سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

امام چهارم، در مدت عمر شریف خویش، رنج و ناراحتی فراوانی را در زندگی متحمل گشت، به گونه ای که شنیدن آنها قلب هر مؤمنی را به درد می آورد، اوج این سختی و ناراحتی، در حادثه کربلای خونین بر قلب پاک و مطهّر حضرت وارد آمد. عمق مصیبت وارده بر ایشان، در حدّی است که بعد از شهادت سالار شهیدان، در طول 34 سال عمر با برکت خود، هر وقت از مصائب آن حادثه دلخراش یاد می کرد، اشک می ریخت. در روایتی آمده که: هرگاه غذایی نزد او می آوردند گریه می کرد، وقتی آبی برای ایشان می آوردند، اشک از دیدگان مبارک آن حضرت سرازیر می شد. 1در روایتی آمده است که: روزی یکی از غلامان حضرت، به خاطر شدّت گریه ایشان، گفت: آیا وقت آن نرسیده که گریه شما تمام شود؟! حضرت فرمود:وای بر تو! یعقوب دوازده پسر داشت و تنها یکی از آنها ناپدید شد، و در فراق او، آنقدر گریه کرد که چشمانش نابینا شد و از شدّت غم و اندوه، کمرش خم شد، با اینکه می دانست او زنده است، ولی من مشاهده کردم که پدرم و برادرانم و عموهایم و هفده نفر از خویشانم را در مقابل من کشتند و سر بریدند، پس چگونه نه ممکن است غم و اندوه من به پایان برسد؟! 2نکته قابل توجه در این باره آن است که: این اشکهای سوزان علاوه بر اینکه ریشه عاطفی داشته و برخاسته از قلب سوخته زین العابدین است، عاملی بسیار کارآمد و مؤثر در تحکیم اهداف حسینی و متزلزل ساختن کاخ ستمگری دستگاه بنی امیه است. زیرا این اشکهای سوزناک، در حقیقت اعلام برائتی است از جبهه ی باطل و طبلی طنین انداز است که بر حمایت از جبهه ی حق نواخته میشود.در واقع امام چهارم، با این گریه ها به جهانیان اعلام می دارد که حسین بن علی(علیه السلام) حق است و یزید و عمالش باطل. با این اشکهای پرسوز است که کاخ ستم به آتش کشیده شده و نابود می شود. این ناله ها است که یاد و خاطره کربلای خونین را همیشه در دلها زنده نگه می دارد. کربلایی که نام آن، تیری است دردناک بر قلب جنایتکران عالم که در اثر قساوت قلب و کوری چشم باطن از هر نوع ظلم و ستمی بر مردم بی پناه دنیا دریغ نمی ورزند.بنابراین می توان گفت: اشکهای مظلومانه امام چهارم، ضامن ماندگاری حادثه جانسوز کربلا است، که ما شیعیان نیز باید در زندگی به آن بزرگوار و سایر امامان عزیزمان (صلوات الله علیهم اجمعین) اقتدا نماییم و همواره آسمان دلمان را به وسیله باران اشکی که بر مظلومیّت حسین بن علی (علیه السلام) می ریزیم، بهاری نموده و به خانه قلب و جان خویش صفا و جلا بخشیم.

پی نوشت ها:

1- جلاءالعیون، علامه مجلسی، ص836

2- همان، ص837


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:55 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

طبق نقل شیخ مفید و شیخ طبرسی و سید ابن طاووس، آن امام همام در پانزدهم ماه جمادی الاوّل، سال سی و شش هجری قمری دیده به جهان گشود.مادر بزرگوار آن حضرت، طبق نقل شهور، شهربانو، دختر یزدجرد پسر شهریار، آخرین پادشاه ایران بوده است، که بعد از ولادت با سعادت امام سجاد (علیه السلام) از دنیای فانی به سرای باقی سفر نموده و روح پاکش به جوار رحمت الهی پیوست. از آن پس کنیز امام حسین (علیه السلام) امام سجاد (علیه السلام) را پرستاری می نمود و حضرت به او مادر می گفت.1نقل شده در زمان عمر، وقتی دختر یزدجرد (آخرین پادشاه ایران) را جز اسرا به مدینه آوردند، تمام دختران مدینه برای تماشای جمال او از خانه بیرون آمدند. سپس او را وارد مسجد مدینه کردند. وقتی عمر خواست روی او را ببیند، مانع شد و گفت: سیاه باد روز هرمز که تو دست به روی فرزند او دراز می کنی.عمر در جواب گفت: این گبرزاده به من دشنام می دهد، خواست او را آزار دهد که حضرت امیرالمؤمنین به عمر فرمود: ای عمر تو سخنی را که نفهمیدی چگونه دانستی که دشنام است؟! عمر دستور داد که در بین مردم ندا کنند که این دختر به فروش می رسد. امیرالمؤمنین فرمود: فروختن دختران پادشاهان جایز نیست ولکن به او بگو که خود یکی از مسلمانان را (به عنوان شوهر) اختیار کند و مهریه اش را از بیت المال او حساب کن. عمر قبول کرد و به آن دختر گفت: یکی از اهل مجلس را انتخاب کن. شهربانو جلو آمده و دستش را به سمت امام حسین (علیه السلام) دراز کرد.امیرالمؤمنین از شهربانو به زبان فارسی سؤال فرمود که نام تو چیست؟ گفت: جهان شاه، حضرت فرمود: من تو را شهربانو نام گذاشتم. او گفت: این نام خواهر من است. حضرت فرمود: راست گفتی. سپس حضرت به جناب امام حسین (علیه السلام) روی نمود و فرمود: این همسر با سعادت را به خوبی محافظت نما و به او احسان و نیکی کن که فرزندی از او متولد خواهد شد که بعد از تو، بهترین اهل روی زمین خواهد بود و او مادر اوصیاء و ذرّیه طیّبه من است.2بنابر نظر بیشتر مورخان، مادر امام سجاد(ع) دختر یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی است. اما در اسم و نحوه ازدواج این بانو با امام حسین(ع) ‌اختلاف بسیار است. چنان‌که برای وی تا چهارده 3 و حتی هفده اسم شمرده شده است. با تمام تلاش‌هایی  که بعضی از محققان و نویسندگان در این زمینه انجام داده‌اند، نظر دقیق وقانع‌ کننده‌ای در این باره ارائه نشده است.امیرالمؤمنین از شهربانو به زبان فارسی سؤال فرمود که نام تو چیست؟ گفت: جهان شاه، حضرت فرمود: من تو را شهربانو نام گذاشتم. او گفت: این نام خواهر من است. حضرت فرمود: راست گفتی. سپس حضرت به جناب امام حسین (علیه السلام) روی نمود و فرمود: این همسر با سعادت را به خوبی محافظت نما و به او احسان و نیکی کن که فرزندی از او متولد خواهد شد که بعد از تو، بهترین اهل روی زمین خواهد بود و او مادر اوصیاء و ذرّیه طیّبه من استباید توجه داشت که هر چند اصل ماجرا شهرت دارد و در کهن‌ترین متون تاریخی شیعه چون وقعة الصفین4، تاریخ یعقوبی5، الارشاد شیخ مفید6 و بصائر الدرجات 7 نقل شده است، اما اختلاف میان این روایات و عدم سازگاری پاره‌ای از آن‌ها با روایات فتوحات، آن قدر چشمگیر است که محققان معاصر، اصل داستان را مشکوک دانسته‌اند.8دلیل دیگری که اصل داستان را خدشه پذیر می‌کند سندی است که نشان می‌دهد تا آغاز سده دوم هجری، این شاهزاده ایرانی در خاندان هاشمی ناشناخته بوده است. این سند نامه منصور دوانیقی در پاسخ به محمدبن عبدالله (نفس زکیه) که خود را «مهدی امت» خوانده بود، می‌باشد که در ضمن آن می‌گوید: «پس از رحلت رسول خدا (ص) برتر از علی بن الحسین (ع) در خاندان شما متولد نشده؛ مادر او هم ام ولد (کنیز) بود.»9منصور، واژه «ام ولد» را برای تحقیر محمدبن عبدالله به کار برده است. این نامه نیم قرن پس از رحلت امام سجاد (ع) نوشته شده است که در آن زمان، بسیاری از هاشمیان زنده بوده‌اند. اگر داستان شهربانو واقعیت داشت منصور چنان تعبیری به کار نمی‌برد و اگر دروغ نوشته بود محمد با قاطعیت جواب می‌داد که مادر امام سجاد (ع) شاهزاده بوده است نه کنیز. 10نکته دیگر اینکه مورخان هنگام شرح جنگ‌های ایران و اعراب مسلمان، داستان عقب‌نشینی یزدگرد از نقطه‌ای به نقطه دیگر و در نهایت به مرو را به تفصیل نوشته‌اند. 11 او در این عقب‌نشینی‌ها نه تنها زنان، خویشاوندان و خزانه بلکه آشپزان و رامشگران و خدمه خود را همراه خود برده بود.12اما اخباری حاکی از این است که در جنگ مسلمانان با ایرانیان کنیزهائی در مدائن اسیر شدند و نیز در فتح خراسان و شرق ایران، دخترانی اسیر شدند که احتمال دارد امام حسین (ع) یکی از این زنان را به همسری گرفته و امام علی بن الحسین از او متولد شده باشد. 13روایاتی دیگری نیز در مورد شهربانو نقل کرده‌اند که بیشتر شبیه به افسانه است تا واقعیت تاریخی از قبیل اینکه گفته شده، آن بانو در کربلا حضور داشت، و یا اینکه از کربلا فرار کرد و به ایران آمد، یا غایب شدن او در کوه، آمدنش به ایران به دستور امام حسین (ع) جهت جمع‌آوری نیرو 14 و ... که می‌توان ساخته ذهن داستان نویسان و افسانه نویسان دانست.


