عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر) |
تفاوت سازندگى با مادى گرایى
عده اى مسایل را اشتباه گرفته اند. البته بحمداللّه امروز مسؤولین ما دلسوز و علاقه مندند و مى خواهند کشور را بسازند. یک عده اى سازندگى را با مادى گرایى اشتباه گرفته اند. سازندگى چیزى و مادیگرى چیز دیگرى است. شبیخون فرهنگى دشمن آن چه که جامعه ما را فاسد مى کند, غرق شدن در شهوات و از دست دادن روح تقوا و فداکارى است. بسیجى باید در وسط میدان باشد تا فضیلت هاى اصلى انقلاب زنده بماند. دشمن از راه اشاعه فرهنگ غلط, فساد و فحشا سعى مى کند جوان هاى ما را از دست ما بگیرد. کارى که از لحاظ فرهنگى دشمن مى کند نه تنها یک تهاجم فرهنگى بلکه باید گفت یک شبیخون فرهنگى, یک غارت فرهنگى و یک قتل عام فرهنگى است. امروز دشمن دارد این کار را با ما مى کند. چه کسى مى تواند از این فضیلت ها دفاع کند؟ آن جوان مؤمنى که دل به دنیا و منافع شخصى نبسته است. او مى تواند بایستد و از فضیلت ها دفاع بکند. کسى که خودش آلوده و گرفتار است نمى تواند از فضیلت ها دفاع بکند. این جوان با اخلاص است که مى تواند از انقلاب, اسلام و فضایل و ارزش هاى اسلامى دفاع کند. همه باید امر به معروف و نهى از منکر بکنند لذا بنده چندى پیش گفتم همه باید امر به معروف و نهى از منکر بکنند. الآن هم عرض مى کنم. نهى از منکر کنید. این واجب است. امروز امر به معروف و نهى از منکر, هم مسؤولیت شرعى و هم مسؤولیت انقلابى و سیاسى شماست. به من نامه مى نویسند, بعضى تلفن مى کنند و مى گویند ما نهى از منکر مى کنیم اما مأمورین رسمى طرف ما را نمى گیرند. طرف فرد مقابل را مى گیرند. من عرض مى کنم مأمورین رسمى چه مأمورین انتظامى و چه مأمورین قضایى حق ندارند از مُجرم دفاع بکنند. مأمورین باید از آمر و ناهى شرعى دفاع کنند. دستگاه حکومت ما باید از آمر به معروف و ناهى از منکر دفاع بکند, این وظیفه است. اگر کسى نماز بخواند و کسى دیگر به نمازگزار حمله کند, دستگاه هاى ما باید از چه کسى دفاع کنند؟ از نمازگزار یا آن کسى که سجاده را از زیرپاى نمازگزار مى کشد؟ امر به معروف و نهى از منکر هم همین طور است. امر به معروف هم مثل نماز واجب است. حضرت امیر(ع) در نهج البلاغه مى فرماید: (وما أعمالُ البِرِّ کُلُّها والجهادُ فی سبیل اللّه عندالأمر بالمعروف والنهی عن المنکر إü کَنَفَثَةٍ فی بحرٍ لُجّیٍّ).(1) حضور نیروهاى حزب اللهى و بسیجى در صحنه اگر نیروهاى مؤمن, بسیجى و حزب اللهى یعنى همین عامه مردم مؤمن, همین اکثریت عظیم کشور عزیزما, همین هایى که جنگ را اداره کردند, همین هایى که از اول انقلاب تا به حال با همه حوادث مقابله کردند, نبودند و اگر بسیج و نیروى عظیم حزب الله نبود, ما هم در جنگ و هم در مقابل دشمنان گوناگون در این چند سال شکست مى خوردیم. ما آسیب پذیر بودیم. وقتى که کارخانه هاى ما را مى خواستند به تعطیلى بکشانند, نیروى حزب اللهى از داخل کارخانه بر سینه شان مى زد. وقتى مزرعه ما را در اوایل انقلاب مى خواستند آتش بزنند, نیروى حزب اللهى از همان وسط بیابان ها و روستاها و مزارع توى دهانشان مى زد. اگر خیابان ها را مى خواستند به اغتشاش بکشند نیروى حزب اللهى مى آمد در مقابلشان سینه سپر مى کرد. در جنگ هم که معلوم است. این است آن نیروى اصلى این کشور, و نظام اسلامى متکى به این نیرو است. اگر مردم یعنى همین نیروهاى مؤمن و حزب اللهى با نظام و دولت باشند (که بحمدالله هستند) هیچ دشمنى نمى تواند کارى از پیش ببرد. اگر این نیروى عظیم و شکست ناپذیر مردمى در کنار و پشت سر مسؤولین باشد (که بحمدالله هست) هیچ قدرتى نمى تواند با جمهورى اسلامى مقابله بکند. دشمنان ما از این نیرو مى ترسند, مدتى است که بلندگوهاى آمریکایى و صهیونیستى در تبلیغات جهانى دارند جمهورى اسلامى ایران را به نظامى گرى و افزایش سلاح متهم مى کنند. مى گویند جمهورى اسلامى دارد سلاح هاى کشتار جمعى و اتمى درست مى کند و از فلان جا کلاهک اتمى آورده اند! این ها حرف هایى است که اگر هر عاقلى در دنیا تأمل کند مى فهمد دروغ است.آیا بمب اتم چیزى است که بتوان آن را بى سر و صدا از کشورى به کشور دیگر منتقل کرد؟ خودِ آن ها مى فهمند که دروغ است ولى شایعه درست مى کنند براى این که چهره نظام اسلامى را به نحوى معرفى کنند که گویى با صلح و استقرار آن در دنیا مخالف است. پی نوشت : 1. نهج البلاغه, حکمت 374. [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 8:0 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
درک پیام عاشورا و الگوگیری از آن در گرو درک حقیقت قیام کربلا و ارائه تفسیر صحیح از آن و شناخت و مبارزه با تحریفاتی است که ممکن است در این حادثه رخ دهد . الف . آموزههای قیام حسینی استعداد شبیهسازی در حادثه عاشورا از دیدگاه شهید مطهری «کسانی که به خاطر یک سلسله اصول و مبادی قیام میکنند و نهضت مینمایند در حقیقتبه همه جهانیان بعد از خودشان پیامی دارند و به اصطلاح معروف وصیتی دارند . آیندگان باید با پیام آنها آشنا باشند و ندای آنها را بشناسند» . (1) تفسیر الگوساز گام نخست در الگوپذیری قیام عاشورا این است که راز جامعیت اسلام در کربلا درک شود و بر اساس آن، تفسیری صحیح از این حادثه ارائه گردد . در صورتی این نکته از عاشورا قابل برداشت است که قرائتی الگوساز از آن صورت گیرد . بیتردید پیشوایان دینی از زمان پیغمبر اکرم (ص) و ائمه طهار (ع) دستور اکید و بلیغ دادهاند که باید نام حسین بن علی (ع) زنده بماند و باید سوگواری آن حضرت هر سال تجدید بشود . سؤال اساسی این است که چرا چنین دستوری دادهاند و چرا این همه به این موضوع اهتمام داشتهاند؟ درسهای آموزنده نگرش الهی، حماسی به نهضت عاشورا دستاوردهای مهمی به همراه دارد که یکی از آنها تسهیل پیامگیری از این نمایش بیهمتای اسلامی است . شهید مطهری با این نگاه پیامهایی را از این نهضتبرداشت کردهاند که در اینجا به اهم آنها اشاره میشود: 1 . شخصیتیافتن جامعه اسلامی پدیدههای اجتماعی از جهت تاثیری که در خود اجتماع باقی میگذارند مختلف و گاهی متضادند . از این حیثبعضی از پدیدههای اجتماعی، روح اجتماع را تاریک و کدر میکند، ترس و رعب به وجود میآورد، و به اجتماع حالتبردگی و اسارت میدهد، ولی یک سلسله پدیدههای اجتماعی است که به اجتماع صفا و نورانیت میدهد، ترس اجتماع میریزد، احساس بردگی و اسارت را از او میگیرد، به جایش جرات، جسارات و شهامتبه او میدهد . نوع دوم از پدیدههای اجتماعی نعمتی است که نصیب هر ملتی به سادگی نمیشود . به تعبیر شهید مطهری سرمایهای است که بالاتر از آن وجود ندارد: 2 . احیای امر به معروف و نهی از منکر اگر از صفحه تاریک و ظلمانی حادثه عاشورا فراتر رفته و به جنبه نورانی آن نظر کنیم میبینیم اگر چه قیام کربلا چند وجهی و چند ماهیتی است اما یکی از عمدهترین عوامل آن مسؤولیت امر به معروف و نهی از منکر است که در این تلقی نمود بیشتری پیدا میکند . در نگاه مثبت و حماسی به عاشورا یادآوری مکرر حضرت از این عامل و اصرار بر برجسته کردن آن جایگاه خود را پیدا میکند . اساسا از نگاه شهید مطهری این عامل ارزش بسیار بسیار بیشتری از عوامل دیگر به نهضتحسینی داده و موجب ماندگاری این قیام شده است: 3 . شعارهای حیات بخش در عاشورا دو نوع شعار دیده میشود یک نوع شعارهایی است که فقط معرف شخص است و بیش از این چیز دیگری نیست . ولی شعارهای دیگری است که علاوه بر معرفی شخص، معرف فکر هم هست، معرف احساس است، معرف نظر و ایده است . با یک تلقی درست از عاشورا میتوان این شعارها را دائمی کرد و در همه اعصار از آن استفاده کرد و از طریق آن روح در جامعه دمید اما متاسفانه بهای لازم به شعارها داده نمیشد و اینک نیز نیازمند اهتمام است . شهید مطهری معتقدند: ب . خطر تحریف به همان مقدار که تفسیر صحیح از عاشورا سازنده، حیاتبخش و حرکتآفرین است، برداشت نادرست و منحرف کردن آن از مسیر واقعی میتواند مخرب و مخدر باشد و حداقل جامعه را بر خلاف هدف امامحسین (ع) دچار رکود و رخوت نماید . [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:53 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
تحریف و عوامل آن تحریف یعنی «متمایل کردن یک چیز از آن مسیر اصلی و وضع اصلی که داشته استیا باید داشته باشد .» تحریف یا لفظی استیا معنوی . تحریف لفظی آن است که ظاهر یک چیز یا لفظ آن را عوض کنند و تحریف معنوی یعنی «منحرف کردن روح و معنی یک جمله یا یک حادثه» . پس تحریف یک حادثه یعنی علل و انگیزهها و همچنین هدف و منظورهای آن حادثه چیزی غیر از آنچه هست معرفی شود . عامل تحریف به طور کلی سه قسم است: تحریف معنوی چنانکه گفته شد حادثه کربلا هم دچار تحریف لفظی شده است و هم تحریف معنوی اما از آنجایی که تحریف معنوی محتوا را تغییر داده قضیه را مسخ و به کلی واژگون میکند خطرناک است و خطرناکتر اینکه تحریف در اهداف امامحسین (ع) صورت گیرد . ایشان معتقدند دو تحریف معنوی بسیار عجیب و ماهرانه در هدف نهضتحسینی ایجاد شده است: ج . رسالت علما مسئولیت مردم در طول زمان و به خاطر عوامل گوناگون در حادثه عاشورا، چه در ناحیه اهداف و انگیزههای آن و چه در بخش دستاوردها و حتی عزاداریها، تحریفاتی رخ داده است . طبعا باید با این تحریفها مبارزه کرد و خرافات را از ساحت این قیام مقدس زدود و معلوم است در این امر هم خواص و علما مسئولند و هم توده مردم; پی نوشت ها: 1) شهید مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، مجموعه آثار، ج17، ص668 . [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:52 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
اشاره
نینوا، نام دیگر کربلا؛ منطقهاى در کوفه، سرزمینى کوچک. هیچ انقلابى در تاریخ اسلام از نظرگاه جغرافیایى کوچکتر از کربلا نیست. معناى عباس ریشهدار از رشادت على، شیر بیشه دلاورى، حیدر مکرر، شگرفى معناى برادر، شکوه واژه عمو، قیامت قامت، قمر بنى بشر، علمدار عاطفه، بیرقدار معرفت، غیرت الهى، مؤلف وفا، فاتح فتوت، اَبِ ادب، روزهدار آب گوارا، مُقَسِّمِ عطش، خجالتِ همیشه فرات، سقاى تشنگى، دستهاى بریده عشق، مشک ناامید، گل هزار خار تیر و نیزه، پیکر صدپاره، سروِ سرنگون، ساقى شهادت، قبله حاجت و... . تو اکنون برادرى دست تو گلوگاه اسماعیل است. تو موسایى و علقمه، نیل. فرات بر تو گریه مىکند و اقیانوس براى عظمت تو لهله مىزند. بر آب ایستادى؛ بر آیینه آب و خیل تشنگان تاریخ را نظاره کردى، که تا همیشه روزگار به پاىبوس پاىمردىات صف کشیدهاند. شگفت برادرا که تویى، تا دمهاى آخرى که دم مبارکت بر خاک زخم خورده مىریخت، خود را برده حسین مىدانستى. اکنون که گیسوان سوگوارت به خون خضاب مىکند، اکنون که خون تو کُفو خداوند است، برده نیستى؛ برادرى. شکوه معرفت حضور آگاهانه در کارزار سخت عطش و شماتت و شقاوت، در محاصره هزاران شمشیر و تیر و نیزه و تیغ که تو را نشانه رفتهاند، و دانستن فرجامِ مرگِ سرخ، هنر روحهاى بزرگ و معرفتهاى ژرف است، و یاران حسین علیهالسلام از این انگیزههاى مصفا و بصیرتهاى پایا سرشار بودند؛ انسانهایى که بینش و معرفت به راه امام، به کربلایشان آورده بود تا در بیداد ستیز و ستم، عاشقانه، درس وفادارى مرور کنند و عارفانه جان ببازند و جاودانه شوند. آمیزه شدت و رحمت در قرآن مجید، باورمندان پیامبر و همراهان او، سرسختانِ در برابر کافران و مهرمندانِ با مؤمنانند؛ یعنى رویاروى ستم، همه خشم و بغض و شدتند و با دوستان و همراهان، همه رحمت و لطافت. به امام صادق علیهالسلام گفتند: فلان کس دوستدار شماست، ولى در بیزارى و برائت از دشمنان شما ضعیف و ناتوان است. حضرت فرمود: «هیهات! دروغ مىگوید آنکه ادعاى دوستى ما را دارد و از دشمنان ما دورى نمىگزیند». رهایى و آزادگى در شط حادثات برون آى از لباس وفا در فرهنگ کربلا، واژه «وفا» شکوه و شرم را به هم آمیخته است. عاشورا از یکسو، تجلى ایستادگى و استوارى در راه میثاقهاست و از سوى دیگر، نمایش ننگ و زشتى سستعهدان است. امام حسین علیهالسلام در مسیر کوفه پس از شنیدن خبر شهادت نمایندهاش، قِیس بن مُسَهَّر با خواندن این آیه: «در میان مؤمنان مردانى هستند که بر سر عهدى که با خدا بستند، صادقانه ایستادهاند؛ بعضى پیمان خود را به آخر بردند و بعضى دیگر در انتظارند، و هرگز تبدیل و تغییرى در عهد و پیمان خود ندادند»، مقام وفاى او را ستود. موقعیتشناسى کربلا، جغرافیاى بصیرت و تاریخِ زمانآگاهى و موقعیتشناسى است. اینکه انسان بداند کجا ایستاده است و بایستهترین کارها در این لحظه چیست، به بینشى عمیق و دانشى دقیق نیازمند است؛ چیزى که یاران حسین علیهالسلام از آن سرشار بودند. منزلتبخشى به یاران یکى از ظریفترین و تأملبرانگیزترین مسائل عاشورا، نوع ارتباط امام با یاران و همسفران خویش است. این ارتباط، آمیزهاى از ستایش و پالایش و رشدبخشى است. امام در همه صحنههاى کربلا نشان داد یاران خویش و ایمان و صلابت آنان را باور دارد و مىداند که در لحظههاى دشوار و در تنگناى حوادث، پایدار و شکیبا مىمانند. در شب عاشورا، وقتى حضرت زینب علیهاالسلام درباره یاران از امام پرسید که آیا آنان را آزمودهاى که در فرداى نبرد و خطر تو را رها نکنند و خیمههاى زنان اهلبیت را در کام حادثه وانگذارند، امام حسین علیهالسلام در توصیفى شکوهمند و شگفت فرمود: «به خدا سوگند، آنان را آزمودهام و آنان را صخرههاى ستبر و نفوذناپذیر کوهستان و شیفتگان به مرگ یافتم». شیفتگان شهادت کربلا، مقتل عاشقان و مشهد شهیدان پاکباز است. وقتى امام حسین علیهالسلام مىخواست از مکه حرکت کند، با خواندن خطبهاى که در آن از زیبایى مرگ سرخ در راه خدا براى جوانمردان سخن مىگفت، از مردمان خواست هر که آمادگى بذل جان و خون دارد، همراه او بیاید. امام در رویارویى با لشکر حر و جلوگیرى او از رفتن آن حضرت به کوفه نیز چنین فرمود: «آیا مرا از مرگ مىترسانى؟ تیرت به خطا رفته و گمانت بیهوده است. شما بیش از این نیست که مرا بکشید؛ آفرین به مرگ در راه خدا.» امام در توصیف یارانش مىفرماید: «آنان را صخرههاى ستبر و نفوذناپذیر کوهستان و شیفتگان به مرگ یافتم؛ آنسان که کودک شیرخوار، شیفته و دلبسته آغوش مادر و نوشیدن شیر اوست». وحدت و همدلى جان گرگان و سگان هر یک جداست مادر ادب زن گفت: از حسین برایم بگو. مرد سر به زیر انداخت و گفت: چهار پسر برومندت، ... پسرانت در رکاب حسین شهید شدند... و زن دوباره گفت: از حسین برایم بگو! مرد آشکارا به لرزه افتاده بود: عباس... ابوالفضل محبوب تو... دستهایش... چشمهایش... سرش... و زن بىتوجه به گفتههاى مرد دوباره پرسید: رگهاى قلبم را از انتظار پاره کردى مرد! فرزندانم و هر چه در زیر این آسمان نیلگون است، فداى حسین باد. مرا از سلامت او خبر بده. اشکواره بىدست ماند و داد خدا دست خود به او خواهرم، آرام باش امام به خیمه زینب رفت. زینب واگویههاى بسیار براى برادر داشت و هراسى از فردا و از تنهایى و غربت. امام حسین علیهالسلام خواهرش را تسلا داد. گویا مىفرمود: خواهرم، زینب! من هیچگاه تو را تنها نمىگذارم. همهجا همراهت هستم؛ در گودى قتلگاه، روى نیزهها، کنار کجاوه و حتى در مجلس یزید. قرآن بخوان و حسین علیهالسلام از آنان یک شب مهلت خواست تا قرآن و نماز بخواند. فقط یکبار امام همیشه با دیدن عباس لبخند مىزد. گویا همه غم و اندوهش از میان مىرفت، ولى یکبار وقتى برادرش را دید، چهرهاش غمگین شد. انگار اندوه همه عالم را به او دادهاند؛ همانجا که فرمود: «برادرم! الان کمرم شکست». تاسوعاى جبههها در طول تاریخ حماسه، کربلا همیشه نماد ایثار و جانبازى و شور و شوق شهادتطلبى بوده است و کربلاییان، رادمردان همیشه تاریخ عزت و شرف. در حماسه دفاع مقدس ایران نیز رزمندگان اسلام به آینهدارى مولایشان حسین و به شوق حرم مطهر او جبههها را در مىنوردیدند و رو به کعبه عشق کربلاى سیدالشهداء شهید مىشدند: تیر و ترکش لازم نیست داشتیم برمىگشتیم عقب. سر راه دیدیم ده، دوازده نفرى افتادهاند روى زمین. از بچههاى خودمان بودند. رفتیم بالاى سرشان. نه تیرى خورده بودند، نه ترکشى، نه هیچ. سرم را گذاشتم روى سینه یکىشان. قلبش مىزد؛ آرامِ آرامِ آرام. ایثار قمقمهام هنوز آب داشت؛ سر جمع چهار پنج قُلپ. یک زخمى افتاده بود زمین. رفتم تا بهش آب بدم. لبهاش بدجورى قاچ خورده بود. نگاهم کرد. گفت: «من تشنهام نیست. بده به اون. خیلى تشنهشه.» پا شدم رفتم طرف آنکه نشانم داده بود. قمقمه را گذاشتم رو لبهاش. قمقمه خونى شد. با دست بىرمقش دستم را کنار زد. یکى دیگر را نشان داد. رفتم طرف سومى. چند قطره آب ریختم توى دهنش. تمام کرده بود. آمدم سراغ دوتاى قبلى. آنها هم رفته بودند. نصف لیوان آب، جیرهبندى شده بود. آن هم از تانکرى که یک صبح تا شب زیر تیغ آفتاب مانده بود. مگر مىشد خورد. به من آب نرسید. لیوان را به من داد و گفت: «من زیاد تشنهام نیست. نصفش رو خوردم، بقیهاش را تو بخور.» گرفتم و خوردم. فردایش بچهها گفتند که اصلاً جیره هر کس نصف لیوان آب بوده. از تشنگى رفته بودند پى مجروحهاى دیشب. حالا برگشته بودند دست خالى. گریه مىکردند. پرسیدم: پس چرا دست خالى؟ مىگفتند: همه شهید شده بودند. حتى آنهایى که فقط یک ترکش کوچک خورده بودند. هر کى نتوانسته بود دیشب خودش را بکشاند عقب، شهید شده بود. گفتم: تیر خلاص بهشون زده بودند؟ گفت: نه، از تشنگى. همه ماندند همه اسلحههاشان را دادند و ساکهایشان را تحویل گرفتند که صبح راه بیفتند سمت تهران. تو چادر بودیم، پیش حاج حسین. نصف شب بود. از ستاد خواستندش. نامهاى بود از فرمانده سپاه که «جاده اُمُّ القَصر ناامن شده و ما نیرو نیاز داریم. با توجه به اینکه بچهها خستهاند، اجبارى در کار نیست.» حاجى گفت: بچهها را صدا کنید. نصف شب بود. بچهها در محوطه جمع شدند. حاجى رو به بچهها گفت: «اجبارى براى رفتن نداریم. اما الان دستخطى به من رسیده که خود من را موظف کرده بروم. هر کدام از عزیزان که مىتوانند، با من بیایند. هر کدام هم که خستگى عارضشون شده، بروند سمت تهران». 72یار بعد از سخنرانى پرسوز آقا، دیگر آرام و قرار نداشتیم. راه افتادیم جنوب؛ از چزّابه تا موسیان. قرار گذاشتیم مراسم تشییع داشته باشیم، اما عملى نبود؛ شهید کم داشتیم. توى بیابانها راه مىافتادیم و بلند بلند داد مىزدیم: «آن روز فرمان رهبرتان را لبیک گفتید و تنهایش نگذاشتید، امروز هم خودتان مىدانید». مقر حضرت ابوالفضل علیه السلام بدنهاى شهدا پیدا نمىشد. یکى از بچههاى تفحص گفت: بیایید به قمر بنى هاشم متوسل شویم. نشستیم و به دستهاى علمدار سیدالشهداء متوسل شدیم. درست است که دستهاى قمر بنى هاشم قطع شد، اما باب الحوائج است. بعد رفتیم و دوباره جستوجو را شروع کردیم. یک جنازه زیر خاک دیدیم. الله اکبر! اسم این شهید عباس بود؛ شهید عباس امیرى. گفتند شاید پیدا شدن شهیدى به نام عباس اتفاقى است. گشتند و یک جنازه دیگر پیدا شد که دست راستش در عملیاتى دیگر قطع شده و مصنوعى بود. او را بیرون آوردند. دیدند اسمش ابوالفضل است. گفتیم: اسم اینجا را بگذاریم «مقر ابوالفضل العباس». تکبیتهاى ناب در حریمت نه فقط دلشدگان حیرانند *** اى بسته بر زیارت قدّ تو قامت آب *** تا دست بسته باز کنى مشت آب را *** جوشیدن بحر وفا، معناى عباس *** دست و مشک و عَلَمى لازمه هر سقاست *** بى دست ماند و داد خدا دست خود به او *** نازم این همت که عباس آید از دریا، ولى *** دادى دو دست و دست دو عالم به سوى توست *** قمر هاشمیان بود که تیراندازان *** دل سوخت زین اَلَم که به میدان کارزار *** دستت به آب لب نزد و لب به آب دست *** یک تن کسى ندیده و چندین هزار تیر [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:43 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
در مکتب کرامت
خداوند کریم مظهر کرامت است و در آیات متعددى از قرآن به این مطلب اشاره شده است. از جمله مىفرماید: «تبارک اسم ربک ذى الجلال و الاکرام.»(1) پیامبران و امامان(ع) خزانه داران دانش الهى خداوند متعال وجود مقدّس رسول اکرم(ص) را از نور خویش بیافرید و او را با اخلاقى نیک و خصالى پسندیده براى رهبرى مردم برگزید. قلب پاک آن حضرت را جایگاه وحى الهى و تجلى گاه انوار خدایى قرار داد، مقامش را چنان رفیع گرداند که جز ذات احدى و وصى بر حقش على بن ابیطالب(ع) کسى او را نشناخت. لطف و اراده پروردگار مهربان بر این تعلق گرفت که بعد از رحلت آن شخصیت یگانه، احکام جاودانى دین اسلام بدون مُبَیّن و مفسّر باقى نماند و جانشینى او را کسى بر عهده گیرد که همانند آن حضرت داراى مقام عصمت و صاحب نفسى پاک و آراسته باشد. از این رو خلافت ائمه معصومین(ع) که منصبى است الهى در وجود امیرالمؤمنین(ع) و یازده فرزندش ثابت و منحصر گشت و علم و ایمان و آثار نبوت به آنها واگذار شد. خداوند در باطن آن حضرت نیرویى قرار داد تا به وسیله آن قدرت یابند، از وجود کائنات خبر دهند و از هر اتفاق در عالم خلقت آگاه شده و با نور عظمت خویش راه را بر مشتاقان حق و حقیقت بگشایند و آنان را به سر منزل مقصود برسانند. یکى از یاران امام صادق(ع) مىگوید: روزى در کنار حجر اسماعیل خدمت آن حضرت نشسته بودیم. که فرمود: سوگند به صاحب این خانه اگر من نزد موسى و خضر بودم به آنها مىگفتم که من از شما اعلم هستم و به آنان مطالبى را مىگفتم که از آن بىاطلاع بودند. امام حسین صاحب کرامات زندگى سومین پیشواى شیعیان جهان که براى آحاد بشر مایه فخر و مباهات و تمسک به راه و هدفش موجب قرب پروردگار و رستگارى در دنیا و آخرت مىباشد آکنده از پیش بینىها و وقایع خارق العادهاى است که براى آن حضرت از هنگام ولادت تا شهادت اتفاق افتاد. جانبازى دلیرانه و خالصانه آن امام همام در عرصه کربلا و در روز عاشورا حماسىترین و بىنظیرترین واقعه تاریخى است که پس از گذشت سالیان طولانى نه تنها به بوته فراموشى سپرده نشده بلکه سرّ عمشق دلدادگان مکتب حق شده و شعاع عشق و عظمتش قلب آزادگان عالم را کاویده و آنها را به تجلیل و تکریم از آن همه شجاعت و از خود گذشتگى واداشته است و یادآورى مصائب و مظلومیت او تا ابدیت تاریخ دوستدارانش را به سوگ و ماتم نشانده است. آدم (ع) گریست در تفسیر آیه 37 سوره بقره نقل مىشود: هنگامى که آدم کلماتى نورانى را دید که بر ساق عرش نوشته شده از جبرئیل پرسید این کلمات چیست؟ جبرئیل گفت: اینها اسامى رسول خدا و خاندان بزرگوارش مىباشد، بدانها متوسل شو و خدا را بخوان. آدم چنین گفت: یا حمید بحق محمّد یا عالى بحق على... و آنگاه خدا را به این نامها قسم داد. به نام حسین که رسید قلبش از اندوه گرفت و اشک از چشمانش سرازیر شد. علت این گریه و اندوه را از جبرئیل پرسید و او گفت: "حسین" فرزند تو به مصیبتى بزرگ مبتلا مىگردد که تمامى مصائب در برابر آن کوچک است. آدم پرسید آن مصیبت کدام است؟ جبرئیل گفت: حسین تشنه و غریب و تنها کشته مىشود و یار و یاورى ندارد، اى آدم اگر او را ببینى در حالى که مىگوید: آه از تشنگى و آه از بىیاورى و از شدت تشنگى بین او و آسمان دود حائل مىشود و هیچکس جواب نمىدهد مگر با شمشیر و شربت مرگ!(5) امام حسین(ع) محبوب پیامبر و على(ع) رسول خدا(ص) بارها در حضور مردم به مقام و عظمت نوادگانش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) تأکید نمود و به احترام آنها در منبر و محراب مراسم را به اختصار برگزار کرد. پیامبر امام حسین(ع) را پاره جگر خویش خواند و در کلامى گرانقدر فرمود: «حسین منّى و انا من حسین» وى دوستداران اباعبداللّه(ع) را دعا مىکرد و از مخالفانش تبرّى مىجست. گاهى اوقات که آن حضرت در منزل یکى از همسرانش به سر مىبرد و از آمدن حسین(ع) که کودک بود به حجرهاش جلوگیرى مىکردند برافروخته مىشد و از این کار اعلام ناراحتى مىنمود. در یکى از روزها که آن حضرت در منزل ام سلمه بود فرشتهاى - جبرئیل - با کسب اجازه به محضرش شرفیاب شد. در همین اثنا حسین(ع) به آغوش پیامبر جست و مورد مهر و محبت واقع شد. جبرئیل که ناظر این صحنه بود عرض کرد: همانا امّت شما این طفل را خواهند کشت. اگر بخواهید به شما نشان خواهم داد سپس خاک سرخى که همراه داشت به پیامبر داد و پیامبر آن را به ام سلمه سپرد و فرمود: از آن نگهدارى کن. ام سلمه گوید: آن خاک را در شیشهاى نگه داشتم تا روزى که تبدیل به خون شد فهمیدم در چنین روزى حسین شهید شده است.(6) تربت مبارک واقعه شهادت سیدالشهداء یکى از اسرار خلقت است که قضایاى غمبار آن در اندیشه و کلام پیامبران و اوصیاء الهى سارى و جارى بوده به طورى که آنها با بیان گوشه هایى از این حماسه جاوید همواره مغموم و محزون بودند. آدم ابوالبشر بر غمش گریست و ابراهیم خلیل پس از آنکه به قدرت الهى صحنه کربلا را مشاهده نمود قلبش پر از اندوه شد و اشک از دیدگانش فرو ریخت. «زمانى که امیرالمؤمنین(ع) همراه یارانش عازم نبرد صفین شدند از کربلا عبور کردند. پس در آن سرزمین توقف نموده و با صداى بلند فرمودند: اینجا را مىشناسید؟ و آنگاه با دست خود به جایى اشاره کرده و فرمودند: آنجا محل نزول آنهاست و سپس جاى دیگرى را نشان داده و بیان نمودند: اینجا جایى است که خون آنها ریخته خواهد شد و باز فرمود: چه مبارک تربتى هستى که گروهى از خاک تو بر مىخیزند و به محشر مىآیند و بدون حساب به بهشت داخل مىشوند و آنگاه اشک از دیدگان مبارکش جارى شد و افرادى که در خدمتش بودند نیز گریستند.»(7) مقامات عالى خداوند متعال براى اهل بیت(ع) مقاماتى مهیا دیده که با دفاع از حق و شهادت در این راه بدان خواهند رسید. یارى فرشتگان و جنیان حمایت پروردگار و امدادهاى غیبى در اکثر نبردهاى مسلمین آنها را بر دشمن فائق گرداند، در جنگ بدر که رسول خدا(ص) و یارانش به جنگ با کفار پرداختند بیش از سه هزار فرشته آنها را یارى داده تا دشمن را شکست دهند و با پیروزى از میدان جنگ بیرون آیند. «در روزى که امام حسین(ع) از مکه حرکت نمود، گروهى از فرشتگان آن حضرت را ملاقات کرده و گفتند: اى حجت خدا ذات مقدس باریتعالى در بسیارى از جنگها به وسیله ما، جدت رسول خدا(ص) را یارى نمود. اینک براى یارى تو آمدهایم. امام حسین(ع) به آنها فرمود: وعدگاه من و شما زمین کربلاست که من در آنجا کشته مىشوم. علاوه بر فرشتگان جمعى از جنیان نزد امام آمده و گفتند: ما از شیعیان و یاران تو هستیم، اگر فرمان دهى تمام دشمنانت را نابود خواهیم کرد. امام حسین(ع) در حق آنها دعا کرد و فرمود: به خدا قسم قدرت ما بر کشتن آنها بیش از شماست. لکن مىخواهیم حجت بر همه تمام گردد تا کسانى که هلاک مىشوند و یا به سعادت مىرسند هر دو از روى دلیل و آگاهى باشد.»(9) احسان به دشمن نیکى و احسان به انسانها از خصائص بزرگان دین است. آنها حتى در رویارویى با دشمنان و معاندان رفتارى پسندیده داشتند و دیگران را به رعایت این عمل ترغیب نمودهاند. بخششهاى سخاوتمندانه رسول خدا(ص)، از خود گذشتگىهاى على(ع) در جنگها و چشم پوشى و بخشش امام حسن(ع) در برخوردهاى سخیف مخالفان، مظهر اخلاق و رفتار الهى در مکتب حیاتبخش اسلام است. امام حسین(ع) که در خاندانى پاک، سخاوتمند و با فضیلت پرورش یافت در مواجهه با لشکر دشمن، زیباترین و پسندیدهترین روش را برگزید. بطورى که نکات آموزنده و تربیتى آن تا ابدیت الگو و سرمشق انسانهاى آزاده قرار خواهد گرفت. چشمه آب عبیداللّه بن زیاد دورادور جریان جنگ و مقابله با امام حسین را از طریق ابن سعد و دیگر سرداران برگزیدهاش کنترل مىکرد: عمر سعد بنا بر خواسته او سوارانى انتخاب نمود و بر فرات گمارد تا نگذارند امام و اصحابش از آب استفاده کنند. این بزرگترین بىرحمى در حق امام و فرزندانش بود. اولین محاصره و بستن آب روز ششم محرم اتفاق افتاد. تشنگى، خاندان و اصحاب امام را آزار مىداد و آنها را سخت تحت فشار قرار داده بود. در این هنگام امام حسین(ع) به بیرون خیمه آمد، سنگى برداشت و به اندازه 19 قدم به طرف قبله حرکت نمود و آن جا چاه آبى خوشگوار هویدا گشت، همگى از آن نوشیدند و پس از آن آب چشمه خشک گردید و از بین رفت. این خبر به گوش ابن زیاد رسید، به عمر سعد نوشت، شنیدهام حسین بن على چاه حفر مىکند و خود و یارانش از آن مىنوشند. از این کار ممانعت کن و اوضاع را بر آنها تنگ گیر. پس از این فرمان، عمر سعد عمربن حجاج را با پانصد سوار فرستاد و جلو آب را گرفتند و نگذاشتند امام دیگر از آب استفاده کند.(11) محل شهادت کاروان امام حسین(ع) در کنار دهکدهاى به نام «عقر» توسط حر و لشکریانش متوقف شده بود، امام از حر خواست آنها را مقدارى جلوتر ببرد تا در کنار فرات رسیدند. اسب امام در این مکان ایستاد و دیگر از جایش حرکت نکرد امام حسین(ع) از نام این سرزمین پرسید؟ همراهان گفتند: اینجا را ماریه و به قولى کربلا گویند. چشمان امام از اشک پر شد و فرمود: خداوندا از غم و اندوه به تو پناه مىبرم، این جا محل ریختن خونهاى ماست، بارها را باز کنید و شتران را بخوابانید و خیمهها را بپا کنید.»(12) نفرین امام امام حسین(ع) در تمام منزلگاهها که توقف مىنمود هرکجا موقعیتى پیش مىآمد به موعظه سپاه دشمن مىپرداخت و آنها را از جنگ باز مىداشت، حتى در ملاقاتى با عمر سعد سعى نمود او را از این گمراهى نجات دهد و هر وعدهاى که ابن زیاد به او داده بود را به بهترین وجه برآورده کند، امّا سخنانش بر قلب قسى او اثرى نبخشید و هربار به بهانهاى واهى از نصایح امام سرباز زد. امام حیسن(ع) که سخت دلى او و سست پیمانى لشکرش را دید، احتمال هرگونه تعرضى را به خیام حرمش داد. بنابراین فرمان داد اطراف حرم خندقى کنده و از هیزم پرکنند و سپس آتش بزنند. پدر، بر تو سلام بعد از شهادت یاران و نزدیکان امام نوبت به جانبازى فرزند وى حضرت على اکبر(ع) رسید. او که ریشهاش از خاندان نبوت بود، در خلق و خوى شباهت زیادى به پیامبر اکرم(ص) داشت و این خصلت دلبستگى امام و دیگران را به وى دو چندان مىکرد. امام حسین(ع) فرمود: هرگاه دلمان براى پیامبر تنگ مىشد على اکبر را نظاره مىکردیم. بنابراین وداع او براى رفتن به میدان به امام بسیار گران آمد. در لشکر دشمن هماوردى براى على اکبر یافت نشد و او خود را به قلب دشمن زد و با نبردى سنگین تعداد زیادى از آنان را نابود ساخت. شدت حمله تاب و تحمّل را از آن حضرت گرفت و به سوى پدر روانهاش کرد، بلکه با قطره آبى عطش خود را فرونشاند و دوباره به رزم ادامه دهد. هنگامى که على اکبر نزد پدر آمد و از تشنگى سخن گفت، امام حسین(ع) زبانش را مکید و انگشترى رسول خدا(ص) را در دهانش نهاد و او را به طرف میدان بازگرداند. حضرت على اکبر(ع) پس از مبارزهاى سخت پدر را مورد خطاب قرار داد و فرمود: پدر جان سلام بر تو، این جدّم رسولخداست که با جامى پر از آب مرا سیراب کرد، به طورى که بعد از این تشنگى نخواهم دید.(15) جانبازى یاران 1- به یقین مىتوان گفت در عرصه مبارزات جبهه حق و باطل هیچ گروهى به اندازه یاران امام حسین(ع) از خود ایثار و فداکارى نشان ندادند. با اینکه امام به آنها اجازه داد که وى را تنها گذاشته و به شهرى دیگر پراکنده گردند تا از تعرض و آسیب دشمن مصون بمانند بر پیمان خویش پاى فشردند و قسم یاد کردند تا لحظه آخر از امام و آیین اسلام دفاع کنند. هنگامى که امام حسین(ع) صدق نیت و اخلاص عمل یارانش را دید آنها را از سرنوشتى که در پیش دارند با خبر ساخت. پس به اذن خدا و خواست امام پردهها کنار رفت و آنها جایگاه خویش را در بهشت دیده به نعمتهایى که خداوند برایشان فراهم نموده بود نظر افکندند و براى رسیدن به آن لحظه شمارى مىکردند. خونى که به زمین برنگشت وقتى تمام یاران و نزدیکان امام حسین(ع) شربت شهادت نوشیدند وى به تنهایى در مقابل آن لشکر عظیم به نبرد پرداخت و بسیارى را کشت. هیبت امام اجازه نمىداد کسى رویاروى او بجنگد. بنابراین دسته جمعى به طرفش هجوم برده و با هر وسیلهاى که در اختیار داشتند بر پیکر شریف و مطهرش ضربه وارد نمودند. از شدت جراحات، توانائیش کم شد و براى لحظاتى بر زمین نشست که ناگاه سنگى بر پیشانیش اصابت نمود و خون فوران کرد، وقتى لباس خود را بالا گرفت تا خون سرش را پاک کند تیرى زهرناک بر سینهاش نشست و قلبش را درید. امام در حالى که سر به آسمان گرفته بود فرمود: بسم اللّه و باللّه و على ملة رسول اللّه؛ آنگاه تیر را از پشت خود بیرون کشید و همانطور که خون از سینهاش مىریخت کفى از آن پر کرد و به آسمان پاشید که قطرهاى از آن به زمین برنگشت. در ساعات آخر کارزار ملعونى ضربهاى به سر مبارک امام زد به طورى که عمامهاش بر زمین افتاد و سرش شکافت آن حضرت او را نفرین کرد و فرمود: امیدوارم با این دست نخورى و نیاشامى و خدا تو را با ستمگران محشور کند. نفرین امام او را گرفتار کرد و زمانى که عمامه را به سرقت برد، همسرش او را طرد کرد و از خانه بیرون راند. آن ملعون خواست به صورت زنش سیلى بزند دستش به میخى گرفت و از مرفق قطع شد و همیشه فقیر و گدا باقى ماند.(18) لحظه شهادت با اینکه در وجود نازنین فرزند رسول خدا(ص) رمقى نبود تا چون ساعات اولیه بر جمیع روباهان بشورد. امّا دشمن از نفس کشیدن او نیز واهمه داشت. به این دلیل تعدادى داوطلب شدند سر آن حضرت را از پیکر جدا کنند و با آرامش خیال براى گرفتن جایزه نزد عبیداللّه بروند. آخرین نگاههاى امام تنى چند از آن گستاخان را با ترس و لرز به عقب راند، آنها در چهره پسر فاطمه(س) چشمان رسول خدا(ص) و هیبت على مرتضى(ع) را مىدیدند و توانایى خویش را براى کشتن آن حضرت از دست مىدادند شمر ملعون که رجز شهامت سرداده بود قدم به قتلگاه گذاشت و شمشیر بر گلوى آن حضرت نهاد. امام چشمانش را باز نمود و فرمود: تو کیستى؟ شمر گفت: شمر بن ذى الجوشن صبابى هستم. امام فرمود: تو مرا مىشناسى که فرزند على (ع) و فاطمه (س) هستم و جدم رسول خدا(ص) و برادرم امام حسن(ع) است. شمر گفت: آرى مىشناسم، امام پرسید: حال که شناختى چرا قصد جان من کردى؟ او گفت: قصد من گرفتن جایزه از یزید است. امام فرمود: واى بر تو که جایزه یزید محبوبتر از شفاعت جدم رسول خدا(ص) است. و سپس افزود بحق خدا شکمت را به من نشان ده، شمر بدنش را برهنه کرد. شکمش بیمارى برص داشت مانند شکم سگها و موى آن چون موى خوکها بود. امام فرمود: اللّه اکبر، جدم چه درست فرمود که چنین فردى تو را خواهد کشت.(19) دستان خشک روز عاشورا براى اهلبیت پیغمبر(ص) مالامال غم و اندوه بود. هتاکى دشمن و مظلومیت خاندان امام حسین(ع) دلها را مىآزارد و اشکها را روان مىسازد. پس از شهادت امام حسین(ع) که پیکر مقدسش بر خاک گرم کربلا قرار گرفت شخصى به نام ابحر بن کعب لباس امام را از تن بیرون آورد و بدن او را برهنه روى زمین رها کرد. به گفته تاریخ بر اثر این کار زشت دو دستش در تابستان مانند دو چوب خشک بخشکید و در زمستانتر بود و خون و چرک از آن مىآمد و به آن حال بود تا هلاک شد.(20) پی نوشت : 1. سوره الرحمن ، آیه 78. [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:40 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
نویسنده: آیة الله مصباح یزدی
بِسْمِ اللَّهِ الْرَّحْمنِ الرَّحیم [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:36 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:30 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
البته نباید فراموش کرد که افول معنویت، خود معلول یک سرى علل و عواملى بود که پس از رحلت پیامبر صلىاللهعلیهوآله در خواص و بزرگان جامعه اسلامى و به تبع آن، در پیروان آنها به وجود آمد. امورى مانند دنیاگرایى و روى آورى به مظاهر دنیا، غفلت از یاد خدا و سخنان پیامبر صلىاللهعلیهوآله و مهمتر از همه، تحریف مسئله خلافت از جایگاه اصلى خود، منشأ رخت بربستن معنویت و در نتیجه، پیدایش حوادث تلخى گردید که به عنوان لکههاى سیاهى در تاریخ روشن اسلام، ابدى شدند که ذکر چند مورد از آنها به صورت گذرا، خالى از فایده نیست. الف) غفلت از یاد خدا و سیره و سنّت پیامبر صلىاللهعلیهوآله : یاد خدا سبب نورانیت دل و صفاى باطن است؛ آنجا که مىفرماید: «أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد: 28)؛ آگاه باشید تنها با یاد خداست که دلها آرامش مىیابد. و ذکر خدا باعث دورى از معصیت و گناه مىشود؛ چنان که مفاد آیه شریفه «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ» (عنکبوت: 45)؛ همانا نماز، از بدىها و زشتىها دور مىکند، بر آن دلالت دارد. بیانات پیامبر صلىاللهعلیهوآله نیز به منظور هدایت بشر و حفظ نورانیت و صفاى باطن و بالاخره راهیابى به قرب حضرت احدیت است. پس تا زمانى که انسان در یاد و ذکر خداست و روح و جان خود را به توصیهها و ارشادات نبویه، مزیّن کرده است، از گمراهى در امان است و از سویى، اعراض از یاد خدا و عدم توجه به احکام و فرامین الهى، که توسط حضرت پیامبر صلىاللهعلیهوآله به بشر ارائه گردید، چیزى جز گمراهى نیست: «مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکا وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى»(طه: 124)؛ هر کس ا ذکر و یاد من اعراض کند به دو مصیبت گرفتار مىآید: یک مصیبت دنیوى که زندگى بر او تنگ و سخت مىگردد و یک مصیبت اخروى که روز قیامت کور و نابینا برانگیخته مىشود.
پىنوشتها [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:27 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
تأثیری که حادثه کربلا و قیام حسین بن علی (علیهماالسلام) بر اندیشه مردم جهان، حتی غیر مسلمانان داشته، بسیار است. عظمت قیام و اوج فداکاری و ویژگیهای دیگر امام و یارانش سبب شده که اظهار نظرهای بسیاری درباره این نهضت و حماسه آفرینان عاشورا داشته باشند. نقل سخنان همه آن کسان کتاب قطوری میشود. به ویژه که برخی از نویسندگان غیرمسلمان مستقلا کتابهایی درباره این حادثه نوشتهاند. در اینجا تنها تعدادی اندک از این نظرها (از مسلمان غیرمسلمان) آورده میشود: [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:26 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
نام گفت و گو شونده: سید جعفر شهیدی
اشاره: سیدجعفر شهیدى در سال 1297ش. در بروجرد متولد شد. پس از طى دورههاى مقدماتى دروس حوزه در زادگاهش، به نجف اشرف سفر کرد و پس از سالها تحصیل در حوزه علمیه نجف و شرکت در دروس دوره خارج فقه و اصول، تا مرحله اجتهاد پیش رفت. در سال 1327 ش. به ایران مراجعت نمود و پس از اقامت کوتاهى در قم، به تهران سفر کرد و در دانشگاه تهران به فراگیرى علوم دانشگاهى در رشته معقول و منقول مشغول شد. در سال 1340 ش. دکتراى خود را از آن دانشگاه دریافت کرد و از آن پس به تدریس در آن دانشگاه مشغول شد. استاد هیچ گاه کار را مانعى براى تحصیل خود نمىدانست و در کودکى در کنار درس، مشغول کار بود. بعد از چهل سالگى نیز با توجه به فعالیتهاى فراوان کارى، تدریسى و... فراگیرى زبان انگلیسى را آغاز کرد [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:24 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |