بخشهای کم اهمیتتر جنگ
گزارش جنگ در بردارنده بخشهایی متعدد است؛ در این جا اسناد قسمت هایی را که موضوع طولانیترین نقلها را تشکیل میدادهاند و نسبتاً شناخته شدهاند، ارائه میکنیم: توبه حر، جنگیدن او کنار [امام] حسین [ع] و مرگ او58؛ قتل فردی از قبیله کلب و همسرش به خاطر آرمان [امام] حسین [ع] 59؛ مرگ عبدالله بن حوزه بعد از نمازی با [امام] حسین [ع] 60 نافع زخمی، اسیر و اعدام شد61؛ برادران رویاروی یکدیگر میجنگند62؛عابس، جنگجویی پیر اما شجاع با سنگ کشته شد63؛ یاری که گریخت64 پهلوانانی که در جنگهای تن به تن به زمین افتادند: مسلم بن عوسجه که در لشکرکشی علیه کفار شرکت داشت65، بریر، سید قراء قرآن66، حبیب بن مظاهر67، زهیربن قین68. وقایع بعد از جنگ
بدن [امام] حسین [ع] از زخم و جراحت پوشیده بود69 و گفته شده اسبان ده مرد داوطلب برای وارد کردن این آخرین بیاحترامی بر سبط پیامبر آن را لگدکوب کردند. بعد از عزیمت ابن سعد، جسد بی سر [امام] حسین [ع] با دیگر شهیدان توسط مردان قبیله اسد از روستای غدیریه در محل کشتار دفن شد70 (در حرمی که بعداً به احترام آنها بنا نهاده شد، ). سر [امام] حسین [ع] به همراه سرهای دیگر طالبیان ابتدا به کوفه و سپس به دمشق برده شد. وقتی سر در برابر ابن زیاد و یزید نهاده شد، هر کدام به گونهای متفاوت عمل کردند: ابن زیاد به آن اهانت کرده و با شلاق خود تعدادی از دندانهایش را بیرون انداخت در حالی که خلیفه بر اساس بیشتر اخبار احترامآمیز برخورد کرد و به نظر میرسید که در شتابی که حاکمانش به خرج داده بودند متأسف است تا آنجا که میرفت " پسر سمیه" را لعن کند: در گزارش آمده که او گفته بود اگر [امام] حسین [ع] به نزد او میآمد، او را میبخشید. زنان طالبیان و کودکان نیز ابتدا به کوفه و سپس در دمشق برده شدند، جایی که خلیفه سرانجام با مهربانی با آنها رفتار کرد، اگرچه در ابتدای گفتگویش آنها را با خشونت مورد خطاب قرار داد و زینب دختر [امام] علی [ع] نیز به همان شکل پاسخ او را داد. زنان در گریه و زاری همسران یزید بر کشتگان با آنها همراهی کردند. آنها غرامت اموال دزدیده شده از آنها در کربلاء را دریافت کردند و چند روز بعد به همراه محافظانی قابل اعتماد روانه مدینه شدند.[10]
[امام] علی [ع] که درباره او گفته بودند به تازگی به سن بلوغ رسیده است از خطر قتل جسته بود و یزید تقریباً با احترامی محبت آمیز با او رفتار کرد و دستور داد تا به همراه زنان طالبیان به مدینه برود. گزارشهای مختلفی درباره مدفن سر [امام] حسین [ع] وجود دارد 1- در کنار پدرش [امام] علی [ع] که در نجف است؛ 2- بیرون کوفه ولی نه در کنار [امام] علی [ع] ؛ 3- در کربلا در کنار بقیه اجساد؛ 4- در مدینه در بقیع؛ 5- در دمشق اما در مکانی نامشخص؛ 6- در رقّه؛ 7- در قاهره، به جایی که بنا بر اقوال، توسط فاطمیون انتقال یافته71، و دقیقاً در مکانی که مسجدی به نام آن ساخته شده است72. (درباره توبه کوفیان و انتقام آنها در سالهای 5-64ق/5-683م نک. سلیمان بن صرد الخزاعی و توابین)، در مورد مراسمی که در یادبود واقعه کربلاء برگزار میشود نک. محرم، در مورد هنرهای نمایشی مردمی ایرانی که [امام] حسین [ع] غالباً قهرمان داستان آن و یا یک شخصیت است.
افسانه [امام] حسین [ع][11]
در افسانه [امام] حسین [ع]، ابتدا باید تمایزی قائل شد میان معتقداتی که عنصر کیهانزایی (فرضیههای پیدایش کیهان) در آنها غالب بوده و در بخشی مهم از آن عنصر نور ایفای نقش میکند و معتقداتی که وجه آخرت شناختی دارند و نهایتاً معتقداتی ( که فراوانترین آنهاست) که در آنها [امام] حسین [ع]، یک شخصیت تاریخی شناخته شده برای ما باقی میماند، اما دارای هالهای از اعجاز است که او را در جایگاهی رفیع تر از عوامالناس قرار میدهد. در دسته اول [امام] حسین [ع] به طور کلی کارکردی مرتبط با کارکرد دیگر اعضاء اهل البیت دارد و کاملاً با برادرش [امام] حسن [ع] یکسان است.
برای مطالعه مبسوط این معتقدات که منتج از نفوذ نظامهای مابعدالطبیعی بسیار متقدمتر از اسلام است و توسط شیعیان افراطی (غلاه) بسط یافته است.73 ما در اینجا نمونهای میآوریم74: هفت هزار سال پیش از خلق جهان، [حضرت] محمد [ص]، [امام] علی [ع]، [حضرت] فاطمه [س]، [امام] حسن [ع] و [امام] حسین [ع] که اشباح نور بودند، در عرش الهی به حمد و ثنای او میپرداختند. هنگامی که خداوند اراده کرد تا صور آنها را بیافریند، آنها را همانند عمودی از نور بساخت و بعد آنها را در کمر آدم انداخت و از آنجا در کمر و رحم نیاکان آنها منتقل کرد. آنها آلوده شرک و کژآیینی نیستند. در میان اخبار آخرت شناختی نیز در مورد ذیل ذکر میشود: (که شاید بتوان آن را با معتقدات شیعه مغیریه که توسط مغیره بن سعید عجلی بنیان نهاده شد 119 ق/ 737م مرتبط دانست)،75 [امام] حسین [ع] به کوههای رضوی رفت جایی که او بر تختی از نور در میان پیامبران و نیز یاران با وفایش در پس او تا زمان آمدن مهدی باقی خواهند ماند، پس از آن او خود را به کربلاء خواهد رساند، جایی که تمام ملکوتیان و انسانها او را ملاقات خواهند کرد. دیگر اخبار آخرت شناختی به سلسله اخباری تعلق دارند که در آنها به اهل البیت جایگاهی ممتاز و انحصاری در بهشت نوید داده است، برای مثال76 [حضرت] محمد [ص] هنگام معراج قصری از مروارید دیدو با خبر شد که آن قصر برای [امام] حسین [ع] اختصاص یافته است؛ وقتی جلوتر رفت، سیبی دید آن را گرفت و به دو قسمت کرد، از آن دختری جوان که گوشههای چشمانش همانند چشمان عقاب بود پدیدار شد که آن نیز برای [امام] حسین [ع] اختصاص یافته بود.
کرامات
اختصارات برای نویسندگان ذکر شده در این متن:
بل = بلاذری؛ ط.= طبری، ج2؛ ارط= ابن رستم طبری؛ مفـ .= مفید؛ اش.= ابن شهر آشوب، ج3؛ اکث= ابن کثیر، ج8؛ محسن.ا.= محسن امین. جزئیات گزارشهای بعدی را که دارای طبیعتی اسطورهای هستند، در کتابی نوشته محمدمهدی مازندرانی حائری که گاهی به عنوان منبع بحارالانوار ذکر میشود و نیز در برخی متون متأخر، میتوان یافت.)
کراماتی درباره تولد و دوران کودکی [امام] حسین [ع]77
امام] حسین [ع] سه ماه زودتر از موعد به دنیا آمد و از این تولد زودرس جان سالم به در برد- وضعیتی غیرعادی که تنها برای عیسی اتفاق افتاد و گفته شده که برای یحیی بن زکریا نیز رخ داده است78. [حضرت] محمد [ص]40 روز در حالی که انگشت سبابه، زبان و یا آب دهان خود را در دهانش میگذاشت، مراقب او بود.79 تعداد فرشتگانی که از آسمان فرود آمدند تا در خوشحالی [حضرت] محمد [ص] به خاطر این تولد شریک شوند، حدود یک هزار بود80 در همان زمان جبرئیل تبریک و تسلیت خداوند را به او ابلاغ کرد.81 او به [حضرت] محمد[ص] مشتی از خاک کربلاء داد.82 او [امام] حسین [ع] را هنگامی که مادرش در خواب بود در بغل گرفت و تکان داد.83 فرشته ای از تولد [امام] حسین [ع] سود برد: خداوند فرشتهای را برای مجازات به جزیرهای تبعید کرده بود، او بالهایش شکسته بود، هنگامی که گروهی از فرشتگان را در حال عبور دید که برای تبریک به [حضرت] محمد[ص] میرفتند، از آنها خواهش کرد که اور را با خود ببرند، او بالهای شکسته خود را با مالیدن به کودک تازه متولد شده به سادگی بهبود بخشید و با شفاعت [حضرت] محمد[ص] عفو شد و بار دیگر به جایگاه خود در بهشت بازگشت و از آن به بعد مولی [امام] حسین [ع] نام گرفت.84
او همان کسی است که زائران قبر [امام] حسین [ع] در کربلاء را ثبت میکند.85 [حضرت] محمد [ص]، پسر خود ابراهیم و نوهاش [امام] حسین [ع] را بر زانوانش مینهاد و به واسطه جبرئیل مطلع شده بود که خداوند هر دوی آنها را زنده نخواهد داشت و او تنها میتواند زندگی یکی از آن دو را با مرگ دیگری نجات دهد، او در حالی که اشک میریخت ابراهیم را رها کرد تا [امام] علی [ع] و [حضرت] فاطمه [س] نگریند.
کراماتی درباره مرگ او
وقتی [امام] حسین [ع] در صحنه کارزار فرو افتاد86 روز تاریک شد و ستارگان قابل رویت شدند و غیره، آسمان سرخ شد الخ87 آسمان خون بارید به گونهای که آثارش بر سرها و جامگان مردم حتی مردم خراسان باقی ماند، الخ 88 در زیر سنگها در شام و دیگر جاها خون پدیدار شد. 89 از دیوارها خون بیرون آمد 90 در شب مرگ [امام] حسین [ع] ام سلمه یا ابن عباس در رویایی [حضرت] محمد [ص] را با سر و روئی خاک آلود میبیند که خون خود را در ظرفی میریزد91 خاک کربلایی که جبرئیل یا فرشته ای دیگر به [حضرت] محمد [ص] داده بود و ام سلمه آن را نگه داشته بود در شب بعد از مرگ [امام] حسین [ع] به خون تبدیل شد. ام سلمه که دریافته بود آن حادثه غمبار به اتمام رسیده، گریه کرد؛ او اولین کسی در مدینه بود که گریست.(همه این اخبار که [حضرت] محمد [ص] را در حال جمعآوری خون شهدای کربلاء و یا دریافت مشتی از خاک کربلاء نشان میدهد و مانند آن به شکل حدیثهایی با اسنادهای متفاوت و گونههای متعدد، خاصتاً در مسندها(فقهی و غیرفقهی یا معتبر و غیرمعتبر) آمدهاند؛ برای مجموعهای از آنها که بر اساس موضوع مرتب شده باشند92. اجنّه گریه کرده و اشعاری قرائت کردند؛ همسران اجنه مرثیههای خاکسپاری بر زبان آوردند؛ ام سلمه و زنان دیگر صدای آنها را شنیدند. فرشتگان هنگامی که سر [امام] حسین [ع] به دمشق برده شد گریستند. 93
حتی حیوانات وحشی و ماهیان نیز گریستند94. [امام] علی [ع] میدانست که پسرش در کربلاء کشته خواهد شد و وقتی از این مکان گذر کرد، ایستاد و گریست و به نبوت [حضرت] محمد [ص] شهادت داد او نام کربلاء را تفسیر کرد: کرب و بلاء(محنت و آزمایش). 95 شهیدان کربلاء بدون حسابرسی اعمالشان وارد بهشت خواهند شد.96 شخصی نامعلوم که همه صدای او را میشنیدند ولی هیچ کس او را ندید، در طول شب قبل از جنگ آیات وعید را میخواند.
کرامات سر بریده:97
هنگامی که سر منتقل میشد، قلم مرموزی از جنس پر آیات وعید را بر دیواری مینوشت. همین آیات در کلیسایی در رم که 300 سال قبل از رسالت [حضرت] محمد [ص] ساخته شده، نوشته شده بود. سر، عطری از خود منتشر میکرد و راهبی که تحت تأثیر نور حیرتانگیز ساطع شده از آن قرار گرفته بود مبلغی پول داد تا آن را در حجره خویش نگه دارد. شب هنگام سخن گفت و روز بعد راهب مسلمان شد و دراهمی که او داده بود به سنگ تبدیل شد؛ ماری به یکی از سوراخهای بینی سر بریده خزید و از دیگری بیرون آمد98. سر آیات قرآن را قرائت کرد99 خولی که آن را در شب ورودش به کوفه به خانهاش برده و زیر سبویی نهاده بود، ستونی از نور از آسمان فرود آمده و پرندهای سفید به دور سبو میچرخید.
مجازات کسانی که به [امام] حسین [ع] توهین کرده و او را مجروح ساختند.همه کسانی که به [امام] حسین [ع] ظلم کردند با مصیبتی فوری یا نهایی روبرو شدند:100 این موارد ذکر شده است. قتل، کوری، بیماریهای مختلف ( برای مثال جذام، تشنگی دائم، دستهای خشک همچون چوب در تابستان و مرطوب و نمناک در زمستان) نیز مرگ در اثر سوختگی؛ نیش عقرب، ضعف و ناتوانی، فقر، رانده شدن از خانه توسط همسر کسانی که اموال متعلق به [امام] حسین [ع] را دزدیدند نیز مجازات شدند: کسی که عمامه [امام] حسین [ع] را به سر خود نهاد به جنون مبتلا گشت و کسی که عبایش را پوشید به فقر دچار شد و کسی که عطر او، گیاهان رنگزا و لباسهایش را استفاده کرد به جذام و یا ریزش مو مبتلا شد. اقلام دزدیده شده، دستخوش تغییراتی شدند که یا آنها را غیرقابل استفاده ساخت و یا ارزش خود را از دست دادند: 101 گوشت شتران تلخ شد یا آتش گرفت، گیاهان رنگزا و عطریات به خون بدل شدند و طلا در دست زرگران به مس یا آتش تبدیل شد، زعفران آتش گرفت.
صفات فرا طبیعی [امام] حسین [ع] که کراماتی پدید آورد102
پیشانی او قدری سفید بود که مردم میتوانستند در تاریکی راه خود را به سوی او پیدا کنند. او قادر به معالجه بیماری بود103. او با دمیدن بر علامتی سفید در میان دو چشم زنی مؤمن باعث محو آن شد، 104 او تب فردی بیمار را معالجه کرد. او دست مردی را که به خاطر لمس دست زنی به هنگام طواف کعبه به وی چسبیده بود جدا کرد، فقهاء قبلاً تصمیم به قطع دست گرفته بودند. قوای خارق العاده [امام] حسین [ع] همچنین او را قادر ساخت105 تا فرزندی شیرخواره را به حرف در آورد و نام پدر واقعیاش را آشکار کند، به هر کسی که از او خواست امکان حضور در وقایع گذشته در مکانهای بسیار دور را بدهد( [امام] علی [ع] و [حضرت] محمد [ص] در مسجد قبا) ،106 و برای پسرش انگور و مو در غیر فصل آن فراهم کند و نخلی بی ثمر را میوه دار کند و تشنگی همه پیروانش را با گذاشتن انگشت سبابهاش در دهان ایشان فرو بنشاند و برای آنها در روز جنگ غذاهای آسمانی فراهم کند.107 و آب را در کربلاء با پرتاب تیری نزدیک خیمه همسرانش جاری سازد.108 او به سوی آسمان علامتی داد و گروهی از فرشتگان فرود آمدند تا برای او بجنگند، اما او فدا کردن خود را برگزید. او میتوانست آینده را ببیند و رازها را بداند. کلاً این [حضرت] محمد [ص] است که به نزدیکان او و یا به خود [امام] حسین [ع] در رؤیا از مرگی که در انتظار اوست خبر میدهد. او به پنج تن109 میگوید که [امام] حسین [ع] همانند برادرش ظالمانه کشته خواهد شد و اخلاف آنها از حسابرسی اعمال در روز قیامت بخشوده خواهند شد، اما این یک حیوان وحشی است که احساسات کوفیان را نسبت به او بر ملا میکند.[12] او از قبل میدانست که عمربن سعد فرمانده سپاه دشمن است( و مرگ او را به فاصله کوتاهی بعد از مرگ خودش پیشبینی کرده بود110 و میدانست که سرش به نزد ابن زیاد برده خواهد شد و حامل آن هیچ پاداشی دریافت نخواهد کرد؛ 111 او از خروج گروهی از خدمتکارانش در روز روشن مانع شد و چون نافرمانی کردند و کشته شدند، او نام قاتلان را به اطلاع حاکم رساند.
اسامی و القاب [امام] حسین [ع]112
خداوند [امام] حسین [ع] را در تورات، "تسبیر" و در اناجیل "طب" نامید. هارون برادر موسی که از نامهایی که خداوند به پسران [امام] علی [ع] داده، اطلاع یافته بود، همان نامها را به پسران خویش داد. برای مطالعه فهرستی بلند و جالب از القاب [امام] حسین [ع] به شکل یک دعا 113 [امام] حسین [ع] و برادرش غالباً به عنوان"حجت خدا بر زمین" ارجاع داده میشوند.114
آیاتی از قرآن که شیعیان تفسیر آن را در باره [امام] حسین [ع] دانسته اند:115
یک نمونه، آیات 14 و 15 سوره احقاف است که درباره مادری حامله که رنج میکشد و با درد بچه میزاید، صحبت میکند؛ تفسیر این آیه اشاره به [حضرت] فاطمه [س] دارد که [امام] حسین [ع] را حامله شده است و وقتی از [حضرت] محمد [ص] میشنود که خداوند درباره سرنوشت نوه آیندهاش به او تسلی داده بیشتر ناراحت و غمزده میشود. حروف مقطعه کهیعص را که سوره نوزدهم با آن آغاز میشود، خداوند برای زکریا اینگونه توضیح داده: ک= کربلا؛ ه= هلاک العتره؛ ی=یزید؛ ع= عطشه؛ ص= صنبره. این توضیح صرفاً جزیی از روایتی نسبتاً غامض است116 که قسمتی از مجموعهای از مقایسههای عجیب و غریب را میان سرنوشت [امام] حسین [ع] و سرنوشت یحیی فرزند زکریان تشکیل میدهد(شاید به دلیل این بن مایه که سرهای بریده در ظرفی نهاده شدهاند): زکریا که نامهای پنج تن را از جبرئیل شنیده بود از این واقعیت که هنگام تلفظ نام [امام] حسین [ع] چشمانش پر از اشک میشد اما هنگام تلفظ دیگر نامها احساس شادی میکرد، متعجب شده بود خداوند او را از سرنوشت نوه [حضرت] محمد [ص] مطلع کرد، زکریا گریست و هق هق کنان از خداوند خواست تا به او نیز پسری بدهد که او نیز بتواند مصیبتی همچون مصیبتی که خداوند برای [حضرت] محمد [ص] محبوبش مقرر کرده، تحمل نماید. خداوند به او پسری به نام یحیی اعطا کرد. در هر مرحله از سفر، از مکه به کوفه، [امام] حسین [ع] ، یحیی را به یاد آورد. بر اساس گزارشی دیگر117 خون [امام] حسین [ع] همچون خون یحیی خواهد جوشید و خداوند برای خاموش کردن آن 7000 منافق، کافر و مسلمان شرور را خواهد کشت، همانطور که برای یحیی این چنین کرد.
داوریهایی در باره [امام] حسین [ع]
در سرتاسر جهان اسلام همدردی و احترام بالایی برای [امام] حسین [ع] وجود داشت. تنها طرفداران جنبش اموی بودند که او را به عنوان " یاغ بعد انعقاد البیعه" به معنی شورشی علیه قدرت رسمی و تثبیت شده معرفی کردند و از قتل او به دست یزید چشمپوشی کردند. اما دیدگاه آنها نه تنها با مخالفت کسانی که رژیم اموی را تحقیر میکنند مواجه شد[13]، بلکه با مخالفت مسالمانانی مواجه شد که از قبول اینکه قاتلان بر اساس وجدان خود عمل کردهاند، سرباز زده و در عین حال به دنبال مستمسکاتی بودند تا از سرزنش [امام] حسین [ع] انقلابی، صحابه و نیز تائبون که برای پرهیز از جنگ درونی بیطرف مانده بودند، اجتناب کنند118. در این ستایش نسبتاً جهانی از [امام] حسین [ع] که ناشی از نسب او با پیامبر است و نیز به علت این باور که او خود را برای آرمانی فدا کرد، امکان تمایز واضحی میان عقاید سنیها و معتقدات شیعیان وجود ندارد به جز در مورد امتیازات خاص و صفاتی که تنها شیعیان به او اعطا میکنند. برخورد بسیار مناسب سنیها محتملاً به شدت تحت تأثیر اخبار تأثرآوری که ابومخنف جمعآوری کرده، بوده است. این اخبار مستقیماً و یا با اسنادی بسیار کوتاه، عمدتاً از کوفیانی که از رفتارشان نسبت به سبط پیامبر توبه کردند نقل شده، این اخبار که سرشار از احساسات کوفیان بود و با شخصیت علوی گرایانه کاملاً بارز مجموعه ابومخنف نشاندار شده اند، اساس گزارش مورخین متأخر را تشکیل داده و از طریق آنها در سرتاسر جهان اسلام منتشر شده است. از آنجایی که هیچ اثری که بتواند به عنوان راهنمای عقاید همه فرق شیعی درباره [امام] حسین [ع] باشد وجود ندارد در اینجا به این موارد اکتفا میکنیم: [امام] حسین [ع] در جایگاه خود به عنوان امام[نک. امامت] از امتیازات متعددی که شیعیان دوازده امامی[نک. اثنی عشری] ، اسماعیلیه [نک. اسماعیلیه]، زیدیه[نک. زیدیه] و جز آن، به ائمه اعطا میکنند بهره میبرد؛ همانند دیگر ائمه، او برای کسانی که از او درخواست میکنند واسطهای نزد خداست؛ از طریق توسل به اوست که پیروان مؤمنش از هدایت بهرهمند میشوند و به فلاح دست مییابند. به عنوان عضوی از پنج تن مقدس او به همان فیض الهی که برادرش [امام] حسن [ع] درک میکند نائل میشود[نک. اهل البیت، اهل الکساء، [حضرت] فاطمه [س]، مباهله، و جز آن]. به عنوان سبط پیامبر او صاحب حرمت است. علاوه بر این او دارای ویژگیهای شخصی است، مخصوصاً صفت تقوی که با به جای آوردن 25 حج با پای پیاده از مدینه به مکه اقامه 1000 رکعت نماز در هر روز به ثبوت رسیده است.119 به خاطر عبادات طولانیاش فرصتی اندک داشت تا به همسران خود اختصاص دهد و از این رو فرزندان کمی داشت. ویژگیهای دیگری که او دارا بود، سخاوت (چندین داستان که آن را به تصوی میکشند، وجود دارد)، حلم، تواضع، فصاحت( به عنوان مدرک، سخنرانیها و اشعاری از او ذکر شده است) و نهایتاً ویژگیهایی که میتوان از اعمال او استنباط کرد همانند بیاعتنایی به مرگ، تحقیر زندگی با ذلت و عزت او و غیره.120 اما اساس تجلیل [امام] حسین [ع] نزد شیعه در انگیزههای عالی او نهفته است که خود را برای آنها فدا کرد و البته در واقعیت بیرونی هم محرک قهرمانی آموزنده بود. از این عقیده که امامان همه آنچه را که در گذشته بوده، هست و خواهد بود، میدانند و دانش آنها با گذشت زمان افزایش نمییابد، میتوان استنتاج کرد که [امام] حسین [ع] از قبل سرنوشتی را که در انتظار او و یارانش بود میدانست؛ بنابراین او در حالی که از مکه به سوی کوفه حرکت خود را آغاز کرد که از قربانی شدن قریب الوقوع خود آگاه بود اما هیچ تردیدی به خود راه نداد و برای فرار از اراده الهی تلاشی نکرد. حدیثی که در آن خداوند از او خواسته بود میان فدا شدن و پیروزی (به کمک فرشتهای) انتخاب کند، ارزشی بیشتر به اقدام او میدهد چرا که آن را عملی اختیاری ساخته و از این رو دارای اهمیت والایی میکند که پرسشهایی در مورد هدف وجود دارد. متون شیعی در مورد این نکته کاملاً روشن است؛ [امام] حسین [ع] خود و آنچه را که داشت به خداوند تقدیم کرد تا " دین جد خود [حضرت] محمد [ص] را احیاء کند" و " آن را نجات دهد" و " از فساد و ویرانی که به خاطر رفتار یزید متحمل شد نجات بخشد" علاوه بر این او میخواست وقاحت عمل منافقان را نشان بدهد و به مردم ضرورت قیام علیه حکومت ظالم و فاسق را بفهماند. خلاصه اینکه او خود را به عنوان اسوهای برای جامعه مسلمان ارائه کرد.121 این عقیده که [امام] حسین [ع] میخواسته تا با خون خود انسانها را از گناهانشان برهاند و آنها را نجات دهد و اینکه عمل او قربانی رهایی بخشی برای رستگاری جهان بود، با عقاید شیعی ناسازگار است. دست کم نگارنده این مقاله هیچ اثری از آن در متونی که به آنها مراجعه کرده نیافته است. ممکن است که بعداً این عقیده در تعزیهها و در اشعار معاصر نفوذ کرده باشد، چرا که گذر از توسل به این عقیده کاری ساده بوده و یا ممکن است چنین عقیدهای حاصل نفوذ عقاید مسیحی باشد.
