سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

حقوق و اخلاق در علم و عمل امام (ع)

آموزه های وحیانی قرآن را می توان به سه بخش اصلی دسته بندی کرد. بخشی که به حوزه های شناختی و معرفتی و بینشی مربوط است و بخشی که به حوزه های حقوقی تعلق می گیرد و بخشی که به اصول اخلاقی توجه می دهد.
کلام امامان(ع) و سیره علمی و عملی آنان دربردارنده همه این بخش هاست ولی آن چه در کلام امام سجاد و سیره عملی آن امان همام(ع) به صورت شاخص نمود دارد حوزه های حقوقی و اخلاقی است. حوزه حقوقی بخشی قابل توجه از کلمات آن حضرت را در بر می گیرد و آن حضرت در جای جای کلمات و سخنان خویش می کوشد تا به بیان حقوق هر یک از افراد در حوزه رفتارهای اجتماعی بپردازد تا اشخاص بتوانند با بهره گیری از آن ها رفتارهای جمعی خویش را سامان دهند.
حوزه حقوق بیانگر محدودیت هر یک از اشخاص در زندگی اجتماعی است. اگر اشخاص در زندگی فردی می توانند به هرگونه که بخواهند عمل و رفتار نمایند و محدودیتی نداشته باشند، در زندگی جمعی می بایست برای دست یابی به اهداف و مقاصد عالی تر بخشی از آزادی های خویش را کنار گذارند.

ویژگی حوزه حقوق

حوزه حقوق، حوزه محدودیت های اجتماعی است که دربر گیرنده وظایف و مسئولیت ها و تکالیف از سویی و حقوق از سوی دیگر است. هر تکلیفی حقی را ایجاد می کند و هر حقی تکلیف را می زاید. بر این اساس میان تکالیف وحقوق ارتباط تنگاتنگی است که در فرهنگ قرآنی اسلامی از آن به حقوق و تکالیف و مسئولیت های متقابل یاد می شود.
تلازم میان تکالیف و حقوق در همه آموزه های دستوری و حکمی قرآن و اسلام دیده می شود که بخش عمده از رساله حقوق امام سجاد(ع) بدان پرداخته است.
حقوق، مجموعه ای از احکام عقلی و عقلایی و شرعی است که برای ساماندهی مناسبات و ارتباطات میان دو نفر و یا دو گروه و جامعه می پردازد. ریشه و خاستگاه حقوق را می بایست در نهایت در حکم عقل مستقل و یا غیرمستقل یافت؛ از این رو حقوق همواره خاستگاهی عقلی دارد. این درحالی است که خاستگاه اخلاق را می بایست در عواطف انسانی و احساسات جست. اصول اخلاقی، اولویت اول زندگی به این معنا که انسان ها برای تنظیم روابط عاطفی و احساسی میان خود نیازمند مجموعه ای هستند که از آن به اصول اخلاقی و هنجاری یاد می شود. اصول اخلاقی دربر گیرنده مجموعه ای از آموزه های شفاهی و غیرشفاهی است که پاسخ گوی نیازهای عاطفی و روانی و احساسی بشر است.
اگر حقوق در روابط زن و شوهر بر اطاعت زن از شوهر در قبال وظیفه و تکلیف پرداخت نفقات مادی تأکید می کند، اصول اخلاقی در این حوزه بر احسان و نیکی و ایثار در رفتارها و مناسبات میان آن دو پا می فشارد. این گونه است که در بسیاری از آیات و روایات در کنار توجه دادن به حقوق، به اصول اخلاقی تاکید می شود و اینکه اصل در روابط میان انسان اصول اخلاقی است مگر آن که تضادها و اختلافات در ایشان به گونه ای فزاینده رشد کرده باشد که عاطفه و احساس جایی نداشته باشد که در آن صورت عقل به عنوان فصل الخطاب وارد می شود تا به اختلافات پایان داده و یا آن را محدود سازد و از افزایش دامنه آن جلوگیری نماید.
در فضایی که احساسات و عواطف انسانی سرد و یا خشک شده و جایی برای آن باقی نمانده، ناچار حقوق وارد می شود تا به مدیریت و کنترل روابط بپردازد. از این رو حقوق همواره خشک و دارای عدم قابلیت های انعطاف پذیری است. این در حالی است که اصول اخلاقی همواره انعطاف پذیر و نرم و آسان تر و انسانی تر می نماید.
بسیاری از کسانی که به اصول حقوق بشر انسان و یا قوانین و تکالیف اسلامی در حوزه روابط اجتماعی توجه می کنند آن راخشک و سخت و غیر انعطاف می یابند و گاه براساس همین قوانین و حقوق سخت است که برخی قوانین اسلامی را سخت می شمارند در حالی که اگر این اصول در کنار اصول اخلاقی ملاحظه و تحلیل شود در آن صورت است که می تواند داوری درست و تمام داشت و فهمید که اسلام تا چه اندازه دارای توانایی بالای مدیریت جامعه است.
آموزه ها و رفتارها و نگرش های امام سجاد (ع) نیز این گونه است و از ابعاد چندی برخوردار می باشد با این همه امام در حوزه رفتارهای فردی بیش ترین تاکید را بر اصول اخلاقی می گذارد و در حوزه مسایل اجتماعی هر چند که می کوشد تا اصول اخلاقی را بر حقوقی چیره سازد ولی برای ایجاد جامعه سالم بر حقوق نیز تاکید می ورزد.
به سخن دیگر، هر چند که حقوق نقش فزاینده ای در تنظیم روابط اجتماعی دارد ولی اصالت در روابط بر اصول اخلاقی است، زیرا انسان پیش از آن که نیازمند پاسخ گویی به نیازهای عقلی باشد نیازمند پاسخ گویی به نیازهای عاطفی و روانی است.
امام سجاد (ع) بر این باور است که می بایست حوزه عمل اجتماعی را از حوزه عمل فردی و جمعی جدا ساخت. در حوزه عمل اجتماعی چون حوزه اقتصاد و نظام سیاسی می بایست بر حقوق تاکید کرد و روابط سیاسی هر چند با بهره گیری از اصول اخلاقی می تواند سامان یابد ولی به جهت تضاد بسیار منافع و مصالح و استخدام ها، این حقوق است که می تواند آن را به سامان و کمال رساند.
این مطلب همان چیزی است که در کلام امیرمومنان (ع) به شکل تقدم عدل بر احسان از آن سخن به میان آمده است و آن حضرت در روابط اجتماعی عدالت را بر احسان مقدم شمرده و اصالت می بخشد. این در حالی است که عدل امری حقوقی و عقلی است که به تنظیم مناسبات اجتماعی میان افراد جوامع می پردازد و احسان امری عاطفی و احساسی است که بر ایثار و گذشت و حتی نادیده گرفتن حقوق فردی و شخصی و بخشش و بخشیدن تاکید می کند.
در حقیقت در روابط اجتماعی، عدالت به عنوان حقی عقلی می بایست اصالت و حاکمیت یابد و قسط و داد، روابط میان دولت و ملت و یا ملت و ملت را سامان دهد. با این وجود دولت ها به عنوان صاحبان قدرت موظف هستند از اصل اخلاقی شفقت و رافت و مهربانی استفاده کنند و گذشت و عفو را در حق ملت در پیش گیرند تا نوعی تعادل میان قدرت دولت و ضعف ملت ایجاد شود و دولت و ملت هیچ گونه تقابل قدرتی را میان خود و دولت احساس نکنند.

سیره اخلاقی امام سجاد (ع)

امام سجاد (ع) خود در حوزه عمل فردی و شخصی سرمشق اخلاق و گذشت و رفتارهای هنجاری و پسندیده بود. مجموعه ای از گزارش ها و روایات به خوبی نشان می دهد که آن حضرت همان گونه که در برابر خداوند زین العابدین و سیدالساجدین بوده در برابر مردم سیدالکرام بوده است. بزرگواری های آن حضرت که ریشه در اصول اخلاقی و احساسی و عاطفی داشت همان اندازه که در برابر خداوند وی را به کرنش می کشاند در برابر مردم هم به تواضع و فروتنی وامی داشت.
شیخ مفید و دیگران روایت کرده اند که مردی از اهل بیت پیامبر(ص) نزد حضرت امام زین العابدین(ع) آمد و در حالی که آن حضرت در جمعیت نشسته بود به آن جناب ناسزا گفت و دشنام داد.
آن حضرت(ع) در جواب او چیزی نفرمود. پس چون آن مرد برفت با اهل مجلس خود فرمود: شنیدید آن چه را که این شخص گفت اکنون دوست می دارم که با من بیایید برویم نزد او تا جواب و پاسخ من از دشنام او را بشنوید.
گفتند: می آییم و ما دوست می داشتیم که پاسخ او را می دادی.
پس حضرت نعلین خویش را برگرفت و حرکت فرمود و می خواند: والکاظمین الغیظ و العافین
عن الناس والله یحب المحسنین، کسانی که خشم خویش را فرو می خورند و از مردم در می گذرند و عفو می کنند و خدا نیکوکاران را دوست می دارد.
راوی می گوید از خواندن این آیه دانستم آن حضرت به او بد و دشنام نخواهد گفت. پس با امام تا در منزل شخص رفتیم و آن حضرت وی را بخواند و فرمود به او بگویید که علی بن الحسین(ع) است.
چون آن شخص شنید که حضرت(ع) آمده است بیرون آمد و مهیا بر آن شد تا با او درگیر شود؛ زیرا شک نداشت که آمدن آن حضرت برای آن است که وی را تلافی کند و پاسخ دشنام او را بدهد.
حضرت سجاد(ع) چون او را دید فرمود: ای برادر تو آمدی نزد من و به من چنین و چنان گفتی. پس هرگاه آن چه گفتی از بدی، در من است از خدا می خواهم که آن را از من بیامرزد و اگر آن چه گفتی در من نیست حق تعالی تو را بیامرزد.
راوی گفت: آن مرد وقتی چنین شنید میان دیدگان آن حضرت را بوسید و گفت آن چه من گفتم در تو نیست و من به این بدی ها و زشتی ها سزاوارترم.
این حدیث به خوبی بیانگر اخلاق قرآنی آن حضرت(ع) است که در سیره و روش عینی و عملی زندگی آن حضرت نمود یافته است. باآن که در جمع به آن حضرت(ع) اهانت و دشنام داده می شود، ولی نخست با خودداری و صبر و شکیبایی در برابر آن می کوشد تا پاسخ وی را ندهد و آن گاه می گذرد تا مرد برود و آرام گیرد و آن گاه با همان دوستان و کسانی که با او بودند به خانه وی می رود و او را به بازگشت و تدبر و تفکر در رفتار خود فرا می خواند. عدم پاسخ گویی آن حضرت(ع) به سبب خشمی بود که در آن مرد بوده است که هرگونه پاسخ گویی، او را تحریک می کرد و به درشت گویی بیش تر وامی داشت. از این رو صبر کرد تا مرد برود و از آن جایی که اهانت در جمع بوده است لازم بود تا به نحوی جمع از پاسخ آن حضرت آگاه شوند و عرض و آبروی خویش را باز خرد. از این رو جماعت را با خویش همراه می سازد تا زمینه هرگونه سوءاستفاده و تفکر سوء را ببندد. امام سجاد این شیوه را در برابر رفتارهای کسانی در پیش می گیرد که به شخص وی اهانت می کنند و بازتاب آن هرچند گسترده است ولی محدود به خود وی و شخص او می باشد و مرتبط با امور اجتماعی و مدیریت وی نیست. از این رو اصل احسان و گذشت و عفو را به عنوان معیار رفتاری برمی گزیند.

برخورد امام با دشنام گو

صاحب کشف الغمه نقل کرده که روزی آن حضرت از مسجد بیرون آمد، مردی او را دشنام و ناسزا گفت. غلامان آن حضرت خواستند به او صدمه و ضربه ای برسانند فرمود: او را به حال خود گذارید. پس رو به آن مرد کرد و فرمود: ما ستر عنک من امرنا اکثر؛ کارهای ما که از تو پوشیده است بیش تر است از آن که تو بدانی و بگویی.
پس از آن فرمود: آیا تو را نیازی می باشد که در انجام آن تو را یاری کنیم؟ آن مرد شرمسار شد. پس آن حضرت(ع) کسایی سیاه مربع را که بر دوش داشتند نزد او افکندند و امر فرمودند که هزار درهم به او بدهند. پس از آن هر وقت آن مرد حضرت(ع) را می دید می گفت: گواهی می دهم که تو از فرزندان رسول خدا(ص) هستی.
امام سجاد(ع) با توجه به رفتارهای شخص، دانست که عصبانیت او از جایی دیگر است و امری دیگر مانند فقرمالی او را به این رفتار وا داشته است که خشم خود را به این شکل بازتاب می دهد. از این رو امام با پرداخت مالی او را تأمین می کند و ریشه کفرگویی او را می خشکاند.
در جامعه امروز بسیاری از پرسش ها و شبهات و حتی عنادها و دشمنی ها خاستگاه دیگری دارد که به شکل اهانت به دین و مذهب و افراد و اشخاص خودنمایی می کند. بارها خود و دوستان دیگر دیده اید که شخصی درباره جبر و اختیار و یا عدالت خدا پرسش و شبهه ای را مطرح می سازد که اگر به خوبی ریشه یابی شود به خوبی دانسته می شود که ریشه در شکست عشقی و یا مالی و سرخوردگی از جایی دیگر دارد که اگر آن برطرف شود هرگونه شبهه و شک نیز برطرف می شود.
در روایت دیگری آمده است که وقتی جماعتی مهمان آن حضرت بودند یک تن از خادمان وی به سوی ایشان آمد و کبابی از تنور بیرون آورده با سیخ به حضور آن حضرت آورد. ناگهان سیخ کباب از دست او بر سر کودکی از فرزندان آن حضرت که در زیر نردبان بود، افتاد و او را کشت. آن غلام سخت مضطرب و متحیر ماند.
حضرت به وی فرمود: تو در راه خدا آزادی چون این کار را به عمد نکردی آنگاه دستور داد تا کودک را برای دفن آماده کنند.
این روایت نیز برخورد بزرگوارانه آن حضرت را نسبت به زیردستان و نوکران خویش نشان می دهد. با آن که او موجبات قتل کودک وی را فراهم آورده بود و حتی در قتل غیر عمد می بایست دیه را پرداخت نماید آن حضرت با پذیرش مشیت و خواست الهی در مرگ کودک از قاتل می گذرد و او را عفو کرده بلکه او را در راه خدا آزاد می کند.
این عبارت نشان می دهد که غلام با توجه به اخلاق و روحیات امام(ع) می دانست که مورد خشم ایشان قرار نخواهد گرفت و تنها حالت تحیر به وی دست داده بود که خبط و خطایی کرده است که می بایست در برابر آن شرمنده باشد.
بخشش و عفو امام(ع) نمونه کامل از اخلاق عملی و سیره نیک امام(ع) است که می بایست در زندگی ما مورد توجه و الگوبرداری قرارگیرد. این در حالی است که ما در خانه نسبت به فرزندان و زن و همسر خویش از چنین گذشتی برخوردار نیستیم و حتی برای کم تر از این اعمال، خشم گرفته و آنان را مورد اذیت و آزار قرارمی دهیم. باشد با بهره گیری از اصول اخلاقی و سیره عملی امامان همام(ع) در مسیر کمالی حرکت کنیم و جامعه ای بر پایه نیکی ها و گذشت ها بنیاد گذاریم.


[ پنج شنبه 90/9/10 ] [ 3:23 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

امام حسین علیه‏السلام عرضه می‏دارد:
أَنْتَ الَّذِی مَنَنْتَ، أَنْتَ الَّذِی أَنْعَمْتَ، أَنْتَ الَّذِی أَحْسَنْتَ، أَنْتَ الَّذِی أَجْمَلْتَ، أَنْتَ الَّذِی أَفْضَلْتَ، أَنْتَ الَّذِی أَکْمَلْتَ، أَنْتَ الَّذِی رَزَقْتَ، أَنْتَ الَّذِی وَفَّقْتَ، أَنْتَ الَّذِی أَعْطَیْتَ، أَنْتَ الَّذِی أَغْنَیْتَ، أَنْتَ الَّذِی أَقْنَیْتَ، أَنْتَ الَّذِی آوَیْتَ، أَنْتَ الَّذِی کَفَیْتَ، أَنْتَ الَّذِی هَدَیْتَ، أَنْتَ الَّذِی عَصَمْتَ، أَنْتَ الَّذِی سَتَرْتَ، أَنْتَ الَّذِی غَفَرْتَ، أَنْتَ الَّذِی أَقَلْتَ، أَنْتَ الَّذِی مَکَّنْتَ، أَنْتَ الَّذِی أَعْزَزْتَ، أَنْتَ الَّذِی أَعَنْتَ، أَنْتَ الَّذِی عَضَدْتَ، أَنْتَ الَّذِی أَیَّدْتَ، أَنْتَ الَّذِی نَصَرْتَ، أَنْتَ الَّذِی شَفَیْتَ، أَنْتَ الَّذِی عَافَیْتَ، أَنْتَ الَّذِی أَکْرَمْتَ، تَبَارَکْتَ وَتَعَالَیْتَ.
فَلَکَ الْحَمْدُ دَائِما وَ لَکَ الشُّکْرُ وَاصِبا أَبَدا، ثُمَّ أَنَا یَا إِلَهِی الْمُعْتَرِفُ بِذُنُوبِی فَاغْفِرْهَا لِی.
أَنَا الَّذِی أَسَأْتُ، أَنَا الَّذِی أَخْطَأْتُ، أَنَا الَّذِی ...
«تو آن خدایی‏که منّت نهادی و نعمت دادی و احسان کردی؛ خدایی که جمال نمودی و برتری دادی و کامل ساختی و روزی رساندی و توفیق عطا کردی. تویی که بخشیدی و بی‏نیاز کردی و هدایت نمودی. تو آن خدایی که عیوب ما را پوشاندی و از گناهانمان در گذشتی. به همه ما امکان دادی و کمک کردی و یاری نمودی و شفا بخشیدی. برکت و علوّ در تو و از توست. پس حمد و سپاس همیشه مخصوص توست.
منم آن‏که خطا کردم و نادانی نمودم و غافل شدم و اشتباه کردم. منم آن‏که سهو کردم و راه خلاف پیمودم و پیمان شکستم.
من آنم که تو امر کردی و من عصیان. تو نهی کردی و من پرهیز نکردم. پاک پروردگارا! جز تو خدایی نیست و من از ظالمانم. بارالها! جز تو خدایی نیست و من از بخشش طلبانم.
پاک خدایا! جز تو خدایی نیست و من از خائفین هستم. تنها تو خدای پاک منی و من ازامیدواران هستم. پاک خدایی‏که جز تو خدایی نیست ومن‏از سائلین هستم.
این ستایش من است که تقدیم داشتم و خلوص من به وحدانیت تو که یادآور شدم و گواهی من به نعمت‏های تو که شمارش کردم، با این‏که اذعان دارم که نتوانستم نعمت‏های غیرقابل شمارش تو را بشمارم.
بارالها! تو نزدیک‏ترین خوانده شده و سریع‏ترین اجابت کننده هستی. گرامی‏ترین بخشنده و وسعت‏بخش‏ترین بخشاینده و شنواترین شنونده. ای که در دنیا و آخرت رحمان و رحیمی. همانندی نداری تا از او سؤال شود و غیر از تو کسی نیست تا به او امید بسته شود.
خدایا! من در عین بی‏نیازی نیازمندم، چگونه در نیازمندی‏ام بی‏نیاز باشم؟!
الهی! من در داناییم، نادان هستم، پس چگونه در عین جهالتم نادان نباشم؟!
ای خدا! همانا گوناگونی وجوه تدبیرات تو و سرعت فرا رسیدن قَدَر تو، بندگان عارفت را مانع شد که به یک عطای تو قانع و یک بلای تو مأیوس شوند.
بارالها! از من جز آنچه که سزاوار ملامت است بر نیاید و از تو جز آنچه سزاوار کرمت است بر نتابد.
خداوندا! مرا به حقایق اهل قرب متحقّق فرما و به سلک اهل جذب متسلّک نما.
پروردگارا! مرا به تدبیر خودت از تدبیرم و به اختیارت از اختیارم بی‏نیاز گردان و از افتادن در ورطه اضطرار بازم دار.
خداوندا! مرا از ذلّت نفس خویش خارج ساز و از پلیدی شرک پاکم گردان. قبل از آن‏که مرگم فرا رسد، از تو یاری می‏طلبم، پس یاری‏ام کن. بر تو توکّل دارم، پس تنهایم مگذار. از تو سؤال می‏کنم، پس ناامیدم مگردان و تنها به فضل تو راغب هستم، پس محرومم منما و بر در تو می‏ایستم، پس طردم مکن.
بارالها! رضای تو منزّه از آن است که معلول علتی از خودت باشد تا چه رسد به این‏که معلول علّتی از من باشد.
خدایا! ذات تو آنچنان بی‏نیاز است که حتی سودی از خودت به ذاتت نمی‏رسد تا چه رسد به این که نیازی به من داشته باشد و سودی از من به تو برسد.»
امام سجاد علیه‏السلام نیز عرض می‏کند:
اَللَّهُمَّ وَ أَنَا عَبْدُکَ الَّذِی أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ قَبْلَ خَلْقِکَ لَهُ وَ بَعْدَ خَلْقِکَ إِیَّاهُ، فَجَعَلْتَهُ مِمَّنْ هَدَیْتَهُ لِدِینِکَ، وَ وَفَّقْتَهُ لِحَقِّکَ، وَ عَصَمْتَهُ بِحَبْلِکَ، وَ أَدْخَلْتَهُ فِی حِزْبِکَ، وَ أَرْشَدْتَهُ لِمُوَالاةِ أَوْلِیَائِکَ، وَ مُعَادَاةِ أَعْدَائِکَ. ثُمَّ أَمَرْتَهُ فَلَمْ یَأْتَمِرْ، وَ زَجَرْتَهُ فَلَمْ یَنْزَجِرْ، وَ نَهَیْتَهُ عَنْ مَعْصِیَتِکَ، فَخَالَفَ أَمْرَکَ إِلَی نَهْیِکَ، لا مُعَانَدَةً لَکَ، وَ لا اسْتِکْبَاراً عَلَیْکَ، بَلْ دَعَاهُ هَوَاهُ إِلَی مَا زَیَّلْتَهُ وَ إِلَی مَا حَذَّرْتَهُ، وَ أَعَانَهُ عَلَی ذَلِکَ عَدُوُّکَ وَ عَدُوُّهُ، فَأَقْدَمَ عَلَیْهِ عَارِفاً بِوَعِیدِکَ، رَاجِیاً لِعَفْوِکَ، وَاثِقاً بِتَجَاوُزِکَ، وَ کَانَ أَحَقَّ عِبَادِکَ مَعَ مَا مَنَنْتَ عَلَیْهِ أَلاَّ یَفْعَلَ. وَ هَا أَنَا ذَا بَیْنَ یَدَیْکَ صَاغِراً ذَلِیلاً خَاضِعاً خَاشِعاً خَائِفاً، مُعْتَرِفاً بِعَظِیمٍ مِنَ الذُّنُوبِ تَحَمَّلْتُهُ، وَ جَلِیلٍ مِنَ الْخَطَایَا اجْتَرَمْتُهُ...
«من آن بنده‏ای هستم که پیش آفریننشش به او نعمت دادی و بعد از آفریدنش نیز بر نعمتت افزودی و او را به دین خود هدایت نمودی و به حق خویش آگاه ساختی و به ریسمان خود، از افتادن در چاه گمراهی بازش داشتی و در حزب خود داخلش‏کردی وبه دوستی دوستانت و دشمنی دشمنانت مفتخرش فرمودی.
آنگاه به او امر کردی و اطاعت نکرد و نهی فرمودی و پرهیز ننمود. از این‏که به امرت روی نیاورد و از نهیت روی نگرداند، از روی دشمنی با تو و استکبار بر تو نبود بلکه هوای نفس او را به این سو کشید و دشمن تو و دشمن او نیز به کمک هوای نفس او شتافته و موجب اقدام وی بر گناه شده است. در حالی‏که به وعده و وعید تو آگاه بود و به عفو تو امیدوار و به بخششت ایمان داشت. البته حق این بود که چنین کسی سزاوارترین کسان برای پیروی از تو باشد و با این همه نعمت ومنّت که در حق وی روا داشتی نباید راه خلاف می‏پیماید.
اکنون ای خدا! من آنم که در مقابل تو حقیرانه و ذلیلانه و خاضعانه و خاشعانه و خائفانه ایستاده‏ام و به گناهان بزرگی که انجام داده‏ام و خطاهای سنگین و جرم‏های بزرگم اعتراف می‏کنم.
و از درهایی که خودت امر فرمودی به سوی تو آمدم و به وسیله تقرّب به چیزی به تو تقرب جسته‏ام که جز از این راه کسی نمی‏تواند به تو نزدیک شود.
و از تو سؤال کردم، سؤال کردن انسانی حقیر و ذلیل وفقیر و خائف مستجیر که به همراه ترس و تضرّع و تعوّذ و تلوّذ است. نه از روی گردن فرازی و تکبری که مختص گردنکشان است و نه از جایگاه والامقامان که مختص بعضی از اطاعت کنندگان است که از امیدشان به شفاعت شفاعت کنندگان حاصل شده است.
و من بعد از کمترین کمتران و خوارترین خواران و مانند یک ذره بی‏مقدار بلکه کمتر از آن هستم.
منم آن گناهکار اعتراف کننده و خطاکار لغزنده.
منم آن که در حق خودش جنایت کرده است.
منم آن کم‏حیا و گرفتار رنج‏های فراوان.
پاک از پلیدی گناه را بر من هدیه فرما و آلایش خطاها را از من دور نما و مرا بر نیّت صالح و و سخن مورد رضایت خود و عمل نیک یاری کن و مرا متکی به حرکت و حرف خود منما؛ به طوری که از حرکت و حرف تو باز مانم و یادت را از یادم مبر و رغبت مرا به خودت بالاتر از رغبت همه راغبین فرما، که من تسلیم تو بوده، می‏دانم که حجت تو بر همگان تمام است و تو به برتری بخشش سزاوارتری و به احسان عادتمندتری. تو اهل تقوی و مغفرتی و تنها تو به عفو سزاوارتر از انتقامی.
آنچه در این فرازها از دو امام هُمام نقل شد. اوصاف و احوالاتی است که میان خدا و بنده‏اش جاری است. در این عبارات، خداوند به صفاتی یاد می‏شود که مخصوص خداوندی او است. همچنین بنده خدا به صفات و حالاتی یاد می‏شود که لازمه انسانیت و مخلوقیّت اوست.
خداوند صاحب منّت و نعمت و هدایت و مکنت و نصرت و شفقت است. پیش از خلقت، نعمت را در حق مخلوقش تمام می‏کند و بعد از خلقت نیز راه را از چاه نشان داده و چراغ هدایت را پیش روی او روشن می‏کند. بیش از استحقاق می‏دهد و کمتر از استعداد می‏خواهد.
پیش از استحقاق بخشیده عطا دیده از ما جمله کفران و خطا
امام علیه‏السلام در دعای عرفه تابلویی از خداوند ترسیم کرده و صفات خداوندی را در آن نوشته است. و در برابر آن، تابلویی از انسان رسم نموده و صفات و احوال وی را نیز در آن آورده است که این دو تابلو اسما و رسما و ظاهرا و باطنا مقابل هم هستند؛ برای مثال، به‏چند نمونه از آن‏ها در ذیل اشاره می‏کنیم و صفات معبود و عابد را مقابل هم می‏نویسیم.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ پنج شنبه 90/9/10 ] [ 1:3 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

5 ـ رابطه توکّل و استغنای بنده به خدا

یکی از نشانه‏های صداقتِ عابد با معبود و عاشق با معشوق این است که عابد اختیار خود را به دست معبود دهد و زمام امورش را تسلیم معشوق نماید.
من اختیار خود را تسلیم عشق کردم همچون زمام اشتر بر دست ساربانان
سعدی
اینان راضی به قضای الهی بوده و پروردگار عالم را صاحب اختیار خود می‏دانند و از اختیار خود می‏کاهند و تنها به بارگاه معبود می‏نالند و همه چیز را از او می‏خواهند و به بندگی و بی‏اختیاری خویش می‏بالند.
بدین جهت حضرت امام حسین علیه‏السلام از خدا می‏خواهد که او را از تدبیر خود غنی سازد و جز به تدبیر خداوندی نپردازد. این غنا و بی‏نیازی محصول فقر بندگی است؛ فقری که موجب فخر انسان است.
«إِلَهِی أَغْنِنِی بِتَدْبِیرِکَ لِی عَنْ تَدْبِیرِی وَ بِاخْتِیَارِکَ عَنِ اخْتِیَارِی».
«خدایا! مرا با تکیه بر تدبیرت از تدبیر خودم بی‏نیاز گردان و به اختیارت از اختیارم غنی کن.»
افکن این تدبیر خود را پیش دوست گرچه تدبیرت هم از تدبیر اوست
کار آن دارد که حق افراشته است آخر آن روید که اوّل کاشته است
هرچه کاری از برای او بکار چون اسیر دوستی ای دوستدار(22)
این اعتقاد نظری نتیجه‏اش در میدان توحید عملی چنین آشکار می‏شود که روز عاشورا عزیزترین کسان خود را در راه خدا قربانی کرده و خون مبارکش را با دستانش به آسمان می‏پاشد و می‏گوید:
«اِلهی رِضیً بِرِضاکَ مُطیعاً لاِءَمْرِ قَضاکَ لا مَعْبُودَ سِوَاکَ»
«خداوندا! راضی به رضای تو و مطیع قضای تو هستم. جز تو معبودی را نمی‏شناسم.»
اینگونه توکّل و تسلیم، به انسان استغنا می‏دهد؛ استغنایی که آدمی را از غیر خدا بی‏نیاز کرده و به قول اقبال لاهوری؛ رنگ حق پوشیدن و رنگ غیر حق از لباس خود شوییدن است.
البته این مقام به راحتی رام کسی نمی‏شود، تا انسان راضی به قضای حق و مرضیّ او نشود به استغنا نمی‏رسد؛ زیرا:
بی‏نیازی نازها دارد بسی ناز او اندازها دارد بسی
بی‏نیازی رنگ حق پوشیدن است رنگ غیر از پیرهن شوییدن است(23)
آن‏که به خدا توکّل دارد، از ترس بیگانه است؛ زیرا با داشتن حافظی چون خدا، ترس برای او بی‏معنی می‏شود. با توکّل به خدا خرقه «لا تَحْزَنُوا» در بر کرده و تاج «أَنْتُمْ الاْءَعْلَوْنَ» بر سر نهاده و بر غیر خدا وقعی ننهاده است. وَ لاَ تَهِنُوا وَ لاَ تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمْ الاْءَعْلَوْنَ... .(24)
خرقه «لا تَحْزَنُوا» اندر برش «أَنْتُمْ الاْءَعْلَوْنَ» تاجی بر سرش(25)
آنان‏که به خدا توکّل ندارند، بی‏نیازی خود را به دست آوردن مال و مقام دنیایی می‏دانند و گمان می‏کنند که مالشان حافظ جانشان است.
یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ(26) ، غافل از این‏که مالشان قاتل جانشان است؛ زیرا از جان مایه می‏گذارند تا به مال برسند. از فکر و ذکر شب و روزشان خرج می‏کنند تا به مالی برسند. در حالی‏که انسان متوکّل، خود را بی‏نیاز از این امور می‏داند؛ چون یقین دارد که «نیم نانی می‏رسد تا نیم جانی در تن است» زیرا خالقِ عالم را رازقِ عالم نیز می‏داند و با وجود خداوند، عارش می‏آید که به غیر او روی کند.
چون علی در ساز با نان شعیر گردن مرحب شکن خیبر بگیر
منّت از اهل کرم بردن چرا نشتر «لا» و «نعم» خوردن چرا
رزق خود را از کف دونان مگیر یوسف استی خویش را ارزان مگیر
گر چه باشی مور هم بی‏بال و پر حاجتی پیش سلیمانی مبر(27)
به تو نیازی ندارم، خدا هم به نیازم آگاه است.
به هر نفس که برآری جهان دگرگون کن درین رباط کهن، صورت زمانه گذر
اگر عنان تو جبریل و حور می‏گیرند کرشمه بر دلشان ریز و دلبرانه گذر(28)
بدین جهت بهترین بی‏نیازی، غنای نفس است که امام علیه‏السلام از خداوند سبحان چنین طلب می‏کند:
«اَللَّهُمَّ اجْعَلْ غِنَایَ فِی نَفْسِی»؛ «بارالها! بی‏نیازی مرا در نفسم قرار ده.»
انسان چون به خداوند عزیز و غنی مرتبط است، می‏تواند عزیز و غنی باشد؛ زیرا:
اندازه معشوق بود عزّت عاشق ای عاشق بیچاره ببین تا ز چه تیری
زیبایی پروانه به اندازه شمع است آخر نه که پروانه این شمع منیری؟!(29)
بنابراین، آن‏که خود را در محضر غنیِ مطلق می‏بیند، با این‏که در عالم فقر و در میان فقرا زندگی می‏کند خود را به جهت ارتباطش با خداوند عزیز و غنی، عزیز و غنی می‏یابد. بدین جهت امام حسین علیه‏السلام در نیایش عرفه عرض می‏کند:
«أَمْ کَیْفَ لا أَسْتَعِزُّ وَ إِلَیْکَ نَسَبْتَنِی إِلَهِی کَیْفَ لا أَفْتَقِرُ وَ أَنْتَ الَّذِی فِی الْفُقَرَاءِ أَقَمْتَنِی أَمْ کَیْفَ أَفْتَقِرُ وَ أَنْتَ الَّذِی بِجُودِکَ أَغْنَیْتَنِی».
«بارالها! چگونه عزیز نباشم در حالی که تو مرا به خود نسبت دادی و چگونه فقیر نباشم در حالی که تو مرا در میان فقرا قرار دادی. و چگونه خود را فقیر بدانم حال آن‏که به واسطه جود و کرمت مرا غنی ساخته‏ای.»
غنای حقیقی وقتی حاصل می‏شود که آدمی حقیقت خویش را دریابد و به ارتباط میان خود و خدای بی‏نیاز آگاه گردد و او را حافظ و ناظر خویش بداند. در این صورت به مقام اطمینان نفس می‏رسد که نفس مطمئنه نفس مستغنیه نیز هست. آدمی در این حال، نه تنها از دیگران بی‏نیاز می‏شود که به ملائکه نیز ناز کرده و نوای بی‏نیازی خود را ساز می‏کند و ابراهیم خلیل می‏شود که به جبرئیل می‏گوید: «أَمّا إِلَیْکَ فَلا، حَسْبِیَ اللّه‏ وَنِعْمَ الوَکِیلْ».

6 ـ رابطه عصیان و غفران

«إِلَهِی أَمَرْتَنِی فَعَصَیْتُکَ وَ نَهَیْتَنِی فَارْتَکَبْتُ نَهْیَکَ...»
«لا إِلَهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ لا إِلَهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الْمُسْتَغْفِرِینَ».
او امر می‏کند و ما عصیان. لطف می‏کند و ما کفران. این همه ناشایسته‏ها چگونه می‏شود جبران؟ جز پناه گرفتن در خانه غفران.
او چون غافر است ما مستغفریم. چون ناصر است ما مستنصریم. اقرار می‏کنیم که ظالمیم و به عفو بی‏منتهای او عالمیم.
همانطور که عطایش بی‏حساب است(30) گذشت از خطایش نیز بی‏حساب است(31) که عطا از او و خطا از ماست.
با توجه به این مسائل است که امام زین‏العابدین علیه‏السلام عرضه می‏دارد:
«من آن بنده‏ای هستم که او را از معصیت نهی کردی اما مخالف نهی تو رفتار کرد... اما امیدوار عفو تو بود و به گذشت تو ایمان داشت و اکنون خاضعانه و ذلیلانه و خاشعانه و خائفانه در پیشگاه تو ایستاده و به گناهان خود اعتراف می‏کند.»
انسان مؤمن همیشه دل به عفو الهی بسته است؛ زیرا وقتی دریای عفو الهی به جوش آید، همه کرده‏ها و ناکرده‏ها را می‏شوید و انسان را از لوث گناه پاک می‏سازد و به لطف خود می‏نوازد. از این رو همیشه زبان حالش این است که:
ماییم به عفو تو تولّی کرده و ز طاعت و معصیت تبرّی کرده
آنجا که عنایت تو باشد، باشد ناکرده چون کرده، کرده چون ناکرده
ابن سینا
عفو غفران الهی آنقدر زیاد است که مدام در پی بنده عاصی است تا او را در خود پیچد.
تشنه به جوی آب و خود تشنه تشنه است آب گدا خدا خدا کند، خدا گدا گدا کند
علامه حسن زاده آملی
آنان‏که عفو می‏کنند، لذّت عفو و غفران الهی را چشیده‏اند و گُلی از باغ رحمت چیده‏اند و بهتر از آن ندیده‏اند. آنان‏که در زندگی فردی و اجتماعی خود لحظاتی در کنار دریای مغفرت و رحمت نشسته‏اند و جام‏هایی از سیل عظیم بخشش الهی برداشته و به کام خود برده‏اند و از سفره بی‏کران الهی خورده‏اند. آن‏که می‏بخشد، بخشیده شده است و بخشندگی‏اش چون قطره‏ای است از سیل بخشندگی الهی.
عفو خلقان همچو جو و همچو سیل هم بدان دریای خود تا زند خیل
عفوها هر شب از این دل پارها چون کبوتر سوی تو آید شها
بازشان وقت سحر پرّان کنی یا به شب محبوس این ابدان کنی(32)
اگر بنده عاصی هر از چندگاهی مرتکب عصیان می‏شود و پرده عصمت می‏درد، از مرتع شیطان می‏چرد و مصالح ابلیس می‏خرد، نه از روی دشمنی و استکبار است که امام زین‏العابدین علیه‏السلام عرض کرد:
«لا مُعَانَدَةً لَکَ، وَ لا اسْتِکْبَاراً عَلَیْکَ».
بلکه به چشم امید به غفران بی‏پایان خداوند جهان داشته و برای لحظاتی عَلَم معصیت برافراشته، نهال نفس در مزرعه شیطان کاشته است. غفلت و گستاخی بنده شرمنده از وفور عفو خداوند عفوّ و غفور است.
از غفوری تو غفران چشم سیر روبهان بر شیر از غفو تو چیر
جز که عفو تو کرا دارد سند هر که با امر تو بی‏باکی کند
غفلت و گستاخی این مجرمان از وفور عفو توست ای عفولان...
عضوهای جمله عالم ذره‏ای عکس عفوت ای ز تو هر بهره‏ای
عضوها گفته ثنای عفو تو نیست کفوش «أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا»...
عفو کن زین مجرمان تن پرست عفو از دریای عفو اولی‏تر است(33)

7 ـ راضی و مرضی

رابطه دیگر میان انسان و خدا، رضایت آدمی از معبود خویش است؛ زیرا انسان هیچگونه حقّی بر خداوند ندارد تا خود را طلبکار و ذی حق بداند. آنچه خدا به انسان داده، لطف و کرم خودش اقتضا کرده و آنچه نداده مشیت و عدالت او صلاح ندیده است.
انسان باید به تعداد تک تک اعضا و جوارح و لحظه‏های زندگی‏اش خدا را شاکر و از او راضی باشد، بلکه به تعداد ذرّات موجودی که با زندگی انسان در ارتباط بوده و مستقیم یا غیر مستقیم در خدمت اویند.
بنابراین، انسان حق شناس راهی برای نارضایتی از خداوند متعال ندارد. از طرفی باید ضمن راضی بودن از مرضی او نیز باشد؛ یعنی مورد رضایت پروردگار واقع شده و او را از خود راضی نماید.
رضایت الهی در پیروی از احکام اوست. ایمان آوردن به فرستادگان خدا و پیروی از فرامین رسولان الهی و کتب سماوی در حدّ توان فردی موجب رضایت الهی است. البته این مسأله دارای مراتبی است و هرکس به میزان قابلیت خود به مرتبه‏ای از مراتب آن نایل می‏شود که نهایت آن، مرحله اطمینان نفس است که مقام انبیا و اولیا است.
قرآن کریم در این خصوص می‏فرماید:
یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً * فَادْخُلِی فِی عِبادِی * وَ ادْخُلِی جَنَّتِی .(34)
«ای نفس مطمئن، به سوی پروردگار خود برگرد، در حالی‏که تو از او راضی و او از تو راضی است. پس در جمع بندگانم و در بهشتم داخل شو.»
از دیدگاه حضرت سید الشهدا علیه‏السلام رضایت الهی از بندگانش از باب لطف اوست نه عملکرد بندگان؛ زیرا انسان هر عمل نیکی انجام دهد، به کمک خدا است. در واقع خداست که بنده‏اش را موفق به انجام کارهای نیکی می‏کند. پس کار نیک نیز توسط خدا انجام می‏شود ولی ما آن را به خودمان نسبت می‏دهیم، پس ما نمی‏توانیم موجبات رضایت الهی را فراهم کنیم.
مطلب دیگر این‏که، رضایت الهی اصلاً سبب بردار نیست، چه رسد به این‏که ما سبب این رضایت باشیم؛ زیرا خداوند خود سبب بلکه مسبّب الأسباب است. همه چیز از او متأثر می‏شود و او از چیزی متأثر نمی‏گردد.
امام حسین علیه‏السلام عرضه می‏دارد که:
«خدایا! رضای تو والاتر از آن است که چیزی از سوی تو علت و سبب آن گردد، چه رسد به این‏که من سبب آن باشم؛ زیرا رضایت پیرو نفعی است که به صاحب رضا می‏رسد و تو غنی‏تر از آنی که خودت از خودت نفع ببری تا چه رسد که از من منتفع شوی.»
بدیهی است، وقتی رضای خدا بی‏علّت باشد عطا و بخشش او نیز بی‏علت خواهد بود. همچنین قبول عبادات نیز بی‏علّت است؛ زیرا عبادات ما نمی‏تواند علّت قبولی در بارگاه ربوبی باشد.
تا بدانی تو که این آن علت است کانچه آنجا می‏رود بی‏علت است
گر برین درگه نداری هیچ تو هیچ نیست افکنده کمتر پیچ تو
نی همه زهد مسلّم می‏خرند هیچ بر درگاه او هم می‏خرند(35)
خدایی که بی‏علت آفریده است، بی‏علت روزی می‏دهد و بی‏علت نیز می‏آمرزد.
بود خوش دیوانه‏ای در زیر دلق گفت هر چیزی که در وی ماند خلق
علت است و من چو هستم دولتی می‏رسم از عالم بی‏علّتی
از ره بی‏علّتیم آورده‏اند درجنون دولتیم آورده‏اند
هر که در بی علّتی حق فتاد در خوشی جاودان مطلق فتاد(36)
چون به علّت نیست نیکویی ز تو بد نبیند هیچ بدگویی ز تو(37)
کار من بی‏علت است و مستقیم نیست تقدیرم به علّت ای سقیم
عادت خود را بگردانم به وقت این غبار از پیش بنشانم به وقت
مثنوی مولوی
رضای محض در تسلیم محض است. تسلیم محض یعنی خشنودی از هر آنچه اتفاق می‏افتد؛ به طوری‏که آدمی در هر حال شاکر خداوند سبحان باشد. آنچه را که وقتش نرسیده است طالب نشود و آنچه را که وقتش رسیده است کاذب نگردد. از خداوند تقدّم و تأخّرِ چیزی را نخواهد، بلکه جان و دل را به خواسته‏های الهی بدهد. بدین جهت امام حسین علیه‏السلام عرضه می‏دارد:
«...حَتَّی لا أُحِبَّ تَعْجِیلَ مَا أَخَّرْتَ وَ لا تَأْخِیرَ مَا عَجَّلْتَ...».
«تا این‏که دوست نداشته باشم که چیز پسین را به پیش و چیز پیشین را به پس بیندازی.»
انسان باید بدانچه مقسوم است، راضی و ملزم باشد و طالب کمتر یا بیشتر از آنچه که هست نباشد.
از دیدگاه عارف، گله از تقسیم نوعی کفر است؛ زیرا نوعی اعتراض به عدالت یا به حکمت قسّام علاّم است.
چونکه قسّام اوست کفر آمد گله صبر باید، صبر مفتاح الصله
راضیم من قسمت قسّام را کو خداوند است خاص و عام را
مرغ و ماهی قسمت خود می‏خورند مور و مار از نعمت او می‏چرند
باش راضی گر تویی دل زنده‏ای کو رساند روزی هر بنده‏ای(38)

8 و 9 ـ شاکر و مشکور ـ حامد و محمود

بنده را سزد که شاکر باشد و خدای را سزد که مشکور گردد؛ زیرا بنده منعَم است و خدایش مُنعِم. هر نعمتی را شکری است و هر شکری خود نعمتی دیگر است. پس در هر نعمتی دو شکر نهفته است.
چون نعمت‏های الهی بی‏پایان است، بنابراین، شکر این نعمت‏ها نیز بی‏پایان‏تر از خودشان است. از این رو هیچ کس را قدرت به جا آوردن شکر نعمت‏های الهی نبوده و نخواهد بود و جناب سعدی چه نیکو گفته است که:
بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدای آورد
ورنه سزاوار خداوندیش کس نتواند که به جای آورد(39)
یکی از علل ناتوانی و عجز انسان از شکر نعمت‏ها، این است که خودِ وی محصول و معلول نعمت الهی است؛ زیرا هستی انسان در اثر نعمت خداوندِ صاحب منّت است. چنین نیست که انسان باشد، سپس به نعمتی برسد و بخواهد شکر آن را به جا آورد. بلکه بودنش نعمتی است و توسط نعمت الهی از عدم به عرصه وجود آمده است. بدین جهت امام حسین علیه‏السلام عرضه می‏دارد:
«مرا به واسطه نعمت به وجود آوردی، قبل از آن‏که وجود داشته باشم.»
بنابراین، نعمت ابتدایی، همان ابتدای خلقت آدمی است. نعمت‏های بعدی بعد از هستی یافتن انسان، هر لحظه به او روی‏آور می‏شوند. هر یک از لوازم زندگی نعمتی است در حق انسان زنده و به تعداد هر کدام شکری لازم است و به تعداد هر شکری که توفیق انجامش را یافت نیز شکری دیگر واجب است. بدین جهت همه انسان‏ها عاجزند از این‏که شاکری کامل برای خداوند سبحان باشند.
از این روی، امام حسین علیه‏السلام عرضه می‏دارند:
«خدایا! کدام‏یک از نعمت‏های تو را بشمارم و شکر کدام یک از عطایای تو را به‏جا آورم؟! در حالی که خارج از شمارش شمارشگران و علم حساب‏رسان است.»
نه تنها نعمت‏های الهی غیر قابل شمارش بوده و در نتیجه غیر قابل شکرگزاری است، بلکه از نظر امام حسین علیه‏السلام اگر آدمی طی اعصار متمادی، همه لحظات عمرش را به شکرگزاری سپری کند نمی‏تواند حتی شکر یک نعمت از نِعَم بی‏نهایت الهی را به جای آورد، مگر به لطف الهی که خود این لطف لازمه‏اش شکری دیگر است.
بنابراین، همه از ادای شکر عاجزند، لیکن اعتراف به این عجز خود شکری عظیم است.
شکر نعمت چون کنی، چون شکر تو نعمت تازه بود ز احسان او
عجز تو از شکر شکر آمد تمام فهم کن دریاب قد تمّ الکلام(40)
امام صادق علیه‏السلام گفت: خداوند به موسی علیه‏السلام فرمود: ای موسی مرا آن چنانکه سزاوار من است شکرگزار. موسی عرض کرد: پرودگارا! چگونه تو را چنانکه سزاوار است شکر گزارم، در صورتی که هر شکر من نعمتی است که تو به من عطا فرموده‏ای. خطاب آمد: ای موسی اکنون که دانستی که شکرگزاریت از من است، مرا شکر کردی.(41)

انواع شکر

شکر یا زبانی است یا غیر زبانی. شکر زبانی همان سپاسگزاری به زبان است؛ مانند گفتن جمله: «شکرا لِلّه»، شکر غیرزبانی گاه به اعضا و جوارح است و گاهی به قلب.
شکر به قلب؛ یعنی توجه قلبی به نعمت‏های الهی و تشکر قلبی از صاحب این همه نعمت. فهم این‏که هر شکری را شکری واجب است، کار قلب است. همچنین ادراک عجز از انجام سپاس‏های لایق خداوندی نیز عمل قلبی است.
شکر به اعضا و جوارح، عبارت است از به کارگیری هر یک از این اعضا در راهی که خداوند سبحان معین فرموده است. شکر دست، دستگیری از دیگران است. شکر ثروت انفاق در راه خیر است.
وجوب شکر یک امر عقلانی و خردمندانه است. آن‏که نعمتی ببیند به حکم عقل باید شکر آن را به جای آورد.
شکر مُنعم واجب آمد در خرد ور نه بگشاید درِ خشم ابد
هین کرم بینید و این خود کس کند کز چنین نعمت به شکری بس کند
سر ببخشد شکر خواهد سجده‏ای یا ببخشد شکر خواهد قعده‏ای...
شکر نعمت، نعمتت افزون کند صد هزاران گل ز خاری سرزند(42)
همچنین در انواع شکر گفته‏اند:
شکر عوام بر طعام و لباس بود و شکر خواص بر آنچه بر دل ایشان درآید از معانی.(43)

خاصیت شکر و اهمیت آن

در اهمیت و ارزش شکر همین بس که خداوند سبحان خود را بدان متّصف کرده و خویش را «شکور» نامیده است. شکور یعنی بسیار شکرگزار. برای انسان این افتخاری بس عظیم است که مشکور او (خدا) خود شکور است، که: اِنَّ اللّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ .(44)
البته شکرگزاری خداوند با شکرگزاری انسان فرق دارد. شکرگزار او پاداش دادن به شکر انسان و به عبارت دیگر پذیرفتن سپاس بندگان شاکر است.
یکی از خواص شکر زیادت یافتن نعمت است. علی علیه‏السلام فرمود:
«فِی الشُّکْرِ تَکُونُ الزِّیادَةُ»؛ «زیادی نعمت در شکرگزاری است.»(45)
خاصیت دیگر آن، نقصان نعمت است، در صورتی که شکر بهجا آورده شود؛ یعنی به عکس صورت اوّل.
«مَنْ لَمْ یَشْکُرْ عُوقِبَ بِزَوالِها».(46)
«هر که ناسپاسی کند به زوال آن نعمت عقاب می‏شود.»
این دو کلام از حضرت امیر المؤمنین، ترجمه این آیه شریف است که:
لَئِنْ شَکَرْتُمْ لاَءَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ .(47)
«اگر سپاسگزاری کنید بر نعمت‏هایتان، می‏افزایم و اگر ناسپاسی کنید، یقینا به عذابی شدید گرفتار خواهید شد.»
شکر نعمت، نعمتت افزون کند کفر، نعمت از کَفَت بیرون کند
بسیاری از اقوام گذشته به خاطر کفران نعمت به زوال نعمت که خود عذابی الیم است گرفتار شدند.
قوم سبأ یکی از آن اقوام است. آنان به جای اینکه قدردان نعمتهای الهی گردند و از هر نعمتی فراخور شأن آن بهره‏برداری کنند، به دام اصراف و تبذیر و غفلت و گرفتار گشته و پند پیامبران را نادیده گرفتند، بدین جهت هرچه داشتند از آنان گرفتند.
چون ز حد بردند نا شکری چنان غیر ما حق کارگر شد در زمان
سیزده پیغمبر آنجا آمدند گمرهان را ره نمودندی به پند
که هلا نعمت فزون شد شکر کو مرک شکر ار بخسبد حَرِّکُوا
قوم گفته شکر ما را برد غول ما شدیم از شکر و از نعمت ملول(48)
این بود خوی لئیمان دنیبد کند با تو چو نیکو می‏کنی
کافران کآرند در نعمت جفاباز در دوزخ نداشان ربّنا(49)
آن سبا ز اهل سبا بودند خامکارشان کفران نعمت به اکرام
یکی دیگر از خواص شکر، دوام نعمت است. شکر نعمت موجب ادامه یافتن آن نعمت و نعمت‏های دیگر الهی در حق بنده شاکرش می‏گردد. که علی علیه‏السلام فرمود:
«فِی شُکْرِ النِّعَمِ دَوامُها.»
همچنین فرمود: «اِسْتَدِمِ الشُّکْرَ تَدُمْ عَلَیْکَ النِّعْمَةُ».(50)
(مدام شکر کن تا نعمت بر تو مدام گردد).
... پایان.

پی نوشت :

22 . مثنوی، دفتر دوم، ص95، تصحیح رمضانی.
23 . کلیات اشعار اقبال لاهوری، ص 108
24 . آل عمران : 139
25 . کلیات اقبال لاهوری، ص 111
26 . همزه : 3
27 . کلیات اقبال لاهوری، ص106
28 . کلیات اقبال لاهوری، ص 146
29 . کلیات شمس تبریزی، ص 975، چاپ امیرکبیر.
30 . نور : 38 . ... وَ اللّه‏ُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ .
31 . زمر : 53 . ...لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّه‏ِ إِنَّ اللّه‏َ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً... .
32 . مثنوی، دفتر 5 ، ص 267، تصحیح نیکلسون.
33 . مثنوی، دفتر 5 ، صص 261 و 267، تصحیح نیکلسون.
34 . فجر : 28
35 . منطق الطیر، ص120، تصحیح دکتر مشکور.
36 . مصیبت نامه، ص 119، انتشارات زوار.
37 . مصیبت نامه، ص377، انتشارات زوار.
38 . مثنوی، دفتر 5 ، صص 318 و 319
39 . گلستان، مقدمه کتاب.
40 . مثنوی، دفتر 2، ص116
41 . اصول کافی، ج3، ص155
42 . مثنوی، دفتر 3، ص 179
43 . شرح التعرف، ج 3، ص 264
44 . شوری : 23
45 . غرر و درر آمدی، ج4، ص402، چاپ دانشگاه
46 . غرر و درر آمدی، ج5، ص228، چاپ دانشگاه.
47 . ابراهیم : 70
48 . دفتر سوّم، ص185 و 184
49 . دفتر سوّم، ص143
50 . غرر و درر آمدی، ج4، ص401، چاپ دانشگاه.


[ پنج شنبه 90/9/10 ] [ 1:1 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

قیام سید الشهداء ابعاد مختلفی داشت که می توان بخوبی از رفتار و گفتار امام (علیه السّلام) از ابتدای حرکتشان از مدینه تا آخرین لحظات عمر شریفشان متوجه آن شد. امور متعددی به عنوان عوامل قیام امام حسین (علیه السّلام) محسوب شده اند که به بعضی از آن ها اشاره می کنیم:

الف) پرهیز از بیعت با یزید:

یزیدی که جام شراب را بر حوران بهشتی ترجیح می داد[1] و عاقبت هم بر اثر افراط در شرابخوری از دنیا رفت.[2]یزیدی که پس از شهادت امام حسین (علیه السّلام) آرزو کرد: «ای کاش بزرگان ما که در جنگ بدر کشته شدند امروز زنده می شوند و می گفتند: ای یزید آفرین بر تو باد».[3] یزیدی که به تأسی از پدرش درصدد مسخ تدریجی اسلام بود.

ب) دعوت کوفیان:

اهل کوفه از ایشان دعوت کردند تا برای به دست گرفتن رهبری مردم عراق و تشکیل حکومت اسلامی به کوفه بروند.[4]

ج) اصلاح امت:

امر به معروف و نهی از منکراتی همچون محو سنت ها و رواج بدعت ها عامل بعدی قیام امام بود. به تعبیر دیگر عامل سوم، اصلاح امت اسلامی بود.[5]
یزید که بعد از شهادت امام پایه های حکومتش را متزلزل دید، تنها راه فرار خود از سرزنش و شورش مردمی را عوام فریبی و تبلیغات مسموم دانست؛ لذا درصدد ترور شخصیتی امام (ع) و اهل بیت او برآمد و به عنوان اولین مبارزه منفی، امام (ع) و اهل بیت در شام او را «خارجی» نامید و آن ها را به عنوان شورشیان بر خلیفه مسلمین (که مجازاتشان تبعید و اعدام است) معرفی کرد. و با برپایی مراسم جشن و شادی این جنایت را پیروزی قلمداد کرد و سعی کرد از شناخته شدن حسب و نسب اسرا و اهل بیت امام (ع) بین مردم جلوگیری کند.[6]
متأسفانه مردم شام هم که اسلامشان را فقط از طریق معاویه و یزید گرفته بودند، بدعت های آن ها را چشم و گوش بسته، احکام الهی محسوب می کردند. این تقلید کورکورانه تا حدی فضاحت بار بود که حتی معاویه، نماز جمعه را در روز شنبه اقامه کرد و هیچ کس اعتراض نکرد.[7]
دستگاه تبلیغاتی یزید در شام ابتدا توانست حقیقت را پنهان کند؛ لذا اهل شام با پایکوبی و هلهله به استقبال کاروان اسرا و سرهای بر روی نیزه آمدند و آنرا پیروزی سپاه اسلام دانستند[8]
اگر نقشه یزید در تحریف وقایع عاشورا و تحریف تاریخ عملی می شد امروز عاشورا به جای اینکه الگوی ظلم ستیزی باشد الگوی ظلم ستائی بود.
با در نظر گرفتن شرایط آن زمان است که وجود کسی به عنوان پیام رساندن عاشورا یک ضرورت تلقی می شود و رهبری این مسئولیت را کسی به عهده نگرفت، مگر حضرت سید السجادین (ع) و زینب (س). و پس از انقلاب حسینی کربلا مرحله ای دیگر از این انقلاب آغاز گردید. این مرحله ضامن به ثمر رسیدن خون سید الشهداء بود. امام سجاد (ع) که در آن زمان 23 سال بیشتر نداشت، مهم ترین وظیفه خود را زنده نگه داشتن خون شهدای کربلا قرار داد. و از همان روز عاشورا تا آخرین لحظات عمر شریفشان مظلومیت اهل بیت (ع) را یادآور شدند و این غم و اندوه درونی خود را در مناسبت های مختلف آشکار ساختند.
امام (ع) در خطبه هایی که در مسیر کربلا تا شام و از شام تا مدینه ایراد کردند تلاش های یزید را نقش بر آب نمودند که به بخش هائی از سخنان حضرت اشاره می شود:

أ) خطابه امام (ع) در کوفه:

با توجه به اینکه کوفیان حسب و نسب امام حسین (ع) را می دانستند و فقط دنیاگرائی و غفلت و مال حرام سبب جرأت آن ها بر قتل امام حسین (ع) شده بود، با خطابه هایی آتشین وجدان به خواب آن ها را نسبت به شدت جنایتی که مرتکب شدند بیدار نمودند و اوج فاجعه کشتن امام (ع) و اهل بیتش و بیعت شکنی اهل کوفه را گوشزد کردند.[9]

ب) خطابه امام در شام

امام علی (ع) در شام به شکل دیگر این پیام را ابلاغ کردند و بیشترین همت ایشان که در این شهر، شناساندن شخصیت و جایگاه و حسب و نسب خود نسبت به پیغمبر اکرم (ص) بود و در ادامه با رسوا کردن یزید و حکومت ظالمانه او و اشاره به جنایات او خصوصاً در کربلا مظلومیت امام حسین (ع) و اهل بیتش را یادآور شدند.[10]
افشاگری امام (ع) منحصر به مجامع عمومی نبود، بلکه در برخوردهای شخصی و چهره به چهره هم این وظیفه را بخوبی ادا کردند. مثلاً وقتی که کاروان اسرا به شهر شام رسید پیرمردی به امام سجاد (ع) نزدیک شد و گفت: سپاس خداوندی را که شما را ملاک کرد و امیر را بر شما مسلط کرد....، امام (ع) فرمودند: ای پیرمرد! آیا قرآن خوانده ای؟ پیرمرد گفت: آری. امام (ع) فرمود: آیا [این آیه را] خوانده ای؟
«بگو هیچ مزدی از شما نمی خواهم، مگر دوستی نزدیکانم[11]»
و آیا [این] کلام خداوند متعال را خوانده ای [که]: «و حق کسانی که با تو قرابت دارند ادا کنی؟»[12]
و [همچنین این] کلام خداوند [که]:
«و بدانید هر آنچه که به غنیمت می برید خمس آن، مال رسول خدا و کسانی است که با پیغمبر قرابت دارند»[13]
پیرمرد گفت: «آری خوانده ام» امام فرمودند: به خدا قسم مراد از نزدیکان پیغمبر در این آیات، هستیم» سپس فرمودند: آیا کلام خداوند را خوانده ای که:
«همانا خداوند می خواهد که هر گونه پلیدی را از شما اهل بیت بزداید و شما را پاک گرداند»[14]
گفت: «آری» آنگاه امام (ع) فرمودند: «مائیم اهل بیتی که خداوند آن ها را مطهر گردانید»
پیرمرد گفت: قسمتان می دهم، شما همان افراد هستید. امام فرمودند:
«بدون شک ما آن ها هستیم.
پیرمرد بر آنچه بر سر اهل بیت گذشته بود، تأسف خورد و از آنچه بنی امیه و انجام داده بود، بیزاری جست».[15]
تلاش های امام سجاد (ع) در شام به نتیجه رسید. یعنی اهل شام متوجه جنایات یزید و عظمت جایگاه اهل بیت شده بودند. سخنرانی ها و روشنگری های امام سجاد (ع) سبب شد، یزید گناه این اقدام را به گردن ابن زیاد بیندازد و او را لعنت کند و در آخر هم امام سجاد (ع) را با احترام به مدینه منوره بفرستد.[16]

ج) اقدامات امام (ع) در مدینه:

در مدینه منوره نیز امام سجاد (ع) به بیان مظلومیت خود و افشای فساد حکومت یزید پرداختند و حتی قبل از ورود به مدینه به یکی از شعرا دستور دادند تا بر مصیبت سید الشهداء شعر بخواند و وقتی مردم جمع شدند، حضرت، خطبه ای خواندند و در آن خطبه پیام عاشورا را ابلاغ نمودند.[17]
امام سجاد (ع) مهم ترین سند و مدرک نامشروع بودن حکومت یزید یعنی شهادت پار? جگر پیغمبر اکرم (ص) و اهل بیت او را ارائه نمودند، سندی که به هیچ وجه قابل انکار یا توجیه نبود و علاوه بر اینکه از غم و اندوه حادثه جانسوز کربلا سینه اش تنگ شده بود. بنابر نقلی به مدت 20 سال گریه خود را در مناسبت های مختلف آشکار می ساخت،[18] تا یاد امام و هدف امام(ع) و ظلم حکومت ظالم بنی امیه فراموشی نشود و در جواب کسی که از ایشان درخواست نمود که گریه نکند، فرمودند:
«یعقوب پیغمبر 12 پسر داشت، یکی را خداوند از او جدا کرد، چشمانش از شدت گریه بر او سفید و پشتش از غم و غصه خم شد در حالی که می دانست پسرش زنده است. [ولی من] در اطرافم پدر و برادر و عمو و 17 نفر از اهل بیتم را کشته دیدم. پس چگونه خون و اندوهم تمامی یابد»[19]
اگر چه زندگی امام سجاد (ع) سر تا سر الگوی ما است، اما درسی که ما از این قطعه از تاریخ زندگی این امام همام می گیریم، لزوم زنده نگه داشتن یاد و خاطره عاشورا است تا همواره دستورالعمل سید الشهداء (ع)؛ «جانت برود ولی اسلام نرود» آویزه گوش و چشم رهروان راه آن حضرت باشد.

پی نوشت :

[1]- سبط ابن جوزی، یوسف بن قزغلی البغدادی، تذکرة من الامه فی خصائص الائمة، ص 291، منشورات المطبعة الحیدریه، 1383ش.
[2]- ابومخنف، لوط بن یحیی بن سعیدبن مخنف، مقتل الحسین، ج2، ص 183، أزدیی قم.
[3]- قمی، شیخ عباس، فی المنتهی فی وقایع ایام الخلفاء، ص 44، چاپ دوم، تهران، شرکت سهامی طبع کتاب.
[4]- شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ص 203، قم، مکتبة بصیرتی، بی تا.
[5]- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج44، ص 329، دارالمکتبة الاسلامیة.
[6]- لجنه التألیف، الامام زین العابدین، ص 49، موسسه البلاغ، تهران، نشر فرهنگ، 1408ق.
[7]- مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، ج3، ص 31، بیروت دارالاندلس، 1965م.
[8]- پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، ص 201، مؤسسه امام صادق (علیه السّلام) چاپ سیزدهم، اعتماد قم، تابستان 1381.
[9]- سیر بن طاووسف اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 66، قم، منشورات الداوری.
[10]- مراد حضرت علی (علیه السّلام) است.
[11]- شوری، 22
[12]- اسراء، 26.
[13]- انفال، 41.
[14]- احزاب، 33.
[15]- ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج7، ص 159، قاهره، دارالاحیاء للکتب العربیة، 1961م.
[16]- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج4، ص 87، بیروت دارصادر، 1399ق.
[17]- الامام زین العابدین، ص 55.
[18]- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، تصحیح و تعلیق، سید هاشم رسولی محلاتی، ج4، ص 161، قم، مؤسسه انتشارات علامه.
[19]- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج46، ص 108، چاپ دوم، تهران، دارالمکتبة الاسلامیه، 1394ق.


[ پنج شنبه 90/9/10 ] [ 12:59 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

