم(ص) و امیر مؤمنان(ع) بود، مکتبی که به انحراف و اضمحلال رفته بود و حسین(ع) روی آن را به تمامه برپا کرد و پرچمی برافراشت که همیشه تاریخ در اهتزاز باشد. گویا سخن مشهور پیامبر اکرم(ص) بیانگر همین حقیقت بود، که فرموده است:
«حسین منی و انا من حسین»[4]
حسین از من است و من از حسینم.
این بدان معنی است که او و حسین(ع) از نظر وجوب محبت و حرمت شخص واحدند، زیرا محبت حسین، محبت رسول خدا و محبت رسول خدا، محبت خداست. این یگانگی و این سخن که «من از حسینم»،‌مؤید بقای دین و آیین رسول‌الله به وسیله حسین(ع) و احیاء و ماندگاری آن مکتب بوسیله اوست. زیرا اگر کربلا وعاشورا برپا نمی‌شد و مکتب حسینی شکل نمی‌گرفت، چنان اسلام وارونه می‌گردید که هیچ از آن نمی‌ماند. امام خمینی(ره) در این باره فرموده است:
«در صدر اسلام پس از رحلت پیغمبر ختمی مرتبت پایه‌گذار عدالت و آزادی، می‌رفت که با کجروی‌های بنی‌امیه، اسلام در حلقوم ستمکاران فرود رود و عدالت در زیر پای تبهکاران نابود شود که سیدالشهدا علیه‌السلام نهضت عظیم عاشورا را برپا نمود و با فداکاری و خون خود و عزیزان خود، اسلام و عدالت را نجات داد و دستگاه بنی‌امیه را محکوم و پایه‌های آن را فرو ریخت.»[5]
پس از پیامبر اکرم(ص) در پی تحولاتی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دگرگونیهای اساسی شکل گرفت و این دگرگونیها در حکومت معاویه به نقطه اوج خود رسید: بیعت اجباری، برهم خوردن مساوات اجتماعی و شکل‌گیری نظام طبقاتی، منسوخ شدن عدالت، حاکم شدن جاهلیت در لباس اسلام، تبدیل بیت‌المال مسلمانان به خزانه شخصی زمامداران، شکنجه و آزار و…
این گونه بود که حسین(ع) به پا خاست و با خون خود این ننگها را از دامن اسلام و مسلمانی شست؛ و مکتب حسینی را بنیان گذاشت؛ تا این مکتب و آفریننده آن هماره در تاریخ و تاریخ اندیشه‌ها و قلوب ماندگار و جاوید بماند.
در این مقاله اهتمام بر این است که با توجه به عظمت شخصیت امام حسین(ع) و اندیشه فرامند او در گستره زمان و تاریخ، مهمترین اصول و عواملی که با وجود شخصیتهای زیاد علمی، سیاسی، مذهبی و… در طول تاریخ حیات بشری، موجب ماندگاری این شخصیت برجسته در تاریخ اندیشه‌ها و قلوب انسانهای آزادیخواه و حریت‌طلب و عدالت جو شده است، مورد بررس و مطالعه قرار گیرد. در مطالعه موضوع از روش کتابخانه‌ای و تحلیل محتوی استفاده می‌گردد.
تعریف واژگان :
الف) اصول: در لغت به معانی: ریشه‌ها، بیخ‌ها، پایه‌ها، بنیادها و قواعد و قوانین آمده است.[6]
در اصطلاح به پایه‌ها و ریشه‌های یک چیز گفته می‌شود که: موجب قوام و حفظ موجودیت و تداوم بقای آن چیز است. به عبارت دیگر، ارکانی که عامل پیوستگی و پایداری امری باشد، به آن اصول گفته می‌شود.
ب) ماندگاری: در اینجا به هر امری که بواسطه کیفیت وجود و عمل و میزان اثرگذاری و اثربخشی آن همواره در یادها و خاطره‌ها و اندیشه‌ها زنده و تداوم داشته باشد.
ج) اندیشه: اندیشه در لغت به معنای فکر، گمان و ترس و بیم است.
در اصطلاح مجموعه تراوش فکری و ذهنی انسان که بر اثر تفکر و تعقل درباره خود و جهان و محیط پیرامون و خدا حاصل می‌گردد.
د) امام حسین(ع): پیشوای سوم شیعیان دارای کمالات عالیه انسانی و الهی و صاحب نهضتی که بعلت متمایز بودن علت و انگیزه وشیوه و هدف نهضتش از سایر نهضتها و جنبشهای آزدایخواهانه، همواره مورد توجه اندیشمندان و نهضتهای آزادیبخش بوده است.
اهداف :
از جمله اهداف مقاله بررسی و شناخت علل و عوامل جاودانگی اندیشه امام حسین(ع) در افکارو اندیشه‌ها و دیگر صفاتی که موجب پیوند و قرابت مسلمانان و انسانهای عدالتخواه و آزادیخواه با آن شخصیت آسمانی بوده است، می‌باشد.
سؤال اساسی :
چه عواملی باعث ماندگاری اندیشه امام حسین(ع) در طول تاریخ در میان افکار و اندیشه‌های انسانهای آزاداندیش بوده است؟
روش مورد مطالعه :
در تدوین و نگارش مقاله، از میان روشهای تحقیق، از روش کتابخانه‌ای و تحلیل محتوی استفاده می‌گردد؛ که در این روش ضمن مراجعه به منابع معتبر تاریخی و علمی، موضوع مورد تحلیل و تدقیق قرار می‌گیرد.
در این مطالعه جاودانگی اندیشه امام حسین(ع) به عنوان متغیر وابسته و اصول وعواملی که موجب ماندگاری این اندیشه تابناک گشته است به عنوان متغیرهای مستقل درنظر گرفته شده است.
علل و عوامل ماندگاری و جاودانگی اندیشه امام حسین(ع ):
در این بخش به مهمترین اصول و عواملی که در ماندگاری اندیشه حضرت امام حسین(ع) در جریان تاریخ اثرمند بوده‌اند با استناد به شواهد تاریخی اشاره می‌گردد:
1- اصل خداترسی و ترس‌ناپذیری از غیرخدا :
اگر عظمت الهی در دل آدمی جلوه کند، انسان به معرفتی می‌رسد که به صورت خداترسی و ترس‌ناپذیری از غیرخدا جلوه می‌کند، از این رو جز در برابر خدا سر تسلیم فرود نمی‌آید و در ناملایمات و ملایمات، و در سختیها و راحتیها استوار و شکرگزار خواهد بود. در مکتب امام حسین(ع) بالاترین معرفت دریافت عظمت حق و خداترسی است. چنانکه امام حسین(ع) از پدرش روایت کرده است:
«حسبک من العلم ان تخشی الله».[7]
از دانش تو را همان بس که از عظمت خدا بترسی.
سر خم کردن در برابر غیرخدا و تن‌دادن به پستیها از آنجاست که: عظمت الهی ادراک نشده است و اگر آدمی بپذیرد که همه چیز از اوست و جز او هیچ قدرتی وجود ندارد، دیگر تسلیم امر باطلی نمی‌شود.
امام حسین(ع) خود برترین نمونه این منطق است. چنانکه وقتی حربن یزید ریاحی راه وی را به سوی کوفه سد کرد و او را از کشته‌شدن بیم داد، شأن خود را این گونه بیان فرمود:
لیس شذنی شأن من یخاف الموت ما اهون الموت علی سبیل نیل العز و احیاء الحق.
یعنی شأن من شأن کس نیست که از مرگ بهراسد. چقدر مرگ در راه رسیدن به عزت و احیای حق سبک و راحت است.
مواضع امام حسین(ع) در قیام شکوهمندش گویای این حقیقت است. چنانکه وقتی عبدالله بن جعفر پسر عموی حضرت، وی را از حرکت به سوی عراق نهی نموده و از ایشان می‌خواهند که از این سفر منصرف گردند و امان نامه‌ای را برای وی ارسال می‌دارند، لکن امام در جواب نامه و امان نامه پسر عمو، چنین پاسخ می دهند، که این گواه روشن و صادق بر منطق خداترسی و ترس‌ناپذیری از غیرخداست:
«اما بعد فانه لم یشاقق الله و رسوله من دعا الی الله وعمل صالحا و قال اننی من المسلمین و قد دعوت الی الامان و البر والصله، فخیر الامان، أمان الله…»[8]
«اما بعد، آن که به سوی خدای عزوجل دعوت نماید عمل صالح انجام دهد و گوید من از تسلیم شدگانم، با خدا و رسولش مخالفت نکرده است و اینکه به من وعده امان و نیکی و پاداش داده‌ای، پس بدان که بهترین امان، امان خداست و آن که در دنیا از خدا نمی‌ترسد هرگز در قیامت امان نیابد، از خداوند می‌خواهم ترسی از خود در دنیا عنایت فرماید که موجب امان ما در روز قیامت گردد…»
بنابراین چون خداترسی در وجود آدمی جای گیرد، ترس از غیرخدا بی‌معنا می‌شود و خداترسی حریمی است که حافظ حرمت آدمی و موجب استقامت و شکست‌ناپذیری در انسان می‌گردد، راه کمال به سوی حق، با خداترسی و ترس‌ناپذیری هموار می‌شود و حسین(ع) این راه را چنان تصویر نموده است که هرکس بتواند ببیند و هر عدالتخواه و آزاده‌ای آن را سیر کند.
2- اصل حق محوری و حق‌طلبی :
مکتب امام حسین(ع) مکتبی است بر محور حق. و حق را میزان و معیار همه چیز نگریستن است. چنانچه می‌فرماید:
«لایکمل العقل الا باتباع الحق»[9]
عقل به کمال نمی‌رسد، مگر به پیروی از حق.
اینگونه بود که حسین(ع) بر سر مردمانی که سر در زندگی حقیر خود فرو می‌برند و خود را نظاره‌گران بیطرف مبارزه حق و باطل می‌انگارد، فریاد می‌زند که:
«الا ترون ان الحق لایعمل به، و ان الباطل لایتناهی عنه»[10]
آیا نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل دوری نمی‌شود؟
و در نامه‌ای که برای شیعیان خود در بصره می‌نویسد، قیام خود را قیام حق محورانه و حق‌طلبانه اعلام می‌نماید. و در آغاز نامه چنین می‌فرماید:
«فانی ادعوکم الی احیاء معالم الحق و اماته البدع»[11]
همانا من شما را به زنده‌کردن آثار و نشانه‌های حق و نابودکردن بدعتها فرا می‌خوانم.
اینها همه آزموده‌های والایی از مکتب حسینی است تا انسانها پیوسته بر حق گام زنند و حقوق خود را بشناسند و از حق دفاع نمایند و حق‌طلبی را در زندگی خود حاکم کنند.
3- اصل حریّت و آزادگی :
انسان تا به آزادمنشی نائل نگردد و از اسارت نادانی و گمراهی آزاد نشود و مادام که در اسارت وابستگیهای دنیایی و دلبستگیهای نفسانی است، به هیچ کمال دست نمی‌یابد؛ و نمی‌تواند به سوی مقصد والایی که برای آن آفریده شده است سیر نماید. امام حسین(ع) با نهضت و شهادت خود راه آزادگی را بر همگان گشود، چنانکه در زیارت اربعین حضرت حسین(ع) منقول از امام صادق(ع) آمده است:
«وبذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله، و حیره الضلاله»[12]
او جان خود را در راه تو داد تا بندگانت را از جهالت و سرگردانی در گمراهی برهاند.
قصد جانان کرد و جان بر باد داد رسم آزادی به مردان یاد داد[13]
از جمله متربیان در مکتب حریت و آزادگی امام حسین(ع)، حربن یزید ریاحی همان کسی که راه را بر حسین(ع) بسته بود و در مقابل او ایستاده بود، اما اینکه متأثر از حریت و آزادگی صاحب مکتب خواهان بازگشت به حق می‌گردد و در این راه نیز جان خود را تقدیم دوست می‌نماید.
و وقتی حر به شهادت می‌رسد، امام حسین(ع) درباره‌اش می‌فرماید:
«انت الحرکما سمتک امک حراً فی‌الدنیا والاخره»[14]
همچنان که مادرت تو را حرّ نامید، تو واقعاً در دنیا و آخرت حرّ هستی.
4- اصل پارسایی و وارستگی :
امام حسین(ع) در خطبه‌ای والا، در صبح روز عاشورا، درباره دنیا با همه زیبائیهای ظاهریش چنین می‌فرماید:
«الحمدالله الذی خلق‌الدنیا، فجعلها دار فنائ و زوال، متصرفه باهلها حالا بعد حال، فالمغرور من غرته، والشقی من فتنه، فلا تغرنکم هذه الدنیا، فانها تقطع رجاء من رکن الیها، و تخیب طمع من طمع فیها».[15]
سپاس خدایی را سزاست که دنیا را آفرید و آنرا را خانه نابودی و ناپایداری قرار داد، همان دنیایی که اهل خویش را پیوسته دگرگون می‌سازد، پس فریب خورده کسی است که: فریب دنیا را خورد و بدبخت کسی است که مفتون آن شود. بنابراین دنیا فریبتان ندهد، که هر که بدو تکیه کند ناامیدش سازد و هر که در او طمع بندد مأیوسش نماید.
در شب هشتم یا نهم محرم امام حسین(ع) در ملاقاتی با عمربن سعد او را به نجات از دام دنیا و پیوستن به خود فرا خواند، لیکن عمربن سعد، به علت دلبستگی به دنیا و تعلقات آن، دست از قدرت‌طلبی نکشید و نخواست از دام دنیا نجات یافته و با پارسایی و وارستگی به حقیقت خویش رو کند. لذا به دعوت امام حسین(ع) پشت کرد و آن را نپذیرفت و درنتیجه عاقبت و فرجام‌سوئی را برای خود رقم زد، بندگی دنیا آدمی را به پستی و تباهی می‌کشاند و او را به ستمگری و یا ستم‌پذیری وامی‌دارد.
این منطق برخاسته از حقیقت پارسامنشی اوست که با معرفت بر عاقبت دنیاپرستی پس از ورود به کربلا در ضمن سخنی می‌فرماید:
«مردم بندگان دنیایند و دین سر زبانشان است، پشتیبانی‌شان از دین تا آنجاست که زندگی‌شان در رفاه است، و هرگاه به آزمایش گرفته شوند دینداران ]واقعی[اند کند»[16]
لذا تا وارستگی و پارسایی نسبت به دنیای نکوهیده حاصل نگردد انسان صاحب عزت و قوت و عظمت نمی‌گردد که این صفت در تمامی مراحل زندگی امام حسین(ع)، بویژه در دوران نهضت و قیامش برجسته‌تر و کاملاً نمایان و درخشانتر است.
5- اصل عدالتخواهی و ظلم‌ستیزی :
فطرت بیدار آدمی عدالتخواه و ظلم ستیز است و انسان زنده نمی‌تواند نسبت به بی‌عدالتی و ستمگری سکوت کند و دم برنیاورد. از این روست که فریاد عدالتخواهی و ظلم ستیزی حسین(ع) پیوسته شنیده می‌شود:
«الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لایتناهی عنه؟»[17]
آیا نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل دوری نمی‌شود.
عدالتخواهی و ظلم‌ستیزی از برجسته‌ترین وجوه مکتب حسین(ع) است، چنانکه حسین(ع) از ابتدای نهضت خویش تا گاه شهادت آن را مطرح می‌نمود و بدان دعوت می‌کرد.
6- اصل حفظ حدود الهی و مرزبانی :
مشی و منش امام حسین(ع) در جریان نهضت و در سخت‌ترین اوضاع و احوال گویای این حقیقت است که حفظ حدود و حریمهای الهی و مرزبانی برای او از هر چیز مهمتر بوده است و اساساً حسین(ع) برای این به پا خاست که حدود الهی زیرپا گذاشته شده بود و حرمت مردمان دریده شده بود و حقوق انسانها پایمال گشته بود. چنانکه خود فرمود:
«الا و ان هولاء و قدلزموا طاعه الشیطان و ترکوا الرحمان، واظهر والفساد و عطلوا الحدود واستأثروا بالفیء. واحلوا حرام الله و حرموا حلاله و انا احق من غیر»[18]
مردم! آگاه باشید که اینان ] امویان[ پیروی از شیطان را بر خود واجب نموده و اطاعت خدا را ترک کرده‌اند و فساد را ترویج نموده و حدود الهی را تعطیل کرده‌اند، و اموال عمومی را به خود اختصاص داده‌اند و حرام خدا را حلال نموده و حلال را حرام ساخته‌اند، و من شایسته‌ترین کسی هستم که این وضع را تغییر دهم.
همچنین آن حضرت در نخستین خطبه خود در سرزمین کربلا، مردم را بدین امر توجه داد که نسبت به پایمال شدن حقوق و برپاشدن باطل و لگدمال شدن حرمتهای انسانی و شکسته‌شدن مرزهای اخلاقی و بی‌ارزش کردن دینداری چشم بگشایند؛ و نسبت به این دگرگونیها بی‌تفاوت و متساهل نگردند؛ و از خود غیرت نشان داده و در برابر اوضاع پیش‌آمده ایستادگی نمایند.
لذا تأکید در مکتب حسین بر این است که انسانها مرزبان شوند و حریمها را پاس بدارند و با حفظ حدود سیر نمایند. زیرا نقض و حریم انسانی و حدود الهی می‌تواند منشأ همه پستیها و تباهیها گردد.
7- اصل بینایی و بیداردلی :
زندگی ودینداری در مکتب حسین(ع) بر پایه بینایی و بیداردلی است و حسن(ع) پیوسته بر این امر تأکید کرده و تلاش نموده تا پیروانش به روشن‌بینی دست یابند و براساس بینایی عمل کنند. آن حضرت در دعایی والا چنین فرموده است:
]اللهم[ اجعل علی البصیره مدرجتی، و علی الهدایه محجتی، و علی الرشاد مسلکی، حتی تنیلنی و تنیل بی امنیتی، و تحل بی علی ما به اردتنی و له خلقتنی و الیه آویتنی»[19]
خدایا حرکتم را براساس بینایی و راهم را با هدایت و روش و طریقه‌ام را قرین رشد و تعالی قرار ده تا مرا به مقصد نائل گردانی. و دیگران را بوسیله من به مقصد برسانی و مرا در آنچه تو خواهان آنی و به جهت آن مرا آفریده‌ای و بدان سوی پناه داده‌ای، وارد نمایی.
بنابراین مکتب حسین مکتبی است برای گشودن دیده‌ها ودلها و سیر به سوی بینایی و بیداردلی و تربیت انسانهای ربانی و همه چیز آن در این جهت است به بیان حسین(ع): «درایه العلم لقاح المعرفه»[20]
علم برای باروری معرفت است.
8- اصل حمیّت و سازش‌ناپذیری :
باید امام حسین(ع) را نمونه اعلای حمیّت و سازش‌ناپذیری در دفاع از حق و تن‌ندادن به خواری و زبونی و سرباززدن از ننگ وعار دانست در تأیید این سخن به سخن ابن‌ابی‌الحدید معتزلی اشاره می‌گردد که در این‌باره می‌نویسد:
«سیداهل الاباء الذی علم الناس الحمیه و الموت تحت ظلال السیوف اختیار اله علی الدنیه، ابو عبدالله الحسین بن علی‌بن ابی‌طالب علیهما‌السلام عرض علیه الامان و اصحابه، فأنف من الذل…»[21]
سرور کسانی که زیر بار خواری نرفته‌اند، کسی که به مردم و مردانگی و غیرت و مرگ زیر سایه‌های شمشیر را آموخته و چنین مرگی را بر خوار و زبونی ترجیح داده است، ابوعبدالله الحسین(ع) است که به او و یارانش امان داده شد، اما از آنجا که نمی‌خواست تن به زبونی دهد و نیز بیم آن داشت که ابن زیاد اگر هم او را نکشد، به نوعی خوار و ذلیلش سازد، مرگ را بر چنین زندگی ترجیح داد.
نمود عالی این حمیّت و ساز‌ش‌ناپذیری در روز عاشورا بارزتر است. زمانیکه سپاه یزیدیان، حسینیان را محاصره کرده بودند حسین(ع) در برابر صفوف دشمن خطبه‌ای حماسی ایراد کرد و پرچم حمیّت و سازش‌ناپذیری را در بلندترین قله انسانیت به اهتزاز درآورد تا از آن پس برای همگان مشهود بماند تا بدو تأسی کنند:
«الا وان الدعی ابن الدعی قدرکزبین اثنین، بین السله والذله و هیهات منالذله…»[22]
«آگاه باشید که این فرومایه (ابن زیاد)، فرزند فرومایه،‌مرا میان دوراهی شمشیر و خواری قرار داده است و هیهات که ما تن به خواری دهیم… و دامنهای پاک مادران و انسانهای پاکدامن و جاهای باغیرت و نفوس باشرفات روا نمی‌دارند که با فرمانبرداری از فرومایگان را بر قتلگاه رادمردان مقدم بداریم…»
و ایشان در برابر بیعت خواهی یزید می‌فرماید:
مثلی لایبایع لمثله
همچو منی با چون او (یزید) بیعت نمی‌کند.
این منطق گویای این است که اگر حسین(ع) در برابر مسخ دین و پایمالی حقوق مردم سازش می‌کرد و سکوت پیشه می‌نمود از بهترین جایگاه اجتماعی و سیاسی بهره‌مند می‌شد ولی او به هیچ قیمتی حاضر نشد در برابر جنایات و ظلم یزیدیان کوتاه آمده و سکوت اختیار نماید و دست از رسالت الهی خود بردارد بر این اساس است که باید تمام صحنه‌های زندگی حسین (ع) را آموزشگاه حمیّت در راه حق و حقیقت دانست.
قسم دوم) علم عادى ‏
پیغمبر صلى الله علیه وآله وسلم به نصّ قرآن کریم و همچنین امام علیه السلام (از عترت پاک او) بشرى است همانند سایر افراد بشر و اعمالى که در مسیر زندگى انجام مى‏دهد مانند اعمال سایر افراد بشر در مجراى اختیار و بر اساس علم عادى قرار دارد. امام علیه السلام نیز مانند دیگران خیر و شرّ و نفع و ضرر کارها را از روى علم عادى تشخیص داده و آنچه را شایسته اقدام مى‏بیند اراده کرده، در انجام آن به تلاش و کوشش مى‏پردازد. در جایى که علل و عوامل و اوضاع و احوال خارجى موافق مى‏باشد، به هدف اصابت مى‏کند و در جایى که اسباب و شرایط مساعدت نکنند، از پیش نمى‏رود. (و اینکه امام علیه السلام به اذن خدا به جزئیات همه حوادث چنان که شده و خواهد شد واقف است، تأثیرى در این اعمال اختیاریه وى ندارد، چنان که گذشت.)
امام علیه السلام مانند سایر افراد انسانى، بنده خدا و به تکالیف و مقررات دینى مکلّف و موظّف مى‏باشد و طبق سرپرستى و پیشوایى که از جانب خدا دارد با موازین عادى انسانى باید انجام دهد و آخرین تلاش و کوشش را در احیاى کلمه حق و سر پا نگه‏داشتن دین و آیین بنماید.


[ جمعه 90/9/4 ] [ 1:39 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

9- اصل شجاعت و دلیری :
حماسه حسینی حماسه‌ای برخاسته از پایگاه شجاعت انسانی است. زندگی حسین(ع) در تمام مراحل لبریز از صحنه‌های بروز شجاعت در جلوه‌های مختلف آن است. ادامه صلح حسن(ع) و ایستادن در برابر معاویه پس از شهادت رساندن حجربن عدی و یارانش و افشاکردن ماهیت امویان در آن دوران سخت دهشتناک از نمونه‌های والای شجاعت حسینی است.
در روز عاشورا پس از آنکه همه یاران حسین(ع) به شهادت رسدند و کسی برای یاری او باقی نماند و آن همه مصیبت استوارترین انسانها را می‌شکست و همه چیز در اطراف او موجب ضعف قلب وانکسار روح و تزلزل در اراده بود، اما اینها هیچ تأثیری در شجاعت و دلیری حسین(ع) نکرده بود.
ابومخنف از قول عبدالله بن عمار در این باره می‌گوید:
به خدا سوگند هرگز شکست خورده و مغلوبی را ندیده‌ام که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده باشند و او چنان استوار و بدون ترس و با آرامش خاطر و با جرأت و باشهامت باشد.[23]
10- اصل پرواپیشگی و خودنگهداری :
زندگی انسان به معنای دقیق کلمه، یعنی دورنگهداشتن خود از مناسبات و روابط حیوانی، و پرواداشتن از زشتی و پلیدی و پایبندی به مناسبات و روابط عقلانی و دینی که این مهم، جز با تربیت نیروی درونی وحالتی معنوی و روحانی حاصل نمی‌شود. بر این مبنا امام حسین(ع) پیروان خود را بر رعایت تقوی دعوت و بر آن تاکید می‌نماید و می‌فرماید:
«اوصیکم بتقوی الله، فان الله قدضمن لمن اتقاه ان یحوله عما یکره الی ما یحب و یرزقه من حیث لایحتسب…».[24]
«شما را به تقوای الهی سفارش می‌کنم زیرا خداوند ضمانت داده است کسی را که تقوای الهی پیشه کند، از آنچه ناخوش باشدش به آنچه او را خوش اید انتقال دهد و از جایی که حسابش را نمی‌کند به او روزی رساند…».
11- اصل کرامتمندی و عزت‌مندی :
مکتب حسین، مکتب کرامتمندی و عزتمندی است و حسین(ع) مظهر کامل کرامت انسانی و عزت ایمانی است. از اهداف مهم تربیت این است که انسان به گونه‌ای تربیت شود که اعتلای روحی بیابد و خود را از پستی و فرمایگی به دور دارد و حرمت و شرافت و شخصیت برای خود قائل شود و بزرگواری خود رادر همه حال حفظ نماید و نیز به گونه‌ای تربیت شود که در برابر حوادث شکست‌ناپذیر گردد و به صلابت و محکمی و استواری دست یابد. چنین انسانی است که هرگز به پستی و خواری، فرومایگی و زبونی تن نمی‌دهد و در برابر سخت‌ترین سختیها و بزرگترین مصیبتها پایدار می‌ماند. چنانکه حسین(ع) این گونه بود، انسانی که به هیچ وجه به خواری و زبونی تن نسپرد و دارایی‌اش برباد رفت، فرزندان و یارانش کشته شدند، خاندانش به اسارت درآمد، بدنش با شمشیر قطعه‌قطعه شد، اما روحش استوار و محکم ماند. چنین سربلندی و عزتی، از آن خداوند است که به دوستدارانش می‌بخشد و آنان را ارجمند و شکست‌ناپذیر می‌سازد خدای عزیز خود فرموده است:
«ولله العزه و لرسوله و للمؤمنین»[25]
و عزت از آن خداو از آن پیامبر او و از آن مؤمنان است.
حسین(ع) بر حفظ کرامت مردمان بسیار تأکید می‌کرد و می‌آموخت که کرامت آدمیان نباید شکسته شود و راه حقارت بر آنان گشوده گردد. امام حسین(ع) وقتی از او مالی درخواست می‌شد ضمن اجابت و اعطای مال، تلویحاً به فرد یاداور می‌شوند که اگر آبرویت را نگهداری آن نفس بهتر است و به او ارائه طریق می‌نمودند تا با حفظ عزت و آبرو با زحمت خود نیازش را مرتفع نماید. لذا مردم را دعوت به مکارم اخلاقی می‌نماید و در خطبه‌ای می‌فرماید:
«ایها الناس نافسوا فی‌المکارم»[26]
ای مردم در مکارم اخلاق بر یکدیگر پیشی گیرید.
و یا امام حسین در برابر فشارهای حکومت یزید و یا تصمیمات او، فریاد می‌زند:
«لا أعطی الدنیه من نفسی ابداً»[27]
هرگز تن به پستی نخواهم داد.
«لاوالله لا اعطیهم بیدی اعطائ الذلیل، ولااقر اقرار العبید»[28]
نه، به خدا سوگند که نه مانند ذلیلان تسلیم می‌شوم، و نه مانند بردگان گردن می‌نهم.
بنابراین منطق و سلوک حسینی(ع) پرچمی است برافراشته بر قله کرامتمندی و عزتمندی تا همیشه در اهتزاز باشد و همگان آن را ببینند و بدان تأسی کنند.
12- اصل پایبندی به عهد و پیمان و وفاداری :
علی(ع) می فرماید:
«أصل الدین أداء الامانه، والوفاء بالعهود»[29]
بنیاد دینداری، امانت را به جای آوردن و پایبندی به عهد و پیمان است.
سلوک حسین(ع) در تمام احوال مبتنی بر پایبندی به عهد و پیمان و وفاداری و امانتداری بود؛ حتی بر پیمان برادر با معاویه و صلحنامه منعقد شده، پایدارماند و خلاف عهد و پیمان نکرد.
وفاداری در مکتب حسینی از درخشانترین ویژگیهاست، چنانکه یاران حسین(ع) در شب عاشورا علیرغم اینکه اجازه داد بروند اما آنان سخن از پایبندی به عهد و پیمان و وفاداری به میان آوردند و تا آخر نیز به عهد و پیمان پای فشردند و معتقد بودند پایبندی به مکتب حسینی، پایبندی به زیباترین اصول زندگی است.
13- اصل تنسّک و عبادت‌پیشگی :
نیایش حسین(ع) در عرفان و عرضه بندگی در دعای عرفه، براساس معرفتی کامل به حق نشان می‌دهد که جایگاه عبادت پیشگی در مکتب حسین (ع) چگونه جایگاهی است. روایت شده است که در پسین روز عرفه در سرزمین عرفات حسین(ع) از خیمه خود بیرون آمد و با گروهی از خاندان و شیعیان خود در نهایت تذلل و خشوع در جانب چپ کوه ایستادند و روی به سوی کعبه گردانیدند و دستها را برابر دیدگان برداشتند و مانند مسکینی که طعام طلبد، نیایش کردند و عبارات آن حضرت در دعای عرفه‌اش، خود مدرسه‌ای است برای آموزش نیایش و پرستش.
حسین(ع) بنده‌ای تمام عیار بود و به عبادت پیشگی عشق می‌ورزید چنانکه روایت شده است که بیست و پنج بار پای پیاده برای مراسم حج ازمدینه به مکه رفت و در شبانه‌روز بسیار نماز می‌گزارد و بسیار مناجات می‌کرد و می‌فرمود:
«البکاء من خشیه الله نجاه من النار»[30]
گریه از خشیت خدا مایه نجات از آتش است.
تنسک و عبادت‌پیشگی چنان با جان حسین(ع) آمیخته بود که وجود او مظهر بندگی خدا بود و او دلبسته نمازگزاردن و قرآن خواندن بود. در کربلا چون حسین و یارانش در محاصره کامل قرار گرفتند و دشمن آماده حمله بود، حسین(ع) بوسیله عباس(ع) از انان خواست تا جنگ را به روز بعد موکول کنند و آن شب را فروگذارند تا او و یارانش آن شب را به نماز و نیایش و طلب آمرزش سپری سازند.
آخرین جلوه راز و نیاز و نیایش و نماز حسین(ع) در ظهر عاشورا و در گرماگرم پیکار بود که آن حضرت به نماز ایستاد.
14- اصل تواضع و فروتنی :
سلوک و رفتار حسین(ع) سرشار از جلوه‌های زیبای تواضع و فروتنی است تا دوستداران او به راه و رسمش تأسی نمایند. روایت شده است که روزی حسین(ع) بر گروهی از مستمندان گذشت که سفره‌ای حقیرانه برپا کرده بودند و از تکه‌های نان که در آن گردآورده بودند می‌خوردند. چون حسن(ع) را دیدند او را به همنشینی و هم‌سفره‌شدن دعوت کردند. پس آن حضرت درودشان گفت و در کنارشان نشست و با آنان هم‌غذا شد و فرمود:
ان الله لایحب المتکبرین
همانا خداوند گردنفرازان را دوست ندارد.
آنگاه به آنان فرمود آیا شما نیز دعوت مرا می‌پذیرید؟ گفتند آری، ای فرزند رسول خدا و پس برخاستند و همراه آن حضرت به منزل او رفتند و حسین(ع) از همسرش رباب خواست تا آنچه در خانه دارند برای آن میهمانان فراهم نماید.[31]
15- اصل نفی خودکامگی و خودکامگلی‌پذیری :
قیام حسین(ع) قیامی بود بر ضد خودکامگی‌پذیری، روند قیام حسین(ع) از زمانی که ولیدبن عتبه بن ابی‌سفیان، والی مدینه به فرمان یزید از آن حضرت بیعت خواست تا زمانی که حسین(ع) درروز عاشورا یکه و تنها ماند و به استقبال شهادت شتافت، روندی بود بر ضد انواع خودکامگی. حسین(ع) در همان آغاز نهضت خویش با نفی بیعت با یزید به همگان آموخت که نباید تن به خودکامگی سپرد و سر در برابر استبداد فرود آورد. از این رو فرمود:
مثلی لایبایع لمثله
همچون منی با چون او بیعت نمی‌کند.
آخرین سخنان حسین(ع) در روز عاشورا را نیز بیانگر مبارزه سخت او با خودکامگی بود که خطاب به ابن زیاد فرمود:
آگاه باشید که این فرمایه، فرزند فرومایه، مرا میان دوراهی شمشیر و خودخواهی قرار داده است و هیهات که ما تن به خواری دهیم.
لذا حسین(ع) با قامتی به بلندای تاریخ در برابر این خودکامگی ایستاد و برای همیشه تکلیف را روشن کرد که در اسلام هیچ جایی برای خودکامگی و خودکامگی‌پذیری نیست.
16- اصل غیرت دینی :
غیرت دینی تلاش در نگاهبانی دین از آفت، و حمیّت در حفظ آن از بدعت و کوشش در ترویج آن است.[32]
از مهمترین علل قیام حسین(ع) این بود که دین مورد تعرض قرار گرفته بود و امویان تلاش می‌کردند که دین را بتمامه از محتوی تهی کنند و جز پوستی از آن باقی نگذارند و به نام دین مردمان را به بندگی خود گیرند و تحت لوای دین به حقوق و حیثیت و شرافت مردمان تعدی نمایند و داراییهای ایشان را به غارت برند و دست به دست بگردانند. چنانکه علی(ع) در این باره می‌فرماید:
«ای مردم به زودی بر شما روزگاری خواهد آمد که اسلام را از حقیقت آن خالی نمایند، همچون ظرفی واژگونش کنند و آن را از آنچه درون دارد تهی‌سازند»[33]
قیام حسین(ع) بر ضد چنین مناسبات و روابط و این گونه دین را به تباهی کشاندن بود. او خود پس از ورود به مکه در نامه‌ای به مردم بصره این امر را به صراحت اعلام نمود:
«من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) دعوت می‌کنم که سنت را میرانده‌اند و بدعت را زنده کرده‌اند».[34]
بنابراین قیام حسین(ع) قیامی بود براساس غیرت دینی، بر ضد تحریف اسلام و بر ضد برپاکردن مناسبات خودکامانه و مستبدانه به نام دین.
زیباترین جلوه غیرت دینی، در مکتب حسین(ع)، وجود مبارک حضرت عباس(ع) است که چون دست راستش را ناجوانمردانه قطع کردند شمشیر به دست چپ گرفت و با تمام وجودش از دین حمایت نمود.
17- اصل ازخودگذشتیگی و فداکاری :
انسان تا از خود نگذرد و به فراتر از خویش نرود، و حق را و انسانیت و ارزشهای والای دین و مردم را بر خود مقدم ندارد، به امر مقدس ونیکوییهای حقیقی واصل نمی‌شود. بدین خاطر است که حسین(ع) در راه آرمان مقدس همه چیزش را فدا نمود تا حقیقت زنده بماند و عدالت رخ نماید و مردم باعزت زندگی کنند. اما حسین(ع) زمانی که تصمیم گرفت از مکه به سوی عراق حرکت کند پیش ازحرکت خطبه‌ای درمیان خاندان و جمعی از شیعیان و یاران خود ایراد کرد و در آن خطبه این راه را بر آنان گشود و فرمود:
«اکنون هر یک از شما که آماده است در راه‌مان از خون خویش بگذرد و جان خود را در راه لقای خدا نثار کند، پس با ما همسفر شود.»[35]
این دعوتی است فراتاریخی و فراجغرافیایی تا هر کس که می‌خواهد با حسین(ع) همسفر شود و تا قله انسانیت پیش رود، بداند که باید اهل فداکاری در راه خدا و دین او وجامعه انسانی باشد.
ا نتیجه‌گیری :
آنچه بواسطه ضیق مجال در این مختصر مقال بیان گشت برایند سخن و کلام در علت ماندگاری اندیشه‌های بزرگ این بود که مردان بزرگ، بزرگ مردانی هستند که بزندگانی شخصی خود اهمیت نداده بلکه گستره مشی و منش آنان فراتر از یک زندگی شخصی بوده که هدف عالی آنان ترقی و اعتلای قوم و ملت و جلوگیری از سقوط و اضمحلال آن می‌باشد. در این راه فداکاری و کوشش لازم را تا حد توانایی خود بعمل می‌آورند. به همین دلیل نام آنان پس از مرگشان زبانزد خاص و عام گشته و اهمیت بزرگی‌شان به نسبت بزرگی خدمات و میزان اثربخشی‌شان درحیات انسانها جلوه می‌کند.
در میان مردان نامی تاریخ به اذعان و عقول منصف، تنها کسی که شهرتش گوی سبقت را از همگان برده و فداکاری و رسالت وظیفه‌مندی و فداکاری بی‌نظیرش عقول انسانی را حیران و مبهوت ساخته است همیشه قهرمان تاریخ حسین‌بن علی(ع) می باشد. که تمام مردم دنیا در عظمت روح و علو او سرتسلیم و خضوع فرود آورده‌اند زیرا کارهایی که این وجود مقدس بویژه در آخرین ماههای زندگی خود انجام داده است چنان بزرگ و بی‌نظیر و خارق‌العاده است که چشم روزگار مانند آن را تاکنون ندیده و تا ابد نیز نخواهد دید.
باز به شواهد تاریخ مهمترین حوادث جهان پس از گذشت اندک زمانی کهنه می‌گردد و نام بزرگترین قهرمانان و نام‌آوران دنیا پس از چندی در بوته فراموشی مانده و چنانچه گاهی هم بر زبان آورده شود چندان تأثیری در دلها نمی‌کند پس چه سری است که نام زیبای حسین(ع) پس از گذشت قرنها بر سر زبانها بوده و ذکر مصائب، جوانمردی و فداکاری او دلهای هر خواننده و هر شنونده‌ای را در طپش می‌افکند. اگر تحقیق و بررسی گردد معلوم خواهد گردیدکه جانبازی این قهرمان اسلام با اعمال سایر مردان تاریخ قابل قیاس نیست، زیرا شهرت و بزرگی او از این نظر است که بقای دین اسلام مدیون فداکاری و جانبازی اوست و این نوع فداکاری و از خودگذشتگی و استقبال مصائب غیرقابل تحمل و از لحاظ حوادث تاریخ کاملاً بی‌سابقه است.
نتیجه این سخن اینکه نام و اندیشه‌ای در دلها و زمانه تاریخ ماندگار وجاوید است که اولاً به جاویددار وجود و اندیشه، مؤمن و اعتقاد کامل و راسخ داشته باشد بدین معنی که اگر آن خدای عزیز ابدی و ازلی نخواهد هیچ نام و وجودی عزیز و ازلی و ابدی نخواد بود ثانیاً فهم این معنا که تنها خداوند عزیز و صاحب عزت است و اوست که به بنده‌اش به میزان تقرب و معرفتش عزت و کرامت می‌بخشد و هر آنکس را او عزت و کرامت بخشد نتیجه‌اش ماندگاری و جاودانگی است. ثالثاً لازمه عزت‌مندی سخت‌کوشی، از خودگذشتگی، ایثا و جانبازی در راه حق و اعتلای دینی و احساس وظیفه و تکلیف‌مندی در برابر حیات انسانها و بشریت است که این مستلزم امر به معروف و نهی ازمنکر و مبارزه و جهاد با ناقصین و غاصبین و متعدیان بر حقوق انسانها و حدود الهی است.
رابعاً این امر محقق نمی‌وشد جز در سایه ایمان به قدرت خداوند، تقوی و عبادت‌پیشگی و وارستگی و والاهمتی خامساً رضامندی و پسند الهی بر هر پسند و رضایتی اولی و مقدم دانستن، که این امر موجب می‌شود انسان علیرغم دوست داشتن زندگی، زن و فرزندان برای کسب و جلب رضای الهی همه را تقدیم دوست نماید. خلاصه کلام اینکه حسین(ع) چون مستجمع جمیع این کمالات و صفات عالیه بود، اراده خداوند بر این قرار گرفت که نام و اندیشه حسین(ع) برا ی همیشه تاریخ تا قیام قیامت ماندگار و جاوید بماند.
پیشنهادات :
برای اینکه جامعه و انسانها و نسل عزت‌مند و صاحب کرامت داشته باشیم و در برابر هجمه نظامی و فرهنگی زرمداران و زورمداران عالم متزلزل نباشیم و بر دغدغه‌ها، اضطرابها و نگرانیهای زندگی فائق آئیم و همواره زندگی و جامعه سعادتمند و پرافتخار و سربلندی را داشته باشیم، با استناد به مطالب گذشته و به تاسی از زندگی بزرگان دین موارد ذیل پیشنهاد می‌گردد:
1- تعمیق باورهای دینی و ایمان مذهبی در جامعه بویژه نسل جوان
2- تقویت روحیه امید به زندگی و توکل و اعتماد بر خداوند
3- آگاه‌مندسازی جامعه ونسل جوان با آرمان و اهداف و سیره متعالی اولیای دین و تبیین نقش کارآمد پیشوایان دین در احیا و حفظ دین و حدود الهی و ارزشهای والای انسانی و جهاد و مبارزه آنان با طاغوتهای زمان بمنظور اقامه عدل و قسط و حاکمیت حکومت الهی.
4- تقویت غیرت دینی در دفاع از ارزشهای دینی و انحرافات
5- تقویت روحیه فداکاری،‌ایثار، سخت‌کوشی و والاهمتی در نسل جوان
6- تقویت روحیه دشمن‌شناسی و حربه‌های آنان و آمادگی برای مقابله با توطئه‌های دشمنان
7- تقویت روحیه تقوی و عبادت‌پیشگی و وارستگی از مشتهیات نفسانی
8- آشنا ساختن جامعه بویژه نسل جوان با انگیزه و اهداف نهضت امام حسین و علل ماندگاری نام و اندیشه ایشان در تاریخ و کاربست مشی و منش آن امام در زندگی فردی واجتماعی
9- عزت و کرامت پیشگی درحیات فردی و اجتماعی
10- تقویت روحیه وفاق، همدلی، انسجام و وحدت در میان آحاد جامعه اسلامی و دوری از هرگونه تفرق و تشتت
11- تکریم انسانها
12- تقویت روحیه وظیفه‌مندی و تکلیف‌گرایی در قبال جامعه و افراد آن
13- تقویت روحیه امر به معروف و نهی از منکر و احساس مسئولیت در مقابل سرنوشت جامعه
14- احترام به حقوق افراد
15- استفاده از توان ملی و استعدادهای ملی در ایجاد جامعه مترقی و عزت‌مند اسلامی
16- تقویت روحیه آخرت‌گرایی و آرمانخواهی درجامعه و نسل جوان

1- قرآن
2- نهج البلاغه
3- ابن سعد، ابوعبدالله محمد، ترجمه الامام الحسین و مقتله من الطبقات الکبری، تحقیق السید عبدالعزیز الطباطبایی، الطبعه الولی، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم 1415 ق
4- ابن طاووس، المهوف، چاپ اول، دارالاسوه
5- ابن طاووس، مهج الدعوات، چاپ سنگی، تهران 1330 ق
6- ابن ابی الحدید، شرح ابن ابی الحدید، ج 3، چاپ اول، داراحیاء الکتب الربیعه، مصر
7- ابن شعبه الحرانی، تحف العقول، مکتبه بصیرتی، قم 1394 ق
8- ابن عبد ربه اندلسی، ابوعمر احمدبن عمر، العقد العزیر، ج3، چاپ اول، دارالاندلس، بیروت
9- ابن عیسی الاربلی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، مکتبه بنی هاشم، تبریز، ج2
10- ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج8، چاپ اول، دار احیاء التراث العربی، بیروت
11- ابن شهر آشوب، ابوجعفر محمدبن علی، مناقب آل ابی طالب، دارالاضواء، بیروت، ج4
12- ابن داوود الدینوری، ابوحنیفه احمد، الاخبار الطوان، چاپ اول، دار احیاء الکتب العربیه، قاهره
13- ابن اعثم الکوفی، الفتوح، ج 5، دارالندوه الجدیده، بیروت
14- این اثیر، الکامل فی‌التاریخ، ج 4، دارصادر، بیروت
15- ابن مسعود السلامی، العیاشی، ابونصرمحمد، تفسیر العیاشی، تحقیق هاشم رسولی محلاتی، المکتبه العلمیه الاسلامیه، تهران، ج2
16- امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج2، دارالتعارف، بیروت
17- بلاذری، انساب الاشراف، ج3، دارالفکر، بیروت
18- خمینی، روح الله، صحیفه نور، چاپ اول، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1361-1371- ج 4
19- سامانی، عمان، گنجینه اسرار، کتابفروشی محمودی، 1369 ش
20- السیوطی، جلال‌الدن عبدالرحمن، الجامعالصغیر احادیث البشیر النذیر، الطبقه الاولی، دارالفکر، بیروت 1401 ق
21- الشوشتری، القاضی نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، مع التعلیقات السید شهاب الدین المرعشی النجفی، مکتبه المرعشی النجفی، قم، ج11
22- الطبری، ابوجعفر محمدبن جریز، تاریخ الطبری، چاپ چهارم، دارالمعارف، القاهره، 1379 م، ج 5
23- الطوسی، ابوجعفر محمدبن الحسن، الامالی، المطبقه الحیدریه، النجف، ج 1
24- عمید، حسن، فرهنگ عمید، ج1، چاپ اول 1363، چاپخانه سپهر
25- قمی، عباس، مفاتیح الجنان، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1364
26-قمی، عباس، نفس المهموم،تحقیق رضا استادی، مکتبه بصیرتی قم 1405 ق
27- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 78، چاپ سوم، دار احیاء التراث العربی، بیروت
28- مجله الغری، چاپ نجف، شماره ماه ربیع الاول، 1381 ق، به نقل از محمدرضا حکیمی، قیام جاودانه، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامی
29- نراقی، محمد مهدی، جامع السنوات، ج 1، چاپ سوم، منثورات جامعه النجف


[ جمعه 90/9/4 ] [ 1:39 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

امام حسین فیلتر شکن بدون سانسور +18 محرم کربلا محرم عاشورا صفر

چکیده: مقاله حاضر که در صفحات 607 تا 615 جلد چهارم ویرایش جدید دائره‌المعارف اسلام Encyclopedia of Islam, New Edition به چاپ رسیده است، پس از مروری بر زندگینامه امام حسین علیه السلام و زمینه‌ها و مراحل قیام آن حضرت، حوادث روز عاشوراء را به استناد برخی از منابع تاریخی مسلمانان بررسی کرده است و سپس وجه ماورائی امام علیه السلام را با تکیه بر کرامات منسوب به امام مورد توجه قرار داده و با گزارشی از داوریها در باره امام حسین علیه السلام پایان یافته است.
تذکر: یادآوری ـ طبیعی است القاب و ادعیه‎ای که ما شیعیان برای تکریم امامان علیهم السلام و به هنگام یاد کردن از آنها بر زبان می‎آوریم از سوی نگارنده مقاله بسان عموم مستشرقان به کار نرفته است و نمی‎توان بر آنها خرده گرفت و ما نیز در این مقاله در حد میسور این القاب و ادعیه را در داخل کروشه افزوده‎ایم.
[امام] حسین [ع] بن علی بن ابی طالب سبط پیامبر است و فرزند [حضرت] فاطمه [س] [هم] است. شهرتش به علت قیام اوست که به شکلی غم‌انگیز در کربلا در دهم محرم سال 61 ق/ اکتبر 680م پایان پذیرفت.
دوران کودکی و جوانی
[امام] حسین [ع] بر اساس بیشتر منابع در مدینه در آغاز شعبان سال 4 ق / ژانویه 626 م متولد شد. بنابراین او هنگام مرگ پیامبر کودکی بیش نبود. از این رو تنها می‌توانسته خاطراتی بسیار اندک از پدر بزرگ خویش به یاد داشته باشد. شماری از احادیث، به ذکر عبارات محبت‌آمیزی که [حضرت] محمد [ص] در مورد نوه‌هایش به کار برده، پرداخته‌اند.
به عنوان مثال، " هر کس آنها را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر آن کس با‌ آنها دشمنی ورزد مرا دشمن داشته" و "[امام] حسن [ع] و [امام] حسین[ع] سید جوانان بهشتند". ( این گفته نزد شیعیان از آن رو که از آن یکی از توجیهات اساسی خود را در مورد حق امامت فرزندان ساخته‌اند، دارای اهمیت زیادی است. سید شباب الجنه یکی از القابی است که شیعیان به هر یک از دو برادر می‌دهند)؛ احادیث دیگری، [حضرت] محمد [ص] را با دو نوه‌اش که بر زانوان او نشسته‌اند و یا بر دوش او و یا حتی بر پشت او به هنگام نماز و در حال سجده قرار گرقته‌اند نشان می‌دهد.1شمار قابل ملاحظه‌ای از این گزارش‌ها را عمدتاً‌ از مجموعه‌های حدیثی ابن حنبل و ترمذی جمع‌آوری کرده است). تعدادی از محدثین به این تصاویر کوچک زیبا و واقع نما، جزییاتی افزوده‌اند که برای غیرمسلمان عجیب و غریب و در صورت وجود فرشتگان در آنها، خیال پردازانه به نظر می‌آید در حالی که نزد مسلمانان، از آن رو که معتقد به دیدار مستمر جبرئیل با [حضرت] محمد [ص] می‌باشند،‌ اینگونه نیست؛ در دیگر اخباری که تحت عنوان "‌افسانه [امام] حسین [ع] "" در همین مدخل می‌خوانیم، نفوذ شیعه را به وضوح می‌یابیم. [امام] حسین [ع] دوران جوانی را در سایه‌سار پدرش و با فرمانبرداری از او گذراند.2 او در جنگ‌های پدرش شرکت می‌جست.
جهت گیری در برابر معاویه
[امام] حسین [ع] حتی پس از مرگ [امام] علی [ع] [امیرالمؤمنین علیه السلام] نیز به عنوان یک شخصیت برجسته و بارز ظاهر شد؛ نمونه این مسئله را می‌توان در روابط او با معاویه دید: او برادرش [امام] حسن [ع] را به خاطر دست کشیدن از قدرت مورد انتقاد قرار داد، اما خود با گرفتن حقوقی به مبلغ یک یا دو میلیون درهم از معاویه به کار انجام شده تن در داد؛ او غالباً‌ به دمشق جایی که انعام بیشتری دریافت می‌نمود،‌ سفر می‌کرد.[1] چندین بار حتی قبل از مرگ [امام] حسن [ع]، شیعیان به او پیشنهاد قیام دادند اما پاسخ همیشه یک کلام بود: "تا زمانی که این مرد [معاویه] زنده است،‌ هیچ کاری نمی‌توان انجام داد.... رهنمود آن است که همواره به فکر انتقام جویی آتی باشید ولی درباره‌اش هیچ نگویید"3. معاویه علی‌رغم اینکه به وسیله حاکم مدینه، مروان بن حکم،‌ از رفت و آمد زیاد شیعیان با [امام] حسین [ع] خبردار شده بود اما از آن ترس و وحشتی نداشت. او با دوراندیشی به مروان توصیه کرد که از درگیری با [امام] حسین [ع] پرهیز کند و در نامه‌ای به [امام] حسین [ع]، ضمن وعده بخشش‌های فراوان او را از درگیر شدن با خود بر حذر داشت. ماجرا با جوابی مکتوب و غرورآفرین از سوی [امام] حسین [ع] که به نظر نمی‌رسید،‌ معاویه را نگران کرده باشد خاتمه یافت.4 تنها در دو موقعیت بود که [امام] حسین [ع] بی باکانه عمل کرد: زمانی که او از حق خود در مورد مالکیت اموال مشخصی در برابر بعضی امویان قدرتمند دفاع کرد5 و زمانی که معاویه از مقامات بلند پایه حکومتی خواست تا جانشینی فرزندش یزید را به رسمیت بشناسند [امام] حسین [ع] یکی از پنج نفری بود که از پذیرفتن چنین ادعایی که اساسی جدید برای حق جانشینی خلافت تعریف می‌کرد، سرباز زد.
خودداری از بیعت با یزید بعد از مرگ معاویه و پیامدهای آن
بی‌درنگ بعد از مرگ معاویه ( رجب 60 ق/ مارس- آوریل 680م) حاکم مدینه، ولیدبن‌عتبه بن ابی سفیان به دستور یزید، [امام] حسین [ع] و عبدالله بن زبیر را نابهنگام به کاخ فراخواند و از آنها خواست تا در برابر خلیفه جدید سر تعظیم فرود آورند. هر دوی آنها که به مرگ معاویه پی برده بودند،‌ علی‌رغم اینکه نگران جان خویش بودند،‌ تصمیم گرفتند؛ همچنان از بیعت امتناع ورزند. در حالی که ابن زبیر شب بعد از آن به مکه گریخت،‌ [امام] حسین [ع] به همراه یارانش به کاخ رفت و بعد از اظهار همدردی و تسلیت، به این بهانه که برای معتبر بودن بیعت باید آن را علنی انجام داد، تعویق آن را خواستار شد،‌ او موفق شد تا بیعت را برای دو روز به تأخیر اندازد ولی عاقبت شبانگاهان به همراه خانواده خویش ولی از بیراهه به مکه گریخت. علی‌رغم اصرار مروان به ولید بن عتبه برای توسل به زور، او تمایلی برای اتخاذ اقدامات جدی علیه سبط پیامبر نداشت و به علت این سستی از مقام خویش بر کنار شد. موقعیت ایجاد شده در مکه بعد از ورود ابن زبیر و [امام] حسین [ع] نمی‌تواند موقعیتی عادی بوده باشد. ساکنان مکه، تمایل به همراهی با [امام] حسین [ع] داشتند و ابن زبیر که از قبل در دل آرزوهایی نهان داشت، متهم به حسادت نسبت به [امام] حسین [ع] بود.6
منابعی در باره شورش [امام] حسین [ع] و پایان غم‌انگیز آن:
به غیر از بعضی نسخ خطی کتابخانه برلین که به ابومخنف منسوب است7 - و نگارنده این مقاله مشغول مطالعه و بررسی آنهاست - و نشان از وثاقت و اعتبار نسبی یا کامل آنها دارد، مهمترین متون درباره اقدام [امام] حسین [ع] و نتیجه غم‌انگیز آن در کربلا، کتب طبری و بلاذری است. اولی احادیث بسیار زیادی درباره وثاقت ابومخنف(د.ح. 157ق/774م) نقل می‌کند؛ همچنین او به نقل احادیث نسبتاً زیاد هشام بن محمد کلبی که بیشتر آنها را از طریق استاد خویش ابومخنف دریافت کرده می‌پردازد و نیز تعداد اندکی از احادیثی که با اسناد ایشان از دیگر محدثین نقل شده، اگرچه این احادیث گونه‌های اندکی به موارد پیشین می‌افزاید که بیشترشان نیز فاقد اهمیتند. بلاذری تقریباً‌ همیشه از همان منابعی که طبری استفاده کرده، سود می‌جوید،‌ اما غالباً‌ آنها را با عبارت‌ "‌قالوا" خلاصه می‌نماید. او همچنین بعضی جزییات و قسمت‌های اضافی را ارائه می‌کند. دینوری، یعقوبی، ابن عبدربه و دیگران از آنجایی که تقریباً‌ تمام گزارش‌های مستمر ایشان بر ابومخنف استوار گشته، چیز تازه ای به دانش ما نمی‌افزایند. اهمیتی که حتی در میان شیعیان به اثر این طرفدار [امام] حسین [ع] داده شد، چشمگیر بود، چرا که نویسندگان متقدم شیعه (برای مثال مفید،413ق /1022م) و یا کسانی که از قابلیت کافی نقد برای حذف اضافات موهوم و خیالی برخوردار بودند عمدتاً‌ از مجموعه احادیث اوست که گزارش خود از اقدام [امام] حسین [ع] را نقل کرده‌اند(تشیع آنها خودش را در جایی دیگر جلوه‌گر می‌سازد). تغییرات نسبی در داستان اقدام [امام] حسین [ع] (ظاهراً‌ از قرن 7 ق/13 م آغاز می‌شود)ورود گزارش‌های خیال پردازانه،‌ امری کاملاً‌ متأخر است. (جنگ‌های تن به تن که در آنها دشمنان [امام] حسین [ع] به وفور کشته می‌شوند،‌ [امام] حسین [ع] همچون شیری از خود دفاع می‌کند و به کشتار مهاجمان می‌پردازد و افسانه‌هایی[2] از این دست). که به شدت مورد نقد ابن‌کثیر8 قرار گرفته است.
دعوت کوفیان اعزام مسلم بن عقیل به کوفه:
کوفیان که اکثرشان شیعه بودند از خبر مرگ معاویه خشنود گشتند. طولی نکشید که از کوفه، نامه‌ها و سفیرانی برای دعوت [امام] حسین [ع]، به شهری که دیگر نمی‌توانست رژیم اموی را تحمل کند فرستاده شد. رژیمی که نزد کوفیان متهم به تصرف ناروا [هم] بود و اجازه داده بود تا اموال الهی به دست قدرتمندان و ثروت اندوزان بیفتد و بهترین انسان را کشته بود(اشاره به حجربن عدی و حامیانشان) در حالی که پست‌ترین انسان را زنده گذاشته بود9. [امام] حسین [ع] در پاسخ چنین گفت که او امید ایشان را برای به هم پیوستن در راه راست و پی‌جویی حقیقت به همت و اتکای او می‌داند، نیز افزود:"‌امام نباید جز بر اساس کتاب خدا عمل کند، [پول رعیتش را] با درستکاری بگیرد،‌ به حق قضاوت کند و به خدمت الهی درآید".
با این وجود،‌ او قبل از تصمیم‌گیری،‌ فرستادن پسر عمویش،‌ مسلم بن عقیل را به کوفه برای بررسی اوضاع بخردانه دانست. طولی نکشید که مسلم هزاران عهدنامه یاری گرد آورد و حتی توانست که کنترل جمعی را از منبر مسجد به دست بگیرد.10 اما فعالیت های پنهانی او به خلیفه یزید گزارش شده بود و او که دیگر به حاکم شهر،‌ نعمان بن بشیر انصاری،‌ اعتماد نداشت، کنترل شهر را به پسر زیاد،‌ عبیدالله حاکم سابق بصره سپرد و به او دستور داد که خود بی‌درنگ به کوفه رفته و آشوب‌ها را سرکوب کند. ابن زیاد با لباس مبدل وارد کوفه شد و اقدامات شدیدی اتخاذ کرد که هواداران [امام] حسین [ع] را به وحشت افکند. مسلم که تلاش‌هایش برای سازماندهی یک شورش فوری ناکام مانده بود، گریخت و مخفی شد؛ او شناسایی شده و به قتل رسید(نهم ذی الحجه 60ق/11 سپتامبر680م).از بخت بد حسین مسلم نامه‌ای بسیار امیداوارانه،‌ در مورد موفقیت دعوتش به [امام] حسین[ع] نوشته بود و حتی به نظر می‌رسد هزاران نامه امضاء شده از سوی کوفیان نیز برای او ارسال کرده است.
عزیمت [امام] حسین [ع] به سوی کوفه:
پیش از این، ابن حنفیه در مدینه11 و بعد عبدالله بن عمر و عبدالله بن عباس هنگامی که او را در راه مدینه به مکه ملاقات کردند،12 و دیگران، به [امام] حسین [ع] در مورد خطرات قیام هشدار داده بودند. ابن عباس در مکه توصیه خود را با اصرار فراوان بازگو کرده بود.13 حتی عبدالله بن زبیر هر چند مزورانه او را از چنین اقدامی منع کرده بود، چرا که او در مکه به دنبال خالی کردن موقعیت برای خودش بود.14 علی‌رغم تمام این توصیه‌ها،‌ [امام] حسین [ع] برنامه خود را لغو نکرد. او بجای حج،‌ عمره بجای آورد و از غیبت حاکم‌، عمروبن سعید الاشرق که مشغول اتمام مناسک حج در اطراف شهر بود، سود جسته، بی سر و صدا با گروه خود تقریباً‌ پنجاه مرد - بستگان و دوستانی که تاب تحمل جنگ داشتند- و زن و کودک مکه را ترک گفت(8ذی الحجه 60ق / 10 سپتامبر680م،‌روز ترویه). اسامی تمامی اماکنی که او در مسیر مکه به کوفه توقف کرده توسط طبری و بلاذری ثبت شده ؛ ولهاوزن آنها را مورد توجه قرار داده است.
عمروبن سعید بعد از آگاه شدن از عزیمت [امام] حسین [ع] گروهی از مردان را به فرماندهی برادرش یحیی در تعقیب او فرستاد. اما کل آنچه بین دو گروه اتفاق افتاد،‌ درگیری آنها با چوب و شلاق بود. در نزدیکی مکه، در تنعیم، [امام] حسین [ع] کاروانی را ملاقات کرد که از یمن آمده و به سوی خلیفه رهسپار بود و بارش عبا و گیاهان رنگزا بود. از آن رو که او تصرف بار کاروان را حق خویش قلمداد می‌کرد، آن را توقیف نمود. در راه،‌ [امام] حسین [ع] افرادی چند را ملاقات کرد: فرزدق شاعر وقتی از او سوال کرد،‌ صریحاً به او گفت دلهای مردم عراق با اوست ولی شمشیرهایشان برای امویان است15 و پسر عمویش عبدالله بن جعفر که حامل نامه‌ای از طرف حاکم عمروبن سعید مبنی بر امان دادن به او بود، و برای خواندن آن به نزد [امام] حسین [ع] آمده بود. اما تصمیم [امام] حسین [ع] تزلزل ناپذیر بود. پاسخ همیشه او به هر کسی که سعی در انحراف او از اقدامش را داشت کما بیش به یک سوال بود: "‌خداوند هر آنچه که بخواهد انجام می‌دهد ... من آن را به او (خداوند) واگذار کردم تا بهترین را برگزینند.... او (خداوند) کسی را که هدفی شایسته (حق) در نظر دارد، مبغوض نمی‌دارد..." . زهیربن قیس البحلی از طرفداران عثمان بود. او که در حال سفر بود و از برافراشتن خیمه‌هایش در همان جایی که [امام] حسین [ع] خیمه‌هایش را برپا می‌کرد،‌ پرهیز می‌نمود،‌ اما در موقعیتی مجبور شد که خیمه‌گاه خود را نزدیک خیمه‌گاه [امام] حسین [ع] برپا کند. [امام] حسین [ع] او را برای دیدار دعوت کرد و نظر او را در خلال گفتگوی با او تغییر داد و از آن پس او یکی از پر شورترین حامیان [امام] حسین [ع] شد.
عبیدالله بن زیاد افرادی را در جاده‌ها از حجاز تا کوفه مستقر کرد16 و دستور داد که از ورود یا خروج هر شخصی از حوزه محدود شده به آنها مانع شوند. [امام] حسین [ع] به وسیله عربهای بادیه نشین از این دستور با خبر شد، اما ترسی از آن به دل راه نداد و همچنان به سفر خود ادامه داد. در ثعلبیه بود که از برخی مسافران خبر اعدام مسلم و هانی بن عروه را در کوفه، شنید. پس از آن،‌ او باید برمی‌گشت، اما پسران عقیل تصمیم گرفتند که یا انتقام برادر خویش را بگیرند و یا به همان سرنوشت دچار شوند. این امر تصمیم او را تغییر داد.[3] بعد از آن در زباله،‌ مطلع شد که سفیر او(قیس بن مصهر الصیداوی یا عبدالله بن یقطر برادر رضاعی او)17 که برای اعلام ورود قریب الوقوع او از حاجز به کوفه فرستاده شده بود،‌ شناسایی شده و به قتل رسیده است. پس از آن [امام] حسین [ع]،‌ در سخنانی برای یارانش،‌ پس از مطلع کردن ایشان از اخبار غم‌انگیزی که به او رسیده و خیانتی که کوفیان کرده بودند،‌ از آنها خواست که او را ترک گویند.[4] آنها که در اثنای سفر به گروه او ملحق شده بودند، جدا شده و تنها کسانی که از حجاز همراه او بودند، باقی ماندند. گروههایی اسب سوار به گشت‌زنی در منطقه می‌پرداختند. زمانی که آنها در افق پدیدار گشتند، [امام] حسین [ع] به سوی ذوحسم (یا حْسَِّم) تغییر مسیر داد و در آنجا خیمه‌هایش را برافراشت. سوارکاران که تحت فرمان حر بن یزید تمیمی یربوعی بودند، به نزدیکی آنها رسیدند،‌ [امام] حسین [ع] به علت شدت گرمای هوا دستور داد تا به آنها آب بدهند. این وضع همچنان بدون تنش باقی ماند،‌ به گونه ای که حر و لشکریانش در آن روز در دو نماز به امامت [امام] حسین [ع] شرکت جستند18 و بعد از آن، چهار شیعه که از کوفه آمده بودند، توانستند علی‌رغم مخالفت حر به قیام‌کنندگان بپیوندند19. بعد از هر نماز [امام] حسین [ع] برای دشمنان خویش انگیزه‌هایی را که قیام او را پدید آوردند،‌ توضیح می‌داد: "‌شما هیچ امامی نداشتید و من باید به قدرت خدا وسیله اتحاد باشم ... ما صلاحیت بیشتری برای حکومت بر شما داریم تا دیگرانی که ادعای چیزی را دارند که هیچ حقی نسبت به آن ندارند و ظالمانه عمل می‌کنند... اما اگر شما نظرتان عوض شده ... من باید بروم"20. حر چیزی در مورد نامه هایی که کوفیان به [امام] حسین [ع] نوشته بودند نمی دانست،‌ اما هنگامی که [امام] حسین [ع] دو کیسه مملو از نامه‌ها را به او نشان داد، باز طرز برخورد خود را تغییر نداد. او دستور داشت تا قیام‌کنندگان را بدون جنگ به ابن زیاد تحویل دهد. او در تلاش بود که [امام] حسین [ع] را برای همراهی با خود متقاعد نماید؛ هنگامی که [امام] حسین [ع] به حرکت خود ادامه داد او جرأت مخالفت با او را نداشت،‌ اما در عوض به او پیشنهاد‌هایی نمود: مسیری را انتخاب کند که نه به کوفه منتهی شود و نه به مدینه و به یزید یا ابن زیاد نامه‌ای بنگارد؛ در همان زمان او خود نامه‌ای به ابن زیاد نگاشت به این امید که جوابی مبنی بر پرهیز از تجربه‌ای دردناک دریافت کند. اما [امام] حسین [ع] با این پیشنهادها موافقت نمی‌کرد و در نتیجه حر او را در هر جایی تعقیب می‌کرد و هر از چند گاهی به او هشدار می‌داد:" خدا را به تو یادآور می‌شوم، به خاطر خودت ... اگر جنگی روی دهد کشته خواهی شد..." اما [امام] حسین [ع] از مرگ نمی‌هراسید. به هنگام توقف در ناحیه نینوا(قسمتی از سواد کوفه) اسب‌سواری از کوفه رسید و بی‌آنکه با [امام] حسین [ع] مواجه شود، از سوی ابن‌زیاد نامه‌ای به حر داد که به او دستور داده بود تا از توقف قیام‌کنندگان جز در بیابانی خشک و بی‌آب مانع شود. زهیربن قین پیشنهاد داد به دسته کوچک حر حمله کنند و روستای عکر[5] را که دارای استحکاماتی بود، اشغال نمایند، اما [امام] حسین [ع] از آغاز کردن جنگ امتناع ورزید.
در دوم محرم او اردوگاه خود را در کربلا که جزیی از ناحیه نینوا بود، برپا کرد. در سوم محرم اوضاع وخیم‌تر شد. لشکری چهارهزار نفری در کوفه به فرماندهی عمربن سعد بن ابی وقاص به آنجا وارد شد، او که توسط ابن زیاد به عنوان نائب[6] در ری منصوب شده بود و قرار بود برای فرونشاندن شورش دیلمیان به دشتبا [دشت پی][7] برود به منظور سرکوب [امام] حسین [ع] فرا خوانده شد او برای رهیدن از چنین عمل نفرت آمیزی تلاشی هر چند بی نتیجه انجام داد، اما با تهدید عزل شدن از منصب، سرانجام مجبور به اطاعت گشت. او پس از رسیدن به کربلاء به وسیله پیکی دریافت که در حال حاضر [امام] حسین [ع] صرفاً‌ قصد عقب‌نشینی دارد،‌ اما ابن زیاد با دریافت این اطلاعات از جانب او، تأکید کرد که همه شورشیان باید در برابر یزید سر تعظیم فرود آورند؛ همچنین قرار بود که آنها از دسترسی به رودخانه دور نگه داشته شوند. عمربن سعد، عمروبن حجاج زبیدی را همراه با پانصد نفر سواره نظام در مسیر منتهی به فرات مستقر کرد. به طوری که سه روز [امام] حسین [ع] و همراهانش در برابر تشنگی به شکلی طاقت فرسا تاب آوردند. گروهی پر دل و جرأت به رهبری برادر [امام] حسین [ع]، عباس، به رودخانه حمله ور شدند، اما تنها موفق به پر کردن مشک آبی کوچک شدند. در این حال، ابن سعد همچنان در تلاش برای دستیابی به توافق با [امام] حسین [ع] بود و شب هنگام گفتگوهایی با او انجام داد؛ اگر چه هیچ کس در این گفتگوها حضور نداشت، اما شایع شده بود که به [امام] حسین [ع] سه پیشنهاد داده است: اینکه یا به او اجازه داده شود تا روانه منطقه‌ای مرزی شده و در آنجا علیه کفار همچون سربازی عادی بجنگد و یا دوباره به یزید بپیوندد و شخصاً‌ با او بیعت نماید و یا از جایی که آمده بود به آنجا باز گردد21. در این زمان شمر بن ذی الجوشن (معمولاً‌ نزد شیعیان شمر شناخته شده است) که قبلاً‌ از حامیان [امام] علی [ع] بود و در صفین به همراه او جنگیده بود،22 پیشنهادی شیطانی به ابن زیاد داد حاکم[کوفه] راغب بود که [امام] حسین [ع] را مجبور به تسلیم در برابر خود کند،‌ چرا که او به قلمروی تحت قدرت او قدم نهاده بود. از این رو ابن زیاد دستورهایی به ابن سعد داد: اگر [امام] حسین [ع] از تبعیت از شرایط مقرر شده امتناع ورزید، یا به آنها حمله می‌کنی و یا در غیر این صورت، فرماندهی سپاه را به شمر که حامل این فرمان است واگذار می‌کنی23. حتی گفته شده که او افزود: اگر [امام] حسین [ع] در جنگ کشته شد،‌ بدنش باید لگدکوب شود چرا که او فردی" شورشی،‌ فتنه‌گر، راهزن و ستمگر است و او نباید بعد از مرگش،‌ ضرر و زیانی افزون بر این، وارد کند"24. ابن سعد شمر را لعن کرد و او را متهم به زهرآلود ساختن امری کرد که به شکل دیگر می‌شد، صلح‌آمیز خاتمه یابد؛ او مطمئن بود که [امام] حسین [ع] تسلیم نخواهد شد، زیرا در او روح عزت وجود داشت".
بعدازظهر نهم محرم، ابن سعد به همراه یارانش به سوی گروه شورشیان رفت. [امام] حسین [ع] جلو خیمه خویش نشسته بود در حالی که به شمشیر خود تکیه کرده بود و سرش در حالت خواب و بیداری این طرف و آن طرف می‌شد؛ او در رویا پیامبر را دیده بود که به او گفته بود به زودی به او ملحق خواهد شد؛ [امام] حسین [ع] با صدای خواهرش زینب که نزدیک شدن سربازان را خبر می‌داد، هوشیار شد و برادرش عباس را فرستاد تا علت نزدیک شدن آنها را جویا شود. در حالی که همه در انتظار بازگشت قاصد بودند،‌ هشدارها،‌ سرزنش‌ها و اهانت‌ها از هر دو طرف باریدن گرفت. هنگامی که عباس بازگشت، [امام] حسین [ع] که خواست ابن زیاد را دریافته بود، یک شب مهلت خواست؛ مهلت داده شد،‌ [امام] حسین [ع] برای بستگان و یارانش سخنانی ایراد کرد، علی بن الحسین [ع]، امام سجاد علیه‌السلام] تنها مردی از خاندان [امام] حسین [ع] که از کشتار نجات یافته بود، آن را چنین ذکر می‌کند: "خدا را سپاس می‌گویم که ما را با نبوت گرامی داشت و قرآن و دین را به ما تعلیم داد... من با ارزش‌تر از یاران خود کسی نمی‌شناسم ... و مؤمن‌تر از خانواده خود خانواده‌ای نمی‌دانم ..... پروردگارم به همه شما پاداش دهاد. فکر می‌کنم که فردا پایان ما فرا خواهد رسید ... از همه شما می‌خواهم که بروید، من جلو بازگشت شما را نمی‌گیرم. تاریکی شب شما را می‌پوشاند، آن را همچون مرکبی تیزرو به کار گیرید ...."25.[8] یاران [امام] حسین [ع] به جز تعدادی معدود، سرسپردگی کامل خود را به آرمان او نشان دادند. [امام] حسین [ع] پس از نیرو بخشیدن و دلداری دادن خواهرش زینب که دچار یأس و نومیدی گشته بود، برای آماده سازی استحکامات بیرون رفت: خیمه‌ها نزدیک هم بر پا شده و با طنابهایی به یکدیگر محکم شده بود، چوبها و نی‌ها در گودالهایی جمع‌آوری شدند تا در صورت لزوم، اگر از پشت حمله‌ای صورت گرفت،‌ شعله‌ور گردند. آنها بقیه شب را به نماز گذراندند26. سپس از صبح روز بعد عملیات جنگی آغاز شد.
واقعه کربلا حوادث اصلی:
اگر بپذیریم که ابن سعد سعی داشت تا شورشیان را با قرار دادن در وضعیت دشوار تشنگی و به اسارت گرفتن طالبیان یا محاصره کردن آنها، مجبور به تسلیم کند(که به نظر می‌رسد باید بررسی بی‌طرفانه‌ای درباره این اخبار صورت گیرد)،‌ می‌توان قبول کرد که واقعه کربلاء از سپیده‌دمان تا بعدازظهر همراه با یک سری جنگهای تن به تن، حمله و ضدحمله‌هایی محدودو نیز وقفه‌ها و درگیریهایی در دفاع از خیمه‌ها و غیره طول کشیده باشد. نیز می‌توان پذیرفت که این سخن که تا غروب آفتاب سپاهیان ابن زیاد به خاطر مقاومت قیام‌کنندگان به ستوه آمده و تصمیم به پایان دادن این ماجرا گرفتند و در نتیجه به طالبیان باقی مانده حمله ور شده و آنها را قتل‌عام کردند، نمی‌تواند درست باشد. در چنین مواجهه‌ای که همانند یک نوع مسابقه مرگبار، تنها با تعداد اندکی جنگجو و تعداد زیادی تماشاگر و سربازان مراقب صورت گرفت، امکان وقوع گفتگوهایی میان دو طرف بر اساس نقل منابع وجود دارد. لامنس 27 به خبری کوتاه از ابومخنف مبنی بر اینکه جنگ به اندازه یک چرت بعدازظهر طول کشیده 28 اهمیت زیادی می‌دهد و نتیجه می‌گیرد که: "‌حادثه غم‌انگیز کربلاء به جای هفته‌ها طول کشیدن تنها یک درگیری بوده و در عرض ساعتی به اتمام رسیده است ..." در میان اخبار وارده از ابومخنف تعدادی از آنها قطعاً‌ جعلی اند اما همه با هم داستانی منسجم و قابل قبول می‌سازند؛‌ حاصل آن که انتخاب یک خبر منفرد،‌ از آنجایی که این خبر با قسمت عمده دیگر اخبار متفاوت بوده و یا به نظر متفاوت می‌رسد، روشی انتقادی است که ارزش آن قابل مناقشه است به ویژه در مورد حاضر که راوی یکی است و خبر مورد بحث ممکن است یا به خودستایی یک جنگجو در برابر خلیفه تعبیر شود و یا به توصیف آخرین پرده این تراژدی.
صبح دهم محرم، [امام] حسین [ع]، یارانش (32 اسب سوار و 40 سرباز پیاده، جناح راست به فرماندهی زهیربن قین و جناح چپ به فرماندهی حبیب بن مظاهر) را در جلوی خیمه‌ها به صف کرد و در حالی که علم را به برادرش عباس می‌سپرد به آنها دستور داد تا کومه چوبها و نی‌ها را شعله‌ور کنند. او برای خود خیمه‌ای بر افراشته بود که در آن بدن خود را نظافت کرده و با مشکی که در کاسه‌ای رقیق کرده بود، خود را معطر ساخت. پس از آن، سوار اسب شد و در حالی که قرآن در برابرش قرار داشت، در مناجاتی بلند و زیبا از خدا طلب یاری کرد29. او سخنانی برای دشمنانش ایراد کرد و اعلام کرد که خداوند ولی اوست- و از متقین حمایت می‌کند- از آنها دعوت کرد که به دقت بیندیشند که آیا کشتن او جایز است و سخن [حضرت] محمد [ص] را به یادشان آورد که او و برادرش سید جوانان بهشتند و امتیازات بزرگ خانواده پیامبر را برایشان بازگو کرد، بار دیگر کوفیان را به خاطر فرا خواندن او، مورد سرزنش قرار داد و خواست تا اجازه داده شود به جایی برود که امنیتش فراهم گردد. هنگامی که به او مکرر گفته شد که ابتدا باید به اطاعت عموزادگانش تن در دهد، در پاسخ گفت که هیچ گاه خود را همچون برده‌ای خوار و حقیر نخواهد کرد30. پس از آن از اسب فرود آمده و دستور داد تا به اسب پا بند بزنند، به این نشان که هرگز نخواهد گریخت.
اگر چه اخبار متواتر قسمت‌هایی که در درجه دوم اهمیت‌اند، از بین رفته‌اند: اما عبارات جنگ با وضوحی نسبی قابل پیگیری‌اند. بعد از سخنان [امام] حسین [ع]، زهیربن قین دشمنان را به پیروی از [امام] حسین [ع] فراخواند؛ اما هنگامی که جز اهانت و تهدید پاسخی نشنید، از آنها خواست تا او را نکشند31. پرتاب تیر آغاز شد و جنگهای تن به تن در گرفت32؛ جناح راست سپاه حکومتی به رهبری عمرو بن حجاج حمله ور شدند اما با مقاومت آنها دست به عقب نشینی زدند، فرمانده دستور داد که هیچ کس نباید در هیچ جنگ تن به تنی درگیر شود33. آنها ترجیح دادند که از دور تیر بیندازند. رزمایشی از حمله و محاصره توسط جناح چپ به دستور شمر صورت گرفت اما به تلفاتی منجر شد، فرمانده سواره نظام از ابن سعد خواست تا پیاده نظام و تیراندازان را به کمک آنها بفرستند34؛ شیث بن ربعی که قبلاً‌ از هواداران [امام] علی [ع] بود و در این جنگ تحت فرمان پیاده نظام ابن زیاد، هنگامی که دستور حمله به او داده شد،‌ به وضوح عدم علاقه خود را به این کار ابراز داشت35. سواره نظام با اسبانی زره‌پوش و پانصد نفر تیرانداز وارد عمل شدند. سواران [امام] حسین [ع] که اسبانشان پی شده بود، پیاده می‌جنگیدند36. از آنجایی که [امام] حسین [ع] و طالبیان تنها راه دسترسی شان از جلو بود، ابن سعد تعدادی را از چپ و راست به سوی خیمه‌ها فرستاد، تا خیمه‌ها را برچینند، اما یاران [امام] حسین [ع] که در میان خیمه‌ها بی‌سروصدا حرکت می‌کردند،‌ با تمام قدرت از خیمه‌ها دفاع کردند. ابن سعد دستور داد تا خیمه‌ها را آتش بزنند. این کار صورت گرفت. اما این کار اول به نفع [امام] حسین [ع] بود،‌ چرا که شعله‌های آتش مانع پیشروی مهاجمان از همان سو می‌شد. شمر که به خیمه‌ [امام] حسین [ع] و همسرانش نزدیک شده بود و قصد آتش زدن آن را داشت،‌ وقتی همدستانش نیز او را از این کار سرزنش کردند، خجالت زده دور شد37.
هنگام ظهر، [امام] حسین [ع] و یارانش نماز ظهر را بر اساس صلاه خوف به جای آوردند38. بعدازظهر حلقه محاصره بر همراهان [امام] حسین [ع] تنگ‌تر شد؛ یاران او در حالی که می‌جنگیدند در پیش روی او بر زمین می‌افتادند39. راه برای طالبیان که تا این لحظه وارد صحنه کارزار نشده بودند، هموار گشت. کشتار آنها آغاز شد. اولین نفری که باید کشته می‌شد، علی اکبر پسر [امام] حسین [ع] بود40. بعد از آن نوبت یکی از فرزندان مسلم بن عقیل41، پسران عبدالله بن جعفر و عقیل بود و بعد نوبت قاسم پسر [امام] حسن [ع] که مرگش با عباراتی تأثرآور نقل شده است. او جوان و زیبا بود؛ زخمی مهلک برداشته بود، فریاد زد و از عمویش کمک خواست عمو همچون بازی بر مهاجم حمله‌ور شد و با شمشیر خود به او ضربه‌ای زد، اما تنها این [امام] حسین [ع] نبود که مهاجم را کشت، اسبان سربازان ابن‌زیاد نیز مهاجم را به زمین افکنده و با سم خود او را لگدمال کردند. وقتی گردوغبار فرونشست، [امام] حسین [ع] را می‌شد دید که نعش برادرزاده‌اش را در آغوش گرفته و قاتلانش را لعن می‌کند او را به جلو خیمه‌اش می‌برد،‌ جایی که اجساد علی‌اکبر و دیگر قربانیان آرام گرفته‌ بودند42.
جزییات مرگ عباس، برادر [امام] حسین [ع] در متون طبری و بلاذری نیامده است،‌ آنها به نقل این مسائل بسنده کرده‌اند:43. [امام] حسین [ع] که تشنگی بر او چیره شده بود، راه خود را به سوی فرات باز کرد،‌ اما از رسیدن به آن منع شد، او از خدا خواست تا کسی که او را از دستیابی به هدفش باز داشته بود، در تشنگی بمیراند(و البته دعایش مستجاب شد)؛ او با دهان و چانه‌ای زخمی خونی را که در دستانش جمع کرده بود به سمت بالا به سوی آسمان پاشید و در آن حال به درگاه خداوندی، از آنچه بر سر پسر دختر رسول او آمده بود شکایت کرد. اما در مورد عباس نیز که قطعاً‌ در کربلاء کشته شده مطمئناً‌ باید اخباری موجود باشد. مفید44 آنها را به آنچه درباره [امام] حسین [ع] است ملحق می‌کند:‌او نقل می‌کند که دو برادر با هم به سوی رودخانه رفتند و عباس که در میان دشمنان، دور افتاده از [امام] حسین [ع] محاصره شده بود با شهامت جنگید و در نقطه‌ای که بعدها قبر او بنا شد، کشته شد(مفید، ص 243). اکنون سربازان ابن زیاد خیلی به [امام] حسین [ع] نزدیک شده‌اند، اما برای لحظاتی هیچ کس جرأت نداشت حتی دستی علیه او بلند کند. عاقبت آنکه مردی از قبیله کنده بنام مالک بن نصیر، او را از ناحیه سر زخمی کرد و چهره‌پوش او خون آلود گشت. در حالی که [امام] حسین [ع] آن را با فلنسوه‌ای عوض می‌کرد و عمامه‌ای به دور آن می‌بست مالک ردای کلاهدار او را ربود. اما این ردا چندان به درد او نخورد،‌ چرا که باقی زندگی او همراه با فقر و رسوایی بود45. از دیگر قسمت‌های تأثرآور،‌ مرگ کودکی است که [امام] حسین [ع] بر زانوانش نهاده بود46 تیری گلوی کودک را شکافت و [امام] حسین [ع] بار دیگر خون او را در دستانش جمع کرد و به زمین ریخت،‌ در این حال او خشم الهی را علیه بدکاران به یاری طلبید47. کشتار ادامه یافت. عاقبت شمر- که نزد شیعیان ملعون است- با سربازانی اندک به سوی [امام] حسین [ع]، حرکت کرد، اما حتی جرأت نداشت به او حمله کند و تنها مشاجره‌ای میان دو تن از آنها رخ داد48. در این لحظه [امام] حسین [ع] از سکون خود به در آمد و برای جنگ آماده شد(وقتی دلیل روش صلح طلبانه او مورد بررسی و مطمح نظر است، سن تقریباً‌ 55 ساله او و نیز بیماری او را نباید از نظر دور داشت).[9] پسر بچه‌ای شجاعانه در کنار [امام] حسین [ع] جای گرفت. او به دستور بازگشت به خیمه و به فریادهای زینب توجهی نکرد. در این حال دستش با نوازش شمشیر از تن جدا شد؛ [امام] حسین [ع] به او دلداری داد و به او اطمینان بخشید که به زودی نیاکان خود را در بهشت ملاقات خواهد کرد. تنها سه یا چهار نفر از قیام کنندگان باقی مانده بودند،‌ [امام] حسین [ع] به دشمن حمله کرد. او شلواری خوش دوخت از پارچه‌ای براق پوشیده بود اما او قبلاً‌ آن را چاک داده بود،‌ زیرا نگران غارت آن بعد از مرگش بود. احتیاطی که بی‌فایده بود، چرا که مقدر بود او عریان بر زمین جنگ رها شود. 49 در حالی که ابن سعد نزدیک می‌شد، زینب به او گفت: " ای عمربن سعد آیا ابو عبدالله(کنیه [امام] حسین [ع]) کشته می‌شود و تو می‌ایستی و می‌نگری؟". اشک از چشمان ابن سعد جاری شد50. [امام] حسین [ع] قدرتمندانه جنگید. بعضی منابع 51 نقل می‌کنند که [امام] حسین [ع] تعداد زیادی از دشمنان را کشت. اما خبری نقل می‌کند که اگر دشمنان می‌خواستند،‌ می‌توانستند او را بی‌درنگ بکشند.52 عاقبت آنکه، علی‌رغم آخرین هشدار او نسبت به انتقام الهی، دست و کتفش مجروح شد و با صورت به زمین افتاد53. خولی بن یزید اصبحی که دستور به بریدن سر [امام] حسین [ع] یافته بود، به خاطر ترس زیاد نتوانست این مأموریت را انجام دهد و به جای او سنان بن انس بن عمرو نخعی بعد از وارد کردن ضربه‌ای بر [امام] حسین [ع] سرش را برید. او سر را به خولی داد و او آن را بعداً‌ به نزد ابن زیاد برد.
جنگ پایان یافته بود. سربازان به غارت اموال روی آوردند. آنها لباس،‌ شمشیر و ساز و برگ [امام] حسین [ع] را ربودند. آنها گیاهان رنگزا و عباهای یمنی را غارت کرده و زیورآلات زنان و رداهای ایشان را ربودند54. پسری بیمار در یکی از خیمه‌ها دراز کشیده بود و شمر که می‌خواست او را نیز بکشد از این کار منع شد؛ ابن سعد نزدیک آمد و ورود به این خیمه را قدغن اعلام کرد55. این پسر،‌ [امام] علی [ع] نام داشت که بعداً‌ او را زین العابدین می‌خواندند. او تنها پسر [امام] حسین [ع] بود که از کشتار نجات یافته بود. به عنوان نشانه‌ای از عنایت الهی، دودمان بزرگ [امام] حسین [ع]ی از او سرچشمه گرفته‌اند. شهیدان کربلا 72 نفر ذکر شده‌اند، 17 نفر از آنها از طالبیان بودند 56؛ 88 نفر از سربازان ابن زیاد در صحنه جنگ کشته شدند57. این حاصل جمع اخیر را محسن امین نیز ارائه کرده اما تطبیق درباره تعداد کشته شدگان به دست هر جنگجو سخت دشوار است: 40 نفر به دست حر، 30 نفر به دست بریر، 12یا 13 نفر به دست نافع و غیره و تعداد زیادی به دست [امام] حسین [ع] کشته شدند.


[ جمعه 90/9/4 ] [ 1:34 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

بخشهای کم اهمیت‌تر جنگ
گزارش جنگ در بردارنده بخشهایی متعدد است؛ در این جا اسناد قسمت هایی را که موضوع طولانی‌ترین نقل‌ها را تشکیل می‌داده‌اند و نسبتاً شناخته شده‌اند، ارائه می‌کنیم: توبه حر، جنگیدن او کنار [امام] حسین [ع] و مرگ او58؛ قتل فردی از قبیله کلب و همسرش به خاطر آرمان [امام] حسین [ع] 59؛ مرگ عبدالله بن حوزه بعد از نمازی با [امام] حسین [ع] 60 نافع زخمی، اسیر و اعدام شد61؛ برادران رویاروی یکدیگر می‌جنگند62؛عابس، جنگجویی پیر اما شجاع با سنگ کشته شد63؛ یاری که گریخت64 پهلوانانی که در جنگ‌های تن به تن به زمین افتادند: مسلم بن عوسجه که در لشکرکشی علیه کفار شرکت داشت65، بریر، سید قراء قرآن66،‌ حبیب بن مظاهر67، زهیربن قین68. وقایع بعد از جنگ
بدن [امام] حسین [ع] از زخم و جراحت پوشیده بود69 و گفته شده اسبان ده مرد داوطلب برای وارد کردن این آخرین بی‌احترامی بر سبط پیامبر آن را لگدکوب کردند. بعد از عزیمت ابن سعد، جسد بی سر [امام] حسین [ع] با دیگر شهیدان توسط مردان قبیله اسد از روستای غدیریه در محل کشتار دفن شد70 (در حرمی که بعداً‌ به احترام آنها بنا نهاده شد، ). سر [امام] حسین [ع] به همراه سرهای دیگر طالبیان ابتدا به کوفه و سپس به دمشق برده شد. وقتی سر در برابر ابن زیاد و یزید نهاده شد، هر کدام به گونه‌ای متفاوت عمل کردند: ابن زیاد به آن اهانت کرده و با شلاق خود تعدادی از دندانهایش را بیرون انداخت در حالی که خلیفه بر اساس بیشتر اخبار احترا‌م‌آمیز برخورد کرد و به نظر می‌رسید که در شتابی که حاکمانش به خرج داده بودند متأسف است تا آنجا که می‌رفت " پسر سمیه" را لعن کند: در گزارش آمده که او گفته بود اگر [امام] حسین [ع] به نزد او می‌آمد،‌ او را می‌بخشید. زنان طالبیان و کودکان نیز ابتدا به کوفه و سپس در دمشق برده شدند، جایی که خلیفه سرانجام با مهربانی با آنها رفتار کرد، اگرچه در ابتدای گفتگویش آنها را با خشونت مورد خطاب قرار داد و زینب دختر [امام] علی [ع] نیز به همان شکل پاسخ او را داد. زنان در گریه و زاری همسران یزید بر کشتگان با آنها همراهی کردند. آنها غرامت اموال دزدیده شده از آنها در کربلاء را دریافت کردند و چند روز بعد به همراه محافظانی قابل اعتماد روانه مدینه شدند.[10]
[امام] علی [ع] که درباره او گفته بودند به تازگی به سن بلوغ رسیده است از خطر قتل جسته بود و یزید تقریباً‌ با احترامی محبت آمیز با او رفتار کرد و دستور داد تا به همراه زنان طالبیان به مدینه برود. گزارش‌های مختلفی درباره مدفن سر [امام] حسین [ع] وجود دارد 1- در کنار پدرش [امام] علی [ع] که در نجف است؛ 2- بیرون کوفه ولی نه در کنار [امام] علی [ع] ؛ 3- در کربلا در کنار بقیه اجساد؛ 4- در مدینه در بقیع؛ 5- در دمشق اما در مکانی نامشخص؛ 6- در رقّه؛ 7- در قاهره، به جایی که بنا بر اقوال،‌ توسط فاطمیون انتقال یافته71، و دقیقاً‌ در مکانی که مسجدی به نام آن ساخته شده است72. (درباره توبه کوفیان و انتقام آنها در سالهای 5-64ق/5-683م نک. سلیمان بن صرد الخزاعی و توابین)، در مورد مراسمی که در یادبود واقعه کربلاء برگزار می‌شود نک. محرم، در مورد هنرهای نمایشی مردمی ایرانی که [امام] حسین [ع] غالباً‌ قهرمان داستان آن و یا یک شخصیت است.
افسانه [امام] حسین [ع][11]
در افسانه [امام] حسین [ع]، ابتدا باید تمایزی قائل شد میان معتقداتی که عنصر کیهان‌زایی (فرضیه‌های پیدایش کیهان) در آنها غالب بوده و در بخشی مهم از آن عنصر نور ایفای نقش می‌کند و معتقداتی که وجه آخرت شناختی دارند و نهایتاً‌ معتقداتی ( که فراوانترین آنهاست) که در آنها [امام] حسین [ع]،‌ یک شخصیت تاریخی شناخته شده برای ما باقی می‌ماند، اما دارای هاله‌ای از اعجاز است که او را در جایگاهی رفیع تر از عوام‌الناس قرار می‌دهد. در دسته اول [امام] حسین [ع] به طور کلی کارکردی مرتبط با کارکرد دیگر اعضاء اهل البیت دارد و کاملاً‌ با برادرش [امام] حسن [ع] یکسان است.
برای مطالعه مبسوط این معتقدات که منتج از نفوذ نظامهای مابعدالطبیعی بسیار متقدمتر از اسلام است و توسط شیعیان افراطی (غلا‌‍‌‍‌‍ه) بسط یافته است.73 ما در اینجا نمونه‌ای می‌آوریم74: هفت هزار سال پیش از خلق جهان، [حضرت] محمد [ص]، [امام] علی [ع]، [حضرت] فاطمه [س]، [امام] حسن [ع] و [امام] حسین [ع] که اشباح نور بودند، در عرش الهی به حمد و ثنای او می‌پرداختند. هنگامی که خداوند اراده کرد تا صور آنها را بیافریند، آنها را همانند عمودی از نور بساخت و بعد آنها را در کمر آدم انداخت و از آنجا در کمر و رحم نیاکان آنها منتقل کرد. آنها آلوده شرک و کژآیینی نیستند. در میان اخبار آخرت شناختی نیز در مورد ذیل ذکر می‌شود: (که شاید بتوان آن را با معتقدات شیعه مغیریه که توسط مغیره بن سعید عجلی بنیان نهاده شد 119 ق/ 737م مرتبط دانست)،75 [امام] حسین [ع] به کوههای رضوی رفت جایی که او بر تختی از نور در میان پیامبران و نیز یاران با وفایش در پس او تا زمان آمدن مهدی باقی خواهند ماند، پس از آن او خود را به کربلاء خواهد رساند، جایی که تمام ملکوتیان و انسانها او را ملاقات خواهند کرد. دیگر اخبار آخرت شناختی به سلسله اخباری تعلق دارند که در آنها به اهل البیت جایگاهی ممتاز و انحصاری در بهشت نوید داده است، برای مثال76 [حضرت] محمد [ص] هنگام معراج قصری از مروارید دیدو با خبر شد که آن قصر برای [امام] حسین [ع] اختصاص یافته است؛ وقتی جلوتر رفت، سیبی دید آن را گرفت و به دو قسمت کرد، از آن دختری جوان که گوشه‌های چشمانش همانند چشمان عقاب بود پدیدار شد که آن نیز برای [امام] حسین [ع] اختصاص یافته بود.
کرامات
اختصارات برای نویسندگان ذکر شده در این متن:
بل = بلاذری؛ ط.= طبری، ج2؛ ارط= ابن رستم طبری؛ مفـ .= مفید؛ اش.= ابن شهر آشوب، ج3؛ اکث= ابن کثیر، ج8؛ محسن.ا.= محسن امین. جزئیات گزارش‌های بعدی را که دارای طبیعتی اسطوره‌ای هستند، در کتابی نوشته محمدمهدی مازندرانی حائری که گاهی به عنوان منبع بحارالانوار ذکر می‌شود و نیز در برخی متون متأخر، می‌توان یافت.)
کراماتی درباره تولد و دوران کودکی [امام] حسین [ع]77
امام] حسین [ع] سه ماه زودتر از موعد به دنیا آمد و از این تولد زودرس جان سالم به در برد- وضعیتی غیرعادی که تنها برای عیسی اتفاق افتاد و گفته شده که برای یحیی بن زکریا نیز رخ داده است78. [حضرت] محمد [ص]40 روز در حالی که انگشت سبابه، زبان و یا آب دهان خود را در دهانش می‌گذاشت، مراقب او بود.79 تعداد فرشتگانی که از آسمان فرود آمدند تا در خوشحالی [حضرت] محمد [ص] به خاطر این تولد شریک شوند، حدود یک هزار بود80 در همان زمان جبرئیل تبریک و تسلیت خداوند را به او ابلاغ کرد.81 او به [حضرت] محمد[ص] مشتی از خاک کربلاء داد.82 او [امام] حسین [ع] را هنگامی که مادرش در خواب بود در بغل گرفت و تکان داد.83 فرشته ای از تولد [امام] حسین [ع] سود برد: خداوند فرشته‌ای را برای مجازات به جزیره‌ای تبعید کرده بود، او بالهایش شکسته بود، هنگامی که گروهی از فرشتگان را در حال عبور دید که برای تبریک به [حضرت] محمد[ص] می‌رفتند،‌ از آنها خواهش کرد که اور را با خود ببرند، او بالهای شکسته خود را با مالیدن به کودک تازه متولد شده به سادگی بهبود بخشید و با شفاعت [حضرت] محمد[ص] عفو شد و بار دیگر به جایگاه خود در بهشت بازگشت و از آن به بعد مولی [امام] حسین [ع] نام گرفت.84
او همان کسی است که زائران قبر [امام] حسین [ع] در کربلاء را ثبت می‌کند.85 [حضرت] محمد [ص]، پسر خود ابراهیم و نوه‌اش [امام] حسین [ع] را بر زانوانش می‌نهاد و به واسطه جبرئیل مطلع شده بود که خداوند هر دوی آنها را زنده نخواهد داشت و او تنها می‌تواند زندگی یکی از آن دو را با مرگ دیگری نجات دهد، او در حالی که اشک می‌ریخت ابراهیم را رها کرد تا [امام] علی [ع] و [حضرت] فاطمه [س] نگریند.
کراماتی درباره مرگ او
وقتی [امام] حسین [ع] در صحنه کارزار فرو افتاد86 روز تاریک شد و ستارگان قابل رویت شدند و غیره، آسمان سرخ شد الخ87 آسمان خون بارید به گونه‌ای که آثارش بر سرها و جامگان مردم حتی مردم خراسان باقی ماند، الخ 88 در زیر سنگ‌ها در شام و دیگر جاها خون پدیدار شد. 89 از دیوارها خون بیرون آمد 90 در شب مرگ [امام] حسین [ع] ام سلمه یا ابن عباس در رویایی [حضرت] محمد [ص] را با سر و روئی خاک آلود می‌بیند که خون خود را در ظرفی می‌ریزد91 خاک کربلایی که جبرئیل یا فرشته ای دیگر به [حضرت] محمد [ص] داده بود و ام سلمه آن را نگه داشته بود در شب بعد از مرگ [امام] حسین [ع] به خون تبدیل شد. ام سلمه که دریافته بود آن حادثه غمبار به اتمام رسیده،‌ گریه کرد؛ او اولین کسی در مدینه بود که گریست.(همه این اخبار که [حضرت] محمد [ص] را در حال جمع‌آوری خون شهدای کربلاء و یا دریافت مشتی از خاک کربلاء نشان می‌دهد و مانند آن به شکل حدیث‌هایی با اسنادهای متفاوت و گونه‌های متعدد، خاصتاً در مسندها(فقهی و غیرفقهی یا معتبر و غیرمعتبر) آمده‌اند؛ برای مجموعه‌ای از آنها که بر اساس موضوع مرتب شده باشند92. اجنّه گریه کرده و اشعاری قرائت کردند؛ همسران اجنه مرثیه‌های خاکسپاری بر زبان آوردند؛ ام سلمه و زنان دیگر صدای آنها را شنیدند. فرشتگان هنگامی که سر [امام] حسین [ع] به دمشق برده شد گریستند. 93
حتی حیوانات وحشی و ماهیان نیز گریستند94. [امام] علی [ع] می‌دانست که پسرش در کربلاء کشته خواهد شد و وقتی از این مکان گذر کرد، ایستاد و گریست و به نبوت [حضرت] محمد [ص] شهادت داد او نام کربلاء را تفسیر کرد: کرب و بلاء(محنت و آزمایش). 95 شهیدان کربلاء بدون حسابرسی اعمالشان وارد بهشت خواهند شد.96 شخصی نامعلوم که همه صدای او را می‌شنیدند ولی هیچ کس او را ندید، در طول شب قبل از جنگ آیات وعید را می‌خواند.
کرامات سر بریده:97
هنگامی که سر منتقل می‌شد، قلم مرموزی از جنس پر آیات وعید را بر دیواری می‌نوشت. همین آیات در کلیسایی در رم که 300 سال قبل از رسالت [حضرت] محمد [ص] ساخته شده، نوشته شده بود. سر، عطری از خود منتشر می‌کرد و راهبی که تحت تأثیر نور حیرت‌انگیز ساطع شده از آن قرار گرفته بود مبلغی پول داد تا آن را در حجره خویش نگه دارد. شب هنگام سخن گفت و روز بعد راهب مسلمان شد و دراهمی که او داده بود به سنگ تبدیل شد؛ ماری به یکی از سوراخ‌های بینی سر بریده خزید و از دیگری بیرون آمد98. سر آیات قرآن را قرائت کرد99 خولی که آن را در شب ورودش به کوفه به خانه‌اش برده و زیر سبویی نهاده بود، ستونی از نور از آسمان فرود آمده و پرنده‌ای سفید به دور سبو می‌چرخید.
مجازات کسانی که به [امام] حسین [ع] توهین کرده و او را مجروح ساختند.همه کسانی که به [امام] حسین [ع] ظلم کردند با مصیبتی فوری یا نهایی روبرو شدند:100 این موارد ذکر شده است. قتل،‌ کوری،‌ بیماری‌های مختلف ( برای مثال جذام،‌ تشنگی دائم، دستهای خشک همچون چوب در تابستان و مرطوب و نمناک در زمستان) نیز مرگ در اثر سوختگی؛ نیش عقرب، ضعف و ناتوانی،‌ فقر، رانده شدن از خانه توسط همسر کسانی که اموال متعلق به [امام] حسین [ع] را دزدیدند نیز مجازات شدند: کسی که عمامه [امام] حسین [ع] را به سر خود نهاد به جنون مبتلا گشت و کسی که عبایش را پوشید به فقر دچار شد و کسی که عطر او، گیاهان رنگزا و لباس‌هایش را استفاده کرد به جذام و یا ریزش مو مبتلا شد. اقلام دزدیده شده،‌ دستخوش تغییراتی شدند که یا آنها را غیرقابل استفاده ساخت و یا ارزش خود را از دست دادند: 101 گوشت شتران تلخ شد یا آتش گرفت، گیاهان رنگزا و عطریات به خون بدل شدند و طلا در دست زرگران به مس یا آتش تبدیل شد، زعفران آتش گرفت.
صفات فرا طبیعی [امام] حسین [ع] که کراماتی پدید آورد102
پیشانی او قدری سفید بود که مردم می‌توانستند در تاریکی راه خود را به سوی او پیدا کنند. او قادر به معالجه بیماری بود103. او با دمیدن بر علامتی سفید در میان دو چشم زنی مؤمن باعث محو آن شد، 104 او تب فردی بیمار را معالجه کرد. او دست مردی را که به خاطر لمس دست زنی به هنگام طواف کعبه به وی چسبیده بود جدا کرد، فقهاء قبلاً‌ تصمیم به قطع دست گرفته بودند. قوای خارق العاده [امام] حسین [ع] همچنین او را قادر ساخت105 تا فرزندی شیرخواره را به حرف در آورد و نام پدر واقعی‌اش را آشکار کند، به هر کسی که از او خواست امکان حضور در وقایع گذشته در مکانهای بسیار دور را بدهد( [امام] علی [ع] و [حضرت] محمد [ص] در مسجد قبا) ،106 و برای پسرش انگور و مو در غیر فصل آن فراهم کند و نخلی بی ثمر را میوه دار کند و تشنگی همه پیروانش را با گذاشتن انگشت سبابه‌اش در دهان ایشان فرو بنشاند و برای آنها در روز جنگ غذاهای آسمانی فراهم کند.107 و آب را در کربلاء با پرتاب تیری نزدیک خیمه همسرانش جاری سازد.108 او به سوی آسمان علامتی داد و گروهی از فرشتگان فرود آمدند تا برای او بجنگند،‌ اما او فدا کردن خود را برگزید. او می‌توانست آینده را ببیند و رازها را بداند. کلاً‌ این [حضرت] محمد [ص] است که به نزدیکان او و یا به خود [امام] حسین [ع] در رؤیا از مرگی که در انتظار اوست خبر می‌دهد. او به پنج تن109 می‌گوید که [امام] حسین [ع] همانند برادرش ظالمانه کشته خواهد شد و اخلاف آنها از حسابرسی اعمال در روز قیامت بخشوده خواهند شد، اما این یک حیوان وحشی است که احساسات کوفیان را نسبت به او بر ملا می‌کند.[12] او از قبل می‌دانست که عمربن سعد فرمانده سپاه دشمن است( و مرگ او را به فاصله کوتاهی بعد از مرگ خودش پیش‌بینی کرده بود110 و می‌دانست که سرش به نزد ابن زیاد برده خواهد شد و حامل آن هیچ پاداشی دریافت نخواهد کرد؛ 111 او از خروج گروهی از خدمتکارانش در روز روشن مانع شد و چون نافرمانی کردند و کشته شدند،‌ او نام قاتلان را به اطلاع حاکم رساند.
اسامی و القاب [امام] حسین [ع]112
خداوند [امام] حسین [ع] را در تورات، "تسبیر" و در اناجیل "طب" نامید. هارون برادر موسی که از نامهایی که خداوند به پسران [امام] علی [ع] داده، اطلاع یافته بود،‌ همان نامها را به پسران خویش داد. برای مطالعه فهرستی بلند و جالب از القاب [امام] حسین [ع] به شکل یک دعا 113 [امام] حسین [ع] و برادرش غالباً‌ به عنوان"حجت خدا بر زمین" ارجاع داده می‌شوند.114
آیاتی از قرآن که شیعیان تفسیر آن را در باره [امام] حسین [ع] دانسته اند:115
یک نمونه، آیات 14 و 15 سوره احقاف است که درباره مادری حامله که رنج می‌کشد و با درد بچه می‌زاید، صحبت می‌کند؛ تفسیر این آیه اشاره به [حضرت] فاطمه [س] دارد که [امام] حسین [ع] را حامله شده است و وقتی از [حضرت] محمد [ص] می‌شنود که خداوند درباره سرنوشت نوه آینده‌اش به او تسلی داده بیشتر ناراحت و غمزده می‌شود. حروف مقطعه کهیعص را که سوره نوزدهم با آن آغاز می‌شود، خداوند برای زکریا اینگونه توضیح داده: ک= کربلا؛ ه= هلاک العتره؛ ی=یزید؛ ع= عطشه؛ ص= صنبره. این توضیح صرفاً‌ جزیی از روایتی نسبتاً‌ غامض است116 که قسمتی از مجموعه‌ای از مقایسه‌های عجیب و غریب را میان سرنوشت [امام] حسین [ع] و سرنوشت یحیی فرزند زکریان تشکیل می‌دهد(شاید به دلیل این بن مایه که سرهای بریده در ظرفی نهاده شده‌اند): زکریا که نامهای پنج تن را از جبرئیل شنیده بود از این واقعیت که هنگام تلفظ نام [امام] حسین [ع] چشمانش پر از اشک می‌شد اما هنگام تلفظ دیگر نامها احساس شادی می‌کرد،‌ متعجب شده بود خداوند او را از سرنوشت نوه [حضرت] محمد [ص] مطلع کرد،‌ زکریا گریست و هق هق کنان از خداوند خواست تا به او نیز پسری بدهد که او نیز بتواند مصیبتی همچون مصیبتی که خداوند برای [حضرت] محمد [ص] محبوبش مقرر کرده، تحمل نماید. خداوند به او پسری به نام یحیی اعطا کرد. در هر مرحله از سفر، از مکه به کوفه،‌ [امام] حسین [ع] ،‌ یحیی را به یاد آورد. بر اساس گزارشی دیگر117 خون [امام] حسین [ع] همچون خون یحیی خواهد جوشید و خداوند برای خاموش کردن آن 7000 منافق، کافر و مسلمان شرور را خواهد کشت، همانطور که برای یحیی این چنین کرد.
داوریهایی در باره [امام] حسین [ع]
در سرتاسر جهان اسلام همدردی و احترام بالایی برای [امام] حسین [ع] وجود داشت. تنها طرفداران جنبش اموی بودند که او را به عنوان " یاغ بعد انعقاد البیعه" به معنی شورشی علیه قدرت رسمی و تثبیت شده معرفی کردند و از قتل او به دست یزید چشم‌پوشی کردند. اما دیدگاه آنها نه تنها با مخالفت کسانی که رژیم اموی را تحقیر می‌کنند مواجه شد[13]، بلکه با مخالفت مسالمانانی مواجه شد که از قبول اینکه قاتلان بر اساس وجدان خود عمل کرده‌اند، سرباز زده و در عین حال به دنبال مستمسکاتی بودند تا از سرزنش [امام] حسین [ع] انقلابی، صحابه و نیز تائبون که برای پرهیز از جنگ درونی بی‌طرف مانده بودند، اجتناب کنند118. در این ستایش نسبتاً‌ جهانی از [امام] حسین [ع] که ناشی از نسب او با پیامبر است و نیز به علت این باور که او خود را برای آرمانی فدا کرد، امکان تمایز واضحی میان عقاید سنی‌ها و معتقدات شیعیان وجود ندارد به جز در مورد امتیازات خاص و صفاتی که تنها شیعیان به او اعطا می‌کنند. برخورد بسیار مناسب سنی‌ها محتملاً به شدت تحت تأثیر اخبار تأثرآوری که ابومخنف جمع‌آوری کرده، بوده است. این اخبار مستقیماً‌ و یا با اسنادی بسیار کوتاه، عمدتاً از کوفیانی که از رفتارشان نسبت به سبط پیامبر توبه کردند نقل شده، این اخبار که سرشار از احساسات کوفیان بود و با شخصیت علوی گرایانه کاملاً بارز مجموعه ابومخنف نشاندار شده اند، اساس گزارش مورخین متأخر را تشکیل داده و از طریق آنها در سرتاسر جهان اسلام منتشر شده است. از آنجایی که هیچ اثری که بتواند به عنوان راهنمای عقاید همه فرق شیعی درباره [امام] حسین [ع] باشد وجود ندارد در اینجا به این موارد اکتفا می‌کنیم: [امام] حسین [ع] در جایگاه خود به عنوان امام[نک. امامت] از امتیازات متعددی که شیعیان دوازده امامی[نک. اثنی عشری] ، اسماعیلیه [نک. اسماعیلیه]، زیدیه[نک. زیدیه] و جز آن، به ائمه اعطا می‌کنند بهره می‌برد؛ همانند دیگر ائمه، او برای کسانی که از او درخواست می‌کنند واسطه‌ای نزد خداست؛ از طریق توسل به اوست که پیروان مؤمنش از هدایت بهره‌مند می‌شوند و به فلاح دست می‌یابند. به عنوان عضوی از پنج تن مقدس او به همان فیض الهی که برادرش [امام] حسن [ع] درک می‌کند نائل می‌شود[نک. اهل البیت، اهل الکساء، [حضرت] فاطمه [س]، مباهله، و جز آن]. به عنوان سبط پیامبر او صاحب حرمت است. علاوه بر این او دارای ویژگیهای شخصی است، مخصوصاً صفت تقوی که با به جای آوردن 25 حج با پای پیاده از مدینه به مکه اقامه 1000 رکعت نماز در هر روز به ثبوت رسیده است.119 به خاطر عبادات طولانی‌اش فرصتی اندک داشت تا به همسران خود اختصاص دهد و از این رو فرزندان کمی داشت. ویژگیهای دیگری که او دارا بود، سخاوت (چندین داستان که آن را به تصوی می‌کشند، وجود دارد)، حلم، تواضع، فصاحت( به عنوان مدرک، سخنرانی‌ها و اشعاری از او ذکر شده است) و نهایتاً‌ ویژگیهایی که می‌توان از اعمال او استنباط کرد همانند بی‌اعتنایی به مرگ،‌ تحقیر زندگی با ذلت و عزت او و غیره.120 اما اساس تجلیل [امام] حسین [ع] نزد شیعه در انگیزه‌های عالی او نهفته است که خود را برای آنها فدا کرد و البته در واقعیت بیرونی هم محرک قهرمانی آموزنده بود. از این عقیده که امامان همه آنچه را که در گذشته بوده، هست و خواهد بود، می‌دانند و دانش آنها با گذشت زمان افزایش نمی‌یابد، می‌توان استنتاج کرد که [امام] حسین [ع] از قبل سرنوشتی را که در انتظار او و یارانش بود می‌دانست؛ بنابراین او در حالی که از مکه به سوی کوفه حرکت خود را آغاز کرد که از قربانی شدن قریب الوقوع خود آگاه بود اما هیچ تردیدی به خود راه نداد و برای فرار از اراده الهی تلاشی نکرد. حدیثی که در آن خداوند از او خواسته بود میان فدا شدن و پیروزی (به کمک فرشته‌ای) انتخاب کند، ارزشی بیشتر به اقدام او می‌دهد چرا که آن را عملی اختیاری ساخته و از این رو دارای اهمیت والایی می‌کند که پرسشهایی در مورد هدف وجود دارد. متون شیعی در مورد این نکته کاملاً روشن است؛ [امام] حسین [ع] خود و آنچه را که داشت به خداوند تقدیم کرد تا " دین جد خود [حضرت] محمد [ص] را احیاء کند" و " آن را نجات دهد" و " از فساد و ویرانی که به خاطر رفتار یزید متحمل شد نجات بخشد" علاوه بر این او می‌خواست وقاحت عمل منافقان را نشان بدهد و به مردم ضرورت قیام علیه حکومت ظالم و فاسق را بفهماند. خلاصه اینکه او خود را به عنوان اسوه‌ای برای جامعه مسلمان ارائه کرد.121 این عقیده که [امام] حسین [ع] می‌خواسته تا با خون خود انسانها را از گناهانشان برهاند و آنها را نجات دهد و اینکه عمل او قربانی رهایی بخشی برای رستگاری جهان بود، با عقاید شیعی ناسازگار است. دست کم نگارنده این مقاله هیچ اثری از آن در متونی که به آنها مراجعه کرده نیافته است. ممکن است که بعداً‌ این عقیده در تعزیه‌ها و در اشعار معاصر نفوذ کرده باشد، چرا که گذر از توسل به این عقیده کاری ساده بوده و یا ممکن است چنین عقیده‌ای حاصل نفوذ عقاید مسیحی باشد.
در میان محققان اسلامی غربی، ولهاوزن (Wellhausen) و لامنس(Lammens) بعد از مطالعه دقیق منابع در دسترس‌شان در مورد شخصیت [امام] حسین [ع] به طرح دیدگاهایی پرداخته‌اند. ولهاوزن با هدایت شم نکته‌سنج خود در وقایع تاریخی، تصویری زیبا از آن وضعیت و شخصیت‌های آن ترسیم کرده است؛ [اما] او هر گونه انگیزه دینی [امام] حسین [ع] را برای دلاوری‌اش نفی می‌کند و آن را صرفاً تلاش فردی جاه طلب برای دستیابی به قدرت مطلق می‌داند. لامنس هیچ همفکری با دشمن یزید سلحشور ندارد؛ او [امام] حسین [ع] را فردی سبکسر، بیهوده‌گرا122 و کاملاً‌ عاقبت نیندیش می‌داند. هیچکدام از این پژوهشگران اهمیتی برای سخنرانی‌ها و فرازهایی که [امام] حسین [ع] در موقعیت‌های مختلف اظهار داشته قائل نشده‌اند و آشکارا آنها را جعلیات متأخر دانسته‌اند.
چه محتمل است که ناقلان اخبار مفاد این سخنان را بازنویسی کرده و به شکل دیگری در آورده و یا در آن تغییر داده باشند، اما با این وجود، این را باید پذیرفت که از این اخبار در کل و مهمتر از آن از خود وقایع، شخصیت فردی که ایدئولوژی سابق او بوده پدیدار می‌شود( بنیان گذاری حکومتی که خواسته‌های اسلام واقعی را تحقق بخشید). فردی که مطمئن است در راه حق بوده و سرسختانه تصمیم می‌گیرد که به اهداف خود که معمولاً‌ همه آنها احساسات و تعصبهای برخاسته از دین است، دست یابد و یاران او نیز که مطمئن اند هدفی معقول دارند او را تکریم و تشویق می‌کنند. این تفسیر شاید تصویری واقعی از خود [امام] حسین [ع] نباشد، اما به هر حال این تصویر، آن چیزی بود که نسل بعدی با انگیزه‌های احساسی (احترام، دلسوزی برای مرگش) و یا سیاسی(نبرد علیه امویان) خود را صرف آن کرد، مورخین عربی متأخر در آن سهیم شدند و به تحلیل [امام] حسین [ع] و به جایگاه افسانه‌ای او در میان شیعیان منتهی شد.[14] و [15]

1- ( ابن کنیر/ ج 7/‌صص7-205)
2- مسعودی/ مروج, ج 4/صص 271/279/281 و غیره
3- (بلاذری/ 634/ پ- ر/636 و غیره)
4- ( ابن کثیر/ج 8/ ص 162)
5- ( اغانی/ج 16/ صص 70-68)
6- (نک. طبری/ج 2/ ص 276)
7- (نک. اهلوردت/ صص 9-9028, 8-9031)
8- (ج8/‌صص 201 به بعد)
9- (نک.نامه سلیمان بن صرد الخزاعی و دیگر شیعیان: طبری/ج2/ ص 234 و بعد و غیره)
10- (طبری/ج 2/ ص 257 و بعد دینوری/ص 252).
11- (طبری/ج 2/ ص 220 به بعد)
12- (طبری/ ج 2/ ص 232)
13- (طبری/ج 2/ص 274 و بعد؛ بلاذری/صص 639ر- 638پ و غیره).
14- (طبری/ج 2/ صص 6-274 و غیره).
15- (طبری/ج 2/ صص277/ 278 و غیره)
16- (طبری/ج 2/ صص 285و288)
17- طبری/ ج2/ صص288/293/ 303)
18- (طبری/ ج2/ صص297/298)
19- (طبری/ج 2/ ص302و بعد)
20- (طبری/ج 2/ ص 297 و بعد)
21- (طبری/ج2/صص 287,314/436؛ بلاذری/ص 644ر و غیره)
22- (طبری/ج 1/ ص 3305)
23- (طبری/ ص 315 و بعد)
24- (طبری/ج2/ص 316)
25- (طبری/ ج2/ ص320 و بعد)
26- (طبری/ ج2/صص24-317/ 326)
27- (خلافت یزید اول, ص 169)
28- (طبری, ج2, ص 374 و بعد و غیره)
29- (طبری, ج2, ص 327)
30- (روایت‌های دیگر و طولانی‌تر این سخنرانی در محس امین , صص 60-255 آمده)
31- (طبری, ج2, ص 331 و بعد)
32- (همان صص 335و 342 و بعد)
33- (همان, ص 344)
34- (همان, ص 344 و بعد)
35- (همان, ص 345)
36- (همان, ص 346 و بعد)
37- (همان, صص 347و بعد, 350)
38- (همان, صص 4-351, 355 و بعد)
39- (همان, ص 356 و بعد)
40- (همان,‌ص 357 و بعد)
41- (همان, ص 358 و بعد)
42- (همان, ص 358 و بعد)
43- (اولی در ص 361 و دومی در گ 657ر)
44- (ص240)
45- (همان, ص 359)
46- (یعقوبی, ص290 و بعد, حضور این طفل در دامان [امام] حسین [ع] را در چنین لحظاتی نامناسب اینگونه توضیح می‌دهد که او تازه متولد شده بود.)
47- (همان, ص 359 و بعد)
48- (همان, ص 362 و بعد)
49- (همان, صص 364, 366).
50- (همان, ص 365).
51- (یعقوبی, ص 291 و دیگر منابع شیعی)
52- (همان, ص 365).
53- (همان, ص 366).
54- (همان, ص 366).
55- (همان, ‌ص 367).
56- نک. محسن امین, ص 352)
57- (همان, ص 368 و بعد)
58- (طبری، جلد2،صص4-332, 341, 345, 349 و بعد)
59- (همان: صص335, 336, 344, 246)
60- ( همان: ص 337 و بعد)
61- (همان: صص341 و بعد, 350 و بعد)
62- (همان: ص341)
63- (همان: ص 353 و بعد)
64- (همان: ص354و بعد)
65- (همان: ص 343و بعد)
66- (همان: صص 40-338)
67- (همان: ص 348 و بعد)
68- (همان: ص349 و بعد)
69- (همان, ص 366)
70- (همان, ص 368)
71- [نک. عسقلان]
72- (محسن امین, با جزئیات زیاد, صص 4-390)
73- نک. اسماعیلیه، ام الکتاب.
74- (ابن رستم الطبری،‌ ص 59)
75- (ابن رستم طبری، ص 78)
76- ( ابن شهرآشوب، ج 3، ص 229)
77- (ارط، ص 71،‌ اش، صص209،‌ 231، 237)
78- .(اش، صص 209، 239)
79- (ارط، ص79؛ اش، ص 228 و بعد؛ خبر مشابه: ارط، ص 73؛ اش، ص 213)
80- (ارط، ص 72؛ اش، ص 209، محسن ا.، ص 163)
81- .(محسن ا.،‌ ص 163)
82- .(اش، ص 229)
83- (ارط، ص 49، اش، ص228 و بعد و غیره)
84- (ارط، ص 79)
85- (اش، ص 234 و بعد)
86- (بل، ص 661ر؛ هو، ص 251؛ اش، ص 212 و بعد،‌ محسن .ا. صص 302و بعد، 305و بعد)
87- (بل، ص 660پ؛ محسن ا.،‌ص 303و بعد)
88- (بل،‌ص 667پ؛ اش، صص 212، 218، 238؛ محسن ا. ص 304و بعد)
89- (خبرهای مشابه، اش، ص 213 و جز آن)، (محسن ا. ،‌ص304)
90- (اش، صص 213، 236؛ اکث، ص 200 و بعد؛ محسن ا. ص 163)
91- (ارط،‌ ص73؛ مف، ص 250 و بعد، اش ،‌ص 213؛ اکث، صص 199، 200 و بعد)
92- (نک. المتقی المتهدی، در کتابشناسی ذکر شده)، (اش،‌ ص 219؛ اکث، صص 200،‌ 201، محسن ا. ص 306 و بعد)
93- (اش،‌ص 238)
94- (محسن ا. ص 164 و بعد)
95- (اکث، ص 199)
96- (ط، ص 385)
97- (اش، ص 217 و بعد)
98- (ارط، ص 77 و بعد و جز آن)
99- (ط، ص 369؛ اش، ص 217 و بعد)
100- ( اش، صص 6-214؛ محسن ا. صص 51-348)
101- (اش، صص 215، 218)
102- (اش، ص 230)
103- (ارط، ص 77)
104- (اش، ص 210)
105- (اش ،‌ص 210 و بعد)
106- (ارط، صص 75، 77، 78)
107- (اش، ص 209)
108- (اش، ص 74 و قس. ص72)
109- (اش، ص 240)
110- (مف. ص251؛ اش ، ص 213)
111- (نک. مف. ص 251)
112- (ارط، ص 73، اش،‌ص 232)
113- نک.اش، ص 232.
114- (نک. برای مثال، مف.ص 198)
115- قس. مف. ص 199.
116- (اش، ص 237)
117- (اش، ص 238، قس، ص 234)
118- (نک. ابن خلدون، مقدمه، بولاق صص 1284، 177، 181، فصل فی ولایه العهد)
119- (نک. محسن الامین، ص 124 و بعد)
120- (نک. برای مثال، محسن الامین، صص 125-39، 152، 156 و بعد)
121- (نک. برای مثال، محسن الامین، صص 136، 152 و بعد)
122- (این نظر معاویه نیز بوده است: طبری، ج2، ص 197)


[ جمعه 90/9/4 ] [ 1:34 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

امام حسین فیلتر شکن بدون سانسور +18 محرم کربلا محرم عاشورا صفر

سخنرانی آیت الله العظمی وحید خراسانی
سخن امام جعفر صادق(ع) خطاب به «یونس بن ظبیان» را به شکل اجمالی برای شما عرض می‌کنم و امیدوارم که فرهیختگان در فهم این حدیث سعی و کوشش نمایند. چرا که مراتب علما بر حسب میزان فهم‌شان از احادیث است، نه به روایت کردن آن.یونس به امام صادق(ع) عرض می‌کند: فدایت شوم، من فراوان به یاد امام حسین(ع) می‌افتم، پس چه بگویم: حضرت فرمود:
سه مرتبه بگو:«صلی الله علیک یا اباعبدالله»؛ زیرا سلام شما از دور و نزدیک به او می‌رسد.
عرض کردم، فدایت شوم می‌خواهم آن حضرت را زیارت کنم، به من بیاموزید چه کلماتی را برای زیارت بر زبان جاری سازم و چگونه آن را انجام دهم؟
این رستگاری بزرگی است که توفیق الهی و الطاف حضرت ولی عصر(ع) شامل شما شود و نام شما در ایام عاشورا در دفتر حضرت سیدالشهدا(ع) ثبت و ضبط شود. مسئولیت ما بسیار سنگین و مهم است؛ و آن عبارت از این است که به مردم بیاموزیم، امام حسین(ع) کیست و عاشورا چیست؟ آن‌چه برای ما اهمیت دارد این است که با برهان و استدلال این موضوع را درک نماییم که سیدالشهدا فراتر از تعریف و توصیف است و کار او چیزی فراتر از توفیقات عادی بوده است.
این مسئله بزرگ‌تر از آن است که ما بتوانیم به واسطه جملات خود آن را تقریر کنیم لذا باید فهم آن را، با تأمل و بر طرف کردن حجاب‌های ذهنی‌مان از کلمات اهل‌بیت(ع) درخواست نماییم تا به عمق این حادثه پی ببریم.
سخن امام جعفر صادق(ع) خطاب به «یونس بن ظبیان» را به شکل اجمالی برای شما عرض می‌کنم و امیدوارم که فرهیختگان در فهم این حدیث سعی و کوشش نمایند. چرا که مراتب علما بر حسب میزان فهم‌شان از احادیث است، نه به روایت کردن آن.یونس به امام صادق(ع) عرض می‌کند: فدایت شوم، من فراوان به یاد امام حسین(ع) می‌افتم، پس چه بگویم: حضرت فرمود:
سه مرتبه بگو:«صلی الله علیک یا اباعبدالله»؛ زیرا سلام شما از دور و نزدیک به او می‌رسد.
عرض کردم، فدایت شوم می‌خواهم آن حضرت را زیارت کنم، به من بیاموزید چه کلماتی را برای زیارت بر زبان جاری سازم و چگونه آن را انجام دهم؟ فرمود:
هر گاه به زیارت اباعبدالله(ع) رفتی، ابتدا در ساحل فرات غسل نما و لباس تمیز و پاکیزه‌ات را بپوش، آنگاه پا برهنه راه برو چرا که تو در حرمی از حرم‌های الهی و رسولش می‌باشی. و «الله اکبر»، «لا اله الا الله»، «سبحان ‌الله»، «الحمد لله»، «صلوات بر محمد و آل او» و هر ذکری که متضمن تعظیم خداوند باشد را زیاد بگو تا به درب ورودی ضریح مطهر (یا حائر) برسی. آنگاه چنین بگو: «السلام علیک یا حجّهالله و ابن حجّته؛ سلام بر تو ای حجت خداوند و پسر حجت خداوند» « السلام علیک یا ملائکه الله و زوّار قبل ابن نبی ‌الله: سلام بر شما ای ملائکه الهی و زائران قبر پسر رسول خدا» بعد از آن ده قدم به جلو برو و بایست. سی بار تکبیر بگو و سپس حرکت کن و از روبرو به جانب قبر مطهر برو، آنگاه به گونه‌ای بایست که صورت تو مقابل صورت حضرت باشد و قبله مابین دو کتف تو (یعنی پشت به قبله باش) و سپس چنین بگو:
السلام علیک یا حجّهالله و ابن حجّته، «السلام علیک یا قتیل‌الله و ابن قتیله؛ سلام بر تو ای کشته شده در راه خدا و پسر کسی که در راه خدا کشته شده است.» «السلام علیک یا ثارالله و ابن ثاره؛ سلام بر تو ای کسی که خون تو و پدرت در راه خدا ریخته شده» و «السّلام علیک یا وترالله الموتور فی السموات و الأرض؛ سلام بر تو ای کسی که خدا انتقام گیرنده خون توست در آسمان‌ها و زمین».1
در این عبارات به خوبی بیاندیشید؛ سلام اول سلامی عام است و بعد از آن سه سلام خاص. در این مطالب معارف و حکمت نهفته است. همانا غوراندیشان در سخنان معصومین(ع) و عقول بشری برای رسیدن به پرتوی از انوار این سخنان نورانی، نیازمند عنایت الهی هستند.
«السلام علیک یا حجّه الله و ابن حجّته»، این توصیف مقامی است که همه ائمه(ع) که هر یک ذریّه دیگری است، دارای این مقام هستند. اما اوصاف مقامات بعدی مختصّ امام حسین(ع) است و کس دیگری با وی در آن‌ها مشترک نیست، حتی پدر بزرگوارشان حضرت علی(ع).
«السّلام علیک یا قتیل‌الله و ابن قتیله» تعبیر رسا و گویایی است برای بیان نوع منحصر به فردی از شهادت در راه خدا در میان مخلوقات، که پدر ایشان امیر المؤمنین(ع) نیز در این نوع از شهادت با وی شریک است اما امام حسین(ع) این وجه اختصاصی را داراست که هم شهید در راه خداست و هم پسر کشته شده در راه خدا. و این مقام والا و منحصر به فردی است که از عالم غیب برای او نوشته شده است. و کسی نمی‌تواند این منصب الهی را برای کسی غیر از او در طول تاریخ بشری، حتی در مقامات انبیا، اوصیا و شهدا بیابد.
البته برای ما فهم این دو عبارت«قتیل الله و ابن قتیله» و «ثارالله و ابن ثاره» قابل درک است، اما عبارتی که عقل در فهم آن در حیرت می‌ماند این است: «السلام علیک یا وترالله الموتور فی السموات و الارض». و بعد از این مقامات سه گانه است که حضرت امام صادق(ع) می‌فرمایند :
گواهی می‌دهم که خون تو آرمیده در بهشت است و سایه‌های عرش برای آن لرزیده است و همه خلایق برای آن گریسته‌اند.2
بنابراین صاحب مقامی که می‌خواهیم او را به مسلمانان معرفی کنیم، گوهری است منحصر به فرد که همه معجزات او نیز منحصر به فرد است، در هر فقره از فقرات این کلمات گوهربار بحث‌هایی است که بیان آن‌ها ساعت‌ها به طول می‌انجامد و ما هم ادعای کمال شرح آن‌ها را نداریم بلکه امیدواریم که استعداد آن را در شنونده بیابیم.
برای ما مهم این است که بفهیم چه عاملی سبب شده که خون حسین(ع) از ساکنان سرای خلوّ و جاودانگی بشود، چرا که عالم جاودانگی مکان مجردات است و رفتن روح به آن‌جا و از ساکنان آن‌جا شدن روح، امری مطابق با اصل است. اما رفتن خون به آن‌جا و ساکن شدن در آن عالم، به این معناست که در روح تحولی پدید می‌آید که آن را به بالاتر از عالم خُلد می‌رساند وخون هم به نوعی از ارواح تبدیل شده، و ساکن عالم بقا و جاودانگی گردیده است. مفهوم این حرف این است که امام حسین(ع) به درجه‌ای رسیده که خونش ساکن عالم بقا می‌شود ولی روحش در مرتبه‌ای بالاتر از آن عالم جای می‌گیرد که برای ما قابل درک نیست.
سخن امام صادق(ع) کلامی است از عالم بالا، که بر زبان امامی که منافذ آن عالم برایش گشوده شده، جاری گردیده است. بنابراین معنای ساکن شدن خون در عالم بقا و جاودانگی و لرزش سایه‌های عرش برای آن چیست؟ و چه رابطه‌ای بین سکونت خون امام حسین(ع) در سرای جاویدان و لرزش سایه‌های عرش وجود دارد. این‌ها تعابیری است که علم و تحقیق در آن موج می‌زند و بعد از این شهادت عجیب این عبارت را می‌آورد: «و همه مخلوقات برایش گریستند.»3
اهل تأمل و دقت کجایند؟ امام(ع) در این‌جا کلمه جمعی را با «الف و لام» آورده است تا عمومیت و شمول همه موجودات را برساند و ابتدائاً به اجمال فرمود همه موجودات، و سپس به تفصیل این موجودات را ذکر نموده است و می‌فرماید:
گریستند برای او آسمان‌ها و زمین‌های هفت‌گانه و همه آن‌چه در آن‌ها و مابین آن‌هاست. و هر چه در بهشت و دوزخ است، و همه آنچه دیده می‌شود و نمی‌شود، همگی برای امام حسین گریه و نوحه‌سرایی نمودند.4
همه این‌ها به خاطر امام حسین(ع) گریه کرده‌اند اما امام حسین(ع) خودش کجاست؟ این تجلیل‌ها و عظمت‌ها همگی برای خون سید‌الشهدا است که در رگ‌های او جاری است؛ خونی که خداوند در کربلا آن را بالا برد و اما روحی که متعلق به این خون است، خود حدیث دیگری دارد.به این تحول و انقلابی که در مراتب وجود در نقطه صعود و نزول رخ می‌دهد بنگرید، که از کجا تا کجا امتداد می‌یابد؟ و از باب علمی که امام صادق(ع) برای اهل فقه اکبر گشوده‌اند به کجا می‌رسیم، جایی که امام حسین(ع) را با خونش نه با خودش و روحش برای ما معرفی می‌نماید و از همین جاست که می‌فهمیم خون شریف ایشان فوق شناخت است. پس خود صاحب خون و منزلت او چگونه است؟کتاب کافی را با دقت و با نگاهی کاوش گرایانه از اول تا آخرش بخوانید و در مراتب وجودی قوس صعود و نزول کاوش نمایید، تا آنچه امام صادق(ع) از علامات وجودیه به صورت تفصیل بعد از اجمال بیان کرده‌ است را درک نمایید. این عبارت ‌ها دلالت می‌کند بر اینکه اهل بهشت و اهل جهنم برای این خون گریستند. و این نیست مگر به دلیل دگرگونی که در «قوس صعود و نزول» رخ داده، و از بالاترین نقطه در مراتب وجود، تا پایان‌ترین مراتب آن، همگی در مقابل خون امام حسین(ع) به جنب و جوش افتاده‌اند و این چه عظمتی است؟ امام صادق(ع) از این حد هم فراتر رفته است و بعد از آن کلماتی را بیان می‌کند که فقط کسانی می‌توانند تمام جوانب آن را بفهمند که از طرف پروردگارشان بهره خاص معنوی برده باشند.
امام(ع) می‌فرماید:
همه مخلوقات ـ از مرئی و نامرئی ـ بر خون حسین(ع) می‌گریند.5
و این بلند مرتبگی الهی برای حسین چیست، و ماجرای او چه می‌تواند باشد؟
همه این سخنان بدین معناست که هر گاه خواستی نام حسین(ع) را بر منبر ببری و بخواهی آن آدابی را که شایسته ذکر آن نام است، ادا کنی دهانت را با گلاب ناب هزار بار شستشو دهی؛ بنابراین اگر این کار را انجام ندهی تو در آداب ذکر نام حسین(ع) کوتاهی کردی و چگونه این گونه نباشد در حالی که نمی‌توانی خون حسین را، به معنای ساکن بودن آن در سرای جاوید، درک نمایی، پس چگونه می‌خواهی روح را بشناسی؟
این «قتیل الله» کیست؟ به دعای «علقمه بن محمد حضرمی» مراجعه نمایید و این جمله را که بیانگر مقام پیامبر و سایر «اصحاب کسا» هست، بخوانید:
«ای که هر چیزی را کفایت کنی، و چیزی در آسمان‌ها و زمین از او کفایت نمی‌کند؛ به حقّ محمد خاتم‌النبین و علی امیرالمؤمنین و به حقّ فاطمه دختر پیامبرت و به حقّ حسین و حسین؛ پس من به واسطه آنها به تو توجه نموده‌ام در این جایگاهی که هستم، و به آن‌ها توسل نمودم. به واسطه آن‌ها از تو شفاعت می‌خواهم و به حقّ آن‌ها از تو در خواست دارم و قسم می‌خورم و تو را قسم می‌دهم و به شأن و منزلتی که آن‌ها نزد تو دارند و به واسطه آن، آن‌ها از تو شفاعت می‌خواهم و به حقّ آن‌ها از تو در خواست دارم و قسم می‌خورم و تو را قسم می‌دهم و به شأن و منزلتی که آن‌ها نزد تو دارند و به واسطه آن، آن‌ها را بر جهانیان برتری دادی و به آن نامی که آن را در نزد آن‌ها گذارده‌ای و به واسطه آن نام، آن‌ها را نسبت به سایر مردم جهان اختصاص داده‌ای و به واسطه آن ایشان را ظاهر نموده‌ای و فضیلتشان را بر جهانیان آشکار کردی تا این‌که برتری و فضیلت آن‌ها بر جهانیان قائق آمد.»6
همه این عبارت دلالت دارد بر این که این «خمسه طیبه» نسبت به کل جهانیان حساب خاصی دارند، زیرا آن‌ها اسم اعظم خداوند را با خود حمل می‌نمایند. بنابراین کسی با آن‌ها قابل مقایسه نیست و این خونی که در کربلا بالا برده شده است، خصوصیاتش را از این‌جا گرفته است و آن خون، خون جسمی است که اسم اعظم الهی را حمل می‌نماید؛ اما تا چه حد و اندازه‌ای اسم اعظم 73 حرف دارد یک حرف از آن مخصوص خداوند است که به مخلوقی نرسیده است و مخلوقی هم به آن نمی‌رسد و از 72 حرف دیگر خداوند به عیسی بن مریم فقط چهار حرف داد، و او به وسیله آن چهار حرف، مرده را زنده می‌کرد، بیماران را شفا می‌داد، و از گِل شکل پرنده‌ای می‌ساخت و در آن می‌دمید و تبدیل به پرنده‌ای می‌شد که به اذن خدا به پرواز در می‌آمد، و همه این‌ها آثار همان چهار حرف بود. حضرت ابراهیم(ع) به درجه‌ای رسید که خداوند هشت حرف از اسم اعظم را به او داد. اما پیامبر ما و اهل بیت گرامی‌اش همه هفتاد و دو حرف اسم اعظم به آن‌ها اعطا شده بود که چهار حرفی که نزد عیسی بود، و هشت حرفی که نزد ابراهیم بود، و تا 72 حرف همگی در قلب حسین(ع) بود. اکنون می‌توانی تصور کنی جسمی که این گوهر یکتا را حمل می‌کند و خونی که از چنین قلبی می‌جوشد، چگونه باید به حساب آورده شود؟باید بفهمیم که این، خون چه کسی است و از چه معرفتی تغذیه می‌نماید، از کدامین سرچشمه جوشان صفات و ملکاتش آبیاری می‌شود، به خاطر چه کسی و چگونه بالا برده شده است. آیا انسان می‌تواند خونی را که اسم اعظم الهی در آن ساری و جاری است، بشناسد. البته ما در صدد بیان جراحاتی که بر آن بدن شریف وارد شده و ذکر تعداد آن‌ها نیستیم، و هدف ما این بود که اندکی از مفهوم گواهی امام صادق(ع) را در این که «شهادت می‌دهم خون تو ساکن در عالم بقا و جاودانگی است»، بفهمیم.7
امام حسین(ع) با این همه جراحات وارده در بدنش در گوشه‌ای از میدان جنگ ایستاد؛ در حالی که به شدت احساس خستگی می‌کرد و می‌خواست اندکی استراحت نماید. به هر حال او نیز بشری مثل سایر مردم است و امتحان الهی نیز در عالم بشری انجام می‌شود. امام ایستاد، در حالی که جراحات سنگینی را تحمل می‌کرد و این ماجرا بعد از حملات گسترده‌ای بود که به لشکر دشمن وارد ساخته بود. لحظاتی قبل نیز در کنار نعش برادرش عباس(ع) و فرزندش علی‌اکبر(ع) ایستاده‌بود و شاهد اجساد به خاک و خون افتاده اصحابش بود که بر خاک گرم کربلا افتاده بودند، و اکنون نیز جراحات فراوان تمام بدنش را در بر گرفته بود. در همین حال بود که خبیثی از لشکریان «عمر سعد» سنگی بر پیشانی مبارک حضرت زد و حضرت گوشه پیراهن خود را بالا آورد تا خون جاری شده بر صورتش را پاک نماید. در همین لحظه تیر مسموم و سه شعبه‌ای به سمت حضرت پرتاب شد و در سینه او جای گرفت و خون همانند آب جاری از ناودان از سینه‌اش جاری شد. امام حسین(ع) خون‌ها را در دست خود گرفت و آن‌ها را به سمت آسمان پرتاب کرد و یک قطره از آن خون‌ها به زمین بازنگشت. دقت کنید چرا حضرت خون قلبش را در دست گرفت و به آسمان پرتاب کرد و چند مرتبه این کار را انجام داد؟ یک بار نیز با این خون‌ها صورت و بدن خود را آغشته نمود. کدام خون به آسمان صعود کرد و کدام خون را به صورت و بدنش آغشته نمود؟ آیا چیزی از این خون‌ها به زمین ریخت. چرا امام حسین آن‌ها را رها نکرد تا بر زمین بریزد و اگر بر زمین می‌ریخت آیا زمین و اهل آن باقی می‌ماندند؟!
این است معنای « السلام علیک یا رحمهالله الواسعه و یا باب نجاه الاُمّه».
شایسته است که مولایمان جعفربن محمد(ع) بگوید که این خون چه خونی است؟
حسین(ع) خون شریفش را در دست گرفت، به آن نگریست و فرمود: «بسم‌الله و بالله». سپس گفت: «و فی سبیل‌الله» و سپس آن را به سمت آسمان پرتاب کرد. یعنی:
کلمات پاکیزه به سوی خداوند صعود می‌کنند و عمل صالح آن‌ها را بالا می‌برد.8
و امام صادق(ع) می‌فرماید: «یک قطره از آن خون هم به زمین باز نگشت» و این همان خونی است که ساکن در عالم بقا و جاودانگی شد!
شما ای علمای اهل سنت، «احمدبن حنبل» صاحب کتاب مسند، و «ابن عبدالبرّ» صاحب استیعاب و «ابن حجر» صاحب کتاب اصابه و «ترمذی» صاحب کتاب سنن و «سیوطی» و «بیهقی» و «خطیب بغدادی»، آیا آن‌چه را که درباره روایت «ابن عباس» نوشته‌اید فهمیده‌اید که می‌گوید:
«پیامبر(ص) را دیدم در حالی که محزون بود، لباس تیره پوشیده بود و در دست او ظرفی بلورین بود که خون امام حسین(ع) در آن جای گرفته بود و می‌خواست آن را به سمت عرش بالا ببرد. و همانا پیامبر(ص) خبر شهادت امام حسین(ع) را به ابن عباس داده بود و همان گونه که گفته بود اتفاق افتاد، و به درستی رؤیای ابن عباس آشکار شد و بزرگداشت پیامبر نسبت به خون امام حسین(ع) ظاهر گشت.»
«ابن اثیر» در کتاب تاریخش4 به نقل از ابن‌عباس چنین می‌گوید: «پیامبر را در شبی که حسین(ع) همان شب به قتل رسید، دیدم در حالی که ظرفی بلورین که خون در آن بود در دست داشت. پس گفتم، ای رسول خدا این چیست؟ حضرت فرمود: این خون حسین و اصحاب اوست که آن را به سمت خداوند بالا می‌برم.»5
ای راویان حدیث آیا آن‌چه که منظور پیامبر(ص) از این سخنان بوده است را دریافته‌اید. معنای این سخن رسول خدا(ص) را که: من باغبان بستان انسانیت‌ام، و مبعوث شدم در زمین، بستانی را به وجود آوردم، و هر گاه که از این باغستان گل‌هایی سربرآورد، ناچارم که آن گل‌ها را بچینم و به خداوند تبارک و تعالی تحویل دهم، چرا که محل آن گل‌ها در جایگاه راستی نزد پرودگار تواناست.

1. کلینی، کافی، ج 4، صفحه 575./ 2. أشهد انّ دمک سکن فی الخلو و اقشعرّت له اظلّه العرش و بکی له جمیع الخلائق/3. و بکت الجمیع الخلائق./4. و بکت له السّموات السّبع و الأرضون السّبع ما فیهنّ و ما بینهنّ و من یتصلّب فی الجنّه و النّار من خلق ربّنا و مایری و ما لایری./5. مایری و ما لایری.
6. مصباح المتهجد، ص 777./7. مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ص 52./8. تاریخ ابن اثیر، ج 1، ص 82.
9. إلیه یصعدوا الکلم الطّیب و العمل الصّالح یرفعه.
10. و در روایتی چنین آمده است که آن را به سمت آسمان بالا می‌برم و در جایی دیگر به سمت عرش و در همه آن‌ها خون حسین و اصحابش ذکر شده است.


[ جمعه 90/9/4 ] [ 1:32 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
<   <<   11   12   13   14   15      >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????