سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

عوامل و ریشه های ماندگاری قیام کربلا در عصر حاضر

یکی از مسائل مهم در پایایی و مانایی قیام کربلا این است که بشناسیم و بیابیم که چه مؤلفه ای عامل خلوص، توانمندی و کارآمدی و ابدیت و جاودانگی نهضت کربلا در عصر جدید و در میان انسان معاصر و دنیای نوین خواهد شد.
به نظر می رسد غیر از احیای عوامل گذشته در یک نگاه کلی و کلان می توان عوامل ذیل را فهرست وار ذکر نمود:
1. تحلیل جامع و مانع یا منطقی از قیام کربلا، زمان و زمینه های نهضت حسینی علیه السلام و بیان آثار و لوازم احیاگرانه و سعادت بخش و عدالت آفرین و کرامت زای آن قیام الهی؛
2. بدعت زدایی و خرافه ستیزی از ساحت قیام کربلا و نهضت عاشورا به صورت عالمانه، واقع بینانه، دردمندانه و مخلصانه؛
3. احیای زیارت عاشورا بر محور معرفت و محبت صائب و صادق و به دور از تفرقه و تشتت افکنی در جامعه ی مسلمانان، خواندن توأم با تأنی و تأمل زیارت اربعین و مانند آن؛(1)
4. نشر کتب، مجلات و محصولات فرهنگی- هنری سازماندهی شده، عالمانه و با ادبیات نوآمد و جذاب و به دور از سطحی نگری، زواید و تحریفات لفظی و معنوی؛
5. مدیریت جامع فرهنگی در متن جامعه نسبت به « محرم و صفر» و منشورات علمی - فرهنگی به خصوص لغت نامه ها و دانشنامه هایی که نوشته و منتشر می شوند و همچنین واعظان، مبلّغان، مداحان، مرثیه سرایان، تعزیه خوانان و ...و حتی مجالس و محافل خانگی و شخصی که بایسته است مدیریت شوند.
در فرجام و انجام این مقاله، شایسته است به نکته ای محتوایی در « راز ماندگاری» و گسترش دائمی امواج نهضت کربلا اشارتی نماییم که راز اصلی در « محتوا و پیام»، شکل منطقی و مدیریت شده ی قیام کربلا و روح الهی- توحیدی داشتن و درد عدالت اجتماعی ورزیدن بود و این معنا عامل مهمی در برخورد امواج برگرفته از قیام کربلا با امواج فکری- سیاسی و اجتماعی رقیب در عرصه های عملی شده است و به تعبیر استاد شهید مطهری« امواج طبق خاصیت ذاتی خود، به محض پیدایش رو به وسعت و گسترش می نهند؛ متوالیاً بر وسعت دایره ی خویش می افزایند و فاصله ی محیط و مرکز را بیشتر می کنند و از طرف دیگر، به هر نسبت که بر وسعت دایره ی خود می افزایند، از قوت و شدت طول آنها کاسته می شود؛ تدریجاً ضعیف و ضعیف تر می گردند و طول شان کم و کمتر می شود تا آنکه به نیستی و نابودی- دست کم از نظر ما- می گرایند و به دنبال عدم می پیوندند.
برخورد امواج با یکدیگر سبب خنثی شدن موج ضعیف تر می گردد.
امواج قوی تر جلوی توسعه ی امواج ضعیف تر را می گیرند و آنها را به دیار نیستی می فرستند؛ از این رو برخورد با موانع و عوامل قوی تر عامل دیگری است برای نابود شدن امواج و حوادث و پدیده های جهان. حکماً این نوع از نیستی و نابودی را که در اثر برخورد با موانع است« موت اخترامی» و نوع اول را که از پایان یافتن نیروی بقا ناشی می شود، « موت طبیعی» می نامند... . آری برخی از امواج اجتماعی زنده اند؛ امواج زنده همان هاست که از جوهر حیات سرچشمه می گیرد؛ مسیرشان، مسیر حیات و جهت شان رقاء و تکامل است. پاره ای از نهضت های فکری، علمی، اخلاقی و هنری از آن جهت جاوید می مانند که خود زنده اند و از نیروی مرموز حیات بهره مندند...»(2).
نهضت کربلا یک نهضت دینی یک نهضت دینی و جنبش جامع اسلامی با دل مایه های توحیدی، عدالت خواهانه و با عناصری از عقلانیت و معرفت و عشق و محبت بود که در اثر درک و درد دینی و انجام رسالت الهی ظهور یافت و از محتوا و شاکله ای برخوردار بود که فطرت پذیر، عقل پسند، موقع شناسانه و دردمندانه با هدف احیای بینش و ارزش های اسلامی و اصلاح و بازسازی اندیشه و فضای اجتماعی امت اسلام صورت پذیرفت و لذا هرچه بر وسعت آن افزوده می شود، بر قوت و قدرت و طول آن نیز افزوده می گردد و جهان شمولی و جاودانگی اش بیشتر تضمین می شود، یعنی سرمایه ی اصلی مانایی قیام کربلا بیش از آنکه به « بیرون» قیام مربوط باشد، به « درون» آن برمی گردد و چون « انسان کامل» در حدوث و بقای آن نقش آفرین است و در پیدایی و پایایی آن ایفای رسالت کرده است و خون پاک و مقدسش را هدیه ی دوست و معبود نموده است، ضمانت استمرار و عامل بقاء مندی آن را امضا کرده است؛ لذا یک حادثه ی به ظاهر کوچک از حیث کمّی و ظاهری و از جهت کیفی و باطنی بسیار بزرگ وسیع بود؛ چه اینکه به فراخنای تاریخ نفوذ کرد و تا بیکرانه ها راه یافت و « مقدس» و « جاودانه» ماند و سرچشمه الهامات علمی و عملی شد؛ زیرا برای خدا و در راه خدا و با هدف گسترش « توحید» و اقامه ی « عدالت» به وجود آمد و از فلسفه ی بسیار روشن، فراگیر، عقلانی و دارای روح عاطفی، عاشقانه و بار معنایی و قدسی برخوردار است.
از دیگر سو، هرچه از عمر نهضت عاشورا می گذرد، کارآیی و کارآمدی آن از حیث آثار اجتماعی بیشتر می شود؛ البته به شرط اینکه زلال و خالص تفسیر و تبلیغ گردد؛ لذا « خون انسان کامل معصوم» ضامن پایایی و جاودانگی پیام و درس ها و عبرت های قیام انسان کامل شده است که برخی از پیام های معرفتی - رفتاری و یا بینشی و گرایشی آن عبارتند از:1. حق شناسی و حق گرایی؛ 2. عدالت خواهی و عدالت گستری؛ 3. کرامت شناسی و کرامت پذیری؛ 4. عزت مداری؛ 5. آزادگی و آزادی خواهی؛ 6. تکلیف شناسی و تکلیف محوری؛ 7. صبر و بصیرت در راه دینداری و ارزش مداری؛ 8. ولایت شناسی و ولایت پذیری؛ 9. توحید و خدا محوری در همه ی احوال؛ 10. اهل ایثار و نثار شدن؛ 11. اهل جهاد و شهادت بودن؛ 12. اهل هجرت آفاقی و انفسی گشتن؛ 13. محبت و عشق ورزی همراه با معرفت و عمل به انسان کامل و حجت الهی؛ 14. خلوص و صداقت ورزی؛ 15. آگاهی اجتماعی و بینش سیاسی همه جانبه و زمان آگاهی؛ 16. دشمن شناسی و دشمن گریزی؛ 17. رهایی از تعلقات دنیوی و تعینات نفسانی؛ 18. اطاعت پذیری و التزام به شریعت؛ 19. عبودیت پیشگی و تسلیم محض خداوند بودن؛ 20. خروج از گرداب تحجر و تحریف و جمود و سکون علمی و عملی و انحراف و التقاط اندیشی و ...(3).

نتیجه گیری

قیام کربلا از جامعیتی برخوردار است که می توان از آفاق گوناگون و مناظر مختلف به آن نگریست و آن را به تحلیل کشاند و چون چشمه ساری زلال و عمیق تمام نشدنی و نعمتی فزاینده است که به حقیقت مصداق « کوثر» است؛ کوثری که خدای سبحان به امام حسین علیه السلام بخشید و در قبال آن قربانی ها داد که « علی اکبرعلیه السلام» از زمره ی آنها بود و به تعبیری، مصداق این شعر است:
مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او به جای آورد
پی به این معنا که امام حسین علیه السلام پیر مغانی است که علی اکبرش را اسماعیل وار به میدان نبرد فرستاد و هدیه ی محبوب و تحفه ی دین و دینداری نمود (4) و این کوثری که در کربلا و در « صبح و عصر عاشورا» تولد و تکون یافت، در بستر زمان و گردش ایام تکامل و توسعه یافت و هر زمان و زمین و شهر و شبستان را به خود اختصاص داد تا « گفتمان عاشورایی» زنده و پاینده بماند و دکترین مهدویت نیز « قرار» گیرد؛ قیامی که اسرار جاودانگی و رازهای ماندگاری اش را می توان در نموداری که در ادامه می آید، تصویر کرد:

پی نوشت ها :

1. ر.ک به: شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی؛ ص 227-255. حماسه و عرفان؛ ص 310-318 و علامه محمدتقی جعفری؛ حادثه کربلا در مثنوی؛ گردآوری محمدرضا جوادی، ص 24-77.
2. مرتضی مطهری؛ مجموعه آثار؛ ج 16، ص 31-33.
3. ر.ک به: احمد خاتمی؛ رسالت خواص و عبرت های عاشورا و عبدالله جوادی آملی؛ بنیان مرصوص.
4. ر.ک به: علامه سیدمحمدحسین حسینی تهرانی؛ روح مجرد.


[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 4:56 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

محرم صفر امام حسین ابوالفضل عباس عاشورا کربلا بدون سانسور +18 فیلتر شکن هات

چکیده

حماسه ی عاشورا پس از قرن ها، همچنان بر تارک تاریخ می درخشد و جان تشنه ی انسان های حقیقت جو را سیراب می سازد. این تأثیرگذاری شگرف، نشان از ژرفا و ابعاد و زوایای پیدا و پنهان بسیار در این رویداد عظیم دارد. در این میان، بعد عاطفی و حماسی این حادثه بیشتر مورد توجه قرار گرفته، گرچه در کنار آن، رویکرد تحلیلی نیز به تدریج جای خود را در منظومه ی فکری اندیشمندان، مورخان و مصلحان باز کرده است که در آن، افزون بر چشم دل، با چشم عقل و خرد نیز به این واقعه نظاره می شود.
تحلیل عقلانی حادثه ی طفّ وقتی پذیرفتنی خواهد بود که بتوان میان عناصر و مؤلفه های گوناگون این رخداد سترگ، هماهنگی ایجاد کرد. و این مهم به ثمر نمی نشیند جز آنکه پیش از هر چیز، زمینه های کلامی و انگیزه های اعتقادی که امام را به سوی این حرکت سوق داد، مورد علاقه قرار گرفته و عناصر تاریخی، سیاسی و جامعه شناختی حادثه، در پرتو آن تحلیل شود.
این مقاله با رویکرد تحلیلی، به بیان دیدگاه های پنج گانه ی اندیشمندان شیعی در رویکرد کلامی به فلسفه ی قیام حسین بن علی(ع) پرداخته و با نقد و بررسی، به دیدگاه مختار خود می رسد.
کلید واژه ها: فلسفه ی قیام، رویکرد کلامی، فدیه، متکلمان شیعی، تحلیل عقلانی، احیای ارزش ها.

مقدمه

واقعه ی عاشورا، رویدادی است که تاریخ اسلام و بلکه بشریت، همانندی برای آن سراغ ندارد. فرهنگ عاشورا ابعاد مختلفی دارد و از جنبه های گوناگون قابل تحلیل و بررسی است. در میان ابعاد گسترده ی این رویداد بزرگ، به بُعد عاطفی آن بیش از ابعاد دیگر عنایت شده است؛ اما در کنار این برخورد، به تدریج رویکرد تحلیلی به این واقعه نیز شکل گرفته است که در آن، افزون بر چشم دل، با چشم عقل و خرد نیز به این واقعه نگاه می شود.
تحلیل عقلانی حادثه عاشورا هنگامی ارزشمند و ثمربخش است که بتوان بین عناصر و مؤلفه های گوناگون این رخداد، هماهنگی ایجاد کرد و با نگره ای جامع و کامل، برای آنها تبیینی معقول و پذیرفتنی ارائه نمود. این مهم وقتی ظهور می یابد که پیش از هر چیز، زمینه های کلامی و اعتقادی حرکت و قیام امام حسین(ع) به درستی مورد عنایت قرار گیرد، چرا که آن اصول و پیش فرض های کلامی، به مثابه ی زیرساخت آن تحلیل عقلانی، نقش مؤثری در بررسی عناصر تاریخی، سیاسی و جامعه شناسی واقعه ی طفّ برعهده دارد.
از آن جا که در این عرصه، رهیافت های گوناگون و متضاد و در برخی موارد، مناقشه انگیزی وجود دارد، پژوهش حاضر در پی آن است که با نگاهی توصیفی ــ انتقادی به بررسی این آرا پرداخته، و مبانی و جوانب نهفته ی شان را تا حدودی نمایان سازد. بدیهی است در این راستا، نگارنده صرفاً به بیان رویکردهای کلامی این حادثه می پردازد و از پرداختن به دیگر عناصر فکری صاحب نظران درباره ی هزینه های تاریخی، سیاسی و جامعه شناسی حادثه ی عاشورا می گذرد. به دیگر سخن، بحث حاضر در پی آن نیست که علل و عوامل وقوع این حادثه را که سرانجام به شهادت امام انجامید، بررسی کند، بلکه درصدد است از دیدگاه تحلیل گران، به بررسی انگیزه های اعتقادی و کلامی که امام را به این حرکت واداشته است، بپردازد.
نکته ی دیگر آنکه نقد و تحلیل مبانی کلامی یاد شده، نیازمند پژوهش های گسترده و عمیقی است که مجالی فراخ تر می طلبد؛ ولی از آن جا که نگارنده در این باره بی نظر نیست، به اختصار در هر مورد به داوری پرداخته است.
به اعتقاد نگارنده، پنج رهیافت کلامی مستقل و اصلی درباره ی واقعه ی عاشورا وجود دارد که در آثار مورخان، مقتل نویسان و تحلیل گران این واقعه به چشم می آید. در ادامه به بررسی و ارزیابی این دیدگاه ها خواهیم پرداخت.

دیدگاه اول: هدف قیام، تعبد به شهادت

براساس این برداشت، تعبد بر اجرای فرمان الاهی باعث شد تا امام از تسلیم و تعبد، پای در راه نهد و حرکت عاشورایی را آغاز کند. مشیت خدای تعالی بر این قرار گرفته است که حضرتش را در خون، غلتان، و خاندانش را اسیر دست دشمنان ببیند.(1) امام با آگاهی از این دستور، تمام هستی خویش را در طبق اخلاص نهاد و آن را بی چون و چرا تقدیم حضرت حق نمود. براساس این دیدگاه حرکت عاشورایی به دلیل آنکه سرانجامش در آغاز پیدا بود، در حوصله ی تدبیر و عقل نمی گنجد و راهی برای توجیه آن، جز تعبد نمی ماند.
می توان ادعا کرد که این دیدگاه، سنتی ترین دیدگاه درباره ی حادثه ی عاشورا است که از دیرباز مورد توجه بوده است. مرحوم کلینی در کتاب کافی حدیثی را با این مضمون نقل می کند امام حسین(ع) دستور محرمانه ی آسمانی داشت که برای کشته شدن حرکت کند.(2) با توجه به اینکه مرحوم کلینی در مقدمه ی کافی، تمام روایات کتاب را صحیح انگاشته است، استظهار می شود که ایشان به این دیدگاه گرایش داشته است.
سیدبن طاوس نیز در مقدمه ی لهوف پس از آنکه اخبار مربوط به شهادت امام را از پیش از واقعه ی کربلا می آورد، اشاره به اشکال کسانی می کند که نمی توانند شهادت را به مثابه ی یک سعادت درک کنند؛ کسانی که آن را تهلکه و خودکشی معنا کرده اند. وی در پاسخ به این اشکال، به روایتی از ابوایوب انصاری استناد می کند که آیه ی و لا تلقوا بأیدیکم إلی التَّهلکة را درست عکس این نظر تفسیر می کند.(3)
دربندی در اسرار الشهادة تصریح می کند که اگر امام مسلم را به کوفه می فرستند تا از مردم بیعت بگیرد و نیرو تهیه کند، برای این بوده است که این نیروهای چند هزار نفری نیز که مسلم تدارک می کند، در کربلا کشته شوند و به فیض شهادت برسند.(4)
یکی از نویسندگان معاصر نیز پس از آنکه فلسفه ی قیام را شهادت معرفی می کند،(5) در تأیید این برداشت، چنین می نویسد: «حسین(ع) می توانست پیروز شود، ولی پیروزی را کنار زد و شهادت را برگزید؛ چون پیروزی، درخشندگی شهادت را فاقد بود».(6)
به نظر می رسد برخی از روایات درباره ی حادثه ی عاشورا همچون تعبیر «إن الله شاء أن یراک قتیلاً»، صاحب نظران را بدین سو جهت داده است که امام و یارانش برای خودشان شهید شدند، یعنی چون به لحاظ معنوی، افرادی عالی مقام بودند و خداوند آنها را دوست می داشت، آنان را به سوی خود طلبید.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 4:49 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

دیدگاه دوم: شهادت امام حسین، فدیه ی گناهان امت

رویکرد اول، در چند سده ی اخیر گاه صبغه ای افراطی نیز به خود گرفته است. برخی از اندیشمندان و عالمان دینی بر آن رفتند که امام به استقبال شهادت رفت تا افزون بر قرب به درگاه حق و تعالی معنوی آن حضرت و یارانش، باعث شود که شیعیان گنهکار به واسطه ی عزاداری و گریه ی بر او، مورد مغفرت و رحمت ربوبی قرار گیرند و از وجود او در آخرت بهره برند.
مرحوم ملامهدی نراقی، به گونه ای بر این نظریه صحّه می گذارد. وی در ابتدای کتاب محرق القلوب که آن را در شرح مصایب امام حسین(ع) نگاشته است، می نویسد:
احادیث موثقی وارد است که حکایت دارد که اگر حضرت پیامبر(ص) می خواست فاجعه ی کربلا را از سر امام حسین(ع) برگرداند، می توانست، ولی این کار را به دلایلی که بعضی بر ما مکشوف است و بعضی را فقط خدا و رسول می دانند و عقل ما از درک آن ها عاجز است، به عمل درنیاوردند. قطعاً منافع شهادت لاتعد و لاتحصی است؛ از جمله حقانیت طریق آل محمد(ص) و بطلان طریقه ی مخالفانشان را مبرهن می دارد...دیگر آنکه بسا عاصی تبه روزگار که به سبب گریه ی بر او آمرزیده و رستگار می شوند و بسا مجرم خاکسار که به جهت زیارت آن برگزیده ی اخیار مستحق رحمت پروردگار می شوند.(1) وی در عبارتی دیگر، به نظریه ی فدیه تصریح می کند. بنگرید:
امام حسین(ع) چون طالب اعلی مراتب سعادت بود و طالب مجاهده و ریاضتی بود در راه خدا که قابلیت داشته باشد که رفع ناخوش ها و آثار بد از جمیع نفوس متحده به او، یعنی نفوس شیعیان و دوستان او کند و سبب تواند شد از برای رسیدن به شفاعت کبری که مقتضی استخلاص همه ی محبان و موالیان باشد...لذا به شهادت راضی شد تا این مرتبه از برای او باشد و بدون شهادت، وصول به این مرتبه ممکن نبود...به این سبب هم حضرت پیغمبر(ص) از خدا سؤال نکرد که آن بلا را از او رفع کند.(2)
این گونه نظرها که از سویی، صبغه ای خردگریز ــ اگر نگوییم خردستیز ــ دارند و از سوی دیگر، به هیچ عنصر سیاسی در حادثه ی عاشورا ملتزم نیستند، راه را برای رواج یک برداشت صوفیانه و نه سیاسی از واقعه ی عاشورا فراهم ساخت و در اینجاست که امامان، هویتی غیرسیاسی می یابند. دقیقاً در همین راستاست که واعظ مشهوری هم چون ملاحسین کاشفی سبزواری دست به نگارش روضة الشهداء می زند؛ کتابی که مبنای روضه خوانی در دوره ی صفویه و پس از آن می گردد.(3)
براساس این برداشت نیز همچون دیدگاه اول، حادثه ی عاشورا واقعه ای براساس تکلیف شخصی و دستور خصوصی می گردد که گرچه منزلت امام از لحاظ معنوی بسیار رفعت می یابد، اما به همان میزان، بعد سیاسی قضیه محدود می شود. بسیاری از نواندیشان دینی در چند دهه ی اخیر، با تشبیه این رهیافت به آموزه ی فدیه در مسیحیت، آن را انحرافی در اندیشه ی شیعی دانسته اند و در خصوص آثار زیان بار آن هشدار داده اند.(4)
ما در نقد این نظر فقط به نقل عبارتی از شهید مطهری بسنده می کنیم:
امام کشته شد تا گناهان امت بخشیده شود! بدون شک این یک فکر مسیحی است که در میان ما نیز رایج شده است. این فکر است که امام حسین(ع) را به کلی نسخ می کند و او را به صورت سنگر گنهکاران درمی آورد؛ قیام او را کفاره ی عمل بد دیگران قرار می دهد... چیزی که هست فرق ما با مسیحیان است که می گوییم یک بهانه ای لازم است؛ به قدر بال مگسی اشک بریزد و همان کافی است که جواب دروغ گویی ها، خیانت ها، ظلم ها، و آدم کشی ها بشود... مکتب امام حسین(ع) به جای این که مکتب احیای احکام دین باشد... مکتب ابن زیادسازی و یزیدسازی شد.(5)
در حقیقت، این برداشت افزون بر بستر کلامی یاد شده، با نظر به قرائتی مخدوش از بحث شفاعت، قوت بیشتری گرفت که خوشبختانه در سایه ی تنویر و تبیین اسلام شناسان و نواندیشان متعهد، این دیدگاه تا حدود زیادی به محاق رفته است.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 4:48 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

دیدگاه چهارم: فلسفه ی قیام، فقط احیای حکومت اسلامی

براساس این نگرش که از آن به «نگره ی انقلابی به حادثه ی کربلا» نیز می توان تعبیر کرد، امام در قیام خود، تنها یک هدف را دنبال می کرد و آن عبارت بود از براندازی حکومت طاغوت و تشکیل حکومت دینی براساس سنت محمدی(ص) و علوی(ع). در این دیدگاه، روند مسایل، حوادث و رفتارهای امام کاملاً بشری انگاشته می شود و در تبیین انگیزه ی کلامی و اعتقادی امام نیز بر همان اساس مشی می گردد. امام حرکتی انقلابی را بر ضد ظلم و باطل، و به قصد استیلا بر حکومت آغاز کرد و از ابتدا تا انتهای نهضت، تنها همین امر، محور و خط مشی رفتار و گفتار امام بوده است. طرف داران این نظر می کوشند تا ثابت کنند که حرکت امام پیش از برخورد با سپاه ابن سعد، براساس گمان امام به پیروزی بوده است و از آنجا که این گمان مستند به امارات و شواهد فراوان بود، بنابراین، قیام امام برای رسیدن به حق خود، نه تنها امری عقلایی است، بلکه انجام آن بر امام واجب است. از این نقطه نظر، اوضاع و شرایط تاریخی در زمان حکومت یزید، مانند تشکیل نیروهای داوطلب در کوفه و بیعت آنان با مسلم بن عقیل، ضعف حکومت نوپای یزید، آمادگی افکار عمومی و شایستگی امام برای حکومت، به صورت کامل برای شروع نهضت آماده بود و در این موقعیت، احتمال پیروزی بیش از پنجاه درصد بوده است. این تحلیل بسیار تلاش می کند تا با بحث های تاریخی و جامعه شناسانه ضریب امکان براندازی خلافت اموی را در درجه ای بالا نشان دهد تا در این راستا، نظریه ی انقلاب که توفیق آن در گرو این امکان است، اثبات شود.
این دیدگاه، در میان عالمان دینی همانند رویکرد اول، سابقه ای دیرین دارد. شاید بتوان ادعا کرد که نخستین کسی که این نظریه را به شکل منطقی و منسجم بیان داشت، سید مرتضی است که در کتاب تنزیه الانبیاء آن را نگاشته است.(1) پس از وی، مرحوم شیخ طوسی نیز همین نظر را پسندیده و به آن ملتزم شده است.(2) آنچه میان این دو عالم بزرگ تمایز می نهد، تفاوت رأی آنها درباره ی علم امام است. شیخ طوسی در این باره که آیا جایز است امام(ع)، دانسته خود را به کشتن دهد، اظهار تردید می کند، ولکن مرحوم سید مرتضی بر آن می رود که جایز نیست امام(ع) دانسته به سوی قتلگاه خویش رود.(3) بدیهی است که دست کم به اعتقاد سید مرتضی، امام(ع) از پایان کار خویش در این قیام آگاهی نداشته است. از برخی عبارات شیخ مفید هم برمی آید که وی مؤید همین نظر است. بنگرید: «اینکه گفته اند: امام حسین(ع) می دانست اهل کوفه یاریش نمی کنند و در این سفر کشته می شوند، ما این مطلب را تصدیق نمی کنیم؛ زیرا هیچ دلیل عقلی و نقلی بر آن نداریم...»(4) وی همچنین تصریح می کند که اجماع شیعه بر آن است که امام(ع) تنها، عالم به احکام است و درباره ی وقایع آینده، علم تفصیلی ندارد.(5)
گویا این دیدگاه تا چندین قرن، مورد پذیرش عالمان دینی بوده است؛ ولی در نهایت، در سایه ی رویکرد اول قرار گرفته و به محاق می رود تا اینکه در عصر حاضر، توسط صالحی نجف آبادی و با نگارش کتاب شهید جاوید جان تازه ای می گیرد و در فضای خاص اجتماعی و سیاسی پیش از انقلاب، جایگاهی خاص می یابد. البته در صورتی می توانیم صالحی را احیاگر این دیدگاه در دوران معاصر بدانیم که به حوزه ی فکری شیعه بسنده کنیم؛ وگرنه در میان اندیشمندان اهل سنت، نویسندگانی گوی سبقت را در این زمینه ربوده اند. از اوایل قرن حاضر و به دنبال حرکت های اصلاحگرانه و تجدد خواهانه جمال الدین اسدآبادی و محمد عبده، بسیاری از کلیشه ها در انیدشه ی اسلامی مورد تجدید نظر قرار گرفت و در محافل علمی اهل سنت به بحث و بررسی نهاده شد که معنا و ماهیت قیام حسینی نیز از آن جمله بود. شاید بتوان ادعا کرد که نخستین نویسنده ی اهل سنت که در عصر حاضر با تفسیرهای سنتی قیام امام حسین(ع) درافتاد، ابراهیم عبدالقادر مازنی مصری بود که تصویری انقلابی از آن نهضت ارائه کرد و بدین وسیله، انتقادات کسانی همچون ابن عربی(6) و خطیب(7) را به قیام امام که می کوشند آن را بی اعتبار جلوه دهند و دامن یزید را از پلیدی ها بشویند و او را در قتل حسین(ع) بر حق بدانند، به چالش خواند.(8)
پس از او، عباس محمود عقاد در کتاب ابوالشهداء با الهام از مازنی، با مورخانی همچون ابن خلدون که با نگاهی کاسب کارانه امام حسین(ع) را سرزنش می کرد که قدرت جسمانی یا جنگی خود را پیش از اقدام به قیام، درست ارزیابی نکرده بود،(9) به مخالفت برمی خیزد.(10) البته این دو نویسنده، هیچ یک بحث احیای حکومت اسلامی را به گونه ای که در تبیین دیدگاه چهارم آوردیم، طرح نمی کنند. در این زمینه باید از محمد کامل البناء نیز یاد کرد که در مقاله ای به دفع این تهمت از امام حسین(ع) که در فتح باب دشمنی با یزید، بی تأمل و بی محابا رفتار کرد، همت گماشت. برای اثبات این نکته، وی تأکید زیادی بر احتیاط های امام پیش از فرستادن مسلم به کوفه می کند.(11) در این نقطه است که البناء به دیدگاه چهارم بسیار نزدیک می شود؛ اما وی در ادامه ی تحلیل خود، برخلاف بسیاری از نویسندگان سنی به این نکته اذعان می کند که امام از همان آغاز از پایان کار خود مطلع بود و بدین سان، خود را از طرف داران دیدگاه یاد شده متمایز می سازد. به هر تقدیر، این تحلیل گران سنی تحقیق خود را با رویکرد انتقادی به متون دینی همراه نساخته اند؛ کاری که آقای صالحی با دقت و جدیّت به آن اهتمام می ورزد. وی پیرو علمای شیعی یاد شده و البته با تفصیل بیشتر و منقّح تر، بر آن می رود که امام به زمان و مکان شهادت خویش علم تفصیلی نداشته و بنابراین، از ابتدا به قصد منزل گزیدن در کربلا و شهادت در آنجا حرکت نکرده است. وی با نقد برخی از منابع تاریخی و روایی، و با تأکید و تکیه بر این اصل که باید رفتار سیاسی و اجتماعی ائمه براساس مجاری طبیعی و عقلانی امور تبیین و تفسیر شود،(12) مسئله ی اعزام مسلم بن عقیل به کوفه از جانب امام، حرکت امام به اتکای گزارش مسلم در آمادگی کوفیان و فرازهایی از گفت و گوهای امام با اطرافیان که بیانگر عزم او به سفر به کوفه است را شواهدی تاریخی بر درستی دیدگاه کلامی خود در انکار علم تفصیلی امام به زمان و مکان شهادت خویش، می داند.(13)
صالحی با این نظر می خواهد برداشت دو گروه را رد کند. نخست آن دسته از منتقدان سنی نظیر الخطیب، طنطاوی و نجار که همچون ابن عربی قیام امام را امری نسنجیده و درافتادن با حکومت مشروع وقت می شمارند؛ دیگر آن دسته از نویسندگان شیعی که معتقدند اعمال امام حسین(ع) که طبق اراده الاهی مقدر شده و براساس علم انحصاری امام به وی رسیده است، نه کاملاً قابل فهم است و نه می باید الگوی رفتار سیاسی مردم قرار بگیرد.(14) البته بیشترین بخش کتاب وی به رد تخطئه ی این نظر اختصاص دارد. صالحی در این عقیده که امام از سرنوشت خود خبر داشته، چون و چرا کرده و آن را سنگ بنای پژوهش خود قرار می دهد.(15) این جرأت و جسارت صالحی در سنت شکنی، گرچه فی نفسه شایسته ستایش است، متأسفانه مناقشات و جدل های بسیار در جامعه مذهبی ایران به وجود آورد.(16) ادعای گزافی نیست اگر بگوییم کتاب شهید جاوید بحث انگیزترین کتاب دینی در تاریخ معاصر ایران است که مناقشه درباره آن، از محافل علمی و حوزوی به بالای منابر و به سطح جامعه نیز کشانده شد. در رد این کتاب، در حدود بیست و سه نقد به صورت مستقل و یا ضمنی نوشته شده است.(17)

نقد و نظر

در این بخش تلاش می کنیم با نقد برخی از مؤلفه های این دیدگاه، نقاط قوت و ضعف آن را نمایان سازیم.
1.طرف داران نظر چهارم برای اثبات نظر خود، مسیر نااستواری را پیموده اند. اشتباه آنان این است که برای توفیق این نظریه از مسیر انکار علم تفصیلی امام به طور عام و یا علم ایشان به سرانجام حرکت عاشورایی گذر می کنند. ما معتقدیم که حتی اگر امام از راه علم غیب از عاقبت کار آگاهی داشته باشد، این علم باطنی برای وی تکلیف نمی آورد. پیامبران و امامان، مکلف به ظاهر بوده و وظایف اجتماعی خود را براساس تکلیف ظاهری انجام می دادند. از این رو، حتی اگر فرض کنیم که هدف امام سرنگونی حکومت اموی و تأسیس دولت جدیدی به رهبری خودش بود، براساس ظاهر این هدف، معقول و مقبول است. شایسته است به عبارتی از علامه مجلسی در این باره اشاره کنیم:
باید که ایشان(انبیاء و امامان) به علم واقع مکلف نباشند و تکالیف ظاهر، با سایر ناس شریک باشند، چنانچه ایشان در باب طهارت و نجاست اشیا، و ایمان و کفر عباد به ظاهر مکلف بودند و اگر به علم واقع مکلف می بودند، بایست که با هیچ کس معاشرت نکنند و همه چیز را نجس بدانند و حکم به کفر اکثر عالم بکنند، و اگر چنین می بود، حضرت رسول(ص) دختر به عثمان نمی داد و عایشه و حفصه را به حباله ی خود درنمی آورد. پس حضرت امام حسین(ع) به حسب ظاهر مکلف بود که با وجود اعوان و انصار با منافقان و کفار جهاد کند و با وجود بیعت زیاده از بیست هزار کس و وصول زیاده از دوازده هزار نامه از کوفیان بی وفا، اگر تقاعد می ورزید و اجابت ایشان نمی نمود، ایشان را به ظاهر بر حضرت حجت بود و حجت الاهی برایشان تمام نمی شد.(18)
گویا این مطلب برای مدافعان این نظریه پذیرفتنی نیست که امام، هم می دانست پیش از رسیدن به کوفه، در کربلا به شهادت می رسد و هم در همان حال تصمیم داشت در کوفه تشکیل حکومت بدهد. آنها این را یک تناقض آشکار می دانند؛(19) در حالی که با توضیح پیش گفته، این تناقض به خوبی برطرف می شود.
2.گرچه نظریه ی چهارم راهکار نادرستی را برای اثبات دنبال کرده است، ولی برخورد افراطی برخی از مخالفان آن در تأکید بیش از حدّ بر علم تفصیلی امام به همه ی جزئیات و حوادث نیز نادرست است.(20)
ما به نظرات شیخ مفید، شیخ طوسی و سید مرتضی در این باره اشاره کردیم. از عبارات آن بزرگان چنین استنتاج می شود که نه تنها چنین برداشتی از علم امام، اجماعی نیست؛ بلکه کاملاً مطلب برعکس است. آنچه تأسف برانگیز است، این واقعیت است که موج مخالفتی که با شهید جاوید شد، عمدتاً معطوف به همین مؤلفه است و لبّ نظریه ی نویسنده، در این میان تحت الشعاع قرار گرفته است.
3.برخی از نویسندگان در رد دیدگاه چهارم بسیار کوشیده اند تا نشان دهند که امام از شهادت خود در کربلا آگاه بود.(21) از آن سو، صالحی هم در تمام آنها خدشه و شبهه ی سندی و یا دلالی نموده است.(22) به اعتقاد نگارنده، در چگونگی علم امام هرگونه رأی و نظری باشد، در خصوص امام حسین(ع) با توجه به پیشگویی های رسول اکرم(ص) و علی(ع) درباره ی شهادت او،(23) و ظواهر و قراین موجود، علم عادی امام به شهادت و عاقبت کار تعلق می گیرد و دست کم به آن ظن پیدا می شود؛ از این رو است که ناصحان و عقلای قوم، بارها امام را از ادامه ی مسیر برحذر می دارند. البته آقای صالحی مدعی است که این پیشگویی ها صرفاً برای امام علم اجمالی می آورد، اما اینکه در همین سفر آنها ظهور می یابند، روشن نبوده است.(24) ولی ما معتقدیم که قراین موجود نشان می داد که آن پیشگویی ها مربوط به پایان همین حرکت بوده است؛ به ویژه پس از آنکه خبر شهادت مسلم به امام(ع) می رسد که به خوبی نشانگر اوضاع نامساعد کوفه بود. آقای صالحی در این باره می گوید که حضرت پس از مشورت با اصحاب با توجه به سلب مصونیت از امام در مکه و مدینه، بدین نتیجه رسید که هنوز می توان به کوفه امیدوار بود. این در حالی است که حتی سلف او، یعنی سید مرتضی با اذعان به نامساعد بودن اوضاع کوفه در این مرحله، علت بازنگشتن امام را، امتناع بنی عقیل از این امر می داند.(25) البته ناگفته نماند که برخی از انتقادهای دیگری که در این راستا به این نظریه می شود، چندان استوار نمی نمایند؛ مانند اینکه اگر امام برای تشکیل حکومت می رفت، چرا فرزندان و عشیره ی خود را در این سفر پر پیچ و خم به همراه می برد؟(26) پاسخ صالحی به این اشکال، به نظر قانع کننده می رسد. وی می گوید که چون مدت سفر امام به مکه، از پیش معلوم نبود و احتمال به درازا کشیدن سفر وجود داشت و از سوی دیگر، امام اطمینانی به امنیت خاندانش در مکه یا مدینه نداشت؛ بنابراین، خانواده ی خویش را در هر دو مرحله ی سفر یعنی از مدینه به مکه و از مکه به سوی کوفه، همراه خویش ساخت.(27)
4.نکته ی عجیبی که در عبارات شهید جاوید به چشم می آید، نفی و انکار پیامدهای رسواگرانه ی شهادت امام است. در حقیقت، نویسنده ی محترم آن می کوشد که با انکار نتایج و آثاری که می توان بر شهادت امام بار کرد، این دیدگاه را که امام به قصد شهادت برای بیداری امت اسلامی حرکت کرد، به چالش بکشد. وی در این راستا، شهادت امام را برای اسلام زیان بار توصیف می کند.(28) این در حالی است که آثار و برکات عظیم شهادت امام و پیام های آموزنده ی علمی و عملی آن، به هیچ نحو انکارپذیر نیست و حتی خود آقای صالحی نیز در جای دیگر به آن اعتراف می کند.(29) روشن نیست که چه بعدی دارد که حضرت با عنایت بر آن آثار، شهادت خود را زمینه ساز آن اهداف عالی قرار داده باشند. چنین به نظر می رسد که آقای صالحی به دنبال سیاسی کردن نهضت حسینی بوده است که فی نفسه اندیشه ای وزین است؛ ولی در این رهیافت، به ورطه ی افراط غلتیده و تنها این رویکرد سیاسی را پسندیده که امام تنها و تنها، برای احیای حکومت قیام کرده است. اشتباه ایشان آن است که تنها رویکرد سیاسی به حادثه ی عاشورا را همین می داند و بس، و در این راستا به مخالفت با پاره ای از بدیهیات می پردازد. سخن ما این است که می توان از این منظر سیاسی به حادثه ی عاشورا نگریست که امام با علم به شهادت و با استقبال از آن، هدفی سیاسی را دنبال می کرد که احیای اسلام و سرنگویی طاغوت بوده است. این اندیشه ای است که بسیاری از دانشمندان، نواندیشان و حتی نویسندگان غیرمذهبی را به خود جلب کرده است.(30) ما در بخش بعد به این دیدگاه خواهیم پرداخت.
5.در هر صورت، نباید از این واقعیت چشم پوشی کرد که دیدگاه یاد شده به طور عام و کتاب شهید جاوید به طور خاص، جنبه ی مهمی را دربرابر برداشت های افراطی صوفیانه گشود و نهضت حسینی را الگوساز و نسخه ای قابل اجرا در تمام دوران ها معرفی کرد. سخن مرحوم دکتر حمید عنایت در این باره شنیدنی است:
چنان که به آسانی مشهود است، هدف اصلی شهید جاوید، سیاسی کردن جنبه ای از امام شناسی شیعه است که تا ایام اخیر کلاً با تعابیر عرفانی، شاعرانه برگزار می شد. نتیجه ی این کار، پیدایش گرایش محتاطانه، ولی رو به افزایش در میان شیعیان مبارز بود که با واقعه ی کربلا بسان فاجعه ای اساساً انسانی برخورد کنند و به تبع آن، عمل قهرمانی امام حسین(ع) را واقعه ای بی همتا و تقلیدناپذیر در تاریخ تلقی نکنند و آن را فراتر از حد موجودات انسانی ندانند.(31)
اما نکته ی قابل توجه این است که برای درس آموزی از این نهضت و تحلیل ماهیت الگوپذیر آن، چشم پوشی از جنبه ی الاهی و ماورای طبیعی آن ضرورتی ندارد و چنین نیست که نتوان از قیام امام، درس و الگویی گرفت، مگر آنکه آن را به صورت کامل و صد در صد در قالب و چهارچوبی طبیعی تحلیل کرد. لغزش امثال آقای صالحی دقیقاً از همین جا آغاز می شود. وی می کوشد که این حادثه را فقط از مجرای طبیعی و روال عادی آن تبیین کند و (در خوش بینانه ترین نگاه) علم امام را مسکوت نهاده و آن را در تحلیل دخالت ندهد. اما سخن بر سر این است که چگونه می توان درباره ی چنین حوادثی که صبغه ی الاهی و معنوی خاصی دارد، به تحقیق و پژوهش پرداخت، ولی به وحدت و یک پارچگی موضوع مورد تحقیق و درهم تنیدگی شئون آن(شئون طبیعی و ماوراء طبیعی) و تأثیر متقابل این شئون در یکدیگر، بی توجه بود؟(32)
از این رو، بدیهی است که توجه به جنبه ی ماورایی نهضت عاشورا لازمه ی یک نگرش جامع و واقع گراست و حفظ این جنبه، لزوماً به معنای غیرقابل فهم کردن نهضت عاشورا نیست؛ در نتیجه، باید گفت که دیدگاه مورد بحث، از ارائه ی دیدگاه و نگره ای جامع به واقعیت حادثه ی کربلا، ناتوان است.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 4:47 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

محرم صفر امام حسین ابوالفضل عباس عاشورا کربلا بدون سانسور +18 فیلتر شکن هات

مقدمه

حادثه عاشورا، بی شک از عظیم ترین رخدادهایی بود که در تاریخ بشری موجی عظیم پدید آورد و مسلمانان و غیرمسلمانان را با ارزش های متعالی و مفهوم حیات هدفدار آشنا ساخت و انگیزه های مبارزه برای حفظ کرامت انسان و نفی سلطه ی ستم را در انسان ها ایجاد یا تقویت نمود. هر اندازه که مسلمانان و انسان های حق طلب با درس های نهفته در آن حرکت خونین و عمیق آشناتر شده، از آن بهره برده اند، به همان میزان عزتمند و بزرگوار زیسته و پایه های حکومت طاغوت ها را لرزانده اند. درس هایی که از عاشورا
می توان گرفت، در سخنان امام حسین و یارانش، عملکرد و روحیات آنان، تأثیر آن واقعه در فکر و زندگی مسلمانان و ماندگاری آن حماسه و آثارش در طول زمان نهفته است و کسی که به دقت در مجموعه این واقعه بنگرد، با این درس ها آشنا می شود.
با نگاه جستجوگرانه از صفحات رنگین محرم و عاشورای خونین حسین تا سال 1341 و 1342 و عاشورای آن سال که به قیام 15 خرداد ماه منتهی شد و در نهایت 22 بهمن ماه سال 1357 که پرچم تشنه ی اسلام سیراب از اتحاد و دفاع و شهادت شد، رد پای حسین را می یابیم که آکنده از بوی احیای اسلام است و راهبری راستین چون خمینی را که مفهوم زیبای ثقلین محمد را دریافته و تنهای تنها، برای اسلامی که اسیر و زخمی دست های آلوده بیگانه و آشناهای اسیر هواهای نفسانی، قدم در جای پای حسین می نهد و تنها با شعار « واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا»(1)تاریخ را می شکافد و اندیشه والای فدا شدن برای اسلام را می افرازد... .
با نگاهی که به انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی بنیانگذار این تحول بزرگ و شخصیت معنوی ایشان و با نگاهی به اندیشه و راه کسانی که در پی اعتلای پرچم مقدس اسلام زندگی باقی را برگزیدند و چه آنهایی که لذت اسارت را خداوند روزی ایشان قرار داد تا مفهوم آزادی واقعی را دریابند و چه آنهایی که سوداگران برتری بودند و با خدای خویش معامله کردند و از نعمت های بزرگ خداوندی، نعمت سلامتی خویش را هدیه پیشگاه اسلام و قرآن نمودند، می شود فهمید تأثیر سیره و سنت نبوی در اندیشه و افکار این پیروان واقعی چه بوده است.
از انقلاب بزرگ حسین تا انقلاب حسینی خمینی... از اندیشه ی حسین- این هدیه آسمانی زمین خلیل الهی- که خلیل الله اسماعیل ها را به قربانگاه برد بی رمی، حتی یک جمر، تا اندیشه خمینی فرزانه- مردی که در تار و پود وجودش جز آیه آیه قرآن چیزی نهفته نبود- قرن ها فاصله است و چه نزدیک به هم و هم معنی و هم هدف... دو فریاد، دو فریاد هم ریشه در قرآن و برخاسته از وسعت اندیشه هایی خالص و پاک و عقبایی...
در این مقاله به برخی از مشخصات حماسه حسینی به صورت گذرا اشاره می شود و تأثیر آن در انقلاب اسلامی ایران تحلیل و مورد بررسی قرار می گیرد. امید است گامی هرچند کوچک در راستای گسترش و تبلیغ تفکر عاشورایی حضرت اباعبدالله الحسین باشد.

1. اصلاح طلبی و ظلم ستیزی

نهضت عاشورا به لحاظ ماهیت اسلام خواهی، اصلاح طلبی و ظلم ستیزی اش، همواره الهام بخش انقلابیون و حرکت های اصلاحی بوده است. انقلاب اسلامی ایران نیز از آن سرچشمه سیراب شد و از محتوای عاشورا الهام گرفت، این الهام گیری هم از سوی رهبر انقلاب بود و هم از ناحیه مردم؛ چه اینکه شرایط سیاسی و اجتماعی ایران قبل از انقلاب، شبیه دوران بنی امیه بود. فساد و ظلم حاکمیت داشت. اسلام در حال نابودی بود. تبلیغات ضد اسلامی در اختیار طاغوت بود. ابتذال فرهنگی و غربزدگی، معروف شدن منکر، منکر شدن معروف، به زندان افتادن آزادمردان، حیف و میل بیت المال در راه عیاشی های طاغوت، همه، شرایطی را به وجود آورده بود که اصلاحی عمیق می طلبید تا زور به عنوان عامل استقرار حکومت نفی شود و معیارها و هنجارها حاکم گردد.
امام امت، با الهام از عاشورا، روح حماسه و غیرت دینی را در مردم دمید و آنها را به حکومت اسلامی و حاکمیت ارزش های قرآنی فراخواند. مفاسد رژیم طاغوت را برشمرد و در دوران تبعید هم از این راه دست بر نداشت. مردم، مبارزات خود را علیه یزید زمانه می دانستند و از تبیین مفاسد معاویه، یزید، ابن زیاد و ... ذهن ها به مفاسد و مظالم طاغوتیان منتقل می شد. مجالس محرم، منبرها، وعظ ها، نوحه ها رنگ و حال و هوای سیاسی و انقلابی گرفت؛ حتی شعارهای مردم در راهپیمایی های ضد طاغوتی، پیوند انقلاب و عاشورا را می رساند( رهبر ما خمینیه، نهضت ما حسینیه). عاشورا محور بسیج مردم و شورگستری علیه طاغوت شد. عنصر شهادت به مبارزه مردم جان و روح بخشید.
خانواده ها شهدای خود را به فرمان حسین زمان و محشور با شهدای کربلا می دانستند. امام امت در سخنرانی هایش و نیز در مصاحبه ها، مشروعیت حکومت شاه را زیر سؤال برد و خواستار تشکیل حکومت اسلامی بود. آنگونه که سیدالشهدا نیز با امتناع از بیعت، خلافت یزید را نامشروع و غاصبانه دانست.
نگرش سیاسی به حادثه ی کربلا و درس آموزی از قیام عاشورا، سرلوحه دعوت امام خمینی و همفکران او بود و اعلام اینکه همه جا کربلا و هر روز عاشوراست، تأکیدی بر این برداشت بود. قتل عام 15 خرداد، گرچه به ظاهر سرکوب نهضت امام بود، اما خون های شهدا و افشاگری ها و مبارزات بعدی، اذهان را برای یک انقلاب آماده ساخت. عاشورای حسینی هم در ظاهر، با شهادت امام و یارانش به پایان رسید؛ ولی همان حادثه، بذر تحرک ها و بیدارگری های عظیمی را افشاند و به بار نشست.امام امت، با توجه به قدرت جذب، الهام، سازماندهی و شورآفرینی کربلا و عزاداری های ایام محرم و
دسته های عزاداری، این سنت دیرین را به شدت حمایت کرد.
همچنان که خطابه امام خمینی در 15 خرداد(12محرم) آغاز این نهضت بود، راهپیمایی های تاسوعا و عاشورا نیز در آخرین سال حکومت رژیم پهلوی، ضربه ی نهایی را بر آن زد. امام تأکید داشت روحانیون و خطبا، حد اعلای بهره را از منابر حسینی در ماه محرم و صفر ببرند؛ چه اینکه بهره هایی که عاشورای حسینی را به پیروزی انقلاب رساند، فراوان بود.
به تعبیر امام امت:« اگر قیام حضرت سیدالشهدا نبود، امروز ما هم نمی توانستیم پیروز شویم»(2). « واقعه عظیم عاشورا از سال 61 هجری تا خرداد 61 و از آن زمان تا قیام جهانی بقیة الله ارواحنا لمقدمه الفداء، در هر مقطع انقلاب ساز است».(3)
این مسئله درباره ی عاشورا و جبهه های جنگ تحمیلی هم دیده می شود؛ چه اینکه پس از پیروزی انقلاب نیز، آنچه ملت را در مقابل استکبار جهانی مقاوم و بی باک ساخت و امت انقلابی و رهبری انقلاب، تن به سازش ندادند، همان درس عزتی بود که از « هیهات منا الذله» اباعبدالله آموخته بودند و آنچه که در سال های دفاع مقدس، جبهه ها را گرم نگه می داشت و سیل نیروی عظیم انسانی به جبهه ها سرازیر می شد و فتح الفتوح ها می آفرید، درس های آموخته از کربلا و مکتب شهادت بود. امام امت فرمود:« انقلاب اسلامی ایران، پرتویی از عاشورا و انقلاب عظیم الهی آن است»(4) و فرمود:« این خون سیدالشهداست که خون های همه ملت های اسلامی را به جوش می آورد.»(5)
آنچه عاشورا داشت، یک بار ایدئولوژیکی و انگیزه ی مکتبی برای مبارزه بود. این محتوا در ذهن رهبر انقلاب و در دل پیروان او شکل گرفت و نهضت را پدید آورد و پس از پیروزی هم هشت سال دفاع خونین از انقلاب را اداره و تغذیه کرد. فرهنگ عاشورا و الهام از اسوه های کربلایی، حتی در وصیت نامه، پیشانی بندها، شعارها، سرودها، نوحه ها، تابلوهای جبهه، رمز عملیات و مجالس ختم شهدا متجلی بود. وقتی فرماندهی می گفت:« ما یک بار حسین را در کربلا تنها گذاشتیم و چهارده قرن تحقیر و تازیانه و توهین و شکنجه چشیدیم، هرگز مبادا این بار حسین را تنها بگذاریم»(6)، این عمق تأثیر عاشورا را در دفاع مقدس ما نشان می داد.
رزمندگان اسلام، به عشق حسین در جبهه ها تشنه، جان می دادند. انتظار و امید حضور اباعبدالله را بر بالین خود داشتند. آنچه به پیشانی بندها یا پشت لباس های رزم خود می نوشتند، پیوند جبهه و کربلا را می رساند، از قبیل: مسافر کربلا، زائر کربلا، یا زیارت یا شهادت، هیهات منا الذله، با قمر بنی هاشم، یا ثارالله، یا حسین شهید، یا سیدالشهدا، عاشقان کربلا، کل یوم عاشورا، یا اباعبدالله، لبیک یا حسین و ... تابلو نوشته های جاده های جبهه نیز الهام از فرهنگ عاشورا داشت. غیر از تعبیرات یاد شده که گاهی در تابلونوشته ها هم دیده می شد، عباراتی اینچنین نیز، گویای این حقیقت است:« هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله؛ اگر خسته جانی بگو یا حسین؛ وعده گاه حزب الله صحن اباعبدالله؛ رزمندگان تا کربلا راهی نمانده؛ راه قدس از کربلا می گذرد؛ پیش به سوی حرم حسینی؛ بسیجی
مسافر جاده های پر پیچ و خم کربلا و ... ده ها جمله دیگر»(7).
نامگذاری برخی از عملیات نیز با الهام از نهضت عاشورا بود. عملیات محرم، مسلم بن عقیل، عاشورا، ثارالله، کربلای 1 تا 10 و ... از جمله این نمونه هاست. رمز عملیات نیز گاهی از اسامی مبارک حماسه سازان کربلا بود که در رزمندگان، شوری عاشورایی پدید می آورد؛ همچون:« یا حسین فرماندهی»، یا اباالفضل العباس، یا زینب، یا اباعبدالله الحسین.
همین که رزمندگان خود را در مسیر اهداف عاشورا می دیدند، شور می گرفتند و همین که خانواده های آنان به جبهه حسینی سرباز می فرستادند، صبور و مقاوم می شدند و شهیدان جبهه ها را مسافران بازگشته از کربلا می دانستند( این گل پرپر از کجا آمده؟ از سفر کرب و بلا آمده) و عزیمت به جبهه را حرکت به سوی حرم حسینی می دیدند( گرفته ایم جان به کف و به کربلا می رویم، پیش به سوی حرم حسینی) جانبازان بی دست را اقتداکنندگان به قمر بنی هاشم می دانستند و مادران و خواهران و دختران شهدا را درس آموخته از زینب و سکینه می یافتند و مادر چند شهید را به « ام البنین» تشبیه می کردند و در حمایت از رهبری انقلاب و اطاعت فرمان جهاد او شعار « ما اهل کوفه نیستیم، حسین تنها بماند» سر می دادند. شب های حمله، با نوحه خوانی و سینه زنی و عزاداری برای امام حسین روحیه می گرفتند.
در آن سال ها، عزیمت به جبهه، پاسخ به ندای « هل من ناصر» حسین زمان بود و جبهه های غرب و جنوب کشور، « کربلای ایران» محسوب می شد و شهدایی که به عاشوراییان تاریخ می پیوستند، سیراب شدگان از فرات عشق
و علقمه ی یقین بودند و حتی « مفقودالاثر» ها گمشدگانی در « حریم کربلا» تلقی می شدند. این باورها و برداشت ها بود که به امت ما آرامش و اطمینان می بخشید و رزمندگان را برای رفتن به جبهه، بی تاب می ساخت. انقلاب اسلامی ایران و دفاع مقدس، در اهداف، انگیزه ها، شیوه ی مبارزه، روش های دفاع، روحیه مردم، شهادت طلبی و صبر، همه و همه، الهام گرفته از عاشوراست تا پایان نیز به این فرهنگ وفادار می ماند.

پی‌نوشت‌ها:

*عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور.
1.آل عمران: 102.
2.صحیفه نور؛ ج 17، ص 60.
3.همان؛ ج 16، ص 219.
4. همان؛ ج 18، ص 12.
5. همان؛ ج 15، ص 204.
6.چکیده مقالات کنگره امام خمینی و فرهنگ عاشورا؛ ص 104.
7. در این زمینه ر.ک به: مهدی فهیمی؛ فرهنگ جبهه.


[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 4:42 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

2. پیوند عاطفی
  « چشم گریان، چشمه ی فیض خداست». گریستن بر اباعبدالله الحسین ثواب بسیار دارد. فرشتگان، پیامبران، زمین و آسمان، حیوانات صحرا و دریا هم بر عزای حسین گریسته اند.(1)
اشک ریختن، نشانه ی پیوند قلبی با اهل بیت و سیدالشهدا است. اشک، دل را سیراب می کند، عطش روح را برطرف می سازد و حاصل محبتی است که نسبت به اهل بیت حاصل می شود. همدلی و هماهنگی روحی با ائمه ایجاب می کند که در شادی آنان شاد و در غمشان محزون باشیم. این نشانه شیعه است که « یفرحون بفرحنا و یحزنون لحزننا...»(2). قلبی که مهر حسین را داشته باشد، بی شک به یاد مظلومیت و شهادت او می گرید. اشک، زبان دل و شاهد عشق است.
گریستن در سوگ شهدای کربلا، تجدید بیعت با عاشورا و فرهنگ شهادت و تغذیه ی فکری و روحی با این مکتب است و اشک ریختن، نوعی
امضا کردن پیمان و قرارداد مودت با سیدالشهداست. ائمه شیعه، گریستن بر مظلومیت اهل بیت و عزای حسینی را تأکید کرده و شهادت اشک را بر صداقت عشق، پذیرفته اند. امام صادق فرموده است:«نزد هرکس که ما یاد شویم و چشمانش اشک آلود شود، حتی اگر به اندازه ی بال مگسی باشد، خداوند گناهانش را می بخشاید، هرچند چون کف دریا فراوان باشد».(3)
دستور امامان به گریستن بر امام حسین بسیار اکید است؛ ضمن اینکه این همه فضیلت که برای گریه بر حسین بیان شده است و بیان این موضوع که اشک چشم، آتش دوزخ را فرو می نشاند و غمگین شدن در سوگ شهیدان کربلا ایمنی از عذاب است، در صورتی است که گناه و فسق و آلودگی انسان در حدی نباشد که مانع رسیدن این فیض الهی گردد.
اشکی که مبین پیوند عاطفی و رابطه مکتبی و اتصال روحی با راه و فکر و خط ائمه و سیدالشهداست، حتماً زمینه ساز پرهیز از گناه می گردد؛ به تعبیر شهید مطهری:« گریه بر شهید، شرکت در حماسه او و هماهنگی با روح او و موافقت با نشاط او و حرکت اوست... امام حسین به واسطه شخصیت عالیقدرش، به واسطه شهادت قهرمانانه اش، مالک قلب ها و احساسات صدها میلیون انسان است. اگر کسانی که بر این مخزن عظیم و گرانقدر احساسی و روحی گمارده شدند( سخنرانان مذهبی) بتوانند از این مخزن عظیم در جهت هم شکل کردن و همرنگ کردن و هم احساس کردن روح ها با روح عظیم حسینی بهره برداری صحیح کنند، جهانی اصلاح خواهد شد»(4)؛ پس مهم، شناخت فلسفه ی گریه در راستای احیای عاشورا و زنده نگهداشتن مراسم
حسینی و فرهنگ کربلاست؛ نه گناه کردن و آلودگی، به امید پاک شدن با چند قطره اشک! معلوم نیست که دل و جان آلوده، آن همسویی را با امام داشته باشد که با یاد مصائبش گریه کند.
گریه در فرهنگ عاشورا، سلاح همیشه برانی است که فریاد اعتراض به ستمگران را دارد.« اشک» زبان دل است و گریه، فریاد عصر مظلومیت. رسالت اشک نیز پاسداری از « خون شهید» است.
امام خمینی فرمود:« هر مکتبی، تا پایش سینه زن نباشد، تا پایش گریه کن نباشد، تا پایش توی سر و سینه زن نباشد، حفظ نمی شود...»(5). « گریه کردن بر شهید، زنده نگهداشتن نهضت است»(6) « گریه کردن بر عزای امام حسین، زنده نگهداشتن نهضت و زنده نگهداشتن همین معنی است که یک جمعیت کمی در مقابل یک امپراتور بزرگ ایستاد... . آنها از همین گریه ها می ترسند؛ برای اینکه گریه ای است که گریه بر مظلوم است، فریاد مقابل ظالم است».
امروز هم اشک و گریه رابط ما با حسین است و ما با شوری اشک هایمان، سر سفره محبت سیدالشهدا نشسته ایم و نمک پرورده اباعبدالله هستیم؛ از این رو، این مهر با شیر مادر در جان ما وارد شده و با جان هم به در می شود.

3. پایداری و استقامت

ایستادگیف مقاومت و پایداری، مقابله با عواملی که انسان را از تلاش در راه
هدف باز می دارد، تحمل سختی ها و ناگواری ها به خاطر پیروز شدن و انجام وظیفه. در حادثه کربلا، زیباترین جلوه های صبر و پایداری در راه عقیده و تحمل مشکلات مبارزه ترسیم شده و سبب ماندگاری و جاودانگی آن حماسه و پیروزی ابدی آن گروه اندک بر دشمنان انبوه شده است؛ همانگونه که قرآن کریم می فرماید:« کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن الله و الله مع الصابرین»(7)، در حماسه عاشورا، « صبر» هم در گفتارها و شعارها و هم در عمل ها و رفتارها مشهود است، هم در شخص سیدالشهداء و هم در عترت و یاران صبور و وفادارش؛ چه اینکه یاران آن حضرت نیز همانگونه بودند که او می خواست. در میدان « صبر»، پایدار ماندند و بر تشنگی، محاصره، هجوم دشمن، کمی یاران و شهادت همرزمان مقاومت کردند و از خوشحالی در پوست خود نگنجیدند؛ حتی بعضی شان روز عاشورا خوشحالی و شوخی می کردند و می گفتند: میان ما و بهشت، جز ساعتی جنگ و تحمل ضربت تیغ ها و نیزه ها و تیرها نیست و پس از آن، بهشت جاودان الهی است. اباعبدالله نیز آنان را چنان بارآورده و تعلیم داده بود که پایداری را پل عبور به بهشت بدانند.
خود امام بر کشته شدن و داغ فرزندان و یاران صبر کرد، خواهر صبورش زینب صبورانه بار این حماسه ی خونین را به دوش کشید و لحظه لحظه حوادث کربلا، جلوه های مقاومت و پایداری بود؛ حتی آخرین کلمات سیدالشهدا نیز در قتلگاه که بر زمین افتاده و با پروردگارش مناجات می کرد، حاکی از همین روحیه بود:« صبراً علی قضائک».
تمام مصیبت ها، خسارات، کشتار فجیع کودکان و زنان، غارت اموال،
تجاوز به ناموس و ... که در زمان مبارزه و جنگ تحمیلی و محاصره ی اقتصادی ابرقدرت ها بر مردم انقلابی ایران اتفاق افتاد، واقعاً سنگین و غیرقابل تحمل بود؛ ولی تنها با پیروی و تبعیت از اهل بیت و به ویژه قیام امام حسین و با امید به لطف و رحمت الهی بود که تمامی مشکلات را پذیرا شدند و هر سال بر استقامت و صبر و بردباری آنها افزوده شد و با عزمی آهنین در برابر مصائب همچنان ایستادگی می کنند.

4. نماز

سعید بن عبدالله، از اصحاب شهید امام حسین بود که روز عاشورا، پیکر خود را سپر تیرهای دشمن ساخت تا امام حسین نمازش را بخواند، علاوه بر زخم شمشیرها و نیزه هایی که بر بدن داشت، سیزده تیر هم بر پیکرش نشسته بود که بر زمین افتاد و شهید شد.(8)
خود اباعبدالله را نیز می توان سرسلسله ی شهیدان نماز دانست؛ چرا که برای احیای دین و نماز و امر به معروف و نهی از منکر شهید شد و قیامش، « اقامه نماز» بود( اشهد انک قد اقمت اصلاة...)؛ چه اینکه حضرت شب عاشورا را نیز برای نماز و قرائت قرآن از سپاه دشمن مهلت خواست؛ ظهر عاشورا هم در آن میدان خون و شهادت به نماز اول وقت ایستاد.به ابوثمامه صائدی نیز- که هنگام ظهر عاشورا، اذان وقت را به یاد سیدالشهدا گفت و همراه آن حضرت آخرین نماز را خواند- « شهید نماز» گفته اند.
انقلاب اسلامی چه در دوران مبارزه و خفقان رژیم شاهنشاهی و چه بعد
از آن، نماز را سرلوحه ی امور خود قرار داد و نماز جمعه ها و نماز جماعت را در کلیه ی شهرها احیا نمود. در مدارس، آموزشگاه ها، دبیرستان ها، دانشگاه ها، ادارات، کارخانجات، مساجد، حسینیه ها، فرودگاه ها، ترمینال های مسافربری، بیمارستان ها و ... نماز جماعت رونق پیدا کرد. نماز به عنوان ستون دین اسلام در کلیه زوایای زندگی مردم نقش مهمی پیدا کرد. باید توجه داشت همه ی اینها با رهبری امام خمینی و تأسی مردم و مسئولان از او به منصه ی ظهور رسید.

5. شهامت و شجاعت

دلاوری و بی باکی برای مقابله با دشمن و نهراسیدن از خطرها و اقدام های دشوار، یکی از بهترین ملکات اخلاقی است که در حسین بن علی و یاران شهیدش و اسیران آزادی بخش جلوه گر بود. ریشه ی روح حماسی در میدان های نبرد، خصلت های فرد و زمینه های تربیتی اوست. وراثت خانوادگی نیز در شجاع بودن افراد مؤثر است.
قیام کربلا از نخستین مراحلش تا پایان آن، صحنه های بروز شجاعت بود. قاطعیتی که امام حسین در ابراز مخالفت با یزید و امتناع از بیعت داشت، تصمیم به حرکت به سوی کوفه و مبارزه با یزیدیان، متزلزل نشدن روحیه از شنیدن اخبار و اوضاع داخل کوفه، اعلام آمادگی برای نثار خون در راه احیای دین، نهراسیدن از انبوه سپاهی که آن حضرت را در کربلا محاصره کردند، قیام افتخارآفرین مسلم بن عقیل در کوفه، رسوا ساختن امویان توسط قیس بن مسهر در حضور والی کوفه و عامه ی مردم، رزم آوری های سلحشورانه و بی نظیر امام حسین و سربازان و خاندانش، جنگ نمایان
عباس و علی اکبر و قاسم و یکایک اولاد علی و فرزندان عقیل، خطبه های زینب و حضرت سجاد در کوفه و شام و ... صدها صحنه ی حماسی، همه جلوه هایی از شجاعت است که از الفبای « فرهنگ عاشورا» است. خاندان پیامبر در شجاعت و قوت قلب و دلیری نمونه بودند و آنچه در دلشان نبود، هراس از دشمن بود. میدان های جنگ در زمان رسول خدا و پس از او در جنگ های جمل، صفین و نهروان، نشان دهنده ی شجاعت آل علی است.
امام سجاد در خطبه ی خویش در کاخ یزید، شجاعت را از جمله خصلت های برجسته ای برشمرد که خداوند به آن دودمان بخشیده است:« اعطینا العلم و الحلم و السماحة و الفصاحة و الشجاعة...»(9). این شجاعت، هم در گفتار و زبان آوری بود، هم در مواجهه با خصم و نبرد با دشمن و یک تنه به دریای سپاه تاختن و هم در تحمل مصائب و شداید و خود را نباختن و خواری نپذیرفتن؛ شجاعت حسین و یارانش را دوست و دشمن ستوده اند.
آنچه بی شک ثابت است و غیرقابل انکار، شجاعت شگفت آن فداییان راه خداست. پیروان نهضت و خط عاشورا نیز درس شجاعت را از کربلا آموخته اند و از دشمن، هرچند قوی و مجهز و مسلح باشد، بیمی به دل راه نمی دهند.
شهامت نیروهای بسیجی در سال های دفاع مقدس در جبهه های ایران، الهام گرفته از عاشوراست. حسین! ای درس آموز شجاعت، بسیجی از تو آموزد شهامت؛ به روی سینه و پشت رزمنده ی بسیجی نوشته: یا زیارت، یا شهادت.

پی‌نوشت‌ها:

*عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور.
1.سفینة البحار؛ ج 1، ص 97 و بحارالانوار؛ ج 45، ص 220 به بعد.
2. میزان الحکمه؛ ج 5، ص 233.
3. وسائل الشیعه؛ ج 10، ص 391.
4. شهید( ضمیمه قیام و انقلاب مهدی)؛ ص 124-125.
5.صحیفه نور؛ ج 8، ص 70.
6. همان؛ ج 10، ص 31.
7.بقره: 249.
8.شیخ مفید؛ اوائل المقالات ( چاپ کنگره شیخ مفید)؛ ص 114.
9.بحارالانوار؛ ج 45، صص 138 و 174


[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 4:41 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

6. شهادت

حاضر بودن، گواهی دادن و کشته شدن در راه خدا، در فرهنگ قرآنی، از شهادت با تعبیر « قتل فی سبیل الله» یاد شده است:« و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء و لکن لا تشعرون»(1): به کسانی که در راه خدا کشته می شوند مرده نگویید، بلکه آنان زنده اند؛ ولی شما درک نمی کنید. نیز، خداوند مشتری اموال و جان های کسانی است که در راه او می جنگند، می کشند و کشته می شوند و پاداش بهشت از خداوند می گیرند:« ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون...»(2)؛ این فداکاری و از جان گذشتگی در راه خدا و دین، نهایت رستگاری انسان مؤمن است و آنان که جان خویش را بر سر دین می نهند، هم به کامیابی ابدی در آخرت می رسند، هم شهادت شان سرچشمه ی الهام و الگوی فداکاری برای دیگران محسوب می شود.
در دوران سیدالشهدا شرایطی پیش آمده بود که جز با حماسه ی شهادت، بیداری امت فراهم نمی شد و جز با خون عزیزترین انسان ها، نهال دین خدا جان نمی گرفت؛ این بود که امام و اصحاب شهیدش، عاشقانه و آگاهانه به استقبال شمشیرها و نیزه ها رفتند تا با مرگ خونین خویش، طراوت و سرسبزی اسلام را تأمین و تضمین کنند و این سنت، همچنان در تاریخ باقی ماند و « شهادت»، درس بزرگ و ماندگار عاشورا برای همه ی نسل ها و عصرها گشت.
امام خمینی در این زمینه می فرماید:« خط سرخ شهادت، خط آل
محمد و علی است و این افتخار از خاندان نبوت و ولایت به ذریه طیبه آن بزرگواران و به پیروان خط آنان به ارث رسیده است»(3). آری کسی می تواند به این جایگاه رسد که رشته های علایق جسمانی و حیات مادی را گسسته باشد و عشق به حیات برتر، او را مشتاق شهادت سازد.
گذشتن از این موانع و رسیدن به آن وارستگی و رهایی از تعلقات، ایمانی بالا می طلبد و به همین جهت است که شهادت، نزدیک ترین طریق و راه میان بر برای رسیدن به خدا و بهشت است؛ چه اینکه رزمندگان اسلام در جنگ تحمیلی با همان روحیه شهادت طلبی به مصاف استکبار جهانی رفتند و به دنیا ثابت کردند پیروان و فرزندان خلف اهل بیت بوده و هستند.
شعارهای « شهید قلب تاریخ است»، « شهادت هنر مردان خداست»، « شهید نظر می کند به وجه الله» و نامگذاری عملیات در جنگ تحمیلی، خیابان ها، مدارس، دانشکده ها، میدان های شهرها و ... به نام شهدای کربلا همه نشان از ایمان و عشق به امام حسین و راه و هدف او است.
از الفبای برجسته ی نهضت عاشورا و از روحیات والای حسین بن علی و یارانش، عنصر « شهادت طلبی» بود؛ یعنی مرگ در راه خدا را « احدی الحسنیین» دانستن و دریچه ای برای وصول به قرب خدا و بهشت برین دیدن و از این رو شیفتگی و بی صبری برای درک فضیلت شهادت داشتن.
حل این معما( آگاهانه سراغ مرگ رفتن) تنها با درک و برداشت متعالی تر از زندگی والا و کرامت انسانی میسر است؛ اینکه امام حسین هم از شهادت خود آگاه است و با همین علم، به کربلا می رود، به همین نکته برمی گردد. آن حضرت مرگ سرخ را بهتر از زندگی ننگین می داند:« لا اری
الموت الا سعادة و الحیاة مع الظالمین الا برما».
این فرهنگ، پذیرفته ی همه اقوام و ملت هاست و این نوع مرگ انتخابی و آگاهانه، مکمل حیات شرافتمندانه است؛ نه در تناقض با آن؛ چون مرگ، پایان نیست تا کسی با انتخاب مرگ، به پایان یافتن خویش کمک کرده باشد. مرگ سرخ و شهادت، نوع کمال یافته تری از حیات است. امام حسین با علم به شهادت در حادثه ی کربلا به آن قربانگاه رفت تا در سایه شهادتش، اسلام زنده بماند و حق، حیات یابد. این، هدفی است ارزشمند که می سزد چون حسین هم قربانی آن گردد. سیدالشهدا این راه را برگزید و آن را پیش پای بشریت گشود و روندگان این صراط جاودانه، همه شاگردان مکتب عاشورایند.
اصحاب امام حسین نیز در شب عاشورا، یک به یک برمی خاستند و این روحیه را ابراز می داشتند و از مرگ، هراسی در دلشان نبود. علی اکبر هم در مسیر راه کربلا، وقتی کلمه ی استرجاع را از زبان امام حسین شنید و حضرت خبر از آینده همراه با شهادت او داد، پرسید:« السنا علی الحق؟»: مگر بر حق نیستیم؟ فرمود: آری، علی اکبر گفت:« یا ابة لا نبالی بالموت»: پس چه ترسی از مرگ؟
حضرت قاسم هم شب عاشورا وقتی از امام پرسید، آیا من نیز کشته خواهم شد؟ امام (4) پرسید: مرگ در نظرت چگونه است؟ پاسخ داد: شیرین تر از عسل( احلی من العسل)(5). اینها همه نشان دهنده ی این روحیه و اندیشه است که مرگ در راه عقیده و شهادت در راه خدا، آرزوی قلبی
وارستگانی است که رشته ی تعلقات دنیوی را بریده و به حیات برین و رزق الهی در سایه ی شهادت دل بسته اند و نیز در رجزهای آن حضرت، مرگ را بر زندگی ذلت بار ترجیح دادن و این عبارت می درخشد:« الموت اولی من رکوب العار»(6).
امام خمینی فرمود:« مرگ سرخ، به مراتب بهتر از زندگی سیاه است و ما امروز به انتظار شهادت نشسته ایم تا فردا فرزندان مان در مقابل کفر جهانی با سرافرازی بایستند.»(7)

7. تأثیرگذاری

تأثیری که حادثه ی کربلا و قیام حسین بن علی بر اندیشه مردم جهان، حتی غیرمسلمانان داشته، بسیار است. عظمت قیام و اوج فداکاری و ویژگی های دیگر امام و یارانش سبب شده که اظهارنظرهای بسیاری درباره ی این نهضت و حماسه آفرینان عاشورا داشته باشند. نقل سخنان همه ی آن کسان کتاب قطوری می شود؛ به ویژه که برخی از نویسندگان غیرمسلمان مستقلاً درباره ی این حادثه کتاب نوشته اند. در اینجا تنها تعدادی اندک از این نظرها( از مسلمانان و غیرمسلمانان) آورده می شود:
مهاتما گاندی( رهبر استقلال هند): من زندگی امام حسین، آن شهید بزرگ اسلام را به دقت خوانده ام و توجه کافی به صفحات کربلا نموده ام و بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، باید از سرمشق امام حسین پیروی کند.
محمدعلی جناح( قاعد اعظم پاکستان): هیچ نمونه ای از شجاعت، بهتر از آنکه امام حسین از لحاظ فداکاری و تهور نشان داد، در عالم پیدا نمی شود. به عقیده من تمام مسلمانان باید از سرمشق این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربان کرد، پیروی نمایند.
چارلز دیکنز( نویسنده معروف انگلیسی): اگر منظور امام حسین جنگ در راه خواسته های دنیایی بود، من نمی فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل چنین حکم می نماید که او فقط به خاطر اسلام، فداکاری خویش را انجام داد.
عبدالرحمن شرقاوی( نویسنده مصری): حسین شهید راه دین و آزادگی است. نه تنها شیعه باید به نام حسین ببالد، بلکه تمام آزادمردان دنیا باید به این نام شریف افتخار کنند.
و این بود جزئی از گستره ی تأثیرگذاری حماسه ی حسینی بر آیندگان و دانشمندان جهان. انقلاب اسلامی نیز در این خط سرخ شهادت گام گذاشت و چه قیام ها و جنبش های مردمی ای که با تأثیر از این انقلاب به وجود آمدند؛ و مردم ایران با الگوگیری از نهضت حسینی به خاطر بقا و عظمت اسلام و حکومت قرآن، برای حفظ ناموس و شرف مردم، برای اصلاح حال امت، به خاطر امر به معروف و نهی از منکر، به خاطر دفاع از مظلوم و مصالح عموم قیام کردند و این قیام براساس اخلاق و شهامت و مصلحت عامه بود و جهادی به قصد دفع رذیلت و نشر فضیلت به شمار می رفت. ملت های مظلوم و دربند و ستمدیده با تأثیرپذیری از انقلاب اسلامی، بیدار شدند، تظاهر به دیانت را به تعمق و ایمان بدل کردند.
حسین به خلق عالم آموخت که حامی آزادی و عدالت باشند. او
نحوه ی امتناع از قبول ستم و رد استعمار را نشان داد. او غیرت، شجاعت، فداکاری، پایداری در برابر مصیبات و ثبات بر طریق حق را تعلیم داد.

8. امر به معروف و نهی از منکر

در فرهنگ عاشورا، حاکمیت ظلم یزیدی بزرگ ترین منکر اجتماعی است و مبارزه برای حاکم ساختن حق و قطع سلطه ی ستم، معروفی عظیم است. امر به معروف و نهی از منکر، از مهم ترین فلسفه های حماسه خونین کربلاست. سیدالشهدا در وصیتی که نوشته و به برادرش محمد حنفیه می سپارد، می فرماید:« انی ما خرجت اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظلما، انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی، ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدی و ابی علی ابن ابی طالب». این جملات به وضوح، نقش امر به معروف و نهی از منکر را در حرکت عاشورایی امام نشان می دهد. در زیارتنامه آن حضرت هم در این موضوع مطرح است:« اشهد انک قد اقمت الصلاة و آتیت الزکاة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و جاهدت فی سبیل الله حتی اتاک الیقین». این تعبیرات، نشان دهنده ی عمق این فریضه ی دینی است که در متن جهاد خونین هم جلوه گر می شود و دامنه ی امر به معروف و نهی از منکر، از واجبات و محرمات جزئی و فرعی و فردی، حتی به قیام برای اقامه ی قسط و سرنگونی حکومت باطل و تغییر نظام فاسد اجتماعی هم گسترش می یابد.

پی‌نوشت‌ها:

*عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور.
1. بقره: 154.
2. توبه: 11.
3.صحیفه نور؛ ج 15، ص 154.
4. حیاة الامام الحسین؛ ج 3، ص 73 و لهوف؛ ص 26.
5. اثبات الهداة؛ ج 5، ص 204.
6.کشف الغمه؛ ج 2، ص 32.
7. صحیفه نور؛ ج 9، ص 97.


[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 4:40 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

9. ماندگاری

هیچ حادثه ای به جاودانگی و ماندگاری « کربلا» نمی رسد و در این حد، در ذهن ها و زندگی ها زنده نیست و اینگونه فراگیر زمان ها و مکان ها و انسان ها نگشته است و موج آن مثل عاشورا همیشه متلاطم نمانده است. رمز آن در چند مسئله نهفته است، از جمله:
1. خدایی بودن آن: حرکت حسین جهاد و شهادتش، انگیزه و محرکش همه و همه، برای خدا بود و هرچه که « لله» باشد، رنگ جاودانه می گیرد. نور خدا خاموشی ندارد و جهاد برای حق، همواره امتداد می یابد.
2. افشاگری های اسرای اهل بیت: هر انقلابیف یک بازو می خواهد و یک زبان، خون و پیام، عمل و تبلیغات. خطابه های زینب و سجاد و سخنان بازماندگان کربلا در دوران اسارت، نقش مهمی در افشاگری چهره دشمن و خنثی کردن تبلیغات دروغین امویان و آگاهی مردم از ماهیت قیام و شخصیت سیدالشهدا و شهیدان عاشورا داشت و سبب شد امویان نتوانند پرده بر جنایات خویش بکشند و آن حادثه را از یادها ببرند.
3. احیاگری های « ذکر»: در تعلیمات ائمه، تأکید فراوان شده که برای امام حسین و شهدای کربلا گریه کنند، نوحه بخوانند، شعر بسرایند، عزاداری کنند، به زیارت روند و بر تربت امام حسین سجده کنند. اینها همه سبب شده مکتب عاشورا و حادثه ی کربلا و مظلومیت امام حسین و شهدای کربلا، به صورت زنده و جاوید و فراگیر باقی بماند.
انقلاب اسلامی در راستای تعلیمات حماسه حسینی با استفاده از « یاد»، « بکاء»، « زیارت»، « شعر» و « مرثیه» حرکت و انقلاب را در قلوب ملت های جهان ماندگار ساخت و کیفیت حوادث تلخ انقلاب و جنگ تحمیلی و اوج
فداکاری ها و اخلاص رزمندگان اسلام و اوج خشونت و بی رحمی استکبار جهانی را نسبت به مردم مظلوم ایران و غربت و مظلومیت در اوج خود را به جهانیان نشان داد؛ افزون بر آنکه اینها همه و همه تحت تأثیر این حادثه و نهضت امام خمینی در عصر حاضر بی نظیر و ماندگار شد.

10. ایثار و فداکاری

از بارزترین مفاهیم و درس های عاشورا، « ایثار» است. ایثار، یعنی فداکاری و دیگری را بر خود مقدم داشتن و جان و مال خود را فدای چیزی برتر از خویش کردن. در کربلا، فدا کردن جان در راه دین، فداکردن خود در راه امام حسین به خاطر حسین، تشنه جان دادن و ... از مصادیقی است که به روشنی دیده می شود.
امام حسین جان خود را فدای دین می کند. اصحاب او، تا زنده اند، نمی گذارند کسی از بنی هاشم به میدان رود، تا بنی هاشم زنده اند، آسیبی به حسین نمی رسد. شب عاشورا که امام بیعت را از آنان برمی دارد که جان خویش را نجات دهند، یکایک برخاسته، اعلام فداکاری می کنند و می گویند: زندگی پس از تو را نمی خواهیم و خود را فدای تو می کنیم.(1) وقتی مسلم بن عوسجه بر زمین می افتد، در آخرین لحظات به حبیب بن مظاهر وصیت می کند تا زنده ای، مبادا دست از یاری حسین برداری، جانت را فدای او کن.(2) برخی از یاران امام حسین، هنگام نماز ظهر، جان خویش را سپر تیرهای دشمن می کنند و امام نماز می خواند. عباس با لب تشنه
وارد فرات می شود و چون می خواهد آب بنوشد، یاد لب های تشنه ی حسین و اطفال او می افتد و آب نمی نوشد و به خویش نهیب می زند که آیا آب بنوشی، در حالی که حسین تشنه و در آستانه مرگ است؟(3)
امام حسین در آغاز حرکت به کربلا، فرمود: هرکه آماده است جان خویش را در راه ما نثار و ایثار کند، با ما حرکت کند:« من کان باذلا فینا مهجته... فلیرحل معنا...»(4). همین فرهنگ بود که نوجوانی چون حضرت قاسم را وا می داشت که روز عاشورا خطاب به امام حسین بگوید:« روحی لروحک الفداء و نفسی لنفسک الوقاء»(5): جانم فدای جانت. در زیارت عاشورا نیز بر صفت ایثار یاران حسین تصریح شده است:« الذین بذلوا مهجهم دون الحسین»(6): آنان که از جان و خون خویش در راه حسین گذشتند.
امام خمینی این حماسه آفرین احیاگر اسلام و رهرو راستین مکتب حسین می فرماید: « اسلام عزیز از شما ای گروه مسلمانان در هر لباس و شغلی که هستید استمداد می کند و وظیفه ی همه است که در نجات آن کوشش کنید و ضربه هایی که از سلاطین جور خصوصاً در این پنجاه سال حکومت ضد اسلامی و ملی دودمان پهلوی خورده است و می خورد میزان کنید:« کلکم راع و کلکم مسئول»(7).
او به پا می خیزد بر این مصیبت مشترکی که دامنگیر شیعه است؛ برای شیعه ای که در سکوت می سوزد؛ برای اتحاد پنهانی که رهبری می طلبد و
برای ملتی که با قلب هایی دردمند و جورکشیده در پی حقیقت روانند، با چه شکوه و عظمتی رهبری می کند. این جریان خسته تاریخ را با دعوت به اتحاد، اتحادی که به دست نمی آید مگر در سایه ی کشتن هواهای نفس و هم هدف شدن برای برپایی حکومت عدالت گر اسلامی، با حفظ وحدت کلمه که یک تکلیف است برای همه، تکلیفی الهی... .
امام خمینی بزرگ، رهبر پرورش یافته ی مکتب قرآن، بر درد بزرگی که دامن گیر اسلام شده است، برای فراموشی آزادگی، برای غارت میراث فرهنگ اصیل اسلامی به پا می خیزد و با تکیه بر مولا و مقتدای خویش، حسین می فرماید: محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است، فداکاری سیدالشهدا است که اسلام را برای ما زنده نگه داشته است.

11. شعارهای عاشورا و شعرهای حماسی

برخی از کلمات سیدالشهدا چه در فاصله ی مدینه تا کربلا و چه در روز عاشورا، دارای پیام های مؤثر و دیدگاه های الهام بخش برای جهاد و کرامت است. این سخنان یا در ضمن خطبه ها آمده است، یا رجزها و اشعار آن حضرت حالت شعاری به خود گرفته است. می توان هدف حسینی و اندیشه ها و روحیه های عاشورایی را از آنها دریافت و آن بخش های فروزان را شعارهای نهضت عاشورا دانست. برخی از این شعارها چنین است:
1. « علی الاسلام السلام؛ اذا بلیت الامة براع مثل یزید»(8)( این را در پاسخ مروان در مدینه فرمود که از آن حضرت می خواست با یزید بیعت کند).
2. « انی لا اری الموت الا سعادة و الحیاة مع الظالمین الا برما»(9)( خطاب به یارانش در کربلا).
3. « الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی عنه؟ فلیرغب المؤمن فی لقاء ربه محقا...»(10)( در کربلا خطاب به اصحاب خویش فرمود).
4. « انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی»(11)( در وصیت نامه سیدالشهدا به برادرش محمد حنفیه آمده است که آن را قبل از خروج به سوی مدینه نوشت).
5. « هیهات منا الذله، یابی الله ذلک لنا و رسوله و المؤمنون...»(12)( در خطاب به سپاه دشمن، پس از آنکه خود را سر دو راهی ذلت و شهادت محیر دید، فرمود).
6. « فهل هو الا الموت؟ فمرحبا به»(13)( در پاسخ عمر سعد که نامه ای به آن حضرت فرستاد و خواستار تسلیم شدن بود).
7. « موت فی عز خیر من حیاة فی ذل»(14)( که مرگ سرخ، به از زندگی ننگین است).
8.« ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا دنیاکم»(15)( در آخرین لحظات پیش از شهادت وقتی حضرت شنید سپاه کوفه به طرف خیمه های حرم او حمله کرده اند، به پیروان ابوسفیان چنان فرمود).
9.« هل من ناصر ینصر ذریته الاطهار؟»(16) «هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله؟»(17)( وقتی سیدالشهدا این نصرت خواهی و استغاثه را بر زبان آورد که همه یاران و بستگانش شهید شده بودند).
از مجموعه ی این جملات نورانی و حماسی که شعارهای حسین در نهضتش به شمار می آید، تأکید آن امام، بر مفاهیم و ارزش های زیر به دست می آید: نابودی اسلام در شرایط سلطه یزیدی، حرمت بیعت با کسی چون یزید، شرافت مرگ سرخ بر زندگی ذلت بار، اندک بودن انسان های راستین در صحنه امتحان، لزوم شهادت طلبی در عصر حاکمیت باطل، زینت بودن شهادت برای انسان، تکلیف مبارزه با سلطه ی جور و طغیان، اوصاف پیشوای حق، تسلیم و رضا در برابر خواسته ی خداوند، همراهی شهادت طلبان در مبارزات حق جویانه، حرمت ذلت پذیری برای آزادگان و فرزانگان مؤمن، پل بودن مرگ برای عبور به بهشت برین، آزادگی و جوانمردی، یاری خواهی از همه و همیشه در راه احقاق حق و ....
بقا و جاودانگی عاشورا، در سایه ی همین تعلیمات و آرمان هاست که در کلام آن حضرت جلوه گر است و نهضت های ضد ستم ضد استبداد، همواره از این پیام ها و درونمایه ها الهام گرفته اند.
در کربلا، حسین بن علی و فرزندان و برادران و یارانش در میدان های نبرد، رجز می خواندند؛ رجزهایی که اصحاب امام در روز عاشورا می خواندند، نمایانگر عقیده و هدفی بود که در راه آن از شهادت استقبال می کردند، بلکه انگیزه جهادشان بود که در چه راهی و برای چه هدفی است و
نشان دهنده ی یقین، ثبات قدم، آگاهی و بصیرتشان بود؛ مثلاً حضرت اباالفضل گفته است:« و الله ان قطعتموا یمینی انی احامی ابداً عن دینی».
استفاده از قالب نافذ و ماندگار شعر برای زنده نگهداشتن حماسه عاشورا و یاد امام حسین از دیرباز رواج داشته و مورد تشویق اهل بیت بوده است و مرثیه، از محورهای عمده ی سروده های شاعران شیعی و علاقه مند به خاندان نبوت به شمار می آمده و می آید.
شعرهای حماسی که رزمندگان اسلام در جنگ تحمیلی در میدان های نبرد می خواندند، نوعی تحرک و روانی در آنها ایجاد می کرد. به کارگیری وزن و آهنگ در شعرهای حماسی که مبارزان در میدان های جنگ می خواندند، برای تقویت نیرو و روحیه خود خیلی مؤثر بود و هم برای ترساندن دشمن. در این سرودها و شعارهای نظامی رزمندگان در میانه ی جنگ، آن را می خواندند و به شجاعت و قهرمانی های خویش می بالیدند و دشمنان شان را به کشتن و تار و مار کردن تهدید می کردند. این سرودها در آن میدان های نبرد، مانند یک سلاح پیکار مؤثر بود و رزم آوران همان گونه که بر تفنگ ها و تیرها و تانک ها اعتماد می کردند، بر شعار و سرودهای خود که برگرفته از حماسه ی حسینی بود نیز تکیه می کردند.
در حقیقت شاعران عاشورایی احساس خویش را نسبت به آن حماسه در قالب شعر بیان می کنند و از این راه، بخشی از ادبیات غنی شیعه در زبان های مختلف شکل می گیرد؛ چه اینکه زبان عربی، از همان آغاز، پس از حادثه کربلا، آن ماجرا به شعر راه یافت و بازماندگان شهدا از اهل بیت به سرودن مرثیه پرداختند؛ سپس شاعران دیگر در سال ها و قرن های دیگر، همواره شعر را در ترسیم نهضت کربلا و مصیبت های اهل بیت به کار گرفتند.

پی‌نوشت‌ها:

*عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور.
1.موسوعة کلمات الامام الحسین؛ ص 100.
2. بحارالانوار؛ ج 45، ص 20.
3. همان؛ ص 41.
4. همان؛ ج 44، ص 366.
5. موسوعة کلمات الامام الحسین؛ ص 467.
6. بحارالانوار؛ ج 98، صص 293 و 296 و مفاتیح الجنان؛ زیارت عاشورا.
7. صحیفه نور؛ ج 2، ص 40.
8.موسوعة کلمات الامام الحسین؛ ص 284.
9. بحارالانوار؛ ج 44، ص 381.
10. ابن شهرآشوب؛ مناقب؛ ج 4، ص 68.
11. همان؛ ص 89.
12. نفس المهموم؛ ص 131 و مقتل خوارزمی؛ ج، ص 7.
13. موسوعة کلمات الامام الحسین؛ ص 382.
14. بحارالانوار؛ ج 44، ص 192.
15. همان؛ ج 45، ص 51.
16.ذریعة النجاة؛ ص 129.
17. بحارالانوار؛ ج 45، ص 46.


[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 4:39 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

12.سیره امام حسین

سیره اخلاقی و رفتاری سیدالشهدا نشان دهنده ی روح بلند او و تربیت در دامان پیامبر و علی و تجسم قرآن کریم در عمل و اخلاق اوست. مهمان نواز و بخشنده بود. به خویشاوندان رسیدگی می کرد. سائلان را محروم نمی گذاشت. به فقیران می رسید. برهنگان را می پوشاند و گرسنگان را سیر می کرد. بدهی بدهکاران را می داد. بر یتیمان شفقت و مهربانی داشت. ضعیفان را کمک و یاری می کرد. صدقاتش فراوان بود و مالی که به دستش می رسید، میان تهیدستان تقسیم می کرد. بسیار عبادت خدا می کرد و روزه می گرفت. بیست و پنج بار پیاده به سفر حج رفت. شجاعتش زبانزد همگان بود. در میدان نبرد استوار و بی باک بود. اراده ای نیرومند و روحیه ای والا داشت. هرگز ذلت و حقارت را نمی پذیرفت. مرگ را بر زندگی ذلیلانه ترجیح می داد. غیرتمند بود. صراحت لهجه و صلابت در بیان حق داشت. حلم و بردباری و تحملش بسیار بود. کریم و بزرگوار بود و با کمترین بهانه ای غلامان و کنیزان خویش را آزاد می کرد. شب ها انبان غذا به خانه محرومان می برد. متواضعانه با فقیران و مساکین همنشین و هم غذا می شد. امر به معروف و نهی از منکر را دوست داشت و از خلاف ها و جنایت های ظالمان به شدت انتقاد می کرد. جوانمرد و با فتوت و اهل گذشت بود. کینه ی بدی کننده را به دل نمی گرفت. اهل عفو بود. بزرگی روح و کرم او همه را شیفته ی رفتارش می ساخت. خانه اش پناهگاه و مرکز امید درماندگان بود. اهل شب زنده داری بود. در شب و روز هزار رکعت نماز می خواند. در ماه رمضان قرآن ختم می کرد. پول ها و بخشش هایی را که معاویه می فرستاد، می گرفت و میان فقرا تقسیم می کرد. سالی یک بار نصف همه ی دارایی خود
در راه خدا به نیازمندان صدقه می داد. ثروت را ذخیره نمی کرد. محاسن خویش را خضاب می کرد.
خصلت های برجسته و سیره ی متعالی آن حضرت، در صحنه های مختلف انقلاب اسلامی در میان مردم و مسئولان نیز جلوه داشت؛ برای نمونه: دولت قاطعانه رابطه ی خود را با آمریکا و رژیم صهیونیستی قطع کرد و مردم نیز به حمایت و پشتیبانی آنها برخاستند و با برپایی تظاهرات و راهپیمایی حمایت خود را به مسئولان و مخالفت خود را به استکبار جهانی نشان می دادند. مردم در سخت ترین شرایط محاصره و سختی پیشنهاد تسلیم شدن در برابر آمریکا را نپذیرفتند. عزتمندانه به استقبال شهادت رفتند. جوانمردانه به مقاومت پرداختند و سرانجام طعم شیرین پیروزی را چشیدند و بر صدام و صدامیان پیروز شدند و در ادامه با انقلاب صنعتی در تمام زمینه های اقتصادی و تکنولوژی و کشاورزی به خودکفایی رسیدند. در سیاست خارجی با انگیزه امر به معروف و نهی از منکر بارها شهامت ملت ایران به گوش جهانیان رسیده است و در این راستا هتاکی های دشمنان را حلیمانه تحمل کردند.

13. زنان

درباره ی زنان در حادثه کربلا در دو محور می توان سخن گفت: یکی آنکه آنان چند نفر و چه کسانی بودند؟ دیگر آنکه در این حادثه ی عظیم چه نقشی داشتند؟ زنانی که در کربلا حضور داشتند، برخی از اولاد علی بودند و برخی جز آنان، از بنی هاشم و دیگر اقوام.
در عاشورا دو زن از فرط عصبیت و احساس، به حمایت از امام
برخاستند و جنگیدند: یکی مادر عبدالله بن عمر که پس از شهادت فرزند، با عمود خیمه به طرف دشمن روی کرد و امام او را برگرداند. دیگری مادر عمرو بن جناده که پس از شهادت پسرش، سر او را گرفت و مردی را به وسیله آن کشت؛ سپس شمشیری گرفت و با رجزخوانی به میدان رفت که امام حسین او را هم به خیمه ها برگرداند.(1)
مجموعه ی این بانوان، همراه کودکان خردسال، کاروان اسرای اهل بیت را تشکیل می دادند که پس از شهادت امام و حمله ی سپاه کوفه به خیمه ها، ابتدا در صحرا متفرق شدند، سپس به صورت گروهی اسیر شدند و به کوفه و از آنجا به شام فرستاده شدند.
آموزش صبر: روحیه ی مقاومت و تحمل زنان در مقابل شهادت ها درس دیگر نهضت بود. اوج این صبوری و پایداری در رفتار و روحیات زینب کبری جلوه گر بود.
پیام رسانی: افشاگری های زنان و دختران کاروان کربلا چه در سفر اسارت و چه پس از بازگشت به مدینه، پاسداری از خون شهدا بود. سخنان بانوان، هم به صورت خطبه جلوه داشت و هم گفتگوهای پراکنده به تناسب زمان و مکان.
روحیه بخشی: در بسیاری از جنگ ها حضور تشویق آمیز زنان در جبهه، به رزمندگان روحیه می بخشید. در کربلا نیز مادران و همسران بعضی از شهدا این نقش را برعهده داشتند.
پرستاری: رسیدگی به بیماران و مداوای مجروحان از نقش های دیگر زنان در جبهه ها، از جمله در عاشوراست. نقش پرستاری و مراقبت حضرت
زینب از امام سجاد یکی از این نمونه هاست.(2)
اما درباره حضور زنان در انقلاب اسلامی، بیشتر به محور « پیام رسانی» باید اشاره کرد. مشارکت زنان در جهاد، شرکت در جبهه پیکار و همدلی و همراهی با نهضت مردانه امام خمینی و مشارکت در ابعاد مختلف آن از جلوه های این حضور است.
نقش زنان انقلاب اسلامی در نهضت امام خمینی بسیار مهم و کارساز بود. آنان با سرپرستی بازماندگان بمباران و جنگ، درس « مدیریت در شرایط بحران» را به دنیا دادند. آنان مجموعه بازمانده را در راستای اهداف نهضت امام خمینی هدایت کردند و با هر اقدام خنثی کننده نقشه های دشمن را خنثی ساختند.
زنان ایران با عمق بخشیدن به بعد عاطفی و تراژدیک کربلا، گریه ها، شیون ها و عزاداری بر شهدا و تحریک عواطف مردم، جریان کربلا را در اذهان زنده می کردند و بدین صورت به ماجرای کربلا عمق می بخشیدند و بر احساسات نیز تأثیر می گذاشتند و از این رهگذر انقلاب اسلامی ماندگارتر شد.
حفظ ارزش ها، درس دیگر زنان قهرمان انقلاب اسلامی از نهضت کربلا است. حفظ ارزش های دینی و اعتراض به هتک حرمت مقام مقدس زنان و رعایت عفاف و حجاب در برابر چشم های آلوده از دیگر تأثیرگذاری های حماسه حسینی است.

14. خون

آن روز که جان خود فدا می کردیم، با « خون» به حسین اقتدا می کردیم؛
چون منطق ما منطق عاشورا بود با نفی « خود» اثبات « خدا» می کردیم. خون، عزیزترین موجود پیکر انسان است که با نبود آن، جان هم وجود نخواهد داشت. با این حساب، کسی که حاضر باشد از « خون» خویش در راه مکتب و عدالت و حق بگذرد، آماده ی جانبازی است و این همان « شهادت طلبی» است که از الفبای « فرهنگ عاشورا» است.
هم آن که خون می دهد و از جان می گذرد، عزیز است و ماندگار و هم آن که در راه انتقام خون های به ناحق ریخته، قیام می کند، کاری امام زمان گونه می کند؛ چرا که آن حضرت خونخواه کشتگان کربلاست:« این الطالب بدم المقتول بکربلا؟» و هم آنان که از خون شهیدان، الهام حماسه و فداکاری می گیرند، شاگردان لایق مکتب شهادتند.
اینکه سیدالشهدا در آغاز حرکت به سوی کربلا فرمود: هرکس حاضر است خون قلب خویش را در راه ما نثار و ایثار کند، با ما همراه شود:« من کان باذلا فینا مهجته فلیرحل معنا»(3)، اشاره به همین فرهنگ شهادت طلبی است. قداست خون شهید نیز از همین جاست؛ چرا که او با خدا معامله می کند و حق اوست که با اولین قطره خونش که بر زمین ریخته می شود، آمرزیده شود:« اول ما یهراق من دم الشهید یغفر له دنبه کله الا الدین»(4) و قطره خونی که در راه خدا ریخته شود، یا قطره اشکی از خوف خدا، محبوب ترین قطره نزد خداوند است:« ما من قطرة احب الی الله عز و جل من قطرتین: قطرة دم فی سبیل الله و قطرة دمعة فی سواد اللیل لا یرید بها عبد الا الله»(5).
در روایات و زیارات نیز نسبت به سیدالشهدا و یاران شهیدش تعبیراتی از این قبیل زیاد است که : شما جان تان را، نفس تان را، ارواح تان را، خون تان را، خون قلب تان را، خودتان را و ... در راه خدا بذل و نثار کردید. هر ملتی هم که این روح و روحیه را داشته باشد، به عزت می رسد و آنان که از خون دادن و جان باختن گریزانند، گرفتار ذلت می شوند.
امام خمینی می فرماید:« مسلم خون شهیدان انقلاب و اسلام را بیمه کرده است. خون شهیدان برای ابد درس مقاومت به جهانیان داده است و خدا می داند که راه و رسم شهادت کورشدنی نیست و این ملت ها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود.»(6)
خون شان آیت سرافرازی است. رمز خودسوزی و جهان سازی است. سنگ خونرنگ هر مزار شهید، غزل خون نشان جانبازی است.

پی‌نوشت‌ها:

*عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور.
1.زندگانی سیدالشهدا؛ ج 2، ص 236. به نقل از: لهوف، کبریت احمر و انساب الاشراف.
2. در این زمینه رک به: مقاله « درس های امدادگری در نهضت عاشورا» از مؤلف( مجله پیام هلال، شماره 26، شهریور 1369).
3.مقتل الحسین مقرم؛ ص 194.
4. میزان الحکمه؛ ج 5، ص 192( از پیامبر خدا).
5. همان؛ ص 187( از امام زین العابدین).
6. صحیفه نور؛ ج 20، ص 239.


[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 4:37 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

15. عمل به وظیفه و تکلیف

می رسد و آزادی به همراه خود، تضاد افکار و عقاید و بحث های فلسفی و کلامی را مطرح می کند. در این هنگام دیگر شمشیرکاری از پیش نمی برد. اینجا اسلحه ی مناسب، درس و کتاب و قلم است.
وقتی اوضاع زمانه آنگونه شد که شناخت حق از باطل دشوار و صعب گردد، اصلی ترین وظیفه ی رهبر دینی نشان دادن صراط مستقیم و مبارزه با انحراف ها و تحریف ها است. اگر امام حسین در زمان امام صادق و یا امام رضا می بود، بی تردید همان گونه عمل می کرد که آن دو بزرگوار عمل کردند.
برای نهضت ما نیز چنین آینده ای که در آن بازار عرصه ی افکار، داغ باشد، قابل پیش بینی است؛ از این رو لازم است روحانیت ده ها برابر گذشته، خود را تجهیز کند. روحانیت احتیاج به تقویت دارد؛ احتیاج به برنامه و کار منظم و حساب شده دارد. در برابر روحانیون مردم قرار دارند که به مراتب بیشتر از گذشته به هدایت و راهنمایی و ارشاد احتیاج دارند. روحانیت باید به سرعت به فکر چاره بیفتد و تا این سیل عظیم به راه نیفتاده است، خود را برای مقابله با آن آماده کند.
اینکه روحانیت شیعه توانسته است در طول تاریخ منشأ حرکت های بزرگ بشود، ولی روحانیت های دیگر نتوانسته اند، دو دلیل عمده دارد:
دلیل اول، ویژگی خاص فرهنگ روحانیت شیعه است. خود فرهنگ شیعی یک فرهنگ زنده و حرکت زا و انقلاب آفرین است. این فرهنگی است که از روش علی و از اندیشه های او تغذیه می کند. این فرهنگی است که در تاریخ خود عاشورا دارد. صحیفه سجادیه و دوره امامت و عصمت دویست و پنجاه ساله دارد. هیچ یک از فرهنگ های دیگر چنین عناصر حرکت زایی در خود ندارند.
دلیل دوم، اینکه روحانیت شیعه- که به دست ائمه شیعه پایه گذاری شده است- از ابتدا اساسش تضاد با قدرت های حاکم بوده است. به قول حامد آلگارد در همان کتابی که ذکرش گذشت، اساس روحانیت شیعه بر انکار حقانیت پادشاه است. روحانیت شیعه از نظر معنوی متکی به خدا و از نظر اجتماعی متکی به مردم است و هیچ گاه جزء دولت نبوده است؛ اما در مقابل، مثلاً روحانیت تسنن از همان ابتدا، وابسته به دستگاه حاکم بوده است. از همان زمان که ابویوسف به سمت قاضی القضات هارون منصوب شد و در عین حال سمت مفتی اعظم را هم به دست آورد، مشخص بود که دیگر پایگاهی در میان مردم نمی توانست داشته باشد.در زمان خود ما افرادی نظیر شیخ محمد عبده که از روشنفکران و روحانیون اهل تسنن مصر است، وقتی اعتبار پیدا می کند که آقای خدیو عباس به اسمش ابلاغ صادر می کند والا مردم مصر مفتی بودن او را بی اعتبار می شمارند و یا شیخ محمد شلتوت، مصلح بزرگ مصری را باید جمال عبدالناصر به اسمش ابلاغ صادر کند و وقتی که در اتاقش می نشیند، می باید عکس جمال عبدالناصر بالای سرش باشد. مشخص است که این افراد دیگر نمی توانند پایگاه مردمی داشته باشند و نخواهند توانست علیه قدرت حاکم قیام کنند؛ اما روحانیت شیعه از ابتدا براساس بی نیازی از قدرت های حاکم پایه گذاری شد و همیشه سلاطین و بزرگان مجبور بودند آستان آنها را ببوسند و پیشانی به درگاه آنها بسایند.
پس سر دیگر اینکه روحانیت توانست انقلاب ها را رهبری کند، استقلال است و این حقیقت که آنها هیچ گاه عضو دستگاه های دولتی و غیردولتی نبوده اند، در آینده هم باید این ارزش ها برای روحانیت محفوظ بماند.
دولت هایی که مردم هرگز طبل حمایت از ایشان را بر دوش نکشیدند، مگر از
ترس و ناآگاهی خویش؛ چرا که مردی چون خمینی که عشق آگاهانه حسین را در سینه داشت، سکوت در مقابل ستمکاری را دفاع از ستمکار می داند... و فریاد آگاهی و آگاهی دادن به مردم را سر می داد که افسوس که نمی دانیم ارمغان این دین بزرگ برای ما چیست و ما را به کجا می کشاند... .
و چه با درد فریاد می کند که، ای سران اسلام! به داد اسلام برسید! ای علمای نجف به داد اسلام برسید! ای علمای قم به داد اسلام برسید! رفت اسلام؛ اسلامی که با زحمات فراوان پیامبر و ائمه حفظ و به دست ما رسیده است، اسلامی که برنامه ی زندگی و حکومت دارد.
و چه زیبا رایحه ی خوش بیداری در قلب های عاشق مردم وزیدن می گیرد و اتحاد و یکپارچگی، ایران را، ملت و ملیت را درهم می کوبد و تنها یک پرچم و آن هم اسلام است که حلقه اتصال مردم می شود... .
درد نفاقی که از رحلت رسول اکرم زمانه بر دوش خود می کشید و غفلت چند صد ساله ای که بیداری می طلبید، زحمت و رنجی که معاویه پایه ریز آن بود و اسلام دردمندی که جز به حکومت اندک علی عدالت را در چهره استعمار شده اش نیافته بود... از جمل تا صفین و خوارج که دردهای حکومت علی بودند و حکومت ایشان که نه به خاطر علی و حق حکومت علی، بلکه به خاطر مهجوریت اسلامی که مردم با علی باید می شناختندش و بعد از علی ناشناخته ماند و مردی که ملت را به آگاهی می خواند تا علم خسته اسلام را بالا برند.
اتحاد، ریشه می دواند و نفاق جای خود را به اتحاد مذهبی می دهد و ماه محرم، این ماه نهضت سربلند حسین به نهضت 15 خرداد و محرم ملهم از نهضت حسینی ختم می شود.

16. آثار و نتایج نهضت عاشورا

شهادت مظلومانه سیدالشهدا و یارانش در کربلا، تأثیری بیدارگر و حرکت آفرین داشت و خونی تازه در رگ های جامعه ی اسلامی دواند و جو نامطلوب را شکست و امتدادهای آن حماسه، در طول تاریخ، جاودانه ماند؛ حتی در همان سفر و اسارت اهل بیت نیز تأثیرات سیاسی این حادثه در اندیشه های مردم آشکار شد. گروهی از اسرا را که به شام می بردند، چون به تکریت رسیدند، مسیحیان آنجا در کلیساها جمع شدند و به نشان اندوه بر کشته شدن حسین ناقوس نواختند و نگذاشتند آن سربازان وارد آنجا شوند. به شهر « لینا» هم که رسیدند، مردم آنجا همگی گرد آمدند و بر حسین و دودمانش سلام و درود فرستادند و امویان را لعن کردند و سربازان را از آنجا بیرون کردند؛ چون خبر یافتند مردم « جهینه» هم جمع شدند تا با سربازان بجنگند، وارد آن نشدند. به قلعه « کفرطاب» رفتند، به آنجا نیز راهشان ندادند. به حمس که وارد شدند، مردم تظاهرات کردند و شعار دادند:« اکفراً بعد ایمان و ضلالاً بعد هدی؟» و با آنان درگیر شدند و تعدادی را کشتند.(1) برخی از تأثیرات حماسه عاشورا از این قرار است:
1. قطع نفوذ دینی بنی امیه بر افکار مردم؛ 2. احساس گناه و شرمساری در جامعه به سبب یاری نکردن حق و کوتاهی در ادای تکلیف؛ 3. فرو ریختن ترس ها و رعب ها از اقدام و قیام علیه ستم؛ 4. رسوایی یزیدیان و حزب حاکم اموی؛ 5. بیداری روح مبارزه در مردم؛ 6. تقویت و رشد انگیزه های مبارزاتی انقلابیون؛ 7. پدید آمدن مکتب جدید اخلاقی و انسانی
( ارزش های نوین عاشورایی و حسینی)؛ 8. پدید آمدن انقلاب های متعدد با الهام از حماسه ی کربلا؛ 9. الهام بخشی عاشورا به همه ی نهضت های رهایی بخش و حرکت های انقلابی تاریخ؛ 10. تبدیل شدن « کربلا» به دانشگاه عشق و ایمان و جهاد و شهادت، برای نسل های انقلابی شیعه؛ 11. به وجود آمدن پایگاه نیرومند و عمیق و گسترده ی تبلیغی و سازندگی در طول تاریخ، بر محور شخصیت و شهادت سیدالشهدا.
از نهضت های شیعی پس از عاشورا، می توان « انقلاب توابین»، « انقلاب مدینه»، « قیام مختار»، « قیام زید»، و حرکت های دیگر را نام برد.
تأثیر حماسه عاشورا را در انقلاب های بزرگی که در طول تاریخ، بر ضد ستم انجام گرفته، چه در عراق و ایران و چه در کشورهای دیگر، نباید از یاد برد. « فرهنگ شهادت» و انگیزه جهاد و جانبازی که در انقلاب اسلامی ایران و هشت سال دفاع مقدس در جبهه ها جلوه گر بود، گوشه ای از این تأثیرپذیری است. شعار« نهضت ما حسینیه، رهبر ما خمینیه» که در مبارزات ملت مسلمان ایران بر ضد طاغوت طنین افکن بود و نیز شور حسینی جبهه های رزم ایران، گواه روشن تأثیرگذاری کربلا در قرن ها پس از آن حماسه ی مقدس است. خون او تفسیر این اسرار کرد، ملت خوابیده را بیدار کرد.(2)

17. کل یوم عاشورا

هر روز عاشورا و هر سرزمین، کربلاست:« کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا». این جمله و شعار، نشان دهنده ی پیوستگی و تداوم خط درگیری حق
و باطل در همه زمان ها و مکان هاست. عاشورا و کربلا، یکی از بارزترین حلقه های این زنجیره طولانی است. همیشه حق و باطل رو در روی همند و انسان های آزاده، وظیفه ی پاسداری از حق و پیکار با باطل را بر عهده دارند و بی توجه گذشتن از کنار صحنه حق و باطل، بی دینی است. امام خمینی بارها به این نکته مهم توجه دادند؛ از جمله در ایام جنگ تحمیلی(3) و در پیامی به مناسبت 17 شهریور فرمودند:« عاشورا، قیام عدالتخواهان با عددی قلیل و ایمان و عشقی بزرگ، در مقابل ستمگران کاخ نشین و مستکبران غارتگر بود و دستور آن بود که این برنامه، سرلوحه ی زندگی امت در هر روز و در هر سرزمین باشد. روزهایی که بر ما گذشت، عاشورای مکرر بود و میدان ها و خیابان ها و کوی و برزن هایی که خون فرزندان اسلام در آن ریخت، کربلای مکرر». « 17 شهریور، مکرر عاشورا و میدان شهدا مکرر کربلا و شهدای ما مکرر شهدای کربلا و مخالفان ما مکرر یزید و وابستگان او هستند».(4) نبرد عاشورا، گرچه از نظر زمان، کوتاه ترین درگیری بود( نیم روز)، ولی از نظر امتداد طولانی ترین درگیری با ستم و باطل است و تا هر زمان که هر آرزومندی آرزو کند که کاش در کربلا بود و در یاری امام شهیدان، به فیض و فوز عظیم شهادت می رسید( یا لیتنا کنا معکم فنفوز فوزاً عظیما)(5)، عرصه ی کربلا گرم و درگیری عاشورا دایر است؛ آنگونه که حسین، وارث آدم و ابراهیم و نوح و موسی و عیسی و محمد است، پیروان عاشورایی او نیز وارث خط سرخ جهاد و شهادت اند و پرچم کربلا را
بر زمین نمی نهند و این جوهر تشیع در بعد سیاسی است.
شیعه باید آب ها را گل کند/ خط سوم را به خون کامل کند/ خط سوم خط سرخ اولیاست/ کربلا بارزترین منظور ماست/ شیعه یعنی تشنه ی جام بلا/ شیعگی یعنی قیام کربلا/ شیعه یعنی بازتاب آسمان/ بر سر نی جلوه ی رنگین کمان/ از لب نی بشنوم صورت تو را/ صوت « انی لا اری الموت» تو را/ شیعه یعنی سالک پا در رکاب/ تا که خورشید افکند از رخ نقاب/ این سخن کوتاه کردم والسلام/ شیعه یعنی تیغ بیرون از نیام.(6)
یکی از نویسندگان محقق می نویسد:« ما یقین داریم که اگر حسین در زمان ما بود، از قدس، جنوب لبنان و بیشتر مناطق اسلامی کربلای دومی می ساخت و همان موضعی را می گرفت که در برابر معاویه و یزید ایستاد و از همه مدعیان اسلام و تشیع و از آنان که بر قدس و جنوب لبنان می گریند و در اعلامیه ها، سخنرانی ها و صفحه ی مطبوعات بر سر فلسطین و لبنان معامله می کنند و در خیابان ها و مجامع، سلاح با خود حمل می کنند، بیش از تعدادی که در کربلای اول کنار آن حضرت ایستادند و یاریش کردند، او را یاری نمی کردند.»(7) این دیدگاه، ردکننده ی نظریه ای است که کربلا و قیام حسینی را تکلیفی خاص امام می داند که نمی توان از آن تبعیت کرد.
وقتی اباعبدالله الحسین ضرورت قیام بر ضد سلطه ستمگری را- که حلال را حرام می کند و عهد الهی را شکسته، برخلاف سنت پیامبر عمل می کند و تجاوزکارانه عمل می نماید- در خطبه ی خویش می آورد و این صفات را در سلطه ی یزیدی محقق می داند، در پایان می افزاید:« فلکم فی
اسوة»(8): در کار من برای شما الگوی تبعیت است. این سخن می رساند که گستره ی زمین و زمان، کربلا و عاشوراست و همیشه و همه جا باید با الهام از این مکتب، بر ضد ستم قیام کرد و در راه آزادی و عزت، فداکاری نمود.
امام خمینی فرموده است:« این کلمه ی کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا، یک کلمه ی بزرگی است... همه روز باید ملت ما این معنی را داشته باشد که امروز روز عاشورا است و ما باید مقابل ظلم بایستیم و همین جا هم کربلاست و باید نقش کربلا را ما پیاده کنیم. این انحصار به یک زمین ندارد. انحصار به یک افراد نمی شود. قضیه کربلا منحصر به یک جمعیت هفتاد و چند نفری و یک سرزمین کربلا نبوده، همه ی زمین ها باید این نقش را ایفا کنند»(9).

پی‌نوشت‌ها:

*عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور.
1.عاشورا فی الادب العاملی المعاصر؛ ص 54. به نقل از:منتخب طریحی و مقتل ابی مخنف.
2.کلیات اقبال لاهوری؛ ص 75.
3. صحیفه نور؛ ج 20، ص 195.
4. همان؛ ج 9، ص 57.
5. زیارت عاشورا.
6. ابیاتی از مثنوی « شیعه نامه»، محمدرضا آقاسی( کیهان، 71/6/12).
7. هاشم معروف الحسنی؛ الانتفاضات الشیعیه؛ ص 387.
8. تاریخ طبری؛ ج 4، ص 304.
9. صحیفه نور؛ ج 9، ص 202.


[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 4:37 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
<      1   2   3   4   5   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????