سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

 

عالمه غیر معلمه : داناى نیاموخته فهمة غیر مفهمه : فهمیده بى آموزگار کعبة الرزایا: قبله رنجها.

نائبة الزهراء: جانشین و نماینده حضرت زهرا (س ) نائبة الحسین : جانشین و نماینده حضرت حسین (ع ) ملیکة الدنیا: ملکه جان ، شهبانوى گیتى

عقیلة النساء: خردمند بانوان .

عدیلة الخامس من اهل الکساء: همتاى پنجمین نفر از اهل کساء.

شریکة الشهید: انباز شهید.

کفیلة السجاد: سرپرست حضرت سجاد.

ناموس رواق العظمه : ناموس حریم عظمت و کبریایى .

سیة العقائل : بانوى بانوان خردمند.

سر ابیها: راز پدرش على (ع )

سلالة الولایة : فشرده و خلاصه و چکیده ولایت .و لیدة الفصاحة : زاده شیوا سخنى .

شقیقة الحسن : دلسوز و غمخوار حضرت حسن (ع ).

عقیلى خدر الرسالة : خردمند پرده نشینان رسالت .

رضیعة ثدى الولایة : کسى که از پستان ولایت شیر خورده .

بلیغة : سخنور رسا.

فصیحة : سخنور گویا.

صدیقة الصغرى : راستگوى کوچک (در مقابل صدیقه کبرى ).

الموثقة : بانوى مورد اطمینان .

عقیلة الطالبین : بانوى خردمند از خاندان حضرت ابوطالب (و در بین طالبیان ).

الفاضلة : بانوى با فضیلت .

الکاملة : بانوى تام و کامل .

عابدة آل على : پارساى خاندان على

عقلیة الوحى : بانوى خردمند وحى

شمسة قلادة الجلالة : خورشید منظومه بزرگوارى و شکوه .

نجمة سماء النبالة : ستاره آسمان شرف و کرامت .

المعصومة الصغرى : پاک و مطهره کوچک .

قرینة النوائب : همدم و همراه ناگوارى ها.

محبوبة المصطفى : مورد محبت و محبوب حضرت رسول (ص ).

قرة عین المرتضى : نور چشم حضرت على (ع ).

صابرة محتسبة : پایدارى کننده به حساب خداوند براى خداوند.

عقیلة النبوة : بانوى خردمند پیامبرى .

ربة خدر القدس : پرونده پرده نشینان پاکى و تقدیس .

قبلة البرایا: کعبه آفریدگان .

رضیعة الوحى : کسى که از پستان وحى شیر مکیده است .

باب حطة الخطایا: دروازه آمرزش گناهان .

حفرة على و فاطمه : مرکز جمع آورى دوستى و محبت على (ع ) و فاطمه (س ).

ربیعة الفضل : پیش زاده فضیلت و برترى .

بطلة کربلاء: قهرمان کربلا.

عظیمة بلواها: بانویى که امتحانش بس بزرگ بود.

عقلیة القریش : بانوى خردمند از قریش .

الباکیة : بانوى گریان .

سلیلة الزهراء: چکیده و خلاصه حضرت زهرا (س ).

امنیة الله : امانت دار الهى .

آیة من آیات الله : نشانى از نشانه هاى خداوند.

مظلومة و حیدة : ستمدیده بى کس .


[ سه شنبه 91/1/8 ] [ 7:1 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

مقدمه
زندگی و شهادت امام حسین علیه‌السلام در نام‌های گوناگون از قبیل حماسه، انقلاب، قیام نهضت و... در تاریخ بویژه تاریخ (اسلام) ایران آمده و تاثیرات شگرفی بر فرهنگ مردم این سرزمین داشته و به نوعی در فرهنگ و هویت ایران جایگاه خاصی پیدا کرده است. تاکنون مطالعات زیادی در این زمینه بویژه از حیث تاریخی و ادبی صورت گرفته و آثار زیادی نگاشته شده‌ است. با این اوصاف، این واقعه مهم تاریخی هنوز هم جای کند و کاو دارد. به دلیل نقش واقعه و محتوای آن و نیز به دلیل ضرورت‌های ناشی از اثرگذاری‌های اجتماعی، فرهنگی و دینی کشور ایران در آینده هم اهمیت پژوهش و مطالعه را خواهد داشت.
فضلا و نویسندگان با نگرش‌های تاریخی، ادبی، دینی، جامعه‌شناختی، فرهنگی، کلامی، خطابی و بلاغی به این رویداد بزرگ پرداخته و هریک از زاویه دید خود، با توجه به اهداف و منابع و مخاطبانی که داشته‌اند به‌نوعی به تولید آثار اهتمام کرده‌اند. این نوشتار می‌کوشد با طرح دیدگاه از زاویه اهمیت رسانه‌ای و پیام‌رسانی نگاهی به سیره تبلیغی حضرت زینب سلام‌الله‌علیها داشته و فعالیت تبلیغی او را به عنوان سیره‌ای اثرگذار در تاریخ و حراست از میراث امام تا حدودی نشان دهد. این نوشتار در سه محور زیر انجام می‌شود.
1- شرایط تاریخی و ویژگی‌های حضرت زینب سلام‌الله‌علیها
2- چگونگی و ابعاد سیره تبلیغی حضرت زینب سلام‌الله‌علیها
3- آثار و نتایج سیره تبلیغی حضرت زینب سلام‌الله‌علیها
4- نتیجه‌گیری و جمع‌بندی
1- شرایط تاریخی
وقتی با این پرسش روبه‌رو می‌شویم که «چرا حادثه کربلا اتفاق افتاد؟» فارغ از انگیزه‌های شخصی و فردی خودمان، به دنبال آن هستیم که بدانیم کدام شرایط و تغییرات حادث‌شده در تاریخ اسلام دست به دست هم دادند تا جامعه ‌اسلامی پذیرای این اتفاق گردد. این سوال اساسی بسیاری از پژوهندگان مسایل تاریخ و اسلام را به تأمل داشته و به نتایجی هم رسیده‌اند که البته در خور تأمل است. مجموع یافته‌های ایشان بر این نکته تمرکز دارد که به لحاظ درونی و محتوایی، انحرافی اساسی در مسیر تاریخ اسلام و سرنوشت جامعه اسلامی با رحلت پیامبر صلی‌الله‌ علیه ‌و آله آغاز شد که این خود عوامل و ریشه‌هایی دارد که از بحث ما خارج است.
روی‌هم‌رفته اسلام محدودیت‌های شدیدی برای ارزش‌ها و آیین‌های جاهلی ایجاد کرد و بسیاری از آنها را منسوخ اعلام نمود. این وضعیت برای طبقات مرفه و مسلط جامعه جاهلی شبه‌جزیره عربستان گران آمد و آنان به‌سختی و با اکراه آیین اسلام را از سر ناچاری پذیرفتند.
امویان که در دوره جاهلیت و پیش از اسلام با در دست داشتن شاهرگ اقتصادی و بازرگانی مکه، دارای اعتبار و منزلت اجتماعی بالایی شده بودند در نظام و ساختار قبیله‌ای با ارزش‌های منحطی مثل شرک و بت‌پرستی، تجارت برده، رفتار ناشایست با زنان و دختران و فسق و فجور زندگی می‌کردند. با ظهور اسلام اقتدار و منزلت خاندان ابوسفیان و سران شرک رو به زوال رفت و دین اسلام توانست نظام ارزشی و روابط جدیدی را مستقر کند.
خاندان‌های ابوسفیان و سران مشرکین، ابتدا سر ناسازگاری و جنگ را با اسلام بیشتر کردند. شخص ابوسفیان که سرکردگی مشرکان را عهده‌دار بود در جنگ بدر با شکست و خواری کینه‌ای عمیق از اسلام و پیامبر به دل گرفت. او اگرچه به‌ناچار در فتح مکه مسلمان شد و از خطر رهایی یافت، توانست در ظاهر مسلمانی در جامعه اسلامی زندگی کند. او در پرتو این ویژگی اسلامی، توانست زمینه را به‌تدریج برای انتقام‌جویی از خاندان پیامبر و انحراف از اسلام آماده کند و در خاندان خود نهادینه سازد. شاید به‌جرأت بتوان گفت که مسلمان‌شدن ابوسفیان به تعبیر قرآن کریم فقط نوعی اسلام آوردن بود نه ایمان آوردن. ابوسفیان فرصت اسلام آوردن را در واقع مجالی برای مبارزه با اسلام می‌دانست. او و خاندانش در مقاطع آینده جامعه اسلامی توانستند با دسیسه‌ها و نیرنگ‌ها با اسلام و خاندان نبوت مبارزه کنند.
بروز انحراف در جامعه اسلامی به‌نوعی ریشه در خاندان ابوسفیان و امویان دارد و مورخان به‌درستی اشاره کرده‌اند که امویان اسلام را به سلطنت تبدیل کردند و معاویه به صراحت اشاره کرد که برای او اسلام و دین اسلام اهمیتی ندارد بلکه مهم قدرت و سلطنت است. این انحراف پیامدهای سنگین و پرهزینه‌ای برای جامعه اسلامی داشت و در واقع ما هنوز هم گرفتار تفرقه و بدبختی‌های حاصل از این ماجراییم.
 به‌تدریج که از صدر اسلام و رحلت رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌ علیه ‌و آله فاصله می‌گیریم بازگشت به ارزش‌ها و معیارهای جاهلیت پررنگ‌تر می‌شود و در مناسبات فرهنگی، اجتماعی و انسانی ظهور می‌یابد. تقابل و رویارویی میان اسلام اصیل به رهبری اهل بیت نبوت، و اسلام ظاهری و دروغین به سرکردگی امویان شکل گرفته و در دهه‌های پس از رحلت حضرت محمد صلی‌الله‌ علیه‌ و آله صف‌بندی‌های این دو جریان به اوج خود می‌رسد.
اگر حوادث برجسته و مورد اجماع مورخان صدر اسلام را مرور کنیم گویی نقاط دقیق و تمایز‌یافته‌ای از رویارویی اسلام اصیل و اسلام دروغین به‌ دست آورده‌ایم. قتل عثمان، جنگ‌های جمل، صفین و نهروان، شهادت امام علی علیه‌السلام، صلح امام حسن علیه‌السلام، بیعت گرفتن برای یزید، حماسه کربلا، نهضت مختار و قیام‌های علویان، همگی نقاط و معضل‌های اصلی جریان عمده جنگ میان اسلام نبوی و اسلام اموی است. این تقابل خونبار بوده است و دستگاه خلافت اموی در خونریزی و ستم اهتمام جدی داشته است.
با این ترسیم و تصویرگری از شرایط تاریخی و بررسی بسیار اجمالی از وقایع صدر اسلام می‌خواهیم به مسأله اصلی نوشتارمان بازگردیم و به شناخت شخصیت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در محدوده این شرایط تاریخی نزدیک شویم. تاریخ جوامع از یک نظر یک مسیر کلی و پدیده کلان و واحدی هستند و ما با رسیدن به این نگاه کلان به این مهم نایل می‌شویم که چگونه حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در داخل چنین شرایطی زیسته و بعنوان عضوی از خاندان پیامبر مسئولیت حراست از ارزش‌های جریان اسلام اصیل را در خود احساس کرده است.
حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در طول عمر خود با حوادث تعیین‌کننده و رویدادهای گاه جانکاه و بزرگی همچون رحلت جد بزرگشان پیامبر اکرم صلی‌الله‌ علیه‌ و آله، در گذشت مادر بزرگوارشان حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، غصب خلافت امام علی علیه‌السلام، بروز جنگ‌های جمل، صفین و نهروان، صلح امام حسن علیه‌السلام. شهادت پدر و برادرشان و حادثه عاشورا روبه‌رو بوده‌اند. ایشان با همه این حوادث به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم اشتغال خاطر داشت. او شکوه‌ها و گلایه‌های پدرش را از مردم و امویان و نخبگان جامعه اسلام دیده و شنیده بود. از توطئه‌‌ها و دسیسه‌هایی که پیرامون حکومت امام علی و حکومت امام حسن علیهما‌السلام می‌گذشت باخبر بود.
زینب سلام‌الله‌علیها در خانه حاکم اسلامی و جانشین حقیقی رسول خدا می‌زیست و از نزدیک مشاهده می‌کرد که چگونه پدرش به خاطر اسلام و حفظ مصالح جامعه نوپای مسلمانان و حراست از وحدت و یکپارچگی این اجتماع که پیامبر زحمت‌ها برای آن کشیده بود به مدت ربع قرن (25 سال) سکوت کرد؛ در حالی که خار در چشم و استخوان در گلو داشت و میراث حقیقی و حق او به تاراج رفته بود.
 زینب به‌خوبی و به‌طور پیوسته می‌دید که پدرش در این مدت بیست و پنجاه ساله در کنار سکوت مصلحت‌آمیز خود، کار می‌کرد و عرق می‌ریخت و چاهای آب را که به «آبار علی» معروف شد آباد می‌کرد. نخلستان‌ آباد می‌کرد و به مردم محروم و فقیر و تهیدست می‌بخشید. از سوی دیگر مراقب دستگاه خلافت اسلامی هم بود تا هم منحرف نگردد و هم اقتدار جامعه اسلامی تضعیف نشود. به خلفا مشاوره می‌داد و در مواقع خطر به کمکشان می‌شتافت. حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در این دوره از حیات خویش مشاهده می‌کند که چگونه پدرش از جهل مردم و از مکر و خدعه خاندان ابوسفیان می‌نالد. این ناله‌ها و شکوه‌های پدر بر زینب حتماً تاثیر می‌گذارد. او در می‌یابد که پشت جریان‌های ظاهری جامعه اسلامی دستان توطئه‌گر امویان قرار دارد که در کینه و عناد با خاندان نبوت هستند.
پس از قتل عثمان که ریشه‌اش را باید در توطئه‌ای اموی جست، امام علی علیه‌السلام به اصرار مردم به‌ناچار به پذیرش خلافت تسلیم شدند. با آغاز زمامداری امام علی علیه‌السلام زینب در شرایط جدیدی از تاریخ قرار می‌گیرد و باز هم او به سرنوشت جامعه اسلامی و حقایق آن بیش از پیش آگاه می‌گردد. توطئه‌های جدید خاندان ابوسفیان جنگ‌ها و بحران‌هایی را برای حکومت پدر پدید می‌آورند که در اثر آنها امام علی علیه‌السلام نمی تواند آنگونه که شایسته و بایسته است به امور مسلمین بپردازد. جنگ‌های بزرگ جمل، صفین و نهروان آغاز می‌شود و توطئه‌ها در نهایت به شهادت امام علی علیه‌السلام به دست یکی از اعضای سپاه مکر و جهل می‌انجامد.
 با شهادت امام علی علیه‌السلام صف‌بندی و معارضه امویان با اسلام اصیل وارد مرحله نوینی می‌گردد. امویان که دسیسه‌ها را کارآمد دیده‌اند سوار بر امواج تفرقه در جامعه اسلامی، سیاست‌ها و برنامه‌های تبلیغی و فرهنگی خود را علیه اسلام اصیل و تبدیل خلافت به سلطنت آغاز می‌کنند. در ظرف چند دهه از رحلت پیامبر آنان اسلام واقعی را کنار زده و نوعی جاهلیت و تکاثر ثروت و استبداد و اختناق را دوباره در حکومت برقرار می‌کنند.
 شهادت امام حسن علیه‌السلام نقطه‌ای پایان از این جهت است که دیگر امویان سلطه خود را بر بخش زیادی از جامعه اعمال کرده‌اند. حضرت زینب سلام‌الله‌علیها با وقوع حادثه کربلا، در واقع به این مهم می‌رسند که تمامی حوادث و رویدادهای تاریخ اسلام، به‌نوعی محصول و معلول توطئه‌چینی و کینه‌ورزی‌ها و انتقام‌های خاندان اموی است. این خاندان دارای ثروت، قدرت و منزلت در اثر نیروی اسلام همه امتیازات خود را از دست داده به خفت و حقارت دچار شده، و بر عکس، خاندان هاشمی و پیامبر سیادت و عزت پیدا می‌کنند. تنزل مقام و موقعیت و سروری دوره جاهلی، کشته شدن عزیزان خاندان سفیانی در جنگ بدر، در حاشیه بودن ابوسفیان در جامعه اسلامی (مدینه‌النبی و مکه) همگی نوعی احساس حقارت، عقده و خفت را در امویان ایجاد می‌کند.
 این زخم‌ها و خفت‌ها به‌تدریج در قالب کینه‌های کهنه در طول تاریخ در قالب توطئه علیه خاندان نبوی آشکار می‌شود. حضرت زینب سلام‌الله‌علیها با احاطه کامل بر جریان‌های سیاسی، فرهنگی و تبلیغی منجر به سلطه و استبداد امویان، عمدتاً مشغول آگاهی‌بخشی مردم و رسوا کردن این خاندان است. او این رویارویی اسلام اصیل و اسلام دروغین را مواجهه اسلام و کفر دانسته و در این منظر، حقایق تاریخی را آشکار و روشنگری می‌کنند. از نگاه حضرت زینب سلام‌الله‌علیها حوادث بزرگی مثل جنگ صفین، شهادت امام علی، امام حسن و امام حسین علیهم‌السلام و اسارت خاندان نبوی همگی جز محصول عقده‌گشایی و خواری و حقارت خانواده ابوسفیان نیست. زیرا این خاندان ضربه‌های مهلکی از آموزهای نظام اسلام خورده‌اند. آنان گرفتار انتقام کور تاریخی شده‌اند.
 به همین دلیل حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در شیوه تبلیغی خود، بویژه در خطبه‌هایش می‌کوشد ضمن بیان افتخار و عزت اسلام و خاندان نبوت، پرده از نفاق امویان برداشته و با استنادهای تاریخی خود خاندان اموی را رسوا کند و ادعاهای پوچ و بی‌اساس آنها را در تاریخ برملا سازد. حضرت زینب سلام‌الله‌علیها تباهی، فساد و فسق آن خاندان را که به‌نوعی تداوم روحیه‌ها و هویت جاهلی است آشکار می‌کند. او در بخشی از خطبه مهم خود در شام می‌فرماید: «چگونه می‌توان امید داشت از فرزند کسی که جگرهای پاکان و برگزیدگان را به دندان گرفته و گوشتش از خون شهیدان روییده است؟! چگونه امید فروکش کردن و کندی سرعت بغض‌ورزیدن با اهل بیت از کسی می‌توان داشت که با نظر دشمنی و انتقام‌جویی به ما می‌نگرد؟»1
پس در برش تاریخی و ملاحظه مقاطع مختلف سنی حضرت زینب، می‌توان دریافت که چگونه ایشان بتدریج و به درستی دو جریان و دو چهره حقیقی و دروغین در اسلام را نشان داده و با توطئه‌ها و دسیسه‌های جریان اسلام دروغین آشنا می‌گردد. زینب سلام‌الله‌علیها به‌درستی به این نکته می‌رسند که تمام حوادث تاریخ اسلام و ظلم و ستم‌ها و شهادت‌ها و آزارها، حاصل کنیه‌ها و حقارت‌های خاندان اموی است.پپ

ادامه مطلب در اینجا

[ یکشنبه 90/10/4 ] [ 3:10 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

4. تاثیرات سیره تبلیغی حضرت زینب
در مطالعه کم و کیف تاثیرگذاری سیره تبلیغی حضرت زینب، بطور کلی باید این اصل را پذیرفت که شهادت امام حسین و در مجموع حادثه کربلا و نهضت خواهرش زینب، یک مقوله واحد و یکسان هستند. ما نمی‌توانیم آثار و تاثیرات آنها را تفکیک کرده هر یک را به یک عامل نسبت دهیم. برای مثال رفتار حماسی و تفکر عدالت‌جویی و ستم‌ستیزی در شیعیان را صرفاً نمی‌توان مثلاً معلول قیام امام حسین یا نهضت حضرت زینب به تنهایی دانست. به همین دلیل در متون تاریخی گاه از زینب به عنوان «شریکه‌الحسین» یاد شده است.
این بخش از نوشتار، به عنوان هدف فرعی ماست و به همین دلیل چندان مورد بحث قرار نمی‌گیرد. مورخان گفته‌اند که سیره تبلیغی حضرت زینب همراه با رأفت و محبت بوده است. این ویژگی با توجه به شدت ظلم و ستمی که بر خاندان پیامبر رفته واقعاً شگفت‌انگیز است. آمیخته بودن پیام حضرت زینب با محبت و رأفت به این معناست که یک رابطه دوجانبه میان اهل بیت و دوستاران آنها بوجود آمده است. پیام از طرف ارسال‌کننده فرستاده می‌شود، مخاطب و گیرنده پیام هم ظرفیت و استعداد جذب دارد.
این یک اصل در یک عمل تبلیغی است: «وقتی که پیام شکوهمند امام حسین علیه‌السلام و دیگر شهیدان همرزمش را پیام‌آوری چون زینب بر گوش این آسمان فرو می‌کوبد، طنینش چنان می‌پیچد که مردم مصر ماه‌ها بعد از آن واقعه چنان محبتی را نسبت به اهل بیت پیدا می‌کنند که هنوز هم در دل اهل سنت مصر همچنان کار می‌کند.8» در مصر بنای باشکوهی بنام «زینبیه» ساخته‌اند که سخت مورد احترام و محبت مردم است. این اثر همان پیام‌رسانی زینب است.9
یکی دیگر از ابعاد اثر‌بخشی سیره تبلیغی حضرت زینب، آیین‌های تعزیه در فرهنگ ایرانی است. در این آئین‌ها، فردی که به جای حضرت زینب مراسم تعزیه می‌خواند (در اصطلاح زینب‌خوان) معمولاً در کنار اینکه دارای صدایی محزون است، دارای شجاعت، بلاغت و مقاومت در برابر یزید و ابن‌زیاد نیز می‌باشد. «زینب‌خوان‌»ها علاوه بر اینکه به رسوایی امویان و بیان مظلومیت سیدالشهدا می‌پردازد، به‌خوبی از کودکان در مسیر اسارت حفاظت و مراقبت می‌کنند.
یکی دیگر از جنبه‌های اثربخشی نهضت حسینی به‌ویژه با تأکید بر نقش تبلیغی حضرت زینب، تأثیرهایی است که ادبیات فارسی و بومی و اقلیمی ایران از این مسأله گرفته است. شاعران و نویسندگان و مورخان زیادی با مطالعه سیره حضرت زینب و نقش مهم ایشان در انتقال ارزش‌های عاشورا به نسل‌های بعدی، تحت تأثیر قرار گرفته و هر یک به زبان خود به آن پرداخته‌اند.
محتشم کاشانی که ترکیب‌‌‌بند مشهورش از دیرباز به صورت کتیبه‌های پارچه‌‌ای سیاه‌رنگ بر سر در مجالس عزاداری نصب می‌شود از نخستین و مشهورترین شاعرانی است که کاملاً متأثر از حضرت زینب می‌باشد. او در یکی از ابیاتش به طور مستقیم جمله‌ای از حضرت زینب را تضمین کرده است. حضرت زینب در کربلا به هنگام عبور از کنار اجساد شهیدان با غم و اندوه زمزمه کرد: وامحمداه! صلی علیک اسماء، هذا حسینک مرمل بالدماء...10 » و بعد محتشم کاشانی خطبه حضرت را اینگونه به زبان شعر باز می‌گوید:
...ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شریف امام زمان فتاد
بی‌اختیار نعره «هذا حسین» از او
سر زد چنان که آتش از او در جهان فتاد
پس با زبان پرگله آن بضعه‌الرسول
رو بر مدینه کرد که یا ایها الرسول:
این کشته فتاده به هامون حسین توست
واین صید دست و پا زده در خون حسین توست...
مطالعه و تأمل در سیره تبلیغی حضرت زینب، بویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی نشان می‌دهد که مداحان، شاعران و سخنرانان و مبلغان، ضمن تمرکز بر واقعیت‌ها و شخصیت حقیقی زینب، مثل شجاعت، وفاداری، صراحت، مقاومت و ایستادگی در برابر ستم، کوشیده‌اند جنبه‌های تبلیغی و ترویجی و نقش پیام‌رسانی حضرت زینب را بازگو کنند و از جنبه‌های غیرواقعی که صرفاً بر پایه احساسات است فروکاهند.
5. نتیجه‌گیری
یک شاعر ایرانی به‌درستی گفته است: «کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود.» ماندگاری یک نهضت، وابسته به این است که مبلغان و پیام‌رسانان شایسته‌ای داشته باشد. این پیام‌رسانان در درجه اول خود در بطن نهضت و قیام بوده، با عمق جان، مصایب و ارزش‌های آن را درک کرده باشند. «اگر جهاد حسین بن علی علیه‌السلام خوب‌جنگیدن و خوب‌شهید‌شدن بود، جهاد خواهرش هم خوب‌تبلیغ‌کردن و خوب‌سخن‌گفتن و ابلاغ پیام شهیدان بوده است. اگر رسالت حسین به این است که تن به ذلت و بیداد ندهد، رسالت زینب هم به این است که در شهرها و سرزمین‌ها بگردد و وقایع عاشورا را بازگوید.11»
رسالت حضرت زینب در واقع گفتگوی امام حسین علیه‌السلام با نسل‌ها و تاریخ آینده است. زیرا حضرت زینب با سیره تبلیغی خود توانست صدای امام حسین و فریاد «هل من ناصر ینصرنی» را به مردم دنیا بازگوید. و اگر زینب پیام کربلا را به تاریخ بازنگوید، کربلا در تاریخ می‌ماند و کسانی که به این پیام نیازمندند از آن محروم می‌مانند و کسانی که با خود خویش با همه نسل‌ها سخن می‌گویند، سخنانشان را کسی نمی‌شنود. این است که رسالت زینب دشوار و سنگین است. رسالت زینب پیامی است به همه انسان‌ها، به همه کسانی که بر مرگ حسین می‌گریند و به همه کسانی که در آستانه حسین سر خضوع و ایمان فرود می‌آورند.12»
شریفی در کتاب «زن» که مجموعه‌سخنرانی‌های او در باب حضرت فاطمه و حضرت زینب سلام‌الله‌علیهما است، بحث پیام‌رسانی حضرت زینب را از منظر اسوه‌ها و الگوها در اسلام مطرح می‌کند و می‌گوید: در یک اتاق 4*3 [ منظور خانه گلین فاطمه و علی(ع) است] خانواده‌ای داریم که هر کدامشان سرمشق‌اند؛ حسن بودن در صلح، حسین بودن در شهادت، و زینب بودن در سنگین‌ترین رسالت اجتماعی عدالت و حق.13»
پی‌نوشت‌ها:
1-سیدحسن دبیر حاج سید جوادی، زینب حماسه‌ای بر فراز تاریخ، تهران، نوید، 1360، ص 164
2-علی شریعتی، حسین وارث آدم، مجموعه آثار شماره 19، تهران، قلم، دهم، 1381، ص 151.
3-همان، ص 189.
4-همان، ص 192.
5-حسن الهی، عقیله بی‌هاشم، تهران، نهار، 1375، صص 196، 197.
6-علی احمد شلبی، ابنه الزهرا و بطله الفداء، مصر، شرکه الاعلانات الشرقیه، 1992، ص 240.
7-حسن الهی، عقیله بنی‌هاشم، ص 216.
8-علی شریعتی، شعیه، مجموعه آثار شماره 7، تهران: الهام، هشتم، 1379، ص 158.
9-همان، ص 159.
10-حسن الهی، پیشین، ص 124.
11-همان، ص 122.
12-علی شریعتی، حسین وارث آدم، پیشین، ص 193.
13-علی شریعتی، زن


[ یکشنبه 90/10/4 ] [ 3:5 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

در آن سالها که گلشن امامت علی مرتضی، تحت مراقبتها و حمایتهای بی دریغ خاتم رسولان بود، و دامن پرعاطفه و قدمهای پر برکت سید انبیا(ص) هر روز بر صحن و سرای بوستان علوی مرتضی(ع) می سود، درست در پاکترین بیت خدا و پاکیزه ترین مأمن ولا، و در طلیعه فرخنده پنجمین روز از ماه جمادی الاول، گل وجود زینب سر از گلشن رسالت برآورد. و این عبیر بهشت بود که نکهت جنان را بر شاخسار همیشه بهار ایمان و سرای عظیم ترین مرد قرآن می نشانید.
گلشنی که قامت با صلابت امیر ایمان بر ساحت اقدسش می درخشید و عطر وجود فاطمة الزهرا از حریم الهی اش می تراوید.
و زینب که خود از تبار پاکیها بود، در پاکترین مهد خدا رویید و در دامن بهترین برگزیدگان او و اصحاب شریف کسا(ع) بالید. چون سه روز از ولادت عطیه بهشتی فاطمه می گذشت؛ رسول خدا که در سفر بود، عزم مراجعت نموده و از سفر باز می گردد. و چون میوه معطر دامن زهرای اطهرش را می بیند، ابتدا او را به آغوش کشیده و بر سینه جان گرامی می فشارد و آنگاه رخسار ملکوتی را به سیلاب روان شده از شط دیدگان می سپارد. چون فاطمه تاب بر نظاره چشمان اشک اندود پدر نمی آورد و به جستجوی علت، می آید، رسول(ص) در پاسخش چنین می فرماید که دخترم ! این کودک قرار است بعد از من و تو به مصائب وسیعه و امتحانات عدیده، آزموده شود. آنگاه دستان الهی را به دامن عرش کبریائی اش می آویزد و افلاک را در نامگذاریش به مساعدت طلبیده،خود گوش به زنگ سروش آسمان می شود، اینجاست که می گویند، پیکی از جانب سبحان، نام نیک زاده امیر ایمان را از لوح محفوظ آسمان به جانب رسول رحمان آورد. و او لاله وش زهرائی اش را «زینب» نامید.
زینب یعنی زینت جان امیر عرب، یعنی انیس تنهایی های مادرش زهرا، یعنی نازپرورده دامن رسول خدا، اسوه وفا، دارای منزلتی عظیم و والا، زینب یعنی دامنی از عطوفت خدا که گسترانیده شده بر حریم آل ا... . یعنی صاحب سجایای ستودنی و القاب نیکو و پر معنی مانند: عالمه، عامله، زاهده، فاضله، فهیمه، وحیده، صدیقة الصغری، نائبة الزهرا، ملیکة النساء، شریکة الشهداء و بسیار القاب شریف دیگر که هر یک خود شاهدی عینی بر زندگانی مشحون به رشادت و شجاعت این رشیده نینوا و نور دیده مرتضی(ع) می باشند. زیرا صابره محتسبه علی، چون به چهارمین بهار رویش خود رسید، مأمن عطوفت دنیا، رسول مهربانیها، دامن از بوستان علی مرتضی کشانید. خزان عمر شریف رحمة للعالمین، رسول پاک و امین، بر لاله درون زینب داغی جگر سوز نشانید. هنوز شراره های این داغ بر جگرش بود که با سفاکی کفر طینتان در پرپر نمودن عزیزترین پاره جان، روبه رو شد. رویا رو شدنی بسیار صعب و مشکل بود، آن چنان که می توانست کمر کوه قامتان را به زبونی بفرساید. اما می بینیم که شانه های عقیله خردسال هاشمی تبار، با همه این محنت روزگار کنار می آید و آنها را در کوره صبر جمیل ذوب می نماید و بر جان شیدا شده خود می نشاند.
گرچه عالمه بی معلم زمان است، اما خوشه چین خرمن نیک ترین آموزگاران بشریت و الگوهای فضایل انسانیت نیز هست. زیرا از همان روزهای نخست بعد از رحلت رسول خدا، بوضوح می بیند که مادرش زهرا، یکه و تنها ایستاده و از وصایت مصطفی(ص) بر ولایت مرتضی(ع) دفاع می کند. انگار روی سخن زهرا(س) با نوگل دامنش نیز بود که در این صحنه ها آهنین و آبدیده اش می نمود و بر صلابت و استواریش می افزود. زیرا زینب خردسال بعد از مادر، باید جرعه نوش صبر جمیل از جام امیر صابران و مولای عاشقان شود. در ظلمتی، 25 ساله که مولای شیعیان، عزلت نشین جهل بی خردان شد، زینب همگام و همدوش پدر، مانند همان چاه صبوری اش بود. حتی این روزهای آخر، رخسار زرد فام حیدر را، در خضاب خون شده، ازشکاف سر نیز دید و فقط آرام و در سکوت، شمع جان از روزن دیده می رهانید. زیرا اگر پرده های طاقت خود می درانید، ناله های سوزناکش، چون سوهان بر طاقت حسنین می سایید. و اصلاً در آیین حیدر، هم چنین مرسوم نبود. و دیگر اینکه اینها تمام مصائب زینب نبود.
هنوز قرار است که تپش جان برادر را در جام زهراگین خدعه ببیند و لبان سبز فام او را در پرواز جانش به نظاره بنشیند. باید همراه مظلوم کربلا، پای بر مغیلان دشت بلا بگذارد. رأس بریده حسینش را بر نیزه جفا و سرخ فامی دشت نینوا را به خون سالار شهدا ببیند. او نیک دریافته بود که صفحات مبارک عمر شریفش چون شکنج ورقهای غنچه، با صبوری گره خورده است. و دانست که باید رازدار خدا در مصائب خاندان ولا باشد. شاید هم از همین رو بود که چون پسر عموی بزرگوارش عبدا... ابن جعفر طیار بر در خانه علی(ع) ایستاد و با دنیایی از حجب و حیا، محبوبه مصطفی(ص) را از شیر خدا طلب نمود، زینب(س) شرط همراهی اش با حسین(ع) را در تمام هجرتها، بر لوح آسمانی پیوند روحانی اش می نگارد و او که شرافت پیشه اش بود و شجاعت ریشه اش و سخاوت تمام اندیشه اش، مردانه، شرط ایمانی زینب(س) را بر دیده منت می نهد و تاج همسری زینت خانه علی(ع) را بر سر. که البته حاصل این عقد الهی، پاک نهادانی شدند چون علی زینبی، عون، محمد، عباس و ام کلثوم(ع). عون و محمد در ماجرای کربلا، جرعه نوش جام بقا شدند و زینب(س) شیدایی دشت بلا که دیگر ام الشهدا نیز شده است، با کاروان اسرا می رود تا حماسه سرای عاشورا شود.
زیرا زینب(س) شعبه ای از فصاحت و بلاغت امیر ایمان را در خانه پر تپش جان دارد. آن سان که خطابه مولایش در کوفه، سنگ وجود کوفیان می شکافد و شرم ندامت بر جان بی وجودشان می نشاند، به نحوی که انگشت حیرت به دهان گرفته مات و مبهوت می مانند که این رشیده عقیله کیست ؟ «به خدا قسم زبان سخنور علی به کام دارد» !!نه تنها کوفیان که حتی حاکم بظاهر مقتدر شام را نیز به عجز و لابه ای زبونانه می کشاند، آنجا که پیشینه تاریک بردگی و جگر خوارگی اجدادیشان را بر خیرگی نگاهشان می نشاند. زینب نه تنها در میدان فصاحت چنین فروزان و منیر می تابد، که از لحاظ ایمان هم آن چنان که سطور پاک حیاتش فریاد می کنند، او سرآمد زمان و نخبه دوران است. انگار ملکوت آسمان در قلب مطهر و روان روحانی اش منزل گسترانیده است که امواج فتن روزگار و حتی محنتهای بیشمار هم نمی تواند موجی بر ملکوت رخسارش بنشاند. چنان جرعه های صبر جمیل بر مصائب کبیر می فشاند که دیگر کویر سختیهای دنیا برایش بهار معرفت خدا می شود. مثلاً در همان بیابان نینوا که در نهایت مصیبت و ابتلاست، باز بر فراز معرفتی بی انتها نیز می بینیمش. زیرا با وجودی که حضور برادر را در کنار خود بسیار مغتنم می داند و از فقدانش بسیار حذر دارد، اما جنازه پاره پاره او را در گودال قتلگاه، چون شاه بیتی عارفانه، عاشقانه و جاودانه در راستای تحقق هدف غائی آفرینش و کمال انسانیت می خواند. به نحوی که در وصفش جمله تاریخی «ما رأیت الا جمیلا » نیز می سراید. این اوج عظمت انسانی و آخرین نقطه بصیرت روحانی ست و بیان می دارد که زینب(س) دریا شده، در عظمتی لایتناهیست. و حیات شریفش سرشار از سطور پاک خدایی، معرفت کبریایی و عرفان متعالیست. صبوره نینوا حدود یکسال و نیم بعد از واقعه جانسوز کربلا و با پشت سر گذاشتن مصائب عظیم عاشورا، مرغ جان از محبس تن رهانید و جان گرامی به جانانه بازگردانید.
سر نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود
کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود
ذوالجناح داد خواهی بی سوار و بی لگام
در بیابانها رها می ماند اگر زینب نبود.


[ پنج شنبه 90/9/17 ] [ 1:5 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

بزرگی هر کس را می توان از بزرگی مسؤولیتهایش بازشناخت و آن مسؤولیتی که به عهده عقیله بنی هاشم بود، رسالت و پیام آوری بود، تمام شامات، دین ورزی خود را مدیون زینبند، همچنان که روح مودت آل رسول(ص) و رواج مکتب تشیع در آن بلاد، بر اساس روشنگریهای اوست.این مسؤولیت سنگین ویژگیهای فوق العاده ای می طلبد که همه آنها به تمام معنا در اقالیم وجود زینب کبری(س) حضور دارند. بدون این خصایص، به دوش گرفتن رسالت و پیام آوری که استواری به صلابت کوه می طلبد، امکان پذیر نیست.

امانتهای خداوند در دست زینب(س)

زینب کبری(س) صاحب ودایع بی شماری شده، ذخایر عظیمی از ناحیه امام عصر او بدو سپرده شد که تا به آخر رسالت خود، می بایست در حفظ آنها بکوشد. ودایعی که جانمایه آدمی هم در صورت لزوم می بایست در مسیر حفاظت از آنها سپری گردد.
گوهر لازم این امر، به تشخیص ولی عصر او در زینب(س) وجود داشت. اولین و مهمترین این ودایع، امام سجاد(ع) و مروارید دریای امامت بود.تاریخ نگاران عاشورایی آن مقداری که در توان داشتند از این پاسداری برای آیندگان نقل نموده اند. از جمله، می توان به گزارش حمید بن مسلم ازدی از به آتش کشیدن خیمه امام حسین(ع) استناد جست. (منتخب التواریخ ص 293)
غارتگران و دژخیمان پس از آن که شاهد ذبحی عظیم بوده اند، دیگر هیچ منکری برایشان ناشدنی نمی نمود و کشتن امامی در بستر و زنی که محافظ وی بود، برایشان ابداً ناگوار نمی آمد.
حفظ این ودیعه است که زینب(س) داغدار را از قتلگاه به سمت خیمه ها می کشاند و از او که غرق در اشک و آه و ماتم است شیری می سازد که فقط با آتشین کلام خود می شورد و می خروشد.
راوی نتوانسته از تنگنای کلماتش برهد و تمام آنچه را واقع شد، با تمام ویژگیهایش به ما منتقل سازد؛ ولی هر چه بود و هر چه آن بانو بر زبان راند، به گونه ای بود که همه نامردان شمشیر به دست را از کرده خویش پشیمان ساخت، تمام شمشیرها را (به غلاف ها) برگرداند، چنانکه مأمور شدند زینت آلات دخترکان را نیز به ایشان بازگردانند.
در کوفه اما زینب یک آشناست. خاطرات پرشکوه حضور حاکمی عادل به او هیمنه ای علوی داده است، چنانکه بدون هیچ گونه مصلحت اندیشی، دشمن حقیر را با خواری بر زمین کوفته است.
منطق بی نظیر امام(ع) دشمن سرسخت را آشفته ساخته و او عزم آن دارد که انتقام همه خواری خود را یکجا از امام(ع) بستاند. آن هیمنه علوی قامت رسای زینب را برپا داشت تا بار دیگر ودیعه رسالت را حفظ نماید.(نفوس المهموم، ص 355)


ودیعه ای دیگر

ودیعه دیگر «عزت» خاندان رسالت است. مطالعه تاریخ به خوبی نشان می دهد یکی از نگرانیهای حضرت سیدالشهدا، وضعیت اهل بیت (ع) و کیفیت مواجهه آنها با مصیبتهای بعدی است.
از این رو، پس از شهادت قمر بنی هاشم(ع)، خواهر را به حضور خواست و در پیش روی وی همه زنان و دختران را به حفظ عزت و مرتبه ایمانی خود سفارش نمود.
برای بلا آماده شوید و هرگز کلامی که از شأن شما بکاهد، بر زبان جاری نسازید. (منتخب التواریخ ص 294)
حافظ این عزت، زینب است. تجلیات این معنا در صحنه های پرشور سفر تاریخی شام نمایان است.


صبر

خداوند برای خصوصیات و ویژگیهای اخلاقی، الگوهایی در عالم تعبیه فرموده که هر کس در هر کجا با نظر به افق بلند الگو، بتواند خود را در مسیر جاذبیت آن قرار دهد و به طور مداوم و به عشق رسیدن به سرحد کمال تکاپو و تلاش نماید.
در این نگاه، دل دریایی زینب سخت طوفانی است و کلام جانگداز او در پاسخ عبیدا... ملعون از ژرفای غم او حکایت دارد:به راستی که بزرگم را کشتی و شاخه ام را قطع کردی و ریشه ام را کندی، اگر این تو را شفا می دهد شفا بگیر ای پسر مرجانه (منهاج الدموع/ ص 370).
اینجا او به صبر نیاز دارد، زیرا تنها رسول توانای دیار ثارا... است. او صبر پیشه می کند و بعد بهترین کلام را بر زبان می راند، بهترین سکوت را عملی می سازد، بهترین نگاه، بهترین گریه، بهترین فریاد و بهترین مرثیه را شیوه خود می سازد.
این درس صبر زینب(س) است؛ نه آن که در بایگانی عواطف خود از زینب صبور، سپید موی غصه داری بسازیم که در گوشه تاریخ کز کرده و بر برادران و فرزندان... مویه می کند.
صبر زینب(س) یک شورش بر اساس حیاتی معقول است که همواره در بحرانی ترین شرایط بهترین حجت را برای تاریخ و زمانه ساخته و پرداخته کرده و عالمی را درس داده است.
زینب(س) بهترین الگوی مشارکتهای سیاسی و اجتماعی
زیبایی دین مبین اسلام پس از بیان گزاره های تام و تمام اخلاقی این است که برای هر قشری از مردان و زنان و متناسب با شرایط مختلف زمانی و مکانی، الگوهایی از بین مردان و زنان ارائه نموده است.
الگوها که همان شاخصهای دینی اند، در پیچ و خم زندگی انسانی قرار داشته و در عین اصطکاک با همه مناسبات و ملابسات زندگی فردی و اجتماعی بشر، توانسته اند نمادی از زندگی یک دیندار باشند.
از همه زیباتر، وجود الگوهایی عالی از بین زنان برای همه مردان و زنان و از بین مردان برای همه مردان و زنان است. زینب(س) یکی از آن شاخصها و الگوهاست.
در شرایطی که حضور اجتماعی و سیاسی زنان و اشغال عرصه های عمومی توسط ایشان یکی از بحث انگیزترین مباحث دو سده اخیر است، زینب(س) همان کسی است که کاملترین مدل را بدین منظور به زنان عالم پیشنهاد می کند.
خاصیت الگو این است که نباید بر بام آسمان نشسته و از افق اندیشه و عمل آدمیان فاصله های طی ناشدنی داشته باشد. به راستی زینب(س) چگونه فاصله زمانی را در می نوردد و امروزه برای زنان مسلمان ایده حضور در اجتماع و سیاست را پی می ریزد؟
اگر او امروز بود و در بین ما و در شرایط ما می زیست، چگونه وظایفی را وظیفه خطیر سیاسی و اجتماعی خود می دانست و تحت چه شرایطی قافله ای را به سمت صلاح و سداد سالاری می نمود؟
عرصه حضور اجتماعی زینب(س) در زمانه خویش نه یک جماعت اندک و نه مردم یک شهر و آبادی کوچک، که بخش عظیمی از بلاد اسلامی بود که امروزه شامل چند کشور می شود. تدابیر سیاسی او نه تنگنای ریاست شورای یک شهر و یا مدیریت یک کشور، بلکه چنان پردامنه بود که حکام و رؤسای ایالات مختلف اسلامی را منفعل ساخته و سیاست و تدبیر آنان را تحت الشعاع برنامه های ارشادی و آمرانه خود قرار داد.
این زینب(س) بود که تمام اهداف دور و نزدیک آنان را به باد کلماتش سپرد تا نشانی از آنها نباشد. چنان در مقابل اوضاع مختلف روش مقتضی را اتخاذ می نمود که هیچ کس نمی توانست پیش بینی کند، پس از یک گفته یا یک رفتار زینب(س) چه خواهد گفت و چه خواهد کرد؟
آری، او در همه صحنه های سیاسی و اجتماعی حاضر بود، اما حضوری که عطر آن شمیم هدایت و روشنگری داشت و این حضوری است که چنان جاودانه و ماندنی شده است و رسانه خبری عاشورا همه ساله و تا قیامت آن را باز می تاباند.
کدامین زن را می شود شناخت که اخبار حضورش پژواکی چنان وسیع در تاریخ داشته باشد؟ افزون بر آنچه گذشت؛ مهمتر از حضور اجتماعی و سیاسی، اهداف و نحوه حضور است. البته، اهداف زینب(س) که به بلندای نام انسانیت است، نیازی به توضیح ندارند. ولی روش او برای این حضور برای نسل امروز قابل ملاحظه و مطالعه است، آیا روش او دیگر کهنه شده است؟ آیا می توان آن روش را برای زنان آغازگر هزاره سوم دیکته نمود؟ آیا روش او ملاکهای ماندگاری دارد؟ در پاسخ به این سؤال، شاخصه های حرکت حضرت را نام می بریم:


حضور زینب(س) آمیزه علم و حیا

مدلی که تاریخ از حضور زینب(س) اخبار می کند، حاکی است که او در اجتماع آمیزه ای از علم و حیا بود. آن چنان در صدفی از حیا حرکت می کند که به جز علم و فرهیختگی، او چیزی به مشاهده مردان نمی رسد.راویان از نقل تمام واقعه عاجزند، اما هر آنچه رخ داد این بود که از لابه لای حرکتهای احیاگر او حیا سرک می کشید و این آن چیزی است که در کنار دانایی زینب(س) به شکار نگاه مردم درآمده است.
مدل اسلام برای حضور زن در عرصه عمومی همین است؛ یعنی زنان ما چنان گوهر عفاف خود را حفظ نمایند که کلام و سکوتشان، حرکت و سکونشان... حاکی از حیا و عفت باشد و از تمام ویژگیهای خود در اجتماع فقط علم و دانایی و هنر را به منصه ظهور برسانند.

حضور زینب(س) آمیزه شجاعت و تدبی

زینب(س) نه یک قهرمان متهور است که بی باکانه رفتارهای مردانه از خود نشان دهد، بر ترک اسبی بنشیند و چکاچک شمشیرش دیگران را بلرزاند.
گاهی دیده می شود که در راستای به وجود آوردن ادبیاتی که هویت گمشده زنان را به آنان برگرداند و یا نقشهای مفرط جنسیتی را از آنان بستاند، بی سلیقگی می شود و حضوری برای زنان در صحنه های اجتماعی و سیاسی به تصویر کشیده می شود که کمتر مردی هم جرأت عملی ساختن آن نقش را دارد. آری، اگر برای به دست آوردن این هویت و اتخاذ بهترین اسلوب از زلال وحی فاصله گرفتیم، یا در غوغای افراط خواهیم افتاد و یا در ورطه تفریط.
زینب(س) چنان شجاع و نترس است که از گفتن کلمه حق نزد حاکم ستمگر ابایی ندارد. پس از حضرت سیدالشهدا(ع) اولین کسی است که به میدان می رسد و آخرین کسی است که در دشت بلاخیز کربلا سوار بر محمل می گردد. سپری است که تازیانه ها بر جانش می نشیند، اما کلام او همه دشمنان را بیچاره کرده است. همه از عبیدا... می ترسند و عبیدا... از زینب(س)، عبیدا... و همه از یزید می ترسند و یزید از زینب(س)، ولی این شجاعت چنان تدبیر شده است که در عین دلاوری هم جان او و هم جان همه خاندان و از همه مهمتر حریم امامت، تا برگشتن به مدینه حفظ می شود و اینها همه مدیون سایبان مستحکم تدبیر شجاعانه و شجاعت مدبرانه زینب(س) است.


یاتی معقول

از آنچه گذشت؛ نتیجه شد که گاهی وظیفه اقتضا می کند زن مسلمان با حفظ تمام آنچه دنیای امروز نامش را محدودیت و قواعد دست و پاگیر می گذارد، وارد عرصه اجتماع گردد.
ضرب ویژگیهای فردی و رفتارهای شخصی زینب(س) در عناصر فعالیتهای اجتماعی ایشان نشان می دهد که او در مسیر حیات معقول بهترین اندیشه، گفتار و رفتار را برای شرکت در فرآیند هدایت، انسان پروری و تاریخ سازی انتخاب نمود.
گاهی خروشیدن و فریاد را و گاهی گریه و مویه را برمی گزیند، چنانچه گاهی فقط زنان را مخاطب قرار می داد و از همه لوازم برای جذب شنونده از اقشار مختلف زنان بهره می یافت. و گاهی زنان و مردانی را که در راهی گرد آمده بودند، مخاطب قرار می داد و مسؤولیت فراموش شده را به خاطرشان باز می گرداند.
تأثیر نفوذ کلام او به گونه ای بود که همه را جذب کرده و تحسین همگان را برمی انگیخت. هنر زینب(س) در تدابیرش، آگاه ساختن افراد جاهل، غیرتمند کردن عناصر آگاه ولی بی تفاوت، موافق ساختن مخالفان و یا به انزوا کشاندن و در انفعال قرار دادن آنها بود. همه این تلاشها در شرایطی صورت می گیرد که گاهی همین خانمی که در اوج شکوه و جلال است، فرزندزاده پیامبر و دارای سطوت علی و عظمت و وقار زهراست، وقتی وارد شام گردید، شأن او را مراعات ننمودند.
طبیعی است، مردمی که از زمزم ولایت سیراب نگردیده اند، توفیق باریافتن به محضر عقیله بنی هاشم را درنیابند، ولی زینب(س) باید این مردم را آگاه سازد و خاطره شیرین همراهی با خاندان وحی را به ذائقه اینان بچشاند. این زینب است که در مسجد اموی با تشکیل مجالس سوگواری چنان انقلابی به پا می کند که وقتی این زنان را وداع می گوید، 400 زن از اشراف شامی و از پستوهای کاخهای اموی بی اعتنا و بلکه منزجر از خواست همسران خود، همانانی که دستشان به خون حسین(ع) آلوده است، به بدرقه آمده اند و یکسره از بانوی خویش حلالیت می طلبند.


زینب و مقابله با تحریف حقایق

یکی از محورهایی که بالاترین سرمایه گذاری را در تلاشهای مذبوحانه حکام به خود جلب نمود، تحریف عاشورا و عاشوراییان و مصادره وقایع به نفع ستمگران بود که البته سخت در این مصاف ناکام ماندند.
مذاکرات زینب با عبیدا... و یزید، به خوبی نکته فوق را حکایت می کند. یکی از تحریفهای مهم که از طرق مختلف تبلیغ می شد ، اسناد قضایا و شهادت حضرت ابی عبدا...(ع) به خداوند است.تفکرات اشعریگری در تحکیم اباطیل فکری که به وسیله بنی امیه تشدید می گشت، بهترین اهرم فرهنگی برای توجیه جنایات بود. از طرف دیگر، پیدایش مکتب کلامی اشاعره در دوران بنی عباس در یک برهه، ریشه در توجیهات بنی امیه از حوادثی نظیر کربلا دارد.
در حالی که دسته قابل توجهی از مسلمانان از فرهنگ علوی و اندیشه شیعی فاصله گرفته اند و بسیاری از صحابه و تابعین از هوش علمی برای تحلیل عقلانی قضایا بی بهره اند، رواج اندیشه جبریون در مسیر حکومتهای وقت مفید می افتاد.فرهنگ سازان جامعه که طایفه بزرگی از جعل کنندگان احادیث بودند، بخشی از این تفکرات را به صورت فرهنگ عمومی در آوردند. بدیهی است، تا چنین فضای فرهنگی در بین مردم فراهم نشود، نمی توان به این راحتی دست را به خون پاکترین انسانهای روی زمین آلوده ساخت و از گزند واکنشهای مردم و یا حداقل سؤال اندیشه ورزان جامعه، خلاصی یافت.
بر این اساس بود که هم عبیدا... و هم یزید در یک برنامه هماهنگ این فاجعه را به خواست الهی که هیچ قدرتی را یارای مقاومت آن نبود، استناد داد و خواستند که خود را در مقابل مردم و تاریخ تبرئه نمایند.
فقراتی از این گفتگوها که دلالت بر مضامین فوق می کند، از این قرار است:زمانی که عبیدا... متوجه حضور بی بی زینب کبری(س) در مجلس خود شد، این جمله را به زبان آورد:
«سپاس خدای را که شما را مفتضح نمود و دروغتان را فاش کرد. و در مرتبه بعد تحریف خود را مستحکم ساخت؛ چگونه دیدی کار خدا و تقدیر او را نسبت به برادرت حسین؟»
حضرت زینب(س) در اینجا وظیفه ای در مقابل زمان خود و مردم آن دیار احساس می کند و وظیفه ای در تاریخ و وظیفه ای در مقابل اندیشه ناب دینی که دامانش را از خرافه ها بپیراید.
شاید در افق اندیشه حضرت زینب(س) دو نکته اساسی وجود داشت که بر اساس آن جواب خود را منعقد فرمودند یکی از اهداف عبیدا... تیره ساختن چهره اهل بیت(ع) است و دیگری اسناد واقعه به خداوند است.
بر این اساس، زینب کبری(س) هم در این مقام و هم در مقابل منازل و معابر که فرصتی می یافت، بر تطهیر قافله اهل بیت(ع) از اتهامها تلاش وافر داشته و مداوم انتساب خود را بر حضرت ختمی مرتبت(ص) که طبعاً مورد وفاق همه مردم آن روزگار بود، یادآور می شود. همچنان که آیه تطهیر را مستمراً به خاطر آنان باز می گرداند و عظمت و پیراستگی خاندان وحی را یادآور می شود.
در مرتبه بعد، حضرت در جواب جمله دوم ابن زیاد، به یکی از عمیق ترین آموزه های قرآنی و اندیشه های کلامی اشاره می کند.
رابطه افعال آدمیان با مشیت و اراده الهی، خواه عمل صحیحی باشد خواه باطل، در حوزه قضا و قدر الهی تفسیر خاصی دارد که فهم آن، خرد ورزان مسلمان را هم از ورطه جبر نجات می دهد و هم از دام تفویض می رهاند.
حال که زینب و عقیله بنی هاشم سر رشته افاضه را به دست گرفته، آن روی سکه را می نماید. اگر عبیدا... اصرار دارد که نقش خداوند را در غائله کربلا ببیند و دست خدا را مؤثر بداند، آگاه باشد که دست خدا در کربلا نمایان بود. البته خدا حسین(ع) را طلبید و او ذبیح عطشان خداست. آن رشته نورانی که کربلا و مصرع عشاق را به خداوند ربط می دهد، تمام زیباییهای کربلاست.
اما عبیدا... این رویه را نمی بیند و این تعاریف جدید را نمی فهمد.
نظیر همین سیاست مزورانه در شام نیز به دست یزید اجرا شد. یزید و تمام سپاهیانش را همچون وسیله بی جانی مسحور اراده خداوند وانمود کرد که اگر حسین(ع) کشته شده، خدا او را کشت و اگر من امروز بر تخت شاهی جلوس کرده ام، خدا خواسته است.
حضرت زینب(س) در اینجا درنگ را جایز ندانسته و با کلامی بی نظیر او را بر تخت رسوایی اش ذوب نمودند.
ضعف، انفعال و بیچارگی واکنش یزید در مقابل کلام قاطع حضرتش کاملاً هویداست.
سکوت طولانی یزید پس از خطبه غرای زینب(س) و اظهار ندامت و پشیمانی او، بزرگترین شاهد پیروزی قهرمان میدان عقیله بنی هاشم بود.
حضرت زینب(س) در مسیر سفر و بخصوص در کوفه، چند اصل مهم را مورد نظر و تذکر قرار دادند:

الف) زنان و مسؤولیتهای اجتماعی

این فریاد زینب(س) است، وقتی صدای شیون زنان کوفه را می شنود:
ساکت باشید ای اهل کوفه، مردان شما ما را می کشند و زنان شما بر ما گریه می کنند؟ (بحارالانوار/ ج45/ ص115 )
مرحوم شیخ مفید در امالی از قول راوی جذلم بن سیتر، صحنه دردناک ورود اهل بیت(ع) را به تصویر می کشد. مدتی است مردم شاهد آذین بندی شهر هستند. وقتی اسرا وارد شهر شدند همه زنان به قصد تماشا آمده اند، ولی زینب(س) تماشاخانه زنان کوفه را به کلاس درس و دادگاه تاریخ بدل کرد. زینب کبری(س) از گریه زنان متعجب است؛ اگر مردان شما ما را کشتند، گریه شما برای چیست؟
توضیح کلام ایشان این است که با گریه نمی توان این ننگ را شست. پس مسؤولیتهای اجتماعی شما زنان چه می شود؟ شما هم به اندازه مردانتان مقصرید.


ب) تفسیر حقیقت امامت

زینب(س) از عاشورا خبر می دهد ولی از باطن واقعه، بدترین جرم و فساد آن جرم و فسادی است که آثار خود را به زودی از میان اجتماع جمع نمی کند، بلکه ابعاد آن زمان و مکان را درمی نوردد و دامان نسلها را می گیرد. کربلا زخم کاری بر پیکره اسلام بود که عفونت جنایتهای انجام شده در آن تا مدتها این پیکر را بیمار نگهداشت.
بیماری که از تیمار طبیب حاذق نیز تا مدتها کم بهره گشته و استتار تقیه امام و یارانش را پوشش داده بود.حسین(ع) متن ولایتی است که زینب(س) شارح آن است. ایشان،امام را پناهگاه خوبان، مظهر قدرت وعلم امت و شاهراه هدایت معرفی می کند.


ج) مسلمانی بی خاصیت

مسلمانی فقط طریقت نیست، شریعت هم هست. ایمان باطنی بدون گردن گذاری به لوازم مسلمانی ایمان نیست. گرچه این ندا دیرزمانی بود که بر گوش مسلمین خوانده می شد، ولی زینب(س) به مردم فهماند که مسلمانی آن نیست.مسلمانی که وظایف خطیر اجتماعی را بشناسد، بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم نخروشد، بر به غارت رفتن مواریث نبوت نشوبد، پاره سنگی بی خاصیت و گیاه بر مزبله است.چنان آدمیانی مانند سبزه زار بر زباله ها و یا نقره بر قبرستان هستند.انحصار و محدودیت دینداری در اعتقاد قلبی و بی توجهی به دستورات گرانبار بخصوص وظیفه خطیر امر به معروف و نهی از منکر و دفاع از اساس دین یعنی ولایت، بهترین بستر برای تاختن حکام و سلاطین ستمکار است.
بی جهت نیست که رشد فزاینده صوفی گری را در عهد بنی العباس و پس از آن مشاهده می کنیم که هر لحظه مسلمین را به شعایر دین بی میل کرده تا آنان نیز به نوبه خود به حکومت هر فاسقی تن دهند. آری، این گونه تصوف، افشانده همان روحیات است.تا مردم را نسبت به لوازم مسلمانی بی تفاوت نسازند و دیدگاه پلورالیستی نسبت به شریعت را ترویج نمایند. هر نااهلی نمی تواند حکومت دینی را به دست گیرد. ناگزیر باید تفکرات مختلف را به عنوان اندیشه دینی و اشخاص متفاوت را به عنوان شخصیتهای دینی ولو در وجهه خلیفه مسلمین به رسمیت شناخت تا علی و امام مجتبی و سید الشهدا(ع) و سلاله او در حد شهروندی جامعه تنزل کنند و آن گاه بتوان به راحتی بر روی آنان تیغ کشید.
و چنین بود که زیرکی حضرت زینب(س) که از زلال علم لدنی سرچشمه گرفته بود، حادثه کربلا را در جریان واقعیتها و حقیقتها به حرکت انداخت و آن را یک استثنا در طول تاریخ بشریت قرار داد و این ما هستیم که همه ساله به دعوت او در کوثر حسینی، خود را تطهیر می سازیم.


[ پنج شنبه 90/9/17 ] [ 1:5 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

د

ر مقاله حاضر نویسنده ضمن ارائه تحلیلی کوتاه و گویا پیرامون معراج های حادثه کربلا از مقطع عاشورائی زندگی زینب(سلام الله علیها)به عنوان زیباترین الگوی بشریت در طول تاریخ یاد می کند و او را به عنوان یک انسان کامل معرفی می نماید. با هم آن را از نظر می گذرانیم :

برخورد گزینشی خداوند با زندگی پیامبران

بی گمان برای هر کسی و یا هر چیزی اوجی است که اگر تنها آن بخش از حیات وی وجود داشته باشد و برای آن پیش و پسی نباشد همان بخش از زندگی او برای درک فضیلت و مقام وی کافی خواهد بود. اگر به قرآن و آیات آن نگاه کنید درمی یابید که قطعه ای از زندگی پیامبران(علیهم السلام) در آن مطرح می شود. گاه در آیه ای از آن همه زندگی، تنها اوجی انتخاب و گزینش می شود که بتواند الگو باشد. خداوند در آیات قرآن به شکل گزینشی با زندگی پیامبران برخورد می کند و تنها اوجی را برمی گزیند که قابلیت و شانیت الگوسازی و الگوپردازی را دارا باشد. آن بخشی که تضاد با الگوسازی دارد به شکل نقد طرح می شود و از مردم خواسته می شود که آن بخش را نادیده انگارند و همان راهی را نروند که در تفسیر و تحلیل الهی نتیجه آن جهل به مفهوم قرآنی و دوری از حقانیت و دست یابی به کمال و معراج است. آیات بسیاری را می توان یافت که به این شکل به مسایل می پردازد.
از این شگفت انگیزتر آن که قرآن از میان هزاران پیامبری که به عنوان الگو و راهنما فرستاده است تنها به شماری محدود می پردازد که بیش از سی نفر نمی باشند. این شمار اندک نیز زندگی شان به گونه ای مورد بررسی و تحلیل قرار می گیرد که قابلیت الگوسازی و الگوپردازی را دارا باشد. گزارش کوتاهی که گاه از پیامبران بزرگ ارایه می شود بخش هایی است که بتوان آن را اوج هر حرکتی دانست که دیگران در زندگی طولی خویش بدان نیازمند می شوند. بخش هایی که به زندگی فردی و شخصی و یا اجتماعی افراد مرتبط و مربوط است به صورت گزینشی انتخاب شده است.

پیامبر خاتم؛ الگوی صد درصد قرآنی

در روان شناسی وقتی به الگوها می رسند هرگز الگوی کامل واحدی در همه حوزه ها معرفی نمی شود بلکه از افراد خواسته می شود که در هرحوزه ای از حوزه های زندگی، شخصی را الگو قرار دهند. این مساله در آیات قرآنی نیز مورد توجه است و قرآن هرگز همه پیامبران را به شکل الگوی کامل مطرح نمی کند و حتی از میان پیامبران اولوالعزم حضرت ابراهیم(علیه السلام) را به عنوان الگوی قابل پیروی مطرح می سازد اما در عین حال استثنایی را در آن بیان می کند. تنها شخصی که در قرآن به عنوان الگوی صد درصد کامل مطرح می شود پیامبر اکرم(ص) است که خداوند می فرماید: لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه (احزاب.21) برای شما در زندگی، پیامبر(ص) به عنوان الگو و سرمشق کامل مطرح است.
الگوهایی که قرآن مطرح می کند از میان بشر است. از این رو همواره بر جنبه بشری بودن الگوها و به ویژه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تاکید می شود و بارها از زبان آن حضرت بیان می گردد که انما انا بشر مثلکم یوحی الی؛ من همانند شما بشری هستم با این تفاوت که به من وحی می شود.
در حقیقت قرآن می کوشد تا این معنا را تاکید کند که این الگوها و نمونه های برتر، انسان هایی فوق العاده هستند نه این که اینان فوق انسان و بیرون از حوزه انسانیت باشند و قابل پیروی و الگوبرداری برای دیگر انسان ها نباشند. به قول استاد مطهری در حماسه حسینی(ج2ص 292) این که معرفت امام و پیشوا لازم است، برای این است که فلسفه امامت، پیشوایی و نمونه بودن و سرمشق بودن است. امام، انسان مافوق است نه مافوق انسان. به همین دلیل می تواند سرمشق بشود. اگر مافوق انسان بود به هیچ وجه سرمشق نبود. از این رو به هر نسبت که ما به شخصیت ها و حادثه ها جنبه اعجازآمیز و مافوق انسانی بدهیم از مکتب بودن و از رهبر بودن خارج کرده ایم.
بنابراین انسان هایی که به عنوان الگو و سرمشق مطرح می شوند انسان هائی همانند دیگر انسان ها هستند با این تفاوت که تمام ظرفیت و توانمندی خویش را آشکار کرده اند ولی این موجب نمی شود تا از انسان بودن بیرون روند و به قول شهید مطهری فوق انسان شوند بلکه انسان های مافوقی هستند که توانستند به مقام انسانی خویش دست یابند و سرمشق و الگو شوند.

قطعه ای از اوج

باید توجه داشت که این قطعه ای که انتخاب می شود و به عنوان الگو و سرمشق مطرح می گردد دارای دو معنا و دو جنبه اساسی است. یکی آن که بیان گر اوج کمالی شخص در آن بعد است. چنان که درباره برادری و وفاداری و شهامت و شجاعت حضرت ابوالفضل (علیه السلام) در کربلا می نگریم. این قطعه، اوج شخص را نشان می دهد. بخشی کمالی است که کوتاه ولی گویاست. ما از حضرت عباس در تاریخ، چیز زیادی به یاد نداریم و از جنگ ایشان نیز تنها بخشی کوتاه و اندک که در کنار نهر علقمه رخ می دهد بیان می شود. ولی همین تکه ها و قطعه هایی که تاریخ از آن گزارش می کند اوج ها را بیان می کند که می تواند الگو باشد. الگویی در فداکاری و گذشت و مهر و محبت و شجاعت و وفاداری و اطاعت از فرماندهی که برادر اوست.
جنبه دیگر آن که اگر تنها همین قطعه از تاریخ بود و برای آن پیش و پسی را تاریخ گزارش نمی کرد همین قطعه کوتاه و گویا، اوج انسانیت و برتری وجود آن الگوست. دیگر نیازی نیست که برای زندگی او تاریخی بسازیم و یا با تحریف و یا گردش در جزئیات و وقایع خرد و نادر بخواهیم زندگی کاملی از او ارایه دهیم؛ زیرا همین اوج ها و قطعه های اوج، بیان گر روح بلندی است که این قطعه ها را می سازد و به عنوان الگو به جامعه انسانی پیش کش می کند.
حرکت حر بن یزید ریاحی این گونه است و ما از ایشان تنها همین دیدار را می دانیم و این که چنین حرکتی زمانی معنا و مفهوم خواهد یافت که زندگی وی سرشار از اموری بوده است که او را به چنین شخصیتی رسانده است.
آدمی وجودی دارد که در یک فرآیند شکل می گیرد و به تعبیر قرآن کل یعمل علی شاکلته؛ هرکس بر طبق شخصیت وجودی شکل گرفته اش، عمل می کند. عمل حر بن یزید و یا عباس بن علی(علیهما السلام) خود گویای کمال شخصیتی آنها است؛ بنابراین نیازی نیست که در دیگر قطعات زندگی آنها جست و جو کنیم. این اوج ها هستند که می تواند شخصیت کامل نسان را بیان کند. از این رو تاریخ همانند کاری که قرآن کرده تنها اوج ها را برای الگوبرداری و الگوسازی بیان می کند.

کربلا میدان اوج ها و عروج ها

در کربلاست که بسیاری از اوج ها خود را نشان می دهد. گویی همه شخصیت های کامل و انسان های برتر در این میدان می بایست اوج هایی از زندگی را نشان می دادند تا هر یک الگویی عملی شوند. عباس و حر می بایست آن گونه می رفتند و اوج شخصیت خود را نشان می دادند تا وفاداری و شهامت و فداکاری معنای درستی یابد. در کربلاست که معراج ها معنای واقعی پیدا می کند.
هر یک از شخصیت های هفتادگانه رخداد کربلا الگویی برای فضیلت ها هستند. برخی اوج یک فضیلت را نشان می دهند و برخی اوج چند فضیلت انسانی را و عده ای کامل ترین الگوی شگفت را از خود برای جامعه انسانی به ارمغان می گذارند.
از نمونه های کاملی که می توان ارایه داد حضرت زینب است. شگفت این که از این بانوی بزرگوار جز همین قطعه های تاریخی میدان کربلا و کوفه و عاشورا داستان بسیاری گزارش نشده است، به گونه ای که اگر میدان کربلا و نهضت حسینی نبود شاید تاریخ از این بزرگوار چیزی به یادگار نمی گذاشت که بتوان الگویی چنین برای همگان از مرد و زن باشد. تاریخ از گذشته و یا آینده زینب(سلام الله علیها) سخنی به میان نمی آورد که بتوان براساس آن اسناد معتبری را جست و جو کرد و الگویی را ارایه داد. تنها زمانی که در کربلا قرار می گیریم و با داستان کربلا همراه می شویم الگویی را تاریخ روایت و گزارش می کند که اوج حرکت هایی است که حتی نمی توان از مردی انتظار داشت، حال آن که حضرت زینب(سلام الله علیها)مسئولیت پیام رسانی بزرگ ترین حادثه بشریت را در اوج رذالت ها به نمایش می گذارد. این الگویی است که بشریت را متحول و جوامع بشری را تا پایان تاریخ تحت تاثیر خود قرار داد. اگر پیام رسانی زینب(س) و امام علی بن حسین(علیه السلام) نبود شاید و بلکه به یقین حادثه کربلا در کربلا می ماند و از آن صحرای تفتیده تهدید و ارعاب بیرون نمی رفت. اما حضور موثر و قوی آن بزرگواران بود که حادثه را از قطعه کربلا و زمان عاشورا کند و به همه زمان ها و مکان ها برد.

نمایشگاه اوجها و رذالتها

حادثه ای که امام حسین(علیه السلام) و حضرت زینب(سلام الله علیها)و دیگران آن را آفریدند، نمایشی از اوج ها از سوی آنان و رذالت ها از سوی دشمنان بود. بی گمان همه عقده های سرخورده ابلیس و شیاطین در کربلا سرباز کرد و در برابر همه اوج ها و عروج های انسانی در آن جا نمودار شد. این گونه است که استاد مطهری در این باره می فرماید: حادثه امام حسین(علیه السلام) گویی برای ایجاد یک نمایش حماسی و پرخاشگری و تراژدی و وعظی و عشق الهی و مساوات اسلامی و عواطف انسانی، همه در آخرین اوج به وسیله قهرمان های مختلف از پیر و جوان، زن و مرد، آزاد و برده، بالغ و کودک به وجود آمده و همه ابعاد اسلام را نشان می دهد. هم توحید و عرفان و عشق الهی و تسلیم و رضا و نرد محبت با حق باختند و پاکبازی با خدا و در عین حال جنبه اعتراض و پرخاشگری شدید و همدردی با محرومان و هم حماسه اخلاق تحرک و تمحس و شجاعت و حماسه انسانی و هم وعظ و اندرز و سکون خاص به آن و هم برابری و مساوات اسلامی و هم تجلی عالی ترین عواطف اخلاق اسلامی مثل ایثار داستان حضرت ابوالفضل(علیه السلام) و فداکاری و سبقت در آن. این است جامع بودن قیام حسینی (همان ص 344)
با این همه اوج ها و عروج ها می توان گفت که تمام حقانیت در برابر تمام باطل ایستاد و در آن سرزمین است که شخصیت ها آن چه را در طول عمر خویش آموخته بودند به نمایش گذاشتند و الگوهایی را برای جوامع بشری پدید آورده اند.
حضرت زینب(سلام الله علیها) کاری کرد که زن در جامعه اسلامی نقش واقعی خود را یافت. دیگر تاریخ از مردانگی بیرون آمد و اندیشه های فمینیستی نیز سرکوب شد؛ زیرا زن و مرد در تاریخ کربلا مکمل یک دیگرند و یکی در کارزار مردانه اسلحه بر دوش می کشد و آن دیگر در میدان فصاحت، اسب بلاغت پیام ها را برای فردایی روشن می تازاند.
سخنان وی آن چنان بود که همگان را یادآور حضرت علی(علیه السلام) و خطبه های استوار و شیوا بود. گاه ایشان را ملامت کرد و گاه به آنان هشدار داد. گاه بر ایشان سرکوفت زد و گاه دیگر آنان را با هدف انسانی و اسلامی آشنا کرد. گاه بشارت داد و گاه انذار نمود. گاه عقل و خرد ایشان را برانگیخت و گاه دیگر عواطف ایشان را به حرکت آورد. گاه از اوج رذالت ها گفت وگاه دیگر از اوج و عروج ها و الگوهای عملی در میدان کربلا سخن راند.

معراج انسانی زینب

اگر میدان کربلا را اوج معراج مردان بدانیم در کربلا و کوفه و شام است که حضرت زینب(سلام الله علیها) چند بار به معراج انسانی می رود و در این راه جامعه ای را به رشد اجتماعی می برد. آنان را که در شهوت دنیا راه را گم کرده اند به تازیانه کلام بر می انگیزد.
این گونه است که هر مجلسی برای حضرت زینب(سلام الله علیها) ، معراج می شود و جامعه می تواند هم از خود او و هم از سخنان وی که سخنان معراجی است درس ها بیاموزد. آن گاه که می فرماید: ما رایت الا جمیلا یادآور کلام معصومان مورد ستایش قرآن در سوره انسان است که جز به وجه الله کاری را انجام نمی دهند. اکنون او دوباره الگوسازی می کند که ما جز وجه و رضای الهی نمی خواهیم و جز او نمی جوییم.
این ها نشان گر آن است که آن شخصیت پیش از آن که به کربلا برسد کمال انسانی را پیموده بود. در روان شناسی اثبات شده است که آدمی در هنگام خشم و در زمان فرو ریزش عواطف و احساسات تند، هر آن چه را در ذات و شاکله وجودی اش است نمایان می سازد. این گونه است که حضرت زینب(سلام الله علیها) این چنین در اوج زخم ها و زخمه ها سخن از جمال و جمیل می گوید. اگر از آن همه تاریخ گفته و ناگفته تنها همین قطعه از بهشت زینبی بود، همان ما را بس که این بخش را به حکم برترین ها و اوج ها الگو قرار دهیم و بدانیم که در پس این زن کربلایی چه زن کاملی نشسته است.


[ پنج شنبه 90/9/17 ] [ 1:3 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

وقتى که زینب به سنّ ازدواج رسید، على براى او کسى را که در شرافت خانوادگى شایستگى همسرى او را داشت برگزید، خواستگاران فراوانى از جوانان محترم و ثروتمند بنى هاشم و قریش براى زینب مى آمدند، ولى براى نوگل خاندان پیغمبر و بانوى خردمند بنى هاشم، عبدالله بن جعفر از همه شایسته تر بود.پدر عبدالله، جعفربن ابى طالب است که ذوالجناحین (داراى دو بال) و اَبوالمساکین (پدر بینوایان) لقب یافت. جعفر، برادرِ تنىِ على و محبوب پیغمبر بود، ابوهریره در باره جعفر مى گوید:
پس از رسول خدا(ص)، بهتر از جعفربن ابى طالب کسى نبود.
جعفر هنگام ستمگرى و سختگیرى قریش، براى حفظ دینش به حبشه هجرت کرد، و وقتى که از حبشه با عده اى از مسلمانان به مدینه بازگشت، رسیدنِ او به مدینه با فتح خیبر مصادف شد، رسول خدا، جعفر را در بغل گرفت و ببوسید و چنین گفت:
«نمى دانم از آمدن جعفر دل شادترم و یا از فتح خیبر».
و نیز از رسول خدا شنیده شد که مى فرمود:
«مردم از ریشه هاى گوناگون هستند، و من و جعفر از یک ریشه هستیم».
جعفر با سپاهى که در سال هشتم هجرت به سوى روم مى رفت، عازم جهاد با رومیان شد.
رسول خدا چنین قرار داده بود که فرماندهى سپاه با زیدبن حارثه (1) باشد و اگر او کشته شود فرماندهى با جعفربن ابى طالب خواهد بود.(2)
سپاهیان اسلام رفتند، تا به حدود بَلْقاء رسیدند، در آن جا با سپاهیان هِرْقِل روبه رو شدند.
مسلمانان در دهکده موته جاى گرفتند و جنگ خونینى در گرفت و زید در حالى که پرچم رسول خدا را در دست داشت و جنگ مى کرد، رومیان او را با نیزه هاى خودشان قطعه قطعه کردند.
جعفر، پرچم را به دست گرفت و به نبرد پرداخت. تااین که دست راستش از تن جدا شد. جعفر علم را به دست چپ گرفت و به نبرد ادامه داد، دست چپش هم جدا شد. علم را در بغل گرفت و آن قدر پاى دارى کرد تا کشته شد. جعفر نخستین فرزند ابوطالب است که در راه اسلام کشته شده.
مادر عبدالله بن جعفر، اَسْماء دخت عُمَیْس است، وى خواهر میمونه اُمّ المؤمنین و سَلْمى همسر حمزة بن عبدالمطّلب و لُبابه همسر عباس ابن عبدالمطّلب است.(3)
جعفر با اسماء ازدواج کرد و او مادر همه فرزندان جعفر است. اسماء پس از شهادت جعفر به همسرى ابوبکر درآمد و براى او محمدبن ابى بکررا آورد و پس از مرگ ابوبکر، على بن ابى طالب او را گرفت، اسماء براى على، یحیى و محمد اصغر را آورد.
واقدى در تاریخش مى گوید که عون و یحیى را بیاورد.
شوهر زینب، عبدالله بن جعفر، در حبشه متولد شد، عبدالله، نخستین نوزاد است از مسلمانان مهاجر به حبشه که در آن دیار به دنیا آمده است.
ابن حجر در اصابه(4) نقل مى کند که رسول خدا فرمود:
«خوى و خلقت عبدالله به من مى ماند» سپس دست راست عبدالله راگرفته و چنین فرمود:
«بارالها! خاندان جعفر را برقرار بدار و کسب وکار را براى عبدالله مبارک گردان».
این جمله را سه بار مکرّر مى کند. و سپس مى فرماید: « من در دنیا و آخرت سرور آن ها هستم».
عبدالله مردى بود بزرگ، جوان مرد، دلیر، پاک دامن، و مرکز جود و سخا نامیده شد؛ احسان فروشى نمى کرد و نیکى را نمى فروخت و هیچ مستمندى را از در خانه اش ناامید بر نمى گردانید. محمدبن سیرین مى گوید:
بازرگانى شکرى به مدینه آورد و به فروش نرفت. این خبر به عبدالله بن جعفر رسید. به پیش کارش فرمان داد که آن شکر را بخرد و به مردم ببخشد.
یزیدبن معاویه مال گزافى به طور هدیه براى او فرستاد. موقعى که مال به دست عبدالله رسید، آن را میان اهل مدینه قسمت کرد و از آن به منزل خود هیچ نبرد.
این شعر عبدالله بن قیس رقیات است که مى گوید:
من مانند فرزند نامدار و سفید بخت جعفر هستم. او چون مى دانست که مال باقى نخواهد ماند، به مستمندان و بى چارگان ببخشید و نام خود را جاویدان کرد.
و این سخن عبدالله بن ضِرار است که در ستایش عبدالله مى گوید:
اى فرزند جعفر، تو بهترین جوان مردان هستى و براى هر کس که درِ خانه ات را بزند و فرود آید بهترین میزبانى.
میهمانانى بسیار در نیمه شب به خانه تو آمدند، هر غذایى که خواستند آماده بود و چه سخنان شیرینى از تو شنیدند و چه گشاده رویى هایى از تو بدیدند.
ابن قُتَیْبَه در عیون الاخبار نقل مى کند(5) که هنگامى که معاویه از مکّه باز مى گشت، به مدینه آمد و هدایا ومال بسیارى براى حسن و حسین و عبدالله بن جعفر و محترمان دیگر قریش فرستاد.
به فرستادگان سفارش کرد که پس از رسانیدن مال، قدرى درنگ کنند و ببینند هرکدام با هدایاى خود چه مى کنند. وقتى که فرستادگان رفتند که هدایا را برسانند، معاویه به اطرافیان خود روى کرده، چنین گفت:
اگر بخواهید، به شما مى گویم که هر کس با هدیه اش چه خواهد کرد.
اما حسن، مقدارى از عطریاتِ هدیه اش را به زنان خود داده و بقیه را به هر کس که نزد او بود، مى بخشد.
اما حسین، از کسانى که پدرانشان در صفّین کشته شده و یتیم شده اند، شروع مى کند، اگر چیزى بماند، شترهایى قربانى کرده و تقسیم مى کند و شیر تهیه کرده به مردم مى دهد.
اما عبدالله بن جعفر، به غلام خود مى گوید: بدیح، قرض هاى مرا ادا کن و اگر چیزى ماند وعده هایى که به مردم داده ام انجام بده.
و اما فلان...تا آخر.
فرستادگان که بازگشتند و هر چه دیده بودند گزارش دادند، همان طور بود که معاویه گفته بود.
عبدالله در بخشش هاى خود اسراف مى کرد، و از آن که مالش از میان برود و یا به دشمنانش برسد ابایى نداشت.
اگر در کَفَش به جز جانش نباشد، همان را خواهد بخشید، حاجتمند باید از خداى بپرهیزد که آن را تقاضا نکند.
زناشویى مبارک بارور شد؛ زینب دختر زهرا براى عبدالله بن جعفر چهار پسر آورد: على، محمد، عون اکبر، عباس، هم چنان که دو دختر آورد که یکى از آن دو اُمّ کلثوم است که معاویه با زیرکى سیاسى خود مى خواست او را به همسرى یزید در آورد، تا از پشتیبانى بنى هاشم استفاده کند. عبدالله، اختیار دختر را به دست خالوى او امام حسین داد، آن حضرت هم دختر را به پسر عمویش قاسم بن محمدبن جعفربن ابى طالب تزویج کرد.
ازدواج زینب میان او و پدر و برادرانش جدایى نینداخت، محبت امام على به دختر و برادر زاده اش به اندازه اى بود که آن دو را هم چنان نزد خود نگاه داشت تا وقتى که على زمام دار مسلمانان شد و کوفه را پایتخت قرار داد، آن دو با آن حضرت به کوفه آمدند و در مرکز خلافت زیر سایه امیرالمؤمنین مى زیستند.
در جنگ هاى آن حضرت، عبدالله در کنار عموى خود ایستاده و نبرد مى کرد ویکى از سرداران آن حضرت در صفّین بود.
مردم که مى دانستند عبدالله نزد دودمان پیغمبر ارزش واحترامى دارد، اورا وسیله اى پیش امیرالمؤمنین و دو فرزندش حسن و حسین قرار مى دادند؛ چون که خواهش او رد نمى شد و امیدش ناامید نمى گردید.
در اصابه از محمدبن سیرین نقل مى کند که یکى از دهقانان اراضى سواد(6) از عبدالله خواست که در باره حاجتى باعلى سخن گوید، على حاجت آن مرد را برآورد. آن مرد چهل هزار براى عبدالله فرستاد، عبدالله آن را نپذیرفت و چنین گفت: ما نیکوکارى را نمى فروشیم.(7)
ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبیین(8) نقل مى کند:
وقتى که حسن بن على از دنیا رفت، اهل بیت پیغمبر بنابر وصیتى که امام حسن نموده بود خواستند که آن حضرت را در کنار رسول خدا به خاک سپارند، بنى امیه اسلحه پوشیده و مانع شدند و مروانِ حَکَم چنین مى گفت:
چه جنگ هایى که از صلح بهتر است؟ آیا عثمان را در دورترین نقاط بقیع دفن کنند، ولى حسن در خانه رسول خدا (ص) دفن شود؟ تا من بتوانم شمشیر بردارم، هرگز این کار نخواهد شد.
حسین نپذیرفت و گفت: چاره اى نیست جز آن که برادرش در کنار جدّش به خاک سپرده شود. نزدیک بود فتنه اى روى دهد، اگر عبدالله جعفر پا در میان نمى گذاشت.
او به پسر عمویش حسین عرض کرد:
تو را به حق من که کلمه اى برزبان نیاورى.
عبدالله، عمو زاده خود حسن را به سوى بقیع برد و در همان جایى که مادرش زهرا به خاک سپرده شده بود(9) دفن گردید(10) و مروانِ حکم بازگشت. زینب در آغاز جوانى چگونه بوده است؟
مراجع تاریخى از وصف رخساره زینب در این اوقات خوددارى مى کنند؛ زیرا که او در خانه و روبسته زندگى مى کرده و ما نمى توانیم مگر از پشت پرده وى را بنگریم.
ولى پس از گذشتن ده ها سال از این تاریخ، زینب از خانه بیرون مى آید و مصیبت جانگداز کربلا او را به ما نشان مى دهد و کسى که او را به چشم دیده براى ما وصفش مى کند و چنین مى گوید - چنان که طبرى نقل کرده است: گویا مى بینم زنى را که مانند خورشید مى درخشید و با شتاب از خیمه گاه بیرون مى آمد.(11)
پرسیدم: او کیست؟ گفتند: زینب دختر على است.
هنگامى که زینب پس از شهادت امام حسین به مصر مى رود، عبدالله بن ایوب انصارى در وصفش مى گوید:
...به خدا که من صورتى مانند آن ندیدم، گویا پاره اى از ماه بود.
در صورتى که این بانوى بزرگ در آن وقت در پنجاه و پنجمین سال زندگى خود بود، غریب بود، خسته و کوفته بود، مصیبت زده و داغ دیده بود، پس جمال زینب در آغاز جوانى پیش از آن که سالمند بشود، و مصایب جانگداز خوردش کند و جام داغ دیدگى را تا پایان بدو بنوشاند، چگونه بوده؟!
اما شخصیت زینب، بهتر است که - در این جا نیز - منتظر شویم تا این که حوادث از دلیرى و پاى دارى او پرده بردارد، و او را در بهترین نمونه از دلاورى و زیربار ظلم نرفتن و بزرگ منشى به ما بنمایاند.
به همین زودى تعجب مورّخان از ایستادگى زینب واستقامت او در برابر یزیدبن معاویه آشکار مى شود.
ابن حجر در اصابه براى ما مطلبى نقل مى کند که از قدرت زینب در سخن و نیرومندى اش در استدلال خبر مى دهد.(12)
و در آینده نزدیکى مردم آن عصر در کربلا و در مجلس استان دار کوفه و مجلس یزیدبن معاویه سخنانى از زینب مى شنوند که فصاحت و بلاغتش همه را متعجّب مى کند، به همان اندازه اى که امروز ما را به تعجب مى اندازد و همگى به فوق العادگى او و سخنورى او و سحر بیانش گواهى مى دهند.
جاحظ در کتاب البیان والتبیین از خُزَیْمه اسدى نقل مى کند:
پس از شهادت امام حسین وارد کوفه شدم و سخنان پر مغز و شیواى زینب را شنیدم، من ناطق تر و گوینده تر از او زنى را ندیدم. گویا از زبان امیرالمؤمنین على بن ابى طالب سخن مى گفت.
این شمایل زینب است به طورى که او را در کربلا دیده ایم، و چنان که در زمان جوانى اش نمونه اى از فضایل براى ما نمایان شده، زیرا مى شنویم که او در مهربانى و رقّت قلب به مادرش و در دانش و پرهیزگارى به پدر مانند بوده.
و چنان که بعضى از روایات مى گوید: زینب داراى مجلس علمى ارجمندى بوده که زنانى که مى خواستند احکام دین را بیاموزند، در آن مجلس حاضر مى شده و کسب دانش مى کرده اند.
صفات برجسته اى در زینب جمع بوده که هیچ یک از زنان عصر او دارا نبوده اند، لذاست که «بانوى خردمند بنى هاشم» گردید. ابن عباس که از او روایت مى کند، مى گوید: «بانوى خردمند ما زینب دختر على چنین گفت».
زینب، بدین لقب به طورى معروف شده بود که وقتى «بانوى خردمند» مى گفتند، زینب فهیمده مى شد. فرزندان او به چنین لقبى افتخار مى کردند و به «زادگان بانوى خردمند» شناخته شده بودند.

پی نوشت :

1 . از تحقیق در تواریخ به دست مى آید که فرمانده اول جعفر بوده و سپس زید.(مترجم)
2 . بعضى از مورّخان معتبر نقل کرده اند که نخستین فرماندهى که از طرف پیغمبر تعیین شده بود، جعفر بود و زیدبن حارثه فرمانده دوم بود. از اشعار عباس بن مرداس که در مرثیه آن ها گفته و سیره ابن هشام، نقل مى کند نیز، چنین مستفاد مى شود. (مترجم)
3 . الاستیعاب، ج 4، ص 230-231.
4 . ج 3، ص 49.
5 . ج 3، ص 40.
6 . زمین هاى سبز و خرّم را سواد گویند که بیشتر در عراق عرب بود. دهقان یعنى اربابِ ملک. (مترجم)
7 . الاصابة ، ج 2، ص 281.
8 . ص 74.
9 . قبلاً تذکّر داده شد که بودنِ قبرِ زهرا در بقیع کاملاً موردتردید است.(مترجم)
10 . بردنِ جنازه امام حسن به بقیع وسکوت حسین (ع) دراثروصیت امام حسن (ع) بوده. کامل ابن اثیر، ج3، ص 228. (مترجم)
11 . تاریخ طبرى، ج 4، ص 340-341.
12 . الاصابة، ج 4، ص 314 و 315 و 510.


[ پنج شنبه 90/9/17 ] [ 1:2 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

شیوه‏ها و سیاست‏هاى تبلیغى زینب علیه السلام

چنانچه عاشورا را پدیده‏اى بدانیم که به وجود آورنده آن حسین بن على علیهما السلام باشد پرورش دهنده این پدیده زینب دختر على علیهما السلام خواهد بود. وظیفه‏ى مهم او پس از عصر عاشورا، پاسدارى از نهضت‏خونین امام حسین علیه السلام و رساندن پیام «هیهات منا الذله‏» او براى جهانیان است. او راه سخت و دشوارى را در پیش دارد. او باید در بین جمعیتى سخن بگوید که گویى گوششان ناشنوا و چشمانشان نابیناست و در حماقت و نادانى کامل به سر مى‏برند. او باید از این پس آگاهانه بیاندیشد و تصمیم بگیرد و باید از هر حال و شرایط و از هر وضعیت و موقعیت‏خوب استفاده کند و با زبان حال و قال آنان را از غفلت‏بیدار کند و به آنان آگاهى و شناخت‏بدهد تا احساس مسئولیت کنند و آنگاه خواه ناخواه شورش و انقلاب پدید آید. خطبه‏هاى آتشین و بلند پایه‏ى حضرت زینب (س) همه نقشه‏هاى شوم یزیدیان را بر آب کرد و همچون رعد و برق، روشنگر و کوبنده بود که تمامى بافته‏هاى سى و چند ساله‏ى بنى‏امیه را از بین برد و شورشى بنیادین علیه بنى‏امیه برنامه‏ریزى کرد و کاخ امویان را براى همیشه لرزاند و واژگون کرد.

سیاست‏ها و شیوه‏هاى تبلیغى آن بانوى بزرگوار:

1- گریه و فغان و برپایى مجالس عزادارى و سوگوارى: پس از این‏که امام علیه السلام و اصحاب باوفایش به شهادت رسیدند زینب (س) به سرعت‏به طرف میدان حرکت کرد و وقتى که بدن خونین و پاره پاره برادر را دید شیوه کنان گفت: «وا اخاه وا سیداه وا اهل بیتاه و سپس گفت: لیست السماء اطبقت على الارض ولیت الجبال تدکدکت على السهل‏» (9) . «اى کاش آسمان بر زمین ویران مى‏شد و اى کاش کوه‏ها از هم مى‏پاشیدند و به بیانان‏ها مى‏ریختند.» و زمانى که به پیشنهاد شمر لعین کاروان اسیران را از کنار بدن‏هاى قطعه قطعه شده‏ى شهیدان عبور مى‏دادند و زینب (س) پیکر شهدا و بدن پاره پاره شده برادرش را دید خم شد و بدن پاره پاره برادر را در آغوش گرفت و دهانش را روى حلقوم بریده برادر نهاد و مى‏بوسید و مى‏گفت: «یا اخى لو خیرت بین الرحیل والمقام عندک لاخترت المقام عندک ولو ان السباع تاکل من لحمى‏» (10) . «برادرم، اگر مرا بین سکونت در کنار تو - کربلا - و بین رفتن به سوى مدینه مخیر مى‏نمودند، سکونت در نزد تو را برمى‏گزیدم، گرچه درندگان بیابان گوشت‏بدنم را بخورند. و در برخى از مقاتل آمده است: در این هنگام رو به مدینه کرده و مى‏گوید: «وا محمداه صلى علیک ملائکة السماء، هذا حسین مرمل بالدماء مقطع الاعضاء وبناتک سبایا» (11) . فریاد اى محمد صلى الله علیه و آله درود فرشتگان آسمان بر تو باد این حسین تو است که در خون غوطه‏ور است، اعضایش قطع شده و دختران تو به عنوان اسیر عبور داده مى‏شوند...» راوى مى‏گوید: زینب کبرى - سلام الله علیها - به گونه‏اى روضه خواند و گریه کرد که: فابکت والله کل عدو وصدیق (12) «سوگند به خدا هر دوست و دشمن از گریه و گفتار زینب (س) گریه کرد» .
محتشم کاشانى در دوازده بند معروف خود در این باره چنین سروده است: «ناگاه چشم دختر زهرا در آن میدان بر پیکر شریف امام زمان فتاد بى‏اختیار نعره‏ى «هذا حسین‏» از او سر زد چنان که آتش ازو در جهان فتاد پس با زبان پرگله آن بضعة الرسول رو در مدینه کرد که یا ایها الرسول این کشته فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگى دود از زمین رسانده به گردون حسین توست این ماهى فتاده به دریاى خون که هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست این خشک لب فتاده‏ى دور از لب فرات کز خون او زمین شده جیحون حسین توست این شاه کم سپاه که با خیل اشک و آه خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست این قالب طپان که چنین مانده بر زمین شاه شهید ناشده مدفون حسین توست‏» (13) آنچه از این گونه اقدامات آن حضرت به دست مى‏آید. این است که او مى‏خواهد با این ناله‏هاى جان سوز ولى آگاهانه و بیدار کننده. درس‏هاى آموزنده به لشکریان فرومایه دشمن دهد او باید به آنان بفهماند که چه جنایت‏هایى کرده‏اند و باید به آن لشکر جنایت‏کار کوفه بفهماند که جنگ‏شان، جنگ با قرآن، آورنده قرآن، و ایمان آورندگان به قرآن بوده است. او مى‏خواهد با این ناله‏هاى جان سوز عواطف و احساسات مردم را تحریک نماید و آنان خود به خود علیه استبداد و یزیدیان قیام و شورش کنند و مى‏بینیم که چنین کرد. مدتى که در شام اقامت داشت در محله‏اى به نام «دار الحجارة‏» مراسم عزادارى برپا کرد و آن چنان عزادارى و نوحه سرایى و گریه و زارى مى‏کردند که مردمى که در آنجا شرکت مى‏کردند تصمیم گرفتند به خانه یزید هجوم برند و او را به قتل برسانند (14) . و باز آن بانوى ستمدیده را مى‏بینیم که پس تحمل آن همه مصیبت‏ها و رنج‏ها به مدینه بازگشته و در شهر پیامبر صلى الله علیه و آله و در خانه خود به سوگوارى بر امام علیه السلام و دیگر یاران او مى‏پردازد، در این مراسم عزادارى، هر روز گروه گروه از زنان مدینه به خدمت آن حضرت آمده، ضمن تسلیت‏به ایشان، به ندبه و گریه مى‏پردازند تا آنجا که به تدریج زنان قبایل و عشایر، تصمیم به خونخواهى شهداى کربلا مى‏گیرند و قیام مى‏کنند (15) . 2- خطابه و سخنرانى هنگامى که کاروان اسیران، در آن جو پر از ظلم و خفقان به کوفه رسید، زنان، مردان و کودکان کوفه همه به معابر آمده تا مغلوبین و اسراء را تماشا کنند، برخى ناراحت و برخى بهت زده و گروهى از شدت تاثر اشک مى‏ریختند. حضرت زینب (س) موقعیت را تشخیص داد و نگاهى به مردم کرد و با اشاره خواست همه سکوت کنند و با انتخاب بهترین فرصت‏ها و زیباترین کلمات و جملات و با شجاعتى بى‏نظیر و على‏وار بر مسند خطابه ایستاد. فرازهایى از خطبه‏هاى آن مظلومه را در این قسمت نقل نموده و به تحلیل برخى از نکات آن مى‏پردازیم: «الحمد لله والصلوة على ابى محمد و آله الطیبین الاخیار، اما بعد یا اهل الکوفه، یا اهل الختل والغدر ا تبکون؟ فلا رقات الدمعة و لا هدات الرنة، انما مثلکم کمثل التى نقضت غزلها من بعد قوة انکاثا تتخذون ایمانکم دخلا بینکم، الا و هل فیکم الا الصلف و النطف و الصدر الشنف و ملق الاماء و غمز الاعداء و هل انتم الا کمرعى على دمنة او کفضة على ملحودة..» . (16) . «حمد و سپاس مخصوص خداوند است و درود بر پدرم محمد و اهل بیت پاک و برگزیده او باد، اما بعد هان اى مردم کوفه اى اهل نیرنگ و فریب، گریه مى‏کنید؟ اى کاش هیچ گاه اشک چشمهایتان تمام نشود و هرگز ناله‏هایتان خاموش نگردد، همانا مثل شما مثل زنى است که رشته‏ى خویش را پس از خوب تابیدن، باز مى‏کرد، شما سوگندهاى خود را دست آویز فساد، در میان خویش قرار داده‏اید، آیا در شما جز چاپلوسى و آلودگى و سینه‏هاى پرکینه و تملق‏گویى کنیزان و خریدن ناز دشمنان دین، خصلتى هست؟ مثل شما، مثل گیاه و علفى است که در مزبله مى‏روید یا نقره‏اى آلایش قبیرى به آن عوده مى‏شود... او در ابتداى خطبه از پیامبر صلى الله علیه و آله تعبیر به پدر مى‏کند و با انتخاب این کلمه، مى‏خواهد خود و قافله اسیران را معرفى کند و نسبت‏خویش را با پیامبر روشن سازد تا همگان دریابند اهل این قافله از کدام دودمان و قبیله‏اند و از این راه افکار و احساسات مردم را در اختیار بگیرد و مردم آنان را با دیده اسیر ننگرند و سپس به بزرگترین نقطه ضعف کوفیان یعنى سست عنصرى و پیمان شکنى آنان اشاره مى‏کند و با این کلمات و جملات مى‏خواهد آنان را بر این خصلت آگاه سازد. و در فرازى دیگر از خطبه با نگرش دقیق و ظریف با صفاتى همچون «درمان دردها» ، «چراغ راه امت‏» ، «پناهگاه جمع‏» و... به معرفى شخصیت امام علیه السلام مى‏پردازد تا جاى شک و تردیدى براى آن قوم سست عهد باقى نماند. او همچنان با مردم سخن مى‏گفت و آنان را کشنده حسین علیه السلام و خانواده پیامبر صلى الله علیه و آله معرفى مى‏کرد. سخنان او کاملا صحنه را تغییر داد تا آنجا که صداى مردم کوفه به گریه بلند شده بود. زنان موهاى خود را افشان کرده بودند و خاک بر سر و روى خود مى‏ریختند. او صحنه‏ى دیگرى از قیامت را در برابر مردم قرار داد، در آن روز مردم کوفه از شنیدن این سخنان، همچون ستمکاران در قیامت، حیران و سرگردان شده و دست‏هاى خود را به دهان مى‏گزیدند (17) . آن استاد بى‏معلم نه تنها با مردم کوفه سخن گفت و آنان را بر آن کار زشتى که مرتکب شده بودند ملامت و سرزنش کرده، در دار الاماره ابن زیاد نیز چنان نیرومندانه ایستاد و پرخاش گرانه سخن گفت و او را حقیر و کوچک شمرد که توان سخن گفتن را از او گرفت. و پس از ورود به شام و حضور در مجلس یزید با سخنان على گونه‏اش چنان او را رسوا کرد و او را به گریه واداشت که توان پاسخ گفتن از او سلب شد.
3- سیاه پوشى یکى از عواملى که سبب موفقیت زینب (س) شد عقل و تدبیر او بود، اصلا قبل از این‏که عاشورایى و اسارتى در کار باشد، زینب به عقل و تدبیر معروف و مشهور بود به طورى که به او القاب، عقیله بنى هاشم عقیلة النساء و... لقب داده‏اند. عقل و تدبیر زینب به گونه‏اى بود که توانست در کارهایش بیشتر موفق شود و در غیر این صورت نمى‏توانست در برابر یزید و اطرافیان حیله‏باز و مزورش موفق شود. از جمله کارهاى مدبرانه حضرت زینب (س) برگزارى مجالس سوگوارى و عزادارى در شام و مدینه و دستور وى مبنى بر سیاه‏پوش نمودن محمل‏ها بود که فرمود: «اجعلوها سوداء حتى یعلم الناس، انا فى مصیبة وعزاء لقتل اولاد الزهراء (س)» . «محمل‏ها را سیاه‏پوش کنید تا مردم بدانند که ما در مصیبت و عزادارى براى کشته شدن فرزندان زهرا هستیم‏» . هر چند این گونه امور از نظر دشمنان ساده و بى‏ارزش بود ولى در حقیقت همین کارهاى باارزش زمینه‏ساز قیام و انقلاب مردم علیه قاتلان امام حسین علیه السلام بود که توانست کاخ یزیدیان را متزلزل کند.
4- رفتارهاى عالمانه یکى از عوامل موفقیت زینب (س) در رساندن پیام حسین علیه السلام به جهانیان، تبلیغ با عمل بوده است او همواره تلاش مى‏کرد که به وظیفه الهى خود عمل کند و در رعایت‏حلال و حرام الهى هیچ گونه سهل‏انگارى نمى‏کرد و از هیچ وظیفه شرعى فروگذار نمى‏کرد. نقل است که وقتى اسرا را وارد کوفه کردند، مردم کوفه از روى ترحم به اطفال و اسیران نان و خرما مى‏دادند، ام کلثوم (18) فریاد مى‏زد: اى اهل کوفه! صدقه بر ما حرام است و آنان را از دست و دهان بچه‏ها مى‏گرفت و به سوى مردم مى‏انداخت (19) . حتى حاضر مى‏شود نان و غذاى خود را بین بچه‏ها تقسیم کند و سه روز یا بیشتر چیزى نخورد ولى اجازه نمى‏دهد که ذره‏اى از صدقه را تناول کنند. یکى از موارد عملى تبلیغ حضرت زینب (س) حفظ حجاب است، او نه تنها در حالت عادى، بلکه در بحرانى‏ترین لحظات زندگى اهتمام زیادى در حفظ خود از انظار و دیده‏هاى مردم داشت. راوى مى‏گوید: وقتى از حج‏برمى‏گشتم، وارد کوفه شدم، دیدم اسرا را وارد کوفه کرده‏اند امام سجاد علیه السلام را دیدم که بر شترى بدون روپوش سوار بوده و از پاهایش خون جارى بود در این هنگام بانویى را دیدم که بر شترى برهنه سوار است، سؤال کردم، او کیست؟ گفتند: زینب کبرى است. فریاد مى‏زد: اى مردم چشم‏هاى خود را از ما بپوشانید آیا از خدا و رسولش حیاء نمى‏کنید که به حرم رسول خدا صلى الله علیه و آله در حالى که پوششى ندارند مى‏نگرید (20) . او مى‏خواهد با عمل و رفتار خود به جهانیان بفهماند که حسین علیه السلام و یارانش براى احیاى احکام الهى شهید شده‏اند و زنان و کودکانش به همین دلیل به اسارت مى‏روند و بنى‏امیه و دستگاه حاکمه یزید نسبت‏به احکام الهى نه تنها بى‏اعتنا هستند بلکه احکام الهى را واژگون کرده‏اند.
5- دعا و عبادت یکى دیگر از شیوه‏هاى تبلیغى حضرت زینب - سلام الله علیها - دعا و عبادت است. او همواره مى‏دانست که دشمنان در انتظارند تا کوچک‏ترین واکنش یا کلامى را جستجو کنند که نشانه‏اى از ضعف خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله باشد و از این رو او براى این که دشمنان را مایوس کند در روز یازدهم وقتى که در کنار جسد برادر آمد توقف کرد و با خلوصى خاص متوجه خدا گردید و عرض کرد: «اللهم تقبل منا قلیل القربان‏» (21) خداوندا این قربانى کوچک را از ما قبول کن. از دعایى که حضرت زینب (س) نمود مى‏توان دریافت که با همه این مصایب و مشکلات باز هم در برابر توفان‏هاى کوبنده ایستاده است و با خداى خود مى‏گوید: «یا عماد من لا عماد له ویا سند من لاسند له یا من سجد لک سواد اللیل وبیاض النهار وشعاع الشمس وحفیف الشجر ودوى الماء یا الله، یا الله، یا الله‏» (22) . اى پناهگاه آن که جز تو پناهى ندارد، اى تکیه‏گاه آن که جز تو پشتوانه‏اى نمى‏شناسد، اى خدایى که سیاهى شب و سپیدى روز و روشنایى خورشید و صداى آرام درخت و آب بر تو سجده مى‏کنند، اى خدا، اى خدا، اى خدا. و نیز در خطبه‏اى که در مجلس یزید بیان کرد این گونه دعا مى‏کند: «... اللهم خذ بحقنا وانتقم من ظالمنا واجعل غضبک على من سفک دمائنا ونقض دماؤنا وقتل حماتنا وهتک عنا سدولنا» (23) . خدایا حق ما را باز گیر و از آن کس که به ما ستم کرد انتقام بگیر و خشم خود را بر کسى که خون‏هاى ما را ریخت و عهد ما را شکست، و یاران ما را کشت و از ما پرده درى کرد فرود آر. 6- بکارگیرى اصول روان‏شناسى لازم به ذکر است گرچه اصول روانشناسى در تبلیغ به صورت کلاسیک از ابتکارات علوم معاصر است ولى در تبلیغات اصیل آسمانى نیز مورد توجه قرار گرفته است و سیره رهبران و ائمه اطهار علیهم السلام نشان مى‏دهد که آنان در تبلیغ به اصول روانشناسى فردى و اجتماعى توجه کامل داشته‏اند. حضرت زینب (س) نیز، در امر رساندن پیام امام حسین علیه السلام به جهانیان از این اصول از جمله تحقیر دشمنان، تکریم دوستان، تحریک عواطف و مخاطب شناسى استفاده نموده است. وقتى که با کوفیان سخن مى‏گوید، در آغاز خطبه بر اصالت‏خاندان خودش تاکید مى‏ورزد و از پیامبر صلى الله علیه و آله تعبیر به پدر مى‏کند تا عواطف و احساسات مردم را در اختیار بگیرد و آنان خود بخود آماده قیام و شورش شوند. و در فراز اول خطابه خود به بزرگترین نقطه ضعف کوفیان یعنى سست عنصرى و عهد شکنى اشاره مى‏کند و آنان را از این راه تحقیر مى‏کند. و باز آن بانوى بزرگوار را مى‏بینیم که در کاخ ابن زیاد، او را «پسر مرجانه‏» مى‏خواند که براى عبیدالله توهین آمیزترین و رسوا کننده‏ترین القاب است که حاکى از نامشروع بودن وجود وى و بدنام بودن مادرش مى‏باشد و آن چنان ضربه بر پیکر لرزان عبیدالله مى‏زند که تصمیم به قتل زینب (س) مى‏گیرد. و در فرازى از خطبه آتشین خود در خطاب به یزید به معرفى یزید، پدر، جد و جده‏اش مى‏پردازد و بر اصالت‏خاندان خود تاکید مى‏ورزد و مى‏فرماید: «وکیف یرتجى مراقبة من لفظ فوه اکباد الاذکیاء ونبت لحمه من دماء الشهداء..» . (24) . «و چگونه توقع و امید دلسوزى از آن کسى باشد که دهانش جگر پاکان را جوید و بیرون انداخت و گوشتش از خون شهیدان روئید. ..» و نیز از مقایسه بین دو خطبه‏اى که در کوفه و شام بیان فرمود به این نتیجه مى‏رسیم که اصل مخاطب شناسى را کاملا رعایت کرده است، زیرا که در کوفه اکثر مخاطبین او عموم مردمند که در جهل و ناآگاهى به سرمى‏برند و به مقتضاى حال، سخن را در خور فهم مخاطبین بیان مى‏نماید. و آنان را از جنایتى که مرتکب شده‏اند و نیز از شخصیت‏شهیدان آگاه مى‏سازد. ولى در شام در مجلس یزید، چون خواص حضور دارند و همه داراى آگاهى نسبت‏به امور هستند لحن خطاب فرق مى‏کند و در نتیجه به رسوا کردن و مایوس نمودن یزیدیان مى‏پردازد. آنچه اشاره شد اجمالى از سیاست‏ها و شیوه‏هاى تبلیغى آن بزرگوار بود. شیوه‏هاى دیگرى از قبیل شجاعت، شهامت، فصاحت و بلاغت و وقت‏شناسى از دیگر روش‏هاى تبلیغى آن بزرگوار بوده است.

پی نوشت :
9) بحار الانوار، ج‏6، ص‏54 .
10) معالى السبطین، ج‏2، ص‏55 .
11) سوگنامه آل محمد، ص‏393 .
12) معالى السبطین، ص‏31; بحار ج‏45 ص‏59; نفس المهموم، ص‏210.
13) دیوان محتشم، بند 8 و 9 . 14) جزایرى، سید نور الدین، خصایص زینبیه، ص‏296 .
15) عمادزاده، حسین، حضرت زینب کبرى (س)، ص‏150 .
16) ترجمه لهوف ص‏146- 148 .
17) فرقان 25: «ویوم یعض الظالم على یدیه یقول یا لیتنى اتخذت مع الرسول سبیلا» روزى که ستمگر دستان خود را به دندان گزد و مى‏گوید: اى کاش راهى را که رسول در پیش گرفته بود، در پیش گرفته بودم.
18) برخى بر این باورند که ام کلثوم در اینجا همان زینب (س) است.
19) بحار الانوار، ج‏4، ص‏114 .
20) مقتل مقرم، ص‏371 .
21) همان ص‏307 .
22) آل بیت النبى فى مصر، ص‏53- 52 به نقل از کتاب پیام آور عاشورا، ص‏288 .
23) بحار الانوار، ج‏45، ص‏135- 133 .
24) بحار، ج‏45، ص‏133- 135 .


[ پنج شنبه 90/9/17 ] [ 1:2 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

در روز عاشورا، وقتی نوبت به جوانان هاشمی رسید. فرزندان زینب کبری (سلام الله علیها) نیز خود را آماده قتال کردند.
حضرت زینب (سلام الله علیها) در این موقع که فرزندان دلبند خود را راهی قتال با دشمنان دین و قرآن می کرد، حالتی دگرگون داشت. او عقیلة بنی هاشم است. او نائبة الامام است. اصلاً او شریک کربلای حسین (علیه السلام) است. نه بدین جهت که بنابر نقل، فرزندان خود را با دست خود کفن پوش و فدیة راه حسین (علیه السلام) کرده ، که از لحظه ای که از دامن زهرای مرضیه (سلام الله علیها) پای به عرصه وجود گذاشته، دیده به دیدار حسین (علیه السلام) باز کرده است. برای همین است که اهل دل، آفرینش او را برای کربلا معنا کرده اند.
مگر نه آنکه در زمان حضور در کوفه، در مجلس تفسیر قرآن، وقتی آیه شریفة ”کهیعص“ را برای زنان کوفی تفسیر می کرد، امیرالمؤمنین (علیه السلام) به او فرمود:
این عبارت ”کهیعص“ رمزی در مصیبت وارده بر شماست و کربلا را برای آن مخدّره ترسیم کرد.
بسیاری می گویند: زینب کبری (سلام الله علیها)، دو فرزند خود را مهیای نبرد کرد و به آنها تعلیم داد که اگر با امتناع آن حضرت مواجه شدید - کما اینکه آن مظلوم حتی غلام سیاه را از قتال بر حذر می داشت - دائی خود را به مادرش فاطمه (سلام الله علیها) قسم دهید تا اجازه میدان رفتن بگیرید.
پس از این مراحل ابتدا محمد بن عبدالله بن جعفر به میدان آمد و این رجز را سر داد:
اشکوا إلی اللهِ منََ العدوانِ
قِتل قومٍ فی الوری عمیانِ
قَد ترکوا معالِمَ القُرآنِ
و مُحکمَ التَنزیلِ و التِّبیانِ
وَ اَظهروا الکُفرَ مَعَ الطُّغیانِ
” به خداوند شکایت می کنم از دشمنی دشمنان، قوم ستمگری که کورکورانه به جنگ با ما برخاسته اند . نشانه های قرآنی را که محکم و مبیّن و آشکار کننده کفر و طغیان است راترک کردند“
و پس از نبردی نمایان، به شهادت رسید.
پس از او، برادرش عون بن عبدالله جعفر راهی نبرد شد و خود را اینگونه معرفی کرد:
اِن تُنکرونی فَانا بنُ جعفرٍ
شهیدُ صِدقٍ فی الجنانِ الازهر
یطیرُ فیها بجناحٍ اَخضرٍ
کَفی بِهذا شَرَفاً فی المحشرِ
”اگر مرا نمی شناسید من فرزند جعفر هستم که از سر صدق به شهادت رسید و در بهشت نورانی با بال های سبز پرواز می کند. برای من از حیث شرافت در محشر همین کافی است.“
و او نیز، فدایی راه حضرت حسین (علیه السلام) شد.

بارگاه

شهدای کربلا، در پایین پای حضرت حسین (علیه السلام) مدفونند و به احتمال قوی این دو دلداده نیز در همانجا پروانه شمع محفل حائر حسینی هستند. البته در 12 کیلومتری کربلا بارگاهی کوچک منصوب به عون ابن عبدالله وجود دارد که ملجأ زائرین است. برخی را عقیده بر این است که این مرقد یکی از نوادگان امام مجتبی (علیه السلام) به نام عون می باشد.


[ پنج شنبه 90/9/17 ] [ 1:0 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

پس از شهادت خاندان عقیل حضرت امّ المصائب، عقیله بنی هاشم (ع) دو فرزندش عون و محمد را برای جانفشانی به محضر حضرت ابا عبدالله (ع) فرستاد.
در تاریخ آمده این دو بزرگوار فرزندان عبدالله بن جعفر بودند. این دو برادر به میدان آمده و هر یک جداگانه وفاداری خویش را تا مرز شهادت به امام زمانشان ابراز داشتند.
ابتدا محمد در حالی که اینگونه رجز می خواند وارد میدان شد:
به خدا شکایت می کنم از دشمنان قومی که از کوردلی به هلاکت افتادند. نشانه های قرآنی که محکم و مبیّن بود، عوض کردند و کفر و طغیان را آشکار کردند.
جمعی از سپاه کوفه به دست او کشته شدند و سر انجام عامر بن نهشل تمیمی، جناب محمد را به شهادت رساند.
بعد از شهادت محمد، عون بن عبدالله بن جعفر وارد میدان شد و این گونه رجز خواند:
اگر مرا نمی شناسید، من پسر جعفر هستم که از روی صدق شهید شد و در بهشت نورانی با بالهای سبز پرواز می کند، این شرافت برای من در محشر کافی است.
نوشته اند تا بیست تن را به درک واصل کرد، آنگاه به دست عبدالله بن قطنه طائی به شهادت رسید.
منقول است حضرت زینب(سلام الله علیها) زمانی که هر یک از بنی هاشم(ع) به شهادت می رسیدند، به کمک سید الشهدا (ع) برای تعزیت می آمد، ولی هنگام شهادت این دو بزرگوار پرده خیام را انداخت و از خیمه گاه خارج نشد.


[ پنج شنبه 90/9/17 ] [ 1:0 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
<      1   2   3   4   5   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????