در میان محققان اسلامی غربی، ولهاوزن (Wellhausen) و لامنس(Lammens) بعد از مطالعه دقیق منابع در دسترسشان در مورد شخصیت [امام] حسین [ع] به طرح دیدگاهایی پرداختهاند. ولهاوزن با هدایت شم نکتهسنج خود در وقایع تاریخی، تصویری زیبا از آن وضعیت و شخصیتهای آن ترسیم کرده است؛ [اما] او هر گونه انگیزه دینی [امام] حسین [ع] را برای دلاوریاش نفی میکند و آن را صرفاً تلاش فردی جاه طلب برای دستیابی به قدرت مطلق میداند. لامنس هیچ همفکری با دشمن یزید سلحشور ندارد؛ او [امام] حسین [ع] را فردی سبکسر، بیهودهگرا122 و کاملاً عاقبت نیندیش میداند. هیچکدام از این پژوهشگران اهمیتی برای سخنرانیها و فرازهایی که [امام] حسین [ع] در موقعیتهای مختلف اظهار داشته قائل نشدهاند و آشکارا آنها را جعلیات متأخر دانستهاند.
چه محتمل است که ناقلان اخبار مفاد این سخنان را بازنویسی کرده و به شکل دیگری در آورده و یا در آن تغییر داده باشند، اما با این وجود، این را باید پذیرفت که از این اخبار در کل و مهمتر از آن از خود وقایع، شخصیت فردی که ایدئولوژی سابق او بوده پدیدار میشود( بنیان گذاری حکومتی که خواستههای اسلام واقعی را تحقق بخشید). فردی که مطمئن است در راه حق بوده و سرسختانه تصمیم میگیرد که به اهداف خود که معمولاً همه آنها احساسات و تعصبهای برخاسته از دین است، دست یابد و یاران او نیز که مطمئن اند هدفی معقول دارند او را تکریم و تشویق میکنند. این تفسیر شاید تصویری واقعی از خود [امام] حسین [ع] نباشد، اما به هر حال این تصویر، آن چیزی بود که نسل بعدی با انگیزههای احساسی (احترام، دلسوزی برای مرگش) و یا سیاسی(نبرد علیه امویان) خود را صرف آن کرد، مورخین عربی متأخر در آن سهیم شدند و به تحلیل [امام] حسین [ع] و به جایگاه افسانهای او در میان شیعیان منتهی شد.[14] و [15]
1- ( ابن کنیر/ ج 7/صص7-205)
2- مسعودی/ مروج, ج 4/صص 271/279/281 و غیره
3- (بلاذری/ 634/ پ- ر/636 و غیره)
4- ( ابن کثیر/ج 8/ ص 162)
5- ( اغانی/ج 16/ صص 70-68)
6- (نک. طبری/ج 2/ ص 276)
7- (نک. اهلوردت/ صص 9-9028, 8-9031)
8- (ج8/صص 201 به بعد)
9- (نک.نامه سلیمان بن صرد الخزاعی و دیگر شیعیان: طبری/ج2/ ص 234 و بعد و غیره)
10- (طبری/ج 2/ ص 257 و بعد دینوری/ص 252).
11- (طبری/ج 2/ ص 220 به بعد)
12- (طبری/ ج 2/ ص 232)
13- (طبری/ج 2/ص 274 و بعد؛ بلاذری/صص 639ر- 638پ و غیره).
14- (طبری/ج 2/ صص 6-274 و غیره).
15- (طبری/ج 2/ صص277/ 278 و غیره)
16- (طبری/ج 2/ صص 285و288)
17- طبری/ ج2/ صص288/293/ 303)
18- (طبری/ ج2/ صص297/298)
19- (طبری/ج 2/ ص302و بعد)
20- (طبری/ج 2/ ص 297 و بعد)
21- (طبری/ج2/صص 287,314/436؛ بلاذری/ص 644ر و غیره)
22- (طبری/ج 1/ ص 3305)
23- (طبری/ ص 315 و بعد)
24- (طبری/ج2/ص 316)
25- (طبری/ ج2/ ص320 و بعد)
26- (طبری/ ج2/صص24-317/ 326)
27- (خلافت یزید اول, ص 169)
28- (طبری, ج2, ص 374 و بعد و غیره)
29- (طبری, ج2, ص 327)
30- (روایتهای دیگر و طولانیتر این سخنرانی در محس امین , صص 60-255 آمده)
31- (طبری, ج2, ص 331 و بعد)
32- (همان صص 335و 342 و بعد)
33- (همان, ص 344)
34- (همان, ص 344 و بعد)
35- (همان, ص 345)
36- (همان, ص 346 و بعد)
37- (همان, صص 347و بعد, 350)
38- (همان, صص 4-351, 355 و بعد)
39- (همان, ص 356 و بعد)
40- (همان,ص 357 و بعد)
41- (همان, ص 358 و بعد)
42- (همان, ص 358 و بعد)
43- (اولی در ص 361 و دومی در گ 657ر)
44- (ص240)
45- (همان, ص 359)
46- (یعقوبی, ص290 و بعد, حضور این طفل در دامان [امام] حسین [ع] را در چنین لحظاتی نامناسب اینگونه توضیح میدهد که او تازه متولد شده بود.)
47- (همان, ص 359 و بعد)
48- (همان, ص 362 و بعد)
49- (همان, صص 364, 366).
50- (همان, ص 365).
51- (یعقوبی, ص 291 و دیگر منابع شیعی)
52- (همان, ص 365).
53- (همان, ص 366).
54- (همان, ص 366).
55- (همان, ص 367).
56- نک. محسن امین, ص 352)
57- (همان, ص 368 و بعد)
58- (طبری، جلد2،صص4-332, 341, 345, 349 و بعد)
59- (همان: صص335, 336, 344, 246)
60- ( همان: ص 337 و بعد)
61- (همان: صص341 و بعد, 350 و بعد)
62- (همان: ص341)
63- (همان: ص 353 و بعد)
64- (همان: ص354و بعد)
65- (همان: ص 343و بعد)
66- (همان: صص 40-338)
67- (همان: ص 348 و بعد)
68- (همان: ص349 و بعد)
69- (همان, ص 366)
70- (همان, ص 368)
71- [نک. عسقلان]
72- (محسن امین, با جزئیات زیاد, صص 4-390)
73- نک. اسماعیلیه، ام الکتاب.
74- (ابن رستم الطبری، ص 59)
75- (ابن رستم طبری، ص 78)
76- ( ابن شهرآشوب، ج 3، ص 229)
77- (ارط، ص 71، اش، صص209، 231، 237)
78- .(اش، صص 209، 239)
79- (ارط، ص79؛ اش، ص 228 و بعد؛ خبر مشابه: ارط، ص 73؛ اش، ص 213)
80- (ارط، ص 72؛ اش، ص 209، محسن ا.، ص 163)
81- .(محسن ا.، ص 163)
82- .(اش، ص 229)
83- (ارط، ص 49، اش، ص228 و بعد و غیره)
84- (ارط، ص 79)
85- (اش، ص 234 و بعد)
86- (بل، ص 661ر؛ هو، ص 251؛ اش، ص 212 و بعد، محسن .ا. صص 302و بعد، 305و بعد)
87- (بل، ص 660پ؛ محسن ا.،ص 303و بعد)
88- (بل،ص 667پ؛ اش، صص 212، 218، 238؛ محسن ا. ص 304و بعد)
89- (خبرهای مشابه، اش، ص 213 و جز آن)، (محسن ا. ،ص304)
90- (اش، صص 213، 236؛ اکث، ص 200 و بعد؛ محسن ا. ص 163)
91- (ارط، ص73؛ مف، ص 250 و بعد، اش ،ص 213؛ اکث، صص 199، 200 و بعد)
92- (نک. المتقی المتهدی، در کتابشناسی ذکر شده)، (اش، ص 219؛ اکث، صص 200، 201، محسن ا. ص 306 و بعد)
93- (اش،ص 238)
94- (محسن ا. ص 164 و بعد)
95- (اکث، ص 199)
96- (ط، ص 385)
97- (اش، ص 217 و بعد)
98- (ارط، ص 77 و بعد و جز آن)
99- (ط، ص 369؛ اش، ص 217 و بعد)
100- ( اش، صص 6-214؛ محسن ا. صص 51-348)
101- (اش، صص 215، 218)
102- (اش، ص 230)
103- (ارط، ص 77)
104- (اش، ص 210)
105- (اش ،ص 210 و بعد)
106- (ارط، صص 75، 77، 78)
107- (اش، ص 209)
108- (اش، ص 74 و قس. ص72)
109- (اش، ص 240)
110- (مف. ص251؛ اش ، ص 213)
111- (نک. مف. ص 251)
112- (ارط، ص 73، اش،ص 232)
113- نک.اش، ص 232.
114- (نک. برای مثال، مف.ص 198)
115- قس. مف. ص 199.
116- (اش، ص 237)
117- (اش، ص 238، قس، ص 234)
118- (نک. ابن خلدون، مقدمه، بولاق صص 1284، 177، 181، فصل فی ولایه العهد)
119- (نک. محسن الامین، ص 124 و بعد)
120- (نک. برای مثال، محسن الامین، صص 125-39، 152، 156 و بعد)
121- (نک. برای مثال، محسن الامین، صص 136، 152 و بعد)
122- (این نظر معاویه نیز بوده است: طبری، ج2، ص 197)