قیام تاریخی عاشورا، ماندگارترین نهضت اسلامی، دارای دو مرحله مجزاست. مرحله نخست؛ دوره شکل گیری، جهاد، دفاع از کیان و کرامت اسلامی، احیای دین نبوی است که به زعامت سیدالشهداء(ع) از نیمه ماه رجب سال 60 هجری آغاز و در دهم محرم سال 61 هجری به فرجام رسید. و برهه دیگر، دوره پیام رسانی، تثبیت ارزشها و عرصه جهاد فرهنگی و تبیین آرمانهای آن نهضت مقدس بود که به رهبری امام علی بن الحسین(ع) تداوم یافت.
امامت شیعه و رهبری نهضت کربلا در عصری به امام سجاد(ع) منتهی گردید که ارزشهای دینی دستخوش تحریف و تغییر امویان قرار گرفته، روحیه شجاعت و حمیت اسلامی و باورهای دینی مردم سست، احکام دینی بازیچه نالایقان اموی شده بود و خرافه گری رواج یافته و روحیه شهامت و شهادت طلبی در زیر شلاق و شکنجه و ارعاب امویان محو گشته بود. سخت گیری های بی حد و حصر، مصادره اموال، محروم ساختن آنها از امتیازهای جامعه اسلامی، جلوگیری مردم از هرگونه ارتباط با خاندان وحی و به انزوا کشاندن امام معصوم(ع) از مهمترین سیاستهای حاکمان اموی در مبارزه با اهل بیت عصمت و طهارت(ع) بوده است.
امام زین العابدین(ع) در چنین عصری رسالت و امامت خود را آغاز کرد و حرکت جهاد فرهنگی و پرورش شخصیتها را در دستور کار خود قرار داد و با حرکتی عمیق و دامنه دار، به ایفای نقش پیشوایی خود پرداخت. این رویکرد امام (ع) زمینه ساز انقلاب فرهنگی امام باقر(ع) و امام صادق(ع) گشت. از این رو، پاره ای از نویسندگان، آن حضرت را «باعث الاسلام من جدید» نامیده اند.
پس از شهادت امام حسین(ع) خفقان حاکم برجامعه شدت یافت به گونه ای که «مسعودی» می نویسد: «علی ابن الحسین(ع)، امامت را با تقیه شدید و در زمانی دشوار عهده دار گردید.» بدین جهت، امام(ع) به تربیت انسانهایی همت گمارد که بتوانند با روشنگری و توضیح معارف الهی، مسیر اسلام راستین و تشیع سرخ علوی را استمرار بخشند. یکی از این شاگردان «یحیی بن ام طویل» است که در مسجد پیامبر(ص) در مدینه برای مردم سخن می گفت و طرفداران ستمگران را چنین مخاطب قرار می داد: «ما مخالف شما و منکر راه و روش شما هستیم. میان ما و شما دشمنی آشکار و همیشگی است. هر کس به امام علی(ع) دشنام دهد، لعنت خدا بر او باد و ما از آل مروان و آنچه غیر خدا می پرستید، بیزاریم. به همین دلیل «حجاج بن یوسف» فرمان داد دستها و پاهای او را قطع کردند و این شاگرد مکتب عشق با شهادت، که هنر مردان خداست، دنیا را وداع کرد.»
در خصوص حضور امام سجاد(ع) در نهضت حسینی، جای تردیدی نیست. اما از صحنه های اجتماعی و سیاسی امام سجاد(ع) در برهه آغازین نهضت، آگاهی های زیادی از تاریخ به دست نمی آید؛ یعنی از نیمه رجب، نقطه آغاز نهضت کربلا تا شب دهم محرم، آخرین شب حیات امام حسین(ع) هیچ گونه گزارشی در منابع تاریخی به چشم نمی خورد. آنچه هست، از این تاریخ به بعد است. اولین صحنه گزارش شده حیات اجتماعی و سیاسی امام زین العابدین(ع) در قیام حسینی، مربوط به شب عاشوراست. او خود می گوید: شامگاه شب عاشورا پدرم یاران خود را نزد خویش فراخواند. من در حالی که بیمار بودم خدمت پدر رفتم تا گفتار او را بشنوم. پدرم فرمود: خدا را ستایش می کنم و در تمام خوشی و ناخوشی او را سپاس می گویم. من یارانی بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بیتی فرمانبردارتر و به صله رحم پایبندتر از اهل بیتم نمی شناسم. خداوند شما را جزای نیک عنایت کند. من می دانم که فردا کار ما با اینان به جنگ خواهد انجامید. من به شما اجازه می دهم و بیعت خود را از شما بر می دارم تا از سیاهی شب برای پیمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده کنید و هر یک از شما دست یک تن از اهل بیت مرا بگیرید و در شهرها پراکنده شوید تا خداوند فرج خویش را برایتان مقرر دارد. این مردم تنها مرا می خواهند و چون بر من دست یابند، با شما کاری ندارند. امام(ع) در آن شب، شب غریبی را سپری می کرد و با چشمان خویش عظمت روح حسین بن علی(ع) و شهامت و وفاداری اصحاب را دید و خود را برای روزهای واپسین آماده می ساخت.
عصر روز عاشورا با شهادت امام حسین(ع) و اصحابش پایان پذیرفت و بخش دوم نهضت حسینی به رهبری امام علی بن الحسین(ع) آغاز شد. اینک وقت آن رسیده بود تا امام سجاد(ع) آرمان کربلاییان را درکسوت جهاد اسارت و در قالب جدال و مواعظ احسن به گوش همگان برساند. و مردمان مقهور سیاست جهالت پروری امویان را به اسلام راستین، اسلام محمد(ص) و علی(ع) و اسلام قرآن رهنمون گردد. مسؤولیت سترگ پیام رسانی عاشوراییان بر شانه های امام ساجدان و عارفان سنگینی می کرد. از سوی دیگر، او خود شاهد واقعه کربلا بود و همت گمارد؛ تا یاد و خاطره حماسه سازان عاشورا را در نهاد جامعه اسلامی بارور سازد. دشمن نیز همچون تمامی عصرها این نکته را دریافته بود که مرکز اصلی انقلابها و مبارزات عدالت خواهانه مردم، ولایت و امامت است. عبیدا... بن زیاد در قطعنامه ای نوشته بود: «مردی از خاندان حسین(ع) را زنده مگذارید». حتی نوشته اند عبیدا... برای دستگیری و تحویل امام زین العابدین و تحویل او به مأموران پسر زیاد، جایزه قرار داد. حمید بن مسلم، گزارش نویس حادثه کربلا می گوید: لشکریان به سراغ علی بن الحسین رفتند، او بیمار افتاده بود. شمر خواست او را بکشد، چون ابن زیاد دستورداده بود تا تمامی مردان خاندان حسین(ع) کشته شوند. من مانع شدم و گفتم سبحان ا... ! شما بیمار را می کشید؟ در این هنگام عمر بن سعد رسید و گفت: این بیمار را آسیب نرسانید. شیخ مفید نیزدر این باره می گوید: همین که امام حسین(ع) شربت شهادت نوشید، شمر به قصد کشتن امام سجاد(ع) نیز حمله برد. امام در بستر بیماری به سر می برد و حمید بن مسلم به دفاع پرداخت و حمله شمر را مانع گردید. عمر بن سعد آن حضرت را در حالی که از بیماری رنج می برد، با اهل بیت به کوفه انتقال داد.
مورخان اسلامی نوشته اند اسیران آل محمد(ص) را روز دوازدهم محرم وارد کوفه کردند. علی بن الحسین(ع) نیز درحالی که تنی رنجور و آهن و غلی در گردن داشت، وارد شهر کوفه گردید و پس از ورود به آن، در سرزنش مردم آن چنین فرمود: ای مردم، خداوند، تبارک و تعالی که سپاس او را سزد ما را به مصایب بزرگ بیازمود. اباعبدا... الحسین(ع) را کشتند، زنان و فرزندان او را اسیر کردند و سر او را در شهرها بر روی نیزه ها گرداندند و این مصیبتی بی مانند است. مردم، آنکه مرا می شناسد، می شناسد. آنکه مرا نمی شناسد خود را به او می شناسانم. من علی، فرزند حسین، فرزند علی بن ابیطالبم. من پسر آنم که حرمتش را در هم شکستند و نعمت و مال او را به غارت بردند و خاندان وی را اسیر کردند. من پسر آنم که در کنار نهر فرات سر بریدند، در حالی که نه به کسی ستم کرده و نه با کسی مکری به کاربرده بود. من پسر آنم که او را از قفا سر بریدند و این مرا فخری بزرگ است.
مردم، آیا شما به پدرم نامه ننوشتید؟ و با او بیعت نکردید؟ و پیمان نبستید؟ و فریبش ندادید؟ و به پیکار او برنخاستید؟ چه زشت کارانید و چه بداندیشه و کردارید. اگر رسول خدا به شما بگوید: فرزندان من را کشتید! و حرمت مرا در هم شکستید! شما از امت من نیستید، به چه رویی به او خواهید نگریست؟
سخنان امام سجاد(ع) تحولی شگفت در کوفیان ایجاد کرد، به گونه ای که از هر سو بانگ گریه برخاست. مردم کوفه که مجذوب سخنان حماسی و مخلصانه سید ساجدان قرار گرفته بودند، فریاد برآوردند که ما فرمانبردار توایم و از تو نمی بریم و با هر کس که گویی پیکار می کنیم و با آنکه خواهی در آشتی به سر می بریم! یزید را می گیریم و از ستمکاران بر تو بیزاریم.
امام (ع) در دربار یزید نیز به ایراد خطبه پرداخت و حقانیت قیام عاشورا را ثابت نمود، به گونه ای که مؤذن دربار به یزید اعتراض کرد و با شگفتی پرسید: «تو که می دانستی اینها فرزندان پیامبر هستند، به چه علت آنان را کشتی و دستور دادی اموالشان را غارت کنند؟»
عالم یهودی که در مجلس یزید بود، پس از شنیدن سخنان امام سجاد(ع) از یزید پرسید: «این جوان کیست؟» یزید گفت: «فرزند حسین» یهودی گفت: «کدام حسین؟...» آن قدر پرسید تا دانست اینها از خاندان پیامبر اکرم(ص) هستند. حسین کسی است که مظلومانه در کربلا به شهادت رسیده و او فرزند دختر رسول ا... (ص) است. یزید را مورد سرزنش قرار داد و گفت: «شما دیروز از پیامبرتان جدا شدید و امروز فرزندش را کشتید!»
یزید در برابر سرزنش دیگران مجبور شد از موضع جابرانه و ظالمانه خود دست بردارد و از آنچه نسبت به خاندان پیامبر(ص) انجام داده است، عذرخواهی کند و مسؤولیت شهادت امام(ع) و یارانش را به گردن فرماندار کوفه یعنی، عبیدا... بن زیاد پسر مرجانه بیندازد. اوضمن اظهار ندامت از عملکرد خود و لعنت بر پسر مرجانه، از امام سجاد(ع) می خواهد اگر درخواست یا پیشنهادی دارد، بنویسد تا آن را انجام دهد.
تنها درخواست امام(ع) و دیگر اسرای کربلا، سوگواری برای شهیدان به خاک آرمیده شان در سرزمین گلگون نینوا و بازگشت به شهر پیامبر(ص)، مدینه، شهر خاطره های زنده شهیدانشان بود.
روزهای پس از اسارت امام نیز با ذکر واقعه عاشورا و روشنگری آن حضرت به جامعه آن روزگذشت. شهید مطهری در مجموعه آثار خود، ضمن ترسیم مصایب آن روزها می نویسد: آن گریه ها که می کرد و یادآوری می نمود، برای چه بود؟... می خواست این حادثه را زنده نگه دارد و مردم یادشان نرود که چرا امام حسین(ع) قیام کرد و چه کسانی او را کشتند. این بود که گاهی امام گریه می کرد؛ گریه های زیادی. روزی یکی از خدمتگزارانش عرض کرد: آقا! آیا وقت آن نرسیده است که شما از گریه باز ایستید؟ فرمود: چه می گویی؟! یعقوب یک یوسف بیشتر نداشت؛ قرآن عواطف او را این طور تشریح می کند: «و ابیضت عیناه من الحزن» «من جلو چشم خود هجده یوسف را دیدم که یکی یکی پس از دیگری بر زمین افتادند.»
روز شهادت امام(ع) را برخی دوازدهم و برخی بیست و دوم محرم ذکر کرده اند. شیخ مفید و کلینی شهادت حضرت را سال 95 هجری نوشته اند. اما برخی دیگر از محدثان و سیره نویسان، سال 94 را ذکر کرده اند. کفعمی در «مصباح» می نویسد: حضرت روزشنبه بیست و دوم محرم سال 95 هجری با زهری که به دستور هشام بن عبدالملک بدو خوراندند، مسموم شد. مشهور بین اصحاب این است که ولید بن عبدالملک به تحریک برادرش هشام بن عبدالملک امام را مسموم کرد. امام صادق(ع) فرمود: علی بن الحسین در 57 سالگی در سال95هجری وفات یافت و بعد از امام حسین 35 سال زندگی کرد.
از حضرت ابا الحسن(ع) نقل شده است که امام سجاد(ع) در هنگام وفات بیهوش شد. سپس چشمان خود را گشود و سوره واقعه و فتح را قرائت کرد و بعد گفت: حمد خداوندی را که وعده خود به ما را راست گردانید و همه بهشت را به ما بخشید و ما در هر جای بهشت که بخواهیم، برای خود منزل اختیار می کنیم. سپس آیه 74 سوره زمر را تلاوت کرد: «پس چه خوب است اجر عاملین» و به سرای باقی شتافت. ابن سعد به سند خود از امام باقر(ع) آورده است که: امام سجاد وصیت کرد او را در کفنی از جنس پنبه بپیچند و در حنوط او مشک نیامیزند. به هنگام تشییع ودفن آن بزرگوار، انبوهی از مردم جمع آمدند که مدینه مانند آن را کمتر دیده بود.

پی نوشت :

1- سید عباس رفیعی/ مبلغان
2 اختیار معرفة الرجال
3- مجله کوثر شماره 26
4- کتاب خاندان عصمت علیهم السلام - تالیف سید تقی واردی


[ پنج شنبه 90/9/10 ] [ 12:59 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

در این مطلب می‌خواهیم نگاهی بیندازیم به زندگی امام چهارم شیعیان از آغاز ولادت تا ماجرای کربلا و پس از آن. امامی که سراسر زندگی او از آغاز تا انجام، پر از حوادث و رویدادهای گوناگون است و به طور قطع و صریح می‌توان گفت که در میان امامان پس از امیرالمومنین علی (ع) هیچ امامی چون او در برابر آن همه حوادث تلخ قرار نگرفت و در عین حال چون کوهی استوار در برابر توفان‌ دشواری‌‌ها ایستادگی کرد و در همه این مصائب،رسالت مکتبی خود را ابلاغ فرمود و به راستی که روح حسین (ع) در کالبد او دمیده شده بود و موسس و پرورنده و پروریده فرهنگ عاشورای حسینی بود.
پدر بزرگوار امام سجاد (ع)، امام حسین (ع) است . مادر ایشان شهربانو دختر یزگرد سوم بود. در مورد ازدواج امام حسین (ع) با شهربانو روایات مختلفی در کتاب‌ها آمده است مثلا در بعضی روایات آمده که در زمان عمر صورت گرفته و در روایت دیگر زمان عثمان را آورده‌اند و در بعضی دیگر زمان امام علی (ع.)
آورده شده است که مادر امام سجاد (ع) در آغاز تولد آن حضرت از دنیا رفت و امام حسین (ع) کفالت و سرپرستی امام سجاد (ع) را از همان آغاز به یکی از کنیزان سپرد. او همچون مادر از امام سجاد نگهداری می‌کرد. به گونه‌ای که امام (ع) در ظاهر از فوت مادرش اطلاع نداشت. لذا آن کنیز که از او سرپرستی می‌کرد را مادر می‌خواند.همان طور که در مقدمه هم آوردیم سراسر زندگی امام سجاد (ع) آمیخته‌ با حوادث تلخ و رنج‌آور بود. امام سجاد (ع)قبل از وقوع حادثه کربلا‌ به کسب علم و فضیلت و نشر آن پرداخت و به مسجدالنبی که هم عبادتگاه و هم دانشگاه بود، رفت و آمد می‌کرد “و در این دوران دیدار ایشان انسان‌ها را به یاد خدا می‌‌انداخت و گفتارش بر علم و دانش انسان‌ها می‌افزود، او با عمویش امام حسن رفت و آمد داشت و پس از شهادت عمو و ماجرای انحرافی ولایتعهدی یزید، حوادث را از نزدیک می‌دید و در کنار پدر، صحنه‌ها را یکی پس از دیگری می‌نگریست و درچنین جوی دوران جوانی را می‌گذرانید و طرفداران حق و باطل را نظاره می‌‌‌کرد و همه چیز را علاوه بر نگاه ملکوتی، به طور حسی می‌شناخت تا فرصتی به دست آید و به دفاع از حق بپردازد و از باطل و انحراف جلوگیری نماید. پس از این مدت که گذشت ماجرای کربلا شروع شد. به صورتی که بعد از مرگ معاویه در نیمه رجب سال 60 هجری، پسرش یزید در شام به جای او نشست و ادعای خلافت کرد. یزید به ولیدبن عقبه که حاکم مدینه بود خواست که از حسین‌بن علی (ع) بیعت بگیرد ولی امام حسین (ع) هرگز حاضر به بیعت با یزید نبود. و چون ماندن در مدینه را پر خطر می‌دید تصمیم گرفت شبانه همراه افراد خانواده و یاران، از مدینه به سوی مکه رهسپار گردد. امام سجاد (ع) در این زمان 21 سال داشت، ولی در مسیر راه مدینه به مکه بیمار شد و بیماری ایشان شدت گرفت به طوری که قادر به حرکت نبود و در عین حال از کاروان پدر جدا نشد و راه خود را، همراه پدر ادامه داد و عذر بیماری موجب عقب‌نشینی وی نشد. امام سجاد (ع) این راه پر‌خطر را تا کربلا پیمود و پس از آن در همه جا حضور داشت و پیام شهیدان کربلا را به گوش جهانیان رسانید و با وجود بیماری صبر، استقامت و تحمل او به قدری عجیب بود که روزی امام حسین (ع) که پسرش در بیماری بود از او پرسید: چه میل داری؟ ایشان عرض کرد: “میل دارم به گونه‌ای باشم که در برابر خواسته‌های تدبیر شده خدا برای من، خواسته دیگری نداشته باشم.”امام سجاد (ع) بر اثری بیماری در کربلا نتوانست به میدان رود و در رکاب پدرش با دشمن تا سر حد شهادت نبرد کند. ولی در مورد شجاعت و روحیه عالی ایشان روایاتی آمده است که به ذکر آن می‌پردازیم. مثلا هنگامی که در روز عاشورا، امام حسین (ع) با شهادت یارانش از بنی‌‌هاشم و غیر بنی‌هاشم روبرو شد و تنها ماند، به هر سو نگاه کرد، یار و یاوری برای خود ندید، پس در این هنگام صدا زد: “آیا کسی هست تا از حرم رسول خدا (ص) حمایت و دفاع کند؟” در این هنگام امام سجاد که سخت بیمار و بستری بود، با زحمت برخاست تا به سوی میدان برود. ولی امام حسین به وی فرمود: پسرم! تو بیمار هستی و جهاد بر تو واجب و روا نیست، تو حجت و امام بر شیعیان من هستی. تو پدر امامان و سرپرست یتیمان هستی. تو باید آنها را به مدینه برسانی و نباید زمین از حجت و امام از نسل من خالی بماند. بنابراین بیماری امام سجاد گرچه بسیار رنج آور بود ولی گویی مصلحت بود تا امام سجاد (ع) در کربلا کشته نشود و با زنده بودن او، نهضت حسینی به رهبری و نظارت او با بهترین روش، ادامه یافته و تکمیل گردد. امام سجاد (ع) در کوفه خطبه‌ای بر مردم ایراد کردند به طوری که برای اولین بار، رگبار سرزنش را بر مردم بی‌وفای کوفه فرو ریخت و به آنها هشدار سختی داد و در همین کوفه بود که امام (ع) با ابن‌زیاد برخورد شدیدی کرد. امام سجاد بعد از کوفه در شهر شام که پایتخت یزید بود خطبه کوبنده خود را ایراد فرمود. یزید به مردم فرمان داده بود که برای پیروزیش جشن گرفته و امام سجاد و همراهانش را به صورت اسیر وارد شام کنند. و مردم به همدیگر تبریک بگویند. خلاصه آنکه: وقتی از امام سجاد سوال شد که در سفر کربلا در کجا به شما بسیار سخت گذشت، آن بزرگوار سه بار فرمود: الشام، الشام، الشام. ناگفته نماند که در تمام این سفرها امام سجاد تنها نبود یار همیشگی ایشان عمه (زینب (س)) به دنبال او بود. پس از آنکه اوضاع سیاسی و اجتماعی شام، بر اثر سخنان حضرت زینب (س) و امام سجاد دگرگون شد،. یزید پس از عذرخواهی‌‌های ظاهری، به امام سجاد عرض کرد: آماده‌ام که سه حاجت تو را روا کنم.
امام سجاد از این فرصت بهره جست و سه پیشنهاد زیر را به یزید نمود:
1- می‌خواهم سر مقدس پدرم را زیارت کنم.
2- آنچه از ما غارت شد، آنها را به ما بازگردان، زیرا در میان آنها پارچه دستبافت و روسری و گردنبند حضرت زهرا (س) وجود دارد.
3- اگر تصمیم کشتن مرا داری مردی را تعیین کن تا اهل بیت مرا به حرم جدمان (مدینه) برساند. از این سه درخواست یزید پیشنهاد اول را رد کرد و در روایتی نیز آمده است که این پیشنهاد نیز پذیرفته شد و اختلاف در این مورد زیاد است.
تاسیس عزاداری و تشکیل مجالس سوگواری از کارهای دیگر زینب (س) و امام سجاد بوده است و به نظرمی رسد همین استواری و ثابت بودن نهضت عاشورا که امروزه در کشورهای اسلامی دیده می‌شود به دلیل همین مراسم‌های سوگواری می‌باشد که از آن دو بزرگوار باقی مانده است، امام سجاد پس ازماجرای عاشورا، برای بیداری مردم و رسوا نمودن یزیدیان و حاکمان جبار بنی‌امیه، بهره‌برداری بسیار نمود و خاطره شورانگیز کربلا و نهضت امام حسین (ع) را زنده نمود و از آن به عنوان یک حربه نیرومند تبلیغاتی بر ضد رژیم‌های باطل استفاده کرد. در آن هنگام که آوردن نام امام حسین (ع) قدغن بود و مزدوران بنی‌امیه از حسین (ع) بدگویی می‌کردند، امام سجاد همواره از آن حضرت یاد می‌کرد.پس از حادثه جانگداز عاشورا، خلفای بنی‌امیه زمام امور امامت اسلامی را به دست گرفته و با استبداد و دیکتاتوری سخت، بی‌اندازه خونریزی و ظلم کرده و به تعالیم اسلامی لطمه زدند. امام سجاد در این شرایط با حالی جانسوز در گوشه خانه به سر می‌برد، کسی به محضرش نمی‌رفت و خود آن حضرت هم بر اثر بعضی از مسائل، آزاد نبود که به میان مردم برود. به ناچار برای خود، این روش را انتخاب کرد که به وسیله دعا دستورهای قرآن و معارف اسلام و روش خاندان رسالت را نشر دهد. این روش، یگانه ابتکاری بود که امام (ع) بی‌آنکه بهانه‌ای به دست دشمنان بیفتد به نشر معارف اسلام پرداخت. قسمتی از این نیایش‌ها به نام کتاب “صحیفه سجادیه” گردآوری شده است.


[ پنج شنبه 90/9/10 ] [ 12:58 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

پنجم شعبان مصادف است با میلاد باسعادت امام چهارم حضرت زین العابدین (ع). حضرت در سال 36 هجری ولادت یافتند و 57 سال زندگی کردند و دوران امامت ایشان 34سال بود.
امام (ع) درواقعه کربلا حضور داشتند و همچون عمه خود زینب(س) در رساندن پیام عاشورا بسیار تلاش کردند. با این حال بیشتر اقدامات ایشان مربوط به دوره ثبات است که می توان از آن به دوره سازندگی هم یاد کرد. اهم اقدامات امام(ع) در این دوره عبارت اند از: 1 - نشر مبانی اعتقادی و فرهنگی شیعه 2- تربیت نیروهای صالح و کارآمد برای تشیع 3 - افشای چهره امویان 4- مبارزه با افکار و اندیشه های منحرف 5- زنده نگه داشتن یاد واقعه عاشورا.
در همین دوران بود که حضرت (صحیفه سجادیه) را پدید آوردند کتابی که بیان گر رهنمودهای ایشان در قالب دعاست.
این کتاب پس از قرآن و نهج البلاغه از ارزشمندترین گنجینه های معارف اسلامی به شمار می رود. آیت ا... ممدوحی درباره ویژگی های این اثر ارزشمند در گفت وگو با خبرنگار ما گفت: صحیفه سجادیه را باید سرچشمه عرفان و سرچشمه معرفت بدانیم. در این کتاب ارزشمند دعاهای مختلف درباره موضوعات مختلف آمده است که همه دارای ارزش خاصی هستند و هرکدام درسی است درباره زندگی. دعاهای حضرت در برترین درجه از نظر بلاغت و فصاحت هستند. درواقع باید بگوییم که ایشان عالی ترین مفاهیم را در زیباترین لباس عرضه کرده اند و از هر نظر ممتاز هستند.
آیت ا... ممدوحی افزود: این دعاها برای آن هایی که اهل دل هستند و برای همه آن هایی که محبت اهل بیت را در دل دارند، بسیار الهام بخش است؛ این است که می بینیم از گذشته های دور، بزرگان زیادی تحت تاثیر این کتاب بوده اند و آن را همیشه می خوانده اند.
آیت ا... ممدوحی که از شارحان صحیفه سجادیه است افزود: صحیفه سجادیه حدودا شامل 75 دعاست و از پرنسخه ترین کتاب های حدیثی هم به شمار می رود. آیت ا... ممدوحی در پایان با دعوت همه اهل دل به خواندن این کتاب گفت: آن هایی که تشنه شناخت هستند؛ آن هایی که می خواهند با خدای خود در ارتباط باشند باید از همین راهی که امام سجاد(ع) به ما نشان داد، حرکت کنند و من امیدوارم جوانان ما هم با تاسی به حضرت، خلوت خود را با دعاهای پرمغز حضرت سرشار از معنویت کنند. خبرگزاری شبستان نیز در مطلبی با اشاره کوتاهی به زندگی امام(ع) به ویژگی های صحیفه سجادیه پرداخته و آن را نجوای علم، اخلاق عقیده و سیاست خوانده است:
امام زین العابدین علیه السلام زمانی دیده به جهان گشود که زمام امور در دست جد بزرگوارش امام علی بن ابیطالب(ع) بود. آن حضرت سه سال از خلافت علوی و حکومت چندماهه امام حسن(ع) را درک کرد. امام سجاد(ع) در عاشورای سال 61 هجری قمری حضور داشت و در آن واقعه به صورتی معجزه آسا نجات یافت و پس از شهادت پدرش امام حسین(ع) مسئولیت زمامداری شیعیان از جانب خدا برعهده او گذاشته شد و از آن روز تا روزی که به شهادت رسید با زمامدارانی چون یزیدبن معاویه، عبدا... بن زبیر، معاویه بن یزید، مروان بن حکم، عبدالملک بن مروان و ولید بن عبدالملک، معاصر بود.
امام سجاد(ع) در اوضاع ناگوار اجتماعی آن روز که ارزش های دینی دست خوش تغیییر و تحریف امویان قرار گرفته بود، مهم ترین کار خویش را در زمینه برقراری پیوند مردم با خدا با دعا آغاز کرد.
چنین بود که مردم تحت تاثیر حیات آن حضرت قرار گرفتند و شیفته مرام و روش او شدند و بسیاری از طالبان علم و دانش در مسلک راویان حدیث او درآمدند و از سرچشمه زلال دانش وی که برخاسته از علوم رسول خدا(ص) و امیرالمومنین(ع) بود، بهره ها جستند.
صحیفه سجادیه از گنجینه های ارزشمند دعاهای امامان(ع) است که دربردارنده برخی از دعاهای حضرت سجاد(ع) است. صحیفه سجادیه کانونی از معارف بلندالهی در ابواب مختلف است و در یک ارزیابی واقع بینانه می توان آن را ابزار رسای فرهنگی برای مقابله با هجوم فرهنگی دانست. در آن عصر بی تردید اگر این حرکت ارزشمند فرهنگی در کنار گستره فرهنگی دیگر امامان نبود این مهاجمان فرهنگی اثری از اسلام ناب محمدی(ص) باقی نمی گذاردند.
اهل دانش اذعان دارند که کتاب صحیفه سجادیه از نظر جایگاه ارزشی، سومین کتابی است که در صدراسلام پس از قرآن کریم و نهج البلاغه پدید آمده و مانند نسیم صبا در اطراف و اکناف عالم منتشر شده از این رو مردم آن را مورد اهتمام و توجه قرار داده اند. سراسر این کتاب پر از حقایقی است که خداوندسبحان هنگام خلوت آن را بر زبان آن حضرت(ع) روان ساخته است و هر کتاب دیگری که در این فن تنظیم یافته از این کتاب بهره و نصیبی برده است به طوری که دیگر دانشمندان کتب ادعیه خود را بر مبنای دعاهای این صحیفه به رشته تحریر درآورده اند.
دعاهای صحیفه علاوه بر حسن بلاغت و کمال فصاحت بر عالی ترین مضامین، عبارات و علوم الهی مشتمل است. زیبایی، شکوه و قدرت روحی که در تعبیرات روح پرور آن به کار رفته و طرق مختلفی که در اوقات گوناگون در مقام فروتنی و توسل در پیشگاه الهی و درود و ثنا بر خداوند انتخاب شده، خود بالاترین شاهد و دلیل است بر این که صدور آن از مقام امام معصوم(ع) قطعی است و احدی دست رد و انکار بر آن ننهاده و نام آن شهره آفاق است و فروغش بر اکناف جهان گسترده تا آن جا که هرگز شک و تردید در آن راه ندارد و گوهری است از معدن علوم امام سجاد(ع) بنابراین به خاطر جایگاه والایش بزرگان علم و ادب سه نام بر آن گذارده اند که گویای جایگاه رفیع این کتاب عظیم الشان است اخت القرآن، انجیل اهل بیت (ع)، زبور آل محمد(ص).
صحیفه سجادیه هرچند سراسر دعا و نیایش است و تمام مطالب آن به عنوان راز و نیاز انسان با پروردگار خویش ارائه شده ولی تامل و تحقیق در گستره مفاهیم و معارف آن به وضوح نشان می دهد که دعاهای آن فراتر از مناجات های فردی و رازونیازهایی است که یک انسان در خلوت تنهایی خود و در بحران مشکلات زندگی با خدای خویش دارد. مناجات های صحیفه در حقیقت نجوای علم، اخلاق، عقیده و سیاست است با روح موحدانی که در محراب عبادت و میدان جهاد و صحنه مبارزه با شیطان های درونی و برونی حضور دارند. امام سجاد(ع) از محراب، نیایش مکتبی سرشار از آموزش وپرورش پدید آورد و پست ترین خصلت ها و ارزنده ترین اندیشه ها را با لطافت و عطر مناجات درهم آمیخته و شیفتگان جمال حق را تا جایگاه شناخت حقایق اوج داده است.
صحیفه مدرسه ای است که معلم آن امام چهارم(ع) است و این معلم است که با این کتاب جهانیان را در تمام اعصار درس می دهد و هرکس را درحد توان و قدرتش و به اندازه تکلیف و استعدادش به مقامی که باید برسد می رساند. صحیفه دریای پرخروش فیض الهی است که لؤلؤ و مرجانش از شمار بیرون و اشیای پرقیمتش از حد شمارش خارج است. صحیفه آفتاب پرحرارت الهی است که از مشرق وجود حضرت زین العابدین(ع) برای تربیت وجود انسان ها طلوع کرده و تا ابد از فروغ بخشی باز نمی ماند.


[ پنج شنبه 90/9/10 ] [ 12:57 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]


امام علی بن حسین(علیه السلام) که مشهورترین القاب او زین العابدین و سجاد است، در شعبان سال 38 هجری قمری در مدینه دیده به جهان گشود. یکی از برجسته ترین جنبه های زندگی آن حضرت، همراهی او با سالار شهیدان در قیام کربلا و رسالت سنگین پیام رسانی آن نهضت بزرگ بود. آن حضرت، تنها مرد بازمانده از خاندان حسین (علیه السلام) در روز عاشورا بود که تداوم قیام حسینی مرهون تلاش های اوست.
نقش امام سجاد(علیه السلام) پس از حادثه کربلا، در حفظ و تداوم اسلام بسیار حیاتی بود. این نقش در چند عملکرد جلوه گر شد: انتقاد شدید از اقدام فریب کاران کوفی، مبارزه با حاکمان ستم پیشه اموی، هدایت مردم به سوی رهبران راستین اسلام، زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدای کربلا و برانگیختن نهضت های خون خواهی حسینی.

ویژگی های عصر امام سجاد(علیه السلام)

در دوران امام سجاد(علیه السلام)، همه ارزش های دینی، دست خوش تحریف های حاکمان اموی شده بود. آن حضرت، با شش خلیفه ، معاصر بود که عبارتند از: یزید بن معاویه، عبدالله بن زبیر، معاویة بن یزید، مروان بن حکم، عبدالملک بن مروان، ولید بن عبدالملک.
ایشان پس از شهادت پدر ، در روزهای اسارت و در شرایط اختناق، امامت را به عهده گرفت. این شرایط سخت، تا پایان امامت او ادامه داشت. در این مقطع زمانی، امام سجاد نمی توانست به قیام یا فعالیت های گسترده فرهنگی و اجتماعی دست بزند؛ زیرا کنترل شدیدی که حکومت ها پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) اعمال می کردند، سبب می شد مبارزه های سیاسی و مسلحانه، نتیجه ای جز هدر رفتن نیروها نداشته باشد، چنان که همه مبارزه های زمان آن حضرت به شکست می انجامید. همچنین در شرایط ناسالم فرهنگی آن روزگار، بر اثر فعالیتهای ضد ارزشی حکومت های ستمگر، مردم به تجمل گرایی و بی بند و باری گرایش پیدا کرده بودند. بدیهی است با چنین مردمی امکان نداشت کارهای اصلاحی بنیادی انجام شود.(1)

مشعل هدایت

در این موقعیت، امام سجاد برای تبیین معارف اسلام و زنده نگه داشتن مشعل هدایت، از سلاح دعا استفاده کرد و از این راه بذر معنویت پاشید تا در موقعیت مناسب ثمر دهد. صحیفه امام سجاد(علیه السلام) سرتاسر دعا و نیایش است و جنبه آگاهی بخشی نیز دارد. این کتاب شریف، هم کتاب جهاد است و هم کتاب خیزش و فریاد و آگاهی بخشی درباره معارف ناب اسلامی.(2) امام سجاد(علیه السلام) از دعا برای بیان بخشی از عقاید حق خود بهره برد و بار دیگر برای توجه به معرفت و عبادت و بندگی، حرکتی تازه ایجاد کرد.

کلمه هایی از نور، قطره هایی از اقیانوس

نیایش های امام سجاد (علیه السلام) که در مجموعه ای به نام صحیفه سجادیه گرد آمده، آیینه ای است که تصویر اجتماع آن روزگار در آن نمایان است. امام در این کتاب او کردار و گفتار زشت مردم آن زمانه، به خدا پناه می برد. ایشان راه درست را در پرتو تربیت دینی و قرآن نشان می دهد. گویی آن حضرت می خواهد تا آنجا که ممکن است، به زبان دعا، مردم را از شیطان دور کند و به خدا پیوند دهد.

نکوهش ستم

خدایا! من از تو پوزش می خواهم که پیش روی من به کسی ستم شود و من او را یاری نکنم، یا نعمتی به من ارزانی شود و سپاس آن را نگویم. یا گناهکاری از من عذر خواهد و عذر او را نپذیرم. یا حاجت مندی از من چیزی طلبد و او را بر خود مقدم ندارم. یا حق مردم با ایمانی بر گردنم آید و آن را بزرگ نشمارم. یا عیب مرد با ایمانی را ببینم و آن را نپوشانم.(3)

قرآن

کتاب تو که روشنی راه است و به راستی و درستی کتاب های پیش از خود گواه است، از هر حدیثی، برتر است و مردمان را به دانستن حق از باطل، رهبر. احکام شریعت را در آن آشکار ساختی و برای بندگان خویش به تفصیل آن احکام پرداختی. نوری است که در تاریکی نادانی و گمراهی ما را رهبر است و هر که پند آن را در گوش گیرد، از بیماری تواند رست.(4)

پیغمبر

خدایا!درود فرست بر محمد، امین وحی و گزیده از آفریدگانت و ممتاز از بندگانت. امام رحمت و قافله سالار خیر و برکت که خود را از هر چیز جز بندگی تو برید و در راه دین، خدمت هر بلایی را به جان خرید. در راه دعوت به تو، با کسان خود جنگید و با خویشاوندان به ستیزه برخاست و پیوند خویش را با آنها برید. دوران دوست را به خود خواند و نزدیکان دور از خود براند.(5)

تهذیب نفس

پروردگارا! به تو پناه می برم از هیجان حرص، تیزی خشم، چیرگی حسد، ناتوانی بر شکیبایی، قلت قناعت و بدی خلق و سرکشی شهوت، بندگی نخوت و پیروی هوای نفس و به یک سو شدن از راه خیر و فرو رفتن به خواب غفلت و در افتادن در آنچه به کار نیاید، و مقدم داشتن باطل بر حق و اصرار بر گناهان و خوار شمردن مصیبت و بزرگ شمردن طاعت.(6)

پی نوشت :

1-غلام حسین اعرابی، «امام سجاد و مبارزات سیاسی»، جام جم، 1385/6/7، ص 8.
2-همان.
3-سید جعفر شهیدی، زندگانی علی بن الحسین(علیه السلام)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1373، ص 105.
4-همان، ص105.
5-همان، ص 106.
6-همان
.


[ پنج شنبه 90/9/10 ] [ 12:56 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

با قامت عصمت و حیا می آید
با بانگ مناجات دعا می آید
میلاد عبادت است یعنی سجاد
از سوی خدا به سوی ما می آید
گفتن از انسان هایی که رنگ خدایی دارن و لقب خلیفة اللهی رو زینت بخش وجود خودشون کردن، کار دشواریه؛ چون دست خاکی ما به اندیشه آسمانی اونها نمی رسه. این به اون معنا نیست که ما هرگز نمی تونیم از این بزرگواران و معلمان انسانیت درس بگیریم، بلکه ما به قدر توان خودمون می توانیم اونها را الگو قرار بدیم.
آب دریا اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی باید چشید
ما از امام سجاد (علیه السلام)می آموزیم که چطور می تونیم پیام مظلومیت اهل بیت پیامبر رو به گوش عالم برسونیم و کفر و ستم ظالمان مردم فریب رو افشا کنیم. ما در مکتب امام سجاد (علیه السلام)، درس های زیادی می آموزیم: درس بردباری، درس مسئولیت و تعهدپذیری ، درس فقر ستیزی و درس یاری مستمندان و درس تقوا و عمل صالح، درود خدا و صلوات او بر زینت عبادت کنندگان، امام سجاد(علیه السلام).

میلاد نور

فرشتگان آسمانی در میلاد نور، زائر سرای حسینی شدند تا نغمه خوان سروش هدایت و تهنیت گوی مولودی باشند که طلایه دار نور و سرسلسله آفتاب بود.
مولودی که بر پیشانی بلندش، مهر بندگی بود و شیدایی و دلدادگی را در آیینه نیایش و پرستش او نمایان ساخت و راز حق و حقیقت را به گونه ای نو و زیبا در وجود او آشکار کرد.
علی بن حسین (علیه السلام) در شکوه عظمت از مدح و ثنا فراتر است و در زیبایی، از ستایش بی نیاز. او میراث دار فضایل پنج تن است. با این جمله آیا می توان به او فضیلتی نسبت داد؟
زیور عبادت کنندگان به انسان ها درس پرستش آموخت و روح نیایش در کالبدشان دمید و محراب نیایش را به میدان مبارزه با سیاست ها و تبلیغات شیطانی امویان تبدیل کرد و از سلاح دعا، حربه ای برنده علیه دشمنان دین ساخت. او پناه پناه آوران بود در هنگام بیم ها و هراس ها در روزگاری که صداها خاموش شده بود، قافله سالار راهیان نور، موسی وار، حقیقت جویان را از نیل بلا عبور داد و به ساحل نجات رسانید. درود خدا بر او و سلام ما به لحظه های عارفانه اش.

لقب های امام چهارم

برخی لقب های امام علی بن حسین(علیه السلام) عبارت است از:
ذوالثفنات(1)، سید العابدین، زین العابدین، سیدالساجدین، سجاد، قدوةالزاهدین، سید المتقین، امام المؤمنین، زکی، امین، زین الصالحین، منار القانتین، بکا.

چراغ راه

امام خمینی (رحمت الله علیه)
حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) از بزرگ ترین نعمت هایی است که ذات مقدس حق بر بندگان خود به وجودش منت گزارده و آن سرور را از عالم قرب و قدس نازل فرموده برای فهماندن طرق عبودیت به بندگان خود.(2)
قدری تفکر کن در حالات علی بن الحسین(علیه السلام) و مناجات آن بزرگواربا حضرت حق، و دعاهای لطیف آن سرور که کیفیت آداب عبودیت را به بندگان خدا تعلیم می کند. من نمی گویم مناجات آن بزرگواران برای تعلیم عباد است؛ زیرا که این کلام بی مغز باطلی است که صادر شده از جهل به مقام ربوبیت و معارف اهل بیت.
خوف و خشیت آنها از همه کس بیشتر بوده و عظمت و جلال حق در قلب آنها از هر کس بیشتر تجلی نموده.(3)

آیت الله العظمی خامنه ای(مدظله العالی)

مناجات های پانزده گانه که از امام زین العابدین حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) نقل شده، گذشته از خصوصیات بارز دعایی مأثور از اهل بیت(علیه السلام) این مزیت را داراست که به مناسبت حالات مختلف مؤمن، مناجات ها را انشا فرموده است.(4)
شهید مطهری (رحمت الله علیه)
شما می بینید آن پاک ترین پاکان، لذتشان این بوده که بیایند با خدای خودشان سخن بگویند... دعای ابوحمزه را بخوانید. ببینید علی بن حسین (علیه السلام) با خدای خودش چگونه حرف می زند؟ چه جور ناله می کند؟ (5)
وجود مقدس امام زین العابدین(علیه السلام) قهرمان معنویت است؛ یعنی یکی از فلسفه های وجودی فردی مثل علی بن حسین(علیه السلام) این است که مظهر معنویت اسلام باشد. انسان وقتی علی بن حسین(علیه السلام) را می بیند، آن خوفی که از خدا دارد؛ آن نمازهایی که واقعاً نیایش بود و واقعاً پرواز روح به سوی خدا بود... با خود می گوید این اسلام چیست؟(6)
نکته ها :

تحریف تاریخی

یکی از تحریف ها و باورهای نادرست، موضوع بیماری امام سجاد (علیه السلام) است که بیش از حد پررنگ است، به گونه ای که برای برخی، نام آن حضرت، یادآور بیماری، اسارت و ضعف است.این باور نادرست، برخی را از شناخت واقعی آن اسوه عبادت محروم کرده است.

آثار امام سجاد(علیه السلام)

1-صحیفه سجادیه: صحیفه سجادیه به اخت القرآن، زبور آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و انجیل اهل بیت شهرت دارد. سند صحیفه به امام محمد باقر (علیه السلام) و زید بن علی بن حسین(علیه السلام)می رسد. شرح های بسیاری به قلم دانشمندان بزرگ اسلامی بر صحیفه نوشته شده که شیخ آقا بزرگ تهرانی در الذریعة حدود هفتاد شرح را نام برده است.
2-مناجات های پانزده گانه: این اثر از سرمایه های معنوی جهان اسلام است. علامه مجلسی این مناجات ها را در کتاب بحارالانوار آورده و شیخ عباس قمی آن را در کتاب مفاتیح الجنان نقل کرده است. این مناجات ها به برخی زبان ها ترجمه شده است. مناجات ها عبارتند از: مناجات تائبین، شاکین، خائفین، ارجین، راغبین، شاکران، مطیعان، مریدان، محبین،متوسلین، نیازمندان، عارفان، ذاکران، معتصمین و زاهدان.
3-رساله حقوق:امام سجاد(علیه السلام) در این رساله به تمام ابعاد زندگی و روابط انسان با آفریدگار و خویشتن و خانواده و جامعه و حکومت و معلم و دیگر کسان پرداخته است. این رساله را ابوحمزه ثمالی، شاگرد امام سجاد (علیه السلام)نقل کرده است.

پی نوشت :

1-به سبب سجده های طولانی آن امام، پینه ای در پیشانی آن حضرت نقش بسته بود. از این رو، این لقب را به وی دادند.
2-سیمای معصومین در اندیشه امام خمینی (ره) تبیان، دفتر دوازدهم، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) ، 1378، ص 287.
3-همان.
4-حدیث ولایت، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1376، ج 6، ص 84.
5-مرتضی مطهری، گفتارهای معنوی، تهران، صدرا، 1371، ص 125.
6-مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج18، ص32.


[ پنج شنبه 90/9/10 ] [ 12:39 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

فیلتر شکن محرم صفر امام حسین شهدای کربلا حضرت ابوالفضل عباس علی اکبر عاشورا تاسوعا کربلا صفر بدون سانسور +18 افشاگری مذهبی افشا

اسوه شکیبایی

روزی گروهی در مجلس او نشسته بودند، از درون خانه بانگ شیونی شنیده شد. امام به درون رفت. سپس بازگشت و آرام بر جای خود نشست. حاضران پرسیدند: مصیبتی بود؟ امام پاسخ داد: آری. آنها به او تسلیت گفتند و از شکیبایی او به شگفت آمدند. امام گفت: «ما اهل بیت، خدا را در آنچه دوست داریم، اطاعت می کنیم و در آنچه ناخوش داریم، سپاس می گوییم».(1)

درس نیکی

روزی مردی امام سجاد (علیه السلام) را دید و به او دشنام داد. خادم امام به آن مرد حمله کرد و قصد تنبیه او را داشت. امام مانع شد و به مرد گفت: آنچه از ما بر تو پوشیده مانده، بیشتر از آن است که تو می دانی! آیا حاجتی داری؟ مرد شرمنده شد. امام گلیمی را که به دوش داشت، به او بخشید و فرمود که هزار درهم به او بدهند.(2)

اسوه جوانمردی

هشام بن اسماعیل که از سوی عبدالملک بن مروان حاکم مدینه بود، به مردم ستم بسیار می کرد. او با خاندان امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)، به ویژه امام زین العابدین (علیه السلام)رفتارهای ناپسند و ظالمانه ای داشت و با اندک بهانه ای آنان را می آزرد.
پس از هلاکت عبدالملک، فرزندش، ولید به خلافت رسید.پس از چندی هشام بن اسماعیل مورد خشم خلیفه قرار گرفت و از حکومت مدینه عزل شد. او را بازداشت کردند و در معرض دید اهالی مدینه قرار دادند تا هر کس شکایتی از او دارد، حق خود رابستاند. مأموران خلیفه، هشام بن اسماعیل را زیر نظر داشتند. مدام می گفت: «من از کسی واهمه ای ندارم جز علی بن حسین که به وی آزارهای زیادی رسانده ام.» در همان ایام، امام زین العابدین (علیه السلام) فرزندان و اطرافیان خود را جمع کرد و به آنان سفارش کرد که از هشام شکایتی نکنند.
اطرافیان امام گفتند:ما منتظر چنین روزی بودیم که انتقام ستم کاری های او را بگیریم. حال از ما می خواهی دشمن شما و اهل بیت را به حال خود رها کنیم؟ امام فرمود: هرگز در پی انتقام نباشید. او را به خدا واگذار کنید. روزی امام هنگام عبور از جلوی بازداشتگاه هشام، از او دل جویی کرد. هشام که بزرگواری و کرامت نفس امام را دید، گفت «الله اعلم حیث یجعل رسالته؛ خداوند متعال داناتر است که رسالتش را در کجا (چه خاندانی) قرار دهد».(3)

پی نوشت :

1-زندگانی علی بن الحسین (علیه السلام)، ص 109
2-همان، ص 135.
3-همان، ص 136.


[ پنج شنبه 90/9/10 ] [ 12:38 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????