سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

غم تو

تا شعله هجران تو خاموش کنم
بر آتش دل ز صبر، سرپوش کنم

بسیار بکوشیدم و نتوانستم
یک لحظه غم تو را فراموش کنم

ای کاش، دمی دهد امانم این اشک
تا نقش تو را به دیده منقوش کنم

آخر چه شود، شبی به خوابم آیی
تا جام محبت تو را نوش کنم

بنشینی و در برت، مرا بنشانی
تا زمزمه نوازشت گوش کنم

گر بار دگر مرا در آغوش کشی
صد بوسه بر آن دست و بر و دوش کنم

سجاده تو، که می‌دهد بوی تو را
برگیرم و بوسم و در آغوش کنم

چون درد فراق تو، ز حد درگذرد
زین عطر تو قلب خویش، مدهوش کنم

از حمله غارت به دلم آتشهاست
این داغ، عیان، ز لاله ای گوش کنم

گویند به من، یتیم غارت زده ام
زآن چشمه چشم خویش پرجوش کنم

دیگر اگر ای پدر نخواهی برگشت
برخیزم و پیکرم سیه پوش کنم؟

این داغ حسین، جاودان است حسان
هرگز نتوان به اشک، خاموش کنم

 بزن مرا که یتیمم ، بهانه لازم نیست ...

مرا که دانه اشک است دانه لازم نیست
به ناله انس گرفتم ، ترانه لازم نیست
ز اشک دیده به خاک خرابه بنوشم
به طفل خانه به دوش ، آشیانه لازم نیست
نشان آبله و سنگ و کعب نى کافى است
دگر به لاله رویم نشانه لازم نیست
به سنگ قبر من بى گناه بنویسید

اسیر سلسله را تازیانه لازم نیست
عدو بهانه گرفت و زد و به او گفتم

بزن مرا که یتیمم ، بهانه لازم نیست
مرا ز ملک جهان گوشه خرابه بس است

به بلبلى که اسیر است لانه لازم نیست
محبتت خجلم کرده ، عمه دست بدار

براى زلف به خون شسته ، شانه لازم نیست
به کودکى که چراغ شبش سر پدر است

دگر چراغ به بزم شبانه لازم نیست
وجود سوزد از این شعله تا ابد ((میثم ))

سرودن غم آن نازدانه لازم نیست


[ پنج شنبه 90/10/8 ] [ 3:47 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

صلی الله علیک یا بنت الحسین(ع) یا رقیه

آن هنگام که خورشید وجودت در گودی قتلگاه به خون نشست و لحظاتی بعد در افق کربلا طلوع کرد، آسمان تیره و تار شد.

صدای برادرم علی بن الحسین(علیه السلام) را می‌شنیدم که به عمّه‌ام زینب کبری(سلام‌الله‌علیها) فرمود : این همان لحظه‌ای است که همه ارکان هستی، از زمان هبوط آدم(علیه السلام) تا قیامت کبری بر آن گریسته‌اند.

زمین و زمان ناله می‌کرد و کودکان می‌دویدند. نبودی ببینی که دامنهایشان آتش گرفته بود و از گوشهایشان خون می‌چکید و من در آن میان مأمن و مأوایی جز دامن عمّه‌ام نداشتم. زمان به سختی می‌گذشت.قرار بر رفتن نداشتم. دوست داشتم که بیشتر نزدت می‌ماندم. اماّ مگر داغ تازیانه ها‌ بر جان کوچکم امان داده بود؟ کربلا جهنّم دشمنان تو شده بود و بهشت تو و یارانت. نمی‌توانستم چشم از چشمان به خون نشسته‌ات بردارم.

مرا به زور می‌کشیدند. چقدر سخت بود جدا شدن از پاره‌پاره‌های وحی.

کاش مانده بودم و غبار از چهره‌ات برمی‌گرفتم. کاش پروانه وار دور شمع وجودت می‌گشتم و در پرتو عشق تو می‌سوختم. قرار بر رفتن نبود. از پا‌های آبله دارم بپرس که در این مسیر چقدر دویدم و الآن که سر زیبای تو در دامنم به میهمانی آمده؛ در گوشه‌ی این خرابه، در شهری که مردمانش بویی از مردانگی  نبرده‌اند، به برکت آمدنت آرام گرفته ام.

من بهشت را در آغوش گرفتم، من به وصال محبوبم رسیدم.

اماّ ای کاش زودتر می‌آمدی چون رقیّه‌ات دیگر توانی در جان خسته و رنجورش ندارد.

دختر سه‌ساله‌ای که گرمی چشمانت او را متعالی می‌کرد.

می‌گویند من رقیّه‌ام1،کسی که جهتش به سوی تعالی است. آری، از آن زمان که در تقدیر تو متولد شدم؛ من دختر تو شدم و تو بابای من، رفعت گرفتم و بال‌و پر برای پرواز در آوردم و برای عروج آماده شدم.

من در کربلا دیدم که ملائکه به تو و اهل بیتت غبطه می‌خوردند. خودم صدای شیون آن‌ها را هنگامی که بر سرنیزه بودی شنیدم.

خودم دیدم که دسته‌دسته جنیان و ملائکه از برای یاری تو آمدند و در برابرت زانو زدند.

خودم دیدم که از مقتل تو آیه والشّمس‌وضحِها تفسیر شد، خودم دیدم که خداوند تأویل آیه‌ی «یا ایها النفس المطمئنّه اِرجِعی اِلی رَبِّکِ راضیه مَرضیّه فَادخُلی فی عِبادی وَادخُلی جَنَّتی»2 را در قیام تو و یارانت به ظهور رسانید.

چه لذّتی دارد هم کلام شدن با تو. چه شیرین است لحظه‌ی وصال. جانم دیگر طاقت ماندن ندارد. دستان کوچکم را بگیر و با خودت ببر تا در محضر تو، باب‌الحوائجیم امضا شود.

می‌خواهم مانند علی‎اصغر و علی‌اکبر(علیهمالسلام)، نزد جدّمان رسول خدا حاضر شوم و بگویم دشمنانت با تو و فرزندانت چه کرده‌اند.

پی نوشت ها: 

1. اشاره به معنای کلمه رقیّه که به معنی صعود به طرف بالا و ترقّی است. می‌توانید به کتاب‌های لغت در زبان عربی مانند مفردات راغب اصفهانی رجوع‌ نمایید.

2. در تفسیرهای روایی آمده که شأن نزول آیات آخر سوره فجر، امام‌حسین(علیه السلام) هستند.


[ پنج شنبه 90/10/8 ] [ 3:38 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

حضرت رقیه سوریه

چکیده :

تحقیقی که پیش رو دارید یکی از مسائل تاریخی زمان سید الشهداء علیه السلام یعنی وجود حضرت رقیه سلام الله علیها را بررسی کرده است. نگارنده سعی نموده با دلایل مختلف تاریخی، شرعی و معنوی و از طریق معجزات و کرامات و نقل اشعار معتبر و سند های موثق ثابت کند که سید الشهدا علیه السلام دختر دردانه ای به نام رقیه سلام الله علیها داشته اند که مزار و مرقد شریفش هم اکنون در کشور سوریه و در شهر دمشق قبله ی اهل عشق و محبت است.
واژگان کلیدی : حضرت رقیه سلام الله علیها ، امام حسین علیه السلام ، اسارت ، شام ، خرابه

پیشگفتار :

اَلحَمدُ لله رَبِّ العالَمین و صَلّی اللهُ عَلی محمَّدٍ و آله الطاهرین و لَعنَهُ الله عَلی اَعدائِهم و غاصبی حُقوقِهم و مُنکِری فَضائِلِهم و مناقِبِهم مِن الجنِّ و الاِنس اَجمَعین اِلی یَومِ الدین.
قالَ رسولُ الله : اَلنُّجومُ اَمان لِاَهلِ السَّماء وَ اَهلُ بَیتی اَمانُ لِاَهلِ الاَرض فَاِذا ذَهَبَ اَهلُ بَیتی ذَهَبَ اَهل الاَرض.
ستارگان امانند برای اهل آسمان و اهل بیت من امانند برای اهل زمین،پس زمانی که اهل بیت من از زمین رخت بربندند اهل زمین هم نابود خواهند شد.(1)
ستایش خدای را که ما را از پیروان محمد صلی الله علیه و آله و آل پاک او قرار داد،خداوندی که بر اساس حکمت بالغه ی خود ، محمد صلی الله علیه و آله و خاندان او را برتری داد و بوسیله ی آنان چراغ هدایت را بر افروخت تا پس از اثبات وجود این انوار مقدسه و شناخت راه و رسم زندگی این بزرگواران؛ جویندگان طریقت احمدی و تشنگان معرفت علوی،همواره زندگی اهل بیت علیهم السلام را الگوی خود قرار دهند و با اقتدا به ایشان صراط مستقیم الهی را بپیمایند که به رستگاری و سعادت دنیوی و اخروی نایل آیند.(2)

مقدمه :

همانطور که میدانیم تاریخ ادیان مخصوصا اسلام مملو از حبّ و بغض هاست و این عامل در ثبت وقایع تاریخی اثر بسیار زیادی داشته، پس امروز برای طالبان حقیقت لازم است پرده ها را کنار زده و وقایع تاریخی را واضح کنند . از جمله مباحث تاریخی ، شخصیتهای تاریخی هستند که در مورد آنها اختلافاتی دیده می شود. به عنوان مثال حضرت رقیه سلام الله علیها که بعضی منکر وجود ایشانند و بعضی صد در صد ایشان را پذیرفته اند. لذا در این مجموعه به این مبحث پرداخته شده و به جهت اثبات وجود این بانوی دو عالم به گوشه ای از اسناد تاریخی، روایی، فرمایشات علما، اشعار شعرا، سیره، مصائب، کرامات، معجزات، مکان دفن و داستان های معتبر پیرامون ایشان اشاره خواهیم کرد به امید آنکه حضرتش این تلاش ناچیز را از بنده ی حقیر بپذیرد.
یک دهان خواهم به پهنای فلک
تا بگویم وصف آن رشک ملک

سر آغاز سخن :

بر آشنایان به تاریخ اسلام و تشیّع پوشیده نیست که شیعه یک گروه ستم دیده و غارت زده است؛گروهی است که در طول تاریخ بارها و بارها هدف هجوم و تجاوز های وحشیانه قرار گرفته،پیشوایان دین و رجال شاخصش شهید گشته و آثار علمی و تاریخی اش سوزانده شده.شیعه در گذر از درازنای این تاریخ پر درد و رنج اولا مجال ثبت بسیاری از حوادث تاریخی را چنانچه باید و شاید نداشته ثانیا بخشی قابل ملاحظه از آثار و مآخذ تاریخی خویش را از دست داده و آنچه برایش مانده تنها بخشی از آثار مکتوب ، همراه با اطلاعاتی است که به گونه ای شفاهی سینه به سینه نقل شده و اکنون در ذهنیت شیعه به صورت مشهوراتی نه چندان مستند یا مجهول السند موجود است .
بی جهت نیست که اطلاعات مکتوب و مستند ما درباره ی سرنوشت شخصیتی چون زینب کبری سلام الله علیها پس از بازگشت به مدینه از شام (با وجود جلالت قدر و نقش بسیار مهم آن حضرت در نهضت عاشورا) بسیار کم و در حد صفر است و با چنین وضعی تکلیف دیگران همچون حضرت امّ کلثوم سلام الله علیها و حضرت رقیه سلام الله علیها معلوم است. در چنین شرایطی وظیفه ی محققان تیز بین و فراخ حوصله که خود را با نوعی گسست و انقطاع تاریخی یا کمبود اطلاع نسبت به جزئیات روبه رو می بینند چیست؟
راهی که برخی محققان سطحی نگر یا محقق نمایان در این گونه موارد بر می گزینند قضاوت عجولانه در باره ی موضوع و احیاناً نفی اطلاعات و مشهورات موجود به بهانه ی برخی«استحسانات و استبعادات قابل بحث»یا«عدم ابتنای اطلاعات مزبور بر مستندات قوی» و یا «تکیه بر رد بعضی اسناد به خاطر وجود مواردی اشتباه در آن سند و یا دور از ذهن و یا صرفاً نقل قولی در این سند ها که به اصل مطلبی دیگر مربوط نمی گردد» است که گاه ژستی از روشن فکری را نیز به همراه دارد،اما این راه که طی آن آسان هم بوده و مؤونه ی زیادی نمی برد،بیشتر به پاک کردن صورت مسئله میماند تا حل معظلات آن.
راه دیگری که البته پویندگان آن اندک شمارند و تنها محققان پر حوصله و خستگی ناپذیر همت پیمودن آن را دارند، این است که بکوشیم بجای رد و انکار های عجولانه،کمر همت بسته به کمک تتبعی وسیع و تحقیقی ژرف به اعماق تاریخ فرو رویم و با غوطه وری در کتب تاریخی، تفسیر، سیره، حدیث، لغت و حتی اشعار شعرای آن روزگار و دقت منطوق و مفهوم و مدلول تطابقی و التزامی محتویات آن ها بر واقعیات هزار توی آن روزگار احاطه و اشراف یابیم و به مدد این احاطه و اشراف نقاط خالی تاریخ را پر سازیم و جامه ی چاک چاک و ژنده ی تاریخ را رفو کنیم و توجه داشته باشیم که : با توجه به کتاب سوزی ها ، سانسور ها و تفتیش عقاید های مکرری که در تاریخ شیعه رخ داده اولاً نیافتن هرگز دلیل نبودن نیست و به اصطلاح عدم الوجدان لا یدل علی عدم الوجود،ثانیاً نمی توان همه جا به منطق لو کان لبان (اگر چیزی بود مسلما آشکار می شد ) تمسک جست و مشهورات مجهول السند را عجولانه و شتاب زده انکار کرد،ثالثاً نبایستی به سادگی و صرفا روی برخی استبعادات و استحسانات ظاهرا موجه اطلاعات موجود را رد کرد و از سنخ خرافات و جعلیات انگاشت،زیرا چه بسا این مسائل محصول بی اطلاعی یا غفلت از برخی جهات و جوانب مکتوم قضیه باشد و با روشن شدن آن جوانب تحلیل ما اصولاً عوض شده استبعادها جای خود را به پذیرش قضیه و یا بالعکس خواهد داد و یا برداشت تازه ای در افق دید ما ظاهر خواهد شد،رابعاً باید توجه داشت که حتی اطلاعاتی هم که احیاناً به صورت خبر واحد یا متکی به منابع غیر معتبر وجود دارد،لزوماً دروغ و خلاف حق نیست و لذا باید همانها را نیز بجای انکار عجولانه با حوصله ی تمام در جریان یک پژوهش و تحقیق وسیع مورد بررسی دقیق قرار داد و صحّت و سقمشان را محک زد و احیاناً به صورت سر نخ تحقیق از آن ها بهره جست یا در گردونه تعارض ادلّه و صف بندی دلایل معارض آنها را به عنوان مؤیّد و مرجّح به کار گرفت.
اصولاً نفی و انکار نیز همچون اثبات هر چیزی دلیل می خواهد و آنچه که دلیل نمی خواهد نمی دانم است و حتی نفی و انکار مؤونه ی بیشتری می برد تا اثبات و فراموش نکنیم که هر چند در عرصه ی تحقیقات تاریخی تجزیه و تحلیل های عقلی و استبعاد ها و استحسانهای ذهنی،جایگاه خاص خود را دارد و نباید چیزی را بر خلاف اصول مسلّم عقلی پذیرفت امّا در عین حال باید دانست که حرف آخر را در این عرصه «تتبّع و تحقیق ژرف و گسترده در اسناد و مدارک مستقیم و غیر مستقیم تاریخی می زند و موضوع مورد بحث ما یعنی اثبات وجود نازنین حضرت رقیه سلام الله علیها بنت الحسین علیه السلام که توسط برخی از علما مورد قبول نیست و شاید وجود این اسم را برای ایشان قائل نیستند نیز،ازآنچه گفته شد استثناء نیست و لذا بر ماست که این نظریات را نقل و به آنها پرداخته تا حقیقت آشکار گردد.

شجره ی خانوادگی حضرت رقیه سلام الله علیها

مسائلی پیرامون نام مبارک ایشان :
نام شریفش رقیه سلام الله علیها ،فاطمه سلام الله علیها و زینب سلام الله علیها است.(3)کلمه ی رقیه در اصل از ارتقاء به معنی صعود به طرف بالا و ترقّی است. این نام قبل از اسلام وجود داشته مثلاً نام یکی از دختران جناب هاشم جدّ دوّم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رقیه سلام الله علیها بوده است که عمّه ی پدر رسول خدا صلی الله علیه و آله رقیه سلام الله علیها می شود(4)و همچنین یکی از دختران امام حسن مجتبی علیه السلام که نام ایشان نیز رقیه سلام الله علیها بوده است(5)و همچنین دو دختر از فرزندان امام موسی بن جعفر علیه السلام به نام های رقیه سلام الله علیها و رقیه ی صغری سلام الله علیها به این نام بوده اند.(6)

فرزندان امام حسین علیه السلام :

در کتاب الارشاد شیخ مفید;شش فرزند برای آن حضرت ذکر شده که چهار پسر و دو دختر می باشند و دختر آخر فاطمه بنت الحسین علیهماالسلام که مادرش امّ اسحق سلام الله علیها دختر طلحه ابن عبدالله است و بعضی ایشان را همان رقیه سلام الله علیها می دانند.(7) امّا علی ابن عیسی اربلی;در کشف الغمه و کمال الدین گفته اند اولاد حسین علیه السلام ده تن بوده شش پسر و چهار دختر سه علی علیه السلام ،محمّد علیه السلام ،عبدالله علیه السلام ،جعفر علیه السلام ،زینب سلام الله علیها ،سکینه سلام الله علیها ،فاطمه سلام الله علیها و چهارمی که اسم نبرده و به فرموده ی دانشمند معظم،ثقه المحدثین مرحوم حاج شیخ عباس قمی;در نفس المهموم این دختر چهارم همان وجود نازنین حضرت رقیه سلام الله علیها می باشد(8)
همچنین دانشمند معظم علامه حائری;در کتاب معالی السّبطین می نویسد:بعضی مانند محمد ابن طلحه ی شافعی و دیگران از علمای شیعه و اهل تسنن می نویسند امام حسین علیه السلام دارای ده فرزند شش پسر و چهار دختر بوده اند سپس می نویسد دختران او عبارتند از سکینه سلام الله علیها ،فاطمه ی صغری سلام الله علیها ،فاطمه ی کبری سلام الله علیها و رقیه سلام الله علیها.(9) و از این دست برخی از مورّخین دختری به نام رقیه3برای آن حضرت نوشته اندکه موقعی که اهل بیت علیهم السلام در شام بوده اند در آنجا وفات یافته است.(10)

پاسخ به یک سؤال :

حال این سؤال پیش می آید آیا نبودن نام حضرت رقیه سلام الله علیها در میان فرزندان امام حسین علیه السلام در کتاب ها و متون قدیم مانند الارشاد مفید، اعلام الوری، کشف الغمه و دلائل الامام طبری بر نبودن چنین دختری برای امام حسین علیه السلام دلالت ندارد؟ که برای یافتن پاسخ این سؤال علاوه بر مطالب قبلی توجه به این مباحث نیز خالی از لطف نیست :
در آن عصر به دلیل اندک بودن امکان نگارش از یک سو، تعدد فرزندان امامان از سوی دیگر و سانسور و اختناق حکومت بنی امیه که سیره نویسان را در کنترل خود داشته اند از سوی سوم و بالاخره عدم اهتمام به ضبط و ثبت همه ی جزئیات تاریخ زندگانی امامان موجب شده که بسیاری از ماجراهای زندگی آنان در پشت پرده ی خفا باقی بماند بنا بر این ذکر نکردن آنها دلیل بر نبود آنها نخواهد شد.
گاهی بر اثر همنام بودن چند شخص در یک خاندان،موجبات اشتباه در تاریخ فراهم شده و همین مطلب امر را بر تاریخ نویسان اندک آن عصر، با امکانات محدودی که داشتند مشکل کرده است.
گاهی بعضی دختران دو نام داشته اند و به همین احتمال حضرت رقیه سلام الله علیها را فاطمه ی صغری سلام الله علیها می خواندند و شاید همین موضوع باعث غفلت از نام رقیه سلام الله علیها شده باشد و ممکن است فاطمه سلام الله علیها اسم اصلی و رقیه سلام الله علیها لغب باشد.
چنانچه قبلا ذکر شد و بعد از این نیز بیان می شود بعضی علمای بزرگ از قدما،از حضرت رقیه سلام الله علیها به عنوان دختر امام حسین علیه السلام یاد کرده اند و شهادت جانسوز او را در خرابه ی شام شرح داده اند. پس باید نتیجه گرفت که یقیناً کتاب ها و دلایلی در دسترس آنها بوده که بر اساس آن از حضرت رقیه سلام الله علیها سخن به میان آمده، کتاب هایی که در دسترس دیگران نبوده است و در دسترس ما نیز نمی باشد.برای مثال کتاب «الامامه والتبصره» تألیف شیخ صدوق ;،در دسترس علامه جمعی;و علامه بحرانی;صاحب (عوالم العلوم) بوده و این دو بزرگوار از آن کتاب روایت نموده اند ولی این کتاب در طول تاریخ مفقود شده است از همین رو حاج آقا بزرگ تهرانی;صاحب کتاب بزرگ«الذریعه»اظهار تأسف می کنند که چرا کتاب های نفیس شیعه این چنین دستخوش حوادث روزگار قرار گرفته اند.(11) بنا براین ذکر نشدن نام حضرت رقیه سلام الله علیها در کتب حدیث قدیم هرگز دلیل نبودن چنین دختری برای امام حسین علیه السلام نخواهد بود.چنانچه عدم ثبت بسیاری ازجزئیات ماجرای عاشورا و حوادث کربلا و پس از کربلا در مورد اسیران در کتاب های مربوطه،دلیل آن نمی شود که بیش ازآنچه در باره ی کربلا و حوادث اسارت آن نوشته شده وجود نداشته باشد.(12)

ادامه مطلب در اینجا

[ پنج شنبه 90/10/8 ] [ 3:27 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

حضرت رقیه سوریه

الف- داستان ها

دخترک تشنه دنبال امام حسین علیه السلام :
هلال بن نافع می گوید در میان دو صف لشگر (دشمن) ایستاده بودم،دیدم کودکی از حرم امام حسین علیه السلام بیرون آمد، امام به سوی میدان آمد،کودک با گام های لرزان دوان دوان خود را به امام علیه السلام رسانید دامن آن حضرت را گرفت و گفت:یا أبَه!اُنظُر اِلَیَّ فَإنّی عَطشانٌ(ای پدر به من بنگر و ببین من تشنه ام).این تقاضای جگرسوز ازآن کودک شیرین زبان
مانند نمکی بود که بر زخم های امام علیه السلام پاشیده شد،به طوری که اشک از دیدگان حسین علیه السلام جاری گشت و فرمود: بُنَیَّه الله یُسقیکِ فَإنَّهُ وَکیلی(دخترم می دانم تشنه ای خداوند تو را سیرآب کند که او وکیل و پناهگاه من است).هلال گفت: پرسیدم این دختر کیست و با امام حسین علیه السلام چه نسبتی دارد؟ گفتند : او رقیه سلام الله علیها دختر سه ساله ی امام حسین علیه السلام بود.(27)

به تبع عزیزان :

عصر عاشورا که دشمنان برای غارت به خیمه ها ریختند،در درون خیمه ها مجموعا 23 کودک از اهل البیت8را یافتند.به عمر سعد(لعنه الله علیه)گزارش دادند که این 23 کودک بر اثر شدت تشنگی در خطر مرگ هستند،عمر سعد (لعنه الله علیه)اجازه داد به آنها آب بدهند وقتی که نوبت به حضرت رقیه سلام الله علیها رسید آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوی قتله گاه حرکت کرد یکی از سپاهیان دشمن پرسید،کجا میروی؟حضرت رقیه سلام الله علیها فرمود:بابایم تشنه بود می خواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم.او گفت:آب را خودت بخور.پدرت را با لب تشنه شهید کردند!حضرت رقیه سلام الله علیها در حالی که گریه می کرد فرمود:پس من هم آب نمی آشامم.(28)

یادگار پدر :

از کتاب سرور المؤمنین نقل شده است حضرت رقیه سلام الله علیها هر بار هنگام نماز،سجاده ی پدر را پهن می کرد و آن حضرت بر روی آن نماز می خواند.ظهر عاشورا طبق عادت سجاده ی پدر را پهن کرد و به انتظار نشست ولی پس از مدّتی ناگهان دید شمر(لعنه الله علیه)وارد خیمه شد.رقیه سلام الله علیها فرمود:آیا پدرم را ندیدی؟شمر(لعنه الله علیه)بعد از آنکه کودک را در کنار سجاده چشم براه پدر دید،به غلام خود گفت:این دختر را بزن!غلام به این دستور عمل نکرد.شمر(لعنه الله علیه)پیش آمد و چنان سیلی به صورت آن نازدانه زد که عرش خداوند به لرزه در آمد.(29)

صدای پدر :

در کتاب مبکی العیون آمده است،در شب شام غریبان،حضرت زینب سلام الله علیها در زیر خیمه ی نیم سوخته اندکی خوابید.در عالم خواب مادرش حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها را دید و عرض کرد مادر جان از حال ما با خبری؟حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند تاب شنیدن ندارم.حضرت زینب سلام الله علیها عرض کردند پس شکوه ام را به چه کسی بگویم؟حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمودند: من خود هنگامی که سر از بدن فرزندم حسین علیه السلام جدا می کردند حاضر بودم اکنون برخیز و رقیه سلام الله علیها را پیدا کن.حضرت زینب سلام الله علیها برخاستند هر چه صدا زد،حضرت رقیه سلام الله علیها را نیافت با خواهرش امّ کلثوم سلام الله علیها در حالی که گریه می کردند و ناله سر میدادند،از خیمه بیرون آمدند و به جستجو پرداختند؛تا این که نزدیک قتلگاه صدای او را شنیدند. آمدند کنار بدنهای پاره پاره؛دیدند رقیه سلام الله علیها خود را روی پیکر پدر افکنده و در حالی که دست هایش را به سینه ی پدر چسبانیده درد دل می کند.حضرت زینب سلام الله علیها اورا نوازش کرد.در این وقت سکینه سلام الله علیها نیز آمد و با هم به خیمه بازگشتند. در مسیر راه سکینه سلام الله علیها از رقیه سلام الله علیها پرسید:چگونه پیکر پدر را جستی؟او پاسخ داد:آن قدر پدر پدر کردم که ناگاه صدای او را شنیدم که فرمود:بیا اینجا من در اینجا هستم.(30)

سخن با معشوق :

در کتاب بحر الغرائب ج2 قریب به این مضامین می نویسد:حارث که یکی از لشگریان یزید(لعنه الله علیه) بود گفت:یزید (لعنه الله علیه) دستور داد سه روز اهل بیت علیهم السلام را پشت دروازه ی شام نگاه بدارند تا تزئین شهر کامل شود.حارث گوید شب اول من به شکل خواب بودم دیدم دختری کوچک بلند شد و نگاهی کرد دید لشکر از خستگی راه خوابیده اند و کسی بیدار نیست،امّا فوراً از ترسش باز نشست و باز بلند شد و چند قدم آمد به طرف سر امام حسین (ع) که به درختی که نزدیک خرابه دم دروازه ی شام آویزان بود.آری به طرف آن درخت و سر مقدس آمد و از ترس برگشت. تاچند مرتبه. آخر الامر زیر درخت ایستاد و به سر بابایش نگاه کرد،و کلماتی فرمود و اشک ریخت. سپس دیدم سر مقدس امام حسین علیه السلام پایین آمد و در مقابل نازدانه قرار گرفت و رقیه3گفت:السَلامُ عَلَیکَ یا أبَتاه وا مُصیبَتاهُ بَعدَ فِراقِک و اغُربَتاه بَعدَ شَهادَتِک.بعد دیدم سر مقدس با زبان فصیح فرمود:دختر من مصیبت تو و زجر و تازیانه و روی خار مغیلان دویدن تو تمام شد و اسیریت به پایان رسید ای نور دیده چند شب دیگر به نزد ما خواهی آمد برآنچه بر شما وارد شد صبر کن که جزاء و مزد او شفاعت را در بر دارد.حارث می گوید من خانه ام نزدیک خرابه ی شام بود،از این که حضرت به او فرموده بود نزد ما خواهی آمدمنتظر بودم کی از دنیا می رود،تا یک شبی شنیدم صدای ناله و فریاد از میان خرابه بلند است، پرسیدم چه خبرا ست گفتند:حضرت رقیه سلام الله علیها از دنیا رفته است.(31) نیز حضرت حجه الاسلام صدر الدین قزوینی در جلد 2 کتاب شریف ثمرات الحیاه به سند خود آورده است.حضرت رقیه سلام الله علیها لب خود را به بر لب پدرش امام حسین علیه السلام نهاد و آن حضرت فرمود:الیّ الیّ،هلمی،فإذا لک بالانتظار.(ا ی نور دیده،بیا بیا به سوی من که من چشم به راه تو می باشم)و در اینجا بود که که دیدند حضرت رقیه سلام الله علیها از دنیا رفتند.(32)ونیز آمده سر امام حسین علیه السلام را در طبقی گذاشتند و روی آن را با حوله ای پوشاندند و نزد رقیه سلام الله علیها آوردند و جلوی او گذاشتند.رقیه سلام الله علیها گفت:این چیست؟من پدرم را می خواهم،غذا نمی خواهم.گفتند:پدر تو در همین جاست.رقیه سلام الله علیها حوله را برداشت ناگهان سر بریده ای را دید، گفت این سر کیست؟ گفتند سر پدرت می باشد.سر را برداشت و به سینه اش چسبانید و می گریست و چنین می گفت:
یا اَبَتاه!مَن ذَاالَّذی خَضَبَ بِدِمائِک؟یا اَبَتاه!مَن ذَاالَّذی قَطَعَ وَریدَک؟یا اَبَتاه!مَن ذَاالَّذی أیتَمَنی عَلی صِغَرِسِنی؟یا اَبَتاه لِلیَتیمَهِ حَتّی تَکبُرَ...؟یا اَبَتاه!لَیتَنی تَوَسَّدتُ التُراب و لا اَری شَیبَکَ مُخضباً بِالدِّماءِ.(ای بابا جان!چه کسی تورا به خونت رنگین کرد؟چه کسی رگهای گردنت را برید؟چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟دختر بی بابا به که پناه ببرد تا بزرگ شود؟کاش نابینا بودم. کاش خاک را بالش زیر سر قرار می دادم،ولی محاسن تو را خضاب شده به خون نمی دیدم.(33)

غسل جانسوز :

هنگامی که زن غساله بدن حضرت سلام الله علیها را غسل می داد، ناگاه دست از غسل کشید و گفت : سرپرست این اسیران کیست؟
حضرت زینب سلام الله علیها فرمود چه می خواهی؟غساله گفت:این دختربه چه بیماری مبتلا بوده که بدنش کبود است؟ حضرت زینب سلام الله علیها در پاسخ فرمود: ای زن! او بیمار نبوده است؛این کبودیها آثار تازیانه ها و ضربه های دشمنان است. (34) و در روایت دیگر است که آن زن دست از غسل کشید و دستهایش را بر سرش زد و گریست. گفتند چرا بر سر می زنی؟ گفت: مادر این دختر کجاست تا به من بگوید چرا قسمت هایی از بدن این دخترک سیاه شده است؟ گفتند: این سیاهی ها اثر تازیانه های دشمن است.(35)

امانت :

در کتاب ریاض القدس جلد2،آمده هنگامی که مردم شام برای وداع با اهل بیت علیهم السلام آمده بودند حضرت زینب سلام الله علیها از فرصت استفاده های بسیار کرد از جمله اینکه هنگام وداع ناگاه سر از هودج بیرون آورد و خطاب به مردم شام فرمود: ای اهل شام از ما در این خرابه امانتی مانده است جان شما و جان این امانت هرگاه کنار قبرش بروید(او در این دیار غریب است)آبی بر سر مزارش بپاشید و چراغی در کنار قبرش روشن کنید.(36)
درد دل حضرت زینب سلام الله علیها با برادر :
حضرت زینب سلام الله علیها با باران اشک خاک مزار برادر را می شوید.یاد رقیه سلام الله علیها دل عمه اش را آتش می زند او می گوید: برادر جان !همه ی کودکانی که به من سپرده بودی همراه خود آوردم غیر از رقیه ات سلام الله علیها که او را در شهر شام با دلی پر خون و غمبار به خاک سپردم.(37)

ب- مؤیداتی با استناد به کرامات و معجزات

از حضرت رقیه سلام الله علیها و مرقد مطهرایشان در طول تاریخ کرامات متعددی بروز کرده است که به چند نمونه اشاره ای خواهیم کرد.
بگو چند جمله از مصیبت دخترم رقیه سلام الله علیها را بخواند :
مرحوم حاج میرزا علی محدث زاده متوفای محرم 1396 ه.ق فرزند محدث عالی مقام حاج شیخ عباس قمی رضوان الله تعالی علیه،از وعاظ و خطبای مشهور تهران بودند ایشان می فرمودند یک سال به بیماری و ناراحتی حنجره و گرفتگی صدا مبتلا شده بودم،تاجایی که منبر رفتن و سخنرانی کردن برای من ممکن نبود. مسلّم هر مریضی در چنین موقعی به فکر معالجه می افتدو من نیز به طبیبی متخصص و با تجربه مراجعه کردم.پس از معالجه معلوم شد بیماریم آنچنان شدید است که بعضی از تارهای صوتی از کار افتاده و فلج شده و اگر لا علاج نباشد صعب العلاج است.طبیب معالج در ضمن نسخه ای که نوشت دستور استراحت داد و گفت که باید تا چند ماه از منبر رفتن خودداری کنم با کسی حرف نزنم و اگر چیزی بخواهم یا مطلبی را از زن و بچّه ام انتظار داشته باشم آنها را بنویسم ، تا در نتیجه ی استراحت مداوم و استعمال دارو،شاید سلامتی از دست رفته مجدداً به من بازگردد.من هم با چنین پیش آمدی،چاره ای جز توسل به ذیل عنایات امام حسین علیه السلام نداشتم.روزی بعد از نماز ظهر و عصر حال توسل به دست آمد و خیلی اشک ریختم و سالار شهیدان حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام را که به وجود مقدس ایشان متوسل بودم مخاطب قرار دادم و گفتم:یا بن رسول الله6صبر در مقابل چنین بیماری برای من طاقت فرساست.علاوه بر این من اهل منبرم و مردم ا ز من انتظار دارند برایشان منبر بروم.من از اول عمر تا بحال علی الدوام منبر رفته ام و از نوکران شما اهل بیتم،حالا چه شده که باید یکباره از این پست حساس بر اثر بیمارى کنار باشم.ضمناً ماه مبارک رمضان نزدیک است ،دعوتها را چه کنم؟ آقا عنایتى بفرما تا خدا شفایم دهد.به دنبال این توسل، طبق معمول کم کم خوابیدم. در عالم خواب، خودم را در اطاق بزرگى دیدم که نیمى از آن منور و روشن بود و قسمت دیگر آن کمى تاریک در آن قسمت که روشن بود حضرت مولى الکونین امام حسین علیه السلام را دیدم که نشسته است. خیلى خوشحال و خوشوقت شدم و همان توسلى را که در حال بیدارى داشتم در حال رویا نیز پیدا کردم. بنا کردم عرض ‍ حاجت نمودن، و مخصوصاً اصرار داشتم که ماه مبارک رمضان نزدیک است و من در مساجد متعدد دعوت شده ام، ولى با این حنجره از کار افتاده چطور مى توانم منبر رفته و سخنرانى نمایم و حال آنکه دکتر منع کرده که حتى با بچه هاى خود نیز حرفى نزنم. چون خیلى الحاح و تضرع و زارى داشتم، حضرت اشاره به من کرد و فرمود به آن آقا سید که دم درب نشسته بگو چند جمله از مصیبت دخترم(رقیه سلام الله علیها)را بخواند و شما کمی اشک بریزید، ان شاء الله تعالى خوب مى شوید. من به درب اطاق نگاه کردم دیدم شوهر خواهرم آقاى حاج آقا مصطفى طباطبائى قمى که از علما و خطبا و از ائمه جماعت تهران مى باشد نشسته است. امر آقا را به شخص نامبرده رساندم. ایشان مى خواست از ذکر مصیبت خوددارى کند، حضرت سیدالشهدا (ع) فرمودند روضه دخترم را بخوان. ایشان مشغول به ذکر مصیبت حضرت رقیه سلام الله علیها شد و من هم گریه مى کردم و اشک مى ریختم، اما متاسفانه بچه هایم مرا از خواب بیدار کردند و من هم با ناراحتى از خواب بیدار شدم و متاسف و متاثر بودم که چرا از آن مجلس پر فیض محروم مانده ام، ولى دیدن دوباره آن منظره عالى امکان نداشت.همان روز، ویا روز بعد، به همان متخصص مراجعه نمودم. خوشبختانه پس ‍ از معاینه معلوم شد که اصلا اثرى از ناراحتى و بیمارى قبلى در کار نیست. او که سخت در تعجب بود از من پرسید شما چه خوردید که به این زودى و سریع نتیجه گرفتید؟من چگونگى توسل و خواب خودم را بیان کردم.دکتر قلم در دست داشت و سر پا ایستاده بود، ولى بعد از شنیدن داستان توسل من بى اختیار قلم از دستش بر زمین افتاد و با یک حالت معنوى که بر اثر نام مولى الکونین امام حسین علیه السلام به او دست داده بود پشت میز طبابت نشست و قطره قطره اشک بر رخسارش مى ریخت. لختى گریه کرد و سپس گفت: آقا، این ناراحتى شما جز توسل و عنایت و امداد غیبى چاره و راه علاج دیگرى نداشت.(38)

زن فرانسوی در کنار قبر مطهر :

جناب حجه الاسلام و المسلمین آقاى حاج شیخ محمد مهدى تاج لنگرودى (واعظ) صاحب تألیفات کثیره، در کتاب توسلات یا راه امیدواران صفحه 161، چاپ پنجم چنین مى نویسد:یکى از دوستانم که خود اهل منبر بوده و در فن خطابه و گویندگى از مشاهیر است و مکرر براى زیارت قبر حضرت رقیه بنت الحسین8به شام رفته است،روى منبر نقل مى کرد:در حرم حضرت رقیه3زن فرانسوى را دیدند که دو قالیچه گران قیمت به عنوان هدیه به آستانه مقدسه آورده است. مردم که مى دانستند او فرانسوى و مسیحى است از دیدن این عمل در تعجب شدند و با خود گفتند که چه چیز باعث شده که یک زن نامسلمان به این جا آمده و هدیه قیمتى آورده است؟ چنین موقعى است که حس کنجکاوى در افراد تحریک مى شود. روى همین اصل از او علت این امر را پرسیدند و او در جواب گفت همان گونه که مى دانید من مسلمان نیستم، ولى وقتى که از فرانسه به عنوان ماموریت به این جا آمده بودم در منزلى که مجاور این آستانه بود مسکن کردم. اول شبى که مى خواستم استراحت کنم صداى گریه شنیدم. چون آن صداها ادامه داشت و قطع نمى شد. پرسیدم این گریه و صدا از کجاست؟ در جواب گفتند: این گریه ها از جوار قبر یک دخترى است که در این نزدیکى مدفون است. من خیال مى کردم که آن دختر امروز مرده و امشب دفن شده است که پدر و مادر و سایر بازماندگان وى نوحه سرایى مى کنند. ولى به من گفتند الان متجاوز از هزار سال است که از مرگ و دفن او مى گذرد. برشگفتى من افزوده شد و با خود گفتم که چرا مردم بعد از صدها سال این گونه ارادت به خرج مى دهند؟ بعد معلوم شد این دختر با دختران عادى فرق دارد: او دختر امام حسین (ع) است که پدرش را مخالفین و دشمنان کشته اند و فرزندانش را به این جا که پایتخت یزید(لعنه الله علیه) بوده به اسیرى آورده اند و این دختر در همین جا از فراق پدر جان سپرده و مدفون گشته است. بعد از این ماجرا روزى به این جا آمدم. دیدم مردم از هر سو عاشقانه مى آیند و نذر مى کنند و هدیه مى آورند. متوسل مى شوند. محبت او چنان در دلم جا باز کرد که علاقه زیادى به وى پیدا کردم. پس از مدتى به عنوان زایمان مرا به بیمارستان و زایشگاه بردند. پس از معاینه به من گفتند کودک شما غیر طبیعى به دنیا مى آید و ما ناچار از عمل جراحى هستیم . همین که نام عمل جراحى را شنیدم دانستم که در دهان مرگ قرار گرفته ام. خدایا چه کنم، خدایا ناراحتم، گرفتارم چه کنم، چاره چیست؟ و اندیشیدم که ، چاره اى بجز توسل ندارم، و باید متوسل شوم ... به ناچار دستم را به سوى این دختر دراز کرده و گفتم: خدایا به حق این دخترى که در اسارت کتک و تازیانه خورده است و به حق پدرش که امام بر حق و نماینده رسولت بوده است و او را از طریق ظلم کشته اند قسم مى دهم مرا از این ورطه هلاکت نجات بده. آنگاه خود این دختر را مخاطب قرار داده و گفتم : اگر من از این ورطه هلاکت نجات یابم 2 قالیچه قیمتى به آستانه ات هدیه مى کنم. خدا شاهد است پس از نذر کردن و متوسل شدن، طولى نکشید برخلاف انتظار اطبا و متصدیان زایمان، ناگهان فرزندم به طور طبیعى متولد شد و از هلاکت نجات یافتم. اینک نیز به عهد و نذرم وفا کرده و قالیچه ها را تقدیم مى کنم.(39)
مادر مسیحى با دیدن کرامت از رقیه سلام الله علیها مسلمان شد:
جناب حجه الاسلام و المسلمین آقاى سیّد عسکر حیدرى، از طلاب علوم دینیه حوزه علمیه زینبیه سلام الله علیها شام چنین نقل کردند:روزى زنى مسیحى دختر فلجى را از لبنان به سوریه مى آورد. زیرا دکترهاى لبنان او را جواب کرده بودند.زن با دختر مریضش نزدیک حرم با عظمت حضرت رقیه سلام الله علیها منزل مى گیرد تا در آنجا براى معالجه فرزندش به دکتر سوریه مراجعه کند،تا اینکه روز عاشورا فرا مى رسد و او مى بیند مردم دسته دسته به طرف محلى که حرم مطهر حضرت رقیه سلام الله علیها آنجاست مى روند.از مردم شام مى پرسد اینجا چه خبر است؟ مى گویند اینجا حرم دختر امام حسین سلام الله علیها است. او نیز دختر مریضش را در منزل تنها گذاشته درب اطاق را مى بندد و به حرم حضرت سلام الله علیها مى رود. آنجا متوسل به حضرت رقیه سلام الله علیها مى شود و گریه مى کند، به حدى که غش مى کند و بیهوش مى افتد. در آن حال کسى به او مى گوید بلند شو برو منزل دخترت تنهاست و خدا او را شفا داده است. برخاسته به طرف منزل حرکت مى کند و مى رود درب منزل را مى زند،مى بیند دخترش دارد بازى مى کند.وقتى مادر جویاى وضع دخترش مى شود و احوال او را مى پرسد،دختر در جواب مادر مى گوید وقتى شما رفتید دخترى به نام رقیه سلام الله علیها وارد اطاق شد و به من گفت بلند شو تا با هم بازى کنیم .
آن دختر به من گفت : بگو بسم الله الرحمن الرحیم تا بتوانى بلند شوى و سپس دستم را گرفت و من بلند شدم دیدم تمام بدنم سالم است او داشت با من صحبت مى کرد که شما درب را زدید،گفت : مادرت آمد.سرانجام مادر مسیحى با دیدن این کرامت از دختر امام حسین سلام الله علیها مسلمان شد.(40)

ادامه مطلب در اینجا

[ پنج شنبه 90/10/8 ] [ 3:24 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

حضرت رقیه سوریه

آیا امام حسین(ع) دختری به نام «رقیّه» داشته است؟

ý مورخان و مقتل‌نویسان هنگام بیان فرزندان امام حسین(ع) به ذکر دو دختر به نام‌های فاطمه و سکینه، بسنده کرده‌اند؛1 برخی نیز نام «زینب» را بدان‎ها افزوده‌اند؛2 اما در هیچ یک از منابع اولیه، نامی از دختری خردسال برای امام حسین(ع) که رقیه، فاطمه صغری و یا نام دیگری داشته باشد موجود نیست و نیز این جریان که هنگام اقامت کاروان اسیران در شام دختری خردسال از امام حسین(ع) در فراق پدر و هنگام مواجهه با سر بریده پدر جان داده باشد، به چشم نمی‌خورد؛ ولی در برخی از کتاب‎های متأخر شرح حال این دختر کوچک و قصه جان ‌سوز او در خرابه شام بیان شده است.3 بیشتر این نویسندگان این جریان را از کتاب «کامل بهایی» ـ نوشته قرن هفتم هجری ـ روایت کرده‌اند.
برای وجود چنین دختری دو شاهد می‌توان آورد: شاهد اول: هنگامی که زینب(س) در کوفه با سر بریده امام حسین(ع) مواجه شد، اشعاری سرود که در ضمن آن آمده است: «ای برادرم! با فاطمه کوچک سخن بگو که نزدیک است قلبش تهی گردد.»4 که نشان از وجود چنین دختر خردسالی که در فراق پدر بی‌تاب بوده، دارد.
شاهد دوم: آورده‎اند که: امام حسین(ع) در آخرین لحظات حیات خویش، هنگام مواجهه با شمر، چنین فرمود:
الا یا زینب یا سکینه! ایا ولدی! من ذایکون لکم بعدی؛ الا یا رقیه! یا ام‌کلثوم! انتم ودیعة ربی، الیوم قد قرب الوعد.5
که در این‎جا امام حسین(ع) نام رقیه را آورده است.
قدیمی‌ترین منبعی که درباره دختر امام حسین در شام، اظهار نظر کرده است، عمادالدین طبری در «کامل بهایی» است؛ وی می‌نویسد: «دخترکی بود چهار ساله، شبی از خواب بیدار شد و گفت: پدر من حسین کجاست؟ این ساعت او را به خواب دیدم سخت پریشان، زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخواست.»6 یکی از منابعی که عمادالدین طبری جریان را از او نقل کرده است، کتاب «الهاویة» نوشته‌ی دانشمندی سنی به نام محمد بن‎احمد مأمونی است.
در مقاتل گفته شده که بعد از شهادت علی‌اصغر، امام حسین(ع) او را به پشت خیمه‌ها برد و دفن کرد و اکنون چنین معروف است که علی‌اصغر روی سینه امام حسین(ع) قرار دارد؟
این قضیه که امام سجاد(ع) علی‌اصغر را بر روی سینه‌ی حضرت سیدالشهدا(ع) گذاشت و دفن کرد، واقعیت ندارد؛ زیرا اوّلا،ً جنازه را در قبر بر طرف راست می‌خوابانند که رویش به طرف قبله باشد؛ اگر گفته شود: حضرت او را در مقابل سینه‌ی امام،(ع) در زمین به طرف قبله گذاشت، باز حرفی است، اگر چه مدرک ندارد و ثانیاً، از جهت حکم شرعی، جنازه‌ی طفل را روی سینه گذاشتن و آن‌طور دفن کردن چه صورت دارد، آیا جایز است؟ آیا می‌شود آن را نسبت به امام(ع) داد؟ و نقل این موضوع، یعنی گذاشتن جنازه‌ی حضرت علی‌اصغر(ع) بر روی سینه‌ی مبارک سیدالشهدا(ع) و نسبت آن به بعضی از بزرگان علما، اگر صحت داشته باشد از باب این است که آن طفل صغیر شهید از بس قلب مبارک سیدالشهدا(ع) را با تیر خوردنش سوزانید مثل این است که روی سینه‌ی امام(ع) دفن شده است و در حالی نقل کرده‎اند که تمامی شهدای بنی‌هاشم در زیر پای امام(ع) مدفونند، حتی علی‌اصغر و نزدیک‎ترین کسی از شهدا به آن حضرت، فرزندش حضرت علی اکبر(ع) است و بعد از بنی‌هاشم سایرین مدفونند و در این مطلب جای شک نیست.7

«عبدالله» کدام یک از فرزندان امام حسین(ع) است؟

عبدالله نام طفل امام حسین(ع) است که در آخرین لحظات جنگ، در آغوش امام(ع) به شهادت رسید؛ البته برخی به اشتباه او را علی‌اصغر می‌نامند.
در بررسی تاریخ کربلا و وقایع روز عاشورا، به صحنه‌ جان ‌سوزی برمی‌خوریم که بسیاری از بزرگان و مورخان آن را نقل کرده‌اند و گفته‌اند که در آخرین ساعات نبرد، طفلی از امام حسین(ع) که در آغوش ایشان بود، هدف تیر دشمن قرار گرفته، به شهادت ‌رسید. نام این طفل را بسیاری «عبدالله» 8 و برخی «علی» 9 و یا «علی‌اصغر»10 گفته‌اند. و بعضی دیگر نیز صرفاً به کلمه طفلی از حسین(ع) اکتفا کرده، از او نامی نبرده‎اند.11
البته در زیارت ناحیه مقدسه چنین آمده است: سلام بر «عبدالله» طفل شیرخوار تیرخورده، در خون خویش غلطیده که خونش به آسمان جهید و در آغوش پدرش به تیر دشمن ذبح گردید.12
تمام منابع اتفاق دارند که تنها یک فرزند شیرخوار امام حسین(ع) با آن کیفیت به شهادت رسیده است و تنها اختلاف در نام اوست. مرحوم مجلسی می‌گوید:
«نزد من صحیح این است که امام حسین سه پسر به نام علی داشته است».13 «اما اختلاف درباره اسم او احتمالاً به جهت این بوده که این طفل را به دو نام می‎خواندند، با توجه به این که طبق روایتی، امام به خاطر علاقه زیادی که به پدرش داشت، بارها نام علی را بر فرزندانش گذاشته است.»14
آیا امام حسین(ع) دختری به نام فاطمه‌ی صغری داشته است که به هنگام شهادت ایشان در مدینه مانده باشد؟
در کتب معتبر تاریخ و مقاتل، نامی از فاطمه صغری ـ فرزند امام حسین(ع) ـ و ماندن وی در مدینه و عدم حضورش در کربلا، نیامده است.
در فهرست اسامی فرزندان امام حسین(ع) در کتب تاریخ و مقاتل، نام دو دختر15 و یا سه دختر16 به نام‌های سکینه، فاطمه و زینب، به ثبت رسیده است و نامی از دختری به نام فاطمه صغری موجود نیست و به اتفاق همه مورخان و مقتل‌نویسان، امام حسین(ع) هنگام حرکت از مدینه به سوی مکه، تمام فرزندان خود، فرزندان امام حسن(ع) و اهل‌بیت خود را، به جز محمد بن‌حنفیه، به همراه داشتند.17
بنابراین، از امام حسین(ع) فرزندی به نام فاطمه صغری که در مدینه مانده باشد و در صحنه کربلا حضور نداشته باشد، در تاریخ ثبت نشده است.
آیا مادر علی‌اکبر زودتر از مادر امام سجاد با امام حسین(ع) ازدواج کرد که نام علی‌اکبر بر، ایشان نهاده شده است و علی ‌اوسط و علی ‌اصغر کدامند؟ و سن حضرت علی‌اکبر چقدر بوده است؟
بسیاری از مورّخان بر این باورند که امام حسین(ع) دو پسر به نام «علی» داشته‌ است که به «علی‌اکبر» و «علی‌اصغر» معروف بودند.18 برخی نیز از سه فرزند به نام‎های «علی‌اکبر»، «علی‌اوسط» و «علی‌اصغر»یاد کرده‎اند.19 اما این که امام سجاد(ع) و علی ‌بن الحسین شهید جوان ـ کدام یک از این‎ها می‎باشند، سه نظریه وجود دارد:
الف ـ امام سجاد(ع) علی‌اصغر و شهید جوان کربلا علی‌اکبر بوده است؛20
ب ـ عکس نظریه اول، یعنی امام سجاد(ع) علی‌اکبر بوده و شهید کربلا علی اصغر؛21
ج ـ شهید کربلا علی‌اکبر، امام سجاد(ع) علی‌اوسط و فرزند خردسالی از امام حسین(ع) علی اصغر بوده‎اند.22
به عنوان شاهدی برای نظریه، اول به این کلام امام سجاد(ع) تمسک جسته‎اند که در جواب عبیدالله بن‌ زیاد وقتی که گفت: «آیا خدا علی را نکشت؟» فرمود: «من برادری داشتم که علی نام داشت و از من بزرگ‎تر بود و مردم او را کشتند.»23 البته برخی دیگر هنگام نقل این عبارت، جمله «از من بزرگ‎تر بود» را نیاورده‌اند،24 اما این‎که چرا نام یکی «علی‌اکبر» و دیگری «علی‌اصغر» نهاده شده، برای تمییز و عدم اشتباه بوده است.
اما درباره تاریخ ازدواج امام حسین(ع) با مادران آن دو، هیچ مطلب مستندی نداریم. نام مادر جوان شهید کربلا «لیلی دختر ابی‌مرة بن ‌عروه بن‌ مسعود الثقفیه» می‌باشد25 و برخی نامش را «آمنه» گفته‌اند.26 درباره سن ایشان نیز بسیاری متعرض آن نشده‌اند و برخی که آن را بیان کردند، تاریخ‌های متفاوتی گفته‌اند: 18 ساله، 25 ساله، (27) 12 ساله، (28) 17 ساله،(29) و تولد در دوران حکمرانی عثمان.30 از این رو تاریخ دقیقی به دست نمی‎دهد.
در پایان شیخ مفید که از علمای برجسته‎ی شیعی و مورد اعتماد می‎باشد، امام سجاد(ع) را علی اکبر و شهید کربلا را علی اصغر معرفی کرده است؛31 همچنین ایشان در نقل فرمایش امام سجاد(ع) در مجلس ابن زیاد، فقط به این فرمایش امام اکتفا کرده که من برادری به نام علی داشتم، و مردم او را کشتند، و این مطلب که او از امام سجاد(ع) بزرگ‎تر بوده را نقل نکرده است.32
آیا امام حسین(ع) دختری به نام سکینه داشته‌ است و اگر چنین بوده، آیا در کربلا ازدواج کرده است یا پیش از آن؟ او در کربلا چقدر سن داشته و شوهر او چه کسی است؟ آیا این مطلب صحت دارد که همسر ایشان «مصعب بن ‌زبیر» ـ برادر عبدالله بن ‌زبیر ـ و قاتل مختار ثقفی بوده است و بر فرض صحت، چگونه توجیه می‎شود؟
با دقت و تحقیق در کتب تاریخی و مقاتل درمی‌یابیم که، تاریخ‌ نویسان شیعی و سنّی وجود دختری به نام سکینه را برای امام حسین(ع) ثبت کرده‎اند: شیخ مفید می‎نویسد: سکینه از جمله دختران امام حسین(ع) و نام مادرش «رباب» است.33 مرحوم طبرسی نیز با ذکر این مطلب، می‌فرماید: امام حسین(ع) وی را به عقد عبدالله بن‌الحسن، ـ برادر زاده‌اش ـ درآورد که در روز عاشورا به شهادت رسید،34 و در کتاب «مقتل‎الحسین» آمده است: ایشان با پسر عمویش ـ عبدالله بن‌الحسن ـ ازدواج کرد که در روز عاشورا، قبل از این که بین آن‎ها وصلتی صورت بگیرد، به شهادت رسید و هیچ بچه‌ای از ازدواج آن‎ها به دنیا نیامد.35 همچنین مرحوم طبرسی نقل می‌کند: سکینه بنت الحسین(ع)، در روز عاشورا ده ساله بوده است.36
ذهبی نیز در کتاب «تاریخ الاسلام»، سکینه را دختر امام حسین(ع) می‌داند و فهرستی از کتبی را که از سکینه ـ بنت الحسین(ع) ـ نام آورده‌اند، ذکر می‌کند37 که حدود بیست کتاب است؛
بنابراین، کتب بسیاری از سکینه ـ دختر امام حسین(ع) ـ یاد کرده‎اند، که نام برخی از آن‎ها را، افزون بر آن‎چه در متن آمده، در پی‌نوشت آورده‎ایم!38
امّا درباره‎ی سنّ آن بزرگوار، سخن روشنی وجود ندارد و از مجموع اقوال مورّخان استفاده می‌شود که ایشان در جریان کربلا ازدواج کرده، یا حداقل در سنّ ازدواج بوده است.
مرحوم شیخ مفید در این باره می‎فرماید: روایت شده که حسن‌ بن ‌حسن یکی از دو دختر امام، حسین(ع) ـ عمویش ـ را برای خویش خواستگاری کرد. امام حسین(ع) به او فرمود: فرزندم، هر دخترم را که بیشتر دوست داری، خود اختیار کن، تا او را به همسری تو درآورم. حسن حیا کرده پاسخی نداد؛ پس امام حسین(ع) فرمود: من دخترم فاطمه را برای تو اختیار کردم؛ زیرا او شباهت بیشتری به مادرم فاطمه(س) ـ دختر رسول خدا(ص)ـ دارد.39
از این روایت استفاده می‌شود که دختر دیگر امام حسین(ع) (سکینه) است که در آن زمان ـ قبل از جریان کربلا ـ به سن ازدواج رسیده بوده که امام حسین(ع) حسن ‌بن‌ حسن را برای انتخاب یکی ازآن، دو آزاد گذاشت. ذهبی مورخ بزرگ اهل سنت نیز در کتاب «تاریخ الاسلام» می‌گوید:
«سکینه بنت الحسین(ع) با چند نفر ازدواج کرد که اولشان عبدالله بن حسن بوده است و بعد از او مصعب بن زبیر، عبدالله بن عثمان حزامی، زید بن عمرو، عبدالعزیز بن مروان، و ابراهیم بن عبدالرحمن بن عوف ازدواج کرده است»40
اما این که آیا حضرت سکینه بعد از عبدالله بن ‌حسن، با کس دیگری ازدواج کرده یا خیر، اقوال مختلفی وجود دارد؛ ذهبی در تاریخ اسلام می‌گوید: «پس مصعب با سکینه ازدواج کرد و پیش از این که به هم برسند مصعب کشته شد و بعد از او نیز چند نفر با سکینه ازدواج کردند.» ابی الفرج اصفهانی نیز در کتاب «الاغانی» چنین می‌گوید:
علی محمد علی دخیل در کتاب «سکینة بنت الحسین» بعد از نقل تمام اقوال از کتب مختلف، چنین نتیجه‌گیری می‌کند: «این اسامی و شوهران حضرت سکینه به شکل عجیبی، بلکه به صورت نادر مخلوط شده‌اند، تا جایی که یک اسم به دو نیم شده و از هر نیمی به تنهائی شوهری بیرون می‌آید و برای سکینه دو همسر پیدا می‌شود.»41 نیز در جای دیگری می‌گوید: «این اقوال گوناگون درباره‎ی همسران حضرت سکینه، از روایات مختلفی که در این زمینه وجود دارد، ناشی شده است که گاه با یکدیگر اختلاف یا تناقض دارند؛ مثلاً در یک صفحه از کتاب «الاغانی» چهار روایت دیده می‌شود که همه آن‎ها با یکدیگر تناقض دارند؛»42 باز در چند صفحه بعد، بحث را چنین جمع‌بندی می‌کند: «این گونه روایات قابل اعتماد و اطمینان نیست و از جمله اقوال و روایاتی که در این باره وجود دارد، آنچه که نزد شیعه پذیرفتنی است، این است که حضرت سکینه جز با پسر عمویش عبدالله بن‌الحسن ازدواج نکرد.»43
علمای اهل سنت نیز در کتب خود، این اعتقاد شیعه را نقل و با آن موافقت کرده‎اند.
کتب ذیل از جمله‎ی کتب شیعه و سنی است که این موضوع را روایت کرده‌اند:
1. اسعاف الراغبین، ص 210؛
2. ریاض الجنان، ص 51؛
3. اعلام الوری، ص 127؛
4. سفینه البحار، ص 638 ؛44
5. مقتل الحسین، اثر مقرم، ص 330؛
6. سکینه بنت الحسین، اثر مقرم، ص 72؛
7. ادب الطف، ج 1، ص 162.

ادامه مطلب در اینجا

[ پنج شنبه 90/10/8 ] [ 3:23 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]


درباره سنّ شریف حضرت رقیه (علیهاالسلام) در میان تاریخ نگاران اختلاف نظر وجود دارد. اگر اصل تولد ایشان را بپذیریم، مشهور این است که ایشان سه یا چهار بهار بیشتر به خود ندیده و در روزهای آغازین صفر سال 61 ه .ق، پرپر شده است.
بر اساس نوشته‏های بعضی کتاب‏های تاریخی، نام مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام)، امّ اسحاق است که پیش‏تر همسر امام حسن مجتبی (علیه‏السلام) بوده و پس از شهادت ایشان، به وصیت امام حسن (علیه‏السلام) به عقد امام حسین (علیه‏السلام) درآمده است.(1) مادر حضرت رقیه(علیهاالسلام) از بانوان بزرگ و با فضیلت اسلام به شمار می‏آید. بنا به گفته شیخ مفید در کتاب الارشاد، کنیه ایشان بنت طلحه است.(2)
نام مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام) در بعضی کتاب‏ها، ام‏جعفر قضاعیّه آمده است، ولی دلیل محکمی در این باره در دست نیست. هم چنین نویسنده معالی السبطین، مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام) را شاه زنان؛ دختر یزدگرد سوم پادشاه ایرانی، معرفی می‏کند که در حمله مسلمانان به ایران اسیر شده بود. وی به ازدواج امام حسین (علیه‏السلام) درآمد و مادر گرامی حضرت امام سجاد (علیه‏السلام) نیز به شمار می‏آید.(3)
این مطلب از نظر تاریخ نویسان معاصر پذیرفته نشده؛ زیرا ایشان هنگام تولد امام سجاد (علیه‏السلام) از دنیا رفته و تاریخ درگذشت او را 23 سال پیش از واقعه کربلا، یعنی در سال 37 ه .ق دانسته‏اند. از این رو، امکان ندارد او مادر کودکی باشد که در فاصله سه یا چهار سال پیش از حادثه کربلا به دنیا آمده باشد. این مسأله تنها در یک صورت قابل حل می‏باشد که بگوییم شاه زنان کسی غیر از شهربانو (مادر امام سجاد (علیه‏السلام)) است.

نام گذاری حضرت رقیه (علیهاالسلام)

رقیه از «رقی» به معنی بالا رفتن و ترقی گرفته شده است.(4) گویا این اسم لقب حضرت بوده و نام اصلی ایشان فاطمه بوده است؛ زیرا نام رقیه در شمار دختران امام حسین(علیه‏السلام) کمتر به چشم می‏خورد و به اذعان برخی منابع، احتمال این که ایشان همان فاطمه بنت الحسین (علیه‏السلام) باشد، وجود دارد.(5) در واقع، بعضی از فرزندان امام حسین (علیه‏السلام) دو اسم داشته‏اند و امکان تشابه اسمی نیز در فرزندان ایشان وجود دارد.
گذشته از این، در تاریخ نیز دلایلی بر اثبات این مدعا وجود دارد. چنانچه در کتاب تاریخ آمده است: «در میان کودکان امام حسین (علیه‏السلام) دختر کوچکی به نام فاطمه بود و چون امام حسین (علیه‏السلام) مادر بزرگوارشان را بسیار دوست می‏داشتند، هر فرزند دختری که خدا به ایشان می‏داد، نامش را فاطمه می‏گذاشت. همان گونه که هرچه پسر داشتند، به احترام پدرشان امام علی (علیه‏السلام) وی را علی می‏نامید».(6) گفتنی است سیره دیگر امامان نیز در نام گذاری فرزندانشان چنین بوده است.

نام رقیه در تاریخ

این نام ویژه تاریخ اسلام نیست، بلکه پیش از ظهور پیامبر گرامی اسلام (صلی ‏الله ‏علیه ‏وآله) نیز این نام در جزیرة العرب رواج داشته است. به عنوان نمونه، نام یکی از دختران هاشم (نیای دوم پیامبر (صلی‏ الله ‏علیه ‏و آله)) رقیه بود که عمه حضرت عبداللّه‏، پدر پیامبر اکرم (صلی‏ الله ‏علیه‏ و آله) به شمار می‏آید.(7)
نخستین فردی که در اسلام به این اسم، نام گذاری گردید، دختر پیامبر اکرم (صلی ‏الله ‏علیه ‏و آله) و حضرت خدیجه بود. پس از این نام گذاری، نام رقیه به عنوان یکی از نام‏های خوب و زینت بخش اسلامی درآمد.
امیرالمؤمنین علی (علیه‏السلام) نیز یکی از دخترانش را به همین اسم نامید که این دختر بعدها به ازدواج حضرت مسلم بن عقیل (علیه‏السلام) درآمد. این روند ادامه یافت تا آن جا که برخی دختران امامان دیگر مانند امام حسن مجتبی (علیه‏السلام)،(8) امام حسین (علیه‏السلام) و دو تن از دختران امام کاظم (علیه‏السلام) نیز رقیه نامیده شدند. گفتنی است، برای جلوگیری از اشتباه، آن دو را رقیه و رقیه صغری می‏نامیدند.(9)

پژوهشی در دیدگاه‏های تاریخی در مورد حضرت رقیه (علیهاالسلام)

در بعضی کتاب‏های تاریخی، نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) آمده، ولی در بسیاری از آن‏ها نامی از ایشان برده نشده است. این احتمال وجود دارد که تشابه اسمی میان فرزندان امام حسین (علیه‏السلام)، سبب پیش آمدن این مسأله شده باشد. هم چنان که بعضی از کتاب‏ها به این مسأله اذعان دارند و بنابر نقل آن‏ها، حضرت رقیه (علیهاالسلام) همان فاطمه صغری (علیهاالسلام) است. در چگونگی درگذشت ایشان نیز اختلاف نظر وجود دارد که در این جا به این دو مسأله خواهیم پرداخت.

طرح بحث

برای روشن شدن این مطلب، بحث را با طرح یک پرسش بنیادین و بسیار مشهور آغاز می‏کنیم که: آیا نبودن نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) در شمار فرزندان امام حسین (علیه‏السلام) در کتاب‏های معتبری چون ارشاد مفید، اعلام الوری، کشف الغمة و دلائل الامامة، بر نبودن چنین شخصیتی در تاریخ دلالت دارد؟
با بیان چند مقدمه، پاسخ این پرسش به خوبی روشن می‏شود:
1) در دوره زندگانی ائمه اطهار (علیهم‏السلام) و در صدر اسلام مسائلی مانند کمبود امکانات نگارشی، اختناق شدید حکمرانان اموی، کم توجهی به ثبت و ضبط جزئیات رویدادها، فشار حکومت بر سیره نویسان، جانب داری‏ها و...
سبب بروز بعضی اختلافات در نقل مطالب تاریخی می‏شده است.
2) در اثر تاخت و تازها و وجود بربریت و دانش ستیزی بعضی حکمرانان، بسیاری از منابع ارزشمند از میان رفته است. به همین دلیل، این گمان تقویت می‏شود که چه بسا بسیاری از این اسناد و منابع معتبر، در جریان این درگیری‏ها، از بین رفته و به دست ما نرسیده است.
3) تعدد فرزندان، تشابه اسمی و به ویژه سرگذشت‏های شبیه در مورد شخصیت‏های گوناگون تاریخی و گاه وجود ابهام در گذشته‏ها و پیشینه زندگی افراد، امر را بر تاریخ نویسان مشتبه کرده است. همان گونه که این مسأله در مورد دیگر شخصیت‏های تاریخی ـ حتی در جریان قیام عاشورا ـ نیز به چشم می‏خورد.
4) همان گونه که پیش‏تر گفته شد، امام حسین (علیه‏السلام) به دلیل شدت علاقه به پدر بزرگوار و مادر گرامی‏شان، نام همه فرزندان خود را فاطمه و علی می‏گذاشتند. این امر خود منشأ بسیاری از سهوِ قلم‏ها در نگاشتن شرح حال زندگانی فرزندانِ امام حسین (علیه‏السلام) گردیده است. قراین و شواهدی نیز در دست است که رقیه (علیهاالسلام) را فاطمه صغیره می‏خوانده‏اند. احتمال دارد همین موضوع سبب غفلت از نام اصلی ایشان شده باشد.(10)
بنابراین، نیامدن نام حضرت رقیه (علیهاالسلام)، در کتاب‏های تاریخی، اگر چه شک در وجود تاریخی او را بسیار تقویت می‏کند، اما هرگز دلیل بر نبودن چنین شخصیتی در تاریخ نیست. افزون بر آن، مهم‏ترین دلیلِ فراموشی یا کم رنگ شدن حضور این شخصیت، زندگانی کوتاه ایشان است که سبب شده ردّ کمتری از ایشان در تاریخ به چشم بخورد. در مورد حضرت علی اصغر (علیه‏السلام) نیز به جرأت می‏توان گفت: اگر شهادت او بحبوحه نبرد و وجود شاهدان بسیار بر این جریان نبود، نامی از حضرت علی اصغر (علیه‏السلام) نیز امروز در بین کتاب‏های معتبر شیعه به چشم نمی‏خورد؛ زیرا تاریخ‏نویسی فنی است که با جمع آوری اقوال سر و کار دارد که بسیاری از آن‏ها شاهد عینی نداشته و به صورت نقل قول گرد هم آمده است. تنها موضوعی که در آن مورد بحث و بررسی قرار می‏گیرد، درستی و یا نادرستی آن از حیث ثقه بودن راوی است که البته این موضوع فقط در تاریخ اسلام وجود دارد. اما به عنوان نمونه، در بحث حدیث، معرفه‏ها و مشخصه‏های دیگری نیز برای سنجش درستی اخبار، موجود می‏باشد که خبر را با تعادل و نیز تراجیح، علاج معارضه و تزاحم، بررسی دلالت و عملیات‏های دیگر مورد بررسی قرار می‏دهند.
افزون بر مطالب بالا، دو شاهد قوی نیز بر اثبات وجود ایشان در تاریخ ذکر شده است. ابتدا گفتگویی که بین امام و اهل حرم در آخرین لحظات نبرد حضرت سیدالشهدا (علیه‏السلام) هنگام مواجهه با شمر، رخ می‏دهد. امام رو به خیام کرده و فرمودند: "اَلا یا زِینَب، یا سُکَینَة! یا وَلَدی! مَن ذَا یَکُونُ لَکُم بَعدِی؟ اَلا یا رُقَیَّه وَ یا اُمِّ کُلثُومِ! اَنتم وَدِیعَةُ رَبِّی، اَلیَومَ قَد قَرَبَ الوَعدُ"؛ ای زینب، ای سکینه! ای فرزندانم! چه کسی پس از من برای شما باقی می‏ماند؟ ای رقیه و ای ام‏کلثوم! شما امانت‏های خدا بودید نزد من، اکنون لحظه میعاد من فرارسیده است.(11)
هم چنین در سخنی که امام برای آرام کردن خواهر، همسر و فرزندانش به آنان می‏فرماید، آمده است: «یا اُختَاه، یا اُم کُلثُوم وَ اَنتِ یا زَینَب وَ اَنتِ یا رُقَیّه وَ اَنتِ یا فاطِمَه و اَنتِ یا رُباب! اُنظُرنَ اِذا أنَا قُتِلتُ فَلا تَشقَقنَ عَلَیَّ جَیباً وَ لا تَخمُشنَ عَلَیَّ وَجهاً وَ لا تَقُلنَ عَلیَّ هِجراً»؛ خواهرم ،ام کلثوم و تو ای زینب! تو ای رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنی ناروا مگویید.(12)
در مورد تشابه اسمی رقیه (علیهاالسلام) و فاطمه صغیره به یک جریان تاریخی اشاره می‏کنیم. مسلم گچ‏کار از اهالی کوفه می‏گوید: «وقتی اهل بیت (علیهم‏السلام) را وارد کوفه کردند، نیزه داران، سرهای مقدس شهیدان را جلوی محمل زینب (علیهاالسلام) می‏بردند. حضرت با دیدن آن سرها، از شدت ناراحتی، سرش را به چوبه محمل کوبید و با سوز و گداز شعری را با این مضامین سرود:
ای هلال من که چون بدر کامل شدی و در خسوف فرورفتی! ای پاره دلم! گمان نمی‏کردم روزی مصیبت تو را ببینم. برادر! با فاطمه خردسال و صغیرت، سخن بگو که نزدیک است دلش از غصه آب شود. چرا این قدر با ما نامهربان شده ‏ای؟ برادرجان! چقدر برای این دختر کوچکت سخت است که پدرش را صدا بزند، ولی او جوابش را ندهد.»(13)
حضرت زینب (علیهاالسلام) در این شعر از رقیه (علیهاالسلام) به فاطمه صغیره یاد می‏کند و این مسأله را روشن می‏کند که فاطمه صغیره که در بعضی از کتاب‏ها از او یاد شده، همان دختر خردسالی است که در خرابه شام جان داده است.

گفتار کتاب‏های تاریخی

کامل بهائی
قدیمی‏ترین کتابی که از حضرت رقیه (علیهاالسلام) به عنوان دختر امام حسین(علیه‏السلام) یاد کرده است و شهادت او را در خرابه شام می‏داند، همین کتاب است. این کتاب، اثر عالم بزرگوار، شیخ عمادالدین الحسن بن علی بن محمد طبری امامی است که به امر وزیر بهاءالدین، حاکم اصفهان در روزگار سلطنت هلاکوخان، نوشته شده است. به ظاهر، نام گذاری آن به کامل بهائی از آن روست که به امر بهاءالدین نگاشته شده است.
این کتاب در سال 675 هجری قمری تألیف شده و به دلیل قدمت زیادی که دارد، از ارزش ویژه‏ای برخوردار است؛ زیرا به جهت نزدیک بودن تألیف یا رویدادهای نگاشته شده ـ به نسبت منابع موجود در این راستا ـ حایز اهمیت است و منبعی ممتاز به شمار می‏رود و دستمایه تحقیقات بعدی بسیار در این زمینه قرار می‏گرفته است. شیخ عباس قمی در نفس المهموم و منتهی الامال، ماجرای شهادت حضرت رقیه (علیهاالسلام) را از آن کتاب نقل می‏کند. هم چنین بسیاری از عالمان بزرگوار مطالب این کتاب را مورد تأیید، و به آن استناد کرده‏اند. این نگارنده، کتاب دیگری به نام بشارة ‏المصطفی (صلی ‏الله ‏علیه ‏و آله) لشیعة المرتضی (علیه‏السلام) دارد که در این کتاب نیز به برخی رویدادهای پس از واقعه عاشورا اشاره شده است. اولین منبعی که در آن تصریح شده که اسیران کربلا در اربعین اول، بر سر مزار شهدای کربلا نیامده‏اند، همین کتاب می‏باشد. او جریانی را از عطیه (14) دوست جابربن عبدالله انصاری نقل می‏کند که به اتفاق هم بر سر مزار اباعبدالله الحسین (علیه‏السلام) و شهیدان کربلا حاضر شده، اولین زائرین قبر او در نخستین اربعین حسینی می‏گردند. اما نگارنده سخنی از ملاقات جابر با اسیران کربلا به میان نمی‏آورد و بر خلاف آنچه در برخی مقتل‏ها نگاشته شده، هیچ ملاقاتی در این روز بین او و اسیران کربلا صورت نمی‏گیرد. این موضوع نیز نقطه عطف دیگری در امتیاز و برتری این کتاب می‏باشد.
اللهوف
یکی دیگر از کتاب‏های کهن که در این زمینه مطالبی نقل نموده، کتاب اللهوف از سیدبن طاووس است. باید دانست احاطه ایشان به متون حدیثی و تاریخی اسلام و شیعه، ممتاز و چشم‏گیر است. وی می‏نویسد: «شب عاشورا که حضرت سیدالشهداء (علیه‏السلام) اشعاری در بی وفایی دنیا می‏خواند، حضرت زینب (علیهاالسلام) سخنان ایشان را شنید و گریست. امام (علیه‏السلام) او را به صبر دعوت کرد و فرمود: «خواهرم، ام کلثوم و تو ای زینب! تو ای رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید و به یاد داشته باشید هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنی ناروا مگویید [و خویشتن دار باشید.»
بنابر نقل ایشان، نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) بارها بر زبان امام حسین (علیه‏السلام) جاری شده است. این مطلب در مقتل ابومخنف نیز هست که حضرت پس از شهادت علی اصغر (علیه‏السلام)، فریاد برآورد: «ای ام کلثوم، ای سکینه، ای رقیه، ای عاتکه و ای زینب! ای اهل بیت من! خدانگهدار؛ من نیز رفتم». این مطلب را سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی (وفات: 1294 ه .ق) در کتاب ینابیع المودة از مقتل ابومخنف نقل می‏کند.

دیدگاه آیت الله العظمی گلپایگانی (ره)

از آیت الله العظمی سید محمد رضا گلپایگانی (ره) در مورد حضرت رقیه (علیهاالسلام) و مرقد ایشان در دمشق و هم چنین داستان تعمیر قبر حضرت که به دستور خود ایشان، به وسیله رویای صادقه‏ای انجام گرفت، پرسیدند. ایشان فرمود:
این گونه مطالب که نقل شده است، هیچ گونه محال بودنی از نظر عقلی ندارد؛ لکن از اموری که اعتقاد به آن لازم و واجب باشد، نیست.

پی نوشت :

1 ـ الاربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، تهران، کتاب فروشی اسلامیه، بی‏تا، ج2، ص216 ؛ الطبرسی، ابوعلی فضل بن الحسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، بیروت، دار المعرفة، 1399 ه .ق، ص251.
2 ـ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، تهران، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ چهارم، 1378 ه . ش، ج2، ص200، اعلام الوری، ص251.
3 ـ حایری، محمد مهدی، معالی السبطین، قم، منشورات الرضی، 1363 ه . ش، ج2، ص214.
4 ـ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، چاپ اول، 1416 ه . ق، ج5، ص293.
5 ـ نظری منفرد، علی، قصه کربلا، قم، انتشارات سرور، 1379 ه . ش، پاورقی ص518.
6 ـ ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ه . ق، ج44، ص210.
7 ـ همان، ج15، ص39.
8 ـ الارشاد، ج2، ص22.
9 ـ همان، ص343.
10ـ محمدی اشتهاردی، محمد، سرگذشت جان سوز حضرت رقیه (علیهاالسلام)، تهران، انتشارات مطهر، 1380 ه . ش، ص 12.
11ـ جمعی از نویسندگان، موسوعة کلمات الامام الحسین (علیه‏السلام)، قم، دارالمعروف، چاپ اول، 1373 ه . ش، ص 511.
12 ـ ابن طاووس، ابوالقاسم ابوالحسن بن سعدالدین، اللهوف علی قتلی الطفوف، قم، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1414 ه . ق، ص 141؛ اعلام الوری، ص 236،(با اندکی تغییر).
13ـ قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، تهران، مکتبة‏الاسلامیة، 1368 ه . ق، ص 252؛ بحارالانوار، ج 45، ص 115.
14ـ در گفتار برخی ذاکران و واعظان مشهور است که عطیه غلام جابربن عبدالله انصاری بوده، در حالی که این مطلب تحریف تاریخ است. عطیه عوفی از رجال کوفه و از اصحاب امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) بوده و حتی نام گذاری او نیز هنگام تولدش توسط امام علی (علیه‏السلام) صورت گرفته است. او پنج امام را درک نموده و در زمان امام باقر (علیه‏السلام) از دنیا رفت (ر.ک: التستری، محمد تقی، قاموس الرجال، قم، انتشارات جامعه مدرسین، چاپ)


[ پنج شنبه 90/10/8 ] [ 3:22 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

حضرت رقیه سوریه

اشاره:

در واپسین سال‏های عمر معاویه، روزگاری که زیاده‏خواهی‏های او سایه‏ای سنگین از فساد و تباهی بر جامعه مسلمین انداخته بود، تولد نوزادی دختر به نام رقیه (علیهاالسلام) شادی و شعف را به خانه گلین و ساده امام حسین (علیه‏السلام) فرا خواند و اشک شوق را مهمان نگاه‏های منتظر کرد و امام، آرامش کوتاه و زودگذری در سایه خرسندی از مولود خجسته خود پیدا کرد و لبخندی از سرور بر چهره خسته و اندوهگین‏اش از ظلم و جور زمانه نشاند؛ زمانه‏ای که هتاکی به خاندان پیامبر (صلی‏الله‏علیه‏وآله) و دشنام دادن به امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) سکه رایج شده بود. تزویر و ریاکاری چنان در بافت جامعه نفوذ کرده بود که کسی به چشم‏های خود نیز اعتماد نداشت. این در حالی بود که سنگینی زخم تمام این معضلات ریشه‏دار، بر قلب امام وارد می‏آمد. معاویه اما، با همه فریبکاری و نیرنگی که داشت، در برابر فرشته مرگ، بی‏چاره و ذلیل می‏نمود و آن گاه که مرگ گریبانش را گرفت، بی‏هیچ مقاومتی تسلیم شد و پسر می‏گسار و شهوت پرست او بر اریکه‏ای که بیست سال، پدرش بر آن تن، و دنیا پرستان بر آن رخ ساییده بودند، تکیه زد.
در چنین روزگاری بود که صدای زنگ شتران از مقصد مدینه به سوی آینده‏ای روشن و تابناک به وسعت تاریخ، برخاست و در رهگذر حوادث و رویدادهای این سفر پردرد و رنج، رقیه (علیهاالسلام) به تماشا ایستاده و عروج خود را انتظار می‏کشید.
اگر چه بسیاری از منابع تاریخی، نام او را در خاطره خود حفظ نکرده‏اند، اما دلایل گویایی بر اثبات وجود او در دست است که در جای خود بدان اشاره خواهد شد.
نوشتار حاضر، رهاوردی است از چکیده آن چه تاریخ، به نام و خاطره رقیه (علیهاالسلام) در خود ثبت کرده است و تلاش دارد تا دریچه‏ای به اقیانوس بی‏کران درد و رنج دخترک خورشید بگشاید و قطره‏ای از دریای معرفت و بینش او را در کام تشنگان زلال حقیقت بریزد، اما گفتنی است به دلیل نبود منابع کافی و محدود بودن شرح حال او، نگارنده بیشتر به بیان آن چه درباره ایشان نگاشته‏اند، همت ورزیده است تا مخاطب به مطالبی که نقل شده، اشراف یابد. از این رو، بدون داوری در مورد اخبار نقل شده، به گردآوری آن دست یازیده است.

میلاد نور

هوا گرم بود و سکوت، خیره خیره، پرده سیاه شب را تماشا می‏کرد. شهر در تاریکی فرو رفته بود. پنجره خانه‏ای در شهر، گرم انتظار و محو گفت و گوی شب با ستارگانش بود. نسیم، بر دیوارهای آفتاب خورده خانه می‏وزید. قلب شهر، از تنها پنجره باز و روشن خود می‏تپید و همه به انتظار نشسته بودند که ناگاه صدای گریه نوزادی خجسته، احساس شب را به بازی گرفت. اشک شوق بر گونه‏ها غلتید و لب‏ها، یک صدا، ترانه لبخند سرودند.
غنچه‏ای دیگر، به باغ حسین (علیه‏السلام) روییده بود و همه بر گلبرگ رخش، غنچه‏های عاطفه نثار می‏کردند. رقیه (علیهاالسلام) در آن شب شکفت، و مادر تاریخ، کتاب کهن خویش را گشود و بر صفحه‏ای مبهم از آن، قلم را به تکاپو واداشت. ولی آن صفحه مبهم تاریخ، در کوران تاخت و تازهای روزگار، از دفتر گذار زمان جدا گشت و از حافظه آن ناپدید گردید. در کتابچه کوچک زندگانی رقیه (علیهاالسلام)، لحظه روییدنش بدون هیچ سطری، سفید ماند و نام هیچ روزی به عنوان زادروزش ثبت نگردید.
درباره سنّ شریف حضرت رقیه (علیهاالسلام) نیز در میان تاریخ نگاران اختلاف نظر وجود دارد. اگر اصل تولد ایشان را بپذیریم، مشهور این است که ایشان سه یا چهار بهار بیشتر به خود ندیده و در روزهای آغازین صفر سال 61 ه .ق، پرپر شده است.

مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام)

بر اساس نوشته‏ های بعضی کتاب‏های تاریخی، نام مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام)، امّ اسحاق است که پیش‏تر همسر امام حسن مجتبی (علیه‏السلام) بوده و پس از شهادت ایشان، به وصیت امام حسن (علیه‏السلام) به عقد امام حسین (علیه‏السلام) درآمده است.1 مادر حضرت رقیه(علیهاالسلام) از بانوان بزرگ و با فضیلت اسلام به شمار می‏آید. بنا به گفته شیخ مفید در کتاب الارشاد، کنیه ایشان بنت طلحه است.2
نام مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام) در بعضی کتاب‏ها، ام‏جعفر قضاعیّه آمده است، ولی دلیل محکمی در این باره در دست نیست. هم چنین نویسنده معالی السبطین، مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام) را شاه زنان؛ دختر یزدگرد سوم پادشاه ایرانی، معرفی می‏کند که در حمله مسلمانان به ایران اسیر شده بود. وی به ازدواج امام حسین (علیه‏السلام) درآمد و مادر گرامی حضرت امام سجاد (علیه‏السلام) نیز به شمار می‏آید.3
این مطلب از نظر تاریخ نویسان معاصر پذیرفته نشده؛ زیرا ایشان هنگام تولد امام سجاد (علیه‏السلام) از دنیا رفته و تاریخ درگذشت او را 23 سال پیش از واقعه کربلا، یعنی در سال 37 ه .ق دانسته‏اند. از این رو، امکان ندارد او مادر کودکی باشد که در فاصله سه یا چهار سال پیش از حادثه کربلا به دنیا آمده باشد. این مسأله تنها در یک صورت قابل حل می‏باشد که بگوییم شاه زنان کسی غیر از شهربانو (مادر امام سجاد (علیه‏السلام)) است.

نام گذاری حضرت رقیه (علیهاالسلام)

رقیه از «رقی» به معنی بالا رفتن و ترقی گرفته شده است.4 گویا این اسم لقب حضرت بوده و نام اصلی ایشان فاطمه بوده است؛ زیرا نام رقیه در شمار دختران امام حسین (علیه‏السلام) کمتر به چشم می‏خورد و به اذعان برخی منابع، احتمال این که ایشان همان فاطمه بنت الحسین (علیه‏السلام) باشد، وجود دارد.5 در واقع، بعضی از فرزندان امام حسین (علیه‏السلام) دو اسم داشته‏اند و امکان تشابه اسمی نیز در فرزندان ایشان وجود دارد.
گذشته از این، در تاریخ نیز دلایلی بر اثبات این مدعا وجود دارد. چنانچه در کتاب تاریخ آمده است: «در میان کودکان امام حسین (علیه‏السلام) دختر کوچکی به نام فاطمه بود و چون امام حسین (علیه‏السلام) مادر بزرگوارشان را بسیار دوست می‏داشتند، هر فرزند دختری که خدا به ایشان می‏داد، نامش را فاطمه می‏گذاشت. همان گونه که هرچه پسر داشتند، به احترام پدرشان امام علی (علیه‏السلام) وی را علی می‏نامید».6 گفتنی است سیره دیگر امامان نیز در نام گذاری فرزندانشان چنین بوده است.

نام رقیه در تاریخ

این نام ویژه تاریخ اسلام نیست، بلکه پیش از ظهور پیامبر گرامی اسلام (صلی‏الله‏علیه‏وآله) نیز این نام در جزیرة العرب رواج داشته است. به عنوان نمونه، نام یکی از دختران هاشم (نیای دوم پیامبر (صلی‏الله‏علیه‏وآله)) رقیه بود که عمه حضرت عبداللّه‏، پدر پیامبر اکرم (صلی‏الله‏علیه‏وآله) به شمار می‏آید.7
نخستین فردی که در اسلام به این اسم، نام گذاری گردید، دختر پیامبر اکرم (صلی‏الله‏علیه‏وآله) و حضرت خدیجه بود. پس از این نام گذاری، نام رقیه به عنوان یکی از نام‏های خوب و زینت بخش اسلامی درآمد.
امیرالمؤمنین علی (علیه‏السلام) نیز یکی از دخترانش را به همین اسم نامید که این دختر بعدها به ازدواج حضرت مسلم بن عقیل (علیه‏السلام) درآمد. این روند ادامه یافت تا آن جا که برخی دختران امامان دیگر مانند امام حسن مجتبی (علیه‏السلام)،8 امام حسین (علیه‏السلام) و دو تن از دختران امام کاظم (علیه‏السلام) نیز رقیه نامیده شدند. گفتنی است، برای جلوگیری از اشتباه، آن دو را رقیه و رقیه صغری می‏نامیدند.9

خاستگاه تربیتی

حضرت رقیه (علیهاالسلام) در خانواده‏ای پرورش یافت که پدر، مادر و فرزندان آن، همگی به عالی‏ترین فضیلت‏های اخلاقی و پارسایی آراسته بودند. افزون بر آن، فضای دل‏انگیز شهر پیامبر (صلی‏الله‏علیه‏وآله) که شمیم روح فزای رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله)، علی (علیه‏السلام) و فاطمه (علیه‏السلام) هنوز در آن جاری بود و مشام جان را نوازش می‏داد، در پرورش او نقشی بزرگ داشت. او در خانواده‏ای رشد یافت که همگی سیراب از زلال معرفت امام حسین (علیه‏السلام) بودند؛ خانواده‏ای که از بزرگ‏ترین اسطوره‏های علم و ادب و معرفت و ایثار مانند زینب کبری (علیهاالسلام)، اباالفضل العباس (علیه‏السلام)، علی بن الحسین (علیه‏السلام)، علی اکبر (علیه‏السلام) و... تشکیل شده بود.
حضرت رقیه (علیهاالسلام) در مدت عمر کوتاه خود در دامان این بزرگواران، به ویژه پدر گرامی‏اش امام حسین (علیه‏السلام) پرورش یافت و با وجود همان سن کم، به عنوان یکی از زیباترین اسطوره‏های ایثار و مقاومت در تاریخ معرفی گردید.

دیگر دختران امام حسین (علیه‏السلام)

در مورد تعداد فرزندان دختر امام حسین (علیه‏السلام) در میان تاریخ نویسان، اختلاف نظر وجود دارد. بیشتر آنان دو دختر به نام‏های سکینه و فاطمه برای حضرت ذکر کرده‏اند و برخی دیگر تعداد دختران حضرت را تا هشت نفر نیز برشمرده‏اند. در این جا برخی از دیدگاه‏ها را بیان می‏کنیم.
1. علامه ابن شهر آشوب و محمد بن جریر طبری که از تاریخ نویسان بزرگ اسلام هستند، از سه دختر به نام‏های سکینه، فاطمه و زینب نام برده‏اند.10
2. میرزا حبیب اللّه‏ کاشانی، شمار پسران حضرت را سیزده تن به نام‏های علی اکبر، علی اوسط، علی اصغر، محمد، جعفر، قاسم، عبداللّه‏، محسن، ابراهیم، حمزه، عمر، زید و عمران دانسته است و تعداد دختران حضرت را هشت نفر می‏داند؛ به نام‏های فاطمه کبری، فاطمه صغری، زبیده، زینب، سکینه، ام‏کلثوم، صفیه و دختری که در شام از دنیا می‏رود و نامی از او به میان نمی‏آورد. او بر این باور است که این چند گانگی تنها در اسم آن‏ها بوده و بیشتر آنان در مسمّی شریک‏اند؛ زیرا امام حسین (علیه‏السلام) در تاریخ به کمی فرزند معروف بوده‏اند. پس ممکن است بعضی از اولاد ایشان دو اسم داشته باشند یا حتی نام نوه‏های ایشان نیز در ردیف فرزندان شان قرار گرفته باشد و یا به دلیل سرپرستی بعضی یتیمان بنی هاشم مانند فرزندان امام مجتبی (علیه‏السلام) به اشتباه، نام آنان نیز در شمار فرزندان ایشان دانسته شده باشد.11
3. علی بن عیسی اربلی، نویسنده کتاب معروف کشف الغمّة فی معرفة الائمة، می‏نویسد: امام حسین (علیه‏السلام) شش پسر و چهار دختر داشت. با این حال، او هنگام برشمردن دختران حضرت، نام سه نفر ـ زینب، سکینه و فاطمه ـ را می‏برد و از نفر چهارم سخنی به میان نمی‏آورد12 که احتمال دارد چهارمین آن‏ها، حضرت رقیه (علیهاالسلام) باشد.
4. علامه حایری، در کتاب معالی السبطین، می‏نویسد: برخی مانند محمد بن طلحه شافعی (از عالمان اهل تسنن) می‏نویسند: امام حسین (علیه‏السلام) ده فرزند داشته که عبارت بوده‏اند از: شش پسر و چهار دختر. سپس می‏افزاید: دختران او عبارت‏اند از: سکینه، فاطمه صغری، فاطمه کبری، و رقیه (علیهاالسلام). آنگاه در مورد رقیه (علیهاالسلام) می‏نویسد: رقیه (علیهاالسلام) پنج یا هفت سال داشت و در شام درگذشت که مادرش، شاه زنان، دختر یزدگرد است.13

پژوهشی در دیدگاه‏های تاریخی در مورد حضرت رقیه (علیهاالسلام)

در بعضی کتاب‏های تاریخی، نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) آمده، ولی در بسیاری از آن‏ها نامی از ایشان برده نشده است. این احتمال وجود دارد که تشابه اسمی میان فرزندان امام حسین (علیه‏السلام)، سبب پیش آمدن این مسأله شده باشد. هم چنان که بعضی از کتاب‏ها به این مسأله اذعان دارند و بنابر نقل آن‏ها، حضرت رقیه (علیهاالسلام) همان فاطمه صغری (علیهاالسلام) است. در چگونگی درگذشت ایشان نیز اختلاف نظر وجود دارد که در این جا به این دو مسأله خواهیم پرداخت.

طرح بحث

برای روشن شدن این مطلب، بحث را با طرح یک پرسش بنیادین و بسیار مشهور آغاز می‏کنیم که: آیا نبودن نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) در شمار فرزندان امام حسین (علیه‏السلام) در کتاب‏های معتبری چون ارشاد مفید، اعلام الوری، کشف الغمة و دلائل الامامة، بر نبودن چنین شخصیتی در تاریخ دلالت دارد؟
با بیان چند مقدمه، پاسخ این پرسش به خوبی روشن می‏شود:
1. در دوره زندگانی ائمه اطهار (علیهم‏السلام) و در صدر اسلام مسائلی مانند کمبود امکانات نگارشی، اختناق شدید حکمرانان اموی، کم توجهی به ثبت و ضبط جزئیات رویدادها، فشار حکومت بر سیره نویسان، جانب داری‏ها و... سبب بروز بعضی اختلافات در نقل مطالب تاریخی می‏شده است.
2. در اثر تاخت و تازها و وجود بربریت و دانش ستیزی بعضی حکمرانان، بسیاری از منابع ارزشمند از میان رفته است. به همین دلیل، این گمان تقویت می‏شود که چه بسا بسیاری از این اسناد و منابع معتبر، در جریان این درگیری‏ها، از بین رفته و به دست ما نرسیده است.
3. تعدد فرزندان، تشابه اسمی و به ویژه سرگذشت‏های شبیه در مورد شخصیت‏های گوناگون تاریخی و گاه وجود ابهام در گذشته‏ها و پیشینه زندگی افراد، امر را بر تاریخ نویسان مشتبه کرده است. همان گونه که این مسأله در مورد دیگر شخصیت‏های تاریخی ـ حتی در جریان قیام عاشورا ـ نیز به چشم می‏خورد.
4ـ همان گونه که پیش‏تر گفته شد، امام حسین (علیه‏السلام) به دلیل شدت علاقه به پدر بزرگوار و مادر گرامی‏شان، نام همه فرزندان خود را فاطمه و علی می‏گذاشتند. این امر خود منشأ بسیاری از سهوِ قلم‏ها در نگاشتن شرح حال زندگانی فرزندانِ امام حسین (علیه‏السلام) گردیده است. قراین و شواهدی نیز در دست است که رقیه (علیهاالسلام) را فاطمه صغیره می‏خوانده‏اند. احتمال دارد همین موضوع سبب غفلت از نام اصلی ایشان شده باشد.14
بنابراین، نیامدن نام حضرت رقیه (علیهاالسلام)، در کتاب‏های تاریخی، اگر چه شک در وجود تاریخی او را بسیار تقویت می‏کند، اما هرگز دلیل بر نبودن چنین شخصیتی در تاریخ نیست. افزون بر آن، مهم‏ترین دلیلِ فراموشی یا کم رنگ شدن حضور این شخصیت، زندگانی کوتاه ایشان است که سبب شده ردّ کمتری از ایشان در تاریخ به چشم بخورد. در مورد حضرت علی اصغر (علیه‏السلام) نیز به جرأت می‏توان گفت: اگر شهادت او بحبوحه نبرد و وجود شاهدان بسیار بر این جریان نبود، نامی از حضرت علی اصغر (علیه‏السلام) نیز امروز در بین کتاب‏های معتبر شیعه به چشم نمی‏خورد؛ زیرا تاریخ‏نویسی فنی است که با جمع آوری اقوال سر و کار دارد که بسیاری از آن‏ها شاهد عینی نداشته و به صورت نقل قول گرد هم آمده است. تنها موضوعی که در آن مورد بحث و بررسی قرار می‏گیرد، درستی و یا نادرستی آن از حیث ثقه بودن راوی است که البته این موضوع فقط در تاریخ اسلام وجود دارد. اما به عنوان نمونه، در بحث حدیث، معرفه‏ها و مشخصه‏های دیگری نیز برای سنجش درستی اخبار، موجود می‏باشد که خبر را با تعادل و نیز تراجیح، علاج معارضه و تزاحم، بررسی دلالت و عملیات‏های دیگر مورد بررسی قرار می‏دهند.
افزون بر مطالب بالا، دو شاهد قوی نیز بر اثبات وجود ایشان در تاریخ ذکر شده است. ابتدا گفتگویی که بین امام و اهل حرم در آخرین لحظات نبرد حضرت سیدالشهدا (علیه‏السلام) هنگام مواجهه با شمر، رخ می‏دهد. امام رو به خیام کرده و فرمودند: «اَلا یا زِینَب، یا سُکَینَة! یا وَلَدی! مَن ذَا یَکُونُ لَکُم بَعدِی؟ اَلا یا رُقَیَّه وَ یا اُمِّ کُلثُومِ! اَنتم وَدِیعَةُ رَبِّی، اَلیَومَ قَد قَرَبَ الوَعدُ»؛ ای زینب، ای سکینه! ای فرزندانم! چه کسی پس از من برای شما باقی می‏ماند؟ ای رقیه و ای ام‏کلثوم! شما امانت‏های خدا بودید نزد من، اکنون لحظه میعاد من فرارسیده است.15
هم چنین در سخنی که امام برای آرام کردن خواهر، همسر و فرزندانش به آنان می‏فرماید، آمده است: «یا اُختَاه، یا اُم کُلثُوم وَ اَنتِ یا زَینَب وَ اَنتِ یا رُقَیّه وَ اَنتِ یا فاطِمَه و اَنتِ یا رُباب! اُنظُرنَ اِذا أنَا قُتِلتُ فَلا تَشقَقنَ عَلَیَّ جَیباً وَ لا تَخمُشنَ عَلَیَّ وَجهاً وَ لا تَقُلنَ عَلیَّ هِجراً»؛ خواهرم ،ام کلثوم و تو ای زینب! تو ای رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنی ناروا مگویید.16
در مورد تشابه اسمی رقیه (علیهاالسلام) و فاطمه صغیره به یک جریان تاریخی اشاره می‏کنیم. مسلم گچ‏کار از اهالی کوفه می‏گوید: «وقتی اهل بیت (علیهم‏السلام) را وارد کوفه کردند، نیزه داران، سرهای مقدس شهیدان را جلوی محمل زینب (علیهاالسلام) می‏بردند. حضرت با دیدن آن سرها، از شدت ناراحتی، سرش را به چوبه محمل کوبید و با سوز و گداز شعری را با این مضامین سرود:
ای هلال من که چون بدر کامل شدی و در خسوف فرورفتی! ای پاره دلم! گمان نمی‏کردم روزی مصیبت تو را ببینم. برادر! با فاطمه خردسال و صغیرت، سخن بگو که نزدیک است دلش از غصه آب شود. چرا این قدر با ما نامهربان شده‏ای؟ برادرجان! چقدر برای این دختر کوچکت سخت است که پدرش را صدا بزند، ولی او جوابش را ندهد.»17
حضرت زینب (علیهاالسلام) در این شعر از رقیه (علیهاالسلام) به فاطمه صغیره یاد می‏کند و این مسأله را روشن می‏کند که فاطمه صغیره که در بعضی از کتاب‏ها از او یاد شده، همان دختر خردسالی است که در خرابه شام جان داده است.
در این جا برای روشن شدن بیشتر مسأله، گفتار کتاب‏های تاریخی و دیدگاه‏های اندیشمندان اسلامی را بررسی می‏کنیم.

کامل بهائی

قدیمی‏ترین کتابی که از حضرت رقیه (علیهاالسلام) به عنوان دختر امام حسین (علیه‏السلام) یاد کرده است و شهادت او را در خرابه شام می‏داند، همین کتاب است. این کتاب، اثر عالم بزرگوار، شیخ عمادالدین الحسن بن علی بن محمد طبری امامی است که به امر وزیر بهاءالدین، حاکم اصفهان در روزگار سلطنت هلاکوخان، نوشته شده است. به ظاهر، نام گذاری آن به کامل بهائی از آن روست که به امر بهاءالدین نگاشته شده است.
این کتاب در سال 675 هجری قمری تألیف شده و به دلیل قدمت زیادی که دارد، از ارزش ویژه‏ای برخوردار است؛ زیرا به جهت نزدیک بودن تألیف یا رویدادهای نگاشته شده ـ به نسبت منابع موجود در این راستا ـ حایز اهمیت است و منبعی ممتاز به شمار می‏رود و دستمایه تحقیقات بعدی بسیار در این زمینه قرار می‏گرفته است. شیخ عباس قمی در نفس المهموم و منتهی الامال، ماجرای شهادت حضرت رقیه (علیهاالسلام) را از آن کتاب نقل می‏کند. هم چنین بسیاری از عالمان بزرگوار مطالب این کتاب را مورد تأیید، و به آن استناد کرده‏اند. این نگارنده، کتاب دیگری به نام بشارة‏المصطفی (صلی‏الله‏علیه‏وآله) لشیعة المرتضی (علیه‏السلام) دارد که در این کتاب نیز به برخی رویدادهای پس از واقعه عاشورا اشاره شده است. اولین منبعی که در آن تصریح شده که اسیران کربلا در اربعین اول، بر سر مزار شهدای کربلا نیامده‏اند، همین کتاب می‏باشد. او جریانی را از عطیه 18 دوست جابربن عبدالله انصاری نقل می‏کند که به اتفاق هم بر سر مزار اباعبدالله الحسین (علیه‏السلام) و شهیدان کربلا حاضر شده، اولین زائرین قبر او در نخستین اربعین حسینی می‏گردند. اما نگارنده سخنی از ملاقات جابر با اسیران کربلا به میان نمی‏آورد و بر خلاف آنچه در برخی مقتل‏ها نگاشته شده، هیچ ملاقاتی در این روز بین او و اسیران کربلا صورت نمی‏گیرد. این موضوع نیز نقطه عطف دیگری در امتیاز و برتری این کتاب می‏باشد.

اللهوف

یکی دیگر از کتاب‏های کهن که در این زمینه مطالبی نقل نموده، کتاب اللهوف از سیدبن طاووس است. باید دانست احاطه ایشان به متون حدیثی و تاریخی اسلام و شیعه، ممتاز و چشم‏گیر است. وی می‏نویسد: «شب عاشورا که حضرت سیدالشهداء (علیه‏السلام) اشعاری در بی وفایی دنیا می‏خواند، حضرت زینب (علیهاالسلام) سخنان ایشان را شنید و گریست. امام (علیه‏السلام) او را به صبر دعوت کرد و فرمود: «خواهرم، ام کلثوم و تو ای زینب! تو ای رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنی ناروا مگویید [و خویشتن دار باشید].»
بنابر نقل ایشان، نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) بارها بر زبان امام حسین (علیه‏السلام) جاری شده است. این مطلب در مقتل ابومخنف نیز هست که حضرت پس از شهادت علی اصغر (علیه‏السلام)، فریاد برآورد: «ای ام کلثوم، ای سکینه، ای رقیه، ای عاتکه و ای زینب! ای اهل بیت من! خدانگهدار؛ من نیز رفتم». این مطلب را سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی (وفات: 1294 ه .ق) در کتاب ینابیع المودة از مقتل ابومخنف نقل می‏کند.

المنتخب للطُریحی

این کتاب را شیخ فخرالدین طیحی نجفی (وفات: 1085 ه .ق) نوشته است. این کتاب در دو جلد تنظیم شده و هر یک از مجلدات آن حاوی ده مجلس پیرامون سوگواری حضرت سیدالشهداء (علیه‏السلام) و روایاتی شامل پاداش سوگواری بر آن امام و نیز مشتمل بر اخباری در گستره رویدادهای روز عاشورا و رویدادهای پس از آن می‏باشد. اگر چه نگارنده این کتاب از متأخرین بوده و در عصر صفوی زیسته، اما روایات و موضوعات خوبی را در کتاب خود جمع آوری و تنظیم کرده است. وی سن حضرت رقیه (علیهاالسلام) را سه سال بیان نموده است. پس از او، فاضل دربندی (وفات: 1286 ه.ق) که آثاری هم چون اسرار الشهادة و خزائن دارد، مطالبی را از منتخب طریحی نقل کرده است. بعدها سید محمد علی شاه عبدالعظیمی (وفات: 1334 ه .ق) در کتاب شریف الایقاد، مطالبی را از آن کتاب بیان کرده است. هم چنین علامه حایری (وفات 1384 ه .ق) نیز در کتاب معالی السبطین از کتاب منتخب طریحی بهره برده است.

الدروس البهیة

علامه سید حسن لواسانی (وفات: 1400 ه . ق) در کتاب الدروس البهیة فی مجمل احوال الرسول و العتره النبویة می‏نویسد:
یکی از دختران امام حسین (علیه‏السلام) به نام رقیه (علیهاالسلام)، از اندوه بسیار و گرما و سرمای شدید و گرسنگی، در خرابه شام از دنیا رفت و در همان جا به خاک سپرده شد .قبرش در آن جا معروف و زیارت گاه است.
دیگر کتاب‏هایی که در این زمینه سخنی دارند، مستقیم یا غیرمستقیم از همین منابع نقل کرده‏اند.

پی نوشت :

1ـ الاربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، تهران، کتاب فروشی اسلامیه، بی‏تا، ج2، ص216 ؛ الطبرسی، ابوعلی فضل بن الحسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، بیروت، دار المعرفة، 1399 ه .ق، ص251.
2ـ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، تهران، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ چهارم، 1378 ه . ش، ج2، ص200، اعلام الوری، ص251.
3ـ حایری، محمد مهدی، معالی السبطین، قم، منشورات الرضی، 1363 ه . ش، ج2، ص214.
4ـ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، چاپ اول، 1416 ه . ق، ج5، ص293.
5ـ نظری منفرد، علی، قصه کربلا، قم، انتشارات سرور، 1379 ه . ش، پاورقی ص518.
6ـ ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ه . ق، ج44، ص210.
7ـ همان، ج15، ص39.
8ـ الارشاد، ج2، ص22.
9ـ همان، ص343.
10ـ ابن شهر آشوب، ابوجعفرمحمدبن‏علی، مناقب آل ابی طالب، بیروت، دار الاضواء، بی‏تا، ج4، ص77.
11ـ تذکرة الشهداء، میرزاحبیب اللّه‏ کاشانی، ص193.
12ـ کشف الغمة، ج2، ص214.
13ـ معالی السبطین، ملاّمحمدمهدی حایری مازندرانی، ج2، ص214.
14ـ محمدی اشتهاردی، محمد، سرگذشت جان سوز حضرت رقیه (علیهاالسلام)، تهران، انتشارات مطهر، 1380 ه . ش، ص 12.
15ـ جمعی از نویسندگان، موسوعة کلمات الامام الحسین (علیه‏السلام)، قم، دارالمعروف، چاپ اول، 1373 ه . ش، ص 511.
16 ـ ابن طاووس، ابوالقاسم ابوالحسن بن سعدالدین، اللهوف علی قتلی الطفوف، قم، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1414 ه . ق، ص 141؛ اعلام الوری، ص 236،(با اندکی تغییر).
17ـ قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، تهران، مکتبة‏الاسلامیة، 1368 ه . ق، ص 252؛ بحارالانوار، ج 45، ص 115.
18ـ در گفتار برخی ذاکران و واعظان مشهور است که عطیه غلام جابربن عبدالله انصاری بوده، در حالی که این مطلب تحریف تاریخ است. عطیه عوفی از رجال کوفه و از اصحاب امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) بوده و حتی نام گذاری او نیز هنگام تولدش توسط امام علی (علیه‏السلام) صورت گرفته است. او پنج امام را درک نموده و در زمان امام باقر (علیه‏السلام) از دنیا رفت (ر.ک: التستری، محمد تقی، قاموس الرجال، قم، انتشارات جامعه مدرسین .


[ پنج شنبه 90/10/8 ] [ 3:19 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

حضرت رقیه سوریه

پرسش: نام واقعی رقیه دختر امام حسین علیه السلام چیست؟ آیا این نام (رقیه) درست است و صحیح می‌باشد؟

پاسخ:
اصل وجود دختری چهار ساله برای امام حسین علیه السلام در منابع شیعی آمده است در کتاب کامل بهائی نوشته علاء الدین طبری (قرن ششم هجری) قصه دختری چهار ساله که در ماجرای اسارت در خرابه شام در کنار سر بریده پدر به شهادت رسیده، آمده است.[1]
اما در مورد نام او، آیا رقیه بوده یا فاطمه صغری و... اختلاف است.
دو خطاب از امام حسین علیه السلام در کربلا در مصادر شیعی آمده است که یکی از دختران حرم خود را با نام رقیه صدا زده است.
1)- “یا اختاه یا ام کلثوم، و انت یا زینب و انت یا رقیه و انت یا فاطمه و انت یا رباب، ...”.[2]
2)- “ثم نادی: یا ام کلثوم و یا سکینه و یا رقیه و یا عاتکه و یا زینب یا اهل بیتی علیکن منی السلام”.[3]
اکثر محدثان دو دختر به نامهای سکینه و فاطمه برای امام حسین (ع) ذکر کرده‌اند اما علامه ابن شهر آشوب و محمد بن جریر طبری، سه دختر به نامهای سکینه فاطمه و زینب (ع) را برای آن حضرت برشمرده‌اند.
در میان محدثان قدیم تنها علی بن عیسی اربلی ـ صاحب کتاب کشف الغمه (که این کتاب را در سال687 ه ق تألیف کرده است) به نقل از کمال الدین گفته است که امام حسین (ع) شش پسر و چهار دختر داشت ولی او نیز هنگام شمارش دخترها، سه نفر به نامهای زینب سکینه و فاطمه را نام می‌برد و از چهارمی ذکری به میان نمی‌آورد.
احتمال دارد که چهارمین دختر همین رقیه (ع) بوده است.
علامه حائری در کتاب معالی السبطین می‌نویسد: بعضی مانند محمد بن طلحه شافعی و دیگران از علمای اهل تسنن و شیعه می‌نویسند “امام حسین (ع) دارای ده فرزند، شش پسر، و چهار دختر بوده است.
سپس می‌نویسد: دختران او عبارتند از: سکینه، فاطمه صغری، فاطمه کبری و رقیه علیهن السلام.
آنگاه در ادامه می‌افزاید: رقیه پنج سال یا هفت سال داشت و در شام وفات کرد. مادرش “شاه زنان“ دختر یزجرد بود.[4]
باید دانست که گاهی بعضی از دختران دو نام داشتند مثلاً طبق قرائتی به احتمال قوی همین حضرت رقیه (س) را فاطمه صغری می‌خواندند و شاید همین موضوع باعث غفلت از نام اصلی او شده است.
بهرحال از لحاظ تحقیقی هیچ استبعادی وجود ندارد که نام این دختر امام حسین (ع) رقیه باشد.
پی نوشت :
[1] کامل بهائی، ج 2، ص 179
[2] اللهوف، سید بن طاووس ص 140 و 141
[3] مقتل ابن مخنف، ص 131
[4] سرگذشت جانسوز حضرت رقیه (س) ص 9 به نقل از معالی السبطین، ج 2، ص
214


[ پنج شنبه 90/10/8 ] [ 3:18 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

مرحوم آیة الله حاج میرزا هاشم خراسانى (متوفّاى سال 1352 هجرى قمرى ) در منتخب التواریخ مى نویسد:عالم جلیل ، شیخ محمّد على شامى که از جملة علما و محصّلین نجف اشرف است به حقیر فرمود: جدّ امّى بلاواسطه من ، جناب آقا سیّد ابراهیم دمشقى ، که نسبش منتهى مى شود به سیّد مرتضى علم الهدى و سن شریفش از نود افزون بوده و بسیار شریف و محترم بودند، سه دختر داشتند و اولاد ذکور نداشتند.شبى دختر بزرگ ایشان جناب رقیّه بنت الحسین علیهماالسلام را در خواب دید که فرمود به پدرت بگو به والى بگوید میان قبر و لحد من آب افتاده ، و بدن من در اذیّت است ؛ بیاید و قبر و لحد مرا تعمیر کند.
دخترش به سیّد عرض کرد، و سیّد از ترس حضرات اهل تسنّن به خواب ترتیب اثرى نداد. شب دوّم ، دختر وسطى سیّد باز همین خواب را دید. به پدر گفت ، و او همچنان ترتیب اثرى نداد. شب سوم ، دختر کوچکتر سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت ، ایضا ترتیب اثرى نداد. شب چهارم ، خود سیّد، مخدّره را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند: ((چرا والى را خبردار نکردى ؟!)).
صبح سیّد نزد والى شام رفت و خوابش را براى والى شام نقل کرد. والى امر کرد علما و صلحاى شام ، از سنّى و شیعه ، بروند و غسل کنند و لباسهاى نظیف در بر کنند، آنگاه به دست هر کس قفل درب حرم مقدّس باز شد همان کس برود و قبر مقدّس او را نبش کند و جسد مطهّرش را بیرون بیاورد تا قبر مطهّر را تعمیر کنند.
بزرگان و صلحاى شیعه و سنّى ، در کمال آداب غسل نموده و لباس نظیف در برکردند. قفل به دست هیچ یک باز نشد مگر به دست مرحوم سیّد ابراهیم . بعد هم که به حرم مشرّف شدند، هر کس کلنگ بر قبر مى زد کارگر نمى شد تا آنکه سیّد مزبور کلنگ را گرفت و بر زمین زد و قبر کنده شد. بعد حرم را خلوت کردند و لحد را شکافتند، دیدند بدن نازنین مخدّره میان لحد قرار دارد، و کفن آن مخدّرة مکرّمه صحیح و سالم مى باشد، لکن آب زیادى میان لحد جمع شده است .سیّد بدن شریف مخدّره را از میان لحد بیرون آورده بر روى زانوى خود نهاد و سه روز همین قسم بالاى زانوى خود نگه داشت و متّصل گریه مى کرد تا آنکه لحد مخدّره را از بنیاد تعمیر کردند. اوقات نماز که مى شد سیّد بدن مخدّره را بر بالاى شى ء نظیفى مى گذاشت و نماز مى گزارد. بعد از فراغ باز بر مى داشت و بر زانو مى نهاد تا آنکه از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند. سیّد بدن مخدّره را دفن کرد و از کرامت این مخدّره در این سه روز سیّد نه محتاج به غذا شد و نه محتاج آب و نه محتاج به تجدید وضو. بعد که خواست مخدّره را دفن کند سیّد دعا کرد خداوند پسرى به او مرحمت فرمود مسمّى به سیّد مصطفى .
در پایان ، والى تفصیل ماجرا را به سلطان عبدالحمید عثمانى نوشت ، و او هم تولیت زینبیّه و مرقد شریف رقیّه و مرقد شریف امّ کلثوم و سکینه علیهماالسلام را به سیّد واگذار نمود و فعلا هم آقاى حاج سیّد عبّاس پسر آقا سیّد مصطفى پسر سیّد ابراهیم سابق الذکر متصدّى تولیت این اماکن شریفه است .آیة الله حاج میرزا هاشم خراسانى سپس مى گوید: گویا این قضیّه در حدود سنة هزار و دویست و هشتاد اتّفاق افتاده است . (منتخب التواریخ ، حاج میرزا هاشم خراسانى)
مرحوم آیت الله سیّد هادى خراسانى نیز در کتاب معجزات و کرامات ماجرایى را نقل مى کند که مؤ ید قضیّة فوق است . وى مى نویسد:
روى پشت بام خوابیده بودیم که ناگهان مار دست یکى از خویشان ما را گزید. وى مدّتى مداوا کرد ولى سود نبخشید. آخر الا مر جوانى به نام سیّد عبدالامیر نزد ما آمد و گفت : کجاى دست او را مار گزیده است ؟ چون محل مار زدگى را به او نشان داد، بلافاصله دستى به آن موضع زد و بکلّى محل درد خوب شد. سپس گفت من نه دعایى دارم و نه دوایى ؛ فقط کرامتى است که از اجداد ما به ما رسیده است : هر سمّى که از زنبور یا عقرب یا مار باشد اگر آب دهان یا انگشت به آن بگذاریم خوب مى شود. جهتش نیز این است که جدّ ما، در شام موقعى که آب به قبر شریف حضرت رقیّه افتاد جسد حضرت رقیّه علیهاالسلام را سه روز روى دست گرفت تا قبر شریف را تعمیر کردند، و از آنجا این اثر در خود و اولادش نسلا بعد نسل مانده است . (کرامات و معجزات خراسانى ص 9)
مرقدى که داستان شگفت فوق در ارتباط با آن رخ داده است ، سابقة بناى آن دست کم به سیصد و اند سال پیش از آن تاریخ (یعنى حدود 4 قرن و نیم پیش از زمان حاضر) باز مى گردد.
عبدالوهّاب بن احمد شافعى مصرى ، مشهور به شعرانى (متوفّى به سال 397 ق )، در کتاب المنن ، باب دهم ، نقل مى کند:
نزدیک مسجد جامع دمشق ، بقعه و مرقدى وجود دارد که به مرقد حضرت رقیّه علیهاالسلام دختر امام حسین علیه السلام معروف است . بر روى سنگى واقع در درگاه این مرقد، چنین نوشته است :
هذَا البَیْتُ بُقْعَةٌ شُرِّفَتْ بِآلِ النّبِىّ صلى الله علیه و آله و سلم وَ بِنْتُ الحُسَیْنِ الشَّهید، رُقَیَّة علیهاالسلام
(این خانه مکانى است که به ورود آل پیامبر صلى الله علیه و آله سلم و دختر امام حسین علیه السلام ، حضرت رقیّه علیهاالسلام شرافت یافته است ). (سرگذشت جانسوز حضرت رقیه (ع ) ص 53 به نقل از معالى السبطین)
آیا تاریخ پیش از این زمان (397 ق )نیز ردّپایى از رقیّه علیهاالسلام نشان مى دهد؟ بلى
مورّخ خبیر و ناقد بصیر، عمادالدین حسن بن على بن محمّد طبرى ، معاصر خواجه نصیرالدین طوسى ، در کتاب پر ارج کامل بهائى نقل مى کند که :
زنان خاندان نبوّت در حالت اسیرى حال مردانى را که در کربلا شهید شده بودند بر پسران و دختران ایشان پوشیده مى داشتند و هر کودکى را وعده مى دادند که پدر تو به فلان سفر رفته است باز مى آید، تا ایشان را به خانه یزید آوردند. دخترکى بود چهارساله ، شبى از خواب بیدار شد و گفت : پدر من حسین کجاست ؟ این ساعت او را به خواب دیدم . سخت پریشان بود. زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست .
یزید خفته بود، از خواب بیدار شد و از ماجرا سؤ ال کرد. خبر بردند که ماجرا چنین است . آن لعین در حال گفت : بروند سر پدر را بیاورند و در کنار او نهند. پس آن سر مقدّس را بیاوردند و در کنار آن دختر چهارساله نهادند.
پرسید این چیست ؟ گفتند: سر پدر توست . آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد. (کامل بهائى ،ج 2، ص 179)
علاء الدین طبرى این کتاب کم نظیر را در سال 567 ه. تاءلیف کرده ، و در نگارش آن از منابع باارزش فراوانى استفاده نموده که متاءسّفانه اغلب آنها به دست ما نرسیده است ؛ برخى در کشاکش روزگار از بین رفته ، و برخى دیگر به دست دشمنان اهل بیت علیهم السلام طعمه حریق شده است .
مرحوم محدّث قمى (فوائد الرضویه ، ص 111) مى نویسد: کتاب کامل بهائى ، نوشته عماد الدین طبرى ، شیخ عالم ماهر خبیر متدرّب نحریر متکلّم جلیل محدّث نبیل و فاضل فهّامه ، کتابى پرفایده است که در سنة 675 تمام شده و قریب به 21 سال همت شیخ مصروف بر جمع آورى آن بوده ، اگر چه در اثناى آن چند کتاب دیگر تاءلیف کرده است . سپس مى افزاید: از وضع آن کتاب معلوم مى شود که نُسَخِ اصول و کتب قدماى اصحاب نزد او موجود بوده است . آنگاه اشاره مى کند که یکى از آن منابعِ از دست رفته ، کتاب پرارج الحاویة در مثالب معاویه است که تاءلیف قاسم بن محمّد بن احمد ماءمونى ، از علماى اهل سنّت مى باشد، و عماد الدین طبرى سرگذشت این دختر سه ساله را از آن کتاب نقل کرده است .پبدینگونه ، سابقه اشاره به ماجراى حضرت رقیّه علیهاالسلام در تاریخ ، به حدود هفت قرن و نیم پیش از زمان ما باز مى گردد.
آیا باز هم مى توان پیشتر رفت و نامى از رقیّه علیهاالسلام به عنوان دختر امام حسین علیه السلام - در اعماق تاریخ سراغ گرفت ؟ باز هم جواب مثبت است .
ماخذ کهنترى که در آن ، ضمن شرح جریانات عاشورا، نامى از حضرت رقیّه علیهاالسلام به میان آمده ، کتاب مشهور لهوف نوشتة محدّث و مورّخ جلیل القدر، آیة الله سیدبن طاووس (متوفّاى 664 ه- . ق ) است که اطلاع و احاطه بسیار او به متون حدیثى و تاریخى اسلام و شیعه ، ممتاز و چشمگیر است .
سید مى نویسد: حضرت سیّدالشهداء علیه السلام زمانى که اشعار معروف ((یا دهر اُفّ لک من خلیل ...)) را ایراد فرمود و زینب و اهل حرم علیهنّ السلام فریاد به گریه و ناله برداشتند، حضرت آنان را امر به صبرکرده و فرمود: ((یا اختاه یا امّ کلثوم ، و اءنتِ یا زینب ، و اءنتِ یا رقیّة ، و اءنتِ یا فاطمة ، و اءنتِ یا رباب ، اُنْظُرْنَ إ ذا اءنا قُتِلْتُ فلا تشققن على جَیْبا و لا تخمشن علىّ وجها ولا تقلن على هجرا.)) (اللهوف على قتلى الطفوف ، سید بن طاووس) یعنى خواهرم ام کلثوم ، و تو اى زینب ، و تو اى رقیّه ، و تو اى فاطمه ، و تو اى رباب ، زمانى که من به قتل رسیدم در مرگم گریبان چاک نزنید و روى نخراشید و کلامى ناروا (که با رضا به قضاى الهى ناسازگار است ) بر زبان نرانید.مطابق این نقل ، نام حضرت رقیّه بر زبان امام حسین علیه السلام در کربلا جارى شده است .
مؤ یّد این نقل ، مطلبى است که سلیمان بن ابراهیم قندوزى حنفى ، متوفّاى 1294ه- در کتاب ینابیع المودّة ص 333-335 به نقل از مقتل مسمّى به ابومخنف آورده است .
مقتل منسوب به ابومخنف مطابق نقل قندوزى (ینابیع المودّة : ص 346 و احقاق الحق :11/633) پس از شرح کیفیّت شهادت طفل شش ماهه مى گوید:
ثُم نادى : یا اُم کُلثومَ، وَ یا سَکینةُ، و یا رقیة ، وَ یا عاتِکَةُ وَیا زینب ؛ یا اءهلَ بَیتى علیکنّ مِنّى السَّلامُ)):
((آنگاه فریاد برآورد: اى اُمّکلثوم ، اى سکینه ، اى رقیّه ، اى عاتکه ، اى زینب ، اى اهل بیت من ، من نیز رفتم ، خداحافظ)).
آیا مى توان به همین گونه ، سیرِ تقهقر در تاریخ را ادامه داد و مدرکى قدیمیتر که در آن از رقیّة بنت الحسین علیهما السلام یاد شده باشد، باز جست ؟
بر آشنایان به تاریخ اسلام و تشیّع ، پوشیده نیست که شیعه ، یک گروه ((ستمدیده و غارت زده )) است ؛ گروهى است که در طول تاریخ ، بارها و بارها هدف هجوم و تجاوزهاى وحشیانه قرار گرفته ، پیشوایان دین و رجال شاخصش شهید گشته ، و آثار علمى و تاریخیش سوزانده شده است (بنگرید به : کتابسوزى مشهور محمود غزنوى در رى به سال 423 ق ، کشتار و کتابسوزى طغرل در بغداد عصر شیخ طوسى ، داستان حَسَنَک وزیر و دربدرى فردوسى و... کشتارها و کتابسوزیهاى ((جَزّار)) حاکم مشهور عثمانى در شامات ، در جنوب لبنان و...).
شیعه ، در گذر از درازناى این تاریخ پردرد و رنج ، اولا مجال ثبت بسیارى از حوادث تاریخى را- چنانکه شاید و باید - نداشته و ثانیا بخشى قابل ملاحظه از آثار و مآخذ تاریخى خویش را (بویژه آن دسته از ((اطلاعات مکتوبى )) که حاکى از پیشینه مظلومیت کم نظیر شیعه و قساوت و مظالم حکومتهاى جور مى باشد) از دست داده است و آنچه برایش مانده ، تنها بخشى از آن آثار مکتوب ، همراه با اطلاعاتى است که به گونه شفاهى ، سینه به سینه نقل شده و اکنون در ذهنیّت شیعه ، به صورت ((مشهوراتى نه چندان مستند یا مجهول السند)) موجود است .
بیجهت نیست که اطلاعات مکتوب و مستند ما درباره سرنوشت شخصیتى چون زینب کبرى علیهاالسلام پس از بازگشت به مدینه از شام (با وجود جلالت قدر و نقش بسیار مهم آن حضرت در نهضت عاشورا) بسیار کم و تقریبا در حد صفر است و با چنین وضعى تکلیف دیگران (همچون ام کلثوم و رقیّه علیهماالسلام ) دیگر معلوم است .در چنین شرایطى ، وظیفه محققان تیزبین و فراخ حوصله (که خود را با نوعى گسست و انقطاع تاریخى یا کمبود اطلاع نسبت به جزئیات ، روبرو مى بینند) چیست ؟ راهى که برخى از محقّقان یا محقّق نمایان در این گونه موارد برمى گزینند، قضاوت عجولانه درباره موضوع ، و احیانا نفىِ اطلاعات و مشهورات موجود به بهانه برخى ((استحسانات و استبعاداتِ قابل بحث )) یا ((عدم ابتناى اطلاعات مزبور بر مستندات قوى )) است ، که گاه ژستى از روشنفکرى از نیز به همراه دارد. امّا این راه - که طى آن آسان هم بوده و مؤ ونه زیادى نمى برد، بیشتر به پاک کردن صورت مسئله مى ماند تا حلّ معضلات آن .راه دیگرى که ، البته پویندگان آن اندک شمارند و تنها محقّقان پرحوصله و خستگى ناپذیر، همّت پیمودن آن را دارند، این است که بکوشیم به جاى ردّ و انکارهاى عجولانه ، کمر همّت بسته ، به کمک ((تتبّعى وسیع و تحقیقى ژرف )) به اعماق تاریخ فرو رویم و با غور در کتب تاریخ و تفسیر و سیره و حدیث و لغت و حتى دَواوین شعراى آن روزگار، و دقّت در منطوق و مفهوم و مدلول تطابقى و التزامى محتویات آنها، بر واقعیات هزارتوىِ آن روزگار ((احاطه و اشراف )) یابیم و به مدد این احاطه و اشراف ، نقاط خالى تاریخ را پرسازیم و جامه چاک چاک و ژنده تاریخ را رفو کنیم و توجه داشته باشیم که :
با توجه به کتابسوزیها، سانسورها و تفتیش عقایدهاى مکرّرى که در تاریخ شیعه رخ داده ، اوّلا ((نیافتن )) هرگز دلیل ((نبودن )) نیست (و به اصطلاح : عدم الوجدان لا یدلّ على عدم الوجود). ثانیا نمى توان همه جا به منطق لو کانَ لَبانَ (اگر چیزى بود، مسلّما آشکار مى شد) تمسّک جُست و مشهورات مجهول السند را - عجولانه و شتابزده - انکار کرد. ثالثا نبایستى بسادگى - و صرفا روى برخى استبعادات یا استحسانات ظاهرا موجّه - اطلاعات موجود را رد کرد و از سنخ خرافات و جعلیّات انگاشت . زیرا چه بسا استبعادها یا استحسانهاى مزبور، محصول بى اطلاعى یا غفلت ما از برخى جهات و جوانبِ مکتومِ قضیه باشد و با روشن شدن آن جوانب ، تحلیل ما اصولا عوض شده استبعادها جاى خود را به پذیرش قضیه (و یا بالعکس ) خواهد داد و یا برداشت تازه اى در افق دید ما ظاهر خواهد شد.رابعا باید توجّه داشت که حتى اطلاعاتى هم که احیانا به صورت خبر واحد یا متکى به منابع غیر معتبر وجود دارد، لزوما دروغ و خلاف حق نیست و لذا باید همانها را نیز (به جاى ((انکار عجولانه )) با حوصله تمام ، در جریان یک پژوهش و تحقیق وسیع ، مورد بررسى دقیق قرار داد و صحت و سُقمشان را محک زد و احیانا به صورت سر نخ تحقیق از آنها بهره جست ، یا در گردونه ((تعارض ادلّه ))، و صف بندى ((دلایل معارض ))، آنها را به عنوان مؤ یّد و مُرَجِّح به کار گرفت .اصولا ((نفى و انکار)) نیز، همچون ((اثباتِ)) هر چیز، دلیل مى خواهد (و آنچه که دلیل نمى خواهد ((نمى دانم )) است ) و حتّى نفى و انکار، مؤ ونه بیشترى مى برد تا اثبات . و فراموش نکنیم که هر چند در عرصه تحقیقات تاریخى ، تجزیه و تحلیلهاى عقلى و استبعادها و استحسانهاى ذهنى ، جایگاه خاص خود را دارد و نبایستى چیزى را بر خلاف اصول مسلّم عقلى پذیرفت ، امّا در عین حال باید دانست که حرف آخر را در این عرصه ، ((تتبّع و تحقیق ژرف و گسترده در اسناد و مدارک مستقیم و غیرمستقیم تاریخى )) مى زند.
موضوع مورد بحث در کتاب حاضر، یعنى رقیّة بنت الحسین علیهماالسلام ، نیز از آنچه گفتیم استثنا نیست . به پاره اى از مآخذ کهنِ تاریخیِ دالّ بر وجود آن حضرت ، پیش از این اشاره کردیم . ببینیم آیا علاوه بر نوشتة کامل بهائى ولهوف ، باز هم مى توان به مددِ تتبّع بیشتر، ردّپایى کهنتر از حضرت رقیّه علیه السلام جست ؟ خوشبختانه پاسخ مثبت است و مسلّما با تتبّع و تحقیق بیشتر مدارک دیگرى به دست خواهد آمد. قدیمترین ماءخذى که - بر حسب تتبّع ما- در خیل فرزندان رنجدیده و ستم کشیده سالار شهیدان علیه السلام در کربلا از وجود دخترى موسوم به رقیّه علیهماالسلام (در کنار سکینه علیهماالسلام ) خبر مى دهد، قصیده سوزناک سیف بن عَمیره ، صحابى بزرگ امام صادق علیه السلام است .
سیف بن عَمیره نخعى کوفى ، از اصحاب بزرگوار امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام و از راویان برجسته و مشهور شیعه است که رجال شناسان بزرگى چون شیخ طوسى (در فهرست )، نجاشى (در رجال )، علامة حلّى (در خلاصه الا قوال )، ابن داود (در رجال )، و علامه مجلسى (در وجیزه ) به وثاقت وى تصریح کرده اند. ابن ندیم در فهرست خویش وى را از آن دسته از مشایخ شیعه مى شمرد که فقه را از ائمّه علیهم السلام روایت کرده اند. شیخ طوسى در رجال خویش ، وى را صاحب کتابى مى داند که در آن از امام صادق علیه السلام نقل روایت کرده است و مرحوم سیّد بحرالعلوم در الفوائد الرجالیّه ، لیستى از راویان شهیر شیعه (همچون محمد بن ابى عمیر و یونس بن عبدالرحمن ) را که از وى روایت نقل کرده اند به دست داده است . سیف بن عمیره ، همچنین از جمله راویان زیارت معروف عاشورا (به نقل از امام باقر علیه السلام ) است که قرائت آن در طول سال ، از سنن رایج میان شیعیان مى باشد.
بارى ، سیف بن عمیره ، در رثاى سالار شهیدان علیه السلام چکامه بلند و پرسوزى دارد که با مطلع :
جلّ المصائب بمن اءصبنا فاعذرى
یا هذه ، و عن الملامة فاقصرى
آغاز مى شود، که حقیقتا سوخته و سوزانده است .
علّامه سیّد محسن امین (اعیان الشیعه) و به تبع وى شهید سید جواد شبّر (ادب الطف او شعراءالحسین) (از خطباى فاضل لبنان ) به این مطلب اشاره کرده و تنها بیت نخست قصیده را ذکر کرده اند. امّا شیخ فخرالدین طریحى فقیه ، رجالى ، ادیب و لغت شناس برجسته شیعه ، و صاحب مجمع البحرین - درکتاب ((المنتخب )) (المنتخب للطریحى) (که سوگنامه اى منثور و منظوم در رثاى شهداى آل الله بویژه سالار شهیدان علیهم السلام است ) کلّ قصیده را آورده است که در بیت ما قبل آخر آن ، شاعر صریحا به هویّت خود اشاره اى دارد؛ آنجا که خطاب به سادات عصر مى گوید:
و عًبَیْدُکُمْ سیفٌ فَتَى ابْنُ عَمیرة
عبدٌ لعبد عبید حیدر قنبر
نکته قابل توجّه در ربط با بحث ما، ابیات زیر از قصیده سیف مى باشد که در آن دوبار از حضرت رقیّه علیهاالسلام یاد کرده است :و سکینه عنها السکینه فارقت
لما ابتدیت بفرقة و تغیّر
و رقیّة رقّ الحسود لضعفها
و غدا لیعذرها الّذى لم یعذر
و لاُمّ کلثوم یجد جدیدها
لثم عقیب دموعها لم یکرر
لم اءنسها وسکینة و رقیة
یبکینه بتحسّر و تزفّر
یدعون اُمّهم البتولة فاطما
دعوى الحزین الواله المتحیّر
یا اُمّنا هذاالحسین مجدّلاٌ
ملقى عفیرا مثل بدر مزهر
فى تربها متعفّرا و مضخما
جثمانه بنجیع دم احمر (سیاهپوشى در سوگ ائمه نور، همان ، ص 320، به نقل از المنتخب طریحى)
رقیه سلام الله علیها دختر خورشید است... رقیه (سلام الله علیها) از تبار نور و از جنس آبی آسمان است. رقیه (سلام الله علیها) جلوه دیگری از شکوه و عظمت حماسه عاشورا است. حضور این کودک خردسال در متن نهضت سرخ حسینی بی هیچ شک و شبههای اتفاقی ساده و ناچیز نبوده است، چنانکه هر یک از کسانی که در واقعه نینوا حضور داشتهاند، چون نیک بنگریم، حامل پیامی شگرف و شگفت بودهاند.
به گواه تاریخ نگاران و مقتل نویسان رحلت شهادت گونه رقیه (سلام الله علیها) اندکی پس از واقعه خونین کربلا در سال شصت و یکم هجری رخ داده است و در این هنگام وی سه یا چهار ساله بوده است و نخستین نکته شگفت درباره حضرت رقیه (سلام الله علیها)، شاید همین باشد که با چنین عمر کوتاهی، از مرزهای تاریخ عبور کرد و به جاودانگی رسید، آن گونه که برادر شیرخوارش علی اصغر (علیه السّلام) به چنین مرتبهای نایل شد. به عبارت دیگر یکی از جلوههای رویداد بزرگ عاشورا تنوع سنی شخصیتهای آن میباشد که از پایینترین سن آغاز و به بالاترین سنین (حضرت حبیب بن مظاهر) ختم میگردد. نکته قابل تأمل دیگر در بررسی این مهم آن است که در پدید آوردن این حماسه بی بدیل و شکوهمند تنها یک جنسیت سهیم نبوده، بلکه در کنار اسامی مردان و پسران جانباز و ایثارگر این واقعه، نام زنان و دختران نیز حضوری پررنگ و تابناک دارد.
مصائب و شدائدی را که رقیه (سلام الله علیها) از کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام متحمل میشود، آنچنان تلخ و دهشتناک است که وجدان هر انسان آزاده و صاحبدلی را میآزارد و قلب و روح را متأثر و مجروح میسازد. تحمل گرمای شدید کربلا همراه با تشنگی، حضور در صحنه شهادت خویشاوندان، اسارت و ناظر رفتارهای شقاوت آلود بودن، آزار و شکنجه های جسمی و روحی فراوان، دلتنگی برای پدر در خرابه شام و ... نشانگر مصائب عظمایی است که یک کودک خردسال با جسم و روح لطیف خود با آن مواجه شده است. از دیگر سو همین قساوت سپاه یزید است که بر عظمت نهضت سترگ عاشورا میافزاید، زیرا حضرت امام حسین (علیه السّلام) با شناخت و پیشبینی تمام این مصائب و شدائد به قیام در راه احیاء دین جد بزرگوار خویش قد علم فرمود و چنین دشواریهایی نتوانست هیچ گونه خللی بر عزم استوار آن حضرت در راه آزمایش بزرگ الهی پدید آورد. رقیه (سلام الله علیها) برهان بزرگ دیگری است بر حقانیت قیام امام حسین (علیه السّلام) که تنها کسی میتواند چنین به مبارزه و مقابله با ستم برخیزد که مقصدی الهی داشته باشد، و رقیه (سلام الله علیها) برهان بزرگ دیگری است بر مظلومیت عترت پاک پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و رسواکننده سیاهکارانی است که داعیه جانشینی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را سر دادند و رقیه (سلام الله علیها) برهان بزرگ دیگری است برای آن که اوج توحش و سنگدلی دژخیمان دستگاه بنی امیه برای همیشه تاریخ به اثبات بماند، و رقیه (سلام الله علیها) فاتح شام و سفیر بزرگ عاشورا در این سرزمین است، و رقیه (سلام الله علیها) برهان بزرگ دیگری است بر این حقیقت بزرگ که حق بر باطل پیروز خواهد شد و اینک پس از قرنهای متمادی آنان که به مرقد مطهر آن حضرت در شام مشرف میشوند به عینه تفاوت میان مقام و مرتبه این کودک سه ساله را با خلیفه جابری چون یزید درمییابند. آرامگاه ملکوتی دخت سه سـالـه امـام سـوم شیعیان در شام کنـار بـاب الفـرادیـس مابین کوچه های تاریخی و پر ازدحام دمشـق است که هر ساله بسیاری از شیفتگان اهل بیت (علیهم السّلام) را از مناطق مختلف جهان به سوی خود جلب می کند.


[ پنج شنبه 90/10/8 ] [ 3:17 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

حضرت رقیه سوریه

رقیه علیه السلام در عاشورا

در بعضى روایات آمده است : حضرت سکینه علیها السلام در روز عاشورا به خواهر سه ساله اى (که به احتمال قوى همان رقیه علیه السلام باشد) گفت : بیا دامن پدر را بگیریم و نگذاریم برود کشته بشود(سلام الله علیها).
امام حسین علیه السلام با شنیدن این سخن بسیار اشک ریخت و آنگاه رقیه علیها السلام صدا زد : بابا! مانعت نمى شوم . صبر کن تا ترا ببینم (سلام الله علیها) امام حسین علیه السلام او را در آغوش گرفت و لبهاى خشکیده اش را بوسید. در این هنگام آن نازدانه ندا در داد که :
العطش العطش ، فان الظما قدا احرقنى بابا بسیار تشنه ام ، شدت تشنگى جگرم را آتش زده است . امام حسین علیه السلام به او فرمود : کنار خیمه بنشین تا براى تو آب بیاورم آنگاه امام حسین علیه السلام برخاست تا به سوى میدان برود، باز هم رقیه دامن پدر را گرفت و با گریه گفت : یا ابه این تمضى عنا؟
بابا جان کجا مى روى ؟ چرا از ما بریده اى ؟ امام علیه السلام یک بار دیگر او را در آغوش گرفت و آرام کرد و سپس با دلى پر خون از او جدا شد . (وقایع عاشورا سید محمد تقى مقدم ص 455 و حضرت رقیه علیه السلام تالیف شیخ على فلسفى ص 550)
آخرین دیدار امام حسین علیه السلام با حضرت رقیه علیه السلام
وداع امام حسین علیه السلام در روز عاشورا با اهل بیت علیهم السلام صحنه اى بسیار جانسوز بود، ولى آخرین صحنه دلخراش و جگر سوز، وداع ایشان با دخترى سه ساله بود که ذیلا مى خوانید:
هلال بن نافع ، که از سربازان دشمن بود، مى گوید: من پیشاپیش صف ایستاده بودم . دیدم امام حسین علیه السلام ، پس از وداع با اهل بیت خود، به سوى میدان مى آید در این هنگام ناگاه چشمم به دخترکى افتاد که از خیمه بیرون آمد و با گامهاى لرزان ، دوان دوان به دنبال امام حسین علیه السلام شتافت و خود را به آن حضرت رسانید. آنگاه دامن آن حضرت را گرفت و صدا زد:
یا ابه ! انظر الى فانى عطشان .
بابا جان ، به من بنگر، من تشنه ام
شنیدن این سخن کوتاه ولى جگر سوز از زبان کودکى تشنه کام ، مثل آن بود که بر زخمهاى دل داغدار امام حسین علیه السلام نمک پاشیده باشند. سخن او آنچنان امام حسین علیه السلام را منقلب ساخت که بى اختیار اشک از دیدگانش جارى شد. با چشمى اشکبار به آن دختر فرمود:
الله یسقیک فانه وکیلى . دخترم ، مى دانم تشنه هستى خدا ترا سیراب مى کند، زیرا او وکیل و پناهگاه من است .
هلال مى گوید: پرسیدم این دخترک که بود و چه نسبتى با امام حسین علیه السلام داشت ؟
به من پاسخ دادند: او رقیه علیها السلام دختر سه ساله امام حسین علیه السلام است . (سرگذشت جانسوز حضرت رقیه علیها السلام ص 22 به نقل از الوقایع و الحوادث محمد باقر ملبوبى ج 3 ص 192)
به یاد لب تشنه پدر آب نخورد!
عصر عاشورا که دشمنان براى غارت به خیمه ها ریختند، در درون خیمه ها مجموعا 23 کودک از اهل بیت علیه السلام را یافتند. به عمر سعد گزارش دادند که این 23 کودک ، بر اثر شدت تشنگى در خطر مرگ هستند. عمر سعد اجازه داد به آنها آب بدهند. وقتى که نوبت به حضرت رقیه علیه السلام رسید آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوى قتلگاه حرکت کرد.
یکى از سپاهیان دشمن پرسید: کجا مى روى ؟ حضرت رقیه علیه السلام فرمود: (سلام الله علیها) بابایم تشنه بود. مى خواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم (سلام الله علیها)
او گفت : آب را خودت بخور. پدرت را با لب تشنه شهید کردند!
حضرت رقیه علیها السلام در حالی که گریه مى کرد، فرمود: پس من هم آب نمى آشامم
نیز در کتاب مفاتیح الغیب ابن جوزى آمده است که ، صالح بن عبدالله مى گوید: موقعى که خیمه ها را آتش زدند و اهل بیت علیهم السلام رو به فرار نهادند، دخترى کوچک به نظرم آمد که گوشه جامه اش آتش گرفته ، سراسیمه مى گریست و به اطراف مى دوید و اشک مى ریخت . مرا به حالت او رحم آمد. به نزد او تاختم تا آتش جامه اش را فرو نشانم . همین که صداى سم اسب مرا شنید اضطرابش بیشتر شد. گفتم : اى دختر، قصد آزارت ندارم . بناچار با ترس ایستاد. از اسب پیاده شدم و آتش جامه اش را خاموش ‍ نمودم و او را دلدارى دادم . یکمرتبه فرمود: اى مرد، لبهایم از شدت عطش ‍ کبود شده ، یک جرعه آب به من بده . از شنیدن این کلام رقتى تمام به من دست داده ظرفى پر از آب به او دادم . آب را گرفت و آهى کشید و آهسته رو به راه نهاد. پرسیدم : عزم کجا دارى ؟ فرمود: خواهر کوچکترى دارم که از من تشنه تر است . گفتم مترس ، زمان منع آب گذشت ، شما بنوشید گفت : اى مرد سوالى دارم ، بابایم حسین علیه السلام تشنه بود ، آیا آبش دادند یا نه ! گفتم : اى دختر نه والله ، تا دم آخر مى فرمود: (اسقونى شربه من الماء) مى فرمود: یک شربت آب به من بدهید، ولى کسى او را آبش نداد بلکه جوابش را هم ندادند.
وقتى که آن دختر این سخن را از من شنید، آب را نیاشامید، بعضى از بزرگان مى گویند اسم او حضرت رقیه خاتون علیه السلام بوده است . (حضرت رقیه علیها السلام شیخ على فلسفى ص 13)
کناره سجاده ، چشم به راه پدر بود
از کتاب سرور المومنین نقل شده است : حضرت رقیه علیه السلام هر بار هنگام نماز، سجاده پدر را پهن مى کرد، و آن حضرت بر روى آن نماز مى خواند. ظهر عاشورا نیز ، طبق عادت ، سجاده پدر را پهن کرد و به انتظار نشست . ولى پس از مدتى ، ناگهان دید شمر وارد خیمه شد.
رقیه علیه السلام به او گفت : آیا پدرم را ندیدى ؟ شمر بعد از آنکه آن کودک را در کنار سجاده ، چشم به راه پدر دید، به غلام خود گفت : این دختر را بزن . غلام به این دستور عمل نکرد. شمر خود پیش آمد و چنان سیلى به صورت آن نازدانه زد که عرش خداوند به لرزه در آمد.
محدث خبیر، مرحوم حاج شیخ عباس قمى ((قدس سره )) از کامل بهائى (ج 2 ص 179) نقل مى کند که : زنان خاندان نبوت در حالت اسیرى حال مردانى را که در کربلا شهید شده بودند بر پسران و دختران ایشان پوشیده مى داشتند و هر کودکى را وعده مى دادند که پدر تو به فلان سفر رفته است باز مى آید، تا ایشان را به خانه یزید آوردند. دخترکى بود چهار ساله ، شبى از خواب بیدار شد و گفت : پدر من حسین علیه السلام کجاست ؟ این ساعت او را به خواب دیدم . سخت پریشان بود. زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست . یزید خفته بود، از خواب بیدار شد و از ماجرا سوال کرد. خبر بردند که ماجرا چنین است . آن لعین در حال گفت : بروند سر پدر را بیاورند و در کنار او نهند. پس آن سر مقدس را بیاوردند و درکنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسید این چیست ؟ گفتند: سر پدر توست . آن دختر بترسید و فریاد بر آورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد.
سپس محدث قمى (ره ) مى فرماید: بعضى این خبر را به وجه ابسط نقل کرده اند و مضمونش را یکى از اعاظم رحمه الله به نظم در آورده و من در این مقام به همان اشعار اکتفا مى کنم . (منتهى الامال ، محدث قمى ، ج 1 ص 317، چاپ علمیه اسلامیه)
قال رحمه الله :
یکى نو غنچه اى از باغ زهرا
بجست از خواب نوشین بلبل آسا
به افغان از مژه خوناب مى ریخت
نه خونابه ، که خون ناب مى ریخت
بگفت : اى عمه بابایم کجا رفت ؟
بد این دم دربرم ، دیگر چرا رفت ؟
مرا بگرفته بود این دم در آغوش
همى مالید دستم بر سر و گوش
بناگه گشت غایب از بر من
ببین سوز دل و چشم تر من
حجازى بانوان دل شکسته
به گرداگرد آن کودک نشسته
خرابه جایشان با آن ستمها
بهانه ى طفلشان سربار غمها
ز آه و ناله و از بانگ و افغان
یزید از خواب بر پا شد، هراسان
بگفتا کاین فغان و ناله از کیست
خروش و گریه و فریاد از چیست ؟
بگفتش از ندیمان کاى ستمگر
بود این ناله از آل پیمبر
یکى کودک ز شاه سر بریده
در این ساعت پدر خواب دیده
کنون خواهد پدر از عمه خویش
و زین خواهش جگرها را کند ریش
چو این بشنید آن مردود یزدان
بگفتا چاره کار است آسان
سر بابش برید این دم به سویش
چو بیند سر بر آید آرزویش
همان طشت و همان سر، قوم گمراه
بیاورند نزد لشگر آه
یکى سر پوش بد بر روى آن سر
نقاب آسا به روى مهر انور
به پیش روى کودک ، سر نهادند
ز نو بر دل ، غم دیگر نهادند
به ناموس خدا آن کودک زار
بگفت : اى عمه دل ریش افگار
چه باشد زیر این مندیل ، مستور
که جز بابا ندارم هیچ منظور
بگفتش دختر سلطان والا
که آن کس را که خواهى ، هست اینجا
چو این بشنید خود برداشت سر پوش
چون جان بگرفت آن سر را در آغوش
بگفت : اى سرور و سالار اسلام
ز قتلت مر مرا روز است چون شام
پدر، بعد از تو محنتها کشیدم
بیابانها و صحراها دویدم
همى گفتند مان در کوفه و شام
که اینان خارجند از دین اسلام
مرا بعد از تو اى شاه یگانه
پرستارى نبد جز تازیانه
ز کعب نیزه و از ضرب سیلى
تنم چون آسمان گشته است نیلى
بدان سر، جمله آن جور و ستمها
بیابان گردى و درد و المها
بیان کرد و بگفت : اى شاه محشر
تو بر گو کى بریدت سر ز پیکر
مرا در خردسالى در بدر کرد
اسیر و دستگیر و بى پدر کرد
همى گفت و سر شاهش در آغوش
به ناگه گشت از گفتار خاموش
پرید از این جهان و در جنان شد
در آغوش بتولش آشیان شد
خدیو بانوان دریافت آن حال
که پر زد ز آشیان آن بى پر و بال
به بالینش نشست آن غم رسیده
به گرد او زنان داغدیده
فغان برداشتندى از دل تنگ
به آه و ناله گشتندى هماهنگ
از این غم شد به آل الله اطهار
دوباره کربلا از نو نمودار
بعضى گفته اند و شاید اتفاق افتاده باشد که در شب دفن آن دختر مظلومه اهل بیت اطهار علیه السلام ، جناب ام کلثوم علیه السلام را دیدند که قرار و آرام ندارد و با ناله و ندبه به دور خرابه مى گردد و هر چه تسلى مى دهند آرام نمى یابد. از علت این بیقرارى پرسیدند، گفت : شب گذشته این مظلومه در سینه من بود، چون بیدار شدم دیدم که به شدت گریه مى کند و آرام نمى گیرد، از سببش پرسیدم ، گفت : عمه جان ، آیا در این شهر مانند من کسى یتیم و اسیر و دربدر مى باشد؟ عمه جان ، مگر اینها ما را مسلمان نمى دانند، به چه جهت آب و نان را از ما مضایقه مى نمایند و طعام به ما یتیمان نمى دهند؟ این مصیبت مرا به گریه آورده و طاقت خوابیدن ندارم .
بپیچ اى قلم قصه شهر شام
که شد صبح عالم ز غصه چو شام
تو شیخا نمودى قیامت پدید
به مردم عیان گشته یوم الوعید
ز فرط بکا بر حسین شهید
چو یعقوب شد چشم خلقى سفید (مصباح الحرمین ص 371)
من طاقت شنیدن ندارم
در کتاب «مبکی العیون» آمده است که : در شب شام غریبان حضرت زینب (سلام الله علیها) در زیر خیمه نیم سوخته ، اندکی به خواب فرو رفت . ناگاه در عالم خواب حضرت زینب(سلام الله علیها) مادر خود حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را دید. او به مادر خویش عرض کرد :« مادرجان ! آیا از حال ما خبر داری ؟!»
حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) فرمودند : «من طاقت شنیدن ندارم» . حضرت زینب(سلام الله علیها) عرضه داشت : «پس من شکوه و شکایت خویش را به چه کسی بگویم ؟»
حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) فرمودند : «آن گاه که سر از تن فرزندم حسین (علیه السلام) جدا کردند ، من حضور داشتم و شاهد این قضیه بودم . اینک از جای برخیز و حضرت رقیه(سلام الله علیها) را پیدا کن» . حضرت زینب(سلام الله علیها) از خواب برخواست . رقیه(سلام الله علیها) را صدا می کرد ، اما پاسخی نمی شنید . سرانجام با خواهرش حضرت ام کلثوم در حالی که گریه می کردند و ناله سر می دادند ، از خیمه بیرون آمدند و برای پیدا کردن حضرت رقیه(سلام الله علیها) به راه افتادند . ناگاه در نزدیکی قتلگاه صدای حضرت رقیه(سلام الله علیها) را شنیدند . جلوتر آمدند تا اینکه به پیکرهای آغشته به خون رسیدند . در این هنگام مشاهده کردند که حضرت رقیه(سلام الله علیها) خود را بر روی پیکر پاک و مطهر پدر بزرگوارش حضرت امام حسین) ع) انداخته و در حالی که دستهایش را به سینه پدر چسبانده با او درد و دل می کند . حضرت زینب(سلام الله علیها) او را نوازش کرد . در این هنگام حضرت سکینه(سلام الله علیها) آمد و آنها با هم به خیمه گاه برگشتند . در بین راه حضرت سکینه(سلام الله علیها) از حضرت رقیه(سلام الله علیها) پرسید : «چگونه پیکر پدر را در این شب تیره و تار پیدا کردی ؟!» حضرت رقیه(سلام الله علیها) پاسخ داد : «آنقدر پدر را صدا کردم و پدر پدر گفتم تا اینکه صدای پدرم را شنیدم که فرمود : «اینجا بیا ، من اینجا هستم» . (200 داستان از فضایل و کرامات حضرت زینب ، ص 113).
سر امام حسین علیه السلام با دخترش - رقیه علیه السلام - سخن مى گوید :
در کتاب بحر الغرائب ، جلد 2، قریب به این مضامین مى نویسد: حارث که یکى از لشگریان یزید بود گفت : یزید دستور داد سه روز اهل بیت علیه السلام را در دم دروازه شام نگاه بدارند تا چراغانى شهر شام کامل شود. حارث مى گوید: شب اول من به شکل خواب بودم ، دیدم دخترى کوچک بلند و نگاهى کرد. دید لشگر از خستگى راه خوابیده اند و کسى بیدار نیست ، اما فورا از ترسش بازنشست و باز بلند شد و چند قدم آمد به طرف سر امام حسین علیه السلام که بر درختى که نزدیک خرابه دم دروازه شام آویزان بود. آرى ، به طرف آن درخت و سر مقدس آمد و از ترس ‍ برگشت ، تا چند مرتبه . آخر الامر زیر درخت ایستاد و به سر مقدس امام حسین علیه السلام پایین آمد و در مقابل نازدانه قرار گرفت و رقیه سلام الله علیها گفت : السلام علیک یا ابتاه و امصیبتاه بعد فراقک و اغربتاه بعد شهادتک .
بعد دیدم سر مقدس با زبان فصیح فرمود: اى دختر من ، مصیبت تو و رجز و تازیانه و روى خار مغیلان دویدن تو تمام شد، و اسیریت به پایان رسید. اى نور دیده ، چند شب دیگر به نزد ما خواهى آمد آنچه بر شما وارد شده صبر کن که جز او مزد او شفاعت را در بردارد. حارث مى گوید: من خانه ام نزدیک خرابه شام بود، از اینکه حضرت به او فرموده بود نزد ما خواهى آمد منتظر بودم کى از دنیا مى رود، تا یک شبى شنیدم صداى ناله و فریاد از میان خرابه بلند است ، پرسیدم چه خبر است ؟ گفتند: حضرت رقیه علیها السلام از دنیا رفته است . (نقل از کتاب حضرت رقیه ص 26)
نیز حجت الاسلام صدر الدین قزوینى در جلد دوم کتاب شریف ثمرات الحیوه ، به سند خود آورده است : حضرت رقیه علیه السلام لب خود را بر لب پدرش امام حسین علیه السلام نهاد و آن حضرت فرمود: الى ، الى ، هلمى فانا لک بالانتظار. یعنى اى نور دیده بیا بیا به سوى من ، که من چشم به راه تو مى باشم ، و در اینجا بود که دیدند حضرت رقیه علیها السلام از دنیا رفت . (سخن گفتن امام حسین علیه السلام در 120 محل ص 59)
ستاره درخشان شام پدر را در خواب مى بیند
صاحب ((مصباح الحرمین )) مى نویسد: طفل سه ساله امام حسین علیه السلام شبى از شبها پدر را در عالم رویا دید و از دیدارش شاد گردید و در ظل مرحمتش آرمید و فلک ستیزه جو، این وع استراحت را براى آن صغیره نتوانست ببیند. چون آن محترمه از خواب بیدار شد پدر خود را ندید. شروع به گریه کردن کرد. هر چه اهل بیت علیه السلام او را تسلى دادند آرام نشد. سبب گریه از او پرسیدند، آن مظلومه در جواب گفت : این ابى ابتونى بوالدى و قره عینى یعنى کجاست پدر من ، بیاورید پدر مرا و نور چشم مرا. پس آن مصیبت زدگان دانستند که آن یتیم پدر را در خواب دیده است ، هر چند تسلى دادند آرام نشد. خود اهل بیت نیز منتظر بهانه براى گریه بودند، لذا گریه سکوت شب را شکست . همه با آن صغیره هماواز شده مشغول گریه و زارى و ناله شدند. پس موهاى خود را پریشان نموده و سیلى بر صورتها مى زدند و خاک خرابه را بر سر خود مى ریختند، و صداى گریه ایشان چنان بلند گردید که به گوش یزید پلید کافر رسید.
به روایتى دیگر، طاهر بن عبدالله دمشقى گوید: من ندیم آن لعین بودم و اکثر شبها براى او صحبت مى کردم و او را مشغول مى نمودم . شبى نزد آن ملعون بودم و قدرى هم از شب گذشته بود، پس به من گفت : اى طاهر! امشب وحشت بر من غالب است و قلبم در تپش افتاده و دلم از غصه و حزن پر شده ، بسیار اندوه و غصه دارم که حالت نشستن و صحبت کردن ندارم . بیا سر من را در دامن گیر و از افعال ناشایسته و گذشت من صحبت من و طاهر گوید: من سر نحس او را در دامن گرفتم . آن لعین به خواب رفت ، و سر نورانى سیدالشهدا علیه السلام در آن وقت در طشت طلا در مقابل ما بود. چون ساعتى گذشت دیدم که ناگهان پرد گیان حرم محترم امام حسین علیه السلام از خرابه بلند شد. آن لعین در خواب و من در اندوه بودم ، که آیا چه ظلم و ستم بود که یزید بدماب به اولاد بوتراب نمود؟
به طرف طشت نظر کرده دیدم که از چشمهاى امام حسین علیه السلام اشک جارى شده است ، تعجب کردم ، پس دیدم آن سر انور به قدر چهار ذراع گویا بلند شد و لبهاى مبارکش به حرکت آمده و آواز اندوهناک و ضعیفى از آن دهان معجز بیان بلند گردید که مى گفت : ((اللهم هولا اولادنا و اکبادنا و هولا اصحابنا)) یعنى خداوندا، اینان اولاد و جگر گوشه من هستند و اینها اصحاب منند
طاهر گوید: چون این حال را از آن حضرت مشاهده کردم وحشت و دهشت بر من غلبه کرد. شروع به گریه کردن کردم . به بالاى عمارت یزید آمدم که خرابه در پشت آن عمارت بود، خیال مى کردم شاید یکى از اهل بیت رسول خدا صلى الله علیه و آله فوت شده ، که مرگ او باعث این همه ناله وندبه شده است . وقتى بالاى قصر رسیدم دیدم تمامى اهل بیت اطهار علیه السلام طفل صغیرى را در میان گرفته اند و آن دختر، خاک بر سر مى ریزد و با ناله و فغان مى گوید:
((یا عمتى و یا اخت ابى این ابى این ابى )) . یعنى : اى عمه ، واى خواهر پدر بزرگوار من ، کجاست پدر من ؟ کجاست پدر من ؟
آنها را صدا زدم و از ایشان پرسیدم که چه پیش آمده که باعث این همه ناله و گریه شده است ؟ گفتند: اى مرد، طفل صغیر سیدالشهدا علیه السلام پدرش ‍ را در خواب دیده ، و اینک بیدار شده و از ما پدر خود را مى خواهد، هر چه به وى تسلى مى دهیم آرام نمى گیرد.
طاهر گوید: بعد از مشاهده این احوال دردناک ، پیش یزید برگشتم . دیدم آن بدبخت بیدار شده به طرف آن سر، سر حسین بن على علیه السلام نگاه مى کند، و از کثرت وحشت و دهشت و خوف و خشیت ، مانند برگ بید بر خود مى لرزد. در آن اثنا سر اطهر آن مولا به طرف یزید متوجه شده فرمود: اى پسر معاویه ، من در حق تو چه بدى کرده بودم که تو با من این ستم و ظلم نمودى و اهل بیتم را در خرابه جا دادى ؟
((ثم توجه الراس الشریف الى الله الخبیر اللطیف و قال : اللهم انتقم منه بما عامل بى و ظلمنى و اهلى (و سیعلم الذین ظلموا اى منقلب ینقلبون ))
یعنى سر مبارک شریف آن حضرت به سوى خداوند خبیر و لطیف توجه نموده و گفت : خداوندا، از یزید به کیفر رفتارى که با من کرده و به من و اهل بیت من ظلم نموده انتقام بگیر.
وقتى یزید این را شنید بدنش به لرزه در آمد و نزدیک بود که بندهایش از یکدیگر بگسلد.
پس از من سبب گریه اهل بیت علیهم السلام را پرسید و سر آن حضرت را به خرابه نزد آن صغیره فرستاد و گفت : سر را نزد آن صغیره بگذارید، باشد که با دیدن آن تسلى یابد. ملازمان یزید سر حضرت سیدالشهدا علیه السلام را برداشته به در خرابه آمدند. چون اهل بیت دانستند که سر امام حسین علیه السلام را آورده اند، تماما به استقبال آن سر شتافتند و سر امام حسین علیه السلام را از ایشان گرفته و اساس ماتم را از سر گرفتند، بویژه زینب کبرى علیه السلام که پروانه وار به دور آن شمع محفل نبوت مى گردید. پس ‍ چون نظر آن صغیره بر سر مبارک افتاد پرسید: ((ما هذا الراس ؟)) این سر کیست ؟ گفتند: ((هذا راس ابیک )) این ، سر مبارک پدر توست . پس آن مظلومه آن سر مبارک را از طشت برداشت و در برگرفت و شروع به گریستن نمود و گفت : پدر جان ، کاش من فداى تو مى شدم ، کاش قبل از امروز کور و نابینا بودم ، و کاش مى مردم و در زیر خاک مى بودم و نمى دیدم محاسن مبارک تو به خون خضاب شده است . پس این مظلومه دهان خود را بر دهان پدر بزرگوار خود گذاشت و آن قدر گریست که بیهوش شد.
چون اهل بیت (علیهم السلام) آن صغیره را حرکت دادند، دیدند که روح مقدسش از دنیا مفارقت کرده و در آشیان قدس در کناره جده اش فاطمه زهرا علیه السلام آرمیده است .
چون آن بى کسان این وضع را دیدند، صدا به گریه و زارى بلند کردند، و عزاى غم و زارى را تجدید نمودند
آن دخترى که در خرابه شام از دنیا رحلت فرموده و شاید اسم شریفش رقیه علیه السلام بوده ، و از صبایاى خود حضرت سیدالشهدا علیه السلام بوده چون مزارى که در خرابه شام است منسوب به این مخدره و معروف به مزار رقیه علیها السلام است . (منتخب التواریخ ، باب پنجم ، ص 299)
دختر حضرت سیدالشهدا علیه السلام و وفات او در خرابه شام و مکالماتش ‍ با حضرت زینب علیها السلام و رحلت او و غسل دادن زینب و ام کلثوم علیه السلام او را و آن کلمات و اخبار که از آن صغیره نوشته اند، که سنگ را آب و مرغ و ماهى را کباب مى کند و معلوم است حالت حضرت زینب علیه السلام چه خواهد بود. نوشته اند آن دختر سه ساله بود بعضى نامش را زینب و بعضى رقیه علیه السلام و بعضى سکینه علیه السلام دانسته اند.
و عده اى نوشته اند به دستور یزید، عمارتى ساختند و واقعه روز عاشورا و حال شهدا و اسیرى اسرا را در آنجا نقش کردند و اهل بیت علیهم السلام را به آنجا وارد کردند، و اگر این خبر مقرون به صدق باشد حالت اهل بیت علیهم السلام و محنت ایشان را در مشاهدات این عمارات جز حضرت احدیت نخواهد دانست . (ناسخ التواریخ زندگانى حضرت زینب کبرى علیها السلام ، ج 2، ص 456)


[ پنج شنبه 90/10/8 ] [ 3:14 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????