سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

گریه امام حسین

1- سیاهپوشی :
از نظر فقهی پوشیدن لباس سیاه مکروه است ولی در عزاداری امام حسین (علیه السلام ) وائمه معصومین (علیهم السلام ) استثناء شده است زیرا این کار نشانه حزن و اندوه و نمودار شعائر و حماسه ها است .
2- تسلیت گویی :
اصل تسلیت گفتن در شرایط مصیبت و اندوهی که بر کسی وارد شده در اسلام مستحب است.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) : هرکس مصیبت دیده ای را تسلیت گوید ، پاداشی همانند او دارد. (سفینةالبحار، ج2، ص188 )
* این سنت در بین شیعیان رایج است و با جمله « اَعظَمَ اللهُ اُجُورَکُم » همدیگر را تسلیت می دهند.
* امام باقر (علیه السلام ) : وقتی شیعیان به هم می رسند در مصیبت ابا عبدالله (علیه السلام )این جمله را تکرار نمایند : « اَعظَمَ اللهُ اُجُورَنا بمُصابنا بالحُسَین (علیه السلام ) وَ جَعَلَنا وَ اِیاکُم مِنَ الطالبینَ بثاره مع وَلیهِ الاِمام المَهدی مِن الِ مُحَمَدٍ علیهمُ السَلامُ.» خداوند اجر ما را به سوگواری و عزاداری بر امام حسین (علیه السلام ) بیفزاید و ما و شما را از خونخواهان او همراه با ولی خود امام مهدی از آل محمد (علیهم السلام ) قرار بدهد . (مستدرک الوسایل،ج2،ص216)
3- تعطیلی کار در روز عاشورا :
امام صادق (علیه السلام ) : کسی که روز عاشورا را تعطیل کند ، یعنی عقب کسب و کارش نرود و به کوری چشم بنی امیه که روز عاشورا را متبرک می دانستند، اگر کسی برای معیشت روزانه اش هم فعالیتی نکند، خداوند حوائج دنیا و آخرتش را بر آورد و کسی که روز عاشورا روز حزن و اندوه او باشد، در عوض فردای قیامت که برای همه روز هول و ترس است برای او روز شادی خواهد بود.
(امالی شیخ صدوق ، ص129)
4- زیارت و زیارت خوانی :
علقمة بن حضرمی از امام باقر (علیه السلام ) در خواست نمود که مرا دعایی تعلیم بفرما که از راه نزدیک یا دور و از خانه ام در این روز (روز عاشورا ) بخوانم .
امام فرمودند : ای علقمه ! هرگاه خواستی (دعا بخوانی ) دو رکعت نماز بخوان بعد از آن این زیارت (عاشورا ) را بخوان .
پس اگر تو این زیارت را بخوانی ، دعا کرده ای به آنچه که ، ملائکه برای زائر حسین (علیه السلام ) دعا می کنند و خداوند صد هزار هزار درجه برای تو بنویسد و مثل کسی هستی که با حسین (علیه السلام ) شهید شده باشد تا مشارکت کنی ایشان را در درجات ایشان و شناخته نشوی مگر در جمله شهیدانی که شهید شده اند با آن حضرت و نوشته شود برای تو ثواب زیارت هر پیغمبری و رسولی و ثواب زیارت هر که زیارت کرده حسین (علیه السلام ) را از روزی که شهید شده است .(مصباح المتهجد ، ص714)
[اگر می توانید زیارت عاشورای معروفه را با صد لعن و صد سلام بخوانید و اگر وقت ندارید برای صد لعن و صد سلام ، زیارت عاشورای غیر معروفه را که در اجر و ثواب با زیارت معروفه یکسان است ، هر روز بخوانید. (هر دو زیارت در مفاتیح الجنان هست.)]
5 - تباکی و گریستن :
در حدیث قدسی آمده که خداوند به حضرت موسی (علیه السلام) فرموند : ای موسی ! هر یک از بندگانم در زمان شهادت فرزند مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) (روز عاشورا) گریه کند یا حالت گریه به خود بگیرد و بر مصیبت سبط پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تعزیت گوید همواره در بهشت خواهد بود.(مستدرک سفینه البحار، ج7، ص235)
6- برگزاری مجالس عزاداری :
امام صادق (علیه السلام) می فرماید : مجلس گرفتن شما را من دوست می دارم . در مجالس خود « امر ما را » زنده بدارید . خداوند رحمت کند کسی که امر ما را زنده بدارد. (وسایل الشیعه، ج10، ص235)
7 – نماز جماعت ظهر عاشورا :
سید الشهداء و یاران با وفای او همه کشته راه نماز شدند.از این رو در زیار ت مطلقه امام حسین خطاب به امام
می گوییم : اشهد انک قد اقمت الصلاة و اتیت الزکاة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر .
1 تا 7 – سوگنامه عاشورا ، ص 80- 67
8 - باید مقدارى از لذائذ زندگى را که از خوردن و نوشیدن و حتّى خوابیدن و گفتن بدست مى‏آید ترک نموده ( مگر آن که لازم باشد ) و دیدار با برادران دینى را ترک کرده و آن روز را روز گریه و اندوه خود قرار دهد.و مانند کسى باشند که پدر یا فرزند خود را از دست داده است‏ .
* امام صادق (علیه السلام) :
در روز (عاشورا) از کارهای لذتبخش دوری شود و آداب و سنن سوگواری بر پا گردد و تا زوال خورشید از خوردن و آشامیدن خودداری شود و بعد از آن همان غذایی خورده شود که سوگوارن می خورند.(میزان الحکمه ، ج8 ، ص3783) [ یکی از علما می فرمودند : از روز 7 محرم که آب را بر امام حسین (علیه السلام) بستند تا روز عاشورا سعی کنید آب نیاشامید، نوشیدنی های دیگر بیاشامید ولی به احترام آقا و اهل بیتش آب نیاشامید. ]
9- رعایت اخلاص:
عزاداری را بخاطر رسم و عادت انجام نداده و سعى کنیم این کارها را با نیتى خالص و براى رضاى خدا انجام داده و در خلوص خود نیز صادق باشیم. زیرا کار کوچکى که با نیت خالصانه و صادقانه همراه باشد بهتر از کارهاى زیادى است که خلوص و صداقت در آن نباشد ، حتى اگر چندین هزار برابر باشد. و این مطلب بخوبى از عبادتهاى حضرت آدم علیه السّلام و شیطان فهمیده مى‏شود ، زیرا عبادتهاى چندین هزار ساله شیطان او را از جاودانگى در آتش نجات نداد ولى یک توبه حضرت آدم علیه السّلام باعث بخشش خطا و برگزیدن او شد.
در هنگام انجام اعمال نیز باید مواظب باشد که ریاء و دوستىِ ستایش مردم در نیت او وارد نشود.
10- در آخر روز عاشورا زیارت تسلیت را بخواند، و روز عاشورا را با توسلى ...اصلاح حال و پذیرش عزادارى را [ از خداوند] خواسته و از کوتاهى خود معذرت بخواهد. 8 تا10 – ترجمه المراقبات ، ص53 – 47


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:38 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
نویسنده: آیة الله مصباح یزدی

بِسْمِ اللَّهِ الْرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمین وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلى‏ سَیِّدِالْاَنْبِیاءِ وَ الْمُرسَلین حَبِیبِ اِلهِ الْعالَمین اَبِی‌الْقاسِم مُحَمَّد وَ عَلى‏ آلِهِ الطَّیِبینَ الْطّاهِرِینَ الْمَعْصُومین
همه‏ ما معتقدیم در طول تاریخ بشریت واقعه کربلا جریان بى‏نظیری است که از نظر ارزش قابل مقایسه با هیچ حادثه دیگرى نیست. اما ممکن است سؤالاتى پیرامون این واقعه برای بعضی مطرح بشود.
در جریان کربلا ظلم‏هاى فوق‌العاده‏اى به فرزندان پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روا داشته شد. در جنگ نابرابرى بین یاران سیدالشهداء(علیه السلام) که هفتاد و دو نفر بودند، با طرف دیگر که از سى هزار تا صد و بیست هزار نفر گفت شده، آن همه جنایت بر علیه اهل‌بیت(علیهم السلام) مرتکب شدند و سرانجام پیر وجوان و حتى طفل شیرخوار آنان به شهادت رسیدند و عده‏اى از بانوان حرم سیدالشهداء(علیه السلام) به اسارت برده شدند. ما تک تک این جنایات را کمابیش در جریانات دیگر هم مى‏بینیم. مثل جنایت‌هایى که در عصر حاضر، رژیم سابق عراق در حلبچه و جاهاى دیگر مرتکب شد و بسیارى از مردم بی‌گناه، از مرد و زن و طفل به صورتی بسیار فجیع به شهادت رسیدند؛ یا حوادثى که در فلسطین اتفاق می‌افتد، ظلمهایى که رژیم صهیونیستی و حامیانش بر فلسطینى‏ها روا می‌دارند.
حال اگر کسی بگوید به فرض که حادثه کربلا چند درجه هم از اینها شدیدتر بوده، ولى آن چنان نیست که بگوییم این جریان قابل مقایسه با هیچ داستان دیگرى نیست. دیگران هم اهداف ارزشمندى مثل دفاع از آب و خاک و شرفشان داشتند و برای آن مبارزه کردند و در این راه به شهادت رسیدند. نهایتاً هدف اصحاب کربلا از اهداف دیگران شریف‌تر بوده، اما چنین نیست که کسان دیگری داوطلبانه جان خود را براى اهداف بلند انسانى فدا نکرده باشند. با وجود این، چه سرّی در نهضت عاشورا نهفته که مى‏گوییم این جریان در تاریخ بى‏نظیر است و نظیر آن نه واقع شده و نه خواهد شد. این ماجرا از چه اهمیتی برخوردار است که چهارده قرن مردم، این چنین در ایام محرم سر از پا نمى‏شناسند؛ جان و مال خود را برای برگزاری مراسم عاشورا و محرم صرف می‌کنند؛ این عزاداری‌ها، سینه‌زنى‏ها و زنجیر زنى‏ها، اطعام‌ها و نظایر آن نشان از این است که حادثه عاشورا فوق‌العادگى خاصی دارد.
ما اگر بخواهیم یک پدیده انسانى ساده یا یک حرکت عظیم اجتماعى را ارزشیابى کنیم، در چه عناصرى از این پدیده باید تأمل‏کنیم تا ارزش آن پدیده را دریابیم؟ کسانى ممکن است به حجم یا شکل کار نگاه کنند. مثلاً اگر کسى هدیه‏اى براى شما بیاورد آیا فقط به اندازه، شکل یا قیمت آن توجه می‌کنید؟ این ارزشیابى کودکانه است و کسانى که معرفت بیشتر و عقل کامل‌‏ترى دارند، براى ارزشیابى پدیده‏ها به این معیارها اکتفا نمى‏کنند. برای توضیح بیشتر، مَثَل ساده‌ای می‌زنم. شما اگر بخواهید یک چفیه از بازار تهیه کنید قیمت آن چقدر است؟ اگر کسى بخواهد این پارچه را به دیگرى هدیه بدهد ارزش این هدیه چقدر است؟ روشن است که قیمت مشخص و محدودی دارد. اما دیده‌اید کسانی، حتی انسان‌هایی بزرگ، براى اینکه یک چفیه از دست رهبر معظم بگیرند سر و دست مى‏شکنند. با این‌که این همان پارچه ارزان قیمت است؛ اما وقتى آن را از دست رهبر مى‏گیرند برایشان بسیار ارزشمند است.
از همین مثال می‌توان دریافت که براى ارزشیابى یک پدیده نباید تنها به حجم و قیمت آن نگاه کنیم؛ بلکه باید معیارهای دیگری هم مورد توجه قرار گیرد. عمده این است که ارزش‌گذار با چه نگاهى به پدیده نگاه مى‏کند وآن را در چه قالبى و با چه مقایسى مى‏سنجد. اولین معیار در ارزش‌گذارى پدیده‏هاى انسانى انگیزه ‏کسی است که آن کار را انجام مى‏دهد. یک حرکت ممکن است با یک نیت، ارزشی منفى داشته باشد؛ اما اگر همان کار با نیت دیگری انجام شود ارزش بسیار بالایى داشته باشد. مثلاً خم شدن در مقابل کسى چقدر ارزش دارد؟ ممکن است خم شدن برای مسخره کردن کسی باشد؛ هم‌چنان که ممکن است کسی با این کار نهایت ارادت و عشق خود را به طرف برساند؛ در حالی که هر دو در ظاهر یک کار هستند. همین کار اگر با نیت تعظیم باشد، کاری ارزشمند است و اگر به نیت تمسخر باشد ارزش منفى دارد و حتی قابل توبیخ و تنبیه است.
در میان همه ضربات شمشیری که رزمندگان صدر اسلام در جنگ‌ها زدند، پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) تنها در مورد یک ضربه شمشیر فرمود که از عبادت همه جنیان و انسیان با ارزش‌تر است. «ضربة علىّ یوم الخندق أفضل من عبادة الثقلین». مقدار و شکل این ضربه با ضربات شمشیر دیگران تفاوتی نداشت. اما چرا این ضربه برترى پیدا کرد؟ دلیل ارزش آن، اول نیت حضرت امیر(علیه السلام)، و دلیل دیگر آن آثاری بود که بر این ضربه مترتب شد.
حال ما اگر بخواهیم پدیده عاشورا را با موارد مشابه آن مقایسه کنیم باید ببینیم انگیزه امام حسین(علیه السلام)، یاران و فرزندانشان از شهادت خود و اطفالشان و اسارت بانوان اهل‌بیت(علیه السلام) چه بود و چه آثارى بر این حرکت مترتب شد.
انگیزه سیدالشهداء(علیه السلام) را هر کس به اندازه معرفت خودش مى‏شناسد. آنچه ما شنیده‌ایم این است که حرکت سیدالشهدا(علیه السلام) برای مبارزه با ظلم، دفاع از شرف و ناموس و دفاع از اهداف و ایمانش بود و اگر همین مقدار را هم درست درک کنیم، تا حد زیادی به اهمیت این حرکت پى مى‏بریم؛ ولى این‏ها قدم‌هاى اولیه در این راه است. ارزش کار سیدالشهدا(علیه السلام) با هیچ کار دیگرى در عالم قابل مقایسه نیست. هر چند دفاع از آب و خاک و شرف و ناموس بسیار مقدس است و کسى که در راه دفاع از آنها کشته شود ثواب شهید را دارد؛ اما این انگیزه‌ها کجا و انگیزه سیدالشهدا(علیه السلام) در کربلا کجا؟ او انگیزه‌ای بسیار والاتر از اینها داشت. ما زمانی مى‏توانیم ارزش واقعی کار حسین(علیه السلام) را دریابیم که اهمیت و ارزش دین را به درستی درک کنیم؛ ولى ارزش‌گذارى ما براى دین هم به اندازه فهم خودمان است و رفتار ما نشان مى‏دهد که چه میزان براى دین ارزش قائلیم. کسانى معرفتی صحیح از ارزش دین دارند که حتی کوچک‌ترین احکام دین را رعایت می‌کنند. امام حسین(علیه السلام) آن چنان ارزشى براى دین قائل بود که کسی مثل فرزند برومندش، على اکبر و برادر بزرگوارش اباالفضل العباس(علیه السلام) را در راه آن فدا کرد؛ شخصیت‌هایی بى‏نظیر، با فضیلت و کمال که بعد از ائمه معصومین ـ‌صلوات الله علیهم اجمعین‌ـ همتایى برایشان نمی‌توان یافت. کسى حاضر باشد چنین کسانی را پیش چشمش به نامردمى و ناجوانمردی به شهادت برسانند! این فداکاری براى است که سیدالشهداء(علیه السلام) ارزش واقعی دین را مى‏داند و چنان ارزشى برای دین خدا قائل است که حاضر است حتی کسانی مثل على اکبر و ابوالفضل(علیه السلام) و عزیزان دیگرى که در عالم بى‏نظیر بودند، فدا شوند تا دین بماند.
امام حسین(علیه السلام) در آخرین لحظات قبل ازشهادت مناجاتى عاشقانه با خدا دارد که در آنجا انگیزه خود را از این جانبازی و فداکاری می‌فرماید؛ آن حضرت که ارزش معرفت خدا، و عشق‌بازى، فداکارى و جانبازى در راهش را درک مى‏کند، هر چه مصیبت‌ها بیشتر بر او وارد مى‏شود و عزیزانش به شهادت مى‏رسند، رنگ و رویش برافروخته‏تر و نشاطش بیشتر مى‏شود. راوى گفت: من کسى را در عالم ندیدم که هنگام مصیبت به جاى اینکه بدنش به لرزه بیفتد، رنگش بپرد و دست و پایش سست شود، رنگ و رویش برافروخته‏تر، بانشاط‌تر و مصمم‏تر شود. محبت اقتضا مى‏کند که انسان هر چه در اختیار دارد تقدیم محبوب کند. این یک بُعد اهمیت جریان کربلا است.
عامل دیگری که براى ارزشیابى واقعه عاشورا باید مورد توجه قرار گیرد آثارى است که بر آن مترتب مى‏شود. ممکن است کاری کوچک، طی زمانی کوتاه توسط افرادی اندک انجام شود، اما اثرى در تاریخ بگذارد که با گذشت هر روز از آن، شکوفاتر و تازه‏تر ‏شود و در هر کوى و برزن و بر هر انسانى با هر عقیده‏ و مسلکی اثر مثبت بگذارد. امروز بعد از 1400 سال از جریان عاشورا هنوز این داغ تازه و هر روز سوزان‏تر، فروزان‏تر، تابنده‏تر، و درخشنده‏تر است و هر کس از این حادثه با خبر شده گویا عزیزترین کسان خود را از دست داده است. کدام حادثه‏اى را در عالم سراغ دارید که یک هزارم چنین اثرى را در عالم گذاشته باشد؟ گاندی منجى معروف هندوستان، که مبارزاتش موجب استقلال هندوستان از استعمار انگلیس شد، افتخارش این بود که دوستدار امام حسین(علیه السلام) است و در مبارزاتش از او الگو گرفته است. نمونه دیگر، انقلاب اسلامى ایران است که به برکت قیام عاشورا تحقق پیدا کرد و ایران عقب‌افتاده و برده دیروز غربى‏ها به برکت این انقلاب به عزتى رسیده که امروز بزرگ‌ترین شخصیت‌هاى عالم در مقابل عظمت ایران سر فرود مى‏آورند؛ و همه این عزت و سربلندی به برکت نام سیدالشهداء(علیه السلام) است.
حال، چه پدیده‌ای را مى‏توانید با این جران مقایسه کنید؟ عمده این است که امام حسین(علیه السلام) هر چه داشت براى خدا داد و در مقابل، خدا هم هر چه خواست به او داد. ما از عاشورا باید درسی براى زندگى فردى و درس دیگری براى زندگى اجتماعی‌مان بگیریم. اگر دوست داریم زندگی‌مان ارزشمند باشد، کارى کنیم که ارتباطى با نام و یاد امام حسین(علیه السلام) پیدا کنیم و قدمی در راه او برداریم. اولیای خدا به اندازه‌ای پیش خدا عزیزند که اگر کسى شباهتى هم به آنها پیدا کند، خداوند به خاطر این شباهت او را دوست خواهد داشت. ما اگر نمى‏توانیم ارزش‌هاى سیدالشهداء(علیه السلام) را درک کنیم، حداقل سعى کنیم حسینى بشویم و تا جایی که به عقلمان مى‏رسد شباهتى با امام حسین(علیه السلام) پیدا کنیم؛ تا نامى از خدمت‌گزارى آن حضرت بر ما بماند.
همین مقدار انتساب به امام حسین(علیه السلام) که در عزای آن حضرت لباس سیاهى بپوشیم، اشکى بریزیم و بر سر و سینه بزنیم، به‌واسطه عظمت سیدالشهداء(علیه السلام) کارساز است. چرا؟ چون تا در دل محبت حسین(علیه السلام) نباشد، اشک جاری نمى‌شود. این محبت است که دل را با سیدالشهداء(علیه السلام) ارتباط مى‏دهد؛ و حاشا که خدا کسى را که ارتباط با حسین(علیه السلام) دارد با دیگران یکسان حساب کند. ولى ما نباید به این اندازه اکتفا کنیم. حسین(علیه السلام) به شهادت نرسید که فقط ما اشکى بریزیم و از عذاب نجات پیدا کنیم. آن حضرت به شهادت رسید تا الگویى باشد براى سایر بندگان خدا که مى‏خواهند راه خدا را بپیمایند و رضاى او را جلب کنند. هر چند درِ خانه کریم باز است و سفره‏اش گسترده، اما ما هم باید ادب و شرم داشته باشیم. ما که بر سر خوان بی‌کران حسینى نشسته‏ایم باید اول سعى کنیم معرفت‌مان و عشق‌مان را به حسین(علیه السلام) زیاد کنیم و بعد سعى کنیم تا جایی که مى‏توانیم و استعداد و ظرفیتش را داریم شباهت‌مان را به امام حسین(علیه السلام) زیاد کنیم.
امام حسین(علیه السلام) براى احقاق حق ضعیفان به شهادت رسید، حال ما چگونه بگوییم شیعه حسین(علیه السلام) هستیم، و فردا با چه رویی به چهره مبارک آن حضرت نگاه کنیم، در حالی که با دوز و کلک، رشوه و رانت‏خوارى حقوق دیگران را تضییع می‌کنیم؟ هر چه معرفت، محبت و عشق ما به ابى‏عبدالله(علیه السلام) بیشتر باشد، بیشتر مى‏توانیم زندگی‌مان را به زندگى او نزدیک کنیم. در این صورت می‌توانیم به اندازه ظرفیت خودمان از کمالاتى که آن حضرت داشت و به آنها دعوت مى‏کرد بهره‌مند شویم. همه اینها در گرو آن است که ریشه اعتقادات را در درون‌مان محکم کنیم. چون همه رفتارهاى اختیارى انسان، خواه‌ناخواه از اعتقادات او نشأت مى‏گیرد. اعتقادى که حسین و حسینیان را واداشت در روز عاشورا آن حماسه را بیافرینند و هر چه مصیبت بر آن‏ها وارد مى‏شد برافروخته‏تر شوند، این باور بود که بعد از این عالم، عالم دیگرى است که در آن پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) انبیاء و اولیاء حضور دارند و الى‌الابد در جوار رحمت الهى خواهند بود؛ اعتقاد به معاد و حیات ابدى و عشق به شهادت در راه خدا در دل عابس شاکرى ریشه داشت که روز عاشورا هنگامی که به میدان جنگ وارد می‌شد زره‏اش را از تن در آورد. او می‌گفت من مى‏خواهم در راه محبوبم هر چه ممکن است سختى بیشتری تحمل کنم. چنین عشقی به شهادت از کجا پیدا مى‏شود؟ چگونه این فرهنگ حسینى نوجوان سیزده ساله ما را وادار مى‏کند که نارنجک به کمرش ببندد و عاشقانه زیر تانک برود؟ چرا رزمندگان ما عاشق شهادت بودند و نذر مى‏کردند شهادت نصیبشان شود؟ چون باور داشتند که هنگامی که به شهادت مى‏رسند سرشان در دامان سیدالشهداء(علیه السلام) است و این باور در دلشان ریشه داشت که امام حسین(علیه السلام) راضى نمى‏شود کسى در را او به شهادت برسد و موقع جان دادن سر بالین او نیاید؛ و به عشق این‌که یک دم چهره حسین(علیه السلام) را ببینند حاضر بودند هزار تیر و زخم را تحمل کنند تا یک لحظه جمال محبوبشان را ببینند، و مى‏دانستند بعد از این، سعادت ابدى است.
ما باید سعى کنیم در تقویت اعتقاد به معاد و عالم ابدى، که منشأ عشق به شهادت مى‏شود، جدى باشیم تا بر اساس این اعتقاد ارزش شهادت در دل ما نُزْج بگیرد و شهادت براى ما یک ارزش بشود. مواظب باشیم این فرهنگ از بین نرود؛ عشق به شهادت همیشه به عنوان یک ارزش زنده در جامعه ما محفوظ باشد؛ خودمان با این فرهنگ زندگى کنیم و فرزندان‌مان با همین فرهنگ بزرگ شوند. براى اینکه بتوانیم چنین باشیم ابتدا باید عقایدمان و باورهای‌مان را محکم کنیم و بعد ارزش‌هاى برخاسته از این باورها را تقویت کنیم.
سعى کنیم رفتارمان خالص باشد، نه براى خوش‌آمد دیگران؛ هر کار خوبی را براى این انجام دهیم که خدا و امام(علیه السلام) آن را دوست دارند؛ تا امام(علیه السلام) به ما آفرین بگوید. براى عاشق سیدالشهداء(علیه السلام) یک آفرین از امام حسین(علیه السلام) از همه لذت‌هاى دنیا ارزش‌مندتر است. گفتیم یکی از معیارهای ارزش‌مندی هر کار، معرفت شخص به کار و هدفش است. از همین رو ما باید سعی کنیم بفهمیم چه کارهایی مورد رضایت امام حسین(علیه السلام) است تا آنها را انجام دهیم. مگر انسان کارى را انجام مى‏دهد که محبوبش غمگین شود؟!


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:36 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

سیف بن عمیره گوید که سؤال کردم از صفوان و گفتم که علقمه بن محمد این دعا را براى ما از حضرت باقر علیه السلام روایت نکرد بلکه همان زیارت را حدیث کرد صفوان گفت که وارد شدم با سید خودم حضرت صادق علیه السلام به این مکان پس بجا آورد مثل آنچه را که ما بجا آوردیم در زیارت و دعا کرد به این دعا هنگام وداع بعد از اینکه دو رکعت نماز گزاشت چنانچه ما نماز گزاشتیم و وداع کرد چنانچه ما وداع کردیم پس صفوان گفت که حضرت صادق علیه السلام به من فرمود که مواظب باش این زیارت را و بخوان این دعا را و زیارت کن به آن پس بدرستیکه من ضامنم بر خدا براى هر که زیارت کند به این زیارت و دعا کند به این دعا از نزدیک یا دور اینکه زیارتش مقبول شود و سعیش مشکور و سلامش به آن حضرت برسد و محجوب نماند و حاجت او قضا شود از جانب خداى تعالى به هر مرتبه که خواهد برسد و او را نومید برنگرداند اى صفوان یافتم این زیارت را به این ضمان از پدرم و پدرم از پدرش على بن الحسین علیهم السلام به همین ضمان و او از حسین علیه السلام به همین ضمان و حسین علیه السلام از برادرش حسن علیه السلام به همین ضمان و حسن از پدرش امیر المؤمنین علیه السلام با همین ضمان و امیر المؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلى الله علیه و آله با همین ضمان و رسول خدا صلى الله علیه و آله از جبرئیل با همین ضمان و جبرئیل از خداى تعالى با همین ضمان و به تحقیق که خداوند عز و جل قسم خورده به ذات مقدس خود که هر که زیارت کند حسین علیه السلام را به این زیارت از نزدیک یا دور و دعا کند به این دعا قبول مى‏کنم از او زیارت او را و مى‏پذیرم از او خواهش او را به هر قدر که باشد و مى‏دهم مسئلتش را پس بازنگردد از حضرت من با ناامیدى و خسار، و بازش گردانم با چشم روشن به برآوردن حاجت و فوز به جنت و آزادى از دوزخ و قبول کنم شفاعت او را در حق هر کس که شفاعت کند حضرت فرماید جز دشمن ما اهل بیت که در حق او قبول نشود قسم خورده حق تعالى به این بر ذات اقدسش و گواه گرفته ما را بر آنچه که گواهى دادند به آن ملائکه ملکوت او پس جبرئیل گفت یا رسول الله خدا فرستاده مرا به سوى تو به جهت سرور و بشارت تو و شادى و بشارت على و فاطمه و حسن و حسین و امامان از اولاد تو علیهم السلام تا روز قیامت پس مستمر و پاینده باد مسرت تو و مسرت على و فاطمه و حسن و حسین و امامان علیهم السلام و شیعه شما تا روز رستخیز پس صفوان گفت که حضرت صادق علیه السلام با من فرمود اى صفوان هر گاه روى داد از براى تو به سوى خداى عز و جل حاجتى پس زیارت کن به این زیارت از هر مکانى که بوده باشى و بخوان این دعا را و بخواه از پروردگار خود حاجتت را که برآورده شود از خدا و خدا خلاف نخواهد فرمود وعده خود را بر رسول خود به جود و امتنان خویش و الحمد لله مؤلف گوید که در نجم ثاقب در ذیل حکایت تشرف جناب حاج سید احمد رشتى به ملاقات امام عصر ارواحنا فداه در سفر حج و فرمایش آن حضرت به او که چرا شما عاشورا نمى‏خوانید عاشورا عاشورا عاشورا و آن حکایت را ما إن شاء الله بعد از زیارت جامعه کبیره نقل خواهیم کرد شیخ ما ثقه الاسلام نورى رحمه الله فرموده اما زیارت عاشورا پس در فضل و مقام آن بس که از سنخ سایر زیارات نیست که به ظاهر از انشاى و املاى معصومى باشد هر چند که از قلوب مطهره ایشان چیزى جز آنچه از عالم بالا به آنجا رسد بیرون نیاید بلکه از سنخ احادیث قدسیه است که به همین ترتیب از زیارت و لعن و سلام و دعا از حضرت احدیت جلت عظمته به جبرئیل امین و از او به خاتم النبیین صلى الله علیه و آله رسیده و به حسب تجربه مداومت به آن در چهل روز یا کمتر در قضاى حاجات و نیل مقاصد و دفع اعادى بى‏نظیر و لکن احسن فواید آن که از مواظبت آن به دست آمده فایده‏اى است که در کتاب دار السلام ذکر کردم و اجمال آن آنکه ثقه صالح متقى حاج ملا حسن یزدى که از نیکان مجاورین نجف اشرف است و پیوسته مشغول عبادت و زیارت نقل کرد از ثقه امین حاج محمد على یزدى که مرد فاضل صالحى بود در یزد که دائما مشغول اصلاح امر آخرت خود بود و شبها در مقبره خارج یزد که در آن جماعتى از صلحا مدفونند و معروف است به مزار به سر مى‏برد و او را همسایه‏اى بود که در کودکى با هم بزرگ شده و در نزد یک معلم مى‏رفتند تا آنکه بزرگ شد و شغل عشارى پیش گرفت تا آنکه مرد و در همان مقبره نزدیک محلى که آن مرد صالح بیتوته مى‏کرد دفن کردند پس او را در خواب دید پس از گذشتن کمتر از ماهى که در هیئت نیکویى است پس به نزد او رفت و گفت من مى‏دانم مبدا و منتهاى کار تو و ظاهر و باطن ترا و نبودى از آنها که احتمال رود نیکى در باطن ایشان و شغل تو مقتضى نبود جز عذاب را پس به کدام عمل به این مقام رسیدى گفت چنان است که گفتى و من در اشد عذاب بودم از روز وفات تا دیروز که زوجه استاد اشرف حداد فوت شد و در این مکان او را دفن کردند و اشاره کرد به موضعى که قریب صد ذرع از او دور بود و در شب وفات او حضرت ابى عبد الله الحسین علیه السلام سه مرتبه او را زیارت کرد و در مرتبه سوم امر فرمود به رفع عذاب از این مقبره پس حالت ما نیکو شد و در سعه و نعمت افتادیم پس از خواب متحیرانه بیدار شد و حداد را نمى‏شناخت و محله او را نمى‏دانست پس در بازار حدادان از او تفحص کرد و او را پیدا نمود از او پرسید براى تو زوجه‏اى بود گفت آرى دیروز وفات کرد و او را در فلان مکان و همان موضع را اسم برد دفن کردم گفت او به زیارت ابى عبد الله علیه السلام رفته بود گفت نه گفت ذکر مصایب او مى‏کرد گفت نه گفت مجلس تعزیه‏دارى داشت گفت نه آنگاه پرسید چه مى‏جویى خواب را نقل کرد گفت آن زن مواظبت داشت به زیارت عاشورا


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:36 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

اول: در فضایل خاصه آن حضرت جامعیت آن است نسبت به سایر اعمال، بدانکه خداوند حکیم علیم از روی حکمت و مصلحت تکلیف نموده است [بندگان] را به اعمال مخصوصه از واجبات و مندوبات، که هر یک را در حصول قرب آثاری است مخصوصه، مانند غذای ابدان از حیثیت طعم و خواص، و هر یک ثمره دیگری را ندارد، و از این جهت بعضی از فضلا گفته اند که: شخص نباید اقتصار کند بر افضل عبادات مستحبی، زیرا که خصوصیات دیگر از او فوت می شود.
ولی این عمل زیارت، جامع خواص جمیع عبادات است از واجبه و مندوبه، قولیه است و فعلیه، بدنیه و قلبیه، هر چند مسقط واجبات نمی شود به جهت مصالحی که محل ذکر نیست، و بیان مطالب آن است که افضل اعمال نماز است که عمود دین است، و به زیارت حاصل می شود از دو جهت:
اول اینکه مشتمل است بر نماز در نزد قبر آن سرور، که ثواب آن مضاعف است به غیر نهایت. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 83)
دوم اینکه هفتاد هزار ملک در نزد آن قبر شریف مشغول نمازند که ثواب نماز هر یک معادل است با نماز هزار هزار نفر بنی آدم، چنانکه در اختیار است، و ثواب آن همه به جهت زوار است. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 56)
و اما زکات، پس در هر زیارتی ثواب هزار زکات قبول شده است. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 18)
و اما حج، که افضل اعمال است حتی نماز، زیرا که در آن نماز هم هست، پس هر زیارت معادل عمره است با یک حج، یا دو، یا ده، یا بیست، یا بیست و دو، یا هشتاد، یا صد، یا صد هزار، یا وضع هر قدمی حجی و رفعش عمره، چنانکه در روایات است. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 28، حدیث 45)
و در خبر بشیر دهان است در فضل زیارت عرفه، که چون شخص غسل کند در کنار فرات، و روانه شود به سوی قبر شریف و عارف به حق آن جناب باشد، پس به هر قدمی که برمی دارد و می گذارد صد حج قبول و صد عمره مقبول خواهد داشت. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 87)
و در بعضی از روایات است یک حج با پیغمبر خدا، یا دو، یا ده، یا سی، یا پنجاه، یا صد، و در بعضی ثواب حج خود رسول خدا، چنانکه در روایت سابقه از عایشه، هر آخرش مذکور است که ثواب نود حج از حجهای پیغمبر خدا با عمره اش بر او می دهند. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 35)
و این اختلافات به حسب مراتب زوّار است، از جهت قوت ایمانشان، و درجات معرفتشان به حق ائمه هدی، خصوصاً سیدالشهداء علیه السلام، و مقدار به قینشان به فضیلت آن حضرت، و خصایص او، که از آن است خصوصیت قول جدش: «و أنا من حسین» : [من نیز از حسینم]. و از فروع آن است اینکه زیارت او معادل با حج پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم است، و شاید جهتش آن باشد که چون زایر از روی شوق و محبت آن سرور، و محبت حضرت
پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به سوی زیارت رود، پس بیت الله حقیقی را زیارت نموده است، به قلبی که مناسب است با قلب پیغمبر خدا در محبت و ارتباط، پس چون حاضر شود نزد قبر او، یا از دور قلب خود را متوجه آن حضرت نماید، و زیارت کند با دل شکسته، پس گویا به قلب پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم توجه نموده است به آن حضرت، و چون شنیدی که پیغمبر خدا بر آن حضرت رقت نمود در وقتی که به پشت آن سرور سوار شد در حال سجود، که او را از پشت به زیر نیاورد، بلکه صبر کرد تا خود به زیر آید. (بحارالانوار جلد 43، صفحه 283)
پس اگر تصور نمائی در وقت زیارتش که آن حضرت از ضربت نیزه صالح بن وهب به زمین افتاد، (بحارالانوار، جلد 45، صفحه 55)
و جبران قلب او را نمائی به سلام، پس آن مانند آن است که پیغمبر خدا، قصد او را نموده باشد و چون آن سرور افضل است از بیت الله، نود مقابل به جهت سری که بر ما معلوم نیست، از این جهت ثواب نود حج پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خواهد داشت.
و اما صدقه، پس زیارت آن حضرت ثواب هزار صدقه مقبول دارد به مقتضای روایت صحیحه. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 18)
و اما روزه پس در زیارت ثواب هزار روزه داراست. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 18)
و اما اعانت در سبیل الله، پس در زیارت، ثواب هزار شهید است از شهدای بدر (بحارالانوار، جلد 98،صفحه های 37 و 104)
بلکه در خودش شهید محشور خواهد شد. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه های 37 و 104)
و اما عتق، پس در زیارت، ثواب آزاد کردن هزار بنده است در راه خدا. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 43)
اگر پیاده باشد به هر قدمی که بردارد یا بگذارد، ثواب آزاد کردن یک بنده از اولاد اسماعیل خواهد داشت به مقتضای اخبار. (بحارالانوار جلد 98، صفحه 36)
و اما ذکر و تسبیح، پس خداوند خلق می کند از عرق زوار هفتاد هزار ملک که تسبیح و تقدیس خدا کنند، (مستدرک الوسائل ، جلد 2، صفحه 204)
و در آن است ثواب ذاکران خدا از ملائکه مقربین.
و اما صله رحم و احسان به مؤمنین، پس در زیارت صله رسول خدا است که والد حقیقی است و احسان است به آن
حضرت و به حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه علیها السلام و حضرت حسن علیه السلام و حضرت حسین علیه السلام. (بحارالانوار، جلد 45، صفحه 207)
و اما اطعام ایتام و مساکین، پس زیارت او به منزله آب دادن است به تشنگان اهل بیتش، و اطعام است به ایشان، و اما زیارت مؤمنین و اکرام ایشان، پس زیارت آن حضرت زیارت سید مؤمنین است، و موجب اکرام و تعظیم است.
و اما قرض الحسنه، پس قرض دادن به مؤمن مضطر قرض دادن به خدا است، پس چگونه است قرض دادن به امام مؤمنین که مضطر و غریب وطن بوده، و همه خلق از او گرفتند، حتی اینکه جسد شریفش را در بیابان انداختند، و کسی نزد او نمی رفت، پس هرگاه تو قصد او نمائی و به زیارتش روی، البته قرض بزرگی است برخدا، که نمی دانم ثوابش را چند برابر خواهد داد، کریمی که وعده کرده است به کسانی که به او قرض الحسنه بدهند.
و اما عیادت مریض که اگر کسی آن را ترک کند خداوند در محشر او را عتاب نماید که ای چرا به عیادت بنده من نیامد ی در وقتی که مریض شدم؟ (بحارالانوار، جلد 78، صفحه 219)
پس زیارت آن حضرت چون تأمل کنی عیادت است نه از برای بیمار به تب، یا دردسر، بلکه آن عیادت مجروح عطشان، و مکروب لهفان، بلکه عیادت مقطع الاعضاء، و مرضض الاعضاء است، چنانکه منقول است که حضرت زهرا علیها السلام را در خواب دیدند که به این مضمون نوحه می نمود: ای دو چشم اشک بریزید و جاری باشید و خشک نشوید از برای میتی که در زمین کربلا سینه اش را خرد نمودند، (بحارالانوار، جلد 45، صفحه 227)
پس چون به قصد زیارتش روی، قصد عیادتش نما که به ثواب پرستاری مریض و عبادت فائز شوی.
و اما تجهیز مؤمن به خصوص مؤمن غریب، که تجهیز او فضیلتش بی منتها است، پس زیارت آن حضرت در حکم تشییع جنازه آن سرور، و تغسیل و تکفین آن بدن مطهر است، و دفن آن جسد انور در قلب خود به اعتبار توجه قلبی به آن قبر شریف .
و اما ادخال سرور در قلب مؤمنین که از افضل اعمال است و سبب نجات از اهوال است، (بحارالانوار، جلد 71، صفحه 290)
پس در فضل زیارت وارد است که اگر می دانست زائر، که چه سروری داخل می شود بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و امیر المؤمنین علیه السلام و فاطمه زهرا سلام الله علیها و ائمه هدی علیهم السلام و جمیع شهداء و چه قدر در حق او دعا خواهند کرد، و چه ثوابها در دنیا و آخرت به جهت او مقرر می شود، هر آینه دوست می داشت که همیشه خانه خود را در آن جا قرار دهد، یا اینکه هرگز در خانه خود نماند. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 14، حدیث 15)
دوم : در فضائل زائرین آن حضرت
در فضائلی که از برای زائر است به حسب حالات، و آن شانزده فضیلت است:
یکی: در حالت نیت رفتن به زیارت، چنانکه از حضرت صادق علیه السلام مروی است که خداوند را ملائکه ای است که موکلند به قبر امام حسین علیه السلام پس چون کسی قصد زیارت آن مظلوم نماید خداوند گناهان او را به ایشان می دهد، پس چون یک گام برداشت همه آن گناهان را محو کنند، پس به گام دوم حسنات او را مضاعف نمایند، و همچنین در گام سوم و چهارم، و هکذا تا اینکه بهشت او را واجب شود، و چون بعد از نیت غسل کند ندا دهد او را خاتم انبیاء که: ای مهمان خدا بشارت باد تو را که رفیق من خواهی بود در بهشت، و ندا کند او را حضرت علی علیه السلام که: من ضامنم که حاجات شما روا شود، و از راست و چپ او باشند تا مراجعت نماید. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 64)
سوم: هر گاه چیزی صرف نماید در مهیا کردن اسباب زیارت، پس به هر درهمی به قدر کوه احد حسنات به او دهند، و اضعاف او را به او رد کنند، و بلاها از او دفع شود، و در روایت ابن سنان است که به هر درهم به او دهند هزار، هزار و هزار تا ده مرتبه، و رضای خدا و دعای پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و امیر المؤمنین و ائمه هدی علیهم السلام از برای او بهتر است. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 50، حدیث های 1و 2)
چهارم: چون از منزلش بیرون آمد ششصد ملک از شش جهت به مشایعت او آیند. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 68)
پنجم: چون به راه افتد بر هر چه قدم گذارد در حقش دعا کند. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 15) و به هر گامی هزار حسنه برایش نوشته شود (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 142) و اگر در کشتی شود و کشتی مضطرب گردد ندا رسد خوش به حال شما که بهشت از برای شما است (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 36) و اگر سوار باشد پس به هر گامی که مرکوبش بردارد هزار حسنه از برایش نوشته می شود. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 25)
ششم: هرگاه آفتاب بر او تابد گناهانش را تمام کند چنانکه آتش هیزم می خورد. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 15)
هفتم: هر گاه از شدت گرما یا حرکت عرق کند، پس در مزار کبیر مروی است که به هر عرقی هفتاد هزار ملک خلق می شود که از برای زوار آن حضرت استغفار می نمایند تا روز قیامت.
هشتم: چون از فرات غسل کند به جهت زیارت بریزد گناهان ایشان، و ندا کند ایشان را خاتم انبیاء که: بشارت باد شما را که رفیق من خواهید بود در بهشت، و امیرالمؤمنین علیه السلام گوید که: من ضامن قضاء حوائج و رفع بلا از شما هستم در دنیا و آخرت چنانکه گذشت.
نهم: چون به راه افتد بعد از غسل بنویسد خدا از برایش به هر قدمی که بردارد یا بگذارد صد حج مقبول، و صد عمره مقبوله، و صد عمره مقبوله، و صد جهاد که در پیش روی پیغمبر خدا کرده باشد با بدترین دشمنان او. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 78)
دهم: چون نزدیک کربلا رسد جند صنف از ملائکه به استقبال او آیند، که از آن جمله چهار هزار ملکند که به یاری آن حضرت آمدند در روز عاشوراء، و مأمور شدند که در همان زمین بمانند، و از آن جمله هفتاد هزار ملک، و غیر آن که در عنوان ملائکه مذکور شود. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه های 61 ـ 62)
یازدهم: چون زیارت کند حضرت را نظر کند به او آن جناب، پس دعا کند در حقش، و خواهش نماید از پدر و جدش که از برای او طلب مغفرت نمایند (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 64) پس ملائکه از برایش دعا کنند و همه انبیاء و مرسلین، و نوشته شود از برایش ثواب جمیع عبادات، چنانکه گذشت، و مصافحه کنند با او ملائکه، و مهری بر صورتش زنند از نور عرش که این است زائر قبر حسین علیه السلام فزند خاتم انبیاء و سید شهداء علیه السلام. (بحارالانوار، جلد 45، صفحه 179)
دوازدهم: چون خواهد مراجعت نماید به وطنش متابعت کنند او را چند صنف از ملائکه خصوصاً جبرئیل، و میکائیل و اسرافیل، و همان چهار هزار ملک، و هفتاد هزار که گذشت، و بالخصوص دو ملک به نزد او آیند، و به او گویند: ای ولی خدا آمرزیده شدی و تو از حزب خدا و رسول صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هستی، والله که آتش را به چشم نخواهی دید و تو را نخواهند خورد، و منادی ندا کند که: خوشا به حال تو که بهشت از برای تو است. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 24)
سیزدهم: هر گاه وفات نماید بعد از زیارت الی یک سال یا دو سال، آن ملائکه بر جنازه اش حاضر شوند، و از برایش طلب مغفرت نمایند، (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 15) و حضرت امام حسین علیه السلام او را زیارت کند در حال موت یا در شب اول قبر. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 16).
پس ای کسانی که در قبر غریب و تنها خواهید بود، و به وحشت آن مبتلا خواهید شد، و کسی به زیارت شما نخواهد آمد، که با شما مواجهه نماید، بلکه اگر کسی به زیارت شما بیاید، نزدیک قبر شما خواهد ایستاد به فاصله دو زراع خاک و گل، پس هر گاه زیارت کنی امام حسین علیه السلام را، البته آن حضرت در آن حال به زیارت تو آید به طریق مواجهه، و بر تو سلام خواهد کرد، پس آیا دیگر وحشتی و خوفی از برای تو باقی خواهند ماند؟ و هر چند بیشتر زیارت کرده باشی، و شوقت به او زیاده باشد او هم مکرر به زیارت تو خواهد آمد، و تو را انس خواهد داد.
چهاردهم: هر گاه زائر در بین راه بمیرد، پس در خبر است از حضرت صادق علیه السلام که ملائکه در تشییع جنازه او حاضر می شوند، و کفن و هنوط از بهشت از برای او می آورند، و بر او نماز می گذارند، و از ریحان بهشت در زیر او فرش می کنند، و زمین از اطراف او در قبر گشاده می شود از هر سمت به قدر سه میل، و دری از بهشت به سوی قبرش می گشایند که از روح و ریحان آن بر او داخل می شود تا روز قیامت. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 78)
پانزدهم: هر گاه در بین راه به او اذیتی رسد از حبس یا ضرب، پس در خبر است از حضرت صادق علیه السلام که به
عوض هر روزی که حبس شود، یا غمی به او رسد، فرحی در قیامت به او خواهد رسید، راوی عرض کرد که اگر بعد از حبس او را بزنند به جهت قصد زیارت؟ فرمود: به عوض هر زدنی یک حوری به او دهند، و به عوض هر دردی هزار هزار حسنه به او داده شود و هزار هزار گناه از او محو گردد، و هزار هزار درجه از برایش بلند شود، و از کسانی باشد که در قیامت هم هم صحبت با پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خدا باشند تا مردم از حساب فارغ شوند، و حمله عرش با او مصافحه نمایند، و به او گویند: هر حاجت که می خواهی بخواه، و ضارب او را بیاورند به مقام حساب، و بدون سؤال و جواب بازوی او را بگیرند و ببرند به نزد ملکی، پس شربتی از حمیم جهنم و شربتی از غسلین به او دهند، و او را بر کوههای آتش مقام دهند، به او گویند بچش آنچه را از برای خود مهیا کردی به دست خود، که مهمان خدا و رسول را زدی، و اذیت نمودی، پس آن مضروب را نزد جهنم آورند، و بگویند نظر نما و ببین زنده خود را، و آن چه به او رسیده است از عذاب الهی، آیا سینه ات شفا یافت، و به قصاص خود رسیدی؟ می گوید: حمد خدا را. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 79)
شانزدهم: هرگاه در راه زیارت کشته شود، پس در حدیث حضرت صادق علیه السلام مروی است، که فرمود به اول قطره ای که از خونش ریخته شود جمیع گناهانش آمرزیده شود، و ملائکه طینت اصلیه [او را می شویند] تا اینکه پاک شود مانند طینت انبیاء، از آن چه با او مخلوط بوده است از طینت کفار، و قلب او را بشویند تا اینکه منشرح گردد، و مملو شود از ایمان، و ملاقات نماید خدا را پاک و پاکیزه، از جمیع معاصی و صفات رذیله، و شفاعت او را قبول نمایند در حق اهل بیتش، و هزار نفر از برادرانش، و ملائکه با جبرئیل و ملک الموت بر او نماز کنند، و کفن و حنوط او را از بهشت بیاورند، و قبر او را وسیع نمایند، و چراغها در قبرش روشن کنند، و دری از بهشت به سوی او گشایند، و ملائکه تحفه ها از بهشت به جهت او بیاورند، و بعد از هیجده روز او را به حظیره قدس بالا برند، پس با اولیاء خدا باشد تا نفخه صور او را دریابد، و بعد از نفخه دوم از قبر بیرون آید، پس اول کسی که با او مصافحه کند پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خدا باشد و امیر المؤمنین علیه السلام و اوصیاء و بشارتش دهند، و بگویند: با ما باش، پس او را بر حوض بدارند، پس آب بیاشامد، و به هر که بخواهد بدهد. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 79)
سوم: زیارت آن حضرت، موجب آمرزش گناهان
جهت سوم: آن که زیارت آن حضرت خالص می کند شخص را از گناه، خالص کردن مخصوصی، که از آن تعبیر شده است در قریب به چهل حدیث صحیح، به این مضمون که خداوند می آمرزد گناهان گذشته و آینده او را (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 21ـ 28)، و در احادیث دیگر است که می شود مانند روزی که از مادر متولد شده (بحارالانوار، جلد98 صفحه 20)، یا مثل جامه چرکی که آن را بشویند و پاک کنند (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 19)، و عجب آن است که در خبر است که این مطلب به همان گام اول حاصل می شود، و بعد به گامهای دیگر مقدس و مصفا می شود تا اینکه به مرتبه لیاقت مناجات الهی می رسد، که خداوند به او می گوید، ای بنده من سؤال نما تا عطا کنم
(بحارالانوار، جلد 98، صفحه 24)، و در روایتی ملکی به نزد او می آید بعد از نماز زیارت، و می گوید: خاتم انبیاء به تو سلام رسانید و می فرماید: گناهان گذشته تو آمرزیده شد، پس عملت را از سر گیر. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 27).
چهارم: شفاعت زوّار در حق دیگران
جهت چهارم: اینکه سبب خلاص دیگران هم می شود، چنانکه سیف تمار از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که شفاعت زائر قبول می شود در حق صد نفر که همه مستحق جهنم شده باشند (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 77)، و در اخبار دیگر است که به ایشان می گویند: هر کس را بخواهید دست او را بگیرید و داخل بهشت نمائید. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 27)
پنجم : ثواب دائمی
جهت پنجم: هر عملی منقطع می شود هر چند ثوابش بماند مگر زیارت امام حسین علیه السلام که خودش منقطع نخواهد شد تا روز قیامت، چنانکه صفوان از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است که چون شخص به زیارت امام حسین علیه السلام بیرون رود، هفتاد هزار ملک از اطرافش به مشایعت آیند و همراه او باشند، پس چون زیارت نمود آن حضرت را، منادی ندا کند که آمرزیده شدی پس عملت را از سر گیر، و چون مراجعت نماید مشایعت کنند او را تا منزل، پس او را وداع کنند، و بعد همیشه به زیارت او آیند، تا وفات کند، آن گاه هر روز به زیارت امام حسین علیه السلام روند، ثوابش از برای آن شخص باشد. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 68)
ششم : رسیدن به محالات
جهت ششم: اینکه شخص از آن می رسد به چیزی که مستحیل است وقوع آن از شخص، که حج با پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خداست، چنانکه در روایات بسیار است، که از آن جمله است روایت موسی بن قاسم حضرمی که گفت: چون حضرت صادق علیه السلام در اول خلافت منصور لعنة الله علیه به نجف آمد، فرمود: ای موسی برو به نزد شاهراه پس نظر کن شخصی از جانب قادسیه می آید، به او بگو که در اینجا یکی از اولاد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تو را می طلبد، و او را همراه خود به نزد من آور، گفت: پس رفتم و ایستادم بر سر راه در گرمای سختی، و منتظر شدم تا اینکه خسته شدم، و نزدیک بود که مخالفت آن حضرت نمایم، و برگردم. ناگاه دیدم کسی از دور پیدا شد، گویا مردی است که بر شتری سوار باشد، پس چون نزدیک آمد، ابلاغ پیغام نمودم، اطاعت نمود همراه من روان شد، چون نزدیک رسیدم، شترش را خوابانید و به نزد حضرت آمد، من هم در خیمه ایستادم می شنیدم کلام ایشان را، پس حضرت فرمود: از کجا می آیی؟ عرض کرد: از اقصی بلاد یمن، فرمود: از فلان بلد؟ عرض کرد: بلی، فرمود: از برای چه کار آمده ای به اینجا؟ عرض کرد: از برای زیارت امام حسین علیه السلام، فرمود: هیچ حاجتی نداشتی مگر زیارت آن حضرت؟ عرض کرد: بلی آمدم که زیارت کنم او را، و نماز کنم نزد او، و سلام کنم بر او، و برگردم به نزد اهل خودم فرمود: چه می بینید در آن؟ عرض کرد: می بینم در آن برکت را در جان، و مال، و اهل و اولاد، و معاش، و قضاء حوائج خود، فرمود: آیا از فضیلت زیارت آن حضرت از برای تو بگویم؟ عرض کرد: بفرما، ای فرزند رسول، فرمود: به درستی که زیارت امام حسین علیه السلام مساوی است با یک حج مقبول با پیغمبر خدا، آن مرد تعجب کرد، فرمودند: بلی به خدا، بلکه دو حج قبول شده با رسو ل صلی الله علیه و آله و سلم خدا، باز تعجب نمود حضرت زیاد فرمود تا اینکه رسید به سی حج قبول شده با حضرت خاتم انبیاء. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 39 حدیث 40)
هفتم: ثواب حج پیغمبر
جهت هفتم: اینکه شخص می رسد به چیزی که محال است که واقع شود فی نفسه، و آن این است که حج شخص، خود حج پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم شود، و این معنی در زیارت وارد است. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 35)
هشتم: خداوند، زائرین را ناامید نمی کند
جهت هشتم: آن که خداوند قسم یاد نموده است که زائر را ناامید نکند، چنانکه از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است، که فرمود: چون حسین علیه السلام در کربلا کشته شد در حالتی که تشنه و مکروب و محزون بود، پس خداوند قسم یاد نمود که هر مکروبی یا مغمومی یا گناه کاری یا تشنه ای یا صاحب دردی و مرضی نزد قبر او رود، و دعا کند، و توسل جوید به آن بزرگوار، البته غمش و کربش را زایل نماید، و حاجتش را روا کند و گناهانش را بیامرزد، و روزیش را زیاد نماید. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 46)
نهم: نظر کردن خدا به زائر او
جهت نهم: خصوصیت مخصوصه ای است، که در روایتی وارد شده ، که هر گاه زائر در آنجا شب را بیدار باشد و روز را در زحمت باشد، خداوند به او نظر نماید، که به آن نظر بهشت اعلی از برایش واجب شود. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 12)
دهم : زیادتی عمر و رزق
جهت دهم: تأثیرات مخصوصه ای است در زیارت، از آن جمله زیادتی عمر و رزق است. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 47)
و در زیارت عرفه وارد است که آن سبب اطمینان قلب است در عقائد حقه (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 86)، و این اثر بالاتر از همه آثار است، زیرا که همه بر این توقف دارند و از آن جمله آن که جمیع بدیها و مرگهای بد را دفع می
نماید. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 48)
و در ضمان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خدا داخل می نماید چنانکه در پانزده حدیث مذکور است که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم ضامن است که هر کس زیارت کند حسین علیه السلام را یا پدرش، یا مادرش یا برادرش را، اینکه روز قیامت او را زیارت کند از هولها و شدائد آن، خلاص نماید او را. (بحارالانوار، جلد 97، صفحه 142)
یازدهم: در فضائل عجیبه زیارت آن حضرت
جهت یازدهم: در فضایل عجیبه آن است، از آن جمله اینکه زیارت آن حضرت الآن افضل است از زیارت ائمه در حیاتشان، مثلاً هر گاه حضرت صادق علیه السلام در حیات بود و تو به زیارت او می رفتی، و با او سخن می گفتی، و او با تو سخن می گفت به فضیلت زیارت حسین علیه السلام الان نمی رسید چنانکه ابن ابی یعفور روایت نموده که عرض کردم به حضرت صادق علیه السلام، چون به زیارتش رفتم که شوق زیارت تو مرا به این زحمت و مشقت انداخت، که به خدمت آمدم، فرمود: شکایت از خدا نکن، چرا نرفتی به زیارت کسی که حق او بر تو عظیم تر است از حق من؟ راوی می گوید: این کلام بر من سخت تر آمد از آنکه فرمود: حسین علیه السلام ابن علی علیه السلام، هرگاه به زیارت او رفته بودی، و دعا می کردی و شکایت حال خود می کردی بهتر بود. (بحارالانوار، جلد 97، صفحه های 140 ـ 142)
و از آن جمله: آن که حضرت باقر علیه السلام به زیارت زوار آن حضرت می رفتند، چنانکه حمران روایت کرده که زیارت نمودم قبر امام حسین علیه السلام را، و چون برگشتم به منزل، حضرت باقر علیه السلام نزد من تشریف آوردند با عمر بن علی بن عبدالله بن علی، و فرمودند: ای حمران هر کس زیارت کند قبور شهیدان آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به جهت تقرب به خدا، بیرون رود از گناهان مثل روزی که از مادر متولد شده. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 20)
و از جمله: عجائب فضائلش آن است که نظرهای رحمت الهی نسبت به زوار خصوصیتی دارد، چنانکه در خبر می فرماید بعد از ذکر نظرهای رحمت الهی در هر روز و خداوند به آن نظر می آمرزد زوار حسین علیه السلام را به خصوص با اهل بیتش، و هر که را شفاعت کند هر چند مستحق جهنم باشد. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 27)
و از لطایف آن فضایل: آن است که زوار را در دخول بهشت خصوصیتی است، که باید پیش از دیگران به بهشت روند چهل سال (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 26) و هر چیزی تبرک می جوید به زوار آن حضرت و نظر به او می کند، و امید خیر دارد در آن نظر به جهت برکت نظری که به قبر آن سرور نموده است. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 74)
و از غرائب فضائلش آن است که از اخبار بسیار ظاهر می شود که هنوز تمام فضائل زیارت بیان نشده است از برای مردم، چنانکه در خبر صحیح است که اگر مردم بدانند فضل زیارت امام حسین علیه السلام را بالتمام، هر آینه خواهند مُرد از شوق. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 18)
و در خبر دیگر است، که اگر بدانند فضل آن را، هر آینه بیایند به نزدش از بلاد بعیده به چهار دست و پا، مانند راه رفتن اطفال. (بحارالانوار، جلد 97، صفحه های 390 ـ 399)
باب دوم: در فضائل خاصه زیارت آن حضرت
باب دوم در فضیلت خاصی است از برای زیارت که سزاوار است که تنها ذکر شود به جهت خصوصیتی که در آن است، و بیانش محتاج است به تقدیم مقدمه، پس بدانکه آن چه در ثواب اعمال حسنه مذکور می شود، و خواص آنها، همه بیان مقتضی است، مثل خواص ادویه، و از برای هر یک موانعی هم هست که مانعند از ترتب اثر، و آن منافات با ثبوت مقتضی ندارد، مثلاً سرکه انگبین بالخاصیه قاطع صفراء است، لکن گاهی مانعی در بدن هست، از مرضی، یا غذائی که پیش خورده، یا بعد می خورد، پس قطع صفراء نمی کند، هر چند باز آن را قاطع صفراء می گویند، و همچنین است، خواص اعمال حسنه، زیرا که در مقابل هر خاصیتی، مانعی هست، که آن خاصیت را گاهی بالکلیه زایل می کند، و گاهی آن را کم می کند، و به این جهت حالات مردم در حشر مختلف می شود پس بعضی اشخاص هستند، که از برای ایشان، مقداری از ایمان و اعمال هست، که در اول احتضار از عذاب آسوده هستند، و بعضی بعد از عذاب احتضار، خلاص می شوند، و بعضی در برزخ قدری معذب شده، بعد نجات می یابند، و بعضی در اول محشر، و بعضی در اثنای آن، و بعضی بعد از آن، و بعضی بعد از دخول در جهنم و بعضی مخلد می مانند در آن به جهت زوال ایمان، نعوذ بالله منه و این حرف در جمیع اعمال حسنات جاری است.
چون این مقدمه معلوم شد، پس بدانکه از برای زیارت حسین علیه السلام فضیلت مخصوصی است، که از همه فضایل بالاتر است، زیرا که اگر مانع از تأثیر آن در شخص باشد، پس ممکن نیست که جمیع آثار آن را رفع نماید، بلکه لااقل به قدر نجات باقی خواهد ماند، زیرا که طرق آن بسیار، و محال آن بی شمار است، پس اگر مانعی از یکی پیدا شود مقتضی دیگر ظاهر گردد، و همچنین.
توضیح مطلب: آن است، که هر یک از اعمال حسنه، ظهور اثر آن در مقام خاصی است، از نشأت برزخ، یا آخرت پس هر گاه مانعی منع نماید از اثرش در آن محل مقرر، دیگر بالمره اثرش تمام می شود، و در مقام دیگر ظاهر نمی شود، اما زیارت حسین علیه السلام پس باطل نمی شود اثر آن بالمره بلکه در محل دیگر ظاهر می شود، چنانکه از مجموع روایات معلوم می گردد، بلکه در روایتی تصریح به آن شده است، و این مطلب را جابر انصاری در وقتی که به زیارت اربعین آمد، بیان نمود. (بشارةالمصطفی صفحه 75)
کجایند زوار حسین بن علی علیهما السلام؟
و تفصیل کیفیت آن چنین است، که اگر از برای زائر، آن ثمرات و فوائد حاصل شود پس از دنیا بیرون رود، مانند روزی که از مادر متولد شده است و یا اینکه رسیده باشد به اعلا علیین و کروبین، پس هنیئا له، که نعمتی از آن بالاتر نمی شود.
و اگر موانعی از گناهان در او باشد، که به این مراتب نرسد، و با گناه از دنیا رود، پس امید هست، که امور او در وقت مرگ، یا اول برزخ اصلاح شود به برکت زیارت آن حضرت، و اگر از آن هم تأخیر افتد به جهت بزرگی گناهانش، پس امید است که آن حضرت به زیارت او آیند در ایام برزخ، به حسب استعداد و قابلیتش (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 16)، و اگر از آن هم محروم شود، به جهت شدت موانع، پس چون محشر کبری شود، و پیغمبر خدا با جبرئیل به تفتیش زوار آیند، امید است، که او را به علامت مهر پیشانی شناخته، خلاصش نمایند. (بحارالانوار، جلد 45، صفحه های 182 ـ 183)
و اگر این قابلیت هم رفته، و آن علامت از ظلمت ذنوب محو شده است، پس باز امید نجات او [هست به طریق دیگر] چون ندا رسد: کجایند شیعه آل محمد صلی الله علیه و آله؟ پس جماعتی برخیزند که عدد ایشان را کسی نمی داند، مگر خدا، باز ندا رسد: که کجایند زوار حسین بن علی علیه السلام؟ پس جمعی برخیزند، پس خطاب شود، که بگیرید دست هر کس را که بخواهید، و داخل بهشت نمائید، پس هر نفری دست هر کس را بخواهد می گیرد، حتی اینکه شخصی به او می گوید: که من یک روز پیش پای تو برخاستم به جهت تعظیم تو، پس دست او را می گیرد و کسی مانع او نمی شود (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 27)، و اگر این قابلیت در او نباشد، و قابل هم نباشد، که کسی دست او را بگیرد، پس باز امید خلاص او هست، به نداء دیگر، که در حدیثی از حضرت صادق علیه السلام وارد است، که چون روز قیامت شود، منادی ندا [کند] که کجایند زوار حسین بن علی علیه السلام؟ پس جماعت بسیاری برخیزند، که عدد ایشان را کسی نداند، مگر خدا، پس خطاب به ایشان رسد که: مقصود شما از زیارت قبر حسین علیه السلام چه بود؟ عرض کنند که: به جهت محبت رسول خدا، و علی مرتضی، و فاطمه زهرا و ترحم بر آن حضرت، که آن همه زحمت به او رسید، خطاب رسد که: اینک محمد صلی الله علیه و آله و سلم و علی و فاطمه و حسن و حسین حاضرند، پس به آنها ملحق شوید، و داخل در زیر علم رسول صلی الله علیه و آله و سلم خدا شوید، که در دست علی است، پس می روند و در اطراف علم می باشند. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 21)
کیفیت وارد شدن حضرت زهرا سلام الله علیها به محشر
و بیانش آن است که: در آن روز حضرت فاطمه سلام الله علیها به کیفیت مخصوصی وارد محشر می شود، که در برش حله کرامت است، که از آب حیات به عمل آمده (بحارالانوار، جلد 43، صفحه 221)، و به روی آن هزار حله بهشتی است، که بر آنها به خط سبز نوشته، و بالای سرش قبه ای است از نور الهی، که ظاهرش از باطنش پیدا، و باطنش از ظاهرش هویدا است، و بر سرش تاجی است از نور که هفتاد رکن دارد، هر رکنی مرصع است به در، و یاقوت، و نور می دهد مانند ستاره درخشان، و بر ناقه ای سوار است از ناقه های بهشت، که پاهای آن از زمرد سبز است، و دمش از مشک اذفر، و چشمانش از یاقوت احمر (بحارالانوار، جلد 43، صفحه 219)، و مهارش از مروارید تر، که طول آن به یک فرسخ است (بحارالانوار، جلد 43، صفحه 223) و آن مهارش به دست جبرئیل است، و فریاد می کند: بپوشید چشمهای خود را که اینک دختر خاتم انبیاء عبور می نماید، و بر آن ناقه هودجی است از طلا، که آن مکرمه در آن است، و به استقبالش می آیند از جانب بهشت دوازده هزار حورالعین، که از برای احدی استقبال ننموده اند و نخواهند نمود، و همه بر مرکوب های بهشتی سوارند، که بالهاشان از یاقوت، و زمام از مروارید تر، و زین آنها از درّ، و زین پوش از سندس، و رکاب از زبرجد باشد، و در دست هر حوریه مجمره ای است از نور، و بر فرق آنها تاجهای جواهر است (بحارالانوار، جلد 43، صفحه 224)، پس به استقبال او آید مریم دختر عمران، با هفتاد هزار حوریه، و خدیجه با هفتاد هزار ملک، که در دستشان علمهای تکبیر است، و حوا، و آسیه با هفتاد هزار حوریه، پس منبری از نور برایش نصب نمایند، که هفت پله دارد، و ما بین پله تا پله دیگر، صفوفی از ملائکه است (بحارالانوار، جلد 43، صفحه 226) و با آن مکرمه است رختهای خون آلود، و پیراهن غرقه به خون امام حسین علیه السلام (بحارالانوار، جلد 43، صفحه 224) پس عرض کند: خدایا، می خواهم ببینم حسن و حسین را، پس مصور شود از برای او حسین علیه السلام، به حالتی که سر در بدن ندارد، و خون از رگهای او جاری است (بحارالانوار، جلد 42، صفحه 226)، پس چون آن حالت را ببیند نعره ای زند (بحارالانوار، جلد 43، صفحه 222) و خود را از ناقه به زیر اندازد (بحارالانوار، جلد 43، صفحه 219) و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و ملائکه همه نعره زنند. (بحارالانوار، جلد 43، صفحه 222)


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:35 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

کیفیت وارد شدن امام حسین علیه السلام به محشر
و در خبر است که امام حسین علیه السلام خود بیاید، در حالتی که سرش را در کف گرفته، و چون حضرت فاطمه علیها السلام او را ببیند، نعره زند که تمام اهل محشر گریه در آیند (بحارالانوار، جلد 43، صفحه 221)، پس پیراهن امام حسین علیه السلام را بر سر دست گیرد، و عرض کند، خدایا، این پیراهن فرزند من است (بحارالانوار، جلد 43، صفحه 224)، یعنی ببین که چگونه از ضرب شمشیر، و نیزه، و تیر سوراخ سوراخ است، یا اینکه خدایا، این پیراهن را هم بر بدنش نگذارند، و او را عاری، و بر روی زمین انداختند، پس خداوند عادل منتقم انتقام کشد از کشندگان آن حضرت و اولاد ایشان و اولاد ایشان، که راضی به فعل پدران خود بودند، به اقسام عذاب، پس چندین مرتبه ایشان را بکشند، بعد زبانیه سیاهی از جهنم بیرون آید، و ایشان را برچیند، مانند مرغی که دانه را برمی چیند، و ببرد ایشان را به سوی جهنم. (بحارالانوار، جلد 43، صفحه 226)
و بعد از این مقامات خصوصیتی از برای آن مکرمه است در مقام شفاعت، که محل حاجت ما است، که ندا می رسد: ای فاطمه هر حاجت که داری بطلب، عرض می کند که: شیعیان خود را می خواهم، خطاب می رسد: که بخشیدم همه را، عرض می کند: شیعیان اولادم را می خواهم، خطاب می رسد: که بخشیدم ایشان را، عرض می کند، شیعه شیعیان خود را می خواهم خطاب می رسد که: روانه شو، پس هر که به تو پناه برده با تو خواهد بود پس روانه شود به سوی بهشت، و همه ایشان به همراه او بروند. (بحارالانوار، جلد 43، صفحه 227)
پس ای گروهی که زیارت کرده اید فرزند آن مکرمه را، و یاری نموده اید او را در گریه، اگر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم از اول دست تو را نگیرد، و در وقت ندای اول بر نخواستی، پس در این شفاعت عظمی، یا شیعه، تو را شامل است، و اگر نه، شیعه شیعه خواهی بود، و اگر آن هم نیستی، پس پناه به او خواهی برد، و کدام پناه بهتر از زیارت فرزند او، و گریه بر آن حضرت است، پس گمان ندارم که از این مقام محروم شوی، و به همراه آن مکرمه روانه نشوی، و اگر از این حرمان هم ترسانی به جهت کثرت معاصی، و مأیوس باشی از نجات در این حالت، و احتمال بدهی که لابد تو را به جهنم خواهند برد، پس باز مأیوس مباش ای زائر، که لابد آن حضرت خواهد آمد و تو را از آتش نجات خواهم داد، چنانکه در خبری فرموده است که: هر کس مرا زیارت کند البته او را زیارت خواهم کرد بعد از موت و اگر او را در آتش بیابم از آن بیرونش می آورم (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 16)،و این آخر درجات خلاص است از برای ادنی زوار، که گناه ایشان بسیار عظیم است.
باب سوم: صفات خاصه از برای زوار
باب سوم در بیان صفات خاصه که از برای زوار حاصل می شود و آن بسیار است:
یکی آنکه: خداوند به ایشان مباهات می کند بر حمله ی عرش و بر ملائکه مقربین، و می فرماید: ببینید زوار قبر حسین علیه السلام را که به جانب او می روند با شوق. (بحارالانوار ،جلد 98، صفحه 75)
دیگر اینکه: خداوند نظر رحمت به سوی ایشان می نماید. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 85)
دیگر دلیل محبت حسین علیه السلام است. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 4)
دیگر از جمله محدثین خداوند است در عرش. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 73)
دیگر آنکه در علیین نوشته می شود. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 70)
دیگر در بهشت در جوار پیغمبر خدا و ائمه هدی علیهم السلام خواهد بود و در یک سفره با ایشان طعام می خورد. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 66)
دیگر اگر شقی باشد مبدل می شود به سعید. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 20)
دیگر از کروبین شمرده می شود. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 88)
دیگر آنکه از یاوران حضرت فاطمه سلام الله علیها است زیرا که آن حضرت هر روز حضرت حسین علیه السلام را زیارت می نماید. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 75)
دیگر آنکه اعضای او، از صورت و چشم و قلب، محل دعای حضرت صادق علیه السلام می شود زیرا که آن حضرت در سجده دعا می فرماید که: خدایا رحم کن بر ان صورت ها که مالیده بر قبر حسین علیه السلام و رحم نما بر آن چشم ها که اشک از آنها می ریزد، و رحم کن آن دل ها را که بر ما می سوزد، و رحم کن بر آن نعره که به جهت ما بلند می شود. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 8)
دیگر آنکه زائر امانت حضرت صادق علیه السلام است که می فرمود: خدایا من آن بدنها را به تو امانت سپردم تا اینکه به من رد نمائی در نزد حوض. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 8)
دیگر زائر آن حضرت، زائر خدا و رسول است. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 76)
دیگر آنکه هر کس در بهشت درجه ای دارد آرزو می کند که کاش از زوار حسین علیه السلام بودم، از بس کرامتهای مخصوصه مشاهده می نماید در حق زوار. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 72)
باب چهارم: اجرهای مخصوص برای زوار
باب چهارم: در اجر مخصوصی است و صفت خاصی که بر زیارت آن حضرت مترتبند و شایسته است که علیحده ذکر شود. اما اجر خاص عجیب، پس آن است که صدوق و سید ابن طاووس و کفعمی و مؤلف مزار کبیر به طرق معتبر روایت کرده اند که نویسندگان اعمال حسنه مشغول نوشتن حسنات می شوند به جهت زوار از وقتی که عزم می کند بر زیارت تا روز قیامت. (بحار جلد 98 صفحه 164)
پس آن از جمله اعمال صالحه مستمر است، نه اینکه درحکم مستمر باشد مانند باقی صالحات جاریه، و از آن بالاترین باقیات صالحات است.
و آنها همه علاوه است بر آن صفات خاصه، که حاصل می شود از برای زائر، حتی نظر به خصوصیت متولی قبض روحش، و از عجائبی که عقل را حیران می نماید [ آن است ]، که در آن: شانزده فضیلت [ است ]، که هر یک بالاتر از صد فضیلت است، و یکی از آنها آن است که به هر کلمه ای از کلمات زیارت، عطا می شود به او نصیبی از رحمت خدا، (بحار جلد 98 صفحه 163) و عجیب تر آن که اینها همه بعض اجر و ثواب اوست و آن زیارت شریفه ای است، که حضرت صادق علیه السلام سؤال نمودند از شخصی که چقدر است فاصله فیما بین مقام تو و قبر امام حسین علیه السلام؟ عرض کرد: فدایت شوم یک روز و بعض روز، فرمود: آیا به زیارتش می روی؟ عرض کرد: فدایت شوم یک روز و بعض روز، فرمود: آیا به زیارتش می روی؟ عرض کرد: بلی، فرمود: آیا بشارت دهم تو را؟ آیا خوشحال کنم تو را به بعض ثواب آن؟ عرض کرد: بلی فدایت گردم، فرمود: بدان که هر گاه شخص مشغول مهیا کردن اسباب سفر زیارت می شود اهل آسمانها اظهار خوشحالی می نمایند، پس چون از منزلش بیرون آید، سواره یا پیاده، موکل می کند خدا به او چهار هزار ملک را، از ملائکه، که صلوات می فرستند بر او، تا وقتی که برسد به آن محل شریف.
پس چون رسیدی به آن مقام کریم پس بایست بر در، و بگو این کلمات را که از برای تو است به هر کلمه سهمی از رحمت خدا، عرض کرد: چیست آن کلمات؟ فرمود: بگو: « السلام علیک یا وارث آدم صفوة الله السلام علیک یا وارث نوح نبی الله السلام علیک یا وارث ابراهیم خلیل الله السلام علیک یا وارث موسی کلیم الله السلام علیک یا وارث عیسی روح الله، السلام علیک یا وارث محمد حبیب الله صلی الله علیه و آله، السلام علیک یا وارث وصی رسول الله السلام علیک یا وارث الحسن الرضی، السلام علیک یا وارث فاطمة بنت رسول الله السلام علیک أیها الشهید الصدیق السلام علیک أیها الوصی البار التقی السلام علیک و علی الارواح التی حلت بفنائک و أناخت برحلک السلام علی ملائکة الله المحدقین بک اشهد أنک قد اقمت الصلوة و اتیت الزکوة و أمرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و عبدت الله مخلصا حتی أتاک الیقین و السلام علیک و رحمة الله و برکاته». پس روانه شو، که از برای تو است، به هر قدمی که برداری، یا بگذاری، مثل ثواب شهیدی که در راه خدا به خون خود آغشته شده باشد، چون به قبر رسیدی دست خود را بر قبر گذار، و بگو «السلام علیک یا حجة الله فی سمائه و أرضه» پس مشغول نماز می شوی، که از برای تو است به هر رکعتی که در نزد او بکنی ثواب هزار حج، و هزار عمره، و عتق هزار بنده و هزار جهاد در راه خدا با پیغمبر مرسل، پس چون خواهی مراجعت نمائی، منادی تو را ندا کند، که اگر کلام او را بشنوی هرگز مفارقت نخواهی نمود، می گوید: خوشا به حال تو ای بنده خدا که غنیمت بردی، و به سلامت شدی، و گناهان تو آمرزیده شد، پس عمل را از سر گیر، و اگر در آن شب، یا آن روز، یا آن سال وفات نماید، خداوند قبض روح او نماید، و اگر بماند ملائکه فرود آیند نزد او، و به همراه او باشند، و از برایش استغفار نمایند، و بر او صلوات فرستند تا به منزلش رسد، آن گاه عرض کنند، خداوند این بنده تو به زیارت فرزند دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم رفته و مراجعت نموده پس، تکلیف ما چیست؟ خطاب رسد که بایستید در خانه او، و تسبیح و تقدیس کنید مرا، و ثواب آن را از برای او بنویسید تا روز وفاتش، پس به تجهیز او حاضر شوند، و نماز بر او کنند، پس عرض کنند: خداوندا، دیگر تکلیف ما چیست؟ خطاب رسد که در نزد قبر او بمانید، و تسبیح و تقدیس کنید، و ثواب آن را از برای او بنویسید تا روز قیامت. (بحار جلد 98 جلد 163ـ164)
و اما صفت مخصوصی که از برای زائر حاصل می شود، که شایسته است آن را مستقل ذکر [ کنیم ]، آن است که کسی که به زیارت حسین علیه السلام رود هر آینه خدا را در عرش زیارت کرده است. (بحار جلد 98 صفحه 76)
و این کنایت از نهایت قرب است به خدا، و ترقی به درجات کمال.
و از این بالاتر، آن است که به آن دریافته می شود خدا، مر زائر را، به جهت اینکه در خبر وارد است: «که خداوند متعال آن حضرت را در هر شب جمعه زیارت می کند». (بحار جلد 98 صفحه 60)
پس اگر کسی به زیارت رفته باشد[ او به زیارت خداوند ] رفته است، معلوم است که زیارت خداوند کنایه است از افاضه رحمت مخصوصه به آن حضرت، پس اگر کسی آن را ادراک نماید محروم از آن رحمت نخواهد شد، و لا محاله نصیبی از ان خواهد یافت، و زیارت او خداوند را کنایه است از کمال قرب، و چون این دو امر جمع شودحاصل می شود، خصوصیتی از مراتب شمول رحمت، که مافوق آن متصور نیست، و در روایت دیگر است، که هر کس بخواهد که در قیامت نظر نماید به سوی خدا پس بسیار به زیارت امام حسین علیه السلام برود. (بحار جلد 98 صفحه 77)
پس اینها سه عبارت شدند، یعنی زیارت خدا، و زیارت با خدا، و نظر به سوی خدا، و آن کنایه است از نهایت آنچه از برای مخلوق تصور می شود از ترقی به سوی درجات قرب، و از این جهت برای این صفت باب مستقلی قرار دادم.
باب پنجم: احکام خاص برای زیارت آن حضرت
باب پنجم: در احکام خاصی که از برای زیارت آن حضرت است، و آن بسیار است، از آن جمله اینکه هر عملی واجب یا مسحب در وقت خوف ساقط می شود، و لکن در این عمل چند روایت است بر اینکه ساقط نمی شود، چنانکه در بحار و غیر آن به اسانید معتبر از معاویة بن وهب روایت نموده است، که حضرت صادق علیه السلام فرمودند: به من که: ای معاویه وا مگذار زیارت حسین علیه السلام را به جهت خوف، زیرا که اگر کسی ترک نماید آن را، حسرت ها بیند، که آرزو کند کاش در آنجا باشد. (بحار جلد 98 صفحه 9)
و در خبر دیگر از محمد بن مسلم مروی است، که حضرت باقر علیه السلام فرمود که: آیا نزد قبر حسین علیه السلام می روی؟ عرض کرد: بلی با خوف و ترس، فرمود: هر چند خوف آن بیشتر باشد ثوابش بیشتر است، و هر کس با ترس به زیارت رود در روز قیامت ایمن گردد، و آمرزیده شود، و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خدا به زیارت او آید، و از برایش دعا نماید، و برگردد با نعمت و فضل خدا، و به او بدی نرسد. (بحار جلد 98 صفحه 11)
و در روایت دیگر از ابن بکیر منقول است، که گفت: عرض کردم به حضرت صادق علیه السلام که: من میل بسیار دارم به زیارت قبر حسین علیه السلام، پس چون بیرون می روم به سوی زیارت، قلبم ترسان است تا بر می گردم از ترس سلطان و عمالش، فرمود: ای پسر بکیر آیا دوست نمی داری که خدا ببیند تو را ترسناک در راه ما؟ آیا نمی دانی که [ هر کسی ] ترسناک شود در راه ما، خداوند او را در سایه عرش خود جای دهد؟ و با حسین علیه السلام هم صحبت شود در زیر عرش، و از فزع روز قیامت ایمن گردد، در وقتی که همه در فزع باشند، و ملائکه، او را قوت دهند، و تسکین قلب او نمایند به بشارت. (بحار جلد 98 صفحه 11).
باب ششم: در شروط و آداب شرعیه زیارت
اما شروط: پس به موجب روایات بسیار، عمده اش خلوص نیت است، که به جهت تقرب الی الله باشد، نه به جهت افتخار، و ریا، و سمعه، یا به جهت صله پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خدا باشد، یا به جهت ترحم بر سید الشهداء علیه السلام باشد، که مقصودش جبر قلب آن حضرت باشد، و همه راجع به قصد تقرب است، و تأثیرات مختلف می شود به تفاوت مراتب معرفت به حق آن حضرت، پس اصل معرفت به حق او لازم است. (بحار جلد 98 صفحه های 18 ـ 21)
و اما آداب: پس در جمله کتب معتبره به اسناد بسیار منقول است از حضرت صادق علیه السلام که جون به زیارت حضرت حسین علیه السلام روی، باید محزون، و افسرده، و غبار آلود، و گرسنه، و تشنه باشی، زیرا که آن جناب را کشتند در حالتی که محزون و افسرده و گرد آلود، و گرسنه، و تشنه بود، (بحار جلد 98 صفحه 142) و فرمودند که: شنیده ام که جمعی چون به زیارت آن حضرت می روند سفره بر می دارند، و در آن حلوا و طعامهای لذیذ می گذارند، و اگر به زیارت قبور دوستان خود روند، چنین نمی کنند. (بحار جلد 98 صفحه 141)
و در روایت دیگر است که به شخصی فرمودند: آیا سفره همراه بر می داری؟ عرض کرد بلی، فرمود: اگر به زیارت قبر پدر و مادر خود روید چنین نخواهید کرد، عرض کرد: پس چه چیز باید بخوریم؟ فرمود: نان با شیر یا دوغ. (بحار جلد 98 صفحه 141)
و در کامل به سند معتبر از مفضل روایت نموده، که حضرت صادق علیه السلام فرمود که: گاهی به زیارت می روید و آن بهتر است از اینکه نروید، و اگر به زیارت نروید بهتر است از اینکه بروید، عرض کردم: کمر مرا شکستی به این کلام، فرمود: اگر یکی از شما به زیارت قبر پدرش رود، البته محزون و افسرده می رود، و به زیارت آن حضرت می رود با سفره می روید. (بحار جلد 98 صفحه 141)
یعنی با اسباب تعیش و کیف، و این زیارت محسوب نمی شود، بلکه باید محزون و غبار آلوده بروید، و از اهم آداب، غسل در آب فرات است.
باب هفتم: در آثاری که مترتب می شود بر ترک زیارت آن حضرت و آن بسیار است:
یکی: آن که در روایت حلبی از حضرت صادق علیه السلام مروی است، که هر کس با قدرت ترک نماید زیارت حسین علیه السلام را عاق رسول صلی الله علیه و آله و سلم خدا و ائمه هدی علیهم السلام می شود. (بحار جلد 98 صفحه 2)
دوم: آنچه در روایت عبدالرحمن بن کثیر است، از آن حضرت که فرمود: اگر کسی هر سال از ایام دهر حج کند و زیارت حسین علیه السلام نکرده باشد، هر آینه ترک کرده است حقی از حقوق رسول خدا را. (بحار جلد 98 صفحه
و در خبر دیگر است، که اگر هزار حج کند، و به زیارت قبر حسین علیه السلام نرود، حقی از حقوق خدا را ترک نموده. (بحار جلد 98 صفحه 5)
سوم: آنچه در خبر محمد بن مسلم است، از حضرت باقر علیه السلام، که هر کس زیارت قبر حسین علیه السلام را نکرده باشد، ایمان و دینش ناقص است، و به این مضمون روایت دیگر نیز وارد است. (بحار جلد 98 صفحه 4)
چهارم: اینکه جفا نموده است به حضرت حسین علیه السلام چنانکه از حضرت امیر علیه السلام منقول است، که فرمودند: پدرم فدای حسین باد، که او را در ظهر کوفه بکشند، و گویا می بینم وحشیان صحرا را که گردنها به سوی او کشیده اند، و بر او نوحه می کنند تا صبح، و چون این امر واقع شود پس مبادا جفا کنید (بحار جلد 98 صفحه 6) یعنی به ترک زیارتش، و اخبار دیگر نیز هست.
پنجم: آن که در روایت علی بن میمون صایغ است از حضرت صادق علیه السلام که فرمود: به من رسیده است، که بعضی از شیعیان بر ایشان می گذرد یک سال، و دو سال و بیشتر، که به زیارت حسین علیه السلام نمی روند، عرض کردم: فدایت شوم بلی چنین است، من می شناسم جمع بسیاری را که این چنین هستند، فرمود: قسم به خدا که ایشان، حظ خود را کم کرده اند و از ثواب خدا کناره جسته اند، و از جوار پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در بهشت دور شده اند، عرض کردم: اگر یکی از ایشان کسی را به زیارت بفرستند، چگونه است، آیا کفایت می کند؟ فرمود: بلی، لکن اگر خودش برود بهتر است، و اجرش عظیم تر است. (بحار جلد 98 صفحه 12)
ششم: این که عمر را کم می کند چنانکه در اخبار بسیار است و از بعض اخبار مستفاد می شود که ترک آن، یک سال لابد از عمر را کم می کند. (بحار جلد 98 صفحه 48)
هفتم: تارک زیارت اگر داخل بهشت شود درجه او از همه مؤمنین پست تر است (بحار جلد 98 صفحه 4) و در خبر دیگر مهمان اهل بهشت است (بحار جلد 98 صفحه 4)، و در خبر سابق فرمود: که از جوار پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خدا دور خواهد بود. (بحار جلد 98 صفحه 12)
هشتم: از شیعیان محسوب نخواهد بود، چنانکه در روایتی به آن تصریح شده است. (بحار جلد 98 صفحه 4 و 5 )
نهم: اگر از روی تهاون و اتسخفاف باشد از اهل جهنم خواهد بود (بحار جلد 98 صفحه 5)، بلکه ظاهر خبر مطلق است، و از این جهت بعضی میل نموده اند به وجوب آن در همه عمر یک مرتبه با استطاعت و قدرت. (بحار جلد 98 صفحه 10)


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:34 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

باب هشتم: در زیارات مخصوص به اوقات
بدان که زیارت حضرت امام حسین علیه السلام عمل خیر است، هر کسی می خواهد کم کند و هر کس بخواهد بسیار کند (بحار جلد 98 صفحه 98) و آن بر دو قسم است:
یکی مطلقه، که در همه اوقات وارد است، و آن خواص و فضایل که ذکر شد بر آن مترتب است.
و دوم مخصوصه به اوقات معنیه، که فضیلت آن زیادتر می شود بر مطلقه، به سبب خصوصیت آن وقت، و آن قریب سی مخصوص است، که از برای هر یکی اثر مخصوصی و فضیلتی ظاهر است.
اول: در هر جمعه یک دفعه از برای کسانی که یک روز یا بیشتر دورند از قبر مطهر، پس اگر ترک کنند جفا کرده اند به آن حضرت (بحار جلد 98 صفحه 16)، و از خواص آن غفران ذنوب اوست البته، و در دل او حسرتی از دنیا نخواهد ماند، و مسکن او در بهشت در جوار حضرت حسین علیه السلام باشد، چنانکه در روایت داود بن [ ابی یزید ] از حضرت صادق علیه السلام مذکور است. (بحار جلد 98 صفحه 96)
دوم: هر ماهی یک مرتبه، چنانکه حضرت صادق علیه السلام فرموده اند: که هر کس ماهی یک مرتبه زیارت کند حسین علیه السلام را، پس از برای او است ثواب صد هزار شهید (بحار، جلد 98 صفحه 37)، و فرمود: این از برای کسانی که نزدیک باشند لابد منه است (بحار جلد 98 صفحه 14)، که اگر ترک کنند جفا به آن حضرت کرده اند. (بحار جلد 98 صفحه 16).
سوم: در هر سالی دو مرتبه چنانکه از حضرت صادق علیه السلام مروی است که آن حقی است ثابت بر کسانی که غنی هستند (بحار جلد 98 صفحه 12)، و در خبر دیگر سه مرتبه. (بحار جلد 98 صفحه 17)
چهارم: در هر سالی سه مرتبه و آن ایمن می کند شخص را از فقر. (بحار جلد 98 صفحه 17)
پنجم: هر سالی یک مرتبه، و آن حق است بر فقیر، که قادر است به زیارت، پس اگر ترک کند جفا خواهد بود چنانکه در پانزده خبر است. (بحار جلد 98 صفحه 12 ـ 17)
ششم: در هر سه سال یک مرتبه از برای کسانی که دور باشند، پس اگر ترک کنند عاق پیغمبر خدا باشند. (بحار جلد 98 صفحه 14)
هفتم: در هر عید، چنانکه در بعض اخبار است و ان شامل می شود نوروز و مبعث و مولود و غدیر و غیر آنها را. (بحار جلد 98 صفحه 85)
هشتم: مخصوص ماهها است و باید هر ماهی را علی حده ذکر کنیم، و از برای هر یک فضائل بسیار است، ولکن اقتصار می کنیم به ذکر خصوصیت فضیلت هر مخصوصه پس می گوئیم: در ماه رجب چهار مخصوصه است. شب اول، و روز اول، و شب نیمه، و روز آن (بحار جلد 98 صفحه 336 و 345)، و به آن گناهان ریخته می شود مانند روزی که از مادر متولد شده باشد، و در اول رجب یک زیادتی است که خداوند بر خود واجب کرده است که زائر را بیامرزد (بحار جلد 98 صفحه 97).
و در ماه شعبان سه مخصوصه است، روز سوم و شب نیمه، و روز نیمه، و عمده فضیلت آن تشرف به مصافحه صد و بیست و چهار هزار پیغمبر است که از ایشان است اولوالعزم (بحار جلد 98 صفحه 93)، پس هر گاه سه سال پی در پی شخص در نیمه شعبان زیارت کند تأثیر خاصی در رفع گناهان او خواهد داشت. (بحار جلد 98 صفحه 94)
و از خواص آن این است که منادی ندا کند به آمرزش او از اول شعبان. (بحار جلد 98 صفحه 98)
و در ماه رمضان ده مخصوصه است، یکی مطلق ماه رمضان، چنانکه ابن الفضل روایت کرده است که شنیدم از جعفر بن محمد علیه السلام که می فرمود: هر کس زیارت کند قبر امام حسین علیه السلام را در ماه رمضان و در بین راه بمیرد، به مورد حساب در نخواهد آمد و گفته می شود به او که: داخل شو در بهشت با امن و امان. (بحار جلد 98 صفحه 97)
دوم، سوم و چهارم شب اول: و شب نیمه، و شب آخر، چنانکه در خبر معتبری از حضرت صادق علیه السلام منقول است (بحار جلد 98 صفحه 99)، و شش تای دیگر شبهای قدر، و روزهای آن است، چنانکه در اخبار بسیار وارد است که چون شب قدر شود منادی از بطنان عرش ندا کند که خداوند آمرزید کسی را که به زیارت حسین علیه السلام آمده است. (بحار جلد 98 صفحه 100)
و در شوال شب عید و روز عید است، و خصوصیتش آمرزش گناهان گذشته و آینده است. (بحار جلد 98 صفحه 89)
و در ذی الحجه هشت مخصوصه، یا ده مخصوصه است، شب و روز عرفه، و هم چنین عید، و ایام تشریق، یعنی یازدهم و دوازدهم و سیزدهم، و روز نزول هل اتی، و روز مباهله ، و روز غدیر، بنابر خصوصیت زیارت در همه عیدها. (بحار جلد 98 صفحه 98)
و خصوصیت فضل عرفه آن است که خدا او را صدیق بنویسد، و کروبی بخواند، و ثوابش می رسد به هزار هزار حج با حضرت قائم، و هزار هزار عمره با رسول خدا، و عتق هزار هزار بنده، و سوار کردن بر هزار هزار اسب در راه خدا (بحار جلد 98 صفحه 88)، و به هر گامی که بعد از غسل بر دارد به سوی زیارت یک حج تمام (بحار جلد 98 صفحه 85)، و دربعض روایات به هر قدمی صد حج. (بحار جلد 98 صفحه 87)
و خصوصیت زیارت عید اضحی آن است که تا یک سال از همه شرور محفوظ گردد (بحار جلد 98 صفحه 91)، و گناهان گذشته و آینده او آمرزیده شود. (بحار جلد 98 صفحه 89)
و در محرم شب عاشورا و روز آن، و روز سیزدهم، که روز دفن او است علی احتمال، و خصوصیت فضل زیارت عاشورا آن است که شخص در زمره شهداء داخل می شود، و محشور می شود خون آلوده به خون حضرت، هر گاه در شب عاشورا زیارت کند، و در آن جا بماند تا صبح (بحار جلد 98 صفحه 103)، و اگر آب دهد به مردم در آن وقت، چنان است که عسکر آن حضرت را در شب عاشورا آب داده باشد. (بحار جلد 98 صفحه 105)
و درماه صفر روز بیستم که اربعین است مخصوصه ای است، و خصوصیت فضلش آن است که از علایم ایمان است. (بحار جلد 98 صفحه 106)
مسئله: آیا کدام یک از این مخصوصه ها افضل است؟ چون فضیلت هر یک را شخص ملاحظه می کند، که آن افضل است، و چون همه را با هم ملاحظه نمایند، چون مختلف است آن خصوصیات، نمی توان ترجیح داد، و از بعض روایات ظاهر می شود افضلیت نیمه رجب، و نیمه شعبان (بحار جلد 98 صفحه 97)، و شاید مراد از حیثیت خاصه ای باشد، و از ملاحظه مجموع فضایل بعید نیست که رجحان یابد افضلیت عرفه و عاشورا، و از خصوصیتی که در عاشورا وارد است که شخص محشور می شود غرقه به خون آن حضرت در زمره شهداء ظاهر می شود افضلیت آن، زیرا که این فضیلت بالاتر از جمع فضیلت ها است، حتی از هزار حج با رسول صلی الله علیه و آله و سلم خدا، علاوه بر اینکه وارد شده است در آن، که به منزله زیارت خداست درعرش. (بحار جلد 98 صفحه 105)
باب نهم: الطاف خداوندی نسبت به زیارت آن حضرت
باب نهم: در آن چه خداوند من باب لطف بدل قرار داده است از برای زیارت حسین علیه السلام، و آن چند قسم است:
یکی: نایب گرفتن است که از بلد کسی را روانه کند، یا در همان کربلا کسی را نایب خود قرار دهد، که به عوض او زیارت کند، پس به اجر خود می رسد، هر چند اگر خودش برود اجر آن بیشتر است. (بحار جلد 98 صفحه 51)
دوم: روانه کردن به زیارت است، یعنی زاد، و راحله به کسی دهد، و او را روانه نماید، نه به عنوان نیابت، پس آن هم ثواب زیارت دارد، چنان که از اخبار مستفاد می شود. (بحار جلد 98 صفحه 79)
سوم: زیارت کننده است از دور که آن هم بدل است از زیارت نزدیک در اجر و ثواب (بحار جلد 98 صفحه 367)، و رافع عنوان جفا است از برای غیر متمکن، و رافع شدت آن است از برای متمکن، و از برای آن چند کیفیت است:
یکی: این که برود به بالای بام به قصد زیارت، پس ملتفت شود به طرف راست و چپ، و سر خود را به سوی آسمان بلند کند، پس رو کند به طرف قبر آن حضرت، و بگوید: « السلام علیک یا ابا عبد الله، السلام علیک یا بن رسول الله، السلام علیک و رحمة الله و برکاته». (بحار جلد 98 صفحه 366)
دوم: اینکه بالا رود به بالاترین منزل خود به قصد زیارت، پس دو رکعت نماز کند و اشاره کند به سلام به سوی آن حضرت. (بحار جلد 98 صفحه 365)
سوم: اینکه غسل زیارت کند، و پاکیزه ترین جامه خود را بپوشد، و برود به مکان بلندی، یا به صحرا، و رو به قبله کند، پس متوجه قبر شود، و بگوید: « السلام علیک یا مولای و ابن مولای و سیدی و ابن سیدی السلام علیک یا مولای یا قتیل ابن القتیل، والشهید ابن الشهید، السلام علیک و رحمة الله و برکاته، انا زائرک یا بن رسول الله بقلبی و لسانی و جوارحی، و انا لم ازرک بنفسی والمشاهدة (در کامل الزیارات به جای: «والمشاهدة»، «مشاهدة لقبتک» آمده است) فعلیک السلام، السلام علیک یا وارث آدم صفوة الله و وارث نوح نبی الله و وارث ابراهیم خلیل الله و وارث موسی کلیم الله و وارث عیسی روح الله و کلمته و وارث محمد حبیب الله صلی الله علیه و آله و نبیه و رسوله و وارث امیر المؤمنین وصی رسول الله و خلیفته و وارث الحسن بن علی وصی امیر المؤمنین، لعن الله قاتلک و جدد علیهم العذاب فی هذه الساعة و کل ساعة، انا یا سیدی متقرب الی الله عزوجل و الی جدک رسول الله و الی ابیک امیر المؤمنین و الی اخیک الحسن و الیک یا مولای علیکم سلام الله و رحمته بزیارتی لک بقلبی و لسانی و جمیع جوارحی، فکن یا سیدی شفیعی لقبول ذلک منی و انا بالبرائة من اعدائک واللعنة لهم و علیهم اتقرب الی الله و الیکم اجمعین فعلیک صلوات الله و رضوانه و رحمته»،پس اندکی منحرف شو به طرف دست چپ، و روی قلب خود را متوجه نما به سوی قبر علی بن الحسین علیه السلام، که در نزد پای پدر بزرگوارش می باشد، و سلام کن بر او، پس دعا کن از برای آن چه بخواهی، از امر دین و دنیای خود، پس چهار رکعت، نماز بکن، و افضل هشت رکعت است، و اقلش دو رکعت، پس رو به قبله کن، و متوجه قبر حضرت شو، و بگو: « انا مودعک یا مولای وابن مولای و سیدی و ابن سیدی ومودعک یا سیدی و ابن سیدی یا علی بن الحسین و مودعکم یا ساداتی یا معشر الشهداء فعلیکم سلام الله و رحمته و رضوانه». (بحار جلد 98 صفحه 367و 368)
چهارم: زیارت کردن زوار است بعد از مراجعت ایشان، با استقبال نمودن ایشان، که بهآن هم ثواب زیارت آن حضرت حاصل می شود، چنانکه در اخبار است. (بحار جلد 99 صفحه 302)
باب دهم: در خطابات وارده نسبت به زیارت آن حضرت
باب دهم: در خطاباتی که وارد است در زیارت آن حضرت، به آن خصوص که در زیارت سایر ائمه و انبیاء وارد نیست، و آن جند صنف است:
صنف اول: تخصیص آن حضرت است غالباً به صفات مصیبتش که در حال قتل بر او وارد شده، که دلیل است بر فضیلتی مخصوص از برای آنها.
صنف دوم: تخصیص آن حضرت است به اضافه های مخصوصه به سوی خدا، مثل: ثار الله، و قتیل الله ، و ذبیح الله. (بحار جلد 98 صفحه 151)
صنف سوم: اینکه در وقت سلام بر آن حضرت، سلام بر همه انبیاء باید کرد به اسم و صفت، و شاید سرش آن است، که آن حضرت، مظهر همه ایشان است.
صنف چهارم: تخصیص آن حضرت است به تلبیات، چنانکه در بعض زیارت مأثوره است، که بعد از سلام می گویند: «لبیک داعی الله» ، و باید هفت مرتبه لبیک بگویند. (بحار جلد 169و 179)
و سبب لبیک گفتن آن است، که آن حضرت داعی ثانی است به سوی خدا، بعد از جد بزرگوارش که داعی اول بود، که خلق را به سوی اسلام دعوت نمود، و ظاهر نمود آن را به یاری خدا، و رعب در قلوب خلق، و مدد ملائکه، و شمشیر امیرالمؤمنین علیه السلام و یاری بعض اصحاب.
و حسین علیه السلام داعی دوم است که خلق را دعوت نمود به ایمان، و امام حق و ائمه راشدین، و ظاهر نمود آن را به کشته شدن، و مظلومیت، و کیفیات مخصوصه که بر او جاری شد، پس باید این داعی را هم شخص لبیک بگوید به قول و به فعل، پس از این جهت مستحب شد تلبیه گفتن در وقت زیارتش.
و اما استحباب هفت مرتبه گفتن، پس از برای آن چند وجه است:
یکی: اینکه به ملاحظه حالات مجیب باشد، زیرا که اجابت باید به بدن، و دست، و زبان، و گوش و چشم، و دل، و میل و محبت باشد، و هر تلبیه از برای یک اجابت است، چنانکه از فقره زیارت ظاهر می شود که بعد از هفت مرتبه لبیک داعی الله گفتن، می گوید: اگر بدن من تو را اجابت ننمود در وقتی که استغاثه می نمودی، و زبان من اجابت ننمود در زمانی که طلب یاری می نمودی، پس به درستی که قلب من و گوش و چشم، و میل، و محبت من اجابت نمودند.
یعنی اجابت نموده است تو را قلب من به محبت تو، و گوش من به استماع مصیبت تو، و چشم من به گریه بر تو، و محبت من به اینکه عمل اصحاب تو را دوست می دارم، و میل من به اینکه به سوی تو است، و بدن من الآن به اینکه به سوی تو می آید، و زبان من به اینکه بر تو سلام می نماید.
وجه دوم: اینکه تلبیات سبع اجابت باشند از برای طلب یاری نمودن آن حضرت در هفت حالت.
یکی: در مکه معظمه آن وقتی که اراده رحیل نمود، پس خطبه ای خواند در مسجد الحرام، و طلب یاری نمود به این مضمون که: هر کس جان خود را در راه خدا، و یاری ما می دهد، و شوق ملاقات خدا را دارد، پس با من ارتحال نماید که من صبحگاه روانه می شوم. (لهوف صفحه 26)
دوم: در خارج مکه که عبد الله بن عباس و عبد الله بن جعفر و عبد الله بن زبیر و عبد الله بن عمر به خدمتش آمدند که آن حضرت را مانع شوند از توجه به عراق و حضرت هر کدام را به قسمی جواب داد و آخر فرمود: که من مأمورم به امری که ناچار باید آن را به عمل آورم، بعد ایشان را به یاری خود طلبید، پس عبد الله بن جعفر دو پسر خود را همراه آن حرت فرستاد و عرض کرد که من خود ملحق خواهم شد به شما. (لهوف صفحه 13)
و حضرت به عبد الله بن عمر فرمود که: از خدا بترس و یاری مرا ترک مکن، پس عذری آورد و وداع نمود با آن حضرت، و عرض کرد که: بگشا آن موضعی را که پیغمبر خدا همیشه می بوسید آن را، پس سینه مبارک را گشود، پس بوسید بالای قلب شریفش را، و گریست و وداع کرد. (بحار جلد 44 صفحه 313)
سوم: در راه از مکه تا کربلا هر کس را می دید، طلب یاری می نمود به جهت اتمام حجت بر خلق، گاهی به لسان خود، و گاهی به ارسال رسول، و چون مردمی می دیدند قلت اتباعش را، عذر می آوردند، بعضی به تجارت، و بعضی به زراعت، و بعضی به ابتلای عیال، و بعضی وعده می دادند که ما ملحق خواهیم شد، و بعضی چون می فهمیدند که حضرت طلب یاری خواهد نمود از ایشان کناره می جستند، و در آن منزل که حضرت نزول می فرمود منزل نمی کردند، چنانکه از جماعتی از فزاره و بجیله منقول است، که گفتند، بعد از حج ملحق شدیم به حسین علیه السلام، و با آن حضرت سیر می کردیم، ولی خوش نداشتیم که با او هم منزل شویم، و چون بر آبی وارد می شد، ما بر غیر آن وارد می شدیم، و اگر لابد می شدیم، که با او در یک منزل فرود آئیم، چون او در جایی نازل می شد، ما در جانب دیگر منزل می کردیم که مبادا ما را به یاری خود طلبد. (لهوف صفحه 31)
اعظم مصائب آن حضرت
اگر تأمل کنی در این حالت، خواهی دانست که این از اعظم مصائب آن حضرت بوده، و بالاتر از آن، این است که، جماعت مترددین راه، از دور مشاهده می کردند آن حضرت را، پس از راه کناره می جستند به جانب دیگر، تا اینکه مبادا تکلیف کند ایشان را، به نصرت خودا، و از این بالاتر کلامی است، که [ عبید الله بن الحر الجعفی ] به آن حضرت عرض کرد، چون حضرت به قصر بنی مقاتل رسید نظر نمود دید خیمه بر سر پا است، فرمود: این خیمه از کیست؟ گفتند: از عبید الله است، حضرت فرمود: او را بخوانید، چون رسول حضرت به نزد او آمد، و گفت: حسین بن علی علیه السلام تو را می طلبد، گفت: انا لله، والله از کوفه بیرون نیامدم، مگر به جهت اینکه خوش نداشتم، که در کوفه باشم، و حسین علیه السلام وارد شود، والله نمی خواستم که من او را ببینم، و نه او مرا، چون خبر به آن حضرت داد حضرت برخواست و نزد او رفت، و سلام کرد و نشست، و او را به نصرت خود دعوت نمود، باز همان کلام را اعاده کرد و عذر آورد،حضرت فرمود: ای مرد، تو گناه بسیار کرده ای، و خدا از تو مؤاخذه خواهد نمود، اگر توبه نکنی در این ساعت.
و یاری من کن تا اینکه جد من شفیع تو باشد در نزد خدا، گفت: ای پسر پیغمبر خدا، و الله اگر تو را یاری کنم، اول کسی خواهم بود، که پیش روی تو کشته گردم، و لکن از این بگذر، و این اسب مرا بگیر، که در دویدن بی نظیر است، حضرت اعراض فرمودند، و فرمودند: حاجتی به او ندارم، و لکن حال که مرا یاری نمی کنی، پس به جائی برو که صدای ما را نشنوی، و با دشمن ما هم مباش، زیرا که اگر کسی صدای بی کسی ما را بشنود، و ما را اجابت نکند، خدا او را به رو در آتش جهنم اندازد، پس برخواست و به محل خود برگشت، و عبید الله بعد از شهادت آن حضرت پشیمان شد، و اشعاری در اظهار ندامت انشاد نمود. (مقتل خوارزمی جلد 1 صفحه 226)
و کلمات آن جناب در کسی اثر نکرد، مگر در زهیر بن القین، که با او طایفه فزاره و بجیله بود، در وقتی که هم سفر حضرت بودند، ولی اجتناب می نمودند از هم منزل شدن با آن حضرت، بلکه در جانب دیگر منزل می کردند، آن جماعت نقل کرده اند که روزی نشسته بودیم، و مشغول طعام خوردن بودیم، که ناگاه رسول حسین علیه السلام وارد شد، و گفت ای زهیر، حسین علیه السلام تو را می طلبد پس هر یک از ما لقمه از دست انداختیم، و متحیر نشستیم ، که گویا مرغ بر بالای سر ما نشسته، پس عیال زهیر که دیلم نام داشت، گفت: سبحان الله! پسر پیغمبر صلی الله علیه و آله به طلب تو می فرستد، و تو به نزد او نمی روی که کلام او را بشنوی و برگردی؟ پس زهیر بر خواست و روانه شد، و اندکی توقف کرد، به زودی خوشحال مراجعت نمود، و نور از صورتش می درخشید ، پس امر کرد که خیمه و احمال او را نقل کنند به سمت حضرت، و به عیالش گفت: تو را طلاق دادم به اهل خود ملحق شو، نمی خواهم به سبب من مکروهی به تو برسد، و من عزم نموده ام بر صحبت حسین علیه السلام تا جان خود را فدای او کنم پس اموال او را به او داد، و سپرد او را به بعضی از بنی اعمامش، که او را به اهلش برساند پس برخاست ، و در روی او گریه کرد، و وداع نمود، و گفت: خیر تو را خواسته، خواهش دارم که در قیامت مرا در نزد رسول صلی الله علیه و آله خدا فراموش نکنی، پس زهیر به آن جماعت گفت: که هر کدام که طالب رفاقت من نیستید، اینک وداع آخرین من است با او، و لکن حدیثی از برای شما حکایت می کنم، که ما به جهاد رفتیم از راه دریا، و فتح نمودیم، و غنایم بسیار به دست ما آمد، پس سلمان گفت: آیا خوشحال شدید به این فتح و غنیمت، گفتیم: بلی، فرمود: هر گاه در یابید سید جوانان بهشت را، پس در پیش روی او جهاد کنید، و به آن خوشحال تر باشید، و من شما را به خدا سپردم، پس به خدمت حضرت روانه شد، و بود در صحبت، تا به درجه رفیع شهادت فائز گردید (لهوف صفحه 31) یا لیتنی کنت معه فافوز فوزا عظیما.


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:34 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

شریعتی و دفاع از گریه و عزاداری

با وجود آنکه دکتر علی شریعتی از منتقدان شیوه مرسوم عزاداری‌ها و سوگواری‌ها برای خاندان اهل بیت (ع) به شمار می‌رفت، وی در سخنرانی مشهور خود در سالروز شهادت فاطمه زهرا (س) تغییر موضع داده و از گریه مردم بر مصائب اهل بیت (ع) تجلیل و تنها آن را نیازمند تکمیل می‌داند که آن هم به عهده هر دو عالمان و روشنفکران است. وی می‌گوید:
هر مذهبی، مکتبی، هر نهضتی یا انقلابی، از دو عنصر ترکیب می‌یابد؛ عقل و عشق. یکی روشنایی است و دیگری حرکت. یکی شعور و شناخت می‌بخشد و به مردم بینایی و آگاهی می‌دهد و دیگری، نیرو و جوشش و جنبش می‌آفریند.
در یک جامعه، در یک نهضت فکری یا مکتب انقلابی، دانشمندان، گروه روشنفکران آگاه و مسوول، کارشان نشان دادن راه و شناساندن مکتب یا مذهب و آگاهی بخشیدن به مردم و مردم، مسوولیتشان روح دادن و نیرو و حرکت بخشیدن است.
اسلام نیز چنین بوده است و بیشتر از هر مذهبی، دین «کتاب» و «جهاد» است و اندیشه و عشق. آنچنان که در قرآن نمی‌توان دانست که مرز میان عقل و ایمان کجاست. شهادت را زندگی جاوید می‌شمارد و به قلم و نوشته سوگند می‌خورد و در میان یاران پیامبر، «عابد» و «مجاهد» و «مبلغ» از هم مشخص نیستند.
و تشیع، به ویژه با تاریخ و فرهنگش، تجلی‌گاه عشق و شور و خون و شهادت است و کانون ملتهب و جوشان احساس و در عین حال، یک نوع تفکر و معرفت و فرهنگ علمی و عقلی ویژه و نهضت فکری نیرومند و مشخص؛ «حادثه»ای است در سرگذشت انسان و به نام و نهاد علی، از «علم» و «عشق».
و «حقیقت‌پرستی» چنین مذهبی است که حقیقت، بی‌پرستش، فلسفه و دانش است و پرستش، بی‌حقیقت، بت‌پرستی یا شهوت!
تشیع در تاریخ، این چنین زاد و زیست. متفکران و دانشمندانش، مظهر اجتهاد و تعمق و تحقیق و منطق و فرو رفتن در اندرون معانی و شناختن متحول و متکامل مفاهیم اعتقادی و حقایق اسلامی و نگهبانی روح و حقیقت و جهت راستین اسلام نخستین در معرکه گیج‌کننده و گمراه‌سازنده‌ای که به نام فلسفه و تصوف و علم و ادب و زهدنمایی و یونانی‌زدگی و شرق‌گرایی در افکار برانگیخته بودند.
و توده مردمش، مظهر وفاداری به حقیقت و اخلاص و عشق و شور و فداکاری و جانبازی در راه علی و ادامه‌دهندگان راه علی، در دوره‌هایی که زور و شکنجه و قتل‌عام بر زندگی توده حکومت می‌راند و لبی را که به نام او باز می‌شد، می‌دوختند و خونی را که با مهر او گرم می‌شد، می‌ریختند و از خاندان پیغمبر سخن گفتن، پاداشش در خلافت پیغمبر، پوست کندن و سوزاندن بود.
و اما، امروز نیز توده مردم ما همچنان عشق می‌ورزند، همچنان دوست می‌دارند، همچنان به این خانه وفادارند، و هنوز پس از گذشت قرن‌ها و دگرگونی‌ها و زاد و مرگ ایمان‌ها و عشق‌ها و اندیشه‌های بسیار، از در این خانه، به قصری، معبدی، و قبله‌ای دیگر، نرفته‌اند، می‌بینیم که همچنان سر بر دیوار خانه فاطمه نهاده‌اند و به درد، می‌نالند. این اشک‌ها، هر کدام «کلمه»ای است که توده‌های صمیمی و وفادار ما با آن، عشق دیرینه خویش را به ساکنان این «خانه» بیان می‌کنند. این زبان توده است و چه زبانی صادقتر و زلالتر و بی‌ریاتر از زبانی که کلماتش، نه لفظ است و نه خط، اشک است و هر عبارتش ناله‌ای، ضجه دردی، فریاد عاشقانه شوقی!
مگر چشم از زبان صادقانه‌تر سخن نمی‌گوید؟ مگر نه اشک، زیباترین شعر و بی‌تابترین عشق و گدازان‌ترین ایمان و داغ‌ترین اشتیاق و تب‌دارترین احساس و خالص‌ترین «گفتن» و لطیف‌ترین «دوست داشتن» است که همه، در کوره یک دل، به هم آمیخته و ذوب شده‌اند و قطره‌ای گرم شده‌اند، نامش اشک؟!
می‌بینیم که توده ما هنوز حرف می‌زند و حرف خودش را خوب می‌زند. تعجب نکنید که چگونه من دارم از «گریستن» دفاع می‌کنم، که شنیده‌اید ـ و بارها ـ که از برنامه گریه و روضه انتقاد کرده‌ام.
آری، این دو سخن با هم متضاد نیستند. «برنامه گریه کردن»، به عنوان یک «کار» و یک «وظیفه» و یک «وسیله» برای رسیدن به «هدفی» و به عنوان یک «اصل» و یک «حکم»، چیز دیگری است و «گریستن»، یعنی تجلی طبیعی یک احساس، حالتی جبری و فطری از یک عشق، یک رنج، یک شوق با اندوه، چیز دیگری.
کسی که عاشق است و از معشوقش دور افتاده و یا عزادار است و مرگ عزیزی قلبش را می‌سوزاند، می‌گرید، غمگین است، هرگاه دلش یاد او می‌کند و زبانش سخن از او می‌گوید و روحش آتش می‌گیرد و چهره‌اش برمی‌افروزد، چشمش نیز با او همدردی می‌کند؛ یعنی اشک می‌ریزد، اشک می‌جوشد و این حالات همه نشانه‌های لطیف و صریح ایمان عمیق و عشق راستین اویند.
من هم مثل شما به او می‌نگرم!
گریه‌ای که تعهد و آگاهی و شناخت محبوب یا فهمیدن و حس کردن ایمان را به همراه نداشته باشد، کاری است که فقط به درد شستشوی چشم از گرد و غبار خیابان می‌آید.
فراموش نکنیم که نخستین کسی که بر سرگذشت حسین بزرگ گریست، عمر سعد بود و نخستین کسی که بر این‌گونه «گریه بر حسین» ملامت کرد، شخص زینب بزرگ!
و بد نیست بدانید که نخستین مجلس عزاداری، در دربار یزید!
هیچ مذهبی، تاریخی و ملتی چنین خانواده‌ای ندارد؛ «خانواده‌ای که در آن پدر، علی است و مادر، فاطمه و پسر، حسین و دختر، زینب»؛ همگی در زیر یک سقف و در یک عصر و یک خانواده.
و در عین حال، به هیچ خانواده‌ای، از جانب ملتی این همه عشق و اخلاص و ایمان و شعر و خون نثار نشده است.
ملت ما، بر گرد در و بام خانه فاطمه، یک فرهنگ پدید آورده است؛ از این خانه یک تاریخ پر از هیجان و حرکت و شهامت و فضیلت، بر بستر زمان جاری شده است؛ نهر زلال و حیات‌بخشی که بر همه نسل‌های ملت ما گذشته است و هم‌اکنون نیز در عمق روح و وجدان توده ما جریان دارد.
این تنها ملتی است که در زندگی نوع بشر روی خاک، در غم خاندان محبوب خویش و در عزای قهرمان آزادی و ایمان خویش، در طول تاریخ درازش، همواره غمگین و عزادار مانده است و پایمال کردن فضیلت و محکومیت حقیقت و فاجعه حکومت جنایت و زور را، به رغم گذشت زمان و غلبه همیشگی این نظام بر تاریخش و سرنوشتش، فراموش نکرده است.
اما این عشق‌ها همه عقیم مانده‌اند؛ این اشک‌ها همچون بارانی که بر شوره‌زار ببارد، سبزه‌ای در این کویر نمی‌رویاند و این همه فداکاری‌ها، سرمایه‌ها، آمادگی‌ها و تجمع‌ها و نیروهای انسانی و وقت‌ها و فرصت‌های عزیز نیروبخش هدر می‌رود.
مقصر کیست؟ دانشمند! که پا به پای توده، مسوولیت خویش را انجام نمی‌دهد؛ او باید به توده، «آگاهی» و «شناخت» و «جهت» می‌داد و نداد.
بنابراین همان گونه که در این مقاله دیده می‌شود مرحوم شریعتی بر خلاف آن چه جاهلین یا مغرضین عنوان می‌دارند، به هیچ عنوان مخالف با گریه و زاری و عزاداری برای اهل بیت (ع) نبوده است و بلکه وی تنها دردش دو چیز است: یکی تجاری شدن مراسم، آنجا که می‌گوید «برنامه گریه کردن، به عنوان یک کار و یک وسیله برای رسیدن به هدفی چیز دیگری است و گریستن، یعنی تجلی طبیعی یک احساس چیز دیگری.» و درد دیگر فراموش شدن هدف اصلی ماجرا، یعنی امر به معروف، نهی از منکر، دفاع از ولایت، احیاء دین و ... و اکتفا کردن به ذکر مصیبت و گریه تنها که این دو امر مهم بارها مورد تاکید علمای بزرگ دین نیز بوده‌اند.


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:31 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]


