سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

براى زیارت‏ هیچ امامى، به اندازه زیارت حسین بن على(علیه السّلام) در ( کربلا ) تاءکید نشده است .
حتى براى زیارت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم آن همه سفارش و دستور نیست .
گاهى در روایات، زیارت (کربلا) ، از زیارت (کعبه) هم برتر و بالاتر به حساب آمده است و براى زیارت سیدالشهدا، پاداشى برابر دهها و صدها حج و عمره بیان شده است، باید راز قضیه را فهمید
لحن و بیانى‏که در احادیث مربوط به زیارت سیدالشهدا(علیه السّلام) به کار رفته است، بسیار جدى و آمیخته با تاءکیدات فراوان است .
ضرورت‏زیارت را در هر حال و همواره مطرح مى‏کند، آن را براى یک شیعه و پیرو امام، در حد یک ( فریضه ) مى‏شمارد، ترک آن را بسیار ناپسند مى‏داند و هیچ عذر و بهانه و خوف و خطر را مانع از آن به حساب نمى‏آورد و به رسمیت نمى‏شناسد .
ازانبوه روایات گوناگون، به چند نمونه اشاره مى‏کنیم :
امام صادق(علیه السّلام)در دیدار با یکى از اصحاب برجسته اش به نام ( ابان بن تغلب ) ، از وى مى‏پرسد:اى ابان :
کى به زیارت قبر حسین رفته‏اى ؟
ابان - مدتى است طولانى که به زیارتش نرفته‏ام .
امام - سبحان‏الله...تو از بزرگان و روساى شیعه‏هستى‏ودر عین حال، حسین(علیه السّلام) را رها کرده و به زیارتش نمى‏روى؟...(1) امام باقر(علیه السّلام) از یکى از شیعیان پرسید:فاصله میان شما و حسین (علیه السّلام) چه قدر است؟
- بیست‏و شش فرسخ (یا:شانزده فرسخ) - آیا به زیارت قبرش مى‏روید؟
- نه!- چه‏قدر جفا کردید!...(2) زیارت حسین رفتن، یک تکلیف مکتبى براى شیعه او و پیرو مکتب عاشورا است .
بدون پیوند باآن مرقد و مزار، ( شیعه بودن ) داراى خلل است.این مطلبى است که خود ائمه دین فرموده‏اند.امام صادق(ع؟فرمود :
هر کس به زیارت‏حسین(علیه السّلام) نرود تا بمیرد، در حالیکه خود را هم شیعه ما بداند، هرگز او شیعه ما نیست.و اگر از اهل بهشت هم باشد، او مهمان بهشتیان است :
( من لم یاءت قبرالحسین(علیه السّلام) و هم یزعم انه لنا شیعه حتى یموت، فلیس هولنا بشیعه و ا ن کان من اهل الجنه فهو ضیفان اهل الجنه )(3) امام صادق(علیه السّلام) در جاى دیگر فرمود :
کسى که‏توانایى زیارت حسین را داشته باشد ولى زیارت نکند، نسبت به پیامبر اسلام و ائمه ( عاق ) شده است.(4) و نیز، آن حضرت فرموده است :
زیارت‏حسین بن على(علیه السّلام)، بر هر کسى که ( حسین ) را از سوى خداوند، (امام) مى‏داند لازم و واجب است :
( زیاره الحسین‏بن على واجبه على کل من یقر للحسین بالاءمامه من الله ‏عزوجل.)(5) و اینکه:هر که تا هنگام مرگ، به زیارت حسین(علیه السّلام) نرود، دین‏و ایمانش نقصان دارد.(6) امام باقر(علیه السّلام) فرموده است شیعیان ما را به زیارت قبر حسین بن على دستور بدهید.چرا که زیارت او، بر هر مومنى که به (امامت الهى) حسین(علیه السّلام)، اقرار دارد، فریضه است.(7) و در سخنى دیگر فرموده است:شیعیان ما را دستور دهید تا حسین(علیه السلام) را زیارت کنند.همانا زیارت او عمر را زیاد، رزق را افزون، و بدیها را دفع مى‏کند و زیارت او، بر هر مومین که به امامت او از سوى خداوند اعتقاد دارد واجب است.(8) گویا بین اعتقاد به امامت و رهبرى، با رفتن به زیارت ، ملازمه ‏است و زیارت عمل به تعهد و وفاى کامل به پیمانى است که بین هر امام و پیروان او برقرار است .

پی نوشت ها :

1 - کامل‏الزیارات، ص 331، سفینه البحار، ج !ص 565، بحار الانوار، ج (بیروتى ) ص‏7 .
2 - کم بینکم‏و بین الحسین؟قلت:ست و عشرون فرسخا.قال له:او ما تاءتونه؟قلت:لا قال:ما اجفا کم!...(وسائل الشیعه، ج 10 ص 337 و 338، حدیث 16 و 20، بحار الانوار، ج 98 ص 5 ).
3 - وسائل الشیعه، ج 10 ص 336، حدیث 11 بحار الاءنوار، ج 98 ص 4 .
4 - وسائل الشیعه، ج 10 ص 333، حدیث 2 .
5 - وسائل الشیعه، ج 10 ص 346 حدیث 5 .
6 - ... کان منتقص‏الدین، منتقص الایمان.(بحار الانوار ، ج 98 (بیروتى) ص 4 ).
7 - مروا شیعتنابزیاره قبر الحسین بن ع لى، فان اتیانه مفترض على کل مومن یقر للحسین بالامامه من الله.(کامل الزیارت، ص 121، بحار الانوار، ج 98 ص 1،3 و 4 ).
8 - وسائل الشیعه، ج 10 ص 321، حدیث 8 و ص 345 حدیث 1 و 5 .


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 5:38 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

امام حسین

پیامبرانی که دست به دامن امام حسین(ع) شدند
در لوح‌ نقره‌ای‌ که‌ با حاشیة‌ جواهرات‌ گرانبها، مرصع‌ در وسطش‌ خطوطی‌ به‌ حروف‌ طلایی‌ نگارش‌ یافته‌ بود، در جنگ‌ جهانی‌ اوّل‌ (1916 میلادی‌) به‌ وسیلة سربازان ‌انگلیسی‌ در چند کیلومتری‌ بیت‌ المقدس‌ ـ که‌ مشغول‌ سنگرگیری‌ و حمله‌ بودندـ در دهکدة کوچکی‌ به‌ نام‌ «اونتره‌» کشف‌ گردید که‌ بعد از ترجمه‌ و بررسی‌ در سوم‌ ژانویه ‌(1920) معلوم‌ شد که‌ این‌ لوح‌ مقدسی‌ است‌ به‌ نام‌ «لوح‌ سلیمانی‌» و سخنانی‌ از حضرت ‌سلیمان‌ را در بر دارد که‌ به‌ الفاظ‌ عبری‌ قدیم‌ نگارش‌ یافته‌ است‌ که‌ ترجمة‌ لوح ‌سلیمانی‌ بدین ‌قرار است‌:
پیامبر اکرم‌(ص) که درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد، فرمودند: «حسین‌ جانم‌! تو جان‌ عالم‌ هستی‌». آری‌، حسین(ع) فرزند علی‌ و فاطمه‌، عصارة هستی‌ و جان‌ عالم‌ آفرینش‌ می‌باشد و پروردگار منان‌ با آفریدن‌ او که‌ تمام‌ مظاهر و آثار شگفتی‌ها و شایستگی‌ها و بایستگی‌های‌ عالی‌ و متعالی‌ انسان‌ کامل‌ است، همة ارزش‌ها و برجستگی‌ها را است‌ متجلی‌ ساخت‌.

توبة‌ حضرت آدم(ع) ابوالبشر

«فتلقّی‌ آدم‌ من‌ ربّه‌ کلماتٍ‌ فتاب‌ علیه‌». آدم‌ وقتی‌ با وسوسة‌ شیطان‌ از بهشت‌ بیرون‌ رفت‌ و از آن‌ مرتبة‌ الهی‌ نزول‌ کرد، خداوند متعال‌ کلمات‌ و اسمای‌ خمسة معصومین‌ را به‌ وی‌ القا کرد و این‌ کلمات‌ به ‌قلب‌ آدم‌ رسید (اسماء طیبه‌ و خمسه‌: محمد و علی‌، فاطمه‌، حسن‌ وحسین‌ -که درود و سلام بی پایان خداوند بر آنان باد- است)‌ خداوند متعال‌ به‌ برکت‌ این‌ اسامی‌ و وجود مقدس‌ آنان،‌ از غفلت‌ و قصور آدم‌ درگذشت‌.

استغاثة‌ حضرت‌ یوسف‌(ع) بر امام حسین(ع)

در آن‌ هنگام‌ که‌ برادران‌ یوسف‌ او را به‌ چاه‌ انداختند، در اعماق‌ چاه‌ جبرئیل‌ به ‌یوسف‌ فرمود: برای‌ نجات‌ خود توسل‌ به‌ این‌ ذوات‌ مقدس‌ پنج‌ تن‌ بنما که‌ همانا «محمد، علی‌، فاطمه، حسن‌ و حسین»‌ -صلوات الله علیهم اجمعین- می‌باشند.
پس‌ حضرت ‌یوسف‌ چنین‌ نمود و خداوند متعال‌ موجبات‌ نجات‌ و خلاصی‌ او را فراهم‌ ساخت‌.

«مهاتما بده»‌ و امام حسین(ع)

عظمت‌، شخصیت‌، تحمل‌ مصائب‌ و سختی‌های‌ امام حسین(ع) را نه‌ تنها انبیای ‌الهی‌ و فرشتگان‌ آسمان‌ و ادیان‌ مختلف‌ و مکاتب‌ گوناگون‌ بیان‌ نموده‌ و با دیدة تکریم‌ وتعظیم‌ بر آن‌ اشک‌ ریخته‌اند، بلکه‌ «مهاتما بده‌» که‌ از بزرگان ‌است‌ و عدّه‌ای‌ هم‌ او را یکی‌ از پیامبران‌ می‌دانند، بعد از تعبیر و تفسیر فراوان‌ که‌ در مورد عظمت‌ و شوکت‌ حضرت‌ محمد(ص) و حضرت‌ علی‌(ع) و خوابی‌ که‌ دیده‌ و بشارت ‌آمدن‌ وجود مقدس‌ علی‌ و شکافته‌ شدن‌ دیوار کعبه و آمدن‌ پیامبر گرامی‌ اسلام‌ را می‌دهد، در بستر مرگ‌ وقتی‌ شاگردش‌ «آنند» را گریان‌ و مضطرب‌ می‌بیند، او را به‌ آمدن‌ خاتم‌ پیامبران‌ ـ که‌ نور خدا و عالم‌ به‌ اسرار هستی ‌و صاحب‌ یک‌ تاج‌ پنج‌ پهلو که‌ مانند خورشید و ماه‌ می‌درخشد و نام‌ الماس‌ بزرگ‌ آن‌ «آلیا» باشد ـ بشارت‌ می‌‌دهد و سپس‌ می‌گوید: آنند! به‌ یاد داشته‌ باش‌ که‌ آن‌ انسان‌های ‌پاک‌ در ابتدا آفریده‌ شده‌اند ولی‌ هنوز به‌ ظاهر شدنشان‌ بسیار مانده ‌است‌.
ستمگران‌ دُردانه‌های‌ (فرزندان‌) وی‌ را بسی‌ زیان‌ و آزار رسانند و برای‌ ریشه‌ کن ‌کردن‌ آنان‌ از چیزی‌ فرو گذار نکنند و دست‌ به‌ هر عمل‌ ضدّ انسانی‌ زنند.
امّا خدا نام‌ و کار و مقصد او و نسل‌ او را تا آخر دنیا باقی‌ خواهد گذاشت‌.
همین ‌طور ادامه‌ می‌دهد و می‌گوید: خوشا به‌ حال‌ آنان‌ که‌ با او و همراهان‌ او همراهی‌ کنند.
اکنون‌ ای‌ آنند! بیش‌ از این‌ نمی‌توانم‌ به‌ تو یاد دهم‌ (و اسرار را برایت‌ ظاهر کنم‌).

استغاثة‌ نوح‌ پیامبر(ع) برای‌ نجات‌ کشتی‌

در ژوئیة‌ 1951 میلادی‌ گروهی‌ از دانشمندان‌ معدن‌‌شناس‌ روسی‌، هنگام‌ معدن‌یابی‌ و کندن‌ زمین‌ به‌ تخته‌ چوب‌های‌ پوسیده‌ای‌ برخوردند که‌ بعد از تحقیقات‌ و بررسی‌ کامل‌ باستان‌شناسی‌ فهمیدند که‌ متعلق‌ به‌ بقایای‌ کشتی‌ نوح‌ است‌. در بین‌ این‌ چوب‌های‌ پوسیده‌ به‌ تکه‌ تخته‌ چوب‌ مستطیلی‌ برخوردند که‌ همه‌ را به‌ حیرت‌ انداخت؛ زیرا در اثر گذشت‌ زمان‌ کهنگی‌ و پوسیدگی‌ به‌ تمام‌ چوب‌ها راه‌ یافته‌ بود جز این‌ تخته‌چوب‌ که‌ 14 اینچ‌ طول‌ و 10 اینچ‌ عرض‌ داشت‌ و حروفی‌ چند بر آن‌ منقّش‌ بود. دولت ‌روس‌ برای‌ تحقیق‌ و بررسی‌ دربارة این‌ تخته‌ چوب‌ در 27 فوریه‌ (1953 میلادی‌)کمیته‌ای‌ تشکیل‌ داد که‌ اعضای‌ آن‌ باستان‌شناسان‌ و استادان‌ آشنا به‌ زبان‌های‌ عتیق ‌بودند که‌ اسامی‌ این‌ اساتید در صفحة‌ 36 و 37 کتاب‌ «علی‌ و پیامبران»‌ ضبط‌ و نگاشته ‌شده ‌است‌.
لذا پس‌ از 8 ماه‌ تحقیق‌ و کاوش‌ اسرار آن‌ تخته‌چوب‌ برای‌ کمیته‌ کشف‌ گردید و معلوم‌ شد که‌ این‌ تخته‌ چوب‌ از کشتی‌ حضرت‌ نوح‌ پیامبر(ع) است‌ که‌ برای‌ تَیمُّن‌ و مددخواهی‌، چیزهایی‌ بر آن‌ نوشته‌ و بر کشتی‌ نصب‌ کرده‌ است‌. در وسط‌ تخته‌ یک‌ تصویر پنجه‌ نمایی‌ وجود داشت‌ که‌ عبارتی‌ چند به‌ زبان‌ سامانی‌ بر آن‌ نگاشته‌ بود (زبان‌ رایج‌ در زمان‌ حضرت‌ نوح‌(ع) و تا چندی‌ بعد از زمان‌ نوح‌ زبان‌ سامی‌ یا سامانی‌ بود و زبان‌های‌ عبرانی‌، سریانی‌، قیهانی‌، قبطی‌، عربی‌ و غیره‌ از شاخه‌های‌ مختلف‌ همان‌ زبان‌ است‌). ترجمه‌ و شرح‌ آن‌ بدین ‌قرار است‌:
« ای‌ خدای‌ من،‌ ای‌ مددکار من‌
به‌ لطف‌ و مرحمت‌ خود و به‌ طفیل‌ ذوات‌ مقدس: محمد، ایلیا، شُبّر، شُبیر و فاطمه، دست‌ مرا بگیر؛
این‌ پنج‌ وجود مقدس‌ از همه‌ با عظمت‌تر و واجب ‌الاحترام‌ هستند و تمام‌ دنیا برای ‌آنان‌ برپا شده‌ است‌.
پروردگارا به‌ واسطة‌ نامشان‌، مرا مدد فرمای‌!
تو می‌توانی‌ همه‌ را به‌ راه‌ راست‌ هدایت‌ نمایی».
توضیحات‌ بیشتر و تصویر لوح‌ کشتی‌ حضرت‌ نوح‌(ع) و انتشار خبر آن‌ در مجلات ‌و روزنامه‌های‌ دنیا به‌ طور کامل‌ در کتاب‌ «علی‌ و پیامبران»‌ آورده‌ شده‌ است‌.

استمداد حضرت‌ سلیمان‌ پیامبر(ع)

در لوح‌ نقره‌ای‌ که‌ با حاشیة‌ جواهرات‌ گرانبها، مرصع‌ در وسطش‌ خطوطی‌ به‌ حروف‌ طلایی‌ نگارش‌ یافته‌ بود، در جنگ‌ جهانی‌ اوّل‌ (1916 میلادی‌) به‌ وسیلة سربازان ‌انگلیسی‌ در چند کیلومتری‌ بیت‌ المقدس‌ ـ که‌ مشغول‌ سنگرگیری‌ و حمله‌ بودندـ در دهکدة کوچکی‌ به‌ نام‌ «اونتره‌» کشف‌ گردید که‌ بعد از ترجمه‌ و بررسی‌ در سوم‌ ژانویه ‌(1920) معلوم‌ شد که‌ این‌ لوح‌ مقدسی‌ است‌ به‌ نام‌ «لوح‌ سلیمانی‌» و سخنانی‌ از حضرت ‌سلیمان‌ را در بر دارد که‌ به‌ الفاظ‌ عبری‌ قدیم‌ نگارش‌ یافته‌ است‌ که‌ ترجمة‌ لوح ‌سلیمانی‌ بدین ‌قرار است‌:
الله‌، احمد، ایلی‌، باهتول‌، حاسن، حاسین‌
یاه‌ احمد! مقذا = ای‌ احمد ! به‌ فریادم‌ رس‌
یاه‌ ایلی‌! الضطاه‌ = یا علی‌! مرا مدد فرمای‌
یاه‌ باهتول‌! اکاشئی‌ = ای‌ بتول‌! نظر مرحمت‌ فرمای‌
یاه‌ حاسن‌! اضو مظع‌ = ای‌ حسن‌! کرم‌ فرمای‌
یاه‌ حاسین‌! بارفو = یا حسین‌! خوشی‌ بخش‌
همین‌ سلیمان‌ اکنون‌ به‌ این‌ پنج‌ بزرگوار استغاثه‌ می‌کند:
«بذات‌ الله‌ کم‌ ایلی‌= و علیة قدر الله‌ است‌«
اعضای‌ کمیته‌ چون‌ بر مضمون‌ نوشتة‌ لوح‌ مقدس‌ اطلاع‌ یافتند هریک‌ با دیدة‌ تعجب‌ به‌ دیگری‌ نگریستند و انگشت‌ حیرت‌ به‌ دندان‌ گزیده‌ و پس‌ از تبادل‌ نظر قرار بر این‌ شد که‌ این‌ لوح‌ در موزة سلطنتی‌ بریتانیا گذاشته‌ شود، ولی‌ بعد آن ‌را در رازخانة‌ کلیسای‌ انگلستان‌ گذارده‌ که‌ فقط‌ « اُسقف‌» از آن‌ اطلاع‌ داشته‌ باشد.


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 5:37 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

امام حسین

علاوه بر پاداش‏ زیادتر و تاکید بیشتر نسبت به زیارت قبر حسین بن على (علیه السّلام)، از نظر مناسبتهاى زمانى هم آن فوق العادگى، کاملا محسوس است .
همانگونه‏ که شیعیان آن حضرت، در هر مناسبت و مجلس و محفلى - حتى مراسم شادى و جشن هم - از حسین یاد مى‏کنند و یاد او رانمک هر مجلس مى‏دانند، ائمه‏هم نسبت به زیارت او - از دور یا نزدیک - اینگونه اصرار و تاءکید داشته ‏اند .
درروایات مربوط به زیارت هم، در هر فرصت و مناسبتى، در تمام ایام‏و فصول سال، در همه حالات سفر و حضر، غم و شادى ، اعیاد و وفیات، شبهاى قدر، مبعث، فطر،نیمه شعبان، غدیر، عاشورا، و ...دستور یه زیارت حسین بن على(علیه السّلام) داده‏اند.و بیش از همه ائمه و حتى رسول خدا، به زیارت سیدالشهدا تاکید شده است .
اینهابراى چیست؟مى‏توان گفت براى این است که، عاشوراى حسین و حادثه کربلا، ( سمبل ) است .
همچنانکه مخالفت‏و دشمنى دشمنان هم، بیش او همه، با نام و یاد و مزار مظلوم کربلا بوده است چرا که کربلا در نظرشان سمبل مقاومت بوده است .
البته بایدبه تاریخ نگاه کرد، تا هم عمق تاثیر عاشورا را در سرنوشت اسلام‏و مسلمین دریافت، و هم میزان خصومت دشمنان را با این (مزار) و ( تربت )، شناخت.تبلور درخشان خط ائمه، در حرکت عاشورا بود و کینه توزى شدید دشمنان حق و اهل بیت هم، در مخالفت با آن حضرت، و اثرات شهادتش انجام مى‏گرفت.حتى سالها بعد از نابودى امویان هم، بخش عظیمى از جامعه، همچنان دچار ضایعات و عوارض و آثار سوء تبلیغات‏و تعلیمات مسمومى بود که در آن دوره خفقان و در آن ( هزار ماه سیاه ) ایجاد شده بود.
تشویق موکدبه زیارت کربلا، در جهت خنثى کردن و محو نمودن هر چه بیشتر آن ضایعات و سموم بود .
کربلا، از یک سو،سمبل مظلومیت آن پیشوایان عدل بود، و از سویى، مظهر دفاع بزرگ آل على و عترت پیامبر، از اسلام و قرآن، حتى به قیمت جانهاى عزیز و گرانقدر و قتل عامهاى شگفت و هولناک .
توجه و روى‏آوردن به مزار سید الشهدا، در واقع تکرار و یادآورى همه روزه‏و همواره حق و مظلومیت و تکلیف و تعهد بود، تا دلها به آن جهت و آن سو، تمایل پیدا کند و امت اسلام، (کربلایى) شود و فکر و ذکر و نشست و برخاست و آغاز و انجام شیعه، همواره ( حسینى ) گردد .
خداونداگر براى زیارت کربلاى حسین، پاداش هزار حج و عمره مى‏دهد، چون حج هم به برکت عاشورا باقى مانده است.حج را هم حسین زنده کرد.حیات اسلام در سایه خون پاک شهیدان کربلا بود.اگر نامى و سخنى از پیامبر و کعبه و قبله و وى و دین و قرآن مانده است، به برکت وجود حسین و خون و شهادت اوست .
اسلام، مدیون ‏سید الشهداء است. از اینجاست که مى‏گوییم: کربلا ، همه چیز ماست، چون اساس دین را حفظ کرد .
مگر نه اینکه ‏امویان، کمر به هدم اسلام بسته بودند؟! مگر نه اینکه برنامه‏هاى ضد اسلام رجعت طلبان، در راستاى ارزشهاى جاهلى، یکى پس از دیگرى احیا مى‏شد؟مگر نه اینکه آل امیه ، اسلام را به بازیچه گرفته بودند و خلافت اسلام را همچون توپى میان خود دست به دست مى‏گرداند؟! مگر نه اینکه حسین بن على فرمود :
در شرایطى که ‏امت اسلامى به والى و زمامدار ناپاک و نالایقى همچون (یزید) گرفتار شده است، ( فعلى الاسلام السلام) باید با اسلام خداحافظى کرد و با دین، بدرود گفت؟! بنابراین، حرکت عاشورا، پیش از آنکه یک نهضت شیعى و در جهت احیاى حق آل محمد باشد، یک حرکت اسلامى و براى نجات دین خدا بود، که در آستانه زوال و نیستى قرار داشت .
پس کربلا، تنها مربوط‏به شیعیان نیست، بلکه قبله گاه همه مسلمین است، چرا که فسق علنى یزید و بدعتها و تحریفها و ستمها و اسلام زدایى‏هاى بنى‏امیه،ازنظر اهل سنت هم مطرود و محکوم است و ایستادن در مقابل آن رجعت فاحش یک عمل ارزشمند!... سخن خود حسین، این بود که اگر استوارى و استقامت دین جدم با مرگ من است، پس: اى تیغها بیایید بر فرق من فرود...ان کان دین محمد لا یستقم الا بقتلى یا سیوف خذینى .
آن همه تاکید، براى آن است که حسین، اسلام را زنده کرد و خون او ، بقاء دین را بیمه نمود.و .... پیامبر، در وجود حسین، تداوم یافت .

حدیث معروف :

( حسین ‏منى و انا من حسین ) شاید یکى از معانى‏اش این باشد که همچنانکه حسین از من است، من هم از حسینم، یعنى اگر نام من و دینم و کتاب آسمانى‏ام، حیات وابدیت یافته است. به برکت حسین است و من نیز از حسینم .
پس، چون ‏کربلاى حسین، مظهر و سمبل و اسوه است، مزار او نیز چنین است و زیارت قبرش هم، بیش از همه مورد سفارش پیشوایان دین است .


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 5:36 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

امام حسین

مقدمه
در نهضت کربلا شاهد هنرنمایی و حماسه آفرینی گروه های مختلف از پیر و جوان و زن و کودک که از اقوام و نزدیکان امام و دوستان آن حضرت بودند این سعادت فقط به روی افراد معدودی از عاشقان واقعی گشوده شد که انسانهایی کمال خواه، وارسته و بی بدیل وبدند. از این افراد سعادتمند، تنی چند از پسران امیرمؤمنان علیه السلام هستند. آنان بدون اینکه اکراهی برای همراهی سیدالشهداء داشته باشند؛ با آگاهی از سرنوشت خویش که آن حضرت از آن خبر داده بود، همراهی حق و حقیقت را بر زندگی ذلت بار و تحت ستم بنی امیه ترجیح دادند و در عاشورای خونین به چشمه ی حقیقت پیوستند.
این مقال بر آن است اطلاعاتی هر چند مختصر و در حد مقدور، درباره ی تعداد شهدای کربلا که از طرف پدر با امام حسین علیه السلام نسبت برادری داشتند ارائه بدهد تا این الگوها وانسانهای برتر، شناخته شده و به دیگران شناسانده شوند.
الف: پسران شهید علی علیه السلام از ام البنین علیها السلام
فرزندان علی علیه السلام که از آن بانوی مکرمه در رکاب امامشان – سیدالشهداء- به شهادت رسیدند عبارتند از:

1- عبدالله بن علی علیه السلام

از وی با نام عبدالله اکبر(1) و با کنیه ی ابومحمد(2) یاد شده است. بنابر قول مشهور، نام مادرش « ام البنین» دختر حزام ذکر شده است.(3)
بنابر گزارش هایی، عبدالله از برادرش عباس - که گفته شده در سن 34 سالگی به شهادت رسید(4) – هشت سال کوچکتر، اما از دیگر برادرانش بزرگ تر بوده است.(5) بر این اساس او شش سال با پدر بزرگوارش زندگی کرد. درباره ی حضورش در کربلا و شهادتش تردید چندانی وجود ندارد؛ چنان که ابن سعد، این قتبیه، طبری، ابوالفرج، خوارزمی، شیخ طوسی و کسان بسیاری او را از شهداء قلمداد کرده اند.(6)

2- جعفر بن علی علیه السلام

برخی ازا و به ابوجعفر الاکبر تعبیر نموده(7) و کنیه اش را ابوعبدالله ضبط کرده اند.(8) امام علی علیه السلام به واسطه ی علاقه ی زیادی که برادرش جعفر بن ابی طالب داشت، نام این فرزند را با او هم نام کرد.(9) وی از برادرش عثمان که او نیز از شهدای کربلاست دو سال کوچک تر بوده است.(10)
بسیاری از مورخان و ارباب مقاتل و تراجم، چون: یعقوبی، ابن سعد، ابوالفرج و شیخ طوسی او را از شهداء قلمداد کرده(11) و شهادتش را پس از عبدالله دانسته اند.(12)
مرحوم شیخ مفید نوشته است: غروب روز تاسوعا هنگامی که «شمر» امان نامه برای فرزندان «ام البنین» آورد، جعفر نیز همراه عباس بود و امان نامه را رد کرد.(13)

3- عثمان بن علی علیه السلام

مقریزی از وی با نام عثمان الاکبر(14) و برخی با کنیه ابوعمرو(15) یاد کرده اند. از علی علیه السلام روایت شده که درباره ی نام گذاری پسرش عثمان فرموده است: من او را به نام برادرم « عثمان بن مظعون» نام گذاری کردم.(16)
گویند تولدش بعد از جعفر روی داد.(17) برخی فاصله سنی او با عبداله را دو سال(18) و بعضی دیگر چهار سال ذکر کرده اند.(19)
هر چند مورخانی چون مسعودی از او نام نبرده اند، اما در منابع معتبر دیگر، عثمان از شهدای کربلا قلمداد شده است؛ چنان که ابن سعد، ابن اعثم و طبری و ... از شهادتش خبر داده اند.(20)

4- عباس بن علی علیه السلام

از او تعبیر به عباس الاکبر(21) و با کنیه ی ابوالفضل یاد شده است.(22) مشهور سال تولدش را چهارمین روز از شعبان سال 26 دانسته اند.(23)
وی بزگ ترین فرزند علی علیه السلام از ام البنین و آخرین شهید از میان برادران تنی اش(24) و تنها فرزند آن بانوی مکرمه است که دنباله داشته و میراث برادرانش به فرزندان او رسید.(25)
القاب مشهور آن حضرت: سقا، ابوقربه، قمر بنی هاشم(26) ، بطل العلقمی، حامل اللواء، الطیار، باب الحوائج، کبش الکتیبه گزارش شده است. مامقانی برای وی شانزده لقب برشمرده است.(27)
وی به هنگام شهادت پدر بزرگوارش چهارده سال داشت، و نیز در نبرد صفین حاضر بود. اما پدر بزرگوارش به او اجازه نبرد نداد.(28) او همه جا با حسین بود و هر سو که آن حضرت می رفت، عباس نیز روان می شد تا وقتی که به شهادت رسید.(29)
ب: پسران شهید علی علیه السلام از دیگر زنان

5- محمد بن علی علیه السلام

وی معروف به محمد اصغر است.(30) در نام مادر وی و نیز در این که مادرش کنیز بوده یا آزاد گزارش همسانی ندارند: کلبی، ابن سعد، طبری و شیخ طوسی مادرش را کنیز معرفی کرده و از وی نام نبرده اند.(31) در مقابل، بلاذری در عین حال که از کنیز بودن وی سخن گفته، نامش را «ورهاء» ضبط کرده است.(32)
در منابع دیگر از این بانو به عنوان آزاد یاد شده است. یعقوبی نامش را «امامه» دختر ابی العاص – نوه ی پیامبر صلی الله علیه و آله ازد خترش زینب ذکر کرده است.(33)
هر چند عده ای از حضور وی در کربلا سخن نگفته و در آن تردید کرده اند، منابع بسیاری وی را از شهدای کربلا بر شمرده اند، چنان که نامش هم در منابع اهل سنت و هم شیعه به عنوان «شهید» ذکر شده است.(34) ابن شهر آشوب در عین حال که از حضور محمد در کربلا خبر داده، متذکر شده است که او به دلیل بیماری به شهادت نرسید.(35)

6- ابوبکر بن علی علیه السلام

نام اصلی او مشخص نیست: برخی نامش را عبدالله(36) ، عده ای عبیدالله(37) و بعضی نیز محمد اصغر دانسته اند.(38)
قول مشهور ، نام مادرش را «لیلی» دختر مسعود نهشلی ذکر کرده اند.(39) در مقابل برخی مادرش را ام البنین دختر حزام کلبی(40) دانسته اند.
منابع بسیاری او را از شهداء بر شمرده اند(41) ، با این وجود برخی، چون: طبری ابولفرج، و این شهر آشوب در شهادت او تردید کرده اند.(42)
شیخ مفید نیز نامش را در ردیف شهدای کربلا آورده، اما در شمارش اولاد علی علیه السلام ابوبکر را کنیه ی محمد اصغر دانسته است.(43)

7- ابراهیم بن علی علیه السلام

ابن قتیبه، ابن عبد ربه و منابع بسیاری، از حضور ابراهیم در کربلا و شهادتش خبر داده اند.(44) بنا به نوشته ی ابوالفرج، در منابع انساب ذکری از وی به میان نیامده است. در عین حال او از محمد بن علی بن حمزه نقل کرده است که ابراهیم در روز «طف» به شهادت رسید. همو و برخی دیگر، مادرش را کنیز دانسته¬اند.(45)

8- عمر بن علی علیه السلام

برخی از او نام عمر اکبر(46) و کنیه ابوالقاسم یا ابوحفص(47) یاد کرده اند. نام مادرش نیز به اختلاف گزارش شده است.
ابن سعد و یعقوبی نام مادرش را صهبا « ام حبیب» دختر ربیعه تغلبی دانسته و آورده اند که این زن را خالد بن ولید در عین التمر به اسارت گرفت و به مدینه آورد، اما این که در چه سالی امیرمومنان علیه السلام با او ازدواج کرد اطلاعی در دست نیست.(48)
برخی دیگر، نام مادرش را لیلی دختر مسعود دارمی دانسته اند. بلاذری نوشته است که عمر بن خطاب او را هم نام خود کرد و به او غلامی بخشید.(49) فخررازی عمر را کوچکتر فرزند علی علیه السلام دانسته است.(50)
در خصوص حضور وی در کربلا میان ارباب مقاتل و تراجم اتفاق نظر وجود ندارد: خوارزمی، ابن شهر آشوب، مامقانی و برخی دیگر او را از شهداء قلمداد کرده اند. (51)
ج: شهدای منسوب به علی علیه السلام

9- عبیدالله بن علی علیه السلام

طبری نام مادرش را «لیلی» بنت مسعود نهشلی ذکر کرده و نوشته است که به گمان هشام بن محمد او در «طف» به شهادت رسیده است.(52) ابوالفرج نیز از ابوبکر بن عبیدالله طلحی رواست کرده که وی در کربلا به شهادت رسیده، اما خود این قول را اشتباه دانسته است. وی و برخی مورخان دیگر بر این باورند که یاران مختار، عبیدالله را در روز «مزار» کشته اند.(53)
قول مشهور، نام مادرش را «لیلی» دختر مسعود نهشلی ذکر کرده(54)، اما خلیفه مادرش را «رباب» دختر امریء القیس کلبی ضبط کرده است.(55)
کسانی چون خلیفه، شیخ مفید ، طبری و برخی دیگر از شهادت وی خبر داده اند.(56)

10- عباس اصغر

ابن حزم و عمری نام مادرش را صهبا تغلبی، خلیفه، «لبابه» دختر عبیدالله بن عباس دانتسه اند.(57)
در برخی منابع آمده است که او شب عاشورا در طلب آب روان شد و در شریعه ی فرات به قتل رسید.(58)

11- محمد اوسط بن علی علیه السلام

قول مشهور، نام مادر وی را « امامه» دختر ابی العاص (نوه ی دختری پیامبر صلی الله علیه و آله ) دانسته است که علی علیه السلام به سفارش حضرت فاطمه علیها السلام با او ازدواج کرد.(59)
بیشتر منابع وی را از شهدای کربلا به شمار نیاورده، اما برخی او را ملازم رکاب امام حسین علیه السلام دانسته اند که روز عاشورا پس از کسب اجازه از آن حضرت به نبرد با دشمنان پرداخت وپس از کشتن جمعی از آنها، لشکریان ابن زیاد او را احاطه و اسبش را پی نمودند و وی را به شهادت رساندند.(60)

12- عون بن علی علیه السلام

مادرش اسماء دختر عمیس خثعمی است که بسیاری از مورخان و صاحبان تراجم او را از پسران امام علی از «اسماء» دانسته اند.(61)
بیشتر منابع درباره ی حضورش در کربلا سکوت کرده اند. با این حال، برخی از منابع – به خصوص متأخران- عون را از شهدای کربلا قلمداد کرده اند.
این دسته از منابع آورده اند که وی همراه امام حسین علیه السلام ار مدینه به کربلا آمد.(62)

13- عتیق بن علی علیه السلام

نام مادرش معلوم نیست، برخی مادرش را کنیز دانسته اند.(63) افرادی چون ابن عماد خنبلی، دیاربکری، ذهبی و مظفر به شهادت او تصریح کرده اند.(64) این در حالی است که در منابع متقدم، نامی از وی به میان نیامده است.

14- جعفر الاصغر

هر چند نصی درباره ی شهادت او وجود ندارد؛ با این حال مظفر به گمان قوی او را از شهدای کربلا قلمداد کرده است. زیرا وی معتقد است آن تعداد از فرزندان ذکور علی علیه السلام که در کربلا نبوده اند، به عدم حضورشان اشاره شده است؛ مثلاً آمده است: محسن سقط شد و محمد بن حنفیه در مدینه ماند.(65) ضمن آن که امیرمومنان فرزندی به نام جعفر الاصغر داشته است.(66)

15- عبدالرحمن

برخی ، به همان استدلال پیش او را از شهداء به شمار آورده اند.(67) گفته شده مادر وی کنیز بوده ، اما اطلاعات دیگری از وی ارائه نشده است.(68)

16- عبدالله الاصغر

نامش به عنوان شهید در برخی منابع متقدم آمده است. در اعیان الشیعه و برخی منابع دیگر نیز از وی یاد شده و آمده است که او پس از شهادت فرزندان امام حسن علیه السلام به میدان شتافت و پس از کشتن تعدادی از سپاه دشمن به دست زجر بن قیس به شهادت رسید.(69)

17- قاسم بن علی علیه السلام

ابن شهر آشوب وی را از شهدای کربلا دانسته است.

18- یحیی بن علی علیه السلام

نام مادرش «اسماء» دختر عمیس دانسته شده است.(70) برخی منابع از شهادت او در کربلا گزارش داده و آورده اند که سر بریده اش را عمیر بن حجاج کندی حمل می کرده است.(71) در مقابل گزارش هایی دال بر وفات یحیی در زمان پدرش علی علیه السلام در برخی منابع انعکاس یافته است.(72)

پی نوشت ها :

- المجدی/ ص 15.
2 - المجدی/ ص 15.
3 - الطبقات/ ج3/ ص 14.
4- لباب الانساب/ج1/ ص 307.
5- مقاتل الطالبین/ ص 82.
6 - الطبقات الکبری/ج3/ص 14؛ المعارف/ ص 88؛ تاریخ طبری/ج5 / ص 153؛ مقاتل الطالبین/ ص 82؛ و رجال طوسی/ ص 86.
7 - الطبقات الکبری /ج3/ ص 14؛ انساب الاشراف/ج2/ ص 412.
8 - المجدی/ ص 15.
9 - ابصار العین / ص 35.
10 - همان / ص 35.
11 - الطبقات الکبری/ ج3/ ص14؛ تاریخ یعقوبی /ج2/ ص 21 و الاصیلی/ ص 58.
12 - ابن اعثم/ الفتوح / ج 5/ ص 207؛ تاریخ طبری/ج5/ ص 153.
13 - الارشاد/ج2/ ص 89.
14 - مقریزی/ اتعاظ الحنفاء، تحقیق جمال الدین سیال/ ص 6.
15 - المجدی/ ص 15.
16 - مقاتل الطالبین/ ص 84.
17 - ریاحین الشریعه/ج3/ص 292 – 293.
18 - ابصار العین/ ص 34 و انصار الحسین/ ص 68.
19 - بحرالعلوم/ مقتل الحسین/ ص 315.
20 - الطبقات الکبری/ج3/ ص 14؛ تاریخ یعقوبی/ج2/ ص 213 و اخبارالطوال/ ص 257.
21 - انساب الاشراف/ج2/ ص 413.
22 - مقاتل الطالبین/ ص 84.
23 - فرسان الهیجاء/ج1/ ص 187.
24 - مقاتل الطالبین/ ص 84.
25 - انساب الارشراف/ج2/ ص 504.
26 - مقاتل الطالبین/ ص 84.
27 - تنقیح المقال/ ج2 / ص 128.
28 - اعیان الشیعه/ ج 7 / ص 429.
29 - اخبار الطوال ص 257.
30 - الطبقات الکبری/ ج 3/ ص 14.
31 - جمهره النسب/ ج1 / ص 13.
32 - انساب الاشراف / ج2/ ص 413.
33 - تاریخ یعقوبی /ج2 / ص 213.
34 - الطبقات الکبری/ ج3 / ص 14.
35 - مناقب / ج4/ ص 122.
36 - ابن اعثم/ الفتوح/ ج 5.
37 - وسیله الدارین/ ص 255.
38 - التنبیه و الاشراف/ ص 275.
39 - الطبقات الکبری/ ج3/ ص 14.
40 - الامامه و السیاسه / ج2/ ص 6.
41 - تاریخ خلیفه/ ص 145.
42 - تاریخ طبری/ ج5/ ص 154؛ مناقب/ ج4/ ص 122؛ و مقاتل الطالبین/ ص 86.
43 - الارشاد/ ج1/ ص 355.
44 - الامامه و السیاسه/ ج2 / ص 6؛ عقد الفرید/ ج5 / ص 136؛ مناقب/ ج4/ ص 112؛ و مقتل الحسین/ ج3/ ص 47.
45 - مقاتل الطالبین/ ص 787؛ الامامه و السیاسه /ج2 / ص 7؛ و مناقب / ج 4/ ص 122.
46 - الطبقات الکبری/ ج3/ ص 14.
47 - المجدی/ ص 15.
48 - الطبقات الکبری/ ج3/ ص 114.
49 - جمل من انساب الاشراف/ ج2/ ص 413.
50 - الشجره المبارکه/ ص 189.
51 -مقتل الحسین / ج2/ ص 28.
52 -تاریخ طبری/ ج5/ ص 153 و 154.
53 - الطبقات الکبری/ ج5/ ص 88 و 89.
54 - الطبقات الکبری/ ج5/ ص 88.
55 - تاریخ خلیفه/ ص 145.
56 - تاریخ خلیفه/ ص 145؛ الارشاد/ ج1 / ص 354.
57 - اتعاظ الحنفاء/ ص 7.
58 - وسیله الدارین / ص 262.
59 - الطبقات الکبری / ج3/ ص 14.
60 - تنقیح المقال / ج3/ ص 83.
61 - الطبقات الکبری/ ج3/ ص14.
62 - ذخیره الدارین / ص 166.
63 - الامامه و السیاسه / ج2 / ص 6.
64 - بطل العلقمی / ج3 / ص 530.
65 - بطل العلقمی/ ج3 / ص 514.
66 - المجدی / ص 12.
67 - بطل العلقمی /ج3/ ص 530و 531.
68 - المجدی / ص 12.
69 - مناقب/ ج4/ ص 122.
70 - المجدی/ ص 12.
71 -اسرارالشهاده / ج3/ ص 475.
72 - لباب الانساب/ ج1/ ص 332.


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 5:31 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

امام حسین

رویداد جاوید

با گذشت قرون متمادی، حماسه عاشورا همچنان مورد توجه اهل نظر و محور ژرفکاوی اندیشمندان حق طلب است. جامعیت و امتیازات ویژه این رویداد جاوید، آن را بر فراز قله تاریخ بشریت نشانیده و از سویی با زوایای متنوع و پیچیده اش در ظرف ذهن و اندیشه اهل تفکر نمی گنجد. از این روی هزاران محقق، مورخ، محدث، متکلم و ادیب اعم از مسلمان و غیرمسلمان در طول تاریخ بلندی که بر این قیام گذشته به پژوهش درباره اش پرداخته اند و هر یک از آنان به زاویه و صحنه ای از آن نقبی زده اند، گرچه از رهگذر این کوشش های ارزشمند آثار جالبی عرضه شده است، اما هنوز جنبه هایی از این مبارزه شکوهمند بر علاقه مندان ناشناخته مانده است. به گفته مولوی:

گر بریزی بحر را در کوزه ای
چند گنجد؟ قسمت یک روزه ای

با این وجود:

آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی باید چشید

و به قول صائب تبریزی:

یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت
در بند آن مباش که مضمون نمانده است

چشمه اشک در کویر غم

هر چه در ماتم او دیده خود تر کردم
چشم من سیر نشد گریه دیگر کردم

امام صادق «ع» فرموده اند: امام حسین «ع» اشک آور هر مومنی است (1). و به راستی نام بزرگ آن امام همام بر دل هر مومنی غم می نشاند و گریه بر دیدگانش می آورد، اندوهی که دل را پاک می کند و لذتی آسمانیِ را به ارمغان می آورد.
برخی گفته اند آنچه سبب گریه می شود در حب ذات آدمی ریشه دارد، اما در مواردی فضیلت طلبی، کمال دوستی، حق جویی و خیرخواهی که بنیان های اصیل آن در تمایلات عالی انسان است، انگیزه گریستن است. وقتی انسان به خدایش ایمان آورد و بر اثر اطاعت از او به تزکیه درون پرداخت رفته رفته نائره محبت الهی در درونش شعله ور می شود و حب خدا که به صورت فطری در عمق جان بشریت وجود دارد، دلش را مشتعل می کند. این محبت ملکوتی هر چه شدت می یابد هر وجودی را که منتسب به خدا باشد دوست می دارد، از سوی دیگر امام معصوم پیراسته از کاستی ها و آراسته به کمالات ملکوتی است وچنین شخصیتی شایسته مهرورزی است.
وقتی عقیده ای درست و پاک با روحی متعالی ترکیب شود، ریزش اشک محبت در آسمان وجود و داستان سوز و گداز طالب دلداده آغاز می شود، شیفتگی و بی قراری حیات روحی را فرا می گیرد و سرشکی شیرین را مونس وی می کند. محب، در این درد و غم معنوی سوخته و ساخته و شایسته حضرت دوست می شود. از آنجا که حضرت امام حسین «ع» شدیدترین رنج ها و عمیقترین بلاها را به جان پذیرفته تا غبار از حق برگرفته و معنویت و فضیلت را احیا کند، انسان های شریف و وارسته نسبت به این سرگذشت پر درد و الم آن مصلح و منادی حق و عدالت، عواطف صادقانه خود را نثار چنین وجود با برکت و شریفی می کنند و بدین گونه عزاداری در میان شیعیان سنتی پسندیده و رایج محسوب می شود.

ریشه های استوار سوگواری

در تاریخ زندگی ائمه هدی، شهادت مظلومانه ی سید الشهدا از همه دردناکتر و غم انگیزتر است و حتی یاد آن صحنه های رقت انگیز، اندوهی جانگزا و سرشکی سوزناک را به دنبال دارد. خود آن حضرت فرموده اند: من کشته اشک و اندوهم، هیچ مومنی مصائب مرا به یاد نمی آورد مگر آنکه اندوهناک و اشکش جاری می شود.(2) کاوشی در نهانخانه ی روح شیعه که صیمانه برای امام حسین مجالس سوگ و ماتم برپا می کند، نشان می دهد این عزاداری ها و گریه ها دلایل عقلی، سرشتی و قرآنی دارد. تنها از طریق حسین و سوگواری اوست که می توان به ذوق و حضوری رسید که آدمی با آن خود را از دیوارهای پوچی می رهاند و از عهد فطری ازلی غافل نمی ماند؛ همان عهدی که قرآن درباره اش می فرماید: وَ اذ اخذ ربُّک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی شهدنا ان تقولوا یوم القیامه انا کنا عن هذا غافلین. (3) این عهد لاهوتی را می توان در کره ی زمین از طریق ارتباط با حماسه عاشورا همیشه در یاد داشت و اگر سید شهیدان حضرت اباعبدالله از زندگی انسان ها برود بدون شک حیات آنان، محتوای خود را از دست می دهد. (4)
این بزرگداشت ها از مصادیق تعظیم شعایر الهی است که قرآن کریم ما را به آن امر فرموده و آن را از نتایج تقوای قلب ها دانسته است. و من یعظم شعائر الله فانَّها من تقوی القلوب. مجالس عزاداری موجب زنده ماندن یاد خامس آل عبا و مکتب او در دل ها می شود . یکی از اموری که خداوند به انبیا دستور داده است مردم را به یاد آن بیندازند ایام الله است: وذکرهم بایام الله انَّ فی ذلک لآیات لکلِّ صبارٍ شکور (6)، بدیهی است یادآوری ایام الهی خود روشی روشن در بیرون آوردن مردم از غفلت و ظلمت و هدایت آنان به سوی نور است.
عزاداری برای اهل بیت عصمت و طهارت از آن جهت که آدمی را به یاد آن بزرگواران و دستورات و خواسته های آنان می اندازد و وظایف ما را در قبال آن ستارگان درخشان و مصائبی که برایشان روی داده مشخص می کند از مصادیق یادکرد ایام الله است.
قرآن کریم مودّت نسبت به اهل بیت پیامبر را به عنوان اجر رسالت از سوی امت بر تمامی مسلمین واجب ساخته است. قل لا اسالکم علیه اجرًا إلا الموده فی القربی. (7) البته نباید چنین تلقی شود که این محبت و از جمله عزاداری ها برای ائمه هدی چیزی است که آن فروغ های فروزان به آن نیاز داشته باشند بلکه جامعه اسلامی برای استمرار حیات فکری و تکمیل مکارم، محتاج چنین برنامه ای است. قرآن تأکید می کند: قُل ما سئلتُکم من اجرٍ فهو لکم (8) (بگو آنچه که به عنوان اجر از شما خواستم (مودت خاندانم) پس به سود شماست).
نزاع امام حسین و یارانش با امویان بر سر محو باطل و احیای سنت های اصیل اسلامی بود و بنابراین شعاع کربلا خیلی وسیعتر از آن است که برخی از اهل سنت تصور کرده اند. امام حسین پرچمدار دیانت بود و می خواست این پرچم را پاس دارد و برافراشته سازد و خود تأکید می کرد اگر مردم گرفتار فرمانروایی چون یزید شوند پس باید فاتحه اسلام خوانده شود (9) و نیز یادآور می شد: من برای اصلاح امت جدم قیام کردم. (10) اما از آن طرف یزید هیچ گاه در سخنان خود از دیانت و کرامت های اسلامی نکته ای بر زبان نیاورد، بلکه یادآور گفت: پیروزی من در کربلا جبران شکست اجدادم در جنگ بدر است. او ضمن سروده ای ضمن اشاره به انتقامی سخت از پیامبر به دلیل به شهادت رسانیدن امام حسین «ع» و به اسیری گرفتن یارانش حتی وحی را تکذیب کرد. (11) او رقم زدن حادثه کربلا را عملی تلافیگرانه در برابر پیروزی غرورآفرین مسلمانان در غزوه بدر تصور کرد و نه تنها از قرآن و ایمان نگفت بلکه به حاکم بودن بر سرزمین اسلامی و قلمرو مسلمین هم اشاره ای نکرد. این شیطان صفت بیش از سه سال خلافت نکرد ولی در هر سالی تبهکاری و کفر خویش را آشکار ساخت. در سال اول خانواده پیامبر را کشت و یا به اسارت بُرد، در سال دوم جنایات زیادی در مدینه، شهر پیامبر، مرتکب شد و در سال سوم خانه خدا را در مکه به سنگ و آتش بست. طبیعی است انسان مسلمان برای کسی سوگواری کند که مدافع حق است و می کوشد با نثار جان، ارزش های قرآنی را زنده نگه دارد و با تبهکارانی چون یزید که سد راه حقّند به ستیزی شکوهمند برخیزد.
همچنین امام حسین «ع» پیشقراول عدالتخواهی، عزّت و آزادگی به شمار می رود و جان خود را داد تا زیر بار ذلت نرود و مرگ توأم با عزت را بر زندگی با ستمکاران و ظالمان ترجیح دهد و سوگند یاد کرد نه مانند افراد ذلیل تسلیم ستم می شوم و نه همچون بردگان از صحنه نبرد می گریزم. (12) چنین امامی که این گونه از سازش با جفاکاران اجتناب کرده، شایسته مهروزی است و گرامی داشتن یاد و نامش در مجالس سوگ و ماتم، تکریم عزت، شرف و بزرگواری است.
از منظر عقل و برهان نیز عزاداری نوعی سپاسگزاری از امام حسین «ع» و یاران باوفایش محسوب می شود. او که در راه عظمت اسلام، زنده نگهداشتن قرآن و سنت پیامبر و حمایت از مسلمانان به مبارزه و پایداری در برابر نابکاران پرداخته و آنچه داشته، در این راه تقدیم کرده، شایسته ارجگذاری است و گرامیداشت یاد و راه او و ابراز احساسات به ساحتش کمترین کاری است که می توان در این عرصه انجام داد.
امام حسین با مبارزه خود بار دیگر اسلام را زنده کرد و بدین گونه حقی بر گردن مسلمانان جهان نهاد و وظیفه هر فرد مسلمان است که در هر دوره ای از زندگی خویش از آن بزرگمرد تاریخ اسلام قدردانی کند که این برنامه با سوگواری و به راه انداختن دسته های ماتم در ماه محرم صورت می گیرد و چنین تلاشی، هم خردمندانه است و هم سرشت پاک آدمی آن را تأیید می کند و ضرورت دارد هر انسان منصفی به ترویج آن اهتمام ورزد. (13)

خاستگاه عاطفی عاشورا

این حماسه باشکوه به دلیل شخصیت عالیقدر امام و حرکت قهرمانانه اش که به شهادت او و یارانش منجر شد و اسارت خانواده اش را نیز به دنبال داشت، قلب ها و احساسات انسان ها را تسخیر کرده است. آنچه بر آن عزیزان گذشت تا اعماق روح و روان آدمی پیش رفت و با قطره های اشک همراه شد و نهال محبت به او را در دشت انسانیت استوار ساخت.
از این رو ادوارد براون اعتراف می کند: احساساتی که به دلیل سوگواری های ماه محرم تجلی می کند خواه به صورت نمایشی (تعزیه) و خواه نوحه خوانی، عمیق و اصیل است و حتی آنهایی که مسلمان نیستند اقرار می کنند که تحت تأثیر آن قرار گرفته اند. سِرلوئیس پلی در مقدمه ای که بر نسخه های تعزیه نوشته، گفته است: اگر ارزش تأثر به وسیله تأثیراتی باشد که بر روی مردم می گذارد، هیچ نمایشنامه ای نتوانسته است با مصیبتی که در میان مسلمانان معروف به داستان غم انگیز حسن و حسین است برابری کند و خاورشناسی به نام گیبون می افزاید: صحنه مصیبت بار شهادت امام حسین «ع» همدردی بی عاطفه ترین خواننده را حتی در یک اقلیم و زمان دور بر می انگیزد. (14)
همچنین علامه سید عبدالرزاق مقرّم می نویسد: مراسم یادبودی که برای امام حسین در مجامع مختلف تشکیل می شود و نیز عزاداری در منازل و دسته جات و هیئت هایی که در خیابان ها حرکت می کنند برای این است که به جامعه بفهمانند اُمویان چه جنایاتی را مترکب شدند و نیز می کوشند روز عاشورا را برای عموم مردم مجسم کنند و جان و دلشان را به این موضوع جلب و بدین وسیله رابطه عاطفی جامعه با ائمه اطهار را حفظ کنند.
آن بزرگان که حالات مردم را بخوبی می دانند و مقتضیات روز را درک می کنند از هر عاملی که به دعوت آنان کمک کند استفاده بهره می گیرند.
یکی از همین وسایل، موضوع گریه بر سیدالشهداست که مردم را به آن ترغیب کردند تا آحاد جامعه از شنیدن این حادثه، متذکر مصائب و بی رحمی هایی شوند که بر خاندان رسالت وارد شد. مومن هنگامی که پیوند خود را با امام حسین «ع» محکم می کند و با دوستی و محبت قلبی، از آن جناب پیروی می کند در برابر همه حوادث و ناگواری ها، از خود پایداری و بردباری نشان می دهد. (15)
امام خمینی در پاسخ به شبهه افکنی های روشنفکران خودباخته و بیمار و در دفاع از عزاداری های محرم فرموده اند: «هر مکتبی تا پایش سینه زن نباشد تا پایش گریه کن نباشد تا پایش تو سر و سینه زدن نباشد حفظ نمی شود....
ما باید برای یک شهیدی که از دستمان می رود عَلَم برپا کنیم، نوحه خوانی کنیم، گریه کنیم، فریاد کنیم، ما برای یک آدمی که نجات داده اسلام را و رفته کشته شده باید گریه کنیم ... این خون سید الشهدا «ع» است که خون همه ملت های اسلامی را به جوش می آورد و این دسته جات عزیز عاشوراست که مردم را به هیجان می آورد و برای اسلام و برای حفظ مقاصد اسلامی مهیا می کنند...» (16)
شهید دکتر محمدجواد باهنر یادآور شده است: حادثه ی عاشورا دو موج ایجاد کرد؛ یکی مایه ی عاطفی و احساسی و دیگری حماسی و انقلابی. اینکه از خاندانی پاک، کودکانی معصوم و جوانان و نوجوانانی برجسته شهید شدند، داغ دیدند و به اسارت رفتند و یا زیر سُمِ اسب ها بدن هایشان پایمال شد این مصیبت رقت آور و تأسف انگیز، عواطف را تحریک و احساسات را بیدار می کند و موج به وجود می آورد. موج این حادثه، بسیار عظیم، شدید و پایدار است؛ یعنی درست برعکس خاصیتی که معمولاً پدیده های اجتماعی دارند.
خاندان حسین بن علی «ع» بر اساس آن رسالتی که در گسترش و دامن زدن به حادثه کربلا داشتند، در موقعیت های مناسب، حوادث کربلا را برای مردم بیان می کردند. اما هر چه زمان می گذشت علی رغم فراز و نشیب ها، موج عاطفی و احساسی آن بیشتر گسترش می یافت. به گفته باهنر، حادثه کربلا موج حماسی و انقلابی هم داشت. یعنی وقتی از منبع حادثه کربلا الهام می گیریم، می بینیم که به عنوان عالیترین و چشمگیرترین فراز تاریخ اسلام مطرح است، فرازی انقلابی، تحرک زا، بیدار کننده، مبارزه ای علیه ظلم و باطل و سلطه اشراف، این موج در دل تاریخ پیش رفت.
آن شهید، احساس تأسف می کند که بتدریج به دلیل برخی انحرافات اجتماعی در تاریخ شیعه، موج حماسی سیر نزولی یافت و در حالی که جنبه های عاطفی و احساسات گسترش می یابد موج انقلابی فروکش کرد. (17) ایشان امیدوار است که مردم جنبه حماسی این نهضت را فراموش نکنند و بدانند که یک حرکت مقدس و خونین در برابر ستم و بی عدالتی بود. البته گریه، دل را با امام حسین «ع » مأنوس می کند. آن رقّت قلب و برانگیختن احساس و عاطفه روح انسان را با رهبر این قیام پیوند می دهد، اما این ارتباط عاطفی، محبت ها، اشک ها، ناله ها، و این عشق ورزیدن به خامس آل عبا بهتر است برای این باشد که با هدف او آشنا بشوند و در راه او قدم بردارند، محبت ها و گریه ها در کنار شناخت هدف اصیل نهضت حسین «ع» به جان بال و پر می دهد و بعد هم ثمراتی خوب دارد. (18)
عزاداری برای امام حسین «ع» تمدید امید و یک دل شدن با کسی است که دل در هوای خدا داشت. اتصال به فرهنگ و حکمت حسینی از طریق اشک و سوگواری، به طمع دشمن اجازه قوت گرفتن نمی دهد. زنده بودن ملت ایران ناشی از نفس کشیدن در فضای حسینی است. این راهی است که جان ها را آفت ناپذیر، حیات را پر نشاط و دشمن را مأیوس می کند. عمده آن است که عمق نهضت و حکمت امام را بدرستی بشناسیم تا بتوانیم به آن دلبستگی پیدا کنیم. این یعنی احیا شدن، حضور و ظهور، شور و شعور حسینی در جامعه که سرنوشت امت را به سوی عزت و عظمت و آزادگی سوق می دهد. (19)
اما باید دانست همه ی این سوگواری ها و مجالس ماتم داری، مقدمات و طریقه هایی هستند برای اینکه منکر از جامعه رخت بربندد و معروف جای آن را بگیرد. همه مسلمانان وظیفه شناس شوند و تسلیم حق باشند، فضیلت در معابر اجتماع جاری باشد، خود را از فقر، ذلت و حقارت برهانند، مفاسد و خلاف ها از بین برود، خویشتن را تزکیه کنند و برای اصلاح جامعه بکوشند. باید عزاداران حسینی مروّجان خوبی، مکارم و فضلیت باشند. تلاش برای سوگواری و اهتمام ورزیدن برای پالایش خود و جامعه از هم انفکاک ناپذیرند. کسی که از حسینیه می آید یا در محافل عاشورایی شرکت می کند وقتی در جمعی حاضر می شود باید آثار این عطر عاشورایی و آراستگی و پاکی کربلایی را بروز دهد، این گونه نباشد که این کار، عادت همه ساله و میراث نیاکان و سنت صرفاً تقلیدی سوگوار باشد و برای تحولات معنوی مورد استفاده قرار نگیرد.

آن یکی پرسید اشتر را که هی!
از کجا می آیی ای اقبال پی!

گفت: از حمّام گرم کوی تو
گفت خود پیداست از زانوی تو!

چون ز چشمه آمدی چونی تو خشک؟!
گر تو ناف آهویی کو بوی مشک؟

گر تو می آیی ز گلزار جَنان
دسته گل کو از برای ارمغان؟

ائمه هدی برای این جهت ما را به گریه و ماتم تشویق کردند که فکر و راه امام حسین «ع» را برپا داریم، جای پای او حرکت کنیم، در پرتو معنویت و صلابت او زندگی نمائیم و به اوج عزت برسیم. عزاداری ها، طهارت و تقوا، پاکدامنی، حقیقت خواهی ایمان و سعادت راستین را به جامعه تزریق می کنند و انسان ها را در برابر معاصی، خلاف و فساد مصون می سازند. (20) 

فراتر از تحلیل های استنباطی

برای ماندگاری حادثه عاشورا صرفاً گزارش های تاریخی مقتل نویسان و نیز اخبار سینه به سینه کفایت نمی کرد. آنچه که لازم بود بدین منظور وجود آید پیوند عاطفی قوی میان نسل های بعد از آن واقعه است. لذا نوحه سرایی، مرثیه سرایی، همسرایی های سوزناک که احساسات را تحریک می کند و دل ها را متحول می سازد باید استمرار یابد، اما نباید از سروده ها و متون مراثی، بوی ذلت و نوعی استهجان استشمام شود. (21)
برخی خواسته اند با بررسی های فقهی، به عاشورا از دیدگاه تکلیفی یا وظیفه شرعی بنگرند. تردیدی نیست که امام در آن شرایط، بیعت با یزید را حرام و امر به معروف و نهی از منکر را واجب می دانست و سکوت در برابر یزید را مساوی نابودی اسلام تلقی می کرد. اگر وجوب تلاش برای تشکیل نظام اسلامی و جهاد علیه اهل فساد را بر این تکالیف اضافه کنیم، ابعاد فقهی نهضت گسترش می یابد. (22)
اما اگر بخواهیم این حرکت سترگ را منحصراً با نگاه فقهی ارزیابی کنیم، برخی نکات بی پاسخ خواهند ماند، از جمله آنکه قرائن نشان می داد ایستادگی در برابر اختناق اموی و اقدام به قیام مسلحانه در برابر رژیمی ستمگر بر حسب ظاهر شکست قیام قابل پیش بینی بود و برخی افراد دلسوز و خویشاوند امام چون محمد حنیفه، عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عباس، هنگام خروج، حضرت را از رفتن باز می داشتند، اما امام حقایقی والاتر و بالاتر از شرایط عادی سیاسی و اجتماعی می دید که نمی توانست به سخنان این ناصحان گوش دهد. بعلاوه خود امام صرف نظر از جنبه های غیبی و علم امامت، از اوضاع آن عصر اطلاع کافی و وافی داشت و خیلی دقیقتر و عمیقتر از این افراد نظاره گر مقتضیات آن زمان بود. با این وجود، مسیری را برگزید که به شهادت و فجایعی خونبار منتهی شد. تمام مصلحت اندیشان از این که امام می خواهد اهل بیت را در این سفر پُر خطر با خود ببرد، به وی هشدار دادند، امام ضمن اینکه دقت های ابن عباس را در این باره تحسین کرد، به وی فرمود مطلبی که تو می گویی از دید من پنهان نیست.
همچنین مصلحت اندیشان گفته اند اگر عمل امام مصداق جهاد باشد با دست خالی جلوی نیزه و تیغ رفتن شرعاً روا نیست. از جنبه امر به معروف و نهی از منکر هم ممکن است این توجیه مطرح شود که شرایط آن فراهم نبوده و به همین دلیل اجرای آن ساقط می شود، اما کارنامه درخشان امام نشان داد که ارزش اصل مزبور چنان بالاست که باید مال و جان را برای احیای آن فدا کرد، او منطقی فوق نگرش های علما و فقهای آن عصر داشت و بروشنی می دید در پس این تاریکی های اموی به برکت آن قیام و حماسه عظیم، خورشید معنویت و معرفت طلوع و ارزش های الهی و قرآنی را احیا می کند و طومار ستم را در هم می پیچید، گویا طرز تلقی فقهی تنها می تواند یک بُعد از میان ابعاد متعدد عاشورا را بررسی کند و این ارزیابی ها توسط ضوابط و عواملی محصور و محدود می شود. همچنان که داستان خضر و اعمالی که او انجام داد حتی بر حضرت موسی هم مکشوف نبود اما امام به وظیفه الهی و انسانی عمل کرد که بهترین تجلیگاه ایثار و نمایش عزت و شرافت بود. (23)
در ارزیابی قیام عاشورا برخی اساساً منکر وجود صبغه سیاسی برای آن شده اند و این تحلیل را تا آنجا پیش برده اند که اصولاً دخالت در چنین اموری در شأن انبیا و اولیا «علیهم السلام» که برای هدایت خلق آمده اند نیست. برخی نیز اهدافی در مرتبه دوم و سوم اولویت را جزو علل و انگیزه های اصلی قیام ذکر کرده اند، بعضی هم نتوانسته اند میان سیاسی بودن حرکت به انگیزه ی به دست گرفتن حکومت و آگاهی حضرت از فرجام کار وفق دهند و راه انکار آگاهی کامل حضرت به سرنوشتی که جز شهادت نیست را در پیش گرفته اند و به همین دلیلِ عده ای از اهل فضل، این قیام را حرکتی اسرارآمیز دانسته اند که نمی توان تفسیری بر اساس ملاک های جاری فقه بر آن گذارد.
در نگاه آنان که تنها راه باقیمانده برای حضرت را همین می دانند و الا دچار سرنوشتی دردناکتر می شد انگیزه ی اصلی را باید در این شمرد که حضرت برای نجات از آن وضع فجیعتر، از باب اهم و مهم این راه را برگزید. راهی که البته توانست ثمرات دیگری چون افشای ماهیت دشمن به همراه داشته باشد.
آنچه امام بر آن تأکید ورزید و در عمل نیز بوضوح نشان داد، فراتر از تحلیل های انجام شده است چه در حوزه فقه و استنباط و چه در حیطه مسایل اجتماعی و حکومتی. البته آگاهی امام از سرانجام این مبارزه، منافاتی با تلاش های حضرت برای محو ظلم و استقرارِ عدالت ندارد و قیام حضرت تکلیفی مختص آن وجود مبارک نبود، بلکه حجتی شرعی و اسوه ای عملی برای تمامی دوره هاست یعنی در آنجا که مصلحت فرد با مصالح جامعه اسلامی در تعارض قرار می گیرد، تقدم با جامعه است و امام این نکته را در نظر داشت. البته امام به ادای تکلیف فکر می کرد نه کمی و زیادی نیرو و پیروزی یا شکست ولی در هر حال خود را پیروز می دانست. (24)

پی نوشت:

1. نفس المهموم و نفئه المصدور، محدث قمی، ترجمه کمره ای، (تهران، کتابچی، 1373).
2. کامل الزیارات، ابن قولویه، به تصحیح عبدالحسین امینی تبریزی، ص 108.
3. سوره اعراف، آیه 172.
4. کربلا مبارزه باپوچی ها، اصغر طاهر زاده ، (قم، گلستان ادب، 1381)، ج1، ص 46.
5. سوره حج، آیه 32.
6. سوره ابراهیم، آیه 5.
7. سوره شوری، آیه 23.
8. سوره سبا، آیه 47.
9. اللهوف علی قتلی الطفوف، ابن طاووس، (چاپ دهم: تهران، دارالاسوه، 1375)، ص 99.
10. بحار الانوار، علامه مجلسی، (بیروت، موسسه الوفا، 1403هـ ق)، ج44، ص 329.
11. همان، ج 45، ص 154 و اللهوف، پیشین، صص 215 و 214.
12. اللهوف، پیشین، صص 156 و 138 و بحارالانوار، ج 44، صص 192 و 191.
13. برگ هایی از تاریخ حوزه علمیه قم، رسول جعفریان، (تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381)، ج اول.
14. تاریخ ادبیات ایران، ادوارد براون، ترجمه بهرام مقدادی، (چاپ اول: تهران، مروارید، 1369)، ج سوم (از صفویه تا قرن حاضر)، صص 187 و 186.
15. قتل الحسین، سید عبدالرزاق مقرم، ترجمه عزیزالله عطاردی، (چاپ سوم: تهران، جهان، 1368)، صص 105 و 104.
16. قیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی (تبیان، دفتر سوم)، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، صص 77 و 76.
17. گسترش نهضت حسینی، شهید دکتر محمد جواد باهنر، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1377)، صص 50 و 49.
18. همان، صص 124 و 123.
19. کربلا مبارزه با پوچی ها، پیشین، ص 35.
20. فلسفه عزاداری سیدالشهداء، حسنعلی راشد، (تهران، کانون انتشارات محمدی، 1341)، صص 20 و 21.
21. مصائب امام حسین، تهیه کننده غلامعلی رجایی، (تهران، برهان، 1372)، صص 16 و 15.
22. مسئله تحریف شناسی عاشورا، عباس ایزدپناه، کیهان فرهنگی، سال 13، ش 126، ص 44.
23. تحریف شناسی عاشورا در پرتو امام شناسی، داوود الهامی، (قم، مکتب اسلام، 1378)، صص 74-69.
24. ر.ک: عاشورا در فقه، سید ضیاء الدین مرتضوی، ویژه نامه روزنامه جمهوری اسلامی به مناسبت ششمین سالگرد ارتحال امام خمینی، خرداد 1374، صص 34-24.


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 5:29 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

در سال 61 هجری تلخ‏ترین فاجعه تاریخ انسانی به وقوع پیوست،روز عاشورا بود که بهترین خلق به همراه بهترین نزدیکان وبهترین اصحاب و بهترین مسلمانان در سرزمینی که به واسطه این‏بهترینها، بهترین شد، شربت‏شهادت را در عطش وصال دوست،سرکشیدند. اما در مقابل این بهترین ها، بدترین‏هایی نیز وجود داشت.
اول آن‏که کسانی که حضرت امام حسین(ع) و یارانش را به شهادت رساندندبدترین مردم بودند.
دوم آنکه بدترین ظلم ها را بر آن حضرت رواداشتند به گونه‏ای که به نحوی دلخراش و جانسوز امام حسین(ع) ویارانش را به شهادت رساندند.
بدین گونه بود که عاشورا جاودانه‏شد و خداوند اجر این همه جانفشانی و مظلومیت را چه زیبا دراین دنیا به آن حضرت عطا نمود، چنان که به امام حسین(ع)کرامات بسیار بخشید و در محبت و زیارت و تربت آن بزرگوار فارغ‏از عطای اخروی، کرامت دنیوی بخشید.
در ترنم باران معرفت چنین رسیده است:
امام صادق(ع) فرمود: «من زار الحسین فی یوم عاشورا وجبت له‏الجنه‏» (1) کسی که در روز عاشورا امام حسین(ع) را زیارت کندبهشت‏بر او واجب می‏شود.
و امام رضا(ع) فرمود: «فان البکاء علیه (الحسین) یحط ذنوب‏العظام‏» (2) همانا گریستن بر امام حسین(ع) گناهان بزرگ رانابود می‏کند.
و امام صادق(ع) فرمود: «من زار قبر ابی عبد الله(ع) یوم‏عاشورا، عارفا بحقه کان کمن زار الله تعالی فی عرشه‏» (3) کسی‏که روز عاشورا قبر امام حسین(ع) را زیارت نماید در حالی که حق‏او را بشناسد همانند آن است که خدای را در عرش او زیارت کرده‏است.
و در سیره ابرار و نیکان آمده است که آنان حق آن مقام والا رامی‏شناختند و در سایه این شناخت در مقام عمل حق او را گرامی‏می‏داشتند. بزرگان از رهگذر این احترامات بزرگی یافته‏ اند:
آیت الله العظمی اراکی:
یکی از ملازمان ایشان نقل نموده که برنامه معظم له این بود که‏هر روز بالای بام می‏رفتند و به حالت ایستاده به خواندن زیارت‏عاشورا می‏پرداختند و صد لعن و صد صلوات که در زیارت عاشورا وارد شده است مقید بودند بطور کامل قرائت کنند و این برنامه ‏ایشان به همین نحو یعنی بالای بام و رو به قبله حتی در روزهای‏برفی و سرد هم بدون کم و کاست ادامه داشت تا موقعی که توانایی‏جسمی داشتند. (4)
شیخ مرتضی نواده شیخ انصاری:
در شرح حال ایشان آورده‏اند که از جمله عادات او خواندن زیارت‏عاشورا بوده که در هر روز دو بار، صبح و عصر آن را می‏خواندندو بر آن بسیار مواظب بودند، بعد از وفاتش کسی او را در خواب‏دید و از او احوالش را پرسید.
در جواب سه مرتبه فرمود: عاشورا، عاشورا، عاشورا. (5)
آیت الله میرزا ابو القاسم محمدی گلپایگانی:
فرزند ایشان در شرح احوال ایشان نقل نمودند که وی در تمام‏زندگی پشت‏بام می‏رفتند و حضرت امام حسین(ع) را زیارت می‏نمودندو گاهی در حالی که برف زیادی روی پشت‏بام بود، ایشان می‏رفت وحضرت را زیارت می‏نمود و جالب آن که نام همه فرزندان ذکور خویش‏را حسین گذاشت. (6)
آیت الله سید زین الدین طباطبایی:
روزی ایشان از وصف کربلا و روز عاشورا برای دوستان تعریف‏می‏کردند و همچنین در اهمیت زیارت عاشورا گفتند:
شبی در حجره مشغول زیارت عاشورا بودم، در سجده شکر زیارت حالم‏منقلب شد و کربلا با آن صحنه‏های روز عاشورا و امام حسین(ع) رادیدم و غش کردم. (7)
آقانجفی قوچانی:
ایشان در ضمن خاطرات خود می‏گوید: روزی بنا گذاشتم چهل روززیارت عاشورا روی بام مسجدشاه (اصفهان) بخوانم و سه حاجت درنظر داشتم، یکی قرض پدرم ادا شود و یکی مغفرت و دیگری علمم‏زیاد شود و درجه اجتهاد.
 پیش از ظهر شروع کردم و هنوز ظهرنشده تمام می‏شد، از اول تا به آخر دو ساعت طول می‏کشید، چهل‏روز تمام شد.
یک ماه نگذشت که پدرم نوشته بود که قرض مرا موسی‏بن جعفر(ع) ادا کرده، من به او نوشتم بلکه سید الشهداء اداکرد. (و کلهم نور واحد) چون قوی ‏دل شده در ماه محرم و صفر جهت‏ مطلبی که در نظرم اهم مطالب بود، چهل روز زیارت عاشورا روی‏بام مسجد خواندم، با اهتمام تمام و کمال احتیاط، به این معنی‏که در آن دو ساعت همه را رو به قبله، سر پا در مقابل آفتاب‏ایستاده بودم تا تمام می‏شد. چهل روز ختم ما تمام شد، بعد از آن خوابی دیدم که مطلب‏برآورده شده است. (8)
پی‏نوشت‏ها:
1- وسائل الشیعه، ج 14، ص‏476، ح‏19637.
2- همان، ص 504، ح‏19697.
3- همان، ص‏476، ح‏19636.
4- به نقل از یکی از ملازمان ایشان.
5- مردان علم در میدان عمل، سید نعمت الله حسینی، انتشارات‏سید الشهداء، ج 2، ص‏376.
6- به نقل از حجه الاسلام و المسلمین حاج آقای غلامحسین محمدی‏گلپایگانی.
7- برنامه سلوک در نامه‏های سالکان، علی شیروانی، انتشارات‏دار الفکر،1376، ص‏233.
8- سیمای فرزانگان، رضا مختاری، ص 201.


[ چهارشنبه 90/10/14 ] [ 3:30 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

سلام بر خورشید

  • سلام بر تو که وارث نیکان و آبروبخش نیاکانی.

  • سلام بر تو که نیازمندان را باب الحوائجی.

  • سلام بر نام معطر و زیبایت، که الهام بخش ِ صبوری ، شکیبایی ، بردباری و حلم است.

  • سلام بر سجاده ای که از اشکهایت خیس می شد.

  • و بر زمینی که پیشانی و صورت بر آن می نهادی.

  • و بر آن دستها، که به درگاه خدا می گشودی.

  • سلام بر آن گوهرهای غلطانی که از آسمان چشمانت بر گونه ی نورانی ات می چکید.

  • سلام بر غـُل و زنجیری که از بوسه بر دست و پایت قداست یافت.

  • سلام بر مرقد نورافشانت، که آسمان تیره عراق را روشن و جانهای شیعیان مظلوم آن دیار را گلشن ساخته است.

  • سلام بر تو ، بر پدران و فرزندانت و بر شیفتگان و پیروانت.

  • سلام بر تو، که مایه افتخار اسلامی و شیعه به وجود تو می بالد.

  • ایران، همراه عشق تو، پیکر فرزندان بسیاری از نسل تو را در آغوش کشیده است.

  • خراسان، راضی است که " رضا" ی تو را دارد.

  • شیراز ، حمد می کند که " احمد" تو در آنجاست.

  • قم به خود می بالد که عاصمه ی تشیع و فقاهت، " معصومه" تو را در بردارد.

  • و... شهرها و روستاهای بسیار، نوادگان تو را چونان گنجی در سینه های خود به امانت نگه می دارند که هر کدام منبع برکات فراوانند.
    حتی " حوزه علمیه" ، درخت پرثمری است که در بوستان حرم دخترت روییده و شکوفه ای است که بر شاخه" حرم اهل بیت" شکفته است.

  • سلام بر تو و بر اراده و صبوری ات.

  • سلام برتو، که حکومت ستم، از نستوهی تو به ستوه می آمد.

  • زندانبانان، اسیر صفا و عبودیت تو می شدند.

  • سلام بر تو و بر تن رنجورت که در ژرفای تاریک مطامیر، محبوس و معذب بود، و بر جنازه مطهرت که بر" جسر بغداد" نهاده شد.

  • سلام برتو ... امام مظلوم و مسموم، زجر دیده ی زندان جفا، رداپوش محنت درراه خدا، جرعه نوش جام بلا و به عشق مولا مبتلا.

  • سلام بر تو و برحرم تو در کاظمین، که قبله ی اهل ولاست و کعبه ی عشق است و منزلگه شوق.

  • سلام بر تو، کاظم آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)!

    پیام تبریک

    امشب، زیباترین گل از گلستان مهربانى و عطوفت شکوفا مى‏شود. گل بى‏خار که رایحه دل‏انگیز مهربانى با خلق را به مشام جان مى‏رساند. گلى که هیچ‏گاه رخ در نقاب خشم نکشید و شمیم روح‏فزاى عفو و گذشت را در فضاى دل‏ها پراکند.
    دل را به دسته گل‏هاى انتظار آذین مى‏بندیم و چشم به راه مولود فضیلت‏ها و سرمشق دفتر عارفان و سالکان، امام موسى کاظم علیه‏السلام مى‏نشینیم و ندا سر مى‏دهیم: اى سرمشق مقاومت و صبورى! اى اسطوره پرشکوه و هارون‏شکن! اى مهربان! خوش آمدى.

    طلوع آفتاب

    ابرهای رحمت باریدن گرفت، انوار حکمت تابش آغاز کرد، نوزادی آسمانی چشم به جهان گشود، دامان حمیده از تولد کودکی از آل یاسین سبز گشت، آسمان گل آذین و زمین بساط شادی گسترانید و ملائک به تماشای هفتمین ستاره تاب‏ناک امامت آمده‏اند، ای شفیع روز جزا، ای کوه حلم و بردباری، ای بهترین خلق خدا و ای محبوب و همراز پدر، خوش آمدی!

    خورشید، خورشید است

    چه بسا تاریکی سیاه‌چاله‌ای، روشن‌تر از چراغانی قصری رؤیایی باشد! چه بسا تنهایی خلوتی، پرازدحام‌تر از تردد چاپلوسانه مترسک‌های دربار حکومتی باشد! چه‌بسا حاکمی بی‌هیچ دربان و منشی و داروغه و سربازی، بر دل‌ها حکومت کند؛ کنجی بنشیند به اشراق و فرمان‌براند بر نفس‌های پاکیزه و دل‌های صیقل‌خورده؛ با دست‌های بسته، باز کند گره‌های پولادین و دشوار را و با گام‌های هم‌آغوش با غل وزنجیر، طی کند مسافت‌های صعب و ناهموار را برای هدایت دیگران به سوی روشنایی.
    می‌شود کسی صاحب اختیار زمین باشد و دچار چاردیواری زندان! می‌شود کسی حاکم دنیا باشد،‌اما محکوم به صبر و کتمان و کظم. چه بسا رهبری برای راهبری، همنشین رنج و درد و حبس باشد و همدوش فراق و تهمت و اهانت. می‌شود ساعت‌ها پیشانی بر خاک بندگی بساید و رویش را آفتاب و مهتاب نبیند. می‌شود سال‌ها با شکم گرسنه، شاکر لحظه‌های صیام باشد و زبانش از حمد و سپاس خداوند باز نایستد.
    خورشید وقتی خورشید باشد، برای نورافشانی احتیاجی به آزادی ندارد. خورشید وقتی خورشید باشد، کسی را یارای مقابله با انوار روشنی‌بخشش نیست. خورشید وقتی خورشید است، خورشید است و می‌تابد.

    فرزند صبح صادق

    پیش از این امام به حمیده خاتون، سفارش فرموده که هنگام اثر وضع حمل، او را خبر کند و بانو چنین کرده است. آن روز امام به حمیده فرموده بود: «این فرزند با دیگران فرق دارد!» اکنون امام صادق علیه‏السلام با هیجانى پدرانه خود را به بانویش مى‏رساند. لحظاتى بعد صداى گریه نوزاد، آرامش زندگى را طنین مى‏دهد و شوقى عارفانه را در دل پدر رقم مى‏زند.
    نوزاد، هنگام تولد، سرش را به سوى آسمان بلند مى‏کند. دست‏هایش را بر زمین مى‏گذارد و شهادت مى‏دهد: «لااله‏الااللّه‏». حمیده حیرت نمى‏کند؛ چرا که بارها از همسر خود شنیده است: «این نشانه رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و امامان پس از اوست.» میلاد خجسته‏اش بر اهل آسمان و زمین، مبارک باد.

    میراث‏دار حجت ششم

    اهل بیت آل رسول، شادمان، قنداقه‏اى معصوم و نورسیده را به آغوش جعفر بن محمد مى‏برند و امام علیه‏السلام ، سفره اطعام مى‏گستراند در شادى این میلاد فرخنده.
    هفتمین بهار بى‏خزان خلقت از راه رسیده و آفتاب، مصرّانه لبخند مى‏زند بر فراز آسمان هستى. آسمان، صداى هلهله ملائک و شادکامى زمینیان را مى‏شنود.
    میراث دار گنجینه علم امام ششم، مردى بود که صبر و شکیبایى در پاى او به زانو در مى‏آمد و هرگز روزگار، خشم او را به چشم ندید. سال‏هایى که چون شیر در زنجیر، زندان‏هاى بنى‏عباس، در خویش مى‏فشردندش، حتى در و دیوارهاى زندان، از تقواى او مؤمن شدند و زندانبان‏ها، در پرتو آفتاب وجودش به نرم‏خویى و مهر گراییدند و خلیفه به ستوه آمده بود از زندانىِ دلربایى که زندانبان خویش را در بندِ محبت مى‏کشید.

    باب الحوائج

    تو را باب الحوائج نامیدند؛ که هیچ خواهشى در آستانه کرامتت بى‏پاسخ نبود. در شگفتم از آن صبرِ بالا بلند که در تو سر بر اوج مى‏زد و ظلم و کفر و زمانه را انگشت به دهان کرده بود.
    زنجیر بر دست و پاى آفتاب، چه قصه تلخى است! دیدن خورشید در زنجیر چه ناگوار است! تقواى به ارث رسیده از عصمت نبوى را نمى‏توان با هیچ زلیخاى فتنه‏گرى، به وسوسه واداشت و استقامت فاطمى را با هیچ آزارى به زانو نمى‏توان در آورد.
    تنها ورد نمازهاى شبت، «أَسْئَلُکَ الرَّاحَةَ عِنْدَ الْمَوْتِ» بود؛ همچون مادر معصومه‏اى که در آغاز جوانى، «عَجِّلْ وَفاتى» مى‏گفت.

    در جست‏وجوى تو

    لب به شکایت نگشودى و تنها پس از شهادت بى‏فریادت، دیده بودند که پیکر فرزند رسول نیلگون به خاک سپرده شد... اما آن لب‏هاى زهر چشیده که همیشه قاریان توحید بودند، هرگز در حضور نخوت ستمکاران عباسى سر خم نکرد.
    تو را باید در مردان دلشده‏اى جست‏وجو کرد که در پى شنیدن کلامى از تو، سر به بیابان گذاشتند و «حافىِ» تا ابدِ زمانه شدند. از تو تنها به واژه‏اى دلخوشم اگر مرا بى‏خویش کند و در من، پا برهنه‏اى مجنون به جا بگذارد.

    بشارت هفتم

    زمین در چرخش خویش، هفتمین بشارت را از آسمان برگرفت و رداى سبز امامت را به دوش غنچه‏اى دیگر از باغ امامت انداخت و همان هنگام، علوم گذشتگان و آیندگان، بر سینه نورانى‏اش روانه شد؛ چونان که تصویر تمامى عالم در اقیانوس شفاف و زلالش نمایان شد.
    یا موساى کاظم! میلاد تو، سرآغاز وزش موهبت الهى است. آن هنگام که خشم را فرو مى‏خورى، وسوسه شیطان در برابر عظمت آدمى چه حقیر است! شکیبایى تو، دل را مجذوب دردى مى‏کند که ابزار فرهیختگى روح است و تو چه زیبا این مفهوم را معنا مى‏کردى!
    کرامتت از بندگى محضى است که در سایه‏سار صبر خویش، تقدیم دوست کردى. مبارک است ظهور روشنى‏ات در عبور زمان؛ در ضریح خیال مؤمنین. خورشید هفتم! تولد تو، شکفتن باغ سبز تقرّب در کویر خشکیده زمین است.

    باب الجنة زمینیان

    خشم از راهى رفت و موساى کاظم از راه دیگر؛ آن‏گاه، درها گشوده شد و بهارى به دنیا آمد که میان دو واژه «رضا» و «صادق»، جمع معانى شد؛ زاده صادق و پدر رضا، آن‏که با شکفتن خویش، آدمى را بر پلّکان هفتم از نردبان تکامل، به معبود نزدیک‏تر مى‏کرد.
    سلام بر تو اى دریچه روشن عبودیّت که باب الجنة زمینیانى. آن هنگام که زاده شدى تا مفهوم صبر بر مصائب را در صحنه روزگار، به تصویر بکشى، ترانه‏هاى گم شده عشق پیدا شدند تا سرود مبارک باد حضورت را با افلاکیان زمزمه کنند.

    خورشید هفتم

    باران، ترجمان مهربانى بى‏دریغ توست. تویى که پدر امامت ایرانیانى و خراسان، زنده از نام فرزند تو است.
    اگر تو نیامده بودى، خورشید امروز به شوق دیدن امامت پسرت در خراسان بالا نمى‏آمد.
    اگر تو نیامده بودى، غربت، معناى دیگرى داشت.
    تو که آمدى، بغض‏هاى هزار ساله عراق ترک برداشت و کاظمین، به شوق هم‏نشینى با تو، قطعه‏اى از بهشت شد.
    تو آمدى، تا روزگار قحطى عشق و ایمان پایان بگیرد.

    گریزان از خشم

    در چشم‏هایت، امواج مهربانی در رفت و آمد بود. عبادت، شادی جانت و آرامش، مونس همیشگی لحظه‏هایت بود. هیچ زمستان خشمی، دروازه قلبت را شکستن نمی‏توانست. بزرگواری‏ات، کوچه‏های مدینه را به تواضع می‏خواند. کلامت، آگاهی دل‏های بی‏خبر بود. سکوت پرمعنایت، اصالت آفتاب را فریاد می‏کرد و نفس‏های متبرکت، پیراهن شوق کوهستان را می‏درید.
    آمدی و قمریان زمین، شکوهت را به غلغله آمدند. آمدی و شاعران جهان، گام‏های شاعرانه‏ات را به شعر نشستند. آمدی و آسمان مدینه، بر شانه‏های فاخرانه ستاره پاشید.

    اگر تو نبودی

    اگر تو نبودی، سرانجام تمام فریادهای آزاده، زنجیر بود و نور در پستوهای بی‏روزنه، زندانی. اگر تو نبودی، پنجه‏های ظلم، صورت بی‏گناه راستی را به خون می‏نشاند.
    اگرچه سال‏ها محبوس حصار شقاوت بوده‏ای، اما سلوک انسانی‏ات، دیوارها را فرومی‏ریخت و هر کلمه از سخنانت، پنجره‏ای بود گشوده بر دل‏های مشتاق و تشنه آگاهی.
    نفس‏های علوی تبارت از پشت آن همه حصار، قلب‏های آزاده را رهبری می‏کرد.
    نسیم، زندانی زنجیرها نمی‏شود و آفتاب را شب‏های مداوم از تابیدن بازنمی‏تواند داشت.

    «دلیل عقل، تفکر است و دلیل تفکر، خاموشی»

    سفارشمان کردی که دلیل عقل، تفکر است و دلیل تفکر، خاموشی. سکوت چهره‏ات، ما را به جاده‏های سبز اندیشه‏ات رهنمون می‏کند؛ اندیشه‏ای که سال‏های زخمی زندگی‏ات را به تاریخی لبریز از شکوه بدل می‏کند. سخنان خردمندانه‏ات، پنجره‏های شفاف تفکر را به رویمان می‏گشاید و به سمت آبی‏های فرازمند دانایی، جاری‏مان می‏کند تا از چنگ گردبادهای بیهوده‏گویی رها شویم. خاموشی را از تو می‏آموزیم و ارتفاعات سبز تعقل را قدم می‏زنیم.

    پیشوای هفتم؛ مرد حج و نماز و عبادت

    بینوایان مدینه، همیشه در انتظار مردی بودند که زیارت خانه خدا را دوست می‏داشت و صحرای سوزان عربستان، بر گام‏های بردبار و خستگی‏ناپذیر او بوسه می‏زد.
    و «نماز»، تنها همدم تو، در سیاه چال‏هایی بود که فقط بوی غربت می‏داد.
    و «سجده»، بهترین فرصت برای پرواز روح، آن‏گاه که یارانت، تو را همچون «جامه‏ای» تهی می‏پنداشتند.
    و زندانبانان حکومت از تو، جز «عبادت» و کرامت ندیدند؛ یا «صابر»!
    واپسین ارمغان تو، «بی‏نیازی» از «هارون» بود که می‏پنداشت کنیزی خوش‏سیما می‏تواند از «نماز»ت باز دارد!
    و خشم هارون، آن‏گاه که پاسخ تو را شنید و تعجب او از کنیزی که سرانجام، عاشقانه زبان به تسبیح و تقدیس خداوند گشود!

    باب الحوائج

    ای کاظم آل محمّد! ای مهار حکمت و حلم، بر دهان کف‏آلود خشونت و خشم!
    غضب، از حلم تو خشمگین می‏شد، صبر از تو بی‏طاقت می‏گشت، و زندانبانان، اسیر صفا و عبّودیت تو می‏شدند و محبس به محبس، شب زنده‏داری تو را جابجا می‏کردند و زندان به زندان، ایمان ذکر و تهجّد تو را به بند می‏کشیدند.
    سلام بر تو، که وارث نیکان و آبروبخش نیاکانی!
    سلام بر تو، که نیازمندان را باب‏الحوایجی!
    سلام بر سجاده‏ای که از اشک‏هایت خیس می‏شد، و بر زمینی که پیشانی و صورت بر آن می‏نهادی، و بر آن دست‏ها، که به درگاه خدا می‏گشودی!
    سلام بر کُند و زنجیری که از بوسه بر دست و پایت، قداست یافت!
    سلام بر مرقد نورافشانت، که آسمان تیره عراق را روشن ساخته است!

    رسیدن به خیر، آقا!

    آسمان، دگرگون شده است. فرشته‏ها مُدام، بین زمین و آسمان در آمد و شدند؛ جبرییل نیز.
    قرار است جشن باشکوهی برگزار شود؛ جشن میلاد نوزادی باشکوه.
    در همهمه فرشتگان، نام «مدینه» می‏شنوم! باز هم مدینه، این خاک خورشیدخیز، که نامش در تمام صفحات تاریخ به چشم می‏خورد. هوای مدینه، جان می‏دهد. هوای مدینه، دل را جوان می‏کند. هوای مدینه بوی یاس می‏دهد بوی خوش قدم‏های محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم را.
    هوای مدینه، طراوتش را مدیون رایحه مناجات علی علیه‏السلام است! و امشب، دوباره مدینه از عطر خوش گلی محمدی سرشار است!
    خانه پیشوای ششم، کعبه آمال است. انبوه فرشتگان، خانه امام صادق علیه‏السلام ، این قبله دل‏ها را همچون نگین انگشتری، در میان گرفتند.
    ستاره‏ها، از آن بالا، سر خم کرده و خانه را که حالا دیگر مهبط ملایک است، سرک می‏کشند.
    آسمان، متبسم است؛ آخر، انتظار گلی را می‏کشد که قرار است خشم و غضب، شرمنده صبر بی‏نهایتش باشد.
    آهنگ شکوفایی گل صنوبر فاطمه، در عرش می‏پیچد و جبرییل، دومین مژدگانی را از دست مهربان پیامبر رحمت صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم دریافت می‏کند.
    هفت آسمان میهمان خاک می‏شود؛ میهمان مدینه. و خانه امام‏صادق علیه‏السلام ، فرودگاه جماعت عظیم حوریان است، که به پای بوسی گل نو رسیده آمده‏اند.
    امشب، تمام درها گشوده خواهد شد، تمام قفس‏ها خواهد شکست؛ تمام پرنده‏ها رها می‏شوند و تمام گل‏ها شکوفا! تمام رودها جاری و تمام لب‏ها، در حضور خنده گم می‏شوند و تمام ...
    سلام، ای فرزند بهشت! سلام، معصوم مظلوم! سلام، آبروی مدینه! سلام، نور کل نور!
    سلام، کلید درهای بسته! سلام، اعتبار زندان‏های بی‏گناه اسلام،آتشفشان صبر! سلام، آرامش خشم‏های توفانی! سلام، باب الحوایج! سلام، آقا!
    رسیدن به خیر!

    یا باب الحوایج!

    سلام بر تو که نور فروزان هدایتی.
    سلام بر تو؛ سلام بر شبی که قدم‏هایِ‏بهشتی‏ات را بر سنگفرش کوچه‏های مدینه گذاشتی و با تبسم شیرینت، تمامِ «ابواء» را غرق در شادمانی کردی.
    آمدی؛ از سمتِ روزنه‏هایِ امید و شکوفا کردی همه غنچه‏هایِ توحید را، تا بوستانِ حوایج را از عنایتت بیارایی و حاجت‏هایِ عاشقانت را قرین اجابت نمایی.
    ای کاظم‏ترین بنده خدا، ای باب الحوایج! دست‏های نوازشگرت را بر سرهامان فرود آر که دیری‏ست بر ضریحِ طلایی‏ات دخیل بسته‏ایم.
    ای عبد صالح! هنوز ترنّمِ نیازهای شبانه‏ات از لب‏هایِ فرشتگان می‏تراود و نسیمِ اخلاصت، کوچه پس کوچه‏های کاهگلی «ابواء» را می‏نوازد.
    یا باب الحوایج! مگر می‏شود به سوی دریا نگریست و شوقِ لحظه‏های تو فانی را نداشت؟ مگر می‏شود به زیارتِ آفتاب رفت و مشتاق پرتوهای طلایی‏اش نشد؟!
    آفرین به دامان پاک خاتون لحظه‏های نیایش، که تو را در آغوش فشرد و بر کرامتِ والایت مرحبا گفت!
    شب‏های مدینه با مناجات عاشقانه تو، آهنگِ توحید می‏نوازند و زندان هارون و کوچه‏های مدینه، با گلخندهایِ صبورانه‏ات آوایِ استقامت سر می‏دهند. سلام بر سجاده معطّر تو که مشام فرشتگان را می‏آشوبد.

    مجمع الانوار عشق

    بیارایید اینک کوچه‏هاتان را؛ که از ره می‏رسد آن وعده حق، «امام رحمت و باب حوایج»! بیارایید اینک کوچه‏هاتان را به گلخند تمام غنچه‏های سبزِ سبز!
    بیارایید اینک لحظه‏های هر چه زیبای زمان را، این‏که محرابِ بلند آرزوها، پرتوافشانِ حضور سبز خورشید است؛ خورشید!
    از دودمان صداقت، کودکی متولد می‏شود که «مجمع الانوار عشقِ صادق علیه‏السلام » است و حقیقت همیشه فروزان ولایت! برابر تمام ناراستی‏های روزگار، «صابر» و برابر تمام ناسپاسی‏های مردم، «کاظم علیه‏السلام » است.
    برابر تمام مسایل لا ینحل، «علیم» و برابر تمام مصایب، «حلیم» است.
    آزادگی، شرمنده قامتش و هستی، محوِ اسرار امامتِ اوست.
    آسمان «مدینه»، پرتوافشان نور امامت او و حرم ولایت، خرّم از انوار پیشانیِ اوست.
    آری! ستودنی‏ست؛ موسای دیگری پا به عرصه وجود نهاده است که نور تک تکِ انگشتانش، خاطره «ید بیضا» را در ذهن کهکشان‏ها تکثیر خواهد کرد و برابر تجلّی جمالش، هزار «طور»، خاکساری خواهند کرد!
    تمام دعاها، با عظمت نامش اجابت و تمام قنوت‏ها به صداقت کلامش خواهند پیوست.
    مهربانی نگاهش را با «فقرا» تقسیم و عطر دست‏هایش را به حسرت «یتیمان» خواهد بخشید! هیچ دردمندی، از اجابت نامش دور نخواهد ماند و هیچ آرزومندی، بی‏نصیب از آستان کبریایی «کاظمین»اش باز نخواهد گشت!
    خداوند، آستانش را «باب حوایج» و آسمان، زایرانش را به میهمانی «عرش» خواهد برد؛ به مهیمانی بهشت، به میهمانیِ سبزترین آرزوها!
    سر حلقه عشق و عاشق‏ترین «امام»، در جمع عاشقان خداوند است؛ که نجوای نیایش‏های عاشقانه‏اش ـ حتی دشمن را ـ ، مجذوبِ اندیشیدن به خداوند می‏کند!
    ای رحمت بی‏پایان الهی! ای اجابت واپسین آه‏های برآمده از سینه غمگینان! سلام بر لحظه‏ای که «مدینه»، عطر حضور تو را به کاینات بشارت داد!
    سلام بر لحظه‏ای که قنداقه‏ات، آغوش نوازِ بال‏های پرندین فرشتگان شد و عرش الهی، نام زیبایت را بر «معصومیّت» نُهمین شاخه طوبی آویخت!
    سلام بر تو ای «هفتمین» چلچراغ هدایت، که نام شکوهمندت، محراب «اجابت» است و مکارم اخلاقت، آیینه زلال بصیرت!
    سلام بر تو، ای آزاده‏ترین، که «آزادی»، به وجود «لاهوتی»ات می‏بالد و حضور مهتابی‏ات را میانِ رشک آلودگانِ «ناسوتی» می‏ستاید!
    سلام بر نام سترگ و بشکوهت، که همانند آفتاب، شب زدگانِ «سیاه جامه» را به رشک و حسد وا می‏داشت و «فرعون» نفس‏شان، دایم از زلال جاری «نیل»ات، واهمه می‏کرد!
    سلام بر تو و این روز خجسته!
    روزی که آفاق هستی، معطّر از تجلّی جمالِ «موسوی»ات، شده است و آفتاب از شوق تماشا، «شال سبز» بر دوش، کوچه‏های آسمان را می‏پیماید.
    مولا جان! ای وجودت، دعاهای اجابت شده! اینک که آسمان، سرشار شادمانی است، شادمانی ما را نیز اجابت کن و بر توفیق دوست داشتن‏ات بیافزای!
    میلادت خجسته و نام گره گشایت، آرامش دل‏ها باد!

    پیام های کوتاه

  • میلاد امام روشنایی‏ها، آیینه تمام‏نمای بردباری و کرامت، بر شیعیان ولایت‏مدارش مبارک باد!

  • هلهله کنید و فرشتگان سپیدبال را به شادی بخوانید که امشب، زمین و آسمان، نورباران قدوم مولودی بزرگ است؛ آمدن هفتمین بهار زمین، بر دل‏های علوی مبارک باد!

  • چشم‏ها، ستاره‏ریز لحظه‏هایی مبارک است و آسمان، زمین را به پاس هفتمین حجت خداوند، شهاب‏باران کرده است.

  • سلام بر هفتمین دلیل هستی؛ او که بردباری را برای جان‏های بی‏قرارمان به هدیه آورد!

  • اى فروخورنده خشم، به تو تمسک مى‏ جوییم تا آن‏سان که خداوند در روح انسان دمید، به مدد عنایت خویش، بر نفوس مشتاقانت صبر و تقوا را بِدَمى تا پیروىِ تو، شایسته ما باشد.

  • امام کاظم علیه‏السلام مظهر تهذیب نفس، تقوا و علم الهى است که با میلادش، هفتمین صبح امامت را عطرآگین کرد.

  • [ یکشنبه 90/10/11 ] [ 1:34 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

    حضرت رقیه سوریه

    http://www.sibtayn.com/fa/index.php?option=com_content&view=category&id=1786&Itemid=2514

    http://www.aviny.com/voice/marsieh/hazrat_roghayeh/hazrat_roghayeh.aspx

    http://www.aviny.com/clip/madahi/ahlebeit/hazrat-roghaye/index.aspx

    http://zakerin.ir/?action=Occas.View&OccasID=35

    http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=73064&categoryID=15116


    [ پنج شنبه 90/10/8 ] [ 4:3 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

    این سه سالگی اوست که در ویرانه‏ای کنار کاخ سبز، به اهتزاز درآمده و مکر خاندان ابوسفیان را به زانو درآورده است
    * * * * * * * * * *
    پدر آمد دل شب گوشه ویرانه به خوابم
    ریخت از دیده بسی بر ورق چهره گلابم
    گفت رویت ز چه نیلی شده زهرای سه ساله
    مگر از باغ فدک بوده به دست تو قباله
    * * * * * * * * * *
    هر چه آمد به سرت من سر نی بودم و دیدم
    آن چه را زخم زبان با جگرت کرد شنیدم
    تو کتک خوردی و من بر سر نی آه کشیدم
    این بلایی است که روز ازل از دوست خریدم
    * * * * * * * * * *
    عمه جان باغ ولایت ثمر آورده برایم
    عوض میوه نایاب سر آورده برایم
    سر باباست که خون جگر آورده برایم
    صورت غرقه به خون از سفر آورده برایم
    * * * * * * * * * *
    گریه نکن! خرابه‏های شام، گهواره توست هزاران فرشته برایت آغوش گشوده‏اند، گریه نکن! ارکانِ این هنگامه، روزی بر صخره‏های تاریخ نوشته خواهد شد
    * * * * * * * * * *
    آه ای دوشیزه شب‏های شیون و شعر! از این پس بر آغوش خسته ویرانه‏ها، خوابِ پروانه‏هایی را می‏بینی که بر شاخه‏هایِ نازکِ احساست یخ می‏زنند.
    * * * * * * * * * *
    ای شام! ای پیچیده در حرارت عصیان! محکم‏تر بزن این تازیانه‏های پی در پی را که فردا از جای تازیانه‏ها، هزاران بهار جوانه خواهد زد. خرابه‏هایت، آرامگاه ملایکی‏ست که بر دیواره‏های ویرانِ شرم سر می‏کوبند
    می‏روی و کوچکی دنیا را به طالبانش وامی‏گذاری. اندوهت را بر صورت خرابه می‏پاشی و می‏گذری تا به لبخندی ابدی بپیوندی.
    * * * * * * * * * *
    گرچه سه سال بیشتر ندارد، اما صدسال شکایت از این اندک سال دارد؛ شکایت‏هایی که تاب باز گفتن‏شان را ندارد. بغض‏ها روی هم جمع شده است و به یک‏باره می‏خواهد فوران کند
    * * * * * * * * * *
    نبودی طعنه خار بیابان پای ما را زد   ***   زبان کوفه خیلی حرف‏ها را پشت بابا زد
    میان راه دستی گوشوار از گوش من چید و   ***   به دور از چشم‏هایت زخم سیلی بر رخ ما زد
    * * * * * * * * * *
    جرم او را کسی نمی‏دانست  ***  جرم پروانه را نمی‏دانند
    آن‏چه مردم شنیده می‏گویند  ***  رسمِ جانانه را، نمی‏دانند
    چشم‏ها را گشوده، می‏نالید  ***  در فضای غریبِ ویرانه
    مثل شمعی که اشک می‏ریزد  ***  در سکوت حزینِ یک خانه
    * * * * * * * * * *
    من رقیــــه دخترشیرین زبان شــــــــاه دینم  ***  غنچه ی پژمرده ی بـــــــاغ امیــــرالمومنینم
    هردوعالم دردعا،محتاج دست کوچک مــــن  ***  تاابدحاجـــت رواگردنــــدازیک آمینــــــــــــــــم
    * * * * * * * * * *
    ای عمه بیا تا که غریبانه بگرییم  ***  رو از وطن و خانه، به ویرانه بگرییم
    پژمرد گل روی تو از تابش خورشید   ***  در سایه نشینیم و به جانانه بگرییم
    * * * * * * * * * *
    سوختم ز آتش هجر تو پدر تب کردم ***  روز خود را به چه روزی بنگر شب کردم
    تازیانه چو عدو بر سر و رویم می‏زد ***  ناامید از همه کس روی به زینب علیهاالسلام کردم


    [ پنج شنبه 90/10/8 ] [ 3:58 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

    حضرت رقیه سوریه

    حضرت رقیه سوریه

    حضرت رقیه سوریه

    بقیه عکسها در اینجا

    [ پنج شنبه 90/10/8 ] [ 3:56 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
    <   <<   16   17   18   19   20   >>   >
    .: Weblog Themes By WeblogSkin :.
    درباره وبلاگ
    لینک دوستان
    امکانات وب
    
    حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
    style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????