سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 


آیات قرآن، تجلی حقیقتی یگانه

بی گمان برخی از رخدادها در تاریخ هستی و جهان، یگانه و غیرقابل تکرار هستند. اگر به آیات قرآنی توجه کنیم به آسانی می توان دریافت که آیات قرآنی نه تنها هر یک به تنهایی آیات شگفت و یگانه ای هستند بلکه حتی در آیاتی که به نظر تکراری می رسد به حکم «لاتکرار فی التجلی»تکراری در آنها راه ندارد و در حقیقت هر یک تجلی دیگری از یک حقیقت یگانه هستند، چنان که انوار دم به دم ماه و خورشید همانند جریان الکتریسته و لحظه های زمان با وجود همانندی و پیوستگی اش تجلیات تازه و نوینی می باشند که خداوند در برخی از آیات از آن به «لبس»تعبیر می کند که دم به دم تازه می شود و بر همین اساس است که اگر دمی خداوند از امساک و نگه داشت کهکشان ها باز ماند آنان فرو می ریزند.
آیات قرآنی هر یک به تنهایی برترین و شگفت ترین آیات مکتوب در میان آموزه های وحیانی است که در طول تاریخ بر بشریت نازل شده است. هر چندکه برخی از بزرگان چون غزالی خواسته است تا جوامع الکلم آن را بازشناسد و آیاتی که به نظر وی جواهرالکلام الهی است را از آیات دیگر تفکیک نماید ولی باید گفت که همه آن ها در نگرش کلی بر اوج آیات مکتوبی هستند که از سوی خداوند رحمان رحیم نازل شده است.
آیات مکتوب خداوند گاه در مقام انشا و ایجاد و وعده و وعید است و گاه در مقام گزارش از رخدادها. گزارش های خداوند که همواره تحلیلی و تبیینی همراه با توصیه و سفارش به راه کمالی است خود از میان هزاران رخداد و گزارش انتخاب شده است و خداوند از میان همه زندگی ها و رخدادها و وقایع هستی تنها به برخی و آن نیز اوج ها اشاره می کند. در این میان گزارش هایی نیز چون جواهر می درخشند و لحظاتی چنان در اوج نشسته اند که خداوند با آن همه عظمت و جلال و جبروتش دل به آن ها بسته و چشم به آن ها دوخته و به عنوان اوج های شگفتی ساز و زیبا گاه بارها و بارها در آیاتی چند به گزارش آن از زاویه دیدها و منظرهای مختلف می پردازد.

حماسه عرفان ناب

در میان رخدادهای شگفت رخداد طف است که در روز دهم سال شصتم هجری در سرزمین سوزان نینوا در ناحیه کربلا اتفاق افتاد. این رخداد از آن جهت که از نوعی دربرگیرندگی شگفت برخوردار است از زاویه دیدها و منظرهای مختلف تحلیل و بررسی و گزارش شده است. برخی از زاویه حماسی و برخی سیاسی و برخی نظامی و برخی دیگر عرفانی و از بعد زیباشناختی به این رخداد نگریسته و به گزارش بخشی از آن ها پرداخته اند.
در این میان به نظر می رسد که حماسه و عرفان یا عرفان حماسی و یا حماسه عرفان از جهات مهمی است که به شکل های مختلف بدان پرداخته شده و جلوه های زیبایی از این حادثه برای دیگران گزارش و نقل و تحلیل شده است.
شاید علت مهمی که محققان و اندیشوران را به این سو کشانده است خاستگاه روایی است که این حوزه داشته و نخستین تحلیلی که پس از عاشورا از واقعه طف از سوی معصوم(ع) و یا خاندان عصمت و طهارت ارائه شده گزارش از عرفان حماسی و یا حماسه عرفان ناب است.
در برابر تحلیل هائی که همان روزهای آغازین پس از رخداد از سوی دوست و دشمن بیان می شد، از سوی خاندان عصمت و طهارت(ع) و حضرت زینب کبری و یا حتی زینب صغری(ام کلثوم) این تحلیل مطرح می شود که عاشورا حماسه عرفان و اوج آن است.
به سخنی دیگر اگر کسی بخواهد اوج دلدادگی و عاشقی و محبت محبوب را بنویسد و یا به تصویر کشد، کربلا و عاشورا اوج تصویرسازی عاشقی و دلدادگی به محبوب است.
از این رو گزارشگران راستین این رخداد در تحلیل خویش آن را به حماسه عرفان نسبت می دهند و به دور از همه تحلیل های نظامی و سیاسی و مانند آن به مسئله دلدادگی حماسه سازان اشاره می کنند. به عنوان نمونه حضرت زینب(س) در نخستین واکنش منفی که از سوی تحلیل گران دشمن ارایه می شود به مقابله برمی خیزد و با اشاره به عرفان حسینی(ع) بیان می کند که آن چه در عاشورا و طف اتفاق افتاد چیزی جز اوج زیبایی ها نبوده است. اگر برای دشمن اوج رذالت ها و سر زدن کینه های باقیمانده از واپسین لحظات آغاز آفرینش و خلافت الهی آدم(ع) بوده که این گونه نسبت به انسان کامل و اوج انسانیت رخ داده برای حسینیان و عاشوراییان، اوج عشق و محبت و زیبایی بوده است. آنان در رخداد به ظاهر تلخ کربلا زیبایی ها دیده اند و اگر برای عشق و محبت به خدا تجسم و تمثل دنیوی امکان پذیر بوده در حادثه کربلا آن تجسم و تمثل امکان وقوع یافته است.

تجلی عشق در واقعه عاشورا

به سخن دیگر در رخداد عاشورا بود که عشق معنای درست یافته و محبت میان محبوب و محب خود را نشان داده است. از این رو عاشورا را میدان عشق بازی دانسته و عاشورائیان را عشق بازان رندی خوانده اند که اوج زیبایی های عشق و عاشقی را به تصویر که نه به تجسم کشیده اند و خود نه در آن بازی و یا بازیگری بلکه حضور واقعی داشته اند.
اگر برای مراتب علم سه مرتبه علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین گفته اند برای مراتب عشق و معرفت عاشقان نیز سه مرتبه از این دست گفته اند. عاشورائیان در کربلا نخست در کنار شمع جمال الهی گرد آمدند و آن گاه دیوانه وار خود را هر از گاهی به آتش شمع وجود جمال زدند و لذت شهود چشیده و زخم های خونین برداشتند تا آن که در نهایت خود را در شعله فروزان عشق الهی سوزاندند و پروانه وار در آتش آن محو شدند و چون از ایشان نام و نشانی نماند و هر آن چه ماند وجه الله بود دیگر فنا به ایشان راه نیافت و این گونه شد که آنان «کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال والاکرام»را به تأویل بردند و به آن صورت تجسمی و تمثلی در عالم ماده بخشیدند.
عاشورائیان چنان در «جنب الله»ماندند که در رستاخیز جز وجه الله و جنب الله برای ایشان نماند و دیگر مانند دیگران انگشت حسرت نگزیدند که چرا کوتاهی و تقصیر کردند: آن تقول نفس یا حسرتی علی ما فرطت فی جنب الله و ان کنت لمن الساخرین.
بر این اساس نخستین گزارشگر و تحلیل گر واقعی و راستین این حلقه رندان عشق درباره ایشان می فرماید: ما رایت منها الا جمیلا(بحارالانوار، ج45، ص116) ما از خدا جز زیبایی ندیدیم.
اگر خداوند به حکم عشق خود دوست می دارد تا مردان مرد خویش را بیازماید تا سربلندی ایشان را ببیند چرا عاشقان و رندان میکده عشق، خود را به آتش آزمون نزنند و پروانه وار به آتش آزمون عشق یار نسوزند؟
در روایاتی که درباره سر بریده و بر دار رفته امام حسین(ع) وارد شده همگی به آیاتی چند اشاره می کنند که سر بریده بر دار عشق تلاوت می کرد. در این دسته از روایات به آیاتی که درباره اصحاب کهف از سوی خداوند و عشق آنان به معبود گزارش شده بود اشاره می شود می گویند آن حضرت بر سر دار چند آیه را تلاوت می کرد که یکی از آن ها این آیه بود: ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا(کهف آیه 9)؛ آیا پنداشتی که واقعه اصحاب کهف و رقیم از آیات شگفت ماست؟ آن گاه امام افزود: شگفت تر از اصحاب کهف واقعه شهادت و بردن من بر سر نی است. (فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع) ص 588)
داستان و واقعه اصحاب کهف داستان جوانان و یا جوانمردانی عاشق بود با این تفاوت که آن واقعه که مورد توجه و گلچین خداوند قرار گرفت و خداوند سوره ای را به نام ایشان اختصاص داد تنها از عاشقی به این درجه رسیده بودند که برای دفاع از دین و حقانیت و عشق به خدا از شهر به کوه فرار کنند و در آن جا در کنف حمایت خداوندی سیصد سال بخوابند. اما عاشوراییان به گونه ای دیگر بودند آنان نه تنها عشق خویش را آشکار کردند بلکه بر سر عشق خویش پروانه وار دور محبوب در بدترین شرایط و در بدترین وضعیت گشتند تا محو جمال او شدند. از این رو آنان جز عشق و جمال در کربلا ندیدند؛ زیرا توانستند در اوج با محبوب خویش عشق بازی کنند و در اوج کمال جمالی او را بنگرند و از زمین به حکم «وجوه یومئذ ناضره الی ربها ناظره»جمال الهی را بنگرند و با او نرد عشق ببازند.

جمال و جمیل در آیات قرآن

پرسش این نوشتار این است که چرا حماسه سازان عاشورایی و عارفان حماسه ساز و عاشقان نرد عشق میان آن همه واژگان عشقی واژه جمیل را برمی گزینند و اوج عشق ورزی خویش را بدان تعبیر می کنند؟
در علم کلام، کمال خداوندی را به دو اسم جمال و جلال بیان می کنند و می گویند که اسمای جلالی که وجه جبروتی و قهاریت خداوند را بیان می کند بخشی از اسمای الهی و اسمای جمالی که بیان گر وجه رحمانیت و رحیمیت اوست بخشی دیگر را تشکیل می دهد. بنابراین اسمای کمالی خداوند شامل هر دو دسته اسمای جلالی و جمالی است که مظهر اسم جمال خداوند رحمانیت و رحیمیت اوست که به شکل بهشت در همه مراتب آن بروز و ظهور می کند و مظهر اسم جلالی خداوند اسمایی چون قهار و جبار است که به شکل دوزخ در همه مراتب از اسفل السافلین تا دیگر مراتب بروز می یابد. از این رو بهشت مظهر اسم جمال و دوزخ مظهر اسم جلال الهی است.
در آیات قرآنی واژه جمال جز در آیه 6 سوره نحل آن هم درباره اسب ها و چارپایان به کار نرفته است و در این آیه خداوند از این که موجوداتی زیبا برای بهره برداری آدم آفریده آنان را یادآور می شود تا شکر این نعمت را به جا آورند. اما در هفت آیه از واژه جمیل برای توصیف ویژگی خاصی سخن به میان آورده است. این واژه که خود صفت است برای توصیف امری چون صبر(یوسف آیه 18 و 83 و نیز معارج آیه 5)، سراح(احزاب آیه 28 و 49)، فصح(حجر آیه 85) و هجر(مزمل آیه 10) به کار رفته است. در همه این کاربردها شخص می کوشد بیان کند که راه صبر جمیل را درپیش می گیرد و یا دستور می یابد که راه صبر جمیل را درپیش گیرد و یا این که در رفتارهای خویش با دیگران راه نرم و نیک و آسان وخوب را برگزیند.
به سخن دیگر رفتار زشت و یا ناپسند دیگران موجب می شود تا انسان واکنشی منفی نشان دهد ولی می بایست در این واکنش های خویش خود را مدیریت و مهار کند و از چارچوب رفتارهای پسندیده و نیک خارج نشود. گاه نسبت به فرزندانی است که توطئه می کنند و دزد محبت هستند و می کوشند تا با نیرنگ زدن و ایجاد دردسر و حتی قتل، محبت دیگری را به چنگ آورند و یا درباره دشمنانی است که محیط آزاد رااز وی سلب می کنند و دشمن آزادی اویند و یا این که در خانه، آرامش را از او می ربایند و با رفتارهای زشت خویش عرصه را بر آدمی تنگ می کنند.

مفهوم صبر جمیل

با این که رفتارهای طرف مقابل همواره بد و زننده است و حتی به طور طبیعی آدمی متأثر از عوامل هیجانی ممکن است واکنش های بیرون از چارچوب عقل و عقلا و شرع انجام دهد ولی به سبب ایمان و عشق به خدا همه این ها را تحمل کرده و نه تنها واکنش های تند از خود بروز نمی دهد بلکه با رفتارها و واکنش های غیرقابل انتظار، دیگری را وادار به عجز و ناتوانی می کند. در برابر بدی ها نیکی می و رزد و در برابر خشم و کین محبت نشان می دهد.
خداوند در سه آیه سخن از صبر جمیل می کند که بیانگر آن است که گونه ای خاص از صبر مراد است. اگر شکیبایی و صبر در همه احوال خوب و پسندیده است و مردم انسان های صابر را دوست دارند وصبر را به عنوان منش و خلق و خوی پسندیده می ستایند و از صابران بسیار یاد می کنند ولی در این میان صبری جمیل است که افزون بر مدیریت و مهار خشم ودوری از واکنش های عصبی و عاطفی تندو سریع و حتی مقابله به مثل که امری طبیعی و عقلانی شمرده می شود به واکنش های محبت آمیز روی آورده و از در نصیحت وارد شود.
چنین رفتاری از سوی حضرت یعقوب(ع) نسبت به رفتارهای تعجب آور پسران صورت گرفت و با آن که آنان پسرش را فروخته و یا به چاه انداخته و حتی تصمیم به قتل او گرفته بودند و خبر مرگش را می رسانند با این همه رفتار پدر به دور از خشم است و به نصیحت و پند ایشان می پردازد.
چنین حرکتی از سوی پیامبر(ص) نسبت به مشرکان وحتی زنانی که در خانه آرامش را از او سلب کرده بودند تا جایی که خداوند به وی پیشنهاد می دهد که آنان را طلاق دهد رخ می دهد و آن حضرت با آنان از در نیکی وارد می شود و خیانت و اذیت و آزارهای ایشان را به نیکی پاسخ می دهد.
بنابراین اوج صبر و شکیبایی را می بایست در واکنش های آدمی جست که در اوج رذالت ها و سختی ها و فشارها و اهانت ها و آزار و اذیت ها خود را کنترل و مهار کرده و به جای آن که از روی خشم و به شکل مقابله به مثل عمل کند، شکیبایی ورزیده و حتی نسبت به رفتارهای زشت و ناپسند و بد، رفتاری خوب و نیک درپیش گیرد و به نصیحت و پند آنان بپردازد.
در روز عاشورا و اوج مقابله بدی ها و زشتی ها و رذالت ها امام حسین(ع) و یارانش از روی کرامت و شرافت رفتاری نیک با دشمنان خویش در پیش می گیرند و این گونه است که صبر جمیل را به نمایش می گذارند.
از سوی دیگر آنان چون با خداوند نرد عشق باختند از هر آن چه از سوی محبوب به آنان می رسد خوشحال می شوند؛ زیرا هر امری را که در راستای وجه الله و رضایت دوست باشد و حتی اگر شری ظاهری باشد می پذیرند و با جان و دل به استقبال آن می روند. این گونه است که مرگ به این سختی و سر بریدن از قفا را «احلی من العسل»و شیرین تر از شهد می دانند.

صبر جمیل حسین (ع)

آنان دریافته اند که در این میدان عشق جز سر بریده نمی خواهند و اگر نام و نشانی از عاشق باشد آن عشق را حقیقی نمی شمارند از این رو مرگ عاشق را حیات وی می شمارند و می دانند که خداوند تنها عشق کسانی را می پذیرد که از جان مایه گذارند.
اگر حضرت ابراهیم(ع) با آن همه آزمون های بس خطرناک و دشوار چون عشق در آتش و عشق در قربانگاه اسماعیل به مقام امامت رسید و اگر حضرت یعقوب(ع) با رنج فراق محبوب فرزند خویش به مقامی رسید که: انی لاجد ریح یوسف(سوره یوسف آیه96) و بوی حضرت یوسف را از مصر استشمام می کند درحالی که پیش از این در چاه کنعان او را نمی دید، اکنون حسین(ع) دریافته بود که برای رسیدن به مقام رضای الهی جز صبر جمیل راهی نیست. این گونه است که برای دست یابی به مقام: و من المؤمنین رجال صدقوا علی ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا و نیز «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه »(فجر آیه28) می بایست در کربلای عشق از جان مایه گذارد و نه تنها فرزند بلکه فرزندان به قربانگاه برد. اگر پیش از این ابراهیمی(ع) برای دست یابی به مقام امامت تا مقام قربانگاه رفت و یا در آتش نمرود در گلستان نشست اکنون این فرزند پاک پیامبران(ع) می بایست در آزمون خطیری دیگر نه تنها به آزمونگاه رود بلکه بر سر نیزه ها و در میدانگاه اسبان تن به چارپایان سپارد. از این روست که زینب(س) از همه آن چه می بیند گزارش به جمال و جمیل می کند و سخن از زیبایی ها به میان می آورد.

نگرش زیبا شناختی زینب (س)

بی گمان ازنظر حضرت زینب(س) این نخستین تحلیل گر رخداد کربلا، جز زیبایی در عاشورا امری رخ نداده است. از این رو به صراحت از زیبایی های کربلایی سخن می گوید و هم چون عاشقان جز وجه زیبای محبوب نمی بیند. آن حضرت می کوشد تا به مردم زمانه خویش این مطلب را بفهماند که در بازی عشق جز زیبایی نمی توان یافت و اگر در دیده زینب نشینی به غیر از خوبی الله نبینی.
زاویه دیدی که حضرت زینب از واقعه کربلا ارائه می دهد تحلیل و نگرش زیباشناختی براساس عشق و دلدادگی عاشق و محبوب است. از این رو آن حضرت بارها در مقابل دیدگان خبیث و متضاد دشمنان می ایستد و می گوید که ایشان جز از خدا در نینوا و عاشورا امری ندیدند و هر آن چه رذالت ها و پستی ها و قتل ها و کشتن ها بود از دست نامبارک کوفیان و یزیدیان بوده است. خداوند در آزمونی هابیلان و قابیلان را رو به روی هم نهاد و جوانمردی را در برابر دشمنان دین که ولایت ابلیس را پذیرفته بودند قرار داد تا اوج نیکی ها و زیبایی های عاشقانه را به عاشقان دلباخته خود و اوج بدی ها و رذالت ها را به ابلیسیان نشان دهد.
زینب(س) در اوج دردها و رنج ها که همراه با شهادت برادران و فرزندان و عزیزان بود چون در اوج نشسته است و از منظری چون منظر معصومان(ع) به هستی و رخدادهای آن می نگرد نگرشی زیباشناسانه به مسأله دارد و در نخستین تحلیل خویش از این منظر به کربلا و رخدادهای عاشورایی آن می نگرد. این گونه است که نه تنها اوج لطافت و عواطف زنانه خویش را نشان می دهد بلکه اوج نگرش هستی شناختی خود به رخدادها را بیان می دارد؛ زیرا از منظر وی منشأ همه رخدادها خداوند است و هیچ رطب و یابسی بی اذن او رخ نمی دهد و او خاستگاه همه رخدادهاست. بنابراین از آن جایی که هر آن چه از سوی خدا باشد خیر و نیک است و براساس حکمت و علم و قدرت الهی و ربوبیت اوست، او این گونه رخدادها را نیز در این چارچوب تحلیل می کند و همه را در مسیر کمالی و زیبایی تحلیل می کند. بنابراین دور از انتظار نیست که تحلیل نخست آن حضرت از واقعه عاشورا تحلیلی زیباشناختی و براساس الگوهای جمالی خداوند و حکمت حکیمانه او باشد.
این گونه است که حضرت زینب در اوج دردها و رنج ها و مصیبت ها اوج زیبایی هائی را می نگرد و به حکم «وجوه یومئذ ناضره الی ربها ناظره؛ با چهره ای شادان در پیشگاه خداوند می ایستد و ناظر جمال الهی می شود. »


[ پنج شنبه 90/9/17 ] [ 12:38 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

تاملی در رهنمودهای امام خمینی درباره تاثیرپذیری زنان ایران از سیره و روش اجتماعی و سیاسی حضرت زینب (س)

حضرت زینب (س) یکی از شخصیت های بزرگی است که در خاندان وحی و با آموزش ها و پرورش های جامع و ریشه گرفته از عصمت و امامت رشد و نمو یافت و مراتب منزلت معنوی را در کنار پیشرفت علمی طی نمود.
این موجود شریف هم به درجات بالای وارستگی و پارسایی رسید و روح و روان خویش را با زیورهای عبادت و پرستش خالصانه خداوند و صفات و خصال زیبای اخلاق و رفتار الهی آراست هم مراحل علم آموزی و دانش اندوزی را طی نمود و بانویی عالمه و محدثه و خردورز گردید هم در یکی از عظیم ترین نهضت های بزرگ اجتماعی و سیاسی یعنی نهضت کربلا حضور یافت و حماسه های بی نظیر آفرید و شگفت انگیزترین جلوه های صبر و استقامت فداکاری و ایثار تعهد و مسئولیت عشق به دین و وفاداری به راه ائمه دین حفاظت از اسیران جنگ و مراقبت از بیماران را به تجلی درآورد.
حضرت امام خمینی که همواره با روش های خاص و آگاهی زا فعالیت های گوناگون علمی و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی ائمه دین (ع) و پرورش یافتگان خاندان عصمت و طهارت را به مداقه و تعمیق می گذارد و برای جامعه انسانی معرفت و عبرت می آفریند و پشتوانه های فکری و شیوه های عملی در نیل به رشد و پوپایی به وجود می آورد حیات مبارک و ثمربخش حضرت زینب (س) را نیز با همین رویکرد به نگرش و کاوش دقیق می گذارد و جلوه های مختلف فعالیت های این بانوی بزرگوار را با شرایط و مسائل امروز جامعه اسلامی منطبق می سازد و با بیان مصادیق آن در عرصه های حیات اجتماعی و سیاسی راه الگوپذیری از حرکت و حماسه و فعالیت های بزرگ این موجود شریف را هموار و مساعد می نماید. در نمونه هایی از این رهنمودها تامل می نمائیم.

الگوپذیری از حضرت زینب (س) در انقلاب اسلامی

در نگاه حضرت امام خمینی حضرت زینب (س) در به حرکت و قیام واداشتن زنان مسلمان ایران و رویارویی آنان با رژیم ستمشاهی نقشی الگویی داشت و موجب گردید در تظاهرات بزرگ و خونینی که در تقابل با نیروهای دشمن در خیابان ها برگزار می شد حضور انبوه زنان در یاری رساندن به نهضت اسلامی و زمینه سازی برای طی مراحل منتهی به شکست نظام جبار متجلی گردد.
انقلاب اسلامی در شرایطی به پیروزی رسید و موجب ساقط گردیدن رژیم ستمشاهی شد که تمام فراز و نشیب ها و گردنه های سخت و نفس گیر را پشت سر گذاشت و علاوه بر تحمل رنج و سختی ها و مرارت های فراوان خون هزاران شهید را تقدیم اسلام نمود و هزاران معلول را بر جای نهاد. بی تردید زنان مسلمان در پذیرش این مرارت ها و سختی ها هم خود به طور مستقیم و با حضور در صحنه های مبارزه و هم با تبعید و زندان و شهادت شوهران و فرزندان و سایر اعضای خانواده و وابستگان خویش سهمی بزرگ داشتند و اگر نبود این نقش آفرینی های موثر و مستمر نهضت اسلامی به پیروزی نهایی نائل نمی آمد.
برای زنان مسلمان ما در تقابل مستقیم و غیرمستقیم با رژیم جبار پهلوی حضرت زینب (س) بهترین الگو برای پیروی و تبعیت بود چنان که حضرت امام خمینی به این حضور و نقش الگوگیری و پیروی آنان از حضرت زینب (س) اینگونه تصریح می نماید:
در مقابل حکومت های جبار ایستاد و آن خطبه را خواند و آن حرف ها را زد... زنی که در مقابل یک ]حضرت زینب [ «جباری ایستاد که اگر مردها نفس می کشیدند همه را می کشتند و نترسید و ایستاد و محکوم کرد حکومت را یزید را محکوم کرد... زن یک همچو مقامی باید داشته باشد. زن های عصر ما بحمدالله شبیه به همان ها هستند. ایستادند در مقابل جبار با مشت گره کرده بچه ها در آغوششان و به نهضت کمک کردند.» (1)
حضرت امام خمینی در این رهنمود به وجود خصیصه های «تعهد» و «شجاعت» و «مبارزه» علیه حکومت جور در حضرت زینب (س) تصریح می نماید و زنان مسلمان ایران را در تبعیت از این سه خصلت والا از بانوی قهرمان کربلا خالص و صادق معرفی می کند که اینان در اوج انقلاب و در شرایط سخت و در حالی که رژیم تا دندان مسلح را که از جانب همه قدرت های استکباری جهان از جمله آمریکا و انگلیس و اسرائیل مورد حمایت های همه جانبه قرار می گرفت پیش روی داشتند فریاد اسلام خواهی از گلو برآوردند و به خاک و خون غلتیدند تا نهضت مقدس اسلامی با شهامت ها و جانبازی های آنان مراحل سخت را طی کند و به پیروزی نهایی برسد.
صحنه های حضور و مبارزات قهرمانانه زنان مسلمان ایران علیه استبداد داخلی و استعمار خارجی و حماسه های جاودانه ای که در انقلاب بزرگ اسلامی آفریدند نه تنها در اوراق تاریخ ایران که در تاریخ جهان نیز ثبت و ضبط گردید و موجب شگفتی آزادگان دنیا شد و این نبود مگر در اثر وجود مبارک و پرثمر حضرت زینب (س) و ارزش های والای اعتقادی و اخلاقی و رفتاری و اجتماعی و سیاسی تجلی یافته در این موجود شریف که او را به صورت یک الگوی بزرگ برای همه عصرها تثبیت و معرفی می نماید و به راستی زنان مسلمان جامعه ما با پیروی از این شخصیت عظیم نقشی تعیین کننده در پیروزی نهضت اسلامی ایفا نمودند.
رهنمود امام خمینی در متن و پیام خود به هر دو نقش مستقیم و غیرمستقیم زنان مسلمان در نهضت اسلامی اشاره دارد. در تقابل و رویارویی این زنان فداکار و شجاع برخی از آنان یا در زیر تانک ها از بین رفتند و یا با گلوله های شلیک شده توسط نیروهای دشمن به خاک و خون کشیده شدند و روح پاکشان به ملکوت اعلی پرواز کرد و در جوار رحمت حضرت حق آرمید. لکن گروه هایی از آنان که جان سالم به در بردند با از دست دادن همسران و فرزندان و نزدیکان و یا معلول شدن آنان مواجه شدند و همچنان در مسیر تداوم خدمت به اسلام و انقلاب با تحمل رنج ها و مرارت های ناشی از این خسارت حرکت نمودند.
در اندیشه های امام خمینی این حقیقت که «زن های محترم ایران بیش از مردان به میدان رفته و سد عظیم شاهنشاهی را درهم شکستند.» (2) با حقیقتی دیگر نیز می آمیزد و در رهنمود ذیل متجلی می گردد:
«شما خانواده های شهدا و معلولین و مجروحین نشان دادید که هرگز اجازه نمی دهید استعمار بر مقدرات این کشور سایه افکند.» (3)
به این ترتیب زنان مسلمان ایران به تبعیت از حضرت زینب (س) و با الگوگیری از صلابت و شجاعت و احساس تعهد و مسئولیت الهی در حضور در صحنه مبارزات سیاسی در انقلاب اسلامی فعالانه و دلاورانه شرکت کردند و به طور مستقیم و غیرمستقیم بار سنگین مرارت ها و سختی های آن را تحمل نمودند تا نسل امروز ما در استقلال و اقتدار و عزت و شرافت زندگی کند.

فعالیت های زینب گونه زنان مسلمان در دوران دفاع مقدس

پس از سقوط رژیم شاهنشاهی در ایران با غلبه ملت مسلمان بر استبداد داخلی و استعمار خارجی و به ویژه با نقش آفرینی های چندجانبه زنان مسلمان قدرت های استکباری که ژاندارم منطقه و حافظ منافع و مطامع مختلف خود را از دست داده بودند و سیطره آنان بر تشکیلات سیاسی و منابع غنی ثروت اقتصادی و قوای نظامی ایران از بین رفته بود با تحمیل جنگی سخت توسط رژیم بعث عراق به ایران اسلامی و با حمایت های گسترده سیاسی تبلیغی اقتصادی نظامی و تسلیحاتی از عراق در صدد انهدام نظام جمهوری اسلامی و بازگرداندن سلطه مجدد خود بر ایران برآمدند. این جنگ همه جانبه و گسترده که با اشغال خرمشهر آغاز گردید و به مرور استقلال و تمامیت ارضی ایران را در معرض تهدید جدی قرار داد با رهبری های امام خمینی و بسیج توده های مردم برای یاری رسانی در جبهه و پشت جبهه در طول هشت سال دفاع مقدس توطئه های دشمنان اسلام خنثی شد و استقلال ایران را ـ که پس از شکست نظام شاهنشاهی و استقرار نظام جمهوری اسلامی به وجود آمده بود ـ صیانت گردید و تداوم یافت.
در دوران دفاع مقدس نقش آفرینی همه جانبه زنان مسلمان بسیار چشمگیر و اعجاب برانگیز بود و تاریخ صحنه هایی را به ثبت رساند که نظیر آن را فقط می توان در صدر اسلام مشاهده نمود.
حضور فعال زنان مسلمان در دفاع مقدس نیز همچون حضور آنان در مراحل مختلف انقلاب با الگوگیری از سیره و روش بانوی بزرگوار اسلام حضرت زینب (س) تحقق یافت و به همین دلیل در عالی ترین مراتب و با آثار حیاتی و ارزشمندی که آفرید نظام اسلامی را از آسیب های دهر مصون و محفوظ داشت.
به سخن حضرت امام خمینی مبنی بر نقش الگویی حضرت زینب (س) در هشت سال دفاع مقدس و پیروی خالصانه زنان مسلمان ایران از سیره و روش های این بانوی فداکار در یاری دین خدا توجه نمائیم:
«ما مکرر دیدیم که زنان بزرگواری زینب گونه ـ علیها سلام الله ـ فریاد می زنند که فرزندان خود را از دست داده و در راه خدای تعالی و اسلام عزیز از همه چیز خود گذشته و مفتخرند به این امر و می دانند آنچه به دست آورده اند بالاتر از جنات نعیم است چه رسد به متاع ناچیز دنیا.» (4)
تعبیر «زینب گونه» به الگوگیری زنان مسلمان از حضرت زینب (س) و پیروی از مشی و روش آن بانوی مطهر در صحنه های مبارزه با دشمنان دین تصریح دارد و نشان می دهد که آنچه در طول دوران دفاع مقدس توسط زنان عفیف به تجلی درآمد اولا از جنبه خلوص و انگیزه های الهی ثانیا از جنبه فکری و اعتقادی و ثالثا از جنبه عینی و عملی مطابق با راه پاک و سلوک والا و عملکردهای حضرت زینب (س) می باشد و از همین رو عبارت «زینب گونه» بهترین لقب و عنوان برای آن محسوب می شود و به زیبایی تمام می تواند حرکت زنان قهرمان و حماسه ساز ایران اسلامی را در حمایت از اسلام و انقلاب با دفع تعدی و تهاجم نظامی دشمن بعثی و حفظ استقلال کشور اسلامی نمایان سازد.
اگرچه در موارد و مصادیقی شاهد حضور گروهی از زنان مسلمان در «جبهه» و یاری رسانی به مجروحان جنگ بوده ایم لکن حضور گسترده و انبوه آنان در دفاع مقدس را در «پشت جبهه» به نظاره نشستیم که همه موارد و صحنه های آن در تاریخ دفاع مقدس به صورت مکتوب و تصویری و رسانه ای ثبت و ضبط گردیده است.
حضرت امام خمینی به فعالیت زینب گونه زنان مسلمان در پشت جبهه اینگونه تصریح می نمایند:
«در یک همچو اوقاتی که ما گرفتار ابرقدرت ها و قدرت های فاسد هستیم و ایران از هر طرف مورد حمله آنها هستند شما بانوان در پشت جبهه آن فعالیتی را می کنید که آن سلحشوران در جبهه ها و همان طوری که آنها مشغول فعالیت هستند شما مشغول فعالیت هستید یک راه از راه ساختن خود و جوان های خود و خانم های جوان و یک راه از راه پشتیبانی به آنهایی که در جبهه هستند و این امری است که بسیار مورد تشکر است و بسیار ارزنده است و در پیش خدای تبارک و تعالی ارزندگی شایان دارد.» (5)
حضرت امام خمینی در کلام مزبور به جنبه های مختلف نقش آفرینی زنان در دفاع مقدس ـ که شامل تربیت و پرورش و آماده سازی های اعتقادی و روحی و عاطفی جوانان برای حضور در صحنه های نبرد با باطل پشتیبانی مالی و اقتصادی آماده سازی امکانات مورد نیاز جبهه ها و سایر جنبه ها می باشد ـ اشاره می نماید و سپس در یک بیان صریح و اعتراف بزرگ نجات و بقای کشور و نظام اسلامی را مدیون مجاهدت زنان در پشت جبهه که زمینه ساز جهاد و پایداری مردان در جبهه ها گردید می دانند:
«اگر نبود مجاهدات شما و برادران و خواهران بزرگوار شما در جبهه ها و پشت جبهه ها که با اخلاص خاص خود عنایت خاص خداوند قادر را جلب نمودید کدام قدرت و کدام ابزار جنگی می توانست جمهوری اسلامی و کشور عزیز شما را از این دریای مواج متلاطم که شرق و غرب و وابستگان به آنان دست به دست هم و بازو در بازوی یکدیگر داده و در پی غرق آن کوشیدند و می کوشند نجات دهد» (6)
پس از پایان یافتن دوران هشت ساله دفاع مقدس که با پیروزی رزمندگان اسلام در دفع تجاوز نظامی دشمنان و آزادسازی سرزمین های اشغال شده همراه بود زنان مسلمان ایران حرکت زینب گونه خود را در «پرستاری» از جانبازان جنگ تداوم بخشیدند و زیباترین صحنه های ایثار و فداکاری و خدمت به این فرزندان غیور ملت را که اعضای بدن خویش را در راه خدا و برای صیانت از دین و ملت و کشور از دست دادند به تجلی درآوردند.
اگرچه «روز پرستار» با الگوگیری از نقش حیاتی و اثرگذار حضرت زینب (س) در پرستاری از حضرت امام سجاد(ع) و حفاظت و مراقبت از اسیران کربلا انتخاب و تثبیت گردیده است و به صورت «عام» همه پرستاران را به الگوگیری از بانوی فداکار کربلا دعوت می نماید لکن این دعوت به طور عینی و عملی و در زیباترین جلوه های آن به طور «خاص» در همسران جانبازان دوران دفاع مقدس به ظهور و بروز درآمد و صحنه هایی آفرید که نظیر آن در هیچ نقطه از جهان و در میان هیچ ملت و کشوری نمونه و مصداق ندارد.
راستی تاریخ جهان کجا سراغ دارد زنانی را که از شوهرانشان که در جنگ بینایی کامل خویش را از دست داده اند یا فلج شده اند و از حرکت بازمانده اند یا هر دو دست و هر دو پایشان قطع شده است با میل و اشتیاق پرستاری کنند و این رنج پایدار و متداوم را در راه خدا به قصد جلب رضوان و خشنودی الهی تحمل نمایند
همچنین در کجای دنیا می توان یافت دخترانی را که با اراده و اختیار و آزادی عمل برای ازدواج با جانبازانی که اعضای بدن خود را در راه دفع تجاوز دشمنان و استمرار بقای دین و سرزمین خویش از دست داده اند پیشقدم شوند و همه سختی های مراقبت و پرستاری از آنان را با جان و دل پذیرا گردند!
این تفکر و رفتار و عمل بزرگ و شگفتی زا با پیروی و الگوپذیری از راه و روش حضرت زینب (س) امکان پذیر گردید و این سیره شریف همچنان تداوم دارد و همواره مستدام باد.

پی نوشتها:

1 ـ صحیفه امام موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ج 7 ص 340
2 ـ بلاغ سخنان موضوعی امام خمینی انتشارات امیرکبیر ج 2 ص 403
3 ـ همان منبع ص 237
4 ـ جایگاه زن در اندیشه امام خمینی (تبیان دفتر هشتم) موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ص 49
5 ـ همان منبع ص 219
6 ـ همان منبع ص 220


[ پنج شنبه 90/9/17 ] [ 12:36 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

زینب (سلام الله علیها) شخصیت بزرگی است که وجودش در تاریخ به زن بودن «معنا» بخشید! تجسمی از شجاعت و صبر بود و معلمی برای پاکدامنی نیز الگویی برای پیروان ولایت و رهبری.
شخصیت والای این بانوی گرانقدر از کودکی او شکل می گیرد; آن زمانی که دختران هم سن و سال او بازی را تجربه می کنند او مصیبت و رنج و صبر را می آموزد. گویی از همان آغاز راه در برابر توفان تازیانه غم ها و رنج ها قرار می گیرد تا بتواند روزی به تنهایی همه درد و رنج هستی را بردوش کشد!
زینب ـ سلام الله علیها ـ کسی است که سنگ صبور اسیرانی بود که زیر سنگینی بار غم خرد شده اند. اما هرگز به روی خود نمی آورد و به پرستاری از این قافله درد کشیده می پردازد و همزمان از حریم «امامت» دفاع می کند...
زاد روز فرخنده او را «روز پرستار» نام نهاده اند و چه مناسبت پرشکوهی ! پرستاران جامعه ما با الگو قراردادن آن زن نمونه ایثار و فداکاری را از او می آموزند و می کوشند تا زینب وار زندگی کنند. این روز بزرگ را به پرستاران کشور عزیزمان ایران اسلامی تبریک می گوییم.

میلاد نگین عترت

از تلاقی دو دریای نور و معرفت ـ علی و فاطمه علهم السلام ـ گوهری پا به عرصه وجود نهاد که این نوگل روییده در گلزار عترت عطر محمدی (ص) خوی علوی (ع) و خلق فاطمی (س) داشت با تولدش فصلی جدید در تاریخ «عفاف» رقم خورد...
زینب کبری در روز پنجم جمادی الاولی سال پنجم هجرت بر شاخه وجود فاطمه (س) جوانه زد و پیامبر اکرم (ص) نام او را زینب نهاد یعنی زینت پدر! محیط خانوادگی او از لحاظ شرف فضیلت و انسانیت بی نظیر بود. نگین عترت در دامان پرمهر و آغوش گرم علی و فاطمه پرورش یافت و از جدش رسول خدا فضایل بی شماری اخذ کرد. از همان دوران طفولیت چهره ای نورانی و با وقار داشت و در حیا و عصمت همچون زهرای مرضیه بود و در شیوایی و فصاحت کلام همچون علی مرتضی !

کمانه داغ ها

هنوز پنج بهار را بیشتر تجربه نکرده بود که نخستین داغ ـ رحلت رسول خدا(ص) ـ بر دل او نشست و به فاصله اندکی پس از آن حادثه دلخراش میخ در و سینه مادر را به تماشا نشست ! تشییع مظلومانه «مظلومه تاریخ» را دید و گریه های علی (ع) را بر سر چاه نظاره کرد.
آه... مگر دختر بچه ای پنج ساله چقدر تاب و تحمل دارد اندوه با زندگی او عجین بود و تحمل در رگهای او جاری ! زینب رشد کرد و بالید و از دریای بی کران علی بن ابی طالب ـ که 25 سال سکوتی شکوهمندانه را تحمل کرد ـ صبر و استقامت آموخت و آن را همچون چراغی فرا راه زندگی خود افروخت...

در خانه همسر

هنگامی که به سن ازدواج رسید خواستگاران زیادی داشت. از جمله آنان «اشعث بن قیس» بود که از ملوک «کنده» بود. کسی که پول و ثروتی هنگفت داشت اما بی هویت و بی ریشه بود...
سرانجام دست تقدیر او را با پسر عمویش عبدالله بن جعفر به یک لانه کشاند و همسر او شد. اما از شروط ازدواجش این بود که هر روز باید حسین (ع) را ببیند. باری مهر و محبت این خواهر و برادر چیز دیگری است. اگر یک روز او را نمی دید. کسل و درمانده می شد.
حتی یک بار که حسین برای دیدنش رفته بود ساعتها در برابر نور آفتاب ایستاده بود تا اشعه سوزان خورشید چهره خواهر به خواب رفته اش را نخراشد. و این گونه بود که زینب (س) نمی توانست از خاندان وحی و رسالت حتی لحظه ای دور باشد.

در کنار تنهاترین سردار

در سال چهلم هجرت شاهد شهادت معصومی است که عمرش را در راه مبارزه با پلیدی سپری کرد. با این که شکافته شدن فرق پدر در محراب کوفه ضربه ای سهمگین بر او وارد کرد اما با این حال به برادرش دلخوش است. حوادث روزگار او را که چون کوهی تسخیرناپذیر بود کم کم آماده تر می کند آماده صبری بیشتر در برابر ناملایماتی تلخ تر و شکننده تر!
هنگامی که به دستور معاویه امام مجتبی را مسموم می کنند بار دیگر این زینب است که به پرستاری او مشغول می شود و این بار جگر پاره برادر را در طشت می بیند. اما باز هم صبر می کند چرا که هنوز حسین (ع) برایش باقی مانده است...

در رکاب حسین (ع)

در سال 60 هجری همراه برادرش عازم مکه می شود. کاروان کربلا به همراه زنان و کودکان به حرکت در می آید. از کودک شیرخواره گرفته تا بچه هایی که باید دستشان را گرفته از بیابانها و سنگلاخ ها عبورشان داد آنهم در گرمای سوزان آفتاب حجاز و شب های تاریک کوه و دشت ! آفتاب جمع زنان دراین میان زینب است. زنی پنجاه و چند ساله ! زنی که در مدینه سالها محفل تفسیر قرآنش روشنایی بخش دل و دیده زنان و دختران شهر بوده. او عقیله بنی هاشم است و کانون امید گرفتاران و درماندگان.
زینب تمام راه را در کنار «خورشید حضور پر تلالو حسین» است. چه کسی بهتر از زینب حسین را می شناسد و چه کسی بهتر از حسین زینب را او لحظه لحظه از وجود حسین نور می گیرد و یار و غمخوار حسین است... در منزلگاه های خبرهای ناگوار کشته شدن سفیران امام را می شنود ولی محکم تر از پیش گام برمی دارد. می شنود که حسین آب پاکی روی دست همه می ریزد و آخر کار را شهادت رقم می زند.
زینب این عالمه غیرمعلمه می داند که حسین او تکلیف خود را با مرگ روشن کرده و «مرگ سرخ» را بر زندگی ذلت بار ترجیح داده می داند که کوه ها هم در برابر این اراده خاکسارند. اما باز هم دست از «ولایت» برنمی دارد. چرا که اسلام بدون «ولی» خانه ای بدون چراغ است...

وادی کرب و بلا

... زینب در کنار علی بن حسین نشسته است. بر بالین بیماری که از تب می سوزد و عمه مهربانش از او پرستاری می کند. خواهر صدای «یا دهر اف لک من خلیل».. (1) برادرش را می شنود و بی تاب می گردد. تا آن روزتمام مصیب ها را در کنار امام حسین (ع) تحمل کرده است. همه رفتگان را در چهره حسین می بیند و صدایش به گریه بلند می شود. حسین (ع) او را به صبوری توصیه می کند.
در شب عاشورا این خواهر و برادر به گفت و گو می نشینند و آن بی تابی زینب در سایه سار این گفت و گو باحسین محو می شود و دل دریایی اش آرام می گیرد. توفان و تلاطم از جانش رخت بربسته و آفتاب شکیبائی بر جانش می تابد و آماده رویارویی با مصائب و مشکلات آینده می گردد.
او باید آمادگی پیدا کند تا پس از حسین (ع) مسئولیت ادامه راه را برعهده گیرد و بازماندگان از قافله کربلا را هدایت کند.
... نبردی نابرابر را مشاهده می کند و نیز قطعه قطعه شدن جوانان بنی هاشم را. حتی پسران خود «محمد» و «عون» را به قربانگاه می فرستند تا جانشان را در راه امام فدا کنند.
سرانجام هنگام وداع با حسین فرا می رسد. از زمین غم می جوشد و از آسمان اندوه می بارد. نگاه این برادرو خواهر با هم سخن می گوید نگاهی که سالهای سال رنج و شکیبائی را با هم قسمت کرده اند.
زینب می خواهد نگرید اما وقتی فضای سینه ابری است و دل دریاست و حسین تنها! مگر می شود نگریست !
اینجاست که حسین دست زینب را گرفته او را به قله شکیبایی می رساند. وقت آن رسیده است که زینب به وصیت مادر عمل کند. او در وداع آخرین بوسه ای بر گلوی برادر می کارد. گلویی که تا ساعتی دیگر خنجر بر آن خواهد نشست...
حسین می رود و زینب تنها می ماند. این بار «شهادت» و «اسارت» را بین او و خودش تقسیم می کند. دیگر چقدر صبر و تحمل کشته شدن برادران و عزیزان آتش زدن خیمه ها و... او می داند که زمین نباید از حجت خالی بماند و مسلمان باید همواره حول محور ولایت بچرخد. پس با به خطر انداختن جانش حتی باقیمانده خدا را از میان آتش و دود نجات می دهد. «امامت» برای زینب بزرگترین سرمایه است و باید به هر ترتیبی که شده او را حفظ کند.

روزگار اسیری

دوران اسارت آغاز می شود دورانی سخت و جانسوز. اما زینب که راز شهادت را می داند افق های دور دست را می نگرد. به آینده ای روشن امید دارد و به همین خاطر حسین بن علی را دلداری می دهد. در طول مسیر اسارت سهمیه نان خود را نیز نمی خورد و به کودکان می خوراند.
این بزرگ پرستار تاریخ با آن همه سختی ها و ناملایمات نماز شبش را ترک نمی کند اما این بار از شدت ضعف نشسته نماز می خواند. مصائب کربلا و اسارت در روح بلند او تاثیری نگذاشت. او پیام آور کربلا بود. یزید با خود می اندیشید با کشتن حسین و اسارت خانواده اش به قدرت و سلطه دست یازیده و در آن خراب آباد بی تپش کسی را یارای قد علم کردن نیست. امام سخنان زینب در دارالعماره و کاخ یزید تار و پود حکومت جور و فساد را از هم می گسست. «گویی جریان مذابی بود که از قلب پردود و آتشفشان سر می کشید. آن هم با چه عباراتی !
سخنان زینب در برابر یزید تا به امروز و همیشه تاریخ ادیان و نیز در تاریخ عزت و آزادگی حرف اول است. او پرورده مادری چون زهراست و خطبه فدک مادر را شنیده است.
وقتی عبیدالله بن زیاد می پرسد: کار خدا را با خاندانت چگونه دیدی زینب بدون اینکه از حال طبیعی خارج شود می گوید: «ما رایت الا جمیلا..» (2)
این حرف همچون پتکی سنگین بر پیکره نظام بنی امیه بود و تیر خلاصی بود بر قلب شیطانی و پست عبیدالله بن زیاد. آرامش و تسلط زینب بر روح کلماتی که ادا می کرد جشن پیروزی بنی امیه را به مجلس ماتم کفر و استبداد تبدیل می کرد و پرده از چهره کریه آنان بر می داشت.
به راستی او چگونه سخن می گفت که مردم از درون می شکستند ! آن بانوی فداکار با سخنان آتشین خود بر قله آزادگی و عزت ایستاد و یزیدیان را در دره غرور و تباهی سرنگون کرد. اگر تلاش بی نظیر و فداکاری زینب نبود به یقین بنی امیه ماجرای کربلا را یا به فراموشی می سپردند و یا از مسیر حیات بخش خود منحرف می ساختند.
سر نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود
کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود
چهره سرخ حقیقت بعد از آن توفان رنگ
پشت ابری از ریا می ماند اگر زینب نبود
در عبور از بستر تاریخ سیل انقلاب
پشت کوه فتنه ها می ماند اگر زینب نبود... (3)

آخرین منزل

روح بی آرام آن عالمه غیرمعلمه و عقیله بنی هاشم که از توفانها عبور کرده بود و از دریاهای آتش گذشته بود به نقلی یکسال و نیم پس از واقعه عاشورا از کالبد جسمش پرکشید و رفت. تا آخرین لحظاتش چشمانش همواره گرم اشک بود و هماره به یاد حسین (ع).
آری اگر امروز همه جا کربلاست و هر روز عاشورا بااسارت اوست با خطبه های رسواگر اوست و با دعاها و اشک های روان او. امروز همه راه ها چشم انتظار زینب است و همه شهرها در انتظار او... (4)

پی نوشتها:

1 ـ اشعاری که امام حسین (ع) در شب عاشورا در نکوهش دنیا می خواند.
2 ـ جز زیبایی ندیدم.
3 ـ قسمتی از شعر قادر طهماسبی (فرید)
4 ـ با استفاده از کتابهای آینه علی نما پیام آور عاشورا زندگانی حضرت زینب و...


[ پنج شنبه 90/9/17 ] [ 12:35 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

پس از شهادت امام حسین(ع) و یاران باوفایش در کربلا، خاندان آن حضرت که به نقلی 84 نفر می شدند، به اسیری برده شدند و از ظهر عاشورا به بعد پرچم قیام در دست زینب(س) خواهر بزرگوار امام حسین(ع) قرار گرفت و عاشورای دیگری خلق شد که پیام قیام حسینی(ع) را ماندگار و آن را در رگ های تاریخ جاری کرد. به نوشته مقاتل، عمر سعد فرمانده لشکر یزید، ابتدا سرهای شهیدان را نزد ابن زیاد در کوفه می فرستد و پس از دفن کشتگان خود، عصر روز یازدهم، با کاروان اسرا به سمت کوفه حرکت می کند و با وضعی دلخراش آن داغدیدگان را کوچ می دهد. سید بن طاووس در «اللهوف» می نویسد: عمرسعد بازماندگان اهل و عیال حسین(ع) را از کربلا کوچ داد و زنان حرم ابی عبدا... را بر شترانی سوار کرد که پاره گلیمی بر پشتشان انداخته شده بود، نه محملی داشتند و نه سایبانی. بیش تر کاروان 84 نفری اهل بیت اباعبدا... را زنان و اطفال تشکیل می دادند و از مردان تنها علی بن الحسین، امام سجاد(ع) و یکی دو تن از فرزندان امام حسن(ع) بودند که در کاروان اسرا حضور داشتند.
چون کاروان به کوفه رسید، عاشورای دیگری آغاز شد و زینب(س) با سخنان شجاعانه و رفتار مدبرانه خود در کوفه و در مقر امارت عبید ا... بن زیاد، زمینه انقلابی بزرگ را در کوفه ایجاد کرد و کوفیان را به سختی از کرده خود پشیمان کرد. لهوف می نویسد: چون نگاه اهل کوفه که به تماشای کاروان اسیران آمده بودند، افتاد، گریستند و نوحه سرایی کردند، در این هنگام امام سجاد(ع) به آنان فرمود: این شمایید که بر حال ما گریه می کنید؟ پس آن کس که ما را کشت که بود؟ امام(ع) با این خطاب شعور آنان را مورد خطاب قرار داد و دروغین بودن گریه های آن ها را آشکار کرد.
یکی از راویان که از نزدیک، کاروان عاشوراییان را مشاهده کرده است، رفتار زینب(س) را با آن همه غصه و غم چنان توصیف کرده است که گویی عاشورا بار دیگر مجسم شده است. بشیر بن خزیم اسدی می گوید: آن روز زینب(س) دختر علی(ع) توجه مرا به خود جلب کرد؛ زیرا به خدا قسم زنی را که سراپا شرم و حیا باشد، از او سخنران تر ندیده ام، گویی سخن گفتن را از امیرالمومنین(ع) فرا گرفته بود.
راوی در ادامه می افزاید: همین که زینب(س) با اشاره دست به مردم گفت: ساکت شوید، نفس ها در سینه حبس شد و زنگ ها که به گردن مرکب ها بود از حرکت ایستاد. راوی آن گاه خطابه آتشین، خرد کننده و انقلابی زینب(س) را خطاب به مردم کوفه نقل می کند که در آن بانوی قهرمان کربلا، از نیرنگ کوفیان سخن می گوید و از ننگ و عار کشتن فرزند پیامبر(ص) توسط آنان صحبت می کند. زینب(س) با هر جمله ای که ایراد می کند، گویی پتکی گران بر سر کوفیان تماشاگر فرود می آورد و غرور فتح و پیروزی ظاهری آنان را در هم می شکند. آن بزرگ بانوی کربلا با نهایت سنجیدگی آنان را از خواب غفلت بیدار و با سخنان آتشین خود دنیا را بر سر آنان خراب و چنان آن ها را توبیخ و سرزنش می کند که تحولی در درون آنان پدید می آید و سرانجام همین تحول به قیام توابین منجر می شود.
آن حضرت می فرماید: ای مردم کوفه! ای نیرنگ بازان و بی وفایان! به حال ما گریه می کنید؟ اشکتان خشک مباد و ناله تان فرو ننشیناد! چه فضیلتی در شما هست به جز لاف و گزاف و آلودگی و سینه های پر کینه!... بدانید که برای آخرت خویش کردار زشتی از پیش فرستادید که به خشم خداوند گرفتار می شوید و در عذاب جاوید خواهید ماند. آیا گریه می کنید؟ و فریاد به گریه بلند کرده اید؟! آری باید زیاد گریه کنید و کمتر بخندید زیرا که دامن خویش را به عار و ننگی آلوده کرده اید که هرگز شست وشویش نتوانید کرد.
سخنان زینب(س)، آن جا را به مجلس توبه و پشیمانی کوفیان بدل کرد و آن حضرت اولین کسی بود که روضه اباعبدا... را در میان کوفیان که به تماشای کاروان اسیران عاشورا آمده بودند، خواند و انقلابی در آنان پدید آورد. راوی می گوید: به خدا قسم آن روز مردم را دیدم که حیران و سرگردان می گریستند و از حیرت انگشت به دندان می گزیدند. پیرمردی را دیدم در کنارم ایستاده بود او آن قدر گریه می کرد که ریشش تر شده بود و می گفت: پدر و مادرم به قربان شما، پیران شما بهترین پیران و جوانان شما بهترین جوانان و زنان شما بهترین زنان و نسل شما بهترین نسل است؛ نه خوار می گردد و نه شکست پذیر است.
فاطمه صغری نیز خطبه ای ایراد کرد و خطاب به کوفیان گفت: ای مردم کوفه! ای مردم نیرنگ باز و حیله گر و متکبر! ما خاندانی هستیم که خدا ما را با شما آزمایش کرد و شما را با ما و ما را نیکو آزمایش فرمود و دانش و فهم را نزد ما قرار داد. پس ما جایگاه دانش و محل فهم و حکمت او هستیم و بر بندگان خدا در شهرها حجت خداوندیم... ولی شما ما را تکذیب کردید و کافرمان خواندید و جنگ با ما را حلال شمردید و دارایی ما را به یغما بردید... به خدا قسم دل های شما سخت و دریچه دل های شما بسته و بر گوش و چشم شما مهر غفلت زده شده است. مرگ بر شما ای اهل کوفه چه کینه ای از رسول خدا در شما بود؟ و چه دشمنی با او داشتید که این چنین با برادرش و جدم علی بن ابی طالب(ع) و فرزندان و خاندان پاک او کینه ورزی کردید؟...
راوی می گوید: در این هنگام صداها به گریه و شیون بلند شد و مردم گفتند: ای دختر پاکان بس کن که دل های ما را سوزاندی و اندرون ما آتش گرفت پس آن بانو ساکت شد. نوبت به امام زین العابدین (ع) رسید آن حضرت با اشاره مردم را امر به سکوت کرد، همه ساکت شدند، سپس به پاخواست و ابتدا خود را معرفی کرد. من فرزند حسین فرزند علی بن ابی طالبم من فرزند کسی هستم که احترامش هتک شد و اموالش ربوده شد و ثروتش به تاراج رفت و اهل و عیالش اسیر شد... ای مردم شما بودید که به پدرم نامه نوشتید و با او پیمان بستید و بیعت کردید و سپس با او جنگیدید مرگ بر شما با این کردارتان! با چه دیده ای به روی رسول خدا نگاه خواهید کرد؟ این سخنان تأثیر خود را بر مردم گذاشت و صداهایی از درون جمعیت بلند شد.
چنان که راوی نقل می کند صداها از هر طرف برخاست که به یکدیگر می گفتند: نابود شده اید و نمی دانید. دومین صحنه عاشورای کوفه، مجلس ابن زیاد است، او پس از ورود اهل بیت امام حسین(ع) به کوفه، مجلسی عمومی در کاخ حکومتی خود تشکیل داد و به خیال خود جشن پیروزی گرفت و به خیال خود خواست با تحقیر اسرا این پیروزی را کامل کند از این رو دستور داد سر امام حسین(ع) را در برابرش گذاشتند و زنان و کودکان حسین(ع) را هم به مجلس آوردند. زینب وارد مجلس شد و در گوشه ای به طور ناشناس نشست. ابن زیاد پرسید این زن کیست؟ به او گفتند: زینب دختر علی(ع) است. ابن زیاد به او رو کرد و با جملاتی کینه درونی اش را بر زبان آورد و گفت: سپاس خدای را که شما را رسوا کرد و دروغ شما را در گفتارتان نمایاند! عبیدا... بن زیاد تصور می کرد زینب(س) با این مصائب کم نظیر و داغ های جانکاه، جز آه و فغان از دهانش بیرون نمی آید و تصور می کرد با یک قوم شکست خورده رو به رو است که می تواند هرگونه سخنی بر زبان راند و زخم زبان بریزد. اما روح حماسی زینب این بار نیز پاسخ کوبنده ای به امیر سرمست و جلاد کوفه داد و «کلمة عدل عند امام جائر» را زنده کرد. زینب(س) در پاسخ او فرمود: «فقط فاسق رسوا می شود و بدکار دروغ می گوید و او دیگری است نه ما.» ابن زیاد بار دیگر جمله ای بر زبان راند که قتل امام حسین(ع) و یارانش توسط لشکر خود را کاری خدایی می دانست و این تصور را القا می کرد که عبیدا... این کار را به عنوان حاکم اسلامی انجام داده است. او به زینب(س) گفت: دیدی خدا با برادر و خاندانت چه کرد؟! حضرت پاسخی داد که از آن زمان چون ضرب المثل باقی مانده است: ما رایت الا جمیلا؛ چیزی جز خوبی و زیبایی ندیدم! اینان افرادی بودند که خداوند سرنوشتشان را شهادت تعیین کرده بود و به همین زودی خداوند میان تو و آنان داوری خواهد کرد. بنگر که در آن محاکمه پیروزی از آن که خواهد بود؟ مادرت به عزایت بنشیند ای پسر مرجانه!ابن زیاد که به خاندان امام حسین(ع) به چشم شکست خوردگان می نگریست وانتظار چنین ایستادگی و شجاعتی را از زینب(س) نداشت، از پاسخ زینب(س) خشمگین شد چنان که تصمیم به قتل آن حضرت گرفت.
یکی از اطرافیان که وضعیت را چنین دید، برای این که مانع ابن زیاد شود و خشم او را فرونشاند گفت: این، زنی بیش نیست و زن را نباید به گفتارش مواخذه کرد. بار دیگر ابن زیاد ضمیر پرکینه اش را آشکار کرد و رو به زینب گفت: با کشتن حسین گردن کش ات و افرادی که فامیل تو بودند و از مقررات سرپیچی می کردند، خداوند دل مرا شفا داد. زینب(س) در پاسخ از امام حسین(ع) و یارانش با تجلیل یاد کرد و فرمود: به جان خودم سوگند! تو بزرگ فامیل مرا کشتی و شاخه های مرا بریدی اگر شفای تو در این است باشد.
ابن زیاد که در مقابله با منطق زینب(س) کم آورده بود گفت: این زن چه با قافیه سخن می گوید، به جان خودم که پدرت نیز شاعری قافیه پرداز بود. (لعمری لقد کان ابوک شاعرا سجاعا) زینب (س) فرمود: ای پسر زیاد زن را با قافیه پردازی چه کار؟! در حقیقت ابن زیاد با این جمله می خواست بگوید من حرف های زینب(س) را جدی نمی گیرم. آن گاه ابن زیاد رو به امام سجاد(ع) کرد و گفت: این کیست؟ گفته شد: علی بن الحسین(ع) است. گفت: مگر علی بن الحسین(ع) را خدا نکشت؟ امام(ع) در پاسخ فرمود: برادری داشتم که نامش علی بن الحسین بود، مردم او را کشتند. ابن زیاد گفت: خدا او را کشت. در این هنگام امام(ع) آیه ای از قرآن خواند بدین مضمون که خداوند جان ها را به هنگام مرگ می گیرد. امام(ع) با تمسک به آیه «الله یتوفی الانفس حین موتها» می خواست به او بفهماند که مرگ دست خداست اما نه به این معنا که ابن زیاد اراده می کرد و قتل حسین و یارانش را کار خدا می دانست. ابن زیاد این بار نیز از جرأت و جسارت امام(ع) خشمگین شد و گفت: هنوز جرأت پاسخ گویی به من داری؛ او را ببرید و گردنش را بزنید. حاکم یزید تصور می کرد در کربلا همه چیز تمام شده و دفتر قیام و حرکت حسین(ع) برای همیشه مختومه شده است. از این رو هیچ گاه انتظار مقاومت و ایستادگی در برابر ظالم را که روح قیام عاشورا بود، از سوی بازماندگان کربلا نداشت و هرگاه با پاسخ کوبنده آنان مواجه می شد، خشمگین می شد.
چون زینب(س) دستور ابن زیاد را شنید به او پرخاش کرد و فرمود: «ای پسر زیاد! تو کسی را برای من باقی نگذاشتی، اگر تصمیم کشتن او را هم گرفتی مرا نیز با او بکش» (در حقیقت حضرت زینب(س) می خواست مانع قتل امام سجاد(ع) بشود) در این هنگام امام سجاد(ع) به عمه اش زینب فرمود: عمه جان! آرام باش تا من با او سخن بگویم. سپس رو به ابن زیاد کرد و جمله ای بر زبان راند که حاکی از شجاعت و روح حماسی عاشوراییان بود تا ابن زیاد تصور نکند خاندان امام حسین(ع) با کشته شدن پدران، برادران و فرزندانشان، دچار ترس شده اند و برق شمشیرهای لشکر ابن زیاد آنان را ترسانده است. امام(ع) می خواست به ابن زیاد بفهماند اگر حسین(ع) کشته شده، حسینیان هنوز زنده هستند، از این رو فرمود: «ای پسر زیاد مرا از مرگ می ترسانی؟! مگر ندانسته ای که کشته شدن عادت ماست و شهادت مایه سربلندی ما.»وقتی که مجلس ابن زیاد به پایان رسید به دستور ابن زیاد کاروان کربلا را در خانه ای که کنار مسجد کوفه بود، سکونت دادند. زینب(س) در این جا دستوری داد که بسیار قابل تامل است. آن حضرت فرمود: هیچ زن عرب نژادی حق ندارد به دیدار ما بیاید مگر کنیزان که آنان هم مانند ما اسیری دیده اند. سپس ابن زیاد دستور داد سر مبارک امام(ع) را در کوچه های کوفه گرداندند و آن گاه سرهای شهدا را به شام نزد یزید فرستاد. این گونه پرده دوم عاشورا با قهرمانی زینب(س) به پایان رسید و در این جا هم منطق حسین(ع) بر منطق یزید پیروز شد.


[ پنج شنبه 90/9/17 ] [ 12:34 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

مقدمه

وجود آدمی همواره همنشین سختیها و مصائب است. «لقد خلقنا النسان فی کبد : هر آدینه آدمی را در سختی و رنج آفریده ام »(بلد90/4). «آری انسان از آغاز زندگی ، حتی از آن لحظه ای که نطفه او در قرارگاه رحم واقع می شود، مراحل زیادی از مشکلات و درد و رنجها را طی می کند ت متولد شود و بعد از تولد در دوران طفولیت و سپس جوانی و از همه مشکل تر دوران پیری ، مواجه به انواع مشقتها و رنجهاست و این است طبیعی زندگی دنیا.مکارم شیرازی ، 1379 ج 27 ص 10 گوهر وجودی آدمی بدون مواجه با سختیها و رنجها به کمال غایی خویش دست نخواهد یافت زیرا مصائب و سختیها صیقل دهنده روح و جان آدمی است باوجود این ، بدون سلامت روان ، این مصائب نه تنها عامل تعالی انسان نخواهد بود ، بلکه به عنوان عاملی مخرب ، تعادل روح و جان انسان را بر هم می زند واو را با تنشهای فراوانی مواجه می سازد به گونه ای که این تنشها گاه زندگی انسان را تهدید می کند. یکی از مهمترین عوامل مؤثر در سلامت روان عزت نفس است خودباوری و عزت نفس بالا هموارکننده مسیر زندگی آدمی در سختیها و مصائب است یکی از پیامدهای مهم عزت نفس آرامش روان است این آرامش روان خود کنترلی را در انسان افزایش می دهد و نتیجه افزایش خود کنترلی مواجه عاقلانه و کارامد با شرایط موجود است انسانی که از عزت نفس بالایی برخوردار است نه تنها تسلیم شرایط سخت و ناگوار نمی شود بلکه از شرایط موجود بیشترین بهره برداری را می کند بارزترین تجلی عزت نفس در مصائب و سختیها در واقعهعاشورا تبلور یافته است واقعه ای که بنا به فرمایش امام صادق سوگناک ترین روزهاست با وجود این تبلور عزت نفس در سپاه به ظاهر مفلوب امام حسین و بازماندگان ایشان آنها را به فاتحان همیشه تاریخ مبدل نمود بدون شک عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری (س) از جمله تأثیر گذارترین شخصیتهای این واقعه است که با عزت و اقتدار رسالت شهدای کربلا رابه سر منزل مقصود رساند.

مفهوم شناسی عزت

یکی از اهداف مهم تربیت این است که انسان به گونه ای تربیت شود کخه اعتلای روحی بیابد و خود را از پستی و فرومایگی رها ساخته ، حرمت شرافت و شخصیت برای خود قائل شود و بزرگواری خود را در همه حال حفظ نماید آملی 1369 ص 21-23 حاصل این نوع تربیت انسان با صلابتی است که سختی و راحتی و شکست و پیروزی او را به سستی و تباهی نخواهد کشاند و هرگز تن به خواری و زبونی نخواهد داد این عزت و اقتدار که منشأ الاهی دارد ارمغان خداوند است به دوستانش هر کس سر بلندی و عزت می خواهد سربلندی و عزت یکسره از آن خداست فاطر 35/10 خداوند خود را متکفل تدبیر و برآوردن عزت انسان می سازد از این رو یکی از اوصاف خود را رب العزه می داند صافات37/180 این وصف نشانگر آن است که خداوند مالک و صاحب عزت تدبیرگر و عزت و عزت پرور است 4:ص192 عزت که همواره با صلابت و شکست ناپذیری متقارن است عبارت است از : حالتی که به انسان استواری می بخشد تا مغلوب هیچ چیز و هیچکس نگردد.11:ص332-333 عزت نفس یکی از مهمترین عوامل مؤثر در سلامت روان است عزت نفس بالا مانع مقهور شرایط شدن است تحقیقات کوپر اسمیت بیانگر این نکته است که افرادی که از عرت نفس بالایی برخورداند با بهره گیری از استعدادهای خود به ابراز وجود می پردازند و به راحتی تحت تأثیر عوامل محیطی قرار نمی گیرند همین ابراز وجود از تسلیم شدن انسانهای با عزت نفس بالا ممانعت می کند زیرا عزت نفس ، اعتماد به توانایی خود دراندیشیدن است اعتماد به توانایی خود در کنار آمدن با چالش های زندگی است احساس ارزشمند بودن و شایسته مداری است 5:ص 2 انسانی که ارزش وجودی خویش را بشناسد هرگز تن به مذلت و خواری نخواهد داد.

تبلور عزت در حماسه حسینی

واقعه کربلا تجلی گاه عزت است سرور شهیدان همواره در گفتار و کردار خویش عزت مداری را سرلوحه خویش قرار داده بود ایشان پیش از حرکت به سوی کربلا در جواب برادرشان محمد حنیفه که از او می خواست برای حفظ جانش با یزید بیعت کند فرمود انه لا اعطی الدنیه من نفسی ابدا و حقیقت این است که هرگز تن به پستی ندهم 13:ص27 عزت ومداری در کلیه شئون قیام کربلا مشهود است زیرا مکتب حسین بر پایه عزت و کرامت انسان استوار شده و اساس شکل گیری آن صیانت و حفاظت از کرامت انسانی است در تاریخ آمده است آن هنگام که ولیدبن عتبه در مدینه قصد بیعت گرفتن از امام را داشت امام او را موزد خطاب قرار داد و فرمود: ما خاندان پیامبر وکانون رسالت هستیم و آستانه ما محل رفت و آمد فرشتگان است دفتر هستی به وسیله ما باز می شود و صراط کمال به وسیله ما ختم می گردد یزید مردی فاسق و شرابخوار آدم کش و جنایتکار گستاخ است ومثلی لا یبابع بمثله : شخصی مثل من با فردی مثل او بیعت نمی کند (اشتهاردی 1377 ص 48 عزت محوری در جریان حوادث کربلا مشهورتر و قابل لمس تر می شود تا آنجا که حضرت سید الشهدا در منازل گوناگون و در جای جای خطبه های خود بر ذلت ناپذیری خود تأکید می کنند همانا زنازاده فرزند زنازاده مرا بین دو چیز قرار داده : یا مرگ با شرافت و جنگ یا پذیرفتن ذلت و خواری چه دور است ذلت از ما خدا ذلت را برای ما روا ندارد و هکذا رسول او و مؤمنان و دامنهای پاک و پاکیزه و شخصیتهای والا و جانهای گرانمایه از اینکه طاعت فرومایگان بر شهادت ارجمندی ترجیح یابد (14:ص138 امام عزت محوری را در نوع پوشش خود در هنگام شهادت نیز مدنظر دارد آنگونه که درتاریخ نقل شده است پیش از آنکه امام به معرکه جنگ برود درخواست لباس کرد تا زیر لباسهایش بپوشد تا در هنگام تاراج دشمنان برهنه نماند روای گوید حسین (ع) فرمود: ایتونی بثوب لایرغب فیه أجعله تحت ثیابی لئلا أجرد منه پیراهن کهنه ای به من دهید تا زیر لباسم اهل ذلت است همان ص154
عزت و کرامت در حادثه کربلا با شهادت آفرینندگان این حادثه عظیم به پایان نمی رسد بلکه این عزت و کرامت در کالبد بازماندگان آنها جانی دوباره می گیرد و ددمنشان خود آشام را به زانو در می آورد از همین روست که پرداختن به مبحث های عزت و کرامت انسانی در حادثه کربلا بدون پرداختن به نقش اسرای این حادثه خاصه حضرت زینب (س) تبیین صحیحی از عزت مداری در حادثه کربلا به ما نخواهد داد. در همین راستا ، به طور اجمال به بررسی مهمترین ارکان عزت یا به عبارت دیگر عزت نفس در عملکرد زینب کبری (س) می پردازیم. مهمترین ارکان عزت نفس عبارت اند از: زندگی آگاهانه ، مسئولیت پذیری ، قاطعیت و ابراز وجود و زندگی هدفمند.

زندگی آگاهانه مبتنی بر شناخت

عنصر آگاهی و شناخت در میزان عزت نفس تاثیر بسزایی دارد. با اینکه حضرت زینب ( س ) به عنوان پرورش یافته ی خانه ی امامت در دامان مادرش زهرا و با تربیت علوی ، عزت و کرامت را در درون خویش پرورانده بود. اما حضور آگاهانه اش در جریان حادثه ی کربلا و عملکرد مدبرانه ی امام در آماده سازی ایشان برای مواجهه با مصائب یکی از علل رفتارهای مدیریت شده و مدبرانه ی ایشان محسوب می شود. این آگاهی علاوه بر یاری ایشان در بررسی اوضاع و انتخاب راهکارهای مناسب مانع از اقدامات شتاب زده و نادرست می شد.

مسئولیت پذیری

برتری و کرامت و منزلت انسان در قرآن کریم به واسطه ی متصف شدن به صفت علم و عقل است. این عقل است که اختیار را برای انسان به ارمغان می آورد و پیامد این اختیار مسئولیت است. « کل نفس بما کسبت رهنیه » هر نفسی در گرو دستاورد خویش است. ( مدثر ، 74/38 ) مسئولیت پذیری ، پذیرفتن نوعی تعهد در راستای تحقق اهداف متعالی است و پذیرفتن تعهد به معنای خودباوری است و خودباوری از یک سو حاصل عزت نفس است و از سوی دیگر پدید آورنده ی عزت نفس. در حادثه ی کربلا رسالت شهدا در نیمروز دهم محرم سال 61 هجری پایان یافت و این پایان آغازی بود بر رسالت عظیم عقیله ی بنی هاشم. صیانت از بازماندگان شهدا یکی از وظایف زینب کبری است. از این رو در راستای حمایت از آنها خود را سپر تازیانه های دشمن می کند. فاطمه دختر امام حسین می گوید : مشاهده کردم که تمام بدن عمه ام از ضربات دشمن سیاه شده است. ( 23، ج 45 ، ص 160 ) از سوی دیگر مسئولیت پاسداری از جان امام سجاد نیز بر عهده ی زینب است. لذا در هنگام حمله ی دشمن به خیام « در کنار بستر امام سجاد می ماند » ( 9 :ج 2 ، ص 88 ) اما عظیم ترین مسئولیت او پیام رسانی نهضت عاشوراست که تداوم این قیام در گرو این پیام رسانی است. پذیرش این مسئولیت های خطیر از یک سو ،‌حاکی از عزت نفس بالای حضرت زینب است و از سوی دیگر بر اقتدار و هیبت ایشان می افزاید. از همین روست که ایشان مقتدرانه اعمال و گفتار خود و دیگران را در راستای تحقق اهداف نهضت مدیریت می کنند.

قاطعیت و ابراز وجود

قاطعیت و ابراز وجود به معنای تن به خطر دادن در راستای تحقق اهداف خویش است. زینب که پرورش یافته ی مکتب علوی است هدفی جز رضای خدا و پاسداری از دین جدش ندارد. این در حالی است که عشق به ولایت در قالب عشق حضرت زینب به برادرش امام حسین متجلی گشته است. بنابراین با عزمی راسخ در راستای تحقق هدف متعالی خویش که همان یاری امام معصوم زمان خویش است مدبرانه برای ازدواج خویش شرطی تعیین می کند. این شرط بیانگر قاطعیت او در همراهی و یاری امام خویش و همچنین تدبیر و دور اندیشی اوست. زینب به همسری پسر عمویش عبدالله بن جعفر درآمد مشروط بر آنکه هر گاه برادرش حسین خواست به مسافرتی برود و زینب خواست با او همراهی کند عبدالله از او جلوگیری نکند . ( 24 : ص 290 ) قاطعیت و صلابت زینب در مواجهه با دشمنان ملموس تر است. در کاخ یزید با وجودی که حضرت در لباس یک اسیر ظاهر شده است یزید را خطاب قرار داده می فرماید : حالا که حوادث تلخ روزگار مرا به اینجا کشانده است که با تو هم صحبت شده ام تو را بسیار خوار و حقیر می دانم و سرزنش تو را کاری ارزشمند می دانم و تو را به خاطر عملی که انجام دادی بسیار توبیخ می کنم.

زندگی هدفمند

زندگی اگر هدفمند نباشد انسان دچار سر در گمی و تشویش می شود و به این دلیل فرد نمی تواند استعدادهای درونی خود را جهت بخشد و به خوبی از آنها استفاده کند. کسانی که قاطع و هدفمند هستند با توجه به توانمندیهایی که دارند مسیر زندگی را به سوی آن اهداف هدایت و برای دستیابی به آن تلاش می کنند.
از نظر اسلام عالم هستی بر پایه ی باطل پایه گذاری نشده است و ما آسمانها و زمین و آنچه را در بین آنها قرار دارد بیهوده و باطل نیافریدیم.(ص :38/27 ) انسان نیز با هدف خلق شده است : « آیا چنین پنداشته اید که ما شما را عبث و بازیچه آفریدیم ؟ » ( مومنون (23)115 ) « یکی از اهداف خلقت انسان را می توان حیات طیبه دانست. حیات طیبه به معنی زندگی پاک است و همچون طهارت جمیع شئون زندگی انسان را در بر می گیرد. حیات طیبه زندگی آگاهانه ای است که نیروهای وجودی انسان با استفاده از اختیار و اراده در مسیر تکامل قرار می گیرد. » ( 4 :‌ص 78 )
زندگی هدفمند یعنی از تمام نیرو و توان خود برای رسیدن به هدفهای برگزیده ی زندگی استفاده کنیم. کربلا تجلی کاربرد همه ی توان و نیرو در راه تحقق اهداف متعالی است. آنجا که هدف الاهی است بذل جان و مال و عزیزان در راه تحقق آن قابل توجیه است. امام حسین در راه هدف متعالی خود که همان امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح امت جدش رسول خداست قیام می کند : « ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیر جدی و ابی » ( 26 :ص 156 ) و زینب کبری نیز آگاهانه او را همراهی می نماید زیرا او نیز خود را در راه تحقق این هدف مسئول می داند و از همین رو تلاش در راه تحقق این هدف بزرگ اراده ی ایشان را تقویت می کند و سبب می گردد ایشان با استقامت و دلیری در راه احیای دین خدا تلاش کند و با وجود مصائب و سختیها مقتدر و عزیز در برابر دشمن ظاهر شود.

عملکرد عزت محور حضرت زینب ( س )

زینب به عنوان پیام رسان عاشورا تنها زنی است که در یک مقطع زمانی به عنوان نایب امام معصوم انجام وظیفه نموده است. در اثبات الوصیه ی مسعودی آمده است : حسین به خواهرش زینب وصیت کرد و در زمان امام چهارم علوم آل محمد از زبان زینب دختر علی نشر می شد برای پرده پوشی بر امام چهارم و حفظ جان او . (20:ص 311 ) انجام این وظایف خطیر نیازمند صلابت علی گونه ای است که دوست و دشمن را مقهور خود سازد. در ناسخ التواریخ در احوالات حضرت زینب آمده است : « چنان خطبه ای را که فصحای بلاغت آثار و بلغای فصاحت شعار از اتیان شطری بلکه سطری عاجزند به آن تسلط و قدرت بیان فرمود و در ضمن آن مراتب شهدا و مقامات سید الشهدا را باز نمایاند و مرتکبین آن اعمال ناخجسته منوال را توبیخ و ملامت نمود. » (12:ص 305 )
عزت و اقتدار حضرت زینب یک شبه حاصل نشده بود زیرا بر مبنای جدیدترین دستاوردهای علم روانشناسی « عامل وراثت ، تربیت و محیط در تکون و ساختار شخصیت آدمی نقش بنیادین دارند. » ( 16 : ص 23-33 ) زینب نیز اقتدار و عزت خویش را در دامان زهرا و از تربیت پدر بزرگوارش به دست آورده بود. در عین حال زینب بعد از کربلا با زینب قبل از کربلا متفاوت است یعنی زینب بعد از کربلا یک شخصیت و عظمت بیشتری دارد. (25:ص52 ) در شب عاشورا عقیله ی بنی هاشم نگران برادر است نه به خاطر اینه محبت خواهری او به خروش آمده است بلکه از این رو که او آخرین بازمانده ی آل عباست . با وجود این با گوش جان پذیرای کلام برادر می شود که او را مورد خطاب قرار داده می فرماید : ( لا یذهبن حلمک الشیطان ) (23:ج45 ،‌ص 2 ) بنابراین وقتی ظهر عاشورا فرا می رسد و زینب سید الشهدا را با آن روحیه ی قوی می بیند که دشمنش درباره ی او می گوید : « هرگز تنها مانده ای را ندیدم که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده باشند و با این حال دلدارتر و شجاع تر از حسین باشد. » (15: ص 556 ) او نیز زینب دیگری می شود به گونه ای که در غل و زنجیر اسارت از آن چنان اقتدار و عزتی برخوردار است که احدی در مقابل او شخصیتی ندارد. مهم ترین عوامل استوار کننده ی عزت و اقتدار در وجود مقدس حضرت زینب عبارت اند از : توکل و اتصال به سرچشمه ی عزت و اقتدار ، صبر در مصائب ،‌ شجاعت ، حق گرایی و بی نیازی جستن از خلق

توکل و اتصال به سرچشمه ی عزت

رودی که از سرچشمه بگسلد دیر یا زود رو به زوال و خشکی می نهد. راز ماندگاری و حیات هر چیز ارتباط با منبع و سرچشمه است. سرچشمه ی عزت حقیقی خداوند عزیز است که از سر لطف و کرم دوستان خود را نیز از آن بهره مند می گرداند. « عزت از آن خدا و رسول و مؤمنان است» ( منافقون ( 63/18) زینب (س ) هرگز خود را از سرچشمه ی عزت جدا نکرد به گونه ای که حتی سخت ترین مصائب او را از برپایی نافله ی شب بازنداشت. امام سجاد در این مورد فرموده اند : « در آن شب ( شب یازدهم ) عمه ام را دیدم که نشسته مشغول عبادت و نماز است. » ( محلاتی ، 1384 ، ج 3 ، ص 62 )
خدامحوری عنصر لاینفک زندگی حضرت زینب است . ایشان ابراهیم وار از حسین که از جانش عزیز تر است می گذرد و در حالیکه جانش از فقدان برادر بی قرار است با نگاه به پیکر خونین برادر می گوید : « اللهم تقبل هذا القربان . » زینب عارفی وارسته است که همه ی جهان را جلوه گاه حق می داند و از همین رو در اوج مصائب جز زیبایی چیزی نمی بیند. بنابراین آن هنگام که ابن زیاد او را مورد خطاب قرار می دهد و می گوید : نظرت در مورد کار خدا با برادر واهل بیتت چیست می فرماید : « جز زیبایی چیزی ندیدم » (14:ص 176 ) از دیدگاه زینب خداوند برترین پشتیبان است. از این رو در حضور یزید بی اعتنا به شکوه و مقام ظاهری او او را مورد خطاب قرار می دهد و می فرماید : من از تو به خدا شکایت می کنم و به او پناه می برم ... و خدا بهترین پشتیبان برای ماست » (همان :ص 190 )

صبر در مصائب

طوفان مصائب از هر سو به زینب هجوم آورده است و تنها در یک نیمروز فرزندان ، برادران ، فرزندان برادر و از همه مهمتر امام و ولی خویش را از دست داده است. هر یک از این مصائب به تنهایی شکوه و اقتدار یک انسان را در هم می شکند و عنان اختیار از کف او می گیرد. زینب در حالی با این مصائب رو به رو بود که دشمن اجازه ی سوگواری و گریه بر شهدا را از بازماندگان آنها سلب کرده بود. از علی بن حسین نقل شده است که « اگر از دیده ی هر کدام از ما اشکی سرازیر می شد سرش را با نیزه می کوفتند. » (20:ص 346 ) این در حالی است که اصل فراهم کردن مجال برای ماتم یکی از راهکارهای کمک به مصیبت زدگان برای مواجه با بحرانهای ناشی از فقدان عزیزان است. (28:ص 80 ) با وجود این زینب که از یک سو داغدار عزیزان خویش است و از سوی دیگر با هجوم بی رحمانه ی دشمنان به خیام مواجه است به گونه ای مدبرانه اعمال و رفتار خویش را در راستای حمله به دشمنان مدیریت می کند. نمونه ی بارز این رفتارهای هدفمند پس از شهادت امام حسین در گودال قتلگاه قابل مشاهده است. در آن زمان که از هر سو وجود مقدس حضرت زینب آماج تیرهای مصیبت بود « بالای سر امام حسین ناله می زد و با صدای غمگین و قلبی شکسته فریاد می زد وا محمداه ! خدای آسمان بر تو درود فرستد! این حسین توست که عریان و خون آلود با اعضای قطعه قطعه بیفتاده. وای از این مصیبت. دختران تو اسیرند. شکایتها را به نزد خدا و نزد محمد مصطفی و نزد علی مرتضی و فاطمه زهرا و حمزه سید الشهدا می برم. وا محمداه! این حسین است که در این بیابان که باد صبا بر آن خاک پاشد کشته ی زنازادگان است. امان از این همه حزن و اندوه و این همه سختی و بلا بر تو ای اباعبدالله. گویا جدم رسول الله امروز دنیا را ترک فرمود. ای اصحاب محمد اینان ذریه ی مصطفی اند که چون اسیران برده شود. (14:ص159-160)
عقیله ی بنی هاشم در این مرثیه سرای شیوه ی متداول زنان عرب را در پیش نمی گیرد بلکه با اقدامی هدفمند ضمن یادآوری نسب سیدالشهدا سپاه دشمن را در زمانی که به خیال خود به اوج پیروزی دست یافته بودند محکوم می کند. تحمل مصائب و شکیبایی در برابر انبوه رخدادهای ناگوار از عزت نفس و اقتدار ایشان نشئت می گیرد. شخص با عزت نفس بالا هرگز اجازه نمی دهد اضطراب یا فقدان امنیت خاطر او را کلافه کند. در برخورد با دیگران از قدرت ابراز وجود برخوردار است و در شرایط استرس و فشار روانی از خود مقاومت و پایداری نشان می دهد . (5 ) عزت نفس بالا و اقتدار شخصیت فرد را به نوعی به خود کنترلی سوق می دهد. از همین رو در گذرگاههای سخت و دشوار مصائب هرگز عنان اختیار از کف نمی دهد و با تدبیر به هدایت امور می پردازد. صبر در مصائب و سختیها نوید دهنده ی عزت و اقتدار است. امام باقر در این ارتباط می فرمایند : هر که در برابر مصیبتی شکیبایی ورزد خدای عزوجل بر عزتش بیفزاید. (23:ج82 ، ص 128 )
در راستای تحقق این عزت و شکوه امام حسین در شب عاشورا ضمن تبیین رویدادهایی که در پیش روی خود و خانواده ی ایشان بود ایشان را به صبر و بردباری دعوت فرمود. امام حسین در شب عاشورا خطاب به حضرت زینب می فرماید : خواهر جان با تو سوگندی دارم بر آن وفا کن ، چون کشته شدم چهره بر من خراش مکن و بر من وای وای مگو .(20:ص 210 ) امام در ضمن صحبتهای خود با اهل حرم ضمن اشاره به شیوه های غلط عزاداری ( گریبان چاک کردن ، خراشیدن صورت و طلب مرگ کردن ) اهل بیت خویش را از انجام این اعمال بر حذر می دارد و به صبر و توکل به خدا دعوت می کند. پرهیز از عزاداری به شیوه ی متداول زنان عرب یکی از عواملی است که عزت و اقتدار اسرا خاصه حضرت زینب را در برابر دشمنان صد چندان نمود.

حق گرایی و ظلم ستیزی

مادامی که ظلم و ستم بر جامعه حاکم باشد و مناسبات اجتماع بر مبنای خودکامگی و خودکامه پذیری تنظیم شود حرمتی برای عزت افراد باقی نمی ماند. چنین جامعه ای برای دوام خودکامگی حاکمانش ذلیل پرور است . با این حال در چنین جوامعلی نیز عزت واقعی از آن افرادی است که خود را به منبع لایزال عزت متصل نمایند. اینان تقوای الاهی را در پیش می گیرند که « هیچ عزتی بالاتر از تقوا نیست » ( نهج البلاغه ، حکت 371 ) تقوای الاهی نیز آنها را به حق طلبی و حق گرایی سوق می دهد. هیچ ناتوانی حق را نگرفت مگر این که عزیز و نیرومند شد. ( 23:ج78، ص 374 ) حق گرایی مانع تسلیم شدن در برابر فرومایگان می گردد. از همین رو سید الشهدا معلم بزرگ عزت و آزادگی می فرماید : آگاه باشید این فرومایه ( ابن زیاد ) فرزند فرومایه مرا میان دو راهی شمشیر و خواری قرار داده است و هیهات که ما تن به خواری دهیم. (10: ج 2 ، ص 7 ) زینب نیز که رشد یافته ی مکتب عزت محور حسین است در برخورد با ابن زیاد و یزید به گونه ای رفتار می کند که هیبت دروغین آنها در هم شکسته می شود زیرا عزت و اقتدار عقیله ی بنی هاشم از حق گرایی او نشئت گرفته است و انسان حق طلب از عزت و اقتدار بالایی برخوردار است و عزت نفس بالا در رفتار و گفتار و حتی حالات فیزیکی او متبلور می شود.
درباره ی نحوه ی ورود حضرت زینب به قصر دارالاماره نقل شده است که زینب بدون اینکه اعتنایی به آن جبار ستمگر ( ابن زیاد ) نماید وارد مجلس گردید و نشست. چون زینب با آن حالت و بدون اجازه گرفتن از ابن زیاد در جای خود جلوس نمود، این زیاد با بهت و حیرت پرسید: تو کیستی که این چنین می نشینی؟ زینب(س) بی اعتنا به او جواب نداد. ابن زیاد سه بار پرسش خود را تکرار می کند و زینب(س) برای در هم کوبیدن اقتدار دروغین او و تحقیر این مظهر خودکامگی، به او پاسخی نمی دهد تا سرانجام یکی از کنیزکان می گوید: این زینب دختر فاطمه است. ابن زیاد که عزت غیر خدایی اش به ذلت مبدل گشته بود، با خشم و کینه، رو به زینب(س) می کند و موگوید: خدا را شکر که شما را رسوا کرد. زینب(س) دیگر سکوت را جایز نمی داند با اقتدار و صلابت بار دیگر عزت الاهی خود و خاندانش را به رخ ابن زیاد می کشاند: « سپاس سزاوار خدایی است که ما را به محمد گرامی داشت و از آلودگی و پلیدی مبرا ساخت.» زینب(س) بار دیگر اعلام می دارد که عزت او و خاندانش به واسطة اتصال آنها به ذات باری تعالی است«من اعتز بغیر الله اهلکه العز: هر که عزت را از غیر خدا بجوید ، آن عزت او را هلاک می کند.» (آمدی،1380،ص 478) عشق به خدا و حق محوری یکی از اصلی ترین عوامل رفتارهای عزت محور و اقتدار حضرت زینب(س) در رویارویی با خودکامگان زمان بود. عشق به خدا و پای بندی به اخلاق یکی از عواملی است که باعث ایجاد عزت نفس بالا در افراد می گردد: زیرا حق طلبی و ظلم ستیزی انسان را به سمت پاسداری از حرمت نفس سوق می دهد و این حرمت نفس نوعی خود ارزشمندی در فرد ایجاد می کند. عزت نفس نیز به حرمت نفس و احساس خود ارزشمندی دلالت می کند. این احساس خود ارزشمندی باعث می شود که انسان از موضع قدرت با مسائل و مشکلات روبه رو شود. مصداق بارز این نوع عملکرد در برخورد عقیلة بنی هاشم قابل مشاهده است. در تواریخ نقل شده است که حضرت زینب(س) هنگام ایراد خطبه در کوفه، به مردم اشاره کرد که ساکت شوند. همه ساکت شدند. پس از اتمام خطبة ایشان راوی می گوید: « مردم کوفه از استماع این کلمات در حیرت شده بودند و می گریستند و دستها به دندان می گزیدند. و پیرمردی را همی دیدم که اشک از چشمش بر روی و موی می دوید و می گفت :
کهو لهم خیر الکهل و نسلهم اذا عد نسل لا یخیب و لا یخزی
سالخورده های شما بهترین سالخورده ها و جوانانتان بهترین جوانان هستند که هیچ وقت خوار و ذلیل نمی شوند. (21: ص 571) اقتدار و صلابت علی گونة زینب(س) به گونه ای بود که حتی آن هنگام که در لباس یک اسیر به ظاهر شکست خورده ، به ایراد خطبه می پردازد، دست و دشمن در برابر عزت و اقتدار او و خاندانش سر تعظیم فرود می آورند.

شجاعت 

جنگی نا برابر به پایان رسده است و زینب(س)داغدار فرزندان و برادران و خویشان خویش گشته است. اما این پایان مصیبت نیست که آغازی است بر ددمنشیهای دشمنان. تا جایی که «آن لشکر برای غارت خیمه ها آل رسول و نور دیدة بتول بر هم پیشی می گرفتند و حتی سرپوش زنان را می ربودند.» (20: ص 335) با این همه ، این پرورش یافتة خاندان وحی ، آن هنگام که تعدی و سوء قصد دشمن را به جان امام زین العابدین می بیند، چون کوهی استوار در برابر آنها می ایستد و انبوه مصائب و سختیها خللی در عزم و ارادة این بانوی بزرگ وارد نیاورده بود و خطاب به آنها می فرماید : « به خدا او را نخواهید کشت تا اینکه مرا بکشید.»(26:ص 371) همچنان با عزت و اقتدار در برابر دشمن می ایستد که : « مؤمن عزیز است و دلیل نیست . مؤمن از کوه نیرومند تر است.»(18:ج 6، ص 179) ایستادگی در برابر دشمن به ظاهر پیروز و دفاع از حق، مستلزم شجاعت است. شجاعت علی(ع) در کالبد زینب(س) متجلی شده است و او با صلابت ، در برابر سپاه دشمن می ایستد که به گفته مولا علی (ع) شجاعت یکی از دو عزت است. (آمدی ، 1385، ص 259) همین شجاعت و دلاوری است که به زینب (س) آن چنان هیبت و عظمتی می دهد که در اوج مصائب دشمن را وادار به تسلیم می نماید.

بحث و نتیجه گیری

حماسة حسینی احیای کرامت و عزت انسانی است و سیدالشهداء و یارانش مظهر عزت و کرامت اند چرا که در راستای زندگی شرافتمندانه، از جان و مال و عزیزان خویش گذشتند. عملکرد امام حسین (ع) به عنوان رهبر قیام، بر مبنای عزت محوری و در راستای صیانت از کرامت انسانی شکل گرفته است. این عزت مداری و عزت محوری پس از شهادت امام در میان اسراء متجلی می شود و حضرت زینب(س) به عنوان قافله سالار این کاروان ، نقش به سزایی در حفظ عزت و کرامت اسراء دارد. عملکرد عزت مدار حضرت زینب(س) به گونه ای است که نه تنها مردم کوچه و بازار را به تکریم شهدا و بازماندگان آنها وادار می سازد، بلکه با عملکرد مقتدرانة خویش در برابر یزید و ابن زیاد که هیبت و شکوه ظاهری آنها لرزه بر اندام همگان می انداخت، اقتدار دروغین آنها را در هم می شکند و آنها را به ذلت و خواری می کشاند .
زندگی آگاهانه ، مسئولیت پذیری ، قاطعیت و ابراز وجود و زندگی هدفمند از مهم ترین ارکان عزت نفس محسوب می شود. اینها نمود بارزی در عملکرد حضرت زینب(س) در جریان واقعه عاشورا دارند.
آگاهی به عنوان تجلی شناخت و تبیین کنندة مسئولیتها، مسئولیت پذیری به عنوان عامل ادای تکلیف دینی و اجتماعی، قاطعیت و ابراز وجود عامل بروز شجاعت در حین ادای تکالیف و زندگی هدفمند به عنوان بستر ظهور همة عوامل فوق ، زمینه ساز ظهور و بروز شخصیت مقتدر حضرت زینب در واقعة عاشوراست؛
شخصیّتی که با وجود اسارت الگوی عزت نفس است.
با اینکه ویژگی هایی نظیر عزت نفس و اقتدار، حاصل تربیت است و بذر آن باید در بدو تولّد در وجود کودک نهاده شود، عوامل چندی در استوارکننده عزت در ساختار شخصیّت انسان محسوب می شود مهم ترین این عوامل عبارتند از: توکّل و اتّصال به سرچشمه عزت و اقتدار، صبردر مصایب، شجاعت، حق گرایی و بی نیازی جستن از خلق. توکّل به سرچشمه اقتدار و عزت و حق گرایی، صبرو شجاعت را وجود حضرت زینب فزونی بخشید و سبب شد که ضمن صبر در مصایب و بی نیازی از خلق در سخت ترین شرایط به الگوی عزت و اقتدار مبدل گردد.


[ پنج شنبه 90/9/17 ] [ 12:34 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

دختر آمد حیف مادر می رود
این ندا از عرش بالا می رود
ای فروغ تابنده کوثر! ای پرستار شهادت! تو بانوی فصاحتی و اعجاز. نطق آتشین تو قلب سنگی کوفیان را ذوب کرد، اشک از چشمان آنها به راه انداخت و به سینه های کویری شان گسیل داشت. تو فرزند کوثری! تو جرعه ناب کوثری! نامت همیشه درس آموز عزت و یادت همواره الهام بخش شرف و مردانگی باد. حضرت زینب کبری علیها السلام در روز پنجم جمادی الاولی سال پنجم یا ششم هجری قمری در شهر مدینه منوره متولد گردیده و جهان را به قدوم خویش مزین فرمودند.
نام مبارک آن بزرگوار زینب و کنیه گرامیشان ام الحسن و ام کلثوم و القاب آن حضرت عبارتند از: صدیقة الصغری، عصمه الصغری، ولیه الله العظمی، ناموس الکبری، شریکه الحسین علیها سلام و عالمه غیر معلمه، فاضله، کامله و... پدر بزرگوار آن حضرت، اولین پیشوای شیعیان حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهاالسلام و مادر گرامی آن بزرگوار، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می باشد.
در آن زمان که صدیقه کبری (علیهاالسلام) به این گوهر دریای عصمت و طهارت باردار بود، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) درمدینه حضور نداشتند و به سفری رهسپار بودند.هنگامی که وجود مقدس زینب کبری (سلام الله علیها) متولد گشت، صدیقه طاهره (علیهاالسلام) به امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود که چون پدرم در سفر است و در مدینه حضور ندارد، شما این دختر را نام بگذارید. آن حضرت فرمود: من بر پدر شما سبقت نمی گیرم، صبر نما که به این زودی رسول خدا (ص) باز خواهد گشت و هر نامی که صلاح داند بر این کودک می نهد.
هنگامی که سه روز گذشت، رسول خدا (ص) مراجعت نمود و همانگونه که رسم و سیره رسول اکرم (ص) بود، نخست، به منزل حضرت زهرا (علیهاالسلام) وارد گشتند.
امام علی (علیه السلام)خدمت آن حضرت عرض کرد: یا رسول الله! خداوند متعال دختری به دخترت عطا فرموده است، نامش را معین فرمایید. فرمود: اگر چه فرزندان فاطمه اولاد من می باشند، لکن امر ایشان با پروردگار عالم است ومن منتظر وحی می باشم. در این حال جبرییل نازل شد عرض کرد: یا رسول الله! حق تو را سلام می رساند و می فرماید: نام این مولود را "زینب" بگذار، چرا که این را در لوح محفوظ نوشته ایم.
رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) قنداقه آن مولود گرامی را طلبید و به سینه چسبانید، ببوسید و نامش را زینب نهاد و فرمود: به حاضرین و غایبین امت، وصیت می نمایم که حرمت این دختر را پاس بدارند. همانا که او به خدیجه کبری (علیها سلام)، شبیه است.

هوش و ذکاوت

صاحب کتاب اساور من ذهب درباره حافظه و ذکاوت آن بانوی بزرگوار چنین می نویسد:
در اهمیت هوش و ذکاوت آن بانوی بزرگوار همین بس که خطبه طولانی و بلندی را که حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا صلوات الله و سلامه علیها در دفاع از حق امیرالمؤمنین علیها سلام و در غصب فدک در حضور اصحاب پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ایراد فرمودند، حضرت زینب علیها سلام روایت فرموده است.
و ابن عباس با آن جلالت قدر و علو مرتبه در حدیث و علم، از آن حضرت روایت نموده و از آن حضرت به عقیله تعبیر می کند. چنانچه ابوالفرج اصفهانی در مقاتل می نویسد: ابن عباس خطبه حضرت فاطمه سلام الله علیها را از حضرت زینب سلام الله علیها روایت کرده می گوید: حدثتنی عقیلتنا زینب بنت علی علیها سلام...»
دقت کنیم که حضرت زینب علیها سلام با این که دختری خردسال (یعنی هفت ساله یا کمتر) بود، این خطبه عجیب و غراء که محتوی معارف اسلامی و فلسفه احکام و مطالب زیادی است را با یک مرتبه شنیدن حفظ کرده و خود یکی از راویان این خطبه بلیغه و غراء می باشد.

فصاحت و بلاغت:

کلمات و فرمایشات گهربار آن حضرت در خطبه هایی که از آن حضرت روایت شده، خود قوی ترین دلیل بر کمال فصاحت و بلاغت آن بانوی بزرگوار می باشد. همان بانویی که امام سجاد علیه السلام در حق ایشان فرمودند: «انت بحمدالله عالمه غیر معلمه و فهمه غیر مفهمه» یعنی: «ای عمه! شما الحمدلله بانوی دانشمندی هستید که تعلیم ندیده، و بانوی فهمیده ای هستی که بشری تو را تفهیم ننموده است».
در اینجا مروری کوتاه به قسمتی از خطبه آن حضرت در مجلس یزید که یکی از بزرگترین حرکت های آن حضرت، در روز واقعه کربلا بود که دستگاه حکومت بنی امیه را به شدت لرزاند می کنیم: «به خدا قسم ای یزید، هر چه کردی بازگشت آن به سوی خودت خواهد بود، چرا که تو جز پوست خود نشکافتی و جز گوشت خود ندریدی.
ای یزید! در آن روزی که خداوند بدن های پاک شهیدانمان را حاضر می کند تا حقوق خود را از ستمگر بستاند، تو بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد خواهی شد، اما می دانی در چه حالی؟ در حالی که خون عزیزان را ریخته و حرمت ذریه او را از بین برده ای. آری ای یزید! از این پیروزی ظاهری که به دست آورده ای، غرق شادی مشو و آن عزیران را که در کربلا به خاک و خون کشیده ای، مغلوب و مرده مپندار که خداوند می فرماید (کسانی را که در راه خدا شهید شده اند مرده مپندارید بلکه آنان زنده اند و در نزد خدای خود روزی می خورند) آل عمران /169.
و ای یزید!برای تو همین بس که حاکم در آن روز خداوند و دشمن تو پیامبر خدا و یاور و پشتیبان اهل بیت جبرئیل باشد و به زودی کسی این مقام را برای تو زینت داده و تو را بر گردن مسلمین سوار کرده است (یعنی معاویه)، خواهد دانست که چه جانشین بدی برای خود تعیین کرده و در روز جزا درخواهید یافت که بدترین مکان از آن کیست؟ و بدبختی و ضعف و زبونی شامل چه افرادی خواهد شد.
حضرت زینب (س) بزرگ بانوی جهان اسلام، بیدادگر و ادامه دهنده حادثه عاشورا و دارنده دانش های دو جهان و به گفته امام سجاد (ع): «دانای بدون آموزگار و فهمیده بدون فهماننده بود». الگوی راستین وی، بانوی دو جهان، حضرت فاطمه (س) مادر وی بوده است. زینب (س) در دامان پر مهر و معنوی فاطمه (س) از سرچشمه معارف اسلامی و قرآنی سیراب گشت. رسالت راستین زینب هنگامی آغاز گردید که پس از به شهادت رسیدن امام حسین (ع) و هفتاد و دو تن از یارانش با ایراد سخنان آتشین به بیدارگری مردم کوفه و ستیز باستمکاران و یزیدیان پرداخت. پس از واقعه خونبار کربلا نقش ایشان روند تازه تری یافت.
آن حضرت در این دوران ضمن حضور در کاروان اسرای کربلا در برابر حکام جور قرار گرفتند و به افشاگری ظلم و ستم وارده بر آل طه از سوی خاندان امیه پرداختند. آن حضرت در این دوران سخت با حضور در کاخ برخی حکمرانان جور زمان مانند یزید و ابن زیاد، با تأکید بر حقانیت طریق آل محمد بر سخنان و تبلیغات مسموم خاندان امیه درباره بنی هاشم خط بطلان کشیدند.
صدیقه توانا، عقلیه دودمان وحی، تربیت شده خاندان نبوت، حضرت زینب کبری (س) است. هم او که در بزرگواری و کرامتش بسیار سخن ها گفته و نوشته اند.
او نمودار حق و جهاد در راه خدا و نگهدارنده ایمان و عقیده، قهرمان دلیری و شجاعت، جلوه فصاحت و بلاغت، شعله ستیزه جوی باطل و آتش افشان حق در برابر نیروهای ستمگر و کوبنده دژخیمان زورگو است.
زینب (س) تجسم زهد، ورع، علم، عفاف و شهامت و عقلیه طاهره، متعلق به اخلاق الهی است. این بزرگوار (س) راه مقاومت در برابر باطل را به امت نشان داد و فداکاری در راه خدا و چشم پوشی از همه چیز را در راه برافراشتن پرچم حق به همه یاد داد.
ایثار، فداکاری، وزانت عقل، صبر و بردباری، علم وسیع و دانش وافر، سخنان سنجیده و منطقی او در فرصت های حساس توأم با آن مظلومیت و ستم های جانکاهی که به او وارد آمده است، از او چهره یک شخصیت بی نظیر، رزم آور شجاع، جهادگر بی باک و سخنور توانا در قلوب و اذهان ترسیم نموده است که تا چرخ زمان حرکت دارد، تا نسل ها در روی زمین حیات دارند و تا زمین دور خورشید می گردد این چراغ فروزان، نورافکن جهانیان و نسل های آینده خواهد بود.

کرامات

به غیر از انوار مقدسه چهارده معصوم علیها السلام، در میان رسالت و اهل بیت گرامی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، افرادی هستند که در نزد خداوند متعال داری رتبه و منزل رفیع و والایی می باشند و توسل به ایشان، موجب گشایش مشکلات و معضلات امور دیگران است. مانند حضرت اباالفضل علیه السلام که حتی در موارد زیادی مسیحیان به آن حضرت متوسل شده و به برکت توسل به آن حضرت مشکلاتشان حل گردیده و به حوائج و خواسته های خویش نائل گردیده اند.
حضرت زینب سلام الله علیها نیز بانویی بزرگوار از این دودمان پاک است که توسل به آن حضرت برای حل مشکلات بزرگ بسیار تجربه شده است و کرامات بسیاری از آن بانوی گرامی نقل شده است. به عنوان مثال شبلنجی یکی از علمای اهل تسنن در نورالابصار می نویسد:
«شیخ عبدالرحمن اجهوری مقری در کتابش مشارق الانوار می گوید: در سال هزار و صد هفتاد دچار مشکل بسیار سختی شدم و به روضه (قبر مطهر و نورعین) حضرت زینب علیها سلام متوسل شدم و قصیده ای در مدح آن حضرت سرودم که مطلع آن چنین بود:
آل طاها لکم علینا الولاءُ لا سواکم بمالکم آلاء
و خدا به برکت آن بانوی گرامی مشکل مرا حل کرد.

شهادت آن حضرت

حضرت زینب سلام الله علیها، شیرزن دشت کربلا سرانجام پس از عمری دفاع از طریق حقه ولایت و امامت در 15 رجب سال 63 هجری قمری در ضمن سفری که به همراه همسر گرامیشان عبدالله بن جعفر به شام رفته بودند شهادت رسیده و بدن مطهر آن بانوی بزرگوار در همانجا دفن گردید.
مزار ملکوتی آن حضرت (دمشق/سوریه)، اینک زیارتگاه عاشقان و ارادتمندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم سلام می باشد.


[ پنج شنبه 90/9/17 ] [ 12:31 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

مقدمه

حضرت زینب(سلام الله علیها) دختر امیر المؤمنین، علی ابن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم قریشی هاشمی حضرت زهرا( علیها السلام) در حیات رسول خدا( صلی الله علیه و آله) به دنیا آمد و الطاف آن حضرا را درک کرد.(ج:2ص:7، 134) براساس گفتة ابن اثیر حضرت زینب(سلام الله علیها) آخرین فرزند حضرا زهرا(علیها السلام) بود. ایشان در رجب 61 یا 62 هجری، رحلت فرمود.

بیان سیّد محسن امین

سیّد محسن امین، صاحب کتاب اعیان الشیعه، ذیل نام حضرت زینب(سلام الله علیها) دربارة مکان قبر آن حضرت بحثی دارد. ایشان می نویسد: در قریه ای به نام راویه، حدود یک فرسخ از شهر دمشق، مقبره ای وجود دارد که به نام قبر الست معروف است. در روی این قبر صخره ای دیده می شود که بر آن نوشته شده است:« هذا قبر سیّدة زینب مکنّی به أمّ کلثوم.»(ج:7 ص:7، 136) تاریخی بر آن ذکر نشده است و خط نوشته شده به گونه ایست که دلالت بر قن هشتم هجری دارد. با وجود تفحّص و تتبّع چیز بیشتری نیافتیم که مورخین به آن اشاره کرده باشند؛ جز ابن جبیر در سفرنامه اش و یاقوت حموی در مجمعش و بن عساکر در کتاب تاریخ دمشق که قدمت این سخنان به قرن های اول هجری نمی رسد.؛ بلکه سابقة آن به اوایل قرن هفتم دربارة دمشق برمی گردد. ابن جبیر در اوایل قرن هفتم سفر کرده و سفرنامه را نوشته و گفته است: از مشاهد اهل بیت- رضی الله عنهم- مشهد ام، کلثوم ابنة علیّ بن ابی طالب-رضی الله عنهم- است. به او زینب صغری گفته می شود که کنیه اش امّ کلثوم است. مشهد او مورد احترام است و در فاصلة یک فرسخی دمشق، در سرزمینی به نام راویه، قرار دارد و بر آن قبر مسجد بزرگی بنا گردیده است. خارج خانه ها وقفهایی متعلق به اوست. مردم این منطقه آن را قبر الست امّ کلثوم می شناسند. ما نزد آن قبر رفتیم و تبرک جستیم.(همان)
یاقوت(م626) در معجم البلدان می نویسد:«راویه بلفظ راویه الماء قریه من غوطه دمشق بها قبر امّ کلثوم.»(نک:8؛حرف راء:9) ابن عساکر- که در اوایل قرن پنجم می زیسته- آنجا که دربارة مساجد دمشق می نویسد، آورده است : مسجد راویه مسجدی بر قبر امّ کلثوم است و البتّه این امّ کلثوم دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) –که همسر عثمان بود- نیست. ام، کلثوم دخت پیامبر(صلی الله علیه و آله) در زمان حیات رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رحلت کرد و در مدینه مدفون شد. نیز این امّ کلثوم، امّ کلثوم دختر علی(علیه السلام)و فاطمه(علیها السلام) که به ازدواج عمربن خطّاب در آمد نیز نیست؛ زیرا او وپسرش زیدبن عمر در مدینه در یک روز از دنیا رفتند. این قبر متعلق به بانویی از اهل بیت است که به این نام نامیده شده است و نسب او حفظ نشده است.(ج:7 ص:7، 136)
متذکّر می شویم که این قبر به «قبر امّ کلثوم» در میان مردم معروف است بدون اینکه نامی از زینب باشد.یاقوت و ابن عساکر نام پدر این خانم را ذکر نکرده اند و اشاره ای به نام زینب هم ندارند و فقط گفته اند امّ کلثوم. از گفتة ایشان حاصل نمی شود که او دختر علی بن ابی طالب(علیه السلام) باشد.(همان)
سیّد محسن امین دربارة مکان قبر آن حضرت می نویسد:واجب است که قبر ایشان در مدینة منوّره باشد.ثابت نشده است که که آن حضرت پس از بازگشت به مدینه –از سفر کربلا و کوفه و شام- از مدینه خارج شده باشد.(همان) ابومخنف صحابی امام حسین و امام حسن و امیرالمؤمنین(علیهم السلام) پس از گزارش واقعه کربلا و سفر کاروان اسرا به کوفه و شام، ذیل عنوان إلی المدینه می نویسد:« فخرج بهم و کان و کان یسایرهم باللّیل أمامه حیث لایفوقون طرفه، فاذا نزلوا تنحّی عنهم و تفّرق هو و اصحابه حولهم لهم، و ینزل منهم بجیث اذا أراد انسان منهم وضوءا أوقضاء حاجه لم یحتشم. فلم یزل ینازلهم فی الطریق هکذا، ویسألهم عن حوایجهم، و یلطفهم حتّی دخلوا المدینه.»(ج:10 ص: 1، 501)

بیان برخی کتب تاریخی

در کتابهای معتبر تاریخی ، گزارشی دربارة اینکه حضرت زینب(سلام الله علیها) پس از بازگشت به مدینه، از آنجا خارج شده باشد، نیست. در برخی از کتب، مانند رسالة «نزهه أهل الحرمین» دربارة آن حضرت آمده است: از جمله قبور اولاد معصومین، قبر زینب کبری دختر امیر المؤمنین(علیه السلام) است که کنیة ایشان امّ کلثوم استو قبرشان نزدیک قبر شوهرش عبدالله ابن جعفر طیّار بیرون شهر دمشق شا م می باشد. آن حضرت با همسرش، عبدالله ابن جعفر، در دوران عبدالملک بن مروان در سال مجاعه، به شام رفت تا عبدالله به املاک و مزارعش بیرون شام سرکشی کند تا مجاعه پایان یابد.زینب آنجا از دنیا رفت و در جایی از آن سرزمین مدفون گردید.(ج:7 ص:7، 137)

نقد و بررسی

این کلام درست نیست و به چند دلیل مردود است:
1) هیچ یک از مورّخان زینب کبری را امّ کلثوم ننامیده اند. آن حضرت را زینب کبری نامیده اند؛ در کنار ذکر نام امّ کلثوم کبری که هر دو فرزند امیرالمؤمنین(علیه السلام) و حضرت زهرا(علیها السلام) بودند.(ج:12 ص:8 463 ج:1 ص:2 475، ج:3 ص:3 263)
2) اینکه گفته شده در دمشق نزدیک قبر همسرش عبدالله بن جعفر مدفون است، سخن درستی نیست؛ زیرا مورّخان و شرح حال نویسان، محل قبر عبدالله را مدینة منوّره گفته اند.( ج:5 ص: 3، 17؛ ج:4 ص:4، 37) چنان چه یعقوبی می نویسد: عبدالله بن جعفر بن ابی طالب حدود سن نود سالگی، در سال 80، در مدینه از دنیا رفت.(ج:14 ص:2، 198) عبدالله هنگام خروج امام حسین(علیه السلام) از مدینة رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در مدینه بود و زمان ورود کاروان حضرت سجّاد واهل بیت(علیهم السلام) نیز در مدینه بود.
3) اینکه گفته شده حضرت زینب(سلام الله علیها) با همسرش عبدالله بن جعفر در سال مجاعه(قحطی) به شام رفت، با وجود بررسی فراوان، در کلام هیچ یک از مورّخین دیده نشده است و این گفته حدسی است که از توهّم بودن قبر حضرت زینب(سلام الله علیها) در شام در ذهنی متبادر شده است. گویندة این مطلب شنیده که قبری به نام زینب در شام است و گمان کرده که متعلّق به حضرت زینب(سلام الله علیها) است؛ در حالی که این زینب دیگری است و مردم گمان کرده اند که چون مورد توجّه است، قبر فردی باکمالات است.
سیّد محسن امین می نویسد: در کتابی چاپ شده در مصر، خواندم که قبر حضرت زینب(سلام الله علیها) به صورت مخفی از شام به مصر منتقل شده است؛ در حالی که زینبی که در مصر مدفون است زینب دختر یحیی حسنیه یا حسینیه است.
4) مورّخان دربارة زمینها و مزارع متعلّق به عبدالله بن جعفر مطلبی نیاورده اند .ضمن اینکه عبدالله در حبشه، از مادرش اسماء بنت عمیس به دنیا آند.(ج:5 ص: 3ص:17) و در مدینه زیست و در مدینه از دنیا رفت (ج:14 ص:2 198)؛ در حالی که معاویه و پسرش یزید سالها بر شام حکومت کردند و دشمن خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) و امیر المؤمنین(علیه السلام) بودند؛ ازاین رو، هیچ گونه توجیهی برای اینکه او در شام زمین و مزرعه خریده باشد، نیست. پدرش جعفر طی،ار هم اهل مکه بود و چند سال دذ حبشه زندگی کرد . سپس به مدینه رفت و در آنجا شهید شد و در شام زمین و مزرعه نداشت؛ تابر اساس گفته برخی، به سبب جود و سخاوت فراوان، آنها را ببخشد.
5) حضرت زینب(سلام الله علیها) که در راه کربلا و کوفه و شام وبه سبب حکومت یزید، آن همه مصیبت دید و عزیزترین عزیزانش شهید شدند و در شام تحقیر شد، آیا علاقه ای به دیدن دوبارة سام داشت؟ با آن همه مشکلات و غمها چگونه می توانست در سرزمین معویه و یزید زندگی کند؟!
6) چنانچه برخی نویسندگان اصرار دارند که این قبر متعلّق به دختر امیرالمؤمنین(علیه السلام) است –چنان چه مشهور است که به نام امّ کلثموم است- ممکن است متعلّق به امّ کلثوم صغری دختر دیگر امیرالمؤمنین(علیه السلام) باشد که آن هم با بیان آغازین سیّد محسن امین که خط مکتوب بر آن به قرن ششم هفتم هجری می رسد، بعید است که متعلّق به دختران امیرالمؤونین(علیع السلام) باشد. والله اعلم.
صاحب کتاب ریاحین الشریعه نیز دربارة مدفن آن حضرت معتقد است که در مدینه است؛ اگرچه علامت قبری ندارد.(ج:13 ص:3؛ 34) ایشان گزارش های مربوط به اینکه مدفن آن حضرت در مصر یا شام باشد را در می کند؛ چنان که از کتاب «اخبار زینبیّات» نقل می کند که پس از ورود حضرت زینب(سلام الله علیها) به مدینه، میان آن حضرت و عمر بن سعید اشدق اموی، والی مدینه-که از طرف یزید بود- کدورتی حاصل شد. یزید امر کرد حضرت زینب(سلام الله علیها) را از مدینه به مصر منتقل کنند. او هم در اوّل شعبان سال 61 هجری به مصر رفت و تا رجب سال 62 در مصر اقامت داشت تا در روز یکشنبه چهاردهم رجب،وفات یافت و در محلی که فعلاً الحمراء القصوی معروف است، مدفون گردید. محلّاتی پاسخ می دهد که این قول مخالف قولی است که مدفن آن حضرت را در شام می داند و با قول کسانی که در مدینه می دانند.(همان)

نکتة مهم

در پایان تذکر این نکته مناسب است که با وجود اختلافات یاد شده واعیّت مشهود این است که هر مکان منسوب به معصومین (علیهم السلام) و فرزندان بزرگوارشان خود عملاً به مرکزی برای نشر حقایق دینی و تزکیة مردم تبدیل می شود.لذا با توجه به این مطلب نباید این دقّت تاریخی را وسیله ای برای تضعیف شور و ایمان مردو و محبّت فوق العادة فطری به اهل بیت(علیهم السلام) قرار داد. علاوه بر اینکه نفس زیارت حضرت زینب(سلام الله علیها) امری مستحب است و اینگونه امور مستحب عموماً به نیت رجاء انجام می شود نه به نیت ورود. و نتیجة آن استحکام پیوند قلبی مردم با اهل بیت(علیهم السلام) که همگان شاهد آن هستیم.

نتیجه:

بنابراین، حضرت زینب(سلام الله علیها) دختر امیرالمؤمنین(علیه السلام) و حضرت زهرا(علیها السلام) پس از آن همه مصیبت و فشارهای وارده و پس از بازگشت از کربلا به مدینه، تا 15 رجب سال 61 یا 62 در مدینه در کنار همسر خود عبدالله بن جعفر و حضرت سجّاد (علیه السلام) زندگی کرد و در همانجا رحلت فرمود و مدفون گردید؛ لکن همچنان که محلّ دفن مادر گرامی آن حضرت مخفی است، قبر وی نیز آشکار نیست و این مطلب یکی دیگر از اسرار این خاندان است. به امید روز ظهور حضرا صاحب الامر و الزمان(عج) و آشکار شدن این اسرار به دست ایشان.


[ پنج شنبه 90/9/17 ] [ 12:30 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

مقدمه

یکی از داستانهای مهم و معروف قرآن ماجرای آوردن تخت بلقیس به دربار حضرت سلیمان است. حضرت سلیمان برای قدرت نمایی در برابر بلقیس تصمیم می گیرد تخت بزرگ وی را پیش از آمدن او به دربار انجا حاضر کند و از این رو می فرماید :
هان ای بزرگان ! کدام یک از شما تخت او ( بلقیس ) را پیش از انکه آنان ( بلقیس همراهانش ) گردن نهاده نزد من آیند برایم می آورد ؟ بزرگی از بزرگان جن عرض می کند : من پیش از آنکه از جایت برخیزی آن را می آورم. در این هنگام کسی که دانشی از کتاب نزدش بود گفت من آن را پیش از آنکه چشم بر هم بزنی می آورم . ( نک ، نمل 27/ 38-40 )
آن کس که چنان قدرت نمایی کرد وصی و جانشین حضرت سلیمان جناب آصف بن برخیا بود.
امام هادی ( ع ) در بیانی آسمانی در توضیح این ماجرا می فرماید :
حضرت سلیمان از آنچه آصف بن برخیا بدان معرفت داشت ( که به آن وسیله توانست چنان کند ) ناتوان نبود ولی می خواست به امت خود که شامل جن و انس بود بشناساند که حجت پس از خودش جناب آصف است . ( تحف العقول ، ص 478 ، بحارالانوار ج 10 ، ص 386 )
این داستان را از آن رو آوردیم تا بگوییم گاهی چنان است که امامان معصوم ( ع ) برای نمایاندن مقام والای بعضی از برگزیدگان کاری شبیه آنچه را جناب سلیمان انجام داد انجام می دهند.
یکی از ویژگی های حضرت زینب همان است که امام همام حضرت سجاد خطاب به آن بانو فرمود :
و انت بحمد الله عالمه غیر معلمه فهمه غیر مفهمه
سپاس خدای را که شما دانشمندی هستید که کسی به شما دانش نیاموخته و فهیمی هستید که کسی شما را فهیم نکرده است.
یعنی دانش حضرت زینب برگرفته از افراد معمولی نبود و فهمی که آن عزیز دارا بود با تفهیم دیگران حاصل نشده بود. هر آنچه حضرت زینب می دانست خوشه های زرینی بود که از خرمن بی کران علم آسمانی پدر و مادر گرامی اش برگرفته بود.

درباره ی روایت

روایتی که اینک می آوریم بیانگر ماجرایی است که امام سجاد ( ع ) با نقل آن اراده فرموده است تا جلوه ی دیگری از دانش عمه گرامی اش را نشان دهد همچنان که حضرت زینب خود از ام ایمن گزارشی نقل می کند که خود نسبت بدان آگاه تر است. و این به جهت اتمام حجت بر کسانی است که در آینده این خبر را می خوانند و ام ایمن را از آن رو که خدمتکار پیامبر بوده نسبت به اسرار زندگی پیامبر آگاه تر از حضرت زینب می دانندکه در آن زمان در سن کودکی بوده است .امام سجاد به خاطر علم وهبی الاهی امامت خود آن ماجرا را می داند اما به خاطر بیان مقام والای حضرت زینب یا مصلحتی دیگر که نمی دانیم ماجرا را به نقل از ایشان گزارش می فرماید.
این روایت در کتاب کامل الزیارات نوشته ی محدث بزرگوار قرن چهارم جعفر بن محمد بن قولویه ، باب 88 و به نقل از آن در بحار الانوار ج 45 ص 179- 183 حدیث 30 آمده است. راوی حدیث قدامه بن زائده است که حدیث را از پدرش زائده نقل می کند. زائده با اینکه در دستگاه حکومتی جایگاهی داشته به حضور امام سجاد می رسیده است. اینک حدیث را به نقل از زائده می خوانیم تا با گوشه ای از زندگی و کمالات حضرت زینب آشنا شویم که تا کنون کمتر بازگو شده است.
البته جای جای این حدیث شریف که سرشار از نکات مهم و حقایق والاست باید توضیح و تحلیل شود که این کار مهم در فرصت کوتاه نویسنده مقدور نیست و به زمان دیگر موکول می شود . عنوان بندی فرعی متن حدیث از سوی نگارنده و برای تسهیل در تقسیم مطالب انجام شده است.

آغاز حدیث

زائده گوید : به محضر مبارک امام سجاد مشرف شدم. امام به من فرمود : ای زائده به من گفته اند که تو هر زمان که بتوانی به زیارت حضرت اباعبدالله الحسین می روی.
به امام عرض کردم : آری همان طور که به عرض و اطلاع شما رسانیده اند گاهی چنین سعادتی نصیبم می شود. امام سجاد به من فرمود : چرا چنین می کنی ، در حالی که تو نزد سلطان سرزمین خویش از جایگاه خوبی برخورداری ؟ همان سلطانی که اجازه نمی دهد احدی ما را دوست بدارد و ما را بر دیگران برتری دهد و فضائل ما را ذکر کند و هر آنچه را از حق ما بر این امت واجب است یادآوری نماید. من به امام عرض کردم : به خدا سوگند من این کار مقدس را فقط به خاطر خشنودی خدا و رسولش انجام می دهم و خشم و ناخرسندی هیچ کس برایم هیچ اهمیتی ندارد و اگر به سبب زیارت حسین ناراحتی و سختی ای به من برسد هرگز بر من گران نمی آید.
امام فرمود : به خدا سوگند مطلب همان گونه است که گفتی . من هم دوباره عرض کردم : به خدا سوگند مطلب همان گونه است که عرض کردم. امام از باب تاکید سه بار این را فرمود و من هم از باب تسلیم سه بار همان سخن را عرض کردم. سپس امام فرمود : بشارت بر تو باد ، بشارت بر تو باد ، بشارت بر تو باد . پس اینک تو را از خبری آگاه می کنم که نزد من از اخبار برگزیده ای است که در خزانه ی سینه ام مخزون است.
سخنان امام سجاد با حضرت زینب
آن گاه امام چنین فرمود :
هنگامی که حادثه ی هولناک کربلا رخ داد و آن همه بلا به ما رسید و پدرم و فرزندان و برادران و دیگر همراهانش کشته و خانواده ی آن حضرت به اسارت گرفته شدند و ما را بر شتران بی جهاز سوار کردند تا به سوی کوفه ببرند در آن حال غم بار من با ناراحتی بسیار به جنازه های عریانی که در بیابان افتاده بودند نگریستم و آن صحنه بر من بسی سنگین آمد و اضطراب و ناراحتی من بسی فزونی یافت به گونه ای که نزدیک بود از شدت ناراحتی جان دهم.
شدت افسردگی من به حدی بود که عمه ام زینب کبری متوجه بدحالی ام شد و به من فرمود : ای بازمانده ی جد و پدر و برادرم مرا چه می شود که می بینم نزدیک است از شدت غم جان دهی ؟
من به عمه ام گفتم چگونه بی تابی نکنم. در حالی که می بینم سید و سرورم حسین و نیز برادران و عموها و عموزادگان و خاندان و وابستگانم همگی بر خاک غلتیده و در خون غوطه ور و برهنه اند و در میانه ی صحرا افتاده اند و این دشمنان ددمنش پوشش آنان را هم به غارت برده اند. ایشان را می بینم که کسی کفنشان نکرده و به خاکشان نسپرده و کاری به کارشان ندارد گویا که از خاندان دشمنان مسلمانان اند.

سخنان حضرت زینب

عمه ام زینب به من فرمود : از آنچه می بینی بی تابی مکن به خدا سوگند تمامی این حوادث عهد و پیمانی است که رسول خدا با جد و پدر و عمویت بسته است و نیز خداوند پیمانی استوار از مردمانی از این امت گرفته است مردمانی که فرعونهای زمین آنان را نمی شناسند در حالی که آنان در میان اهل آسمان ها بسی شناخته شده اند. آن مردمان بزرگ و برگزیده این پیکرهای پاک پراکنده ی خون آلود را جمع می کنند و به خاک می سپارند. آنان در این سرزمین برای تربت پاک پدرت حضرت سید الشهدا نشانه ای می نهند که اثرش در گذر زمان هرگز از میان نمی رود و هر چه پیشوایان کفر و پیروان گمراهی در محو و نابودی آن بکوشند کوشش ایشان جز بر ظهور و پیدایی آن تربت پاک و بلندی امر آن عزیز نمی افزاید.
از عمه ام پرسیدم : آن عهد و پیمان که پیامبر با جدم علی و پدرم حسین و عمویم حسن بسته چیست و داستانش از چه قرار است؟ حضرت زینب داستان آن پیمان را از زبان ام ایمن کنیز با وفای پیامبر رحمت چنین تعریف کرد :
گزارش ام ایمن
یک روز پیامبر به خانه فاطمه آمد. حضرت زهرا برای پدر غذایی از آرد و شیر پخت . علی هم طبقی از خرما آورد . من هم قدحی از شیر و سر شیر آوردم. رسول خدا همراه با علی و فاطمه و حسن و حسین از غذایی که مادر فراهم کرده بود خوردند و از آن شیر که من آورده بودم نوشیدند. سپس از خرما و سرشیر خوردند. پس از صرف غذا علی آب ریخت و پیامبر دستانش را شست.
آنگاه پیامبر دست به صورت کشید و به علی و فاطمه و حسن و حسین نگریست و ما شادی و سرور را در چهره ی مبارک آن عزیز دیدیم. سپس مدتی با گوشه ی چشم به آسمان نگریست . پس از آن روی به سوی قبله گردانید دو دستش را گشود لب به دعا باز کرد و آن گاه به سجده رفت. در حالی که بغض گلویش را می فشرد.
این حالت بغض گرفتگی مدتی به طول انجامید. ناگهان بغض پیامبر ترکید و شروع کرد به زارزار گریستن. سپس سرش را به سوی آسمان بالا برد و پس از آن سر به زیر افکند و اشک همچنان مثل باران از دیدگانش فرو می ریخت.
از دیدن این صحنه ی غم بار فاطمه و علی و حسن و حسین بسی محزون شدند و اندوه سراپای مرا هم فراگرفت. اما هیبت رسول خدا چنان بود که کسی جرئت نمی کرد سبب این گریه ی شدید را بپرسد. مدت زمانی چنین گذشت . در این هنگام علی و فاطمه طاقت نیاوردند و از آن عزیز علت گریه اش را پرسیدند و عرض کردند : ای رسول خدا چه چیزی موجب گریه ی شما شد ؟ خداوند دیدگان شما را گریان نفرماید. این حال شما دلهای ما را جریحه دار کرد.

سخنان پیامبر خطاب به امیرالمومنین

پیامبر خطاب به امیر المومنین فرمود : برادرم و حبیبم در این مجلس چنان خشنود شدم که تا کنون آن گونه مسرور نشده بود. شما را می نگریستم و حمد و سپاس خداوندی را بر نعمتی که به خاطر جمع شما بر من ارزانی فرموده بود به جای می آوردم.
در آن حال سپاس و ستایش جبرئیل بر من فرود آمد و گفت : ای محمد ! خداوند از آنچه در دل تو گذشت آگاه شد و سرور و شادمانی تو را به خاطر داشتن برادری چون علی و دختری مثل فاطمه و فرزندانی چون حسن و حسین دانست. خداوند نعمت را بر تو کامل کرد و دهش و بخشش خویش را بر تو گوارا فرمود . این لطف و کرامت بدین سان بر تو ارزانی شد که :
-آنان و فرزندان و دوست داران شما و شیعیانشان را با تو در بهشت برین جای دهد.
- میان تو و ایشان در بهشت جدایی نیفکند.
- همان گونه که تو حیات جاودانه ی بهشتی می یابی آنان نیز به همان سان حیات جاودانه ی بهشتی خواهند یافت.
- هر چه از نعمت های ماندگار به تو ارزانی و عطا شود به آنان نیز همان عطا می شود.
- خداوند آنقدر به تو و ایشان عطا می فرماید که راضی و خشنود شوید و حتی بالاتر از رضایت و خشنودیتان به شما عطا می کند.
البته تمامی این نعمت ها و دهشها در پی بلاها و دشواریهای زیادی خواهد بود که در این دنیا به آنان می رسد. شگفت آنکه این بلاها و ناراحتی ها به دست مردمانی انجام می گیرد که خود را به دین تو منسوب می کنند و خود را از امت تو می پندارند در حالی که از خدا و از تو بری و بسی دورند. آن مردمان نابکار با ضربات شلاق و شمشیر به جان این برگزیدگان خداوند می افتند و آن عزیزان را به قتل می رسانند.
قتلگاه هر یک از آنان جداگانه و پراکنده و قبرهایشان از یکدیگر دور است. حوادث و بلاهایی که بر سر آنان می آید چیزی است که خداوند برای تو و آنان خواسته و گزیده است. پس سپاس و ستایش خداوند جل و عز را به جای بیاور که چنین مقام و منزلت والایی را برای تو و آنان برگزیده است و به خواسته ی خداوندی خوشنود باش.
من نیز با شنیدن این سخنان آسمانی خدای را سپاس گفتم و به قضای خداوند نسبت به آنچه برای شما برگزیده است راضی شدم.
سپس جبرئیل افزود : ای محمد برادر تو علی پس از تو مقهور و مغلوب این امت می شود. دشمنان بر او گستاخی می کنند و سپس کشته می شود. بدترین خلق خدا که همانند کشنده ی شتر صالح است او را می کشد. در سرزمینی که بدانجا هجرت کرده است ( کوفه ) کشته خواهد شد. آن سرزمین جایگاه شیعیان او و فرزندانش است. سرزمینی که مصیبتها و بلاهای شیعیان در آنجا در هر حالی فزونی می یابد.

سخنان جبرئیل در مورد امام حسین

آن گاه جناب جبرئیل به حسین اشاره کرد و فرمود این فرزند تو همراه با گروهی از فرزندان و خاندان و برگزیدگان از امت تو در کنار رود فرات و در سرزمینی به نام کربلا گشته خواهند شد علت آنکه به آن سرزمین کربلا می گویند آن است که در روز قیامت که اندوه و غم و بلا و حسرت و پشیمانی در آن روز پایان ندارد اندوه و بلا بر آنان فزونی می گیرد...آن سرزمین پاکترین نقطه زمین و حرمتش از تمامی سرزمینهای مقدس بیشتر است آن سرزمین قطعه ای از بهشت است هنگامی که آن روز فرا رسد، روزی که فرزند تو و خاندانش در آن شهید شوند و لشکریان کفر و نفرین شدگان زمین آنان را احاطه کنند زمین به لرزه می افتد کوهها به حرکت در می آیند و سخت می لرزد ، امواج دریا خروشان می شوند و آسمان بر اهلشمی خروشد تمامی این حوادثی که در آفرینش رخ می دهد ، به خاطر خشم و خروشی است که نسبت به تو ای محمد و فرزند برومند توست و نیز به آن خاطر است که حریم و حرمت تو را شکسته اند و شری است که درباره فرزند و خاندان تو رخ داده است.
در تمامی آفرینش چیزی باقی نمی ماند جز آنکه خداوند به آن اجازه می دهد تا به یاری خاندان تو که اینک ناتوان و ضعیف نگاه داشته شده اند و مظلوم و ستم دیده گشته اند برخیزند به یاری همان عزیزانی که پس از تو حجت خدا بر مردم اند.
خداوند به آسمان ها و زمین و کوهها و دریاها و ساکنان آنها چنین وحی می فرماید : منم الله پادشاه قادری که هیچ گریزنده ای از حیطه قدرت و سلطنش نمی تواند بگریزد و هیچ کس او را نمی تواند ناتوان کند و من بر انتقام گرفتن از او بسی توانایم به عزت و جلالم سوگند هرکس را که مورد خودخواهی رسول و برگزیده من باشد حرمت او را بشکند خاندانش را بکشد عهد و پیمان او را پشت سر بیفکند و به آنان بی اعتنایی کند و به اهل بیت آن عزیز ستم روا دارد چنان عذاب کنم که هیچ یک از عالمیان را آنگونه عذاب نکرده ام.
جناب جبرئیل در پی این بیانات خطاب به پیامبر خدا عرض کرد : در این هنگام هرچه که در آسمانها و زمین است ضجه می زند و زبان به نفرین کسانی می گشاید که به عترت تو ظلم کرده و حریم تو را شکسته اند آنگاه که شهیدان کربلا به خاک و خون بغلتند و در آرامگاه خویش قرار گیرند خداوند خود به دست قدرت خویش روح آنان را برمیگیرد و گروهی از فرشتگان آسمان را با ظرفهایی از یاقوت و زمرد و پر از آب حیات و پوششهایی از پوششهای بهشت و عطری خوش بو از عطرهای بهشت به زمین می فرستد.
آنان پیکرهای پاک آن شهیدان را با آن آب حیات غسل می دهند با آن پوششهای بهشتی می پوشانند و با آن عطر آسمانی خوش بو می کنند و فرشتگان صف در صف بر آنان نماز می گزارند.
( باز هم جناب جبرئیل با بیان بشارتی دیگر دل نازنین پیامبر را تسلی داد و شاد کرد ) :
پس از انجام این مراسم پر شکوه خداوند قومی را از امت تو بر می انگیزد که کافران آنان را نمی شناسند و ایشان در ریختن آن خونهای پاک نه در گفتار و نه در کردار و نه در دل و درون شراکتی نداشته اند. آنان مردانه بر می خیزند و آن پیکرهای پاک را به خاک می سپارند و در آن سرزمین برای قبر حضرت سید الشهدا نشانه ای بر پا می کنند که آن نشانه پرچمی برای اهل حق و سببی برای رستگاری مومنان می شود. از سوی دگیر از هر آسمان صدهزار فرشته آن آرامگاه آسمانی و ملکوتی را شب و روز در میان می گیرند و بر آن آرامگاه درود و صلوات می فرستند و نزد آن خدای را تسبیح و تنزیه می کنند. اینان برای زائران قبر حسین از خداوند طلب آمرزش و بخشایش می کنند و نامهای کسانی از امت تو و نامهای پدران و عشیره ها و شهرهایی را که برای قرب و نزدیکی به خداوند به زیارتش بشتابند می نویسند و با علامت و نشانه ای از نور عرش خداوند چهره آنان را نشان دار می کنند و بر آن چهره چنین می نگارند : این است زائر قبر بهترین شهیدان و زائر قبر پسر بهترین پیامبران. و چون روز قیامت فرا رسد از اثر آن نشانه نوری پرتو می افکند که دیدگان را فرا می گیرد و آن نور ایشان را می نمایاند و به آن نور شناخته می شوند.

جبرئیل فرمود :

ای محمد! گویا می بینم که قیامت فرا رسیده و تو در میان من و میکائیل هستی و علی هم پیشاپیش ماست و فرشتگان بسیاری نیز ما را همراهی می کنند . در همان حال کسانی را که آن نشانه ی نورانی را به چهره دارند از میان مردم بر می گیریم تا خداوند آنان را از سختیها و هول و هراس آن روز نجات دهد.
این نجات و رهایی از آن ترس و هراس فرمان و عطایی است از جانب خداوند برای کسی که قبر تو یا قبر برادرت یا قبر حسن و حسین را زیارت کند. در حالی که به جز خشنودی خداوند را اراده نکرده باشد. البته گروهی از مردمی که نفرین و خشم خداوند بر آنان واجب شده است خواهند کوشید که نشانه و اثر آن مزار مبارک را نابود کنند ولی خداوند راهی برای آنان که به این هدف شوم برسند قرار نخواهد داد.
پس از نقل این مطالب پیامبر فرمود : چیزی که مرا گریاند و اندوهگین ساخت همین ماجراهایی بود که جناب جبرئیل برایم نقل کرد.

ادامه ی سخنان حضرت زینب (‌س )

حضرت سجاد فرمود : عمه ام زینب افزود : هنگامی که ابن ملجم که نفرین خدا بر او باد پدرم را با شمشیر زهرآگین ضربت زد و من نشانه ی مرگ ر ا در چهره ی آن عزیز دیدم به او عرض کردم : پدر جان ام ایمن برایم چنین مطالبی بازگفته است ؛ دوست دارم در این ساعات پایانی زندگانی شما آن را از زبان شما نیز بشنوم.
پدرم فرمود : دختر عزیزم آن ماجرا در ست همان گونه است که ام ایمن برایت نقل کرده است. گویا من می بینم که تو و دختران خاندانت اسیران این شهر و دیار شده اید ، در حالیکه خوار و خفیفتان کرده اند و می ترسید که مردم شما را از میان بردارند. دخترم در آن هول و هراس صبوری پیشه کن . به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید سوگند می خورم که در آن روزگار در روی زمین برای خدا ولی ای به جز شما و دوستداران وشیعیان شما وجود ندارد.
پدرم در ادامه ی این بشارت تسلی بخش فرمود :
رسول خدا پس از بیان این مطالب به ما فرمود : ابلیس در آن روز که حسین به شهادت می رسد از فرط خشنودی به پرواز در می آید و تمام پهنه ی زمین را می پیماید و به شیاطین و عفریتهایش می گوید :
ای گروه شیاطین به آن هدف که از فرزندان آدم می خواستیم رسیدیم. سرانجامی را که از هلاکت و نابودی آنان در انتظارش بودیم فرا رسید و آتش دوزخ را برای آنان به ارث نهادیم مگر آنان که به این گروه ( حسین و یارانش ) پناه ببرند. اینک تمامی تلاش و کوشش خویش را به کار گیرید تا مردم را درباره ی آنان به شک و دودلی دچار کنید آنان را به دشمنی با ایشان برانگیزید و نسبت به دشمنی با آنان و اولیایشان ترغیب و تحریضشان کنید. این دشمنی با حسین و خاندانش را آن چنان ادامه دهید تا گمراهی و کفر مردم استوار گردد و هیچ کس از آنان نجات نیابد.
پدرم علی ( ع ) در پی این هشدار درباره ی کوشش ابلیس در جهت برانگیختن مردم به دشمنی با اهل بیت و به ویژه حسین ( ع ) و یارانش فرمود :
اینجاست که ابلیس ظن و گمان گمراهی را درباره ی پیروانش راست می یابد. در حالی که ابلیس بسیار دروغگوست . به راستی هیچ عمل صاحلی با دشمنی شما سود نمی بخشد و هیچ گناهی به جز گناهان کبیره با دوستی و ولایت شما زیان نمی رساند.

پایان حدیث 

در اینجا حدیث بسیار ارزشمندی که راوی آن جناب زینب است به بیان حضرت سجاد به پایان رسید و در پایان نقل این حدیث امام سجاد خطاب به زائده ( آن زائر پاک باخته ی امام حسین ) چنین فرمود :
ای زائد این حدیث شریف را بر گیر و بدان که اگر یک سال در طلب آن سفر سخت در پیش می گرفتی کم بود.

پی نوشت
1. اشاره به آیه «و لقد صدق علیهم ابلیس طنه.» (سبأ(34)/20)


[ پنج شنبه 90/9/17 ] [ 12:28 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

پس از حادثه عاشورا، امویان تلاشهای فراوانی در بی اهمّیّت جلوه دادن، مخفی کردن و دفن این واقعه کردند، اما علی رغم این تلاشها، شرح این واقعه از طریق افراد گوناگونی، سینه به سینه، نقل شد. افرادی مانند: عبدالله حرّجعفی، دوتن از اصحاب سیّدالسهداء(علیه السلام) که تاظهر عاشورا در معیّت آن حضرت بوده و ظهر روز دهم آن حضرت را ترک کردند، چندتن از یاران سیّدالشهداءکه براثر جراحات زیاد بیهوش شده بودندو از گزند سپاه عمرسعد درامان ماندند، تعدادی از افراد سپاه عمرسعدو...
اینها کسانی بودند که به ذکر وقایع عاشورا پرداختند و گفتار آنان از راه دست نوشته هایشان یااز سینه ای به سینه دیگر به ابی مخنف،سیّدبن طاووس، محمدبن چریرطبری، شیخ مفید،علامه مجلسی و دیگران رسید تااوّلین مقاتل معتبر و مکتوب از این طریق به ما برسد.
امام علی بن الحسین(علیهالسلام) و یکایک بانوان حرم حسینی و اسرای بازماندة این کاروان نیز نقش شگرفی درخنثی کردن تلاشهای امویان وبازگوکردن وقایع علشورا داشتند. این بزرگواران از هر فرصتی برای شرح جزئیات ما وقع این قیام، از نامه نگاریها و دعوت کوفیان تا قتل سیدالشهداء(علیه السلام) و اصحابش و غارت اموال و صدمه خوردن کودکان و اهل حرم استفاده کردند به تبیین مبانی قیام سیّدالشهداء(علیه السلام)پرداختند.
یکی از راویان این واقعه –که شاهد حوادث اسفناک کربلا بود- حضرت زینب(سلام الله علیها) است. او خود عامل اصلی اقامة عزا در میان زنان مدینه بود. اما عمر کوتاه بانوو فشار و خفقان موجود از سوی حکومت بنی امیّه در این خصوص، مارااز دسترسی به اسرار نهفته در سینة آن بزرگوار محروم کرده؛ به طوری که دستیابی به اخبار عاشورا، منقول از حضرت زینب(سلام الله علیها) بسیار محدود است.
حدیث طولانی امّ ایمن یکی از احادیثی است که حضرت زینب(سلام الله علیها) در روز عاشورا برای علی بن الحسین(علیه السلام) بازگو کرد. این حدیث در کتاب کامل الزیارات ابن قولویه به طور کامل، نقل شده وطیّ آن برخی از مصائب خاندان وحی-که جبرئیل برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) باز گفته بود- بیان شده است.(7:ص566-571)

کسانی که بانو از آنها روایت کرده است.

شاید بتوان گفت به دلیل زمان کوتاه زندگی حضرت فاطمة زهرا(علیها السلام) . جوّ حاکم برشهر مدینه و اوضاع سیاسی زمان، خصوصاً پس از رحلت نبیّ مکرّم اسلام(صلی الله علیه وآله)، حضرت زینب(سلام الله علیها) از جمله راویان معدود واندکی است که احادیثی را از حضرت فاطمة زهرا(علیها السلام) نقل کرده است. از جمله احادیثی که او از مادرش زهرا(علیها السلام) نقل کرده، خطبة مشهور فدکیّه است که در این مجال، اشارة مختصری به سند آن می کنیم:
شیخ صدوق(اعلی الله مقامه) در «علل الشرایع» و همچنین «من لایحضره الفقیه» خطیة فدکیّة حضرا فاطمة زهرا(علیها السلام) رابا سه سند مختلف ذکر می کند که در هر سة آنها سرسلسلة روات، عقیلة بنی هاشم است. در اینجا به سلسلة راویان یکی از این سندها اشاره می شود:
حدّثنا محمّد بن موسی بم المتوکّل، قال حدّثنا علی بن الحسین السعدآبادیّ، عن أحمد بن ابی عبدالله البرقیّ، عن اسماعیل بن مهرانّ عن أحمدبن محمّد بن جابر، عن زینب بنت علیّ،قالت،قالت فاطنه فی خطبتها...(2:ج1،ص330؛3:ج3،ص:576)
درتأیید نقل شیخ در علل الشرایع، ابوالفرج اصفهانی در کتاب مقاتلش این گونه آورده است:« العقیلهُ هی التی روی ابن عباس، عنها کلام فاطمه فی فدک : عقیله همان است که ابن عباس کلام فاطمه رادر مورد فدک از او روایت کرده است.(8: ص91)
ابن ابی الحدید معتزلی نیز در شرح نهج البلاغه اش(نامة 45) در توضیح این عبارت امیر المؤمنین(علیه السلام( :«بَلی کانَت فی ایدینا فدک.» می نویسد:
»قال أبوبکر، حدّثنی محمّد بن زکریّاء، قال حدّثنی جعفربن محمّد بن عماره الکندیّ، قال حدّثنی أبیّ عن الحسین بن صالح بن حیّ، قال حدّثنی رجلان من بنی هاشم، عن زینب بنت علیّ بن ابی طالب(علیه السلام)...(1:ج21،ص211)
درهر حال، به گواهی تاریخ و آنچه به دست مارسیده، حضرت زینب(سلام الله علیها) یکی از راویام اصلی خطبه غّرای حضرت زهرا(علیها السلام) در خصوص فدک است.
دیگر کسانی که آن حضرت از آنها روایت نقل کرده ئ در سلسله روات حدیث کم و بیش به آنها اشاره شده است عبارتنداز:
علیّ بن ابی طالب(علیه السلام)
حسن بن علی(علیه السلام)
حسین ابن علی (علیه السلام)
همسران پیامبر(صلی الله علیه و آله) (6:ج8 ص461)
امّ ایمن(7»:ص567)
امّ هانی
اسماء بنت عمیس
و...

آنان که از او روایت کرده اند.

از میان کسانی که از او روایت نقل کرده اند، می توان به روایات نقل شده از امام زین العابدین(علیه السلام) اشاره کرد.(7:ص567)در اینجا به اختصار، اشاره ای می کنیم به نام کسانی که به جز امام چهارم،از او نقل حدبث کرده اند وتاریخ نام ایشان را ذکر کرده است؛ کسانی همچون:
فاطمه،بنت امام حسین بن علیّ بن ابی طالب(علیه السلام)(10:ج21،ص345)
عبدالله بن عبّس بن عبدالمطّلب مشهور به ابن عباس(8:ص91)
زیدبن علی? بن حسین
احمد بن محمدبن جابر(2:ج1،ص320-321)
عطاءبن سائب
محمد بن عمرو
عبّد عامری
جابربن عبدالله انصاری
عبدالله بن جعفرو...
برخی از احادیث مروی از علیا مخدره، حضرت زینب(سلام الله علیها)
همان طور که گفته شد، به دلیل عمر کوتاه بانو، خفقان حکومت بنی امی،ه، درگیری برادر بزرگوارش با آل امیّه و همراه بودن این بزرگوار در اکثر لحظات با برادر، احادیث نقل شده از وی در تاریخ آن چنان که درخور مقام علمی و روایی آن عزیز است، به چشم نمی خورد؛ اما از میان همان تعداد احادیث اندک نقل شده، دُرَرِ گرانبهایی به دست شیعه رسیده که از میان آنها می توان به احادیث زیر اشاره کرد:
1) حدیث نزول مائده بر مادرش زهرای اطهر(علیها السلام)
2) حدیث الجار ثمّ الدار
3) حدیث مشتمل بر کیفیّت دفن پدر بزرگوارش(7:ص567)
4) حدیث متضمّن بر کیفیّت دلادت برادرش امام حسین بن علی(علیه السلام)
5) حدیث امّ ایمن(7:ص566-571)

و احادیث دیگر.

در پایان، از باب تمیمّن، حدیثی مشهور به فاطمیّات از بانو عقیلة بنی هاشم تقدیم می کنیم. امید است تمامی شیعیان از گنجینة ارزشمند آل الرسول(صلی الله علیه وآله) بهره مند گردند.
«... عن فاطمه بنت السجّد علیّ بن الحسین(علیه السلام)، عن فاطمه بنت أبی عبدالله الحسین(علیه السلام)، عن زینب بنت أمیرالمؤمنین علی(علیه السلام)، عن فاطمه بنت رسول الله(صلی هلله علیه وآله)، قالت: ألا مَن ماتَ علی حُبّ آل محمّد(صلی اله علیه وآله) مات شهیداو»
«... نقل کرد زینب دختر امیر المؤمنین علی(علیه السلام) از فاطمه بنت رسول الله(صلی الله علیه وآله) که گفت : بدانید، هر کس بر دوستی آل محمد(صلی الله علیه وآله) بمیرد، شهید است.»(10:ج21،ص345)


[ پنج شنبه 90/9/17 ] [ 12:26 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

مقدمه

چنانچه عاشورا را پدیده ای بدانیم که به وجود آورنده آن حسین بن علی(ع) است، پرورش دهنده این پدیده زینب بنت علی(ع) خواهد بود. به یقین، زینب قسمتهای مهمی از پرورش عاشورا را به عهده داشته است.
اگر امام حسین(ع) پس از نوشیدن شهد شهادت، نمی توانست علی الظاهر عهده دار رهبری نهضت خود باشد تا آن را به سر منزل مقصود برساند، زینب کبری(س) این مهم را عهده دار شد و بی جهت نیست که ملقب به لقب «شریکه الحسین» گردید. اگر امام حسین(ع) در عاشورا با تیزی شمشیر خود، دشمنان اسلام را از پای درآورد، زینب(س) بعد از شهادت برادرش، با تیزی زبان خود با دشمنان جنگید.(4: ص11)
جِراحاتُ السنان لها التیامُ
و مایلتامُ ما جرح اللّسانُ**
زخمهای نیزه التیام پذیر الست و بهبود می یابد؛
اما زخمها و جراحاتی که از ناحیه زبان می رسد، التیام نمی پذیرد!
اگر جهاد حسین بن علی(ع) خوب جنگیدن و خوب شهید شدن بود، جهاد خواهرش خوب تبلیغ کردن و خوب سخن گفتن و ابلاغ پیام شهیدان بوده است. اسیران اهل بیت(ع) خصوصاً زینب کبری(س) در مسیر کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام و دیگر نقاط، زمینه های انقلاب و تحولی عظیم را ایجاد کردند: افشاگریها، پیام رسانیها، بیدار کردن مردم از خواب غفلت و بیان حقایق، از جمله کارهایی بود که اسرا خصوصاً زینب(س) توانستند انجام دهند. از میان تمامی اسیران اقدامات و عملکرد زینب(س) تأثیر بسزایی داشت و تحولات عظیمی به وجود آورد؛ چرا که این مخدره، از امتیازاتی برخوردار بود که او را در کارهایش موفق می کرد؛ امتیازاتی از قبیل: وقت شناسی، عقل و تدبیر، فصاحت و بلاغت، شجاعت و شهامت و ...
زینب کبری(س) همچون مادر گرامی اش فاطمه زهرا(س) دارای فضایل و مناقب بسیاری بود. چنانچه به دیده دقت و تعمق در القاب ایشان نگریسته شود، معلوم می شود که این مخدره چه شأن و مرتبه ای داشته است. زینب را عقیله بنی هاشم، عالمه غیر معلمه، معصومه صغری، امینه الله و فهیمه غیر مفهمه، ولیده الفصاحه، رضیعه الولایه، الفصیحه، الکامله و ... لقب داده اند. و این القاب و بسیاری از القاب دیگر، همه حکایت از فضیلتهاو منقبتهای بی شمار این مخدره دارد؛ به گونه ای که احدی از زنان عالم را نرسد که آن مقام شامخ را درک کند، چه رسد که بدان دست یابند.(2: ص62-63)
این خود امتیازی است که حضرت زینب (س) از مربیان و معلمانی برخوردار بوده است که جزیره العرب، بلکه پهندشت کره خاکی، در طول تاریخ به خود ندیده و نمی بیند. در باب تربیت زینب(س) شاید نیازی نباشد که سخنی بگوییم؛ چرا که زینب خود از سلاله ولایت و رضیعه وحی است و به مراتب، بیشتر از دیگران از محضر حضرات خمسه طیبه بهره جسته است.
اولین معلم و مربی او وجود مقدس رسول خدا(ص) بود. پس از آن حضرت، مادرش فاطمه(س) و پدرش علی(ع) و برادرش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) سعی بسیار در تربیت و پرورش زینب داشتند. همه تلاش کردند زینب را آماده و مهیا کنند تا بتواند مصایب و مشکلات سخت و دشوار را تحمل کند.
بی شک، یکه تاز میدان فصاحت و بلاغت، وجود مقدس حضرت علی(ع) است و خطبه ها و نامه ها و حکمتهای ایشان پس از قرآن، از بالاترین مرتبه و مقام برخوردار است. کلام امیرالمومنین(ع) چنان عمیق و پرمعناست که صاحبان بصیرت و اهل فن برای آن ارزش بسیاری قائل اند و با شگفتی بدان می نگرند و کلام آن حضرت را تالی قرآن می دانند؛ چنان که فصحا و بلغا گفته اند: «کلامه دون کلام الخالق و فوق کلام المخلوق». و خود نیز فرموده اند: «إنا لامره الکلام.» (9: ج71، ص292؛ نهج البلاغه، خطبه 233)
حضرت زینب کبری(س) نیز- که از جمله القابش «الفصیحه و البلیغه» است- در این زمینه، همچون پدرش امیرالمؤمنین بود و چنان سخن می گفت که دوست و دشمن را به حیرت وامی داشت. همه کسانی که سخنان زینب را شنیدند، اقرار کردند که او همچون پدرش سخن می گفته و با شنیدن سخن زینب، یاد علی(ع) می افتادند. این کمال از آن حضرت به عقیله القریش به ارث رسیده است؛ چنانچه هر کس در خطب و اشعار و مکالمات آن مخدره- که مسطور در کتب است- نظر کرد، این سخن را تصدیق کرد؛ بلکه هر کس تکلم زینب(س) را می دید، گمان می کرد متکلم، امیرالمومنین است؛ چنانچه گفته شده است: «کانها تفرغ عن لسان ابیها امیرالمؤمنین». (9:ج45، ص108)
همچنین خطبه خواندن حضرت زینب(س) از چند جهت، به حضرت زهرا شباهت داشته است:
اول: از جهت فصاحت و بلاغت.
دوم: از جهت اینکه هر دو در مقام احتجاج بوده اند.
سوم: از جهت اینکه هر دو مظلومه بوده و به بیانات خود مظلومیت خود را ثابت کرده اند.
چهارم: از جهت اینکه هر دو در مقام اتمام حجت و استحکام مبانی اسلام و اثبات معایب و مظالم منافقان بوده اند.
جاحظ که خود ادیبی در میان عرب است و در این رشته کم نظیر، از خزیمه اسدی روایت می کند: پس از شهادت حسین(ع) وارد کوفه شدم که همزمان با ورود اسیران اهل بیت در کوفه و در زمان ایراد خطبه توسط زینب بود. من هیچ زن اسیر و امان داده ای را گویاتر از او ندیدم. چنان سخن می گفت که گویی از زبان علی(ع) خارج می شدند.(6: ص145-146)
نیشابوری در شرح حال و عظمت و مقام زینب، سخنانی دارد که بسیار پر جلوه و با شکوه است. او در عبارتی بس کوتاه همه گفتنیها را راجع به زینب بیان می کند و چنین می گوید: زینب در فصاحت و بلاغت، در پارسایی و عبادت، مانند پدرش علی(ع) و همانند مادرش زهرا(س) بود.(7:ص 137-138)
علامه مامقانی (ره) با استناد به خطبه های زینب، در وصف شیرینی و رسایی سخنانش گوید: او در فصاحت و بلاغت چنان بود که گویی زبان علی(ع) در کام داشت و این مدعا را می توان از خطبه های او دریافت.(3: ج33، ص191)
پیش از فاطمه(س) زنان بسیاری بوده اند که در مناسبتهایی سخنرانی داشته یا خطبه هایی ایراد کرده بودند؛ ولی داوری تاریخ این است که به جز فاطمه(س) دختر پیامبر(ص) زنی را چون زینب سراغ نداریم که در این درجه از فصاحت و بلاغت سخن گفته باشد. هنگامی که او سخن می گفت، چنان بودکه گویی علی(ع) است که سخن می گوید و ما جلوه آن را در خطبه های زینب در شهر کوفه، مشاهده می کنیم.
او در احتجاج چون فاطمه(س) سخن می گفت و در بیان حق و به کارگیری استدلال و منطق، چون علی(ع) به کلام می ایستاد. فصاحت و بلاغت او بی نظیر و دلیل و برهان او در اقامه حق و دفاع از آن کم نظیر بود و این داوری تاریخ درباره اوست و نویسندگان بسیاری در این مقوله داوری کرده اند.
در داوری دیگری درباره ایشان چنین نگاشته اند: فقد اظهرت انها من اکثر البیت جراه و بلاغه و فصاحه: اما از زینب دختر فاطمه(س) بیش از دیگر زنان اهل البیت دلاوری، بلاغت و فصاحت ظاهر شد.(11: ص28)
سخنان زینب از جهات متعددی دارای اهمیت و ارزش است:
1. از آن بابت که از زنی داغدیده، مصیبت کشیده و دردمند و خسته بیان شد.
2. در محلی عرضه و ارائه شد که محیط رعب و وحشت بود و جرئت سخن برای افراد نبود.
3. فصاحت و بلاغتی عجیب داشت و روشن و کامل و بدون تزلزل و سکته کلام عرضه شد.
4. سراسر آن با الهام از قرآن، سوابق تاریخی اسلام، و متقن و استوار و قابل دفاع است.
5. در سخن او جرئت و شجاعت قلبی به چشم می خورد؛ زیرا به تمامی تحقیر، توبیخ و عقاب یزید است.
6. هیجان انگیز و برای شنونده موج آفرین است؛ در حالی که ادا کننده آن بر خود مسلط است.
7. سخن در برابر یزید عرضه می شود؛ ولی چشم زینب متوجه سر بریده حسین(ع) است که این خود از عوامل مهم رقت انگیزی در سخن است.
8. حاضران در جلسه، درک و دریافت مناسبی از خاندان پیامبر ندارند و تفهیم آنها کاری آسان نیست.
ولی معجزه زینب همین بود که در چنین شرایطی سخن گفت؛ آن هم چنان سخن بلیغ و پردامنه ای که موجب بروز انقلاب فکری، تحول سیاسی و فرهنگی در جامعه شد؛ مردم را لرزاند و یزید و دستگاه اموی را بیشتر.(7: ص319-320)

نمونه هایی از فصاحت و بلاغت در کلام زینب(س)

کلام و سخنان زینب(س) از چندین جهت و دیدگاه قابل بررسی است. یکی از ویژگیهایی که در سخنان آن حضرت(س) دیده می شود، صناعات ادبی است که ما به اختصار، صناعاتی از قبیل فصاحت و بلاغت، سجع، استعاره، کنایه، تشبیه، تجاهل العارف، ایجاز و دعا و اقتباس را مورد بحث قرار می دهیم.

1. فصاحت و بلاغت

فصاحت در فارسی، یعنی: گشاده زبانی، و بلاغت یعنی: سخندانی. (13: ص25)
در اصطلاح، فصاحت و بلاغت عبارت از سخن درست و شیوا و مناسب حال و مقام است؛ یعنی اجزای کلام و ترکیب بندی آن بر اساس قاعده و اصول باشد. به عبارت دیگر، سخن آن چنان روان بیان شود که به فهم نزدیک و در گوش شنونده خوش آیند و به مقصود گوینده وافی و رسا باشد.
اما بلاغت به این معناست که جمله فصیح و برای بیان مقصود گوینده وافی و رسا و مطابق با مقتضای حال و مقام باشد. مثلا در جایی که مقام مقتضی ایجاز است، کلام را موجز و مختصر بیاورد و در جایی که حال و مقام مقتضی اطناب است، به تفصیل سخن گوید یا مثلاً در جایی که طرف مکالمه شخص دانایی است، باید عالمانه و با جمله های کوتاه و فشرده و پر مغز سخن گوید و اگر عامی باشد، باید واضح و ساده که در فهم مخاطب بگنجد، بیاورد. بلاغت لازمه اش فصاحت است و بدون آن ممکن نیست. هیچ کلامی را نمی توان دارای بلاغت دانست، مگر آنکه اول دارای فصاحت باشد.(همان: ص51-2)
پس از این مقدمه کوتاه، با نگاهی به خطبه های حضرت زینب، فصاحت و بلاغت آن برایمان نمایان می شود و می بینیم که جملات فصیح، در خور فهم مخاطبین و بنا به مقتضای حال و مقام ادا شده است. آن حضرت در کوفه به یک نحو و در شام در مجلس یزید، به گونه ای در خورآن مجلس سخن رانده است. زینب(س) نه تنها می داند که چگونه باید کلمه و کلام را به خدمت بگیرد و در کنار هم ترکیب کند تا به مقصود خود برسد. او حال و مقام را در هنگام گفتار، کاملاً مد نظر قرار می دهد و به مقتضای حال، سخن را کوتاه یا طولانی و در خور فهم مخاطبین ادا می کند.
مقایسه ای بین دو خطبه ایراد شده در کوفه و شام از سوی زینب(س) گفته ما را تأیید می کند؛ چراکه در کوفه، چون مخاطبین عوام مردم اند و در جهل و ناآگاهی به سر می برند، آنان را از جنایتی که مرتکب شده اند و نیز از شخصیت شهدا مطلع می سازد؛ ولی در شام در مجلس یزید، چون خواص حضور دارند و همه نسبت به امور آگاه اند؛ لحن خطاب فرق می کند و به مفتضح کردن و مأیوس کردن یزیدیان می پردازد.

2. سجع

سجع در لغت، به معنای بانگ کردن قمری و کبوتر و یا نالیدن شتر است، و در اصطلاح بدیع، سجع عبارت از توافق دو فاصله از نثر بر حرف آخر می باشد. به عبارت دیگر، سجع آن است که کلمات آخر قرینه هادر وزن یا حرف روی یا هر دو موافق باشند؛ در وزن، یعنی در حرکات و سکنات، و در حرف روی یعنی آخرین حرف اصلی قافیه ها مطابق هم باشند.
سجع بر سه قسم است: 1. متوازی 2. مطرف 3. متوازن. در کلام حضرت زینب(س) هر سه قسم از سجع وجود دارد.
الف) سجع متوازی؛ مانند: خطبه ای که در مجلس یزید ایراد فرمودند: «ألا انها نتیجه خلال الکفر و ضب یجرجر فی الصدر لقتلی یوم بدر.» (9: ج45، ص157)
ب) سجع مطرف؛ مانند: خطبه اش در بازار کوفه: «فقد بلیتم بعارها و منیتم بشنارها.» (همان: ج45، ص 149و 162)
ج) سجع متوازن؛ مانند: خطبه اش در مجلس یزید: «قد هتکت ستورهن و ابدیت وجوههن.» (همان: ج45، ص133)
زینب ادیبه ای است که در بحرانها و با همه دردمندیها، سجع و قافیه سخن را از دست نداد و ادیبانه سخن گفتن ملکه او بود. در مجلس ابن زیاد، خطاب به او عباراتی گفت که ابن زیاد از فرط حیرانی، راه مسخرگی در پیش گرفت و گفت او سجاعه است و به سجع و قافیه، سخن می راند؛ پدرش نیز سخن به سجع می گفت. اما عبارات بالبداهه زینب- که در عین حزن و تأثر بیان می شد- چنین بود: «لقد قتلت کهلی و أبرت و قطعت فرعی و اجتثثت اصلی؛ فان یشفک هذا فقد استشفیت: تو مهتر و آقای مراکشی و از خویشاوندانم کسی بر جای نگذاشتی و شاخ و بال مرا بریدی و ریشه ام را از هم گسستی. اگر درمان درد تو در این بود، بدان که شفا یافتی و خود را درمان کردی.» (5: ج7، ص 372)
سخنان او در نوحه گراییها هم این چنین است: یا محمداه، صلی علیک ملک السماء. هذا حسین مرمل بالدماء، مقطع الاعضاء، و بناتک سبایا. الی الله المشتکی و الی محمد المصطفی، و الی علی المرتضی و الی فاطمه الزهرا...(10: ص372)

3. استعاره

استعاره در لغت، به معنی طلب کردن چیزی به عاریت است و در اصطلاح، لفظی است که استعمال شود در غیر معنای اصلی و موضوع له خود، به شرط اینکه، علاقه و مشابهتی بین معنای اصلی و مستعمل فیه وجود داشته باشد. نمونه ای از استعاره در کلام زینب آنجایی است که فرمود: «و ملاذ حربکم و معاذ حزبکم و مقر سلمکم و آسی کلمکم و مفزع نازلتکم.» (9: ج45، ص 162)

4. کنایه

کنایه در لغت، به معنای ترک تصریح بوده و در اصطلاح، عبارت است از آنکه لفظی استعمال کنند و به جای معنای اصلی، یکی از لوازم آن معنی را اراده نمایند. مانند «طویل النجاد» که در اصل، به معنای این است که «بند شمشیرش بلند است»؛ لیکن از این لفظ طول قامت اراده می شود.
کنایه در سخنان زینب مانند: «لقد خاب السعی و تبت ایدی و خسرت الصفقه.» (همان: ج45، ص108) در اینجا خسرت الصفقه کنایه از این است که در قتل سیدالشهدا(ع) برای به دست آوردن اموال و منصب دنیوی، ضرر و زیان دیده اند.

5. تشبیه

تشبیه در لغت، یعنی: مانند کردن چیزی و در اصطلاح، دلالت کردن بر مشارکت چیزی است با چیزی در معنی. تشبیه باید دارای چهار رکن باشد: 1. مشبه یا چیزی که آن را تشبیه می کنند. 2. مشبه به یا چیزی که مشبه را بدان مانند می کنند. 3. وجه شبه یا امری که میان مشبه و مشبه به مشترک است. 4. ادات تشبیه مانند ک، کأنَّ، مثل، شبه، ماثل، شابه و الفاظی دیگر مانند: یحکی، ضاهی، یضاهی و غیره.
تشبیه در سخنان زینب(س) مانند: «انما مثلکم کمثل التی نقصت غزلها من بعد قوه انکاثاً تتخذون ایمانکم دخلاً بینکم: همانا مثل شما مثل آن زن نادانی است که رشته های خود را محکم و نیکو می بافت و سپس آن را می گشود و از هم باز می کرد.» (همان: ج45، ص108)
زینب(س) مردم کوفه را به آن زن بی خرد و نادان تشبیه می فرماید و وجه تشبیه مردم کوفه به آن زن نادان، این است که آنان نیز سرمایه خود را به باد دادند و بافته های خود را واتابیدند و همه را نابود کردند و از بین بردند.
و در جای دیگر می فرماید: «او کمر علی دمنه او کفضه علی ملحوده: یا در مثل، شما به گیاه و علفی می مانید که در مزبله روییده باشد یا نقره ای که بر روی قبری گذارده باشند و قبر را بدان تزیین کنند یا گچی که بر قبر بمالند و آن را آراسته کرده باشند.» (همان: ج45، ص108) زینب(س) در این قسمت، دو مثل دیگر می آورد و مردم کوفه را به آن دو تشبیه می فرماید: در یک مثل می فرماید: شما همچون گیاه سبزی می مانید که روی مزبله ها سبز شده باشد؛ یعنی ظاهری آراسته و خوش دارید، ولی باطنی زشت و زیانبار و اصل و ریشه شما متعفن است. امکان دارد کسی فریب ظاهر شما را بخورد و شما را مردمی صحیح العمل و خوب بپندارد؛ ولی وقتی در کنار شما قرار بگیرد، تعفن و بوی کریه شما او را می آزارد و به ناچار، شما را طرد می کند و رها می سازد.
ایشان در مثل دیگر، تشبیه دیگری به کار برده است؛ منتهی در ضبط لفظ آن تردید است که آیا فضه است که به معنی نقره می باشد یا قصه که به معنی گچ آمده است.
بنابر احتمال اول، گویا می فرماید: شما چونان نقره ای می مانید که بر روی گور مرده بگذارند و آن را بیارایند؛ ولی معلوم نیست که درون و داخل آن گور چه خبر است و مرکز چه حشرات و کرمهایی می باشد.
و بنابر احتمال دوم، آنان را تشبیه به گوری کرده که آن را گچ کاری کرده باشند و در نتیجه ظاهری سفید و آراسته دارد؛ ولی درونی ظلمانی و تیره و تار. البته احتمال دوم بهتر است و این تشبیه بسیار جالبی برای ترسیم حالات مردم فریبکار آراسته ظاهری است که درونی فاسد دارند؛ چنان که تشبیه اول یعنی «مرعی علی دمنه» و همچنین «خضراء الدمن یا خضره الدمن» نیز ضرب المثلی برای حُسن ظاهر و قبح باطن و درون است. (8: ص38-41)

6. تجهال العارف

تجاهل العارف یعنی اینکه متکلم نسبت به مطالبی که می داند، اظهار جهل و نادانی کند و آن را به طریق شک یا تردید یا سؤال ادا نماید. این صنعت مبنی بر عللی است؛ مانند: توبیخ، مبالغه در مدح یا ذم، حیرت و مدهوش شدن به سبب حب.
تجاهل العارف در خطبه های زینب(س) مانند: «هل فیکم ألا الصلف و العجب و الشنف و الکذب؟» (9: ج45، ص163) نیز مانند: «أمن العدل یا ابن الطلقاء تخدیرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله(ص) سبایا؟» (همان: ج45، ص133)

7. ایجاز

ایجاز آن است که الفاظ مختصر و کوتاه بوده، اما وافی به مقصود باشد و آن بر دو قسم است: 1. ایجاز قصر 2. ایجاز حذف.
ایجاز قصر در کلام امیرالمؤمنین(ع) مانند: «البخل عار و الجبن منقصه و الفقر یخرس الفطن عن حجته: بخل و تنگ چشمی ننگ است و ترس داشتن کاستی است و تنگدستی، زیرک را از دلیل و حجتش لال می کند.» (نهج البلاغه، حکمت 3)
و ایجاز حذف مانند: «و ایم الله لا فرطن لهم حوضاً انا ماتحه لایصدرون عنه و لایعودون الیه: سوگند به خدا برای آنان حوضی پر کنم که خودم کشنده آن باشم؛ به طوری که هر که در آن پا نهد، بیرون نیاید و هر که بیرون آید باز نگردد.» (نهج البلاغه، خطبه10) در آن قسمت از کلام حضرت که فرمود: «أنا ماتحه» حذف صورت گرفته است زیرا مضاف الیه (ماؤه) حذف شده است.
اما ایجاز قصر در سخنان زینب(س) بسیار است؛ زیرا مقتضای حال چنین بود و در آن هنگام، تفصیل سخن مخل فصاحت و بلاغت بود.
اما ایجاز حذف مانند: «فتعساً و نکساً» و نیز مانند «فمهلاً مهلاً». زیرا در اصل، فتعسم تعساً و نکستم نکساً و مهلتم مهلاً بوده است.

8. دعا

دعا یعنی طلب کردن دانی از عالی که همراه با تضرع و خشوع است.
امیرالمؤمنین(ع) در خطبه 114 این گونه دعا می کند. «اللهم انا نسالک ان لا تردنا خائبین و لا تقلبنا و اجمعین و لا تخاطبنا بذنوبنا و لا تقایسنا بأعمالنا اللهم انشر علینا غیثک و برکتک و رزقک و رحمتک: پروردگارا! از تو درخواست می کنیم که ما را نومید باز نگردانی و اندوهگین مفرستی و ما رابه گناهان خودمان گرفتار نسازی و به کردارمان مقایسه نکنی! پروردگارا! باران رحمت و برکت و روزی و لطفت را بر ما افزون فرما!»
زینب کبری(س) نیز در خطبه ای که در مجلس یزید لعین ایراد فرمود، این گونه دعا کرد: «اللهم خذ بحقنا، و انتقم من ظالمنا و احلل غضبک علی من سفک دماءنا و نقض ذمارنا و قتل حماتنا و هتک عنا سدولنا.» (9: ج45، ص158)

9. اقتباس

اقتباس عبارت است از اینکه متکم چیزی از قرآن یا حدیث را در نثر یا نظم خود بیاورد؛ به گونه ای که معلوم نباشد که از آن دو گرفته شده است. (12: ص 414)
در اینجا یادآور می شویم که در خطبه ایراد شده از سوی حضرت زینب(س) در کوفه، به آیات بسیاری از قرآن اشاره شده و این خود یکی از امتیازات و برازندگیهای این خطبه و حاکی از علو مقام و رفعت شأن ایراد کننده این خطبه بسیار جالب است و انسان متحیر می ماند که این بانوی داغدار چقدر بر آیات کریمه قرآن، تسلط داشته است که بدون سابقه، شروع به سخنرانی کرده و در عین حال، آیات متعددی از قرآن را در خطبه خود به کار برده و از آنها استفاده و اقتباس نموده است. ما در این مجال، تنها به برخی موارد اقتباس در خطبه کوفه، اشاره خواهیم کرد.
یکی از آن موارد عبارت «انما مثلکم کمثل التی نقضت غزلها من بعد قوه انکاثاً» (9: ج45، ص108) است که اشاره به آیه کریمه 91 از سوره نحل دارد: «و لا تکونوا کالتی نقضت غزلها من بعد قوه انکاثاً».
و یا در عبارت «تتخذون ایمانکم دخلاً بینکم» (همان: ج45، ص108) آن حضرت اشاره به آیه 91 سوره نحل دارد که می فرماید: «تتخذون ایمانکم دخلاً بینکم أن تکون امه هی أربی من امه.» و نیز می تواند اقتباس از آیه 94 همین سوره باشد که می فرماید: «و لا تتخذوا أیمانکم دخلاً بینکم فتزل قدم بعد ثبوتها و تذوقوا السوء بما صددتم عن سبیل الله و لکم عذاب عظیم.»
یا عبارت «ألا بئس ما قدمت لکم انفسکم أن سخط الله علیکم و فی العذاب انتم خالدون.» (همان: ج45، ص108) ناظر به آیه 80 از سوره مائده است که خداوند می فرماید: «تری کثیراً منهم یتولون الذین کفروا لبئس ما قدمت لهم أنفسهم أن سخط الله علیهم و فی العذاب هم خالدون». با در نظر گرفتن این آیه کریمه، زینب کبری مردم کوفه را در موضع یهود و نصارایی قرار داده که در زمان پیامبر با مشرکان مکه، دوستی کردند و برای شکست رسول الله، همگام شدند. (8: ص 41)
حضرت زینب (س) در جای دیگری از خطبه می فرماید: «أتبکون و تنتحبون؟ إی -أجل- و الله فإنکم اأحری بالبکاء فابکوا کثیراً و اضحکوا قلیلاً». (نک: 9: ج45، ص162) در این قسمت نیز بانوی کربلا از قرآن کریم اقتباس کرده است چه آنکه در سوره توبه، آیه 82 آمده است: «فلیضحکوا قلیلاً و لیبکوا کثیراً جزاء بما کانو یکسبون.»
همچنین جمله «ساء ما تزرون لیوم بعثکم.» (همان: ج45، ص162) یادآور آیه کریمه 32 از سوره انعام و اشاره بدان می باشد که خداوند می فرماید: «قد خسرالذین کذبوا بلقاء الله حتّی... إلا ساء ما یزرون.»
و آخرین تازیانه تهدید و عذابی که زینب کبری(س) بر سر آن مردم نابخرد و ستمکار فرود آورده و برای همیشه آنان را به ترس و وحشت انداخته و آرامش را از آنان گرفته، عبارت «کلاّ أن ربک لنا و لهم لبالمرصاد.» (همان: ج45، ص162) است که این جمله مبارکه نیز اقتباس از آیه 14 سوره فجر است که خداوند می فرماید: «ان ربک لبالمرصاد.»

نتیجه

آری زینب کبری تربیت یافته مکتب قرآن است و سخنان او بوی و رایحه طیبه قران کریم و آیات الاهی را می دهد؛ چنان که پرورش یافته آغوش امیرالمؤمنان است و کلمات علی او یادآور خطابه های پرشور و عالیه المضامین پدر بزرگوارش حضرت علی بن ابی طالب(ع) و نمونه نهج البلاغه آن حضرت است و جمله «کانها تفرغ عن لسان أمیرالمؤمنین(ع)» بهترین نمایشگر چیره دستی و تسلط کامل و بی نظیر زینب کبری در خطابه است. زیرا می رساند که گویا زینب، زبان پدرش علی(ع) را در دهان داشت و با زبان مقدس آن حضرت، سخن می گفت و گویا این زینب نبود که لب به سخن باز می کرد و سخن می گفت، بلکه امام علی(ع) سر از خاک بیرون آورده و مشغول نطق و خطابه گردیده است. گویا بعد از وفات علی(ع) خطبه و بیانی به گیرایی خطابه مولا نشنیده بودند و زمانی که زینب آغاز به خطبه کرد، صدای دلنواز علی(ع)، نوای روحبخش او و سخنوری بی نظیر حضرتش برای مردم تجدید شد.
شاعری اشاره به این خصوصیت زینب کبری(س) می کند و می گوید:
چه خاتون آن که او را نور حق در آستین باشد
چه خاتون آن که جبریلش سراندر آستان دارد
تکلم کردنش را هر که دیدی فاش می گفتی
زبان حیدری، گویا که در طیّ لسان دارد


[ پنج شنبه 90/9/17 ] [ 12:25 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
<      1   2   3   4   5   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????