عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر) |
براى زیارت هیچ امامى، به اندازه زیارت حسین بن على(علیه السّلام) در ( کربلا ) تاءکید نشده است . پی نوشت ها : 1 - کاملالزیارات، ص 331، سفینه البحار، ج !ص 565، بحار الانوار، ج (بیروتى ) ص7 . [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 5:38 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
پیامبرانی که دست به دامن امام حسین(ع) شدند توبة حضرت آدم(ع) ابوالبشر «فتلقّی آدم من ربّه کلماتٍ فتاب علیه». آدم وقتی با وسوسة شیطان از بهشت بیرون رفت و از آن مرتبة الهی نزول کرد، خداوند متعال کلمات و اسمای خمسة معصومین را به وی القا کرد و این کلمات به قلب آدم رسید (اسماء طیبه و خمسه: محمد و علی، فاطمه، حسن وحسین -که درود و سلام بی پایان خداوند بر آنان باد- است) خداوند متعال به برکت این اسامی و وجود مقدس آنان، از غفلت و قصور آدم درگذشت.
استغاثة حضرت یوسف(ع) بر امام حسین(ع) در آن هنگام که برادران یوسف او را به چاه انداختند، در اعماق چاه جبرئیل به یوسف فرمود: برای نجات خود توسل به این ذوات مقدس پنج تن بنما که همانا «محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین» -صلوات الله علیهم اجمعین- میباشند.
«مهاتما بده» و امام حسین(ع) عظمت، شخصیت، تحمل مصائب و سختیهای امام حسین(ع) را نه تنها انبیای الهی و فرشتگان آسمان و ادیان مختلف و مکاتب گوناگون بیان نموده و با دیدة تکریم وتعظیم بر آن اشک ریختهاند، بلکه «مهاتما بده» که از بزرگان است و عدّهای هم او را یکی از پیامبران میدانند، بعد از تعبیر و تفسیر فراوان که در مورد عظمت و شوکت حضرت محمد(ص) و حضرت علی(ع) و خوابی که دیده و بشارت آمدن وجود مقدس علی و شکافته شدن دیوار کعبه و آمدن پیامبر گرامی اسلام را میدهد، در بستر مرگ وقتی شاگردش «آنند» را گریان و مضطرب میبیند، او را به آمدن خاتم پیامبران ـ که نور خدا و عالم به اسرار هستی و صاحب یک تاج پنج پهلو که مانند خورشید و ماه میدرخشد و نام الماس بزرگ آن «آلیا» باشد ـ بشارت میدهد و سپس میگوید: آنند! به یاد داشته باش که آن انسانهای پاک در ابتدا آفریده شدهاند ولی هنوز به ظاهر شدنشان بسیار مانده است.
استغاثة نوح پیامبر(ع) برای نجات کشتی در ژوئیة 1951 میلادی گروهی از دانشمندان معدنشناس روسی، هنگام معدنیابی و کندن زمین به تخته چوبهای پوسیدهای برخوردند که بعد از تحقیقات و بررسی کامل باستانشناسی فهمیدند که متعلق به بقایای کشتی نوح است. در بین این چوبهای پوسیده به تکه تخته چوب مستطیلی برخوردند که همه را به حیرت انداخت؛ زیرا در اثر گذشت زمان کهنگی و پوسیدگی به تمام چوبها راه یافته بود جز این تختهچوب که 14 اینچ طول و 10 اینچ عرض داشت و حروفی چند بر آن منقّش بود. دولت روس برای تحقیق و بررسی دربارة این تخته چوب در 27 فوریه (1953 میلادی)کمیتهای تشکیل داد که اعضای آن باستانشناسان و استادان آشنا به زبانهای عتیق بودند که اسامی این اساتید در صفحة 36 و 37 کتاب «علی و پیامبران» ضبط و نگاشته شده است.
استمداد حضرت سلیمان پیامبر(ع) در لوح نقرهای که با حاشیة جواهرات گرانبها، مرصع در وسطش خطوطی به حروف طلایی نگارش یافته بود، در جنگ جهانی اوّل (1916 میلادی) به وسیلة سربازان انگلیسی در چند کیلومتری بیت المقدس ـ که مشغول سنگرگیری و حمله بودندـ در دهکدة کوچکی به نام «اونتره» کشف گردید که بعد از ترجمه و بررسی در سوم ژانویه (1920) معلوم شد که این لوح مقدسی است به نام «لوح سلیمانی» و سخنانی از حضرت سلیمان را در بر دارد که به الفاظ عبری قدیم نگارش یافته است که ترجمة لوح سلیمانی بدین قرار است: [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 5:37 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
علاوه بر پاداش زیادتر و تاکید بیشتر نسبت به زیارت قبر حسین بن على (علیه السّلام)، از نظر مناسبتهاى زمانى هم آن فوق العادگى، کاملا محسوس است . حدیث معروف : ( حسین منى و انا من حسین ) شاید یکى از معانىاش این باشد که همچنانکه حسین از من است، من هم از حسینم، یعنى اگر نام من و دینم و کتاب آسمانىام، حیات وابدیت یافته است. به برکت حسین است و من نیز از حسینم . [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 5:36 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
مقدمه 1- عبدالله بن علی علیه السلام از وی با نام عبدالله اکبر(1) و با کنیه ی ابومحمد(2) یاد شده است. بنابر قول مشهور، نام مادرش « ام البنین» دختر حزام ذکر شده است.(3) 2- جعفر بن علی علیه السلام برخی ازا و به ابوجعفر الاکبر تعبیر نموده(7) و کنیه اش را ابوعبدالله ضبط کرده اند.(8) امام علی علیه السلام به واسطه ی علاقه ی زیادی که برادرش جعفر بن ابی طالب داشت، نام این فرزند را با او هم نام کرد.(9) وی از برادرش عثمان که او نیز از شهدای کربلاست دو سال کوچک تر بوده است.(10) 3- عثمان بن علی علیه السلام مقریزی از وی با نام عثمان الاکبر(14) و برخی با کنیه ابوعمرو(15) یاد کرده اند. از علی علیه السلام روایت شده که درباره ی نام گذاری پسرش عثمان فرموده است: من او را به نام برادرم « عثمان بن مظعون» نام گذاری کردم.(16) 4- عباس بن علی علیه السلام از او تعبیر به عباس الاکبر(21) و با کنیه ی ابوالفضل یاد شده است.(22) مشهور سال تولدش را چهارمین روز از شعبان سال 26 دانسته اند.(23) 5- محمد بن علی علیه السلام وی معروف به محمد اصغر است.(30) در نام مادر وی و نیز در این که مادرش کنیز بوده یا آزاد گزارش همسانی ندارند: کلبی، ابن سعد، طبری و شیخ طوسی مادرش را کنیز معرفی کرده و از وی نام نبرده اند.(31) در مقابل، بلاذری در عین حال که از کنیز بودن وی سخن گفته، نامش را «ورهاء» ضبط کرده است.(32) 6- ابوبکر بن علی علیه السلام نام اصلی او مشخص نیست: برخی نامش را عبدالله(36) ، عده ای عبیدالله(37) و بعضی نیز محمد اصغر دانسته اند.(38) 7- ابراهیم بن علی علیه السلام ابن قتیبه، ابن عبد ربه و منابع بسیاری، از حضور ابراهیم در کربلا و شهادتش خبر داده اند.(44) بنا به نوشته ی ابوالفرج، در منابع انساب ذکری از وی به میان نیامده است. در عین حال او از محمد بن علی بن حمزه نقل کرده است که ابراهیم در روز «طف» به شهادت رسید. همو و برخی دیگر، مادرش را کنیز دانسته¬اند.(45) 8- عمر بن علی علیه السلام برخی از او نام عمر اکبر(46) و کنیه ابوالقاسم یا ابوحفص(47) یاد کرده اند. نام مادرش نیز به اختلاف گزارش شده است. 9- عبیدالله بن علی علیه السلام طبری نام مادرش را «لیلی» بنت مسعود نهشلی ذکر کرده و نوشته است که به گمان هشام بن محمد او در «طف» به شهادت رسیده است.(52) ابوالفرج نیز از ابوبکر بن عبیدالله طلحی رواست کرده که وی در کربلا به شهادت رسیده، اما خود این قول را اشتباه دانسته است. وی و برخی مورخان دیگر بر این باورند که یاران مختار، عبیدالله را در روز «مزار» کشته اند.(53) 10- عباس اصغر ابن حزم و عمری نام مادرش را صهبا تغلبی، خلیفه، «لبابه» دختر عبیدالله بن عباس دانتسه اند.(57) 11- محمد اوسط بن علی علیه السلام قول مشهور، نام مادر وی را « امامه» دختر ابی العاص (نوه ی دختری پیامبر صلی الله علیه و آله ) دانسته است که علی علیه السلام به سفارش حضرت فاطمه علیها السلام با او ازدواج کرد.(59) 12- عون بن علی علیه السلام مادرش اسماء دختر عمیس خثعمی است که بسیاری از مورخان و صاحبان تراجم او را از پسران امام علی از «اسماء» دانسته اند.(61) 13- عتیق بن علی علیه السلام نام مادرش معلوم نیست، برخی مادرش را کنیز دانسته اند.(63) افرادی چون ابن عماد خنبلی، دیاربکری، ذهبی و مظفر به شهادت او تصریح کرده اند.(64) این در حالی است که در منابع متقدم، نامی از وی به میان نیامده است. 14- جعفر الاصغر هر چند نصی درباره ی شهادت او وجود ندارد؛ با این حال مظفر به گمان قوی او را از شهدای کربلا قلمداد کرده است. زیرا وی معتقد است آن تعداد از فرزندان ذکور علی علیه السلام که در کربلا نبوده اند، به عدم حضورشان اشاره شده است؛ مثلاً آمده است: محسن سقط شد و محمد بن حنفیه در مدینه ماند.(65) ضمن آن که امیرمومنان فرزندی به نام جعفر الاصغر داشته است.(66) 15- عبدالرحمن برخی ، به همان استدلال پیش او را از شهداء به شمار آورده اند.(67) گفته شده مادر وی کنیز بوده ، اما اطلاعات دیگری از وی ارائه نشده است.(68) 16- عبدالله الاصغر نامش به عنوان شهید در برخی منابع متقدم آمده است. در اعیان الشیعه و برخی منابع دیگر نیز از وی یاد شده و آمده است که او پس از شهادت فرزندان امام حسن علیه السلام به میدان شتافت و پس از کشتن تعدادی از سپاه دشمن به دست زجر بن قیس به شهادت رسید.(69) 17- قاسم بن علی علیه السلام ابن شهر آشوب وی را از شهدای کربلا دانسته است. 18- یحیی بن علی علیه السلام نام مادرش «اسماء» دختر عمیس دانسته شده است.(70) برخی منابع از شهادت او در کربلا گزارش داده و آورده اند که سر بریده اش را عمیر بن حجاج کندی حمل می کرده است.(71) در مقابل گزارش هایی دال بر وفات یحیی در زمان پدرش علی علیه السلام در برخی منابع انعکاس یافته است.(72) پی نوشت ها : - المجدی/ ص 15. [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 5:31 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
رویداد جاوید با گذشت قرون متمادی، حماسه عاشورا همچنان مورد توجه اهل نظر و محور ژرفکاوی اندیشمندان حق طلب است. جامعیت و امتیازات ویژه این رویداد جاوید، آن را بر فراز قله تاریخ بشریت نشانیده و از سویی با زوایای متنوع و پیچیده اش در ظرف ذهن و اندیشه اهل تفکر نمی گنجد. از این روی هزاران محقق، مورخ، محدث، متکلم و ادیب اعم از مسلمان و غیرمسلمان در طول تاریخ بلندی که بر این قیام گذشته به پژوهش درباره اش پرداخته اند و هر یک از آنان به زاویه و صحنه ای از آن نقبی زده اند، گرچه از رهگذر این کوشش های ارزشمند آثار جالبی عرضه شده است، اما هنوز جنبه هایی از این مبارزه شکوهمند بر علاقه مندان ناشناخته مانده است. به گفته مولوی: گر بریزی بحر را در کوزه ای با این وجود: آب دریا را اگر نتوان کشید و به قول صائب تبریزی: یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت چشمه اشک در کویر غم هر چه در ماتم او دیده خود تر کردم امام صادق «ع» فرموده اند: امام حسین «ع» اشک آور هر مومنی است (1). و به راستی نام بزرگ آن امام همام بر دل هر مومنی غم می نشاند و گریه بر دیدگانش می آورد، اندوهی که دل را پاک می کند و لذتی آسمانیِ را به ارمغان می آورد. ریشه های استوار سوگواری در تاریخ زندگی ائمه هدی، شهادت مظلومانه ی سید الشهدا از همه دردناکتر و غم انگیزتر است و حتی یاد آن صحنه های رقت انگیز، اندوهی جانگزا و سرشکی سوزناک را به دنبال دارد. خود آن حضرت فرموده اند: من کشته اشک و اندوهم، هیچ مومنی مصائب مرا به یاد نمی آورد مگر آنکه اندوهناک و اشکش جاری می شود.(2) کاوشی در نهانخانه ی روح شیعه که صیمانه برای امام حسین مجالس سوگ و ماتم برپا می کند، نشان می دهد این عزاداری ها و گریه ها دلایل عقلی، سرشتی و قرآنی دارد. تنها از طریق حسین و سوگواری اوست که می توان به ذوق و حضوری رسید که آدمی با آن خود را از دیوارهای پوچی می رهاند و از عهد فطری ازلی غافل نمی ماند؛ همان عهدی که قرآن درباره اش می فرماید: وَ اذ اخذ ربُّک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی شهدنا ان تقولوا یوم القیامه انا کنا عن هذا غافلین. (3) این عهد لاهوتی را می توان در کره ی زمین از طریق ارتباط با حماسه عاشورا همیشه در یاد داشت و اگر سید شهیدان حضرت اباعبدالله از زندگی انسان ها برود بدون شک حیات آنان، محتوای خود را از دست می دهد. (4) خاستگاه عاطفی عاشورا این حماسه باشکوه به دلیل شخصیت عالیقدر امام و حرکت قهرمانانه اش که به شهادت او و یارانش منجر شد و اسارت خانواده اش را نیز به دنبال داشت، قلب ها و احساسات انسان ها را تسخیر کرده است. آنچه بر آن عزیزان گذشت تا اعماق روح و روان آدمی پیش رفت و با قطره های اشک همراه شد و نهال محبت به او را در دشت انسانیت استوار ساخت. آن یکی پرسید اشتر را که هی! گفت: از حمّام گرم کوی تو چون ز چشمه آمدی چونی تو خشک؟! گر تو می آیی ز گلزار جَنان ائمه هدی برای این جهت ما را به گریه و ماتم تشویق کردند که فکر و راه امام حسین «ع» را برپا داریم، جای پای او حرکت کنیم، در پرتو معنویت و صلابت او زندگی نمائیم و به اوج عزت برسیم. عزاداری ها، طهارت و تقوا، پاکدامنی، حقیقت خواهی ایمان و سعادت راستین را به جامعه تزریق می کنند و انسان ها را در برابر معاصی، خلاف و فساد مصون می سازند. (20) فراتر از تحلیل های استنباطی برای ماندگاری حادثه عاشورا صرفاً گزارش های تاریخی مقتل نویسان و نیز اخبار سینه به سینه کفایت نمی کرد. آنچه که لازم بود بدین منظور وجود آید پیوند عاطفی قوی میان نسل های بعد از آن واقعه است. لذا نوحه سرایی، مرثیه سرایی، همسرایی های سوزناک که احساسات را تحریک می کند و دل ها را متحول می سازد باید استمرار یابد، اما نباید از سروده ها و متون مراثی، بوی ذلت و نوعی استهجان استشمام شود. (21) پی نوشت: 1. نفس المهموم و نفئه المصدور، محدث قمی، ترجمه کمره ای، (تهران، کتابچی، 1373). [ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 5:29 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
در سال 61 هجری تلخترین فاجعه تاریخ انسانی به وقوع پیوست،روز عاشورا بود که بهترین خلق به همراه بهترین نزدیکان وبهترین اصحاب و بهترین مسلمانان در سرزمینی که به واسطه اینبهترینها، بهترین شد، شربتشهادت را در عطش وصال دوست،سرکشیدند. اما در مقابل این بهترین ها، بدترینهایی نیز وجود داشت. [ چهارشنبه 90/10/14 ] [ 3:30 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
سلام بر خورشید حتی " حوزه علمیه" ، درخت پرثمری است که در بوستان حرم دخترت روییده و شکوفه ای است که بر شاخه" حرم اهل بیت" شکفته است. پیام تبریک دل را به دسته گلهاى انتظار آذین مىبندیم و چشم به راه مولود فضیلتها و سرمشق دفتر عارفان و سالکان، امام موسى کاظم علیهالسلام مىنشینیم و ندا سر مىدهیم: اى سرمشق مقاومت و صبورى! اى اسطوره پرشکوه و هارونشکن! اى مهربان! خوش آمدى. طلوع آفتاب خورشید، خورشید است میشود کسی صاحب اختیار زمین باشد و دچار چاردیواری زندان! میشود کسی حاکم دنیا باشد،اما محکوم به صبر و کتمان و کظم. چه بسا رهبری برای راهبری، همنشین رنج و درد و حبس باشد و همدوش فراق و تهمت و اهانت. میشود ساعتها پیشانی بر خاک بندگی بساید و رویش را آفتاب و مهتاب نبیند. میشود سالها با شکم گرسنه، شاکر لحظههای صیام باشد و زبانش از حمد و سپاس خداوند باز نایستد. خورشید وقتی خورشید باشد، برای نورافشانی احتیاجی به آزادی ندارد. خورشید وقتی خورشید باشد، کسی را یارای مقابله با انوار روشنیبخشش نیست. خورشید وقتی خورشید است، خورشید است و میتابد. فرزند صبح صادق نوزاد، هنگام تولد، سرش را به سوى آسمان بلند مىکند. دستهایش را بر زمین مىگذارد و شهادت مىدهد: «لاالهالااللّه». حمیده حیرت نمىکند؛ چرا که بارها از همسر خود شنیده است: «این نشانه رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و امامان پس از اوست.» میلاد خجستهاش بر اهل آسمان و زمین، مبارک باد. میراثدار حجت ششم هفتمین بهار بىخزان خلقت از راه رسیده و آفتاب، مصرّانه لبخند مىزند بر فراز آسمان هستى. آسمان، صداى هلهله ملائک و شادکامى زمینیان را مىشنود. میراث دار گنجینه علم امام ششم، مردى بود که صبر و شکیبایى در پاى او به زانو در مىآمد و هرگز روزگار، خشم او را به چشم ندید. سالهایى که چون شیر در زنجیر، زندانهاى بنىعباس، در خویش مىفشردندش، حتى در و دیوارهاى زندان، از تقواى او مؤمن شدند و زندانبانها، در پرتو آفتاب وجودش به نرمخویى و مهر گراییدند و خلیفه به ستوه آمده بود از زندانىِ دلربایى که زندانبان خویش را در بندِ محبت مىکشید. باب الحوائج زنجیر بر دست و پاى آفتاب، چه قصه تلخى است! دیدن خورشید در زنجیر چه ناگوار است! تقواى به ارث رسیده از عصمت نبوى را نمىتوان با هیچ زلیخاى فتنهگرى، به وسوسه واداشت و استقامت فاطمى را با هیچ آزارى به زانو نمىتوان در آورد. تنها ورد نمازهاى شبت، «أَسْئَلُکَ الرَّاحَةَ عِنْدَ الْمَوْتِ» بود؛ همچون مادر معصومهاى که در آغاز جوانى، «عَجِّلْ وَفاتى» مىگفت. در جستوجوى تو تو را باید در مردان دلشدهاى جستوجو کرد که در پى شنیدن کلامى از تو، سر به بیابان گذاشتند و «حافىِ» تا ابدِ زمانه شدند. از تو تنها به واژهاى دلخوشم اگر مرا بىخویش کند و در من، پا برهنهاى مجنون به جا بگذارد. بشارت هفتم یا موساى کاظم! میلاد تو، سرآغاز وزش موهبت الهى است. آن هنگام که خشم را فرو مىخورى، وسوسه شیطان در برابر عظمت آدمى چه حقیر است! شکیبایى تو، دل را مجذوب دردى مىکند که ابزار فرهیختگى روح است و تو چه زیبا این مفهوم را معنا مىکردى! کرامتت از بندگى محضى است که در سایهسار صبر خویش، تقدیم دوست کردى. مبارک است ظهور روشنىات در عبور زمان؛ در ضریح خیال مؤمنین. خورشید هفتم! تولد تو، شکفتن باغ سبز تقرّب در کویر خشکیده زمین است. باب الجنة زمینیان سلام بر تو اى دریچه روشن عبودیّت که باب الجنة زمینیانى. آن هنگام که زاده شدى تا مفهوم صبر بر مصائب را در صحنه روزگار، به تصویر بکشى، ترانههاى گم شده عشق پیدا شدند تا سرود مبارک باد حضورت را با افلاکیان زمزمه کنند. خورشید هفتم اگر تو نیامده بودى، خورشید امروز به شوق دیدن امامت پسرت در خراسان بالا نمىآمد. اگر تو نیامده بودى، غربت، معناى دیگرى داشت. تو که آمدى، بغضهاى هزار ساله عراق ترک برداشت و کاظمین، به شوق همنشینى با تو، قطعهاى از بهشت شد. تو آمدى، تا روزگار قحطى عشق و ایمان پایان بگیرد. گریزان از خشم آمدی و قمریان زمین، شکوهت را به غلغله آمدند. آمدی و شاعران جهان، گامهای شاعرانهات را به شعر نشستند. آمدی و آسمان مدینه، بر شانههای فاخرانه ستاره پاشید. اگر تو نبودی اگرچه سالها محبوس حصار شقاوت بودهای، اما سلوک انسانیات، دیوارها را فرومیریخت و هر کلمه از سخنانت، پنجرهای بود گشوده بر دلهای مشتاق و تشنه آگاهی. نفسهای علوی تبارت از پشت آن همه حصار، قلبهای آزاده را رهبری میکرد. نسیم، زندانی زنجیرها نمیشود و آفتاب را شبهای مداوم از تابیدن بازنمیتواند داشت. «دلیل عقل، تفکر است و دلیل تفکر، خاموشی» پیشوای هفتم؛ مرد حج و نماز و عبادت و «نماز»، تنها همدم تو، در سیاه چالهایی بود که فقط بوی غربت میداد. و «سجده»، بهترین فرصت برای پرواز روح، آنگاه که یارانت، تو را همچون «جامهای» تهی میپنداشتند. و زندانبانان حکومت از تو، جز «عبادت» و کرامت ندیدند؛ یا «صابر»! واپسین ارمغان تو، «بینیازی» از «هارون» بود که میپنداشت کنیزی خوشسیما میتواند از «نماز»ت باز دارد! و خشم هارون، آنگاه که پاسخ تو را شنید و تعجب او از کنیزی که سرانجام، عاشقانه زبان به تسبیح و تقدیس خداوند گشود! باب الحوائج غضب، از حلم تو خشمگین میشد، صبر از تو بیطاقت میگشت، و زندانبانان، اسیر صفا و عبّودیت تو میشدند و محبس به محبس، شب زندهداری تو را جابجا میکردند و زندان به زندان، ایمان ذکر و تهجّد تو را به بند میکشیدند. سلام بر تو، که وارث نیکان و آبروبخش نیاکانی! سلام بر تو، که نیازمندان را بابالحوایجی! سلام بر سجادهای که از اشکهایت خیس میشد، و بر زمینی که پیشانی و صورت بر آن مینهادی، و بر آن دستها، که به درگاه خدا میگشودی! سلام بر کُند و زنجیری که از بوسه بر دست و پایت، قداست یافت! سلام بر مرقد نورافشانت، که آسمان تیره عراق را روشن ساخته است! رسیدن به خیر، آقا! قرار است جشن باشکوهی برگزار شود؛ جشن میلاد نوزادی باشکوه. در همهمه فرشتگان، نام «مدینه» میشنوم! باز هم مدینه، این خاک خورشیدخیز، که نامش در تمام صفحات تاریخ به چشم میخورد. هوای مدینه، جان میدهد. هوای مدینه، دل را جوان میکند. هوای مدینه بوی یاس میدهد بوی خوش قدمهای محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم را. هوای مدینه، طراوتش را مدیون رایحه مناجات علی علیهالسلام است! و امشب، دوباره مدینه از عطر خوش گلی محمدی سرشار است! خانه پیشوای ششم، کعبه آمال است. انبوه فرشتگان، خانه امام صادق علیهالسلام ، این قبله دلها را همچون نگین انگشتری، در میان گرفتند. ستارهها، از آن بالا، سر خم کرده و خانه را که حالا دیگر مهبط ملایک است، سرک میکشند. آسمان، متبسم است؛ آخر، انتظار گلی را میکشد که قرار است خشم و غضب، شرمنده صبر بینهایتش باشد. آهنگ شکوفایی گل صنوبر فاطمه، در عرش میپیچد و جبرییل، دومین مژدگانی را از دست مهربان پیامبر رحمت صلیاللهعلیهوآلهوسلم دریافت میکند. هفت آسمان میهمان خاک میشود؛ میهمان مدینه. و خانه امامصادق علیهالسلام ، فرودگاه جماعت عظیم حوریان است، که به پای بوسی گل نو رسیده آمدهاند. امشب، تمام درها گشوده خواهد شد، تمام قفسها خواهد شکست؛ تمام پرندهها رها میشوند و تمام گلها شکوفا! تمام رودها جاری و تمام لبها، در حضور خنده گم میشوند و تمام ... سلام، ای فرزند بهشت! سلام، معصوم مظلوم! سلام، آبروی مدینه! سلام، نور کل نور! سلام، کلید درهای بسته! سلام، اعتبار زندانهای بیگناه اسلام،آتشفشان صبر! سلام، آرامش خشمهای توفانی! سلام، باب الحوایج! سلام، آقا! رسیدن به خیر! یا باب الحوایج! سلام بر تو؛ سلام بر شبی که قدمهایِبهشتیات را بر سنگفرش کوچههای مدینه گذاشتی و با تبسم شیرینت، تمامِ «ابواء» را غرق در شادمانی کردی. آمدی؛ از سمتِ روزنههایِ امید و شکوفا کردی همه غنچههایِ توحید را، تا بوستانِ حوایج را از عنایتت بیارایی و حاجتهایِ عاشقانت را قرین اجابت نمایی. ای کاظمترین بنده خدا، ای باب الحوایج! دستهای نوازشگرت را بر سرهامان فرود آر که دیریست بر ضریحِ طلاییات دخیل بستهایم. ای عبد صالح! هنوز ترنّمِ نیازهای شبانهات از لبهایِ فرشتگان میتراود و نسیمِ اخلاصت، کوچه پس کوچههای کاهگلی «ابواء» را مینوازد. یا باب الحوایج! مگر میشود به سوی دریا نگریست و شوقِ لحظههای تو فانی را نداشت؟ مگر میشود به زیارتِ آفتاب رفت و مشتاق پرتوهای طلاییاش نشد؟! آفرین به دامان پاک خاتون لحظههای نیایش، که تو را در آغوش فشرد و بر کرامتِ والایت مرحبا گفت! شبهای مدینه با مناجات عاشقانه تو، آهنگِ توحید مینوازند و زندان هارون و کوچههای مدینه، با گلخندهایِ صبورانهات آوایِ استقامت سر میدهند. سلام بر سجاده معطّر تو که مشام فرشتگان را میآشوبد. مجمع الانوار عشق بیارایید اینک لحظههای هر چه زیبای زمان را، اینکه محرابِ بلند آرزوها، پرتوافشانِ حضور سبز خورشید است؛ خورشید! از دودمان صداقت، کودکی متولد میشود که «مجمع الانوار عشقِ صادق علیهالسلام » است و حقیقت همیشه فروزان ولایت! برابر تمام ناراستیهای روزگار، «صابر» و برابر تمام ناسپاسیهای مردم، «کاظم علیهالسلام » است. برابر تمام مسایل لا ینحل، «علیم» و برابر تمام مصایب، «حلیم» است. آزادگی، شرمنده قامتش و هستی، محوِ اسرار امامتِ اوست. آسمان «مدینه»، پرتوافشان نور امامت او و حرم ولایت، خرّم از انوار پیشانیِ اوست. آری! ستودنیست؛ موسای دیگری پا به عرصه وجود نهاده است که نور تک تکِ انگشتانش، خاطره «ید بیضا» را در ذهن کهکشانها تکثیر خواهد کرد و برابر تجلّی جمالش، هزار «طور»، خاکساری خواهند کرد! تمام دعاها، با عظمت نامش اجابت و تمام قنوتها به صداقت کلامش خواهند پیوست. مهربانی نگاهش را با «فقرا» تقسیم و عطر دستهایش را به حسرت «یتیمان» خواهد بخشید! هیچ دردمندی، از اجابت نامش دور نخواهد ماند و هیچ آرزومندی، بینصیب از آستان کبریایی «کاظمین»اش باز نخواهد گشت! خداوند، آستانش را «باب حوایج» و آسمان، زایرانش را به میهمانی «عرش» خواهد برد؛ به مهیمانی بهشت، به میهمانیِ سبزترین آرزوها! سر حلقه عشق و عاشقترین «امام»، در جمع عاشقان خداوند است؛ که نجوای نیایشهای عاشقانهاش ـ حتی دشمن را ـ ، مجذوبِ اندیشیدن به خداوند میکند! ای رحمت بیپایان الهی! ای اجابت واپسین آههای برآمده از سینه غمگینان! سلام بر لحظهای که «مدینه»، عطر حضور تو را به کاینات بشارت داد! سلام بر لحظهای که قنداقهات، آغوش نوازِ بالهای پرندین فرشتگان شد و عرش الهی، نام زیبایت را بر «معصومیّت» نُهمین شاخه طوبی آویخت! سلام بر تو ای «هفتمین» چلچراغ هدایت، که نام شکوهمندت، محراب «اجابت» است و مکارم اخلاقت، آیینه زلال بصیرت! سلام بر تو، ای آزادهترین، که «آزادی»، به وجود «لاهوتی»ات میبالد و حضور مهتابیات را میانِ رشک آلودگانِ «ناسوتی» میستاید! سلام بر نام سترگ و بشکوهت، که همانند آفتاب، شب زدگانِ «سیاه جامه» را به رشک و حسد وا میداشت و «فرعون» نفسشان، دایم از زلال جاری «نیل»ات، واهمه میکرد! سلام بر تو و این روز خجسته! روزی که آفاق هستی، معطّر از تجلّی جمالِ «موسوی»ات، شده است و آفتاب از شوق تماشا، «شال سبز» بر دوش، کوچههای آسمان را میپیماید. مولا جان! ای وجودت، دعاهای اجابت شده! اینک که آسمان، سرشار شادمانی است، شادمانی ما را نیز اجابت کن و بر توفیق دوست داشتنات بیافزای! میلادت خجسته و نام گره گشایت، آرامش دلها باد! پیام های کوتاه [ یکشنبه 90/10/11 ] [ 1:34 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
http://www.sibtayn.com/fa/index.php?option=com_content&view=category&id=1786&Itemid=2514 http://www.aviny.com/voice/marsieh/hazrat_roghayeh/hazrat_roghayeh.aspx http://www.aviny.com/clip/madahi/ahlebeit/hazrat-roghaye/index.aspx http://zakerin.ir/?action=Occas.View&OccasID=35 http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=73064&categoryID=15116 [ پنج شنبه 90/10/8 ] [ 4:3 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
این سه سالگی اوست که در ویرانهای کنار کاخ سبز، به اهتزاز درآمده و مکر خاندان ابوسفیان را به زانو درآورده است [ پنج شنبه 90/10/8 ] [ 3:58 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
بقیه عکسها در اینجا [ پنج شنبه 90/10/8 ] [ 3:56 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |