سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

نام گفت و گو شونده: سید جعفر شهیدی

اشاره:

سیدجعفر شهیدى در سال 1297ش. در بروجرد متولد شد. پس از طى دوره‏هاى مقدماتى دروس حوزه در زادگاهش، به نجف اشرف سفر کرد و پس از سال‏ها تحصیل در حوزه علمیه نجف و شرکت در دروس دوره خارج فقه و اصول، تا مرحله اجتهاد پیش رفت. در سال 1327 ش. به ایران مراجعت نمود و پس از اقامت کوتاهى در قم، به تهران سفر کرد و در دانشگاه تهران به فراگیرى علوم دانشگاهى در رشته معقول و منقول مشغول شد. در سال 1340 ش. دکتراى خود را از آن دانشگاه دریافت کرد و از آن پس به تدریس در آن دانشگاه مشغول شد. استاد هیچ گاه کار را مانعى براى تحصیل خود نمى‏دانست و در کودکى در کنار درس، مشغول کار بود. بعد از چهل سالگى نیز با توجه به فعالیت‏هاى فراوان کارى، تدریسى و... فراگیرى زبان انگلیسى را آغاز کرد
استاد شهیدى از سال 1328ش. همکارى با مرحوم دهخدا را آغاز کرد و پس از فوت دکتر معین، ریاست مؤسسه لغات‏نامه دهخدا را بر عهده گرفت و در حال حاضر بیش از 35 سال است که در این سمت به فرهنگ غنى فارسى خدمت مى‏کند. خلوص و تواضع علمى ایشان باعث شده است که به اتمام کارهاى ناتمام علمى اساتید بزرگ ادبیات فارسى همت گمارد؛ براى مثال مى‏توان به ا دامه کار مرحوم فروزان‏فر در شرح مثنوى اشاره کرد که استاد سالیان درازى را صرف آن کرده است.
جناب آقاى دکتر شهیدى! در ابتداى گفت‏وگو مى‏خواستم با توجه به مطالعاتى که شما در زمینه تاریخ اسلام و به ویژه تاریخ قیام امام حسین‏علیه‏السلام داشته‏اید، اگر امکان دارد، بفرمایید که افراد مختلف با چه روى‏کردهایى این مقطع از تاریخى را تحلیل کرده‏اند و این که نگاه خاص شما در تألیف کتاب قیام امام حسین‏علیه‏السلام چه بوده است؟
به نظر من برخى از شیعیان دل‏باخته، بر این اساس به قیام امام‏حسین‏علیه‏السلام مى‏نگرند که گویا امام حسین‏علیه‏السلام خود را به کشتن داد تا نزد پروردگار میانجى گناهان شیعیان شود. برخى از مورخان غربى یا شرقیان شیفته تاریخ نویسان اروپایى، قیام امام حسین‏علیه‏السلام را در قالب قیام یک ماجراجوى عصیان‏گر علیه رژیم عربى دمشق قلمداد کرده‏اند برخى هم صرفاً براى نوشتن تاریخ به این قیام نگاه کرده‏اند. کسى که از این دریچه به حادثه عاشورا نگاه کند، اول فکر مى‏کند که یک عده‏اى جمع شدند و از امام حسین‏علیه‏السلام دعوت کردند. ایشان هم آمدند و مى‏خواستند حکومت را در دست بگیرند و یزید هم در مقابل امام حسین‏علیه‏السلام ایستاد و... . بعضى هم هدفشان از پرداختن به قیام امام حسین‏علیه‏السلام مقتل نویسى و تبلیغ مذهبى بوده است.
اما سؤالات من از قیام امام حسین‏علیه‏السلام چیزهاى دیگرى بود. سؤال من این بود که چرا حوادث و وقایع خاصى در این مقطع از زمان به وجود آمده است. سؤال من این بود که چرا عده خاصى در مقابل امام حسین‏علیه‏السلام ایستادند. مقابله با امام حسین‏علیه‏السلام در حوزه مسلمانان رخ مى‏دهد و نه در حوزه کفر. سؤال من این بود که چطور یک کسى که تا دیشب همه مى‏گفتند او مسلمان است و پشت سرش هم نماز مى‏خواندند، به فاصله چند ساعت به جنگ با او برمى‏خیزند؟ طبق احکام اسلامى آن زمان، مردهاى مشرک بالغ را مى‏کشتند و زن‏ها و بچه‏هاى آنها را به اسارت مى‏بردند. چطور شد که در فاصله چند ساعت، امام حسین‏علیه‏السلام و خانواده‏اش به زعم عده‏اى مشرک شدند؟ من در این کتاب درصدد بوده‏ام که علت این وقایع را پیدا کنم.
همان طور که در صحبتهاى بخود اشاره داشتید، بعضى از مورخان با نگاه خاص خود طورى شواهد تاریخى را گرد هم مى‏آوردند که گویا قیام امام براى در دست گرفتن حکومت بوده است. چه شواهد نقضى را مى‏توان براى طرد این دیدگاه مطرح کرد؟
مى‏دانید که فرق امام با پیغمبر چیست؟ پیغمبر در هر شرایطى موظف بود که مردم را به اسلام دعوت کند؛ حتى اگر براى او خطرات جانى و مالى نیز وجود داشته باشد؛ ولى امام وقتى قیام مى‏کند که مردم دورش جمع شوند و بگویند: ماجز تو کسى را نداریم. اگر جواب ما را ندهى، پیش خدا مسئولى و... . براى حضرت على‏علیه‏السلام نیز چنین چیزى رخ داد. وقتى مردم به حضرت على‏علیه‏السلام روى آوردند، ایشان اول فرمودند که اگر من وزیر شما باشم، براى شما بهتر از این است که امیرتان باشم؛ اما وقتى شدت دعوت مردم را مشاهده کردند، با قید شروطى حکومت برآنها را پذیرفتند. امام حسین‏علیه‏السلام نیز همین طورى بلند نشدند تا حکومت را در دست بگیرند. اول نامه‏هاى دعوت زیادى آمد. که در نامه‏هاى آخر، کوفیان حجت را برایشان تمام کمردند و گفتند: اگر نیایى، روز قیامت در پیشگاه پروردگار مسئول هستى ؛ اما حضرت باز هم قیام نکردند. حضرت مسلم را به کوفه فرستادند تا بدانند در آن جا چه خبر است. ایشان هم بر حسب ظاهر، از اشتیاق شدید مردم براى پذیرش امام حسین‏علیه‏السلام خبرداد و این جا بود که حجت بر امام تمام شد و به همین جهت حضرت مى‏فرمایند: من براى هواى نفس بیرون نیامدم. پس امام حسین‏علیه‏السلام را ملزم کرده بودند که باید بیایید و سنت جدتان را احیا کنید و ایشان هم تنها به همین دلیل رفتند. بر همین اساس، وقتى لشکریان ابن زیاد مانع رفتن ایشان به کوفه شدند، حضرت فرمودند: من براى جنگ نیامده‏ام و اگر اجازه دهید، به وطن خود یا کشور دیگرى بر مى‏گردم. از این‏رو نمى‏توان گفت قیام امام حسین‏علیه‏السلام، یک قیام نظامى و تنها براى در دست گرفتن حکومت بوده است.
چه نقایصى را در کتاب نگاشته شده در مورد قیام امام حسین مشاهده کردید که شما را واداشت تا این کتاب را بنویسید؟
بین روایت‏گرى و گزارش‏گرى با تاریخ تحلیلى تفاوت زیادى وجود دارد. من از سن ده سالگى سروکارم با تاریخ بوده است. آن وقت کتاب‏هاى تاریخى در دست‏رس ما، کتاب‏هاى مرحوم سپهر (ناسخ التواریخ) بودند. وى تاریخ ابتداى خلقت آدم تا زمان امام باقرعلیه‏السلام را نوشته بود. نوشتن یک چنین کتاب تاریخى‏اى نمى‏تواند کار یک نفر باشد و پرداختن به آن، مستلزم این است که ما خیلى سطحى از مسائل تاریخى عبور کنیم. منبع دیگر ما در زمینه تاریخ، مطالبى بود که مرحوم علامه مجلسى به آن اشاره کرده بود و بعد با دیدن کتاب‏هاى تاریخ تشیع، خیلى به این بخش از تاریخ علاقه‏مند شدم و تصمیم گرفتم این رشته را ادامه دهم. در سالهاى 50تا51 ش. سؤالاتى را در مورد قیام امام حسین‏علیه‏السلام مطرح کردم که پاسخ آنها در ستونى در روزنامه اطلاعات منتشر شد. سؤالاتى از این قبیل که چرا امام حسین‏علیه‏السلام را کشتند و بعد پاسخ تحلیلى آن را از زبان امام حسین‏علیه‏السلام مى‏دادم. اعتقاد من در آن موقع این بود که به این کتاب‏هاى مقتل نمى‏شود زیاد اعتماد کرد و همان طور که قبلاً هم اشاره کردم، به تاریخ با دو دیدگاه مختلف مى‏توان نگریست: یک وقت آدم مى‏خواهد حادثه‏اى را بداند و یک وقت مى‏خواهد بفهمد که چرا این حادثه به این شکل خاص و در این زمان خاص و... اتفاق افتاده است. هدف من از ورود به عرصه تاریخ‏نگارى، پیدا کردن علت وقوع حادثه بوده است و نه گزارش خود حادثه. خیلى‏ها واقعه کربلا را در قالب کتاب نوشته‏اند؛ ولى اینها همه گزارش حوادث است و در مورد این که چرا براى امام حسین‏علیه‏السلام این اتفاقات افتاد، چرا سیاست‏مداران کوفه، مکه و مدینه نرفتند تا یزید را از این کارها باز دارند؟ و چرا آنها تلاش نکردند تا بین امام حسین‏علیه‏السلام و یزید، صلح برقرار کنند، مطلبى نیامده است. به نظر من مردم عصر امام حسین‏علیه‏السلام مردم صدر اسلام نبودند. مردم پس از فوت پیامبر به خصوص پس از دوره عثمان که سخت‏گیرى‏هاى عمر تمام شد، به کلى تغییر موضع دادند و اصلاً وضع اجتماع به طور کامل تغییر کرد.
این کار را چگونه به انجام رساندید؟
من با در نظر گرفتن گذشته بحث، از بعثت رسول اکرم صلى الله علیه وآله و ایمان آوردن ضعیفان و مخالفت اغنیا و مخصوصاً خانواده ابوسفیان، کار را شروع کردم. ابوسفیان و بنى امیه که تمام بلاها از طریق آنها بر سر مسلمان‏ها وارد شد، به نظر من از همان ابتدا، اسلام آوردنشان برمبناى دروغ و نفاق بود. این عده تا وقتى که مکه سقوط نکرد، مسلمان نشدند و پس از آن که دیدند دیگر راهى ندارند و باید تسلیم بشوند، اسلام را به ظاهر قبول کردند؛ ولى این طیف تا آخر عمر هم ایمان نیاوردند و حوادث اجتماعى را به گونه‏اى پیش بردند که حادثه عاشورا اتفاق افتاد. عده‏اى هم بودند که واقعاً مسلمان و معتقد بودند و اینها همان‏هایى بودند که رفتند و شهید شدند. یک عده‏اى هم ایمان داشتند؛ ولى به دلایل مختلف در زمان دعوت امام حسین‏علیه‏السلام ایشان را همراهى نکردند و پس از این که متوجه کار زشت خود شدند، بر علیه رژیم یزید قیام کردند. در این کتاب من به طور تحلیلى با استناد به شرایط اجتماعى اعراب - در آن مقطع زمانى - سعى کرده‏ام چراهایى را که در مورد قیام امام‏حسین‏علیه‏السلام و نحوه برخورد گروه‏هاى مختلف با ایشان وجود دارد، براى خودم جواب دهم و پس از این که پاسخ‏ها براى خودم قانع کننده شد، کتاب را منتشر کردم.
براى این که مطالعات ما درباره تاریخ عاشورا و قیا م امام حسین‏علیه‏السلام مطالعه صرف تاریخى نباشد و بتوانیم آن را مصداقى براى علم نافع برشماریم، چه روى‏کردى را باید نسبت به این امر دنبال کنیم و قیام امام حسین‏علیه‏السلام و تاریخ عاشورا براى ما چه راهنمایى مى‏تواند داشته باشد؟
اکنون که حکومتى مقابل حکومت اسلامى نیست و شرایط به گونه‏اى نمى‏باشد که بخواهیم یک تطابق کامل با واقعه عاشورا را برقرار سازیم.
نه بحث من چیزدیگرى است؛ بحث گسست نسلى، بحثى است که شما در کتابتان به آن اشاره کرده‏اید. به هر حال پس از گذشت یک نسل، مردمى که از جان و مال خود در راه اسلام گذشته بودن، به اسم اسلام، نوه پیامبر خودشان را به آن طرز فجیع به شهادت مى‏رسانند. این امر نشان مى‏دهد که در آن مقطع زمانى یک گسست نسلى اتفاق افتاده است. شاید جمع کثیرى از کسانى که در آن زمان در مقابل امام حسین‏علیه‏السلام ایستاده بودند، با بینش‏هاى صدر اسلام آشنا نبودند و نمى‏دانستند که هدف حکومت اسلامى چه بوده است؛ اگر بخواهیم در زمان خود با یک گسست نسلى مواجه نشویم، از تاریخ عاشورا چه درس‏هایى مى‏توانیم بگیریم؟
براى این که چنین اتفاقى نیفتد، همه ما باید سعى کنیم که مردم را با عمل راست و درست خودمان به دین و معارف دینى معتقد کنیم. اگر شما بتوانید با علمتان یک نفر را راهنما باشید، ثواب آن صد برابر یک شعر و یک کتاب تاریخ و هزار چیز دیگر است. اگر ما به گفته‏هایمان عمل نکنیم، باید مطمئن باشیم که تأثیر ندارد. من نمى‏توانم بگویم آقا به مال مردم تعرض نکن؛ ولى خودم تعرض کنم.
اگر در مورد این نسل که عده‏اى روى آن انگشت مى‏گذارند و مى‏گویند که اینها از اسلام برگشته‏اند تحقیق کنیم، مى‏فهمیم که علت اصلى آن، عدم معرفى درست اسلام به آنها بوده است.
درس دیگرى که از قیام امام حسین‏علیه‏السلام و واقعه عاشورا مى‏توان گرفت، آن است که هر وقت بدعتى در دین به وجود آمد، باید به طریق مناسبى مقابل آن ایستاد.
یکى از بحث‏هاى کتاب قیام امام حسین‏علیه‏السلام، این است که نسلى که در زمان امام حسین‏علیه‏السلام با مقوله تصمیم‏گیرى در مورد چگونگى برخورد با دعوت امام‏حسین‏علیه‏السلام مواجه شدند، نسلى بودند که شناخت دقیقى از اسلام نداشتند. چه مسائلى باعث شد که گروه‏هاى مختلف در برخورد با قیام امام‏حسین‏علیه‏السلام تصمیم‏هاى متفاوتى بگیرند؟
دعوت اسلام در بین قوم خاصى پیدا شد. طبیعت عرب این بود که در مقابل هر چیز جدید مخالفت کند؛ ولى وقتى تسلیم آن شد، دیگر از همه چیز خود در راه آن مى‏گذرد. اعراب با پیغمبر همین کار را کردند. اول با ایشان مخالفت کردند و بعد از آن که ایشان را پذیرفتند، دیگر هر چه ایشان مى‏گفتند، قبول مى‏کردند. خصلت آنها به گونه‏اى بود که حتى اجازه فکر کردن به خود را در برابر پیغمبر نمى‏دادند. نقل مى‏کنند که روزى کسى نزد پیغمبر آمد و گفت: مرا دریاب که دارم هلاک مى‏شوم. پیغمبر در پاسخ او گفتند: مى‏دانم چه بر سر تو آمده است؛ شیطان نزد تو آمد و گفت: تو را چه کسى آفرید؟ گفتى: خدا. گفت: خدا را که آفرید؟ تو در پاسخ او درماندى. وقتى کسى در مقابل شخصى که او را پذیرفته، دیگر اجازه فکر کردن را به خود ندهد، همواره چشم به دهان او مى‏دوزد تا او را راهنمایى کند. چنین انسان هایى در موقع تصمیم‏گیرى نمى‏توانند مستقل بیندیشند و عمل کنند و همواره گوش به فرمان کسى دارند که از او تبعیت مى‏کنند.
بحث دیگر این است که در زمان پیغمبر و حتى تا زمان عمر، مال و ثروت و جاه و مقام، به طور جدى وارد حوزه مسلمانان نشده بود؛ ولى در زمان عثمان هر دوى اینها آمد. آدم باید خیلى قوى و خود ساخته باشد تا بتواند در مقابل وسوسه‏هاى این دو بایستد. پسر سعدابى‏وقاص شمشیر زن بزرگ عصر پیغمبر، وقتى در قبل جنگ با پسر رسول خداصلى‏اللَّه علیه‏وآله فرماندارى رى به او پیشنهاد شد، با خود گفت: مى‏گویند قیامت حق است؛ اما آرزوى من حکومت رى است و این پیشناهد نقدى است. اگر قیامت هم حق باشد، پس از چندى توبه مى‏کنم و... . با مطالعه این مطالب تاریخى به این نتیجه مى‏رسیم که واقعاً خیلى قدرت مى‏خواهد که کسى اسیر این وسوسه‏ها نشود. پس باید علاوه بر این که به خودسازى مى‏پردازیم، دعا کنیم که خدا ما را در این قبیل امتحانات سخت قرار ندهد.
مقام معظم رهبرى در یکى از سخنرانى‏هاى خود به عبرت‏هاى عاشورا اشاره کرده‏اند. به نظر شما از قیام عاشورا چه درس‏ها و عبرت‏هایى مى‏توان گرفت؟
سراسر قیام امام‏حسین‏علیه‏السلام عبرت است. مهمترین عبرت آن است که گروهى با آن شور و شعف، دخترزاده رسول خدا را دعوت کنند و بعد هم بیایند و در معرکه‏اى که دشمن آن حضرت به راه انداخته، در مقابل حضرت بایستند. نکته مهم‏تر این است که خیلى از کسانى که در این معرکه حاضر بودند، همان‏هایى بودند که براى حضرت نامه نوشته بودند. امام در هنگام مقابله با این دسته مى‏فرمودند: مگر شما همان‏هایى نبودید که نوشتید میوه‏هاى ما رسیده است و سرزمین ما سبز است و آب‏هاى ما جارى است و وقت آن فرا رسیده است که شما بیایید؟ یکى از عبرت‏هایى که از این وقایع مى‏توان گرفت، این است که آدم نباید به صرف حرف اشخاص اعتماد کند. وقتى پاى عمل پیش آمد، باید دید که افراد چگونه‏اند و چه میزان ایستادگى دارند.
به نظر شما کدام بعد محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است؟
نکته‏اى که باید در پاسخ به این سؤال به آن اشاره کنم، آن است که منظور از اسلام در این بحث، شیعه است و گرنه در بسیارى از کشورهاى اسلامى اصلاً از محرم و صفر خبرى نیست. نکته دیگر آن که این معارف و شعائرى که در ماه‏هاى محرم و صفر بیان مى‏شود، واقعاً در زنده نگاه داشتن آرمان‏هاى شیعى نقش اساسى داشته است. من وقتى به عراق رفته بودم، روز اربعین هیئت انصارالحسین‏علیه‏السلام به کربلا مى‏آمدند. سال اول که رفتم، سه چهار تا از این دسته‏هاى عزادارى حضور داشتند؛ ولى این آخرى‏ها مى‏توان گفت که تقریباً قسمت عمده عراق براى عزادارى به کربلا مى‏آمدند. حتى از اهل سنت هم مى‏آمدند و این نشان مى‏دهد که این شعارهاى سینه‏زنى و مطالبى که در این روزها عنوان مى‏گردد، اینها را تحت تأثیر قرار داده است. به همین جهت این عاشوراى سنتى را باید نگه داشت؛ ولى باید سعى کرد که عزادارى‏ها از حد طبیعى خودشان خارج نشوند.
چگونه مى‏توان روى‏کرد معرفتى و تحلیلى به تاریخ عاشورا را با روى‏کرد عاطفى و پرشور و علاقه عجین کرد؟ این سؤال را از آن جهت مطرح مى‏کنم که بعضى وقت‏ها مطالعات تحقیقى و تحلیلى درباره عاشورا، ما را از آن عشق و علاقه دوران کودکى و نوجوانى دور کرده است.
نظر شما یک مقدارى درست است. فرض کنید برخى از افراد به شدت علاقه‏مند به عزادارى براى امام حسین‏علیه‏السلام هستند؛ اما نسبت به نمازشان کوتاهى مى‏کنند. وظیفه من محقق، شماى فرهنگى و روحانیت این است که سعى کنیم از این عده بکاهیم و به آنهایى که مى‏فهمند قیام عاشورا براى چه بوده است، بیفزاییم. منظور من این نیست که به دانشجویان و طلبه‏ها بگویم که سینه نزنند. حرف من این است که از شیر، حمله خوش است و از غزال، رم. هر کسى باید در نظر داشته باشد که وظیفه‏اش در قبال دین چیست. اگر شما این قدرت را دارید که مردم را با امام حسین‏علیه‏السلام آشنا کنید، باید به وظیفه خود به درستى عمل کنید. شما که برخى از حقایق مربوط به قیام امام‏حسین‏علیه‏السلام را درک مى‏کنید، باید مردم را راهنمایى کنید؛ البته شما نمى‏توانید همه مردم را به راه راست هدایت کنید؛ همان طور که پیامبر و هم نتوانستند؛ اما همین که یک نفر را به راه راست هدایت کنید، براى شما کافى است.
به نظر شما چه ابعادى از حادثه عاشورا، نیاز به تحقیق و بررسى دارد؟
شما ابتدا باید سؤال داشته باشید و بعد کتابهایى را که در این زمینه نوشته شده است، بخوانید و بدون این که تحت تأثیر آنها قرار بگیرید، واقعیت امر را از میان آنها در بیاورید و سعى کنید به طور معقول نسبت به پاسخ خود قانع شوید. اگر پاسخ‏هاى موجود نتوانست شما را قانع کند، تحلیل جدید ارائه دهید. کتاب‏هاى تاریخى موجود پر از مطالب درست و غلط است که باید آنها را از هم جدا کرد. مرحوم آقاى دربندى انسان بسیار مقدس و متدینى بود؛ ولى درباره حادثه روز عاشورا مى‏گوید: اگر هر یک از افراد حاضر در جنگ بخواهند این قدر که در کتاب‏هاى مقاتل نوشته شده افراد را کشته باشندو این خطبه‏هایى را که به آنها منسوب است، خوانده باشند، زمان زیادى را به خود اختصاص خواهد داد و براى انجام تمام این کارها، باید روز عاشورا 72 ساعت بوده باشد. یکى هم مى‏گوید از وقتى که حمله کردیم، به قدرى که یک آدم بخواهد خواب قیلوله بکند، جنگ ادامه داشت. این گزارش‏ها باید تحلیل شود. کسى که مى‏خواهد در زمینه عاشورا تحقیق کند، نمى‏تواند این چنین گزارش‏هایى را قبول کند. وقتى مى‏خواهید براى مردم از عاشورا صحبت کنید، شما نمى‏توانید به صورت کاملاً تحلیلى براى مردم مطالب را بگویید؛ زیرا هم براى خودتان بد مى‏شود و هم این که آنها را از آن ذهنیتى که دارند، برمى‏گردانید. من این را در تلویزیون هم گفته‏ام که ما دو تا عاشورا داریم؛ یک عاشوراى تاریخى و یک عاشوراى سنتى. عاشوراى سنتى براى توده مردم است و عاشوراى تاریخى براى یک عده خاصى است.
طبق بیان شما، این دو تاریخ قابل جمع هم نیستند؟
نه، به نظر من قابل جمع نیستند.
با تشکر از این که با صبر و حوصله به سؤالات ما پاسخ دادید. به عنوان آخرین سؤال مى‏خواستم بپرسم که در حال حاضر در زمینه تاریخ اسلام چه کارهایى را در دست انجام دارید؟
قسمت دوم تاریخ تحلیلى اسلام اوایل دوره غیبت کبرى و رحلت آخرین نایب امام زمان‏علیه‏السلام را نوشته‏ام که در حال چاپ است.
در زمینه ادبیات چطور؟
در این زمینه هم براى عده‏اى از دانشجویان یک درس نظم و نثر عربى و یک نظم فارسى تدریس مى‏کنم.
سید جعفر شهیدى، نزدیک به 85 سال پیش بود که در بروجرد پاى به عرصه خاکى گذاشت. پس از سپرى کردن دوره‏هاى مقدماتى درسهاى حوزه در زادگاهش، راهى نجف مى‏شود تا از محضر استادان پرآوازه آن روز کسب دانش کند. در سال 1327 با پیشرفت تا مرحله اجتهاد در فقه و اصول، به ایران باز مى‏گردد و در دانشگاه تهران به فراگیرى علوم دانشگاهى در رشته معقول و منقول مى‏پردازد و از سال 1320 پس از دریافت مدرک دکترى، در همان جا مشغول تدریس مى‏شود.
دکتر سید جعفر شهیدى، هیچ گاه از فراگیرى دانش باز نمى‏ماند؛ او زبان انگلیسى را پس از چهل سالگى و با وجود مشغله‏هاى فراوان فرا گرفته است. همکارى دکتر با استاد على اکبر دهخدا، از سال 1328 براى تدوین لغت‏نامه دهخدا آغاز مى‏شود. با درگذشت مرحوم دکتر معین، جانشین مرحوم دهخدا، ریاست مؤسسه لغت‏نامه دهخدا را برعهده مى‏گیرد و اکنون 35 سال است که در این سِمَت پاسدار فرهنگ غنى پارسى است. خلوص و تواضع دکتر سبب شده است به پایان بخشى کارهاى ناتمام علمى استادان بزرگ ادبیات فارسى همت گمارد. ادامه کار مرحوم فروزانفر در شرح مثنوى، از گونه کارهاست که استاد عمر فراوان در آن را صرف کرده‏اند. ترجمه نهج البلاغه، قیام امام حسین(ع)، زندگانى فاطمه زهرا(س)، زندگانى على بن حسین(ع) و تاریخ تحلیلى اسلام، گوشه‏اى از آثار گرانبهاى دکتر سید جعفر شهیدى است.
بیش از نیم ساعت از قرارمان با دکتر در ساختمان مؤسسه دهخدا گذشته است. اما استاد پشت میز کارش در اتاق ساده‏اى که بر پیشانى آن نقش «ریاست مؤسسه» خورده است، انتظارمان را مى‏کشد. با رویى گشاده عذرمان را مى‏پذیرد و چایى تعارفمان مى‏کند. اتاق بسیار ساده رئیس، و اشیاى ساده‏تر آن، توجهمان را به خود جلب کرده است. امروزه شاید یکى از کمیاب‏ترین عناصر زندگى، همین سادگى است ؛ آن هم در سطح مدیریت!
پرسش نخست را استاد مطرح مى‏کند: چطور شد پس از بیست سال، یاد کتاب «قیام حسین» افتادید؟ از استاد مى‏خواهیم پیش از ورود به این بحث، از خود بگوید؛ از زندگى‏اش و سیر و تحول مطالعاتى‏اش. کلاممان را قطع مى‏کند و از این که در باره خود قصیده‏سرایى کند، پرهیز مى‏کند.


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:24 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]


از قیام عاشورا در بعد تربیت، در حد شایسته سخن به میان نیامده و حال آن که این حرکت، نکات تربیتى قابل توجه و ماندگارى را در خود مستتر دارد. در مقاله حاضر بعضى از نکات تربیتى قریب به یک سال آخر زندگى امام حسین (ع) مورد توجه قرار گرفته است و در انتخاب گزینه ها نیز شبهات عصر، پرسش هاى روز و نیاز زمان مورد توجه جدى قرار گرفته اند.
در یک نگاه، ابعاد تربیت را مى توان به اقسام «فردى» و «جمعى» فروکاست. در این نوشتار، در بعد فردى تنها به «عزت مدارى و ذلت گریزى» عنایت شده و خواهیم دید که از نهضت عزت مدار حسینى، مى توان درس هاى عزیزانه فراوان در بعد اخلاقى گرفت. در بعد تربیت جمعى، تنها به تربیت سیاسى در نهضت کربلا عنایت شده، تا به این شبهه به صورت مستقیم و غیرمستقیم پاسخ داده شود که نمى توان هم حسینى بود و زیست و هم بر جدایى دین از سیاست حکم داد.
1) تعریف تربیت: تربیت کلمه اى عربى و معادل Education انگلیسى است که در فارسى به «آموزش و پرورش» ترجمه مى شود. واژه تربیت از «ربو» اخذ شده است. در «المنجد» ربو گاه به معناى غذا دادن و گاه به معناى تهذیب و پاک ساختن اخلاق فرد از آلودگى ها به کار رفته است.
«راغب اصفهانى» در «مفردات»، ذیل کلمه «رب»، تربیت را حرکت تدریجى چیزى به سوى کمال تعریف نموده است.
«مرحوم دهخدا» در «لغتنامه»، تربیت را به معانى زیر آورده است: پروردن، پرورانیدن، پروردن کودک تا بالغ شود، پروردن و آموختن.
2) از تربیت در اصطلاح تعریف واحدى وجود ندارد. از شاخصه ها و ویژگى هاى امر تربیتى آن است که گرچه «تعلیم» شرط لازم آن است اما شرط کافى نیست و از این رو آموخته ها را محقق کردن، بار آوردن، شکوفا نمودن و به ثمر نشاندن، از ممیزات امور تربیتى است.
از ویژگى هاى تربیت آن است که هر سه حوزه «جسم»، «عقل» و «قلب یا دل» آدمى را دربرگرفته و شامل مى شود. مفروض در تربیت آن است که چون نشو و نما دادن چیزى مطرح است پس متعلق تربیت باید داراى استعداد درونى بالقوه براى بالفعل شدن باشد.
3) از نهضت حسینى و قیام عاشورا در بعد تربیتى، سخن اندکى رفته است و حال آن که از قیام عاشورا هم در «ابعاد مختلف تربیت» فردى و جمعى (سیاسى، اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى و...) بهره هاى فراوانى مى توان برد و هم از «روش هاى تربیتى» در موارد بسیارى مى توان استفاده نمود و هم... طرح همه مباحث تربیتى مربوط به امام حسین (ع) در حد یک مقاله نمى گنجد. مثلا از خاستگاه هاى تربیتى امام حسین و از تاثیرات خانوادگى مى توان سخن گفت. اگر از خصایص تربیتى و روحى امام حسین ظلم ستیزى بود؛ او فرزند پدرى است که حتى در حال احتضار و پس از ضربت خوردن از ابن ملجم و در وصیتش به فرزندانش مى آموزد که: «کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا»؛ دشمن ظالم و یاور مظلومان باشید.
و یا در کودکى، حرکت پیچیده تربیتى امام حسین (ع) همراه با برادرش در اصلاح نقص وظیفه دینى پیرمردى را دیدیم که وقتى وضوى بااشکالش را دیدند، از پیرمرد خواستند که به داورى درباره وضوى آن دو بنشیند تا ببیند کدام یک زیباتر وضو مى گیرند و پیرمرد متوجه شد که این کار براى رفع نقیصه او بود و...
4) نهایتا اینکه، نوشتار مختصر حاضر در گزینش نکات تربیتى از نهضت حسینى و قیام عاشورا، نظر به مسایل عصر، شبهات مبتلا به و خصوصا پرسش هاى نسل جدید در فضاى امروز ایران دارد. از این رو اگر امروزه مطرح مى گردد که از دین نباید پیام هاى سیاسى جست و انتظار داشت و «سکولاریسم» مدافعان جدى دارد، در این مقاله از تربیت سیاسى در نهضت کربلا، زیاد سخن خواهد رفت. و یا اگر مساله زن و حضور سیاسى او در جامعه و حقوق بانوان از نگاه دینى، با مطرح شدن پرسش هاى «فمینیست ها»، پرسش جدى روز ما است، از این رو از تربیت بانوان و زنان در نهضت عاشورا سخن به میان مى آید و اگر...
ابعاد تربیت در قیام عاشورا
در یک نگاه، تربیت را مى توان در دو سطح «فردى» و «جمعى» به تحلیل نشست که هر یک خود اقسام و زیرمجموعه هاى خاص خود را خواهد داشت. مثلا «تربیت اخلاقى» از زیرمجموعه هاى تربیت فردى است و حال آن که «تربیت فرهنگى»، «تربیت اقتصادى» و... در ذیل تربیت جمعى قابل دسته بندى اند.
1) تربیت اخلاقى: عزت مدارى و ذلت ستیزى:
براى این که مباحث مربوط به عزت در فرهنگ عاشورا به اختصار مطرح گردد، مجموع مباحث در چند نکته ارایه مى شود.
اول: از آن رو از بین همه فضایل اخلاقى و تربیتى امام حسین در بعد فردى و شخصى، بر روى «عزت» تاکید شده است که به تعبیرى، این مفهوم اخلاقى در هیچ یک از معصومین (ع) به اندازه اباعبدالله الحسین تکرار نشده و «عزت» کلید شخصیت امام حسین است. عزت، مدار و مبنا و محراب کلام و سیره حسینى است و در نهضت عاشورا موج مى زند.
دوم: شرایط عصر و نظام بین الملل به گونه اى است که جامعه ما نیاز به تقویت عزت مدارى و ذلت گریزى دارد.
در شرایط سیاسى کنونى که عزت، شرف و افتخارات ایران اسلامى در معرض خطر است، به تقویت روحیه عزت طلبى و کرامت نیاز است و از این رو، سه سال پیش (1381) از سوى مقام معظم رهبرى به «سال عزت و افتخار حسینى» نامگذارى شد، تا با تمسک به عزت و افتخار حسینى و با توسل به «هیهات من الذله» عاشوراییان، تن به ذلت ندهیم. با توجه به این عطش و نیاز، تمرکز پژوهش حاضر در تربیت اخلاقى، بر مدار بحث «عزت» در قیام عاشورا تنظیم شده است.
سوم: از عزت در نهضت حسینى حداقل از دو زاویه مى توان به بحث نشست؛ یکى مراجعه استقرایى به کلمات امام حسین (ع) در مواردى که در طى نهضتش از کلمه عزت و یا مفهوم متضادش، «ذلت» بهره برده است و دیگرى با مراجعه به سیره آن حضرت، براساس شاخصه هاى عملکردى و مواضعى که به عزت و کرامت آن حضرت و نهضت او منجر مى گردد.
در بعد ذلت ستیزى، با مراجعه به سیر نهضت کربلا، بارها از امام حسین زیر بار ذلت نرفتن براى حفظ عزت و شرافت، شنیده شده است. چنانچه آن حضرت در کلام حماسى و مشهورشان مى فرمایند: «الا و ان الدعى ابن الدعى، قد رکزنى بین اثنتین، بین السله و الذله و هیهات منا الذله»؛ آگاه باشید که این فرومایه (ابن زیاد) و فرزند فرومایه، مرا بین دو راهى شمشیر و ذلت قرار داده است و هیهات که ما به زیر بار ذلت برویم.
و یا در سخنرانى آن حضرت در روز عاشورا، وقتى که «قیس بن اشعث» با صداى بلند گفت: یا حسین، چرا با پسر عمویت بیعت نمى کنى، که در این صورت با تو به دلبخواهت رفتار خواهند کرد و کوچک ترین ناراحتى متوجه تو نخواهد بود؟، امام عزیزانه در پاسخ فرمودند: «لا و الله لا اعطیهم بیدى اعطاء الذلیل و لا اقر اقرار العبید». نه به خدا سوگند، نه دست ذلت در دست آنان مى گذارم و مانند بردگان فرمانبردارشان نخواهم شد. و نیز وقتى یکى از بستگان امام در جریان نهضت کربلا، پس از گفت و شنودى، خبر شهید شدن آن حضرت را از زبان پدرش مطرح کرد و سپس گفت: «آرى، کاش از آنها کناره نمى گرفتى و تن به بیعت مى دادى»!، امام فرمود: «پدرم از رسول خدا (ص) نقل مى کرد که آن حضرت به ایشان این گونه فرموده بود که، من و او (على) هر دو به تیغ کینه و ستم، کشته مى شویم و مزارمان نزدیک یکدیگر است. آیا تو فکر مى کنى که آنچه را که تو مى دانى، من نمى دانم؟» و سپس این کلام ماندگار در تاریخ را فرمودند که: «والله لا اعطى الدنیه عن نفسى ابدا»؛ همانا من هرگز تن به ذلت نخواهم سپرد.
سیره آن حضرت نیز مقرون و محفوف به عزت طلبى و ذلت ستیزى است. تمام سخن یزید و عمالش را در یک جمله بیعت امام حسین با یزید مى توان خلاصه کرد و تمام موضع گیرى هاى امام حسین از مدینه به مکه و از مکه تا کربلا را نیز در یک جمله مى توان خلاصه کرد که در پاسخ پیشنهاد برادرش، «محمد حنفیه» که معتقد بود خوب است که امام در شهر خاصى اقامت نکنند و در عین حال نمایندگانى براى جذب نیرو بفرستند تا ببینند شرایط چگونه است، زیرا نگران بود که امام کشته شود، امام فرمود: «یا اخى لو لم یکن فى الدنیا ملجا و لا ماوى لما بایعت یزید بن معاویه»؛ برادر، اگر در تمام این دنیاى وسیع هیچ پناهگاه و ملجا و ماوایى نباشد، باز هم با یزیدن بن معاویه بیعت نخواهم کرد.
از «سیر» امام در طول نهضت، این اصل کلیدى به عنوان «سیره» آن حضرت قابل استخراج است که مشى اخلاقى، وصف شخصیتى و ویژگى نفسانى امام حسین (ع) عزیزانه و شرافتمندانه و جوانمردانه و آزادى مدار است، نه زندگى ضعیف و قرین با هر پستى و ذلت براى زندگى ظاهرى.
چهارم: اما پرسش اساسى آن است که بحث از ویژگى «عزت» در شخصیت امام حسین و نهضت کربلا با تربیت چه ارتباطى دارد؟ اگر بتوان بحث عزت نفس و کرامت آدمى را به عنوان مهم ترین مبحث تربیتى و یا حداقل به عنوان یکى از مباحث مهم تربیتى پذیرفت، در آن صورت باید بین اصل عزت در نهضت کربلا و آثار تربیتى آن براى سایرین پل زد. براى برقرارى این دو مبحث، مى توان از بحث «طرح اسوه ها و الگوها» در سازندگى و بازسازى تربیتى بهره برد.
امروزه در مباحث تربیتى، بحث اسوه ها و الگوها مورد عنایت است. مثلا در مکاتب روان شناسى معاصر هم نسبت به الگوها سخن رفته و «بندورا» در نظریه یادگیرى اجتماعى خود، به شکل گسترده اى بر یادگیرى هایى که در نتیجه مشاهده الگوها پدید مى آید، تاکید ورزیده است. همین طور «سالیوان» در نظریه شخصیتى که تحت عنوان «روان پزشکى تاثیر متقابل اشخاص»، ارایه کرده است، از تاثیر تعیین کننده الگوها بر رفتار آدمى یاد مى کند. با نگاه گذرایى به قرآن، به اسوه هاى متعددى برمى خوریم؛ حضرت ابراهیم (ع) اسوه بت شکنى است، اصحاب کهف، سمبل و اسوه مجاهدین فى سبیل الله اند و حضرت یوسف، اسوه ایستادگى در برابر شهوات و حضرت رسول (ص)، اسوه حسنه است.
پس اگر مى توان از اسوه ها در امر تربیت از نگاه مکاتب روان شناسى و تربیتى و نیز در تربیت دینى بهره برد و با توجه به بحث حاضر، مى توان از عزت و کرامت حسینى، براى القا، تلقین و تقویت عزت مدارى براى دیگران استفاده نمود تا ذلت گریزى و ذلت ستیزى آنان، الهام بخش شیعیان و پیروانش باشد که در مقابل تهدید، ارعاب و زورمدارى دیگران بتوانند نه بگویند و فریاد «هیهات مناالذله» سردهند.
پنجم: همان گونه که از اسوه ها مى توان درس تربیتى نیکو و مناسب آموخت، در صورت تحریف اهداف، سخنان، برنامه و نتایج تلاش هاى آنان، مى توان به غایتى تربیتى نامناسب و نامطلوب دست یافت. نهضت عاشورا نیز به رغم آن که مى تواند بار مثبت فراوان تربیتى را حامل باشد، اما متاسفانه به علت تحریف اهداف و شعارهاى نهضت، گاه به جاى این که بتوانیم پیام هاى عزت بخش آن حادثه حیاتبخش را آویزه گوش کنیم، از آن، پیام هاى منفى و غیرسازنده و حتى گاه ضد اهداف نهضت برداشت مى کنیم. اینجا است که باید معلمان دینى و مربیان متعهد و مفسران این حرکت ها، هشیارانه وارد عمل شوند و نهضت حسینى را از تحریفات پیرایش نمایند. از پیام هاى غلط و خطرناکى که گاه از قیام عاشورا گرفته شده و آثار ضدتربیتى جدى نیز دارد، آن است که به جاى این که از راه و رسم عزیزانه آن حضرت درس عزت بگیریم، به جاى این که از اسوه ها و الگوهاى کربلا، درس پایدارى، مقاومت، صلابت، حماسه و ایثار بیاموزیم و به جاى این که بدانیم که امام حسین به ما آموخته و در عمل ما را بدین طریق هدایت نموده که در راه حفظ عزت و شرافت از هزینه کردن جان و مال نهراسیم، بدان سمت کشانده مى شویم که به نهضت بار عاطفى شدید داده و آن را در گریه کردن و سوگوارى تنها خلاصه کنیم و در نتیجه به جاى حرکت، توجیه گر وضع موجود باشیم. این گونه نگرش قطعا تحریف معنوى اهداف نهضت حسینى است، زیرا امام در وصیتنامه شان، هدف نهضت را اصلاح امت اسلامى و احیاى اصل امر به معروف و نهى از منکر و اعاده سیره نبوى و علوى ذکر مى کنند؛ تربیتى که نتیجه اش بى توجهى به سرنوشت جامعه و دین باشد، تربیتى حسینى نیست و با وصایاى آن حضرت در تعارض است.
ششم: اگر قرار بود که از کربلا درس آموخت و از عاشورا تعلیم گرفت، کار سهل تر از آن بود که ادعا کرد کربلا آثار و جلوه هاى تربیتى دارد. قطعا کربلا درس هاى فراوانى براى آموختن دارد و جنبه تعلیمى عاشورا عمیق است به قول «اقبال لاهورى» در مثنوى «در معنى هویت اسلامیه و سه حادثه کربلا»:
تیغ بهر عزت دین است و بس
مقصد او حفظ آیین است و بس
رمز قرآن از حسین آموختیم
ز آتش او شعله ها اندوختیم
ولى چگونه قیامى پس از قریب به چهارده قرن، مى تواند تاثیرات تربیتى داشته باشد و متناسب با این بحث، در زمینه عزت طلبى و ذلت گریزى الهام بخش باشد؟ زیرا یک مربى باید بتواند در قلب و دل متربى، علاوه بر عقل او، تاثیر بگذارد و نفوذ کند حال آن که در تعلیم، تاثیر در عقل و فکر کافى است. شاید بتوان رمز پایدارى نهضت حسینى در الهام بخشى به دیگران در حوزه عزت خواهى و ذلت ستیزى را به شهادت امام حسین و شیوه مرگ فداکارانه و ایثارگرانه یارانش جست. البته در این زمینه، دشمن و یزیدیان نیز با صعوبت زایدالوصف (از کشتن بچه شیرخوار تا آتش زدن خیام حسینى، تا قطع آب و...)، ابعاد جانسوز کربلا را تعمیق بخشیدند و از این رو یاد حسین دل ها را مى لرزاند، چشم ها را از اشک لبریز مى کند و قلب ها را آتش مى زند. اگر از اهداف نهضت امام خمینى (از 15 خرداد 1342 تا بهمن 1357) و نیز دفاع مقدس هشت ساله را نفى ستم و ذلت پذیرى و حفظ و کسب و تثبیت عزت خواهى بدانیم، مى بینیم که تاثیر عزت و افتخار حسینى بر نهضت امام خمینى و نیز نظام اسلامى تا چه حد عمیق است.
به تعبیرى: «پیروزى انقلاب اسلامى، دوام آن، محورهاى اصلى پیام هاى رهبر انقلاب، وصیت ها و توصیه هاى بنیانگذار جمهورى اسلامى بعد از پیروزى انقلاب، در جریان نهضت جهانى سالار شهیدان خلاصه مى شد.»
حاصل آن که هم آثار تربیتى کلام خصوصا عزت طلبى و ذلت گریزى، به صورت مشخص در میان ملت ما در دهه هاى اخیر مشهود است و هم این که چگونه این نهضت تا این حد مى تواند موثر باشد را باید به اصل شهادت و شیوه شهادت بازگرداند که خود شهادت طلبى از عوامل و شاخصه هاى عزت طلبى است، زیرا فرد یا ملتى که از مرگ نهراسد، آنگاه مى تواند در مقابل همه قلدرها «نه» بگوید و عزیز بماند.
2) تربیت سیاسى در نهضت کربلا:
چنانچه اشاره شد، در اقسام تربیت جمعى (تربیت اجتماعى، تربیت فرهنگى، تربیت اقتصادى و...)، براى رعایت حجم مقاله و اختصار، تنها به تربیت سیاسى اشاره مى شود و حداقل پیام مقاله نافى دیدگاه آنانى است که مدعى اند، دین براى سیاست پیامى ندارد. اما چون «قول، فعل و تقریر معصوم حجیت دارد»و اگر امام حسین در سیاست مداخله نموده و مربى سیاسى بود، پس چگونه یک نفر شیعى مى تواند مدعى نفى ارتباط دین و سیاست باشد؟ اما نکات قابل بحث در این قسمت عبارتند از:
اول: جداى از این که از قیام عاشورا در بعد تربیت سیاسى سخنى نرفته است، در جامعه بحث تربیت سیاسى از سوى متولیان امر تعلیم و تربیت مورد غفلت قرار گرفته و مثلا در وزارت آموزش و پرورش به عنوان متولى رسمى تربیت کودکان و نوجوانان، تربیت سیاسى مغفول مانده است. همچنین تعریف تربیت سیاسى نیز مورد تامل جدى قرار نگرفته است.
در این نوشتار، مراد از تربیت سیاسى آن است که اگر در سیاست، مشارکت و یا نظارت بر دولت، حکومت و قدرت سیاسى موضوعیت دارد.
تربیت سیاسى عبارت است از فعالیتى منظم و مستمر براى شکوفا نمودن استعدادهاى آدمیان جهت تولید، کسب، حفظ و توزیع قدرت سیاسى، دولت و حکومت و نیز نظارت بر آن.
دوم: ارزش کار تربیت در بعد سیاسى در نهضت کربلا، آنجایى بیشتر نمایان مى شود که بدانیم نظام حاکم عصر، به سرکردگى یزید، با انتخاب شیوه مستبدانه، حق گزینش و انتخاب را از افراد سلب نموده و آثار تربیتى نامطلوبى را بر جامعه به بار مى گذاشته و جامعه از تربیت صحیح و سالم و همه جانبه تهى بوده است.
براى مردم قدرت و جرات مقابله با سیاست هاى حاکم وجود نداشت و هرگونه اعتراضى به شدت در نطفه خفه مى شد (شاهد آن قیام عبدالله زبیر در مکه است). در چنین فضایى، امام حسین از روز اول در مقابل پیشنهاد بیعت حاکم مدینه «نه» گفت و ایستاد و تا آخر نیز سخنش و شیوه کارش، ایستادن در مقابل قدرت سیاسى عصر بود.
اما این که آیا جنسیت (زن یا مرد بودن) در تربیت سیاسى دخیل است یا نه؟ آیا زنان حق مشارکت در سیاست را دارند، تا براى شیوه حضور و مدیریت، تربیت شوند؟ بسیارى از متفکران بزرگ جهانى و ایرانى - اسلامى، به این سوال پاسخ منفى داده اند. از فلاسفه یونان قدیم، «ارسطو» دلاورى مرد را در فرمانروایى و دلاورى زن را در فرمانبردارى مى داند و یا «امام محمد غزالى» معتقد بود که زنان حق امیرى، حکومت و قضاوت ندارند و...
اما در فرهنگ عاشورا و در سیره امام معصوم، حضور فعالانه زنان در مسایل سیاسى و مداخله در رابطه با دولت و قدرت عصر پذیرفته شده و از این رو اگر زنان باید در عرصه سیاسى حضور داشته باشند، تربیت سیاسى آنان نیز ضرورت پیدا مى کند. امام حسین مى توانست از مدینه خارج شود، اعتراضش را در مکه به جهان اسلام اعلام کند، در راه کربلا در روز عاشورا به شهادت برسد، اما اهل بیتش را به همراه نداشته باشد. آیا این پرسش در اذهان نمى جوشد که چرا در این مبارزه سیاسى، امام حسین (ع) زن و فرزندان را با خود همراه نمود، با این که در هر زمان و مکان خطر آنها را تهدید مى کرد؟ اما تصمیم امام و زنان همراه او، خلق نهضتى در کنار یکدیگر بوده است.
از مشارکت زنان گاه در کنار مردان در روز عاشورا و سپس از پیام رسانى زنان در نهضت کربلا، در حد این نوشتار نمى توان داد سخن داد، فقط بعضى از نکات قابل تاکید این بحث عبارتند از:
اول: مشارکت سیاسى زنان در قریب چهارده قرن قبل در مبارزه و نهضت، بسیار پندآموز و درس آفرین است.
زیرا حتى در جهان غرب و مدعیان حقوق بشر، تنها از قرن 20 است که براى زنان سهم قابل توجه براى مشارکت سیاسى (مثلا راى دادن) قایل شده اند.
دوم: مقاومت، پایدارى و استقامت زنان پس از آن حوادث سنگین و رفتار وحشیانه عمر سعد و لشکریانش، حکایت از تربیت سیاسى بالاى آن زنان دارد. در این فضا سخنرانى هاى حضرت زینب و گفت وگوى جسورانه و غیورانه اش با ابن زیاد، همه حکایت از وجود مهارت ها و آمادگى هاى سیاسى در خاندان اهل بیت دارد.
زیرا حتى اگر کسى خطیب توانایى نیز باشد، باید شرایط روحى و جسمى خودش آماده و فضاى جمع و مستمعین نیز مناسب باشد تا او بتواند خوب سخن بگوید و حال آن که زینب داغدار برادران و فرزندان و درگیر مشکلات عدیده در مقابل کسانى است که براى دیدار اسرا آمده اند، چنان سخنرانى غرایى ایراد نمود که فضا را مغلوبه نمود و یا در مناظره اى، ابن زیاد را تحقیر کرده و از حقانیت راه خود سخن گفت و اینها همگى حکایت از وجود تربیت سیاسى عمیق و روشنگرانه در میان این زنان دارد.
سوم: اگر در مباحث تربیتى، با اسوه و الگو مى توان بیشترین تاثیر را گذاشت، زینب و سایر زنان حاضر در قیام عاشورا، الگوهاى مناسب و جامعى هستند براى زنان مسلمان شیعى براى مشارکت سیاسى، حضور در عرصه هاى نهضت، سرزنده و بانشاط و هشیار بودن و از اوضاع تحلیل سیاسى مناسب داشتن.


