سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

فیلتر شکن محرم صفر امام حسین شهدای کربلا حضرت ابوالفضل عباس علی اکبر عاشورا تاسوعا کربلا صفر بدون سانسور +18 افشاگری مذهبی افشا

پیشوای چهارم شیعیان علیه السلام بعد از حضور در حماسه افتخار آفرین و عزت بخش عاشورای حسینی، از لحظه‏ای که در غروب عاشورا با شهادت پدر بزرگوار و سایر عزیزانش مواجه گردید برای ادامه راه آنان، مسئولیت‏سنگینی را به دوش کشید . امامت امت، سرپرستی اطفال و بانوان، رساندن پیام عاشورا به گوش جهانیان، تداوم مبارزه با طاغوت و طاغوتیان و از همه مهمتر پاسداری از اهداف متعالی امام حسین علیه السلام که موجب عزت و افتخار عالم اسلام گردید، از جمله مسئولیتهای آن امام همام به شمار می‏آید . امام سجاد علیه السلام که در دوران امامت‏خویش در محدودیت‏شدیدی به سر می‏برد و حاکمان مستبد اموی سایه شوم خود را بر شهرهای اسلامی گسترده بودند و اهل ایمان از ترس مال و جان خود مخفی می‏شدند، با اتخاذ صحیحترین تصمیمها و موضعگیریهای مناسب و بجا و با استفاده از مؤثرترین شیوه‏ها توانست از فرهنگ عاشورا و دستآوردهای ارزشمند آن - که همان عزت و افتخار ابدی برای اسلام و مسلمانان و بلکه برای جهان بشریت‏بود - به صورت شایسته‏ای پاسداری کرده و راه حماسه آفرینان کربلا را تداوم بخشد و یاد و نام و خاطره سالار شهیدان حضرت حسین بن علی علیهما السلام را جاودانه ساخته و بر بلندای تاریخ ابدی نماید . در این فرصت‏با مهمترن فعالیتهای آن یادگار امامت در پاسداری از فرهنگ عزت و افتخار حسینی علیه السلام آشنا می‏شویم:

1- خطابه‏های حماسی و تاثیرگذار

بدون تردید روشنگریهای امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب کبری علیها السلام و برخی دیگر از خاندان حضرت ابا عبدالله علیه السلام بعد از ماجرای غمبار کربلا در تداوم آن نهضت عظیم اسلامی نقشی به سزا داشته است .
مهمترین دستآورد سخنان آن بزرگوار آگاه نمودن مردم غفلت زده، بیدار کردن وجدانهای خفته، افشای جنایات دشمنان اهل بیت علیهم السلام، نمایاندن چهره حقیقی زمامداران ستمگر اموی و انتشار فضائل و مناقب اهلبیت علیهم السلام و معرفی آن گرامیان به عنوان جانشینان بر حق پیامبر صلی الله علیه و آله بود . امام سجاد علیه السلام در شهر کوفه با مردم ساده، سطحی نگر، تاثیرپذیر و پیمان شکن آن شهر سخن گفته و بعد از شناساندن خویش و افشای جنایات امویان فرمود: «ای مردم! شما را به خدا سوگند می‏دهم، آیا شما برای پدرم نامه ننوشتید و آنگاه بی وفایی نکردید؟ ! آیا با او عهدها و پیمانهای محکم نبستید و سپس با او پیکار کرده و او را به شهادت رساندید؟ ! وای بر شما! چه کار زشتی انجام دادید، شما چگونه به سیمای رسول الله صلی الله علیه و آله نظاره خواهید کرد، هنگامی که به شما بگوید: فرزندان مرا کشتید، احترامم را از میان بردید، پس، از امت من نیستید!» هنوز سخنان امام تمام نشده بود که مردم گریه کنان و ضجه زنان همدیگر را ملامت کرده و به نگون بختی خود، - که خود برگزیده بودند - تاسف خورده و اشک ندامت و پشیمانی می‏ریختند . (1) مهمترین تاثیر این خطابه را می‏توان در سال 65 هجری در قیام توابین به وضوح به نظاره نشست .
همچنین پیشوای چهارم هنگامی که در شام به مجلس جشن پیروزی یزید برده شد، ضمن تحقیر خطیب متملق دربار اموی، در کرسی خطابه قرار گرفته و با بهره‏گیری از زیباترین و بلیغ‏ترین جملات، فجایع کربلا را بازگو کرده و ضمن افشای چهره زشت جنایتکاران، تبلیغات سوء دشمنان اهلبیت علیهم السلام را خنثی کرده و سیمای سراسر فضیلت و افتخار آل محمد صلی الله علیه و آله را برای مردم نا آگاه شام نمایان ساخت . آن حضرت فرمود: «ایها الناس اعطینا ستا و فضلنا بسبع، اعطینا العلم والحلم و السماحة والفصاحة والشجاعة و المحبة فی قلوب المؤمنین، و فضلنا بان منا النبی المختار محمدا و منا الصدیق و منا الطیار و منا اسدالله و اسد رسوله و منا سبطا هذه الامة و منا مهدی هذه الامة; (2) ای مردم! به ما شش چیز عطا شده و به هفت نعمت [بر دیگران] برتری یافته‏ایم . به ما علم، حلم، جوانمری، فصاحت، شجاعت و دوستی در دل مؤمنان عطا شده است و ما به اینکه رسول برگزیده خداوند، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و [حضرت علی علیه السلام نخستین] تصدیق کننده [پیامبر صلی الله علیه و آله] و جعفر طیار و [حمزه،] شیر خدا و رسول او و حسن و حسین علیهما السلام و مهدی این امت از ما هستند، فضیلت داده شده‏ایم .»
آن حضرت در ادامه به فضائل بی‏شمار امیرمؤمنان علیه السلام پرداخته و از چهره درخشان علی علیه السلام به نحو زیبایی دفاع نموده و در خاتمه با معرفی امام حسین علیه السلام، به ذکر مصیبت آن حضرت پرداخت . این سخنان آتشین، منطقی و روشنگر، آنچنان فضای جهل و غفلت و خفقان را درهم شست که یزید در مقام دفاع از خود و سلطنتش برآمد . (3)
امام سجاد علیه السلام خطبه دیگری را نیز در نزدیکی مدینه برای مردمی ایراد نمود که به استقبال قافله خسته دل و دل شکسته حسینی آمده بودند . این خطابه نیز آثار فراوانی در روحیه مردم مدینه گذاشت که یکسال بعد از حادثه عاشورا، قیام خودجوشی از سوی اهالی مدینه بر علیه دستگاه طاغوتی بنی‏امیه رخ نمود که به «واقعه حره‏» معروف است .

2- گفتگوهای دشمن شکن

امام چهارم علیه السلام در پاسداری از اهداف عاشورا هر جا که احساس می‏کرد دشمن می‏خواهد قیام کربلا را زیر سؤال برده و آن حماسه تاریخی را پوچ و باطل جلوه دهد، در مقام دفاع برآمده و با پاسخهای کوبنده با نقشه‏های شیطانی آنان به ستیز بر می‏خواست که بارزترین نمونه‏های آن در مجلس عبیدالله بن زیاد و یزید بن معاویه به چشم می‏خورد . هنگامی که در مجلس ابن زیاد، حضرت زینب کبری علیها السلام وی را با نطق خویش رسوا نمود، ابن زیاد متوجه امام زین العابدین علیه السلام گشته و پرسید: این جوان کیست؟ گفتند: او علی بن الحسین علیهما السلام است . ابن زیاد گفت: مگر خدا علی بن الحسین را نکشت؟ امام چهارم علیه السلام فرمود: من برادری بنام علی بن الحسین علیهما السلام داشتم که مردم او را به شهادت رساندند .
ابن زیاد گفت: چنین نیست، خدا او را کشت .
امام سجاد علیه السلام آیه «الله یتوفی الانفس . . .» را قرائت نمود . ابن زیاد از پاسخ صریح امام خشمگین شده و فریاد زد: آیا در مقابل من جرات کرده و پاسخ می‏دهی؟ او را ببرید و گردن بزنید . حضرت سجاد علیه السلام در ادامه گفتگو فرمود: «ابالقتل تهددنی یابن زیاد، اما علمت ان القتل لنا عادة و کرامتنا الشهادة; (4) ای پسر زیاد! آیا مرا به قتل تهدید می‏کنی؟ مگر نمی‏دانی کشته شدن [در راه حق] عادت ما و شهادت [برای خدا عزت و] کرامت ماست .»
آن حضرت در مجلس یزید نیز با اینکه اسیر بود، هیچگاه حرکت و یا سخنی که نمایانگر عجز و خواری باشد از خود نشان نداد; بلکه همانند آزاده‏ای با شهامت، عزت و افتخار حسینی را به نمایش گذاشت .
آنگاه که یزید در مجلس خویش اسرای کربلا را برای تحقیر و شکستن ابهت و عظمت‏خاندان آل محمد صلی الله علیه و آله حاضر کرده بود، خطاب به امام سجاد علیه السلام گفت: دیدی که خدا با پدرت چه کرد؟ حضرت فرمود: ما جز قضای الهی که حکمش در آسمان و زمین جریان دارد چیز دیگری ندیدیم . یزد گفت: «انت ابن الذی قتله الله; تو فرزند کسی هستی که خدا او را کشت .»
امام فرمود: «انا علی، ابن من قتلته; من علی; فرزند کسی هستم که تو او را به شهادت رساندی .» و در ادامه با تمسک به آیه قرآن فرمود: «و من یقتل مؤمنا متعمدا فجزاءه جهنم خالدا فیها و غضب الله علیه و لعنه و اعد له عذابا عظیما» (5) ; و هرکس، مؤمنی را عمدا به قتل برساند مجازات او جهنم است، در آنجا همیشه می‏ماند، خداوند بر او غضب می‏کند و از رحمتش دور می‏سازد و عذاب بزرگی برای او آماده کرده است .»
یزید که نتوانست این پاسخهای محکم را - که جهنمی بودن وی را اثبات می‏کرد - تحمل کند، با خشم و غضب فرمان قتل امام را صادر کرد، اما امام سجاد علیه السلام با قاطعیت تمام فرمود: هیچگاه «فرزندان اسیران آزاد شده‏» نمی‏توانند به قتل انبیاء و اوصیا فرمان دهند، مگر اینکه از دین اسلام خارج شوند . (6)

3- گریه‏های تاثرانگیز

امام سجاد علیه السلام برای زنده نگه داشتن خاطره شهیدان کربلا، در مناسبتهای گوناگون بر عزیزانش گریه می‏کرد . اشکهای حضرت زین العابدین علیه السلام که عواطف را برانگیخته و در اذهان مخاطبان، ناخواسته مظلومیت‏شهدای کربلا را ترسیم می‏کرد، آثار پرباری برای تداوم نهضت عاشورا داشت و امروز این روش با پیروی از آن گرامی همچنان ادامه دارد و فرهنگ گریه بر سالار شهیدان عالم، همچنان تاثیرگذار بوده و در پیوند دادن عواطف و احساسات میلیونها عزادار عاشق با راه و هدف حضرت ابا عبدالله علیه السلام مهمترین عامل محسوب می‏شود . عشق به امام حسین علیه السلام در سوگواریها اشک می‏آفریند و این گریه‏های عزت بخش که افتخار شیعه می‏باشند هر سال در دهه محرم سیمای کشور اسلامی را به حماسه عاشورا نزدیک نموده و قیام امام حسین علیه السلام را در خاطره‏ها زنده می‏سازد . حضرت سجاد علیه السلام بنیانگذار فرهنگ سوگواری و گریه در میان مؤمنان، بعد از شهادت پدر ارجمند خویش در حدود 35 سال امامتش به این روش ادامه داد تا جایی که یکی از بکائین پنجگانه تاریخ نامیده شد . (7) وقتی علت این همه اشک و ناله را از او می‏پرسیدند در جواب می‏فرمود: «مرا ملامت نکنید . یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم، پیامبر و پیامبرزاده بود، او دوازده پسر داشت، خداوند متعال یکی از آنان را مدتی از نظرش غایب کرد، در اندوه این فراق موقتی، موهای سر یعقوب سفید شده، کمرش خمیده گشت و نور چشمانش را از شدت گریه از دست داد، در حالیکه پسرش در این دنیا زنده بود . اما من با چشمان خودم پدر و برادر و 17 تن از خانواده‏ام را دیدم که مظلومانه کشته شده و بر زمین افتادند . پس چگونه اندوه من تمام شده و گریه‏ام کم شود؟» (8)

4- حمایت از قیامهای طاغوت ستیز

یکی از آثار نهضت جاویدان کربلا، دمیدن روح حماسه و شجاعت و ایثار در میان مسلمانان بود . آنان باالهام از جنبش شورآفرین و حماسه‏ساز امام حسین علیه السلام و با تاثیرپذیری از خطابه‏های بیدارگر امام سجاد و حضرت زینب علیهما السلام روحیه اسلامخواهی و طاغوت ستیزی خود را در قالب قیامهای مردمی متبلور ساخته و بر علیه حکمرانان خودسر اموی دست‏به شورشهایی زدند که در نهایت‏بعد از مدتی اساس حکومت آنان را متزلزل ساخته و از میان بردند .
شاخصترین این جنبشها بعد از حادثه جانسوز کربلا، سه قیام معروف است که به نامهای قیام توابین، قیام مختار و قیام مدینه در تاریخ مطرح است . رهبران سه قیام، تداوم راه حضرت ابا عبدالله علیه السلام، غیرت دینی، اسلامخواهی و در نهایت محبت‏شدید به اهل بیت علیهم السلام را در شعارها و خواسته‏های خود نشان می‏دادند .
امام سجاد علیه السلام گرچه در ظاهر - به علت‏خفقان شدید و استبداد حاکم - در این قیامها نقشی نداشت و در حالت تقیه به سر می‏برد، اما در واقع از رهبران اینها اعلام رضایت کرده و عملا آنها را تایید می‏نمود . به عنوان نمونه هنگامی که عده‏ای از دوستان اهل بیت علیهم السلام به نزد محمد حنفیه آمدند و اظهار داشتند: مختار در کوفه قیام کرده و ما را نیز به همیاری و همکاری فراخوانده است، اما نمی‏دانیم که آیا او مورد تایید اهل بیت علیهم السلام هست‏یا نه؟ محمد حنفیه گفت: برخیزید به نزد امام من و امام شما، حضرت سجاد علیه السلام رفته و کسب تکلیف نماییم . هنگامی که موضوع را به عرض امام علیه السلام رساندند، آن حضرت فرمود: ای عمو! اگر غلامی به خونخواهی ما مردم را دعوت به قیام کند، بر همه مردم واجب است که او را یاری دهند و من تو را در این کار نماینده خود قرار می‏دهم، هر کاری در این زمینه صلاح می‏دانی انجام ده . آنان به همراه محمد حنفیه از نزد امام خارج شدند، در حالیکه سخنان امام سجاد علیه السلام را شنیده بودند و می‏گفتند: امام سجاد علیه السلام و محمد بن حنفیه به ما اذن قیام داده‏اند . (9)

5- نیایشهای عارفانه و بیدارگر

از بهترین روشهای امام سجاد علیه السلام برای پاسداری از فرهنگ عاشورایی اسلام، که حکایت از بینش عمیق و زمان‏شناسی آن حضرت دارد، عرضه نیایشهای عرفانی و روشنگر می‏باشد . دعاهای حضرت سیدالساجدین علیه السلام که در مجموعه‏های ارزشمندی همچون صحیفه سجادیه، مناجات خمسة عشر، دعای ابو حمزه ثمالی، نیایشهای روزانه و . . . گرد آمده است، دل هر شنونده عارف و اندیشمندی را می‏لرزاند و توجه به معانی بلند و با شکوه آن، تشنگان وادی کمال و معرفت را سیراب می‏سازد . در لابلای این عبارات وحی گونه، - گذشته از اینکه مملو از حقایق و معارف حیاتبخش اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است و آدمی را با توجه دادن به شگفتیهای آفرینش، با خالق هستی مرتبط ساخته و به روح و جانش صفا می‏بخشد - فلسفه قیام حسینی تبیین می‏گردد و انسان نیایشگر ناخواسته از حالت انزوا و خمودی به صحنه مبارزه با طاغوت و ستمگران سوق داده شده و راه عزت حقیقی به وی نشان داده می‏شود .
در حقیقت آمیزش عرفان و حماسه یکی از بارزترین جلوه‏های معنوی فرهنگ عاشوراست، همچنانکه سید بن طاووس در مورد عرفان و معنویت عاشورائیان می‏نویسد: در شب عاشورا، امام حسین علیه السلام و یارانش آنچنان به عبادت و مناجات مشغول بودند که زمزمه‏های عاشقانه آنان همانند صدای زنبور عسل به گوش هر شنونده‏ای می‏رسید . برخی در حال رکوع وعده‏ای در حال سجده و یا در قیام و قعود بودند . (10)
این نیایشگران عارف همان کسانی بودند که فردای آن روز آنچنان جانبازی کرده و حماسه آفریدند که اهل آسمان و زمین را به تحیر واداشتند . امام سجاد علیه السلام میراث‏دار این قافله حماسه و عرفان و عشق بود که برای احیا و پاسداری از آن، در مقابل شیطان و شیطان صفتان جبهه‏ای باطنی گشود و ارتباط حقیقی با آفریدگار جهان را به عنوان یکی از علل و عوامل قیام عاشورا برای تمام انسانهای خداجو و حقیقت طلب عرضه نمود و از این طریق عزت واقعی را به آنان شناساند که «ان العزة لله جمیعا» (11) ; «به درستی که همه عزت از آن خداوند است .»
امام سجاد علیه السلام در بخشی از دعای 48 صحیفه سجادیه به تبیین جایگاه امامان شیعه و مظلومیت آنان پرداخته و عرض می‏کند: «اللهم ان هذا المقام لخلفائک و اصفیائک و مواضع امنائک فی الدرجة الرفیعة التی اختصصتهم بها، قد ابتزوها; بارالها! این مقام [امامت] شایسته جانشینان و برگزیدگان و امنای تو در درجات بلندی است که خودت آنان را به آن اختصاص داده‏ای [و غاصبان] آن را به غارت برده‏اند .»
آن حضرت در فرازی از مناجات محبین به عاشقان عارف و حقیقت طلب چنین می‏آموزد: «الهی! من ذاالذی ذاق حلاوة محبتک فرام منک بدلا و من ذاالذی انس بقربک فابتغی عنک حولا، الهی فاجعلنا ممن اصطفیته لقربک و ولایتک و اخلصته لودک و محبتک و شوقته الی لقاءک; (12) خداوندا! کیست که شیرینی محبتت را چشیده باشد و بجای تو دوستی دیگران را برگزیده باشد، و کیست که به مقام قرب تو مانوس شده و [بعد از آن] لحظه‏ای از تو روی گردانیده باشد؟ ! بارالها! ما را از کسانی قرار ده که برای قرب و دوستی خودت برگزیده‏ای و آنان را برای مهر و محبت‏خود خالص گردانیدی و آنان را برای ملاقات خود شائق ساختی .»
مهمترین نکته‏ای که در نیایشهای امام سجاد علیه السلام جلب توجه می‏کند، اهتمام آن حضرت به صلوات بر محمد و آل اوست که با توجه به عصری که مبارزه با اهل بیت علیهم السلام و یاران آنان در راس برنامه‏های حکومت اموی بوده است و حتی لعن و سب علی علیه السلام و خاندانش همچنان ترویج می‏شد، شایان دقت است . همچنین نمایاندن عظمت اهل بیت علیه السلام، ارزش محبت آنان و توسل به آنان در آن دوران نوعی مبارزه با دشمنان و مخالفین اهلبیت علیهم السلام به شمار می‏آید .

6- تربیت‏شاگردان

یکی از مهمترین شیوه‏های امام سجاد علیه السلام در پیشبرد اهداف قرآن و اهلبیت علیهم السلام، پرورش انسانهای مستعد و آماده کردن آنان برای مبارزه فرهنگی - عقیدتی با معارضان و مخالفان قرآن و اهل بیت علیهم السلام بود . شیخ طوسی در حدود 170 نفر از یاران و شاگردان آن حضرت را فهرست کرده است که بیشتر آنان از امام سجاد علیه السلام بهره‏های علمی برده و روایت نقل کرده‏اند . در اینجا به چند تن از چهره‏های معروف آنان اشاره می‏کنیم:
1- ابو حمزه ثمالی: وی رهبری شیعیان کوفه را به عهده داشت و در علم حدیث و تفسیر به مراتب عالی دست‏یافته و مورد علاقه و اعتماد امامان معصوم علیهم السلام قرار گرفته بود . ابو حمزه از جمله یاران نزدیک امام بود که امام سجاد علیه السلام برای اولین بار قبر امام علی را - که تا آن زمان نامعلوم بود - به وی شناساند و او به همراه شماری از فقیهان شیعه به زیارت حضرت علی علیه السلام می‏رفت . تفسیر قرآن، کتاب نوادر، کتاب زهد، رساله حقوق امام سجاد علیه السلام، دعای ابو حمزه ثمالی از جمله آثار این شایسته‏ترین شاگرد مکتب امام چهارم علیه السلام می‏باشد .
2- یحیی بن ام طویل مطعمی: وی از شاگردان نزدیک امام چهارم علیه السلام بود و با شهامت و جرات تمام، طرفداری خود را از اهلبیت علیهم السلام و دشمنی‏اش را با ستمگران عصر علنی کرده و بدون واهمه ابراز می‏داشت . او وارد مسجد پیامبر شده و با کمال شجاعت، در میان مردم حاضر، خطاب به زمامداران مستبد و خودخواه می‏گفت: ما مخالف شما و منکر راه و روش شما هستیم، میان ما و شما دشمنی آشکار و همیشگی است . (13) و گاهی در میدان بزرگ کوفه ایستاده و با صدای رسا می‏گفت: هر کس علی را سب کند، لعنت‏خدا بر او باد . ما از آل مروان بیزار هستیم . (14)
3- محمد بن مسلم بن شهاب زهری: وی که در ابتدا از علمای اهل سنت‏بود، در اثر معاشرت با امام چهارم و بهره‏های شایان علمی که از آن حضرت می‏برد، به حضرت سجاد علیه السلام علاقه شدیدی پیدا کرد و از آن حضرت همیشه با لقب زین العابدین علیه السلام یاد می‏کرد . امام چهارم نیز از این ارتباط استفاده کرده و در مناسبتهای مختلف او را از یاری رساندن به ستمگران بر حذر می‏داشت و در نامه مفصلی، عواقب ارتباط و تمایل به زمامداران ستم پیشه را به وی گوشزد نمود . او از افرادی است که بیشترین بهره را از امام چهارم علیه السلام برده است . روزی زهری به حضور حضرت سجاد علیه السلام آمد، امام وی را افسرده و اندوهگین دیده و علت را پرسید . زهری گفت: ای پسر پیامبر! اندوه من از سوی برخی مردم بویژه افرادی است که به آنان خدمت کرده‏ام ولی آنها بر خلاف انتظار من به من حسد ورزیده و چشم طمع به اموالم دوخته‏اند .
امام چهارم در ضمن ارائه رهنمودهای راهگشایی، به وی فرمود: «احفظ علیک لسانک تملک به اخوانک; اگر از زبانت مواظبت کنی همه دوستان و آشنایانت در اختیار تو خواهند بود .» آنگاه حضرت افزود: زهری! کسی که عقلش کاملترین اعضاء وجودش نباشد، با کوچکترین اعضایش (زبان) هلاک می‏شود .» پیشوای چهارم ضمن اشاره به مهمترین رمز توفیق در زندگی فرمود: اگر دیدی که مسلمانان تو را احترام می‏کنند و بزرگ می‏شمارند، بگو آنها بزرگوارند که با من چنین رفتار می‏کنند و اگر از مردم نسبت‏به خود بی‏توجهی مشاهده کردی، بگو از من خطایی سر زده که مستوجب چنین بی‏احترامی شده‏ام .
هرگاه چنین اندیشیده باشی و طبق این اندیشه عمل کنی، خداوند متعال زندگی را بر تو آسان کرده، دوستانت زیاد و دشمنانت‏به حداقل خواهند رسید . در این صورت نیکیهای دیگران تو را خوشحال می‏کند و از بدی و اذیتهای آنان آزرده نخواهی شد . (15)
ابان بن تغلب، بشر بن غالب اسدی، جابر بن عبدالله انصاری، حسن بن محمد بن حنفیه، زید بن علی بن الحسین علیه السلام، سعید بن جبیر، سلیم بن قیس هلالی، ابو الاسود دؤلی، فرزدق شاعر، منهال بن عمرو اسدی، معروف بن خربوذ مکی و حبابه والبیه از جمله معروفترین شاگردان و یاران امام سجاد علیه السلام محسوب می‏شوند که در تداوم نهضت کربلا و رساند پیام امام سجاد علیه السلام به نسلهای آینده نقش مهمی داشته‏اند .
همچنین حضرت زین العابدین علیه السلام با گرامی داشتن شعرای متعهد، از آنان به عنوان زبان گویای اهل بیت علیهم السلام بهره می‏برد . کمیت‏بن زیاد اسدی و فرزدق شاعر از جمله آنان می‏باشند .

پی‏نوشت‏ها:

1) احتجاج طبرسی، ج 2، ص 32 .
2) مناقب آل ابی طالب، ج‏3، ص‏305; بحار الانوار، ج‏45، ص‏137 و 174; معالی السبطین، ج‏2، ص 178 .
3) همان .
4) همان، ص 296 .
5) نساء/93 .
6) شرح الاخبار مغربی، ج‏3، ص 253; ذریعة النجاة، ص 234 .
7) امالی صدوق، ص 140 .
8) لهوف سید بن طاووس، ص 380 .
9) ذوب النضار، ص 97; معجم رجال الحدیث، ج 19، ص 109 .
10) لهوف، ابن طاووس، ص 172 .
11) یونس/65 .
12) مفاتیح الجنان، مناجات نهم .
13) معجم رجال الحدیث، ج 21، ص 38 .
14) اصول کافی، باب مجالسة اهل المعاصی، حدیث 16 .
15) بحار الانوار، ج 71، ص 156 .


[ شنبه 90/9/12 ] [ 7:44 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

مطلع

اختصاص دفتری از فرهنگ کوثر به هر کدام از پیشوایان پاک و آینه‏داران جلال و جمال الهی، مصوبه‏ای بود که همزمان با طلوع نشریه در افق مطبوعات کشور، در جمع مسؤولان این کاروان فرهنگی مطرح گردید . تاکنون ویژه نامه‏هایی مخصوص پیامبر گرامی اسلام، حضرت فاطمه علیها السلام، غدیر، امام علی، امام حسن، امام حسین، امام صادق و امام کاظم علیهم السلام با یاری اهل قلم حوزه مقدس قم انتشار یافته است . گرچه نسبت‏به ساحت قدس آن بزرگواران باید گفت: «دست ما کوتاه و خرما بر نخیل‏» و «چه نسبت‏خاک را با عالم پاک‏» ولی دلخوشیم که با این ویژه‏نامه‏ها آینه خرد و شکسته خود را فراروی آفتاب انوار عترت علیهم السلام بگیریم . این شماره از «نشریه‏» به زندگی حضرت علی بن الحسین علیه السلام، امام حماسه و عرفان و آزادی اختصاص یافته است . ما اگر بتوانیم محورهای پژوهشی و راهکارهای معرفت این یادگار سیدالشهدا و عصاره عاشورا را در دیدرس شیفتگان آن بزرگوار قرار دهیم، خدای را شاکریم و شفاعت آن «زین المجتهدین‏» را امید می‏بریم .

1)چرا امام، «سجاد» لقب یافت؟

جابر جعفی از حضرت باقرالعلوم علیه السلام بازگو می‏کند که فرمود:
- پدرم، هیچ یک از نعمت‏های الهی را یاد نمی‏کرد، مگر آنکه سر به سجده می‏نهاد .
- هیچ حادثه ناگواری از او رد نمی‏شد، جز آنکه سجده می‏کرد .
- هیچ نیرنگ حیله‏گری از او دفع نمی‏گردید، مگر آنکه سر به سجده می‏نهاد .
- از هیچ نماز واجبی فراغت نمی‏یافت، مگر اینکه به سجود می‏رفت .
- هرگز موفق به اصلاح و آشتی بین دو نفر نمی‏شد، جز آنکه سجده شکر به جای می‏آورد .
- نشانه‏های سجود در تمام اندام سجده‏اش آشکار بود . از این رو ایشان را «سجاد» نامیدند . (1)

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ شنبه 90/9/12 ] [ 7:30 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

فیلتر شکن محرم صفر امام حسین شهدای کربلا حضرت ابوالفضل عباس علی اکبر عاشورا تاسوعا کربلا صفر بدون سانسور +18 افشاگری مذهبی افشا

اشاره

امام سجاد علیه السلام با آن که در بدترین شرایط زمانى مى‏زیست و از سوى حاکمان جور، زیر شدیدترین فشارها به سر مى‏برد،طی سی و پنج سال امامت خویش،در گسترش ایمان و پایدارى و در احیاى اسلام ناب محمّدى و سیره جّد بزرگوارش منحصر به فرد بود. محققان مسلمان، عصر امام سجاد علیه السلام را به لحاظ سیاسى و فرهنگى، تاریک‏تریندوران مى‏دانند و از آن، به دوره سقوط فرهنگ اسلام یاد مى‏کنند.(1)

حاکمان عصر امام سجاد علیه السلام‏

الف) یزید بن معاویه‏
چهار سال نخست امامت امام سجاد علیه السلام همزمان با حکومت یزید بن معاویه است. چهره واقعى یزید بر کسى پوشیده نیست. او نخستین حاکم اسلامى است که نزد همگان شراب مى‏خورد و دربار خلافت را به عشرتکده تبدیل کرده بود. او آشکارا به کارهاى زشت و خلاف عفت مى‏پرداخت؛ در وصف شراب، شعر مى‏سرود و حتى براى سروده‏هاى در وصف شراب و هرزه‏گویى‏هاى شهوت‏انگیز، انعام مى‏داد.(2)
او در اولین سال از حکومتش «امام حسین ‏علیه السلام» فرزند پاک رسول خدا صلى الله علیه وآله را با بى‏رحمى تمام کشت و عترت پیامبر صلى الله علیه و آله را به عنوان اسیر در شهرها گرداند. یزید در سال آخر سلطنت چهار ساله خود، ساکنان «مدینه» را قتل عام نمود و دست به پست‏ترین جنایات بشرى آلود. او حتى در آخرین روزهاى حکومتش به «مکه» هجوم بُرد و خانه خدا را در آتش سوزاند.(3) مسعودى مى‏نویسد:
یزید با مردم به گونه «فرعون» عمل مى‏نمود و حتى رفتار فرعون از او بهتر بود.(4)
ب) عبدالله بن زبیر
پس از یزید، عبدالله پسر زبیر، بر حجاز دست یافت. او مردى زاهدنما، تندخو، بى‏رحم، بخیل و بسیار ریاست خواه بود.(5) حس ریاست‏طلبى او چنان بود که برادر خود «عمرو بن زبیر» را کشت.(6)
وى نسبت به بنىهاشم بسیار سخت‏گیر بود و مى‏گفت: چهل سال است که کینه «بنى هاشم» را در دل پنهان داشته‏ام و امروز مى‏خواهم انتقام بگیرم.
او «عبدالله بن عباس» را به طائف تبعید نمود و «محمد حنفیه»، عبدالله بن عباس و 24 نفر از بنىهاشم را در حجره زمزم (درّه‏اى در مکه) زندانى کرد، هیزم فراوان در اطراف آنان چید و قسم یاد کرد که اگر بیعت نکنند، آنها را خواهد سوزاند. «محمد حنفیه» از «مختار بن ابوعبیده ثقفى» کمک خواست و مختار گروهى از سواران خود را به همراه چهار صد درهم به یاریشان فرستاد، و بدین‏سان نجات یافتند.(7)
«عبدالله بن زبیر» نام «آل محمد صلى الله علیه و آله» را از صلوات برداشت و چون مورد اعتراض قرار گرفت، پاسخ داد: محمد صلى الله علیه و آله فرستاده خداست، اما خاندان بدى دارد و چون در صلوات نام آنان برده مى‏شود، به حالت غرور گردن بر مى‏فرازند.(8)
«عبدالله» بسیارى از سنت‏هاى رسول خدا صلى الله علیه و آله را از بین برد.
ج) عبدالملک بن مروان‏
بیشترین دوره امامت امام سجاد علیه السلام با دوران حکومت«عبدالملک بن مروان» همزمان بود. در دشمنى مروان و خاندان او نسبت به بنىهاشم، به ویژه فرزندان پاک «امیرالمؤمنین ‏علیه‌السلام» جاى بحث و استدلال نیست. در زیارت عاشورا، که از مهم‏ترین سرمایه‏هاى معنوى شیعه در زمینه زیارت به شمار مى‏آید، «آل مروان» در کنار «آل زیاد» لعن شده‏اند. در بخشى دیگر از «زیارت عاشورا» مى‏خوانیم:
«فَرِحَتْ بِهِ آلُ زیادٍ وَ آلُ مَروانَ بِقَتْلِهِمُ الحُسَین صَلواتُ اللهُ عَلیهِ؛ خاندان زیاد و خاندان مروان افرادى بودند که از شهادت امام حسین ‏علیه السلام مسرور و شادمان شدند.»
«عبدالملک» پسر مروان بود؛ او مانند پدرش نسبت به خاندان پیغمبر صلى الله علیه و آله و پیروان آنان، کینه دیرینه داشت. از آنجا که بیشتر شیعیان على‏ علیه السلام در«کوفه» مى‏زیستند، وقتى «عبدالملک» بر عراق دست یافت، حکومت آنجا را به حَجّاج بن یوسف ثقفى - که دشمن‏ترین کارگزار وى نسبت به شیعیان بود - سپرد. حجّاج نیز در ریختن خون شیعیان و منسوبان به آنان حرص بسیار داشت. او شیعیان زیادى از جمله: کمیل بن زیاد نخعى، میثم تمّار، غلام حضرت على‏ علیه السلام و رشید هجرى را به شهادت رساند. زندان‏هاى حجّاج پر بود از شیعیان و بىگناهان، که گاه به جاى طعام به آنان آب سرگین و آهک و نمک مى‏خورانیدند.(9)
حجّاج بنده سرسپرده خاندان اموى بود. او در این سرسپردگى تا بدانجا پیش رفت که مقام عبدالملک مروان را، برتر از رسول خدا صلى الله علیه و آله مى‏شمرد.(10) حجّاج پیش از عراق دو سال حاکم «مدینه» بود و با آن که از سنت پیغمبر صلى الله علیه و آله جز نامى نمانده بود، با بى رحمى به مبارزه با آنچه او «اثر محمد صلى الله علیه و آله» مى‏خواند، پرداخت. وى ضمن توهین به قبر و منبر و مسجد آن حضرت، به منظور خوار کردن گروهى از صحابه چون «جابر بن عبدالله انصارى»، «سهل ساعدى» و «انس بن مالک» ، بر گردن آنها(11) - و یا مانند اهل ذمّه بر دستشان- (12) با آهن داغ، مُهر نهاد.
او روزى هم که از مدینه بیرون مى‏رفت، گفت: خدا را سپاس مى‏گویم که از این شهر بیرون مى‏روم. این شهر از همه جا پلیدتر، و مردم آن از همه مردم بدبوتر و با امیرالمؤمنین دغل کارترند. در این شهر جز پاره چوبى نیست که آن را منبر پیغمبر صلى الله علیه و آله مى‏گویند، و استخوان پوسیده‏اى که بدان پناه مى‏برند.(13)
حجاج در مدت بیست سالى که بر عراق حکومت کرد، یکصد و بیست هزار نفر را کشت و نزدیک به همین رقم در زندان‏هاى بى سرپناه، از زن و مرد به صورت مخلوط زیر شکنجه داشت، که یک سوم آنان بدون لباس و عریان بودند.(14) بدین گونه مى‏بینیم عصر امامت حضرت سجاد علیه السلام به لحاظ سختى و چیرگى دشمنان، نسبت به دوره‏هاى دیگر، منحصر به فرد بوده است. امام صادق‏ علیه السلام مى‏فرماید:
«پس از شهادت حسین بن على‏ علیه السلام، مردم از دور خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله پراکنده شدند جز سه نفر: ابو خالد کابلى، یحیى بن ام‏الطویل و جبیر بن مطعم؛ و سپس افرادى به آنها افزوده شدند.»(15)

عصر بى تفاوتى عمومى

شیخ طوسى به نقل از روایتى گفته است که: حجّاج، دست و پاى یحیى بن امّ‏طویل را به جرم پیروى از امام سجاد علیه السلام برید و او را به شهادت رساند.(16) به هر حال، دوران امام سجاد علیه السلام از چنان وضعیتى برخوردار است که مسعودى مى‏نویسد:
على بن الحسین‏علیه السلام امامت را به طور پنهانى و با تقیه شدید و به دورانى بس دشوار عهده دار شد.(17)
در عصر امام سجاد علیه السلام علاوه بر شکنجه، کشتار و اختناق، ارزش‏هاى اسلامى نیز به نازل‏ترین حدّ خود رسیده بود. تنها نام اسلام باقى مانده بود، که آن هم به جهت جلب قدرت و نان، نام برده مى‏شد و کسى را رغبت بر دانستن دستورات آن نبود.
محمد بن مسلم بن شهاب زهرى مى‏گوید:
«در شام نزد انس بن مالک رفتم. او را گریان دیدم. وقتى علت را پرسیدم، گفت: از همه آنچه از اسلام فرا گرفتم، تنها نماز مانده بود که به آن دل خوش بودم، و اکنون آن نیز از بین رفته است.»(18)
مسائل اسلامى آنچنان به ورطه نابودى سپرده شده بود که برخى مى‏گویند:
در عصر امام سجاد علیه السلام مردمحتى نماز خواندن را نمى‏دانستند و از اصول حج و دیگر دستورات دینى بى خبر بودند.(19)
بدیهى است که وقتى «بنى هاشم»؛ یعنى نزدیکان رسول خدا صلى الله علیه و آله، آن هم در شهر «مدینه» از انجام ساده‏ترین دستورات دینى مثل نماز، بى اطلاع باشند، حال دیگران معلوم خواهد بود!

عصر سقوط ارزش‏ها

درچنین زمانی که تبلیغات دستگاه قدرتمند بنى‏امیه بر ضدّ خاندان پیغمبر صلى الله علیه و آله ادامه داشت و از بروز فضایل آنان جلوگیرى مى‏شد، شخصیت امام سجاد در دانش و تقوا نزد همگان معروف بود و نیز حضرت سکینه ‏علیهاالسلامدختر امام حسین علیه السلام نیز در ادب و علوم منقول و معقول زبانزد، (20) ودر میان همگان به «عقیله قریش» معروف بود.(21)
فضاى فرهنگى جامعه به گونه‏اى بود که «حسن بصرى» مى‏گوید:
اگر پیغمبرصلى الله علیه و آله دوباره باز گردد، از میان آنچه تعلیم داده است، جز «قبله» را نخواهد شناخت.(22)
صداى غنا و لهو و لعب در همه کوچه‏هاى مدینه شنیده مى‏شد. عمر بن ابى ربیعه مخزومى، که شاعرى لهوگو و معروف بود، بر بالین زنان زیباروى عرب در مدینه حاضر مى‏شد، با آنان به نَرد عشق مى‏پرداخت. اشعارى در وصف اندام آنان مى‏سرود و پس از چند روز، آن سروده‏ها نقل مجالس بود و وى از این راه ثروت عظیمى به دست آورد.(23)
محیط مدینه به گونه‏اى بود که نه عالمان مفاسد را ناروا مى‏شمردند و نه زاهدان از آن جلوگیرى مى‏کردند.(24)
امام سجاد علیه السلام درباره وضع خود مى‏فرماید:
روزگار ما در میان قوم خود، چون روزگار بنى اسرائیل در میان فرعونیان است که پسران را مى‏کشتند و دختران را زنده به گور مى‏کردند. امروز وضع بر ما به قدرى تنگ و دشوار است که مردم به سبب ناسزاگویى به بزرگ و سالار ما، بر فراز منبرها به دشمنان ما تقرّب مى‏جویند.(25)

تلاش امام براى احیاى اسلام‏

با آگاهى از این عصر است که باید از «فعالیت‏هاى فرهنگى امام سجاد علیه السلام» به عنوان هنرى بزرگ و معجزه‏اى شگرف یاد نمود. حضرت در چنین شرایط دشوارى تلاش فرهنگى خود را بر روى دو موضوع متمرکز مى‏نماید:
الف) بیان مسائل اسلامى‏
آن حضرت با زبان دعا و مناجات، که بسیارى از آنان در قالب دعاى «ابوحمزه ثمالى» و «صحیفه سجادیه» به جاى مانده است، مسائل اسلامى را بیان مى‏کرد.
ب) احیاى سیره رسول خدا صلى الله علیه و آله‏
امام از راه یک زندگى بى‏پیرایه و پاک، و نیز تربیت هزاران شاگرد آگاه و خودساخته، در قالب خرید و آزاد کردن غلامان و کنیزکان فراوان، سیره عملى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را در سطح جامعه زنده مى‏کرد.
اسلام، منادى عدالت و برابرى دینى است. هر انسانىاز هر تیره، با هر شکل و رنگ که باشد، نزد پروردگار از مقامى یکسان برخوردار است و گرامى‏ترین انسان‌ها در نزد خداوند، پرهیزکارترین آنان است. رسول خدا صلى الله علیه و آله به یاران خود، با آن که از قبایل و تیره‏هاى گوناگون بودند، یکسان مى‏نگریست و سلمان فارسى را با آن که از سرزمین و نژادى دیگر بود، به خاطر زهد و دانش ویژه‏اش بر هم ‏نژادان خویش ترجیح مى‏داد.
خلیفه دوم چون به خلافت دست یافت عرب را بر غیر عرب و برخى قبایل را بر دیگران برگزید. و این، به تدریج یک شکاف طبقاتى به وجود آورد، چنان که در زمان بنىامیه «مَوالى»؛-یعنى مسلمانان ایرانى تبارِ سرزمین‏هاى عربى- نمى‏توانستند به هیچ کار آبرومندى مشغول شوند. آنان حق نداشتند سلاح بسازند و بر اسب سوار شوند. در جنگ، آنان را در شمار سواران راه نمى‏دادند و از غنایم جنگ نیز بهره‏اى نداشتند و گمان مى‏کردند که آنها براى خدمت کردن به عرب آفریده شده‏اند.(26) حتى در همان دورانِ امام سجاد علیه السلام «ابراهیم بن هشام بن ابراهیم» حاکم مدینه، یکى از موالى را به خاطر ازدواج با زنى از عرب، دویست ضربه شلاق زد و سپس سر و ریش و ابروى او را تراشید و طلاق زن را نیز گرفت.(27)
در چنین دورانى، امام سجاد علیه السلام به احیاى سنت از دست رفته پیغمبر صلى الله علیه و آله پرداخت. ایشان با پشت پا زدن بر همه رسومات بنى امیه - که در همه جا به صورت سنت‏هاى پایدار درآمده بود - فرهنگ اسلام را از ورطه نابودى نجات بخشید. امام سجاد علیه السلام با موالى رفتارى ویژه داشت. این رفتار با بردگان نیز در نهایت دقت و بر اساس رأفت و مهرورزى پایه‏ریزى شده بود. این رفتار امام‏علیه السلام در تربیت جامعه اسلامى نقشى چشمگیر داشته است. روش آن حضرت چنین بود که هر سال بردگان و کنیزان بسیارى مى‏خرید و به خانه مى‏برد، اما بیش از یک سال نگه نمى‏داشت و به بهانه‏هاى گوناگون، آنان را آزاد مى‏کرد.
از آنجا که امام‏ علیه السلام نمى‏توانست به تأسیس مکتب و تربیت علنى بپردازد، این راه را بهترین روش مى‏شمرد. ایشان بردگان خود را فرزند مى‏نامید و آنان را با تعبیر «یا بُنَى» صدا مى‏زد. امام ‏علیه السلام با این برخورد مى‏فهماند که نزد وى، مسلمانِ آزاد و برده برابر است. وى هیچ گاه بردگان خود را تنبیه نمى‏کرد، بلکه خطاهاى آنها را مى‏نوشت و در آخر ماه مبارک رمضان همه را در یک جا گرد مى‏آورد و خطاهاى هر یک را برایش مى‏خواند و از وى بر ترک آن اقرار مى‏گرفت. از آنان درخواست مى‏کرد همان گونه که او آنها را بخشیده است، آنان نیز براى امام‏ علیه السلام از پروردگار طلب بخشش نمایند. سپس حضرت به آنان جایزه مى‏داد و همه را در راه خدا آزاد مى‏کرد. وى با این روش به آنها «اخلاق اسلامى» مى‏آموخت. امام علاوه بر اینها، وسایل لازم را براى یک زندگى مستقل و آبرومندانه به ایشان مى‏بخشید.(28) حضرت این عمل را سنت رسول خدا صلى الله علیه و آله مى‏شمرد و با این روش آنان را دانش مى‏آموخت، رفتار و فرهنگ اسلامى تعلیم مى‏داد و از ارزش و شخصیت انسانى بهره‏مند مى‏نمود.(29) سیره امام سجاد علیه السلام چنین بود که در اعیاد، به ویژه عید فطر، بیست برده و کنیزِ تربیت شده در راه خدا، آزاد مى‏کرد.
بدین گونه، عمل امام‏ علیه السلام یک مکتب انسان ساز بود و پایه مهمى براى گسترش اسلام ناب به شمار مى‏رفت. امام سجاد علیه السلام این رفتار را در تمام ایام، در طول سال تکرار مى‏نمود، چنان که بردگان نیز از آن آگاه بودند و بدین جهت، هنگام خرید مشتریان، خود را در معرض دید آن حضرت قرار مى‏دادند و تا ایشان را نمى‏دیدند خویشتن را از نگاه دیگران پنهان مى‏داشتند.
با توجه با این که بردگان از سرزمین‏هاى دور آورده مى‏شدند، معلوم مى‏شود که روش امام سجاد علیه السلام و برخورد ایشان با زیردستان، به ویژه بردگان، در نواحى دیگر نیز معروف بوده است.

مکتب تربیتى ‏امام‏

برخى نوشته‏اند: امام زین‏العابدین‏ علیه السلام در هر سال، ماه و روز،برای هر خطا و اشتباهى بردگان را آزاد مى‏کرد، تا این که سپاهى از مردان و زنانِ آزاد شده فراهم شدند که همه در ولاى امام سجاد علیه السلام بودند و تعدادشان به پنجاه هزار یا بیشتر مى‏رسید.(30) برخى نیز رقم بردگان آزاد شده به دست مبارک امام سجاد علیه السلام را تا یکصد هزار یاد کرده‏اند.(31) بعضى از همین آزاد شدگان که در مکتب پرورشى امام سجاد علیه السلام تربیت شده بودند، به محدثانى برجسته و پرتلاش تبدیل شدند، که از آن جمله مى‏توان از شخصیت‏های بزرگى چون: حسن بن سعید اهوازى، حسین بن سعید اهوازى، احمد بن حسین بن سعید و شعیب نامى یاد نمود که همه از موالى و آزاد شدگان امام سجاد علیه السلام هستند.(32) شیخ طوسى نیز راوى معروف، على بن یحیى بن الحسن را از همین افراد شمرده است.(33)
بردگان نزد امام سجاد علیه السلام همانند آزادگان بودند. آنان رفت و آمدهاى معمولى داشتند و مانند سایر مردم مى‏زیستند.آنان از محضر امام ‏علیه السلام کسب فیض مى‏کردند و به افرادى پاک و مهذّب تبدیل مى‏شدند. «سعید بن مسیّب» مى‏گوید:
یک سال قحطى شد، چنان که همه چشم انتظار نزول باران بودند؛ اما دعاى هیچ کس اجابت نمى‏شد. به ناگاه دیدیم غلام سیاهى از مردم کناره گرفت. آرام آرام رفت تا بر بالاى تپه‏اى رسید و دست به دعا برداشت. هنوز دعاى او تمام نشده بود که ابرى در گوشه آسمان پیدا شد. ابر آهسته پیش آمد تا تمام آسمان را فرا گرفت. به ناگاه آسمان غرّشى کرد و بارش باران آغاز شد. غلام، خدا را شکر کرد و از تپه پایین آمد. من که آن کرامت را دیدم، به همراه مردم دنبالش رفتم تا به خانه امام سجاد علیه السلام رسیدم. غلام، داخل خانه شد. من خدمت امام‏ علیه السلام رسیدم و از ایشان خواستم تا او را به من ببخشد. حضرت چون مرا مى‏شناخت و مى‏دانست اهل اذیت و آزار نیستم، پذیرفت... چون غلام آگاه شد، از من پرسید: چه چیز تو را به این خواسته واداشت؟ پاسخ دادم: به خاطر آنچه از تو دیدم. غلام دست به دعا برداشت و گفت: «پروردگارا! این رازى بود نهفته بین من و تو؛ حال که فاش گردید، مرا بمیران و نزد خود ببر.» هنوز در حال گریه و دعا بود که مُرد.(34)
امام سجاد علیه السلام در شدیدترین لحظه خشم که هیچ کس را یاراىخودداری نبود، خشم خود را فرو مى‏برد و بخشش‏هاى شگفت‏انگیز مى‏نمود. گویند: یکى از غلامان چوبى بر دوش داشت و از پله‏ها بالا مى‏رفت که پایش لرزید و چوب بر سر یکى از فرزندان امام برخورد نمود و طفل از دنیا رفت. امام‏ علیه السلام با اندوه فراوان بر بالین بچه حاضر شد. غلام از ایشان خواست که به خاطر جدش رسول خدا صلى الله علیه و آله از اشتباه او درگذرد. امام‏ علیه السلام در همان هنگام به خاطر نام پیغمبر صلى الله علیه و آله از گناه او درگذشت و او را در راه خدا آزاد کرد.(35) بى‏شک چنین گذشتى جز از معصوم سر نمى‏زند و حتى تصور آن نیز براى دیگران دشوار مى‏نماید.
در روایت دیگرى آمده است: آن حضرت غلامى داشت که مستحق عقوبت بود؛ حضرت تصمیم به مجازات او گرفت. وقتى تازیانه به دست گرفت، فرمود:
«قل للذین آمنوا یغفروا للذین لایرجون ایّام الله» کنایه از این که اگر طلب بخشش نمایى و قول دهى که دیگر مرتکب عمل ناپسند نشوى، مجازات نخواهى شد! غلام که دست پرورده آن حضرت بود و گویا درس «توحید افعالى» را از آن بزرگوار به نیکى آموخته بود، گفت: «من فردى نیستم که از شما طلب بخشش کنم، من فقط امید به رحمت خدا دارم و از او مى‏ترسم!» امام سجاد علیه السلام وقتى دید غلام، معارف را به درستى یاد گرفته و استعداد خدانگرى خود را به خوبى فعلیت داده، بى‏درنگ او را آزاد کرد و پول زیادى نیز به او بخشید.(36)
نقل شده که حضرت غلامى را سه بار صدا زد و فقط سومین بار پاسخ شنید، در این حال به غلام فرمود:
مگر صداى مرا نشنیدى؟
غلام گفت: چرا شنیدم!
امام فرمود: پس چرا جواب ندادى؟
پاسخ داد: چون از جانب شما احساس امنیت مى‏نمودم.
امام فرمود: خدایا! تو را سپاس مى‏گویم که غلام را از من آسوده خاطر قرار داده‏اى.(37)
امام با بردگان بر سر یک سفره مى‏نشست و با آنان غذا مى‏خورد. همه آنان از اخلاق و رفتار ایشان بهره مى‏بردند و اخلاق نیکوى امام را در خود تقویت مى‏کردند و رفتار خویش را با اخلاق زیباى ایشان مى‏آراستند. چنان که بیشترشان منظور خود را با خواندن آیات قرآن کریم مى‏فهماندند. یک روز کنیزى بر دستان امام ‏علیه السلام آب مى‏ریخت و امام نیز دستان خود را مى‏شست، آفتابه افتاد و پوست دست ایشان را مجروح نمود، کنیز گفت: «والکاظمین الغیظ و العافین عن النّاس» حضرت بلافاصله صله یک سال او را پرداخت و کنیز را در راه خدا آزاد کرد.(38)
بردبارى امام، معجزه‏اى جاوید
طبق دانش روان شناختى امروز، مشکلاتى مانند توهین، تحقیر، مصیبت و شکنجه به ویژه در کودکى و جوانى، موجب بروز عقده‏هاى روانى مى‏گردد و در نتیجه، انسان را در سالیان بعد، ناراحت و عصبى و نوعاً بزهکار و بى‏رحم مى‏نماید. این، در رابطه با غالب انسان‌ها یک قانون کلى و جارى به شمار مى‏آید. حال اگر به رفتار و حالات اخلاقى امام‏ علیه السلام به عنوان کسى که تحت شدیدترین فشارها بوده و شاهد سختى و اسارت نزدیکان و کشتار بى‏رحمانه تمام نزدیکان و بستگان خود نیز بوده است، به دقّت نگریسته شود، روشن است که برخورد آن بزرگوار با آن اخلاق نیکو و رفتار سنجیده، معجزه‏اى است آشکار که جز از ناحیه امام معصوم ساخته نیست.
مجلسى مى‏نویسد:
امام سجاد علیه السلام باغستانى را به یکى از غلامان سپرد که در آن ساختمانى بسازد. یک روز امام به باغ آمد، دید که غلام آن را خراب ساخته و خودسر، کارهاى بیهوده‏اى کرده است. ناراحت شد و تازیانه‏اى به او زد. بعد پشیمان شد، به خانه که رسید، غلام را خواست. چون غلام وارد گردید، تازیانه را در دست امام‏ علیه السلام دید، ترسید. امام ‏علیه السلام فرمود: «نترس، این تازیانه را بگیر و یکى به من بزن و آن تازیانه را قصاص کن.» غلام گفت: «اى مولاى من! جرم من بیشتر از یک شلاق بود. من گوشه‏اى از باغستان شما را خراب کردم، پول شما را هدر دادم و فرمایشات شما را به کار نبردم. به خدا سوگند، گمان مى‏کردم مى‏خواهى بیشتر از این تنبیه‏ام کنید!»
حضرت چند بار سخن خود را تکرار کرد ولى هر بار غلام با شرمندگى طفره مى‏رفت که «حق من مجازات بزرگتر مى‏باشد.»
امام ‏علیه السلام که دید غلام نمى‏پذیرد و اصرار هم بى فایده است، کاغذى خواست و آن باغ را به غلام بخشید و غلام را بر پذیرش باغ امر فرمود. غلام همچنان شرمنده بود. امام‏ علیه السلام براى آن که شرمندگى غلام را از بین ببرد، فرمود: «فرقى نمى‏کند، باغستان مال تو باشد، اما شرط کن که اگر شیعه و یا مستمندى خواست از میوه آن بخورد، اجازه دهى.» غلام پذیرفت و باغ، مال او گردید.(39) امام سجاد علیه السلام به بردگان که خوارترین مردم شمرده مى‏شدند و حتى اعراب به آنان با دیده انسان بودن نگاه نمى‏کردند، مانند انسان‏هاى آزاد و داراى قبیله و بلکه بالاتر از آنان احترام مى‏گذاشت.
ایشان کنیز فاضله‏اى داشت که او را در راه خدا آزاد کرد و سپس در نهایت احترام از او خواستگارى نمود. آن کنیز نیز در نهایت آزادگى قبول کرد و به ازدواج امام ‏علیه السلام در آمد. جاسوسان حکومت، جریان را براى «عبدالملک بن مروان» به شام گزارش کردند، وى که اندیشه قبیله‏اى و تفکر ناسیونالیستى عرب جاهلى، تمام وجودش را به خود مشغول داشته بود، برآشفت و نامه تندى به امام سجاد علیه السلام نوشت:
«به من خبر داده‏اند که تو با کنیز آزاد شده خود ازدواج نموده‏اى! با آن که شما به خوبى مى‏دانستید در خاندان قریش زنانى وزین و با شخصیت وجود دارند که ازدواج با آنها، مایه بزرگى و افتخار مى‏گردد و فرزندان نجیب و شایسته مى‏آورند. شما با این ازدواج، نه بزرگى خود را در نظر گرفته‏اید و نه آبروى فرزندان خویش را مراعات کرده‏اید!»
امام ‏علیه السلام در پاسخ نوشت: «نامه شما که در آن مرا به خاطر ازدواج با کنیز آزاد شده‏ام نکوهش کرده بودى، رسید. نوشته بودى که در زنان قریش کسانى هستند که ازدواج با آنها سبب افتخار و مایه پدید آمدن فرزندان نجیب است. بدانید فوقِ مقام بلند رسول خدا صلى الله علیه و آله مقامى نیست و هیچ کس در شرافت و فضیلت برتر از آن حضرت نمى‏باشد. همه باید سیره رسول خدا صلى الله علیه و آله را سرمشق خود قرار دهند، «لقد کان لکم فى رسول الله اُسوةٌ حسنةُ» پیامبر صلى الله علیه و آله با آن مقام ارجمندى که داشت، دختر عمه خود را به «زید بن حارثه» داد.(40) اى عبدالملک! ازدواج با نواده قریش، پایه بزرگى فرزند رسول خدا نخواهد شد و من نیز هرگز به چنین اعمالى افتخار نمى‏کنم. کنیزى داشتم و براى رضاى خدا آزاد کردم، سپس او را طبق دستورات اسلام به همسرى خود در آوردم. او زنى است شریف، با ایمان، متقى و پرهیزکار؛ او در دین خداوند به پاکى و نیکى زیسته؛ فقر و گمنامى، یا سابقه کنیزى، به شخصیت او ضرر نمى‏زند. اسلام اختلافات طبقاتى را نابود نموده است. اسلام پستى‏هاى موهوم را از میان برده است. پستى‏ها را با تعالیم بلند خویش جبران کرده است. اسلام ریشه‏هاى ملامت و سرزنش‏هاى دوران جاهلى را از بُن برانداخته است. بر یک مرد مسلمان که وظایف خود را به درستى انجام مى‏دهد، ملامتى نیست. ملامت و سرزنش شایسته کسانى است که اندیشه‏هاى نادرست در مغز خویش مى‏پرورانند و همچنان مانند دوران جاهلیت فکر مى‏کنند.»(41)
در واقعه « حَرّه» که مردم مدینه به دست سپاه یزید بن معاویه قتل عام شدند، حدود چهار صد خانواده به منزل امام سجاد علیه السلام پناه بردند و آن حضرت آنان را در خانه نگه داشت تا سپاه یزید از مدینه رفت.(42)
حتى حیوانات نیز نزد آن حضرت احساس امنیت داشتند. روزى امام سجاد علیه السلام همراه چند نفر بر سر سفره‏اى نشسته و غذا مى‏خوردند؛ ناگاه آهویى در آن نزدیکى پیدا شد، حضرت به او فرمود: «تو ایمن هستى، مى‏توانى بیایى و با ما غذا بخورى.» آهو آمد. مردى که بر سر سفره بود، سنگى در پى او انداخت و آهو گریخت. امام به آن مرد فرمود: «تو ذمّه مرا شکستى و امنیت او را نادیده انگاشتى، از این پس هرگز با تو سخن نخواهم گفت.»(43)

پی نوشت :

1. حسن، ابراهیم، حسن، تاریخ الاسلام، ج‏1، ص‏135.
2. سبط ابن جوزى، تذکرة الخواص، ص 287.
3. تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 184.
4. مسعودى، مروج الذّهب، ج 3، ص 85.
5. دکتر عبدالحسین زرّین‏کوب، بامداداسلام، ص‏200.
6. ابن اثیر، الکامل فى‏التاریخ، ج 5، ص 198.
7. یعقوبى، ج 2، ص 261؛ مروج الذّهب، ج‏3، ص‏86.
8. مروج الذهب، ج 3، ص 84.
9. تاریخ ابن خلّکان، ج 1، ص 347.
10. همان، ص 285.
11. تاریخ یعقوبى، ج 3، ص 17.
12. الکامل فى التاریخ، ج 5، ص 192.
13.دکترسیّدجعفر شهیدى، تاریخ‏تحلیلى‏اسلام، ص‏195.
14. تاریخ طبرى، ج 5، ص 93.
15. مجلسى، بحارالانوار، ج 46، ص 144.
16. شیخ طوسى، اختیار معرفة الرّجال، ص 123.
17. مسعودى، اثبات الوصیّة، ص 194.
18. جعفر مرتضى العاملى، دراسات و بحوث فى تاریخ الاسلام، ج 1، ص 56.
19. مهدى پیشوایى، سیره پیشوایان، ص 269.
20. ناسخ التواریخ حالات سیدالشهداء، ج 4.
21. ابوالفرج اصفهانى، الاغانى، ج 8، 384.
22. دراسات و بحوث فى تاریخ الاسلام، ج‏1، ص‏57.
23. الاغانى، ج 9، ص 54.
24. همان، ج 8، ص 384.
25. سیره پیشوایان، به نقل از ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج 5، ص 220.
26. العقد الفرید، ج‏3، ص 414.
27. تاریخ الاسلام، ج 1، ص‏149.
28. على‏بن عیسى‏اربلى، کشف الغمّة فى‏ معرفة الائمّة، ج 3، ص 85.
29. دراسات و بحوث فى تاریخ الاسلام، ج‏1، ص‏88.
30. محسن رنجبر، نقش امام سجاد علیه السلام در رهبرى شیعه، به نقل از سیّد الاهل، زین العابدین على بن الحسین، ترجمه حسین وجدانى، ص 49.
31. رسول جعفریان، حیات امامان شیعه، ص 387.
32. اختیار معرفة الرّجال، ج 2، ص 827.
33. رجال الطوسى، ص‏382.
34. اثبات الوصیّة، ص 204.
35. کشف الغمّه، ج 2، ص 292.
36. همان، ص 269.
37. شیخ مفید، الارشاد، ص 500.
38. ابن شهر آشوب، مناقب‏ آل ‏ابیطالب، ج‏3، ص‏154.
39. بحارالانوار، ج 46، ص 96.
40. طبقات الکبرى، ج 1، ص 26.
41. بحارالانوار، ج 11، ص 45.
42. کشف الغمّه، ج 2، ص 404.
43. همان، ص 406.


[ شنبه 90/9/12 ] [ 7:28 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

رسالت بیدارگرانه امام سجاد - علیه السلام - چندان دیر آغاز نشد.
با فاصله اى کوتاه ، على رغم همه دردهاى درونى و رنجهاى جسمى ، امام بر سکوى رهبرى ایستاد.
از لابلاى توده هاى غم و درد، قد برافراشت و چنان با سخنان برنده اش فضاى تیره اتهامها و تبلیغات مسموم امویان را شکافت که کورترین چشمها، درخشش حقیقت را دیدند و سنگترین دلها، لرزید و بر مظلومیت حیسن و خاندانش گریستند و بر آینده خویش بیمناک شدند!
امام على بن الحسین - علیه السلام - در مدت اقامت خویش در کوفه ، دو بار به احتجاج برخاست ، یک بار روى سخنش با مردم پیمان شکن کوفه بود، و بار دیگر در دارالاماره و در برابر عبیدالله بن زیاد.
نخست ، احتجاج آن حضرت با مردم کوفه را مى آوریم :
قافله حسینى را پى از عاشورا به سوى کوفه آوردند و براى آنان در کنار شهر، خیمه زدند.
خاندان حسین - علیه السلام - را - که اکنون اسیران حکومت اموى شناخته مى شوند - در آن خیمه ها جا دادند.
جارچیان حکومت ، در شهر نفرت و خیانت ، کوفیان را فرا مى خوانند تا از اسیران جنگى خویش دیدار کنند!
از میهمانانشان ، فرزندان پیامبرشان ، استقبال نمایند!
براستى مگر خانه هاشان را براى پذیرایى از حسین و خاندانش تزیین نکرده اند!
مگر نخلستانها و باغستانهایشان به ثمر ننشسته است !
و مگر براى حمایت از ولایت و امامت آماده نیستند !
آیا با مسلم ، نماز پیمان نخوانده اند !
اکنون نامه اى که مسلم از زبان آنان براى حسین (ع ) نوشته بود، قاصدان شهادت پاسخش را آورده اند و در کنار دروازه هاى کوفه ، منتظر استقبالند !
کوفیان ، آن قدرها هم که شهرت یافته اند بى وفا نیستند !
خون از سرنیزه و لبه شمشیرهایشان شستند.
و غبار شرم و خجالت از چهره هاى سیاهشان پاک کردند.
و مهر سکوت خانه نشینى وترس از قلبها و قدمهایشان برداشتند !
عبیدالله اجازه داده بود که از خانه ها بیرون بیایند !
کوفیان هم ، بى شرمان آمدند.
آمدند براى تماشا !
تماشاى بزرگترین ستم تاریخ بر اهل بیت پیامبر - صلى الله علیه وآله -.
ستمى که کوفیان پایه هاى آن را بنیان نهاده بودند!
کوفیان ایستاده اند و منتظر دیدن اسیران !
على بن الحسین - علیه السلام - از خیمه ها خارج مى شود.
براى نخستین بار نگاهش در چشمان بى مهر و چهره هاى پیمان شکن کوفیان خیره مى گردد.
براستى ، على بن الحسین با غم انبوهى که در سینه دارد و با شکوه هاى بى پایانى که از کوفیان در قلبش نهفته است ، چه بگوید واز کجا آغاز کند!
تاریخنگاران ثبت نکرده اند که در نخستین لحظه ، کوفیان با مشاهده على بن الحسین (ع ) چه عکس العملى نشان دادند.
گریستند، ناله بر آوردند؟یا هلهله کردند و کف زدند!
هر چه بود، فضاى بیابان آرام نبود.
حذیم بن شریک اسدى روایتگر آن صحنه مى گوید:
على بن الحسین (ع ) با اشاره از مردم خواست تا قدرى آرام شوند.
همه آرام شدند.
امام برجاى ایستاد، سخنش را با ستایش پروردگار آغاز کرد و بر پیامبر اسلام درود فرستاد و سپس چنین فرمود:
هان اى مردم ! آن که مرا مى شناسد، سخنى با او ندارم ولى آن کس که مرا نمى شناسد، بداند که من على بن الحسین فرزند عمان حسین هستم که در کنار رود فرات ، با کینه و عناد، سرمقدسش را از بدن جدا کردند بى این که جرمى داشته باشد و حقى داشته باشند!
من فرزند کسى هستم که حریم او را حرمت ننهادند، آرامش او را ربودند، اموالش را به غارت بردند و خاندانش را به اسارت گرفتند.
من فرزند اویم که دشمنان انبوه محاصره اش کردند و در تنهایى و بى یاورى - بى آن که کسى را داشته باشد تا به یاریش برخیزد و محاصره دشمن را براى او بشکافد - به شهادتش رساندند.
و البته این گونه شهادت ،
- شهادت در اوج مظلومیت و حقانیت -
افتخار ماست !
هان ، اى مردم اى کوفیان !
شما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید نامه هایى را که براى پدرم نوشتید!
نامه هاى سراسر خدعه و نیرنگتان را!
در نامه هایتان با او عهد پیمان بستید و با او بیعت کردید! ولى او را کشتید، به جنگ کشاندید و تنهایش گذاشتید!
واى بر شما! از آنچه براى آخرت خویش تدارک دیده اید!
چه زشت و ناروا، اندیشیدید و برنامه ریختید!
پیامبر اکرم (ص ) را با کدام رو با کدام چشم نگاه خواهید کرد. (1)
امام سجاد - علیه السلام - در این بخش از سخنان خویش به آیه اى از قرآن اشاره کرد که خداوند مى فرماید ولکم فى رسول الله اسوة حسنه یعنى برنامه هاى پیامبر و شیوه عمل او الگویى شایسته براى شماست . گویا امام با مطرح ساختن این آیه ، مى خواست به کوفیان بنمایاند که روش آنان مخالف روش پیامبر اسلام است ، چه این که پیامبر (ص ) نسبت به خویش بویژه نسبت به فاطمه زهرا و على بن ابى طالب و فرزندان ایشان - حسن بن على وحسین بن على - علیه السلام - محبتى خاص ‍ داشت و درباره رعایت حقوق و حرمت آنها سفارشهاى صریحى به امت کرده بود. از سوى دیگر کوفیان که به ظاهر هوادار اهل بیت بوده و از دیرزمان با منطق استدلالى شیعه آشنایى داشتند بسرعت منظور امام سجاد - علیه السلام - را دریافتند و یک بار دیگر سخنان على بن ابى طالب - علیه السلام - در گوشهایشان طنین افکند و گویى با همین آیه ، همه چیز را دریافتند از این رو به جاى این که بگذارند بیان امام سجاد و استدلال آن حضرت تمام شود، به اضهار پشیمانى و ندامت و ابراز همدردى پرداختند.
کوفیان یکصد فریاد بر آوردند:
اى فرزند رسول خدا! تمامى ما گوش به فرمان شما و پاسدار حق شماییم بى این که از این پس ، روى بگردانیم و نافرمانى کنیم !
اکنون با کسى که به جنگ شما برخیزد خواهیم جنگید. و با کسى که در صلح با شما باشد صلح و سازش خواهیم داشت .
ما حق خودمان را از ظالمان باز خواهیم گرفت ! (2)
سخنان ندامت آمیز کوفیان ، جدى مى نمود و شعارهایشان رنگى جذاب داشت ولى نه براى امام سجاد و نه براى آنان که بارها شعارها و دعوتها و حمایتهاى کوفیان را تجربه کرده بودند! از این رو امام سجاد - علیه السلام - بى این که تحت تاءثیر شعارهاى مقطعى و بى اساس کوفیان قرار گیرد بدانها پاسخى مناسب داد.
امام سجاد (ع ) در پاسخ کوفیان فرمود:
هرگز! هرگز تحت شعارهاى شما قرار نخواهم گرفت و به شما اعتماد نخواهم کرد اى خیانت پیشگان مکار!
میان شما و آرمانهایى که اظهار مى دارید فاصله ها و موانع بسیار است . (3)
آیا مى خواهید همان جفا و پیمان شکنى که با پدران و من داشتید، دوباره درباره من روا دارید!
نه به خدا سوگند! هنوز جراحتهاى گذشته اى که از شما بر تن داریم ، الیتام نیافته است همین دیروز بود که پدرم به شهادت رسید در حالى که خاندانش در کنار او بودند.
داغهاى برجاى مانده از فقدان رسول خدا، پدرم و فرزندانش و جدم امیر مؤمنان فراموش نشده است .
طعم تلخ مصیبتها هنوز در کامم هست و غمها در گسترده سینه ام موج مى زند.
در خواست و سفارش من درباره یارى خواستن از شما نیست
تنها مى خواهم که شما - شما کوفیان ! - نه هزم یارى ما کنید و نه به دشمنى و ستیز با ما برخیزید! (4)
امام سجاد (ع ) در پایان این سخنان که آتش ندامت و حسرت را درجان کوفیان برافروخت و مهر بى اعتبارى و بى وفایى را براى همیشه بر پیشانى آنان زد، اندوه عمیق خویش را با این شعرها اظهار کرد و بر التهاب قلبها افزود:
لا غرو اءن الحسین و شیخه
قد کاان خیرا من حسین و اءکرما
قتیل تفرحوایا اهل نفسى فداؤ ه
جزاء الذى اءراده نار جهنما
یعنى : اگر حسین - علیه السلام - کشته شد، چندان شکفت نیست .
چرا که پدرش با همه آن ارزشها و کرامتهاى برتر نیز قبل از او شهادت رسید.
اى کوفیان ! با آنچه نسبت به حسین روا داشتند شادمان نباشید.
واقعه اى عظیم صورت گرفت و آنچه گذشت رخدادى بزرگ بود!
جانم فداى او باد که در کنار شط فرات ، سر بر بستر شهادت نهاد.
آتش دزخجزا کسانى است که او را به شهادت رساندند.

پی نوشت :

1- قال حذیم بن شریک الاسدى : خرج زین العابدین - علیه السلام - الى الناس و اومى الیهم ان اسکتوا فسکتوا، و هو قائم فحمدالله و اثنى علیه و صلى على نبیه ، ثم قال : ایها الناس ، من عرفنى فقد عرفنى ! و من لم یعرفنى فاءنا على بن الحسین المذبح بشط الفرات من غیر ذحل و ل ترات ، انا ابن من انتهک حریممه ، و سلب نعیمه و انتهب ماله و سبى عیاله ، اءنا ابن من قتل صبرا، فکفى بذلک فخرا.
ایها الناس ناشد بالله هل تعلمون انکم کتبتم الى الى و خدعتمئه ، و اعهطیتموه من انفسکم العهد و المیثاق و الیبعة ؟ثم قاتلتموه فتبا لکم ما قدمتم لا نفسکم و سوء لرایکم ، باءیه عین تنظرون الى رسول
الله - صلى الله علیه وآله -.
2- فقالو باجمعهم : نخن کلنا یا ابن رسول الله سامعون مطیعون حافظون لذمامک ، غیر زاهدین فیک و لا راغبین عنگ ، فمرنا باءمرک رحمک الله فانا حرب لحربک ، وسلم لسلمک ، لناءخذن ترئک و ترئنا، ممن ظلمک و ظلمنا.
3- امام سجاد - علیه السلام - در اینجا به آیه اى اشاره دارد که از جهات مختلف به موضوع مورد سخن آن حضرت ارتباط دارد. پیوند عمیق این آیه با موضوع یاد شده ژرفاى علم امام و احاطه آن خضرت بر مفاهیم پیام وحى را مى رساند. در این آیات خداوند به پیامبر مى فرماید: اى پیامبر به امت خویش بگو شما را موعظه مى کنم به قیام در راه هدا.. اى پیامبر به اینان بگو: آنجه من از شما مى طلبم در جهت منافع خود شماست ... در ادامه این آیه خداوند به مجرمان و متخلفان از جهاد و یارى پیامبر هشدار داده و مى فرماید: کافران هنگام مشاهده غذاب الهى نگران و مضطرب شده و مى گویند ما هب حق ایمان آوردیم ولى آنها کجا و ایمان کجا! آنها در زندگى دنیا و در آنجا که فرصت و زمینه داشتند کافر شدند و امروز که میان ایشان و آرمانهایشان فاصله افتاده ، دم از ایمان مى زنند! و حیل بینهم و بین ما یشتهون رک : سوره سباء آیه 46 تا 54.
4- فقال على بن الحسین - علیه السلام -: هیهات ! ایها الغدره ، المکرة ، یل بینکم بین شهوات انفسکم ، اتریدون ان تاءتوا الیکما اتیتم الى آبائى من قبل . کلا و رب الرقصات الى منى ، فاءن الجرح لما یندمل ، قتل اءبى بالامس و اهل بیته معه ، فلم ینسنى ثکل رسول الله (ص ) و ثکل اءبى و بنى اءبى و جدى شق لهاز و مرارته بین حناجرى و حلقى و غصصه تجرى صدرى و مساءلتى لا تکونو النا و لا علینا. ثم قال - علیه السلام - : لا غرو ان قتل الحسین و شیخه ... احتجاج طبرسى 2/306


[ پنج شنبه 90/9/10 ] [ 3:49 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

در بررسی اساسی‏ترین مظاهر زندگی امام سجاد (ع) به مواردی چون:ترک دنیا، کثرت عبادت، زهد نسبت‏به مال دنیا و خوشی‏های آن‏خواهیم رسید. ما از این مظاهر به «تعبد» و روی گردانی ازدنیا، تعبیر می‏کنیم. «تعبد» در حیات پربرکت امام (ع) به گونه‏ای است که محتاج دلیل‏و نص تاریخی نیست. همین کافی است که بدانیم آن حضرت را «زین‏العابدین‏» و «سجاد» لقب دادند. در نظر علمای غیر شیعی،امام سجاد (ع) عابدترین و زاهدترین فرد خود زمانه است که مانندخورشیدی بر تارک انسانیت می‏درخشد و تاریخ او را در اعلا مرتبه‏می‏ستاید. برای معرفی عبادت امام (ع) به صورت زنده و شناساندن کیفیت ومقدار آن و بررسی حالاتی مانند ترس از خدا، زهد و موعظه که ازلوازم عبادت امام بشمار می‏آید، برخی از روایات را که متضمن‏این معنایند، یادآور می‏شویم: 1) از یکی از کنیزان امام (ع)،در باره عبادت آن جناب، سؤال کردند، او گفت: «آیا مختصر بگویم‏یا تفصیل بدهم‏» گفتند: «مختصر بگو» گفت: «هرگاه برای ایشان غذا می‏بردم یا می‏رفتم‏که رختخواب‏شان را پهن کنم، در حال نماز و عبادت می‏دیدمشان.هر روز و شب هزار رکعت نماز می‏خواند.پیشانی حضرت از زیادی سجده پینه بسته بود و مانند پوست زانوی‏شتر شده بود.» 2) امام باقر -علیه السلام- عبادت پدر بزرگوارشان را چنین‏توصیف می‏کند: «پدرم شب‏ها آن قدر نماز می‏خواند که هنگام رفتن‏به رختخواب، از ناتوانی بر روی زمین خود را می‏کشاند.» روایاتی هم کیفیت عبادت امام -علیه السلام- را شرح داده‏اند:گفته‏اند: امام (ع) در حال نماز، مانند چوب خشکی بی‏حرکت‏می‏ایستاد، مگر این‏که باد لباس‏های ایشان را به حرکت درمی‏آورد. چون به نماز قامت می‏بست، رنگ چهره‏اش متغیر می‏شد و در حال‏سجده، آن قدر می‏ماند که عرق از سر و روی مبارکش جاری می‏شد.هنگام وضو گرفتن، از خوف خدا، رنگش می‏پرید و این چنین خود رابرای دیدار پروردگار آماده می‏ساخت. بعضی از دوست‏داران امام، با دیدن آن همه عبادت و سخت‏گیری حضرت‏در تضرع و مناجات، خوف بر آنان را برمی‏داشت و از امام تقاضامی‏کردند که از عبادت خود کم کند و اندکی مراعات حال خود رابنماید. دخترش فاطمه، روزی به صحابی جلیل القدر، جابر بن‏عبد الله انصاری، گفت که هر طور شده امام (ع) را قانع سازد ازعبادتش بکاهد، تا خدای ناکرده صدمه‏ای به ایشان نرسد و به‏مریضی گرفتار نیاید. زیرا او تنها فرزند به جا مانده حسین (ع)و تنها حجت‏خدا، بر روی زمین است. کیفیت عبادت امام، اختیار از کف حاضران می‏ربود و دل آن‏ها رامی‏سوزاند. آن‏ها می‏گریستند و می‏ترسیدند که ضعف و ناتوانی، که‏بی‏سابقه نبود، کار دست امام بدهد. می‏گوید، روزی امام باقر (ع)نزد پدر رفت و او را در نماز، به حالتی عجیب مشاهده کرد.حالتی که کسی را یارای رسیدن به مرتبه آن نبود. رخسار امام (ع)از شدت شب‏زنده‏داری زرد شده بود و چشمانش از گریه بسیار سرخ.در اثر سجده‏های طولانی، پیشانی مبارکش پینه بسته بود و بینی‏ایشان زخم شده بود و ساق پاها به کلی از کار افتاده بود. امام‏باقر (ع) گویند: وقتی پدرم را بدین حالت دیدم، نتوانستم تحمل‏کنم و گریستم. همه کسانی که در باره امام سجاد (ع) کتابی نگاشته‏اند و این حالات‏را متعرض شده‏اند، کمتر به تفسیری روشن و دقیق دراین باره دست‏زده‏اند. توضیح نداده‏اند که چرا در زندگی ائمه دیگر، عبادت رابدین صورت مشاهده نمی‏کنیم. البته این نویسندگان بی‏میل نیستندکه عبادت را به گونه‏ای که در زندگی امام سجاد (ع) بروز یافته،دلیل برتری ایشان بدانند و کثرت تضرع و شب‏زنده‏داری آن حضرت‏را، گواه عظمت مرتبه و امامت‏به شمار آرند. بسنده کردن به این گونه تفاسیر نارس و عقیم، نشان از درک ناقصی‏دارد که با شان و منزلت، و شخصیت امام (ع) سازگار نیست. عبادت‏را صرفا یک فضیلت و ارزش قلمداد کردن، یعنی بررسی حیات وشخصیت ائمه -علیهم السلام- به صورتی غیر دقیق و غیر شیعی ورسیدن به فهمی نادرست و غیر واقعی. اما معرفت‏شیعی که مبتنی بر اصول اعتقادی ماست، مجال‏گسترده‏تری را برای بررسی نقش ائمه -علیهم السلام- و پی‏گیری‏هدف‏های مشترک ایشان و بحث در وسایلی که برای رسیدن به این‏اهداف به کار گرفته‏اند، پیش روی ما می‏گذارد. این که چنین پدیده‏ای را بدین کیفیت در طول حیات ائمه پیش و بعداز امام سجاد (ع) نمی‏بینیم، ما را به این نتیجه می‏رساند که‏عبادت آن گونه امام، حرکتی اصولی و وسیله‏ای کارآمد بود، تا درپرتو آن، اهداف بزرگی را که بر عهده داشت، تحقق ببخشد. نه‏امام حسن (ع) و نه امام صادق (ع) هیچ کدام، آن‏گونه که امام‏سجاد (ع) به عبادت می‏پرداخت، نپرداختند، و حال آن‏که همه امامان-علیهم السلام- در رتبه و شان، برابر و یکسان بوده‏اند. کدام اوضاع و احوال، امام سجاد (ع) را به اتخاذ چنین رویه‏ای مجبورمی‏ساخت و اهدافی که این رویه متضمن تحقق بخشیدن بدان‏ها بود،کدام است؟ برای این که خواننده بتواند ما را در فهم هر چه بهتر این پدیده‏همراهی کند و از ابعاد و مفاهیم و مضامینی که در آن پدیده‏هست، آگاهی یابد، ناچاریم که آن را از دیدگاه‏های مختلف بررسی‏کنیم و به همان نظرگاه معمول و واحد اکتفا نکنیم، زیرا به درک‏ناقص و نااستوار ما از جای گاه حقیقی پدیده عبادت در حیات‏طیبه امام سجاد (ع) خواهد انجامید.

1. بررسی حالت تعبد همگام با مظاهر انسانی دیگر

تعبد، تنها جنبه قابل بررسی زندگی امام سجاد (ع) نیست. جنبه‏های‏ارزشمندی چون، آزاد کردن بردگان، بخشش و انفاق نیز در کنارتعبد وجود داشتند. در بحث از زندگی امام (ع)، باید این جنبه‏هارا کنار هم گذارد و از زاویه‏ای واحد بدان‏ها نگریست. این روش،ما را به لمس زیبایی تناسب بین آن‏ها و درک ضرورت ارتباطشان بایکدیگر می‏رساند و فهم دقیق جوانب قدرت و تاثیرگذاری این‏پدیده‏ها را در فربهی و تکامل شخصیت، به ما ارزانی می‏کند. آن‏وقت است که به چگونگی به کارگیری این ابزار توسط امام (ع) وشیوه جمع کردن بین آن‏ها، به عنوان یک صفت واحد پی خواهیم‏برد. در بررسی مشترک این پدیده‏ها، به خاطر وحدت انگیزه و هدف،نقش هر یک از این پدیده‏ها در تحقق بخشیدن به هدف‏های جزیی مختص‏به خود، انکارناپذیر است، اما مجموع این اهداف جزیی است که‏هدف عام و گسترده امام (ع) را شکل می‏دهد و متبلور می‏سازد.

2. بررسی حالت تعبد از رهگذر توجه به اوضاع و احوال زمان‏امام (علیه السلام)

اوضاع سیاسی زمان امام سجاد (ع) مختص آن حضرت بود و با اوضاع‏سیاسی روزگار ائمه دیگر، تفاوت داشت.امام (ع) فرزند یک انقلابی بود که بر ضد حکومت اموی قیام کرده‏بود و در راه تصحیح افکار انحرافی آن زمان، شهادت را برگزیده‏بود. سرزمین‏های اسلامی، در زمان امام (ع)، خاصه در دوره اول امامت،در تب تند اضطراب، هرج و مرج و ناامنی می‏سوخت. دولت اموی درحال نابودی و فروپاشی بود و دولت زبیری در حال شکل‏گیری وسامان یافتن. البته دوره دوم امامت‏حضرت (ع) بهتر از دوره اول‏نبود. جامعه اسلامی در چنگال کابوس وحشتناک و خفه‏کننده، و ظلم فاجعه‏آفرینی‏گرفتار شده بود که علم آن را عبد الملک و والیان قسی‏القلب او یعنی حجاج، خالد قسری و بشیر بن مروان بر دوش‏می‏کشیدند. هم‏چنین آن دوران، دوران تحولات اجتماعی بود که در پی‏فتوحات گسترده مسلمانان پدید آمد; فتوحاتی که حکام را، بی‏آن‏که‏به مخاطرات کشور گشایی و آمیخته شدن مسلمین با کفار بیندیشند،به غنائم و خوشی‏های فتح سرگرم می‏کرد. در آن دوران، هم‏چنین سردمداران فکری و شخصیت‏های دینی، پا به‏عرصه اجتماع گذاردند و مردم را به تبعیت از خویش فراخواندند;کاری که در دوران زندگی امام حسن و امام حسین -علیهما السلام‏هیچ کسی جرات انجام آن را نداشت. در کنار همه این امور، اعمال تبلیغاتی امویان، ضد اهل بیت وبنی‏هاشم، هم‏چنین کوشش حکومت در مسخ کردن چهره نورانی فرزندان‏رسول (ص)، کم کم به ثمر نشست و در دل مردم رسوخ نمود. در این‏زمان بود که کار تحریف آغاز گشت و دستگاه اموی با خریدن‏فحاشان و اجیر کردن راویان دروغ‏گو، به نیرنگ‏بازی و دسیسه بامسلمانان پرداخت. همه این امور بود که دست‏به دست هم داد و چهره واقعی دوران‏حیات امام (ع) را شکل بخشید، لذا در بررسی پدیده تعبد ناچاریم‏اسباب، اهداف و نتایج آن را مورد توجه و دقت قرار دهیم.

3. بررسی پدیده تعبد، با توجه به نقش امام (ع) و عمل هر یک ازائمه -علیهم السلام- در هر مرحله

نقش و عملکرد امام سجاد (ع) نشان‏دهنده نوعی انعطاف در سیره وعمل ائمه (ع) بود. دوره ائمه پیش از ایشان دوره جنگ سیاسی ومطالبه حکومت‏بود، اما دوره دوم; یعنی دوره امام سجاد (ع) وبعد از او، دوره رهبری فکری و جدال بر محور این موضوع بود.حیات حضرت در ابتدای این دوره، ظهور یافت و طبیعتا پدیده‏ها وتجلیات جدید و رفتار هم شان آن را طلب می‏کرد. رنگ و کیفیت‏این پدیده‏ها به فهم شیعه آن زمان، مقدار آگاهی و سطح فرهنگ‏آن‏ها و نوع ارتباطشان با هم بستگی داشت، چرا که شیعه،مجموعه‏ای بود از تمایلات عاطفی و جمعیتی که دارای اصول و مبانی‏است. وظیفه ماست که به بررسی اهداف واقعی و برنامه‏های تبلیغی امام‏بپردازیم:اهدافی چون: پاسداری از احکام اسلام و تبعیت امت از آن احکام،روشنگری مسلمانان، پروردن علما و به وجود آوردن یک شخصیت‏نمونه و کامل. هم‏چنین باید به مقدار عنایت مردم و شیعیان به‏امام -علیه السلام- برای به عهده گرفتن رهبری و ادامه رهبری، توجه‏داشته باشیم. در این مجال به بررسی پدیده تعبد در زندگی امام‏زین العابدین -علیه السلام- می‏پردازیم تا به تفسیری درست و روشن ازآن و انگیزه‏هایی که امام را به انتخاب این روش، واداشت، برسیم.
عزلت امام و حالت تعبد
معروف است که امام سجاد (ع) به دور از کارهای اجتماعی،اندیشه‏ای جز عبادت و روی گردانی از امور دنیا نداشته است. دراین باره گفته‏اند: ایشان بیرون از مدینه، اتاقکی از مو برای‏خود ساخته بود و در آن جا به عبادت و تضرع به درگاه پروردگارمی‏پرداخت. در بعضی از روایات علت انزوا و روی‏گردانی امام (ع) ازفعالیت‏های اجتماعی، فرمان و امر الهی و خط مشی غیبی، ذکر شده‏است. به امام صادق (ع) نسبت داده‏اند که فرمود: علی بن حسین (ع)بعد از شهادت پدرش، مهر چهارم وصیت فرود آمده از جانب خدا راگشود. در آن نوشته بود: «سکوت کن و خاموش بنشین.» جای آن‏است که بپرسیم: به کدامین علت و انگیزه، امام سجاد (ع) به‏انزوا روی آورد و برای چه خداوند او را به سکوت و خاموشی‏فرمان داد و این که در امور اجتماعی و عامه و رهبری آن‏ها واردنشود؟! در پاسخ به این سؤال، به دو عامل مهم برمی‏خوریم که‏امام را به گزینش چنین زندگی‏ای آن هم در میان مردم وادارکرد: اول: اوضاع و احوال سیاسی دوم: شفاف شدن عمل مرحله‏ای امام (ع)
منظور از وضع سیاسی، سیاستی است که در زمان حیات امام‏سجاد (ع) جریان داشت و دو دوره داشت: دوره اول که با حکومت‏یزید آغاز شد و ستیزه‏جویی و سخت‏گیری را به نمایش گذارد. این‏دوره نه سال اضطراب و جنگ بین امویان و زبیری‏ها را بر سرحکومت، در پی داشت و انقلاب‏های شیعی متعددی را در عراق شاهدبود. دوره دوم هم بعد از سیطره عبد الملک بر حکومت و ظلم و ستم‏او، و به کار گماردن والیان قسی القلب و خونریز بر امت مسلمان‏شروع شد. امام (ع) فرزند مرد انقلابی‏ای چون حسین (ع) بود. همین امر او رااز رهبران بنی هاشم و در صف دشمنان شماره یک امویان و داعیه‏داران‏حکومت، قرار می‏داد. علاوه بر این، شورش‏های شیعی که درگوشه و کنار به وقوع می‏پیوست، امام را به رهبری خویش فرامی‏خواندند. همه این‏ها عرصه را بر امام (ع) تنگ می‏کرد و ازخطرهای بسیاری که در کمین او بود، برحذر می‏داشت. اما شفاف شدن عملکرد مرحله‏ای امام (ع):انتقال از مرحله جنگ با دولت‏حاکم که روش ائمه پیشین بودبه مرحله آتش‏بس و فرصت‏یابی برای نشر علم و تربیت‏شیعیان وبالابردن سطح فرهنگ آن‏ها و رسوخ دادن مفاهیم اندیشه امامت درذهن و زبان‏ها، همه نشان از انعطاف و نرمش بسیار در شیوه عمل‏ائمه داشت. این انعطاف به یک شخصیت‏بزرگ و عمل عمیق و ریشه‏داراحتیاج داشت تا مرز بین آثار مرحله اول را به وجود آورد ولوازم و مقدمات فعالیت مرحله دوم را سازمان دهد. قصد امام (ع)از روی کار آوردن مرحله دوم این بود که مردم و شیعیان نوع‏برخورد با ائمه خود را، که بدان خو کرده بودند، کنار بگذارندو آن گونه با ایشان برخورد کنند که برخاسته از یک فهم و شعوراصولی باشد و نه عاطفی صرف. انزوای حضرت، همان عملکرد فاصل بین دو مرحله و مرز ممیز آن‏بود. مرحله دوم از آن جا آغاز شد که با روی کار آمدن روش‏های‏نو و وسایل جدید، ته مانده‏های مرحله دوم تمامی پذیرفت و راه‏برای ائمه بعدی باز و هموار گردید. بنابراین، می‏توان ادعا کرد که امام سجاد (ع) به تدریج، دامن‏خود را برچید و انزوا را به گوشه‏ای نهاد و بعد از به ثمرنشستن آن روش و تحقق یافتن هدف‏ها، آرام آرام به کارهای‏اجتماعی و فعالیت‏های هدف‏مند در بین صفوف جامعه اسلامی، روی خوش‏نشان داد. پس خانه‏ای که امام (ره) در بیرون مدینه، برای عبادت خود ساخته‏بود، به دوره اول زندگی حضرت تعلق داشت; یعنی به زمانی که ازکربلا به مدینه مراجعت فرمود. این که امام (ع) تمام عمر خود رادر آن خانه به عبادت صرف، پرداخته باشد سخنی ناصواب است. بی‏شک‏این کار، با توجه به این که امام، هادی مردم و حجت‏خداوند است،از ایشان بعید و با هدف امامت ناسازگار می‏نماید. گرچه امام (ع) از انزوای خود کاست و تدریجا آن را به کناری‏نهاد، اما هیچ گاه با تمام وجود وارد جامعه نشد و خود را بافعالیت‏های اجتماعی آشتی نداد. او مانند انسانی زاهد و عابد،به دور از مسائل و مشغولیات دنیا، زندگی کرد و وقت‏خود را صرف‏موعظه مردم، رسیدگی به فقرا و برآوردن نیازهای مردم نمود.این که روش امام سجاد (ع) با دیگر ائمه (ع) سر از تناقض درآورد،غیر ممکن است. بنابراین بین دوره اول از زندگی امام و دوره‏دوم فاصله‏ای که آن دو دوره را در برابر هم قرار دهد، وجودندارد. آن اوضاع و احوال و به تبعش آن انگیزه‏های خاص، امام (ع) رااحاطه کرد و انزوا و نپرداختن به فعالیت‏های اجتماعی را پیش‏روی ایشان گذارد و طبیعی است که در چنین موقعیتی، شخص به آن چه‏محبوب و مرغوب اوست، روی می‏آورد. امام (ع) نیز عبادت پروردگارو مناجات و تضرع با او را انتخاب نمود و خود را با نماز وروزه مشغول داشت. این حالت امام (ع)، با وضع ظاهری و روحی امام‏کاظم (ع) و ائمه دیگری که به زندان می‏افتادند شباهت کامل دارد.آن‏ها به پاس این فرصت ناب، خدا را شاکر بودند و از موقعیت‏فراهم آمده، نهایت‏سود معنوی را می‏بردند.


[ پنج شنبه 90/9/10 ] [ 3:49 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

رهبری امام و حالت تعبد
جنبه روحی مردم عابد و زاهد را به دو گونه می‏توان تفسیر نمود: گونه اول، روی‏کرد روحی صحیح و اسلامی، که مورد توجه اسلام واولیای الهی است. کسی که در عبادت خود چنین سمت و سویی دارد،نور ایمان، روح تقوا، اخلاق اسلامی و روح جهادگری در راه خدا،در او آشکار و نمایان است و زندگی دنیایی بین خصلت‏های اوجدایی نمی‏اندازد. این انسان، هم مجاهد است، هم زاهد و عابد.هر که با او بنشیند خشنود برخیزد، حال آن‏که میل همنشینی هنوزدر آن شخص باقی است و این همه از اثر بشاشت‏یقین و ایمان وگریه بر گناهان و تقصیرات، پدید آمده است. اما روی‏کرد دوم که از آن به روی کرد روحی منحرف (صوفیانه)یاد می‏کنیم آن‏که چنین جهت‏گیری را برمی‏گزیند، در فهم اسلام ومفاهیم آن، و درک شریعت محمدی، به کژ راهه خواهد رفت. اوگرچه، بیشتر به عبادت متوجه است اما این عبادت در او کارگرنیست و چه بسیارند عابدان و زاهدان این چنین که زنگارهای‏جاهلیت و ارزش‏های آن، از قلوبشان آویخته است و از شفافیت‏ایمان و طهارت روح در آن‏ها اثری نیست. این گروه از مدعیان،اسلام را در همین حد فهمیده‏اند و آن را کافی دانسته‏اند.پس زندگی را رها کرده به عبادت سرگرم شده‏اند. و این همان‏انحراف و صوفیانه عبادت کردن است. جهت‏گیری اول -که اسلام نیزبه آن سفارش کرده- فاصل عملکرد ائمه (ع) و وجه تمایز آن‏ها ازدیگران است. روحیه امام و عبادت او، اجتماعی و عامه است.به گونه‏ای که همنشینی با امام، انس و الفت را به دنبال دارد وعلاوه بر مردم که جذب ایشان می‏شوند مخالفان نیز نوعی میل و کشش‏به آن حضرت، احساس می‏کنند. لب مطلب این که، زهد و عبادت‏امامان (ع) هیچ تاثیر سوء و ناگواری برای مردم به بارنمی‏آورد. هر انسان مسلمان و با ایمان، در برخورد با صنف اول از زاهدان‏و عابدان، و شنیدن سخنان ایشان، مهرشان را به دل می‏گیرد وبزرگشان می‏دارد. چرا که این گروه، نمونه‏ای صد درصد اسلامی، ازیقین استوار و ایمان پابرجایند. حتی کسانی که از مسلمانی والتزامات روحی و عملی آن بویی نبرده‏اند، به انسان عابد، به‏این اعتبار که او شخصیتی قدرت‏مند و میل و رغبتی دیگرگون نسبت‏به دنیای مادی دارد، احترام عمیق می‏گذارند و از او تجلیل‏می‏کنند. از آن جا که خداوند در ذات بشر تمایلات خیر و گرایش به خوبی‏هارا به ودیعت نهاده، هر انسانی، انسان زاهد و سالک الی الله رابه دیده تکریم می‏نگرد و از این احترام، به حب و تقرب و رابطه‏تعبیر می‏کند و گاه، گرچه آن ارتباط را آشکار نمی‏سازد، ولی ازرهگذر آن، با انسان متعبد، برخورد و سلوک می‏کند. این معنا را بیشتر ما، به تجربه دریافته‏ایم. اگر در باره یک‏انسان زاهد و عابد، مطالبی بشنویم که بوی بدگویی و ناسزامی‏دهد، با دیدن آن شخص و مشاهده رفتار و گفتار او، حالت روحی‏ما به سرعت تغییر می‏کند، و ما چاره‏ای جز دفاع از آبروی آن‏انسان و تکذیب شنیده‏های خود نخواهیم داشت. برای نمونه، از سرگذشت‏حضرت کاظم (ع) و زندانبان او حکایتی‏بشنویم. روزی که امام (ع) را به زندان بردند، زندان‏بانی برایشان‏گماشتند تا مراقب حضرت و اوضاع زندان باشد. این شخص نسبت‏به‏امام (ع) بسیار جسور بود و در آزار و اذیت، سعی بلیغ می‏کرد.روزها گذشت و زندان‏بان جز عبادت و نیک رفتاری امام (ع) چیزی‏مشاهده نکرد، دانست که آن چه در باره امام (ع) شنیده و نسبت‏های‏زشت و ناروایی که به ایشان داده‏اند، یکسره دروغ و بی‏اساس‏است. پس از کار خود کناره گرفت. این اندک ثمره‏ای بود که بر زهد و عبادت بی‏پرده امام کاظم (ع)مترتب گشت، تا برسد به نتیجه برتر و مقصود اصلی ایشان. پیش ازاو، امام سجاد (ع) عینا، همین روش را در باره عبادت خود، پی‏گرفته بود. عبادت روشمند امام (ع) با آن شکل خاص، مردم را برآن می‏داشت که او را بزرگ بدارند، قدرش را بدانند و با او هم‏دردی و هم فکری کنند. امام (ع) این گونه، قلب بسیاری از مردم وشیعیان را صاحب شده بود. حالت تعبد، به عنوان یک صفت‏بارز در امام، نظر مردم را جلب‏کرده بود و در نگاه آن‏ها امام شخصی بود، زاهد، روی گردان ازمتاع دنیا و لذات آن، که هم خود را به عبادت و تضرع صرف‏می‏کرد. در آن زمان، فرد دیگری را نمی‏شد سراغ گرفت که مانندامام سجاد (ع) عمل کند و سخن بگوید. مردم این را می‏دانستند واحترام و تکریمشان، رنگ تقدیس به خود می‏گرفت و با گذشت روزها،ماه‏ها و سال‏ها، افزون هم می‏شد. امام (ع) منحصر به فرد بود.مدام ذکر خدا می‏گفت و پیوسته می‏گریست. چنان از قیامت‏بیم‏داشت، گویی آن را پیش روی خود می‏بیند. سلوک عبادی حضرت، همواره با پدیده‏های دیگری چون انفاق،دستگیری از بیچارگان، انجام اعمال نیک و دوستی با مردم، توام‏بود. اهل مدینه، به فضل و برتری امام (ع) بر دیگران معترف‏بودند و او را بر بسیاری از اطرافیانش که گاه مانند او عمل‏می‏کردند و از بزرگان بنی هاشم بودند، ترجیح می‏دادند. در روایت است که شخصی به سعید بن مسیب گفت: «با تقوی‏تر ازفلانی ندیدم.» سعید گفت: «آیا، تا به حال علی بن حسین رادیده‏ای؟» گفت: «نه.» گفت: «کسی را ندیدم که از اوپرهیزگارتر و عابدتر باشد.» زهری، همصدا با بزرگان عصر خود،گفته است: «در میان بنی هاشم، کسی را برتر از علی بن حسین (ع)نیافتم.» این سخن هم از اوست که: «کسی از اهل این خاندان رانمی‏شناسم که شایسته‏تر از علی بن حسین (ع) باشد.» «حرب صحاف‏»از سعید، غلام حسن بن صالح نقل کرده است که گفت:«کسی را سراغ نداشتم که در ترس از خدا به مقام حسن بن صالح‏رسیده باشد، تا این که به مدینه رفتم و با علی بن حسین (ع) آشناشدم.او آن چنان از خوف خدا و آتش دوزخ بیمناک بود که گویی جهنم راتجربه کرده و چشیده است.» خلاصه سخن این که تعبد، آنگونه که درزندگی امام (ع) چهره نمود، به بار نشست، رهبری و زعامت‏حضرت راپایدار ساخت و امامت و قدسی بودن او را، به همگان ثابت نمود.
حکومت و تعبد امام
از جمله فوایدی که بر تعبد و انزوای امام سجاد (ع) مترتب بود،این بود که خیال حاکمان وقت را از جانب ایشان آسوده می‏گذاشت وامام را آن گونه جلوه می‏داد که گویی هیچ به فکر حکومت نیست ومشغولیتی جز عبادت و زهد ورزی ندارد. عبادت‏ها و حالت‏های روحی امام، بیشتر، پیش چشم مردم، واقع می‏شدو البته، امام را از این کار مقصود و غرضی مورد نظر بوده است.از جمله آن که دست‏حکومت را از خود کوتاه بدارد و از فعالیت‏هاو موضع‏گیری‏های خطرناک، دوری گزیند. خاصه که ایشان، شیعه،مخالف حکومت وقت، و فرزند انقلابگر عصر، حسین بن علی (ع) بود واین همه امام را در مرکز حساسیت قرار می‏داد. امام، با پیش گرفتن این روش بی‏خطر، حاکمان را مطمئن ساخت وآن‏ها را به دور از خویش نگه می‏داشت و موفق شد بسیاری از مشکلات‏و گرفتاری هایی که می‏توانست دامن گیر ایشان شود، برطرف سازد.گفته‏اند: چون عبد الملک تصمیم به قتل امام سجاد گرفت، تا هراحتمال خطری را از جانب آن حضرت، عقیم بگذارد، «زهری‏»برپاخاست و به او گفت: «علی بن حسین، آن گونه نیست که تو فکرمی‏کنی. او به خود مشغول است‏».عبد الملک شادمان گشت و دانست که امام خیال منازعه و درافتادن‏با او را ندارد، لذا به زهری گفت: «به! امام، چه کار خوبی‏می‏کند.» روزی امام به عبد الملک، که نظاره گر عبادت ایشان‏بود، گفت: «اگر نبود که خانواده‏ام بر گردن من حق دارند، و درقبال مردم مسلمان، مسئول هستم، چشم‏هایم را به آسمان می‏دوختم‏و قلبم را برای همیشه متوجه خدا می‏ساختم، تا آن لحظه که جانم‏را بستاند، که او بهترین حاکم است‏». در این هنگام امام به‏گریه افتاد و عبد الملک نیز گریست. این سخن، عبد الملک را متوجه‏می‏کرد که امام کسی نیست که به گمان او، حکومت‏خواه باشد، بلکه‏جز عبادت و تهجد، اندیشه‏ای ندارد. این تاکید امام البته ضرورت‏داشت تا بسیاری از خطرهای گرداگرد او را دفع نماید و نقشه‏های‏حکومتیان را ناکام سازد. حجاج به عبد الملک می‏نویسد که امام را بکشد و بدین وسیله‏پایه‏های حکومت‏خود را محکم نماید. زبیر، جاسوسانش را به‏مراقبت امام می‏گمارد، تا مانع گرد آمدن مردم در اطراف ایشان‏شوند و آن حضرت را از روی آوردن به جنگ برحذر دارند، و اگرانقلابیون کوفه (توابین و یاران مختار) خواستند با او تماس‏بگیرند، نگذارند. همه این امور، حکومت را پیوسته، هوشیار و ترسان می‏داشت. اماامام که سرد و گرم روزگار را چشیده بود و بصیرت کافی داشت،سخت‏گیری‏ها و خطرهای حکومتیان را خنثی می‏ساخت و ناکام می‏گذاشت.سفاح مسلم بن عقبه، سردسته لشکر اموی در واقعه «حره‏» درباره امام می‏گوید: «با این که فرزند رسول الله است، جز خیر وخوبی، هیچ از او صادر نشود». البته منظور سفاح از «خیر»این است که امام با حکومت کاری ندارد و در پی آن نیست که خطرو آشوبی برای دستگاه حکومتی دست و پا کند. این سخن که از شخصی‏چون سفاح بروز می‏کند، بهترین دلیل است‏بر این که امام، درتحقق هدف خود، که همان مطمئن ساختن حکومت اموی بود، موفق بوده‏است.
تفرقه و تلاش امت، و مسئله تعبد
وقتی که دین اسلام بر طهارت مظاهر حکومت و تقوای حاکمان والتزام آن‏ها بر امور دین و دنیای مردم، تکیه می‏کند، نشان ازتاثیر به سزای این عوامل در بدنه جامعه اسلامی، می‏دهد، چرا که‏انحراف و کجروی حکومت، تدریجا به از هم پاشیدگی اجتماع و شایع‏شدن محارم خواهد انجامید. آن جا که حکومت‏به دست‏حاکمان بی‏قیدو لاابالی سپرده شود، بذر معصیت آرام آرام رشد کرده، مظاهر جرم‏و تباهی در اجتماع اسلامی آشکار می‏گردد و به دلیل ناتوانی‏حاکمان از ضبط و ربط امور و حفظ تقید جامعه به شئون دینی،گسترش می‏یابد; چه رسد به جایی که خود حاکمان قدرت تشخیص مواردحرام و قدرت جلوگیری از رشد آن را نداشته باشند. دورانی که بنی‏امیه حکومت را به چنگ آورد و والیان فاسق آن،امور جامعه اسلامی را بر عهده گرفتند، و تا توانستند در پستی‏هاو انحرافات فرو رفتند و بی‏حیایی و گستاخی را مباح کردند، واموال مردم را به پای لهو و لعب خویش، قربانی نمودند، حال وروز جامعه به جایی رسید که آثار تلاش و انهدام، تضعیف روابط ومناسبات دینی و تعهدات روحی، نمایان گردید و فساد و فراوانی‏مجالس باطل و حرام، همه‏گیر و همه جایی شد. آثار تخریبی به جا مانده از فتوحات مسلمین، یعنی درآمیختن باجامعه کفر و برخورد با اموال و ثروت‏های انباشته، که البته به‏چنگ حکام و رجال حکومتی می‏افتاد، باعث‏به وجود آمدن طبقه‏ای‏ممتاز و اسراف کار شد که آثار غیرقابل انکاری در شیوع اسراف‏کاری و گسترش فساد داشت. این روند تخریبی تا آن جا پیش رفت که جامعه اسلامی، در زمان‏امام سجاد (ع)، به خصوص در مکه و مدینه، دچار فروپاشی، و ضعف‏و رخوت مسلمانی مردم و روحیه آن‏ها گردید. جان‏های مردم، لانه‏پستی‏ها و فسادهای اخلاقی بود و ارزش‏های اسلامی دست‏خوش تحول‏ودگرگونی می‏شد. و این همه، دو علت اساسی بیش نداشت: 1. انحراف حکومت و زیاده خواهی طبقه حاکم 2. آثار تخریبی فتوحات حکومت در این وضعیت ناگوار، چاره‏ای جز عملیات بازدارنده و درمان‏گر،که جامعه مریض آن وقت را رو به بهبودی ببرد، وجود نداشت.ضرورت وجود یک جریان مانع، که در برابر همه‏گیر شدن این‏«وبا» در میان فرزندان جامعه اسلامی، بایستد، به شدت احساس‏می‏شد. پس حیات روحی امام و روش عبادی آن حضرت، و زهد نسبت‏به دنیا وفریبندگی‏های آن، چیزی بود که برای پای‏داری و مانع‏تراشی درمقابل همه‏گیر شدن زشتی‏ها و فسادهای اخلاقی که جامعه را رو به‏تلاشی و نابودی می‏برد، پیش‏بینی شده بود. قصد امام از آن همه عبادت که با کیفیتی خاص انجام می‏شد، این‏بود که جامعه اسلامی را به روی کردی عکس جریان مادی‏گری بی‏قیدو بند، وا دارد و سطح معنویت و مصونیت فرزندان آن جامعه رابالا ببرد و نمونه‏ای کامل و اسوه‏ای بی‏نظیر را پیش روی آن‏هابگذارد، تا نه تنها اصحاب و شیعیان، بلکه تمام مسلمین از آن‏خط بگیرند و به دنبال آن حرکت کنند. جهت‏گیری روحی امام، به مثابه طبیبی حاذق، در میان جامعه‏اسلامی، نقش بسیار مهم و ارزنده خود را به اجرا می‏گذاشت. هرگاه‏که مریضی عمق پیدا می‏کرد و گسترش می‏یافت، نصیحت‏های مهربانانه‏طبیب بود که درد و رنج را می‏کاست و نجات بعضی جان‏های بیمار رادر پی داشت. همان گونه که وجود یک عالم روشن فکر، سطح علمی و فرهنگی مردم‏را ارتقا می‏دهد و هرچه بر عمر او افزوده گردد، فواید بیشتری‏به دیگران خواهد رساند. همین گونه بود، آثاری که عبادت امام‏سجاد (ع) در جامعه اسلامی و زندگی مردم بر جای می‏گذارد. به خصوص‏که مردم، پیوسته بروز آن حالات روحانی را که با اخلاص و ایمان واخلاق همراه بود، طی ربع قرن ، یا بیشتر مشاهده می‏کردند.
تربیت و مظاهر تعبد
بشریت در راه رسیدن به خدا، نمونه‏ها و اسوه‏هایی را می‏طلبد که‏نشان دهنده صورت علمی حیات دینی و حالات ربانی، باشند. تربیت،نتیجه مطلوب خود را نخواهد داد، اگر نظریه‏ها به عمل تبدیل‏نشوند و افکار و مفاهیم، در زندگی مربیان، صورت تحقق نپذیرد. حیات ائمه بزرگوار ما، نمونه‏ای مثال زدنی در تربیت و تزکیه‏است. نمونه‏ای که گروه‏های مختلف انسانی، می‏توانند دنباله روآثار آن باشند و به روش آن عمل نمایند. زندگی ائمه به خودایشان پایان نمی‏پذیرد، بلکه حیات مردم زمانه آن‏ها را نیزمتاثر می‏سازد. بالاتر، حیات ایشان، درسی است‏برای همه مردم درهمه زمان‏ها. حیات ائمه، اسلام مجسم و نوری است که ظلمات زندگی‏بشر را به نور تبدیل می‏نماید. امامان ما، نمونه‏ها و الگوهایی‏عالی به فرهنگ اسلامی، پیش‏کش نمودند. و مؤمنان و پیشوایان، درطی سلوک الهی خویش، بدان نیازمند و به یاری آن نمونه‏ها، درفهم طریق و التزام به آن محتاجند. همان گونه که انقلاب امام حسین (ع)، تنها یک نهضت ضد یزیدی‏نبود، بلکه یک درس و پیام روشن و یک رسالت ماندگار تاریخی‏برای امت مسلمان، در طول مدت حیات آن بود; تعبد امام زین‏العابدین (ع) نیز، در حقیقت، یک نظریه تاریخی ماندگار برای‏جامعه اسلامی بود.یک الگوی دینی و نمونه اسلامی بود که مؤمنان خود را در مسیرآموختن از آن قرار می‏دادند و آثار آن را دنبال می‏کردند. امام حسین (ع) نظریه انقلاب بر علیه ظلم و فساد را بنیان نهادو امام سجاد (ع) نظریه عمل عبادی، در برابر انحرافات اخلاقی‏را. و این گونه بود که روح عبادت او، در دل‏های مردم رسوخ پیدامی‏کرد و آنان را متاثر می‏ساخت. بسیاری از اهالی تصوف، عبادت وزهد حضرت را الگوی خود قرار دادند و براساس آن به عمل‏پرداختند. پس سکوت امام علی، صلح امام حسن، انقلاب امام حسین وعبادت امام سجاد -علیهم السلام- همه، درس‏های عملی برای تربیت‏مردم مسلمان، در ادوار گوناگون زمان، بود.بنابراین باید گفت، قصد امام، از آن همه عبادت، این بود که‏نمونه و الگویی دینی و مثال‏زدنی، در روی کرد روحانی و تربیت‏ایمانی، به جامعه اسلامی تقدیم کند. پس امام ناچار بود، عبادت‏خود را در برابر چشم مردم و پیش روی آن‏ها انجام دهد تااثرگذار باشد و درس‏آموز. شاید بتوان بدین وسیله انگیزه امام‏را در جلوه دادن عبادت‏ها و راز و نیازهای خود، درک کرد و علت‏یابی‏نمود. عبادت امام، به خود او خلاصه نمی‏شد. عبادت امام‏درسی تربیتی، روحی و اخلاقی بود. فرصتی که امام در برابر خودمی‏دید، بسیار قیمتی و غنیمت‏بود و بعید بود از او که آن فرصت‏طلایی را از دست‏بنهد و از آن بهره لازم را نبرد. در بعضی روایات، شرح عبادت‏های امام آمده است و این که آن حضرت‏چگونه تجربه‏های عبادتی خود را علنی و پیش چشم مردم انجام‏می‏داد، امام باقر(ع) در توصیف عبادت پدر بزرگوار خودمی‏گوید: «هرگاه نعمتی از نعمتهای الهی را به یاد می‏آورد، سجده‏می‏کرد. با شنیدن آیات سجده‏دار، هر کجا که بود، به سجده‏می‏افتاد. اگر بلا و شری از او برداشته می‏شد، به شکرانه آن،فورا سجده می‏کرد. هرگاه از نمازهای واجب فارغ می‏گشت‏به سجده‏می‏رفت، هرگاه بین دو شخص را اصلاح می‏کرد، سجده را فراموش‏نمی‏نمود.» این اعمال به گونه‏ای نبود که مردم از آن بی‏خبربمانند. بلکه می‏دیدند و می‏آموختند. مردم، صدای قرآن خواندن‏امام را بسیار می‏شنیدند. گفته‏اند که:«امام، قرآن را از همه زیباتر می‏خواند.سقاها، وقتی به کنار خانه امام می‏رسیدند، با شنیدن صدای قرائت‏قرآن، می‏ایستادند و گوش می‏سپردند.» در بسیاری از روایات این‏معنا ذکر شده که: هرگاه امام همراه با جمعیتی از مردم به سوی‏مکه به راه می‏افتاد، در بعضی از منازل میان راه، می‏ایستاد، به‏سجده می‏افتاد و در سجده تسبیح می‏گفت و بسیار دعا می‏خواند وگریه می‏کرد. و مردم با مشاهده این کارها، به معارفی دست‏می‏یافتند که بصیرت و آگاهی شان را نورانی و خدایی می‏ساخت. بسیاری از آن چه در باره عبادت امام گفته شد، در ملا انجام‏می‏یافت. مردم که کوشش امام را در عبادت و ناله و زاری، مشاهده‏می‏کردند، به گریه می‏افتادند و بر ایشان دل می‏سوزاندند. یک روزشخصی از امام پرسید: «ای فرزند رسول خدا! این بی‏تابی وگریه‏های پی درپی برای چیست؟ ما که گناه کار و جنایت پیشه‏هستیم، نمی‏توانیم مثل شما عمل کنیم. پدر شما حسین و مادرتان‏فاطمه است و جدی چون رسول خدا داری‏» این اعتراف صریح، ازجمله فواید تربیتی عبادت امام بود، که جز با جلوه دادن آن به‏دست نمی‏آمد. دعاهای امام سجاد، بلند مرتبه‏ترین معارف الهی و ارزش‏مندترین‏مفاهیم دینی را پیش روی خوانندگان قرار می‏دهد. امام از رهگذر این دعاها شیوه سلوک فردی و اجتماعی، طرزدعاکردن و روش اندیشیدن را آموزش می‏دهد; هم چنین، مسائل‏اعتقادی صحیح و بایدها و نبایدها را توضیح می‏دهد و به مامی‏گوید که چرا باید دعا کنیم، چگونه باید دعا کنیم و دعاهاچگونه مستجاب می‏شوند و در صورت اجابت نشدن دعا، چه بایدبکنیم. دعاهای حضرت اصول دین را یاد می‏دهد و مسائل مختلف‏حیاتی برای بشر را یادآور می‏شود و دیدگاه صحیح اسلامی را بیان‏می‏کند. هر وقت که به زمزمه دعاهای زین العابدین می‏نشینیم، در آن‏واحد، هم دعا می‏خوانیم و هم چیزها می‏آموزیم. کافی است که‏اشتیاق امام را به این درس‏ها و تبلیغ آن‏ها به دیگران، درک‏کنیم. امام، صحیفه را نزد اولاد خود به امانت می‏گذارد و آن‏هانیز در حفظ صحیفه نهایت کوشش خود را به کار می‏بندند. بعد ازبیان همه این مطالب، دو اشکال اساسی و عمده را باید طرح کنیم‏و بدان‏ها پاسخ بگوییم.
اشکال اول
سخن مااین است که عبادت امام سجاد (ع)، با آن کمیت زیاد،نمونه‏ای بزرگ بلکه بزرگ‏ترین الگویی است که ائمه ما برای‏انسان‏های عابد و زاهد، به ثبت رسانده‏اند. دیگر این که: روی‏کرد معنوی امام و توجه خاص ایشان به دعا، راز و نیاز و تعبدطاقت فرسا، عکس العملی است در قبال اوضاع و احوال اجتماعی آن‏دوران، که امام را به انزوا و کناره‏گیری از امور دنیایی واجتماعی مجبور می‏ساخت. و این امر، سبب مباشر برای پدید آمدن‏تعبد بود، که حیات امام را از زندگی دیگر امامان، متمایزمی‏ساخت. اگر چنین است که گفتیم، پس آن چه از خود امام به ما رسیده، که‏در باره عبادت امیرالمومنین (ع) سخن می‏گوید، چه توجیهی دارد.امام اعتراف کرده که عبادت او به پایه عبادت علی بن ابی طالب‏نمی‏رسد و تنها به اندکی از عبادت آن حضرت توانایی و قدرت‏دارد. ظاهرا این سخنان خلاف چیزی است که ما بر آن اصرار داریم‏و با تعبیری که از تعبد ارائه نمودیم همخوانی ندارد.
برای یافتن پاسخی دقیق و قانع کننده، ناگزیر از توضیح دو مطلب‏مهم هستیم: اول: اصطلاح عبادت، به دو معنا آمده است: اول معنای خاص که همان‏نماز و روزه و حج و.. . و اموری مانند دعا، گریه و شب زنده‏داری است. دوم، معنای عام که عبارت است از همه کارهای خوب ومورد پسند شارع مقدس که شرط قبول آن‏ها قصد قربت است. مانندصدقه دادن به فقیران همراه با قصد قربت. یا آشتی دادن دو نفرو حکم کردن بین مردم به قصد قربت. حتی آب خوردن به قصد قربت‏نیز داخل در معنای عام عبادت است. دوم: در بررسی تاریخ شیعه، کسانی را می‏بینیم که به جرم شیعه‏بودن و پیروی از علی بن ابی طالب، مورد تعقیب بوده‏اند و مدام‏عذاب دیده‏اند و شکنجه شده‏اند. آن هم به دست‏بدترین و پست‏ترین‏دشمنان اسلام، یعنی امویان. حاکمان اموی، با اجیرکردن راویان‏دغل و نیرنگ باز، و جعل احادیث دروغین، برای خلفا و صحابه شان‏و مرتبه جعل می‏کردند و قصدشان از این کار، کم رنگ جلوه دادن‏فضایل اهل بیت، به خصوص علی(ع) بود، و در صورت توانایی، محو ونابود کردن آن فضایل. دسیسه‏ها و نیرنگ‏بازی‏های حکام اموی و روش حکومتی آن‏ها، همه‏انگیزه‏ای بود برای مسخ فضایل و مناقب امام علی(ع) و از میان‏برداشتن شان و منزلت ایشان «جابر جعفی‏» به امام سجاد (ع)،شکایت می‏کند که بنی‏امیه و پیروان آن‏ها، شیعیان را می‏کشند ومولایشان علی را دشنام می‏دهند و بر بالای منبرها و در بازارها ومیان راه‏ها و حتی در مسجد رسول خدا(ص)، بر علی لعن می‏فرستند وکسی آن‏ها را منع نمی‏کند. و اگر کسی به قصد بازداشتن مردم،چیزی بگوید، او را دستگیر می‏کنند و به او «رافضی‏» و«ترابی‏» خطاب می‏کنند، و بعد او را نزد امیر خود می‏برند. در مقابله با این اعمال خشونت‏آمیز و اهانت‏بار، روش ائمه(ع)بر عکس است. آن‏ها، قدسی بودن شخصیت علی (ع) و فضایل وبرتری‏های او را، بیان می‏کردند و بر آن اصرار داشتند. و بدین‏وسیله الگویی بی‏مانند و عنوانی چشم‏گیر را پیش روی مردم قرارمی‏دادند تا به اهل بیت توجه کنند و به آن‏ها گرایش یابند. حال، بعد از توضیح این دو امر، می‏توان اشکال مطرح‏شده را این‏گونه پاسخ گفت که: اگر امام سجاد، عبادت علی بن ابی طالب (ع)را آن گونه بزرگ می‏شمارد و عبادت خود را در برابر آن ذره‏ای‏بیش نمی‏بیند، معنای عام عبادت را در نظر دارد. منظور امام آن‏است که:امام علی به کارهایی پرداخت و اموری را سامان داد، که من هنوزبه آن‏ها نپرداخته‏ام. او حکومت و زمامداری مردم را بر عهده‏گرفت; در میان مردم قضاوت می‏کرد و به کارهای اجتماعی و عمومی‏سرگرم بود و این‏ها اموری است که نزد خداوند بیشترین ثواب رانسبت‏به روزه و نماز، خمس... دارد. آن چه این معنی را تاکید می‏کند، روایتی است از امام باقر(ع)که در گفتگو با اصحاب و یاران خود، از عظمت پدرش یاد می‏کند وسعی بلیغ او را در عبادت خدا یادآور می‏شود، و در عین حال، ازبرتری امام علی سخن می‏گوید و به این روش حکیمانه، درس مهمی رابه یاران خود می‏آموزد. شاید این عمل ائمه، که برترین فضایل را به حضرت علی(ع)، نسبت‏می‏دادند، کاری بوده است در جهت‏حفظ تاریخ از دسیسه‏های بدکاران‏و بیمه کردن آن در برابر دشمنی و کینه دشمنان و معاندان‏خاندان اهل بیت.
اشکال دوم
پیش از این دانستیم که عبادت امام، امری هدف‏دار بوده است ودانستیم که آن حضرت بعضی تجربه‏های عبادتی خود را، در برابرمردم انجام می‏داده و ایشان را به انصراف خود از دنیا و مشغول‏بودن به امور معنوی توجه می‏داده است و بدین وسیله هم اسباب‏اطمینان حکومتیان را فراهم می‏آورده و هم با تعلیم مردم،الگویی مناسب و بی‏نظیر را پیش چشم آن‏ها قرار می‏داده است. سؤال این جاست که: آیا عبادت امام، صفتی عارضی برای ایشان بودو آن چه انجام می‏داد فقط در جهت رسیدن به اهدافی بود که ذکرکردیم؟ آیا عبادت امام از جنبه اسلامی و بعد روحی خالی و تهی‏بود؟! و آیا سزاوار است که عبادت‏های عمیق و معرفت‏آموز امام رااین چنین سطحی تفسیر کنیم و پدیده‏ای بدین شگفتی را فقطوسیله‏ای برای محقق کردن اهدافی چند بدانیم؟! جواب این اشکال با توضیح چند امر، آشکار می‏گردد: اولا: پیش از این گفته شد که سبب مباشر پدیده تعبد، که درزندگی امام سجاد مجال بروز یافت، ظرف زمانی خاصی بود که امام‏را احاطه کرده بود. آری، همان گونه که روزگاری، امام حسن (ع)،بنا به مقتضای زمان، مجبور به صلح گردید و امام حسین (ع)چاره‏ای جز انقلاب و براندازی حکومت وقت، نداشت، امام سجاد(ع)نیز ناگزیر به انزوا پناه برد و به عبادت پروردگار خویش مشغول‏گردید. ثانیا: در صورتی که امام می‏توانست‏با تمسک به انزوا و یاری‏جستن از پدیده تعبد، اهداف معینی را در جهت مصالح عامه‏مسلمین، تحقق بخشد، از دست دادن این فرصت‏شایسته امام نبود،چون او مقامی الهی داشت و امام و هادی مردم بود و می‏بایست‏آن‏ها را تعلیم می‏داد و ارشاد می‏نمود. ثالثا: برای انسانی که به کاری عادت کرده، مثلا به عبادت، جمع‏کردن بین عبادت خالص برای پروردگار، و توجه کردن به‏تاثیرگذاری این عبادت در مردم، بسیار سخت و مشکل است، زیرا دراین صورت، خلوص نیت که شرط اساسی است، به آسانی تحصیل نمی‏شود.اما آن کسی که ایمانی عمیق و مخلصانه دارد، قادر است‏بی آن که‏شائبه‏ای از شرک و ریا در عبادتش پدید آید، با عبادت خود مردم‏را تعلیم دهد. از این رو است که عبادت امام سجاد، مانند ندارد و زین‏العابدین، صفت مختص به اوست. پس می‏توان تصور نمود که عبادت‏امام هم خالص برای خدا بود و هم وسیله‏ای برای تعلیم و ارشادمردم و توجه دادن آن‏ها به امور معنوی خدایی.(1)

پی نوشت :

1)این مقاله، ترجمه یک فصل از این کتاب است: الامام السجاد،(محاوله لاکتشاف دور الامام الرابع فی الامة من خلال تشخیص‏المرحلة و الاهداف و الوسائل التی کان یعتمد علیها فی قیادة‏المسیرة الاسلامیة المظفرة)، حسین باقر، شماره 9 از سلسله‏«کتاب قضایا الاسلامیة معاصرة‏» حسین باقر از شاگردان شهید صدرمی‏باشد که در باره زندگانی امام سجاد (ع) فعالیت‏های فکری و قلمی‏بسیار جالبی کرده است.


[ پنج شنبه 90/9/10 ] [ 3:48 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

امام سجاد - علیه السلام - در شرایطی عهده دار امر امامت گردید که سنگین ترین غمها و جراحتهای روحی و عاطفی بر قلبش وارد شده بود. شهادت مظلومانه یک قبیله یار پاکباخته ، یک کاروان خویشاوند و همراه و هم پیمان !
برجای ماندن دهها مادر داغدیده و فرزندان یتیم و پدر کشته و آواره .
تنها ماندن در بیابانی تفتیده ، در حصار نیزه هایی بی عاطفه و شمشیرهایی تشنه به خون مظلومان !
امام سجاد - علیه السلام - می بایست در چنین شرایطی ، وظیفه بزرگ امامت و رهبری را ایفا کند و با توجه به سه مشکل اساسی ، برنامه هایش را دنبال نماید.
الف : فقدان صادق ترین و مخلصترین نیروهای مدافع و عناصر حمایتگر.
ب : مواجه با حکومتی که با اقدام به ریختن خون فرزندان پیامبر (ص ) نشان داده است که از انجام زشت ترین و خشونت بارترین کارها باکی ندارد و با عملکرد خویش نفس ها را در سینه ها حبس کرده و جراءت اعتراض و انتقاد را از توده ها سلب نموده است .
ج : عدم امکان کمترین اعتماد به مدعیان هواداری از حریم امامت و کسانی که خویش را طرفدار اهل بیت - علیه السلام - و دشمن دستگاه جباری اموری معرفی کرده ولی در یک بحران سیاسی و احساس خطر جدی ترین دشواری به حساب آورد.
زیرا تنهایی رهبر در سطح رهبری ، به هر حال کار رهبری را فلج نمی کند و حمایت پیروان ، می تواند جبران کننده آن باشد. چنان که بیشتر انبیا، یک تنه به هدایت مردم پرداخته اند. جباریت سلطه های اجتماعی نیز، مانع جدی به شمار نمی آید، زیرا با وجود حمایت مردمی ، می توان در برابر استبدادها مقاومت ورزید.
اما اگر رهبری ، از پیروان صادق و وفادار و آگاه برخوردار نباشد، با همه توان معاونان و مشاوران ، قادر به ایفای رسالت خویش نخواهد بود.
خوارج در جنگ صفین این واقعیت تلخ را آشکار ساختند و نشان دادند که ناآگاهی و جمود آنان تا چه حدی می تواند شکننده باشد.
نیروهای فرماندهی و رزمی سپاه حسن بن علی - علیه السلام - در مقابله با معاویه ، برای دومین مرتبه این صحنه غمبار را پدید آوردند و با بی وفایی به رهبری خود، او را در برابر دشمن تنها گذاشتند.
تخلف کوفیان از حمایت حسین بن علی - علیه السلام - این تراژدی دهشتبار را به اوج فضاحت رساند و برای همیشه سست عنصری آن نسل را قلم زد.
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه و مرحوم مجلسی در بحار النوار روایتی را نقل کرده اند که بروشنی ، مطلب فوق را می نمایاند.
روای در حدیث می گوید از امام علی بن الحسین (ع ) شنیدم که می فرمود:(1)
در مکه و مدینه بیست مرد وجود ندارند که که ما را براستی دوست داشته باشند. امام سجاد - علیه السلام - در حالی این سخن را فرمود که هزاران نفر داعیه پیروی از ائمه و محبت اهل بیت را داشته اند ولی امام سجاد - علیه السلام - در پس این ادعاها، واقعیت را به گونه دیگری می بیند.

در مجلس عبیدالله بن زیاد

با توجه به این که امام سجاد - علیه السلام - در جمع کاروانیان شهادت ، متمایز از دیگران بود، با ورود آنان به مجلس عبیدالله - والی کوفه - نخستین چیزی که نظر عبیدالله را جلب کرد وجود مرد جوانی درمیان آن کاروان بود.
عبید الله که گمان می کرد در کاروان حسین (ع ) مردی باقی نمانده و همه آنان به قتل رسیده اند از ماءموران خود درباره امام سجاد - علیه السلام - استفسار کرد و توضیح خواست .
کینه و ناپاکی او عمیق عبیدالله به او اجازه نمیداد که شاهد زنده بودن جوانی از نسل حسین - علیه السلام - باشد، چنین می نمود که تصمیم گرفته است تا علی بن الحسین (ع ) را نیز به شهادت رساند.
امام سجاد (ع ) که نیت و عزم عبیدالله را دریافته بود، به عبیدالله فرمود:
اگر براستی عزم کشتن مرا دارید، شخص امینی را ماءمور کنید تا از زنان و کودکان سرپرستی کند.
عبیدالله با شنیدن این سخن ، از تصمیم خویش منصرف شد و گفت نه : تو خود همراه قافله خواهی بود.
ابن جریر طبری ، در نقلی دیگر، واقعه را با تفصیل بیشتری یاد کرده ، می نویسد:
با ورود قافله حسینی به مجلس تشریفاتی عبیدالله ، عبیدالله به جانب علی بن الحسین - علیه السلام - رو کرد و پرسید: نامت چیست ؟
امام سجاد - علیه السلام - فرمود: نامم علی بن الحسین است .
عبیدالله گفت : مگر خداوند علی بن الحسین را در کربلا نکشت ؟
عبیدالله با این تعبیر مانند همه جباران سعی کرد تا عمل وحشیانه خود را مستند به دین کند و دشمنان خود را دشمن خدا قلمداد نماید و علاوه بر این می خواست تا با زهر زبان قلبهای رنجیده یتیمان و زنان داغدیده آن محفل را آزرده تر کند.
علی بن الحسین ، لختی سکوت کرد.
اما عبیدالله خشن تر و مستبدتر از آن است که سکوت را از امام سجاد - علیه السلام - بپذیرد ، از این رو گفت : چرا پاسخ نمی دهی !
علی بن الحسین - علیه السلام - فرمود:
الله یتوفی الانفس حین موتها . (2)
یعنی : خداوند جانها را به هنگام مرگ دریافت می کند.
کنایه از این که خداوند کسی را به قتل نمی رساند، قتل مظلومان و کسانی چون تو است ای عبیدالله ! بلی آن کس که جانها را به هنگام مرگ دریافت می کند خداست چه آن مرگ به صورت طبیعی صورت گرفته باشد و چه به وسیله ظلم ظالمان .
و ما کان لنفس ان تموت الا باذن الله . (3)
یعنی : هیچ انسانی نمی میرد مگر به اذن مگر به اذن الهی .
کنایه از این که نه تنها خداوند روح پاکمردان را دریافت می کند، بلکه مرگ همه انسانها به اذن و اجازه خداست و این اذن و اجازه بدان معنا نیست که خداوند انسانها را می کشد.
عبیدالله با مشاهده آن حضور ذهن و دریافت آن جواب کوبنده ، از جوانی که زنجیر اسارت بر تن و جراحتهای انبوه در قلب دارد! خشمگین شد و دستور داد تا علی بن الحسین را نیر به شهادت برسانند. ولی زینب کبرا علیها السلام فریاد بر آورد.
یا بن زیاد حسبک من دمائنا اسالک بالله ان فتلته الا قتلتنی معه ..
یعنی ؛ ای ابن زیاد! آن همه از خونها ما که ریخته ای برایت کافی نیست ! سوگند به خدا! اگر می خواهی او را بکشی مرا هم بکش ...
به هر حال سوز و گداز سخنان زینت و شرایط محفل به گونه ای بود که ابن زیاد از کشتن امام سجاد - علیه السلام - چشم پوشید. (4)

پی نوشت :

1 - شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 4/104؛ بحار 46/143
2- زمر /42
3- آل عمران 145
4- طبقات ابن سعد 157 انساب الاشراف 3/206؛ تاریخ طبری 4/350


[ پنج شنبه 90/9/10 ] [ 3:47 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

پیشوای چهارم شیعیان(ع) بعد از حضور در حماسه افتخار آفرین و عزت بخش عاشورای حسینی، از لحظه ای که در غروب عاشورا با شهادت پدر بزرگوار و سایر عزیزانش مواجه گردید، برای ادامه راه آنان مسؤولیت سنگینی را به دوش کشید.
امامت امت، سرپرستی کودکان و بانوان، رساندن پیام عاشورا به گوش جهانیان، تداوم مبارزه با طاغوت و طاغوتیان و از همه مهمتر پاسداری از هدفهای متعالی امام حسین(ع) که موجب عزت و افتخار عالم اسلام گردید، از جمله مسؤولیتهای آن امام همام به شمار می آید. امام سجاد(ع) که در دوران امامت خویش در محدودیت شدیدی به سر می برد و حاکمان مستبد اموی سایه شوم خود را بر شهرهای اسلامی گسترده بودند و اهل ایمان از ترس مال و جان خود مخفی می شدند، با اتخاذ صحیح ترین تصمیمها و موضعگیریهای مناسب و بجا و با استفاده از مؤثرترین شیوه ها، توانست از فرهنگ عاشورا و دستاوردهای ارزشمند آن که همان عزت و افتخار ابدی برای اسلام و مسلمانان و بلکه برای جهان بشریت بود به صورت شایسته ای پاسداری کرده و راه حماسه آفرینان کربلا را تداوم بخشد و یاد و نام و خاطره سالار شهیدان را جاودانه سازد و بر بلندای تاریخ، ابدی نماید.
در این فرصت با مهمترین فعالیتهای آن یادگار امامت در پاسداری از فرهنگ عزت و افتخار حسینی(ع) آشنا می شویم:

1) خطابه های حماسی و تأثیر گذار

بدون تردید، روشنگریهای امام سجاد(ع) و حضرت زینب کبری(س) و برخی دیگر از خاندان حضرت اباعبدا...(ع) پس از ماجرای غمبار کربلا در تداوم آن نهضت عظیم اسلامی نقشی بسزا داشته است.
مهمترین دستاورد سخنان آن بزرگوار، آگاه نمودن مردم غفلت زده، بیدار کردن وجدانهای خفته، افشای جنایتهای دشمنان اهل بیت(ع)، نمایاندن چهره حقیقی زمامداران ستمگر اموی و انتشار فضایل و مناقب اهل بیت(ع) و معرفی ایشان به عنوان جانشینان برحق پیامبر(ص) بود. امام سجاد(ع) در شهر کوفه با مردم ساده، سطحی نگر، تأثیر پذیر و پیمان شکن آن شهر سخن گفته و پس از شناساندن خویش و افشای جنایتهای امویان، فرمود: «ای مردم! شما را به خدا سوگند می دهم، آیا شما برای پدرم نامه ننوشتید و آن گاه بی وفایی نکردید؟ آیا با او عهدها و پیمانهای محکم نبستید و سپس با او پیکارکرده و او را به شهادت رساندید؟!
وای بر شما! چه کار زشتی انجام دادید، شما چگونه به سیمای رسول ا...(ص) نظاره خواهید کرد، هنگامی که به شما بگوید: فرزندان مرا کشتید، احترامم را از میان بردید، پس، از امت من نیستید!» هنوز سخنان امام تمام نشده بود که مردم گریه کنان و ضجه زنان همدیگر را ملامت کرده و به نگون بختی خود- که خود برگزیده بودند- تأسف خورده و اشک ندامت و پشیمانی می ریختند. (1) مهمترین تأثیر این خطابه را می توان در سال 65 هجری در قیام توابین به وضوح به نظاره نشست.
همچنین، پیشوای چهارم هنگامی که در شام به مجلس جشن پیروزی یزید برده شد، ضمن تحقیر خطیب متملق دربار اموی، در کرسی خطابه قرار گرفته و با بهره گیری از زیباترین و بلیغ ترین جملات، فجایع کربلا را بازگو کرده و با افشای چهره زشت جنایتکاران، تبلیغات سوء دشمنان اهل بیت(ع) را خنثی کرد و سیمای سراسر فضیلت و افتخار آل محمد(ص) را برای مردم ناآگاه شام نمایان ساخت. آن حضرت فرمود: ای مردم! به ما شش چیز عطا شده و به هفت نعمت (بر دیگران) برتری یافته ایم.
به ما علم، حلم، جوانمردی، فصاحت، شجاعت و دوستی در دل مؤمنان عطا شده است و ما به اینکه رسول برگزیده خداوند، حضرت محمد(ص) و]حضرت علی(ع) نخستین[ تصدیق کننده] پیامبر (ص)[ و جعفر طیار و ]حمزه، [ شیر خدا و رسول او و حسن و حسین(ع) و مهدی این امت از ما هستند، فضیلت داده شده ایم. (2)
آن حضرت در ادامه، به فضایل بی شمار امیر مؤمنان (ع) پرداخته و از چهره درخشان علی(ع) به نحو زیبایی دفاع نموده و در پایان با معرفی امام حسین(ع)، به ذکر مصیبت آن حضرت پرداخت. این سخنان آتشین، منطقی و روشنگر، چنان فضای جهل و غفلت و خفقان را در هم شکست که یزید در مقام دفاع از خود و سلطنتش برآمد.(3)
امام سجاد(ع) خطبه دیگری را نیز در نزدیکی مدینه برای مردمی ایراد نمود که به استقبال قافله خسته دل و دل شکسته حسینی آمده بودند. این خطابه نیز آثار فراوانی در روحیه مردم مدینه گذاشت. یک سال پس از حادثه عاشورا، قیام خودجوشی از سوی اهالی مدینه علیه دستگاه طاغوتی بنی امیه انجام شد که به «واقعه حره» معروف است.

2) گفتگوهای دشمن شکن

امام چهارم(ع) در پاسداری از هدفهای عاشورا، هر جا احساس می کرد دشمن می خواهد قیام کربلا را زیر سؤال برده و آن حماسه تاریخی را پوچ و باطل جلوه دهد، در مقام دفاع برآمده و با پاسخهای کوبنده با نقشه های شیطانی آنان به ستیز برمی خاست که بارزترین نمونه های آن درمجلس عبیدا... بن زیاد و یزید بن معاویه به چشم می خورد. هنگامی که در مجلس ابن زیاد، حضرت زینب کبری(س) وی را با نطق خویش رسوا نمود، ابن زیاد متوجه امام زین العابدین(ع) شد و پرسید: این جوان کیست؟ گفتند: او علی بن الحسین(ع) است. ابن زیاد گفت: مگر خدا علی بن الحسین را نکشت؟ امام چهارم(ع) فرمود: من برادری به نام علی بن الحسین داشتم که مردم او را به شهادت رساندند.
ابن زیاد گفت: چنین نیست، خدا او را کشت.
امام سجاد(ع) آیه «ا... یتوفی الانفس...» را قرائت نمود. ابن زیاد از پاسخ صریح امام خشمگین شده و فریاد زد: آیا در مقابل من جرأت کرده و پاسخ می دهی؟ او را ببرید و گردن بزنید. حضرت سجاد(ع) در ادامه گفتگو فرمود: ای پسر زیاد! آیا مرا به قتل تهدید می کنی؟ مگر نمی دانی کشته شدن ( در راه حق) عادت ما و شهادت (برای خدا عزت و ) کرامت ماست. (4)»
آن حضرت در مجلس یزید نیز با اینکه اسیر بود، هیچ گاه حرکت و یا سخنی که نمایانگر عجز و خواری باشد از خود نشان نداد، بلکه همانند آزاده ای با شهامت، عزت و افتخار حسینی را به نمایش گذاشت.آن گاه که یزید درمجلس خویش اسرای کربلا را برای تحقیر و شکستن ابهت و عظمت خاندان آل محمد(ص) حاضر کرده بود، خطاب به امام سجاد(ع) گفت: دیدی که خدا با پدرت چه کرد؟ حضرت فرمود: «ما جز قضای الهی که حکمش در آسمان و زمین جریان دارد، چیز دیگری ندیدیم. یزید گفت: تو فرزند کسی هستی که خدا او را کشت.»
امام فرمود: «من علی، فرزند کسی هستم که تو او را به شهادت رساندی.» و در ادامه با تمسک به آیه قرآن فرمود: «و هر کس، مؤمنی را عمداً به قتل برساند، مجازات او جهنم است، در آنجا همیشه می ماند، خداوند بر او غضب می کند و از رحمتش دور می سازد و عذاب بزرگی برای او آماده کرده است.» (5)
یزید که نتوانست این پاسخهای محکم را- که جهنمی بودن وی را اثبات می کرد- تحمل کند، با خشم و غضب فرمان قتل امام را صادر کرد، اما امام سجاد(ع) با قاطعیت تمام فرمود: هیچ گاه «فرزندان اسیران آزاد شده» نمی توانند به قتل انبیا و اوصیا فرمان دهند، مگر اینکه از دین اسلام خارج شوند. (6)

3) گریه های تأثر انگیز

امام سجاد(ع) برای زنده نگه داشتن خاطره شهیدان کربلا، در مناسبتهای گوناگون بر عزیزانش گریه می کرد. اشکهای حضرت زین العابدین(ع) که عواطف را برانگیخته و در اذهان مخاطبان، ناخواسته مظلومیت شهدای کربلا را ترسیم می کرد، آثار پرباری برای تداوم نهضت عاشورا داشت و امروز این روش با پیروی از آن گرامی همچنان ادامه دارد و فرهنگ گریه بر سالار شهیدان عالم همچنان تاثیر گذار بوده و در پیوند دادن عواطف و احساسات میلیونها عزادار عاشق با راه و هدف حضرت اباعبدا...(ع) مهمترین عامل محسوب می شود. عشق به امام حسین(ع) در سوگواریها اشک می آفریند و این گریه های عزت بخش که افتخار شیعه می باشند، هر سال در دهه محرم سیمای جهان اسلام را به حماسه عاشورا نزدیک نموده و قیام امام حسین(ع) را در خاطره ها زنده می کند.

4) حمایت از قیامهای طاغوت ستیز

یکی از آثار نهضت جاویدان کربلا، دمیدن روح حماسه و شجاعت و ایثار در میان مسلمانان بود. آنان با الهام از جنبش شور آفرین و حماس ساز امام حسین(ع) و با تأثیر پذیری از خطابه های بیدارگر امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) روحیه اسلامخواهی و طاغوت ستیزی خود را در قالب قیامهای مردمی متبلور ساخته و علیه حکمرانان خودسر اموی دست به شورشهایی زدند که در نهایت پس از مدتی اساس حکومت آنان را متزلزل کرده از میان بردند.
شاخص ترین این جنبشها بعد از حادثه جانسوز کربلا، سه قیام معروف است که به نامهای قیام توابین، قیام مختار و قیام مدینه در تاریخ مطرح است. رهبران سه قیام، تداوم راه حضرت اباعبدا...(ع)، غیرت دینی، اسلامخواهی و در نهایت محبت شدید به اهل بیت(ع) را درشعارها و خواسته های خود نشان می دادند.امام سجاد(ع) گرچه در ظاهر- به علت خفقان شدید و استبداد حاکم در این قیامها نقشی نداشت و در حالت تقیه به سر می برد، اما در واقع از رهبران اینها اعلام رضایت کرده و عملاً آنها را تأیید می نمود. به عنوان نمونه، هنگامی که عده ای از دوستان اهل بیت(ع) نزد محمد حنفیه آمدند و اظهار داشتند: مختار در کوفه قیام کرده و ما را نیز به همیاری و همکاری فرا خوانده است، اما نمی دانیم که آیا او مورد تأیید اهل بیت(ع) هست یا نه؟
محمد حنفیه گفت: برخیزید نزد امام من و امام شما، حضرت سجاد(ع) رفته و کسب تکلیف نماییم.» هنگامی که موضوع را به عرض امام(ع) رساندند، آن حضرت فرمود: ای عمو! اگر غلامی به خونخواهی ما، مردم را دعوت به قیام کند، بر همه مردم واجب است که او را یاری دهند و من، تو را در این کار نماینده خود قرار می دهم، هرکاری در این زمینه صلاح می دانی انجام ده. آنان به همراه محمد حنفیه از نزد امام خارج شدند، در حالی که سخنان امام سجاد(ع) را شنیده بودند و می گفتند: امام سجاد(ع) و محمد بن حنفیه به ما اذن قیام داده اند.(7)

5) نیایشهای عارفانه و بیدارگر

از بهترین روشهای امام سجاد(ع) برای پاسداری از فرهنگ عاشورایی اسلام که حکایت از بینش عمیق و زمان شناسی آن حضرت دارد، عرضه نیایشهای عرفانی و روشنگر است. دعاهای حضرت سیدالساجدین(ع) که در مجموعه های ارزشمندی همچون صحیفه سجادیه، مناجات خمسة عشر، دعای ابوحمزه ثمالی، نیایشهای روزانه و ... گرد آمده است، دل هر شنونده عارف و اندیشمندی را می لرزاند و توجه به معانی بلند و با شکوه آن تشنگان وادی کمال و معرفت را سیراب می سازد.
در لا به لای این عبارتهای وحی گونه گذشته از اینکه مملو از حقایق و معارف حیاتبخش اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است و آدمی را با توجه دادن به شگفتیهای آفرینش، با خالق هستی مرتبط کرده و به روح و جانش صفا می بخشد- فلسفه قیام حسینی تبیین می گردد و انسان نیایشگر ناخواسته از حالت انزوا و خمودی به صحنه مبارزه با طاغوت و ستمگران سوق داده شده و راه عزت حقیقی به وی نشان داده می شود.
در حقیقت، آمیزش عرفان و حماسه یکی از بارزترین جلوه های معنوی فرهنگ عاشورا است، همچنان که سید بن طاووس در مورد عرفان و معنویت عاشوراییان می نویسد: در شب عاشورا، امام حسین(ع) و یارانش چنان به عبادت و مناجات مشغول بودند که زمزمه های عاشقانه آنان همانند صدای زنبور عسل به گوش هر شنونده ای می رسید. برخی در حال رکوع و عده ای درحال سجده و یا در قیام و قعود بودند. (8)
این نیایشگران عارف همان کسانی بودند که فردای آن روز چنان جانبازی کرده و حماسه آفریدند که اهل آسمان و زمین را به تحیر واداشتند. امام سجاد(ع) میراثدار این قافله حماسه وعرفان و عشق بود که برای احیا و پاسداری از آن، در مقابل شیطان و شیطان صفتان جبهه ای باطنی گشود و ارتباط حقیقی با آفریدگار جهان را به عنوان یکی از علل و عوامل قیام عاشورا برای تمام انسانهای خداجو و حقیقت طلب عرضه نمود و از این طریق عزت واقعی را به آنان شناساند که: «به درستی که همه عزت از آن خداوند است.»(9)
امام سجاد(ع) در بخشی از دعای 48 صحیفه سجادیه به تبیین جایگاه امامان شیعه و مظلومیت آنان پرداخته و می گوید: بارالها! این مقام (امامت) شایسته جانشینان و برگزیدگان و امنای تو در درجات بلندی است که خودت آنان را به آن اختصاص داده ای (وغاصبان) آن را به غارت برده اند.»مهمترین نکته ای که در نیایشهای امام سجاد(ع) جلب توجه می کند، اهتمام آن حضرت به صلوات بر محمد و آل اوست که با توجه به عصری که مبارزه با اهل بیت(ع) و یاران آنان در رأس برنامه های حکومت اموی بوده است و حتی لعن و سب علی(ع) و خاندانش همچنان ترویج می شد، شایان دقت است. همچنین نمایاندن عظمت اهل بیت(ع)، ارزش محبت آنان و توسل به آنان در آن دوران نوعی مبارزه با دشمنان و مخالفان اهل بیت(ع) به شمار می آید.

6) تربیت شاگردان

یکی از مهمترین شیوه های امام سجاد(ع) در پیشبرد هدفهای قرآن و اهل بیت(ع)، پرورش انسانهای مستعد و آماده کردن آنان برای مبارزه فرهنگی- عقیدتی با معارضان و مخالفان قرآن و اهل بیت(ع) بود. شیخ طوسی حدود 170 نفر از یاران و شاگردان «آن حضرت را فهرست کرده است که بیشتر آنان از امام سجاد(ع) بهره های علمی برده و روایت نقل کرده اند. در اینجا، به چند تن از چهره های معروف آنان اشاره می کنیم:
? ابوحمزه ثمالی: وی رهبری شیعیان کوفه را برعهده داشت و در علم حدیث و تفسیر به مراتب عالی دست یافته و مورد علاقه و اعتماد امامان معصوم(ع) قرار گرفته بود. ابوحمزه از جمله یاران نزدیک امام بود که امام سجاد(ع) برای اولین بار قبر امام علی(ع) را-که تا آن زمان نامعلوم بود- به وی شناساند و او به همراه شماری از فقیهان شیعه به زیارت حضرت علی(ع) می رفت. تفسیر قرآن، کتاب نوادر، کتاب زهد، رساله حقوق امام سجاد(ع)، دعای ابوحمزه ثمالی ازجمله آثار این شایسته ترین شاگرد مکتب امام چهارم(ع) می باشد.
? یحیی بن ام طویل مطعمی: وی از شاگردان نزدیک امام چهارم(ع) بود و با شهامت و جرأت تمام، طرفداری خود را از اهل بیت(ع) و دشمنی اش را با ستمگران عصر علنی کرده و بدون واهمه ابراز می داشت.
? محمد بن مسلم بن شهاب زهری: وی که در ابتدا از علمای اهل سنت بود، بر اثر معاشرت با امام چهارم(ع) و بهره های شایان علمی که از آن حضرت می برد، به حضرت سجاد(ع) علاقه شدیدی پیدا کرد و از آن حضرت همیشه با لقب زین العابدین(ع) یاد می کرد. امام چهارم(ع) نیز از این ارتباط استفاده کرده و در مناسبتهای مختلف او را از یاری رساندن به ستمگران برحذر می داشت و در نامه مفصلی، عواقب ارتباط و تمایل به زمامداران ستم پیشه را به وی گوشزد نمود.(10)
ابان بن تغلب، بشر بن غالب اسدی، جابربن عبدا... انصاری، حسن بن محمد بن حنفیه، زید بن علی بن الحسین(ع)، سعید بن جبیر، سلیم بن قیس هلالی، ابوالاسود دؤلی، فرزدق شاعر، منهال بن عمرو اسدی، معروف بن خربوذ مکی و حبابه و البیه از جمله معروفترین شاگردان و یاران امام سجاد(ع) محسوب می شوند که در تداوم نهضت کربلا و رساندن پیام امام سجاد(ع) به نسلهای آینده نقش مهمی داشته اند.
همچنین، حضرت زین العابدین(ع) با گرامی داشتن شاعران متعهد، از آنان به عنوان زبان گویای اهل بیت(ع) بهره می برد. «کمیت بن زیاد اسدی» و «فرزدق» شاعر از جمله آنان می باشند.

پی نوشت :

1) احتجاج طبرسی، ج 2، ص 32.
2) مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 305
3) همان
4) همان، ص 296
5) نساء/93
6) شرح الاخبار مغربی، ج 3، ص 253
7) ذوب النضار، ص 97
8) لهوف، ابن طاووس، ص 172.
9) یونس/65.
10) بحار الانوار، ج 71، ص 156، ماهنامه مبلغان، شماره 39


[ پنج شنبه 90/9/10 ] [ 3:44 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

هدف اصلی از تحقیق و کاوش در زندگی معصومین علیهم‏السلام ، در حقیقت شناخت مواضع دینی، سیاسی و اجتماعی آنها برای دست یابی به پیام‏ها، درس‏ها و عبرت‏هایی است که در سیره عملی آنها دیده می‏شود. «امام»، جلودار و قافله سالار کاروان صالحان برای رسیدن به کمال مطلوب و سعادت دنیوی و اخروی است. «امامت»، هدایت خلق به سوی خداست؛ پس کسانی می‏توانند رهرو راه ولایت و رهبری باشند که پیشوای خود را آن گونه که شایسته است، شناخته باشند تا به برکت آن معرفت، سیره عقیدتی و عملی آنها را الگوی خویش سازند. شناخت سیره ائمه علیهم‏السلام با موانعی مواجه است که عبارتند از:
تاریخ‏های خلافتی و سلطنتی، دروغ‏های تاریخی، خلأهای تاریخی و نقاط مبهم، حذف بعضی از صحنه‏های مهمّ تاریخی، بیان نشدن جغرافیای تاریخی، بیان نشدن شرایط و موقعیت حوادث، تأثیر گرایش‏های مورّخان در نقل و بیان تاریخ، از قلم افتادن بعضی از حوادث تاریخی، مخفیانه بودن حرکت‏های انقلابی شیعیان و محدود بودن ائمه علیهم‏السلام در ارتباط با شیعیان و بیان مواضع آنها.
با وجود موانع فوق، هر کاوشگر و محقق کوشایی می‏تواند از لابه لای گزارش‏های تاریخی و قرائن و شواهد موجود، با ظن و گمان به واقعیت پی‏ببرد. در این نوشتار سعی ما بر آن است تا به یاری خداوند، موضع امام سجاد علیه‏السلام را در «نهضت توّابین» به دست آوریم که آیا آن حضرت با این قیام موافق بود یا مخالف؟
قبل از پرداختن به جواب این سؤال مهم، لازم است نهضت توّابین را به طور اجمالی بررسی نماییم.

علل و عوامل نهضت

بعد از شهادت امام حسین علیه‏السلام ، شیعیان کوفه به خاطر بی‏وفایی و پیمان شکنی که نسبت به آن حضرت از خود نشان داده بودند، به شدّت پشیمان بودند. آنها به امام حسین علیه‏السلام نامه نوشتند و عاجزانه اصرار کردند تا آنها را از ظلم و جور امویان نجات دهد. اگرچه امام حسین علیه‏السلام باید براساس رسالت الهی خویش اقدام به امر به معروف و نهی از منکر می‏کرد و در مقابل ظالمان موضع می‏گرفت، حتی اگر کوفیان از او دعوت نمی‏کردند؛ ولی دعوت آنها نیز یکی از علل قیام امام و حرکت او به طرف کوفه بود. با این وجود، آنها بعد از دعوت امام حسین علیه‏السلام او را تنها گذاشتند و یاری‏اش نکردند!
کوفیان برای سومین بار، در حادثه کربلا طعم تلخ شکست و زبونی را در مقابل شامی‏ها چشیده بودند. آنها تنها راه جبران گناه عظیم کشته شدن امام و شکست‏های تحقیر کننده خویش را، قیام و خونخواهی امام حسین علیه‏السلام می‏دانستند و می‏گفتند: ما مثل بنی‏اسرائیل شده‏ایم که حضرت موسی برای جبران نافرمانی و برگشت از گوساله پرستی آنها، دستور داد یکدیگر را بکشند. تنها راه توبه ما نیز قیام و کشتن دشمنان است...«انّکم ظلمتم انفسکم باتّخاذکم العجل فتوبوا الی بارئکم فاقتلوا انفسکم ذلکم خیرلکم عند بارئکم فتاب علیکم...»1
آنان به دلیل پشیمانی از اعمال گذشته خود، در تاریخ اسلام به «توّابین» شهرت یافتند.2

اوّلین جلسه مشورتی

در سال 61 ه .ق. نخستین گردهمایی توّابین در منزل سلیمان بن صُرَد خزاعی، از اصحاب پیامبر و بزرگان شیعیان کوفه، تشکیل شد. شرکت کنندگان حدود صد نفر از دلیران و بزرگان شیعه بودند و همگی متجاوز از شصت سال داشتند که این عامل سِنّی، دلیل بلوغِ تفکّر مذهبی و پختگی رفتار آنها بود.

رهبران نهضت

نهضت توّابین تحت رهبری پنج نفر از قدیمی‏ترین و معتمدترین یاران حضرت علی انجام گرفت که عبارتند از: سلیمان بن صرد خزاعی، مسیب بن نجبه فرازی، عبداللّه بن سعد بن نفیل ازدی، عبداللّه بن والی تیمی و رفاعة بن شدّاد بجلی.3
سلیمان از اصحاب پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و حضرت علی علیه‏السلام بود و در جنگ جمل و صفین حضور داشت. بعد از هلاکت معاویه، شیعیان در خانه سلیمان جمع شدند و به امام حسین علیه‏السلام نامه نوشتند و او را دعوت به قیام نمودند. چهار نفر دیگر، از تابعین به شمار می‏رفتند و همیشه در صف مقدم فعالیت‏های شیعیان کوفه قرار داشتند و به خاطر خلوص نیت و فداکاری در راه اهل‏بیت، مورد احترام شیعیان بودند.

نتیجه اوّلین گردهمایی

در نخستین جلسه توّابین، سلیمان به عنوان رهبر نهضت انتخاب شد. او در همان جلسه معیارهای بسیار دقیق و سختی را برای عضوگیری بیان نمود.4 و خطوط سیاسی، نظامی و پشتوانه مالی نهضت را ترسیم نمود.شیعیان در طول سال‏های 61 ـ 64 ه .ق. مشغول جمع آوری اسلحه و عضوگیری بودند.

مرگ یزید و سقوط کوفه

وقتی خبر مرگ یزید (64 ه .ق.) به کوفه رسید، مردم کوفه شورش کردند و عمربن حریث، حاکم کوفه را از قصرش بیرون نمودند و با عبداللّه بن زبیر که در حجاز مدعی خلافت بود، بیعت نمودند.5 عبداللّه بن زبیر نیز عبداللّه بن یزید را به فرمانروایی کوفه تعیین کرد و به این وسیله کوفه در اختیار ابن زبیر قرار گرفت. سلیمان بن صرد به شهرهای بصره و مدائن نامه نوشت و از رهبران شیعیان آن شهرها جهت شرکت در خونخواهی سیدالشهداء علیه‏السلام دعوت نمود. آنها نیز استقبال کردند.6 قرار شد «جنبش» به صورت پنهانی فعالیت، تبلیغ و جذب نیرو نماید. عده‏ای را نیز مسؤول جمع آوری اموال و هدایا از جانب شیعیان نمودند تا اسلحه و تجهیزات جنگی را فراهم سازند. زمان شروع نهضت، آغاز ربیع الثانی سال 65 ه .ق. معیّن شد. محلّ تجمع آنها «نخیله» و شعارشان «یالثارات الحسین» بود.7

ورود مختار به کوفه و تبلیغات او

مختار یکی از پیروان اهل‏بیت بود که با توّابین در قیام علیه بنی‏امیه و خونخواهی سیّدالشهداء علیه‏السلام هم عقیده بود. ولی او معتقد بود که سلیمان بن صرد صلاحیت نظامی و تجربه کافی برای فرماندهی و رهبری قیام را ندارد. مختار خود را به عنوان نماینده محمد بن حنفیه، سزاوارتر به رهبری می‏دانست؛ به همین دلیل به تبلیغات علیه سلیمان بن صرد پرداخت. او می‏گفت: «سلیمان فقط می‏خواهد قیام کند، هم خودش را به کشتن می‏دهد، هم شما را. او بصیرت و دانش جنگی کافی ندارد.»
مختار سعی در متفرق کردن یاران سلیمان نمود. اگرچه توّابین به سلیمان بیشتر از مختار اعتماد داشتند، ولی تحت تأثیر سخنان مختار قرار گرفتند. حدود دو هزار نفر از توّابین جذب مختار شدند، در بقیه افراد نیز سستی ایجاد شد؛ به طوری که از 16 هزار نفری که در لیست توّابین ثبت نام کرده بودند، فقط چهار هزار نفر در روز موعود حضور یافتند و علی‏رغم سه روز توقف توّابین در نخیله، فقط هزار نفر به جمع آنها افزوده شد. از مدائن و بصره نیز فقط 500 نفر در قیام شرکت کردند.

پیشنهاد رد شده

قبل از حرکت از اردوگاه نخیله، عبداللّه بن سعد بن نفیل که یکی از رهبران نهضت بود، به سلیمان گفت: حالا که ما به خونخواهی حسین علیه‏السلام بیرون آمده‏ایم و قاتلان حسین همگی در کوفه هستند ـ از جمله عمربن سعد ـ پس اینها را بکشیم.8
بقیه یاران سلیمان نیز رأی او را تأیید نمودند و گفتند: اگر ما به سوی شام برویم فقط به عبیداللّه بن زیاد دست خواهیم یافت، در حالی که بیشتر افراد مورد نظر و قاتلان سیّدالشهداء در کوفه هستند. سلیمان با آنها مخالفت نمود و گفت: لازمه جنگیدن با کوفیان، جنگیدن با اقوام و خویشان است و قاتل اصلی هم ابن زیاد است.9
سپاه توّابین به طرف شام به حرکت درآمد. توّابین در مسیر راه، یک شبانه روز در کنار قبر سیدالشهداء علیه‏السلام توقف نمودند و بسیار گریه کردند.10 سپس بی‏وقفه بیابان‏ها را درنَوَردیدند تا به «عین الورده» رسیدند و درآن جا با سپاه شام به فرماندهی عبیداللّه بن زیاد ـ که تعداد آنها حدود سی‏هزار نفر بود ـ وارد جنگ شدند. سپاه شام به طور وحشتناکی بر آنها حمله ور شد. توّابین نیز از خود دلاوری و صلابت وصف‏ناپذیری نشان دادند. نبرد، سه روز طول کشید. رهبران توّابین، یکی بعد از دیگری به شهادت رسیدند. تنها یکی از آنها (رفاعة بن شداد) باقی ماند که دستور عقب‏نشینی به طرف کوفه را صادر نمود.

نتیجه قیام

ثمره قیام توّابین عبارت بود از:
1. ایجاد رعب و وحشت بر قلوب جنایتکاران اموی؛ چون قیام آنها شدیدترین نهضتی بود که تا آن موقع به وقوع پیوست.11
2. زمینه سازی سیاسی و نظامی برای قیام مهم تری که توسط مختار به وقوع پیوست. در واقع، قیام توّابین «تشیّع» را قدمی دیگر به طرف وجودی مستقل به پیش برد.
3. این قیام سبب شد تا خاکستر از روی آتش تشیّع برداشته بود و آتش دل‏های داغدیده آنها فروزان‏تر شود و در نهایت، منجر به نابودی حکومت امویان گردد.12

شرایط سیاسی، اجتماعی امام سجاد علیه‏السلام

اگر بخواهیم به طور دقیق‏تر موضع امام سجاد علیه‏السلام در قبال قیام‏های معاصرش و ارتباط آن حضرت با این نهضت‏ها را بررسی کنیم، لازم است شرایط سیاسی و اجتماعی، رفتار حکّام، موقعیّت شخصی و خانوادگی امام، وضعیت فکری، سیاسی و عقیدتی مردم و حوادث آن دوران را ترسیم نماییم.
امام سجاد علیه‏السلام در شرایطی عهده‏دار «امامت» شد که سنگین‏ترین غم‏ها و جراحت‏های روحی و عاطفی بر قلبش وارد شده بود، مثل شهادت مظلومانه پدر، برادران و اقوام بی‏سرپرست شدن ده‏ها زن و کودک داغدیده؛ آوارگی و اسارت از کربلا به کوفه و شام و مدینه؛ نداشتن مدافعان و حامیان صادق؛ کنترل شدید حکومت مستبد و خونریز که حتی در ریختن خون فرزندان پیامبراکرم و انجام زشت‏ترین و خشن‏ترین اعمال، باکی نداشتند و با رفتاری وحشیانه نفس‏ها را در سینه‏ها حبس و جرأت اعتراض و انتقاد را از هر معترضی سلب نموده بودند؛ به طوری که به خاطر مخالفت، سهمیه بیت المال و عطایای یک شهر را قطع می‏کردند.13
عنصر مهمّ دیگری که می‏توانست در موضع‏گیری امام سجاد علیه‏السلام در قیام‏ها تأثیر بگذارد، مردم بودند. امام سجاد علیه‏السلام چگونه می‏توانست به آن مردم اعتماد نماید و به پشتوانه آنها در صحنه سیاسی، اجتماعی حضور پیدا کند و یا موضع مثبت خودش را اظهار نماید؟ در حالی که سستی‏ها و بی‏وفایی‏های مردم کوفه را نسبت به جدّ بزرگوارش، امیرمؤمنان علیه‏السلام و عمویش، امام حسن علیه‏السلام و پدرش، امام حسین علیه‏السلام دیده بود و شاهد بود که چگونه این مردم بارها در صحنه‏های حسّاس سیاسی و نظامی، امام و رهبر خود را نه تنها رها نمودند، بلکه در مقابلش شمشیر کشیدند و در بحران‏های سیاسی و احساس خطرهای جدّی، سکوت و انزوا را پیشه خود ساختند و آن را بر قیام و جهاد و شهادت ترجیح دادند و یا نامردانه به صفوف دشمنان پیوستند، مثل دوران امام حسین علیه‏السلام !
خطبه‏ای که امام سجاد علیه‏السلام در جمع مردم کوفه خواند، بیانگر شناخت دقیق امام از مردم کوفه و نشانه وضعیت فردی و اجتماعی خود و خانواده‏اش و بهترین دلیل برای سکوت امام و انزوای سیاسی اوست. بعد از سخنرانی امام سجاد علیه‏السلام ، مردم به شدت تحت تأثیر قرار گرفتند و یکصدا فریاد زدند: ای فرزند رسول خدا! ما گوش به فرمان و پاسدار حقِّ شما هستیم. اکنون فرمان بده تا اطاعت کنیم!14
امام سجاد علیه‏السلام فرمود: هرگز، هرگز تحت تأثیر شعارهای شما قرار نخواهیم گرفت و به شما اعتماد نخواهم کرد. ای جنایتکاران مکّار! میان شما و آرمان‏هایی که اظهار می‏دارید، فاصله‏ها و موانع بسیاری است.
آیا می‏خواهید همان جفا و پیمان شکنی که با پدران من داشتید، دوباره درباره من روا دارید؟ نه، نه! به خدا سوگند! هنوز جراحت‏های گذشته‏ای که از شما بر تن داریم، التیام نیافته است. همین دیروز بود که پدرم به شهادت رسید، در حالی که خانواده‏اش در کنار او بودند.
داغ‏های برجای مانده از فقدان رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، پدرم و فرزندانش و جدّم، امیرمؤمنان علی علیه‏السلام فراموش نشده است. طعم تلخ مصیبت‏ها هنوز در کامم هست و غم‏ها در گستره سینه‏ام موج می‏زند. تنها از شما می‏خواهم که نه به یاری ما بیایید و نه به دشمنی و ستیز ما برخیزید!

موضع امام سجاد علیه‏السلام در قیام توّابین

نهضت توّابین و قیام مردم کوفه، نتایج نسبتاً خوبی برای مسلمانان حق طلب به دنبال داشت و زمینه را برای قیام‏های بعدی فراهم نمود و بیم و ترس را در دل امویان انداخت. هدف توّابین نیز مقدّس بود؛ ریشه‏کن نمودن ظلم و فساد و دفاع از دین و سپردن حکومت به دست صالحان و فرزندان رسول خدا. چون قیام توّابین حرکتی بی‏موقع، نسنجیده، خودسرانه و محدود بود، طبعاً امام سجاد علیه‏السلام نمی‏توانست موضع صریحی در حمایت از آنها داشته باشد؛ ولو این که از لابه‏لای سخنرانی‏های آنها می‏شود فهمید که توّابین، امام سجاد علیه‏السلام را به عنوان رهبر دینی و امام قبول داشتند و مصممّ بودند قبل از پیروزی کامل، از ذکر نام او به عنوان امام و رهبر خویش خودداری کنند؛ ولی در طول مبارزات، اشارات مبهم و مخصوصی به امامت آن حضرت می‏نمودند که نمونه آن را در اشعاری که «عبداللّه بن الاحمر» سروده و در آن، از یک منادی که معروف همه است و دعوت کننده به خیر و رستگاری است، نام برده15 که مسلّم آن منادی، امام سجاد علیه‏السلام است؛ زیرا محمد بن حنفیه سه سال بعد از قیام توّابین نامش به امامت برده شد. توّابین می‏خواستند حکومت را به اهل‏بیت علیهم‏السلام واگذار کنند.16
توّابین وقتی با لشکر شام مواجه شدند، در مقابل پیشنهاد آنها برای رها کردن جنگ، خواسته‏هایی را عنوان نمودند، از جمله: تحویل دادن عبیداللّه بن زیاد (فرمانده لشکر شام) به آنها و برکنار نمودن عبدالملک بن مروان (خلیفه وقت)، تا توّابین بتوانند حکومت و رهبری جامعه را به اهل‏بیت پیامبراکرم واگذار نمایند.17
موارد ذکر شده فقط می‏تواند به قیام توّابین جهت بدهد و هدف و انگیزه آنها را روشن نماید. شاید بتوان گفت که قیام آنها با اذن غیر مستقیم امام عصر بوده است؛ یعنی امام سجاد علیه‏السلام اگرچه هیچ موضع صریحی که دلالت بر تأیید یا ردّ توّابین باشد، اتخاذ ننمود ـ به خاطر موانعی که ذکر شد و به خاطر قبول نداشتن شیوه مبارزه آنها ـ با اصل قیام که نهضتی ضدّ ظلم و برای اجرای عدالت بود، موافق بود.
ائمه معصومین نهضت‏های عصر خویش را نه به طور مطلق ردّ کردند و نه پذیرفتند، بلکه آنها را که در چهارچوب اهداف امامت و بر اساس حق محوری حرکت کردند، تأیید و بقیه را ردّ نمودند. قیام توّابین چون در معیار حق می‏گنجید، تاریخ هیچ گونه ردّی را در مورد آن به امام سجاد علیه‏السلام نسبت نداده است. دلیلی هم برای مخالفت وجود نداشت، چون این قیام‏ها فوایدی داشت که قبلاً ذکر شد.

چرا توّابین بدون اجازه امام دست به جهاد و قیام زدند؟

میرزا ابوالحسن شعرانی در ترجمه کتاب نفس المهموم، پاسخ را چنین بیان نموده است: «در جواب می‏گوییم امام سجاد علیه‏السلام از مردم کناره‏گیری کرده بود و حال او مانند حال امام زمان در عصر ما است. همان طوری که در زمان ما نمی‏شود در اجرای احکام ضروری دین منتظر ظهور امام زمان علیه‏السلام شد؛ مثل رسیدگی به ایتام و محجورین، قصاص، دفاع، حدود و... چون ترک اینها موجب فتنه‏ها و تسلّط اشرار می‏شود، با این که اینها از وظایف امام زمان علیه‏السلام است؛ توّابین نیز وظیفه مجاهدت و توبه کردن داشتند با کشتن قاتلین سیدالشهداء علیه‏السلام . اگرچه امام سجاد علیه‏السلام در قیام حضور نداشت و مصلحت در اقدام او نبود ولی نهی نیز نفرمود و توّابین نیز تمسّک به آیه قرآن نمودند و اگر کسی حکم خدا را به وسیله قرآن یا اجماع یا عقل بداند، مثل این است که از لفظ [و زبان [امام شنیده باشد.»

سکوت نخبگان و عواقب آن

اگر چه توّابین جان و مال خویش را در راه هدفی مقدّس ـ که رضای خداوند، انتقام خون شهدای کربلا، ریشه کن نمودن کانون فتنه اموی و سپردن امور جامعه به دست اهل‏بیت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم بودـ نهادند؛ اما آن همه خسارت و کشته، یک هزارم اثر حادثه کربلا را از خود برجای نگذاشت؛ چون اگر رهبران توّابین و برجستگان قیام که خود از دعوت کنندگان حسین بن علی علیهماالسلام بودند، آن حضرت را یاری می‏کردند، حادثه کربلا به گونه‏ای دیگر رقم می‏خورد.

پی نوشت :

1. بقره / 54.
2. انساب الاشراف، بلاذری، ج 5، ص 204 و تاریخ طبری، ج 2، ص 417.
3. الاجابة، ج 2، ص 127.
4.تاریخ‏طبری،ج2،ص499وانساب‏الاشراف،ج5،ص205.
5. بحارالانوار، ج 45، ص 455.
6. تاریخ طبری، ج 4، جزء 7، ص 49 و 48 والکامل فی‏التاریخ، ابن اثیر، ج 3، ص 234.
7. التنبیه و الاشراف، ص 311.
8. تاریخ طبری، ج 4، جزء 7، ص 67 و بحارالانوار، ج 45، ص 359.
9. تاریخ طبری، ج 4، جزء 7، ص 67.
10. همان، ص 70.
11 و 12. حیاة الشعر فی الکوفه، ص 73.
13. تاریخ الادب العربی، ج 2، ص374.
14شرح نهج البلاغه ابن ابی‏الحدید، ج 4،
15. مروج الذهب، ج 3، ص 101.
16تجارب الامم، ج 2، ص 97.
17. انساب الاشراف، ج 5، ص 210 و الکامل فی‏التاریخ، ج 3، ص 343.


[ پنج شنبه 90/9/10 ] [ 3:42 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

تقدیر خداوند بار دیگر آفرینشی شگفت را رقم زد و دل‏انگیزترین‏جلوه‏های صفات الهی را در جمال دل‏آرای شخصیتی بزرگ از تبارعلی(ع) آفرید. معراج عرفان و شور و عشق او آنچنان شکوهمند وپر رمز و راز بود که زیباترین روح پرستنده، «زین العابدین‏»لقب یافت و دلدادگی‏اش به جمال ربوبی در حال سجده موجب شد که‏او را «سجاد آل محمد(ص)» نام نهند. زمانی که در پنجم شعبان‏سال 38 هجری قمری دیده به جهان گشود. (1) پدرش امام حسین(ع)نام زیبای علی را برای او برگزید تا اینکه یاد و نام علی(ع)در خاطره‏ها زنده بماند و زندگی و محفل انس پدر را رونق‏فزاینده‏تر بخشد.
زندگی آن حضرت همراه با حوادث بسیار حساس و مهمی بود; بویژه‏دوره سی و پنج‏ساله امامتش که خود نمونه‏ای متعالی از مبارزات‏حضرت است. صفات ممتاز و گستره جودی‏اش در افقی فراتر ازمبارزات و مجاهدتهای اوست. و هیچ بلندنگر تیزپروازی بر ستیغ‏و بلندای عظمت و بزرگواری او نمی‏تواند دست‏یابد; اما تامل ودقت در رفتارها، سخنان و موضع‏گیریهای او می‏تواند روزنه‏ای به‏حیات معقول و نورانی‏اش بگشاید و این نوشتار سعی دارد پرتوی کم‏سواز مبارزات آن امام همام را در چهار زمینه یادآور شود.

الف- حضور در نهضت کربلا

همراهی آن حضرت در واقعه کربلا را می‏توان اولین تجلی چشمگیر درصحنه مبارزات به شمار آورد. زمانی که قیام خونین ابی عبد الله‏الحسین(ع) تحقق یافت، جز دوستان خدا و دلهای مطمئنی کسی دیگریارای همراهی حضرت را نداشت. نمی‏رسید و آن حضرت بی‏اعتنا به‏قدرتها و مظاهر طاغوت جلوه‏های شگفت از حماسه و ایثار را فرادیدانسانها قرار داد، هنگامی که در روز عاشورا امام حسین(ع)انسانها را به یاری طبید، امام زین العابدین(ع) با اینکه تنی‏تب‏دار و شرایطی سخت و جانفرسا داشت، به یاری پدر شتافت و درپاسخ عمه‏اش «ام کلثوم‏» که تصمیم داشت او را باز گرداند، فرمود: «ذرینی اقاتل بین یدی ابن رسول الله(ص)»; رهایم کن وبگذار که در دفاع از فرزند رسول خدا مبارزه کنم. (2)

رویارویی با عبید الله

اهل‏بیت‏حسینی(ع) اگر چه اسیر شدند; اما هیچ گاه ذلیل نشدند.
آنان با عزت ایمانی و شهامت علوی، از خون شهیدان به خوبی‏پاسداری کردند و به رغم خفقان حاکم بر جامعه، دفاعیه الهی ودشمن‏شکن خود را، حتی در درون کاخهای ستمگران، قرائت نمودند.
زمانی که امام زین العابدین(ع) وارد کوفه شد، خطبه‏ای بلیغ‏ایراد کرد، به گونه‏ای که پشیمانی سراپای وجود کوفیان را فراگرفت. (3)
آنگا که در کاخ، عبید الله زیاد، رویاروی او قرارگرفت‏با منطق رسا بطلان سخنان او را آشکار ساخت. عبید الله درآغاز نام امام را پرسید. گفته شد که او «علی بن الحسین‏» است.
عبید الله گفت: مگر خدا علی بن الحسین را نکشت؟ بر خلاف انتظار وتوقع او امام زین العابدین(ع) فرمود: او برادر من بود که مردم‏او را کشتند. پس از اینکه عبید الله گفت; بلکه خدا او را کشت،حضرت این آیه را قرائت کرد. «خداوند جانها را به هنگام مرگ‏می‏گیرد و همین طور جانهای انسانها را به هنگام خواب‏» (4)
به این موضوع اشاره کرد که همه امور از قدرت الهی سرچشمه می‏گیرد.
اما تو و سپاهیان یزید به گناه و ظلم او را به شهادت رساندید.
عبیدالله با شنیدن این جواب خشمگین شد و تصمیم به کشتن امام‏گرفت; حضرت زینب(س) به دفاع برخاست. و آنگاه که امام زین‏العابدین(ع) از عمه‏اش خواست تا آرام بگیرد، رو به عبید الله‏زیاد کرد و فرمود: مرا به کشتن تهدید می‏کنی. «اما علمت ان‏القتل لنا عاده و کرامتنا الشهاده‏» مگر نمی‏دانی کشته شدن درراه خدا سیره و شعار ما و شهادت مایه کرامت و ارجمندی مااست؟ (5)

منطق رسای امام در شام

مردم شام، پایتخت‏یزید، قلبهاشان آکنده از کینه و دشمنی آل‏علی(ع) بود. تبلیغات زهرآگین، سالها قلب و جانشان را از حقایق‏دور کرده و از آنان پیکرهای بی‏تپش ساخته بود که با هیچ آوای‏حقی آشنایی نداشتند و آن روز که فردی از سلاله پیامبر(ص) وارث‏تمامی خوبی‏ها، بر شهرشان گام گذاشت، بر منبر مسجد جامع دمشق‏قرار گرفت، و گلواژه‏های حقیقت را نثارشان کرد، شور و حالی درجمع پیدا شد و همانجا نام علی(ع) دلهایی را به خویش جذب کرد.
به گونه‏ای که یزید مجبور شد مسوولیت‏شهادت ابی عبد الله(ع) ویارانش را به عبید الله زیاد نسبت دهد. (6) همان شیوه مکرآمیزی‏که سردمداران کفر هنگام خشم حق‏طلبان انجام می‏دهند و همین‏حماسه به شکلی دیگر در کاخ یزید مطرح شد و یزید در رویارویی‏با امام زین العابدین(ع) پرسید: حاضری با فرزندم خالد کشتی‏بگیری؟ حضرت فرمود: «کاردی را به او بده و کاردی را به من،آنگاه با هم مبارزه کنیم.» یزید از آن همه قدرت روحی امام‏شگفت‏زده شد و گفت: حقا که فرزند علی بن ابی طالب هستی! (7)

ب- ظلم‏ستیزی با دعا

دومین محور مبارزات امام زین العابدین(ع) سخنان آن بزرگوارپیرامون ظلم‏ستیزی است. فردی که به نیایشهای آن بزرگوار فکرکند، به خوبی می‏فهمد که چگونه باید از ستمگران بیزاری بجوید وبه یاری مظلومان بشتابد و در این راه حرکت‏خود را بر اساس‏امامت امامان راستین قرار دهد. به عنوان نمونه فرازهایی ازدعاهای آن حضرت را مرور می‏کنیم:

نکوهش ستم

«خدایا! از تو پوزش می‏خواهم اگر پیش روی من به کسی ستم شود ومن او را یاری نکنم، یا نعمتی به من ارزانی شود و سپاس آن رابه جا نیاورم، یا گناهکاری از من غذر خواهد و عذر او رانپذیرم، یا نیازمندی چیزی بطلبد و او را بر خود مقدم ندارم،یا حق مرد با ایمانی بر گردنم آید و آن را بزرگ نشمارم. » (8)

ستیز با ظالم

«خدایا! بر محمد و آل او درود فرست و در مقابل کسی که بر من‏ستم روا دارد، دستی (برای جلوگیری از ستم) و در مقابل کسی که‏با من ستیزه جوید، زبانی (برای روشن ساختن حق) و بر آن که بامن دشمنی کند، پیروزی عنایت فرما و در مقابل آن که در باره من‏حیله پیشه کند، راه چاره و در برابر آن که بر من آزار رساند،توانایی عطا کن و بر آن که به من ناسزا گوید یا از من عیبجویی‏کند، قدرت تکذیب و در برابر آن کس که مرا تهدید کند، امنیت‏عنایت فرما.» (9)

معرفی امامت راستین

امام سجاد(ع) در دعای روز عرفه، امام راستین را به مسلمانان‏معرفی می‏کند و به جایگاه والای آن متوجه می‏سازد، آنگاه‏می‏فرماید:
«پروردگارا! برپاکیزه‏ترین افراد خاندان پیامبر دورد فرست که‏آنان را برای اجرای اوامر خود برگزیده‏ای و خزانه علم ونگهدارنده دین و جانشین در زمین و حجت‏خویش بربندگانت قراردادی و به خواست و اراده‏ات آنان را از هر پلیدی و ناپاکی پاک‏ساختی و وسیله ارتباط با خود و راه بهشت‏خویش کردی‏».
امام(ع) در بخشی دیگر از همین دعا می‏فرماید: «بار خدایا! تو دین خودرا در هر زمان و روزگاری به وسیله پیشوایی کمک فرموده‏ای که اورا راهنمای بندگان و مشعل هدایت در شهرها قرار داده‏ای، پس ازآنکه او را با وسیله ارتباط غیبی، به خود ارتباط دادی و او راسبب خوشنودی خویش کردی و فرمانبری از او را واجب نمودی و ازنافرمانی او بیم دادی و به فرمانبری فرمانهایش و پذیرش نهی اودستور دادی و فرمودی که هیچ کس از او پیشی نگیرد و هیچ فرد ازپیروی او پس نماند.» (10)

ج- مبارزه با عالمان درباری

«محمد بن مسلم زهری‏» که از دانشمندان دینی آن عصر به شمارمی‏آمد، در زمان حکومت «عبد الملک مروان‏» جذب دربار شد و تاآخر عمر با دربار بنی امیه همکاری نزدیک داشت. امام سجاد(ع)در نامه‏ای او را توبیخ و سرزنش کرد. به فرازهایی از آن پیام‏توجه کنید:
1- در آغاز نامه خطاب به او می‏نویسد: تو در حالتی قرارگرفته‏ای که هر کس از این وضع تو اطلاع یابد سزاوار است‏به حال‏تو ترحم کند.
2- بدان کمترین چیزی که کتمان کردی و سبکترین چیزی که بر دوش‏گرفتی، این است که وحشت‏ستمگر را به آرامش تبدیل کردی و چون‏به او نزدیک شدی و دعوت او را اجابت نمودی، راه گمراهی را برای‏او هموار ساختی.
3- آنگاه که چیزهایی به تو دادند که حق تو نبود، گرفتی و به‏فردی نزدیک شدی که هیچ حقی را به کسی باز نگردانده است وهنگامی که تو را به خود نزدیک ساخت، هیچ باطلی را برطرف نکردی‏و کسی را که دشمن خداست، به دوستی خویش گزیدی.
4- اینک از تمام منصبهای خویش کناره‏گیری کن تا به پاکان وصالحان پیشین ملحق شوی.
5- نزدیکترین وزیران و قوی‏ترین یارانشان به قدری که تو فسادآنها را در چشم مردم صلاح جلوه دادی، نتوانسته‏اند به آنان کمک‏کنند. (11)

د- تربیت‏شاگردان مجاهد

پس از این که امام حسین(ع) به شهادت رسید، خفقان شدیدی‏بر جامعه حاکم گشت. به گونه‏ای که «مسعودی‏» می‏نویسد: «علی بن‏الحسین(ع)، امامت را به صورت مخفی و با تقیه شدید و در زمانی‏دشوار عهده‏دار گردید.» (12) به این جهت امام(ع) به تربیت‏انسانهایی همت گمارد که بتوانند با روشنگری و توضیح معارف‏الهی مسیر اسلام راستین و تشیع سرخ علوی را استمرار بخشند. یکی‏از این شاگردان «یحیی بن ام طویل‏» است که در مسجدپیامبر(ص)، در مدینه، برای مردم سخن می‏گفت و طرفداران ستمگران‏را این چنین مخاطب قرار می‏داد:
«ما مخالف شما و منکر راه و روش شما هستیم. میان ما و شمادشمنی آشکار و همیشگی است. هر کس به امام علی(ع) دشنام دهد،لعنت‏خدا بر او باد و ما از آل مروان و آنچه غیر خدامی‏پرستید، بیزاریم. (13) به همین جهت «حجاج ابن یوسف‏» دستهاو پاهای او را قطع کرد و این شاگرد مکتب عشق با شهادت، که هنرمردان خدا است، دنیا را وداع کرد.» (14)
اصولا شخصیت امام زین‏العابدین(ع) به عنوان نمونه‏ای متعالی از مبارزه علیه حکومت‏اموی مطرح بود مردم او را با همین جهت‏گیری می‏شناختند. در همین‏راستا نام و یاد آنان از نظر خلفای بنی امیه جرم محسوب می‏شد وکسانی که آن حضرت از آنان ستایش و یا تعریف می‏کرد، به زندان‏افکند از «بیت المال‏» محروم می‏ساختند.» چنانکه فرزدق شاعرهمین عاقبت و فرجام را یافت و او که فقط شعری در مدح علی بن‏الحسین(ع) خواند به زندان افتاد و نامش از دیوان مالی حذف شد.
بدین خاطر بود که دشمنان نتوانستند حضرت سجاد(ع) را تحمل کنندو در سال 95 هجری قمری، در سن پنجاه و فت‏سالگی، به دست هشام‏ابن عبد الملک و به نقلی ولید ابن عبد الملک به شهادت رسید و باغروب غمگینانه خویش جهان تشیع را عزادار ساخت. (15)

پی نوشت :

1- نقل دیگر نیمه جمادی الاولی سال‏36 هجری است.
2- بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 45، ص‏46.
3- احتجاج، طبرسی، ص‏157; نقل از بحار الانوار، ج 45، ص‏113.
4- زمر، آیه 42.
5- بحار الانوار، ج 45، ص 118.
6- احتجاج، ص‏159.
7- همان.
8- صحیفه سجادیه، دعای 38.
9- همان، دعای 20. (مکارم الاخلاق)
10- صحیفه سجادیه فیض الاسلام، دعای‏47، ص 334.
11- تحف العقول، «سخنان امام زین العابدین(ع).
12- اثبات الوصیه، ص‏167.
13- کافی، باب مجالسه اهل المعاصی، ج 2، ص‏379-380.
14- اختیار معرفه الرجال، ص‏123.
15- وفات حضرت را در دوازدهم، هجدهم یا بیست و پنجم محرم سال‏95 یا 94 هجری نقل کرده‏اند.


[ پنج شنبه 90/9/10 ] [ 3:41 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????