منابع:

1) جلاء العیون، علّامه مجلسی، ص831

2) همان، ص832 و 833

3) شهیدی،سیدجعفر، زندگانی علی بن الحسین، تهران، دفتر نشر فرهنگ، 1365، صص 10 – 11.

4) منقری، نصربن مزاحم، وقعة الصفین، ترجمه پرویز اتابکی، ص 26.

5) یعقوبی، احمد، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 303.

6) شیخ مفید، الارشاد، قم، موسسه آل البیت، 1413 ه‍.ق ،ج 2، ص 137.

7) صفار قمی، محمدبن حسن، بصائر الدرجات، ص 335.

8) مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، قم، صدرا، 1370، ص 131.

9) طبری، محمدبن جریر، تاریخ طبری، ج 6، ص 198.

10) شهیدی پیشین، ص 24.

11) بلاذری، احمدبن یحیی، فتوح البلدان، ص 311.

12) همان، ص 262.

13) ر.ک شهیدی پیشین، صص 7 – 29

14) همان.


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:52 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

فیلتر شکن محرم صفر امام حسین شهدای کربلا حضرت ابوالفضل عباس علی اکبر عاشورا تاسوعا کربلا صفر بدون سانسور +18 افشاگری مذهبی افشا

امام سجاد (ع) با شش خلیفه معاصر بود که هیچ یک بااهل‏بیت (علیهم السلام) مهر نورزیدند . این خلفا عبارتند از :
1- یزید بن معاویه
2- عبدالله بن زبیر
3- معاویه‏بن یزید
4- مروان بن حکم
5- عبدالملک بن مروان
6- ولیدبن عبدالملک
امام سجاد (ع) پس از شهادت پدر ، درایام اسارت و در شرایط‏اختناق ، امامت را به عهده گرفت . این شرایط سخت تا پایان‏امامت وی ادامه یافت . مسعودی نوشته است : «قام ابومحمد علی‏بن الحسین (ع) بالامر مستخفیا علی تقیه شدیده فی زمان صعب .
»حضرت سجاد (ع) امامت را به صورت مخفی و با تقیه شدید و درزمانی دشوار عهده دار گردید .
در چنین مقطع زمانی ، آیا امام (ع) می‏توانست دست‏به‏مبارزات سیاسی و فعالیتهای گسترده فرهنگی و اجتماعی بزند ؟ به نظر می‏رسد پاسخ منفی است ; به دو دلیل :
1- جو اختناق و کنترل شدیدی که حکومتها پس از شهادت امام حسین(ع) به وجود آورده بودند ; این اختناق سبب شد مبارزات سیاسی‏یا مسلحانه نتیجه‏ای جز هدر رفتن نیروها نداشته باشد . چنان که‏مبارزات زمان آن حضرت تماما به شکست انجامید . برای درک این‏وضعیت اسفبار ، توجه به دو روایت زیر سودمند است :
الف) «سهل بن شعیب‏» ، یکی از بزرگان مصر ، می‏گوید :روزی به حضور علی بن الحسین (ع) رسیدم و گفتم : حال شماچگونه است ؟
فرمود : فکر نمی‏کردم شخصیت‏بزرگی از مصر مثل شما نداند که‏حال ما چگونه است ؟ اینک اگر وضع ما را نمی‏دانی ، برایت توضیح‏می‏دهم :
وضع ما ، در میان قوم خود ، مانند وضع بنی‏اسرائیل در میان‏فرعونیان است که پسرانشان را می‏کشتند و دخترانشان را زنده نگه‏می‏داشتند . امروز وضع ما چنان دشوار است که مردم با ناسزاگویی‏به بزرگ و سالار ما بر فراز منبرها ، به دشمنان ما تقرب می‏جویند.»
ب) زراره بن اوفی می‏گوید : دخلت علی علی ابن الحسین (ع) فقال : یازراره الناس فی‏زماننا علی ست طبقات : اسد و ذئب و ثعلب و کلب و خنزیر و شاه‏فاما الاسد فملوک الدنیا یحب کل واحد منهم ان یغلب و لا یغلب واما الذئب فتجارکم یذمو (ن) اذا اشتروا و یمدحو (ن) اذاباعوا و اما الثعلب فهولاءالذین یاکلون بادیانهم و لایکون فی‏قلوبهم ما یصفون بالسنتهم و اما الکلب یهر علی الناس بلسانه ویکرمه الناس من شر لسانه و اما الخنزیر فهولاءالمخنثون واءشباههم لایدعون الی فاحشه الا اءجابوا و اما الشاه بین اءسد وذئب و ثعلب و کلب و خنزیر .»
حضرت در این روایت ، حاکمان را به شیران درنده و مسلمانان رابه گوسفندان اسیر در چنگ درندگان ، تشبیه کرده است .
2- شرایط نا سالم فرهنگی آن روزگار; براثر فعالیتهای ناسالم‏حکومتهای وقت و انگیزه‏های مختلفی که در آن زمان وجود داشت‏مردم به طرف بی‏بندوباری سوق داده شدند و با چنین مردمی هرگزنمی‏شد کارهای بنیادی انجام داد مگر این که تحولی معنوی در آنان‏به وجود آید . در این موقعیت ، تمام تلاش حضرت سجاد (ع) این‏بود که شعله معنویت را روشن نگه دارد و این جز از راه دعاها ونیایشها و تذکارهای مقطعی حضرت به خوبی از عهده آن برآمد .
ممکن نبود .
در مورد رواج فرهنگ غلط بی‏بندوباری و فحشا در آن عصر ، یکی‏از محققان می‏نویسد : «در مدینه مجالس غنا و رقص برپا می‏شد و چه بسا زنان ومردان با یکدیگر بودند و هیچ پرده‏ای نیز در میان نبود .
(الشعر والغنافی المدینه و مکه ، ص 250) . . . عایشه دختر طلحه مجالس مختلط از مردان و زنان برپامی‏کرد و در آن مجالس با فخر و مباهات آواز می‏خواند .
(الاغانی ، ج 10 ، ص 57)
. . . مدینه پر از زنان آوازه‏خوان شده بود و آنها نقش فعالی‏در آموزش غنا به دختران و پسران و گسترش آوازه‏خوانی و اشاعه‏بی‏بندوباری و فساد داشتند . . . .»
در تاریخ الادب العربی ، ج 2 ، ص 347 چنین آمده است : «گویی این دو شهر بزرگ حجاز (مکه و مدینه) را برای‏خنیاگران ساخته بودند ، تا آنجا که نه تنها مردمان عادی ، بلکه‏فقیهان و زاهدان نیز به مجالس آنان می‏شتافتند .»
در این موقعیت ، امام سجاد (ع) برای تبیین معارف اسلام وبرپاداشتن شجره اسلام و زنده نگه داشتن مشعل معنویت ، از سلاح‏دعا استفاده کرد و بذر معنویت پاشید تا در موقعیت مناسب ثمردهد .
یکی از نویسندگان معاصر در باره صحیفه سجادیه که در بردارنده‏دعاهای امام (ع) است . می‏نویسد : «. . . صحیفه سجادیه اساس اندیشه انقلابی را تشکیل داده وامت اسلامی نیز نیاز به تکیه گاهی کامل و انقلابی داشته است .
نیاز امت در آن هنگام ، سخن و یا اشعار کینه برانگیز و عواطف‏لحظه‏ای و زودگذر نبود ، بلکه به یک نظریه کامل و انقلابی نیازداشته است . امام زین العابدین (ع) این نظریه را تنها درصحیفه سجادیه که چکیده اصول تربیتی امام (ع) است . تبیین‏نکرده ، بلکه خود امام زبور ناطق بوده است .»
این نویسنده در مورد تاثیر صحیفه سجادیه در هدایت انقلابیان‏و حرکتهای اسلامی می‏نویسد : «من گمان نمی‏کنم که پس از قرآن کتابی همچون صحیفه سجادیه‏باشد که این گونه قلب محرومان را تسلی بخشد و خون انقلاب را دررگهای مستضعفان به جوش آورد و دلهای مجاهدان را به درخشش خودروشن کند و هدایتگر انقلابیون در راه مبارزه باشد . . .»
عنوان صحیفه ، دعا و نیایش است ; اما از موضوعات مبارزاتی وسیاسی تهی نیست . موارد زیر بر درستی این سخن گواهی می‏دهد :

1) دعای چهل و هشتم صحیفه :

حضرت در این دعا به صراحت از مسایل زیر که جنبه سیاسی دارد یاد می‏کند :
الف) مقام خلافت مخصوص خلفا و اصفیای الهی است .
ب) مقام خلافت مورد یورش و غصب قرار گرفته است .
ج) احکام خدا تبدیل گشته و کتاب خدا مورد غفلت قرار گرفته‏است .
د) واجبات الهی تحریف شده است .
ه) سنت پیامبر (ص) متروک گشته است .
متن دعا چنین است : «. . . اللهم ان هذا المقام لخلفائک و اصفیائک و مواضع‏امنائک فی الدرجه‏الرفیعه التی خصصتهم بها قد ابتزوها و انت‏المقدر لذلک لایغالب امرک و لا یجاوز المحتوم من تدبیرک کیف شئت‏و انی شئت و لما انت اعلم به غیر متهم علی خلقک و لا لارادتک حتی‏عاد صفوتک و خلفاوک مغلوبین مقهورین مبتزین یرون حکمک مبدلا وکتابک منبوذا و فرائضک محرفه عن جهات اشراعک و سنن نبیک متروکه‏اللهم العن اعداءهم من الاولین و الاخرین و من رضی بفعالهم واشیاعهم و اتباعهم اللهم صل علی محمد و آل محمد انک حمید مجیدکصلواتک و برکاتک و تحیاتک علی اصفیائک ابراهیم و آل ابراهیم وعجل الفرج و الروح و النصره و التمکین و التاییدلهم . . .»

2) دعای چهل و هفتم :

درزمانی که اهل‏بیت (علیهم السلام) در فشار به سر می‏بردند وامیرمومنان (ع) بر فراز منبرها لعن می‏شد ، حضرت در دعای چهل‏و هفتم (دعای روز عرفه) به مسایل مهم زیر اشاره می‏کند :
الف) مقام امارت و رهبری از آن اهل‏بیت (علیهم السلام) است
ب) ائمه (علیهم السلام) از هر پلیدی پیراسته و شایسته‏وساطت‏بین خالق و خلق‏اند .
ج) دین به وسیله امام منصوب از سوی خداوند تقویت می‏شود .
د) خدا اطاعت از ائمه را واجب ساخته است .
فرازی از دعای عرفه آن حضرت چنین است : «رب صل علی اءطائب اهل بیته الذین اخترتهم لامرک و جعلتهم‏خزنه علمک و حفظه دینک و خلفائک فی‏ارضک و حججک علی عبادک وطهرتهم من الرجس و الدنس تطهیرا بارادتک و جعلتهم الوسیله الیک‏و المسلک الی خبتک . . .»
«. . . اللهم انک ایدت دینک فی کل اوان بامام اقمته علمالعبادک و منارا فی بلادک بعد ان وصلت‏حبله بحبلک و جعلته‏الذریعه الی رضوانک و افترضت طاعته و حذرت معصیته و امرت‏بامتثال اوامره . . . و اته من لدنک سلطانا نصیرا وافتح له‏فتحا یسیرا . . . .»

(3 دعای چهاردهم :

این دعا سراسر شکوه از ستمگران است که در نظر آن حضرت مصداقی‏جز حکام وقت ندارد .

4) دعای بیستم : (دعای مکارم الاخلاق)

حضرت در این دعا از خداوند می‏خواهد او را از سلطه ستمگران‏نجات بخشد و پیروزش سازد : «اللهم صل علی محمد و آل محمد و اجعلنی یدا علی من ظلمنی ولسانا علی من خاصمنی و ظفرا بمن عاندنی وهب لی مکرا علی من‏کایدنی و قدره علی من اضطهدنی . . .»

5) دعای چهل و نهم :

حضرت در این دعا از فراوانی دشمنانش و از برنامه‏های حساب شده‏آنان جهت آزار و حتی قتل امام به خدا شکوه می‏کند : «فکم من عدو انتضی علی سیف عداوته و شحذلی ظبه مدیته وارهف لی شباحده و داف‏لی قواتل سمومه و سدد نحوی صوائب سهامه ولم تنم عنی عین حراسته و اضمر ان یسومنی المکروه و یجر عنی‏زعاق مرارته فنظرت یا الهی . . . .»
بارخدایا ! چه بسا دشمنی که شمشیر عداوت آخت و بر من تاخت وبرای کشتن من خنجر خویش تیز کرد و با دم برنده آن آهنگ جان من‏نمود و زهر کشنده به آب من بیامیخت و خدنگ جان شکار خویش درکمان نهاد و مرا نشانه گرفت و چون پاسبانان همواره بیدار ،دیده از من برنمی‏گرفت و در دل داشت که مرا گزندی سخت رساند وشرنگ کینه خویش به کامم ریزد ; آنگاه ای خداوند من ! دیدی که ... .»


[ شنبه 90/9/12 ] [ 7:28 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

فیلتر شکن محرم صفر امام حسین شهدای کربلا حضرت ابوالفضل عباس علی اکبر عاشورا تاسوعا کربلا صفر بدون سانسور +18 افشاگری مذهبی افشا

آنچه در ادامه مى‏آید، خلاصه‏اى است از اثر با ارزش«پژوهشى در زندگى امام سجاد علیه السلام‏» نوشته حضرت آیت‏الله خامنه‏اى - مقام معظم رهبرى که به بررسی سیره امام سجاد (ع) می پردازد.
1 . بیان و نگارش سیره امام سجاد علیه السلام بسى دشوار است زیرا برخى از نویسندگان و مورخان، ذهن مردم را آشفته کرده و چنین القاء کرده‏اند که آن امام بزرگوار علیه السلام در گوشه‏اى نشست و به عبادت پرداخت و کارى به سیاست نداشت!
این مطلب از القاب و تعبیراتى که درباره آن بزرگ مرد الهى به کار مى‏برند، پیداست مثلا مى‏گویند «امام زین‏العابدین بیمار» در حالى که ایشان هم - مثل هر انسان دیگرى - چند روزى در مدت عمرش مریض شد و این بیمارى در محرم سال 61 هجرى واقع شد تا آن جناب در واقعه عاشورا وظیفه دفاع و جهاد نداشته باشد . با این تدبیر الهى، 34 یا 35 سال پس از شهادت امام حسین علیه السلام زنده ماند و سالم و پرنشاط مسئولیت امامت امت را برعهده گرفت و شیعه را در دشوارترین دوران هدایت کرد .
2 . سیره امام زین‏العابدین علیه السلام چیست؟ اگر حوادث جزئى زندگى ایشان را گردآورى کنیم آیا مى‏توانیم به سیره آن حضرت دست‏یابیم؟ نه! هرگز! سیره هرکسى به معناى واقعى کلمه آنگاه روشن مى‏شود که جهت‏گیرى کلى (استراتژى) او معلوم گردد . آن وقایع جزئى (تاکتیک‏ها) در پرتو جهت‏گیرى کلى (استراتژى) معنا پیدا مى‏کند و تحلیل مى‏شود . بدون شناخت آن جهت‏گیرى کلى، نه تنها سیره امام علیه السلام روشن نمى‏گردد بلکه حوادث جزئى نیز بى‏معنا یا داراى معناى نادرست مى‏شود .
3 . پس از صلح امام حسن مجتبى علیه السلام - که در سال چهلم هجرى اتفاق افتاد - برنامه همه امامان علیهم السلام فقط این نبود که احکام الهى را بیان کنند بلکه همگى در صدد بودند که مقدمات تشکیل حکومت اسلامى به شیوه تشیع علوى را فراهم کنند . این مطلب به روشنى در زندگى و سخنان امام مجتبى علیه السلام دیده مى‏شود . امام حسن علیه السلام پس از صلح با معاویه در پاسخ به معترضان مى‏فرمود: «و ان ادرى لعله فتنة لکم و متاع الى حین‏» (انبیاء/111) این به روشنى مى‏رساند که حضرت در انتظار آینده‏اى است و آن آینده، براندازى حکومت غیر اسلامى و ظالمانه و تاسیس حکومت اسلامى و عادلانه است; به این جهت‏به این افراد معترض مى‏فرماید: شما از فلسفه صلح خبر ندارید . چه مى‏دانید شاید مصلحتى در کار باشد . در آغاز صلح، دو نفر از سران شیعه (سلیمان بن صرد و مسیب بن نجیه) به همراه عده‏اى از مسلمین به حضور امام مجتبى علیه السلام رفتند و گفتند: ما نیروى زیادى از خراسان و عراق و ... داریم و حاضریم معاویه را تا شام تعقیب کنیم . حضرت آنان را در خلوت به حضور پذیرفت و با آنها گفتگو کرد . پس از آنکه بیرون آمدند، آرام شده بودند و نیروهایشان را رهاکردند و پاسخ روشنى نیز به همراهانشان ندادند . بنابر تحلیل دکتر طه حسین، در این دیدار; زیربناى تشکیلات عظیم شیعى به وجود آمد . هرچند زمینه مساعد نبود و مردم رشد چندانى نداشتند و تبلیغات دشمن بسیار بود اما امام مجتبى علیه السلام با تمام این اوصاف، در مدت ده سال به تعلیم و تربیت و پرورش نیروهاى انسانى همت گمارد و آن شیعیان با شهادت خود و با سخنان مخالفت‏آمیز خود، دستگاه معاویه را تضعیف کردند .
4 . پس از آن، نوبت‏به امام حسین علیه السلام رسید . آن بزرگوار هم روش امام مجتبى علیه السلام را تا ده سال ادامه داد تا آنکه معاویه مرد و شرایط تغییر کرد و واقعه عاشورا روى داد . نهضت‏حسینى علیه السلام قیامى بسیار مفید و سازنده آینده اسلام بود و هیچ راه درستى بجز آنکه امام حسین علیه السلام در آن اوضاع انجام داد، وجود نداشت . اما اگر آن شرایط پیش نیامده بود و امام حسین علیه السلام در آن واقعه شهید نمى‏شد، احتمال زیادى وجود داشت که حکومت اسلامى - شیعى تشکیل شود . به این معنى در روایتى اشاره شده است: ابوحمزه ثمالى - بنابر نقل کلینى در اصول کافى - مى‏گوید:
«سمعت اباجعفر علیه السلام یقول: یا ثابت ان‏الله تبارک و تعالى قد کان وقت هذا الامر فى السبعین فلما ان قتل الحسین صلوات الله علیه اشتد غضب الله تعالى على اهل الارض فاخره الى اربعین و مائة فحدثناکم فاضعتم الحدیث و کشفتم حجاب السر (قناع السر) و لم یجعل الله له به بعد ذلک وقتا عندنا «و یمحوالله مایشاء و یثبت و عنده ام الکتاب .» بعد ابوحمزه ثمالى مى‏گوید:
حدثت‏بذلک اباعبدالله علیه السلام فقال: کان کذلک .
در اغلب روایاتى که تعبیر «هذا الامر» آمده، مقصود حکومت و ولایت اهل‏بیت علیهم السلام است و در برخى موارد به معنى قیام است نه حکومت . در این روایت، منظور از «هذا الامر» ، تشکیل حکومت اسلامى امامان اطهار علیهم السلام است . خداى متعال براى حکومت اهل بیت علیهم السلام سال هفتاد هجرى را معین کرده بود اما وقتى امام حسین علیه السلام به شهادت رسید، خشم خدا بر اهل زمین شدید شد و آن تاریخ تا سال صد و چهل (هشت‏سال قبل از شهادت امام صادق علیه السلام) به تاخیر افتاد، و چون بنى عباس به خاطر دنیا و هواى نفس از هر شیوه‏اى بهره گرفته و زمینه لازم را از بین بردند، آن وقت موعود به تاخیر افتاد و دیگر وقتى تعیین نشد . این روایت را ابوحمزه ثمالى از امام باقر علیه السلام نقل کرده و امام صادق علیه السلام نیز آن را تایید کرده است .
5 . بنابر آنچه گذشت، هدف کلى و استراتژى امامان معصوم علیهم السلام تشکیل حکومت اسلامى به شیوه خاص اهل‏بیت علیهم السلام بود . بعد از شهادت سیدالشهداء علیه السلام امام زین‏العابدین علیه السلام نیز همین هدف و خط مشى کلى را ادامه دادند . تمام عملکرد امام سجاد در دوره امامتش (از عاشوراى سال 61 هجرى تا شهادت در سال 94 هجرى) باید بر اساس این خط کلى و اساسى تبیین و تحلیل و تفسیر شود . امام سجاد علیه السلام براى این هدف مقدس، یعنى تشکیل حکومت‏خدا بر روى زمین و عینیت‏بخشیدن به اسلام، بیش از سى سال، انواع تاکتیک‏ها و موضع‏گیریهاى گوناگون را به کار برد و با سیاست و درایت و شجاعت و دقت و لطافت، آگاهانه براى تامین آن هدف کلى کوشید .
6 . زندگى امام سجاد علیه السلام بعد از عاشورا را مى‏توان به دو بخش تقسیم کرد: اول) دوره حماسه ساز اسارت; دوم) دوره بعد از اسارت .
امام زین‏العابدین علیه السلام در دوره اول که دوره‏اى پرهیجان و عبرت‏انگیز بود، همانند قهرمانى بزرگ با گفتار و رفتارش حماسه آفرید و همچون یک انقلابى پرخروش، به دشمنان مقتدر خود، در برابر همه، پاسخ‏هاى دندان شکن و پرخاشگرانه داد . در کوفه در مقابل عبیدالله بن زیاد - آن وحشى خونخوارى که از شمشیرش خون مى‏ریخت و سرمست‏باده غرور بود - آنچنان سخن گفت که ابن زیاد دستور داد: او را بکشید! و اگر دفاع جانانه حضرت زینب علیها السلام نبود و اینکه باید اینها را به عنوان اسیر به شام مى‏بردند، به احتمال زیاد مرتکب قتل امام سجاد علیه السلام نیز مى‏شدند .
در بازار کوفه، همصدا و همزمان با عمه‏اش زینب و با خواهرش سکینه سخنرانى کرد و مردم را به هیجان آورد و حقایق را آشکار ساخت . در شام، چه در مجلس یزید و چه در مسجد، در برابر انبوه جمعیت جنایت‏هاى دستگاه حاکم و حقانیت اهل بیت علیهم السلام براى امامت و خلافت را روشن کرد و به مردم هشدار داد .
دوره دوم (دوره بعد از اسارت) که بسیار طولانى (بیش از سى سال) است، بناى امام سجاد علیه السلام بر تلاش‏هاى زیربنایى و ملایم و حساب شده و آرام بود . این پرسیدنى است که: چرا امام سجاد علیه السلام در دوره اول، آنقدر انقلابى و پرخاشگرانه ظاهر شد و در دوره دوم، نرم و آرام و ملایم و با تقیه؟
پاسخ آن است که: دوره بسیار کوتاه و سرنوشت‏ساز اول، فصلى استثنایى است که باید زمینه تلاش‏هاى آینده را براى حکومت الهى و اسلامى فراهم کند . در کوفه و شام امام سجاد علیه السلام باید آنچنان تند و برنده و تیز و صریح، مسائل را بیان کند که پیام اصلى «عاشورا» هرگز فراموش نشود و مردم بدانند که چرا امام حسین علیه السلام به شهادت رسید . نقش امام سجاد علیه السلام در این سفرها، نقش حضرت زینب علیها السلام بود; یعنى پیام رسانى انقلاب حسینى علیه السلام .
حضرت زینب علیها السلام، فاطمه صغرى علیها السلام، سکینه علیها السلام، و تک تک اسیران - هرکس به قدر توان خویش - پیام آور حماسه حسینى علیه السلام‏بودند .
دوره بلند و سرنوشت‏ساز دوم، هنگامى آغاز شد که امام سجاد علیه السلام در مدینه به عنوان شهروندى محترم مشغول زندگى شد و کارش را از خانه پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم و حرم او آغاز کرد .
7 . بعد از عاشورا، در سراسر جهان اسلام به خصوص در حجاز و عراق، حالت رعب و وحشتى میان شیعیان به وجود آمد زیرا احساس شد که حکومت‏یزید آماده است‏براى تحکیم حکومت‏خودش، حتى فرزند پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم را نیز بکشد . این رعب و هراس با وقوع چند حادثه دیگر از جمله واقعه حره کامل شد و اختناق شدیدى به وجود آمد . امام صادق علیه السلام فرمود: «ارتد الناس بعد الحسین علیه السلام الا ثلاث ثم ان الناس لحقوا و کثروا» ; مردم پس از امام حسین علیه السلام مرتد شدند مگر سه نفر، و در روایتى پنج نفر و در روایتى دیگر هفت نفر ذکر شده است . و سپس بعد از مدتى مردم به تدریج ملحق و زیاد شدند . ابو عمر مهدى از امام سجاد علیه السلام نقل مى‏کند که او فرمود: «ما بمکة والمدینة عشرون رجلا یحبنا; (1) در سراسر مکه و مدینه حتى بیست نفر نیست که دوستدار ما اهل بیت علیهم السلام باشد .» در این اوضاع، طرفداران ائمه اطهار علیهم السلام، پراکنده، مایوس و مرعوب بودند و امکان حرکت جمعى از دست رفته بود .
8 . تشکیلات پنهانى شیعه: بعد از شهادت امام حسین علیه السلام تا قبل از واقعه حره، هرچند مردم مرعوب شدند اما چنان نبود که به کلى نظام تشکیلات پیروان اهل بیت علیهم السلام به هم بریزد زیرا در تاریخ بعد از عاشورا، حرکاتى ثبت‏شده است که حاکى از وجود تشکیلات شیعه است . البته منظور از تشکیلات پنهانى شیعه، تشکیلات منسجم امروزى نیست‏بلکه مقصود پیوندهاى عمیق اعتقادى است که مردم را به یکدیگر مرتبط مى‏کرد و وادار به فداکارى مى‏نمود و به کارهاى پنهانى و زیرزمینى برمى‏انگیخت . بنابر نقل ابن اثیر در کتاب «الکامل فى التاریخ‏» در همان روزهایى که خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم در کوفه بودند، در یکى از شبها در محلى که آنها زندانى بودند، سنگى فرود آمد که نوشته‏اى به آن بسته بودند به این مضمون:
«حاکم کوفه شخصى را پیش یزید (در شام) فرستاده که درباره وضعیت و سرنوشت‏شما از او کسب تکلیف کند . اگر تا فردا شب (مثلا) صداى تکبیر شنیدید، بدانید که شما در همین جا کشته خواهید شد و اگر نشنیدید، بدانید که وضع بهتر خواهد شد .»
از این حکایت روشن مى‏شود که کسى از شیعه و دوستان اهل بیت علیهم السلام در دستگاه ابن زیاد حضور و نفوذ داشته و مى‏توانسته اطلاعاتى از زندان و سرنوشت زندانیان به دست آورد و اخبار را با صداى تکبیر به اهل‏بیت علیهم السلام برساند .
نمونه دیگر عبدالله بن عفیف ازدى است که نابینا بود و در همان مراحل اولیه ورود اسرا به کوفه، از خود عکس العمل نشان داد و به شهادت رسید . (2)
بنابر آنچه گذشت، مى‏توان نتیجه‏گیرى کرد که حدیث «ارتد الناس بعد الحسین علیه السلام الا ثلاث‏» مربوط به حوادثى است که بعد از شهادت امام حسین علیه السلام واقع شد و به کلى تشکیلات شیعه را ازهم پاشید و رعب و ترس را حاکم گرداند و منظور آن نیست که بلافاصله بعد از شهادت امام حسین علیه السلام ارتداد حاصل شد بلکه مربوط به حوادثى مثل حادثه عظیم و سهمگین «حره‏» است . زیرا شیعه بعد از شهادت امام حسین علیه السلام به کلى مرعوب و نا امید نشده بودند و در صدد برگرداندن انسجام قبلى خودشان بودند و به تعبیر طبرى «فلم یزل القوم فى جمع آلة الحرب و الاستعداد للقتال ...» و مؤلف کتاب «جهاد الشیعه‏» با آنکه شیعى نیست و درباره امام سجاد علیه السلام نظرات واقع بینانه‏اى ندارد اما این حقیقت را درک کرده و نوشته است: «گروه شیعیان پس از شهادت حسین علیه السلام مانند یک تشکیلات منظمى درآمدند که اعتقادات و روابط سیاسى، آنان را به یکدیگر پیوند مى‏داد و داراى اجتماعات و رهبرانى بودند و همچنین داراى نیروهاى نظامى بودند که جماعت توابین نخستین مظهر این تشکیلات هستند .»
9 . واقعه حره در سال 63 هجرى اتفاق افتاد . جریان به طور خلاصه این بود که در سال 62 هجرى جوان کم تجربه‏اى از بنى‏امیه، والى مدینه شد . او براى آنکه مردم انس و الفتى با یزید پیدا کنند و اختلافات کم شود، عده‏اى از اهل مدینه را، که غالبا از اراتمندان امام سجاد علیه السلام بودند، به شام فرستاد . آنان رفتند و چند روزى در آنجا مهمان شدند و برگشتند . وقتى به مدینه بازگشتند، به مردم گفتند: یزید چگونه مى‏تواند خلیفه باشد در حالى که اهل شرب خمر، بازى با سگ‏ها و انواع فسق و فجور است! بنابراین ما یزید را از خلافت‏خلع کردیم .
نتیجه، دقیقا برعکس نظر والى مدینه شد . و مردم مدینه بر علیه یزید قیام کردند . «عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه‏» یکى از شخصیت‏هاى موجه مدینه بود که در راس قیام برضد یزید قرار داشت .
یزید یکى از سرداران خونخوار بنى‏امیه به نام مسلم بن عقبه را براى سرکوبى قیام به مدینه فرستاد . به دستور این فرمانده جنایتکار، چند روز شهر مدینه در محاصره قرار گرفت و بعد لشکریان وارد شهر شدند و مردم را قتل عام کرده و از هیچ جنایتى خوددارى نکردند . آنقدر مسلم بن عقبه جنایت کرد که پس از آن، مسرف بن عقبه نامیده شد . این واقعه، آنقدر تلخ و فجیع بود که بزرگ‏ترین وسیله براى ارعاب دوستان و پیروان اهل بیت علیهم السلام گردید به خصوص از آن جهت که عده‏اى کشته و زخمى و عده‏اى گریخته و آواره شدند و جمعى از یاران خوب اهل بیت علیهم السلام مثل عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه به شهادت رسیدند .
حادثه دیگر که موجب شکست و تضعیف شدید شیعیان گردید، واقعه شهادت مختار در کوفه و تسلط عبدالملک بن مروان بود . عبدالملک بن مروان که یکى از مدبرترین خلفاى بنى‏امیه بود، همه جهان اسلام را با ارعاب و اختناق شدید تحت‏سلطه خود درآورد .
بعد از واقعه حره و شکست‏حرکت توابین در عراق و شهادت مختار و شهادت ابراهیم‏بن مالک اشتر نخعى و دیگر بزرگان شیعه، مدینه و کوفه - دو مرکز اصلى تشیع - خاموش شد و پیروان اهل بیت علیهم السلام در نهایت غربت و تنهایى باقى ماندند .
10 . اگر امام سجاد علیه السلام در آن شرایط قیام مسلحانه مى‏کرد و آشکارا با بنى‏امیه به مبارزه مى‏پرداخت، یقینا ریشه شیعه کنده مى‏شد و هیچ زمینه‏اى براى رشد مکتب اهل بیت علیهم السلام و دستگاه امامت و ولایت در دوران بعد باقى نمى‏ماند . به همین دلیل، امام سجاد علنا قیام مختار را تایید نکرد بلکه در بعضى روایات آمده که آن بزرگوار، نسبت‏به مختار بدگویى کرد تا رابطه‏اى بین آنها احساس نشود . البته اگر مختار پیروز مى‏شد، حکومت را به دست اهل بیت علیهم السلام مى‏داد، اما در صورت شکست، اگر بین امام سجاد علیه السلام و او رابطه واضحى وجود مى‏داشت، یقینا پیامد آن، امام سجاد علیه السلام و شیعیان مدینه را مى‏گرفت و ریشه تشیع قطع مى‏شد .
در واقعه حره نیز، روش حکیمانه امام سجاد علیه السلام باعث‏شد که بلا از سر ایشان دفع شود و محور اصلى شیعه باقى بماند . البته روایاتى که در برخى از کتب - از جمله بحارالانوار - هست و حاکى از اظهار تذلل حضرت سجاد علیه السلام در نزد مسلم بن عقبه است، قطعا کذب است زیرا اولا این روایات به هیچ سند صحیحى متکى نیست ثانیا روایات دیگرى وجود دارد که آنها را از جهت مضمون تکذیب مى‏کند . در هرحال شکى نیست که امام سجاد علیه السلام برخورد خصمانه‏اى با مسرف بن عقبه نکردند و گرنه حضرت به قتل مى‏رسید و خسارت، جبران‏ناپذیر بود .
11 . امام سجاد علیه السلام کنیزى داشت که او را آزاد کرد و بعد با او ازدواج نمود . عبدالملک بن مروان نامه‏اى به امام علیه السلام نوشت و حضرت را شماتت کرد . با این نامه مى‏خواست‏بفهماند که حتى از داخلى‏ترین کارهاى امام علیه السلام باخبر است و او را تحت کنترل دارد . امام سجاد علیه السلام در پاسخ نامه نوشتند که این کار هیچ اشکالى ندارد و رسول‏الله صلى الله علیه و آله وسلم نیز چنین عملى انجام داده‏اند و «فلا لؤم على امرى‏ء مسلم انما اللؤم لؤم الجاهلیة‏» یعنى هیچ پستى و خوارى براى مردم مسلمان نیست و پستى، همان خوارى و ذلت جاهلیت است . اشاره امام علیه السلام به جاهلیت و شرک پدران عبدالملک بود و اینکه رویه جاهلى در خود او وجود دارد .
وقتى نامه امام علیه السلام خوانده شد، پسر عبدالملک رو به پدرش کرد و گفت: اى امیرالمؤمنین! ببین على‏بن الحسین [(ع)] چه تفاخرى بر تو کرده است . یعنى در این نامه فهمانده که پدران من همه مؤمن، و پدران تو همه کافر و مشرک بودند . عبدالملک پاسخ داد: چیزى نگو! این زبان بنى‏هاشم است که صخره‏ها را مى‏شکافد .
12 . بدون شک، هدف نهایى امام سجاد علیه السلام ایجاد حکومت اسلامى بود . براى ایجاد حکومت اسلامى چند امر باید تامین مى‏شد:
1 . باید اندیشه درست اسلامى که امامان اطهار علیهم السلام حاملان واقعى آن هستند و مبنا و زیربناى حکومت اسلامى است، تدوین، تدریس و منتشر شود .
2 . آشناکردن مردم نسبت‏به حقانیت اهل بیت علیهم السلام و مصادیق راستین اولى الامر و خلفاءالله که حکومت اسلامى باید به وسیله آنان اقامه شود .
3 . باید تشکیلات منسجم و شایسته‏اى از شیعیان تشکیل شود تا زمینه تشکیل حکومت اسلامى فراهم شود .
همه موضع گیریها، روایات، موعظه‏ها، نامه‏ها و خلاصه تمامى عملکرد امام سجاد علیه السلام در طول زندگى براى تحقق این سه امر بود و این سه، براى آن بود که «حکومت اسلامى‏» ایجاد شود . البته امام سجاد علیه السلام در فکر آن نبودند که در زمان خودشان حکومت اسلامى ایجاد کنند زیرا امکان نداشت‏بلکه براى آینده تلاش مى‏کرد .
براى هرکدام از این سه امر، مشکلات فراوانى وجود داشت:
1 . اندیشه اصیل اسلامى تحریف شده و اندیشه جاهلى حاکم و غالب شده بود . 2 . تبلیغات اموى بر ضد اهل بیت علیهم السلام چنان گسترش یافته بود که مردم حتى در نمازها، به سب و لعن اهل بیت علیهم السلام مى‏پرداختند! 3 . تشکیلات شیعه بر اثر اختناق و ارعاب و فقر و فشار اقتصادى و فرهنگى و سیاسى، متلاشى شده، نیروهاى کادر شیعه به شهادت رسیده بودند .
13 . اظهارات و روایات صادر از ائمه علیهم السلام بهترین منبع و مدرک براى شناخت زندگى آنها است‏به شرط آنکه هدف و مقصد کلى و خط مشى اصلى آنها را بشناسیم . امام سجاد علیه السلام چون در دوران اختناق زندگى مى‏کردند و نمى‏توانستند مفاهیم مورد نظرشان را آشکار و صریح بیان کنند، از دو روش استفاده مى‏کردند:
1 . روش دعا که در صحیفه سجادیه متجلى است . 2 . روش موعظه که در غالب بیانات و روایات امام سجاد علیه السلام متبلور است . با این دو روش حکیمانه، ایدئولوژى و اندیشه‏هاى درست را به بهترین شکل منتقل مى‏کردند .
14 . صحیفه سجادیه مجموعه‏اى از ادعیه است درباره همه موضوعاتى که انسان در یک زندگى بیدار و هوشمندانه باید به آن توجه کند . امام علیه السلام به زبان «دعا» ، انگیزه‏هاى یک زندگى اسلامى را در ذهن مردم بیدار و زنده مى‏کند تا «اصلاح جامعه‏» آغاز گردد .


[ چهارشنبه 90/9/9 ] [ 3:46 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

* بعد سیاسى زندگى امام سجاد ()ع
برخى از مطالب امام سجاد علیه السلام در روش موعظه، خطاب به عموم مردم است و برخى دیگر خطاب به شیعه . در آنجا که مخاطب همه مردم هستند اولا غالبا به آیات قرآن استناد مى‏شود و ثانیا صریحا دستگاه حکومتى مورد عتاب و انتقاد قرار نمى‏گیرد و صرفا بیان اندیشه و ایدئولوژى اسلامى به صورت پند و نصیحت است . استناد به قرآن کریم از آن نظر ضرورى بود که عموم مردم، معرفت کافى نسبت‏به امام سجاد علیه السلام نداشتند و استدلال مى‏طلبیدند . پرهیز از انتقاد صریح نیز براى رعایت تقیه بود .
حضرت زین‏العابدین علیه السلام سخن را با لحن موعظه به این صورت آغاز مى‏کند که «ایها الناس اتقوا الله واعلموا انکم الیه راجعون; ... تقواى خدا را پیشه کنید و بدانید که به سوى خدا برمى‏گردید . الا و ان اول ما یسالانک عن ربک الذى کنت تعبده; بدان که وقتى نکیر و منکر به سراغ تو مى‏آیند اولین چیزى که آن دو مى‏پرسند، از خداى توست که او را عبادت مى‏کردى و عن نبیک الذى ارسل الیک; از پیامبرى که به سوى تو فرستاده شده، مى‏پرسند و عن دینک الذى کنت تدین به; و از دینت مى‏پرسند که به آن معتقد بودى و عن کتابک الذى کنت تتلوه; و از کتابت که آن را تلاوت مى‏کردى، مى‏پرسند .» و آنگاه امام سجاد علیه السلام مى‏رسد به نکته اصلى و محورى: «و عن امامک الذى کنت تتولا; (3) و از امامى که تو ولایت آن را دارى، مى‏پرسند .»
در زبان و بیان ائمه علیهم السلام مساله امامت‏یعنى مساله حکومت و فرقى بین مساله امامت و مساله ولایت نیست . امامى که در اینجا ذکر مى‏شود، یعنى جانشین پیامبر که هم متکفل ارشاد و هدایت دینى توست و هم متکفل هدایت و ارشاد امور زندگى در دنیا; امام یعنى رهبر جامعه . پس اطاعت از امام که واجب است، هم در امور دنیوى و هم در امور دینى واجب است .
امام سجاد علیه السلام وقتى مى‏فرماید: «از امامت از تو مى‏پرسند» ، یعنى به تو مى‏گویند که آیا امام درستى انتخاب کردى؟ و آن کسى که بر تو حکومت مى‏کند و رهبر جامعه است، آیا به راستى انتخاب کردى؟ آیا خدا به امامتش راضى است؟
با این روش آرام و موعظه‏آمیز، مردم را بیدار و حساس مى‏کند درباره مساله امامت، در حالى که بنى‏امیه اساسا میل نداشت که بحثى درباره امامت و حکومت‏شود .
دو نکته در موعظه‏هاى عمومى امام سجاد علیه السلام باید مورد توجه قرار گیرد:
یک: این بحثها صرف آموزش نیست‏بلکه بیشتر از آنکه تعلیم باشد، تذکر و یادآورى است زیرا در آن زمان انحراف و تحریف در اصول دین واقع نشده بود ولى مردم فراموش کرده بودند . زندگى مادى، توحید و نبوت و معاد را از یادشان برده بود .
دو: امام سجاد علیه السلام بر مساله امامت تاکید خاص دارد . بر اساس همان خط مشى کلى و هدف نهایى که قبلا ذکر شد (تشکیل حکومت اسلامى به روش اهل بیت علیهم السلام) امام سجاد علیه السلام در موعظه‏هاى عمومى خود نیز مساله ولایت و امامت و حکومت را یادآورى مى‏کرد البته به صورتى که حساسیت دشمن برانگیخته نشود و در عین حال، مردم متنبه شوند .
«موعظه‏هاى اختصاصى‏» امام سجاد علیه السلام آن مواعظى است که خطاب به شیعه صورت گرفته است و کاملا مشخص است که مخاطبان، از مخالفان دستگاه حاکم هستند . این موعظه‏هاى اختصاصى براى کادر سازى است تا در صورت ایجاد حکومت اسلامى، مسئولیت‏هاى مهم را برعهده بگیرند .
یک نمونه از این موعظه‏هاى اختصاصى در «تحف العقول‏» ذکر شده است; این موعظه چنین آغاز مى‏شود: کفانا الله و ایاکم کید الظالمین و بغى الحاسدین و بطش الظالمین ایها المؤمنون . خود این خطاب نشان مى‏دهد که امام و مخاطبان، در این جهت‏با هم شریکند که مورد خطر و تهدید دستگاه حاکم هستند . «لایفتننکم الطواغیت و اتباعهم من اهل الرغبة فى الدنیا المائلون الیها المفتونون بها المقبلون علیها ... و ان الامور الواردة علیکم فى کل یوم و لیلة من مظلمات الفتن و حوادث البدع و سنن الجور و بوائق الزمان و هیبة السلطان و وسوسة الشیطان لتشبط القلوب عن نیتها ...» (4) طاغوت‏ها و پیروان دنیاپرست آنها، شما را فریب ندهند . این حوادثى که در زندگى شب و روز براى شما - در دوران خفقان و مبارزه - پیش مى‏آید، دلها را از نیت و جهتى که دارند باز مى‏دارد و از آن انگیزه و نشاط لازم براى مبارزه مى‏کاهد . «و تذهبها عن موجودالهدى و معرفة اهل الحق و ایاکم و صحبة‏العاصین و معونة‏الظالمین‏» و هدایت موجود را از یاد مى‏برد و شناخت اهل حق را به فراموشى مى‏سپارد . سپس امام سجاد علیه السلام موعظه مى‏کند و هشدار مى‏دهد که از همنشینى با گنه‏کاران بپرهیزید و ظالمان را یارى مکنید . روشن است که امام علیه السلام عده‏اى از مؤمنین و هواداران را جمع کرده و دارد با روش موعظه، آنها را دلگرم و امیدوار مى‏کند و از نزدیک شدن به دستگاه ستمگر زمان (عبدالملک بن مروان) منع و نهى مى‏کند و آنها را شاداب و با طراوت و سرزنده نگه مى‏دارد براى روزى که وجودشان بتواند در راه حکومت اسلامى مؤثر واقع شود .
15 . امام سجاد علیه السلام با یادآورى تجربه‏هاى گذشته پیروان اهل بیت علیهم السلام (در قیام عاشورا، واقعه حره، شهادت حجربن عدى و رشید حجرى و . .). مى‏خواست‏شیعه را در مبارزه ثابت قدم‏تر گرداند: «فقد لعمرى استدبرتم من الامورالماضیة فى الایام الخالیة من الفتن المتراکمة والانهماک فیها ما تستدلون به على تجنب الغواة و ...» ; به جان خودم قسم! شما از جریان‏هاى گذشته در دوران‏هاى پیشین که پشت‏سر گذاشته‏اید، از فتنه‏هاى انباشته و متراکم و غرق شدن در این فتنه‏ها تجربه‏هایى را مى‏توانید از آن آزمایش‏ها استفاده کنید و بر اجتناب از گمراهان و اهل بدعت‏ها و مفسدین در زمین راه یابید .
امام سجاد علیه السلام در اینجا به صراحت، مساله امامت و ولایت را مطرح مى‏کند:
«فقدموا امرالله وطاعته و طاعة من اوجب الله طاعته و لا تقدموا الامور الواردة علیکم من طاعة الطواغیت و فتنة زهرة الدنیا بین یدى امرالله و طاعته و طاعة اولى الامر منکم‏» ; فرمان خدا و اطاعت او را مقدم بدارید و همچنین اطاعت کسى را که خدا، اطاعت او را واجب کرده است . اطاعت طاغوت‏ها - عبدالملک بن مروان‏ها - را بر اطاعت‏خدا و اطاعت رسول خدا و اطاعت اولوا الامر واقعى مقدم نکنید .
امام زین العابدین علیه السلام با این بیان، در حقیقت‏براى نظام حکومتى مورد نظر خود که حکومت علوى و الهى و اسلامى بود، تبلیغ و فرهنگ سازى مى‏کرد .
16 . رساله حقوق امام سجاد علیه السلام، نامه بسیار مفصلى است‏به اندازه یک کتاب که به یکى از دوستانشان نوشته‏اند و در آن حقوق افراد و اشخاص بر یکدیگر بیان شده است . در این رساله، علاوه بر حقوق الهى و اعضاء و جوارح و همسایه و خانواده، حقوق متقابل مردم و حاکم اسلامى نیز بدون ایجاد تنش و به صورت آرام و بدون ذکر مبارزه براى ایجاد حکومت اسلامى در آینده، بیان شده است .
در واقع این رساله براى آن تالیف شده است که اگر در آینده حکومت اسلامى مورد نظر امام سجاد علیه السلام تشکیل گردید، مناسبات و روابط و حقوق متقابل مردم و حاکم اسلامى، قبلا در ذهن مسلمانان شکل گرفته و معلوم شده باشد .
17 . عبدالملک بن مروان آنقدر تلاوت قرآن مى‏کرد که یکى از قاریان قرآن شناخته شده بود اما وقتى به او خبر دادند که به خلافت و حکومت رسیده، قرآن را بوسید و کنار گذاشت و گفت: «هذا فراق بینى و بینک‏» ! یعنى «دیدار به قیامت!» حقیقت هم همین بود، او دیگر به قرآن مراجعه نمى‏کرد و البته حفظ ظاهر را مى‏کرد و هرگز آشکارا با اندیشه‏هاى اسلامى مخالفت نمى‏کرد .
عبدالملک بن مروان براى حفظ ظاهر و توجیه ستمگرى‏ها و جنایت‏هایش نیاز به عالمان دربارى داشت . یکى از این عالمان دربارى، محمدبن شهاب زهرى است .
محمدبن شهاب زهرى در دستگاه حکومت قرب و منزلت‏بسیارى داشت‏به طورى که نوشته‏اند یک بار محمدبن شهاب وارد مسجدالحرام شد، هیات حاکمه آنقدر براى او تشریفات چیده بودند که عالمان و محدثان حاضر در مسجد همگى دچار شگفتى شدند . معمر مى‏گوید: ما خیال مى‏کردیم که از زهرى حدیث‏بسیارى نقل کرده‏ایم تا اینکه ولید (فرزند عبدالملک بن مروان) کشته شد پس دفترهاى زیادى را دیدیم که بر چارپایان حمل و از خزانه ولید خارج مى‏شد و مى‏گفتند که اینها دانش زهرى است . یعنى زهرى آنقدر کتاب و دفتر بنا به خواسته دستگاه دولت اموى، از حدیث پرکرده که براى حمل آن نیاز به چارپایان است . یکى از احادیث مجعول زهرى این است .
«ان الزهرى نسب الى رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم انه قال: لاتشدوا الرحال الا الى ثلاثة مساجد المسجدالحرام و مسجدالمدینة و المسجدالاقصى و ان الصخرة التى وضع رسول الله قدمه علیه تقوم مقام الکعبة‏» (5)
این حدیث مربوط به آن زمانى است که عبدالله بن زبیر، مسلط بر مکه بود و هروقت مردم مى‏خواستند به حج‏بروند، مجبور بودند در مکه چند روزى بمانند و این فرصت‏بسیار خوب براى عبدالله بن زبیر بود که علیه دشمنانش - از جمله عبدالملک‏بن مروان - تبلیغات کند . و چون عبدالملک مى‏خواست مردم تحت تاثیر این تبلیغات قرار نگیرند و به مکه نروند، بهترین راه را آن دید که حدیثى جعل شود که براساس آن، شرف و منزلت مسجدالاقصى به اندازه مکه و مدینه دانسته شود و حتى آن سنگى که در مسجدالاقصى است، به قدر کعبه شرف داشته باشد! در حالى که مى‏دانیم در فرهنگ اسلامى، هیچ نقطه‏اى از دنیا به اندازه «کعبه‏» شرافت ندارد و هیچ سنگى به منزلت و عظمت «حجرالاسود» نیست .
پس از آنکه محمد بن شهاب زهرى وابسته به دستگاه خلافت‏شد، حتى برضد امام سجاد علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام هم حدیث جعل مى‏کرد . از جمله در کتاب «اجوبة مسائل جار الله‏» ، اثر آیت الله سید عبدالحسین شرف‏الدین، دو حدیث مجعول از زهرى نقل و نقد شده که در یکى از آن دو، ادعا شده که نعوذ بالله، امیرالمؤمنین على علیه السلام جبرى بود! و در دیگرى حمزه سیدالشهداء شراب خوار معرفى شده است! روشن است که زهرى با این احادیث دروغین در صدد بود خاندان عصمت را تضعیف کرده و مسلمانى معمولى و بلکه پایین‏تر بشمارد . و به اصطلاح باید گفت این گونه احادیث مجعول براى ترور شخصیت فکرى، فرهنگى و معنوى اهل‏بیت علیهم السلام بود .
امام سجاد علیه السلام نامه‏اى کوبنده و آتشین دارد که در «تحف العقول‏» ذکر شده و در آن محمدبن شهاب زهرى و بدعت هایش مورد انتقاد شدید قرار گرفته است .
امام علیه السلام از جمله مى‏فرماید: «... احببت من حارب الله; کسى را به دوستى برگزیدى که محارب با خداست . انک اخذت ما لیس لک ممن اعطاک; چیزهایى را که به تو دادند و متعلق به تو نبود، از آنان گرفتى .»
«... اخف ما احتملت ان انست وحشة الظالم و سهلت له طریق الغى بدنوک منه حین دنوت و اجابتک له حین دعیت ... جعلوک قطبا اداروا بک رحى مظالمهم و جسرا یعبرون علیه الى بلایاهم و سلما الى ضلالتهم داعیا الى غیهم سالکا سبیلهم یدخلون بک الشک على العلماء و یقتادون بک قلوب الجهال الیهم ... ; بدان کمترین چیزى که برعهده گرفتى این است که وحشت‏ستمگران را تبدیل به راحتى و انس کردى و راه گمراهى را براى آنها هموار ساختى ... آیا چنین نبود که وقتى آنها ترا به خودشان نزدیک کردند، از تو محور و قطبى به وجود آوردند که آسیاى مظلمه‏هاى آنان بر آن قطب مى‏گردد و پلى را ایجاد کردند که از روى آن به سوى کارهاى خلافشان عبور مى‏کنند . آنها به واسطه تو در علما شک ایجاد مى‏کردند و دلهاى جاهلان را به سوى خودشان جذب نمودند .»
سپس امام سجاد علیه السلام مى‏فرماید: «نزدیک‏ترین وزراى آنها و نیرومندترین یارانشان به قدرى که تو «فساد» آنها را در چشم مردم «اصلاحات‏» جلوه دادى، نتوانستند به آنها کمک کنند!»
نکته پایانى:
على رغم آنکه امام سجاد علیه السلام در دوران امامت پربرکت‏خود - که 34 سال طول کشید - تعرض آشکارى به دستگاه خلافت نداشت ولى فعالیت‏هاى فرهنگى آن بزرگوار و تعلیم و تربیت عناصر مؤمن و مخلص، بنى‏امیه را نسبت‏به آن حضرت بدبین کرد به طورى که به آن امام علیه السلام تعرض هم کردند و دست کم یک بار آن حضرت را با غل و زنجیر از مدینه به شام بردند .
این غل و زنجیرى که نسبت‏به امام سجاد علیه السلام معروف است، به طور یقین معلوم نیست که در واقعه کربلا باشد اما در دوران امامت و از مدینه به شام، یقینى است . امام سجاد علیه السلام در موارد متعدد دیگرى مورد شکنجه و آزار مخالفان قرار گرفت و سرانجام در سال 96 هجرى در زمان خلافت ولید بن عبدالملک، به وسیله عمال خلافت، مسموم شد و به سعادت «شهادت‏» رسید .

پی‌نوشت‌ها:

1 . بحارالانوار، ج 46، ص 143 و شرح نهج‏البلاغه، ابن ابى‏الحدید، ج 4، ص 104 .
2 . ابن زیاد وارد مسجد شد، سپس بر بالاى منبر رفت و گفت: سپاس خداوندى را که حق و اهل حق را آشکار ساخت و امیرمؤمنان یزید و پیروانش را یارى کرد، و دروغگو پسر دروغگو و پیروانش را کشت .
عبدالله بن عفیف ازدى - که از شیعیان امیرمؤمنان على علیه السلام بود - برخاست و به او گفت: اى دشمن خدا! دروغگو، تو و پدرت هستى و آن کس که تو را فرمانروا کرده و پدرش . اى پسر مرجانه! فرزندان پیامبران را مى‏کشى و بالاى منبر به جاى راستگویان مى‏نشینى؟! ابن زیاد گفت: او را پیش من آورید، پاسبانان او را گرفتند . عبدالله بن عفیف، قبیله ازد را به یارى طلبید; هفت صد نفر از ایشان گرد آمدند و او را از دست پاسبانان گرفتند . ابن زیاد وقتى شب فرا رسید، مامورى فرستاد، وى عبدالله بن عفیف را از خانه‏اش بیرون کشید و گردنش را زد و در جایى به نام «سبخه‏» او را به دار آویخت . (ر . ک: الارشاد، شیخ المفید، ترجمه سید هاشم رسولى محلاتى، علمیه اسلامیه، تهران، ج 2، ص 121 و 122).
3 . این روایت در تحف العقول ذکر شده است . (ترجمه آیت‏الله احمد جنتى، ص 284) .
4 . همان، ص 288 - 290 .
5 . تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 8 .


[ چهارشنبه 90/9/9 ] [ 3:46 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

پاسخ این پرسش را از کلام حضرت آیت‌الله سبحانی(مد ظله العالی) می دهیم.
اهمیت نهضت امام حسین (ع)که به صورت یکی از شورانگیزترین حماسه‌های تاریخ بشریت درآمده، نه تنها از این نظر است که همه ساله نیرومندترین امواج احساسات میلیون‌ها انسان را برمی‌انگیزد و مراسمی پرشورتر از همة مراسم دیگر به وجود می‌آورد، بلکه اهمیت آن بیشتر بدین خاطر است که هیچ‌گونه محرّکی جز عواطف پاک دینی و انسانی ندارد. این تظاهرات پرشکوه که به خاطر بزرگ‌داشت این حادثة تاریخی انجام می‌گیرد و برخلاف دیگر تظاهرات، نیازمند هیچ‌گونه مقدمه‌چینی و فعالیت تبلیغاتی نیست، از این جهت در نوع خود بی‌نظیر است.
نکته‌ای که برای بسیاری از کسانی که از دور دستی بر آتش دارند هنوز به درستی روشن نشده و همچنان به صورت «معمّایی» در نظر آنها باقی مانده این است که، چرا این‌قدر به این حادثة تاریخی اهمیت داده می‌شود؟ چرا امروز که از حزب اموی و دار و دستة آنها اثری نیست و قهرمانان این حادثه می‌بایست فراموش شده باشند، این ماجرا رنگ ابدیّت به خود گرفته است؟ پاسخ این سؤال را باید در لابه‌لای انگیزه‌های اصلی این انقلاب جستجو کرد. تجزیه و تحلیل این مسئله برای کسانی که از تاریخ اسلام آگاهی دارند، پیچیده و دشوار نیست.
به بیان روشن‌تر، حادثة خونین کربلا نموداری از جنگ دو رقیب سیاسی بر سر به دست آوردن کرسی زمامداری یا بر سر املاک و سرزمین‌ها نبود. از طرفی، این حادثه معلول انفجار کینه‌های دو طایفة متخاصم بر سر امتیازات قبیله‌ای هم نیست، بلکه این حادثه صحنة روشنی از مبارزة دو مکتب فکری و عقیدتی است که آتش فروزان آن، در طول تاریخ پرماجرای بشریت، از دیرباز تاکنون هزگز خاموش نشده است. این مبارزه، ادامة مبارزة تمام پیامبران و مردان اصلاح‌طلب جهان، و به تعبیر دیگر دنبالة جنگ‌های خونین بدر و احزاب بود.
همه می‌دانیم هنگامی که پیامبر اسلام(ص) به عنوان رهبر انقلاب فکری و اجتماعی برای نجات بشریت از انواع بت‌پرستی و خرافات، و آزادی انسان‌ها از چنگال جهل و بیدادگری، قیام کرد و قشرهای ستمدیده و زجر کشیده را که مهم‌ترین عناصر انقلاب بودند به گرد خود جمع نمود، مخالفان این نهضت اصلاحی که در رأس آنها رباخواران مکّه بودند، صفوف خود را فشرده ساخته، برای خاموش کردن این ندا، تمام نیروهای خود را به کار انداختند، ابتکار این عملیات در دست حزب اموی و سرپرست آنها ابوسفیان بود. ولی سرانجام، در برابر عظمت و نفوذ خیره‌کنندة اسلام به زانو درآمده، به ناچار تسلیم شدند. بدیهی است از هم گسیختگی این حزب، به معنی ریشه‌کن شدن و نابودی کامل آنها نبود، بلکه نقطة عطفی در زندگی آنها محسوب می‌شد، یعنی فعالیت‌های ضدّ اسلامی صریح و آشکار خود را به فعالیت‌های پشت پرده و تدریجی تبدیل نمودند و در انتظار فرصت بودند.
پس از رحلت پیامبر اکرم(ص)، بنی‌امیه برای ایجاد یک جنبش ارتجاعی و سوق دادن مردم به دوران قبل از اسلام، می‌کوشیدند که در دستگاه رهبری اسلامی نفوذ پیدا کنند و هرقدر مسلمانان از زمان پیامبر فاصله می‌گرفتند، بنی‌امیه زمینه را مساعد‌تر می‌دیدند. برخی از «سنت‌های جاهلیت‌» که بنا بر علل گوناگون به دست غیر بنی‌امیه احیا شده بود، زمینه را برای یک «قیام جاهلی» آماده ساخته بود، از جمله اینکه:
1. مسئلة نژاد‌پرستی که اسلام روی آن خط قرمز کشیده بود، مجدداً به دست خلیفة دوم زنده شد و نژاد عرب بر موالی غیرعرب، آشکارا برتری یافت!
2. تبعیض‌های گوناگون که با روح اسلام ابداً سازگار نبود آشکار شد و بیت‌المال که در زمان پیامبر(ص) به طور مساوی در میان مسلمانان تقسیم می‌شد، به صورت دیگری درآمد. به عده‌ای امتیازات بی‌موردی داده شد و امتیازات طبقاتی مجدداً احیا گردید!
3. پست‌ها و مناصب که در زمان پیامبر(ص) بر اساس لیاقت و ارزش علمی و اخلاقی و معنوی به افراد داده می‌شد،‌ تحت تأثیر روابط خویشاوندی و فامیلی در میان اقوام و بستگان بعضی از خلفا تقسیم شد!
مقارن همین اوضاع و احوال، فرزند ابوسفیان ـ معاویه ـ پس از برادرش، به دستگاه حکومت اسلامی راه یافت و به زمامداری یکی از حساس‌ترین مناطق اسلامی ـ شام ـ رسید و از اینجا با همکاری باقیماندة احزاب جاهلیت، زمینه را برای قبضه کردن حکومت اسلام و احیای همه سنت‌های جاهلیت همواره ساخت. این موج به قدری شدید بود که پاک‌مردی مانند حضرت علی (ع)را در تمام دوران خلافت نیز به خود مشغول ساخت. چهرة این جنبش ضدّ اسلامی به قدری آشکار بود که رهبران آن نیز نمی‌توانستند آن را مکتوم دارند.
اگر ابوسفیان در آن جملة عجیب تاریخی خود، هنگام انتقال خلافت به بنی‌امیه و بنی‌مروان، با وقاحت تمام می‌گوید:‌ «هان ای بنی‌امیه، بکوشید و گوی زمامداری را از میدان بربایید و به یکدیگر پاس دهید؛ سوگند به آنچه من به آن سوگند یاد می‌کنم! بهشت و دوزخی در کار نیست».1 (یعنی قیام محمد یک جنبش سیاسی بوده است!) یا اگر معاویه هنگام تسلّط بر عراق در خطبة خود در کوفه می‌گوید:‌ «من برای این نیامده‌ام که شما نماز بخوانید و روزه بگیرید، من آمده‌ام تا بر شما حکومت کنم، هر کس با من مخالفت ورزد، او را نابود خواهم کرد!»2 و اگر یزید، هنگام مشاهدة سرهای آزادمردانی که در کربلا شربت شهادت نوشیدند، می‌گوید: «ای کاش نیاکان من که در میدان بدر کشته شدند، بودند و منظره انتقام گرفتن مرا از بنی‌هاشم مشاهده می‌کردند!».3 ... همة اینها شواهد گویایی بر ماهیت خیزش ننگین اموی بود که هر قدر پیشتر می‌رفت، بی‌پرده‌تر و حادتر می‌شد.
در این شرایط که امویان، جامعة اسلامی را به صورت خزنده به سوی جاهلیت سوق می‌دادند و خلیفة وقت، آشکارا هر نوع نزول وحی را بر پیامبر(ص) انکار می‌کرد، ارزیابی نهضت امام حسین(ع) سهل و آسان می‌باشد. اگر آن حضرت، با شهادت خود و یارانش این شجرة خبیثه را از بیخ بر نمی‌کند، از اسلام ناب محمدی(ص) جز نام و آیین محرّف چیزی باقی نمی‌ماند، و لذا وقتی امام حسین(ع) از بیعت مردم شام با یزید آگاه شد، فرمود: «فعلی الإسلام السّلام إذا قد بلیت الأمت براع مثل یزید؛4 پس از زمامداری یزید، باید فاتحة اسلام را خواند».
امام در این شرایط احساس کرد که باید سکوت را شکست و حالت بی‌تفاوتی را که بر جامعة آن روز حاکم بود در هم کوبید؛ چرا سکوت را نشکند؟ مگر می‌توانست در برابر این خطر بزرگ که اسلام عزیز را تهدید می‌کرد و در زمان یزید به اوج خود رسیده بود، سکوت کند و خاموش بنشیند؟ او در دامن انسان‌هایی پرورش‌ یافته بود که حفظ دین الهی نزد آنان از همه چیز عزیزتر بود، از این رو با یک فداکاری فوق‌العاده و از خودگذشتگی مطلق، سکوت مرگ‌باری را که بر جامعة اسلامی سایه افکنده بود، در هم شکست و چهرة شوم این نهضت جاهلی را از پشت پرده‌های تبلیغاتی بنی‌امیه آشکار ساخت و با خون پاک خود، سطور درخشانی بر پیشانی تاریخ اسلام نوشت که برای انقلاب‌های آینده حماسه‌‌ای جاوید و پرشور باشد.
آری حسین(ع) چنین کرد و رسالت بزرگ و تاریخی خود را در برابر اسلام انجام داد و مسیر تاریخ اسلام را اصلاح و روشن نمود، توطئه‌های ضدّ اسلامی حزب اموی را در هم کوبید و آخرین تلاش‌های ظالمانة آنها را خنثی ساخت. از این جهت، نهضت او، یک نهضت بی‌مثال گردید. راه و رسم امام حسین(ع) برای همگان، بهترین الگو است و برای صیانت آن هر سال باید مراسمی برپا کرد تا مکتب جهاد و شهادت در راه حق و مبارزه با ظلم و بیدادگری، زنده و پوینده بماند و اگر شیعیان در ایام شهادت آن حضرت جوش و خروش کوبنده‌ای از خود نشان می‌دهند،‌ می‌خواهند روح ظلم‌ستیزی و کفرستیزی را در کالبد مسلمانان بدمند.
تا اینجا با علل پیدایش نهضت حسینی آشنا شدیم، و اگر با نتایج و پیامدهای قیام عاشورا نیز آشنا شویم، به یقین اعتراف خواهیم کرد که هر چه در برپایی باشکوه مراسم عاشورای حسینی بکوشیم،‌ باز حقّ آن را ادا نکرده‌ایم.

پی‌نوشت‌ها:

1. ابی‌ عبدالبر در الاستیعاب در حاشیه الاصابـ[، ج4، ص 87، و شرح نهج‌البلاغه، ج 2، ص 45 و ج 15، ص 175.
2. صلح‌ الحسن(ع)، ص 285 به نقل از شرح نهج‌البلاغة ابن ابی‌الحدید، ج 4، ص 16.
3. تاریخ طبری، ج10، رویدادهای سال 284.
4. اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 18.


[ چهارشنبه 90/9/9 ] [ 12:40 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
<      1   2   3      
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????