سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

اشاره

گفتار زیر درباره یکى از چکادهاى سر به فلک کشیده جهان هستى، امام سجاد علیه‏السلام است. اایشان در برابر شدیدترین تندباد حادثه‏ها، استوار بر جاى ایستادند و تازیانه خون‏بارترین پیشامدها، چون عاشورا و گردباد تلخ‏ترین روزگاران، مانند دوران اسارت، آسیبى به شکوه شان نرساند. قرن‏هاست که چشم‏انداز زیباى بلنداى ایشان، همچنان، چشم‏ها را مى‏نوازد و به قلب‏ها استوارى و به دل‏ها جرئت مى‏بخشد.
زین‏العابدین علیه‏السلام ، قهرمان معنویت است، به گونه‏اى که وقتى انسان به او مى‏نگرد، به حقیقت اسلام، نگاه مى‏کند. نمازهایش، پرواز روح به سوى خدا بود و با همه وجود در پیشگاه پروردگارش آماده مى‏شد. آن حضرت، پیک محبت بود؛ هر جا غریب و تهى‏دست و بینوایى را مى‏دید که دیگران به او توجه ندارد، به او محبت مى‏کرد و به خانه خودش مى‏آورد. روزى گروهى از جُذامى‏ها را دید که همه آنها را از خود مى‏راندند. آن حضرت آنها را به خانه فرا خواند و از ایشان پرستارى کرد. خانه امام زین‏العابدین علیه‏السلام ، پناه‏گاه مسکینان، یتیمان و بیچارگان بود. «وقتى شورشیان، بنى‏امیه را از مدینه بیرون کردند، مروان که خود از دشمنان امام بود، از امام خواهش کرد که همسر و خانواده او در خانه و پناه آن حضرت باشند و امام نیز با بزرگوارى پذیرفت. بدین‏گونه، در روزهایى که مدینه دست‏خوش قتل و غارت بود، خانه امام، پناه‏گاه پناهندگان بود و خانواده‏هاى فراوانى به آستان آن حضرت پناه آوردند و امام نیز تا پایان درگیرى‏هاى خونین از آنان پذیرایى کرد».
ز رنج آرد به راحت، مردمان را
نشاند فتنه دور زمان را
همه راحت بُوَد بر خلق، بى‏رنج
وجودش خلق را شادى است چون گنج

لقب‏هاى برازنده امام سجاد علیه‏السلام

سیدالعابدین، زین‏العابدین، سیدالمتقین، امام‏المؤمنین، سجاد و زین‏الصالحین، از لقب‏هاى امام چهارم شیعیان است که در این میان، دو لقب سجاد و زین‏العابدین، شهرت بیشترى دارد. این لقب‏ها مانند لقب‏هایى نیست که عرب هنگام زادن کودک یا در کودکى به او مى‏دهد. این لقب‏ها را صرّافان گوهرشناس و انسان‏جو به آن حضرت داده‏اند. آنان در آن دوران تاریک، از دیو و دد آزرده شده بودند و با دیدن آن امام، کسى را مى‏دیدند که آن دانشمند در روز روشن با چراغ در پى او مى‏گردید و نمى‏یافت.
بیشتر کسانى که این لقب‏ها را بدو داده‏اند، نه شیعه بودند و نه او را امام و برگزیده از سوى خدا مى‏دانستند. با این حال، نمى‏توانستند آنچه را در او مى‏بینند، نادیده بگیرند. هر یک از این لقب‏ها، نشان‏دهنده درجه‏اى از کمال، پایه‏اى از ایمان، مرتبه‏اى از تقوا و اخلاص و میزان اعتماد و اعتقاد مردم به دارنده این لقب‏هاست. او به حقیقت جلوه‏گاه آشکار این ویژگى‏ها بود و این سخنى است که همگى برآنند.

بیمار مصلحتی کربلا

بیماری موقت حضرت سجاد علیه‏السلام در کربلا، عنایت خداوندی بوده است تا بدین وسیله از وظیفه جهاد معذور گردد و وجود مقدسش از خطر کشتار مزدوران یزید محفوظ بماند و از این رهگذر، رشته امامت تداوم یابد. اگر حضرت بیمار نبود، می‏بایست در جهاد با یزیدیان شرکت می‏کرد و در این صورت، همچون دیگر فرزندان و یاران پدرش به شهادت می‏رسید و نور هدایت خاموش می‏شد. ابن سعد گزارش می‏دهد که پس از کشته شدن حسین علیه‏السلام شمر به سوی علی بن الحسین علیه‏السلام آمد و او بیمار و در بستر خوابیده بود. شمر گفت: این را بکشید. یکی از همراهان وی گفت: سبحان اللّه‏! آیا جوانی را که بیمار است و در جنگ هم شرکت نداشته، بکشیم؟ در این هنگام، عمربن سعد رسید و گفت: با این زنان و این بیمار کاری نداشته باشید. بنابراین، بیماری آن حضرت، مصلحتی الهی بود که موجب حفظ حیات ایشان گردید و هرگز به معنای ضعف روحی و ناتوانی در برابر دشمن نیست.

امام در دوران اسارت

دوران اسارت امام سجاد علیه‏السلام را می‏توان از عصر عاشورا تا بازگشت به مدینه به شمار آورد. دراین زمان، امام با وجود اسارت در دست حاکمان ستمگری چون ابن زیاد و یزید، برخوردی صریح و افشاگرانه داشت. به طور کلی، موضع‏گیری این دوره امام، با موضع‏گیری‏های آن بزرگوار در بقیه عمر شریفش تفاوت اساسی دارد. در این دوره کوتاه، روش حضرت افشاگرانه و هشداردهنده است؛ زیرا ایشان، افزون بر آن که مسئولیت الهی امامت را بر دوش می‏کشید و باید زمینه کار آینده را برای حکومت الهی و اسلامی فراهم می‏کرد، زبان گویایی برای خون‏های ریخته شده در عاشورا داشت. از این رو، مسائل را با صراحت بیان می‏کرد؛ چرا که زمینه کار آینده او، خون جوشان حسین علیه‏السلام بود.

امام در دوران قیام و سازندگی

هر قیامی که برای خونخواهی شهدای کربلا بود، امام سجاد علیه‏السلام آن را تأئید و مردم را به پیوستن به آن تشویق می‏کرد. در مواردی موضع‏گیری‏های مثبت امام، پنهانی بود و در ظاهر، آن‏ها را تأئید نمی‏کرد و حتی گاهی مخالفت می‏نمود. علت این امر این بودند که مردان خاندان رسالت در کربلا کشته شده بود و جز امام و چند تن دیگر که انگشت شمار بودند، کسی باقی نمانده بود و حفظ این طرفداران اندک، برای آینده لازم و ضروری می‏نمود.
مهم‏ترین برنامه‏های امام در دوران سازندگی هم، بر چند محور استوار است: زنده نگه داشتن یاد و خاطره عاشورا و رساندن پیام آن، نشر مبانی اعتقادی و فرهنگی شیعه، مراقبت از جریان‏ها و امور داخلی جامعه اسلامی و نیز نیرو سازی.

زنده نگه داشتن یاد و خاطره عاشورا

از آنجا که شهادت امام حسین علیه‏السلام و یاران آن حضرت، در افکار عمومی و برای حکومت اموی بسیار گران تمام شده و مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود، برای آنکه این فاجعه فراموش نشود، امام سجاد علیه‏السلام مبارزه منفی را با گریه و عزاداری ادامه می‏داد. یادآوری مکرر فاجعه کربلا و گریه بر آن، علاوه بر ریشه‏های عاطفی‏اش، بار سیاسی داشت و نمی‏گذاشت ظلم و جنایت حکومت اموی از خاطره‏ها فراموش شود.
امام علیه‏السلام در پاسخ سهل بن شعیب(یکی از بزرگان مصر) که از حالت حضرت پرسیده بود، فرمودند: «اینک اگر وضع ما را نمی‏دانی، برایت توضیح می‏دهم، وضع ما در میان قوم خود، مثل وضع بنی اسرائیل در میان فرعونیان است که پسرانشان را می‏کشتند و دخترانشان را زنده نگه می‏داشتند. امروز وضع بر ما به قدری تنگ و دشوار است که مردم، با سَبّ و ناسزاگویی به بزرگ و سالار ما بر فراز منبرها، به دشمنان ما تقرّب می‏جویند».

پند و ارشاد

چون امام چهارم علیه‏السلام در عصر اختناق زندگی می‏کرد، نمی‏توانست مفاهیم مورد نظر خود را به صورت آشکار و صریح بیان کند. از این رو، از شیوه موعظه استفاده و مردم را از راه موعظه با اندیشه درست اسلامی آشنا می‏کرد. بررسی این موعظه‏ها نشان می‏دهد که امام با روشی حکیمانه و بسیار زیرکانه، ضمن اینکه مردم را نصیحت و موعظه می‏کرد، آنچه را می‏خواست در ذهن مردم جا بگیرد، به آنان القا می‏نمود و این بهترین شکل انتقال افکار و اندیشه درست اسلامی در آن شرایط بود؛ زیرا این مباحث، در عین حال که اثر سیاسی داشت و بر ضد دستگاه حاکم بود، حساسیت حکومت را برنمی‏انگیخت.

نشر احکام و آثار تربیتی و اخلاقی

یکی از ابعاد مبارزه پیشوای چهارم با مظالم و مفاسد عصر خویش، نشر احکام اسلام و تبیین مباحث تربیتی و اخلاقی بود. امام در این زمینه گام‏های بلند و بزرگی برداشت، به طوری که دانشمندان را به تحسین و اعجاب واداشته است. شیخ مفید در این زمینه می‏نویسد: «فقهای اهل تسنن به قدری علوم از او نقل کرده‏اند که به شمارش نمی‏گنجد و مواعظ و دعاها و فضایل قرآن و حلال و حرام، به حدی از آن حضرت نقل شده که در میان دانشمندان مشهور است و اگر بخواهیم آن‏ها را شرح دهیم، سخن به درازا می‏کشد». نمونه‏ای از تعالیم تربیتی و اخلاقی که از امام چهارم به یادگار مانده، مجموعه‏ای به نام رسالة الحقوق است که امام طی آن، وظایف گوناگون انسان را چه در پیشگاه خدا، و چه نسبت به خویشتن و دیگران بیان نموده است. برخی از حقوقی که امام بیان نموده عبارت است از: حق خدا، حق زبان، حق گوش، حق چشم و... .

کانون تربیتی

هنگام ظهور اسلام، بردگی در سراسر جهان آن روز رواج داشت و چون لغو چنین پدیده گسترده‏ای به یک باره مقدور نبود، اسلام از راه‏های گوناگون زمینه لغو تدریجی آن را فراهم ساخت. در زندگانی امام چهارم نیز موضوع آزادسازی بردگان به چشم می‏خورد، اما دامنه و سطح این عمل به حدی وسیع است که تنها با محاسبات بالا قابل توجیه نیست و به نظر می‏رسد امام چهارم در این کار انگیزه‏های والاتری داشته است. دقت در این زمینه نشان می‏دهد که امام از این اقدام، نظر تربیتی و انسانی داشته است؛ بدین معنا که بردگان را خریداری کرده، مدتی تحت آموزش و تربیت قرار می‏داد و سپس آزادشان می‏کرد و آنان به صورت انسان‏های نمونه، به فعالیت‏های فرهنگی و تربیتی می‏پرداختند و پس از آزادی نیز ارتباطشان با امام قطع نمی‏شد.

حکومت سیاه عبدالملک

دوران امامت امام سجاد علیه‏السلام با یکی از سیاه‏ترین دوره‏های حکومت در تاریخ اسلام هم‏زمان بود. سردمداران حکومت در این زمان، به صورت آشکار و بدون هیچ گونه پرده پوشی، به مقدسات اسلامی توهین می‏کردند. بیشترین دوران امامت امام چهارم، با خلافت عبدالملک بن مروان مصادف بود که مدت 21 سال طول کشید. تاریخ نگاران از عبدالملک، به عنوان فردی زیرک، با احتیاط و دور اندیش، ادیب، باهوش و دانشمند، یاد کرده‏اند. عبدالملک در مدت حکومت خود، آن چنان با ظلم و ستم خو گرفت که نور ایمان در دل او به کلی خاموش گشت. وی روزی به این امر اعتراف کرد و به سعید بن مسیب چنین گفت: چنان شده‏ام که اگر کار نیکی انجام دهم، خوشحال نمی‏شوم و اگر کار بدی از من سرزند، ناراحت نمی‏گردم. سعید بن مسیب گفت: مرگِ دل، در تو کامل شده است.

کارنامه ولید بن عبدالملک

پس از مرگ عبدالملک، پسرش ولید به خلافت رسید. او در دوران زمامداری خود، در تأسیس و توسعه و تعمیر مساجد و اماکن مقدس کوشش می‏کرد و استانداران و فرمانداران را به این کارها تشویق می‏نمود؛ ولی دارای نقاط ضعف بسیار و انحراف‏های آشکاری بود. بر اساس گفته تاریخ نگاران، ولید مردی ستمگر و جبار بود. پدر و مادرش او را در کودکی با هوسرانی و بی‏قیدی پرورش دادند. از این رو، وی فاقد ادب و شایستگی انسانی بود. ولید عناصر فاسد و جنایتکار را به عنوان امیر بر سرنوشت مسلمانان حاکم کرده بود و این افراد، عرصه را بر مردم تنگ کرده بودند. گویا با توجه به این بیدادگری‏های سردمداران و مظلومیت و بی‏پناهی مسلمانان بود که امام سجاد علیه‏السلام طی بیانی، مردم آن زمان را به شش دسته تقسیم کرده، زمامداران را به شیر و مسلمانان را به گوسفندانی تشبیه می‏نماید که در بین شیر و گرگ و روباه و سگ و خوک گیر کرده، گوشت و پوست و استخوانشان توسط شیر دریده می‏شود.

اشعار فَرَزْدَق

امام زین العابدین علیه‏السلام در سالی به حج رفته بودند که در آن سال، هشام، خلیفه وقت نیز به حج آمده بود. به هنگام طواف، مردم کنار می‏رفتند و برای امام راه را باز می‏کردند و او را با دیده اکرام می‏نگریستند. از هشام پرسیدند: این شخص کیست؟ هشام در حالی که امام را می‏شناخت، گفت: نمی‏دانم. در این هنگام فرزدقِ شاعر که در آن‏جا حاضر بود، گفت ولی من او را می‏شناسم؛ سپس اشعاری بسیار زیبا در وصف حضرت سرود. هشام به خاطر این اشعار، فرزدق را دستگیر نموده و زندانی کرد و دستور داد نامش را از حقوق بگیران بیت‏المال حذف کنند. حضرت سجاد علیه‏السلام برای او هدیه‏ای فرستاد، ولی فرزدق برگرداند و گفت: من از روی وظیفه دینی این اشعار را سرودم، نه برای پول. امام دوباره هدیه را فرستاد و فرمودند: این کار تو مورد قبول خداوند قرار گرفت. امام همچنین به درخواست خود او دعا کرد تا از زندان نجات یابد و او آزاد شد و خدمت امام رسید و گفت: اسم مرا از دفتر بیت‏المال خارج کرده‏اند. امام نیز آن مقداری را که از بیت المال می‏گرفت، به مدت چهل سال به او بخشید و فرمودند: اگر می‏دانستم بیشتر از این نیاز داری، بیشتر از این می‏دادم. فرزدق بعد از گذشت چهل سال، از دنیا رفت.

شرایط و رسالت‏ها در عصر امام زین العابدین علیه‏السلام

امام سجاد علیه‏السلام در دشوارترین شرایط به سر مى‏برد تا آنجا که خود آن حضرت مى‏فرماید: «اگر کسى متهم به کفر مى‏شد، بهتر از آن بود که به شیعه‏گرى متهم شود.» همچنین فرمودند: «در مکه و مدینه، بیست نفر نیستند که ما را دوست بدارند».
در زمان آن حضرت، بنى‏امیه چنان بر مردم چیره بود که افزون بر روا داشتن ستم‏هاى فراوان در حق مردم، به تحریف دین مردمان نیز دست مى‏یازید. در همین زمینه، انس بن مالک، صحابى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با گریه مى‏گفت: چیزى از آنچه در زمان رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وجود داشت، پیدا نمى‏شود. از همه آنچه از پیامبر خدا فرا گرفتیم، تنها نماز مانده است که در آن نیز بدعت‏هایى پدید آمده است. مسعودى، تاریخ‏نگار نامدار گفته است: «على بن الحسین علیه‏السلام امامت را به شکل پنهانى و با تقیّه بسیار و در زمانى دشوار عهده‏دار گردید.» در چنین زمان دشوارى، امام سجاد علیه‏السلام با دوراندیشى و تدبیرى شایسته، شیوه‏اى در پیش گرفت که توانست از خاموش شدن فروغ وحى جلوگیرى کند و دین ناب و آسمانى اسلام را از لابه‏لاى آن همه حادثه‏ها به سلامت به دست آیندگان بسپارد و نام اهل بیت علیهم‏السلام را زنده نگه دارد. پرهیز از قیام به دلیل آماده نبودن شرایط آن، رو آوردن به کار بزرگ فرهنگى در قالب دعا، روشن‏گرى در هر فرصت مناسب و گریه‏هاى فراوان در عزاى پدر بزرگوارش، امام حسین علیه‏السلام ، بخشى از رسالت‏هاى پیروزى‏آفرین آن حضرت در راه رسیدن به هدف‏هایش بود.

امام سجاد علیه‏السلام ، قهرمان مبارزه با تهاجم فرهنگى

آیین اسلام در هیچ دوره‏اى از خطر تهاجم فرهنگى ایمن نبوده و نیست. گاهى نیز اوج این ستیز فرهنگى در زمان برخى از پیشوایان معصوم علیهم‏السلام رخ مى‏داد تا آنجا که قیام خونینى چون عاشورا، در رویارویى با همین خطرها شکل گرفت. امام سجاد علیه‏السلام نیز در دورانى زندگى مى‏کرد که هنجارهاى اخلاقى و فرهنگ ناب اسلامى به دست فراموشى سپرده و ناهنجارى‏ها و تبه‏کارى‏ها فراگیر شده بود. آن حضرت در چنین شرایط ناگوارى، هرگز میدان را در برابر دشمن رها نکرد. ایشان با نفى قیام مى‏کوشید ذهن دشمنان را از توجه و سرگرم شدن به خود بازدارد. در مقابل، به صورتى آرام و پنهانى، از راه سازندگى انسان‏هاى شایسته و آموزش اندیشه‏هاى راستین به آنان و با روشن‏گرى‏هاى پیاپى، در برابر تهاجم فرهنگى ایستاد و توانست پیروز میدان مبارزه فرهنگى باشد. در این‏باره، تنها به یکى از سندهاى پیروزى آن امام در رویارویى با هجوم فرهنگ‏هاى خداستیز و غیر اسلامى، یعنى صحیفه سجادیه اشاره مى‏کنیم که قرن‏هاست آبشخورى زلال و آسمانى براى جان‏هاى تشنه هدایت و تکامل به شمار مى‏آید.

علت قیام نکردن امام سجاد علیه‏السلام

یکى از رمزهاى پیروزى مردان بزرگ، زمان‏شناسى و شناخت شرایط روزگار است. آنان با شناخت درست از آنچه پیرامونشان مى‏گذرد، چگونگى رفتار خود را برمى‏گزینند. بر این اساس، نه همواره به قیام برمى‏خیزند و نه همیشه در صلح به سر مى‏برند، بلکه این، اقتضاى زمان و مصلحت روزگار است که جنگ یا صلح را برایشان تعیین مى‏کند.
امام سجاد علیه‏السلام نیز از این قاعده بیرون نبود. آن حضرت با مصلحت‏اندیشى شایسته و در خور ستایش، پایدارى دین و مانایى اسلام را در دگرگونى شکل مبارزه مى‏داند. «در حقیقت، با وحشت و دیکتاتورى سختى که در جامعه حکم‏فرما شده بود و در اثر کنترل و چیرگى شدیدى که حکومت ستم‏گر اموى به وجود آورده بود، هرگونه جنبش و قیام مسلحانه پیشاپیش، محکوم به شکست بود و کوچک‏ترین حرکت از نگاه جاسوسان حکومت پنهان نمى‏ماند».
به همین سبب، امام راه درست و عاقلانه را در آن مى‏دید که به گونه‏اى دیگر به مبارزه برخیزد و در ساختار دعا، با ستم‏گران بستیزد و پیام خود را به نسل‏هاى آینده برساند. گویا امام سجاد علیه‏السلام با اشاره به چنین شرایط دردناکى، در ساختار دعا به خداوند چنین عرض مى‏کند: «پروردگارا! چه‏بسا دشمنى که شمشیر دشمنى‏اش بر ضد من آخته، دم تیغش را براى ضربه زدن به من تیز کرده و سر نیزه‏اش را به قصد جان من تیز ساخته و مرا آماج تیرهاى خویش قرار داده است. زهرهاى جان‏کاهش را براى کام من در جام، فرو ریخته و چشمش براى کنترل من نهفته است و بر آن است که به من گزند برساند».

سیاست امام سجاد علیه‏السلام در ترویج اسلام ناب

امام سجاد علیه‏السلام به دلیل آماده نبودن شرایط براى قیام، با مبارزه‏اى غیرمستقیم و سیاست‏هایى حکیمانه در ترویج و پایدارى اسلام ناب کوشید که برخى از آنها عبارتند از:
1. زنده نگه داشتن یاد و خاطره عاشورا
شهادت امام حسین علیه‏السلام و یاران آن حضرت، در افکار عمومى براى حکومت اموى، بسیار گران تمام شده و مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود. براى آنکه این حادثه دلخراش فراموش نشود و ثمره‏هاى بزرگ آن به بار بنشیند، امام با گریه بر شهیدان عاشورا و زنده نگه داشتن یاد آنان، مبارزه منفى و حرکت فرهنگى را به صورت گریه ادامه مى‏داد. گرچه این اشک‏هاى سوزان ریشه عاطفى هم داشت، ولى آثار و برکات سیاسى و اجتماعى آن بى‏نظیر بود تا آنجا که یکى از ریشه‏هاى جاودانگى نام و یاد عاشورا را مى‏توان در همین عزادارى‏ها و گریه‏هاى امام زین‏العابدین علیه‏السلام دانست.
2. پند و ارشاد
گرچه امام سجاد علیه‏السلام به سبب وجود تنگناهاى بازدارنده زمان خویش، نتوانست اندیشه‏هاى خود را آشکارا باز گوید، ولى آنها را در ساختار موعظه و نصیحت بیان مى‏کرد. بررسى این موعظه‏ها نشان مى‏دهد که امام با روش حکیمانه‏اى، در عین حال که مردم را موعظه مى‏کرد، آنچه را مى‏خواست به ایشان مى‏آموخت و این بهترین شکل آموزش اندیشه‏هاى درست اسلامى در آن شرایط بود.
3. برخورد و مبارزه با عالمان دربارى
علماى دربارى کسانى بودند که اندیشه و ذهن مردم را به سود قدرت‏هاى فاسد جهت مى‏دادند و زمینه فکرى و ذهنى مردم را براى پذیرش حکومت آنان فراهم مى‏کردند. ازاین‏رو، امام سجاد علیه‏السلام با برخورد با ریشه‏هاى گمراهى و تباهى، به شکلى اساسى به ترویج فرهنگ ناب اسلامى همت مى‏گماشت و مردم را درباره ریشه‏هاى ستم‏پرورى هشدار مى‏داد.

امام سجاد علیه‏السلام و روشن‏گرى در هر فرصت ممکن

گرچه زمینه براى قیام امام سجاد علیه‏السلام آماده نبود، این مسئله آن حضرت را از روشن‏گرى‏هاى بجا و بازگو کردن حقیقت باز نداشت. براى نمونه، آن امام در دوران اسارت خویش، در مجلس یزید، در فرصت کوتاهى که برایش پیش آمد، برفراز منبر این‏گونه روشن‏گرى مى‏کرد: «اى مردم! کسى که مرا نمى‏شناسد، خود را بدو مى‏شناسانم. من پسر مکه و منایم! من پسر مروه و صفایم! من پسر محمد مصطفایم! آن‏که پایگاه او بر همه آشکار و جولانگه او آسمان است. من پسر علىّ مرتضى و فاطمه زهرایم. ... من پسر آنم که تشنه جان داد و تن او بر خاک کربلا افتاد. مردم! خداى تعالى ما اهل بیت را نیک آزمود، رستگارى، عدالت و پرهیزکارى را در ما نهاد و ما را به شش ویژگى، برترى و بر دیگر مردمان، سرورى داد. بردبارى و دانش، دلاورى و بخشش را به ما ارزانى فرمود و دل مؤمنان را جایگاه دوستى و شکوه ما ساخت و خانه ما را مکان آمد و شد فرشتگان قرار داد».

نقش امام سجاد علیه‏السلام در تربیت موالى

یکى از کارهاى فرهنگى امام زین‏العابدین علیه‏السلام ، خریدن پیوسته بردگان و خدمت‏کاران و سپس آزاد کردن آنان بود. در حقیقت، انگیزه اصلى امام از این کار، انسان‏سازى بود. به این بیان که آن حضرت بردگان را مى‏خرید و آن‏گاه به آموزش و پرورش آنها مى‏پرداخت و پس از مدتى آزادشان مى‏کرد، به گونه‏اى که هر کدام از آنها به سبب تربیت درستشان از سوى امام، به عنوان سخن‏گو و مبلّغ وارد جامعه مى‏شدند و به گسترش آیین ناب اسلام مى‏پرداختند. امام، بردگان را با آنکه به آنان نیاز نداشت، مى‏خرید و آنان را در مراسم حج به عرفات مى‏آورد و آن‏گاه به سوى مشعر مى‏برد. سپس آزادشان مى‏کرد و هدیه‏هایى به آنان مى‏داد. بدین‏گونه، آن حضرت، کانون تربیتى متمرکزى به وجود آورده بود. هر کدام از آزاد شده‏ها نیز فرد تربیت‏شده و الگو براى دیگران بودند. البته آنان پس از آزادى نیز پیوند معنوى خود را با امام نمى‏بریدند و همچنان از خرمن آن حضرت خوشه‏چینى مى‏کردند. این روش امام سجاد علیه‏السلام با توجه به تنگناهایى که آن حضرت در ارشاد و هدایت مستقیم جامعه داشت، بسیار درخور ژرف‏نگرى و بررسى است.

آب زنید راه را هین که نگار مى‏رسد

امام سجاد علیه‏السلام از شکوه ویژه‏اى برخوردار بود، به گونه‏اى که هر جا گام مى‏نهاد، مردم براى وى راه مى‏گشودند و نگاه‏هاى خود را به سوى او مى‏دوختند. «سالى هشام پسر عبدالملک به حج رفت و گروهى از بزرگان شام همراه او بودند. روزى به سبب انبوهى مردم نتوانست دست خود را به حجرالاسود برساند. در این هنگام، امام على بن الحسین علیه‏السلام به طواف آمد و چون نزدیک رکن آمد، مردم کنار رفتند تا ایشان به آسانى، دست خود را به رکن بزند. این پاس‏داشت در دیده شامیان، بزرگ و شگفت آمد. از هشام پرسیدند: این مرد کیست که مردم چنین او را گرامى مى‏دارند؟ هشام گفت: نمى‏دانم! فَرَزْدَق، شاعر معروف که در آنجا حاضر بود، گفت: من او را مى‏شناسم و در همان زمان، بیت‏هایى را در شناساندن وى و ستایش او سرود که در برخى از آنها چنین آمده است: «این کسى است که [سرزمین] بطحا جاى پایش را مى‏شناسد و همچنین حرم و بیرون حرم. این پسر مهم‏ترین بندگان خداست. او پرهیزکار، برگزیده، پاک و نشانه و راهنماست. اینکه گویى «این کیست؟» بدو زیانى نمى‏رساند. آن را که تو نشناخته گرفته‏اى، عرب و عجم مى‏شناسد».

امام سجاد علیه‏السلام و مردم ‏گرایى

یکى از ویژگى‏هاى بزرگ امام سجاد علیه‏السلام ، مردم‏گرایى و مهرورزى به انسان‏ها بود، به گونه‏اى که فراوانى گرفتارى‏هاى آن حضرت، هرگز وى را رسیدگى به گرفتارى‏هاى مردم و گره‏گشایى از کار فرو بسته آنان باز نداشت. «آن حضرت، شب‏هنگام، انبان‏هاى نان را بر پشت خود مى‏نهاد و به خانه تهى‏دستان مى‏رفت و مى‏فرمودند: صدقه پنهانى، آتش خشم پروردگار را خاموش مى‏کند. برداشتن این انبان‏ها، بر پشت او اثر گذاشته بود و چون به دیدار پروردگارش شتافت، هنگام غسل دادن ایشان، آن نشانه‏هاى مهرورزى آشکار شد».
امام، سالى آهنگ حج کرد. خواهرش توشه‏اى به ارزش هزار درهم براى وى آماده ساخت، ولى آن حضرت همه را به مستمندان بخشید. آن حضرت، پسر عمویى مستمند داشت که شب‏هنگام به گونه‏اى که شناخته نشود، نزدش مى‏رفت و چند دینار به او مى‏بخشید. آن مرد مى‏گفت: على‏بن‏الحسین در اندیشه خویشاوند نیست، خدا او را سزا دهد. امام این سخنان را مى‏شنید، بردبارى مى‏کرد و خود را بدان خویشاوند نمى‏شناساند. چون به دیدار خدا شتافت و آن احسان از آن مرد بریده شد، دانست که آن مرد نیکوکار، على بن‏الحسین بوده است. پس بر سر مزار او رفت و گریه کرد.
خرّم آن‏کس که در این محنت‏گاه
خاطرى را سبب تسکین است

پاسخ‏گویى بدى به نیکى

قرآن کریم در رفتار اجتماعى، اصل را بر مدارا در برابر تندى و نیکى در برابر بدى نهاده و فرموده است: «و آنان که بدى را با نیکى مى‏زدایند.» (رعد: 22) به گفته زیباى فیض کاشانى:
مکافات بد را نکویى بیاریم
اگر بد کنیم، آن‏چنان کوست باشیم
بکوشیم تا دوستى خوى گردد
به هر کو کند دشمنى، دوست باشیم
در این‏باره آمده است که روزى على بن الحسین علیه‏السلام بر مردمى گذشت که از او بد مى‏گفتند. پس فرمودند: «اگر راست مى‏گویید، خدا از من بگذرد و اگر دروغ مى‏گویید، خدا از شما بگذرد».
روزى مردى او را در بیرون خانه دید و بدو دشنام داد. خدمت‏کاران آن حضرت بر آن مرد تاختند. على بن الحسین علیه‏السلام فرمودند: «او را رها کنید». سپس بدو گفت: «آنچه از ما بر تو پوشیده است، بیشتر از آن است که مى‏دانى. آیا نیازى دارى تا آن را روا کنم؟» آن‏گاه مقدارى پول به آن مرد بخشید، به گونه‏اى که آن مرد بسیار شرمنده شد و گفت: گواهى مى‏دهم که تو فرزند پیامبرى.
یکى از دانشمندان زمان آن حضرت به نام زُهَرى مى‏گوید: «برتر از على بن الحسین علیه‏السلام ندیدم. از دانستن فضیلت فراوان وى، دوستش بر او غبطه مى‏خورد و کسى که دشمن او بود، به سبب روش مسالمت‏آمیز وى، دشمنى خود را آشکار نمى‏کرد».
فیض روشن‏دل، به نیک و بد برابر مى‏رسد
پرتو مه مى‏فتد یکسان به آباد و خراب


[ شنبه 90/9/12 ] [ 7:57 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

دلیل دعامحورى امام سجاد علیه‏السلام

بسیارى از انسان‏ها، اوج تلخ‏کامى شخص را در به خاک و خون تپیدن او مى‏دانند و بالاترین اندازه سختى براى آدمى را در آن مى‏بینند که با شمشیر و نیزه تکه‏تکه شود و از پاى درآید. این در حالى است که گونه دیگرى از سختى و دشوارى نیز هست که تلخى آن چه‏بسا بالاتر از زخم برداشتن و کشته شدن است و آن اینکه شخص در برابر جور ستم‏گران و فتنه‏جویان، بنا بر مصلحت نتواند برخیزد و ناچار باشد زهر بردبارى و خویشتن‏دارى را جرعه جرعه بنوشد و انبوهى از سخن را در سینه خود پنهان سازد و نتواند بازگو کند. خلاصه آنکه به گفته زیباى حافظ، «آن همه زخم نهان باشد و مجال آه نباشد»:
این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست
امام سجاد علیه‏السلام با چنین تلخ‏کامى‏هایى دست به گریبان بود و در چنین روزگار تاریکى، چه چیزى بهتر از دعا و نیایش مى‏توانست به او آرامش بخشد و بهانه شود تا دردهاى نهانى را در قالب راز و نیاز، بازگو و سخن‏هاى مگو را آشکار کند.

دلیل گریه‏هاى امام سجاد علیه‏السلام از نگاه شهید مطهرى(رحمت الله علیه)

یکى از ویژگى مردان خدا، گریه از ترس پروردگار است، ولى گریه‏هاى امام سجاد علیه‏السلام افزون بر آنکه به دلیل ترس از خداوند نیز بود، پیام دیگرى نیز داشت. شهید مطهرى در این‏باره مى‏نویسد: «براى على بن الحسین علیه‏السلام فرصتى همانند فرصت امام حسین علیه‏السلام پیدا نشد، همچنان‏که فرصتى مانند فرصتى که براى امام صادق علیه‏السلام پدید آمد، پیدا نشد. البته براى کسى که مى‏خواهد خدمت‏گزار اسلام باشد، همه وقت‏ها فرصت است، ولى شکل فرصت‏ها تفاوت دارد. براى نمونه، آن حضرت، از هر بهانه‏اى استفاده مى‏کرد که اثر قیام پدر بزرگوارش را زنده نگه دارد. آن گریه‏هاى او براى چه بود؟ مى‏خواست تا با این کار، این حادثه را زنده نگه دارد و مردم یادشان نرود که چرا امام حسین علیه‏السلام قیام کرد و چه کسانى او را کشتند. روزى یکى از خدمت‏گزارانش عرض کرد: آقا! آیا زمان آن نرسیده است که شما از گریه باز ایستید؟ فرمودند: چه مى‏گویى؟ یعقوب، یک یوسف بیشتر نداشت و در غم دورى او تا آنجا گریست که چشمانش سفید شد. من در جلو چشم خود، هجده یوسف را دیدم که یکى پس از دیگرى بر زمین افتادند».

امام سجاد علیه‏السلام و نجات شیعیان

پس از حادثه کربلا، شیعیان در بدترین شرایط قرار گرفتند. کوفه که مرکز گرایش‏هاى شیعى بود، به مرکزى براى سرکوبى شیعه تبدیل شد. در چنین شرایطى که گمان نابودى اساس تشیّع مى‏رفت، امام سجاد علیه‏السلام توانست شیعه را حیاتى نو بخشد و زمینه را براى فعالیت‏هاى آینده امام باقر علیه‏السلام و امام صادق علیه‏السلام فراهم کند. تاریخ گواه است که امام سجاد علیه‏السلام در مدت 34 سال تلاش خود، شیعه را در یکى از سخت‏ترین دوران حیات؛ یعنى حکومت زبیریان و امویان رهبرى کرد. فراموش نشود که بیست سال حاکمیت حجّاج بر عراق و سلطه عبدالملک بن مروان بر همه سرزمین‏هاى اسلامى، تنها براى کوبیدن شیعیان و در بخش‏هاى دیگر، کوبیدن دیگر مخالفان امویان بود.

زینت پارسایان

در تاریخ مشرق زمین که مهد نبوت‏هاست، کسی در ورع و تقوا و توجه عمیق به پروردگار، در مقام امام زین‏العابدین علیه‏السلام نیست، مگر پدران بزرگوارش که زندگی معنوی بشری را با نور توحید و ایمان راستین روشنی بخشیدند. به راستی که سرنوشت این امام بزرگوار، تاریخ زندگانی انبیا و مرسلین را به خاطر می‏آورد و از هر جهت همانند آنهاست؛ زیرا او در زهد و تقوا و توجهش به خدا همچون حضرت مسیح، در گرفتاری و صبر و تحملش نظیر حضرت ایوب، و در عزم راستین و اخلاق والایش همانند رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله است. صفات نیک و برجستگی‏های معنوی و روحی او بی‏شمار است و در عظمت او همین بس که در تاریخ دنیا، تنها او به لقب «زین العابدین» مفتخر گشته و جز او کسی زیبنده این نام نبوده است.

سفیر نهضت حسینی

امام زین العابدین علیه‏السلام از جمله نیرومندترین عوامل جاودانگی نهضت حسینی و ارتباط آن با عواطف و احساسات جامعه است. از شمار مظاهری که امام سجاد علیه‏السلام بدان وسیله، نهضت حسینی را جاودانه ساخت، گریه‏های فراوان آن حضرت بر مصیبت‏هایی بود که در روز عاشورا بر پدر و خاندان و یاران آن بزرگوار رسید. در نتیجه، امام شادمانی را بر خود حرام کرد و از اندوه و تأثّر گداخته شد و یکی از پنج گریه‏کنندگانی گردید که در طول تاریخ، ضرب المثل غم و اندوه و سوگواری بوده‏اند.

عبادت امام زین العابدین علیه‏السلام

امام سجاد علیه‏السلام بعد از پدرانش، بهترین مخلوقات خداوند از نظرعلم وعمل بود. کوشش و عبادت و زهد و روش برخورد او با مردم، همه معجزه و شگفت می‏نمود. از امام باقر علیه‏السلام روایت شده که فرمودند: «پدرم در شبانه روز، هزار رکعت نماز می‏خواند و جسم مبارکش به حدی ضعیف شده بود که باد، مانند خوشه گندم او را حرکت می‏داد».
ایشان ادامه می‏دهد: پیشوای چهارم در عبادت به منزله‏ای رسید که هیچ کس به آن نرسیده است. از شب زنده‏داری، رنگ رخسارش زرد شده بود و از گریستن، چشمانش چنان گرم می‏شد که گویا آتش گرفته باشد. پیشانی‏اش هم از سجده پینه بسته بود. ساق و پاهای حضرت از ایستادن در نماز شب ورم کرده بود. وقتی او را در این حالت دیدم، گریستم. پدرم رو به من کرد و فرمودند: فرزندم، قسمتی از کاغذهایی که عبادت علی علیه‏السلام در آن‏ها نوشته شده را بیاور. آن‏ها را آوردم و به او دادم. مقداری از آن را خواند و کناری نهاد و فرمودند: چه کسی قدرت دارد و می‏تواند مانند علی علیه‏السلام خدا را عبادت کند».

فرجام گستاخی به کلام پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم

روزی امام سجاد علیه‏السلام فرمودند: «مرگ ناگهانی در حق مؤمن، تخفیف گناه است و در حق کافر غم و تأسف است ؛ مؤمن غسل دهنده و حمل کننده‏اش را می‏شناسد، اگر خیری نزد خدا داشته باشد، به حمل کنندگانش می‏گوید عجله کنید، ولی اگر غیر از این باشد، می‏گوید تأخیر کنید». ضمرة بن سحرة گفت: اگر این گونه باشد که تو می‏گویی، پس من از تابوت می‏پرم. خودش خندید و مردم را نیز خنداند. حضرت فرمودند: «خدایا، او بر سخن رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله خندید و مردم را نیز خندانید، پس او را با تأسف بگیر». آن شخص به مرگ ناگهانی مبتلا شد. بعد از آن، غلام ضمره نزد امام سجاد علیه‏السلام آمد و گفت: خدا تو را توفیق دهد، ضمره با مرگ ناگهانی مرد. به خدا سوگند صدای او را شنیدم که مانند زمان حیاتش آن را می‏شناختم، او گفت: وای بر ضمره! تمام خویشانم از من جدا شدند و من به دار جهنم رفتم و آنجا اقامتگاه من است. امام سجاد علیه‏السلام فرمودند: «این جزای کسی است که به سخن رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بخندد و مردم را بخنداند».

سیر و سلوک امام سجاد(علیه السلام)

روزی حضرت سجاد علیه‏السلام از در منزل خارج شد و مردی را دید که بر اثر تلقینات و شرایط اجتماعی آن روز، زبان به بدگویی و دشنام به امام گشود. خادمان حضرت خواستند به او حمله کنند. امام فرمودند: او را رها کنید و بعد به آن مرد فرمودند: آنچه از ما بر تو پوشیده مانده است، بیش از آن است که می‏دانی. آیا حاجتی داری؟ مرد از گفتار و رفتار امام، خجل و شرمنده شد. امام نیز عبایی را که بر دوش مبارکشان بود به او عنایت کردند و نیز امر فرمودند که هزار درهم نیز به او بدهند که با این رفتار ملایم، آن مرد معاند، دوستدار امام شد و گفت: من شهادت می‏دهم که تو فرزند پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله هستی. همچنین نقل شده که کسی نسبت به امام بدگویی کرد. امام خاموش ماندند و به وی نگاه نکردند. غریبه برای اینکه توجه دیگران را جلب کند، گفت: با تو سخن می‏گویم. امام هم فرمودند: من هم سخن تو را نشنیده می‏گیرم.

سیره سیدالعابدین علیه‏السلام

روزی یکی از خویشاوندان امام سجاد علیه‏السلام نزد امام رفت و چندان که توانست او را دشنام داد. امام در پاسخ او خاموش ماند. چون مرد بازگشت، امام به کسانی که نزد او نشسته بودند فرمودند: شنیدید این مرد چه گفت؟ می‏خواهم با من بیایید و پاسخی را که به او می‏دهم بشنوید. امام به راه افتاد و آیه فرو بردن خشم و گذشت از مردم را تلاوت فرمود. همراهان امام دانستند که امام سخن زشتی به او نخواهد گفت. چون به خانه آن مرد رسیدند، مرد بیرون آمد و یقین داشت امام به تلافی آمده است. حضرت به او فرمودند: «برادرم، ایستادی و چنین و چنان گفتی. اگر راست گفتی، خدا مرا بیامرزد و اگر دروغ گفتی، خدا تو را بیامرزد». مرد برخاست و حضرت را بوسید و گفت: آنچه درباره تو گفتم از آن مبرّا هستی و من بدان سزاوارم.

گذشت امام چهارم علیه‏السلام

درباره بخشش و گذشت امام سجاد علیه‏السلام نقل شده است که وقتی حضرت دست مبارکشان را می‏شستند، کنیزی آب روی دست ایشان می‏ریخت. ناگهان ظرف آب از دست کنیز افتاد و جراحتی در دست حضرت ایجاد شد. امام متأثر شدند. کنیز چون در خانه امام تربیت شده بود، می‏دانست چه کند و فورا آیه شریفه فرو بردن خشم را خواند. امام فرمودند: من خشم خود را فرو خوردم. کنیز ادامه آیه را که درباره گذشت از مردم بود، تلاوت کرد. امام فرمودند: تو را بخشیدم. کنیز پایان آیه را خواند: «خدا نیکوکاران را دوست دارد». حضرت فرمودند: تو را در راه خدا آزاد کردم.

دستگیری از درماندگان

یکی از ابعاد درخشان زندگانی امام چهارم، خدمات اجتماعی حضرت در آن عصر تاریک است. این خدمات، چه در ایام بحرانی و پرآشوب مدینه، و چه در مواقع آرامش که نیازمندان و تهی‏دستان در انتظار دست نوازشگری بودند که با لطف و کرم به سوی آنان دراز شود، همچنان تا آخر عمر آن حضرت ادامه داشت. امام سجاد علیه‏السلام ، هزینه زندگی صد خانواده تهی‏دست مدینه را عهده دار بود.
همچنین نقل شده است که در مدینه خانواده‏هایی بودند که زندگی و معاش آنها از ناحیه امام تأمین می‏شد، ولی خودشان نمی‏دانستند که تأمین زندگی آنها از کجاست تا اینکه امام از دنیا رفتند و آنها متوجه شدند که شخصی که شبانه برای آنان کیسه‏هایی از مواد غذایی می‏آورد، علی بن الحسین علیه‏السلام بوده است.

سکوت از نظر امام زین العابدین علیه‏السلام

از امام سجاد علیه‏السلام درباره سکوت و سخن سؤال شد و اینکه کدام یک بر دیگری برتری و مزیت دارد؟ حضرت در پاسخ فرمودند: برای هر یک از این دو آفت‏هایی است که اگر از آفت سالم و مصون باشند، کلام برتر و افضل از سکوت است. برای اینکه خداوند هیچ یک از پیامبران و اولیاء را به سکوت مبعوث نفرمود؛ بلکه مأموریت داشتند با مردم سخن بگویند و با بیان خود، آنان را به راه صلاح و رستگاری دعوت نمایند. همچنین هیچ‏کس با سکوت مستحق بهشت نمی‏شود و هیچ‏کس با سکوت از عذاب دوزخ مصون نمی‏ماند. نیل به رحمت و ولایت الهی و محفوظ ماندن از عذاب او، بر اثر کلام است. سپس حضرت فرمودند: «شما خود فضل سکوت را با کلام توصیف می‏نمایید و هرگز فضل کلام را با سکوت توصیف نمی‏کنید».

سفارش به ابوحمزه ثمالی

ابوحمزه ثمالی می‏گوید: یک روز کنار در خانه حضرت سجاد علیه‏السلام ایستاده بودم که امام علیه‏السلام از خانه خارج شد و فرمود:«بسم اللّه‏ آمنتُ باللّه‏ و توکّلتُ علی اللّه‏» سپس فرمودند: ای ابوحمزه، هر وقت انسان از خانه بیرون می‏آید، شیطان آماده فریب اومی‏شود. وقتی می‏گوید: «بسم اللّه‏» آن دو فرشته که به او موکل هستند، می‏گویند گفت: بسم اللّه‏، یعنی از شر شیطان محفوظ ماند. وقتی می‏گوید: «آمنت باللّه‏» گویند هدایت گردید و همین که می‏گوید «توکلت علی اللّه‏» گویند از آفات و بلیات نگه داشته شد.

امام زین‏العابدین علیه‏السلام در هنگام اقامه نماز

امام زین‏العابدین علیه‏السلام به هنگام نماز از خشیت الهی اندامش می‏لرزید و چهره‏اش دگرگون می‏شد. یکی از یاران حضرت علت این تغییر حالت ایشان را در هنگام نماز پرسید. حضرت در پاسخ فرمودند: مگر نمی‏دانی در برابر چه کسی قرار می‏گیریم؟ به راستی همان مقدار از نماز بنده پذیرفته است که حضور قلب داشته باشد و فرد خودش را واقعا در برابر خدا ببیند. آن شخص عرض کرد پس نمازهای ما باطل است و ما هلاک شده‏ایم. حضرت فرمودند: هرگز، خدا نمازهای نافله را برای جبران نمازهای ناقص بندگانش مقرر فرموده است.

فخر امام زین‏العابدین علیه‏السلام

در تاریخ آمده است چون اسیران کربلا به کوفه وارد شدند و کوفیان سخنان حضرت زینب(س) و جمعی از خاندان امام حسین علیه‏السلام را شنیدند، گریه و ناله سر دادند و زنان موهای خود را پریشان کردند. امام زین‏العابدین علیه‏السلام آن‏ها را ساکت کردند و در معرفی خود فرمودند: من پسر آنم که حرمتش را درهم شکستند و مال واموال او را غارت کردند و کسانش را اسیر کردند. من پسر آنم که او را کنار فرات سر بریدند، در حالی که نه به کسی ستم کرده و نه با کسی مکری به کار برده بود. من پسر آنم که او را از قفا سر بریدند و این برای من فخری بزرگ است.

آزمایش الهی از دیدگاه امام زین‏العابدین علیه‏السلام

پس از پایان دوره اسارت و بازگشت امام زین‏العابدین علیه‏السلام و کاروان خاندان پیامبر به مدینه، آن حضرت در آستانه ورود به شهر مدینه، طی خطبه بلندی خطاب به جمعیت استقبال کنندگان فرمودند: ای مردم، خداوند، تبارک و تعالی ـ که سپاس او را سَزد ـ ما را به مصایب بزرگ بیازمود. اباعبداللّه‏ الحسین علیه‏السلام را کشتند، زنان و فرزندان او را اسیر کردند و سر او را در شهرها بر روی نیزه‏ها گرداندند و این مصیبتی بی‏مانند است.

علم امام زین‏العابدین علیه‏السلام

شیخ مفید در توصیف دامنه دانش امام زین‏العابدین علیه‏السلام می‏نویسد: آنچه فقها و دانشمندان درعلوم مختلف از آن حضرت نقل کرده‏اند از شمار بیرون است و آنچه ازمواعظ و پند و دعا و احکام الهی که در بین دانشمندان وجود دارداغلب از کسانی است که در مکتب امام زین‏العابدین علیه‏السلام پرورش یافته و از سرچشمه علوم آن حضرت سیراب شده‏اند.

بردباری و حلم امام علیه‏السلام

امام زین‏العابدین علیه‏السلام تجسم بردباری و گذشت بود به گونه‏ای که از برابر هر اشتباهی به اغماض می‏گذشت و حتی در برابر بدی و سوء رفتار نیز به احسان و نیکی رفتار می‏کرد و می‏فرمود: چیزی بهتر از این نیست که انسان بی‏آن که در مقام انتقام و تلافی برآید، با حلم و بردباری خشم خود را فرو نشاند.

نمونه‏ای از حلم و گذشت امام زین‏العابدین علیه‏السلام

روزی مردی در حضور جمع به امام زین‏العابدین علیه‏السلام جسارت کرد و ناسزا گفت: امام علیه‏السلام به روی خود نیاورد و سخنی نگفت. وقتی آن مرد رفت حضرت رو به حاضران کرد و فرمود بیایید تا شما پاسخ مرا به او ببینید.
امام به طرف خانه آن مرد حرکت کرد. آن فرد وقتی امام زین‏العابدین علیه‏السلام را دید گمان کرد که برای تنبیه و سرزنش او آمده است، ولی به زودی دریافت که اشتباه کرده و تصورش نادرست بوده است؛ زیرا امام علیه‏السلام پیش آمد و سلام کرد نمود و فرمود برادر، اگر نسبت‏هایی که به من دادی درست است من به درگاه خدا استغفار می‏کنم و اگر درست نیست از خدا می‏خواهم که گناه تو را ببخشاید. آن مرد سخت پشیمان شد و با چشمانی اشکبار پیشانی آن حضرت را بوسید و گفت یابن رسول‏اللّه‏، آنچه به شما گفتم درست نیست و خود به آنها سزاوارترم.

شجاعت امام زین‏العابدین علیه‏السلام

امام زین‏العابدین علیه‏السلام که در کلیه صفات پسندیده و فضایل اخلاقی زبانزد عام و خاص بود، در شجاعت وشهامت نیز به حد کمال بود. سخنان آن حضرت در برابر یزید دلیل روشنی بر این مدعا است. آنگاه که یزید بر مسند قدرت تکیه زده بود، حضرت او را مورد خطاب قرار داد و گفت: ای پسر معاویه و هند، تو خود می‏دانی که پرچم رسول اللّه‏ در جنگ بدر و احد و احزاب در دست جدم علی‏بن‏ابیطالب علیه‏السلام بود، در حالی که پدر و جد تو پرچم‏دار مشرکان بودند. در جای دیگر خطاب به یزید می‏فرمایند: وای بر تو، اگر به این فاجعه‏ای که آفریدی کمی می‏اندیشیدی، باید سر به کوه و بیابان می‏گذاشتی و خاکسترنشین می‏شدی. بدان که به زودی از این اعمالت پشیمان، و به خواری بزرگ گرفتار خواهی شد.

درسایه سار کلام گهربار امام سجاد(علیه السلام)

*اگر مردم بدانند که در طلب علم چه فوایدی است، آن را می‏طلبند، اگرچه با ریختن خون دل و فرو رفتن در گرداب‏ها باشد.
*هر کس خود را گرامی داند، دنیا نزد او خوار است.
*کسی که بدان‏چه خدا نصیب او کرده قناعت کند، از بی‏نیازترین مردم است.
*از خوی مؤمن آن است که در تنگ دستی به اندازه درآمد خرج کند، و در رفاه به قدر گشایش؛ و درباره مردم منصف باشد و در سلام به همگان پیشی گیرد.
*نگاه محبت‏آمیز مؤمن به صورت برادر ایمانی خود، عبادت است.
*برای هر چیزی لذتی است و لذت گوش، در شنیدن سخن زیباست.
*شرافت در فروتنی، عزت در پرهیزکاری و بی‏نیازی در قناعت است.
*کسی که ارج خود بداند، دنیا نزد او ناچیز است.
*محبوب‏ترین شما نزد خدا کسی است که رفتارش بهتر باشد.
*کسی که خوش خلق‏تر است، به خدا نزدیک‏تر است.
*مؤمن رفتار خود را با بردباری در می‏آمیزد.
*مؤمن هیچ کاری را برای ریا انجام نمی‏دهدو هیچ کار را از روی شرم رها نمی‏کند.
*مؤمن از گواهی دادن در حق غیر دوستان نیز دریغ نمی‏کند.
*مؤمن از این که مورد ستایش و تمجید قرار گیرد، می‏ترسد.
*همنشینی با مردمان نیکوکار موجب صلاح و رستگاری می‏شود.
*رفتار به شیوه دانشمندان سبب افزایش خرد می‏شودد.
*آزار نرساندن نشانه کمال عقل و موجب آسایش در دنیا و آخرت است.
*کسی که راهنمای دانایی ندارد، تباه می‏شود.
*در شگفتم از کسی که از خوراکی به سبب زیانش می‏پرهیزد، ولی از گناه به سبب زشتی‏اش دوری نمی‏کند.
*توبه نه به گفتار، که به بازگشت از امور ناشایست و انجام دادن کار نیک است.
*مبادا به گناهی که می‏کنی شادمان شوی که شادمان شدن به گناه بدتر از انجام دادن گناه است.


[ شنبه 90/9/12 ] [ 7:56 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

*حقوق متقابل خداوند و بندگانش

امام زین العابدین علیه‏السلام در مورد حق پروردگار بر بندگانش می‏فرمایند: «حق بزرگ خدای متعال بر تو این است که در برابر آفریدگار خود سر فروتنی و پرستش فرود آوری و برای او شریک قرار ندهی و چنان‏که شاید با خلوص نیّت به عمل بپردازی. در آن صورت به ادای حق بزرگ الهی موفق گشته‏ای و متقابلاً به اخذ پاداش که مشتمل بر رو به راه شدن زندگی دنیا و آخرت است، نائل آمده‏ای. علاوه بر این، خداوند آنچه را که دوست داشته باشی به تو خواهد داد.

*حق نفس بر انسان

امام زین‏العابدین علیه‏السلام در مورد حق نفس بر انسان می‏فرمایند: حق نفس بر تو این است که با تمام نیرو و قدرت آن را تحت رهبری و اطاعت خداوند درآوری. بدین ترتیب که وظایف اعضای خویش مانند گوش و چشم دست و پا، زبان را مراعات کنی و در این کار از خداوند یاری بخواهی.

*حق صدقه بر انسان

امام زین‏العابدین علیه‏السلام در مورد حق صدقه بر انسان می‏فرماید: سزاوار نیست که با صدقه دادن بر دیگران منت نهی؛ زیرا صدقه عملی است که نتیجه آن منحصرا عاید تو می‏شود. پس چون بر کسی منت نهی، چنان باشد که کار خود را تقبیح و عمل خود را تباه کرده‏ای.چنین فردی مانند کسی است که نیک و بد نزد او یکسان باشد. بدین ترتیب چگونه می‏توان گفت چنین شخصی به اصول اخلاقی پایبند است؟

*حق معلم بر شاگرد

امام زین‏العابدین علیه‏السلام در مورد حق معلم می‏فرمایند: «حق استاد تو این است که در تعظیم و تکریم وی بکوشی و محضر او را بس موقّر و محترم شماری و در فراگیری علم و دانش به کلمات و بیانات او به نیکی گوش فرا دهی و با روی گشاده و خویی آزاده و کامل و در کمال ادب و احترام به محفل و مجلس وی روی آوری و هرگز صدای خویش را بر صدای او بلندتر نسازی». آن حضرت در ادامه می‏فرمایند: «و نیز هیچ وقت در مجلس او با دیگرن سخن نگویی و خارط او را از این کردار آزرده نسازی. و نیز می‏باید معایب معلم خویش را پوشیده‏داری و صفات پسندیده او را آشکار کنی و نسبت به او دشمنی و نکنی. اگر چنین رفتاری داشتی خداوند فرشتگان را گواه می‏کند که نیّت تو الهی است و در راه خشنودی خدا به کسب علم پرداخته‏ای».

*حق شاگرد

امام زین‏العابدین علیه‏السلام در مورد حق شاگرد می‏فرمایند: «اما حق آنان که به سبب فزونی دانش تو در محضرت به فراگیری مشغولند، آن است که بدانی خدای، عزوجل، به واسطه دانشی که به تو عنایت فرموده تو را بر ایشان سرپرست گردانیده است و ابواب دانش را به روی تو گشوده است. پس اگر در آموزش و پرورش آنان به نیکی رفتار کنی و از سئوالات ایشان دلتنگ و رنجور نگردی، خداوند بر فضیلت تو بیفزاید و ابواب دانش را بر رویت بگشاید و اگر از آموختن دانش به آنان سر باز زنی یا با خلق و خوی بد با آنان رفتار کنی، آن وقت است که خداوند علم را از تو برگیرد و فروغ دانش را از تو دور کند و مقام و منزلت تو را از دل‏ها بیرون افکند».

*حق کسی که بر تو احسان کرده است

امام زین‏العابدین علیه‏السلام در مورد کسی که خوبی و احسان کرده است می‏فرمایند: «اما حق کسی که با تو به احسان و نیکی رفتار کرده این است که از او تشکر کنی و احسانش را به یاد داشته باشی، از او به خوبی یاد کنی و به درگاه خداوند با اخلاص برایش دعا کنی و این گونه در نهان و آشکار از او قدردانی کنی و بکوشی اگر روزی توانستی، رفتار خوب او را جبران کنی».

*حق همنشین بر انسان

امام زین‏العابدین علیه‏السلام در مورد حق همنشین می‏فرمایند: «حق همنشین این است که او را به خوبی بپذیری و به او خوش‏آمد بگویی و در گفت‏وگو با وی منصفانه رفتار کنی. نگاه از او برنگیری و به منظور آگاهی دادن با او سخن بگویی. اگر بر او وارد شدی می‏توانی هر زمان خواستی او را ترک گویی، ولی اگر او بر تو وارد شد وی را جز با اجازه او ترک نکنی».

*حق شریک بر انسان

امام زین‏العابدین علیه‏السلام در مورد حق شریک بر انسان می‏فرمایند: «حق شریک آن است که اگر غایب باشد در انجام دادن کار او بکوشی و اگر حاضر بود با او برابر کار کنی و بدون مشورت و رأی او تصمیم نگیری. اموالش را حفظ کنی و در آنها خیانت نکنی؛ زیرا به ما گفته‏اند دو نفر که با یکدیگر شریک می‏شوند، تا وقتی به یکدیگر خیانت نکنند دست خداوند همراه آنان است».

*حق مال بر انسان

امام زین‏العابدین علیه‏السلام درباره حق مال بر انسان می‏فرمایند: «حق دارایی این است که جز از راه حلال آن را کسب نکنی و جز در راه حلال و به‏جا مصرف نکنی؛ زیرا خداوند آن را به تو عطا فرموده که جز در راه رضای او به مصرف نرسانی». آنگاه حضرت در ادامه می‏فرمایند: «شایسته نیست در راه به دست آوردن مال و به میراث گذاشتن آن خدا را معصیت کنی».

*حق طلبکار بر انسان

امام زین‏العابدین علیه‏السلام در مورد حق طلبکار بر انسان می‏فرمایند: «اما حق طلبکاری که مال خود را از تو طلب می‏کند، آن است که در صورت امکان تلاش کنی بدهی خود را به او بپردازی و او را به رفت‏وآمد و دویدن وادار نکنی؛ زیرا رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمودند: توانگری که وامش را نپردازد، نوعی ستمکار است؛ و اگر قادر به پرداخت آن نیستی، با زبانی خوش از وی مهلت بخواه؛ زیرا این عملی ناپسند است که تو مال او را در اختیار گرفته باشی و با وی بدرفتاری کنی».

*حق کسی که بر تو ادعایی دارد و شاکی است

امام زین‏العابدین علیه‏السلام در مورد حق مدعی و شاکی می‏فرمایند: «اما حق کسی که بر تو ادعایی دارد و شاکی است، چنانچه ادعای او درست است، حرف او را بپذیر و سخن او را رد نکن. خودت به جای قاضی حکم کن و به جای شهود، گواه او باش؛ زیرا این‏گونه رفتار، حق خدا بر تو است؛ و اگر او درست نمی‏گوید و ادعایش باطل است با او مدارا رفتار کن، او را ازنتیجه عملش بترسان و به دینش سوگند بده و با یادآوری خداوند از خشونت بکاه. از پرگویی و بدگویی بپرهیز که به گناه او گرفتار می‏شوی و موجب دشمنی بیشتر او گردی؛ زیرا سخن ناروا سبب دشمنی است و سخن نیک به خیر و فضیلت می‏انجامد، و شر و فساد را خاموش می‏گرداند».

*حق کسی که با تو مشورت می‏کند

امام زین‏العابدین علیه‏السلام در مورد حق کسی که با انسان مشورت می‏کند، می‏فرمایند: «حق کسی که با تو به مشورت پرداخته، این است که نظر خود را صریح و روشن بیان کنی. چنان که اگر خودبه جای او بودی، همان می‏کردی». حضرت در ادامه می‏فرمایند: «اگر نتوانستی به او مشورتی بدهی، کسی را که آگاه و قابل اعتماد است به وی معرفی کن و از کمک به او دریغ نکن».

*حق خردسالان

امام زین‏العابدین علیه‏السلام درباره حق خردسالان و کودکان می‏فرمایند: «حق کودک و خردسال آن است که وی را مورد مهر و محبت قرار دهی و در تعلیم و ترتبیتش بکوشی و نسبت به او گذشت و پرده‏پوشی داشته باشی و با وی با نرم‏خویی و ملایمت رفتار کنی و لغزش‏های کودکانه‏اش را نادیده بگیری». حضرت در ادامه می‏فرمایند: «به هر حال با وی با مدارا رفتار کن و از ستیز و لجبازی دوری جوی؛ زیرا این امر موجب رشد و کمال وی می‏شود».

*حق کسی که به تو بدی کرده است

امام زین‏العابدین علیه‏السلام در مورد برخورد با کسی که به انسان بدی کرده است، می‏فرمایند: «حق کسی که در گفتار یا کردار با تو بدی کرده، این است که اگر عمدا مرتکب آن عمل شده، بهتر است وی را ببخشایی تا کنیه و کدورت از بین برود» و اگر از روی عمد نبوده است، تو خطای او را به بدی پاسخ نده و با انتقام، به او ستم نکن و تا آنجا که مقدور است با نرمی‏و ملاطفت با وی رفتار کن».

*حق هم کیشان

امام زین‏العابدین علیه‏السلام در مورد حق همکیشان می‏فرمایند: «حق هم کیشان آن است که نسبت به آنها با حسن نیّت و مهربانی و نرمش رفتار کنی و چنانچه رفتار بدی از آنان مشاهده کردی، با آنان به مدارا رفتار کنی و محبت آنان را جلب کنی و به اصلاح کار آنها بپردازی، و از سپاسگذاری کنی». حضرت در ادامه می‏فرمایند: «پس درباره همه آنها دعا کن و به یاری آنها بپرداز و حرمتشان را در نظر بگیر؛ بزرگ آنها را به منزله پدر و کوچکشان را به منزله فرزند و میان‏سال آنها را برادر خود محسوب کن. هر کس از آنان پیش تو آمد با لطف و رحمت از وی دلجویی و چون برادر با وی رفتار کن».