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:23 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

دشت بلا

گفت محمد که ز دشت بلا
بی‌سرآیند حسین مرا
ای لب تو تشنه‌ترین غنچه‌ها
کرده غمت با دل خونم چه‌ها
دل خوشی و عشق نگردند جمع
شاهد من آتش و اشک است و شمع
طوطی اگر در قفس آئینه داشت
چلچلة ما غم دیرینه داشت
غصه حریف دل مشتاق نیست
هرکه کند شکوه ز عشاق نیست
نام شاعر:نادر بختیاری
*********

نور خدائی

حسین آئینه نور خدائی است
وجودش عین مصباح‌الهدایی است
اگر قرآن ناطق مرتضی بود
حسین ایجاز آن در نینوا بود
بخوان اجمال و تفضیل امامان
زخم یک جرعه زن با تشنه‌کامان
گرین یک جرعه ازجام حسین است
نصیبت نورآفاق و شین و عین است
بنازم شور مرکب راندنش را
فراز نیزه قرآن خواندنش را
عبورش را زخط آتش و خون
حضورش را در اوج هفت گردون
سپرافکندن شب را به پایش
طلوع صبح را در چشمهایش
غبار سم اسبش چون که خیزد
به مستی سرمه در چشم تو ریزد
شهامت شرح قاموس حسین است
شجاعت آستان بوس حسین است
نام شاعر:نادر بختیاری
*********

سر کوی تو

زبس در گلو عقده دارد دلم
به زانوی غم سر گذارد دلم
چنان داغدار توام روز و شب
که خونابه از دیده بارد دلم
تو را ای خدایی ترین آرزو
به دست خدا می‌سپارد دلم
تو رفتی ولی یاد تو ماندنی است
پس از تو چنین می‌نگارد دلم
اسیرم اسیر غم عشق تو
سرکوی تو خانه دارد دلم
نام شاعر:عباس براتی‌پور
*********

خیمه‌های سوخته

ماند خاکستر بجا از خیمه‌های سوخته
سبز شد بانگ عزا از خیمه‌های سوخته
می‌رود تا آسمان همراه بانگ یا حسین
شعله شور و نوا از خیمه‌های سوخته
آب آب کودکان تشنه در ظهر عطش
رفته تا عرش خدا از خیمه‌های سوخته
از سفیر تیر صیادان غزالان حرم
در بیابان شد رها از خیمه‌های سوخته
در شرار آتش بیداد روئید از جگر
شیون آل عبا از خیمه‌های سوخته
درغبار آتش و اندوه می‌آمد برون
سروهای سر جدا از خیمه‌های سوخته
ناله‌ها می‌داد سر بیمار دشت کربلا
ناله‌هایی جانگزا از خیمه‌های سوخته
کس در آن وادی غم جز زینب محزون نبود
تا برون آرد او را از خیمه‌های سوخته
از میان شعله‌های مرگ چون آید برون
اهل بیت مصطفی از خیمه‌های سوخته
می‌تراود عطر مظلومیت خون خدا
تا ابد در کربلا از خیمه‌های سوخته
نام شاعر:عباس براتی‌پور
*********

حسین(علیه السلام)

شب اندیشه‌ام روز از حسین است
نی‌ام را دم به دم سوز از حسین است
از آن ظلمت ستیزم همچون خورشید
که روحم غیرت آموز از حسین است
نام شاعر:احمد ده‌بزرگی
*********

عشق

عشق یعنی کوچه کوچه انتظار
رؤیت خورشید در باغ بهار
عشق یعنی با جنون تا اوج‌ها
رفتن از ساحل به بام موجها
عشق یعنی یک تغزل شعر ناب
مثنوی‌های خدای آفتاب
عشق یعنی سوختن با شعله‌ها
سبز گشتن در شکوه قله‌ها
عشق یعنی های های اشک‌ها
در فرات بی‌وفا با مشک‌ها
دست‌افشان رقص سرخی واژگون
سعی در محراب با قانون خون
گفتمان مادران داغدار
حسرت دیدار گل‌ها در بهار
یک نماد از قصه جام شراب
رویکردی سبز در تفسیر آب
عشق یعنی یک شهود بی‌کران
سینه‌ای با وسعت هفت آسمان
درحضور آن فروغ تابناک
سر تاویل شفق در جام تاک
پایکوبی بر فراز دارها
یک غزل با میثم تمارها
یا قنوتی هم صدای آبها
در نماز صبح با مهتابها
عشق یعنی کهکشان در کهکشان
چشم امیدی به سوی بی‌نشان
عشق یعنی در فضای رازها
عشق یعنی بی‌کران نورها
با شقایق‌ها میان هورها
طور سینین حیرتی بی‌انتها
شعر شبنم در گلستان خدا
اشک غم در حسرت دیدارها
همدلی تا صبح با تبدارها
عشق یعنی یک سرود جاودان
رقص گلها حیرت پروانگان
عشق یعنی زینبی تا اوج‌ها
ناخدایی بر فراز موجها
یک زبان در کام از سر غدیر
کهکشان آسمانهای منیر
چیرگی بر خار و خسهای سراب
مخزن‌الاسرار دخت بوتراب
انعکاس خطبه سجادها
یورشی جاوید بر بیدادها
عشق یعنی رود رود مادران
در عزای خیلی از نام‌آوران
غرق در خون ذوالجناحی اشکبار
در غم بشکوه آن تنها سوار
همنوا با عون یا جعفر شدن
روی دستان پدر پرپر شدن
داستان خیمه‌های سوخته
کودکانی از عطش افروخته
عشق یعنی اربعین یاس‌ها
اشک سرخی در غم عباسها
تا شهادت یک حبیب باوفا
پیر برنای کتاب کربلا
جان فشانی مرگ احلی من عسل
خوش درخشیدن فراسوی زحل
عشق گفتی کربلا آمد به یاد
هیبت خون خدا آمد به یاد
عشق گفتی نینوا آمد به یاد
عصمت لاله‌ها آمد به یاد
نام شاعر:احمد ده‌بزرگی

*********

ادامه مطلب...

[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:21 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

دشت بلا

گفت محمد که ز دشت بلا
بی‌سرآیند حسین مرا
ای لب تو تشنه‌ترین غنچه‌ها
کرده غمت با دل خونم چه‌ها
دل خوشی و عشق نگردند جمع
شاهد من آتش و اشک است و شمع
طوطی اگر در قفس آئینه داشت
چلچلة ما غم دیرینه داشت
غصه حریف دل مشتاق نیست
هرکه کند شکوه ز عشاق نیست
نام شاعر:نادر بختیاری
*********

نور خدائی

حسین آئینه نور خدائی است
وجودش عین مصباح‌الهدایی است
اگر قرآن ناطق مرتضی بود
حسین ایجاز آن در نینوا بود
بخوان اجمال و تفضیل امامان
زخم یک جرعه زن با تشنه‌کامان
گرین یک جرعه ازجام حسین است
نصیبت نورآفاق و شین و عین است
بنازم شور مرکب راندنش را
فراز نیزه قرآن خواندنش را
عبورش را زخط آتش و خون
حضورش را در اوج هفت گردون
سپرافکندن شب را به پایش
طلوع صبح را در چشمهایش
غبار سم اسبش چون که خیزد
به مستی سرمه در چشم تو ریزد
شهامت شرح قاموس حسین است
شجاعت آستان بوس حسین است
نام شاعر:نادر بختیاری
*********

سر کوی تو

زبس در گلو عقده دارد دلم
به زانوی غم سر گذارد دلم
چنان داغدار توام روز و شب
که خونابه از دیده بارد دلم
تو را ای خدایی ترین آرزو
به دست خدا می‌سپارد دلم
تو رفتی ولی یاد تو ماندنی است
پس از تو چنین می‌نگارد دلم
اسیرم اسیر غم عشق تو
سرکوی تو خانه دارد دلم
نام شاعر:عباس براتی‌پور
*********

خیمه‌های سوخته

ماند خاکستر بجا از خیمه‌های سوخته
سبز شد بانگ عزا از خیمه‌های سوخته
می‌رود تا آسمان همراه بانگ یا حسین
شعله شور و نوا از خیمه‌های سوخته
آب آب کودکان تشنه در ظهر عطش
رفته تا عرش خدا از خیمه‌های سوخته
از سفیر تیر صیادان غزالان حرم
در بیابان شد رها از خیمه‌های سوخته
در شرار آتش بیداد روئید از جگر
شیون آل عبا از خیمه‌های سوخته
درغبار آتش و اندوه می‌آمد برون
سروهای سر جدا از خیمه‌های سوخته
ناله‌ها می‌داد سر بیمار دشت کربلا
ناله‌هایی جانگزا از خیمه‌های سوخته
کس در آن وادی غم جز زینب محزون نبود
تا برون آرد او را از خیمه‌های سوخته
از میان شعله‌های مرگ چون آید برون
اهل بیت مصطفی از خیمه‌های سوخته
می‌تراود عطر مظلومیت خون خدا
تا ابد در کربلا از خیمه‌های سوخته
نام شاعر:عباس براتی‌پور
*********

حسین(علیه السلام)

شب اندیشه‌ام روز از حسین است
نی‌ام را دم به دم سوز از حسین است
از آن ظلمت ستیزم همچون خورشید
که روحم غیرت آموز از حسین است
نام شاعر:احمد ده‌بزرگی
*********

عشق

عشق یعنی کوچه کوچه انتظار
رؤیت خورشید در باغ بهار
عشق یعنی با جنون تا اوج‌ها
رفتن از ساحل به بام موجها
عشق یعنی یک تغزل شعر ناب
مثنوی‌های خدای آفتاب
عشق یعنی سوختن با شعله‌ها
سبز گشتن در شکوه قله‌ها
عشق یعنی های های اشک‌ها
در فرات بی‌وفا با مشک‌ها
دست‌افشان رقص سرخی واژگون
سعی در محراب با قانون خون
گفتمان مادران داغدار
حسرت دیدار گل‌ها در بهار
یک نماد از قصه جام شراب
رویکردی سبز در تفسیر آب
عشق یعنی یک شهود بی‌کران
سینه‌ای با وسعت هفت آسمان
درحضور آن فروغ تابناک
سر تاویل شفق در جام تاک
پایکوبی بر فراز دارها
یک غزل با میثم تمارها
یا قنوتی هم صدای آبها
در نماز صبح با مهتابها
عشق یعنی کهکشان در کهکشان
چشم امیدی به سوی بی‌نشان
عشق یعنی در فضای رازها
عشق یعنی بی‌کران نورها
با شقایق‌ها میان هورها
طور سینین حیرتی بی‌انتها
شعر شبنم در گلستان خدا
اشک غم در حسرت دیدارها
همدلی تا صبح با تبدارها
عشق یعنی یک سرود جاودان
رقص گلها حیرت پروانگان
عشق یعنی زینبی تا اوج‌ها
ناخدایی بر فراز موجها
یک زبان در کام از سر غدیر
کهکشان آسمانهای منیر
چیرگی بر خار و خسهای سراب
مخزن‌الاسرار دخت بوتراب
انعکاس خطبه سجادها
یورشی جاوید بر بیدادها
عشق یعنی رود رود مادران
در عزای خیلی از نام‌آوران
غرق در خون ذوالجناحی اشکبار
در غم بشکوه آن تنها سوار
همنوا با عون یا جعفر شدن
روی دستان پدر پرپر شدن
داستان خیمه‌های سوخته
کودکانی از عطش افروخته
عشق یعنی اربعین یاس‌ها
اشک سرخی در غم عباسها
تا شهادت یک حبیب باوفا
پیر برنای کتاب کربلا
جان فشانی مرگ احلی من عسل
خوش درخشیدن فراسوی زحل
عشق گفتی کربلا آمد به یاد
هیبت خون خدا آمد به یاد
عشق گفتی نینوا آمد به یاد
عصمت لاله‌ها آمد به یاد
نام شاعر:احمد ده‌بزرگی
*********

احیاگر عشق

آن زنده دل همیشه بیدار حسین (علیه السلام)
احیاگر عشق و روح و ایثار حسین (علیه السلام)
هر سوی که کاروان دل می‌آید
بینی که بود قافله سالار حسین (علیه السلام)
نام شاعر:احمد ده‌بزرگی
*********

کاروان کربلا

شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین (علیه السلام)
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین (علیه السلام)
از حریم کعبه جدش به اشکی شست دست
مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین
میبرد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم
بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین
پیش روراه دیار نیستی کافیش نیست
اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین
بسکه محملها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمی‌داند عروسی یا عزا دارد حسین
رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند
تا بجائی که کفن از بوریا دارد حسین
بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب
ورنه این بی‌حرمتیها کی روا دارد حسین
سروران،‌پروانگان شمع رخسارش ولی
چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین
سر به تاج زین نهاده راه‌پیمای عراق
می‌نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین
او وفای عهد را با سر کند سودا ولی
خون به دل از کوفیان بی‌وفا دارد حسین
دشمنانش بی‌امان و دوستانش بی‌وفا
با کدامین سر کند مشکل دو تا دارد حسین
سیرت آل علی با سرنوشت کربلاست
هر زمان از ما یکی صورت نما دارد حسین
آب خود با دشمنان تشنه قسمت می‌کند
عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین
دشمنش هم آب می‌بندد به روی اهل بیت
داوری بین با چه قومی بی‌حیا دارد حسین
بعدازاینش صحنه‌هاو پرده‌هااشکست وخون
دل تماشا کن چه رنگین سینما دارد حسین
سازعشق است وبه دل هرزخم پیکان زخمه‌ئی
گوش کن عالم پراز شور و نواداردحسین
دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین
شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جای نفرین هم بلب دیدم دعا دارد حسین
اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار
کاندرین گوشه عزایی بی‌ریا داردحسین
نام شاعر:شهریار
*********

ارباب

الا خورشید عالمتاب ،ارباب
قرار هر دل بی‌تاب، ارباب
نه تنها من که دیدم آفرینش
تو را می‌خواندت ارباب، ارباب
به هر ابری که افتد چشم مستت
از او بارد شراب ناب، ارباب
تو آن بودی که هر شب در بر تو
گدایی می‌کند مهتاب ،ارباب
من آن در را که غیر از او دری نیست
کنم با قلب دق‌الباب، ارباب
بیاد چشم تو بیمارم امشب
طبیبا بر سرم بشتاب، ارباب
اگرچه ریزه خوارم بازگویم
بیا امشب مرا دریاب ،ارباب
به بیداری اگر قابل نباشم
مرا امشب بیا در خواب، ارباب
چو شمعی در هوای کربلایت
دلم شد قطره قطره آب، ارباب
ز چشمانم از این چشم انتظاری
چکد هم اشک هم خوناب، ارباب
نام شاعر:حاج حیدر توکلی
*********

زمزم اشک

نام جانبخش تو چون بر دهنم می‌آید
عطر فردوس برین از سخنم می‌آید
زمزم اشک ز چشم تر من می‌جوشد
نام شیرین تو چون بر دهنم می‌آید
ای مسیحا دم عالم ز نسیم مهرت
روح ایمان و یقین بر بدنم می‌آید
همچو جان سخت گرانقدر و عزیز است مرا
ز تو هر غم که به جان و به تنم می‌آید
دل نشسته است به سوگ و به عزایت شب و روز
ناله و گریه ز بیت‌الحزنم می‌آید
از شرار غم تو سوختم اما شادم
که به سویت خبر سوختنم می‌آید
گر پس ازمرگ ببویند مرا در دل خاک
نکهت مهر حسین از کفنم می‌آید
گرچه خارم چو «وفایی» ولی از لطف حسین
روز محشر خبر گل شدنم می‌آید
نام شاعر:سید هاشم وفایی
*********

عشق

رب الارباب همه اربابها
قبله گاه گوشه محرابها
با توام ای بهترین پیغامها
با تو ای بالاترین نامها
با تو ای زیباترین زیباآفرین
ای بهشت مطلق روی زمین
با تو ای یکتا سحاب آرزو
با تو ای پهنای ناب آرزو
با توی ای مهتاب شام خستگی
زندگی عشق، عشق زندگی
با توام با تو حیات سینه‌ها
روشنی‌بخش دل آیینه‌ها
با توام دار و ندار فاطمه (سلام الله علیها)
ای گل و باغ و بهار فاطمه (سلام الله علیها)
گوش کن یک لحظه بر آوای من
گر نگیری دست من ای وای من
بی‌تو من آن سو تر از هیچم حسین (علیه السلام)
با تو من گرد خدا پیچم حسین (علیه السلام)
بی تو حتی کمتر از هر کمترم
با تو لبریز از شراب کوثرم
بی تو پستم پیش چشمان همه
با تو هستم در نگاه فاطمه (سلام الله علیها)
نام شاعر:حمید فرجی
*********

سروش غم

ماه غم، ماه عزا، ماه محن
برتو بادا تسلیت یاابن‌الحسن (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
در عزای جد مظلومت حسین
اشکهایت گشته جاری از دو عین
شال غم افکنده‌ای مولا به دوش
ناله از دل می‌کشی با صد خروش
چنین گویی تو با صد شور و عین
روز و شب گریم برایت یا حسین (علیه السلام)
گر نبودم تا تو را یاری کنم
آنقدر بهرت عزاداری کنم
اشک چشمم گر شود روزی تمام
خون کنم جاری ز چشمانم مدام
کی فراموشم شود این خاطرات
کام عطشان تو و آب فرات
کی رود از یاد من شمشیرها
نیزه‌ها و سنگها و تیرها
چهره‌های نیلی و افروخته
جامه‌ها و خیمه های سوخته
تا که یاد آید مرا از قتله‌گاه
ناله از دل برکشم با سوز وآه
زین وصیت‌ها همه جان بر لبم
داغدار عمه خود زینبم
نام شاعر:حامد کاظمی
*********

لطف ارباب

ساقی از لطف تو در هر دو سرا ممنونم
بنگر از حسرت دیدار تو چون مجنونم
من آواره میخواره بدنام کجا
حرمت میکده و جام و می گلگونم
شده بدنامی من ورد زبانها ساقی
ببر از دایره کون و مکان بیرونم
مدتی از سر خوان کرمت دور شدم
کس نپرسید چرا غمزده و محزونم
نرود از در میخانه مهرت هرگز
گرچه مژگان تو هردم بکشد در خونم
کرمی کن در میخانه به رویم بگشا
که همه هستی خود را به تو من مدیونم
هستی‌ام می‌دهم و کرب و بلا می‌خواهم
غیر از این هرچه دهندم به خدا مغمونم
تا نفس دارم و فریادزنان می‌گویم
که من از لطف تو در هر دو سرا ممنونم
نام شاعر:مهدی محمدی
*********

شور عشق

دلخوشم من چون گدای این درم
هم گدای فاطمه هم حیدرم
سوی این در هست دائم دست من
نیست حاجت بر سرای دیگرم
آبرویم از در این خانه است
زین سبب از خلق عالم برترم
تا که آید نام زیبای حسین (علیه السلام)
اشک آید از دو چشمان ترم
روضه‌هایش چون به گوشم می‌رسد
می‌زند بر سینه و دل آزرم
کاش می‌شد کربلا باشم شبی
تا به برگیرم مزار دلبرم
یاد دارم کودکی بودم ولی
شور عشقی بود دائم در سرم
تا که آیام محرم می‌رسید
می‌نمودم رخت ماتم در برم
یاد دارم مانده در گوشم هنوز
گریه‌های بی صدای مادرم
اینچنین می‌گفت با صد شور و شین
من فدای کام عطشان حسین (علیه السلام)
نام شاعر:حامد کاظمی
*********

شهید اول

من پرستویم و مانده ز سفر بال و پرم
گرچه خاکسترم اما ز غمت شعله‌ورم
من سفیر توام و بانگ انالحق زده‌ام
آخرین کار نمازیست که بر دار برم
ملک‌الموت به اعجاز سرانگشت غمت
جان طلب کرد به شوق تو فقط جان سپرم
شوق پرواز بود از قفس تنگ تنم
تا مگر همره باد از سر کویت گذرم
قاصد باد به سوی تو فرستم که میا
مهر این نامه به خون جگر و اشک ترم
سر به راه تو نهادم همه جا تا دم مرگ
که سر راه تو و خواهرت افتاده سرم
پیش مرگ توام و جان من ای دوست تویی
بی تو من شمع فنا گشته پای سحرم
نام شاعر:حمید فرجی
*********

درد عشق

شبی که دیده خود پر ستاره می‌کردم
برای غربت دل فکر چاره می‌کردم
به دانه‌های چو تسبیح اشک در دستم
برای آمدنت استخاره می‌کردم
اگر نشد که دوباره به پای تو افتم
سلام بر تو ز دارالاماره می‌کردم
من از محله آهنگران بی‌احساس
گذر نمودم و دل پر شراره می‌کردم
یکی سفارش تیر سه شعبه‌ای می‌داد
وان یکاد نذر شیرخواره می‌کردم
غریب‌تر ز دلم روزگار چون می‌خواست
به کودکان غریبم اشاره می‌کردم
نام شاعر:علی ناظمی
*********

شراره

ما هم فتاده بر خاک با جسم پاره پاره
ای اشک‌ها بریزید از دیده چون ستاره
جز من که همچو خورشید افروختم در این دشت
کی پاره پاره دیده اندام ماهپاره
ما هم فتاده بر خاک دیدم که خصم ناپاک
با تیغ زخم می‌زد بر زخم او دوباره
در پیش چشم دشمن بر زخمت ای گل من
جز اشک نیست مرحم ،جز آه نیست چاره
زد خنده قاتل تو بر اشک دیده من
با آن که خون بر آمد ،از قلب سنگ خاره
وقتی لبت مکیدم، آه از جگر کشیدم
جای نفس برآید، از سینه‌ام شراره
ای جان رفته از دست ،بگشای دیده از هم
جانی بده به بابا ،حتی به یک اشاره
دشمن چنین پسندد، استاده و بخندد
فرزند دیده بندد، بابا کند نظاره
چون ماه نو خمیدم،باچشم خویش دیدم
خورشیدغرق خون را، دریک فلک ستاره
دردا که پیش رویم، در باغ آرزویم
افتاد یاس خونین ،با زخم بی‌شماره
جسم عزیز جانم ،چون دامن زره شد
از زخم هر پیاده ،از تیغ هر سواره
افتاده جسم صد چاک، جان حسین برخاک
میثم بر آن تن پاک ،خون گریه کن هماره
نام شاعر:حاج غلامرضا سازگار
*********

سحاب آرزو

اگر چه دیده‌ام از هجر تو پر از گهر گردد
میا چو خنده دشمن به جانم نیشتر گردد
بمان در خیمه اما گریه کمتر کن به جان من
مبادا عمه‌ام زینب ز مرگم باخبر گردد
نمی‌خواهم تو باشی بر سرم هنگام جان دادن
که ترسم درد داغ من برایت بیشتر گردد
سرت باداسلامت ای سحاب آرزوبابا
اگر مرغی چو من بشکسته سربی‌بال وپر گردد
گمانم عمه‌ام می‌آید ز جا برخیز و یاری کن
که چشمم را ببندی تا نبینم خون جگر گردد
تو ابراهیمی و من هم ذبیح تو ولی دیگر
گمانم نیست برخیزد که سوی خیمه‌ برگردد
زجا برخیز و بنشین پیش پاره پاره جسم من
که ترسم باعث مرگ پدر داغ پسر گردد
نام شاعر:حمید فرجی
*********

شکایت دل

شام یعنی انتهای خستگی
شهر آزار خدای خستگی
شام یعنی گوشه ویرانه‌ها
مدفن شمع و گل و پروانه‌ها
شام تسکین دل شیطان بود
زینت سر نیزه‌اش قرآن بود
شام یعنی وادی دشنامها
سنگ باران سری از بامها
سنگ در دستان نامردان شام
بوسه می‌زد بر سر زخم امام
شام تفسیر نگاهی مضطراست
شهر داغ لاله‌های حیدر است
شام هم مانند کوفه بی‌وفاست
صفحه‌ای از دفتر کرب و بلاست
بی‌وفایی‌ مانده از این طایفه
شام دارد مردم بی‌عاطفه
شام یعنی محملی از داغ و درد
موسم پژمردن گلهای زرد
پای محمل رقص و کف آزاد شد
کوچه‌هایش هلهله‌آباد شد
شام شهر بازی چوب و لب است
نیشتر بر زخم بغض زینب است
بر دل زهرائیان آتش زدند
هرکه را می‌سوخت از آهش زدند
یک زن شامی چو دید اشک رباب
اشک او را داد با خنده جواب
در میان ازدحامی از نگاه
می‌کشید از دل عقیله آه آه
اشک شد آنجا نقاب روی او
شد پریشان قلب او چون موی او
یک نفر شرمی نکرد از معجرش
ریخت خاکستر یهودی بر سرش
نام شاعر:علی ناظمی
*********

یا مهدی ادرکنی

سر راه تو نشستم به تمنای نگاهی
چه شود عاقبتم را ز خدا خیر بخواهی
سالِفِ برِّکَ بی خوانده‌ام و درس گرفتم
که مرا داده‌ای از روز ازل فیض پناهی
با لباسی که برای غم جد تو بپوشم
با همین رنگ سیاهش ز دلم رفته سیاهی
آمدم تا که بگویم سر یارم به سلامت
تسلیت بر تو بگویم همره ناله و آهی
گر نگاه تو نباشد به خدا هیچ نماند
نه امانی نه قوامی نه ثباتی و سپاهی
عزّت عشق عیان است در این سال حسینی
چه شود امر فرج را ز خدا خود تو بخواهی
*********

یا مهدی ادرکنی

ای حُجّت خدای، که عشقت امان ماست
ذکر تو در محافل روضه نشان ماست
خون گریه کن که ماتم جد غریب توست
یار دل حزین تو آه و فغان ماست
ما را نوای نوحه جد او جانفزاست
الحق که روضه،داروی روح و روان ماست
هرجا که می‌رویم دم از عشق می‌زنیم
آری حدیث مهر تو ورد زبان ماست
پرچم، چراغ، آب، سیاهی، کتیبه، اشک
این ها همه بهانه سر نهان ماست
سرِّ نهان ما که به جز شاه عشق نیست
در قبضه ولایت او جسم وجان ماست
سلطان عشق آبروی عالمین کیست؟
آنکه هماره در گرُوَش آرمان ماست
هستی به دست تو ،دل تو در کف حسین
دست تو بر سر و غم او سایبان ماست
درحال روضه معنی هر زمزمه تویی
غمگین مباش زمزمه طرز بیان ماست
*********

مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مددی

طواف روی مهت منتها دعای من است
قرار کوی رهت شرح ادعای من است
نمی‌روم ز سر کوی بی‌کرانه تو
که این مسیر عبور تو دلربای من است
بیا و یک قدمی با دلم بشو همگام
که با تو درد دلم بین ناله‌های من است
نه سعی مروه و سعی صفای می خواهم
تلاش در ره تو مروه و صفای من است
به خون دل بکنم شستشو سر و رویم
ذبیح عشقم و کوی وفا منای من است
همینکه با تو شریکم به هر غم و شادی
دلیل و حجت و برهان این وفای من است
بیابیا که ز هجر تو سوختم به خدا
به مدّعای دلم شاهدم خدای من است
به عالمی نفروشم غلامی درِ تو
دوام خدمت تو بهترین جزای من است
تعصبی که به حب تو دارم از ایمان
تمام هستی و سرمایه ولای من است
به عشق اینکه زمانی شوم کفن‌پوشت
شبانه روز به درگاه حق دعای من است
*********

حسین مظلوم (علیه السلام) ادرکنی

باز محرّم رسید ماه عزای حسین
سینه ما می‌شود کرب و بلای حسین
کاش خدا قستم رزق حلالی کند
تا که توانم کنم خرج عزای حسین
کاش که ترکم شود غفلت و جرم و گناه
تا که بگیرم صفا من ز صفای حسین
هرکه عزدار اوست شیعه و غمخوار اوست
ناله او می‌دهد سوز صدای حسین
مادر او فاطمه خوب دعا می‌کند
هرکه بریزد ز چشم اشک برای حسین
اشک عطای خداست هدیه خیرالنساست
نیست کسی لایقش غیر گدای حسین
ماه محرم کند جامعه را زیر و رو
جمله جوانان شوند مست ولای حسین
بهتر از این گریه‌ها نیست سلاحی به دست
تا که بماند بپا دین خدای حسین
*********

ماه خون و شمشیر

السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا
ای که پاینده شد ، از تو دین خدا
از کعبه شد جدا سیدالشهداء
به قربانگاه عشق، می‌رود از منا
حسین فاطمه ، عزیز مصطفی
نور چشم علی ، همتای مجتبی
السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا
ای که پاینده شد ، از تو دین خدا
پیوسته بر لبش ، لبیک و یاربش
یار همراز او ، قهرمان زینبش
همگامی با وفا ، در نماز شبش
همناله ، همنوا ، در هنگام دعا
السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا
ای که پاینده شد ، از تو دین خدا
آماده کن بستر ، بر سبط پیغمبر
راهت گل افشان کن ، در مقدم اکبر
ای آغوش مهرت ، مهد علی اصغر
رقیه مهمان است ، منزل کن مهیا
السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا
ای که پاینده شد ، از تو دین خدا
خون مبارزین ، رویت کند رنگین
ی خاک تو مهر ، نماز مصلین
داری عجب آبی ، آب حیات است این
آید لب فرات ، یک تشنه لب سقا
السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا
ای که پاینده شد ، از تو دین خدا
ای ماه محرم ، ماه خون و شمشیر
ای روز عاشورا ،ت روز عشق و تکبیر
انقلاب ایران ، دارد ز تو تأثیر
گلگون ز شهیدان ، شد بهشت زهرا
السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا
ای که پاینده شد ، از تو دین خدا
هر مکان کربلاست ، هر زمان عاشوراست
رشته مهر او ، رمز وحدت ماست
ماتمش جاویدان ، پرچم او بر پاست
«حجت بن الحسن» ، گرید در این عزا
السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا
ای که پاینده شد ، از تو دین خدا
نام شاعر:حبیب چایچیان
*********

شکست پیروز

حسین ، کشته دیروز و رهبر روز است
قیام اوست ، که پیوسته نهضت آموز است
تمام زندگی او ، عقیده بود و جهاد
اگر چه مدت جنگ حسین ، یک روز است
توان لشکر ایمان ، نمی‌رود از بین
ز فیض یاری حق ، چونکه قدرت اندوز است
حسین و ، ذلت تکریم ظالمان هیهات
که آفتاب عدالت ، ازو دل افروز است
به نزد او که شهادت ، بجز سعادت نیست
ردای مرگ ، برایش ، قبای زر دوز است
رهین همت والای سید الشهداء است
هر آنکه از غم اسلام ، در تب و سوز است
هماره تازه بود یاد بود عاشورا
که روز حق و عدالت ، همیشه نوروز است
حرارتی که ز عشق حسین در دلهاست
برای ظالم هر عصر ، خانمان سوز است
حسین ، به ظاهر ، اگر چه شد مغلوب
شکست اوست ، که در هر زمانه پیروز است
نام شاعر:حبیب چایچیان
*********

خداحافظ ای مدینة پیغمبر (علیه السلام)

زین وداع آتشین ، کز شهر قرآن می‌کنی
آستان وحی را ، بی تاب و حیران می‌کنی
ای که با جمعی پریشان ، از مدینه می‌روی
قلب زهرا را ، ز حال خود پریشان می‌کنی
تا ابد بنیاد غم ، از غصه ات ماند بپا
کاخ شادی را چرا با خاک یکسان می‌کنی ؟
ای که مصباح هدایت هستی و فلک نجات
از چه با این اشکها ایجاد طوفان می‌کنی ؟
با عزیزان می‌روی و ، زادگاه خویش را
پیش چشم فاطمه ، خالی ز جانان می‌کنی
سینة بشکستة او ، رفت از یادش دگر
با دلی بشکسته هجران را چو عنوان می‌کنی
مصطفی را قصة پیراهنت مدهوش کرد
زینب از این پیرهن بردن ، پشیمان می‌کنی
ای ذبیح کربلا ، جانها فدای حج تو
ای که خود را در منای عشق ، قربان می‌کنی
در طوافت کعبه بر گرد تو می‌گردد حسین
کآمدی ، در بیت حق ، تجدید پیمان می‌کنی
اشک بیت الله می‌جوشد ، ز چشم زمزمش
از حرم ، ثارالها ، تا قصد هجران می‌کنی
کعبه بگرفته ست دامانت ، که برگرد ای حسین
این حرم را ، ز فراقت ، جسم بی جان می‌کنی
مروه گردد بی فروغ و ، بی صفا گردد صفا
کربلا خوش باد ، کآنجا را گلستان می‌کنی
نهضت خونین تو ، سرمشق آزادی بود
بهترین تعلیم را ، از درس قرآن می‌کنی
جان فدای تربت تو ، ای طبیب جسم و جان
درد عالم را به درد خویش درمان می‌کنی
ابر رحمت می‌شود ، این چشمة اشکت
ز آن ، تاریک قبرت ، نور باران می‌کنی
نام شاعر:حبیب چایچیان


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:21 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]


بازخوانی واقعه عاشورا در گفتگو با دکتر سید حسن علم الهدایی دانشیار دانشگاه فردوسی

باردیگر محرم از راه رسید و کوی و محلات سیاه پوش شد و تکایا و حسینیه ها آماده برگزاری مراسم عزاداری شده اند. دوباره سخنرانی ها و ذکر مصایب امام حسین (ع) و به راه افتادن دسته های عزاداری و سینه زنی و این عاشورا هم خواهد آمد و چون دیگر عاشوراها می گذرد، بدون آنکه دریابیم چرا گفته اند «کل یوم عاشورا» و چرا گفته اند عاشورا یک مکتب است. چرا با اینکه اغلب ما ارادت خاصی به امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) داریم اما تحت تأثیر این مکتب عظیم قرار نمی گیریم و تجلی آن را در زندگی مان نمی بینیم؟ شاید نکاتی در پدیده عاشورا پنهان است که ما جوان ها آن را نمی دانیم و به همین دلیل است که بهره ای از آن نمی گیریم. تنها آنچه از عاشورا به یادمان می آید،بغضی است که با شنیدن ذکرمصیبت امام و یارانش در گلویمان می شکند. شاید امام قصد و رمزی در عاشورا برای ما در نظر گرفته است که اگر آن رمز را بدانیم بتوانیم مشکلات مان را بگشاییم و از صندوقچه شادی های زندگی به ثروت عظیم انسانیت و محبت خداوند دست پیدا کنیم. در جستجوی این رموز پنهان گفتگویی ترتیب دادیم با دکتر سید حسن علم الهدایی که می خوانید.
• آقای دکتر! بیش از 10 قرن از عاشورا می گذرد ولی داغ آن همچون زخم تازه ای سینه سوز است، البته همه اینها منحصر به چند روز و هفته است. ردپایی از آن را در طول سال نمی بینیم. از این محرم ها چیزی نمی آموزیم که در طول سال به یادمان بماند. چرا؟ آیا واقعاً تنها دلیل زنده ماندن عاشورا شدت سختی هایی است که بر امام و خانواده اش وارد شده است؟
خیر.من معتقدم عاشورا یک واقعه تاریخی گذرا و منفعل نیست بلکه پدیده ای چند بعدی و پویاست ک برای امت اسلامی به خصوص شیعیان،یک سرمایه اجتماعی محسوب می شود منتها برای اینکه بررسی کنیم چه اثر و پیامی در عاشورا هست که روی همه ابعاد سلامتی ما به خصوص سلامت معنوی مان تأثیر می گذارد باید با رویکردی متفاوت آن را تحلیل کنیم. این واقعه پر از جنبه های مختلف آگاهی بخش است. مباحث اخلاقی،انسان شناسی، اجتماعی وحتی خیرخواهانه در نقطه اوج خود در عاشورا وجود دارد. درست است که عاشورا آموزه های عاطفی و تراژیک هم دارد که آنها هم در اوج خود وجود دارند اما نباید از این همه پیام،فقط به اینها اکتفا کرد. از یاد نبریم که هم جنبه های مثبت و ارزش های متعالی انسانی و هم ذلت و خواری انسان ها در اوج خود،رو به روی هم قرار گرفته اند. تقابل جهل در برابر کمال آگاهی،خمیرمایه نوعی معرفت و ایمان الهی، عاشورا را پدید آورد. ما می توانیم از سلامت معنوی و آزادی های معنوی که در پیام عاشورا وجود دارد استفاده کنیم و به تعبیر استاد مطهری رسالت انبیا در همین آزادی معنوی نهفته است. ما با شرکت در مجالس عزاداری حسینی و شنیدن آنچه گذشته است با روح این مکتب، یعنی مکتب عاشورا و اندیشه های امام حسین(ع) رابطه برقرار می کنیم چون معتقدیم که عاشورا روح دارد و این روح همیشه زنده است. قصد ما ایجاد نوعی ارتباط معنایی و دقیق است که بتواند در زندگی به ما آرامش بدهد زیرا زندگی سراسر معناست و اگر انسان بتواند این معانی را بشناسد، در همه جنبه های زندگی موفق خواهد شد. پیام های پیدا و پنهان فراوانی در پدیده عاشورا وجود دارد که باید با چشم و قلب باز آنها را دریافت کرد. از آن جمله توحید و خداجویی ناب معنای عشق الهی و عاشق کل شدن در مقابل معنای جهل و جاهلیت است. همچنین مقابله حق و باطل،مسؤولیت پذیری انسان در برابرخداوند، انسان های دیگر و جامعه ای که در آن زندگی می کند، امید به آینده و پیروزی، بازیچه شدن دین در دست جاهلان و دنیاپرستان و بسیاری معانی مترادف و متضادی که در صحرای کربلا،میان دو قطب امام و یارانش و لشکرعظیم یزدیان و جاهلان وجود داشت. واقعاً معانی مختلف این واقعه در قالب کلام نمی گنجد و در گذر این همه سال، هنوز هم برای ترجمه و بیان این معانی ضعف هایی داریم.
• از میان تمام آنچه شما اشاره کردید،تنها چیزی که از دهه محرم و ذکر مصیبت امام حسین(ع) بیشتر به چشم می آید، جنبه های تراژدیک و مظلومیت امام (ع) و یارانش است.
بله، متأسفانه اگر ما به معنای واقعی و حقیقت عاشورا پی نبریم و از پیام های عاشورا غفلت کنیم،فقط به بخش تراژدیک موضوع که البته آن هم درجای خود بسیار شدید بوده است، توجه می شود و مردم را به سمتی هدایت می کنیم که متأسفانه در بعضی از منبرها و عزاداری ها با غفلت از این همه پیام، آنها به یاد غم و غصه هایشان می افتند و به دلیل این سختی ها که شامل زندگی خودشان هم می شود،گریه می کنند. نباید هدف ما از صحبت در مورد پدیده عظیم عاشورا فقط به ذکر مصیبت و گریاندن مردم خلاصه شود. اگر این اتفاق بیفتد، خصوصاً برای نسل جوان، این سؤال پیش می آید که چرا برای این واقعه عزاداری می کنیم. گاهی هم فقط با ایجاد ظاهر و سر و صدا راه انداختن با صدای طبل و سنج و حفظ ظواهر کار و افتادن در ورطه چشم و هم چشمی بین تکایا، از حقیقت دور می شوند، درحالی که به تعبیر استاد مطهری«گریه کردن بر شهید، مشارکت در حماسه شهید است» و ما می توانیم با بیان حقایق پنهان نهفته در عاشورا، کمک کنیم تا مردم با حقیقت و معنای واقعی قیام عاشورا نیز آشنا شوند. حتی نمازخواندن که از اولین واجبات ما است یک صورت ظاهر و یک باطن و روح دارد. خیلی ها ممکن است نسبت به نمازخواندن شرطی شوند و فقط عادت به ادای آن بکنند و از توجه به روح آن دور شوند. وقتی که به روح و معنای یک حقیقت توجه نشود، اثرگذاری آن به مرور زمان از بین می رود. به عقیده من توده مردم در چگونگی برگزاری مراسم محرم و اجرای آن مقصر نیستند بلکه متولیان برگزاری این مراسم هستند که باید مسیر درست را به مردم نشان دهند. کسانی که در سینما و تلویزیون برنامه سازی می کنند،نویسندگان و متفکران باید مسیر درست را به مردم نشان دهند. اگر این هدایت ها و انتقال پیام ها درست انجام نشود، عزاداری ها و مراسم محرم دچار انحراف از مسیر اصلی خواهد شد و این بر حقیقت پدیده عاشورا تأثیر می گذارد.
• لطفاً شما به عنوان یک استاد دانشگاه و محقق امروز از طریق این رسانه قسمتی از این پیام ها را به مردم انتقال دهید.
اگر بخواهیم به پیام های ماندگار و مؤثر واقعه عاشورا توجه کنیم،باید به سخنان و صحبت های خود امام(ع) در برابر دشمنان،یاران و خانواده اش دقت کنیم. همچنین باید پیام های بازماندگان واقعه عاشورا مثل حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) را هم به دقت بررسی کنیم. به عقیده من پیام های بسیارماندنی و کاربردی در این سخنان نهفته است که راه درست زندگی را به مردم آموزش داده است.


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:20 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]


حال اگر کسی سؤال کند که از کجا بدانیم داستان کربلا چنین نقش تعیین کننده ای در پیشرفت اسلام، در بقای اسلام و نهایتاً در سعادت انسان ها داشته و می تواند داشته باشد؟ در این باره نیز باید تا حدی که توان داریم و وقت اجازه می دهد صحبت کنیم.
آنچه دوست و دشمن بر آن اتفاق دارند این است که داستان کربلا، اگر در عالم انسانیت داستان منحصر به فردی نباشد، از وقایع بسیار کم نظیر است. البته ما براساس آنچه از ائمه اطهار علیه السلام دریافت داشته ایم، این داستان را منحصر به فرد می دانیم و معتقدیم که نظیر این داستان در گذشته نبوده و در آینده هم نخواهد بود. ولی از جهت احتیاط در سخن و برای این که باکسانی مواجه هستیم که طبعاً از ما دلیل و سند می خواهند و برای این که واردآن بحث ها نشویم، می گوییم اتفاق نظر همه ی مورخین و همه ی آشنایان به تاریخ بشر این است که اگر داستان عاشورا منحصر به فرد نباشد، از کم نظیرترین داستان های عالم است؛ داستانی که هم از نظر کیفیت وقوع، هم از نظر عظمت مصیبت، و هم از نظر بقای خاطره ی آن در میان مردم و آثار اجتماعی که بر آن مترتب می شود، با هیچ ماجرای دیگری قابل مقایسه نیست. خود همین تکرار عزاداری هایی که در کشور خودمان می بینیم، می تواند برای ما عامل هشدار دهنده و بیدارکننده ای باشد که هیچ حادثه دیگری با این حادثه قابل مقایسه نیست. حادثه ای که برای آن این همه وقت صرف می شود، این همه هزینه می شود و این همه اشک ها ریخته می شود، با چه حادثه و پیشامدی قابل تشبیه است؟

گستردگی، اهمیت و تأثیر عزاداری برای سیدالشهدا ء علیه السلام

این عزاداری ها مخصوص شهر و کشور ما نیست. شاید بسیاری از مردم گمان کنند که این گونه عزاداری ها مخصوص شهرهایی همچون قم و مشهد یا سایر شهرهای ایران است؛ اما من به شما عرض کنم که در دورترین نقطه های جهان در ایام محرم و صفر و به خصوص روز عاشورا شبیه همین مراسمی که شما در شهر خودتان دارید برنامه هایی برگزار می شود. در نیویورک که یکی از بزرگ ترین شهرهای دنیا است، در روز عاشورا از طرف شیعیان پاکستانی، ایرانی، عراقی، لبنانی و بعضی از کشورهای دیگر، دسته ی سینه زنی راه می افتد به طوری که توجه همه مردم را به خود جلب می کند. بزرگ ترین خیابان این شهر، پر از جمعیت می شود به گونه ای که رفت و آمد را مشکل می سازد.
علاوه بر شیعیان، در بسیاری از کشورهای سنی نشین هم در ایام عاشورا چنین مراسمی از سوی اهل سنت برگزار می شود؛ یا اگر شیعیان جلساتی تشکیل می دهند، برادران اهل تسنن، خود را موظف می دانند که در این مراسم شرکت کنند. بسیاری از برادران اهل تسنن ما در شبه قاره هند، هم در هندوستان که تعداد مسلمانان آن، دو برابر جمعیت کل ایران است و هم در بنگلادش و پاکستان، به عنوان ادای اجر رسالت، بر خود واجب می دانند که در مراسم عزاداری سیدالشهداء علیه السلام شرکت کنند. چون در قرآن آمده است: «قل لا أسئلکم علیه اجراً الا الموده فی القربی». (1) بر همین اساس، ایشان نیز اظهار مودت به اهل بیت علیه السلام را اجر رسالت می دانند و ادای آن را بر خود واجب می شمارند. به این دلیل وقتی عزاداری سیدالشهداء علیه السلام برپا می شود، آن ها هم برای اظهار محبت و علاقه به اهل بیت علیه السلام و ادای این دینی که به عهده ی خود می دانند شرکت می کنند؛ بلکه حتی بت پرستانی که به شریعت اسلام معتقد نیستند، به لحاظ برکاتی که از عزاداری سیدالشهداء علیه السلام دیده اند مراسم عزاداری برپا می کنند و نذورات فراوانی برای برگزاری مراسم سیدالشهداء علیه السلام دارند. این ها مواردی است که در تمام دنیا دیده می شود و کفار هم می دانند که چنین مسائلی وجود دارد. شما هیچ حادثه ای را در عالم نمی توانید نشان دهید که چنین تأثیری داشته باشد و ملت های مختلف را تحت تأثیر قرار داده باشد.
از نظر طول اثر، بیش از سیزده قرن است که طراوات و تازگی خود را حفظ کرده و گویی این جریان دیروز واقع شده است و مردم همچنان با سوز و گداز می گریند و بر سر و سینه می زنند. شاید بعضی از مراسم عزاداری وجود داشته باشد که از جهت قدمت سابقه ی بیش تری داشته باشد. نمونه ای که می توان به آن اشاره کرد، عزاداری ای است که مسیحیان برای به دار زدن حضرت عیسی علیه السلام انجام می دهند. سالگرد به دار کشیده شدن حضرت عیسی ـ علی نبینا و آله و علیه السلام ـ در همین ایام بهار است. البته ما معتقدیم که چنین اتفاقی واقع نشده است. قرآن می فرماید: «و ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبه لهم». (2) اما آن ها معتقدند که حضرت عیسی علیه السلام را به دار کشیدند و ایشان را دفن کردند و بعد از سه روز، ایشان از قبر بیرون آمد و به آسمان رفت. لذا برای سالگرد به دار کشیده شدن حضرت عیسی علیه السلام مراسم عزاداری برپا می کنند. بنده یک سال در واتیکان بودم که مصادف بود با شب هایی که شب عزاداری حضرت مسیح علیه السلام بود. این مراسم در کلیسای بزرگ رم، در کلیسای سن پیتر با حضور خود پاپ برگزار می شد و برنامه به گونه ای پیش آمد که ما هم در آن شرکت کردیم. بدیهی است مراسمی که در آن، پاپ که شخصیت جهانی عظیمی دارد شرکت می کند و از اطراف دنیا برای دیدن آن جمع می شوند و در کلیسایی که بزرگ ترین کلیسای عالم است برپا می گردد، مراسمی باشکوه خواهد بود. در این مراسم لباس مشکی می پوشند، شمع روشن می کنند و سرودهای مذهبی شبیه نوحه ای که ما می خوانیم، به صورت آرام می خوانند. چنین مراسمی را برگزار می کنند، اما تمام این مراسم به اندازه ی مجلس ترحیم یکی از علمای ما شور ندارد. از آن جا که از میلاد حضرت مسیح علیه السلام دو هزار سال می گذرد، می توانیم بگوییم سابقه ی برگزاری این مراسم عزاداری به حدود دو هزار سال می رسد و این مراسم همچنان برگزار می شود و مورد احترام است. اما به همین صورت کم رنگ و خیلی عادی برگزار می گردد. اگر شما این مراسم را با یکی از مجالس عزاداری که در قم یا تهران برگزار می شود مقایسه کنید، آن وقت خواهید دید که چه قدر تفاوت راه است میان آن ارادتی که مسلمانان ـ به خصوص شیعیان ـ از عمق جان اظهار می کنند، با آنچه در بزرگ ترین ادیان جهان و با آن تشکیلات، برای حضرت مسیح علیه السلام برگزار می شود. به هر حال شما بهتر می دانید و خودتان لمس کنید که کیفیت آن با هیچ مراسمی قابل مقایسه نیست.
به این مطالب، فداکاری هایی را که شیعیان در طول تاریخ کرده اند اضافه کنید. این فداکاری ها برای این بوده است که بتوانند این مراسم را برگزار کنند و بتوانند به زیارت قبر سیدالشهداء علیه السلام نایل شوند. همیشه برگزای این گونه مراسم و زیارت قبر آن حضرت علیه السلام به این راحتی نبوده است. البته الآن هم خیلی راحت نیست، ولی زمانی بود که اگر کسی می خواست برای زیارت قبر سیدالشهداء علیه السلام برود، باید جان خود را کف دست بگیرد. مأموران دولت عباسی، به خصوص در زمان متوکل، آنچنان سخت گیری می کردند که کسی جرأت نکند به نزدیک حرم حسینی برسد. و بالاخره قبر سیدالشهداء علیه السلام را خراب کردند، بر آن آب بستند و زمینش را شخم زدند، برای این که به کل آثار این قبر محو شود. ولی شیعیان برای آن که بتوانند حتی قبر سیدالشهداء را زیارت کنند علیه السلام، حاضر شدند دست بدهند، پا بدهند، جان بدهند، اما بروند و از نزدیک سلام بدهند. چنین چیزی قطعاً در تاریخ بشر نمونه ندارد. اگر از هر جهت دیگر بگوییم شباهتی با سایر حوادث دارد، از این جهت شباهتی با هیچ حادثه ای ندارد. هیچ واقعه ای را نمی شود با این واقعه مقایسه کرد.
البته این حادثه اتفاقی نیست؛ درست است که خدای متعال در قلب مؤمنان عشقی برای سیدالشهداء علیه السلام قرار داده است و در این مورد یک عامل غیبی وجود دارد، اما کارهای الهی معمولاً بدون اسباب ظاهری نیست؛ این که گاهی بدون اسباب ظاهری کاری انجام می گیرد، استثناء است. تصادفی نبوده که شیعیان این طور علاقه مند شدند. حتی اهل تسنن و حتی بت پرستان هم برکات و آثاری از این کار دیده اند. ولی شاید مهم تر از همه، توصیه هایی بوده است که پیشاپیش از طرف خود پیغمبر اکرم و از طرف ائمه و اهل بیت علیه السلام بر زیارت، بزرگداشت و عزاداری، گریستن و برپا کردن مراسم ماتم صادر و بر آنها تأکید شده است. تأکیدهایی عجیب، که یک سلام دادن برای سیدالشهداء علیه السلام ثواب حج و عمره دارد. سلامی که از حضور قلب و از صدق دل انجام بگیرد می تواند ثواب حج مستحب داشته باشد. آن قدر ثواب در فضیلت زیارت سیدالشهداء علیه السلام وارد شده است که کتاب ها از این قبیل مطالب پر شده است. رفتاری را که خود ائمه اطهار علیه السلام در بزرگداشت این مراسم داشته اند مورد توجه قرار دهید. مثلاً به کسانی که مرثیه می گفتند و شعر می سرودند، صله های فراوان می دادند و از آن ها بسیار تمجید می کردند و به آنان احترام می گذاشتند. در این عزاداری در بیوت خود مراسم عزاداری تشکیل می دادند، شاعری را دعوت می کردند، می آمد مرثیه می خواند. هم سفارش های زبانی و هم سیره ی عملی و هم ذکر آن همه ثواب ها بری زیارت و بزرگداشت عزاداری و بالأخره آن عشقی که خدا در دل های پاک مؤمنان قرار داده؛ این حادثه را به صورت حادثه ی منحصر به فردی در تاریخ بشر درآورده است.
خوب، این ها چه اثری در زندگی انسان ها داشته است؟ ما معتقدیم که مقام پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله از ائمه اطهار علیه السلام بالاتر است. چرا برای وفات پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله این گونه عزاداری نمی کنیم؟ چرا با این که مقام پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله از همه ی ائمه ی اطهار علیه السلام بالاتر است، این همه سفارش برای زیارت و برپا کردن مراسم عزاداری آن حضرت نشده است؟ ما دوازده امام معصوم داریم، اگر بنا بر تفضیل مقام ائمه باشد، براساس آنچه خود ایشان فرموده اند مقام امیرالمؤمنین علیه السلام از همه بالاتر است. درست است که ما برای شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام هم خیلی عزاداری می کنیم، اما نسبت به سیدالشهداء علیه السلام قابل مقایسه نیست. مصیبت حسین علیه السلام چه خصوصیتی دارد که این چنین برای او اهمیت قائل شده اند و این همه سفارش کرده اند؟ بگذریم از روایاتی که می فرماید از زمان حضرت آدم علیه السلام، ذکر حسین علیه السلام و گریه کردن بر مصیبت حسین علیه السلام بوده است. روایاتی هست که همه انبیا و اولیا و فرشتگان آسمان برای سیدالشهداء علیه السلام گریه کرده اند. این ویژگی که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در مورد آن بزرگوار فرمود: «حسین منی و أنا من حسین» (3) برای چیست؟ خوب، معنای «حسین منی» روشن است؛ اما «انا من حسین» خیلی مهم است. یا عبارت معروفی که معمولاً در حسینیه ها می نویسند که از این روایت گرفته شده است: «ان الحسین ابن علی فی السماء أکبر منه فی الارض فانه لمکتوب عن یمین عرش الله مصباح هدی و سفینه نجاه» (4) حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است. خوب، همه امامان ما علیه السلام چراغ هدایت بوده اند، همه ی آنان کشتی نجات هستند. در زیارت جامعه می خوانیم که همه ی شما کشتی نجات هستید، هر کس به شما تمسک بجوید، نجات می یابد، و هر کس از شما دور و عقب بماند، هلاک می شود. همه ی اهل بیت علیه السلام همین گونه اند. پس حسین علیه السلام چه خصوصیتی دارد؟
بدون شک شخصیت سیدالشهداء علیه السلام و شرایطی که به تقدیر الهی برای زندگی ایشان پیش آمد، یک ویژگی به زندگی آن حضرت علیه السلام و به خصوص شهادت او بخشید که این برکات می تواند از آن ناشی شود. همین طور ما معتقدیم همه ی ائمه اطهار علیه السلام نور واحد هستند؛ هر امام دیگری هم به جای امام حسین علیه السلام بود، باید همین برنامه را اجرا می کرد. اگر اختلافی در رفتار ائمه علیه السلام دیده می شود، به لحاظ شرایط اجتماعی زمان ایشان بوده است. مثلاً امام حسن علیه السلام اول جنگید و بعد صلح کرد. این که معروف است که امام حسن علیه السلام در مقایسه با سیدالشهداء علیه السلام سمبل صلح بود، بدان معنا نیست که دو نوع سلیقه و دو قرائت از اسلام داشته اند، قرائتی صلح طلبانه و قرائت دیگری خشونت آمیز، خیر، ما معتقدیم اگر امام حسین علیه السلام هم در موقعیت امام حسن علیه السلام بود، می بایست همانند امام حسن علیه السلام رفتار کند و اگر امام حسن علیه السلام در شرایط امام حسین علیه السلام بود، باید همان رفتار امام حسین علیه السلام را انجام می داد، و سایر ائمه علیه السلام نیز به همین شکل. اختلاف در روش ها و رفتارها به خاطر شرایط اجتماعی خاصی بوده که این وظایف را ایجاب می کرده است. پس این شرایط خاص است که برای ابی عبدالله پیش آمد و زمینه ای را فراهم کرد که نقشی را در تاریخ بشر و راهنمایی انسان ها ایفا کند که برای هیچ فرد دیگری میسر نشد. این شرایط بود که چنین رفتاری را تعیین کرد؛ یا نه زبان دینی این تقدیر الهی بود، خواست خدا بود. چون شرایط اجتماعی هم به دست خداست، همه چیز به اراده ی لا یزال الهی منتهی می شود. این دو مطلب، دو روی یک سکه است؛ خواه بگوییم خدا این ویژگی را به امام حسین علیه السلام بخشید، و یا بگوییم شرایط زندگی ابی عبدالله این خصوصیت ها را اقتضا کرد. چون این شرایط نیز تابع اراده خدا است و طبق تقدیر او انجام می گیرد.
حال باید بررسی کنیم که چگونه سیدالشهداء علیه السلام این ویژگی را پیدا کرد که بتواند این برکات را داشته باشد و مردم در سایه ی عزاداری در مصیبت او بتوانند مصالح دنیا و به خصوص مصالح آخرتشان را تامین کنند؛ چون برای مومن، دنیا مقدمه ای برای تکامل اخروی است و حیات اصلی در آن جا است. این جا یک دوران جنینی است که ما می گذرانیم. حیات حقیقی، پس از مرگ شروع می شود. «و ان الدار الآخره لهی الحیوان»، (5) حیات واقعی، پس از این عالم است. به هر حال، هم مصالح دنیوی و هم مصالح اخروی ما در سایه ی توسل به سیدالشهداء علیه السلام، توجه به آن حضرت، عزاداری برای او، گریستن برای او و عرض ارادت به ایشان است. همه شما آن قدر از معجزات و کراماتی که از این عزاداری ها حاصل شده است شنیده اید که من هر چه بگویم زیره به کرمان بردن است؛ لذا به این قسمت نمی پردازم. حتی خاک گِلی که عزاداران سیدالشهداء علیه السلام به پیشانی می مالیدند موجب شفای چشم حضرت آیت الله العظمی بروجردی (ره) شد. این داستان را همه شنیده اید که ایشان به چشم دردی مبتلا بودند که معالجه نمی شد. تا این که در این عاشورا در بروجرد دسته ای سینه زن به منزل ایشان آمدند. مرحوم آیت الله بروجردی مقداری از گِل هایی را که عزادارن حسینی به سر و صورت مالیده بودند، برداشته و به چشم مالید و آن چشم درد ایشان معالجه شد و تا آخر عمر هیچ ناراحتی از ناحیه چشم نداشتند و بدون عینک ریزترین خطها را می خواندند و این به برکت گِلی بود که از سر وپیشانی سینه زنان سیدالشهداء علیه السلام ریخته بود. از این گونه کرامات و معجزات الهی ماشاء الله وجود داد. همه ی شما با یک قطره اشکی که در این مراسم می ریزید، اول نورانیت آن را در خود احساس می کنید. حاجت هایی که از شما برآورده می شود و نیز بسیاری از آفت ها و مصیبت هایی که از شما دفع می شود و نمی دانید، در مرحله ی بعد است. نکته ای است که داخل پرانتز عرض می کنم که در دعاها به آن اشاره شده است، و آن این که ما غالباً فقط حاجت هایی را که از خدا می خواهیم و برآورده می شود، به حساب می آوریم؛ اما نمی دانیم چه مصیبت هایی متوجه ما بوده است و خدا آن مصیبت ها را از ما برداشته است و از آن ها خبر نداریم؛ در حالی که به برکت نام سیدالشهداء علیه السلام ده ها برابر برکاتی که بر مردم نازل می شود، آفات
و مصیبت هایی از آن ها برداشته می شود و ما خبر نداریم و آن ها را به حساب نمی آوریم. اگر چنین چیزی باشد، آیا جا ندارد که مردم این همه اهتمام به گریه و عزاداری داشته باشند؟

پی نوشت :

1. شوری، 23.
2. نساء، 157.
3. بحارالانوار، ج 43، ص 261، باب 12، روایت 1.
4. همان، ج 36، ص 204، باب 40، روایت 8.
5. عنکبوت، 64.


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:19 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