معنا و مفهوم خواص
به دلیل آنکه انسان مدنى بالطبع و نیازمند زندگى اجتماعى است، همواره تکامل و تعالى خود را در همبستگى با جامعه مى‏بیند و عموما فرآیند تأثیرگذارى و تأثیرپذیرى را در جامعه به عنوان یک حقیقت مى‏پذیرد و از این‏روست که در مطلق جوامع بشرى، مردم از حیث نفوذ و قدرت و اثرگذارى بر دیگران و نیز تأثیرپذیرى از ایشان به دو قطب تأثیرگذار و تأثیرپذیر تقسیم مى‏شوند. در این میان، گروهى که تأثیرگذارند و در واقع، اقلّیتى از افراد جامعه را تشکیل مى‏دهند، به لحاظ خصوصیاتى که دارند ـ یعنى اهل تحقیق و نظر بوده و بر اساس بصیرت و عقل به تحلیل مسائل مى‏پردازند و به همین دلیل پیش‏کسوتان جریان‏هاى اجتماعى هستند ـ «خواص» نامیده مى‏شوند. از دیدگاه جامعه‏شناختى، خواص، گروهى اجتماعى هستند که دیگران در ارزشیابى خود، آن‏ها را ملاک و معیار قرار مى‏دهند. در اعمال و رفتار خود از آن‏ها الهام گرفته و رأى و دیدگاه آن‏ها را، مبناى داورى و عمل خود قرار مى‏دهند. از این‏روى، به آن‏ها گروه‏هاى مرجع یا داورى یا استنادى گفته مى‏شود.(1)
رهبر معظم انقلاب در یک تقسیم جامعه‏شناسانه، از این گروه این‏گونه یاد مى‏کنند: «[خواص] کسانى هستند که از روى فکر و فهمیدگى و آگاهى و تصمیم‏گیرى کار مى‏کنند؛ یک راهى را مى‏شناسند و دنبال آن راه حرکت مى‏کنند... خواص یعنى کسانى که وقتى عملى انجام مى‏دهند، موضع‏گیرى مى‏کنند و راهى را که انتخاب مى‏کنند از روى فکر و تحلیل است. مى‏فهمند و تصمیم مى‏گیرند و عمل مى‏کنند.»(2)
پس کسانى که در برخورد با حوادث اجتماعى، اهل بصیرت و آگاهى‏اند و خود تصمیم گیرنده‏اند نه پیرو تصمیم دیگران، خواص نامیده مى‏شوند.
نقش خواص در شکل‏گیرى فرایندهاى تاریخى
حوادث گذشته که چیزى جز محتواى تاریخ نیست، گنجینه عبرت‏گیرى آیندگان و سرمایه‏اى گران‏سنگ براى نوع بشر است. مطالعه و بررسى این حوادث و پیامدهاى آن‏ها، براى انسان در نوع تفکر و تصمیم‏گیرى و برخورد با قضایاى پیش آمده امرى ضرورى است.
با یک نگاه جامعه‏شناختى نسبت به جوامع پیشین، در مى‏یابیم که هر جامعه‏اى در طول تاریخ، افرادش را در دو گروه خواص و عوام تجریه کرده است و در واقع، همین دو گروهند که منشأ تحولات تاریخى در دوره‏هاى مختلف بوده‏اند؛ به گونه‏اى که هر پدیده تاریخى، حاصل نوع عملکرد این دو طایفه و تعامل آن‏هاست. اکنون با توجه به مرجعیت خواص براى عوام و تأثیرپذیرى گروه پیرو از طایفه پیشرو، توجه به عملکرد و نوع تفکر این دو دسته در انعقاد و شکل گیرى فرایندهاى تاریخى، امرى حایز اهمیت خواهد بود؛ زیرا نوع عملکرد آن‏هاست که مى‏تواند جامعه و حتى تاریخ را سعادتمند کرده و یا به تباهى و انهدام بکشاند. عنصر اصلى در این امر، خواص هستند؛ زیرا به فرموده رهبر معظم انقلاب، «حرکت خواص، به دنبال خود حرکت عوام را مى‏آورد... یک وقت یک حرکت بجا، تاریخ را نجات مى دهد؛ گاهى یک حرکت نابجا که ناشى از ترس و ضعف و دنیاطلبى و حرص براى زنده ماندن است، تاریخ را در ورطه گمراهى مى‏غلتند... اگر خواص، در هنگام خودش، کارى را که لازم است، تشخیص دادند و عمل کردند، تاریخ نجات پیدا مى‏کند و حسین بن على‏ها به کربلا کشانده نمى شوند.»(3) «وقتى ه خواص طرفدار حق در یک جامعه یا اکثریت قاطعشان آنچنان مى‏شوند که دنیاى خودشان برایشان اهمیت پیدا مى‏کند، از ترس جان، از ترس از دست دادن مال و از دست دادن مقام و پست، از ترس منفور شدن و تنها ماندن، حاضر مى‏شوند حاکمیت باطل را قبول کنند.»(4) بدیهى است اگر خواص در تشخیص صواب از خطا دقت داشته باشند و همت خود را در راستاى آنچه که به صلاح جامعه و تاریخ است، استوار سازند، عوام نیز پیروى مى‏نمایند؛ زیرا خواص در همه ابعاد فکرى، رفتارهاى فردى و اجتماعى و سایر شئونات، مقتداى عوام هستند. نتیجه چنین عملکردى، تعالى جامعه و سعادت مردم است، در غیر این صورت، نتیجه‏اى جز تباهى و انهدام نخواهد داشت.
نقش خواص در شکل‏گیرى حادثه عاشورا
پیدایش هر حادثه‏اى در جوامع بشرى در مرتبه اول معلول عملکرد خواص آن جامعه است که طبیعت چنین عملکردى، تأثیرپذیرى عوام را به دنبال دارد؛ خواص، یا خواصِ حقّند و یا خواصّ باطل. خواصّ حق نیز در مقابل مظاهر دنیوى یا پاى‏بند به حقند و یا روى گردان از حق. بدیهى است هر یک از این اقسام مى‏تواند در پیدایش و عدم پیدایش فرایندهاى تاریخى، اجتماعى و سیاسى مؤثر باشد و در نتیجه، جامعه را به صلاح و یا فساد بکشاند.
حادثه عاشورا و کشته شدن فرزند رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله یکى از حوادثى بود که نقش خواص در قبال آن بسیار برجسته و قابل توجه و تأمل بوده است. اکنون، به بررسى وضعیت خواص نسبت به قیام عاشورا مى‏پردازیم.
خواص و متنفذان حاضر در عصر امام حسین علیه‏السلام
در یک تقسیم ‏بندى مى‏توان خواص دوره امام حسین علیه‏السلام را به چند دسته تقسیم کرد:
1. بقایاى اصحاب پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از مهاجر و انصار؛ مانند: جابر بن عبدالله انصارى، ابن عباس، سهل بن ساعدى و انس بن مالک.
2. بزرگان و خواص شیعه؛ مانند: محمد حنفیه، مختار، سلیمان بن صرد خزاعى، هانى بن عروه، مسیب بن نجبه فزارى و ابراهیم اشتر.
3. اطرافیان خلفا؛ مانند: عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر.
4. متنفذان در قبایل قحطانى در سرزمین عراق که شامل بزرگان و رؤساى قبایل قحطانى مى‏شوند؛ مانند: شمر، محمد بن اشعث و عمرو بن حریث.
5. کارگزاران بنى‏امیه از قبیل عمارة بن عقبة بن ولید و ابن زیاد.
اکنون با توجه به عملکرد خواص عصر امام حسین علیه‏السلام در قبال حادثه عاشورا، مى‏توان آن‏ها را به دو گروه تقسیم کرد:
1. کسانى که از همکارى با امام علیه‏السلام به علل و دلایلى بازماندند و توفیق حضور در رکاب او را نیافتند.
2. کسانى که زمینه ساز حادثه عاشورا بوده و آتش جنگ را بر علیه امام علیه‏السلام دامن زدند. گروه اول را نیز از حیث نوع موضع‏گیرى مى‏توان به اقسامى به شرح ذیل تقسیم کرد:
الف) کسانى که به حقانیّت امام علیه‏السلام قایل بودند، اما قدرت همراهى و یارى او را نداشتند. از این گروه مى‏توان به جابربن عبدالله انصارى، صحابى بزرگ پیامبر ص، اشاره نمود. «جابر بن عبدالله بن عمرو بن حرام خزرجى انصارى مکنّى به ابو عبدالله از بزرگان صحابه رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و از دوستداران خاندان پاک آن حضرت است... جابر خود گوید: «رسول اکرم ص خود شخصا در بیست و یک غزوه حضور داشت و من در نوزده غزوه شرکت داشتم، وى در بدر و اُحد شرکت ننمود، ولى به مسلمانان آب مى‏داد که پدرش به علت خردسالى او را از نبرد باز مى‏داشت. جابر در صفین در رکاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام بوده و او نخستین کسى است که امام حسین علیه‏السلام را پس از شهادتش زیارت نمود و آخرین کسى از یاران رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بود که درگذشت. وى نسبت به خاندان رسالت ارادتى شایان داشت که حدیث لوح فاطمه علیهاالسلام مشتمل بر اسامى حضرات ائمه معصومان را او به امام باقر علیه‏السلام باز گفت و سلام پیغمبر را به آن حضرت رساند.»(5) وى در هنگام حادثه عاشورا نابینا بود، از این‏رو، نتوانست با امام علیه‏السلام در کربلا حضور یابد. عبدالله بن جعفر و محمد حنفیه نیز از همین گروهند که به علت کهنسالى و بیمارى یا علل و مصالح دیگر، از حضور در کربلا بى‏نصیب ماندند.(6)
ب) کسانى که قایل به حقانیت امام علیه‏السلام بودند و در عین توانایى، با او همراه نشدند. یکى از این افراد، عبیدالله‏بن حر جُعفى است. وى از هواداران عثمان بود که پس از کشته شدن او، نزد معاویه رفت و در جنگ صفین در مقابل حضرت على علیه‏السلام به جنگ ایستاد.(7) او شاعر نیز بوده است و در بین مردم کوفه شخصى شناخته شده به حساب مى آمد، هرچند سابقه مثبتى نداشته است.(8) عبیدالله بن حر جعفى در حالى که مى‏توانست امام را یارى دهد، چنین کارى نکرد؛ زیرا وقتى امام علیه‏السلام به منزل «قصر مقاتل» رسیدند، خیمه‏اى دیدند. سؤال فرمودند که خیمه کیست؟ گفتند: متعلق به عبیدالله بن حر جعفى است. امام علیه‏السلام کسى را فرستاد تا او را به همکارى دعوت کند، اما او جواب منفى داد و گفت: «من از کوفه بیرون نشدم مگر به خاطر اینکه با حسین علیه‏السلام نباشم، چون در کوفه یاورى ندارد و من اصلاً دوست ندارم او را ببینم و او هم مرا ببیند.»
پاسخِ او را به امام علیه‏السلام گفتند و آن حضرت خودش نزد وى رفت و پس از سلام، او را براى خروج بر علیه یزید دعوت کرد، ولى عبیدالله همان جواب را تکرار نمود. چون امام از هدایت و رستگارى او مأیوس شد، فرمود: «نصیحتى به تو مى‏کنم و آن اینکه تا مى‏توانى خود را به مکان دورى برسان تا صداى استغاثه ما را نشنوى؛ زیرا به خدا سوگند اگر صداى استغاثه ما به گوش کسى برسد و به یارى ما شتاب نکند، خدا او را در آتش جهنم قرار خواهد داد.(9)
سرانجام، عبیدالله امام علیه‏السلام را یارى نکرد، در حالى که توانایى چنین امرى را داشت.
از خلال کلمات عبیدالله با امام و نیز با توجه به اشعارى که پس از شهادت امام از او نقل شده است، مى‏توان دریافت که او منکر حقانیت حرکت امام نبوده، بلکه معتقد به آن بوده است؛ مثلاً وقتى که امام او را به توبه دعوت کرد و راه توبه را پیوستن به فرزند دختر رسول خدا معرفى نمود، عبیدالله گفت: به خدا سوگند من مى‏دانم که هر کس از فرمان تو پیروى کند به سعادت ابدى و خوشبختى ابدى نایل شده است، ولى من احتمال نمى‏دهم که یارى من به حال تو سودى داشته باشد.
او، همچنین در اشعارى که در حسرت نپیوستن به امام سروده است، مى‏گوید:
آه از حسرت و تأسف سنگینى که تا زنده هستم، در میان سینه و گلویم در حرکت است. آن‏گاه که حسین بر اهل نفاق و ستم پیشگان از مثل من یارى مى‏طلبید؛ آن گاه که مى‏خواست براى نابودى اهل ضلال و نفاق به یاریش بشتابم. آرى، اگر آن روز از راه جان، یارى و مواساتش مى‏نمودم، در روز قیامت به شرافتى بس بزرگ نایل مى‏شدم.(10)
اعتقاد به اینکه امام علیه‏السلام بر علیه اهل ضلال و نفاق قیام کرده و سعادت و خوشبختى در فرمانبردارى از اوست، کاشف از اعتقاد او به حقانیت امام است؛ هر چند که این امر، به تنهایى، علت رستگارى نیست، بلکه حرکت بر اساس این اعتقاد و عمل بر طبق آن، لازم است و چون عبیدالله اعتقاد را به مرحله عمل نرسانید، رستگار نشد.
البته اعتقاد به حقانیت نیز، از حیث شدت و ضعف، داراى مراتب است. مثلاً افرادى مانند سلیمان بن صردخزاعى و مسیب نجبه فزارى (از سران شیعیان کوفه) که معتقد به حقانیت امام علیه‏السلام بودند و حتى از او دعوت رسمى به عمل آورده بودند، با این حال، از یارى آن حضرت سر باز زدند. شاید بتوان گفت: اعتقاد آنان به حقانیت امام در مرتبه شدیدتر (به نسبت عبیدالله) بوده است، ولى آنچه اهمیت دارد، عمل است که هم آنان و هم عبیدالله در آن مساوى بودند.
ج. کسانى که نسبت به حقانیت امام علیه‏السلام توقف کرده و یا از منکران بودند و بدین روى از یارى او خوددارى کردند.
عبدالله بن عمر را مى‏توان یکى از این افراد دانست. «وى سال سوم بعثت، در مکه متولد شد و گویند قبل از پدرش ایمان آورده که بنابراین، باید پیش از بلوغ، مسلمان شده باشد. او پیش از پدر خود به مدینه هجرت کرد و در سال 73 یا 74 ه. ق. در سن 84 سالگى در مکه از دنیا رفت.»(11)
در همان روزهاى اول ورود امام حسین علیه‏السلام به مکه، عبدالله بن عمر که براى عمره مستحب آنجا بود، خدمت امام علیه‏السلام آمد و چنین گفت: اى اباعبدالله، چون مردم با این مرد بیعت کرده‏اند و درهم و دینار در دست او قرار دارد، قهرا مردم به او اقبال نشان مى‏دهند و با دشمنى خاندان اموى با شما، مى‏ترسم در صورت مخالفت با او کشته شوى و گروهى از مسلمانان قربانى گردند و از رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله شنیدم که مى‏فرمود: «حسین کشته خواهد شد و اگر مردم دست از یارى او بردارند، به ذلّت مبتلا مى‏گردند.» اکنون پیشنهاد من به شما آن است که همان‏طور که همه مردم با یزید بیعت کرده‏اند، تو نیز بیعت کنى و از ریخته شدن خون مسلمانان بترسى.(12)
امام علیه‏السلام پس از دادن پاسخ او فرمود: اى ابوعبدالرحمان از خدا بترس و از یارى ما دست برمدار.
اما این سخنان نورانى در او تأثیر نکرد و آخرالامر از جمله کسانى شد که با یزید بیعت کرد.(13) او بیعت خود را با یزید این‏گونه توجیه مى‏کرد: «اگر این کار درستى بوده چه بهتر و گرنه صبر مى‏کنم تا اوضاع بهتر شود.»
پس از اینکه مردم مدینه علیه یزید خروج کردند و بیعتش را شکستند، وى فرزندان خود را گرد آورد و گفت: ما طبق بیعت خدا با او (یزید) بیعت کردیم و از پیغمبر شنیدم که فرمود: روز قیامت پرچمى افراشته گردد و گروهى به زیر آن گرد آیند و سپس اعلام شود که اینان جفاکارانند و بزرگترین جفا و خدعه پس از شرک به خدا نقض بیعت است. مبادا یکى از شما بیعت خود را بشکند که میان من و او رابطه قطع خواهد شد.(14)
البته عبدالله بن عمر از زمان حضرت على علیه‏السلام نیز یکى از خواصى بود که در عین اعتقاد به حقانیت على علیه‏السلام و باطل دانستن دشمنانش، سکوت کرد و امام را یارى نکرد.(15) او در واقع، از قاعدین(16) بود، اما در قضیه عاشورا، با توجه به عملکردش و روى آورى به یزید و پاى‏بندى به او و تنها گذاشتن امام، و با علم به حدیث پیغمبر ص که هر کسى از یارى و نصرت حسین علیه‏السلام دست بردارد ذلیل و خوار است، او را از قاعدین و توقف‏کنندگان در حقانیت امام دانستن بسى جاى تأمل دارد؛ زیرا او آشکارا به یزید اعلام وفادارى نمود و براى او تبلیغ کرد و به بیعت خود استوار ماند.
یکى دیگر از کسانى که در حقانیت امام تردید داشته و یا منکر آن بوده است، و به همین دلیل در رکاب امام علیه‏السلام در جنگ با دشمنان حاضر نشد، عبدالله بن زبیر است. «وى بیست ماه پس از هجرت، در مدینه متولد شد. محدثان و مورّخان عامه، او را به کثرت عبادت وصف مى‏کنند. وى از سرسخت‏ترین دشمنان خاندان پیامبر اسلام بوده و هم او بود که پدرش را از على علیه‏السلام برگردانید و او را به جنگ با آن حضرت، برانگیخت... سعید بن جبیر روایت کرده که روزى عبدالله، به عبدالله بن عباس روکرد و گفت: چهل سال است که دشمنى شما اهل‏بیت را در دل خویش جا داده‏ام و آن را پنهان مى‏دارم.»(17) او نیز که از مخالفت‏کنندگان با بیعت یزید بود، به دنبال آن از مدینه به مکه پناهنده شد. وى از جمله کسانى بود که مى‏خواست امام حسین علیه‏السلام در مکه نماند؛ زیرا با حضور امام و تجمع مردم بر گرد آن حضرت، زمینه اى براى توفیق او نبود.(18) وى هر چند که گاهى به ظاهر، پیشنهاد انصراف از سفر عراق را به امام مى‏داد، اما چون هواى خلافت را در سر مى‏پروراند و در فکر سقوط حکومت یزید بود، خود را رقیب جدّى امام علیه‏السلام مى‏دانست و نه تنها با هدف او موافق نبود، بلکه به شکست او نیز بى‏میل نبود. از این‏رو، از شهادت امام علیه‏السلام کمال استفاده را به نفع خود بر علیه یزید برد. «عبدالله زبیر پس از مرگ یزید ادعاى خلافت کرد و گروهى با او بیعت کردند تا اینکه در سال 73 هجرى در دوره خلافت عبدالملک به دست نیروهاى حجاج بن یوسف که براى سرکوبى او به مکه هجوم آوردند، کشته شد.»(19)
زمینه‏سازان و به وجود آورندگان حادثه عاشورا
حادثه عاشورا در بر دارنده دو گونه از خواص بود: خواص حق و مثبت که در لشکرگاه امام علیه‏السلام طریق سعادت را مى‏پیمودند و خواص باطل و منفى که در مقابل امام علیه‏السلام صف کشیده بودند. هر یک، گروه زیادى از عوام را پشت سر داشتند. از آن‏روى که بحث ما پیرامون آسیب‏شناسى خواص جبهه باطل و ارزیابى آن‏هاست، بحث را با اختصاص دادن به این گروه پى مى‏گیریم.
متأسفانه، شمار خواص منفى و منحرفى که در زمینه‏سازى و پیدایش حادثه عاشورا و راه اندازى عوام بر علیه امام تأثیر بسزایى داشته‏اند، کم نبودند. حضور قبایل مختلف کوفه و کوفیان در لشکرکشى علیه امام حسین علیه‏السلام ، گواه این مطلب است. عوامل انحراف این‏گونه خواص ـ چنان که خواهد آمد ـ امورى از قبیل راحت‏طلبى، دنیاپرستى، دور شدن از معنویت، تعصبات قبیله‏اى و جعل حدیث بوده است. شناخت مصادیق خواص، بخصوص خواص جبهه باطل، براى بررسى آسیب‏ها و دلایلى که باعث لغزش و انحراف آن‏ها شده است و نیز عبرت‏گیرى از عاقبت سیاه آنان، امرى پسندیده و بلکه لازم است. شناخت مصادیق این نوع خواص در هر دوره‏اى از تاریخ اسلام، با توجه به گویا بودن تاریخ اسلامى، امرى نه چندان سخت، بلکه کوششى مفید است؛ زیرا تاریخ سند گویاى حوادث گذشته و آینه اعمال و عملکردهاى گذشتگان است. اینک به بعضى از خواص منفى و تأثیرگذار در ایجاد زمینه‏ها و پیدایش حادثه عاشورا اشاره مى‏شود:
1. شریح قاضى
شریح بن حارث، قاضى معروف کوفه و وابسته به امویان بود. او در اصل یمنى بود و در زمان عمر به قضاوت کوفه منصوب شد و مدت شصت سال این شغل را داشت. جز در ایام عبدالله بن زبیر که سه سال این کار را ترک کرد، در ایام حج دست از این کار کشید و تا زمان مرگش در سال 97 یا 98 هجرى ـ که عمرش بیش از صد سال بود ـ خانه‏نشین شد.(20)
چهره شریح قاضى به عنوان عالم وابسته به دربارِ ستم و در خدمت زر و زور و تزویر شناخته مى‏شود و [معلوم است که دشمنان] همیشه براى کوبیدن حق، از چهره‏هاى مذهبى و موجه که مردم حرفشان را مى‏پذیرند، استفاده مى‏کنند [و[ شریح هم در منصب قضاوت بود و چنین سوء استفاده‏اى از موقعیت او به نفع حکومت جور انجام گرفت.»(21)
رهبر معظّم انقلاب درباره این شخص و نقش مؤثر او در ایجاد زمینه براى کشتن فرزند رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمودند: «شریح قاضى که جزو بنى‏امیه نبود، کسى بود که مى‏فهمید حق با کیست؛ مى‏فهمید اوضاع از چه قرار است. وقتى هانى بن عروه را به زندان انداختند و سر و رویش را مجروح کردند، سربازان و افراد قبیله‏اش اطراف قصر عبیدالله بن زیاد را گرفتند. ابن زیاد ترسید، به شریح قاضى گفت: برو به اینها بگو هانى زنده است. شریح دید که هانى مجروح است. هانى بن عروه گفت: اى مسلمان‏ها این چه وضعى است (خطاب به شریح) پس قوم من چه شدند؟ مردند؟ چرا سراغ من نیامدند؟ چرا نمى‏آیند مرا از اینجا نجات دهند؟ شریح قاضى گفت: «مى‏خواستم بروم و این حرف‏هاى هانى را به مردم بگویم، اما افسوس که جاسوس عبیدالله آنجا ایستاده بود، جرأت نکردم.» جرأت نکردم یعنى چه؟ یعنى ترجیح دنیا بر دین. شاید اگر شریح همین یک کار را انجام مى‏داد تاریخ عوض مى‏شد.»(22)
اگر او واقعیت را به مردم مى‏گفت، شاید هانى کشته نمى‏شد و مسلم تنها نمى‏ماند و حادثه کربلا به وجود نمى‏آمد.
2. عمربن سعد
عمربن سعد یکى از شخصیت‏هاى باطل و مؤثر در تحقق حادثه کربلا بود. او پسر سعد بن وقاص از سرداران صدر اسلام بود.(23) پیش از حادثه عاشورا ابن زیاد حکمرانى رى را به او داده بود. وقتى که ابن زیاد از رسیدن امام علیه‏السلام به عراق مطلع شد، عمر سعد را طلبید و به او امر کرد که اول به کربلا برود و با حسین بجنگد و پس از آن، به رى برود، در غیر این صورت خبرى از ایالت رى نیست. عمر سعد بین جنگ با امام و دست برداشتن از ملک رى مردد شد و سرانجام دنیاپرستى و ظواهر دنیوى و حکمرانى رى را بر کشتن فرزند پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ترجیح داد و به کربلا رفت. در کربلا، در موقعیت‏هاى مختلف امام سعى کرد او را از جنگیدن منصرف کند، ولى وى نپذیرفت و در روز عاشورا اولین تیر را خودش به سوى لشکرگاه امام حسین علیه‏السلام روانه کرد.(24)
چنان که در کتب تاریخ نیز آمده است، عمر بن سعد از اول نسبت به کشتن امام علیه‏السلام کراهت داشت و این بدین دلیل بود که خوب‏مى‏دانست حسین علیه‏السلام کیست؛ احادیث‏پیامبر را در فضیلت او شنیده بود و نیز این سخن حضرت على علیه‏السلام را که «واى بر تو اى عمر بن سعد چگونه خواهى بود در روزى که بین بهشت و جهنم مخیّر شوى و تو جهنم را اختیار کنى»(25) اما با این حال، حبّ جاه و مقام او را به جهنم کشاند و به عنوان فرماندهى لشکر ابن زیاد، اهل‏بیت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را به خاک و خون کشید.
3. حُصین بن نُمیر
حُصین بن نُمیر یکى دیگر از خواص لشکر ابن زیاد بود. وى از سران امویان و از قبیله کنده بود که همواره با امام دشمنى داشت. در جنگ صفین در سپاه معاویه بود. در ایام یزید نیز بر عده‏اى از سپاه فرماندهى داشت. او در دوران قیام مسلم بن عقیل در کوفه، رئیس پلیس ابن زیاد بود. هم او بود که قیس بن مسهر، فرستاده امام حسین علیه‏السلام را دستگیر کرد و نزد ابن زیاد فرستاد و قیس به شهادت رسید. وى هنگامى که عبدالله بن زبیر در مکه بر ضد یزید سر به مخالفت برداشته بود، بر کوه ابوقبیس منجنیق نهاد و کعبه را هدف قرار داد.(26) در دوران یزید، به دستور او در حمله و محاصره مدینه شرکت داشت. او از مخالفان سرسخت شیعه بود و در سرکوبى نهضت توابین حضور داشت و سه سال بعد (در سال 67 هجرى) به دست ابراهیم اشتر کشته شد. وى در حادثه عاشورا از فرماندهان گروه تیرانداز بود که به سپاه حسین علیه‏السلام حمله کردند.(27)
4. شَبَث بن رِبعى
شَبَث بن رِبعى یکى از خواص کوفه و از طایفه بنى تمیم است. «از متعینین [شناخته شده و صاحب نفوذ [کوفه و ابتدا در مسلک یاران امیرالمؤمنین علیه‏السلام بود و حضرت او را با عدى بن حاتم یا با صعصعة بن صوحان به نزد معاویه فرستاد که وى را به اطاعت خود بخوانند و او با معاویه به شایستگى سخن گفت و در جنگ صفین در رکاب حضرت بود، ولى هنگام عزیمت حضرت به نهروان او و اشعث بن قیس و عمرو بن حریث، سر از اطاعت او تافته، دیگران را نیز از اطاعت او باز مى داشتند.»(28)
او از جمله کسانى بود که براى امام حسین علیه‏السلام دعوت‏نامه فرستاد، اما روز عاشورا به عنوان یکى از نیروهاى پیاده لشکر عمر سعد در مقابل امام ایستاد. شبث بن ربعى از چهره‏هاى متلوّن تاریخ بود. در قتل حسین بن على علیه‏السلام شرکت داشت... و پس از عاشورا، به شکرانه و خوشحالى از کشته شدن حسین علیه‏السلام ، مسجدى در کوفه تجدید بنا کرد. او پس از چندى، همراه مختار به خونخواهى حسین بن على علیه‏السلام پرداخت و رئیس پلیس مختار شد. او در کشتن مختار نیز حضور داشت.(29)
خدا نترسى و به دنبال آن دنیاپرستى چنین افرادى بود که سیر تاریخ را منحرف کرد، عوام را از اطراف مسلم پراکنده ساخت و آن‏ها را در مقابل فرزند رسول خدا قرار داد. رهبر معظّم انقلاب در گوشه‏اى از سخنان خود با اشاره به این مطلب، فرمودند: «اگر امثال شبث بن ربعى در یک لحظه حساس از خدا مى‏ترسیدند، به جاى اینکه از ابن زیاد بترسند، تاریخ عوض مى‏شد [اما] آن‏ها آمدند مردم را متفرق کردند. عوام متفرق شدند.»(30)
5. حدیث‏سازان
وجود متنفذان و خواصى که کارشان جعل حدیث بود، یکى دیگر از عوامل پیدایش حادثه عاشورا به شمار مى‏آید. آنان که به نفع دستگاه حکومتى اموى جعل حدیث مى‏کردند، نه تنها قیام امام حسین علیه‏السلام را غیر مشروع جلوه مى‏دادند و آن را خروج بر خلیفه مسلمانان قلمداد مى‏کردند، بلکه عوام را نیز به دنبال خود کشیده، آن‏ها را تحریک به جنگ بر علیه امام مى‏کردند. فضاى بیمار سیاسى کوفه نیز چنین نغمه‏هاى شومى را پذیرا مى‏شد و به همین علت بود که از عوام تا خواص، از رعیت تا اشراف و سران قبایل از جنگ با فرزند رسول خدا مضایقه نکردند. اینک به یکى از این احادیث ساختگى، که راوى آن بشیر بن عمرو انصارى است، بنگرید: حمد بن عبدالرحمان مى‏گوید: نزد بشیر بن عمرو انصارى رفتم در حالى که یزید خلیفه شده بود؛ او چنین اظهار داشت: «مخالفان یزید مى‏گویند که یزید بهترین فرد براى مدیریت جامعه نیست، بعد مى‏افزاید: و من هم این را قبول دارم، اما اگر رهبرى یزید پذیرفته شود بهتر از آن است که اختلاف پدیدار شود؛ زیرا از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله شنیدم که فرمود: "لا یأتیک فى الجماعة اِلاّخَیْر" یعنى: از ناحیه جماعت، چیزى غیر از خیر نصیب شما نمى‏شود. بر طبق این حدیثى که بشیر بن عمرو انصارى ساخته، در صورتى که جامعه یزید را قبول کرد، مخالفان او نباید حرفى بزنند؛ زیرا پیامبر اصالت را به جامعه داده است. یزید هر چند شخصى بدکاره و نالایق بوده، ولى تا زمانى که نماز مى‏خواند و جماعت و جمعه اقامه مى‏کند، دیگر نباید علیه او قیام کرد... و هر کس بر خلاف این جریان حرکت کند، باید او را کشت.»(31)
خلاصه آنکه، زمینه‏سازان و پدیدآورندگان حادثه عاشورا به طور عمده، اشراف کوفه بودند که جماعتى مانند اسماءبن خارجه، محمدبن اشعث، کثیربن شهاب، شمربن ذى الجوشن و خلاصه بزرگان و رؤساى قبایل قحطانى که قبایل خود را با خود به جنگ بردند. از همین گروهند. البته، هرچند اشراف و بزرگان این قبایل از طرفداران سنتى بنى‏امیه نبودند، اما حب‏جاه‏ومال‏وریاست همه‏آن‏هادرصف‏بنى‏امیه قرار داده بود.
طرفداران بنى‏امیه، یعنى همان عثمانیان افراطى نیز، از زمینه‏سازان اصلى حادثه عاشورا به شمار مى‏آیند. یکى از آن‏ها عمارة بن عقبه بن ولید بود که به یزید نامه نوشت و عزل نعمان را از ولایت کوفه درخواست کرد. از پیامدهاى این درخواست، آمدن عبیدالله بن زیاد به کوفه و به دنبال آن، تهدید مردم به قتل در صورت همکارى با مسلم بن عقیل و در نتیجه، تنها ماندن مسلم و شهادت او و دیگر خواص شیعه از جمله هانى بن عروه بود که همه این‏ها زمینه پیدایش حادثه کربلا را فراهم آورد.
نقش عوام در حادثه عاشورا اجمالاً از دو منظر قابل ملاحظه است: نخست از حیث نظرى و فکرى؛ زیرا عوام حاضر در لشکر کفر از حیث اعتقادى پیرو خواص و بزرگان و سران خود بودند. دوم از حیث عملى؛ یعنى همه آن‏ها به پیروى از سران خود و به دستور آنان، زینت‏دهنده لشکر عمر سعد بر علیه امام علیه‏السلام بودند.
عوامل انحراف خواص حاضر در صحنه کربلا
خواص، در هر جامعه‏اى به لحاظ تبعیت و عدم تبعیت از حق، به خواص حق و خواص باطل تقسیم مى‏شوند. خواص حق نیز دو دسته‏اند: دسته‏اى که به هنگام انتخاب بین دین و دنیا (در شرایط حساس جامعه)، جانب دین را گرفته و از دنیا و متاع آن چشم مى‏پوشند و گروهى که جانب دنیا را ترجیح داده و دین را به دنیا مى‏فروشند؛ یعنى در عین اینکه حق را شناخته و در مواقعى از آن طرفدارى هم کرده‏اند، اما در مواقع لازم و حساس، انتخاب برتر را از میان این دو مقوله، دنیا و متاع آن قرار داده‏اند. اما آنچه مهم است توجه به عوامل این انحراف است؛ یعنى چه علل و عواملى باعث مى‏شود که این دسته از خواص از حق عدول کرده و به گونه‏اى تغییر موضع دهند که نسبت به دین یا بى‏تفاوت بوده و یا در مقابل آن قرار گیرند. در تاریخ اسلام کم نیستند افرادى که وقتى افشاى حق و یارى آن لازم بود، کتمانش کردند و حتى در مقابل آن قد علم نمودند؛ نام افرادى مانند طلحه، زبیر و... که این‏گونه عمل کردند، هیچ گاه از تاریخ اسلام محو نخواهد شد. بسیارى از خواص کوفه که مسلم و پس از او، حضرت سیدالشهدا علیه‏السلام را تنها گذاشته و حتى با آن‏ها به جنگ برخاستند، کسانى بودند که حقیقت را مى‏دانستند و حق و باطل بر آن‏ها مشتبه نبود. از این روى، آنچه مهم است بررسى عوامل انحراف خواص از موضع حق به باطل است که در این نوشتار به برخى از علل انحراف خواص در صحنه کربلا اشاره مى‏شود
1. دور شدن از معنویت
یکى از علل انحراف خواص در حادثه عاشورا، بریدگى از معنویت بود که منشأ آن را باید پس از رحلت پیامبر ص دانست؛ چرا که هدف اصلى رسالت انبیا نزدیک کردن بندگان به خدا و ایجاد معنویت در بین آنان بوده است. پیامبر اسلام ص نیز انقلاب جهانى خود را بر اساس معنویت بنا نهاد و رسالت خویش را با دعوت به معنویات و فراخواندن بندگان به سوى خداى بى‏همتا آغاز کرد و با تکیه بر همین عنصر اساسى به درهم کوبیدن آثار شرک و گمراهى پرداخت و مردم را از بى‏راهه بت‏پرستى به صراط مستقیم خداپرستى هدایت فرمود. بر همین اساس، آغاز رسالت او با نزول سوره‏هاى آخرین قرآن، که عمدتا پیرامون مبدأ و معاد بوده‏اند، شکل گرفت. در سایه همین برنامه انسان‏سازى بود که تربیت یافتگان پیغمبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، جلوه‏هاى بارز معنویت و ارتباط با خدا بودند، بدان‏گونه که خود را فرمانبردار حقیقى اوامر الهى مى‏دانستند و در انجام دستورات دینى به مسابقه مى‏پرداختند. در اسدالغابه چنین آمده است: برخى از جوانان براى اینکه قدّشان بلندتر نشان داده شود و اجازه حضور در میدان جنگ پیدا کنند، روى پنجه پاى خود مى‏ایستادند و هرگاه نوجوانى اجازه میدان رفتن مى‏یافت، نوجوان دیگرى براى آنکه او هم خود را به میدان برساند مى‏گفت: من هم چون او قادرم بجنگم و براى اثبات این مدعى حاضر به کشتى گرفتن و مسابقه با او هستم.(32)
تفسیر مجمع‏البیان ذیل آیه «وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ» (حشر: 9) یکى از شأن نزول‏هاى گفته شده درباره این آیه را این چنین بیان مى‏کند: مرد فقیرى خدمت پیامبر ص رسیده عرض کرد: گرسنه‏ام مرا سیر کن، حضرت دستور فرمودند تا از منزل طعامى براى آن مرد بیاورند، اما در منزل طعامى موجود نبود. آن حضرت فرمود: «چه کسى امشب این مرد را مهمان خود مى‏کند؟» مردى از انصار اعلام آمادگى کرد و او را به منزل خود برد، اما جز اندکى طعام و آن هم براى کودکان خود، چیزى نداشت، سفارش کرد غذا را براى مهمان بیاورند و به همسرش گفت: کودکان را به هر نحو که ممکن است خواب کن. سپس زن و مرد در تاریکى بر سر سفره نشستند و بدون آنکه چیزى از غذا را در دهان خود بگذارند، دهان خود را تکان مى‏دادند. مهمان هم گمان مى‏کرد آن‏ها هم همراه او غذا مى‏خورند. بدین‏سان، به مقدار کافى غذا خورد و سیر شد و آن‏ها هم شب را گرسنه خوابیدند. صبح خدمت پیامبر ص آمدند، آن حضرت نگاهى به آن‏ها کرد و تبسمى نمود و بدون اینکه به آن‏ها چیزى بگوید، آیه مذکور را تلاوت فرمود و آن‏ها را در مورد ایثار و از خودگذشتگى‏اى که کرده‏اند، ستایش کرد.»(33) این است نمونه ‏اى از معنویتى که آن حضرت در امت خود نهادینه کرده بود.
اما پرسش مهمى که در اینجا مطرح مى‏شود آن است که چه شد که پس از پیامبر ص این معنویت به افول گرایید و دوباره جامعه مسلمانان بسترى براى احیاى امور غیر ارزشى گردید و سال‏هاى سال، جامعه اسلامى را در سیطره خود قرار داد؟ حقیقت آن است که علت اصلى این عقب‏گرد نامیمون را در افول معنویت در ضمیر مردم باید جست‏وجو کرد، بخصوص خواص که جلودار عوامند. وقتى خواص با روى آورى به دنیا، اسیر دست بسته مظاهر آن شوند و اسلام را در ظاهر یک سرى احکام خلاصه کنند، روح معنویت که در توجه به خدا پیدا مى‏شود، خود به خود از بین مى‏رود و آنجاست که ماجراى سقیفه به راحتى و بدون هیچ دغدغه‏اى شکل مى‏بندد و سفره خواران این ولیده نامبارک تا سال‏ها از نشستن بر سر این سفره و تناول از آن خسته نمى‏شوند تا آنجا که اهل‏بیت پیامبر ص به مسلخ شهادت بروند.
نقطه اوج زوال معنویت، در زمان یزید بود؛ چرا که وى آشکارا به مبارزه با دین خدا برخاست، حاکمیت وسیع اسلام را تصرف کرد. از سویى، مردم هم که به فرمایش حضرت على ع در خطبه 210 «مع‏الملوک و الدنیا» هستند، گوهر گرانمایه معنویت را به بهانه‏ هاى سخیف فروختند و آن‏گونه شد که خواص آن زمان در عین اینکه حسین ع را مى‏ شناختند و حدیث پیامبر ص را در حق او و برادرش شنیده بودند که: «الحسن و الحسین سید الشباب اهل الجنه»، به مقاتله با او پرداختند.(34)


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:30 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

البته نباید فراموش کرد که افول معنویت، خود معلول یک سرى علل و عواملى بود که پس از رحلت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در خواص و بزرگان جامعه اسلامى و به تبع آن، در پیروان آن‏ها به وجود آمد. امورى مانند دنیاگرایى و روى آورى به مظاهر دنیا، غفلت از یاد خدا و سخنان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و مهم‏تر از همه، تحریف مسئله خلافت از جایگاه اصلى خود، منشأ رخت بربستن معنویت و در نتیجه، پیدایش حوادث تلخى گردید که به عنوان لکه‏هاى سیاهى در تاریخ روشن اسلام، ابدى شدند که ذکر چند مورد از آن‏ها به صورت گذرا، خالى از فایده نیست.

الف) غفلت از یاد خدا و سیره و سنّت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله : یاد خدا سبب نورانیت دل و صفاى باطن است؛ آنجا که مى‏فرماید: «أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد: 28)؛ آگاه باشید تنها با یاد خداست که دل‏ها آرامش مى‏یابد. و ذکر خدا باعث دورى از معصیت و گناه مى‏شود؛ چنان که مفاد آیه شریفه «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ» (عنکبوت: 45)؛ همانا نماز، از بدى‏ها و زشتى‏ها دور مى‏کند، بر آن دلالت دارد. بیانات پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نیز به منظور هدایت بشر و حفظ نورانیت و صفاى باطن و بالاخره راه‏یابى به قرب حضرت احدیت است. پس تا زمانى که انسان در یاد و ذکر خداست و روح و جان خود را به توصیه‏ها و ارشادات نبویه، مزیّن کرده است، از گمراهى در امان است و از سویى، اعراض از یاد خدا و عدم توجه به احکام و فرامین الهى، که توسط حضرت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به بشر ارائه گردید، چیزى جز گمراهى نیست: «مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکا وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى»(طه: 124)؛ هر کس ا ذکر و یاد من اعراض کند به دو مصیبت گرفتار مى‏آید: یک مصیبت دنیوى که زندگى بر او تنگ و سخت مى‏گردد و یک مصیبت اخروى که روز قیامت کور و نابینا برانگیخته مى‏شود.
تاریخ اسلام بیانگر این مطلب است که پس از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مردم به عقب برگشتند، دل‏ها از یاد خدا غافل شد و احادیث نبوى دستخوش کتمان و تحریف قرار گرفت. طبیعى بود که در چنین وضعیتى، جامعه از نور هدایت منقطع گردد و اثرى از معنویت باقى نماند تا آنجا که جامعه از تحمل وجود وصىّ رسول خدا، باب مدینه علم، در رنج و عذاب باشد. حضرت على علیه‏السلام در این‏باره مى‏فرماید: «زمانى که خداوند رسول خود را قبض روح فرمود، گروهى به قهقرا برگشتند (به اوامر و نواهى حضرت رسول پشت کرده، دوباره به راه ضلالت و گمراهى قدم نهادند) و راه‏هاى گمراهى آنان را هلاک ساخت و بر آراء و اندیشه‏هاى نادرست خود اعتماد نمودند (احکام را از پیش خود نادرست بیان کرده و مردم را به پیروى از آن وادار مى‏نمودند) و از غیر رحم و خویش (رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ) متابعت نمودند و از سبب هدایت و رستگارى ـ یعنى اهل‏بیت حضرت رسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آله که مأمور به دوستى آن بودند ـ دورى کردند.»(35)
آیا این کلمات نورانى، چیزى غیر از اعراض خواص و به تبع آن‏ها، امت را از یاد خدا و پشت کردن به سیره و سنّت پیامبر تداعى مى‏کند؟!
آیا از بیان شریف امام حسین علیه‏السلام در وصیت‏نامه خویش به هنگام خروج از مدینه («انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدّى، ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر و اسیر بسیرة جدّى و ابى على بن ابیطالب»؛(36) همانا من از مدینه خارج شدم براى اصلاح مفاسد امت جدّم و براى امر به معروف و نهى از منکر و مى‏خواهم سیره جدم و پدرم را زنده کنم) چیزى غیر از عقب گرد خواص و عوام از ارزش‏هاى دینى برداشت مى‏شود؟ آیا خروج به منظور احیاى سیره پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و على علیه‏السلام کاشف از انقطاع خواص جامعه از ذکر خدا و سیره نبویه نیست؟ آیا تعابیر امر به معروف و نهى از منکر، که از اهداف حرکت امام علیه‏السلام است، حاکى از ترک معروف و رواج منکر در میان مسلمانان بخصوص خواص آن‏ها نیست؟! اگر چنین نیست، پس خروج امام علیه‏السلام براى امر به معروف و نهى از منکر و احیاى سیره پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله چه توجیهى را برمى‏تابد؟
آنچه به وضوح از این کلمات نورانى امام استفاده مى‏شود آن است که خواص جامعه در زمان آن امام گرفتار چنین آسیب‏هایى بودند و گرفتارى در دام چنین آسیب‏هایى بود که یا آن‏هارا از یارى‏امام‏بازداشت‏ویا در صف مقابل امام قرارشان داد.
ب) پرستش دنیا و ظواهر آن: اولین و مهم‏ترین عامل انحراف خواص در صحنه کربلا و بلکه در تاریخ بشریت، دنیاپرستى و بنده ظواهر دنیا شدن است و چنین امرى موجب اعراض از حق است. انسان بالفطره به معبود و معشوق خود ارادت دارد و این ارادت در آن حد از کمال و بلندى است که معبود و معشوق را بر هر چیز دیگر ترجیح مى‏دهد؛ زیرا کمال خویش را در او مى‏بیند. بدیهى است اگر معبود و معشوق آدمى، خداى تعالى باشد، جز به او و رضاى او نمى‏اندیشد و اگر دنیا باشد، جایى براى عشق خدا و پرستش او باقى نمى‏ماند و نقطه انحراف همین جاست.
البته آنچه مذموم است دنیاپرستى است نه خود دنیا و بر این امر روایات متعددى دلالت دارد.(37) و نیز در لسان روایات حب دنیا اصل و اساس هر نافرمانى و سرآغاز هر گناهى دانسته شده است.(38) از این‏رو، دنیاپرستى اصلى‏ترین لغزش خواص در هر عصرى است که باید مورد توجه اکید مسلمانان قرار گیرد تا در دام آن گرفتار نیایند.
در حادثه عاشورا نیز مهم‏ترین عامل انحراف خواص، دنیاپرستى و دل سپردن به ظواهر و جاه و مقام دنیا بود. نگاهى گذرا به موضع‏گیرى طلحه و زبیر به عنوان دو صحابى رسول خدا، به حقیقت تلخ دنیاگرایى خواص دلالت دارد. این دو تن، از یاران پیامبر و از خواص مثبت بودند، اما پس از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در معرکه انتخاب دین یا دنیا و حق یا باطل، حق را رها کردند و از خواص جبهه باطل شدند. مسعودى در مروج الذهب درباره دنیاگرایى این دو تن، چنین مى‏نویسد: «در دوران عثمان، گروهى از صحابه به ساختن خانه‏ها و جمع ثروت پرداختند. زبیر بن عوام یکى از آن‏ها بود. او خانه‏اى در بصره ساخت که تاکنون (سال 332 ه . ق) معروف است. خانه‏هایى نیز در مصر و کوفه و اسکندریه بنا نهاد. دارایى او بعد از وفاتش پنجاه هزار دینار، هزار اسب و هزار بنده و کنیز بود. طلحه نیز خانه‏اى در کوفه در محل کناسه ساخت که به دارالطلحتین معروف است. درآمد روزانه او از غلاّت عراق، هزار دینار بوده است. بعضى هم بیشتر گفته‏اند. او در ناحیه شراة بیش از این درآمد داشت. خانه‏اى در مدینه ساخت که آن را با آجر و گچ و شیشه بنا کرده بود.»(39)
بدیهى است این‏گونه غرق مظاهر دنیا شدن، از طلحه و زبیر، انسان‏هایى مى‏سازد که پس از سابقه طولانى در دفاع از حق و پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، در مقابل حق قرار گرفته و با پشت کردن به وصایاى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بر علیه على علیه‏السلام لشکر به راه مى‏اندازند.
نمونه این دنیاپرستى، آن‏چنان که گذشت، عمربن سعد بود که عشق به دنیا و مقامات دنیوى او را به دین‏فروشى و مبارزه با فرزند پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله کشاند. رهبر معظم انقلاب هم در این خصوص فرمودند: «وقتى که خواص طرفدار حق در یک جامعه ـ یا اکثریت قاطعشان ـ آن چنان مى‏شوند که دنیاى خودشان برایشان اهمیت پیدا مى‏کند، از ترس جان، از ترس از دست دادن مال و [از دست] دادن مقام و پست، از ترس منفور شدن و تنها ماندن، حاضر مى‏شوند حاکمیت باطل را قبول کنند و در مقابل باطل نمى‏ایستند و از حق طرفدارى نمى‏کنند و جانشان را به خطر نمى‏اندازند. وقتى این طور شد ـ اولش با شهادت حسین بن على علیه‏السلام با آن وضع، آغاز مى‏شود و آخرش هم...»(40)
2. عدم بصیرت
چنان که گذشت، یکى از ویژگى‏هاى خواص مثبت، بصیرت است. بصیرت یعنى روشن‏بینى، و به معناى قوه قلبى است که به نور قدس روشن باشد و با آن قوه، شخص حقایق و بواطن اشیاء را ببیند، همان‏طور که نفس به وسیله چشم صور و ظاهر اشیا را مى‏بیند.(41) از این روى، عدم بصیرت، همان عدم ملکه روشن‏بینى است. عدم بصیرت بدترین و خطرناک‏ترین کورى است؛ چرا که کورى چشم دل است. حضرت على علیه‏السلام فرمودند:
«ذهاب البصر خیر من عمى البصیرة»؛(42) نداشتن چشم از کوردلى و نداشتن بصیرت بهتر است.
و در روایتى از حضرت على علیه‏السلام وارد شده است که: «فقدُ البصر اهون من فقد البصیرة»؛(43) نابینایى آسان‏تر از کوردلى است.
یکى از عوامل انحراف خواص در صحنه کربلا، عدم بصیرت بود؛ یعنى آنچه باعث شد تا سیدالشهدا علیه‏السلام به شهادت برسد و اهل‏بیت او با آن وضع به اسارت بروند، و سایر ظلم‏ها و جنایاتى که به وقوع پیوست، ناشى از بى‏بصیرتى خواصى بود که در زمان امام حسین علیه‏السلام و در صحنه کربلا حاضر بودند و نتوانستند حق را از باطل تمیز دهند. بدیهى است مراد از بصیرت، روشن‏بینى و آگاهى قلبى‏اى است که انسان را به خدا نزدیک کند نه مطلق آگاهى و دوراندیشى و داشتن رأى صائب؛ چرا که بین بصیرت و راى صائب داشتن، نسبت عموم و خصوص مطلق برقرار است و مى‏توان گفت: هر بصیرى (به معناى یاد شده) از حسن رأى و نظر صائب قطعا برخوردار است، اما این‏گونه نیست که هر کسى ـ مثلاً ـ داراى حسن رأى بود، بصیر هم باشد؛ زیرا ممکن است از قدرت تصمیم‏گیرى و حسن رأى برخوردار باشد، اما نه تنها او را به خدا نزدیک نکند، بلکه در مقابل خدا قرار گیرد و آن زمانى است که در عین اینکه متصف به این صفت است، اما از آن، در جبهه مقابل حق استفاده مى‏کند، چنان که عمرو بن عاص از زیرکى و حسن رأى برخوردار بود، ولى در کنار معاویه به مقاتله با حضرت على علیه‏السلام پرداخت و این نبود مگر از عدم بصیرت او.
از جمله کسانى که مى‏توان او را جزء خواص منفى حاضر در صحنه کربلا به حساب آورد، قرة بن قیس حنظلى است. وى على‏رغم شهرتش به حسن رأى، چون از فیض بصیرت محروم بود، نتوانست خود را از عمر سعد کنار کشیده و به حق بپیوندد؛ آنجا که از طرف عمر سعد مأمور شده بود از امام علیه‏السلام بپرسد که براى چه به اینجا آمده است. حبیب بن مظاهر گفت: او مردى موسوم به حسن رأى است و من گمان نمى‏کردم که او داخل لشکر عمر سعد شود. در هر صورت، پس از ابلاغ پیام عمر سعد و اخذ جواب از امام علیه‏السلام ، حبیب بن مظاهر به او رو کرد و گفت: واى بر تو اى قرة! از این امامِ بحق روى مى‏گردانى و به سوى ظالمان مى‏روى؟ بیا و یارى کن این امام را که به برکت پدران او هدایت یافته‏اى. آن شقاوتمند گفت: پیام ابن سعد را ببرم و بعد از آن با خود فکر مى‏کنم تا ببینم چه صلاح است.(44) و آخرالامر هم برنگشت و البته از این افراد در میان کوفیان کم نبودند.
3. تعصبات قبیله‏اى
تعصب از حیث لغت، جانب‏دارى کردن است؛(45) یعنى حمایت از کسى که متعصب نسبت به او علاقه و ارادتى دارد. از این‏رو، هر تعصبى مردود نیست؛ چرا که تعصب اگر عقلایى و بر حق باشد، امرى معقول و پسندیده است، اما اگر وجهه عقلایى نداشته باشد و به واسطه آن باطل بر حق ترجیح داده شود، امرى ناپسند و مورد مذمّت عقل و شرع است. تعصبات قبیله‏اى جاهلى نیز از این قسم است. امام زین‏العابدین علیه‏السلام در زمینه این نوع تعصبات مى‏فرماید: «عصبیتى که صاحبش به واسطه آن گنه‏کار مى‏شود آن است که کسى بدان قوم خود را از نیکان قوم دیگر بهتر بداند، ولى دوست داشتن قوم خود عصبیت نیست، بلکه اگر کسى قوم خود را بر ستم کمک کند، آن از جمله عصبیت است.»(46)
«پس از پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، با احیاى ارزش‏هاى جاهلى، دوباره تعصب‏هاى نژادى و قبیله‏اى جان گرفت و ارزش‏هاى الهى قربانى ارزش‏هاى جاهلى شد. در سقیفه مسائل نژادى و ناسیونالیستى حرف اول را زد. در شوراى شش نفرى عمر، مسئله نژاد تعیین‏کننده بود. در حکومت عثمان بستگان پدرى او حرف اول را مى‏زدند و راز لغزش برخى از کارگزاران امام على علیه‏السلام نیز همین بود.»(47) در قضیه عاشورا نیز تعصبات جاهلانه قبیله‏اى در میان خواص و سران لشکر کوفه بسیار مشهود است. در کوفه کم نبودند سران و بزرگان قبایلى که طرفدار معاویه و یزید بودند و به واسطه همین تعصب جاهلانه قومى، بسیارى از این قبایل به آن‏ها اقتدا کردند. گواه روشن بر اینکه تعصب‏گرایى جاهلانه، عاملى مهم در انحراف خواص و پیروى از آن‏ها در صحنه کربلا بوده است، آن است که روز نهم محرم وقتى شمر ملعون دید که عمر سعد مهیاى قتال است،
قصد کرد که حضرت عباس علیه‏السلام و برادرانش را از راه قومى‏گرى تحریک کرده و به لشکر عمر سعد ملحق کند، از این‏رو، با صداى بلند گفت: «کجایند فرزندان خواهر من عبدالله و جعفر و عثمان و عباس»؛ چرا که مادر این چهار برادر ام‏البنین، از قبیله بنى‏کلاب بود که شمر ملعون نیز از این قبیله بود.(48) شمر مى‏خواست بگوید: شما از قبیله ما هستید، بدین روى باید به ما ملحق شوید و از همین جهت هم در امانید، که با پاسخ کوبنده حضرت عباس روبه رو شد؛ که بریده باد دست‏هاى تو و لعنت باد بر امانى که تو براى ما آوردى...(49)
بازتاب قیام امام حسین علیه‏السلام در عملکرد خواص پس از شهادت
نهضت عاشورا که در راه احیاى دین و ویران کردن اساس ظلم در نوع خود بى‏نظیر است، منشأ تأثیرات عمده‏اى در نحوه عملکرد خواص، بلکه قاطبه مسلمانان در حوزه‏هاى مختلف مادى و معنوى، فردى و اجتماعى، حکومتى و سیاسى بوده است. عمده نهضت‏هایى که پس از حادثه عاشورا به وقوع پیوستند، متأثر از قیام امام حسین علیه‏السلام بوده‏اند؛ چرا که پیش از هر کس، خواص و سران این نهضت‏ها، متأثر از حادثه عاشورا بودند. در این مجال برآنیم تا تأثیر این قیام الهى را بر فکر و عمل خواص که موجب پیدایش قیام‏هاى گوناگونى بوده است، بررسى کرده و به نمونه‏هایى از عملکرد خواص پس از حادثه عاشورا اشاره نماییم.
1. اولین مبارزه: اولین مبارزه آشکار پس از شهادت حسین بن على علیه‏السلام با والى کوفه و حکومت یزید را مى‏توان مبارزه علنى یکى از خواص و بزرگان شیعه به نام عبدالله بن عفیف ازدى دانست؛ چرا که پس از شهادت امام حسین، ابن زیاد ملعون بر منبر کوفه نشست و به نکوهش خاندان پیامبر و سیدالشهدا علیه‏السلام پرداخت. عبدالله بن عفیف با شدت و جسارت تمام پاسخ او را داد و در حالى که ابن زیاد مست پیروزى ظاهرى خود بود و بر اریکه ظلم و عداوت با پیامبر نشسته بود، او را در ملأ عام مفتضح کرد. به همین دلیل، ابن زیاد دستور داد او را دستگیر کنند. او در حالى که نابینا بود با راهنمایى دخترش مبارزه دلیرانه‏اى را آغاز کرد تا اینکه او را دستگیر کردند و به شهادت رساندند. شجاعت و بى‏باکى او در دفاع از حق و خاندان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و فریادگرى او بر علیه ظلم و بى‏دینى، نسیمى بود که از شجاعت و بى‏باکى حضرت سید الشهدا علیه‏السلام در دفاع از حق و مبارزه تمام عیار با دستگاه ظلم امویان به او رسیده بود.(50) نقش عبدالله بن عفیف به عنوان یکى از خواص شیعه و زهّاد روزگار کوفه، آن چنان بود که عوام حاضر در مسجد از او متأثر شده و اولین بذرهاى مخالفت با دستگاه اموى در دل آن‏ها کاشته شد.
2. قیام مردم مدینه: یکى از پیام‏هاى عاشورا قیام حرّه یا قیام مردم مدینه است؛ چرا که علت پیدایش آن در مرتبه اول ظلم ستیزى امام حسین علیه‏السلام بود. این قیام مشتمل بر پیامى گران‏سنگ بود و آن اینکه براى از بین بردن دستگاه ظلم و کفر حتى از جان خود و فرزندان خود باید گذشت و رنج و غم اسارت اهل‏بیت علیهم‏السلام را متحمل گردید. و در مرتبه دوم، افشاگرى‏هاى اهل‏بیت علیهم‏السلام و اقامه عزا در مدینه و انقلاب روحى بود که حضرت زینب علیهاالسلام در کوفه و شام پدید آورد. مسعودى در واقعه حرّه این‏گونه مى‏نگارد که پس از شهادت امام حسین علیه‏السلام ظلم و جور یزید فزونى یافت و آشکارتر گردید. آن‏هایى که از اوضاع مطلع بودند [خواص [مردم را از وضعیت نامیمون یزید و حکام او آگاه کردند. مردم همه با روحیه طاغوت‏ستیزى که از نهضت عاشورا دریافت کرده بودند، اقدام کرده و عثمان بن محمد بن ابى‏سفیان والى آن زمان مدینه را و مروان‏بن حکم و سایر امویان را از مدینه بیرون کردند. در حالى که امام سجاد علیه‏السلام درمدینه بودند، مردم با عبدالله بن حنظله بیعت کردند. خبر به یزید رسید و او سپاهى بزرگ را به فرماندهى مسلم بن عُقبه به مدینه فرستاد.(51) وقتى به سنگستان مدینه ـ که معروف به حرة واقم است ـ رسیدند، اهل مدینه براى دفع آنان از شهر خارج شدند و بین آن دو جنگ سختى در گرفت. جماعت بسیارى از مدینه کشته شدند تا اینکه تاب مقاومت براى آن‏ها نماند، از این‏رو، به مدینه گریختند و به روضه مطهره حضرت پیغمبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله پناه بردند. لشکر شام نیز وارد مدینه شدند و با اسب‏هاى خود داخل روضه منوره شدند و اسب‏هاى خود را در مسجد جولان دادند و چنان از مردم کشتند که روضه و مسجد پر از خون شد.(52)
از خواصّى که در آگاه کردن مردم و راه‏اندازى این قیام، تأثیر بسزایى در بین توده مردم داشتند، منذربن زبیر بن عوام، عبدالله بن ابى عمرو مخزومى و عبدالله بن حنظله غسیل‏الملائکه هستند؛ چرا که وقتى از طرف حاکم مدینه، عثمان بن محمد بن ابى‏سفیان، به نمایندگى از طرف مردم مدینه به دمشق فرستاده شدند تا از نزدیک خلیفه جوان (یزید) را ببینند و از مرحمت‏هاى او بهره‏مند شوند تا در بازگشت به مدینه مردم را به اطاعت از حکومت وى تشویق کنند، به هنگام برگشتن از شام و دیدن بى‏دینى و فساد و فحشا و سگ‏بازى و شراب‏خوارى یزید، با ذکر موارد فسق یزید، مردم را بر علیه او شوراندند. «عبدالله‏بن حنظله گفت: من از نزد شخصى برگشته‏ام که اگر هیچ کس با من یارى و همکارى نکند با همین چند پسرم به جنگ او خواهم رفت... به دنبال این جریان مردم مدینه با عبدالله پسر حنظله بیعت کردند و حاکم مدینه و بنى‏امیه را از شهر بیرون کردند.»(53)
نکته قابل توجه آنکه قیام مردم مدینه منوره هرچند متأثر از انقلاب امام حسین علیه‏السلام علیه بى‏عدالتى و ستمگرى رژیم فاسد اموى شکل گرفت و عناصر آن از انصار و شاخه‏هاى مختلف قریش تشکیل مى‏شد و اگر چه عناصر اصلى آن شیعى بودند، اما قیامى شیعى نبود؛ چرا که رهبرى شیعه على بن الحسین علیه‏السلام نسبت به آن بى‏تفاوت بود و در یَنْبُعْ ساکن بود.(54)
3. قیام توابین متأثر از قیام امام حسین علیه‏السلام : یکى از ناب‏ترین نهضت‏هاى شیعى قرن اول قیام توابین بود. توابین کسانى بودند که على‏رغم دعوت از امام حسین علیه‏السلام ، در کارزار عاشورا به یارى آن حضرت نپرداختند. از این‏رو، به شدت خود را ملامت مى‏نمودند. امام که به دعوت آن‏ها به عراق آمده بود، در کنار شهر آنان به شهادت رسید و آن‏ها از جا تکان نخوردند.(55) این گروه احساس کردند که ننگ این گناه از دامن آن‏ها شسته نخواهد شد، مگر آنکه انتقام خون امام حسین را از قاتلان او بگیرند و یا در این راه کشته شوند. به دنبال این فکر بود که شیعیان نزد پنج تن از رؤساى خود یعنى سلیمان بن صرد خزاعى، مسیب بن نجبه فزارى، عبدالله بن سعد بن نُفیل اَزدى، عبدالله بن وال تمیمى و رفاعة بن شدّاد بجلى، رفتند و در منزل سلیمان اجتماع تشکیل دادند... به دنبال این اجتماع، سلیمان بن صرد جریان را به سعدبن حذیفة بن یمان و شیعیان دیگر نوشت و از آنان یارى خواست. آنان نیز دعوت سلیمان را پذیرفتند. جنبش توابین در سال شصت و یک هجرى آغاز شد... تا آنکه شب جمعه پنجم ربیع‏الثانى 65، نخستین شعله قیام زبانه زد. در آن شب توابین به سوى تربت پاک امام حسین علیه‏السلام روانه شدند [و گریه و زارى و توبه کردند سپس [قبور شهدا را ترک گفته و به سمت شام حرکت کردند و در سرزمینى به نام عین الوَرده با سپاه شام که فرماندهى آن‏ها را عبیدالله بن زیاد به عهده داشت، روبه رو شدند و پس از سه روز نبرد سخت، سرانجام شکست خوردند و سران انقلاب به جز رفاعة به شهادت رسیدند.(56)
اندیشه سیاسى نهضت توابین
«دیدگاه آنان درباره رهبرى سیاسى امت اسلامى» واگذارى حکومت به خاندان رسول‏اللّه بود که عزت و مقام آنان سبب شده خداوند شیعیان را از نعمت و شرافت برخوردار سازد؛ زیرا هنگامى که توابین با شامیان روبه رو شدند، آنان را بر پیروى از خاندان پیامبر فراخواندند، چون که آنان براى حکومت بر بنى‏امیه شایسته‏تر بودند.»(57)
تأثیر قیام امام علیه‏السلام بر تفکّر سیاسى خواص توابین
1. احساس گناه
انقلاب حسین علیه‏السلام ، بخصوص نقطه پایان این انقلاب در سرزمین کربلا، اثر دیگرى نیز داشت و آن عبارت از ایجاد احساس گناه و بیدارى وجدان در کلیه افرادى بود که مى‏توانستند به یارى حسین بشتابند و نشتافتند... این احساس گناه دو جنبه داشت: از یک طرف، گناهکار را به جبران گناه و جرم خود وادار مى‏کرد و از طرف دیگر، کینه و عداوت مسببان ارتکاب چنین گناه را به دل مى‏گرفتند و این همان پدیده‏اى است که پس از انقلاب حسین علیه‏السلام در میان ملت مسلمان آشکارا به چشم مى‏خورد.(58)
این احساس ندامت از گناه و شوق به جبران خطا، در لابه لاى سخنان، نامه‏ها و خطبه‏هاى توابین موج مى‏زند. همین روحیه بود که آن‏ها را در شب عملیات علیه یزید به کربلا و تربت پاک حضرت سیدالشهدا علیه‏السلام و سایر شهیدان کشاند و آنجا با استغفار و ریختن اشک ندامت و عهد بستن بر خونخواهى امام علیه‏السلام و شهیدان کربلا، روحیه مبارزه‏طلبى خویش را تقویت کردند و این نبود جز تأثیر شهادت امام علیه‏السلام بر خواص و عوام توابین.
2. نفى راحت‏طلبى و پشت پا زدن به مظاهر دنیوى
یکى دیگر از درس‏ها و تأثیرهاى نهضت عاشورا بر فکر خواص در نهضت توابین و بلکه همه نهضت‏هاى شیعى و غیر شیعى، اهمیت حفظ دین است. قهرا در سایه چنین تفکرى است که آنچه با حفظ دین و آموزه‏هاى آن مغایر است باید کنار زده شود. یکى از آسیب‏هاى خواص جبهه حق که باعث شد على علیه‏السلام خانه‏نشین شده و حسین علیه‏السلام یارى نشود و سرش بر نیزه قرار گیرد، راحت‏طلبى و اسیر مظاهر دنیوى شدن خواص بوده است. هر چند خون حضرت سیدالشهدا علیه‏السلام غریبانه بر زمین ریخته شد، اما این حقیقت را براى همگان، از خواص گرفته تا عوام، باوراند که براى حفظ دین و احیاى آن باید به مظاهر دنیوى پشت پا زد و از راحت‏طلبى گریزان بود، وگرنه باید در هاله‏اى از پریشانى و پشیمانى به دلیل عدم نصرت دین خدا و امام معصوم علیه‏السلام اشک ندامت ریخت. در سایه همین رویکرد از تأثیر قیام امام علیه‏السلام بود که توابین اساس جنبش خود را بر بازگشت از گناه، خونخواهى خاندان رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، پشت پا زدن به تمامى مظاهر دنیوى و شهادت خواهى براى رضایت خداوند قرار دادند.(59)
قیام مختار پیامد دیگرى از قیام امام علیه‏السلام
یکى دیگر از قیام‏هایى که متأثر از قیام عاشورا بود، قیام مختار بن ابى عبیده ثقفى است که به منظور انتقام خون امام حسین علیه‏السلام از قاتلان آن حضرت در سال شصت و شش هجرى واقع شد.(60)
مى‏توان نطفه این قیام را از سال شصت و چهار هجرى، پنج ماه پس از مرگ یزید دانست؛ چرا که مختار چون آمادگى مردم عراق را براى قیام و انقلاب برضد بنى‏امیه و بى‏میلى آن‏ها را نسبت به حکومت عبدالله بن زبیر شنید، رهسپار کوفه گردید و فعالیت خود را آغاز کرد.(61) مختار دعوت خود را وابسته به محمد بن حنفیه فرزند امیرمؤمنان معرفى کرد و همین مطلب باعث اطمینان مردم به حرکت وى شد. او شعار خود را جمله «یا لثارات الحسین» (پیش به سوى انتقام‏گیرى خون حسین) قرار داد و این موضوع عراقیان را به تأمین اهداف خویش امیدوار مى‏کرد... مختار قاتلان امام حسین علیه‏السلام را سخت مورد تعقیب قرار داد و به هلاکت رسانید.(62)
تأثیر قیام امام علیه‏السلام بر مختار و سایر خواص
آنچه از شعار «یا لثارات الحسین» استفاده مى‏شود، آن است که هدف اصلى مختار از قیام بر علیه حکومت غاصب و ظالم امویان، انتقام‏گیرى خون حسین علیه‏السلام از قاتلان او بوده است، اما نکته‏اى که اینجا به ذهن مى‏آید آنکه چرا مختار و دیگر خواص همفکر او به دادخواهى از قاتلان امام پرداختند و چه امرى منشأ پیدایش چنین تفکرى در آن‏ها شد؟ با دقت در حوادث عاشورا و تنها گذاشتن امام پس از دعوت کردن او و نیز کشتن او به گونه‏اى که «صار قتیلاً غریبا مظلوما عطشانا» و از طرفى، اسارت اهل‏بیت و افشاگرى‏هاى امام سجاد علیه‏السلام و حضرت زینب علیهاالسلام در کوفه و شام بر علیه سیاست دستگاه اموى و برپایى مجالس عزادارى در شام، بشارت‏دهنده امرى عظیم یعنى مظلومیت امام علیه‏السلام و اهل‏بیت اوست. بدیهى است تأثیر مظلومیت امام بر همگان از سویى و تأثیر دفاع او از دین خدا و سنّت پیغمبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله که در کلمات شریفه‏اى همچون «ان کان دین محمد لا یستقیم الاّ بقتلى فیا سیوف خذینى» تجلّى مى‏یافت، از سوى دیگر، دو عامل مهم تأثیرگذار بر خواص، پس از حادثه عاشورا از جمله مختار و دیگر سران لشکر او بود و این بود که مختار با جمع کردن این دو عامل تأثیرگذار در شعار «یا لثارات الحسین» به خونخواهى آن امام شهید قیام کرد.

 

پى‏نوشت‏ها
1ـ منصور وثوقى و على نیک‏خلق، مبانى جامعه‏شناسى، انتشارات خردمند، 1370، چ سوم، ص 209.
2ـ از بیانات مقام معظّم رهبرى در تاریخ 20/3/75، در جمع فرماندهان لشگر 27 محمدرسول‏اللّه صلى‏الله‏علیه‏و‏آله .
3و4ـ از بیانات رهبر معظم انقلاب در تاریخ 20/3/75.
3ـ سید مصطفى حسینى دشتى، معارف و معاریف، ج 4، 1379، چ سوم، ص 36.
4ـ شیخ عباس قمى، سفینة‏البحار، ج 1، ص 322، چاپ حجرى.
5ـ طبرى، تاریخ الامم والملوک، ج 7، ص 168 به نقل از: حسین بن على از مدینه تا کربلا، حاشیه ص 120.
6ـ ر.ک: ابن حزم، جمهره، ص 385 به نقل از: حسین بن على علیه‏السلام از مدینه تا شام، همان، حاشیه ص 120.
7ـ تاریخ طبرى، منشورات کتابخانه ارومیه، ج 4، ص 307ـ 308.
8ـ محمدصادق نجمى، سخنان حسین بن على از مدینه تا کربلا، دفتر انتشارات اسلامى، 1378، چ هشتم، ص 122ـ 123.
9ـ سید مصطفى حسینى دشتى، پیشین، ج 7، ص 251ـ 252.
10ـ مقتل خوارزمى، تحقیق شیخ محمد سماوى، ج 1، انوارالهدى، 1418 ق، ص 279.
11ـ ابن حجر عسقلانى، فتح البارى، ج 13، بیروت، للطباعة والنشر دررالمعرفه، ص 60.
12ـ همان / بخارى، صحیح بخارى، ج 8، کتاب الفتن، بیروت، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، 1410 ق، ص 99.
34و35ـ خواص و لحظه‏هاى تاریخ ساز، ج 1، مؤسسه فرهنگى قدر ولایت، ص 80ـ81.
13ـ سید مصطفى حسینى دشتى، پیشین، ج 7، ص 238.
14ـ باقر شریف قرشى، حیاة‏الامام الحسین، ج 6، ص 27، به نقل از: جواد محدثى، فرهنگ عاشورا، قم، معروف، 1380، چ پنجم، ص 325.
15ـ طبرى، تاریخ‏الامم و الملوک، منشورات مکتبه ارومیه، ج 5، ص 33 / مسعودى، مروج‏الذهب، ج 3، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1411 ق، ص 130ـ 131.
16ـ همان، ص226 به نقل‏از:مسعودى،مروج‏الذهب، ج3، ص57.
17ـ همان، ص 226.
18ـ از بیانات رهبر معظّم انقلاب در تاریخ 20/3/75.
19ـ جواد محدثى، پیشین، ص 353.
43و44ـ منتهى‏الآمال، چ خورشید، 1374، ص 397ـ 398.
45 و46ـ جواد محدثى، پیشین، ص 162 به نقل از: مسعودى، مروج‏الذهب، ج 3، ص 71 / ص 163.
20ـ سید مصطفى حسینى دشتى، پیشین، ج 6، ص 440.
21ـ جواد محدثى، پیشین، ص 261.
22ـ از بیانات رهبر معظّم انقلاب در تاریخ 20/3/75.
23ـ غلامعلى نعیم‏آبادى، آسیب‏شناسى خواص، 1379، ص 31.
24ـ ابن اثیر، اسدالغابة، ج 4، ص 48، به نقل از: سید احمد خاتمى، رسالت خواص، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1372، چ پنجم، ص 108.
25ـ فضل بن حسن طبرسى، مجمع‏البیان، ج 9، تهران، ناصر خسرو، ص 391.
26ـ براى مطالعه بیشتر ر.ک: محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 3، دفتر نشر فرهنگ اهل‏بیت علیهم‏السلام ، ص 199، حدیث 16، باب نکوهش دنیا.
27ـ نهج‏البلاغه، پیشین، خطبه 150، ص 461.
28ـ مقتل خوارزمى، پیشین، ج 1، ص 279.
56و57ـ محمدبن یعقوب کلینى، پیشین، ص 197.
29ـ مسعودى، مروج الذهب، ج 3، تحقیق عبدالامیر مهنّا، بیروت، مؤسسة اعلمى للمطبوعات، 1411 ق، ص 81.
30ـ از بیانات رهبر معظّم انقلاب در تاریخ 20/3/75.
31ـ محمد معین، فرهنگ فارسى معین، ج 1، ص 546.
32ـ عبدالواحد آمدى، غررالحکم و دررالکلم، ج 1، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1407 ق، ص 364.
33ـ همان، ج 2، ص 57.
34ـ منتهى‏الآمال، چاپ خورشید، 1374، ص 397ـ 398.
35ـ محمد معین، پیشین، ج 1، ص 1101.
36ـ محمدبن یعقوب کلینى، پیشین، ح 7، ص 421.
37ـ سید احمد خاتمى، پیشین، ص 268.
67و68ـ منتهى‏الآمال، پیشین.
38ـ جواد محدثى، پیشین، ص 301ـ 302.
39ـ مسعودى، پیشین، ج 3، ص 81.
40ـ منتهى‏الآمال، ص 612ـ 613.
41ـ محمدمهدى شمس‏الدین، ارزیابى انقلاب امام حسین علیه‏السلام ، ترجمه مهدى پیشوایى، مؤسسه فرهنگى هنرى سینمایى الست فردا، 1381، ص 249.
42ـ اصغر منتظرالقائم، نقش قبایل یمنى در حمایت از اهل‏بیت علیهم‏السلام ، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1380، ص 307 (با اندکى تلخیص و تصرف).
43ـ مهدى پیشوایى، سیره پیشوایان، مؤسسه تحقیقاتى امام صادق علیه‏السلام ، 1374، چ دوم، ص 221، (با اندکى تصرف).
44ـ همان، ص 221ـ 226.
45ـ ابن اعثم، الفتوح، ص 245 به نقل از: اصغر منتظرالقائم، پیشین، ص 312.
46ـ محمدمهدى شمس‏الدین، پیشین، ص 212ـ 213.
47ـ اصغر منتظرالقائم، پیشین، ص 311.
48ـ طبرى، تاریخ طبرى، ج 4، ص 487.
49ـ ابوالعباس المبرد، الکامل فى اللغة و الادب، ج 12، 112ـ 116 به نقل از: مهدى پیشوایى، پیشین، ص 226ـ 228.
50ـ محمدمهدى شمس‏الدین، پیشین، ص 252ـ 254 / مهدى پیشوایى، پیشین، ص 252ـ 254.


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:27 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

تأثیری که حادثه کربلا و قیام حسین بن علی (علیهماالسلام) بر اندیشه مردم جهان، حتی غیر مسلمانان داشته، بسیار است. عظمت قیام و اوج فداکاری و ویژگیهای دیگر امام و یارانش سبب شده که اظهار نظرهای بسیاری درباره این نهضت و حماسه آفرینان عاشورا داشته باشند. نقل سخنان همه آن کسان کتاب قطوری می‌شود. به ویژه که برخی از نویسندگان غیرمسلمان مستقلا کتابهایی درباره این حادثه نوشته‌اند. در اینجا تنها تعدادی اندک از این نظرها (از مسلمان غیرمسلمان) آورده می‌شود:
ـ مهاتماگاندی (رهبر استقلال هند): من زندگی امام حسین، آن شهید بزرگ اسلام را به دقت خوانده‌ام و توجه کافی به صفحات کربلا نموده‌ام و بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستی از امام حسین پیروی کند.
ـ محمد علی جناح (قائد اعظم پاکستان): هیچ نمونه‌ای از شجاعت، بهتر از آنکه امام حسین از لحاظ فداکاری و تهور نشان داد در عالم پیدا نمی‌شود. به عقیده من تمام مسلمین باید از سرمشق این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربان کرد پیروی نماید.
ـ چارلزدیکنز (نویسنده معروف انگلیسی): اگر منظور امام حسین جنگ در راه خواسته‌های دنیایی بود، من نمی‌فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل چنین حکم می‌نماید که او فقط به خاطر اسلام، فداکاری خویش را انجام داد.
ـ توماس کارلایل (فیلسوف و مورخ انگیسی): بهترین درسی که از تراژدی کربلا می‌گیریم، این است که حسین و یارانش ایمان استوار به خدا داشتند. آنها با عمل خود روشن کردند که تفوق عددی در جایی که حق با باطل رو برو می‌شود اهمیت ندارد و پیروزی حسین با وجود اقلیتی که داشت، باعث شگفتی من است.
ـ ادوارد براون (مستشرق معروف انگلیسی): آیا قلبی پیدا می‌شود که وقتی درباره کربلا سخن می‌شنود، آغشته با حزن و الم نگردد؟ حتی غیر مسلمانان نیز نمی‌توانند پاکی روحی را که در این جنگ اسلامی در تحت لوای آن انجام گرفت انکار کنند.
ـ فردر جمس: درس امام حسین و هر قهرمان شهید دیگری این است که در دنیا اصول ابدی عدالت و ترحم و محبت وجود دارد که تغییر ناپذیرند و همچنین می‌رساند که هرگاه کسی برای این صفات مقاومت کند و در راه آن پافشاری نماید، آن اصول همیشه در دنیا باقی و پایدار خواهد ماند.
ـ ل.م.بوید: در طی قرون، افراد بشر همیشه جرأت و پردلی و عظمت روح، بزرگی قلب و شهامت روانی را دوست داشته‌اند و در همین هاست که آزادی و عدالت هرگز به نیروی ظلم و فساد تسلیم نمی‌شود. این بود شهامت و این بود عظمت امام حسین. و من مسرورم که با کسانی که این فداکاری عظیم را از جان و دل ثنا می‌گویند شرکت کرده‌ام، هر چند که 1300 سال از تاریخ آن گذشته است.
ـ واشنگتن ایروینگ (مورخ مشهور آمریکایی): برای امام حسین (علیه‌السلام) ممکن بود که زندگی خود را با تسلیم شدن به یزید نجات بخشد، لیکن مسؤولیت پیشوا و نهضت بخش اسلام اجازه نمی‌داد که او یزید را به عنوان خلافت بشناسد. او به زودی خود را برای قبول هر ناراحتی و فشاری به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنی امیه آماده ساخت. در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و در روی ریگهای تفتیده عربستان، روح حسین فنا ناپذیر است. ای پهلوان و ای نمونه شجاعت و ای شهسوار من، ای حسین!
ـ توماس ماساریک: گرچه کشیشان ما هم از ذکر مصائب حضرت مسیح مردم را متأثر می‌سازند، ولی آن شور و هیجانی که در پیروان حسین (علیه‌السلام) یافت می‌شود در پیروان مسیح یافت نخواهد شد و گویا سبب این باشد که مصائب مسیح در برابر مصائب
حسین (علیه‌السلام) مانند پر کاهی است در مقابل یک کوه عظیم پیکر.
ـ موریس دوکبری: در مجالس عزاداری حسین گفته می‌شود که حسین، برای حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگی مقام و مرتبه اسلام، از جان و مال و فرزند گذشت و زیربار استعمار و ماجراجویی یزید نرفت. پس بیایید ما هم شیوه او را سرمشق قرار داده، از زیردست استعمارگران خلاصی یابیم و مرگ با عزت را بر زندگی ذلت ترجیح دهیم.
ـ ماربین آلمانی (خاورشناس): حسین (علیه‌السلام) با قربانی کردن عزیزترین افراد خود و با اثبات مظلومیت و حقانیت خود، به دنیا درس فداکاری و جانبازی آموخت و نام اسلام و اسلامیان را در تاریخ ثبت و در عالم بلند آوازه ساخت. این سرباز رشید عالم اسلام به مردم دنیا نشان داد که ظلم و بیداد و ستمگری پایدار نیست و بنای ستم هرچه ظاهرا عظیم و استوار باشد، در برابر حق و حقیقت چون پر کاهی بر باد خواهد رفت.
ـ بنت الشاطی: زینب، خواهر حسین بن علی (علیهماالسلام) لذت پیروزی را در کام ابن زیاد و بنی امیه خراب کرد و در جام پیروزی آنان قطرات زهر ریخت، در همه حوادث سیاسی پس از عاشورا، همچون قیام مختار و عبدالله بن زبیر و سقوط دولت امویان و برپایی حکومت عباسیان و ریشه دواندن مذهب تشیع، زینب قهرمان کربلا نقش برانگیزنده داشت.
ـ لیاقت علی خان (نخست وزیر پاکستان): این روز محرم: برای مسلمانان سراسر جهان معنی بزرگ دارد. در این روز، یکی از حزن آورترین و تراژدیک ترین وقایع اسلام اتفاق افتاد، شهادت حضرت امام حسین (علیه‌السلام) در عین حزن، نشانه فتح نهایی روح واقعی اسلامی بود، زیرا تسلیم کامل به اراده الهی به شمار می‌رفت. این درس به ما می‌آموزد که مشکلات و خطرها هرچه باشد، نبایستی ما پروا کنیم و از راه حق و عدالت منحرف شویم.
ـ جرج جرداق (دانشمند و ادیب مسیحی): وقتی یزید، مردم را تشویق به قتل حسین و مأمور به خونریزی می‌کرد، آنها می‌گفتند: «چه مبلغ می‌دهی»؟ اما انصار حسین به او گفتند: ما با تو هستیم. اگر هفتاد بار کشته شویم، باز می‌خواهیم در رکابت جنگ کنیم و کشته شویم.
ـ احمد محمود صبحی: اگر چه حسین بن علی (علیهماالسلام) در میدان نظامی یا سیاسی شکست خورد، اما تاریخ، هرگز شکستی را سراغ ندارد که مثل خون حسین (علیه‌السلام) به نفع شکست خوردگان تمام شده باشد. خون حسین، انقلاب پسر زبیر و خروج مختار و نهضتهای دیگر را در پی داشت، تا آنجا که حکومت اموی ساقط شد و ندای خونخواهی حسین، فریادی شد که آن تختها و حکومتها را به لرزه در آورد.
ـ آنطون بارا (مسیحی): اگر حسین از آن ما بود، در هر سرزمینی برای او بیرقی بر می‌افراشتیم و در هر روستایی برای او منبری بر پا می‌نمودیم و مردم را با نام حسین به مسیحیت فرا می‌خواندیم.
ـ گیبون (مورخ انگلیسی): با آنکه مدتی از واقعه کربلا گذشته و ما با صاحب واقعه هم وطن نیستیم، مع ذلک مشقات و مشکلاتی که حضرت حسین (علیه‌السلام) تحمل نموده، احساساست سنگین دل ترین خواننده را بر می‌انگیزد، چندانکه یک نوع عطوفت و مهربانی نسبت به آن حضرت در خود می‌یابد.
ـ نیکلسون (خاورشناس معروف): بنی امیه، سرکش و مستبد بودند، قوانین اسلامی را نادیده انگاشتند و مسلمین را خوار نمودند... و چون تاریخ را بررسی کنیم، گوید: دین بر ضد فرمانفرمایی تشریفاتی قیام کرد و حکومت دینی در مقابل امپراتوری ایستادگی نمود. بنابراین، تاریخ از روی انصاف حکم می‌کند که خون حسین (علیه‌السلام) به گردن بنی امیه است.
ـ سرپرسی سایکس (خاورشناس انگلیسی): حقیقتا آن شجاعت و دلاوری که این عده قلیل از خود بروز دادند، به درجه‌ای بوده است که در تمام این قرون متمادی هر کسی آن را شنید، بی اختیار زبان به تحسین و آفرین گشود. این یک مشت مردم دلیر غیرتمند، نامی بلند غیر قابل زوال برای خود تا ابد باقی گذاشتند.
ـ تاملاس توندون (هندو، رئیس کنگره ملی هندوستان): این فداکاریهای عالی از قبیل شهادت امام حسین (علیه‌السلام)، سطح فکر بشریت را ارتقا بخشیده است و خاطره آن شایسته است همیشه باقی بماند و یادآوری شود.
ـ محمد زغلول پاشا (در مصر، در تکیه ایرانیان): حسین (علیه‌السلام) در این کار، به واجب دینی و سیاسی خود قیام کرده و اینگونه مجالس عزاداری، روح شهامت را در مردم پرورش می‌دهد و مایه قوت اراده آنها در راه حق و حقیقت می‌گردد.
ـ عبدالرحمان شرقاوی (نویسنده مصری): حسین (علیه‌السلام)، شهید راه دین و آزادگی است. نه تنها شیعه باید به نام حسین ببالد، بلکه تمام آزاد مردان دنیا باید به این نام شریف افتخار کنند.
ـ طه حسین (دانشمند و ادیب مصری): حسین (علیه‌السلام)، برای به دست آوردن فرصت و از سرگرفتن جهاد، در آتش شوق می‌سوخت. او زبان را درباره معاویه و عمالش آزاد کرد، تا به حدی که معاویه تهدیدش نمود. اما حسین، حزب خود را وادار کرد که در طرفداری حق سختگیر باشند.
ـ عبدالحمید جودة السحار (نویسنده مصری): حسین (علیه‌السلام) نمی‌توانست با یزید بیعت کند و به حکومت او تن بدهد، زیرا در آن صورت، بر فسق و فجور، صحه می‌گذاشت و ارکان ظلم و طغیان را محکم می‌کرد و بر فرمانروایی باطل تمکین می‌نمود. امام حسین به این کارها راضی نمی‌شد، گرچه اهل و عیالش به اسارت افتند و خود و یارانش کشته شوند.
ـ علامه طنطاوی (دانشمند و فیلسوف مصری): (داستان حسینی) عشق آزادگان را به فداکاری در راه خدا بر می‌انگیزد و استقبال مرگ را بهترین آرزوها به شمار می‌آورد، چندانکه بر شتاب به قربانگاه، بر یکدیگر پیشی جویند.
ـ العبیدی (مفتی موصل): فاجعه کربلا در تاریخ بشر نادره‌ای است، همچنان که مسببین آن نیز نادره‌اند... حسین بن علی (علیهماالسلام) سنت دفاع از حق مظلوم و مصالح عموم را بنا بر فرمان خداوند در قرآن به زبان پیامبر اکرم وظیفه خویش دید و از اقدام به آن تسامحی نورزید. هستی خود را در آن قربانگاه بزرگ فدا کرد و بدین سبب نزد پروردگار، «سرور شهیدان» محسوب شد و در تاریخ ایام، «پیشوای اصلاح طلبان» به شمار رفت. آری، به آنچه خواسته بود و بلکه برتر از آن، کامیاب گردید.


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:26 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????