آموزه‌هایی نورانی از برگ‌های زرین صحیفه سجادیه

امام سجاد(ع)، کتاب ناطق پروردگار و خزانه رازهاست که به روشنی از مقام سرّ ذات الهی سخن می‌گوید. صحیفه سجادیه آن حضرت، چراغ روشنِ ایوانِ بزرگواری است و بر تمام کتاب¬های باعظمت برتری دارد و دربردارنده 54 دعاست که در زمینه¬های گوناگون عقیدتی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، تربیتی و پاره¬ای از احکام شرعی و قوانین طبیعی در قالب دعا و مناجات بیان شده است.
صحیفه سجادیه یکى از اثرهاى گران‏سنگ به جا مانده از امام سجاد علیه‏السلام است. صحیفه سجادیه که «زبور آل محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله »، «انجیل اهل بیت» و «اخت القرآن» لقب گرفته، در بردارنده 54 دعاست که تاکنون بیش از شصت شرح بر آن نوشته شده است. صحیفه سجادیه تنها دربردارنده راز و نیاز با خدا و بیان حاجت در پیشگاه وى نیست، بلکه دریاى بى‏کرانى از علوم و معارف اسلامى است که مسائل گوناگون عقیدتى، فرهنگى، اجتماعى، سیاسى و پاره‏اى از قوانین طبیعى و احکام شرعى در آن آمده است. در سال 1353 هـ . ق مرجع فقید، آیت‏الله العظمى مرعشى نجفى، نسخه‏اى از صحیفه سجادیه را براى طنطاوى، دانشمند بزرگ اهل تسنن و صاحب تفسیر معروف الجواهر به قاهره فرستاد. وى پس از ارج نهادن به این هدیه گران‏بها و ستایش فراوان از آن، در پاسخ چنین نوشت: «این از بدبختى ماست که تاکنون به این اثر گران‏بهاى جاوید که از مواریث پیامبر است، دست نیافته بودیم. من هر چه در آن مى‏نگرم، آن را از گفتار آدمیان، فراتر و از سخن پروردگار فروتر مى‏یابم».
آن صحیفه سرّ سجادى است کاشف
راز عشق آن امام راستان را
زان صحیفه آیت سجاد بیند
دیده اهل صفا راز نهان را
باغ دل‏ها را خوش اوراق کتابش
داد زینت همچو گل باغ جهان را
در دعا راز و نیازش عاشقانه
داد تعلیم حقایق انس و جان را

دعا در حق فرزندان

یکى از دعاهاى دل‏نشین صحیفه سجادیه، دعاى امام سجاد علیه‏السلام درباره فرزندانش است که در بخش‏هایى از آن مى‏خوانیم: «پروردگارا! بدن‏ها و دین و اخلاق آنها را به سلامت دار و به آنان در جان و جسم و هر آنچه برایشان مهم است، عافیت بخش. روزى آنان را به دست من گسترده ساز و آنان را نیکوکارانى پرهیزکار و بینا و شنواى حق و فرمان‏بردار خودت قرار ده.
خدایا! آنان را دوستان من قرار ده و بر من مهربان ساز و فرمان‏پذیر دستورهاى من بگردان و مرا در تربیتشان و خوبى کردن به آنها یارى فرما. آنان را بر آنچه از تو مى‏خواهم، یار و یاورم قرار ده و مرا و فرزندانم را از شرّ شیطان مصون بدار».

دعا در حق پدر و مادر

امام سجاد علیه‏السلام درباره پدر و مادر خویش این گونه به دعا مى‏نشیند: «خداوندا! مرا به پاس‏داشت بزرگى پدر و مادر، توفیق ده و به مهربانى و نیکى به آنان و فرمان‏پذیرى از آنان و خوش رفتارى با آنان، موفق بدار و اطاعت از آنان را در کام من شیرین و گوارا بگردان.
خداوندا! صدایم را در برابر آنها آرام و گفتارم را بر آنان خوشایند فرما و خویم را با آنان نرم و قلبم را بر آنها مهربان ساز. خدایا! یاد آنان را در پس نمازهایم و در وقت‏هاى شب و روزم، از دلم مزداى و مرا به برکت دعاهایى که براى آنان دارم، بیامرز».

دعا در طلب آمرزش گناهان

امام زین العابدین علیه‏السلام در یکی از دعاهای خود در صحیفه سجادیه می‏فرماید: «بارخدایا، ای که گناهکاران به رحمتت فریادرسی می‏کنند، و ای که بیچارگان به یادآوری احسانت پناه می‏برند، ای که خطاکاران از بیم تو به شدت گریه می‏کنند، ای همدم هر وحشت زده دور از وطن، ای گشایش هراندوهگین دل شکسته، ای فریادرس هر درمانده تنها، ای مددکار هر محتاج رانده شده، تویی که رحمت و دانشت همه چیز را فرا گرفته... تویی که عفوت بر عقابت غلبه دارد، و تویی که مهرت پیشاپیش غضبت در حرکت است... و تویی که چون نعمت به کسی مرحمت کنی، چشم پاداش از او نداری... اینک منم ای پروردگارم که در پیشگاهت به خاکساری در افتاده‏ام، منم که خطاها پشتم را گرانبار کرده، و منم که گناهان عمرم را به تباهی برده و منم که از سر جهالت تو را نافرمانی کرده‏ام، در صورتی که تو شایسته این نبودی که من چنین کنم».
گلچینی از اهداف تربیتی صحیفه سجادیه، به همراه دعاهای مربوط[1] در قالب محوریابی، دعا

اهداف تربیتی صحیفه سجادیه[2]

1. اهداف تربیتی در رابطه انسان با خدا
الف) معرفت به خدا
سپاس و ستایش خدایی را سزاست که دیده¬های بینندگان از دیدنش ناتوانند و اندیشه¬های وصف‌کنندگان از عهده وصفش برنیایند. به قدرت و توانایی خود، آفریدگان را آفرید و آنان را به اراده و خواست خویش پدید آورد، بی‌آنکه از روی نمونه¬ای باشد.[3]
ب) دست¬یابی به ایمان کامل
بارخدایا! ایمانم را به پایه کامل¬ترین ایمان برسان، و باورم را بهترین یقین¬ها قرار ده، و نیت مرا به نیکوترین نیت¬ها پایان ده، و کردارم را به بهترین کردارها برسان.[4]
ج) تقوا
و دلم را از پرهیزکاری خودت مالامال کن.[5]
بارخدایا! برای ما توشه¬ای از پرهیزکاری قرار ده.[6]
یک- آثار تقوا
و مرا از کسانی قرار ده که با بازداری و نگه¬داری تو، از گناهان و لغزش¬ها و خطا بسته و محفوظ مانده¬اند.[7]
و ما را برای مقابله در برابر گمراهی شیطان از پرهیزکاری، توشه ده و خلاف راه او که راه تباهی است، ما را به راه پرهیزکاری ببر.[8]
دو- صفات پرهیزکاران
و زیور پرهیزکاران را به من بپوشان در گستردن عدل و داد، و فرو نشاندن خشم، و خاموش کردن آتش دشمنی، و گردآوردن و الفت دادن پراکندگان، و اصلاح فساد بین مردم، و فاش کردن خیر و نیکی، و پنهان کردن عیب و زشتی، و نرم¬خویی و فروتنی و خوش‌رفتاری و آرام‌طبعی و سنگینی و خوش¬خویی و پیش دستی به کمال اخلاقی، و برگزیدن احسان، بی‌آنکه جزای احسانی باشد، و ترک عیب¬گویی و به غیر مستحق نیکی نکردن، و گفتن حق اگر‌چه سخت باشد و کم شمردن نیکی در گفتار و کردارم اگرچه بسیار باشد، و بسیار شمردن بدی در گفتار و کردارم اگرچه کم باشد.[9]
د) پرورش روح عبادت و نماز
و شبم را آباد و با برکت گردان، به بیدار کردنم آن برای بندگی¬ات، و تنها بودنم به شب¬خیزی برای مناجات با تو.[10]
و مناجات و راز و نیاز با خودت را در تنهایی و در شب و روز برایم آراسته و خوشایند گردان.[11]
ه) شکرگزاری
پس سپاس‌گزارنده¬ترین بندگانت از سپاس تو ناتوان هستند.[12]
یک- فرهنگ شکرگزاری
- شکرگزاری، تفضل الهی
بارخدایا! کسی به پایان شکر سپاس تو نمی¬رسد، مگر اینکه از احسان و نیکی تو چیزی برای او فراهم می¬آید که او را به شکری دیگر وادار می¬گرداند.[13]
- فراوانی نعمت به سبب شکر
و فرمودی: «هرآینه اگر (مرا بر نعمتی که به شما داده¬ام) سپاس گزارید، شما را فزونی دهم و اگر ناسپاسی کنید، همانا کیفر من سخت است».[14]
- قرار گرفتن در موضع آزمایش
و نهی کرده تا شکر و سپاس¬گزاری¬مان را آزمایش کند.[15]
- حق‌شناسی، مرز تفکیک انسان از حیوان
سپاس خدای را که اگر بندگانش را از شناختن سپاس¬گزاری خود بر نعمت¬های پی‌درپی که به ایشان داده و بخشش¬های پیوسته که برای آنها تمام گردانیده است، بازمی-داشت، هرآینه، نعمت¬هایش را مصرف می¬کردند و او را سپاس نمی¬گزاردند. ... اگر چنین می¬بود و شکر نمی¬کردند، از حدود انسانیت به مرز حیوانیت روی می-آوردند.[16]
دو- آثار تربیتی شکر؛ رسیدن به مقام رضا
پس نمی¬دانم ای خدای من! کدام یک از این دو حالت به سپاس¬گزاری تو واجب¬تر و کدام یک از این دو هنگام، برای ستایش تو سزاوارتر است؛ هنگام تندرستی یا بیماری؟ بارخدایا! بر محمد و آل او درود فرست و آنچه را برایم پسندیده¬ای، محبوب من گردان.[17]
و) توبه
بارخدایا! به سوی تو بازمی¬گردم و توبه می¬کنم؛ توبه کسی که رجوع به گناهی را در دل نمی¬گذارد و پس از توبه در گناهی بازنمی¬گردد. توبه خالصی که از شک و دودلی پاکیزه باشد. پس آن را از ما قبول فرما و از ما خشنود شو و ما را بر آن پابرجا گردان.[18]
2. اهداف تربیتی در رابطه انسان با خود
الف) پرورش حس خداجویی
به قدرت و توانایی خود، آفریده¬ها را نیکو و زیبا آفرید و آنان را به خواست خویش به وجود آورد، بی‌آنکه از روی مثال و نمونه¬ای باشد. سپس آنان را در راه اراده خویشتن روان گردانید و در راه محبت و دوستی خود برانگیخت.[19]
ب) پرورش حس فضیلت¬جویی
بارخدایا، عزیز و گرامی¬ام دار و به کبر و خودپسندی و خودبینی دچارم مکن، و مرا به بندگی خودت توفیق ده، و عبادتم را به خودپسندی تباه مگردان، و خیر و نیکی برای مردم را به دست من روان ساز، و آن را به منت نهادن باطل مفرما، و خوهای پسندیده را به من ببخش، و مرا از به خود نازیدن نگاه‌درا.[20]
ج) پرورش غرایز و خواست¬های طبیعی آدمی
یک- روزی به اندازه
و از تو می¬خواهم برای روزی¬ام، راهی آسان فراهم کنی. پس بر محمد و آل او درود فرست و روزی‌ام را بر من آسان گردان و مرا به اندازه¬ای که برایم تعیین فرموده-ای، قانع و خشنود ساز و به بهره¬ام در آنچه بهره من گردانیده¬ای، خشنودم فرما و آنچه از تن و عمرم سپری شده و رفته است، در راه فرمانبرداری¬ات قرار ده؛ زیرا تو بهترین روزی دهندگانی.[21]
دو- شکر¬گزاری و سرکشی نکردن
و در رزق و روزی عطا فرموده، فراخی می¬یافتند و شکرش را به جا نمی‌آوردند و اگر چنین می¬بودند و شکر نمی¬کردند، از حدود انسانیت به مرز حیوانیت روی می-آوردند.[22]
سه- شرکت دادن دیگران در نعمت¬های الهی
و ما را در این روز و این شب و همه روزهای‌مان توفیق عطا فرما برای انجام نیکی و کمک کردن به ناتوان.[23]
چهار- هدایت میل جنسی
و شهوت و خواهشم را از هر حرام و منع¬شده¬ای بشکن.[24]
3. اهداف تربیتی در رابطه انسان با دیگران
الف) اهداف تربیتی در روابط خانوادگی
یک- وظایف فرزند در برابر والدین
و پدر و مادر مرا به بهترین پاداش که به آن، پدران و مادران بندگان باایمانت را اختصاص داده¬ای، امتیاز ده.[25]
بارخدایا! صدایم را در برابر ایشان پایین¬تر و سخنم را خوشایند و خویم را نرم-ساز، و دلم را برای آنها مهربان کن و مرا به ایشان مهربان و دل¬سوز گردان.[26]
و مرا به وسیله دعا برای ایشان و ایشان را به سبب مهربانی¬شان به من بیامرز؛ آمرزشی پابرجا.[27]
دو- وظایف والدین در برابر فرزند
بارخدایا! روزی¬هایشان را برای من و به دست من فراوان گردان، و مرا در پرورش ایشان یاری فرما.[28]
و کیش¬ها و خوهایشان را برای من سالم بدار و مرا در تربیت ایشان یاری فرما.[29]
4. اهداف تربیتی در روابط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی
الف) فراهم کردن زمینه ایجاد برادری
و آنان را توفیق ده برای برپاداشتن طریقه و روش حفظ احکام و فراگرفتن اخلاق نیک خود که بندگان را به آن امر فرموده¬ای.[30]
ب) عمل به وظایف و مسئولیت¬ها در قبال یکدیگر
و آنان را توفیق ده در فراگرفتن زیبایی¬های فرهنگ خودت در مهرورزی، و کمک به ناتوانانشان، و بستن شکاف فقر و نیازمند¬ی‌شان، و رفتن نزد بیمارشان، و راهنمایی کردن راه¬جو و اندرز دادن مشورت کننده¬شان، و دیدار از سفر آمده‌شان، و پنهان کردن رازهاشان، و پوشاندن عیب¬هاشان، و یاری کردن ستم دیده¬شان، و سود رساندنشان به بخشش فراوان، و دادن آنچه ایشان را واجب و لازم است پیش از درخواست.[31]
ج) امر به معروف و نهی از منکر
بارخدایا! ما را در این روز و این شب و همه روزهامان توفیق عطا فرما برای انجام امر به معروف و نهی از منکر، و حفظ و نگه¬داری اسلام، و نکوهش باطل و نادرستی، و خوار شمردن آن، و یاری حق و گرامی داشتن آن.[32]
د) انفاق و صدقه
بارخدایا! بر محمد و آل او درود فرست و روزی¬های مرا از وسایل حلال روان گردان و انفاق و خرج کردنم را در راه¬های خیر و نیکی بگردان.[33]
ه) فرهنگ بهینه مصرف
و مرا از اسراف و زیاده¬روی بازدار و به بخشیدن و میانه¬روی در زندگی، مستقیم ساز و روش نیکو در زندگی را به من بیاموز و مرا به لطف خود از بی¬جا خرج کردن باز دار.[34]

فرجام نیک

آن‏گاه که امام سجاد علیه‏السلام در آستانه شهادت قرار گرفت، هنگام مرگ، دمى بیهوش شد و چون چشم خود را گشود، سوره واقعه و سوره فتح را خواند. سپس گفت:
الْحَمْدُ للّه‏ِِ الَّذِی صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الاْءَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنْ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشَاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ.
سپاس خدایى را که به ما وعده راست فرمود و بهشت را میراث ما کرد تا هر جا که خواهیم جاى گیریم. پس چه نیک است پاداش عمل کننده‏ها.
امام سجاد علیه‏السلام وصیت کرده بود که در مرگشان، کسى را خبر نکنند و ایشان را زود به خاک بسپارند، ولى هنگام تشییع و دفن آن حضرت، انبوهى از دوستداران اهل بیت گرد آمدند که مدینه مانند آن را کمتر به خود دیده بود.
حجاب چهره جان مى‏شود غبار تنم
خوشا دمى که از آن چهره پرده برفکنم
چنین قفس نه سزاى چو من خوش‏الحانى است
روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم

پی‏نوشت‏ها:

[1] . حاج سید علی فیض الاسلام، ترجمه و شرح صحیفه کامله سجادیه، انتشارات فیض الاسلام، زمستان 1368.
[2] . نک: علی اصغر ابراهیمی‌فر، بررسی نظام تربیتی صحیفه سجادیه، قم، مرکز پژوهش¬های اسلامی صدا و سیما، 1385، چ1، صص 128 – 172.
[3] . صحیفه سجادیه، دعای 1، بند 2 و 3.
[4] . همان، دعای 20، بند 1.
[5]. دعای 21، بند 9.
[6] . دعای 17، بند 5.
[7] . دعای 25، بند 10 و 11.
[8] . دعای 17، بند 5.
[9] . دعای 20، بند 10.
[10] . دعای 47، بند 123.
[11] . دعای 47، بند 110.
[12] . دعای 37، بند 3.
[13] . دعای 37، بند 1.
[14] . دعای 45، بند 14.
[15] . دعای 1، بند 21.
[16] . دعای 1، بند 8 و 9.
[17] . دعای 15، 2، 3، 4، و 6.
[18] . دعای 45، بند 52.
[19] . دعای 1، بند 3 و 4.
[20] . دعای 20، بند 3.
[21] . دعای 32، بند 28.
[22] . دعای 1، بند 8 و 9.
[23] . دعای 6، بند 18.
[24] . دعای 39، بند 1.
[25] . دعای 24، بند 12.
[26] . دعای 24، بند 6.
[27] . همان، بند 14.
[28] . دعای 25، بند 2 و 5.
[29] . همان.
[30] . دعای 26، بند 3.
[31] . همان، بند 2.
[32] . دعای 6، بند 18.
[33] . دعای 30، بند 3.
[34] . همان.


[ شنبه 90/9/12 ] [ 7:55 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

قیام بزرگ عاشورا ماندگارترین نهضت اسلامى است که در محرم سال 61 قمرى روى داده است. این نهضت داراى دو مرحله بود. برهه نخست، آفرینش و شکل‏گیرى و جهاد و جانبازى و دفاع از کرامت اسلامى و دعوت به اقامه عدل و احیاى دین محمدى و سنت و سیره نبوى و علوى بوده که به رهبرى امام حسین علیه السلام از نیمه ماه رجب سال 60 هجرى آغاز و در دهم محرم سال 61 هجرى به فرجام رسید. مرحله دوم، دوره پیام رسانى و تثبیت ارزشهاى نهضت و عرصه جهاد فرهنگى و تبیین آرمان‏هاى آن قیام مقدس بود که به رهبرى امام على‏بن‏الحسین علیهما السلام تداوم یافت. امامت شیعه و رهبرى نهضت کربلا در عصرى به امام سجاد علیه السلام منتهى گشت که او به همراه نزدیک‏ترین افراد خاندان آل على علیهم السلام به اسارت مى‏رفتند. آل على علیهم السلام آماج تیرهاى ستم و تهمت و افترائات سیاستمداران بنى‏امیه قرار داشتند، ارزشهاى دینى دستخوش تحریف و تغییر امویان قرار گرفته، روحیه شجاعت و حمیت اسلامى و باورهاى دینى مردم سست، احکام دینى بازیچه نالایقان اموى شده، خرافه گرى رواج یافته، روحیه شهامت وشهادت طلبى در زیر شلاق و شکنجه و ارعاب امویان محو گشته بود. سخت‏گیرى‏هاى بى‏حد و حصر، مصادره اموال و تخریب خانه‏هاى آل‏هاشم، محروم ساختن آنها از امتیازات جامعه اسلامى، جلوگیرى مردم از هرگونه ارتباط با خاندان وحى و به انزوا کشاندن امام معصوم علیه السلام از مهم‏ترین سیاست‏هاى حاکمان اموى در مبارزه با اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بوده است. [3] امام زین‏العابدین علیه السلام در چنین عصر و جوى رسالت و پیامبرى خود را آغاز کرد. در صورتى که تنها سه تن پیرو واقعى داشت.[4] حرکت جهاد فرهنگى و پرورش شخصیت‏ها را در دستور کار خود قرار داد و با یک حرکت عمیق و دامنه‏دار به ایفاى نقش پیشوایى خود پرداخت این رویکرد امام سجاد علیه السلام زمینه ساز انقلاب فرهنگى امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام گشت. از این رو برخى از نویسندگان، آن حضرت را «باعث الاسلام من جدید» نامیدند.[5]

از مدینه تا کربلا با پدر

در طول مسیر مکه تا نینوا، امام سجاد علیه السلام همراه کاروان امام حسین علیه السلام بوده است. که پس از گذشتن از یکی از منازل بین راه حضرت در حالی که بر پشت اسب خود در حال حرکت بودند چند لحظه به خواب رفتند بعد که بیدار شدند فرمودند : «انا لله و انا الیه راجعون والحمدالله رب العالمین » و آن را دو یا سه بار تکرار کردند. پس فرزندشان علی بن الحسین به سوی ایشان روی کرده، عرض کرد: برای چه حمد خدای را بجای آوردید و استرجاع نمودید؟ (یعنی کلمه شریف «انا لله و انا الیه راجعون » را گفتند) حضرت فرمودند: پسرم من کمی به خواب رفتم. شخصی که به اسبی سوار بود در پشت اسب این کلام را برای من می گفت: «این قوم سیر می کنند و قاصد مرگ هم به سوی آنها حرکت می کند. » من هم دانستم خبر مرگ ابلاغ شده است. فرزندشان علی به بابا عرض کرد: پدر جانم خداوند به شما بدی نرساند، آیا ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمودند: بلی، قسم به خدایی که بازگشت همه بندگان به سوی اوست. علی بن الحسن جواب داد: بنابراین ما در حالی که بر حقیم، نسبت به مرگ هیچ باکی نداریم. امام حسین علیه السلام به او فرمودند: خداوند به تو بهترین جزای خیری که از پدری به فرزندش می رسد، عنایت فرماید: این قضیه پس از کوچ کردن از منزل « قصر بنی مقاتل » نقل شده است و منزل «ثعلبیه » با تفاوتی مختصر نیز گزارش شده است « مقتل الحسین » تالیف خوارزمی، جلد 1، صفحه 226، و برای تحقیق مراجعه کنید به موسوعه کلمات الحسین علیه السلام، اعداد معهد تحقیقات باقر العلوم علیه السلام صفحه 344 الی 368 و برای تحقیق بیشتر مراجعه به باقر العلوم، صفحه 395 الی 397) آری، این تنها خبری است که از برخورد حضرت علی بن الحسین علیه السلام با پدر در این راه طولانی در دست داریم؛ اما آیا این علی بن الحسین علیه السلام حضرت سجاد علیه السلام می باشند یا برادر بزرگوارشان حضرت علی اکبر، که در کربلا به شهادت رسیدند؟ هیچ معلوم نیست آنچه در روایت آمده « قال له ابنه علی » است یا «فاقبل الیه ابن علی بن الحسین ». به هر حال تا قبل از شهادت پدر گزارش دیگری که از حضرت سجاد _ علیه السلام _ در اسناد آمده این است که: علی بن زید از حضرت نقل می کند که ما با حضرت امام حسین علیه السلام خارج شدیم پس در هیچ منزلی نزول نفرمود و از هیچ منزلی کوچ نکرد مگر اینکه از «یحیی بن زکریا » و کشته شدن او یادی به میان می آورد. و یک روز فرمودند: از پستی دنیا نزد خداوند این که سرِ _ یحیی بن زکّریا هدیه شد به زن بد کاره ای از زنهای بد کاره بنی اسرائیل _ اما سر اینکه چرا حضرت حسین علیه السلام مرتب از کشته شدن حضرت یحیی بن زکّریا یاد می کرده اند، در نوبت دیگری آمده است . از این حدیث به خوبی بدست می آید که حضرت علی بن الحسین _ علیه السلام _ دائماً در کنار پدر بوده و در طول این سفر در خدمت ایشان قرار داشته و حتی سخنان پدر را نیز به خاطر سپرده است. شاید از همین جا بشود استفاده کرد که مریضی حضرت سجاد _ علیه السلام _ در طول مسیر اتفاق نیفتاده است ولی به هر حال به شکل دقیق زمان و مکان عروض بیماری حضرت در تاریخ ذکر نشده است چه اینکه راجع به علت بیماری حضرت مطلب مستندی در تاریخ وجود ندارد. [6]

امام سجاد علیه السلام در شب عاشورا

از حضرت زین العابدین علیه السلام نقل شده است که من با پدرم بودم، در شبی که در صبح آن به شهادت رسید، پس حضرت به اصحابش فرمودند: این شب است، شما آن را به عنوان محمل برای خود برگزینید و از سیاهی آن برای رفتن استفاده کنید، چرا که این قوم فقط من را اراده کرده اند و اگر من را بکشند با شما کاری ندارند. و شما از نظر من در وسعت و حلیّت می باشید (و من بیعت خود را از شما برداشتم.) آنان گفتند: نه قسم به خدا، این هرگز رخ نخواهد داد. حضرت فرمودند: هر آینه شما فردا همگی کشته خواهید شد و هیچکس از شما باقی نمی ماند. آنان گفتند: حمد خدای را، که مارا به کشته شدن با شما شرافت بخشید. سپس حضرت دعا کرد و به آنان فرمودند: سرهایتان را بلند کنید و نظاره کنید. آنان نیز مشغول نظاره مواضع و منازل خود در بهشت شدند و حضرت به آنان می فرمودند: این منزل توست ای فلانی، این قصر توست یا فلان، و این درجه توست ای فلان. پس مردان از اصحاب با سینه خود به استقبال نیزه و شمشیر می رفتند، چرا که می خواستند در بهشت برسند. این حدیث مبارک حاکی از حضور حضرت سجاد علیه السلام در جمع اصحاب و شنیدن کلام پدر و دیدن مقام ملکوتی اصحاب در بهشت است، با نقلهای مختلف دیگری نیز آمده است. (برای تحقیق بیشتر مراجعه کنید: موسوعه کلمات الحسین علیه السلام، اعداد معهد تحقیقات باقر العلوم، صفحه 395 الی 397 و صفحه 401.) تنها قضیه دیگری که از حضرت علی بن الحسین علیه السلام امام سجاد، در ارتباط با شب عاشورا نقل شده، مسئله شنیدن اشعاری است که پدرشان قرائت می کردند و باعث ناراحتی شدید ایشان می شود خود را کنترل کردند و این در حالی بوده است که حضرت مریض بوده و عمه شان حضرت زینب _ سلام الله علیها _ از ایشان پرستاری می کرده است. [7]

امام سجاد علیه السلام در روز عاشورا

در زمینه وضعیت جسمانی حضرت سجاد علیه السلام در روز عاشورا نقلهای تاریخی متفقند که آن حضرت در این روز دچار بیماری شدیدی بودند، به صورتی که مطلقاً از امکان حضور در نبرد برخوردار نبوده و در خیمه مخصوص استراحت می کردند و حضرت زینب سلام الله علیها مرتب از ایشان پرستاری می نموده اند و حالشان طوری بوده که حتی نمی توانستند در مقابل پای پدر بایستند. اولین نقل قولی که از حضرت علی بن الحسین علیه السلام _ در روز عاشورا انجام شده این است که حضرت فرمودند: چون سپاه دشمن به دست حضرت حسین علیه السلام رو نمود. آن حضرت دستش را بلند نموده و عرض کرد: «اللهم انت ثقتی فی کلَ رب. . . » تا آخر دعای بلند و ملکوتی حضرت حسین علیه السلام نقل قول دیگری که از حضرت سجاد علیه السلام در روز عاشورا رسیده، مربوط به قصه تناول یک سیب از طرف پدرشان است. نقل قولی از حضرت که امام سجاد علیه السلام می فرمایند: از او شنیدم که این را ساعتی قبل از شهادتش می فرمود. همچنین حضرت زین العابدین علیه السلام فرموده اند: چون که امر بر حضرت حسین بن علی بن ابی طالب سخت شد کسانی که با او بودند به او نگریستند پس حضرتش به خلاف همه آنان بود. چرا که آنان هر چه امر مشکلتر و سخت تر می شد، رنگشان تغییر می کرد و ارکان بدنشان می لرزید و قلوبشان فاتف بود. ولی امام حسین علیه السلام و بعضی از همراهانش که از خصائص اصحاب او بودند، رنگهایشان می درخشید و اعضاء و جوارحشان آرام می گرفت و نفوسشان از حالت آرامش برخوردار بود. پس بعضی از آنان به بعض دیگر گفتند که: نگاه کنید ابداً از مرگ باکی ندارد. و سپس حضرت سجاد علیه السلام سخنان گوهر بار پدر را خطاب به اصحابش نقل می کنند. (برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به «موسوعه کلمات الحسین » اعداد و عهد تحقیقات باقرالعلوم صفحه 497) همچنین از حضرت زین العابدین علیه السلام روایت شده است که فرمودند: پدرم در روزی که کشته شد، در حالی که خونها { از بدنش } می جوشید من را به سینه چسبانید و فرمودند: «ای پسرم، از من حفظ کن دعایی را که فاطمه صلوات الله علیها من را تعلیم نمود و رسول الله صلی الله علیه و آله او را تعلیم کرده بود و جبرئیل به پیامبر در حاجتها و امور مهم و غم و غصه ها تعلیم داده بود و همچنین در امور مهمی که از آسمان نازل می شود و کارهای بزرگ و سهمگین؛ فرمود بخوان: بحق یس والقرآن الحکیم، و بحق طه و القرآن العظیم، یا من یقدر علی حوائج السائلین، یا من یعلم ما فی الضمیر، یا منفّس ان المکروبین، یا راحم الشیخ الکبیر، یا رازق الطفل الصغیر، یا من لا یحتاج الی التفسیر، صلی علی محمد و آل محمد و افعل بی کذا و کذا » و بالاخره آخرین مطلبی که از حضرت زین العابدین علیه السلام در روز عاشورا تا قبل از شهادت حضرت امام حسین علیه السلام نقل شده است مربوط به آخرین وداع ایشان با پدرشان می باشد. [8]

شاهد واقعه

در زمینه حضور امام سجاد علیه السلام در نهضت حسینى جاى تردیدى نیست. امّا از صحنه‏هاى اجتماعى و سیاسى امام سجاد علیه السلام در برهه آغازین نهضت، آگاهى‏هاى زیادى از تاریخ به دست نمى‏آید، یعنى از نیمه رجب، نقطه آغاز نهضت کربلا تا شب دهم محرم، آخرین شب حیات امام حسین علیه السلام هیچ‏گونه گزارشى در منابع تاریخى به چشم نمى‏خورد؛ آنچه که هست از این تاریخ به بعد است.[9] اولین صحنه گزارش شده حیات اجتماعى و سیاسى امام زین‏العابدین علیه السلام در قیام حسینى، مربوط به شب عاشورا است. او خود مى‏گوید: شامگاه شب عاشورا پدرم یاران خود را به نزد خویش فراخواند. من در حالى که بیمار بودم نیز خدمت پدر رفتم تا گفتار او را بشنوم. پدرم فرمودند: خدا را ستایش مى‏کنم و در تمام خوشى و ناخوشى او را سپاس مى‏گویم.... من یارانى بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بیتى فرمانبردارتر و به صله‏رحم پاى‏بندتر از اهل‏بیتم نمى‏شناسم. خداوند شما را جزاى نیک عنایت کند. من مى‏دانم که فردا کار ما با اینان به جنگ خواهد انجامید. من به شما اجازه مى‏دهم و بیعت خود را از شما بر مى‏دارم تا از سیاهى شب براى پیمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده کنید و هر یک از شما دست یک تن از اهل‏بیت مرا بگیرید و در شهرها پراکنده شوید تا خداوند فرج خویش را برایتان مقرر دارد. این مردم تنها مرا مى‏خواهند و چون بر من دست یابند با شما کارى ندارند».[10] امام على‏بن‏الحسین علیهما السلام در آن شب که بیمار نیز بود، شب غریبى را سپرى مى‏کرد. و با چشمان خویش عظمت روح حسین‏بن‏على علیهما السلام و شهامت و وفادارى اصحاب را دید و خود را براى روزهاى واپسین آماده مى‏ساخت. در صحنه دیگر از آن شب مى‏خوانیم که امام سجاد علیه السلام مى‏فرماید: «شبى که بامداد آن پدرم کشته شد من بیمار بودم و عمه‏ام زینب پرستار من بود. پدرم در حالى که این بیت‏ها را زمزمه مى‏کرد نزد من آمد: یا دهر افٍّ لک من خلیل کَمْ لَکَ فى الاشراق و الأَصیل من طالبٍ و صاحبٍ قتیل و الدّهر لایقَنُع بالبدیل و انّما الأمر الى الجلیل و کلُّ حىٍّ سالکُ سبیل[11]من مقصود پدرم را از خواندن این بیت‏ها دریافتم و گریه گلویم را گرفت امّا گریه خود را باز داشتم و دانستم که مصیبت فرود آمده است».[12]

رزم زین‏العابدین در میدان کربلا

تقریباً همه مورخان بر این باورند که امام سجاد علیه السلام در صحنه کربلا بیمار بود و این بیمارى نیز حکمت و مصلحت الهى براى امت اسلام بوده تا در سایه آن وجود حجت خداوند در زمین حفظ شود و امر خلافت و وصایت رسول صلی الله علیه و آله تداوم یابد. و به همین دلیل در میدان رزم کربلا حضور نیافت.[13] او تنها بازمانده مرد از خاندان حسین علیه السلام بود که از کربلا زنده باز گشت تا پرچم‏دار هدایت امّت باشد. ولى در برخى از منابع از جهاد و مبارزه امام در میدان کربلا و مجروحیت‏وجانبازى آن حضرت سخن به میان آمده است. فضیل‏بن‏زبیر اسدى کوفى، از یاران امام محمد باقر علیه السلام و امام جعفر صادق علیه السلام در کتاب خود «تسمیة من قتل من اهل بیته و شیعته»[14] مى‏نویسد: «کان على‏بن‏الحسین علیهما السلام علیلاً و ارتثّ یومئذٍ و قد حضر بعض القتال، فدفع اللَّه عنه و اخذ مع‏النساء».[15] امام على‏بن‏الحسین علیهما السلام در حالى که بیمار بود در برهه‏اى از جنگ کربلا حضور یافت و به مبارزه پرداخت تا مجروح شد و پیکر مجروح وى را از معرکه بیرون آوردند. آنگاه خداوند شر دشمن را از وى بازداشت و به همراه زنان به اسیرى برده شد.لغت شناسان مى‏گویند واژه «ارتث» بدان معنا است که شخصى در میدان رزم جنگید و سپس مجروح شد و بر زمین افتاد و در حالى که جان داشت او را از معرکه بیرون بردند.[16]

وداع با پدر در روز عاشورا

چون کار در روز عاشورا بر حضرت حسین علیه السلام سخت شد و تنهای تنها ماند نگاهی به خیمه های خالی برادرانش انداخت . سپس به سراغ خیمه های بنی عقیل رفت، آن را هم خالی یافت، و بعد به سوی خیمه های اصحابش رفت و احدی از آنان را در آن نیافت و در حالی که می فرمودند: «لا حول وَ لا قُوه الا بالله العلی العظیم » به سراغ خیمه فرزندش زین العابدین علیه السلام آمد و او را دید که بر روی قطعه ای از پوست به پشت خوابیده است، زینب علیها سلام به پرستاری او مشغول است. چونکه حضرت علی بن الحسین علیه السلام به پدر نگریست خواست به پا خیزد، ولی به خاطر شدت مرض نتوانست و لذا به عمه اش فرمودند: «من را به سینه خود تکیه بده چرا که این پسر رسول خداست که می آید، از این رو حضرت زینب پشت سر ایشان نشست و او را به سینه گرفت و حضرت حسین علیه السلام شروع کرد به پرسیدن احوال او و ایشان مرتب حمد خداوند را به جای می آورد، پس عرض کرد: پدرجان امروز با این منافقین چه کردی؟ » حضرت حسین علیه السلام فرمودند: ای پسرم، شیطان بر آنان مسلط شد،آنان خدا فراموش نمودند و آتش جنگ بین ما و ایشان که خدا لعنتشان کند شعله ور شد، تا اینکه زمین از خون ما و ایشان لبریز گردید. حضرت علی بن الحسین - علیه السلام- عرض کرد: عمویم عباس کجاست؟ پس چونکه از عمویش پرسید گریه راه گلوی حضرت زینب را بند آورد و شروع کرد به نگاه کردن به برادرش که چگونه پاسخ ایشان را می دهد چرا که او را به شهادت عمویش عباس خبر نداده بود، زیرا می ترسید مرضش شدیدتر شود. پس حضرت حسین علیه السلام فرمودند: ای پسرم، عمویت کشته شد و در کنار فرات دستانش را قطع کردند. » پس علی بن الحسین گریه شدیدی نمود تا از حال رفت و چونکه بحال آمد باز از یک یک عموها می پرسید و امام حسین علیه السلام پاسخ می دادند: «که کشته شد » حضرت پرسید: برادرم علی کجاست و حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و زهیر بن قین؟ امام حسین علیه السلام فرمودند:ای پسرم، بدان که در خیمه ها جز من و تو مرد زنده ای وجود ندارد و اینها که از آنان سئوال می کنی همگی کشته شده و پیکر آنان روی زمین افتاده است. » در این هنگام علی بن الحسین علیه السلام در حالی که به شدت می گریست به عمه اش فرمودند: ای عمه جان شمشیر و عصا برایم بیاورید. پدرش به او فرمودند: «با آنها چه می کنی؟ » جواب داد:می خواهم با تکیه بر عصا به میدان جنگ بروم و از فرزند رسول خدا دفاع کنم ،چرا که بعد از او خیری در زندگی نیست. حضرت امام حسین علیه السلام او را از این کار منع نمود و او را به سینه خود چسبانید و به او فرمودند: ای پسرم، تو پاک ترین فرزندان و با فضیلت ترین عترت من تو هستی ، تو جانشین من می باشی برای سرپرستی اطفال و زنان چرا که آنان غریبانی هستند که آنان را ذلّت و یتیمی و بد گوئی دشمنان و ناگواری روزگار احاطه کرده. هر گاه صدای آنها به گریه بلندشد آنان را ساکت کن، و اگر وحشت کردند آنان رادلداری ده، و پریشانی آنها را با کلام نرم آرامش بخش خود آرام نما،. چرا که از مردانشان جز تو کسی نمانده است که به او انس بگیرند و ناراحتی وغم و غصه خود را به او بگویند. سپس حضرت امام حسین -علیه السلام- حضرت سجاد -علیه السلام- را به دست خود محکم گرفتند و به بالاترین صدایشان فریاد بر آوردند که «ای زینب، و ای ام کلثوم و ای سکینه و ای رقیّه و ای فاطمه، سخن مرا بشنوید و بدانید این فرزند من جانشین و خلیفه من بر شماست و او «مفترض الطاعه »و اطاعتش واجب است . سپس به فرزندش فرمودند: ای فرزندم، سلام مرا به شیعیانم برسان و به آنان بگو: پدرم غریبانه از دنیا رفت، پس برای او گریه کنید و او شهید گشت. البته در سند دیگر که در بحار الانوار نقل شده است چنین آمده که: هنگامیکه حضرت حسین علیه السلام به چپ و راست نگاه کرد و کسی از اصحابش ندید، علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام خارج شد و از شدت بیماری قدرت نداشت شمشیر خود را حمل کند و ام کلثوم از پشت سر او را صدا زد: فرزندم برگرد. حضرت هم می فرمودند: «عمه جان، مرا بگذار تا در جلوی فرزند رسول خدا جنگ کنم. » بدان حال امام حسین علیه السلام فرمودند: ای ام کلثوم، او را بگیر تا زمین از نسل آل محمد صلی الله علیه و آله خالی نماند. » [17]

بیماری در کربلا

در اسناد تاریخی از زمان عروض بیماری حضرت زین العابدین (علیه السلام) خبر صریحی وجود ندارد آنچه به صورت قطعی می توان ادعا کرد بیمار بودن حضرت در شب عاشورا است و این بیماری نیز به گونه ای نبوده که حضرت را از حضور در جمع اصحاب مانع شود. حضرت می توانستند بنشینند و در جمع حاضر باشند و یا رفتار پدر را تحت نظر داشته و کلام او را بشنوند و به گریه افتاده و سکوت کنند. علی بن الحسین (علیه السلام) فرمودند: (هنگامی که پدرم نزدیک مغرب در شب عاشورا اصحاب را جمع کرد برای اینکه آنها را مرخص کند.) من نزدیک او شدم تا آنچه را برای آنها می گوید بشنوم و « من در آن هنگام مریض بودم »، پس شنیدم که پدرم به اصحابش می فرمود. . . . همچنین نقل شده که حضرت سجاد (علیه السلام) فرمودند « من در آن شبی که پدرم در صبحش به شهادت رسید نشسته بودم. «و عمّه ام حضرت زینب نزد من مشغول پرستاری من بود »، در این هنگام پدرم در پنهانی از اصحابش کناره گرفت و نزد او «جون » بنده ابوذر غفاری بود و او شمشیرش را اصلاح می کرد و پدرم اشعاری را قرائت می کرد. آن اشعار را دو بار یا سه بار تکرار کرد تا آنکه من آن را فهمیدم و آنچه را می خواست، دانستم. پس گریه راه گلویم را بند آورد. اشکهایم را پاک کردم و سکوت اختیار کردم و دانستم که بلا، نازل شده است. ولی عمه ام هم آنچه من شنیدم شنید و او زن است و زنها دارای رقّت قلب و جزع می باشند، پس نتوانست خود را کنترل کند تا آخر حدیث شریف که مفصل داستان برخورد حضرت زینب با امام حسین علیه السلام و غش کردن حضرت زینب و بهوش آوردن ایشان و کلام امام حسین علیه السلام با خواهر، از طرف حضرت سجاد (علیه السلام) نقل می شود و سپس می فرماید: بعد پدرم حضرت زینب را آورد تا او را کنار من به زمین نشانیده. (جهت مطالعه مفصل این قضیه رجوع کنید به تاریخ طبرسی جلد 3، صفحه 316 و یا الارشاد، شیخ مفید، صفحه 232 ). بنابراین حضرت فقط در شب عاشورا مریض بوده اند و البته این مرض در روز عاشورا به خصوص در هنگام وداع آخرین با پدر به شدت رو به وخامت گذاشته و حال جسمانی حضرت در آن موقع بسیار وخیم گزارش شده است که دیگر حتی توانایی نشستن هم نداشته اند. مرحوم علامه مجلسی در بحار الانوار از کتاب (المقتل) احمد بن حنبل نقل می‌کند که سبب بیماری امام سجاد علیه السلام در کربلا این بود که گوشه ای از یک زره دستش را مجروح کرد. این مطلب را نمی‌توان قطعا رد یا قبول کرد ولی به هر حال با توجه به ضرورت ادامه حیات حضرت امام زین العابدین علیه السلام بعد از پدر بزرگوارش، حکمت الهی اقتضا می کرد تا او در هنگامه نبرد در روز عاشورا، مریض باشد. [18]

امام سجاد علیه السلام و بیان مصیبت کربلا

امام سجاد روزی در بازار شام با منهال بن عمرو الطائی که از شیعیان او بود برخورد کرد. (بعضی هم گفته اند این ملاقات بعد از خطبه حضرت سجاد علیه السلام در مسجد دمشق بوده است.)
منهال به امام عرض کرد:« ای پسر رسول خدا حال شما چطور است؟ و چگونه شب را به صبح می آورید؟» امام سجاد علیه السلام فرمود:« وای بر تو، آیا وقت آن نرسیده که بدانی حال ما چگونه است؟ ما در این امت، همانند بنی اسرائیل گرفتار فرعونیانیم!! مردان ما را کشته و زنان ما را زنده نگه داشته اند! ای منهال، عرب بر عجم می بالد که محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم عرب است و قبیله قریش بر دیگر قبایل مباهات می کند که رسول خدا قریشی است؛ و اینک ما فرزندان اوییم که حقمان غصب شده و خون‌مان به ناحق روی زمین ریخته شده است. ما را از شهر و دیارمان خود آواره کرده اند!! پس انالله و انا الیه راجعون از این مصیبت که بر ما گذشته است.» [19]

بازتاب خطبه حضرت در شام

علاوه بر سخنانی که حضرت سجاد علیه السلام با استناد به قرآن کریم فرمود و حقیقت را آشکار کرد ، حضرت زین العابدین علیه السلام وقتی با یزید روبرو شد - در حالی که از کوفه تا دمشق زیر زنجیر بود - فرمود : ای یزید ، به خدا قسم ، چه گمان می بری اگر پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله ما را به این حال بنگرد ؟ این جمله چنان در یزید اثر کرد که دستور داد زنجیر را از آن حضرت برداشتند ، و همه اطرافیان از آن سخن گریستند . فرصت بهتری که در شام به دست امام چهارم آمد ، روزی بود که خطیب رسمی بالای منبر رفت و در بدگویی علی علیه السلام و اولاد طاهرینش و خوبی معاویه و یزید داد سخن داد . امام سجاد علیه السلام به یزید گفت : به من هم اجازه می دهی روی این چوبها بروم و سخنانی بگویم که هم خدا را خشنود سازد و هم برای مردم موجب اجر و ثواب باشد ؟ یزید نمی خواست اجازه دهد ، زیرا از علم و معرفت و فصاحت و بلاغت خانواده عصمت علیهم السلام آگاه بود و بر خود می ترسید . مردم اصرار کردند . ناچار یزید قبول کرد . امام چهارم علیه السلام پای به منبر گذاشت و آنچنان سخن گفت که دلها از جا کنده شد و اشکها یکباره فرو ریخت و شیون از میان زن و مرد برخاست . خلاصه بیانات امام علیه السلام چنین بود : "ای مردم شش چیز را خدا به ما داده است و برتری ما بر دیگران بر هفت پایه است . علم نزد ماست ، حلم نزد ماست ، جود و کرم نزد ماست ، فصاحت و شجاعت نزد ماست ، دوستی قلبی مؤمنین مال ماست . خدا چنین خواسته است که مردم با ایمان ما را دوست بدارند ، و این کاری است که دشمنان ما نمی توانند از آن جلوگیری کنند" . سپس فرمود : "پیغمبر خدا محمد صلی الله علیه و آله از ماست ، وصی او علی بن ابیطالب از ماست ، حمزه سید الشهداء از ماست ، جعفر طیار از ماست ، دو سبط این امت حسن و حسین علیهما السلام از ماست ، مهدی این امت و امام زمان از ماست " . سپس امام خود را معرفی کرد و کار به جایی رسید که خواستند سخن امام را قطع کنند ، پس دستور دادند تا مؤذن اذان بگوید . امام علیه السلام سکوت کرد . تا مؤذن گفت : اشهد ان محمدا رسول الله . امام عمامه از سر برگرفت و گفت : ای مؤذن تو را به حق همین محمد خاموش باش . سپس رو به یزید کرد و گفت : آیا این پیامبر ارجمند جد تو است یا جد ما ؟ اگر بگویی جد تو است همه می دانند دروغ می گویی ، و اگر بگویی جد ماست ، پس چرا فرزندش حسین علیه السلام را کشتی ؟ چرا فرزندانش را کشتی ؟ چرا اموالش را غارت کردی ؟ چرا زنان و بچه هایش را اسیر کردی ؟ سپس امام علیه السلام دست برد و گریبان چاک زد و همه اهل مجلس را منقلب نمود . براستی آشوبی به پا شد . این پیام حماسی عاشورا بود که به گوش همه می رسید . این ندای حق بود که به گوش تاریخ می رسید . یزید در برابر این اعتراضها زبان به طعن و لعن ابن زیاد گشود و حتی بعضی از لشکریان را که همراه اسیران آمده بودند - بظاهر - مورد عتاب و سرزنش قرار داد . سرانجام بیمناک شد و از آنان روی پوشید و سعی کرد کمتر با مردم تماس بگیرد . به هر حال ، یزید بر اثر افشاگریهای امام علیه السلام و پریشان حالی اوضاع مجبور شد در صدد استمالت و دلجویی حال اسیران برآید . از امام سجاد علیه السلام پرسید : آیا میل دارید پیش ما در شام بمانید یا به مدینه بروید ؟ امام سجاد علیه السلام و زینب کبری علیها السلام فرمودند : میل داریم پهلوی قبر جدمان در مدینه باشیم . خطبه تاریخی حضرت سجاد علیه السلام تاثیر عمیقی بر مردم شام بر جا گذاشت. در روایتی از ابن باقی چنین آمده که پس از این خطبه، مردم گریه و شیون می کردند. مردم حاضر در مسجد که از بزرگان شهر و ارکان حکومت یزید هم جزوشان بودند، به شدت تحت تاثیر این بیانات قرار گرفتند و زمینه بیداری آنان فراهم شد. در همان مجلس عده ای زبان به اعتراض گشودند و وقتی یزید خواست نماز بگزارد، عده ای با او نماز نخواندند و پراکنده شدند. به علاوه، وضع عمومی شهر به گونه‌ای شد که یزید به ناچار در مقابل درخواست بازماندگان حادثه کربلا که می خواستند برای مصائب امام حسین علیه السلام عزاداری کنند، تسلیم شد و جایی را به نام « دارالحجاره » برای آنها اختصاص داد و آنها هفت روز به اقامه ماتم پرداختند. ذکر حسین علیه السلام کم کم همه شهر را فرا گرفت، تا جایی که یزید قرآن را به قسمت‌های کوچک تقسیم کرد و بین مردم توزیع کرد تا قرآن بخوانند و توجه‌شان از حسین علیه السلام منصرف شود، ولی هیچ چیز نمی‌توانست آنها را منصرف سازد. یزید که اوضاع را نامناسب دید تصمیم به انتقال کاروان اسرا به مدینه گرفت. از دیگر آثار این خطبه این بود که یزید در رفتار خود با اهل بیت و به ویژه امام زین العابدین علیه السلام تجدید نظر کرد. او که در ابتدا تصمیم داشت سر مبارک حضرت سیدالشهدا علیه السلام را تا چهل روز بر بالای مناره مسجد جامع شهر نگه دارد، دستور داد آن را پایین آورند و با احترام کامل به قصر ببرند. ثانیاً محل سکونت اهل بیت را عوض کرد و به آنها محبت نمود . ثالثاً گناه قتل سید الشهدا را به گردن ابن زیاد انداخت و او را لعن و نفرین کرد و گفت:« اگر من بودم، هرگز حسین را نمی‌کشتم.» البته همه این حرف‌ها منافقانه بود و با هدف کنترل اوضاع اجتماعی؛ چرا که وقتی ابن زیاد به دمشق آمد، یزید او را احترام کرد و کنار دست راست خود نشاند و با او شراب خورد.
واقعه دیگری که در مسجد اموی گزارش شده، مربوط است به یکی از علمای یهودی که بعد از شنیدن خطبه امام سجاد علیه السلام و دانستن اینکه او از اولاد رسول خداست، به شدت به یزید اعتراض کرد و یزید خشمگین شد و دستور داد او را کتک بزنند. [20]


[ شنبه 90/9/12 ] [ 7:53 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

خطبه حضرت در مدینه

پس از آنکه بشیر بن حذلم، خبر رسیدن کاروان خاندان امام حسین علیه السلام را به مردم مدینه اعلام کرد، و مردم یکپارچه گریان به استقبال کاروان شتافتند، امام سجاد علیه السلام با دست خود آنها را ساکت کرد. آن‌گاه چنین خطبه خواند: « سپاس خداوندی راست که پرودگار دو جهان است و فرمانروای روز جزا و آفریننده همه مخلوقات. خداوندی که عقل‌ها قدرت درکش را ندارند، و رازهای پنهان، نزد او آشکار است. خداوند را به خاطر سختی‌های روزگار و داغ‌های دردناک و مصیبتهای بزرگ و سخت و اندوه آوری که به ما رسید، سپاس می‌گزارم. حمد خدای را که ما را با مصیبت‌های بزرگ و حادثه بزرگی که در اسلام واقع شد، آزمود. ای مردم، اباعبدالله و عترت او کشته شدند و زنانش اسیر، و سر مقدس او را بالای نیزه در شهرها گرداندند، و این مصیبتی است که نظیر و مانندی ندارد. ای مردم! پس از این مصیبت، کدام یک از مردان شما دلشاد خواهد بود؟ کدام دلی است که از غم و اندوه خالی بماند و کدام چشمی که از ریختن اشک خودداری کند؟ در صورتی که هفت آسمان بر او گریستند و ارکان آسمان‌ها به خروش آمد، زمین نالید و درختان و ماهیان و امواج دریاها و فرشتگان مقرب و همه اهل آسمان‌ها در این مصیبت عزادار شدند. ای مردم! کدام دلی است که از کشته شدن حسین علیه السلام نشکند؟ کدام چشمی که بر او نگرید و کدام گوشی که بتواند این مصیبت بزرگ را که بر اسلام وارد شده است، بشنود و کر نشود؟ ای مردم! ما را پراکنده ساختند و از شهرهای خود دور کردند، گویا اهل ترکستان یا کابل باشیم! بی آنکه مرتکب جرم و گناهی شده یا تغییری در دین اسلام داده باشیم. چنین برخوردی را از گذشتگان به یاد نداریم و این جز بدعت چیز دیگری نیست. به خدا قسم اگر پیغمبر اکرم صل الله علیه وآله به جای سفارش به رعایت حال ما خاندانش، فرمان می‌داد با ما جنگ کنند، بیش از این نمی توانستند کاری بکنند. انالله و اناالیه راجعون. مصیبت ما چه بزرگ و دردناک و سوزاننده و سخت و تلخ و دشوار بود. از خدای متعال خواهانیم که در برابر این مصائب به ما اجر و رحمت عطا کند؛ زیرا او قادر و انتقام‌گیرنده است.» [21]

تصمیم یزید بر قتل امام علیه السلام

پس از واقعه‌ی کربلا، یزید تصمیم گرفت امام سجاد علیه السلام را نیز از میان بردارد. به همین دلیل در ملاقات‌هایی که در کاخ خود با او و سایر اسرا داشت، منتظر بود از او حرفی بشنود که بهانه‌ای برای قتلش باشد.
یک روز امام را به کاخ خود فرا خواند و از او سوالی پرسید. امام در حالی که تسبیح کوچکی را در دستش می‌گرداند، به او پاسخ داد.
یزید گفت:« چگونه جرأت می‌کنی موقع حرف‌زدن با من تسبیح بگردانی؟»
امام فرمود:« پدرم از قول جدم فرمود هر کس بعد از نماز صبح، بی‌اینکه با کسی سخن بگوید، تسبیح در دست بگیرد و بگوید:« اللهم انی اصبحت و اسبحّک و امجدک و احمدک و اُهللک بعدد ما ادیر به سبحتی» سپس تسبیح ‌در دست، هر چه می‌خواهد بگوید، تا وقتی به بستر می‌رود، برایش ثواب ذکر گفتن منظور می‌شود. پس هر گاه به بستر رفت، باز همین دعا را بخواند و تسبیح را زیر بالش خود بگذارد، تا موقع برخاستن از خواب نیز برای او ثواب ذکر خدا منظور می‌شود. من هم به جدّم اقتدا می‌کنم.»
یزید گفت:« با هیچ کدام از شماها سخنی نگفتم، مگر اینکه جواب درستی به من می‌دهید.» پس به او هدایایی داد و دستور داد امام را آزاد کنند.
در روایت دیگری نیز چنینی آمده است: بعد از خطبه‌ی حضرت زینب سلام الله علیها که سبب رسوایی یزید شد، او از شامیان نظر خواست که « با این اسیران چه کنم؟» شامیان در پاسخ گفتند: «آنها را از دم شمشیر بگذران ».
یکی از انصار به نام « لقمان بن بشیر » گفت: « ببین اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله بود با آنان چه می‌کرد؛ تو نیز همان طور رفتار کن.»
امام باقر علیه السلام نیز که در مجلس حضور داشت، سخنان قاطعی گفت که یزید را از قتل اسرا منصرف کرد.
یزید سر بر زیر انداخت و سپس دستور داد آنان را از مجلس بیرون ببرند.
در روایتی نیز امام سجاد علیه السلام به « منهال » فرمودند: « هیچ بار نشد که یزید ما را احضار کند و ما گمان نکنیم که می‌خواهد ما را بکشد.»
به هر حال با توجه به شواهد متعدد تاریخی، یزید بارها تصمیم قطعی به قتل امام سجاد و همراهان ایشان داشته ولی خداوند هر بار آنها را نجات داده است. [22]

زمان شهادت امام سجاد علیه السلام

همان طور که در روز تولد حضرت زین العابدین علیه السلام در بین مورّخین اختلاف است، در روز و سال شهادت او نیز اختلاف وجود دارد.
دامنه این اختلاف از سال 92 هجری تا سال 100 هجری است، اما آنچه از همه مشهورتر است، یکی سال 94 هجری است که آن را به مناسبت ارتحال فقهای بیشماری از اهل مدینه، « سنه الفقهاء » نامیده اند و دیگری سال 95 هجری.
« حسین » فرزند امام علی بن الحسین علیه السلام وفات پدر خود را در سال 94 اعلام کرده است و بر این اساس بزرگانی نظیر شیخ مفید و شیخ طوسی و محقق اربلی و ابن اثیر نیز همین نظر را داشته اند.
اما بر اساس روایتی که ابوبصیر از امام جعفر صادق علیه السلام نقل کرده است، امام فرموده است:
حضرت علی بن الحسین علیه السلام در حالی‌که 57 ساله بودند از دنیا رفت و این واقعه در سال 95 هجری اتفاق افتاد.

آخرین شب زندگانی حضرت

امام صادق علیه السلام فرمودند:
حضرت امام سجاد علیه السلام در شب شهادتش به فرزندش، امام محمد باقر، فرمود:« پسرم، برایم آب بیاور تا وضو بگیرم.»
امام محمد باقر برخاست و ظرفی آب آورد.
امام سجاد فرمودند:« این آب برای وضو شایسته نیست،‌ چرا که در آن حیوانی مرده افتاده.»
امام باقر چراغی آورد و دید موشی مرده در آن افتاده است. از این رو ظرف آب دیگری برای ایشان برد.
امام سجاد فرمود:« پسرم! این همان شبی است که به من وعده داده‌اند.»
سپس سفارش کرد به شترش که بارها با آن به حج مشرف شده بود، خوب رسیدگی کنند و غذا بدهند.[23]

شهادت

روز شهادت امام سجاد نیز 18 ، 22 و 25 محرم نقل شده که روز 25 از شهرت بیشتری برخوردار است.
بنا بر این روایات، امام سجاد علیه السلام 57 یا 58 سال عمر فرمود که :
دو سال آن را در زمان حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، ده سال را در زمان امامت عموی خود حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و ده سال را در دوران امامت پدر خود سپری فرموده است و مدت امامت خود آن امام بزرگوار نیز 35 سال بوده است. [24]

محل دفن امام سجاد علیه السلام

حضرت زین العابدین علیه السلام پس از تشییع باشکوه مردم مدینه، در بقیع که قبور بسیاری از اولیاء خداوند، همسران پیامبر، فاطمه بنت اسد و بسیاری از صحابه گرانقدر پیامبر و تعدادی از شهدای صدر اسلام در آن قرار دارد، در کنار مرقد مطهر حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام، عموی بزرگوارش، مدفون گردید.
در این قطعه از بقیع عباس، عموی پیامبر، نیز دفن شده بود و بعداً حضرت امام صادق و حضرت امام باقر نیز مدفون گردیدند. این بخش دارای قبه و بارگاه بوده ولی اکنون به دست وهابیون تخریب شده است. [25]

قاتل امام سجاد علیه السلام

حضرت علی بن الحسین علیه السلام در زمان خلافت ولید بن عبدالملک به شهادت رسید.
بنا به گفته عمر بن عبدالعزیز، ولید که حاکم جبّار و ظالمی بود، زمین را از جور و ستم لبریز کرده بود. در دوره‌ی حکومت او، رفتار مروانیان و کارگزاران آنها با دودمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، بنی هاشم و به خصوص امام سجاد علیه السلام بسیار ظالمانه و بی‌رحمانه بود.
والی مدینه - هشام بن اسماعیل - گر چه از زمان عبدالملک بن مروان مسئول اداره شهر مدینه بود، ولی در دوران ولید رفتار ظالمانه ای با حضرت زین العابدین علیه السلام در پیش گرفت و هنگامی که به دلیل بدرفتاری زیاد با مردم مدینه از منصب خود عزل شد، او را در کنار منزل مروان نگه داشتند تا مردم از او تقاص بگیرند. او خود معترف بود که از کسی جز علی بن الحسین علیه السلام بیم ندارد، اما هنگامی که امام با جمعی از اصحاب خود از کنار او عبور کردند، هیچ یک به او متعرض نشدند و از او شکایتی نکردند. این جا بود که هشام فریاد زد:« الله اعلم حیث یجعل رسالته » (خدا می‌داند رسالت خود را در کدام خاندان قرار دهد.)
و در روایت دیگری، امام برای او پیغام داد که اگر از نظر مادی در تنگنا هستی، ما تأمینت می‌کنیم.
مورخین درباره قاتل امام با هم اختلاف دارند. بعضی معتقدند امام به دست ولید مسموم شد، و برخی دیگر معتقدند به دست هشام بن عبدالملک، که برادر خلیفه بود؛ اما به هر حال، او نیز نمی توانست بدون اجازه ولید، مرتکب قتل امام شود. [26]

مردم مدینه و اندوه شهادت امام سجاد علیه السلام

خبر شهادت حضرت زین العابدین علیه السلام که با عملکرد انسانی و الهی خود، همگان را مجذوب خود کرده و با مجاهدت سی و پنج ساله خود، تصویری منور و متعالی از امامت در ذهن جامعه اسلامی ترسیم کرده بود، به سرعت در شهر پیچید و همه برای تشییع جنازه او حاضر شدند.
سعید بن مسیب چنین روایت می کند:« وقتی امام به شهادت رسید، همه ی مردم، از نیکوکاران گرفته تا بدکاران، برای تشییع جنازه‌اش حاضر شدند. همه زبان به ستایش او گشوده بودند و سیل اشک از دیدگان همگان جاری بود. در تشییع جنازه‌ی امام همه مردم شرکت کرده بودند و حتی یک نفر در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله باقی نمانده بود.» [27]
حضرت زین العابدین علیه السلام شتری داشت که بر اساس بعضی از روایات بیست و دو بار با او به حج رفته بود، اما در تمامی این مدت حتی یک ضربه تازیانه هم به او نزده بود. امام در شب شهادت خود سفارش کرد به این شتر رسیدگی شود.
وقتی امام به شهادت رسید، شتر یکسره به سوی قبر مطهر امام رفت، در حالی که هرگز قبر امام را ندیده بود. خود را به روی قبر انداخت و گردن خود را بر آن می زد و اشک از چشم هایش جاری شده بود.
خبر به حضرت امام باقر علیه السلام رسید.
امام کنار قبر پدر رفت و به شتر گفت:« آرام باش. بلند شو. خدا تو را مبارک گرداند.»
شتر بلند شد و برگشت ولی پس از اندکی باز به قبر برگشت و کارهای قبل را تکرار کرد.
امام باقر باز آمد و او را آرام کرد ولی بار سوم فرمود:« او را رها کنید! او می‌داند که از دنیا خواهد رفت.»
سه روز نگذشت که شتر از دنیا رفت. [28]

پی‏نوشت‏ها:

[1]. الارشاد، ج 2، ص 138؛ الطبقات، ج 5، ص 221؛ اعیان الشیعه، ج 1، ص 628.
[2]. قاموس الرجال، ج 7، ص 420، الطبقات، ج 5، ص 211؛ اعیان الشیعه، ج 1، ص 629 و 635؛ سیر اعلامالنبلاء، ج 4، ص 487. امالى شیخ مفید امام سجاد علیه السلام را بزرگتر از على شهید دانسته است. (الارشاد، ج 2، ص135).
[3]. نک: دراسات و بحوث فى التاریخ و الاسلام، ج 1، ص 77.
[4]. همان، ص 90.
[5]. همان، ص 77.
[6]. تاریخ طبری، ج 3، ص 309 ارشاد شیخ مفید، ص226 بحارالانوار، ج 44، ص 379
[7]. بحارالانوار،ج 42، ص 298، حدیث 3 و جلد 45، ص 1
[8]. بحارالانوار،ج 45،ص54 معانی الاخبار، ص 218 دعوات راوندی، ص 54، حدیث 137
[9]زندگانى على‏بن‏الحسین، شهیدى، ص49.
. [10] الارشاد، ج 2، ص 91؛ سیدنا زین‏العابدین، ص 52؛ اعیان الشیعه، ج 1،ص 635؛ الکامل، ج 4، ص 57
. [11] بحارالانوار، ج 45، ص 1، اعیان الشیعه، ج 1 ص 601
[12] اعیان الشیعه، ج 1، ص 600 .
: [13] الطبقات، ج 5، ص 221؛ البدایة و النهایه، ج 9، ص 109؛ سیراعلام النبلا، ج 4، ص 386؛ تذکرة الخواص، ص 324. اعیان الشیعه، ج 1، ص 635.
. [14] سید محمد رضا حسینى جلالى در کتاب جهاد الامام السجاد علیه السلام پس از نقل فضیل‏بن‏زبیر اسدى مى‏نویسد: این کتاب به تحقیق مجله تراثنا در موسسه آل‏البیت لاحیاء التراث در سال 1406 قمرى انتشار یافت. همچنین گفتنى است که این اثر پیش از این در ضمن کتاب امالى خمسیه مرشد بالله و حدائق الوردیهمحلى، انتشار یافته بود. (جهاد الامام السجاد علیه السلام ، ص 51)
[15] جهاد الامام السجاد علیه السلام ، ص50
. [16] القاموس المحیط، فیروز آبادى، ج 1، ص 227؛ النهایه، ابن‏اثیر، ج 2، ص 195.
[17]. الدمحه الساکیه،جلد 4، ص 351، معالی السبطین،جلد 2،صفحه 22،ذریه النجاه، ص 139، بحارالانوار،جلد 45،ص 46،
[18]. بحارالانوار، ج 44، ص 298، حدیث 3 و ج 45، ص1 الارشاد، ص 231 بحارالانوار، ج 46، ص41، حدیث 36
[19] بحارالانوار، ج 45،‌ ص 84، 143،162،175 تاریخ طبری، جلد 5، صفحه 232
[20]. بحارالانوار، ج 45،‌ ص 131 و 140 مفضل خوارزمی، ج 2،‌ ص 69 قصه کربلا صفحه 513 و 514
[21]. لهوف سید بن طاووس، ص 237.
[22].بحارالانوار، ج 45،‌ ص 200 و 135
[23].بحارالانوار، ‌ج 46، ص 148، حدیث 4
[24]بحارالانوار،‌ ص 151، حدیث 10 (به نقل از کشف الغمه ) و ص 152 الی ،154 اصول کافی،‌ ج 1، ص 468، حدیث 6
[25].بحارالانوار، ‌ج 46، ص 151، حدیث 10
[26].بحارالانوار،‌ج 46، ص 152، حدیث 12 و ص 153 و 154
[27].بحارالانوار، ‌ج 46، ص 150
[28].بحارالانوار، ‌ج 46، ص147 و 148، حدیث 2 و 3 و 4 به نقل از بصائر الدرجات و اختصاص و اصول کافی ج 1، ص 467، حدیث 2 و 3 و4


[ شنبه 90/9/12 ] [ 7:53 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

على بن الحسین بن على بن ابى طالب، مشهور به سجاد(ع)، چهارمین امام شیعه است که بنا به قول مشهور در سال 38 هجرى متولد گردید و در سال 94 با سمى که از طرف ولید بن عبد الملک به او داده شد، به شهادت رسید. (1) اگر تولد امام در سال 38 هجرى باشد، آشکار است که امام، بخشى از حیات امام على(ع)و نیز دوران امامت امام مجتبى و امام حسین(ع)را درک کرده و ناظر تلاش معاویه براى تحت فشار گذاشتن شیعیان در عراق و دیگر نقاط بوده است. اما برخى از نویسندگان با توجه به اخبارى که در جریان واقعه طف نقل شده، سن امام را کمتر از آنچه مشهور است، دانسته و تولد امام را در حدود سال 48 گفته‏اند. این اخبار حاکى از آن است که پس از شهادت امام حسین(ع)و یارانش، افرادى قصد به شهادت رساندن امام سجاد(ع) را داشته‏اند، اما عده‏اى به سبب نابالغ بودن آن حضرت از قتل وى جلوگیرى کردند. حمید بن مسلم، که خود در کربلا حضور داشته، مى‏گوید: شمر براى کشتن امام سجاد آمد، اما من با استناد به اینکه او کودک است، از کشته شدن او جلوگیرى کردم. (2) همچنین نقل شده که وقتى عبید الله تصمیم به قتل امام سجاد(ع)گرفت، از برخى خواست تا علایم بلوغ را در او جستجو کنند. وقتى آنها شهادت به بلوغ او دادند، حکم قتل او را صادر کرد. اما امام با گفتن این سخن که اگر تو مدعى‏«قرابت‏»با خاندان پیامبر(ص)هستى(به عنوان نوه ابو سفیان!)مى‏باید مردى را به همراهى این زنان تا مدینه بفرستى، ابن زیاد را در شرایطى قرار داد تا از تصمیم کشتن وى منصرف شود. (3) در خبر دیگرى آمده است که حضرت زینب - سلام الله علیها - از کشته شدن امام سجاد(ع)جلوگیرى کرد و فرمود: اگر قصد کشتن او را دارند، اول باید او را بکشتند. (4) جاحظ نیز در بر شمردن خطاهاى امویان اشاره به بى‏حرمتى به امام سجاد در جستجوى علایم بلوغ پس از واقعه کربلا کرده است. (5) اگر این اخبار درست‏باشد، (6) مى‏باید سن امام کمتر از آن چیزى باشد که مشهور است. زیرا نهایت‏سن بلوغ پانزده سال است و بناچار طبق این اخبار شرایط به گونه‏اى بوده که سنى در همین حدود را اقتضا مى‏کرده است.
گرچه این اخبار در منابع متعددى نقل گردیده، اما شواهدى وجود دارد که مانع از قبول آنهاست، اولا اینکه مشهور مورخان و سیره نویسان تولد آن حضرت را در سال 38 یاد کرده‏اند که بر مبناى آن، سن امام در جریان واقعه کربلا، 23 سال دانسته شده است. ثانیا اخبار پیشگفته از چشم مورخان صاحب نظر به دور نبوده و در همان قرون نخست تعارض آنها با نقل مشهور، که صحت آن براى آنها محرز بوده، روشن بوده و مورد نقد قرار گرفته است.
محمد بن عمر واقدى، از مبرزترین راویان اخبار تاریخى اهل سنت، بعد از نقل این کلام از امام صادق(ع)که فرمود«على بن الحسین(ع)در 58 سالگى رحلت کرد، مى‏نویسد: این گفتار بر آن دلالت دارد که امام سجاد(ع)در حالى که 23 یا 24 سال داشته در کنار پدرش در کربلا بوده است. از این رو قول کسانى که او را«صغیر»دانسته و نابالغ معرفى کرده‏اند، درست نیست. حضرت در کربلا مریض بود و به همین علت در جنگ شرکت نکرده است. در این صورت چگونه مى‏توان پذیرفت که او نابالغ بوده است، این در حالى است که فرزندش، ابو جعفر محمد بن على باقر، جابر بن عبد الله انصارى را زیارت و از او حدیث نقل کرده است، در حالى که جابر در سال 78 هجرى رحلت کرده است. (7) ثالثا از برخوردهایى که امام سجاد(ع)با عبید الله بن زیاد و حتى یزید بن ابى سفیان داشته، چنین بر مى‏آید که سن آن حضرت بیش از مقدارى است که در نظر اول بیان شده و آمده است که در کربلا سخن از بلوغ یا عدم بلوغ او به میان آمده باشد. موقعیت و زمینه‏اى که براى منبر رفتن آن حضرت فراهم شد، به نوبه خود مى‏تواند حاکى از سن و سالى باشد که چنین شرایطى را ایجاب کرده است. براى کسى که هنوز در بلوغ او تردید است، نمى‏توان چنین موقعیتى را، که از سوى یزید در اختیار او نهاده شد، پذیرفت.
رابعا روایات متعددى که در منابع تاریخى درباره تولد امام باقر(ع)آمده، حاکى از آن است که امام در چهار سالگى در کربلا حضور داشته و کسى در این روایات تردیدى نکرده است. در صورت پذیرش این اخبار، چاره‏اى جز قبول قول مشهور، با تفاوت یکى دو سال کمتر یا بیشتر نداریم.
آخرین سخن آن که کسانى چون بیهقى در لباب الانساب سه قول(سالهاى 33، 36، 38) براى سال تولد امام ذکر کرده‏اند که هر سه آنها بى‏ارتباط با قول پیشگفته است. سال 33 را ابن عساکر یاد کرده است. (8) و زهرى نیز گفته است که على بن الحسین در حالى که 23 داشت، در کربلا کنار پدرش بود. (9) از مسائل اختلافى دیگر که تحقیق درباره آن چندان بى‏ثمر نیست، یافتن نام و نسب دقیق مادر امام سجاد(ع)است. متاسفانه با تحقیقات دامنه دارى که بعضى از نویسندگان درباره این موضوع کرده‏اند، هنوز نمى‏توان نظر دقیقى داد. تولد امام سجاد از مادرى از شاهزادگان ساسانى، در این اواخر، بیشتر از آن رو مورد تکذیب قرار گرفته است. به این دلیل که مبادا دشمنان تشیع، با استناد به آن، نشر تشیع در ایران را بسته به وابستگى خاندان ائمه با ساسانیان، از طریق دختر یزدگرد سوم، که ادعا شده مادر امام سجاد(ع)است، عنوان کنند. استاد شهیدى در اثر پیشگفته، بخش عمده نقلهایى را که در این باره وجود داشته، آورده و مورد نقادى قرار داده است. اضافه بر آن، اخبار محدودى نیز که حاکى از«ام ولد»بودن مادر حضرت سجاد(ع)است، در دست است. على رغم همه اختلافاتى که در این نقلها وجود داشته و یا ناسازگارى برخى از آنها با اخبار فتوحات و غیره، این امر مسلم است که اصل خبر، شهرت بسزایى داشته و در کهنترین متون شیعه، همچون وقعة صفین، تاریخ یعقوبى و بصائر الدرجات، که همگى در قرن سوم تالیف شده، آمده است. در کافى نیز روایتى از امام صادق(ع)نقل شده است. (10) همین طور، قاضى نعمان نیز در قرن چهارم این خبر را گزارش کرده است. (11) ما در جاى دیگر رابطه این قضیه را با نشر تشیع بررسى کرده و با پذیرش اینکه تردید در اصل ماجرا وجود دارد، توهم ارتباط بین آنها را، به گونه مناسب بررسى کرده‏ایم. (12) بر طبق نصوصى که محدثین شیعه در کتب روایى نقل کرده‏اند، امام سجاد(ع)جانشین و وصى پدرش حسین بن على(ع)است. این نصوص را مرحوم شیخ کلینى در کافى و شیخ حر عاملى در اثبات الهداة و دیگران روایت کرده‏اند. احادیثى نیز که از پیامبر(ص)در مورد اسامى ائمه شیعه روایت گردیده، مؤید این مطلب است. صرف نظر از آن، پذیرش امام سجاد(ع)در جامعه شیعیان و مقبول بودن امامت آن حضرت در طى تاریخ، خود شاهدى اصیل بر صدق این وصایت است. تنها شبهه‏اى که در آن برهه براى شمارى از هواداران اهل بیت(ع)به وجود آمد، مساله امامت محمد بن حنیفه بود که پس از این، به صورت مختصر بدان خواهیم پرداخت. همچنین بر طبق نصوص شیعه، وجود وسائلى چون شمشیر و یا زره رسول الله(ص)مى‏بایست نزد ائمه باشد که وجود اینها در نزد امام سجاد(ع)، حتى در منابع اهل سنت‏بصراحت ذکر شده است. (13) دوره‏اى که امام سجاد(ع)در آن زندگى مى‏کرد، دورانى بود که همه ارزشهاى دینى دستخوش تحریف و تغییر امویان قرار گرفته و مردم یکى از مهمترین شهرهاى مذهبى(مدینه)، مى‏بایست‏به عنوان برده یزید با او بیعت کنند. احکام اسلامى بازیچه دست افرادى چون ابن زیاد، حجاج و عبد الملک بن مروان بود. حجاج، عبد الملک را مهمتر و برتر از رسول الله(ص)مى‏شمرد!و برخلاف نصوص دینى از مسلمانان جزیه مى‏گرفت و با اندک تهمت و افترایى مردم را به دست جلادان مى‏سپرد.
در سایه چنین حکومتى آشکار است که تربیت دینى مردم تا چه اندازه تنزل کرده و ارزشهاى جاهلى چگونه احیا خواهد شده است. امام سجاد(ع)در این شرایط، انسانى اهل عبادت بود که مهمترین تاثیر اجتماعیش در ایجاد پیوند مردم با خدا به وسیله دعا بود. شخصیتى که همه مردم تحت تاثیر روحیات و شیفته مرام و روش او بودند. بسیارى از طالبان علم راوى احادیث او بودند و از سرچشمه پرفیض او، که برگرفته از علوم پیامبر(ص)و على(ع)بود، بهره مى‏جستند. محمد بن سعد مورخ و عالم اهل سنت، امام(ع)را این گونه توصیف کرده است: «کان على بن الحسین ثقة مامونا کثیر الحدیث عالیا رفیعا ورعا». (14) شافعى در رساله‏اى که درباره حجیت‏خبر واحد نوشته، آورده است: «وجدت على بن الحسین - و هو افقه اهل المدینة - یعول على خبر الواحد» (15) ، على بن حسین(ع)که فقیه‏ترین مردم مدینه است، بر خبر واحد تکیه مى‏کرد. ابن شهاب زهرى، على رغم وابستگیش به امویان و حتى با وجود کینه‏اى که بین امویان و شیعیان وجود داشت، از عالمان زمان امام سجاد(ع)است که با ولع تمام از امام بهره گرفته و حضرت را با عبارات زیادى ستوده است. زهرى در نامه‏اى که از سوى امام بدو نوشته شد، مورد نصیحت قرار گرفته تا موقعیت‏خود را به عنوان وسیله‏اى در دست‏حاکمیت امویان مورد تجدید نظر قرار دهد. (16) وى یک بار نیز از سوى امام سجاد(ع)به خاطر اهانت‏به على بن ابیطالب(ع)مورد سرزنش قرار گرفت. (17) در عین حال، او همچنان راوى علوم امام سجاد(ع)بود، چنانکه در کتابهاى مختلف منقولات او را آورده‏اند. (18) اضافه بر این، او شیفته عبادت امام سجاد(ع)و خلوص حضرت بود. نقل شده: «کان الزهرى اذا ذکر على بن الحسین یبکى و یقول: زین العابدین‏». (19) همچنین از او نقل کرده‏اند: «على بن الحسین اعظم الناس منة على‏» (20). و نیز مى‏گفت: «ما رایت احدا افقه من على بن الحسین‏». (21) ستایش زهرى از امام سجاد(ع)تا اندازه‏اى بود که برخى از مروانیان به او مى‏گفتند: یا زهرى!ما فعل نبیک، یعنى على بن الحسین. (22) از میان دیگر محدثین، ابو حازم مى‏گفت: «ما رایت هاشمیا افضل من على بن الحسین و لا افقه منه‏». (23) از جاحظ نیز نقل شده است که مى‏گفت: «درباره شخصیت على بن حسین، شیعى، معتزلى، خارجى عامى و خاصى همه یکسان مى‏اندیشند و هیچ کدام تردیدى در برترى و تقدم او(بر سایرین) ندارند». (24) چنانکه بعدا اشاره خواهد شد، از دلایل مهم شهرت امام و محبت او در میان مردم، انتشار جملات زیباى امام سجاد(ع)در قالب دعا بود که همه را به خود جذب مى‏کرد. سعید بن مسیب، از محدثین مشهور، درباره امام سجاد(ع)مى‏گفت: «ما رایت اورع من على بن الحسین‏». (25) هیچکس را با تقواتر از على بن حسین ندیدم. امام در زمان خویش به نامهاى‏«على الخیر»، «على الاغر»و«على العابد»شهرت داشت. (26) مالک بن انس نیز بر این باور بود که(در آن زمان)در میان اهل بیت رسول الله(ص) کسى همانند امام سجاد(ع)نبوده است. (27) ابن ابى الحدید درباره‏اش مى‏گوید: «کان على بن الحسین غایة فى العبادة‏». (28) آن حضرت را که اهل سجده بود و آثار آن بر پیشانیش ظاهر بود، «ذى الثفنات‏»مى‏گفتند. (29)
ابن حبان درباره امام سجاد(ع)مى‏گوید: و کان من افاضل بنى هاشم من فقهاء المدینة و عبادهم. . . یقال على بن الحسین سید العابدین فى ذلک الزمان. (30) ابو زهره نیز مى‏نویسد: «فعلى زین العابدین کان امام المدینة نبلا و علما». (31) آورده‏اند که وقتى آن حضرت وضو مى‏گرفت، رنگ چهره‏اش دگرگون مى‏شد. وقتى علت را مى‏پرسیدند، فرمود: «اتدرون بین یدى من اریدا ان اقوم‏»، (32) آیا مى‏دانید که در برابر چه کسى مى‏خواهم بایستم؟و گفته شده است که در وقت نماز چهره امام دگرگون شده و رعشه بر اندامش بود. وقتى علت را پرسیدند فرمود: انى ارید الوقوف بین یدى ملک عظیم. (33) در وقت نماز به هیچ چیز توجه نداشت. یکبار در وقت نماز، دست فرزند امام شکست، او از درد فریاد مى‏زد، شکسته‏بند آوردند و استخوان دست را جا انداخت و فرزند امام از درد فریاد مى‏کشید. بعد از آن امام دست‏بچه را دید که به گردنش آویزان است، در آن وقت‏بود که تازه متوجه شد که دست‏بچه شکسته است. (34) زمخشرى مى‏گوید: زمانى على بن الحسین(ع)به قصد وضو گرفتن دستش را در آب برد، در آن حال: ثم رفع راسه الى السماء و القمر و الکواکب، ثم جعل یفکر فى خلقها حتى اصبح و اذن المؤذن و یده فى الماء، امام سرش را به آسمان و ماه ستارگان بلند کرده و در آنها به تفکر پرداخت، تا آن که صبح شده و در حالى که مؤذن اذان مى‏گفت، هنوز دست امام در آب بود. (35) زمانى که از خدمتکار او خواستند تا او را توصیف کند، گفت: «من هیچگاه در روز براى او طعامى نیاوردم و در شب بسترى براى او نگستردم‏». (36) و آورده‏اند که روزى به هنگام نماز، مارى به سمت آن حضرت حرکت کرد، اما او تحرکى به خود نداد. مار از میان دو پاى امام عبور کرد و او از جایش تکان نخورد و رنگش عوض نشد. (37)
در دادن صدقه و رسیدگى به محرومین نیز زبانزد بوده و پس از شهادت او معلوم گردید که صد خانواده از انفاق و صدقات او زندگى مى‏کرده‏اند. (38) به نقل امام باقر(ع)، امام سجاد(ع)شبانه، نان بر پشت مبارکش گذاشته و در تاریکى شب براى فقرا مى‏برد، و مى‏فرمود: صدقه در تاریکى شب، آتش غضب خداوند را خاموش مى‏کند. (39) مردم نیز علاقه بدو داشتند و لذا در روایات آمده که قراء به سوى مکه راه نمى‏افتادند تا آن که امام سجاد(ع)خارج شود و آنگاه به دنبال او هزار سواره به راه مى‏افتاد. (40) زمانى امام، با لباس نیکویى از خانه خارج شد. پس از آن فورا به خانه برگشت و صدا زد: همان لباس قبلى مرا بیاورید، گویى على بن حسین نیستم. (41) وقتى که سواره از کوچه‏هاى مدینه مى‏گذشت، هیچ گاه نمى‏فرمود: راه راه، تا کسى کنار رود. عقیده ایشان بر این بود که راه مشترک است و من حق ندارم دیگران را کنار بزنم و خود بروم. (42) از فرزندش امام باقر(ع)نقل شده است که پدرم دو بار اموال خویش را در راه خدا تقسیم کرد. (43) آن حضرت در وقت مرگ محمد بن اسامة بن زید، بر بالین او بود. در آن لحظه محمد سخت مى‏گریست. امام علت گریه او را پرسید. محمد گفت: پانزده هزار درهم بدهى دارم. امام فرمود: بر عهده من نگران مباش. (44) اینها گوشه‏اى از فضایل امام سجاد(ع)بود.

امام سجاد(علیه السلام)و شیعیان

در واپسین روز واقعه کربلا، شیعیان در بدترین شرایط، از لحاظ کمى و کیفى و نیز موقعیت‏سیاسى و اعتقادى، قرار گرفتند. کوفه، که مرکز گرایشهاى شیعى بود، تبدیل به مرکزى جهت‏سرکوبى شیعه گردید. شیعیان واقعى امام حسین(ع)، که در مدینه و مکه بوده و یا موفق شده بودند که از کوفه به او ملحق شوند، در کربلا به شهادت رسیدند. گرچه بسیارى هنوز در کوفه بودند، اما تحت‏شرایط سختى که ابن زیاد در کوفه به وجود آورده بود، جرات ابراز وجود نداشتند. کربلا از نظر روحى شکست‏بزرگى براى شیعه بود و بظاهر این گونه مطرح شد که دیگر شیعیان نمى‏توانند سر برآورند. تعدادى از اهل بیت و در راس آنها امام حسین(ع)به شهادت رسیدند و تنها یک نفر از فرزندان ذکور امام حسین(ع)، از نسل فاطمه(س)، باقى مانده بود که البته در آن شرایط شهرتى نداشت، بخصوص که فرزند بزرگ امام حسین(ع)، یعنى على اکبر، نیز به شهادت رسیده بود. زندگى امام سجاد(ع)در مدینه و دور بودن از عراق فرصت هدایت جریانات شیعى کوفه را از امام گرفته بود.
در چنین شرایطى که تصور نابودى اساس تشیع وجود داشت، امام سجاد(ع)مى‏بایست کار را از صفر شروع کند، مردم را به سمت اهل بیت‏بکشاند. امام در این راه موفقیت زیادى کسب کرد. (45) این موفقیت در تاریخ تایید شده است. زیرا امام سجاد(ع) توانست‏شیعه را حیاتى نو بخشد و زمینه را براى فعالیتهاى آینده امام باقر و صادق - علیهما السلام - فراهم کند. تاریخ گواه است که امام سجاد(ع)در طول سى و چهار سال فعالیت، شیعه را از یکى از سخت‏ترین دورانهاى حیات خویش عبور داد. دورانى که جز سرکوبى شیعه به وسیله زبیریان و امویان نشان روشنى ندارد. بیست‏سال حاکمیت‏حجاج بر عراق و سلطه عبد الملک بن مروان بر کل قلمرو اسلامى، تنها جهتگیرى روشنش کوبیدن شیعیان، و در بخشهایى دیگر کوبیدن سایر مخالفان امویان، اعم از خوارج یا شورشیانى چون عبد الرحمان بن محمد بن اشعث‏بود. حجاج کسى بود که شنیدن لفظ کافر براى او بسیار آرام بخش‏تر از شنیدن لفظ شیعه بود. (46) در این سالها دو نهضت‏شیعى در عراق رخ داد که هر دو - على رغم موفقیت موقت‏یکى از آنها - با شکست مواجه گردید. پس از آن نیز شیعیان با شدت هر چه تمامتر مورد تهدید امویها، از قتل و شکنجه و زندان، قرار گرفتند. یکى از این دو نهضت، نهضت توابین بود که رهبرى آن را سلیمان بن صرد خزاعى، به همراهى تنى چند از دیگر سرشناسان شیعه در کوفه بر عهده داشتند و ما پیش از این درباره آنها سخن گفتیم. ادعا شده که توابین امامت على بن حسین(ع)را پذیرفته بودند. (47) ما در مآخذ اولیه شاهدى بر این مدعا نیافتیم. آنچه مهم است اینکه توابین در مجموع بر آن بودند تا در صورت پیروزى، امامت جامعه را به اهل بیت(ع)بسپارند و طبعا از نسل فاطمه(ع)، کسى جز على بن حسین(ع)براى این کار وجود نداشت. اما آیا در ذهن آنها دقیقا همین مطلب وجود داشته است‏یا نه، تاریخ چیزى گزارش نکرده است. به نظر مى‏رسد رابطه سیاسى خاصى بین امام سجاد(ع)و توابین وجود نداشته و آنچه بیشتر رنگ نهضت را شیعه نشان داد، شرکت فعال معروفترین شیعه کوفه در این نهضت و مایه‏هاى عاطفى آن است. یعنى توبه به سبب عدم حمایت از حسین بن على(ع)و شهید شدن به عنوان تنها راه پذیرش این توبه. در این حرکت نامى از محمد بن حنفیه نیز وجود ندارد.
اشتباه عمده سیاسى آنها عدم سنجش موقعیت، خارج شدن از کوفه، و سپردن خود به ست‏حوادث بود. مختار نیز به دلیل این اعتقاد خود که رهبرى این حرکت توانایى درک مسائل نظامى و سیاسى را ندارد، حاضر به همکارى نشد و حتى موجب شد تا تعدادى از شیعیان از حمایت نهضت توابین خوددارى کنند.
همین ابهام درباره ارتباط امام سجاد(ع)با دومین جنبش شیعى یعنى جنبش مختار وجود دارد. این ارتباط نه تنها از زاویه نگرش سیاسى، بلکه از بعد اعتقادى نیز مشکلاتى را در بردارد. گفته‏اند که مختار پس از آنکه موفق شد در کوفه شیعیانى را به سوى خود جذب کند، از على بن حسین(ع)استمداد جست، اما امام روى خوش نشان نداد. (48) چنین موضعى از سوى امام با توجه به سیاستى که امام تا به آخر دنبال کرد، منطقى به نظر مى‏رسد. امام از پس از حادثه کربلا دریافته بود که امکان احیاى این جامعه مرده با در دست گرفتن رهبرى آن وجود ندارد. به علاوه درگیر شدن در یک حرکت‏سیاسى دیگر، با وجود قدرت دیگر احزاب، خطراتى را در پى داشت که به ریسک کردن آن نمى‏ارزید. به همین دلیل، ماهیت‏حرکت امام در دوران امامت آن حضرت، بخوبى نشان مى‏دهد که حرکت امام تنها یک حرکت‏سیاسى نبوده و در بسیارى از موارد به وضوح برکنار از سیاست‏به معناى مشخص فعالیت‏سیاسى بوده است.
جنبه اعتقادى قضیه نیز از زمانى شروع گردید که مختار از محمد بن حنفیه خواست تا او را تایید کند و مورد حمایت قرار دهد. محمد بن حنفیه چنین کرد، اما نه به صورت رسمى. از آن پس این گونه شایع گردید که در میان شیعه عراق، امامت محمد بن حنفیه پذیرفته شده است. گرچه این مساله محرز نیست، اما بعدها که فرقه‏اى به نام کیسانیه شهرت یافت، داستان را از زمان مختار آغاز کردند.
با رسوخ بعضى از مبانى عقاید غلات در میان برخى از شیعیان کوفه، بعدها مختار نیز در معرض اتهام گرفت و این گونه شایع گردید که مختار در پیدایش غلات سهم بسزایى داشته است. بنا به دلایل زیادى که در این مختصر جاى طرح آنها نیست و ما در جاى دیگر بدان پرداخته‏ایم، در تمام این مسائل، و حتى اینکه فرقه‏اى به نام کیسانیه به امامت‏یا مهدویت محمد بن حنفیه اعتقاد داشته باشند، تردید وجود دارد. اما در اینکه امام سجاد(ع)علیه غلات موضعگیرى کرده است، شواهدى وجود دارد. این به معناى وجود انحراف در میان شیعیان عراق بود که امام را وادار مى‏کرد تا از موضعگیرى و برقرارى رابطه مستقیم و حمایت کامل از آنها خوددارى کند.
امام سجاد(ع)خطاب به گروهى از اهل عراق فرمودند: «احبونا حب الاسلام و لا ترفعونا فوق حدنا» (49) ، و در نقل دیگرى آمده است که امام فرمود: «احبونا حب الاسلام و لا تحبونا حب الاصنام‏» (50). ابو خالد کابلى نیز مى‏گوید: از امام سجاد(ع)شنیدم که مى‏فرمود: یهود و نصارا، عزیر و عیسى را آنقدر دوست داشتند تا مطالب آن چنانى درباره آنان گفتند، چنان که: «ان قوما من شیعتنا سیحبونا حتى یقولوا فینا ما قالت الیهود فى عزیر و ما قالت النصارى فى عیسى بن مریم، فلا هم منا و لا نحن منهم‏». (51) کسانى از شیعیان ما، تا آن اندازه در دوستى ما افراط مى‏کنند که نظیر سخنان یهود و نصارا درباره عزیر و عیسى(ع)درباره ما مى‏گویند. نه آنها از ما هستند و نه ما از آنها هستیم.
بر پایه منابع شیعه، محمد بن حنفیه فرد منحرفى نبوده و امامت امام سجاد(ع)را پذیرفته بود. بنابر این در اثبات اینکه واقعا محمد بن حنفیه خود را به عنوان امام براى شیعیان کوفه مطرح کرده، اشکالاتى وجود دارد و راه حلهایى مى‏تواند فرض شود که ابن حنفیه به دست امام سجاد(ع)و براى دور نگاه داشته شدن امام دست‏به این اقدام زده است، گرچه شاهد تاریخى ویژه‏اى این مطلب را تایید نمى‏کند.
آنچه در اینجا لازم به یادآورى است، این است که به دلایل مختلفى نمى‏توان باور کرد که امام سجاد(ع)درباره مختار فرموده باشد: «یکذب على الله و على رسوله‏». (52) بویژه اینکه وقتى مختار سر عبید الله را براى آن حضرت فرستاد، فرمود: «جزى الله المختار خیرا». (53) و نیز آمده است که در آن هنگام‏«لم یبق من بنى‏هاشم احد الا قام بخطبة فى الثناء على المختار و جمیل القول فیه‏». (54) از امام باقر(ع)نیز روایت گردیده است: «لا تسبوا المختار فانه قتل قتلتنا و طلب ثارنا و زوج ارامنا و قسم فینا المال على العسرة‏». (55) و در برابر سؤال فرزند مختار، موضع خود را نسبت‏به مختار به صورتى مثبت ابراز کرد. (56) به هر روى، همانطور که پیش از این توضیح داده شد، جنبش مختار نیز به صورت سیاسى مدت چندانى به طول نینجامید و در سال 67 هجرى توسط زبیریان سرکوب گردید، با این حال تاثیر خاص خود را بر کوفه از جهت تحریک و زنده نگاه داشتن احساسات شیعى و نیز ایجاد انگیزه در میان موالى براى شرکت در جریانات سیاسى به همراه داشت.
به دلیل انحرافى که در فوق ذکر شد، و حتى مى‏توان فرض کرد که على رغم خواست ابن حنفیه، تردیدى در میان برخى براى انتخاب امام وجود داشته است. کسانى بودند که در انتخاب امام مردد بودند. قاسم بن عوف، یکى از یاران امام سجاد(ع)، بنا به اعتراف خویش، در آغاز مردد بین على بن الحسین و محمد بن حنفیه بود (57) و بعد از آن به امام سجاد(ع)پیوست. از دیگر یاران، بنا به اظهار کشى، ابو حمزه ثمالى و فرات بن احنف هستند. (58) درباره سعید بن مسیب اختلاف وجود دارد. برخى او را از یاران امام سجاد(ع)شمرده‏اند، اما ظاهرا او بر طبق فتواى عامه حکم مى‏کرد. در رجال کشى چنین موضعى از سعید به دلیل نجات یافتن از دست‏حجاج گفته شده است. (59) در هر صورت احترام او نسبت‏به امام قابل تردید نبوده و استفاده علمى و اخلاقى او از امام محرز است. اما او در تشییع جنازه امام شرکت نکرد و مورد اعتراض قرار گرفت. (60) غیر از این چند نفر، کسان دیگرى هستند که طبق منابع شیعه از استوارترین افراد شیعه به حساب مى‏آیند. در روایتى آمده است که در اوان کار امام، تنها چند نفر در کنارش بودند. سعید بن جبیر، سعید بن مسیب، محمد بن جبیر بن معظم، یحیى بن ام الطویل، ابو خالد الکابلى. (61) شیخ الطائفه، تعداد اصحاب امام سجاد(ع)را یکصد و هفتاد و سه نفر دانسته است. (62) به هر حال، امام موفق به بقاى شیعه و حتى گسترش آن گردید. روش فقهى آن حضرت، نقل احادیث پیامبر(ص)از طریق على(ع)بود که شیعیان تنها آن احادیث را درست تلقى مى‏کردند. بدین صورت شیعه اولین قدمهاى فقهى خود را در مخالفت‏با انحرافات موجود برداشت، گرچه بخش اعظم این کار به زمانى پس از آن موکول گردید. امام سجاد(ع)در وقت گفتن اذان، جمله‏«حى على خیر العمل‏»را در آن مى‏آورد. وقتى مورد اعتراض قرار گرفت فرمود: اذان نخستین به این صورت بود. (63) اضافه بر آن، برکنارى از انحرافات عراق موجب حفظ مبانى اعتقادى اصیل شیعه در برابر انحرافات گردید. على رغم تلاشهاى مهم امام، که البته موجب بقاى شیعه گردید، مدینه به خاطر کجرویهایى که از صدر اسلام در آنها نهاده شده و علیه شیعه تحریک شده بود، جاى مناسبى براى رشد شیعه نبود و امام سجاد(ع)خود مى‏فرمود که دوستداران واقعى آنها در مکه و مدینه به بیست نفر نمى‏رسد. (64) در حالى که در عراق افراد بیشترى وجود داشتند که به آنها علاقمند بودند.


[ شنبه 90/9/12 ] [ 7:50 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

برخوردهاى امام با امویان

اولین برخورد امام با حاکمان اموى پس از واقعه کربلا در رویارویى با عبید الله بن زیاد بود. ابن زیاد نام او را پرسید. امام خود را على معرفى کرد. ابن زیاد گفت مگر خداوند على بن الحسین را نکشت؟امام پاسخ داد: برادرى داشتم که مردم او را کشتند. ابن زیاد گفت: خداوند او را کشت، امام سجاد گفت: الله یتوفى الانفس حین موتها. استدلال امام اشاره به این سخن بوده که آنها برادرش را کشتند و خداوند او را قبض روح کرد. ابن زیاد خواست او را بکشد که با اقدام شجاعانه حضرت زینب(س)از این کار منصرف گردید. (65) در شام نیز یزید با او سخن گفت (66) و او را مورد سرزنش قرار داد. پس از آن امام در خطبه‏اى غرا به معرفى خود و خانواده‏اش براى اهل شام پرداخت. شامیان حاضر در مسجد که تحت تاثیر تبلیغات امویان در غفلت‏بسر مى‏بردند و خاندان پیامبر(ص)را نمى‏شناختند، با خطبه امام سجاد(ع)تا اندازه‏اى متنبه شدند، به همین دلیل در میانه خطبه، یزید از ادامه آن جلوگیرى کرد و سپس براى کسب وجهه مردمى گناه را به گردن ابن زیاد انداخت و با احترام، على بن حسین و دیگر اسراى کربلا را راهى مدینه کرد. از نکات مهم در این خطبه این بود که امام سجاد خود و پدر و خاندانش را فرزندان پیامبر(ص)نامید، در حالى که معاویه و امویان مى‏کوشیدند آنها را از ذریه على(ع) دانسته و اجازه ندهند آنها خود را ذریه پیامبر(ص)بنامند.
مدتى بعد از واقعه کربلا، مردم مدینه ضمن شورش علیه امویان، شورش حره را سامان دادند. این شورش به رهبرى عبد الله، فرزند حنظله، معروف به غسیل الملائکه بود که رنگ آن ضد اموى و علیه یزید و زندگى ضد اسلامى و غیر دینى او بود. امام سجاد(ع) و دیگر هشمیان موضع موافقى در این ماجرا نداشت. به همین دلیل همراه شمارى از افراد خانواده خویش از شهر خارج شد. از نظر امام، افزون بر آن که حرکت مزبور اهیت‏شیعى نداشتند، دقیقا در خط زبیریان بود، آن هم به رهبرى عبد الله بن زبیر که از برپاکنندگان جنگ جمل بوده است. کوچکترین موضع امام به عنوان رهبر شیعه، خطیرترین پیامد را براى شیعه داشت، به همین دلیل امام، در این حادثه که چندان خط و ربط روشن، بلکه درستى نداشت، شرکت نکرد.
اضافه بر آن، حتى هنگامى که مردم در آغاز امویان را از شهر بیرون راندند، امام از روى غیرت و مردانگى، همسر مروان بن حکم را نیز بنا به درخواست مروان پناه داد. طبرى نوشته است که این کار به خاطر دوستى قدیمى بین او و مروان بود. (67) این سخن کذب محض است. اصولا امام با آن سن و سال، آن هم در موقعیتى که پدر و جدش سخت‏ترین درگیریها را با این خاندان داشته‏اند، نمى‏توانسته رابطه نزدیکى با مروان که توان گفت پلیدترین چهره امویان بوده داشته باشد. مروان کسى بود که در همان آغاز بیعت‏بکند یا او را به قتل برساند. اقدام امام پاسخى از روى ادب به ناجوانمردانیهاى امویان بود، آن گونه که تاریخ کردار آنها را مقایسه کند.
زمانى نیز که مسلم بن عقبه، معروف به مسرف، حرکت مردم مدینه را سرکوب کرد و یکى از بزرگترین جنایات عصر اموى را مرتکب گردید، با على بن حسین(ع)به لایمت‏برخورد کرد و این به دلیل آن بود که امام در این حرکت‏شرکت نداشت. مسلم بن عقبه از مردم چنان بیعت گرفت که خود را برده یزید بدانند، اما با على بن حسین(ع)به صورت عادى بیعت‏شد. (68) قبل از آمدن امام نزد مسلم، او به امام و اجدادش دشنام مى‏داد. اما زمانى که امام وارد شد، او به آرامى با آن حضرت برخورد کرد. وقتى امام رفت، از مسلم درباره این برخوردش پرسش کردند و او گفت: ما کان ذلک لراى منى لقد ملئ قلبى منه رعبا. (69) یعنى این برخورد دوم خواسته من نبود، اما قلب من از رعب و وحشت پر شد. صرف نظر از اینکه در موضعگیرى ائمه(ع)باید وضع سیاسى و مخالفت نظامى و ایجاد تشکیلات و مبارزه را در نظر بگیریم، شرایط خاص هر دوره، وظیفه هر امام در هر موقعیت، (70) و شرایطى، اقتضاى عمل خاصى را دارد و هر انسان سیاسى عاقل مى‏داند که نمى‏توان در شرایط مختلف شیوه عمل واحدى را به کار گرفت. همان گونه که گذشت، تاریخ گواه است که امام سجاد(ع)با رفتار خویش موجب حفظ شیعه و بقا و گسترش آن براى فعالیتهاى بعدى گردید.
به هر روى با توجه به سوابق مناسبات علویان با امویان، امام مورد سوء ظن شدید امویان بود و کوچکترین حرکتى از ناحیه امام، عواقب وخیمى داشت که طبعا در نظر امام ارزش دست زدن به این اقدامات را نداشته است. مهمترین اصل دینى - سیاسى که امام با استفاده از آن روزگار سیاسى خود را مى‏گذراند، تقیه بود. سپرى که شیعیان در تاریخ، با استفاده از آن، حیات خویش را تضمین کرده و ائمه شیعه بارها و بارها توجه بدان را گوشزد کرده‏اند. البته کسانى که با داشتن آزادى نیازى بدان نداشته‏اند، با وجود صراحتى که در قرآن نسبت‏بدان وجود دارد، آن را انکار کرده‏اند تا شیعه را تضعیف کنند. اهل سنت‏به دلیل در اختیار داشتن حکومت، نیازى به تقیه نداشته و تنها براى متهم کردن شیعه، تقیه را از حوزه احکام فقهى مسلم اسلامى خارج کردند.
امام سجاد(ع)در روایتى فرمود: کسى که امر به معروف و نهى از منکر را ترک گوید، همچون کسى است که کتاب خدا را کنار نهاده و بدان پشت کرده است، مگر آنکه در تقیه باشد. از امام پرسیدند: تقیه چیست؟فرمود: یخاف جبارا عنیدا یخاف ان یفرط علیه او یطغى. (71) تکیه بر اصل تقیه گرچه قرآنى است، اما از لحاظ فقهى بیشتر از ناحیه امامانى تاکید گردید که خود گرفتار آن بودند. امام سجاد(ع)واقعا در شرایط سختى زندگى مى‏کرد و جز تقیه راه دیگرى نداشت. اساسا همین تقیه است که موجب حفظ شیعه در آن شرایط مى‏شد. چیزى که خوارج به عنوان یک گروه افراطى، از آن بى‏بهره بودند و به همین دلیل ضربه‏هاى بسیارى اساسى و کارى خوردند. در روایتى آمده است که کسى بر امام وارد شد و پرسید: چگونه روزگار را مى‏گذرانید؟امام در پاسخ فرمودند: «روزگار را به گونه‏اى مى‏گذرانیم که در میان قوم خویش همچون بنى اسرائیل در میان آل فرعون هستیم. فرزندان ما را مى‏کشند و زنان را به کنیزى مى‏بردند. مردم با دشنام دادن به بزرگ و سید ما، به دشمنان ما تقرب مى‏جویند. اگر قریش با داشتن محمد(ص)بر سایر اعراب فخر مى‏کند و اگر عربها به دلیل داشتن محمد(ص)بر عجم فخر مى‏کنند و آنها نیز چنین فضیلتى را براى عربها و قریش پذیرفته‏اند، ما اهل بیت مى‏باید بر قریش برترى داشته و فخر کنیم. زیرا محمد(ص)از میان ما اهل بیت است. اما آنان حق ما را گرفته و هیچ حقى براى ما نمى‏شناسند. اگر نمى‏دانى روزگار چگونه مى‏گذرد، این گونه مى‏گذرد که گفتیم. ناقل حدیث مى‏گوید: امام به گونه‏اى سخن مى‏گفت که مى‏خواست کسانى که نزدیک بودند بشنوند.
در جمع باید گفت، ملایمت امام در برخورد با امویان، سبب شد تا امام زندگى آزادى در مدینه داشته و کمتر توجه مخالفان را به خود جلب کند. به علاوه بعد علمى امام در جهت‏حفظ دین تجلى بیشترى بیابد. تمجیدهاى فراوان از امام که از زبان عالم اهل سنت‏باقى مانده شاهد این گفته است. اگر امام درگیر سیاست‏شده بود، آنان به خود اجازه نمى‏دادند تا این بعد از شخصیت امام را توصیف کنند.

بهره‏گیرى امام سجاد(علیه السلام)از دعا

هنگامى که جامعه دچار انحراف شده، روحیه رفاه طلبى و دنیا زدگى بر آن غلبه و فساد سیاسى و اخلاقى و اجتماعى آن را در محاصره قرار داده و از نظر سیاسى هیچ روزنه‏اى براى تنفس وجود نداشت، امام سجاد(ع)توانست از دعا براى بیان بخشى از عقاید خود استفاده کند و بار دیگر تحرکى در جامعه براى توجه به معرفت و عبادت و بندگى خداوند ایجاد کند. گرچه ظاهرا مقصود اصلى در این دعاها، همان معرفت و عبادت بوده، اما با توجه به تعابیرى که وجود دارد، مى‏توان گفت که مردم مى‏توانستند از لابلاى این تعبیرات با مفاهیم سیاسى مورد نظر امام سجاد(ع) آشنا شوند.
صحیفه سجادیه مشهور، که اندکى بیش از پنجاه دعا را دربردارد، تنها بخشى از دعاهاى امام سجاد(ع)است که گردآورى شده است. در مجموعه‏هاى دیگرى نیز به گردآورى دعاها پرداخته‏اند که تعداد این مجموعه‏ها با صحیفه معروف، به شش عدد رسیده و برخى از آنها حاوى بیش از صد و هشتاد است. (72) دعاهاى مزبور نه تنها در میان شیعیان، بلکه در میان اهل سنت نیز وجود داشت. (73) و این حاکى از آن است که دعاهاى امام سجاد(ع)در جامعه آن روز نفوذ کرده است. در میان ائمه شیعه، امام سجاد(ع)بیشتر از همه به ارائه این گونه دعاها شهرت دارد.
در میان دعاها، تعبیرى وجود دارد که اغلب تکرار شده و کمتر دعایى است که از این تعبیر خالى باشد. این تعبیر، «صلوات بر محمد و آل محمد»است و اساسا یکى از علائم دعاهاى درست همین است. زمانى که حتى قرار دادن نام على بر فرزندان تقبیح مى‏شد و افراد بدین دلیل مورد تهدید قرار مى‏گیرند و کار امویان جز با دشنام دادن به على(ع)مستقیم نمى‏شود، (74) به کار گرفتن این تعبیر ارزش خود را بخوبى نشان مى‏دهد. تعبیرهایى شبیه‏«محمد و اله الطیبین الطاهرین الاخیار الانجبین‏»، (75) از نمونه‏هایى است که چند بار تکرار شده است.
تکیه امام در پیوند دادن محمد و آل او، امرى است که خداوند آن را ضمن دستور بر صلوات بر رسول آورده و اهمیت زیادى براى بیان عقاید شیعى دارد. قبل از نقل برخى از مضامین دعاهاى امام، نقل روایتى در تحکیم پیوند محمد و آل محمد از امام سجاد(ع)مناسب است. آن حضرت مى‏فرمود: خداوند صلوات بر پیامبرش را بر عالم واجب کرده، و ما را نیز به آن مقرون ساخته است. کسى که بر رسول خدا(ص)صلوات فرستد اما بر ما صلوات نفرستد، صلواتش را بر رسول ناقص گذاشته و دستور خدا را ترک کرده است. (76) همراهى محمد و آل محمد، مى‏تواند تاثیر مهمى در موضع مردم سبت‏به خاندان رسول خدا(ص)داشته باشد.
یکى از مضامین مهم سیاسى - دینى صحیفه، طرح مساله امامت است. مفهوم امامت‏به صورت یک مفهوم شیعى، که علاوه بر جنبه داشتن احقیت‏براى خلافت و رهبرى، جنبه‏هاى الهى عصمت و بهره‏گیرى از علوم انبیا و مخصوصا پیامبر اکرم(ص)را در حدى والا نشان مى‏دهد. در اینجا چند نمونه را نقل مى‏کنیم. در یک مورد مى‏فرماید:
رب صل على اطائب اهل بیته الذین اخترتهم لامرک و جعلتهم خزنة علمک و حفظة دینک و خلفائک فى ارضک و حججک على عبادک و طهرتهم من الرجس و الدنس تطهیرا بارادتک و جعلتهم الوسیلة الیک و المسلک الى جنتک، (77) پروردگارا!بر پاکان از اهل بیت محمد(ص)درود بفرست. کسانى را که براى حکومت‏برگزیدى، و گنجینه‏هاى علوم خود و حافظان دینت گردانیدى و خلفاى خود در روى زمین و حجت‏خود بر بندگانت قرار دارى، آنان را با اراده خود از هر پلیدى و آلودگى پاک و مبرا ساختى و وسیله براى رسیدن به تو به بهشت جاودانت اختیار نمودى.
در جاى دیگرى فرموده است:
اللهم ان هذا المقام لخلفائک و اصفیائک و موضع امنائک فى الدرجة الرفیعة التى اختصصتهم بها قد ابتزوها. . . حتى عاد صفوتک و خلفائک مغلوبین، مقهورین مبتزین. . . اللهم العن اعدائهم من الاولین و الاخرین و من رضى بفعالهم و اشیاعهم و اتباعهم. (78) خداوندا!مقام خلافت‏براى خلفاى توست، برگزیدگان از خلقت و جایگاه امانتهاى تو در درجات عالیه که تو آن مقام را به آنها اختصاص دادى ولى دیگران از آنان گرفتند. . . تا جایى که برگزیدگان و خلفاى تو در مقابل ستم ستمکاران، مغلوب و مقهور شده و حق‏شان بر باد رفت. پروردگارا!بر دشمنان آنها از اولین و آخرینشان، به کسانى که بر تجاوز دشمنانشان رضا دادند و بر پیروان و تابعین آنها لعنت‏بفرست.
و در جاى دیگرى مى‏فرماید:
و صل على خیرتک اللهم من خلقک محمد و عترته الصفوة من بریتک الطاهرین و اجعلنا لهم سامعین و مطیعین کما امرت (79) اللهم اجعلنى من اهل التوحید و الایمان بک و التصدیق برسولک و الائمة الذین حتمت طاعتهم. (80) پروردگارا!درود فرست‏بر بهترین خلقت، محمد و عترت برگزیده او از میان بندگانت. و ما را همان گونه که دستور داده‏اى مطیع آنان قرار ده. پروردگارا!مرا در شمار موحدان و مؤمنان و باورداران به پیامبر و امامان، کسانى که اطاعتشان را واجب کرده‏اى قرار ده.
و در جاى دیگر مى‏فرماید:
اللهم انک ایدت دینک فى کل اوان بامام اقمته علما دعبادک و منارا فى بلادک بعد ان وصلت‏حبله بحبلک و جعلته الذریعة الى رضوانک و افترضت طاعته و حذرت معصیته و امرت بامتثال اوامره و الانتهاء الى نهیه و ان لا یتقدمه متقدم و لا یتاخر عنه متاخر فهو عصمة للائذین و کهف المؤمنین و عروة المتمسکین و بهاء العالمین. (81). . . و اقم به کتابک و حدودک و شرائعک و سنن رسولک صلواتک الله علیه و اله و احى به ما اماته الظالمون من معالم دینک و اجل به صداء الجور عن طریقتک و ابن به الضراء من سبیلک و ازل به الناکبین عن صراطک و امحق به بغاة قصدک عوجا. . . و اجعلنا له سامعین مطیعین. (82) پروردگارا!تو در هر زمان امامى را پرچم براى بندگانت و چراغ راهنما در روى زمینت قرار دادى، پس از آن که رابطه مستقیم میان خودت و او برقرار فرموده و او را وسیله رسیدن به رضاى خود نمودى و فرمانبردارى از او را واجب و از نافرمانى او بر حذر داشته و بر امتثال اوامر او دستور داده و از ارتکاب به نهى او منع کردى، دینت را تایید فرمودى. امامى که به هیچ یک از بندگانت‏حق تقدم بر او و جدا شدن از وى را ندادى، امامى که تو محل امنى براى آنان که روى به سوى تو مى‏آورند و ایمان محکمى براى آنان که چنگ به ذیل عنایت و هدایت تو مى‏زنند و افتخار جهانیان و پناهگاه مؤمنین‏اش قرار دادى. . .
پروردگارا!کتاب و قوانین و شریعت‏خود و سنت پیامبرت را به وسیله او بر پاى دار و هر آنچه از معارف و اصول دین تو را ستمکاران به ورطه نابودى کشیده‏اند به وسیله او زنده فرما و آلودگیها و انحرافاتى که به وسیله ستمکاران در راهت‏بوجود آمده به وسیله او از دامن دینت‏بزداى و خطرات راهت را به وسیله او از میان بردارد. ما را براى او مطیع گردانده و در راه جلب رضایت او کوشا ساز.
از جملات فوق بخوبى روشن است که امام در صدد گسترش اعتقاد شیعى در مفهوم امامت، به عنوان مهمترین مفهوم شیعى، بوده است. مشابه این تمجیدات را درباره اهل بیت، در نهج البلاغه پیش از این به مناسبتى در بحث از خلافت امام على(ع)آوردیم.
همان گونه که اشاره شد، محدوده دعاها به همین جا خاتمه نمى‏یابد، بلکه اهداف عبادى و فکرى و سیاسى دیگرى مورد نظر بوده است. اشاره به یک مورد فکرى مناسب است. به نقل اربلى، امام سجاد(ع)در مسجد رسول خدا(ص)در مدینه نشسته بود. در این لحظه متوجه شد که گروهى در بحث اعتقادى خود، خدا را به خلق او تشبیه مى‏کنند. امام از این سخنان برآشفت، از جا برخاست و کنار قبر رسول خدا(ص)رفت و شروع به خواندن دعایى کرد که مضمون آن نفى عقیده تشبیه بود. آن حضرت چنین به درگاه خداوند تضرع کرد: الهى بدت قدرتک و لم تبد هیئة فجهلوک و قدروک بالتقدیر على غیر ما انت‏به شبهوک و انا برى‏ء یا الهى من الذین بالتشبیه طلبوک. . . (83) یکى از اقدامات اهل بیت در دوره‏هاى مختلف آن بود تا به مردم نشان دهند که اهل بیت رسول خدا(ص)که تا آن اندازه در قرآن و سنت‏براى آنان حقوق و فضایل آمده چه کسانى هستند. بنى‏امیه در شام خود را اهل بیت رسول خدا(ص)معرفى مى‏کردند. در حجاز نیز برخى زنان پیامبر(ص) در این اندیشه بودند. به تدریج ازواج رسول خدا(ص)مردند و از آنجا که فرزندى نداشتند، اهل بیت‏بودنشان منتفى شد. اکنون پس از آنها جز فرزندان فاطمه اهل بیتى باقى نمانده بود. شناساندن این امر کارى بود که باید انجام مى‏شد بویژه که رخدادهاى بعد از پیامبر(ص)سبب خاموشى خاندان رسول خدا(ص)در صحنه سیاست‏بود. در زمانى که امام سجاد(ع)به شام برده شد، به معرفى اهل بیت پرداخت. این مطلب هم در خطبه امام معروف است و هم برخى اخبار تاریخى مؤید آن.
اکنون به خبرى که در این باره نقل شده توجه مى‏کنیم.
و اتى بحرم رسول الله صلى الله علیه و اله حتى دخلوا مدینة دمشق من باب یقال له‏«تؤماء»، ثم اتى بهم حتى وقفوا على درج باب المسجد حیث‏یقام السبى‏ء و اذا الشیخ قد اقبل حتى دنا منهم و قال: الحمد الله الذى قتلکم و اهلککم و اراح الرجال من سطوتکم و امکن امیر المؤمنین منکم. فقال له على بن الحسین: یا شیخ!هل قرات القرآن؟ قال: نعم قد قراته، قال: فعرفت هذه الایة: قل لا اسئلکم اجرا الا المودة فى القربى؟قال الشیخ: نعم. فقال على بن الحسین: فنحن القربى یا شیخ، قال: هل قرات فى سورة بنى السرائیل‏«و آت ذالقربى حقه‏»قال الشیخ: قد قرات ذلک، فقال على: نحن القربى یا شیخ، و لکن قرات هذه الایة‏«و اعلموا انما غنمتم من شى‏ء فان لله خمسه و للرسول و لذى القربى، قال الشیخ: قد قرات ذلک، فقال على: فنحن ذى القربى یا شیخ. و لکن هل قرات هذه الایه: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا، قال الشیخ: قد قرات ذلک. قال على: فنحن اهل البیت الذى خصصنا بآیة الطهارة. فبقى الشیخ ساعة ساکتا نادما على ما تکلمه، ثم رفع راسه الى السماء و قال: اللهم انى تائب الیک فى ما تکلمته و من بعض هولاء القوم، اللهم انى ابرء الیک من عدو محمد و آل محمد. (84) گریه امام سجاد(ع)در قالب این دعاها و بندگى و عبادت واقعى امام، درسى آموزنده براى جامعه فاسد آن روز بود که بنى‏امیه اسلام را مورد تمسخر قرار داده بودند. این گریه‏ها براى واقعه دلخراش کربلا نیز بود و امام مى‏فرمود: «یعقوب براى یوسف، با اینکه نمى‏دانست‏حتما مرده است، آنقدر گریه کرد تا چشمانش سفید گردید. اما من به چشمان خود دیدم که چگونه شانزده تن از اهل بیت(ع)به شهادت رسیدند. چگونه مى‏توانم گریه نکنم‏»؟ (85) بدین ترتیب گریه امام نیز خود به خود موجب گردید تا در موارد زیادى مردم نسبت‏به واقعه کربلا هشیار شوند. این علاوه بر آن بود که امام خود وقایع کربلا را در موارد متعدد نقل مى‏فرمود. (86)

امام سجاد(علیه السلام)و بردگان

از تلاشهاى امام، که هم جنبه دینى داشت و هم سیاسى، توجه به قشرى بود که بخصوص از زمان خلیفه دوم به بعد و مخصوصا در عصر امویان، مورد شدیدترین فشارهاى اجتماعى بوده و از محرومترین طبقات جامعه اسلامى در قرون اولیه به شمار مى‏رفتند. بردگان و کنیزکان، اعم از ایرانى، رومى، مصرى و سودانى، متحمل سخت‏ترین کارها شده و از طرف اربابان مورد اهانتهاى شدیدى قرار مى‏گرفتند.
امام سجاد، همانند امیر المؤمنین - صلوات الله علیهما - که با برخورد اسلامى خویش بخشى از موالى عراق را به سمت‏خویش جذب کرد، کوشید تا حیثیت اجتماعى این قشر را بالا برد. یک بار که کنیزکى را آزاد کرد و بعقد خویش درآورد، عبد الملک بن مروان که قصد عیبجویى و استهزاى امام را داشت، او را به خاطر این ازدواج مورد سرزنش قرار داد که چگونه تن به چنین کارى داده است. امام سجاد(ع)در پاسخ با ذکر آیه‏«قد کان لکم فى رسول الله اسوة حسنه‏»اشاره به سیره پیامبر(ص)در مورد صفیه کرد. همچنین یادآورد شد که پیامبر(ص)دختر عمه خویش را به زید بن حارثه داد. (87) و بدین ترتیب سیره حسنه پیامبر(ص)را، که نزد امویان بدین روز افتاده بود مجددا احیا کرد.
سید الاهل نوشته است: امام در حالى که نیازى به بردگان نداشت، آنها را مى‏خرید. این خریدن تنها براى آزاد کردن آنها بود. گفته‏اند امام قریب به صد هزار نفر را آزاد ساخت. بردگان که چنین نیتى از امام مى‏دیدند، خود را در معرض او مى‏نهادند تا امام آنها را بخرد. امام سجاد(ع)در هر ماه و روز و سالى به آزادى آنها مى‏پرداخت، به طورى که در شهر مدینه عده زیادى، همچون یک لشکر از موالى آزاد شده، از زن و مرد، به چشم مى‏خورد که همگى از موالى امام بودند. (88) علامه امین نیز نوشته است: امام سجاد در پایان هر ماه رمضان بیست نفر از آنها را آزاد مى‏کرد. او همچنین نوشته است: هیچ برده‏اى را بیش از یک سال نگه نمى‏داشت و حتى پس از آزادى اموالى هم در اختیار آنها مى‏گذاشت. (89) در این مدت آنها از نزدیک با امام سجاد(ع)و شخصیت عظیم علمى و اخلاقى و تقوایى حضرت آشنا مى‏شدند و طبیعى بود که در قلوب بسیارى از آنها علاقه‏اى نسبت‏به امام سجاد(ع)و جریانات شیعى به وجود آید. زمانى کنیزى، ظرف آب به دست، آب روى دستان امام مى‏ریخت. ناگهان ظرف از دست او افتاد و بر صورت امام خورد و آن را زخمى کرد. امام نگاهى به او کردند. کنیز گفت: و الکاظمین الغیظ، امام فرمود: خشمم را فرو نشاندم. کنیز ادامه داد: و العافین عن الناس، امام فرمود: از تو گذشتم. کنیز باز ادامه داد: و الله یحب المحسنین، (90) امام فرمود: تو را بخاطر خداوند آزاد کردم. (91) زمانى که امام سجاد(ع)از مسجد خارج مى‏شد شخصى بدو دشنام گفت. موالى امام بر او هجوم بردند، اما امام آنها را از این کار بازداشت و فرمود: آنچه از باطن ما بر او مستور مانده بیش از این است که او مى‏گوید، و بدین ترتیب او را شرمنده ساخت و سرانجام مورد لطف امام قرار گرفت. (92) حال که بار دیگر در پایان بحث‏سخن از گذشت و عفو امام به میان آمد، جا دارد روایت‏شیرین دیگرى را نقل کنیم. عبد الله بن محمد بن عمر مى‏گوید: هشام بن اسماعیل(والى امویان در مدینه)حقوق همسایگى را فراموش کرده و ما را اذیت مى‏کرد، بخصوص على بن الحسین آزار بسیارى از او دید. هنگامى که عزل شد، ولید دستور داد تا او را در معرض مردم نگاه دارند تا هر کسى مى‏خواهد از او انتقام بگیرد. هشام گفت که از هیچ کس به اندازه على بن حسین وحشت ندارد. در حالى که هشام در پشت دیوار مروان بود، و امام سجاد(ع)از کنار او عبور مى‏کرد، به یاران خویش گفت تا متعرض او نشوند و حتى کلمه‏اى به او تندى نکنند. وقتى امام رد شد، هشام بن اسماعیل فریاد زد: «الله اعلم حیث‏یجعل رسالته‏». (93) خداوند مى‏داند که رسالت‏خویش را در کجا قرار دهد.


[ شنبه 90/9/12 ] [ 7:50 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

بنى هاشم پس از واقعه کربلا

جداى از امام سجاد(ع)، دو شخصیت عباسى و علوى آن زمان در فعالیتهاى سیاسى و گروهى مشارکت داشتند: یکى محمد بن حنفیه، فرزند على(ع)بود و دیگرى عبد الله بن عباس بن عبد المطلب که شهرت فراوانش را مدیون روایاتى از قول رسول خدا(ص)، بویژه در باب تفسیر بود. (94) محمد بن حنفیه، گرچه از فرزندان فاطمه(س)نبود، اما به دلیل علوى بودن موقعیت‏بالایى در میان شیعیان داشت، بخصوص که به دلیل سن زیاد او نسبت‏به سایر علویان، براى رهبرى شیعیان سیاسى - که از نظر سیاسى رهبرى اهل بیت(ع)را مطرح مى‏کردند - مورد توجه بود. محمد بن حنفیه در جنگهاى دوران على(ع) شخصیتى برجسته و مورد توجه امام(ع)بود. پرچم سپاه امام در جنگ جمل به دست محمد بن حنفیه بود. (95) تحلیل خود او این بود که امام حسن و حسین(ع)چشمهاى على(ع) هستند و من دست او، و دست‏باید از چشمها حفاظت کند. (96) امیر المؤمنین على(ع)در تبیین موقعیت این سه برادر مى‏فرمود: این النجم من الشمس و القمر. (97) امام به آنها فرمود که بدین دلیل پرچم را به دست ابن حنفیه سپرده که جان فرزندان پیامبر(ع)حفظ شود. (98) این مساله که او از بنى فاطمه نبود، بعدها براى خرد کردن شخصیت ابن حنفیه از طرف ابن زبیر به کار گرفته شد، (99) با این حال در میان شیعیان چندان مؤثر نبود.
در اینکه ابن حنفیه یکى از شیعیان سرسخت‏بود، چنانکه از رفتار و کردارش به دست مى‏آید، شکى نیست، اما اینکه داعیه رهبرى داشته، هیچ دلیل مستندى در منابع تاریخ وجود ندارد. گرچه ممکن است دیگران از او بهره‏اى گرفته و حتى به نام او فرقه‏اى ساخته و مهدویتى را معتقد شده باشند. چه بسیار افرادى که در چنین موقعیتهایى قرار مى‏گیرند. چنان که بعضى از ائمه شیعه(ص)نیز به همین وضعیت گرفتار آمدند. ابن حنفیه راوى احادیثى بود که مردم را به سمت اهل بیت و خاندان پیامبر(ص)سوق مى‏داد. از او نقل شده که گفت: «من احبنا لله نفعه الله بحبنا و لو کان اسیرا بالدیلم. (100) محبان اهل بیت فروان بودند اما کسانى که به آیه: قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونى، وفادار بودند اندک بودند. لذا بود که امام سجاد(ع) فرمود: «ما بمکة و المدینة عشرون رجلا یحبنا». (101) شیعیان وفادار و اشخاص معتقد ما در مکه و مدینه بیست نفرند. گرچه هواداران سیاسى بسیار زیاد بودند.
تعبیرى که معمولا اصحاب ابن حنفیه خطاب به او مى‏گفتند، این بود: یابن خیر الاخیار و ابن ابر الابرار ما خلا النبیین و المرسلین. (102) از میان دو مخالف سرسخت ابن زبیر یکى محمد بن حنفیه و دیگرى مختار به دو دلیل، ابن حنفیه خطر بیشترى براى او داشت: اول اینکه مختار در کوفه به نام او علم مخالفت‏برافراشته بود و دوم اینکه رهبرى بخشى از جریانات شیعى را ظاهرا بر عهده داشت. تمامى کوشش ابن زبیر این بود که حیثیت این دو مخالف را لکه‏دار کند. براى این کار چهل هفته از ذکر(صلوات بر پیامبر«ص‏»خوددارى کرد. وقتى علت را پرسیدند، گفت: «ان له اهیل سوء فان ذکر مدوا اعناقهم لذکره‏». (103) او داراى خانواده کوچکى است که وقتى یادى از او بشود، همه این خانواده گردن خود را دراز مى‏کنند!در این زمینه تعبیرهاى تندترى نیز داشت. (104) از گفته‏هاى اوست: «بیت‏سوء لا اول لهم و لا اخر». این موجب برآشفتگى سخت ابن عباس شد که در آن زمان، ابن زبیر او را به سوى طائف اخراج کرده بود. (105) ابن زبیر خود معترف بود که چهل سال است که بغض اهل بیت پیامبر را بر دل دارد. (106) همو بود که پدرش زبیر را نیز وادار کرد تا حمایتش را از اهل بیت‏برداشته و حتى به جنگ على(ع)در جمل برود. لذا على(ع)درباره او فرمود: «ما زال الزبیر منا اهل البیت‏حتى نشا ابنه المشؤوم عبد الله‏». (107) به نقل ابن ابى الحدید، محرک عایشه نیز به تعبیر ابن عمر، همین عبد الله بن زبیر بود. (108) بى‏دلیل نبود که عایشه بعد از پدرش و پیامبر(ص)بیشترین علاقه را به ابن زبیر داشت. (109) از این سوابق بخوبى بر مى‏آید که ابن زبیر کینه شدیدى نسبت‏به علویان داشته و حتى با وجود اینکه دشمن اصلى او بنى‏امیه بودند، دست از سر هاشمیان بر نمى‏داشت. به طور طبیعى بنى‏هاشم نیز حاضر به بیعت‏با او نشدند. لذا از همین جا بود که او، ابن حنفیه، ابن عباس و بیست و چهار تن از بنى‏هاشم را در مدخل چاه زمزم زندانى کرد. فرستادگان مختار با هجوم ناگهانى و بدون سلاح آنها را نجات دادند، (110) ابن زبیر قصد داشت تا هاشمیان زندانى را با آتش بسوزاند. وقتى در این باره، عروة بن زبیر - که به نقل حدیث از پیامبر(ص)شهرت داشت - مورد اعتراض قرار گرفت، گفت که این کار براى حفظ وحدت مسلمین بوده و همانند کارى است که خلیفه دوم درباره مخالفین با بیعت‏با ابوبکر کرده و حتى هیزم براى این کار جمع کرد تا خانه آنها را آتش بزند. (111) ابن زبیر جرات چنین کارى را نداشت و دلیل آن نیز این بود که بسیارى از یارانش صرفا به خاطر ظلم امویان در کنار او جمع شده و فاسد را بر افسد ترجیح داده بودند و اجازه نمى‏دادند که او دست‏به چنین عملى بزند. (112) ابن زبیر بارها ضمن سخنرانى به عیبگیرى از امام على(ع)مى‏پرداخت و ابن حنفیه صداى اعتراض بلند مى‏کرد و مشاجرات لفظى بین آنها به وجود مى‏آمد. (113) این مساله موجب شد تا ابن زبیر دستور اخراج ابن حنفیه را بدهد که سخت مورد اعتراض ابن عباس واقع شد. (114) عبد الملک که مى‏خواست تا از این اختلاف به نفع خویش بهره‏گیرى کند، نامه‏اى به ابن حنفیه نوشت و به وى گفت که مى‏تواند به شام برود. ابن عباس نیز با تمجید از شخصیت ابن حنفیه، از عبد الملک خواست تا مراعات حال او را بکند. عبد الملک نیز پاسخ مساعد به ابن عباس داد. محمد بن حنفیه به شام رفت و در میان راه، هر که از اهل شام بر او مى‏گذشت، سخن از صیام و قیام او مى‏گفت و اوصاف او بر سر زبانها مى‏رفت. عبد الملک احساس خطر کرد و لذا در همان زمانى که ابن حنفیه در راه بود به او خبر داد که اگر مى‏خواهد وارد دمشق شود باید با وى بیعت کند. اما ابن حنفیه نپذیرفت و به مکه بازگشت و در شعب ابوطالب در کنار برخى از یاران کوفى خود سکونت گزید. بار دیگر کشاکش بین او و ابن زبیر آغاز گردید و منجر به اخراج او به طائف شد. در این زمان ابن عباس نیز از مکه اخراج شده و به طائف آمده بود و هر دو علیه ابن زبیر تبلیغ مى‏کردند. در آنجا بود که ابن عباس در سال شصت و هشت رحلت کرد و ابن حنفیه بر او نماز گزارد. (115) در مورد آخرین مرحله از زندگى ابن حنفیه ابهاماتى وجود دارد. کسانى که به پیروان مذهب کیسانى معروف شده‏اند گفته‏اند که او زنده بوده و در جبل رضوى زندگى مى‏کند. ابن اعثم مى‏نویسد: او از طائف همراه با چهل تن از شیعیانش به جبل رضوى رفته و تا به امروز اثرى از او در دست نیست. (116) یعقوبى نیز اشاره به رفتن او به جبل رضوى دارد. (117) در اشعار سید حمیرى، که گفته شده زمانى بر مذهب کیسانى بوده است، نوعى اعتقاد به مهدویت ابن حنفیه و غیب شدن او در جبل رضوى، به چشم مى‏خورد. او با اشاره به حدیث مهدویت از پیامبر(ص)، که نام او نام من و کنیه او کنیه من است، مى‏گوید:
یفوز بکنیتى و اسمى لانى
نحلتماه و المهدى من بعدى
یغیب عنهم حتى یقولوا
تضمنه بطیبة بطن لحدسنین و اشهر برضوى
بشعب بین انمار و اسد (118)
با کنیه و نام من به فوزى مى‏رسد که من به او عطا کردم و او مهدى بعد از من است. از آنها غایب مى‏شود تا جایى که خواهند گفت در دل پاک لحد قرار گرفته است. سالها و ماهها در کوه رضوى و در دره در میان پلنگان و شیران غایب خواهد بود.
اشعارى نیز از شاعر بنام کثیر عزة درباره عقاید کیسانیه نقل شده است.
الا ان الائمة من قریش
ولاة الحق اربعة سواء
على و الثلاثة من بنیه
هم الاسباط لیس بهم خفاء
فسبط، سبط ایمان و بر
و سبط غیبته کربلاء
و سبط، لا یذوق الموت حتى
یقود الخیل یقدمه اللواء
تغیب لا یرى فیهم زمانا
برضوى عنده عسل و ماء (119)
بانى مذهب کیسانى را مختار دانسته‏اند که این مذهب را به نام کیسان، از موالى على بن ابى طالب نامگذارى کرده است. (120) وجوه تسمیه دیگرى نیز براى کلمه کیسان در کتب فرق و مذاهب آمده است. اما هنوز تحقیقى جدى در این باره صورت نگرفته است، جز آنکه برخى یکسره مذهب کیسانى را ساخته دست راویان دانسته‏اند. (121) کسانى ابن حنفیه را در پیدایش اصل مذهب کیسانى سهیم دانسته‏اند. بنى‏عباس نیز که از آغاز سعى داشتند حکومت‏خود را با وصایت از طریق على بن ابى طالب(ع)درست کنند، سهمى براى ابن حنفیه عنوان کردند. به این ترتیب که عهدى از پیامبر به على و پس از آن به حسنین(ع)و از طریق امام حسین(ع)به ابن حنفیه رسیده است. پس از آن این عهد به ابوهاشم، فرزند ابن حنفیه منتقل شده و ابو هاشم در وقت وفات این عهد را به محمد بن على بن عبد الله بن عباس سپرده است. (122) بنى‏عباس از این طریق خلافت‏خویش را توجیه کردند.
اتصال این دو مساله با یکدیگر نشان مى‏دهد که مذهب کیسانى نفعى براى بنى‏عباس داشته است، به طورى که وصایت از این طریق به خاندان آنها منتقل مى‏شده است. البته این راه بعدها براى بنى‏عباس به صرفه نبود. لذا آنها کوشیدند تا از طریق عباس و اثبات وراثت او از پیامبر(ص)خلافت‏خود را ثابت کنند. (123) عبد الله بن عباس شخصیت مهم دیگر بنى‏هاشم است که در مکه از مخالفین سرسخت ابن زبیر شمرده مى‏شد. او از همان آغاز با ابن زبیر به مخالفت‏برخاست. زمانى که هنوز یزید در قید حیات بود، او را به خاطر مخالفتش با ابن زبیر تشویق کرد. زیرا گمان مى‏برد که مى‏تواند از فرصت‏به دست آمده براى خود بهره بردارى کند. ابن عباس در پاسخ نامه او بشدت وى را مورد حمله قرار داد و با اشاره به کشتن امام حسین(ع)و فرزندان عبد المطلب، به او نوشت: «لا ابا لک!انسیت قتلک الحسین و فتیان عبد المطلب، مصابیح الدجى الذین غادرهم جنودک مصرعین فى صعید واحد مرملین بالدماء مسلوبین بالعراء غیر مکفنین. . . ». او همچنین در مورد پدرش به او نوشت: «و قد امات ابوک السنة جهلا و احیا البدع و الاحداث المضلة عمدا». (124) یزید در پاسخ نامه ابن عباس او را متهم به شرکت در قتل عثمان کرد و ابن عباس نیز گفت که بیش از همه، پدرت معاویه مقصر است. زیرا آن قدر در دادن کمک تاخیر کرد تا عثمان به هلاکت رسید. (125) از نظر ابن عباس - همان‏گونه که محمد بن حنفیه نیز همین گونه مى‏اندیشد - (126) خلافت وضع بسیار زشتى پیدا کرده بود و از مرحله نبوت و خلافت‏به پادشاهى رسیده بود. او به مردم مى‏گفت که هر کس سخن مرا مى‏شنود، از هر دو گروه زبیریها و امویان فرار کند. زیرا آنها مردم را به جهنم دعوت مى‏کنند. (127) موضع ابن عباس در جریانات مکه در عهد ابن زبیر با محمد بن حنفیه کاملا هماهنگ بود و ابن عباس عمدتا به دفاع از ابن حنفیه مى‏پرداخت و بارها بر سر همین مسائل و مشابه آنها با ابن زبیر مشاجره مى‏کرد. (128)
از مهمترین مشاجرات آنها زمانى بود که ابن زبیر براى منکوب کردن ابن عباس بر سر منبر او را متهم کرد که اعتقاد به‏«متعة النساء»دارد و خواست از این طریق او را رو در روى مردمى که متابعت از خلیفه دوم در نهى از متعه - برخلاف تجویز پیامبر(ص) - مى‏کردند، قرار دهد. در این هنگام ابن عباس برخاست و ضمن پاسخ به اتهامات او گفت که اعتقادش به متعه به خاطر تجویز پیامبر(ص)بوده است و اگر ابن زبیر تردید دارد، مى‏تواند از مادرش بپرسد! (129) حمایتهاى ابن عباس و نیز مخالفتهاى خود او منجر به اخراج او از مکه شد. او به طائف رفت، اما آنجا نیز دست از مخالفت‏برنداشت و به مردم درباره ابن زبیر گفت: «بقى اقوام یطلبون الدنیا بعمل الاخرة و یلبسون جلود الضان تحتها قلوب الذئاب. . . لیظن الناس انهم من الزاهدین‏»این موضوع موجب شد تا ابن زبیر ضمن نامه‏اى به توبیخ او بپردازد. اما ابن عباس نیز که خود شخصیتى برجسته بود، از جواب تند و سرزنش آمیز خوددارى نکرد. (130) عبد الله بن عباس در سال 68 هجرى در طائف درگذشت و ابن حنفیه بر او نماز گزارد و گفت: «الیوم مات ربانى هذه الامة رحمه الله تعالى‏». (131)
تا آن زمان و حتى تا مدتها پس از آن، هیچ اختلافى بین بنى‏هاشم وجود نداشت. بعدها شاهدیم که بتدریج میان بنى‏عباس و طالبیان اختلاف آغاز شده و به مرور آن چنان توسعه مى‏یابد که در عهد منصور، طالبیان مهمترین دشمنان عباسیان شمرده شده و بیشترین فشار را از ناحیه آنها تحمل مى‏کنند.
آنچه درباره بنى‏هاشم پس از حاکمیت عبد الملک نقل شده، حکایت از آن دارد که عبد الملک سیاست مماشات با آنها را در پیش گرفته بود و به حجاج نیز نوشت تا از ریختن خون بنى عبد المطلب پرهیز کند. زیرا آل ابو سفیان با دست زدن به چنین کارى حکومت را از دست دادند. (132) در این دوره تا پیش از قیام زید بن على در سال 122 جز آنچه به صورت مبهم درباره فعالیت عباسیان گفته شده، هاشمیان فعالیت‏سیاسى آشکارى نداشتند.

پی‏نوشت‏ها:

1. الاتحاف بحب الاشراف، ص 143، مسعودى رحلت امام را سال 95 نوشته است. نک: مروج الذهب، ج 3، ص 160
2. تاریخ الطبرى، ج 5، ص 229(ط مؤسسة عز الدین)
3. همان، ج 5، ص 231
4. همان، ج 5، ص 231
5. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 15، ص 236
6. على بن الحسین، سید جعفر شهیدى، صص 32، 33.
7. طبقات الکبرى، ج 5، ص 222، مختصر تاریخ دمشق، ج 17، ص 256، کشف الغمة، ج 2، ص 191. البته تنها استدلال به سال وفات جابر نمى‏تواند تولد امام باقر را قبل از واقعه کربلا نشان دهد، گرچه احتمال تولد او را بعد از کربلا کم مى‏کند. استناد واقدى اصل خبر تولد امام باقر است، نه ملاقات با جابر.
8. مختصر تاریخ دمشق، ج 17، ص 230
9. همان، ص 231.
10. الکافى، ج 2، ص 369
11. شرح الاخبار، ج 3، ص 266
12. نک: تحقیقى کوتاه پیرامون رابطه تشیع و ایران، اصفهان، 1365 ش
13. طبقات الکبرى، ج 1، صص 486، 488.
14. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 15، ص 274
15. طبقات الکبرى، ج 5، ص 222
16. تحف العقول، ص 200
17. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 4، ص 102
18. به عنوان مثال نک: طبقات الکبرى، ج 8، ص 172، حلیة الاولیاء، ج 3، ص 86، کشف الغمة، ج 2، ص 103.
19. حلیة الاولیاء، ج 3، ص 135
20. طبقات الکبرى، ج 5، ص 214
21. زین العابدین، سید الاهل، ص 43، کسى را فقیه‏تر از على بن حسین(ع)ندیده‏ام.
22. شرح الاخبار، ج 3، ص 258
23. تذکرة الخواص، ص 186، کشف الغمة، ج 2، ص 80
24. عمدة الطالب، ص 193
25. حلیة الاولیاء، ج 3، ص 141، کشف الغمه، ج 2، ص 80، مختصر تاریخ دمشق، ج 17، ص 236، تهذیب التهذیب، ج 7، ص 305، سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 391
26. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 15، ص 273
27. تهذیب التهذیب، ج 7، ص 305
28. همان، ج 1، ص 27
29. نک: معجم الادباء، ج 11، ص 103.
30. الثقات، ج 5، ص 160
31. الامام الصادق، ص 22
32. صفة الصفوة، ج 2، ص 55، نور الابصار، ص 127، طبقات الکبرى، ج 5، ص 216، الاتحاف، ص 136، الفصول المهمة، ص 201، العقد الفرید، ج 3، ص 114
33. شرح الاخبار، ج 3، ص 258
34. همان، ج، 3، ص 263
35. ربیع الابرار، ج 3، ص 160، 663
36. ائمتنا، ج 1، ص 265، از مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 255
37. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 10، ص 159
38. حلیة الاولیاء، ج 3، ص 136، کشف الغمة، ج 2، صص 77، 87، مختصر تاریخ دمشق، ج 17، ص 238
39. مختصر تاریخ دمشق، ج 17، ص 238
40. اختیار معرفة الرجال، ص 117
41. مکارم الاخلاق، ص 58، وسائل الشیعه، ج 2، ص 364، البته نقل شده است که حضرت لباس نیکو در مواقعى مى‏پوشید تا مبادا کسى گمان کند که او برخلاف خداوند که فرمود: قل من حرم زینة الله التى اخرج لعباده، عمل مى‏کند. نک: تفسیر العیاشى، ج 2، ص 15، حدیث 32، مستدرک الوسائل، ج 3، ص 203
42. مختصر تاریخ دمشق، ج 17، ص 238
43. همان، ج 17، ص 238
44. همان، ج 17، ص 239، شرح الاخبار، ج 3، صص 262 - 261(در این دومى نام آن شخص زید بن اسامة بن زید آمده است. )
45. دراسات و بحوث فى التاریخ و الاسلام، ج 1، ص 61(چاپ اول)مقاله: الامام سجاد(ع)باعث الاسلام من جدید.
46. سخنان امام باقر(ع)را ببینید، در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 11، ص 44، الامام الصادق(ع)، ابو زهره، صص 112 - 111.
47. تشیع در مسیر تاریخ، ص 286
48. اختیار معرفة الرجال، ص 126
49. حلیة الاولیاء، ج 3، ص 136. ما را به خاطر اسلام دوست دارید و بالاتر از اندازه‏اى که هستیم نبرید.
50. مختصر تاریخ دمشق، ج 17، ص 242
51. اختیار معرفة الرجال، ص 102، و نک: طبقات الکبرى، ج 5، ص 214، نسب قریش، مصعب زبیرى، ص 58.
52. طبقات الکبرى، ج 5، ص 213
53. اختیار معرفة الرجال، ص 127، خداوند مختار را جزاى خیر دهد.
54. طبقات الکبرى، ج 5، ص 285. هیچکس از بنى هاشم نبود مگر آنکه بپا خواسته و بر مختار درود فرستاد و درباره او سخن نیکو گفت.
55. اختیار معرفة الرجال، همان، ص 128. مختار را دشنام ندهید. او قاتلین کشته‏هاى ما را کشته، یتیمان ما را شوهر داده، و در وقت‏سختى در بین ما اموالى را تقسیم کرده است.
56. همان، ص 126.
57. همان، ص 124
58. همان، ص 124
59. همان، ص 124
60. همان، ص 116
61. همان، ص 115، در روایتى سه نفر ذکر شده و آمده است که: ارتد الناس بعد قتل الحسین الاثلاثة: یحیى بن ام الطویل، ابو خالد الکابلى، جبیر بن مطعم. ثم ان الناس لحقوا و کثروا. . . نک: اختیار معرفة الرجال، ص 123
62. رجال الطوسى، ص 81 - 102
63. المصنف، ابن ابى شیته، ج 1، ص 215(طبع هند).
64. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 4، ص 104، و نک: بحار، ج 46، ص 143، الغارات، ص 573
65. تاریخ الطبرى، ج 5، ص 231(ط عز الدین)نسب قریش، مصعب زبیرى، ص 58
66. العقد الفرید، ج 5، ص 131.
67. تاریخ الطبرى، ج 5، ص 245، الامامة و السیاسة، ج 1، ص 208
68. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 3، ص 259، و نک: طبقات الکبرى، ج 5، ص 215، کشف الغمة، ج 2، ص 107، تاریخ الیعقوبى، ج 2، ص 25
69. مروج الذهب، ج 3، صص 70، 71.
70. علم غیب بر وظیفه‏اى که ابتداء بیان شده کاملا منطبق است نه اینکه امر جدایى باشد.
71. طبقات الکبرى، ج 5، ص 214، حلیة الاولیاء، ج 3، ص 140.
72. الذریعة، ج 15، صص 21 - 18
73. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 11، ص 192، ج 6، صص 186 - 178، ج 5، ص 113
74. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 13، ص 220، انساب الاشراف، ج 1، ص 184
75. صحیفه سجادیه دعاى 6 فقره 24
76. تاریخ جرجان، ص 188.
77. همان دعاى 47 فقره 56
78. همان، دعاى 48 فقره 10 - 9
79. صحیفه سجادیه، دعاى 34.
80. همان دعا
81. همان دعاى 47
82. همان دعاى 47.
83. کشف الغمه، ج 2، ص 89.
84. الفتوح، ج 5، صص 243 - 242
85. مختصر تاریخ دمشق، ج 17، ص 239
86. نک: تاریخ الطبرى، ج 5، ص 212، 196(ط عز الدین).
87. طبقات الکبرى، ج 5، ص 24، العقد الفرید، ج 7، ص 140
88. زین العابدین، سید الاهل، صص 7، 47.
89. اعیان الشیعة، ج 4، ص 468(چاپ اول)
90. آل عمران، 134
91. شرح الاخبار، ج 3، ص 260
92. کشف الغمه، ج 2، ص 101، الاتحاف، صص 137، 138، مختصر تاریخ دمشق، ج 17، ص 243
93. تاریخ الطبرى، ج 6، ص 526، شرح الاخبار، ج 3، ص 260.
94. نک: حجتى، محمد باقر، سه مقاله در تاریخ تفسیر و نحو، ص 27 به بعد(تهران، 1360)
95. شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 243
96. همان و ج 11، ص 28. او یکى از شجاعترین بنى هاشم بوده است. نک: شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 15، ص 285
97. همان، ص 245
98. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 9، ص 111
99. همان، ج 4، ص 63.
100. همان، ج 4، ص 105
101. همان، ج 4، ص 105
102. الفتوح، ج 6، صص 239، 240
103. انساب الاشراف، ج 4، ص 29
104. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 4، ص 62، ج 20، صص 127، 128، العقد الفرید، ج 5، ص 161
105. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 20، ص 128
106. همان، ج 4، ص 62، ج 20، ص 148
107. همان، ج 20، ص 102.
108. همان، ج 20، ص 107
109. همان، ج 20، ص 110
110. تاریخ الیعقوبى، ج 2، ص 261، در روایت دیگرى 17 نفر آمده. نک: شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 20، صص 123، 124
111. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 20، ص 147، مروج الذهب، ج 3، ص 86
112. نک: شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 20، ص 128
113. تاریخ الیعقوبى، ج 2، ص 262
114. الفتوح، ج 6، ص 252.
115. نک: الفتوح، ج 6، صص 253 - 240
116. همان، ج 6، ص 253
117. تاریخ الیعقوبى، ج 2، ص 262
118. الاغانى، ج 7، ص 234، در مورد سید حمیرى آمده که بعدها دست از این اعتقاد برداشت و از تابعین امام صادق گردید و در شعرى گفت:
تجعفرت باسم الله و الله اکبر×و ایقنت‏بالله یعفو و یغفرگرچه بعضى در بازگشت او از مذهب کیسانى اظهار تردید کرده‏اند. الاغانى، ج 7، صص 235، 231، 242 - 241.
119. الملل و النحل، ج 1، صص 133، 134، شرح الاخبار، ج 3، ص 297
120. الملل و النحل، ج 1، ص 131
121. نک: مذاهب ابتدعتها السیاسة فى التاریخ، عبد الواحد الانصارى، ط بیروت 1973 و نک: قاموس الرجال، ص 452
122. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 7، صص 149، 150
123. نک: الحیاة السیاسة للامام الرضا علیه السلام، ص 37 به بعد.
124. تاریخ الیعقوبى، ج 2، صص 248، 250، متن کامل این نامه را فسوى در المعرفة و التاریخ، ج 1، صص 533 - 531 آورده است.
125. انساب الاشراف، ج 4، ص 18
126. الفتوح، ج 6، ص 238
127. انساب الاشراف، ج 5، ص 196
128. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 20، صص 148، 134.
129. نک: الزواج الموقت فى الاسلام‏«المتعه‏»صص 99، 103 از صحیح مسلم ج 4، ص 133، نصب الرایه، ج 3، ص 180، و نک: شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 20، ص 130
130. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 20، صص 125، 126
131. تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 41
132. العقد الفرید، ج 5، ص 149.


[ شنبه 90/9/12 ] [ 7:50 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

در زندگی پرفراز و نشیب امام زین‏ العابدین علیه السلام نکات بسیار مهمی برای بحث و بررسی وجود دارد. در اینجا گوشه‏ای از نقش احیاگر سیدالساجدین حضرت امام زین‏ العابدین علیه السلام را از کربلا تا شهادت در چند محور به صورت گذرا مورد بررسی قرار می‏دهیم
1 - بیماری امام سجاد علیه السلام
2 - نقش آن حضرت در زنده نگهداشتن قیام عاشورا
3 - حضور ایشان در جمع اسرای اهل بیت علیهم السلام
4 - خطبه‏های حضرت سجاد از کربلا تا مدینه
5 - شهادت آن امام همام

الف - بیماری امام سجاد علیه السلام

برخی از مورخان معتقدند که امام زین‏العابدین علیه السلام در واقعه جان‏گداز و خونین کربلا 24 ساله بوده است و بعضی دیگر نوشته‏اند که از سن مبارکش 22 سال می‏گذشت. محمد بن سعد در کتابش می‏نویسد:
«علی بن الحسین علیهما السلام در واقعه کربلا همراه پدرش بود و در آن هنگام از عمر شریفش 23 سال (1) می‏گذشت. فرزند ایشان، امام محمد باقر علیه السلام که امام سجادعلیه السلام از کربلا تا شهادت
همراه پدر بود، سه یا چهار ساله بود. امام زین‏العابدین در آن هنگام به سبب بیماری در جهاد شرکت نکرد و خداوند او را برای هدایت مسلمانان نگه داشت و نسل رسول الله‏صلی الله علیه وآله از فاطمه‏علیها السلام در ذریه امام حسین علیه السلام به امام سجاد علیه السلام و اولاد او منحصر گردید.» (2)
شیخ مفید در این باره می‏گوید:
«همین که امام حسین علیه السلام شربت‏شهادت نوشید، شمر به قصد کشتن امام سجاد علیه السلام نیز حمله برد. امام زین‏العابدین علیه السلام در بستر بیماری به سر می‏برد و حمید بن مسلم به دفاع پرداخت و حمله شمر را مانع گردید. عمر بن سعد آن حضرت را در حالی که از بیماری رنج می‏برد با اهل بیت‏به کوفه انتقال داد.» (3)
امام سجاد علیه السلام در قیام خونین کربلا مدت کوتاهی - بنا به مشیت الهی - بیمار بود و پس از بهبودی، مدت 35 سال امامت و زعامت جامعه مسلمین را تداوم بخشید. این که برخی این امام همام را دائم‏المریض معرفی کرده‏اند تا آنجا که در اذهان عوام این قضیه مانده است، در حقیقت نسبت‏به امام چهارم علیه السلام و فداکاری‏های ایشان بی‏توجهی کرده‏اند.

ب: نقش امام سجاد در زنده نگهداشتن قیام عاشورا

از آن جا که شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران باوفایش از منظر عمومی، آثار ویرانگری برای حکومت‏بنی‏امیه داشت و مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود و نیز برای این که این تراژدی غم‏بار به دست فراموشی سپرده نشود، امام چهارم با گریه بر شهیدان نینوا و زنده نگهداشتن یاد و خاطره جانبازی آنان اهداف شهیدان کربلا را دنبال می‏کرد. ظمت‏حادثه کربلا و قیام جاودانه عاشورا به قدری دلخراش بود که شاهدان آن مصیبت عظیم تا زنده بودند آن را فراموش نکردند.
هر وقت امام می‏خواست آب بیاشامد، تا چشمش به آب می‏افتاد، اشک از چشمانش سرازیر می‏شد. هنگامی که سبب گریه آن حضرت را می‏پرسیدند می‏فرمود: «چگونه گریه نکنم، در حالی که یزیدیان آب را برای وحوش و درندگان بیابان آزاد گذاشتند ولی به روی پدرم بستند و او را تشنه به شهادت رساندند.»
بزرگ مبلغ قیام عاشورا، حضرت امام سجاد علیه السلام، با سخنرانی و خطبه‏های آتشین خود توانست نهضت‏حق‏طلبانه سالار شهیدان را از هجوم تحریف نجات بخشد. اینک بعد از گذشت پانزده قرن همچنان این قیام، پرشکوه و جاودانه است.

ج - حضور ایشان در جمع اسرای اهل‏بیت علیهم السلام

پس از عاشورا حضرت سجاد را همراه دیگر اسرا به سوی کوفه حرکت دادند. آمار دقیقی از اسیران در دست نیست. برخی مورخان تعداد زنان را 64 نفر تا 84 نفر و تعداد مردان و کودکان پسر را 12 تا 14 نفر نوشته‏اند (4) که با چهل شتر - که هر شتر هودجی بی‏سر پوش بر آن‏ها بسته بودند - حمل می‏شدند. (5) همه آن‏ها در زنجیر بوده یا با ریسمان بسته بودند. (6) تنها مرد کاروان اسیران، حضرت سجادعلیه السلام بود. دشمن نسبت‏به ایشان سخت‏گیرتر عمل می‏کرد. آن چنان که مورخان نوشته‏اند: امام زین‏العابدین علیه السلام را بر شتری برهنه سوار کرده بودند و دست‏های مبارک آن حضرت را بر گردن وی بسته، بر تن او زنجیر نهاده و (7) هر دو پای او را به شکم شتر بسته بودند. (8)
بعضی از مورخان، ورود قافله اسرا به شهر کوفه را دوازدهم محرم سال 61 ه . ق ذکر کرده‏اند و بعضی دیگر شانزدهم و هفدهم محرم نوشته‏اند. (9)

د - خطبه‏ها و سخنرانی‏ها

سخنان انقلابی حضرت سجاد علیه السلام با کوفیان

امام زین‏العابدین علیه السلام در مدت اقامت‏خویش در کوفه، دو بار سخن گفت; بار نخست هنگامی بود که جارچیان حکومت، مردم را برای تماشای اسیران، فراخوانده بودند. این در حالی بود که برای اسرا در کنار شهر کوفه، خیمه زده بودند. علی‏بن الحسین علیه السلام از خیمه بیرون آمد و با اشاره از مردم خواست تا آرام شوند. امام علیه السلام سخنش را با ستایش پروردگار آغاز کرد و بر پیامبرصلی الله علیه وآله درود فرستاد و سپس چنین فرمود:
«ایها الناس، من عرفنی فقد عرفنی! و من لم یعرفنی فانا علی بن الحسین المذبوح بشط الفرات من غیر ذحل و لا ترات، انا ابن من انتهک حریمه و سلب نعیمه و انتهب ماله و سبی عیاله، انا ابن من قتل صبرا فکفی بذلک فخرا.
ایها الناس، ناشدتکم بالله هل تعلمون انکم کتبتم الی ابی و خدعتموه، و اعطیتموه من انفسکم العهد و المیثاق و البیعة؟ ثم قاتلتموه و خذلتموه فتبا لکم ما قدمتم لانفسکم و سوء لرایکم، بایة عین تنظرون الی رسول الله‏صلی الله علیه وآله; (10)
ای مردم! آن که مرا می‏شناسد که می‏شناسد; و آن که مرا نمی‏شناسد، من علی فرزند حسین علیه السلام هستم. همان که در کنار نهر فرات سر مقدسش را از بدن جدا کردند بی‏آن که جرمی داشته باشد و حقی داشته باشند!
من فرزند آن آقایی هستم که حریم او هتک شد; آرامش او ربوده شد; و مالش به غارت رفت و خاندانش به اسارت رفت.
من فرزند اویم که [ دشمنان انبوه محاصره‏اش کردند و در تنهایی و بی‏یاوری بی‏آن که کسی را داشته باشد تا به یاریش برخیزد و محاصره دشمن را برای او بشکافد] به شهادتش رساندند. البته این گونه شهادت (شهادت در اوج مظلومیت و حقانیت) افتخار ماست.
هان، ای مردم! شما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید که نامه‏هایی را برای پدرم نوشتید و او را خدعه کردید؟ و [در نامه‏هایتان] با او عهد و پیمان بستید و با او بیعت کردید؟ سپس با او به جنگ برخاستید و دست از یاری او برداشتید. وای بر شما! از آنچه برای آخرت خویش تدارک دیده‏اید! چه زشت و ناروا اندیشیدید [و توطئه چیدید!] به چه رویی به رسول الله‏صلی الله علیه وآله خواهید نگریست؟»
سخنان امام چهارم که به این جا رسید، صدای کوفیان به گریه بلند شد و وجدان‏های خفته برای چندمین بار بیدار شد. آن‏ها یکدیگر را سرزنش می‏کردند و به همدیگر می‏گفتند: تباه شدید و نمی‏دانید.
امام سجاد علیه السلام در ادامه سخنانش فرمود:
«خدا بیامرزد کسی را که پند مرا بپذیرد و به خاطر خدا و رسول به آن چه می‏گویم عمل کند، چرا که روش رسول خداصلی الله علیه وآله برای ما الگویی شایسته است.» و به این آیه قرآن استناد کرد: «و لکم فی رسول الله اسوة حسنة‏»
قبل از این که سخنان حضرت به پایان برسد; کوفیان ابراز هم دردی کردند و یک صدا فریاد برآوردند:
ای فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله! ما گوش به فرمان شما و به تو وفاداریم; از این پس مطیع فرامین تو هستیم; با هر که فرمان دهی می‏جنگیم; با هر که دستور دهی صلح می‏کنیم و ما حق تو و حق خودمان را از ظالمان می‏گیریم.
امام زین‏العابدین علیه السلام در پاسخ سخنان ندامت‏آمیز و شعارگونه کوفیان فرمود:
«هرگز! (به شما اعتماد نخواهم کرد و گول شعارها و حمایت‏های سراب‏گونه شما را نخواهم خورد) ای خیانت کاران دغل باز! ای اسیران شهوت و آز! می‏خواهید همان پیمان‏شکنی و ظلمی را که نسبت‏به پدران من روا داشتید، درباره من نیز روا دارید؟
نه به خدا سوگند! هنوز زخمی را که زده‏اید، خون فشان است و سینه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان. طعم تلخ مصیبت‏ها هنوز در کامم هست و غم‏ها گلوگیر و اندوه من تسکین‏ناپذیر است. از شما کوفیان می‏خواهم که نه با ما باشید و نه علیه ما.»
امام سجاد علیه السلام با این سخنان، مهر بی‏اعتباری و بی‏وفایی را بر پیشانی آن‏ها زد و آتش حسرت را در جان کوفیان شعله‏ور ساخت و با این سخنان بر ندامت آن‏ها افزود:
«اگر حسین علیه السلام کشته شد، چندان شگفت نیست، چرا که پدرش با همه آن ارزش‏ها و کرامت‏های برتر نیز قبل از او به شهادت رسید. ای کوفیان! با آن چه نسبت‏به حسین علیه السلام روا داشتند، شادمان نباشید. آن چه گذشت واقعه‏ای بزرگ بود! جانم فدای او باد که در کنار شط فرات، سر بر بستر شهادت نهاد. آتش دوزخ جزای کسانی است که او را به شهادت رساندند.» (11)

سخنان امام سجادعلیه السلام در مجلس عبیدالله بن زیاد

حضور امام زین‏العابدین علیه السلام در جمع اسرای کربلا، چشم‏گیر بود. پس از ورود کاروان اسرا به مجلس عبیدالله، مهم‏ترین فردی که نظر عبیدالله را جلب کرد، وجود مرد جوانی در میان اسرا بود.
عبیدالله که تصور می‏کرد در حادثه کربلا مردی باقی نمانده و همه آنان به قتل رسیده‏اند، از ماموران خود در این باره پرسید. و این بازجویی درباره زنده ماندن امام سجاد، حاکی از کینه وی نسبت‏به خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله به ویژه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بود که نمی‏توانست‏شاهد حیات مردی از سلاله امیرالمؤمنین علی ابن ابی‏طالب علیهما السلام باشد.
مورخ مشهور; طبری، آورده است:
«با ورود قافله حسینی به مجلس تشریفاتی عبیدالله، عبیدالله به امام سجادعلیه السلام رو کرد و پرسید: نامت چیست؟ امام سجاد علیه السلام فرمود: علی بن الحسین. عبیدالله گفت: مگر خداوند علی ابن الحسین علیهما السلام را در کربلا نکشت؟ علی ابن الحسین‏علیهما السلام لحظه‏ای سکوت کرد. عبیدالله خطاب به امام علیه السلام گفت: چرا پاسخ نمی‏دهی؟
امام سجاد علیه السلام فرمود: «الله یتوفی الانفس حین موتها»; (12) «خداوند جان‏ها را به هنگام مرگ دریافت می‏کند.» «و ما کان لنفس ان تموت الا باذن الله‏»; (13) هیچ انسانی نمی‏میرد مگر به اذن الهی.»
عبیدالله بن زیاد با مشاهده آن حضور ذهن و حاضر جوابی و پاسخ کوبنده جوانی که در زنجیر اسارت است، خشمگین شد و دستور داد تا علی بن الحسین‏علیهما السلام را نیز به شهادت رسانند. ولی حضرت زینب کبری‏علیها السلام فریاد برآورد:
«یا بن زیاد حسبک من دمائنا اسالک بالله ان قتلته الا قتلتنی معه ...; ای ابن زیاد! آن همه از خون‏های ما که ریخته‏ای، برایت کافی نیست؟ سوگند به خدا! اگر می‏خواهی او را بکشی، مرا هم با او بکش.»
شرایط مجلس عبیدالله و سخنان افشاگر حضرت زینب‏علیها السلام سبب شد تا ابن زیاد از کشتن امام زین العابدین‏علیه السلام منصرف شود. (14)

امام سجاد علیه السلام در مسیر شام

در کاروان اسیران هفتاد و دو سر مقدس از یاران امام حسین علیه السلام بود که از کربلا به کوفه و از کوفه به شام حرکت دادند و این در حالی بود که هنوز آثار بیماری علی بن الحسین‏علیهم السلام باقی بود. (15) کسانی که ماموریت‏یافتند تا قافله حسینی را از کوفه به شام ببرند: مخضر بن ثعلبه و شمر بن ذی‏الجوشن بودند. (16) و تنها چهل نفر از سپاه ابن زیاد، مسؤولیت‏حمل سرهای شهدا را بر عهده داشتند. (17)
قافله اسیران را از چند منزل از جمله: قادسیه، هیت، ناووسه، آلوسه، حدیثه، اثیم، رقه، حلاوه، سفاخ، علیث و دیرالزور گذراندند تا به دمشق وارد شدند. (18)
هنگامی که کاروان اهل بیت‏علیهم السلام به منزل «سفاخ‏» رسیدند، باران شدید شتران را از رفتن باز داشت، ناگزیر چند روزی در آن جا توقف کردند و این توقف سبب شد تا شائق پسر سهل بن ساعدی - از اصحاب رسول الله‏صلی الله علیه وآله - از موضوع شهادت فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله و اسارت اهل‏بیت‏علیهم السلام او آگاه شود و فرمایشات رسول الله‏صلی الله علیه وآله درباره محبت رسول اکرم‏صلی الله علیه وآله نسبت‏به امام حسین علیه السلام را برای مردم بازگو کند و کاروان اسیران مورد حمایت و محبت مردم قرار گیرند. (19)
در برخی از منابع تاریخی آورده‏اند که: قافله اسیران اهل‏بیت علیهم السلام از شهر بعلبک نیز گذشت. مردم بعلبک تا شش مایلی از شهر بیرون آمده، به روش خاص خود به جشن و شادی پرداختند! باید گفت: شهرها هر چه به شام، مقر حکومت امویان نزدیک‏تر می‏شد، مردمانش از اهل‏بیت علیهم السلام دورتر بودند و شناخت آن‏ها از اسلام اموی بیش از اسلام ناب محمدی و علوی بود.
سلطه بنی‏امیه بر این مناطق، اجازه نمی‏داد تا راویان و سخن‏گویان، فضائل اهل‏بیت‏علیهم السلام و مناقب علی بن ابی‏طالب‏علیهما السلام را برای مردم بازگو کنند، بلکه برعکس راویانی اجازه حدیث گفتن داشتند که در راستای اهداف دستگاه خلافت‏به جعل حدیث‏بپردازند.
از این جهت دور از انتظار نمی‏نمود که ساکنان بعلبک با مشاهده کاروان اهل بیت و اسیران ستمدیده به شادی و سرور بپردازند، به ویژه این که قبل از ورود کاروان اسیران اهل بیت‏علیهم السلام به آن شهر، تبلیغات وسیعی علیه آن قافله صورت داده بودند.
منظره تاسف‏آور کودکان شلاق خورده و بچه‏های پدر از دست داده و زنان داغدیده و دختران یتیم از یک طرف و قهقهه‏های مردم بی‏خبر از همه‏جا و سخنان شماتت‏آمیز آن‏ها، نمکی بود بر زخم اسرای کربلا!
در این جا بود که دختر امیرالمؤمنین، ام کلثوم، با مشاهده این وضعیت‏به آن‏ها چنین نفرین کرد: «اباد الله کثرتکم، و سلط علیکم من لا یرحمکم; (20) خداوند جمعتان را پراکنده و نابود سازد و کسانی را که به شما رحم نمی‏کنند بر شما مسلط گرداند.»


[ شنبه 90/9/12 ] [ 7:49 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

سخنان اسوه زهد و تقوا در بعلبک

حضرت امام سجاد علیه السلام در حالی که قطرات اشک بر چهره‏اش جاری بود، با قلبی سوزان به مردم غفلت‏زده بعلبک چنین فرمود:
«آری روزگار است و شگفتی‏های پایان‏ناپذیر و مصیبت‏های مداوم آن!
ای کاش می‏دانستم کشمکش‏های گردون تا کی و تا کجا ما را به همراه می‏برد و تا چه وقت روزگار از ما روی برمی‏تابد!
ما را بر پشت‏شتران برهنه سیر می‏دهد. در حالی که سواران بر شترهای نجیب، خویش را از گزند دشواری‏های راه در امان می‏دارند!
گویی که ما اسیران رومی هستیم که اکنون در حلقه محاصره ایشان قرار گرفته‏ایم!
وای بر شما، ای مردمان غفلت‏زده! شما به پیامبر اکرم‏صلی الله علیه وآله کفر ورزیدید و زحمات او را ناسپاسی کردید و چون گمراهان راه پیمودید.» (21)

ورود به شام

در بعضی مقاتل آمده است که: امام سجاد علیه السلام پس از تحمل شکنجه‏های فراوان در بین راه، سرانجام به شهر شام، شهر دسیسه و دشنام، شهر دشمنان اهل بیت علیهم السلام، شهری که مردان و زنانش مدت پنجاه سال جز بدگویی علی‏بن ابی‏طالب‏علیهما السلام چیزی نشنیده بودند و لعن او را فریضه می‏شمردند، رسید.
کوفیان که پیرو علی علیه السلام بودند و از مولی شناخت داشتند، چه کردند که شامیان بکنند!
دیلم بن عمر می‏گوید:
«آن روز که کاروان اسیران آل رسول الله‏صلی الله علیه وآله وارد شام شدند، من در شام بودم و حرکت آنان را در شهر با چشمانم دیدم.
اهل بیت علیهم السلام را به طرف مسجد جامع شهر آوردند، لختی آنان را متوقف ساختند. در این میان پیرمردی از شامیان در برابر علی ابن الحسین‏علیهما السلام که سالار آن قافله شناخته می‏شد، ایستاد و گفت:
خدا را سپاس که شما را کشت و مردمان را از شر شما آسوده ساخت و پیشوای مؤمنان - یزید بن معاویه - را بر شما پیروز گردانید!
علی بن الحسین علیهم السلام لب فرو بسته بود تا آن چه پیرمرد در دل دارد بگوید.
وقتی سخنان پیرمرد به پایان رسید، امام علیه السلام فرمود:
همه سخنانت را گوش دادم و تحمل کردم تا حرف‏هایت تمام شود، اکنون شایسته است تو نیز سخنان مرا بشنوی.
پیرمرد گفت: برای شنیدن آماده‏ام.
علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: آیا قرآن تلاوت کرده‏ای؟
پیرمرد گفت: آری.
علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: آیا این آیه را خوانده‏ای که خداوند می‏فرماید:
«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی‏»; (22) «ای پیامبر! به مردمان بگو من در برابر تلاش‏هایی که برای هدایت‏شما انجام داده‏ام، پاداشی نمی‏خواهم جز این که خویشان مرا دوست‏بدارید.»
پیرمرد جواب داد: آری خوانده‏ام (ولی چه ارتباطی با شما دارد؟)
حضرت پاسخ داد: مقصود این آیه از خویشان پیامبرصلی الله علیه وآله ماییم.
سپس امام علیه السلام پرسید: ای پیرمرد آیا این آیه را خوانده‏ای؟
«و آت ذی القربی حقه‏»; (23) «حق خویشاوندان و نزدیکانت را پرداخت کن.»
مرد شامی: آیا شمایید «ذی القربی‏» و خویشاوند پیامبر؟
امام علیه السلام فرمود: بلی، ما هستیم. آیا سخن خدا را در قرآن خوانده‏ای که فرموده است:
«واعلموا انما غنمتم من شی‏ء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی‏»; (24) «آن چه غنیمت‏به چنگ می‏آورید یک پنجم آن از خدا و رسول و نزدیکان اوست.»
مرد شامی گفت: آری خوانده‏ام.
امام فرمود: مقصود از ذی‏القربی در این آیه نیز ما هستیم.
امام سجاد علیه السلام فرمود: آیا این آیه را تلاوت کرده‏ای:
«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»; (25) «همانا خداوند اراده کرده است که پلیدی و گناه از شما اهل بیت زدوده شود و شما را به گونه‏ای بی‏مانند پاک گرداند.»
ای مرد شامی! آیا در میان مسلمانان کسی جز ما، «اهل بیت رسول خداصلی الله علیه وآله‏» شناخته می‏شود؟
مرد شامی دانست آن چه درباره این اسیران شنیده درست نیست. آنان خارجی نیستند. اینان فرزندان رسول الله‏صلی الله علیه وآله هستند و از آن چه گفته بود پشیمان شده، با شرمساری دست‏هایش را به سوی آسمان بالا برد و به حالت توبه و استغفار گفت:
«اللهم انی اتوب الیک، اللهم انی اتوب الیک، اللهم انی اتوب الیک، من عداوة آل محمدصلی الله علیه وآله و ابرا الیک ممن قتل اهل بیت محمدصلی الله علیه وآله و لقد قرات القرآن منذ دهر فما شعرت بها قبل الیوم; (26)
خدایا به سوی تو باز می‏گردم، خدایا به سوی تو باز می‏گردم، خدایا به سوی تو باز می‏گردم از دشمنی خاندان پیامبر و بی‏زاری می‏جویم و به سوی تو رو می‏آورم از کشندگان خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله. من روزگاران دراز قرآن تلاوت کرده‏ام ولی تا امروز مفاهیم و معارف آن را درک نکرده بودم.»
سخنانی که بین امام سجاد علیه السلام و پیرمرد شامی گذشت، ندای بیدارباشی بود بر پندار خفته شامیان.

جواب امام سجاد علیه السلام به شماتت دشمنان

مورخین نوشته‏اند: ابراهیم پسر طلحه (از بلواگران جنگ جمل) در آن هنگام در شام بود. خود را به کاروان اسرای اهل بیت رساند. چون علی بن الحسین علیهما السلام را دید، از حضرت پرسید:
علی بن الحسین علیهما السلام! حالا چه کسی پیروز است؟ (گویا فرزند طلحه شکست پدرش در جنگ با علی‏ابن ابی‏طالب‏علیهما السلام را در برابر چشمانش مجسم کرد و از روی انتقام‏جویی چنین گفت.)
امام سجاد علیه السلام فرمود:
«اگر می‏خواهی بدانی ظفرمند کیست؟ هنگام نماز، اذان و اقامه بگو.» (27)
پاسخ کوتاه، اما کوبنده امام سجاد علیه السلام به پسر طلحة بن عبیدالله، پیامی ژرف به همراه داشت. به او فهماند که جنگ ما در گذشته و حال برای عزت و قدرت دنیایی نبود که اکنون ما شکست‏خورده باشیم و تو و یزید فاتح باشید. قیام ما برای زنده ماندن پیام وحی و رسالت‏بود و تا زمانی که از ماذنه‏ها، ندای اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله به گوش رسد و مسلمانان برای نماز خویش در اذان و اقامه، این شعارها را تکرار کنند، ما پیروزیم.

امام سجاد در مجلس یزید

یزید بن معاویه - لعنة الله علیه - که از پیروزی سرمست و خود را فاتح نهضت کربلا می‏دانست، دستور برپایی مجلسی را داد تا با تشریفات خاصی اسیران اهل‏بیت‏علیهم السلام را وارد کنند و او اهل بیت را تحقیر کند. ماموران دربار موظف شدند که قافله اسرا را با ریسمان به یکدیگر ببندند و علی بن الحسین علیهما السلام را که بزرگ ایشان بود، با زنجیر ببندند و (28) وارد مجلس یزید کنند. مراسم اجرا شد. کاروان اسیران، وارد مجلس یزید شدند. غبار غم و اندوه و درد بر چهره اسرا نشسته، لبخند غرور و شادی بر چهره یزید و اطرافیانش نمایان بود. امام زین‏العابدین علیه السلام سکوت را جایز ندانست. همین که چشم مبارکش به چهره خبیث‏یزید افتاد فرمود:
«انشدک الله یا یزید ما ظنک برسول الله لو رانا علی هذه الحالة; (29) ای یزید تو را به خدا سوگند، اگر رسول خدا ما را بر این حال مشاهده کند با تو چه خواهد کرد؟»
امام علیه السلام با کوتاه‏ترین جمله، بلندترین پیام را به حاضرین در مجلس یزید منتقل می‏کند.
مردم شام که یزید را خلیفه رسول الله‏صلی الله علیه وآله می‏دانستند و برای پیامبرصلی الله علیه وآله احترام قائل بودند، با این فرمایش امام علیه السلام از خود می‏پرسند: مگر میان اسیران با پیامبر نسبتی هست؟
سخنان امام سجاد علیه السلام چنان ضربه‏ای بر ارکان حکومت‏یزید وارد کرد که سبب رسوایی او شد و او دستور داد غل و زنجیر از دست و پا و گردن امام زین‏العابدین‏علیه السلام باز کنند.
یزید همچنان مست غرور است. چون ماموران سر سیدالشهداء را پیش یزید گذاردند، به شعر حصین بن حمام مری تمثل جست:
«یغلقن هاما من رجال اعزة
علینا و هم کانوا اعق و اظلما;
[شمشیرها] سر مردانی را می‏شکافند که نزد ما گرامی هستند [ولی چه می‏توان کرد که] آنان در دشمنی و کینه‏توزی پیش‏دستی کردند!»
امام سجاد علیه السلام در جواب یزید فرمود: «ای یزید! به جای شعری که خواندی، این آیه را از قرآن بشنو که خداوند می‏فرماید:
«ما اصابکم من مصیبة فی الارض و فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبراها ان ذلک علی الله یسیر. لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم و الله لایحب کل مختال فخور»; (30) «نرسد هیچ مصیبتی در زمین و نه در جان‏های شما مگر آن که در لوح محفوظ است پیش از آن که آن را پدید آریم. به درستی که آن بر خدا آسان است، تا بر آنچه از شما فوت شد غمگین نشوید و به آنچه به شما داد شاد نشوید، خدا متکبران را دوست ندارد.»
یزید که منظور امام علیه السلام و پیام آیه را دریافته بود، به شدت خشمگین شد و در حالی که با ریش خود بازی می‏کرد، گفت: آیه دیگری هم در قرآن هست که سزاوار تو و پدر توست:
«و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفوا عن کثیر»; (31) «هر مصیبتی که به شما برسد، نتیجه دست‏آوردهای خود شماست و خدا بسیاری را عفو می‏کند.»
و سپس خطاب به علی بن الحسین علیهما السلام گفت: علی، پدرت، پیوند خویشاوندی را برید و حق مرا ندیده گرفت و بر سر قدرت با من به ستیز برخاست، خدا با وی آن کرد که دیدی. (32)
امام سجاد علیه السلام مجددا آیه «ما اصابکم من مصیبة ...» را تلاوت کرد.
یزید به پسرش (خالد) گفت: پاسخ او را بگو. خالد ندانست چه بگوید و یزید مجددا آیه‏ای را خواند که قبلا متعرض آن شده بود.
یزید انتظار داشت که امام سجاد علیه السلام در برابر اهانت‏ها و کردار زشت او سکوت کند، ولی حضرت پیش رفت و در برابر یزید ایستاد و فرمود:
«طمع نداشته باشید که ما را خوار کنید و ما شما را گرامی بداریم. شما ما را اذیت کنید و ما از اذیت‏شما دست‏برداریم. خدا می‏داند ما شما را دوست نداریم و اگر شما ما را دوست ندارید، سرزنشتان نمی‏کنیم.» (33)
یزید که به بن‏بست رسیده بود، گفت: راست گفتی لیکن پدر و جد تو خواستند امیر باشند. سپاس خدا را که آنان را کشت و خونشان را ریخت. سپس سخن قبلی خود را تکرار کرد که: علی، پدرت، خویشاوندی را رعایت نکرد و حق مرا نادیده گرفت و در سلطنت من با من به نزاع برخاست و خدا چنان کرد که دیدی.
علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: «ای پسر معاویه و هند و صخرا! پیش از این که به دنیا بیایی پیغمبری و حکومت از آن پدر و نیاکان من بوده است. روز بدر، احد و احزاب، پرچم رسول الله‏صلی الله علیه وآله در دست پدر من بود و پدر و جد تو پرچم کفار را در دست داشتند. سپس فرمود: ای یزید! اگر می‏دانستی چه کرده‏ای و بر سر پدر و برادر و عموزاده‏ها و خاندان من چه آورده‏ای به کوه‏ها می‏گریختی و بر ریگ‏ها می‏خفتی و بانگ و فریاد بر می‏داشتی.» (34)
یزید از خطیب دربار خواست تا بر منبر رود و از امام حسین علیه السلام و حضرت علی‏علیه السلام بد بگوید و او طبق دستورش عمل کرد.
امام سجاد علیه السلام از گستاخی خطیب برآشفت و فرمود:
«خداوند جایگاهت را آتش دوزخ قرار دهد.»
هنگامی که سخنان خطیب مزدور به پایان رسید، امام سجاد علیه السلام خطاب به یزید گفت: «سخنگوی شما آن چه را خواست، به ما نسبت داد. به من هم اجازه بده تا با مردم سخن بگویم.»
ابتدا یزید رضایت نداد تا این که بنا به اصرار اطرافیان و حاضران در مجلس و یکی از فرزندان خلیفه، یزید به امام علیه السلام اجازه داد و گفت: منبر برو و از آن چه پدرت کرد، معذرت بخواه.

خطبه معروف امام عارفان

امام سجاد علیه السلام از پله منبر بالا رفت و خطبه‏ای را با نوای گرم توحیدی بیان کرد که در این جا به فرازی از آن خطبه می‏پردازیم:
«انا بن مکة و منی، انا بن الزمزم و الصفا; انا بن محمد المصطفی; انا بن علی المرتضی; انا بن فاطمة الزهراء ...; (35)
من فرزند مکه و منایم; من فرزند زمزم و صفایم; من فرزند محمد مصطفایم; من فرزند علی مرتضایم; من فرزند فاطمه زهرایم ... . »
امام زین‏العابدین همچنان به معرفی خویش ادامه داد، تا آن جا که صدای مردم به گریه بلند شد و ارکان کاخ یزید به لرزه درآمد و یزید از تحت تاثیر قرار گرفتن مردم سخت‏بیمناک شد، از این رو برای قطع کردن سخنان امام علیه السلام به مؤذن دستور اذان داد.
مؤذن دربار برخاست و با صدایی که همه می‏شنیدند، اذان گفت.
وقتی به اشهد ان محمدا رسول الله‏صلی الله علیه وآله رسید، امام که هنوز بر بالای منبر قرار داشت، خطاب به یزید فرمود: «ای یزید! این محمدصلی الله علیه وآله که هم اکنون نامش را مؤذن بر زبان آورد و به پیامبری او گواهی داد، جد توست‏یا جد من است؟ اگر بگویی پیامبرصلی الله علیه وآله جد توست، دروغ گفته‏ای و کفر ورزیده‏ای و اگر باور داری که پیامبرصلی الله علیه وآله جد من است، پس چرا و به چه جرمی خاندان او را کشتی؟» (36)
آری بزرگ مبلغ نهضت عاشورا رسالت‏خویش را به نحو شایسته ایفا نمود و چهره مجلس را با تبلیغ رسای خود دگرگون کرد و مجلس یزید با رسوایی خاندان بنی‏امیه و یزید بن معاویه پایان یافت.

بازتاب خطبه امام سجاد علیه السلام

سخنان بزرگ مبلغان اسلام; حضرت سجادعلیه السلام و زیبب کبری‏علیها السلام چنان در روحیه مردم شام تاثیر گذاشت که انقلاب به پا کرد. شامیان دریافتند کسانی که با چنین وضع فجیعی در کربلا شهید شدند، شورشی نبودند. آنان خاندان کسی هستند که یزید به نام وی بر مسلمانان حکومت می‏کند.
مؤذن دربار به یزید اعتراض کرد و با شگفتی پرسید: «تو که می‏دانستی این‏ها فرزندان پیامبر هستند، به چه علت آنان را کشتی و دستور دادی اموال آنان را غارت کنند؟» (37)
عالم یهودی که در مجلس یزید بود، پس از شنیدن سخنان امام سجادعلیه السلام از یزید پرسید: «این جوان کیست؟» یزید گفت: «فرزند حسین‏علیه السلام.» یهودی گفت: «کدام حسین؟...» آن قدر پرسید تا دانست این‏ها از خاندان پیامبر اکرم‏صلی الله علیه وآله هستند. حسین کسی است که مظلومانه در کربلا به شهادت رسیده و او فرزند دختر رسول الله‏صلی الله علیه وآله است. یزید را مورد سرزنش قرار داد و گفت: «شما دیروز از پیامبرتان جدا شدید و امروز فرزندش را کشتید!» (38)

عکس‏العمل یزید

یزید در برابر سرزنش دیگران مجبور شد تا از موضع جابرانه و ظالمانه خود دست‏بردارد و از آن چه نسبت‏به خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله انجام داده است، معذرت خواهی کند (39) و مسؤولیت‏شهادت امام حسین‏علیه السلام و یارانش را به گردن فرماندار کوفه یعنی، عبیدالله بن زیاد پسر مرجانه بیندازد. (40) ضمن اظهار ندامت از عملکرد خود و لعنت‏بر پسر مرجانه، از امام سجادعلیه السلام می‏خواهد که اگر درخواست‏یا پیشنهادی دارد، بنویسد تا آن را انجام دهد. (41)
بدیهی می‏نماید که نخستین تقاضای امام سجادعلیه السلام و دیگر اسرای کربلا، سوگواری برای شهیدان به خاک آرمیده‏شان در سرزمین گلگون نینوا و بازگشت‏به شهر پیامبرصلی الله علیه وآله، مدینه، شهر خاطره‏های زنده شهیدانشان باشد.
مدت توقف امام سجادعلیه السلام واسرای خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله را در شام از ده روز تا یک ماه نوشته‏اند. (42)

شهادت امام سجاد علیه السلام

اسوه علم و حلم، امام زین‏العابدین‏علیه السلام، پس از یک عمر مجاهدت در راه خدا و پس از ابلاغ پیام عاشورا به جوامع بشری، به دست هشام و یا ولیدبن عبدالملک مسموم (43) و در (25 محرم سال 95 ه ق) به شهادت رسید و بدن مطهرش را در کنار تربت پاک امام حسن مجتبی‏علیه السلام در بقیع به خاک سپردند.

پی‏نوشت‏ها:

1) طبقات ابن سعد، ج 5، ص 163; زندگانی امام زین العابدین، سید محسن امین، حسین وجدانی، ص 70.
2) ارشاد شیخ مفید، ص 254.
3) طبقات ابن سعد، ج 5، ص 163.
4) ریاض القدس بحدائق الانس، ج 2، ص 227.
5) مقتل الحسین، مقدم، ص 355 و بحار الانوار، ج 45، صص 114 و 196.
6) بحار الانوار، ج 45، ص 132.
7) ارشاد، ج 2، ص 123; انساب الاشراف، ج 3، ص 206 و امالی شیخ طوسی، ج 1، ص 90.
8) ناسخ، ج 3، ص 30.
9) امام حسین و ایران، ص 480.
10) لهوف، صص 66 و 67.
11) همان.
12) زمر/ 42.
13) آل عمران/ 145.
14) تاریخ طبری، ج 4، ص 350; انساب الاشراف، ج 3، ص 206 و طبقات ابن سعد، ج 5، ص 757.
15) انساب الاشراف، ج 3، ص 206.
16) تاریخ طبری، ج 4، ص 252.
17) بحارالانوار، ج 45، ص 184.
18) امام حسین و ایران، صص 485 - 492.
19) همان.
20) ینابیع المودة، ص 352.
21) همان.
22) شوری/ 22.
23) اسراء/ 26.
24) انفال/ 41.
25) احزاب/ 33.
26) مقتل خوارزمی، صص 61 و 62 و احتجاج طبرسی، ج 2، ص 305.
27) امالی شیخ طوسی، ج 2، ص 290.
28) سیر اعلام النبلا، ج 3، ص 216.
29) بحارالانوار، ج 45، ص 131.
30) حدید، 22 - 23.
31) شوری/ 30.
32) تاریخ طبری، ج 7، ص 376 و بلاذری، ج 2، ص 220.
33) بحارالانوار، ج 45، ص 175.
34) تاریخ ابن اثیر، ج 2، ص 86.
35) مقاتل الطالبین، ج 2، ص 121; احتجاج طبرسی، ج 2، ص 310 و مقتل خوارزمی، ج 2، ص 69.
36) همان.
37) ترجمه مقتل ابی مخنف، ص 197.
38) بحارالانوار، ج 45، ص 139.
39) طبقات ابن سعد، ج 5، ص 157.
40) ترجمه مقتل ابی مخنف، ص 198.
41) تاریخ طبری، ج 7، ص 378 و احتجاج، ج 2، ص 311.
42) امام سجادعلیه السلام، جمال نیایشگران، احمد ترابی، ص 135.
43) دلائل الامامه، ص 80 و فصول المهمة، ص 208.


[ شنبه 90/9/12 ] [ 7:47 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????