در این ایام فرصت خوبی است که شناخت خودمان را نسبت به مکتب عاشورا و مکتب حسینی عمق ببخشیم و سؤال هایی را که درباره ی مسائل مربوط به قیام ابی عبدالله در اذهان همه به خصوص در اذهان نوجوانان و جوانان پدید می آید، مورد بحث قرار دهیم، تا معرفت همه ما، به ویژه جوانان عزیز نسبت به سالار شهیدان (ع) و قیام بزرگ او بیشتر شود، و بتوانیم در سایه معرفت بیش تر، هم برای دنیای خود و هم برای آخرتمان بهره ی بیش تری ببریم.
در نظر می گیریم نوجوانی را که تازه به رشد فکری رسیده است و می خواهد همه ی مسائل و پدیده های اجتماعی و آنچه را در اطرافش می گذرد بفهمد، و علت آن ها را درک کند، تا ارزیابی روشنی از مسائل و پدیده های پیرامون خود داشته باشد. نوجوان در ایام محرم می بیند جلساتی تشکیل می شود، مردم لباس سیاه می پوشند، پرچم های سیاه نصب می کنند. او مشاهده می کند هیأت های عزاداری، سینه زنی و زنجیرزنی تشکیل می شود و مردم اشک می ریزند. او شاهد پدیده هایی است که سابقه ای در سایر ایام ندارد، یا در سایر اجتماعات دیده نمی شود. طبعاً این سؤال برای وی مطرح می شود که این مراسم به چه منظوری است؟ چرا باید انسان لباس سیاه بپوشد؟ چرا باید مردم تا پاسی از شب به سر و سینه بزنند؟ چرا باید این همه اشک بریزند؟
معمولاً جواب های ساده ای داده می شود که سیدالشهداء (ع) در راه خدا و اسلام شهید شده اند و باید به یاد آن حضرت اشک بریزیم؛ و یا این که عزاداری برای امام حسین (ع) ثواب دارد؛ آن حضرت روز قیامت ما را شفاعت خواهند فرمود. نوجوانان ما کم و بیش چنین جواب هایی را می شنوند. اما اگر بنده، خودم را در حد جوانی با این پرسش ها فرض کنم، این پاسخ ها برایم چندان قانع کننده نخواهد بود.
پرسش هایی را که در این زمینه مطرح می شود، می توان به چهار سؤال تحلیل کرد. سعی ما بر این است که هر یک از این سؤال ها را جداگانه جواب دهیم تا بتوانیم سطح شناخت نوجوانان و جوانان عزیزمان را نسبت به مراسم عاشورا ارتقا بخشیم و فرهنگ عاشورایی را بیش تر روشن کنیم.
چرا باید حادثه عاشورا را گرامی بداریم؟
چرا باید خاطره ی حادثه ای را که1360 سال پیش اتفاق افتاده است، زنده کرد و مراسمی به یاد آن خاطره برگزار کرد؟ این رویداد جریانی تاریخی بوده است که زمان آن گذشته است؛ تلخ یا شیرین، هرچه بوده است آثار آن تمام شده است. چرا باید بعد از گذشت نزدیک به چهارده قرن، یاد آن جریان و آن حادثه را زنده نگه داریم و مراسمی برای آن بر پا داریم؟
پاسخ این سؤال، چندان مشکل نیست. برای این که به سادگی می توان به هر نوجوانی تفهیم کرد که حوادث گذشته هر جامعه می تواند در سرنوشت و آینده آن جامعه آثار عظیمی داشته باشد. تجدید آن خاطره ها در واقع نوعی بازنگری و بازسازی آن حادثه است، تا مردم از آن جریان استفاده کنند. اگر حادثه ی مفیدی بوده است و در جای خود منشأ آثار و برکاتی به شمار می رفته است، بازنگری و بازسازی آن نیز می تواند مراتبی از آن برکات را داشته باشد. علاوه بر این، در همه ی جوامع انسانی مرسوم است که به نوعی، از حوادث گذشته خود یاد می کنند؛ آن ها را بزرگ شمرده و به آن ها احترام می گذارند. خواه مربوط به اشخاصی باشد که در پیشرفت جامعه ی خود مؤثر بوده اند، نظیر دانشمندان و مخترعان، و خواه مربوط به کسانی باشد که از جنبه ی سیاسی و اجتماعی، در رهایی ملت خود نقش مؤثری داشته اند و قهرمان ملی بوده اند. همه عقلای عالم برای این گونه شخصیت ها آیین های بزرگداشتی را منظور می کنند. این کار بر اساس یکی از مقدس ترین خواسته های فطری است که خدا در نهاد همه ی انسان ها قرار داده است، و از آن به «حس حق شناسی» تعبیر می کنیم. لذا این خواسته ی فطری همه ی انسان ها است که در برابر کسانی که به آن ها خدمت کرده اند حق شناسی و شکرگزاری کنند، آنان را به خاطر داشته باشند و به ایشان احترام بگذارند. علاوه بر این، یاد آن خاطره ها، در صورتی که در سعادت جامعه تأثیری داشته، می تواند عامل مؤثر دیگری را در زمان بیان خاطره ها بیافریند. در این صورت، گویا خود آن حادثه تجدید می شود.
از آن جا که معتقدیم حادثه ی عاشورا حادثه ی عظیمی در تاریخ اسلام بوده است، و نقش تعیین کننده ای در سعادت مسلمان ها و روشن شدن راه هدایت مردم داشته است، این حادثه در نظر ما بسیار ارزشمند است. لذا بزرگداشت و بازسازی این حادثه و به خاطر آوردن آن، موجب می گردد تا بتوانیم از برکات آن در جامعه ی امروز نیز استفاده کنیم. این جواب را به طور کلی می توان در مقابل سؤال نوجوان ها ارائه داد و آنان را قانع کرد که زنده نگه داشتن یاد بعضی از خاطره ها و بازسازی برخی از حوادث که در گذشته اتفاق افتاده است، کار عاقلانه ای است، و ممکن است منافع و مصالحی را برای جامعه تأمین کند. همان طور که اصل آن حادثه تأثیر مفیدی در جامعه ی آن روز داشته، تجدید خاطره و بازسازی آن نیز می تواند آثاری متناسب با خود داشته باشد. در پاسخ به سؤال اول که «چرا باید یاد عاشورا را زنده نگه بداریم؟ » به همین اندازه بسنده می کنیم.
چرا برای بزرگداشت عاشورا به روش بحث و گفتگو اکتفا نمی شود؟
سؤال دومی که از تحلیل آن سؤال کلی به دست می آید این است که زنده نگه داشتن یاد عاشورا فقط منحصر به این نیست که انسان سینه زنی و گریه کند، شهر را سیاه پوش کند، مردم تا نیمه های شب به عزاداری بپردازند و حتی گاهی روزها کار و زندگی خود را تعطیل کنند؛ مخصوصاً با توجه به اینکه این امور ضررهای اقتصادی به دنبال دارد. در حال که ممکن است این خاطره ها به گونه ای تجدید شود که ضررهای اقتصادی و اجتماعی کم تری داشته باشد. این سؤال را بر اساس این فرض به این صورت مطرح می کنم که روحیه ی بسیاری از مردم با مسائل اقتصادی و مادی بیش تر سازگار است و مردم به این مسائل بیش تر توجه دارند. در این صورت آنان حوادث را بر اثر منافع یا ضررهای مادی و اقتصادی ارزیابی می کنند. نوجوانی را فرض می کنیم که هنوز تربیت دینی کاملی نیافته است. ممکن است این سؤال به ذهن او بیاید که انجام این قبیل امور ضررهای اقتصادی در پی دارد. تولید کم می شود، وقت اشخاص گرفته می شود، هنگامی که مردم تا نیمه شب عزاداری می کنند، روز بعد توان کار کردن ندارند. دو ماه جامعه باید نوعی سستی و رخوت را بپذیرد، برای این که یاد این حادثه زنده داشته شود. در حالی که راههای دیگری نیز برای بزرگداشت واقعه عاشورا وجود دارد. مثلاً جلسات بحث، میزگرد یا سمینارهایی ترتیب داده شود، و با تماشای بحث و گفتگو خاطره ی این حادثه برای مردم تجدید شود. دیگر دو ماه عزاداری و گریه کردن و بر سر و سینه زدن، چرا باید صورت پذیرد؟ حتی اگر یک مجلس کافی نیست، می توان مجالس متعدد، کنفرانس و کنگره بر پا کرد. مگر زنده نگه داشتن یک خاطره صرفاً به این است که مردم بر سر و سینه بزنند و خود را اذیت کنند؟
بعد از این که پذیرفتیم زنده داشتن یاد عاشورا و حسین بن علی (ع) برای ما مفید است و در جامعه ی ما اثر مطلوب دارد، سؤال دوم این است که چرا این بزرگداشت باید به این شکل صورت بگیرد؟ در تمام دنیا هنگامی که می خواهند از بزرگان خود به بزرگی یاد کنند، مراسمی تشکیل می دهند، بحث و گفتگو برگزار می کنند؛ اما چرا مراسم بزرگداشت عاشورا باید به این شکل باشد؟
جواب این سؤال تا حدودی از سؤال اول پیچیده تر است. جواب این است که البته بحث درباره ی شخصیت سیدالشهداء (ع)، تشکیل میزگردها، کنفرانس ها، سخنرانی ها، نوشتن مقالات و امثال این قبیل کارهای فرهنگی، علمی و تحقیقات، بسیار مفید و لازم است. و البته در جامعه ما نیز انجام می شود و به برکت نام سیدالشهداء (ع) و عزاداری آن حضرت، بحث، گفتگو و تحقیقات زیادی پیرامون این امور صورت می گیرد و مردم نیز معارف را فرا می گیرند. این فعالیت ها به جای خود لازم است، اما آیا برای این که ما از حادثه عاشورا بهره برداری کامل کنیم، این اقدامات کافی است؟ یا این که امور دیگری نیز مثل همین عزاداری ها به جای خود لازم است؟ جواب دادن به این سؤال متوقف در این است که ما نظری روان شناسانه به انسان بیندازیم و ببینیم عواملی که در رفتار آگاهانه ی ما مؤثر است فقط عامل شناختی و معرفت است یا عوامل دیگری هم در شکل دادن رفتارهای اجتماعی ما مؤثر است.
هنگامی که در رفتارهای خود دقت کنیم درمی یابیم که در رفتارهای ما دست کم دو دسته از عوامل نقش اساسی ایفا می کنند. یک دسته عوامل شناختی، که موجب می شود انسان مطلبی را بفهمد و بپذیرد. طبعاً مطلب مورد نظر از هر مقوله ای که باشد، متناسب با آن از استدلال عقلی، تجربی و یا راههای دیگر استفاده می شود. قطعاً شناخت در رفتار ما تأثیر زیادی دارد، اما یگانه عامل مؤثر نیست. عوامل دیگری هم هستند که شاید تأثیر آن ها در رفتار ما بیش تر از شناخت باشد. این عوامل را به طور کلی انگیزه ها، و به تعبیرات دیگری احساسات و عواطف، تمایلات، گرایش ها، میل ها، غرائز و عواطف می نامند. این ها سلسله ای از عوامل درونی و روانی است که در رفتار ما مؤثر است. هرگاه شما رفتار خود را تحلیل کنید، خواه رفتار مربوط به زندگی فردی شما باشد، و خواه رفتار خانوادگی، رفتار اجتماعی، یا رفتار سیاسی شما باشد، می بینید عامل اصلی که شما را به انجام آن رفتار واداشته است همین عوامل تحریک کننده و برانگیزاننده است. مرحوم شهید استاد مطهری در این مورد تشبیهی داشتند. ایشان رفتار انسان را به خودرو تشبیه می کردند. یک خودرو برای حرکت به دو عامل نیازمند است. عاملی که انرژی مکانیکی را در خودرو تولید کند، تا خودرو به کمک آن بتواند حرکت کند. غیر از انرژی مکانیکی، یک خودرو باید چراغ هم داشته باشد تا راه را بنمایاند و خودرو داخل دست انداز و گودال و پرتگاه نیفتد. اگر در محیط تاریکی موتور خودرو خیلی خوب کار کند و انرژی مکانیکی هم تولید کند، اما راه را نبینم، ممکن است با خطرهای بسیار جدی مواجه شویم. ممکن است تصادفاتی روی دهد که به قیمت جان راننده و سرنشینان تمام شود. پس خودرو باید علاوه بر داشتن سوخت برای تولید انرژی مکانیکی، چراغ هم داشته باشد تا راه را به ما بنمایاند. همچنین وجود انسان هم به دو نوع عامل نیازمند است. عاملی باید در درون ما باشد تا ما را برانگیزاند. باید هر کاری میلی داشته باشیم تا آن کار را انجام دهیم. باید شور و شوقی نسبت به انجام آن کار پیدا کنیم، علاقه ای نسبت به آن کار داشته باشیم تا بر انجام آن اقدام کنیم. و دیگر این که باید بدانیم به چه دلیل باید این کار را انجام دهیم؟ این کار، برای ما چه فایده ای دارد؟ و چگونه باید آن را انجام دهیم؟ موارد از این قبیل از جمله عوامل شناختی است. این عوامل را باید به دقت مورد مطالعه قرار داد و از طریق تجربه یا استدلال فرا گرفت. لازم است با مراجعه به منابع، متناسب با کاری که می خواهیم انجام دهیم شناختهای لازم را به دست آوریم. اما فقط شناخت کافی نیست تا ما را به حرکت درآورد.
عامل روانی دیگری نیاز داریم تا ما را به سوی کار برانگیزاند و به طرف انجام کار سوق دهد. این گونه عوامل را انگیزه های روانی می نامند. اسم های دیگری هم دارد؛ سائقه، احساسات و عواطف و مانند آنها. این عوامل در مجموع، میل به حرکت را در انسان به وجود می آورد، عشق به انجام کار را ایجاد می کند، و شور و هیجان به وجود می آورد. تا این عوامل نباشد کار انجام نمی گیرد. حتی اگر انسان به یقین بداند که فلان ماده ی غذایی برای بدن او مفید است، اما تا اشتها نداشته باشد و یا تا اشتهای او تحریک نشود، به سراغ خوردن آن غذا نمی رود. اگر فرضاً اشتهای کسی کور شود، و یا به بیماری مبتلا شود که اشتها پیدا نکند، هر چه به او بگویند که این ماده ی غذایی برای بدن او خیلی مفید است، تمایلی به خوردن آن پیدا نمی کند؛ پس غیر از آن دانستن باید این میل و انگیزه نیز در درون انسان باشد. مسائل اجتماعی و سیاسی هم همین حکم را دارد. هر چه شخص بداند فلان حرکت اجتماعی خوب و مفید است، تا انگیزه ای برای انجام آن حرکت نداشته باشد حرکتی انجام نمی دهد. می گوید قبول دارم که انجام آن خوب است، اما من باید انگیزه ای داشته باشم، عاملی باید مرا به حرکت درآورد تا آن کار را انجام دهم.
حال، بعد از این که پذیرفتیم باید حرکت های آگاهانه و رفتارهای انسانی دو دسته عوامل شناختی و انگیزشی یا عواطف و احساسات لازم است و بعد از این که دانستیم حرکت سیدالشهداء (ع) چه نقش مهمی در سعادت انسان ها داشته است، متوجه خواهیم شد این شناخت خود به خود برای ما حرکت آفرین نمی شود. هنگامی دانستن و به یاد آوردن آن خاطره ها ما را به کاری مشابه کار امام (ع) و به پیمودن راه او وا می دارد که در ما نیز انگیزه ای به وجود آید و بر اساس آن، ما هم دوست داشته باشیم آن کار را انجام دهیم. خود شناخت، این میل را ایجاد نمی کند؛ بلکه باید عواطف ما تحریک شود و احساسات ما برانگیخته شود تا این که ما هم بخواهیم کاری مشابه کار او انجام دهیم. پس تحقق چنین امری نیازمند دو دسته از عوامل است. جلسات بحث و گفتگو و سخنرانی ها می تواند آن بخش اول را تأمین کند، یعنی شناخت لازم را به ما بدهد. اما عامل دیگری هم برای تقویت احساسات و عواطف لازم داریم. البته خود شناخت، یادآوری و مطالعه ی یک رویداد می تواند نقشی داشته باشد، اما نقش اساسی را چیزهایی ایفا می کند که تأثیر مستقیمی بر احساسات و عواطف ما داشته باشد.
هنگامی که صحنه ای بازسازی می شود و انسان از نزدیک به آن صحنه می نگرد، این مشاهده با هنگامی که انسان بشنود چنین جریانی واقع شده، یا این که فقط بداند چنین حادثه ای اتفاق افتاده است، بسیار تفاوت دارد. خود شما می توانید این نکته را در زندگی خود تجربه کنید. چیزی را که مطلع شدید انجام شده، یا انجام می شود، اما وقوع آن را ندیده اید، تأثیر آن نسبت به زمانی که به چشم خودتان دیده اید که آن حادثه واقع شده، تفاوت زیادی خواهد داشت. همه ی ما می دانیم که در این شهر مردم محروم زیادی هستند اما دیدن یک شخص محروم با یک حالت رقت آور می تواند در ما تأثیری ببخشد که صرف دانستن، هیچگاه آن اثر را ندارد. وقتی انسان حالت رقت آور مریضی و یا حالت طفل یتیمی را دید، اثری در روح او ایجاد می شود که هرگز دانستنی ها چنین اثری را نمی تواند داشته باشد. این مطلب را، هم می توانیم در زندگی خودمان تجربه کنیم و هم از منابع دینی استفاده کنیم.
اکنون به عنوان مثال داستانی را از قرآن کریم یادآوری می کنم که همه شنیده اید. می دانید که حضرت موسی (ع) از جانب خداوند به کوه طور دعوت شد تا در آن جا عبادت کند. آنچه به مردم گفته شد این بود که ایشان یک ماه در آن جا خواهد ماند. اما اراده ی خدا آن بود که حضرت موسی چهل روز بماند: «و واعدنا موسی ثلاثین لیله و أتممناها بعشر» (1) آن ده روز را مردم نمی دانستند، و این آزمایشی برای قوم بنی اسرائیل بود تا نشان دهد آنان تا چه اندازه در ایمانشان استوار هستند. بعد از این که سی روز تمام شد، بنی اسرائیل نزد هارون ـ که جانشین موسی بود ـ آمدند و پرسیدند چرا برادرت نیامد؟ از تأخیر او معلوم می شود که ما را تنها گذاشته و خود رفته است. مجدداً پرسیدند چرا موسی نیامد؟ از تأخیر او معلوم می شود که ما را تنها گذاشته و خود رفته است. سامری از این فرصت استفاده کرد و آن گوساله را ساخت و مردم را به پرستش گوساله دعوت کرد و گفت: «هذا الهکم و اله موسی»، (2) این خدای شما است و خدای موسی نیز همین است. خدایی که موسی می گفت من در کوه طور با او مناجات کنم، آن خدایی که موسی را به رسالت مبعوث کرده است، آن خدا همان است که من او را ساخته ام. بسیاری از بنی اسرائیل در برابر گوساله به سجده افتادند و مشغول پرستش آن شدند. خدای متعال در طور به حضرت موسی وحی کرد که در میان قومت چنین جریانی اتفاق افتاده است و در طی این غیبت ده روزه ی تو، مردم گوساله پرست شده اند. حضرت موسی هم شنید اما عکس العملی نشان نداد. ده روز تمام شد و بعد از چهل روز الواح آسمانی را که بر او نازل شده بود برای مردم آورد تا ایشان را به اطاعت از احکام الهی و عمل به شریعت نازل شده دعوت کند. وقتی حضرت برگشت دید مردم گوساله می پرستند. به محض این که دید در حال پرستش گوساله هستند، عصبانی شد، به گونه ای که الواح را به کناری پرتاب کرد: «و القی الالواح و أخذ برأس اخیه یجره الیه» (3) به سراغ برادرش حضرت هارون رفت، و سر او را گرفت و با عصبانیت به سوی خود کشید و از او بازخواست کرد که چرا اجازه دادی مردم گمراه گردند؟ «أفعصیت أمری» (4)، به کل داستان کاری ندارم. منظورم تذکر فرق بین دانستن و مشاهده کردن است. خدا به حضرت موسی از ماجرای گوساله پرستی قوم او خبر داده بود. حضرت موسی نیز در مورد آن هیچ شکی نداشت. زیرا خبری بود که خدا به او داده بود. وقتی خبر را شنید چندان آثار غضب در او ظاهر نشد. اما زمانی که بازگشت و دید که مردم گوساله می پرستند، آشفته شد و نتوانست تحمل کند. به سراغ برادر خود رفت و به او اعتراض کرد. مقصود بیان فرق بین دانستن و دیدن است.
خدای متعال انسان را به گونه ای آفریده است که هنگامی که چیزی را می بیند یا مناظری را مشاهده می کند، اثری می پذیرد که هیچ گاه گفته ها، شنیده ها و دانسته ها آن اثر را ندارد. هرگاه صحنه هایی را بسازیم و بازسازی کنیم، خواه در قالب سنتی و یا با استفاده از روش های جدید و به صورت نمایش و فیلم، به گونه ای که جریان عاشورا را برای مردم مجسم کند، بازسازی آن صحنه ها و نشان دادن آن ها اثری دارد که گفتن و دانستن آن ها نمی تواند آن اثر را داشته باشد. نمونه ی این مسأله را شما خود بارها تجربه کرده اید. مکررا حوادث عاشورا را شنیده اید و در ذهن شما جای گرفته است. می دانید امام حسین (ع) روز عاشورا چگونه به شهادت رسید، اما آیا دانسته های شما اشک شما را جاری می کند؟ وقتی در مجالس شرکت می کنید و مرثیه خوان مرثیه می خواند، مخصوصاً اگر لحن خوبی هم داشته باشد و به صورت جذابی داستان کربلا را برای شما بیان کند، آن گاه می بینید که بی اختیار اشک شما جاری می شود. این شیوه می تواند در تحریک احساسات شما تأثیری داشته باشد که خواندن و دانستن چنان اثری را ندارد. به همین نسبت آنچه دیده می شود به مراتب مؤثرتر از شنیدنی ها است. منظور از این توضیحات آن بود که ما علاوه بر این که باید بدانیم چرا ابی عبدالله قیام کرد، و بدانیم که چرا مظلومانه شهید شد، باید این مطلب به گونه ای بازسازی شود تا حتی المقدور بهتر بشنویم و ببینیم تا عواطف و احساسات ما برانگیخته تر شود. هر اندازه این ها در برانگیخته تر شدن عواطف و احساسات ما مؤثرتر باشد، حادثه عاشورا در زندگی ما مؤثرتر خواهد بود. بنابراین صرف بحث و بررسی عالمانه ی واقعه ی عاشورا نمی تواند نقش عزاداری را ایفا کند. باید صحنه هایی در اجتماع به وجود آید که احساسات مردم را تحریک کند. همین که صبح از خانه بیرون می آیند می بینند شهر سیاه پوش شده است، پرچم های سیاه نصب شده است، خود این تغییر حالت، دل ها را تکان می دهد. گرچه مردم می دانند فردا محرم است، اما دیدن پرچم سیاه اثری را در دل آن ها می گذارد که دانستن این که فردا اول محرم است آن اثر را نمی گذارد. راه انداختن دسته های سینه زنی با آن شور و هیجان خاص خود می تواند آثاری را به دنبال داشته باشد که هیچ کار دیگر آن آثار را ندارد.
پس سؤال دوم این بود که چرا خاطره سیدالشهداء (ع) را فقط با بحث و گفتگو، سخنرانی، تشکیل میزگرد و نظایر آن زنده نگه نمی داریم؟ چرا باید عزاداری کرد؟ جواب این است که این صحنه ها باید به وجود بیاید که غیر از عامل شناخت، احساسی ـ عاطفی نیز در ما تقویت شود. اگر این عواطف تحریک شود، آن گاه می تواند اثر کند. نمونه ی چنین تأثیری را می توانید در زندگی فردی و نیز زندگی اجتماعی خود بیابد. به خصوص در این سی ـ چهل سال اخیر که حرکت حضرت امام قدس سره علیه دستگاه طاغوت و کفر شروع شد. ملاحظه کردید که در ایام محرم و صفر نام سیدالشهداء (ع) و عزاداری سیدالشهداء (ع) مردم را به حرکت وادار می کرد. این شور و هیجان جز در ایام عاشورا پیدا نمی شود و جز با همین مراسم سنتی عزاداری یا نظایر آن حاصل نمی شود؛ باید عمل کرد. و رفتاری نشان داد که احساسات و عواطف مردم را تحریک کند، آن گاه اثر بخش خواهد بود. این جا است که متوجه می شویم چرا امام قدس سره بارها می فرمود آنچه داریم از محرم و صفر داریم. (5) چرا این همه اصرار داشت که عزاداری به همان صورت سنتی برگزار شود؟ (6) چون در طول سیزده قرن تجربه شده بود که این امور نقش عظیمی در برانگیختن احساسات و عواطف دینی مردم ایفا می کند و معجزه می آفریند. تجربه نشان داد که بیش تر پیروزی هایی که در دوران انقلاب و یا در دوران جنگ در جبهه ها حاصل شد، در اثر شور و نشاطی بود که مردم در ایام عاشورا و به برکت نام سیدالشهداء (ع) حاصل می کردند. این تأثیر کمی نیست. با چه قیمتی می شود چنین عاملی را در اجتماع آفرید که این همه شور و حرکت در مردم ایجاد کند؟ این همه عشق مقدس بیافریند، تا جایی که افراد را برای شهادت آماده کند؟ اگر بگوییم در هیچ مکتب و یا در هیچ جامعه ای چنین عاملی وجود ندارد، سخن گزافی نگفته ایم.
پس این که باید غیر از بحث و گفتگو کار دیگری برای بزرگداشت حادثه ی عاشورا انجام داد، کاری که در برانگیختن احساسات و عواطف مؤثر باشد، روشن شد. جواب کلی سؤال این است که انسان فقط به شناخت مجهز نگردیده است. علاوه بر شناخت، نیروی دیگری به نام انگیزش ها و هیجانات وجود دارد که عامل آن، احساسات و عواطف است. این عوامل نیز باید تقویت شود تا نقش خود را ایفا کند. برنامه های عزاداری از جمله ی این عوامل است.

پی نوشت ها:

1. اعراف، 142.
2. طه، 88.
3. اعراف، 150.
4. طه، 93.
5. صحیفه ی نور، ج 15، ص 201.
6. همان.


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:18 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

1ـ پاکستان

کشور پاکستان همسایه جنوب شرقی جمهوری اسلامی ایران تا سال 1326 شمسی جزو کشور هندوستان بود. در قرن هشتم میلادی نواحی اطراف «سند» به تصرف مسلمانان در آمد. سلطان محمود عزنوی قسمت اعظم شمال غربی هند، یعنی پاکستان امروزی را به تصرف در آورد و در نتیجه دین اسلام جایگزین بت پرستی گردید و لاهور مرکز فرهنگ مسلمانان شد.
دردوره مغول، حکام مسلمان در حدود شش قرن بر این شبه قاره حکومت کردند. از آغاز قرن 17 میلادی نفوذ انگلستان در هند آغاز گردید و آنها بیش از دویست سال بر این کشور حکمرانی نمودند، که سرانجام بر اثر مبارزات طولانی مردم هند به رهبری گاندی، انگلستان مجبور به خروج از این کشور گردید.
در این برهه، مسلمانان که در بخش غربی و شرقی شبه قاره هند اکثریت داشتند به فکر استقلال و ایجاد دولتی مسلمان افتادند و اولین بار فکر آزادی را علامه اقبال لاهوری با الهام از قیام عاشورا سال 61 هجری به ملت مسلمان هند آموخت :
رمز قرآن از حسین آموختیم
ز آتش او شعله ها اندوختیم
آن امام عاشقان پور بتول
سرور آزادی ز بستان رسول
چون خلافت رشته از قرآن گسیخت
حریت را زهر اندر کام ریخت
خاست آن سر جلوه خیر الامم
چون سحاب قبله باران در قدم
بر زمین کربلا بارید و رفت
لاله در ویرانه ها کارید و رفت
تا قیامت قطع استبداد کرد
موج خون او چمن ایجاد کرد
سر ابراهیم و اسماعیل بود
یعنی آن اجمال را تفصیل بود
ماسوی الله را مسلمان بنده نیست
پیش فرعونی سرش افکنده نیست
خون او تفسیر این اسرار کرد
ملت خوابیده را بیدار کرد
تیغ «لا» چون ازمیان بیرون کشید
از رگ ارباب باطل خون کشید
نقش «الا الله» بر صحرا نوشت
سطر عنوان نجات ما نوشت
مسلمانان هند با شعار «عاشورای محرم، یاد آور وظیفه مسلمانان» انقلاب خودرا آغاز کردند و پس از پیروزی بر استعمار پیر، اسکندر میرزا را که یک شیعه بود به عنوان نخستین رئیس جمهور پاکستان برگزیدند.
«عشق به امام حسین (ع) در ایران اسلامی جای تعجب ندارد، چون اکثر مردم شیعه و به عشق امام حسین (ع) زنده اند، ولی در آنجا شیعیان در اقلیت و اهل سنت در اکثریت اند. لذا در نگاه اول انتظار نمی رود که عزاداری امام حسین (ع) در پاکستان به صورت یک امر همگانی و ملی تلقی شود... به طوری که در ایام عاشورا و محرم جامعه پاکستان حالت سوگوارانه ای به خود می گیرد... در پاکستان اکثر اهل تسنن نیز احترام خاصی برای حضرت فاطمه علیها السلام و ائمه معصومین علیهم السلام قائل اند... دولت پاکستان نیز خود را برای برگزاری مراسم عزاداری در فضای امن آماده می کرد. همچنین با تشکیل کمیته ویژه تدابیر امنیتی و انتظامی مؤثر و خوبی را اتخاذ نمود، که مجموعه این همکاریها، تلاشها و تدابیر توانست فضای امنی را برای عاشورای حسینی فراهم آورد».
مقامات سیاسی پاکستان هر یک پیام و دیدگاه های خود را که ـ ظاهرا" سنت نیز هست ـ درباره عاشورا و امام حسین (ع) ارایه دادند، که توسط رسانه ها و روزنامه های پاکستان منتشر شد، که به عنوان نمونه به بعضی از آنها اشاره می کنیم :
رئیس جمهور (وقت) پاکستان آقای «فاروق احمد خان لغاری» می گوید :
«زندگانی مبارک امام حسین (ع) برای ما راه هدایت است. با پیروی از این راه ما می توانیم توطئه های دشمنان را خنثی کنیم».
نخست وزیر (وقت) پاکستان خانم «بی نظیر بوتو» در پیام خود چنین اظهار میکند:
«مسلمانان فلسطین، کشمیر و بوسنی باید بر سیره امام حسین (ع) عمل کنند»:
استاندار ایالت پنجاب آقای «چوهدری الطاف حسین» میگوید :
«بهترین راه برگزاری عاشورا این است که ما نقش امام حسین (ع) را بشناسیم و فلسفه شهادت را در پرتو قرآن و سنت ببینیم. ما باید درروز عاشورا پیمان ببندیم که طبق اصول راستی، عدل، مساوات، صبر، برادری و تمیز حق از باطل زندگی خود رااداره کنیم...»
عاشورا در رسانه های پاکستان
عاشورا و پاکستان به عنوان روز عزای ملی امت اسلامی تلقی می گردد، که همه اقشار و گروهها این روز را پاس می دارند و این روز ازتعطیلات رسمی این کشور است. از دیگر شاخصه های عاشورا اختصاص یافتن برنامه های صدا و سیما در روزهای تاسوعا و عاشورا به امام حسین (ع) و اصحاب و یاران آن حضرت است که فوق العاده مورد ارزیابی است: اولا اخبار عزاداری به نحو گسترده و در سطح بسیار وسیع منتشر میشود و ثانیا" برنامه های متعدد عزاداری، نوحه خوانی، ذکر مصیبت و تشریح ابعاد عاشورا از تلویزیون پاکستان پخش می گردد. علاوه بر شبکه سراسری، شبکه S.T.M که برنامه های خبری C.N.N و B.B.C را در پاکستان پخش می کند ـ نیز اخبار این روز را پوشش می دهد.، قابل ذکر است، که برنامه های عزاداری از همان اوایل محرم پخش می گردد و روزنامه ها نیز نقش بسیار مؤثری را در این زمینه ایفا می کنند. (2)

2ـ هند

بخش بزرگی از منطقه اوتارپراداش هند که در دو قرن هجدهم و نوزدهم میلادی استان «اوده» نامیده می شود، تحت حکومت یک سلسله شیعه ایرانی اداره می شد، که در سال 1770 از خراسان به هند مهاجرت کرده بودند.
این سلسله، ازمراسم شیعه که مهمترین آنها محرم بود، حمایت می کردند و مراسم عاشورادر سراسر این منطقه برگزار میشد و سنیان و حتی هندوها نیز در آن شرکت میکردند.
روز عاشورا روز تعطیل رسمی و عمومی هند است.
در خارج از ایران، بزرگترین جامعه تشیع در شبه قاره هند و پاکستان وجود دارد، تا آنجا که شیعیان هند دست کم دو برابر شیعیان ایران اند، براساس منابع معتبری در دکن بهمنیان از آغاز کار، گرایش های شیعی داشتند. در سال 832 هجری، احمد شاه ولی بهمنی به طور علنی به آیین تشیع در آمد، یوسف عادلشاه (895 ـ 916 هـ) بنیانگزار پادشاهی بیجاپور به آیین و مراسم عبادی رنگ شیعی داد، در عصر فرزندش اسماعیل عادل شاه (916 ـ 941 هـ) مذهب اهل بیت در نظام حکومتی و سیاسی کاملا" جا افتاد.
قلی قطب شاه (918 ـ 950 هـ) پادشاهی گلکند را به عنوان یک حکومت شیعی پایه گذاری کرد، که در آن خطبه ای به نام ائمه دوازده گانه شیعه خوانده می شده است. برهان اول (915 ـ 961 هـ) دومین فرمانروای احمد نگر به وساطت شاه ظاهر، وزیر پرهیزگارش، به مذهب تشیع در آمد .
در زمان اکبر شاه، نور الله شوشتری برجستهترین عالم دینی شیعه دوازده امامی در 996 هجری به هند مهاجرت کرد و توسط امرای شیعه مذهب دربار به عنوان قاضی القضات لاهور منصوب شد.
رهبری جناح شیعه را سادات بارهه بر عهده داشتند و آنها، یعنی سادات بارهه در«اوده» ظهور کردند.
تشیع اوده با پایتخت فرهنگیش در لکنهو، حلقه اتصال میان امپراتور مغول و تشیع امروزین هند است.
بعد از لکنهو، رامپور مرکز تشیع به شمار می رفت که تا این اواخر مرکز حکومت نشین شیعه بود.
وزرای نواب او ده به فرمانروایی حکومت نشین خودمختار اوده رسیدند و مدعی پادشاهی شدند و تحت اشراف این خاندان بود» که فرهنگ شیعه تلطیف و گسترش یافت.
در عصرفرمانروایی امجد علی (1258 ـ 1264 هـ) قوانین شیعی اوده، جانشین قوانین حنفی در محاکم شرع گردید.
در لکنهو، علیرغم نفوذ بریتانیا، فرهنگ شیعه ادامه یافت و مدرسه الواعظین به تربیت مبلغان شیعه می پرداخت و محققان نام آوری؛ مانند تفضل حسین خان در این شهر پرورش یافتند.
گردهمایی شیعیان در 1325 هجری تاسیس دانشکده ای شیعی در لکنهو را به دنبال داشت و در دانشکده M.A.O، که سید احمد خان در علیگره بنا کرد، فرهنگ و علوم علوی تدریس می شد.

فلسفه عاشورا در هندوستان

در شبهه قاره هند عاشورا تا عمق جان مردم نفوذ کرده است. محرم آن سامان از نظر تراژدی و احساس، عمیقترین آثار را در آن نواحی به جای گذاشته و حتی ملتهای غیر مسلمان را مجذوب خود نموده است. تشیع هند همه ساله مراسم محرم را برپا می کنند و در این مراسم به سخنرانی و بیان وقایع کربلا با نثر و نظم می پردازند و به دنبال آن مآتم و مراسم سینه زنی اجرا می شود و شبیه کوچکی از آرامگاه امام حسین (ع) که« تعزیه» نام دارد را بر پا می کنند و علم های معروف به بیرق برادرش حضرت عباس را در اماکن متبرکی به نام «امام باره» نگاهداری می کنند، که همه اینها را طی مراسمی دسته جمعی در روزدهم محرم بیرون می آوردند (نظیر مراسم حمل نخل در یزد و جنوب خراسان) .
شور مصیبت امام حسین (ع) تاثیر روحی فوق العاده ای بر زبان باقی می گذارد، به طوری که النگوهای بلورین خود را می شکنند، سر خود را شانه نمی زنند، جواهر بر خویشتن نمی آویزند و از لباسهای زینتی خودداری می ورزند و این سوگواریها تا اربعین ادامه دارد.
مراسم عاشورا تاثیر شگرفی بر مذهب اهل تسنن و فرهنگ و آداب آنان گذاشته است، به طوری که در ایام عزاداری، آنان نیز در امام باره ها شرکت می کنند و از ته دل بر عزای سید مظلومان اشک می ریزند از این رو پیوندهای اجتماعی و خویشاوندی فوق العاده ای میان برادران اهل سنت و شیعی گره خورده که با صراحت از بنی امیه تبری می جویند و بر فضیلت علی (ع) و فرزندانش اصرار می ورزند .

تاریخچه امام باره (حسینیه ها)

در شهر لکنهو بناهای چشمگیری مربوط به پیشوایان تشیع، بخصوص شهدای کربلا وجود دارد، که در طول چند قرن اخیر، مردم مدل هایی از گنبد و بارگاه امام حسین (ع) را به نام «تعزیه» و «امام باره» برای مراسم سالیانه محرم در هند ساخته اند، که این تعزیه ها و امام بارهها به شکلها و اندازه های مختلف ساخته می شوند. از ساختمانهای سمبلیک کوچک از جنس نی گرفته تا بناهای بزرگی که روح چرخ حمل می شوند.

تاثیر پذیری مراسم مذهبی از مذهب هندو

در هند، مذهب هندو و مراسم آن تأثیر فراوانی از مراسم محرم گرفته، که یک نمونه آن بنای «تعزیه» در پایان مراسم محرم است.
در این کشور شیعیان، سنیان و هندوها همگی در مراسم محرم شرکت فعال دارند و عاشورا روز تعطیل عمومی است.
از سال 1845 تا 1917 میلادی عده زیادی ازشیعیان هندی به کارائیب مهاجرت کردند و فرهنگ محرم را در آن منطقه نیز رواج دادند.

نفوذ باورها خرافاتی در مراسم محرم

بدون تردید باورها خرافی و سنتهای جاهلی، هنوز هم در میان امت اسلامی حضور دارد، حتی در کشورهای اسلامی و شیعی پدیده باورهای غلط به چشم می خورد تا چه رسد به شکوری مانند هندوستان که مسلمانان در آن دراقلیت هستند. قطعاً خرافه هایی وجود دارد؛ زیرا شیعیان هند با توجه به دور بودن آنان از مرکز تشیع (عراق و ایران) در وضعیت بسیار ضعیفی به سر می برند. علاقه وافر آنان نسبت به اهل بیت و مراسم عاشورا یک محبت ارثی و تقلیدی است که از دیر باز ریشه در عقاید آن سامان نهاده است.
متاسفانه دیگر جای افرادی هم چون علامه میر حامد حسینها و سید دلدار علیها و... در هند خالی است و تعدد محافلی که در آن دیار برگزار می شود بسیار کم محتوا و اندک است. امروز بیشتر گردانندگان محافل و سخنرانیها را خطبای کم سواد و بعضاً بی سواد تشکیل می دهند که این خود ضایعه بس دردناک است و باید متولیان حوزه تشیع در این زمینه فکر بازتری نموده و در صدد تربیت فضلای جوان و تاسیس حوزه های محلی بر آیند وگرنه فرهنگ بیگانه و شبیخون فرهنگی در اندک زمان در آن سامان و دیار خواهد شد.
تأثیر پذیری فرهنگ هندوها در مراسم عاشورا به اشکال مختلفی دیده می شود. آن چنان که هندوها تحت تأثیر مراسم عاشورا و عزاداری شیعیان قرارگرفته اند و حتی برخی از آنان در مراسم عاشورا علم و دستجات را حمل میکنند و خونی که بر اثرزدن قمه و زنجیر عزاداران بیرون آمده است بر پیشانی می مالند، شیعیان نیز تحت تأثیر بعضی از مراسم هندوها قرارگرفته اند. آنها با روشن کردن عمود و آویختن حلقه های گل به علم حضرت عباس، و متبرک دانستن ذوالجناح و آتش بازی سنتی، این عملها را درمراسم مذهبی خود اجرا می کنند.
ذوالجناح در میان شیعیان هند از اهمیت خاصی برخوردار است. قیمت این نوع اسب که باید از نژاد عربی باشد گزاف است. ذوالجناح را نباید کسی سوار شود، آزاد است و گماشته و مراقبی ندارد به هر خانه و مزرعه ای که بخواهد وارد می شود و اهالی منطقه باید متکفل علوفه او باشند. آنها حتی تأمین مخارج علوفه اسب را برمخارج تحصیل فرزندان خود ترجیح می دهند و اگر چیزی جهت تبرک نزد ذوالجناح برده شود و او با پوزه خود به آن بزند آن را تبرک کرده می دانند و بیماری که قدرت رفتن نزد طبیب را ندارد به امید شفا پوزه مالیده ذوالجناح را می خواهد. پس از مرگ ذوالجناح، آن را با احترام خاص و مراسم تشییع در کنار شبیه ضریح یکی از ائمه به خاک می سپارند.
در خانه های شیعیان به تعداد افراد خانواده ماکتهای شبیه حرم مطهر ائمه اطهار وجود دارد که به «شبیه روضه» مشهور است.
با نزدیک شدن محرم جنب و جوش عجیبی در منازل شیعیان دیده می شود: وضع زندگی تغییر می کند، لباسهای کهنه از صندوقچه ها بیرون کشیده می شود، میز و صندلی و تخت کنار می رود، فرشها عوض می شود، زنها زیور آلات را بیرون می آورند، النگوهای شیشه ای و چینی را خرد می کنند؟ با ریختن تکه های شیشه اعضای بدن خود را خونین می نمایند، ضجه می کشند، تمام محله های شیعه نشین ماتم می گیرند، حجاب اسلامی رعایت نمی شود، انجمن های مختلفی تحت عنوان «انجمن ماتم» بر پایی مجالس را رهبری می کند. در روز عاشورا دسته های عزا به حرکت در می آیند، بر بدن خود ضربه می زنند به محل هایی که «کربلا» نام گذاری شده می روند و در آنجا شمایل را به خاک می سپارند.


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:17 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

3ـ عربستان

پس از حادثه کربلا، عبدالله بن زبیر در مکه قیام کرد، ولی حجاج بن یوسف این پایگاه را فتح کرده و تحت استیلای بنی امیه در آورد، اما پس از چندی از مراکز تبلیغات علویان و عباسیان بر ضد بنی امیه گردید، که سرانجام قبیله سفیان را برانداختند.
در دوره بعد، مکه پایگاه علویان علیه بنی عباس گردید و نخستین مدعی خلافت از علویان محمد نفس ذکیه بود، که در مدینه قیام کرد. پس از شهادت امام صادق (ع) در 148 هجری علویان به دوازده امامی و هفت امامی تقسیم شدند.
کار علویان در یمن پیشرفت کرد. در اواخر قرن دوم هجری علویان در عربستان غربی دست به قیام زدند و مدعیانی ازمیان آنان برخاستند. در یمن، ابراهیم از اعقاب امام صادق (ع) قدرتی یافت. در خراسان مامون برای خفه کردن وجلب رضایت علویان امام رضا (ع) را از مدینه به خراسان آورد و به ولایت عهدی خود منصوب کرد.
در سال 266 هجری شیعیان اسماعیلی به سبط نفوذ خود در سواحل خلیج فارس و یمن پرداختند. در سال 280 هجری، یحیی بن حسین نخستین امام زیدی ظهور کرد. در سال 286 هجری فرقه اسماعیلیه در شرق عربستان به وجود آمد و به ریاست جنابی قرمطی و فرزندش، دولت نیرومندی تشکیل دادند و به قرامطه معروف شدند.
قرامطه در سال 317 وارد مکه شدند و برقسمت اعظم شبه جزیره عربستان مسلط شدند. امروزه اثری از آیین قرمطی به چشم نمیخورد و شیعیان قطیف و احساء کنونی که گاه قرمطی شمرده می شوند، دوازده امامی یا شیخی هستند.
در اواسط قرن چهارم هجری خاندانی از سادات حسنی معروف به خاندان «موسوی» منصب شریفی مکه را دایر کردند که در حدود هزار سال دوام یافت. با ضعف قدرت شرفای مکه، خاندان صلیحی که تحت تبعیت رسمی فاطمیان مصر بر یمن فرمان می راندند در سال 455 منصب شریفی را در خاندان هاشمی قرار دادند.
در سال 598 یکی از علویان حسنی به نام قتاده بن ادریس از ینبع به مکه رفت و سلسله شرفای متاخر مکه را تاسیس نمود.
وی در سال 617 درگذشت و یوسف، آخرین فرمانروای ایوبی در یمن، مکه را گرفت.
در سال 1331 حسین بن علی شریف مکه خود را خلیفه مسلمانان خواند، اما در جنگی که بین او و عبدالعزیز بن سعود در گرفت، حسین بن علی مغلوب شد و از سال 1351 هجری عربستان به دست سعودیها افتاد.

شانه های زخمی عاشورا در عربستان

1ـ به علت حاکمیت فرقه وهابیت در این کشور، شیعیان به صورتی مخفی در خانه های خود عزاداری می کنند. البته در مناطقی که اکثریت با شیعه است (مناطق شرقیه) شیعیان از آزادی عمل بیشتری برخوردارند و در مساجد و تکایا به عزاداری میپردازند، ولی امکان رفتن به میادین و خیابانها را ندارند.
2ـ آمار رسمی و دقیقی از تعداد شیعیان در دست نیست، لیکن حدود دو میلیون نفر تخمین زده می شوند.
3ـ به علت وجود جو اختناق، عزاداری به صورت سنتی برگزار می گردد.
4ـ علمای درباری وهابی هر چند گاه با صدور فتاوی و نشر کتب مختلف به صورت دائم با عقائد شیعه به ویژه با عاشورا و عاشورائیان به مخالفت برخاسته اند، حتی اخیراً مفتی عربستان «بن باز» حکم گرفتن روزه در روز عاشورا را صادر کرده است. به علاوه این روز را نیز به علل واهی ومتعلق به امم گذشته (مثلا نجات یافتن حضرت موسی از دریا) جشن می گیرند.
5ـ در مناطق شیعه نشین مراکزی به نام اهل بیت، نظیر فاطمیه و حسینیه وجود دارد، که آمار دقیقی از آنها در دست نیست.

4ـ بحرین

بحرین مجمع الجزایری است در قلب آبهای خلیج فارس که در مشرق آن قطر و در مغرب آن عربستان و در شمال آن ایران واقع شده است. این کشور از سی و سه جزیره بزرگ و کوچک تشکیل شده که بزرگترین آنها منامه پایتخت بحرین است. جمعیت بحرین حدود 360000 نفر است، که 40 درصد آنها از کشورهای دیگر؛ مانند ایران، هند، پاکستان، انگلستان، آمریکا، مصر، کره و عمان آمده اند. اکثریت نفوس این کشور را شیعیان تشکیل می دهند.

حضور عاشورا در بحرین

عاشورا در بحرین شور وحال زاید الوصفی دارد. از آغاز محرم، تمام حسینیه های بحرین یک پارچه سیاهپوش می شود و شعارهای عاشورایی و پرچمهای سیاه در خارج از محدوده حسینیه ها نیز نصب می گردد. در اکثر حسینیه ها، به ویژه حسینیه های شیعیان عرب بحرینی صبح و شب وعاظ به روضه خوانی و مرثیه سرایی می پردازند.
روزهای هفتم، هشتم، نهم و دهم محرم مراسم سینه زنی و زنجیر زنی برگزار می گردد و دسته های عزادار در کوچه ها و خیابانها به صورت منظم به راه می افتند، مراسم تعزیه خوانی نیز در برخی از مناطق بحرین رواج دارد.
پیشاپیش دسته های سینه زنی، پرچمهای سیاه و شعارهای عاشورا و بعضاً اسبهای سپاه پوش به صورت ذوالجناح امام به حرکت در می آیند، بعضی از دسته های سینه زنی به نواختن سنج و دمام اقدام می کنند. اطعام عمومی و پخش شربت در این چند روز به صورت گسترده صورت می گیرد. در بحرین عجمها «ایرانی الاصل ها» حدود ده باب حسینیه دارند و به زبان فارسی اقامه عزا و سینه زنی می کنند شیعیان هندی و پاکستانی نیز به صورت جداگانه مراسم عزاداری به سبک خاص خودشان را بر پا می دارند. حدود 70 درصد جمعیت بحرین را شیعیان تشکیل می دهند.
قاطبه شیعیان بحرین به صورت گسترده در شهرها، شهرک ها و روستاهای اطراف در مراسم عزاداری شرکت می کنند. حسینیه های بحرین در تمام مدت ماه محرم و صفر دایر هستند و مراسم روضه خوانی را با شکوه خاصی برپا می دارند.
روزهای تاسوعا و عاشورا از طرف دولت تعطیل رسمی است و کلیه وزارت خانه ها و سازمانهای دولتی و غیر دولتی تعطیل هستند.
عاشورا تأثیر زیادی برزندگی شیعیان بحرین داشته و تنها محملی که برای اعلام حضور سیاسی، اجتماعی خود دارند، حضور در حسینیه ها و اقامه عزاداری است و هر چه دارند از عاشورا دارند.
دولت بحرین نیز از مدتها قبل تاکنون ممانعتی برای اقامه مراسم عاشورا ایجاد نکرده، ولی در چند سال اخیر که بحرین دچار بحرانهای سیاسی شد و میان شیعیان و دولت اختلافاتی بروزکرد،نیروهای انتظامی شدیداً مراسم روزهای تاسوعا و عاشورا، اربعین و 28 صفر، به ویژه دسته های سینه زنی را تحت کنترل دارند تا از ایجاد آشوب جلوگیری نمایند.
یادواره عاشورا در حال حاضر در این کشور دارای ابعاد وسیعتر و معنا دارتری شده و مردم، خصوصاً نسل جوان درس زندگی سعادت مندانه خود را از مکتب عاشورا فرا می گیرند و با توجه خاصی که به این مراسم دارند هر ساله عمق و ارزش آن را بیشتر درک می کنند.
برادران اهل سنت نیز ارادت و علاقه خاصی به خاندان نبوت و مراسم محرم دارند.
براساس گزارشهای معتبر در حدود 300 باب حسینیه بزرگ و کوچک در بحرین وجود دارد، که برخی از آنها در خانه های مسکونی موقوفه برگزار میگردد. نزدیک به 500 تکیه خانه بزرگ و رسمی وجود دار دکه در طول سال اقامه عزاداری می شود.
در بحرین برای تکایا اصطلاح «مآتم» به کار برده می شود و شیعیان تمام مراسم اجتماع، اعیاد مذهبی و حتی مراسم عروسی فرزندانشان را در مآتمها برگزار می کنند.

5 ـ ترکیه

کشور ترکیه در قلب کشورهای گرجستان و ارمنستان، ایران، عراق،سوریه، دریای مدیترانه، یونان، بلغارستان و دریای سیاه واقع شده و دارای دو قسمت: ترکیه آسیا و ترکیه اروپاست، که حدود 60 میلیون نفر جمیعت دارد.

شیعه در ترکیه

نیاکان ترکان کنونی در اوایل قرن دوم هجری اسلام آوردند و پس از سال 922 تا 1343 هجری وارث آخرین خلافت اسلامی «عثمانی» شدند. از قرن هشتم هجری سپاهیان نیرومند عثمانی با هدف وحدت جهان اسلام روی کار آمدند و از قرن نهم به صورت بزرگترین قدرت اسلامی در برابر اروپا و صلیبیها قرار گرفتند و با جبران ویرانی های صلیبی ها و مغولها، روح امید را در دل مسلمانان دمیدند. اروپائیان که از وحدت و اقتدار مسلمانان سخت به وحشت افتاده بودند، در صدد بر آمدند تا با ایجاد تفرقه و جدا کردن مسلمانان از یکدیگر قدرت آنان را درهم بشکنند؛ بنابراین بهترین راه را ایجاد اختلاف میان دو دولت قدرتمند صفوی و عثمانی دیدند. آنها با ایران از در مراوده و طرح دوستی و ارتباط تجاری توانستند تعصبات فرقه ای را در میان توده مردم ایران و آسیای صغیر تقویت کنند.

تعداد شیعیان ترکیه

پس از سقوط دولت عثمانی و برپایی حکومت لائیک، شیعیان همواره مورد سرکوب و تحقیر دولتهای وقت بودند و لذا هیچگاه حکام وقت تمایلی به اظهار عد و عده آنان نداشتند، اما بررسیها در مورد مسلمانان آناطولی نشان داد که طوایف بسیاری ،خصوصاً در آناطولی شرقی شیعه هستند.
یکی دیگر از دلایل نامشخص بودن شمار دقیق شیعیان، کوچ نشینی بسیاری از آنان است، برخی از منابع تنها حدود یک سوم از کل کردهای ساکن ترکیه را شیعه یا علوی می دانند و بعضی دیگر عده علویان را بالغ بر 25 درصد ؛یعنی یک چهارم سکنه ترکیه می دانند.

عاشورا در ترکیه

بزرگترین همایش شیعیان در محرم و دهه عاشورا است، که بیانگر حضور تشیع در آن جامعه است. روزنامه های ترکیه بیشتر از محرم و عاشورا تصویر زیر را دارند :
«دهم محرم سال هجری قمری مصادف با «یوم عاشورا» است. اگر چه در مذهب شیعه این روز با شهادت حسین (ع) شناخته شده و در آن مراسم خاص عزاداری برپا می شود، اما در چار چوب کلی اسلام،روز عاشورا روز« نجات» است، به طوری که قبول توبه حضرتآدم، نجات کشتی حضرت نوح از طوفان، نجات حضرت ابراهیم از آتش، گذشتن حضرت موسی از دریای سرخ و غرق شدن فرعون و لشکریانش، همه و همه در این روز یعنی روز عاشورا اتفاق افتاده است.»
هزاران نفر از علویان و جعفری مذهبان به مناسبت سالگرد شهادت امام حسین (ع) همه ساله در منطقه «هالکالی» استانبول گردهم می آیند و آن روز را با گریه و نوحه پاس می دارند و شیخ صلاح الدین اوزگونه رهبر شعیان دوازده امامی برای حضار سخنرانی می کند. در طول سال مراسم زیادی در مساجد ومنابر شیعیان، از جمله در مسجد امام حسین (ع) در منطقه «کایشلی داغی» برگزار می گردد. از سال 1356 به این طرف شیعیان جعفری از اول تا دهم محرم لباس سیاه بر تن می کنند و نیز اقدام به نمایش حادثه کربلا در میدان عاشورای زینبیه واقع در محله آیتاش می نمایند، که بیشتر جلب توجه می کند.


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:16 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]


مبانی نظری عزاداران

عزاداری امام حسین (علیه السلام) مقوله ای الهی - انسانی است و سرشتی دوگانه دارد که آمیخته از سنت الهی و سنت بشری است. از این رو، باید مبانی آن را در این دو امر یافت. پس ناگزیر از عرضه عزاداری به منابع استنباط اسلامی هستیم که در این مقال بدان دست می یازیم.

1. عزاداری از نگاه عقل

هر مقوله ای و پدیده ای در کهکشان دانش بشری، برای ماندگاری، به سنجش در ترازوی عقل، تحکیم مبانی عقلانی و به دیگر سخن، توسعه و تقویت ظرفیت برهان پذیری آن نیاز دارد. حال آیا عزاداری امام حسین(علیه السلام) و ائمه اطهار (علیهم السلام) این استحکام عقلانی را دارد یا نه؟ آیا می توان با برهان های عقلی، به تبیین آن پرداخت یا آن که تنها با مقولاتی فراعقلانی چون عشق، قابل شرح است؟ از نگاه ما، اساس عزاداری حسینی و هسته مرکزی آن، کاملا قابلیت برهان پذیری و تبیین عقلانی را دارد. البته ذکر این نکته لازم است که منظور، عقلانیتی چند بعدی و ناظر به تمامی جنبه های حیات انسانی است و نه فقط عقلانیت ابزاری غرب بر این پایه، جنبه های توجیه عقلانی عزاداری را بر می شماریم :
الف - اصاله الاباحه : این اصل که خاستگاهی اصولی دارد، به بیان این نکته می پردازد که اساس قضاوت در خصوص اشیاء جایز بودن و مباح بودن آن است، مگر آن که دلیلی بر جایز نبودن آن یافت شود. بنابراین، چون دلیلی بر حرام بودن عزاداری نداریم، تا هنگامی که به عمل ناشایست خارج از اصل عزاداری آلوده نشود، امری جایز است. این اصل، اگر چه دلیل تبیینی به شمار نمی آید، ولی توجیهی عقلانی است. مرحوم سید محسن امین، از مطرح کنندگان و مدافعان این اصل است.( 1)
ب - از بدیهیات عقلی آن است که انسان در سوگ عزیزانش، به حزن و اندوه می نشیند و در فراق آنان، گریان و نالان می شود. رفتار هر انسان آراسته به اخلاق انسانی، هنگام از دست دادن یار، عزیز و بزرگی چنین است. درست به همان شکل که آدم بر هابیل، یعقوب بر یوسف، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بر حمزه و... گریستند و نالیدند که ما شرح گزارش این گریه ها و عزاداری ها را در قسمت عزاداری از دیدگاه قرآن و روایات خواهیم آورد. حال هر چه مقام و عظمت شخصیت از دست رفته والاتر باشد، شیوه های بیان این سوگ مندی بیشتر و پررنگ تر می شود و صورتی عقلانی پیدا می کند.
ممکن است این پرسش پیش آید که در سوگ بزرگان و نزدیکان تازه از دست رفته نیکوست، ولی آیا این که پس از هزار و چهارصد سال، هنوز بر کسی چون حسین به علی(علیه السلام) بگرییم نیز زیبنده و رواست؟
پاسخ این پرسش آن است که تشیع، مکتب امامت است و امامت، بر پایه ارتباط قلبی و عاطفی امت و امام استوار شده است. حال اگر این ارتباط قلبی و عاطفی، آن گونه عمیق است که پس از هزار و چهارصد سال نیز با ذکر و یادآوری مظلومیت امامی چون حسین بن علی(علیهما السلام)، اشک در چشمان شیعه پیرو او حلقه می زند، می توان آن را غیر عقلانی خواند و به ملامتش پرداخت؟
ج ـ وجوب شکر منعم : این استدلال، استدلالی کلامی است که عزاداری را به دلیل سپاسگذاری از حسین بن علی (علیهما السلام)، لازم می داند. از منظر عقلی، قدردانی و سپاسگذاری از خدمات دیگران و کارهای نیک آنها نیکو و لازم است و چنان چه این خدمت فداکارانه و ایثارگرانه هم باشد، شکر و سپاس، لزوم بیشتری پیدا مییابد. از این رو، امام حسین(علیه السلام) که در راه عظمت اسلام، زنده نگه داشتن قرآن و حمایت از مسلمانان به قیام پرداخته و همه چیز را در این راه تقدیم کرده، شایسته سپاس است. بنابراین، گرامی داشت یاد و راه او و ابراز احساسات به ساحتش، کم ترین و کوچک ترین کاری است که میتوان انجام داد. حاج مهدی سراج انصاری، از روشنفکران مذهبی و روحانیون فرهیخته دهه ها ی 20 تا 30 که نقشی مهم در تکوین مطبوعات دینی داشته، از مطرح کنندگان این استدلال است. وی می نویسد: «... حسینِ بزرگ با قیام خود با مبارزه اساسی و خونین خود، بار دیگر اسلام را زنده نمود و بدین وسیله، حقی بر گردن مسلمانان جهان گذاشت که تا انقراض عالم، وظیفه هر فرد مسلمان است که در هر دوره از ادوار زندگی خود، از آن سالار شهیدان قدردانی نماید. قدردانی از آن رادمرد بزرگ آن است که با عزاداری، با تشکیل مجالس عزا، با روانه ساختن دسته های ماتم، همه ساله، فاجعه خونین زنده نگه داشته شود. این عملی که عقلا و فطرتآ یک عمل بسیار نیک است. نه تنها نباید نکوهش شود، بلکه باید هر فرد متفکری، به ترویج آن اهتمام نماید».(2)
د ـ یکی دیگر از دلایلی که می توان برای بعد عقلانی عزاداری بر شمرد و به رویکرد روان شناسانه عزاداری نظر دارد، جنبه تبلیغاتی و برانگیزاننده آن است. حال چگونه این موضوع با عقلانی بودن عزاداری پیوند می خورد؟ واقعیت آن است که منشا تحرک و تکاپوی آدمی، بیش و پیش از عقل، احساسات اوست، به طوری که بسیاری از دین شناسان و روان شناسان بر آنند که انسان ابتدا ایمان می آورد و سپس به دنبال برهانی کردن آن می رود. از این رو، حتی عالمان و دانشمندان، از احساسات خود بی نیاز نیستند. به طور معمول این تبلیغات و تحریک احساسات است که انسان را به نفع یا ضرر کسی یا چیزی بر می انگیزد و به او شور و حال دفاع و مبارزه می بخشد. بنابراین از آنجا که شهادت امام حسین(علیه السلام) زنده کردن دوباره اسلام بود، برای این که هماره این روند و مشعل فروزان اسلام ناب جاوید و پایدار باقی بماند، به عامل برانگیزاننده نیاز دارد. در دل سنت دیرپای انسانها، این عامل عزاداری است و به همین دلیل در سنت اسلامی و شیعی، مفهومی ویژه می یابد و نقشی بنیادین پیدا می کند.

2. عزاداری از دیدگاه قرآن و سنت

این بحث از آن جهت اهمیت دارد که دریابیم آیا در قرآن و سنت، نشانه ای بر تایید عزاداری و صورت های آن یافت می شود یا خیر؟ تنها نشانه ای که می توان در قرآن کریم بر تایید این مطلب یافت، موضوع گریه طولانی حضرت یعقوب در فراق یوسف و نابینایی او به جهت بسیاری گریه است؛ چنان که در آیات 84 و 85 سوره یوسف می خوانیم: و روی برتافت از ایشان و گفت دریغ بر یوسف شد، دیدگان او از اندوه (پسران او) گفتند به خدا ترک نکنی یاد کردن یوسف را تا بیماری فسرده گردی یا بشوی از نابود شدگان.
اما در سنت، مجموعه روایات، رفتارها و تقریرهای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان (علیهم السلام) بیش از آن است که بتوانیم همه شان را در اینجا گرد آوریم؛ بنابراین تنها به گزیده ای از آنها بسنده می کنیم.
احمد بن حنبل در مسند خود، روایتی از ابن عباس نقل می کند که هنگام وفات رقیه، دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) زنان بر او می گریستند. در همان حال، خلیفه دوم، عمر بن خطاب، با تازیانه آنها را از این کار نهی می کرد، ولی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مانع او شد و فرمودند: بگذار تا بگریند.( 3)
هم چنین در چند جای دیگر، نهی عمر از گریستن بر شهیدان و مردگان و منع پیامبر از نهی او جایز کردن آن ذکر شده است.( 4)
همچنین نسایی از جابربن عبدالله انصاری نقل می کند که هنگام شهادت پدرم در جنگ احد، من بر پدرم می گریستم و مردم مرا از گریستن نهی می کردند، ولی از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نهی ای ندیدم.( 5) سنن نسائی نیز روایتی را آورده که در آن، بر منع نکردن پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از صیحه و گریه زنان، تصریح شده است.( 6)

3. عزاداری امام حسین (علیه السلام) در روایات شیعی

در روایات شیعی و از زنان اهل بیت(علیهم السلام)، سخنان فراوانی نقل شده که بر توصیه ایشان بر گریستن و عزاداری بر امام حسین(علیه السلام) دلالت دارد. نیز روایات بی شماری، با مضمون گریستن چهارده معصوم(علیهم السلام) بر آن حضرت، حتی پیش از شهادت ایشان وارد شده که در اینجا، به برخی از آنها اشاره می کنیم.
حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) در مکان های متعددی بر فرزندش حسین(علیه السلام) گریسته است. در روز ولادت حسین(علیه السلام)، آن حضرت در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه خواند و سپس فرزندش را در دامنش نهاد و گریست.( 7)
در روایت دیگری است که « امام حسین(علیه السلام) در هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حالت وحی بود، بر ایشان وارد و بر پشت پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) سوار شد و مشغول بازی گردید. در این حال جبرئیل عرضه داشت: امت پس از تو دچار فتنه می شوند و این فرزندت کشته می شود. پس دست برد و مقداری خاک برگرفت و گفت در این زمین که نام آن «طف» است. پس از رفتن جبرئیل، پیامبر در حالی که آن خاک را در دست داشت، گریه می کرد به سوی اصحابش رفت. آنان پرسیدند: ای رسول خدا برای چه گریانی؟ فرمود: جبرئیل خبر داد که پس از من فرزندم حسین، در زمینی به نام « طف» کشته می شود».(8)
از این دست روایات در خصوص پیامبراکرم در مورد گریستن بر امام حسین(علیه السلام) فراوان یافت می شود.(9) گریستن امام علی (علیه السلام) هنگام عبور از کربلا در جریان جنگ صفین نیز به صورت متواتر نقل شده است.( 10)
از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است که حضرت زهرا(سلام الله علیها) بر مصیبت فرزندش حسین(علیه السلام) می گریست.( 11) درباره گریستن، عزاداری و مجلس به پا داشتن امام صادق (علیه السلام)( 12) و امام کاظم(علیه السلام)( 13) نیز اخبار و گزارش در دست است. این همه روایات، بیانگر حزن و اندوه امامان در مصیبت حسین(علیه السلام) است.
پس از آنجا که گفتار، کردار و تایید عمل دیگران از سوی آن بزرگواران حجت است، تمسک به شیوه رفتار آنها لازم خواهد بود. البته به جز این روایات، در روایات بسیار دیگری، به گریستن و برپایی مجلس عزاداری امام حسین(علیه السلام) امر شده و ثواب آن بیان گردیده است. امام صادق(علیه السلام) ابو عماره را، به خواندن شعری در رثای امام حسین(علیه السلام) (14)امر کردند. نیز امر آن حضرت به جعفربن عفان و سخن آن حضرت در این باره که هر که در مرثیه حسین(علیه السلام) بگرید و بگریاند، خداوند او را بیامرزد و بهشت را بر او واجب گرداند،(15) در زمره این احادیث قرار می گیرد. کلام امام رضا(علیه السلام) هم که فرمود: «پس به مثل حسین باید بگریند گریه کنندگان، همانا گریه بر آن حضرت، گناهان بزرگ را فرو ریزد».(16)
و نیز سخن ایشان که «هر که مصیبت ما را به یاد آورد و پس از ما بگرید یا بگریاند، هنگامی که همه چشم ها گریان می شوند، او نخواهد گریست و هر که بنشیند در مجلسی که در آن امر ما احیا می شود، قلب و دل او هنگامی که همه دلها می میرند، نخواهد مرد».(17)
از همین دست روایات است. به هر حال، روایات بر پاداشتن مجالس و گروه و نوحه بر حسین(علیه السلام) بسیار است که در این مجال، فرصت ذکر همه آنها نیست.( 18)

4. عزاداری در نگاه اهل سنت عزاداری در نگاه اهل سنت، از دو منظر قابل تبیین است:

الف - روایات متعدد اهل سنت در خصوص عزاداری در سیره پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و گریستن آن حضرت بر امام حسین(علیه السلام) و مسائلی این چنینی درباره آن حضرت؛
ب – دیدگاه های مختلف عالمان سنی مذهب.
از نگاه اول، روایات بسیاری از اهل سنت وجود دارد که پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و صحابه در سوگ عزیزانشان می گریسته اند و عزاداری می کرده اند ؛ همانند گریستن پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بر اهل بیتش،(19) نیز گریه ایشان بر حمزه،(20) جعفر بن ابی طالب، زید بن حارثه،(21) ابراهیم و فرزندشان(22)و عثمان بن مظعون، نیز باید به مرثیه های اصحاب پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در سوگ حمزه اشاره کرد. پس از شهادت حمزه کسانی چون صفیه، خواهرش، کعب مالک و حسان بن ثابت(23)او را رثا گفته اند.
البته در دیگر سو، روایاتی در مذمب شیون و گریه بر مردگان(24)در احادیث اهل سنت وجود دارد که بیشتر آنها به خلیفه دوم باز می گردد. در توضیح این احادیث چند نکته حایز اهمیت است:
اول - هم چنان که ابن عباس از قول عایشه نقل می کند - در صورت درستی این نوع احادیث از پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) - آن حضرت، این گفتار را از اساس درباره زیاد شدن عذاب کافران با گریه بستگانشان فرموده است.( 25)
دوم - در سیره خلیفه دوم به موارد متضاد و معارض با این گونه روایت بر می خوریم که وی اشک ریختن و گریه کردن و سوگواری را بدون کارهای زاید اجازه می داده است؛ همانند اجازه او بر گریستن زنان بر مرگ خالد بن ولید،(26) و گریه او در مرگ نعمان. (27)
سوم - اصولا این روایات از نظر سند قابل تامل اند.
از نگاه دوم، یعنی از نظر عالمان اهل سنت و فتاوای فقهی، آنان نیز، تحریم مطلق عزاداری جایی ندارد. نیز آنچه مکروه قلمداد شده، شیون، زاری، فریاد زدن است. ولی گریستن جایز دانسته شده است.( 28)
در مجموع، عالمان اهل سنت، گریه بدون فریاد زدن را مباح دانسته اند، ولی در خصوص گریه با صدا، دو دیدگاه وجود دارد. مالکیان و حنفیان، گریه با فریاد را حرام می دانند، ولی شافعیان و حنبلی ها آن را روا دانسته اند.( 29)

پی نوشت :

1. سید محسن امین عاملی، اقناع اللائم علی اقامه الماتم، تحقیق، محمد البدری، قم، مؤسسه معارف اسلامی، چ 1، 1418هـ.ق.م،ص .53
2. مجله آیین اسلام، شمارههای 336 ـ 360 (34-1333 ش) به نقل از برگهایی از تاریخ، حوزه علمیه قم، رسول جعفریان، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ 1، ص 1381، ص 61-.62
3. مسند احمد بن حنبل، بیروت - لبنان، دارالفکر، بی تا، ج 1، ص .335
4. همان، ص .333
5. سنن نسائی، شرح جلال الدین سیوطی، بیروت - لبنان، دارالمعرفه، چ 3، 1414 ق، ج 3، ص .318
6. همان.
7. علامه مجلسی، بحار الانوار، بیروت - لبنان، دار احیاء التراث العربی، چ 3، 14، 3، ج 43، ص .239
8. محمد بن حسن طوسی، امالی طوسی، قم، مکتبه الداوری، ج ،1 ص 321، .324
9. امالی صدوق، شیخ صدوق، بیروت- لبنان، اعلمی، ص .116
10. وقعه الصفین، نصر بن مزاحم منقری، تحقیق عبد السلام هارون، بیروت، مؤسسه العربیه الحدیثه، چ 2، بی تا، ص .140
11. کامل الزیارات، ابن قولویه، نجف، مطبعه الحیدریه، ص .82
12. امالی صدوق، ص .118
13. همان، ص .111
14. همان، مجلس 29، ص .205
15. اختیار معرفه الرجال، کشی، تصحیح میرداماد، تحقیق، سید مهدی رجایی، قم مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، 1403 ق، ج 2، ص .574
16. امالی صدوق، مجلس 27، ص .128
17. همان، ص 269 - .268
18. برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به اقناع اللائم علی اقامه الماتم، سید محسن امین، ص 183، .199
19. الصواعق المحرقه، احمد بن حجر هیتمی، تصحیح عبدالوهاب عبد اللطیف، قاهره - مصر، مکتبه القاهره، بی تا، ص .239
20. السیره الحلبیه، علی بن برهان الدین حلبی، بیروت - لبنان، بی تا، ج 1، ص .534
21. صحیح بخاری، به حاشیه سندی، بیروت ـ لبنان، دارالکتب العلمیه، چ اول، 1412 ق، ج 2، ص .393
22. سنن ابن ماجه، ج 1، ص .506
23. سیرت رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم)، اسحاق بن محمد همدانی، تصحیح اصغر مهدوی، تهران، خواندنی، 1361ش، ج 2، ص 673 و ص 700 - 702 و 693 -.700
24. صحیح بخاری، کتاب الخبائز، ج 2، ص 442؛ کنز العمال، حسام الدین متقی هندی، تصحیح صفوه السقاء، بیروت - لبنان، موسسه الرساله، چ 1، 1409ق، ج 15، ص 731 ـ .733
25. مسند احمد، ج 1، ص .42
26. اسد الغابه فی معرفه الصحابه، عزالدین ابن اثیر، تحقیق: علی محمد معوض، عادل احمد عبدالموجود، بیروت - لبنان، دارالکتب العلمیه، چ1، 1415 ق، ج 2، ص .143
27. کنزل العمال، ج 14، ص .727
28. الفتاوی الهندیه فی مذهب الامام ابی حنیفه ؛ شیخ نظام و گروهی از فقهای حنفی هند، با حاشیه فتاوای قاضی خان، بیروت - لبنان، دارالفکر، چ 2، 1411 ق، ج 1، ص .162
29. الفقه علی المذاهب الاربعه، عبد الرحمان جزیری، بیروت ـ لبنان، دارالفکر، چ 1، 1417ق، ج 1، ص .502


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:12 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????