عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر) |
شرمنده توست ای تشنه لبی، که آب شرمنده توست * * * آب و عطش آن اراده را نرم نکرد * * * آخر ای مردم! ما هم عتباتی داریم * * * ای حضور آسمان در جان خاک * * * آن روز ز دشت کربلا خون بارید * * * گفت ای گروه هرکه ندارد هوای ما * * * آیینه شدی تا که خدا در تو درخشید * * * دل، پشتِ حصار حَرَمت خستهترین است * * * شمعی است که سوز و ساز را ترک نکرد * * * آن جانِ ز جسمْ رسته، قرآن میخواند * * * ... خط با خون تو آغاز میشود * * * خدا جدا نکند، از دلم، ولای تو را * * * ای که پیچید شبی در دلِ این کوچه صدایت * * * ظهر عاشورا، زمین کربلا بود و حسین * * * آن روز غریبانه و تنها جان داد * * * آیینه شدند و تابناک افتادند * * * باز شد ماه محرّم، کربلا را بنگرید * * * ای فصل بلند بینهایت * * * باز در جان جهان یکسره غوغاست حسین * * * ای از ازل به مهر تو دل آشنا حسین * * * روز جانبازی یاران حسین است امروز * * * عالم همه خاک کربلا بایدمان لهجه خون گر بر ستم قرون برآشفت حسین * * * آن سو نگران، نگاه پیغمبر بود * * * آن امام عاشقان، پور بتول * * * ای آنکه اقدم از همه ماسوی تویی * * * خاک حرمت ، مهر نماز است حسین (ع) * * * مه بارقهای است در شبستان حسین (ع) * * * او روز شهود خویش را میدانست * * * ازبهر ستیز و مرگ ، آماده شوید * * * بر نیزه ، سری به نینوا مانده هنوز * * * [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 8:36 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
یک قافله غم ، زکربلا آوردم * * * همواره تجّسم قیام است حسین (ع) در باور شب ، شهاب بودن ، عشق است * * * عالم ، همه خاک کربلا بایدمان * * * از خون تو شمشیر ، وضو بگرفته است * * * تیغ از رخ او ز ترس ، گریان گردید * * * گر بر ستم قرون ، بر آشفت حسین (ع) * * * الحق که به ما درس وفا داد حسین (ع) * * * آن روز که آهنگ سفر داشت حسین (ع) هم «حیّ علی الفّلاح » او خونین بود * * * در دشت عطش ، لاله صفت سوخت حسین (ع) * * * عشق است که سوی کربلا میآید * * * ما حلقه به گوش عشق روح افزاییم * * * هر چند که مضمون غریبت تنهاست * * * هفتاد و دو سینه سرخ هجرت کردند * * * او گفت: «اینجاست!» * * * به روی نیزه ذکر یا حبیب است سبز بخت سرخ او تا شقایق را به دست عشق بر کردیم ما * * * ای آن که در عزای تو آدم گریسته * * * سلطان کربلا شه عاشق نواز عشق * * * شوری به اشک می دهد آوای یاحسین(ع) * * * کیست حسین؟ آن که با شجاعت و عزت گذشت از سر و جان نداد تن به مذلت * * * بر نیزه،سری به نینوا مانده هنوز * * * زان فتنه خونین که به بار آمده بود * * * روزی که در جام شفق،مل کرد خورشید * * * شب بود و من به مطبخ آن خانه آمدم * * * تا جهان باشد و بوده است،که داده است نشان * * * از آب هم مضایقه کردند کوفیان * * * بسیار گریست تا که بی تاب شد،آب * * * آب،شرمنده ایثار علمدار تو شد * * * بر توسن موج خشم،آوا زده بود * * * شیعه باید آبها را گل کند * * * دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نگشت * * * کاش میگشتم فدای دست تو * * * بزرگ فلسفه قتل شاه دین این است [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 8:34 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
یا ذبیح الله پی نوشت ها: 1) موسوی گرمارودی، خط خون. [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:56 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
دشت بلا گفت محمد که ز دشت بلا نور خدائی حسین آئینه نور خدائی است سر کوی تو زبس در گلو عقده دارد دلم خیمههای سوخته ماند خاکستر بجا از خیمههای سوخته حسین(علیه السلام) شب اندیشهام روز از حسین است عشق عشق یعنی کوچه کوچه انتظار ********* [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:21 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
دشت بلا گفت محمد که ز دشت بلا نور خدائی حسین آئینه نور خدائی است سر کوی تو زبس در گلو عقده دارد دلم خیمههای سوخته ماند خاکستر بجا از خیمههای سوخته حسین(علیه السلام) شب اندیشهام روز از حسین است عشق عشق یعنی کوچه کوچه انتظار احیاگر عشق آن زنده دل همیشه بیدار حسین (علیه السلام) کاروان کربلا شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین (علیه السلام) ارباب الا خورشید عالمتاب ،ارباب زمزم اشک نام جانبخش تو چون بر دهنم میآید عشق رب الارباب همه اربابها سروش غم ماه غم، ماه عزا، ماه محن لطف ارباب ساقی از لطف تو در هر دو سرا ممنونم شور عشق دلخوشم من چون گدای این درم شهید اول من پرستویم و مانده ز سفر بال و پرم درد عشق شبی که دیده خود پر ستاره میکردم شراره ما هم فتاده بر خاک با جسم پاره پاره سحاب آرزو اگر چه دیدهام از هجر تو پر از گهر گردد شکایت دل شام یعنی انتهای خستگی یا مهدی ادرکنی سر راه تو نشستم به تمنای نگاهی یا مهدی ادرکنی ای حُجّت خدای، که عشقت امان ماست مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مددی طواف روی مهت منتها دعای من است حسین مظلوم (علیه السلام) ادرکنی باز محرّم رسید ماه عزای حسین ماه خون و شمشیر السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا شکست پیروز حسین ، کشته دیروز و رهبر روز است خداحافظ ای مدینة پیغمبر (علیه السلام) زین وداع آتشین ، کز شهر قرآن میکنی [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:21 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
چکیده
چون ز رویش مصطفی شد درفشان
چون که سبطین از سرش واقف بدند
آن یکی از زهر جان کرده نثار
«یعنی از نور علی(ع) دو سبط آشکار شدکه دو دُرّ گران بها و دو گوشواره ی عرش (نیروی عالی هستی) گشتند.
با شریف آن کرد آن دون از کجی
تا چه کین دارند دایم دیو و غول
و چنان که مشهود است، مولانا خارجی را کسی می داند که خلافت پیامبر(ص) را حق الهی خاندان او نمی داند و یزید و شمر را غولان و دیوانی می نامد که همواره در هر زمان با آل رسول(ص) کینه می ورزند.
دل است همچو حسین و فراق همچون یزید
شهید گشته به ظاهر، حیات گشته به غیب
«به عقیده ی مولوی، حسین مرکز حقیقت است و این یزید است که ناحق است و مراد از لفظ فراق این است که یزید، فرسنگ ها از حقیقت دور است... شهادت حسین در دیدگاه دشمنان اسلام و فرمانروایان بخیل و ناحق نوعی اسارت است، اما در حقیقت آن بزرگ وار به زندگی ابدی واصل گشته است.»(6)
ششه می گیر روز عاشورا
در دفتر ششم هم در یک جا کلمه ی «گوش وار» را کنایه از همان «سبط پیامبر» آورده است، در داستان آن کس که در روز عاشورا به شهر حلب وارد شد و چون عزاداری شیعیان را دید، پرسید که این غوغا و هیاهو را چه سبب است، به او جواب دادند:
روز عاشورا نمی دانی که هست
پیش مؤمن کی بود این قصه خوار
پیش مؤمن ماتمِ آن پاک روح
مگر نمی دانی که روز عاشورا، روز عزای جانی است که به تنهایی از مردم یک قرن برتر و بهتر است.
تو که ز اصطرلاب دیده بنگری
تا به گفتگوی بیداری دری
خوی کن بی شیشه دیدن نور را
هر سه بیت الهام گونه هایی است از سخن امام حسین(ع) در دعای عرفه:
سوی فعل خویش می ننگرم
سوی آن امید کردم روی خویش
منگر اندر ما، مکن در ما نظر
«الهام گرفته از نیایش امام حسین(ع) در دعای عرفه:
چون که دید دوست نبود، کور به
دیده کو نبود ز وصلش در فره
ترجمه واری است از این سخن امام حسین(ع) در دعای عرفه:
شکر طوفان را کنون بگماشتی
آب دیده ی او چو دیده ی او بود
مولانا از قول حضرت نوح می گوید: خدا را شکر که اکنون طوفان قهر و عذاب خود را فرستادی و آن ویرانه ها را که واسطه ی من و تو بودند از میان برداشتی و اینک بی پرده و حجاب با تو حرف می زنم.
آزمودم چند خواهی آزمود
حضرت سید الشهدا در بخشی از دعای عرفه می فرماید:
پی نوشت ها : *عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد ابهر [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:0 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
روایت عطش دریا هیچ توقعی از رودها ونهرهای حقیر ندارد.دریا از نباریدن باران گلایه نمی کند وحتی در هر تشنگی سر به اوجی، لب فروبسته می ماند. تشنگی را چگونه بردریا مسلط کردند که دریا سراز هر کجای تاریخ، هر کجای کویر وصحرا درآورد، سخنی از تشنگی برلب نمی آورد وبه زانونمی افتد برای جرعه های سنگ دلی آب. دریا دلیل تمام آب هاست. دریا سلطان هرچه آب است؛ پس آب ها حقیرترازآن هستندکه دریا را از نفس بیندازند.
باران
طعم پرواز [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 6:15 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
خون خدا خون حسین نه بر خاک که برآسمان پاشیده شد مگر سرخی شفق گواه این حقیقت نیست؟
عصر عاشورا عصرعاشوار پایان راه نیست که آغاز راه است و «کربلا، تاریخی که به صورت جغرافیا نمایان شده است »وگرنه تو در کربلای سال 61هجری جا مانده ای . [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 6:14 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
کربلا،بیت الحرامی دیگر کربلا بیت الحرامی دیگر است.نمادهای حج را درکربلا باید دید و تفسیر کرد. درحجاز،سعی صفا و مروه را سرگردانی و عطش را،تل زینبیه را و گودال قتلگاه را.
و اما زینب..... تا عصر عاشورا، پرچم به دوش حسین بود، اما پس ازآن، بیرق سرخ جهاد به دست های حیدری زینب سپرده شد. امان از حیرانی و سرگردانی عصر عاشورا؛ نمی دانم بر زینب چه گذشت که آن شب، نماز شب را نشسته خواند؟
عاشوار، روح زمان سهیلا بهشتی
پی نوشت : 1-محمد رضا سنگبری، یادهای سبز، ص 36. [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 6:12 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
غم توتا شعله هجران تو خاموش کنم
بسیار بکوشیدم و نتوانستم
ای کاش، دمی دهد امانم این اشک
آخر چه شود، شبی به خوابم آیی
بنشینی و در برت، مرا بنشانی
گر بار دگر مرا در آغوش کشی
سجاده تو، که میدهد بوی تو را
چون درد فراق تو، ز حد درگذرد
از حمله غارت به دلم آتشهاست
گویند به من، یتیم غارت زده ام
دیگر اگر ای پدر نخواهی برگشت
این داغ حسین، جاودان است حسان بزن مرا که یتیمم ، بهانه لازم نیست ...مرا که دانه اشک است دانه لازم نیست
[ پنج شنبه 90/10/8 ] [ 3:47 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |